ENGLISH MADE EASY 🇬🇧 | 12 Everyday Phrases for FLUENT Conversations 💬

Hi there. This is Harry. Welcome back  to Advanced English Lessons with Harry,  

سلام. این هری است. به «درس‌های پیشرفته انگلیسی با هری» خوش آمدید،  ،

where I try to help you to get a better  understanding of the English language,  

جایی که من سعی می‌کنم به شما کمک کنم تا زبان انگلیسی را بهتر به دست آورید، به

helping you to introduce certain expressions,  phrases, phrasal verbs—whatever it is,  

شما کمک می‌کنم عبارات خاص، عبارات، افعال عبارتی را معرفی کنید—هر چه که هست،

wherever you have the problem,  come to me and we'll try to help  

هرجا که مشکل داشتید، به من مراجعه کنید. و ما سعی خواهیم کرد به

you to get a better understanding so  you can improve your spoken English.

شما کمک کنیم تا درک بهتری کسب کنید تا بتوانید انگلیسی گفتاری خود را بهبود بخشید.

You can improve your written English  and just enjoy it much better and feel  

می‌توانید انگلیسی نوشتاری خود را بهبود بخشید و از آن لذت بیشتری ببرید و احساس

much more comfortable and much  more confident. And the whole  

راحتی و اعتماد به نفس بیشتری داشته باشید. و کل

idea is to get you feeling comfortable and  confident so that your fluency improves.

ایده این است که شما احساس راحتی و اعتماد به نفس داشته باشید تا تسلط شما بهبود یابد.

And for those out there who listen very intensely  to what I say, sometimes I have a habit of  

و برای آن‌هایی که خیلی شدید به حرف‌های من گوش می‌دهند، گاهی اوقات عادت دارم که

repeating myself and repeating certain pet words  that I might have. Recently, somebody picked me up  

خودم را تکرار کنم و برخی کلمات حیوان خانگی را تکرار کنم که ممکن است داشته باشم. اخیراً، شخصی به من توجه کرد

on the fact that I use the word "particular" or  "particularly" quite often, so my apologies for  

که من اغلب از کلمه "خصوصی" یا "به ویژه" استفاده می کنم، بنابراین از

that. It happens a lot. You know, people get into  habits and just like you, I have certain habits.

این بابت عذرخواهی می کنم. زیاد اتفاق می افتد. می‌دانی، مردم عادت‌هایی پیدا می‌کنند و من هم مثل شما عادت‌های خاصی دارم.

And unless you point them out, I don't  know about them. So keep picking up on  

و تا زمانی که به آنها اشاره نکنید، من درباره آنها اطلاعاتی ندارم. بنابراین به دنبال

those. And if you hear me  in this particular lesson,  

آن‌ها باشید. و اگر در این درس خاص از من می شنوید که از

using "particular" or "particularly" more  than a couple of times, well, why don't you  

«خصوصی» یا «به ویژه» بیش از چند بار استفاده می کنم، خوب، چرا

count up how many times I do it? Drop me a  line and we'll see what we can do about it.

شمارش نمی کنید که چند بار این کار را انجام می دهم؟ برای من یک خط رها کنید تا ببینیم در مورد آن چه کاری می توانیم انجام دهیم.

Okay, well, this particular advanced  English lesson is all about speaking,  

خوب، خوب، این درس پیشرفته انگلیسی مخصوص صحبت کردن است،

all about your vocabulary. So we're looking at  advanced expressions that will help you to improve  

همه چیز در مورد واژگان شماست. بنابراین ما به دنبال عبارات پیشرفته‌ای هستیم که به شما کمک می‌کند تا

your speaking English. These are expressions that  native speakers just think about automatically.  

مکالمه انگلیسی خود را بهبود بخشید. اینها عباراتی هستند که افراد بومی به طور خودکار به آنها فکر می کنند.

They don't have to think long and hard. They just  drop them into the conversation. So hopefully,

آنها مجبور نیستند طولانی و سخت فکر کنند. آنها فقط آنها را وارد مکالمه می‌کنند. پس امیدوارم

I'll give you these. There are 12 of  them, so an even dozen. I'll give them  

اینها را به شما بدهم. 12 مورد از آنها وجود دارد، بنابراین حتی یک دوجین. من آنها را

to you with a couple of examples as to how  to use them. And then hopefully you'll be  

با چند مثال در مورد نحوه استفاده از آنها به شما می‌دهم. و سپس امیدوارم

able to practice with one or two or  three of them. Try to introduce them  

بتوانید با یک یا دو یا سه مورد از آنها تمرین کنید. سعی کنید تا

where you can into your speech. Now, as  I always say, be really, really careful.

جایی که می توانید آنها را به سخنرانی خود معرفی کنید. اکنون، همانطور که همیشه می‌گویم، واقعاً، واقعاً مراقب باشید.

There's no need for you to learn by heart  all 12 of them, and there's no need for  

نیازی نیست که شما هر 12 مورد را از روی قلب یاد بگیرید ، و نیازی نیست که

you to try and force them into every  conversation that you have. There'll  

سعی کنید آنها را به هر مکالمه ای که دارید مجبور کنید.

be times when you want to use them. So  pick your moments and it will make you  

زمان‌هایی پیش خواهد آمد که می‌خواهید از آنها استفاده کنید. بنابراین، لحظات خود را انتخاب کنید و این باعث می‌شود که

sound better, more professional,  and you'll enjoy the experience.

صدایتان بهتر، حرفه‌ای‌تر باشد و از این تجربه لذت ببرید.

Okay, so we've got 12 advanced expressions to  help you to build your vocabulary. And as always,  

بسیار خوب، پس ما 12 عبارت پیشرفته داریم که به شما کمک می کند دایره لغات خود را بسازید. و مثل همیشه،

at the end of this particular lesson, I'm  going to give you my address. And if you  

در پایان این درس خاص، آدرس خود را به شما می‌دهم. و اگر

need to write to me or you want to write to  me, you want to tell me about how many times  

می‌خواهید برای من بنویسید یا می‌خواهید برای من بنویسید، می‌خواهید به من بگویید چند بار از

I've used "particular" or indeed, you want me to  ask me to include something in a future lesson?

«خاص» استفاده کرده‌ام یا در واقع، می‌خواهید از من بخواهید که چیزی را در درس آینده اضافه کنم؟

Well, you'll have the address and  you'll know where to contact me.

خب، شما آدرس را خواهید داشت و می‌دانید کجا با من تماس بگیرید.

Okay, back to the lesson. So number  one, to get the hang of something,  

باشه برگرد به درس بنابراین شماره یک، برای به دست آوردن چیزی،

when we get the hang of something, we work  it out. Eventually, it might take us a few  

وقتی به چیزی دست می‌یابیم، آن را حل می‌کنیم. در نهایت، ممکن است چند

times. I remember when I was first using Zoom  or first using Skype. It took me a few attempts  

بار طول بکشد. زمانی را به یاد می‌آورم که برای اولین بار از Zoom یا اولین بار از Skype استفاده می‌کردم. چند بار تلاش کردم

to get the hang of it. But how to work it  or how to use it and the appropriate way.

تا بتوانم از آن استفاده کنم. اما نحوه کار با آن یا نحوه استفاده از آن و روش مناسب.

Okay, so to get the hang of something  means to become proficient or skilled  

بسیار خوب، پس دست یافتن به چیزی به معنای مهارت یا مهارت

at doing or using something. So let  me give you a couple of examples. It  

در انجام یا استفاده از چیزی است. بنابراین اجازه دهید چند مثال برای شما بیاورم.

took me a while to get the hang of  driving on the left-hand side of the  

road when I moved to the UK, but  eventually, I was able to do it.

وقتی به بریتانیا نقل مکان کردم مدتی طول کشید تا در سمت چپ جاده رانندگی کنم، اما بالاخره توانستم این کار را انجام دهم.

Okay, so it took me a while to get the  hang of driving on the left-hand side  

بسیار خوب، پس

of the road when I moved to the UK,  but eventually, I was able to do it.

زمانی که به بریتانیا نقل مکان کردم مدتی طول کشید تا در سمت چپ جاده رانندگی کنم، اما در نهایت توانستم این کار را انجام دهم.

After a few weeks of practice, I finally  got the hang of playing the guitar. After  

بعد از چند هفته تمرین، بالاخره به نواختن گیتار رسیدم. بعد از

a few weeks of practice, I finally got the  hang of playing the guitar. So this is,  

چند هفته تمرین، بالاخره هوس نواختن گیتار را پیدا کردم. بنابراین این است که،

to get the hang of something means to understand  how to drive on the left-hand side of the road,  

برای رسیدن به چیزی به معنای درک نحوه رانندگی در سمت چپ جاده است،

to understand where you exit the roundabout.  That can be quite dangerous if you if you if  

برای فهمیدن اینکه از کجا از میدان خارج می شوید.  اگر قبلاً

you used to driving on the other side of the road  and then after a few weeks of practice, I got the

در آن طرف جاده رانندگی می‌کردید و بعد از چند هفته تمرین، من معذب شدم، این می‌تواند بسیار خطرناک باشد.

hang. I finally got the hang of playing  the guitar. So making notes, not just  

بالاخره به نواختن گیتار دست یافتم . بنابراین یادداشت برداری کنید، نه فقط

something that sounds like the cat  got caught in the door. Okay, so

چیزی که به نظر می رسد گربه در در گیر کرده است. خوب،

second example to beat around the bush

مثال دوم برای زدن دور بوش

And let's not beat around the bush.

و اجازه دهید دور بوش ضرب و شتم نکنیم. به

to beat around the bush. We use this expression  

دور بوته زدن

when we talk about people who constantly  delay or avoid saying something directly.

وقتی درباره افرادی صحبت می‌کنیم که دائماً مستقیماً چیزی را به تأخیر می‌اندازند یا اجتناب می‌کنند، از این عبارت استفاده می‌کنیم.

So the and they don't want to say it directly or  they don't know how to say it directly. So they  

بنابراین و آنها نمی خواهند مستقیماً آن را بگویند یا نمی دانند چگونه مستقیماً آن را بگویند. بنابراین آنها

beat around the bush, the bush being a small tree,  they just say something and well, yeah, look at  

دور بوته می زنند، بوته درخت کوچکی است، آنها فقط چیزی می گویند و خوب، آره، به

what I was hoping to talk about. Well, you know,  the thing we had last week and yeah, and they  

آنچه را که می خواستم صحبت کنم نگاه کنید. خوب، می دانید، چیزی که هفته گذشته داشتیم و بله، و آنها

don't get to the point when you'd really like them  to say no, it'll just take a couple of minutes.

به نقطه ای نمی رسند که شما واقعاً بخواهید نه بگویند، فقط چند دقیقه طول می کشد.

Remember the meeting we had last week? But I  really wasn't so happy with your contribution.  

جلسه هفته گذشته را به خاطر دارید؟ اما من واقعاً از مشارکت شما چندان راضی نبودم.

That's very, very direct. But at least you know  where the person is coming from. Whereas if they  

این خیلی خیلی مستقیم است. اما حداقل می‌دانید که آن شخص از کجا آمده است. در حالی که اگر آن‌ها

beat around the bush, you're sitting there for  ages tapping your fingers on the table thinking,  

دور بوته می‌زنند، شما سال‌ها آنجا نشسته‌اید و انگشتانتان را روی میز می‌کوبید و فکر می‌کنید،

I wish this guy would just get on  with it, what does he want to say?

کاش این مرد فقط با آن کار کند، چه می‌خواهد بگوید؟

So to beat around the bush is to avoid talking  about something directly. Let me give you a  

بنابراین، دور زدن بوته به معنای اجتناب از صحبت مستقیم درباره چیزی است. اجازه دهید

couple of examples. Stop beating around the  bush and just tell me what you want to say.  

چند مثال برای شما بزنم. از زدن دور بوته دست بردارید و فقط به من بگویید چه می خواهید بگویید.

That very clear. You sit down with the boss,  or you sit down with somebody reporting to you,  

که خیلی واضحه شما با رئیس می‌نشینید، یا با کسی که به شما گزارش می‌دهد، می‌نشینید،

and you can tell that they've got something to say  and they want to get something off their chest.

و می‌توانید بگویید که آنها چیزی برای گفتن دارند و می‌خواهند چیزی را از سینه خود حذف کنند.

So you just come out with it and say, okay, look,  

بنابراین شما فقط با آن بیرون بیایید و بگویید، باشه، نگاه کن، از

stop beating around the bush. Just  tell me what you want to say, okay?

زدن دور بوته دست بردار. فقط به من بگو چه می‌خواهی بگویی، باشه؟

The boss always beats around the bush before  giving you bad news. Well, that's a very,  

رئیس همیشه قبل از اینکه به شما خبر بدی بدهد، دور بوته می زند. خب، این یک تجربه بسیار،

very common experience. When the boss doesn't  want to tell you that you're not getting the  

بسیار رایج است. وقتی رئیس نمی‌خواهد به شما بگوید که

pay raise or the pay raise you're getting  is not the one you expected or did. You're  

افزایش حقوق را دریافت نمی‌کنید یا افزایش حقوقی که دریافت می‌کنید همان چیزی نیست که انتظار داشتید یا انجام دادید. شما

not getting that bonus, whatever it might be.  They can't really come straight to the point.

آن پاداش را، هر چه که باشد، دریافت نمی‌کنید. آنها واقعا نمی توانند مستقیماً سر اصل مطلب بیایند.

So the boss often beats around the  bush before he gives you the bad news.

بنابراین، رئیس اغلب قبل از اینکه خبر بدی به شما بدهد، دور بوته می زند.

I've experienced that myself.

من خودم آن را تجربه کرده ام.

Number three, it goes without saying. It  goes, let's say. So what does this mean? Well,  

شماره سه، ناگفته نماند. می‌گذرد ، بیایید بگوییم. پس این به چه معناست؟ خب،

it goes without saying is used  to introduce a point that is,

ناگفته نماند که برای معرفی نکته ای استفاده می شود که

widely accepted. Yeah. It goes without saying  that we're not going to be open on Friday,  

به طور گسترده پذیرفته شده است. آره ناگفته نماند که ما جمعه، دوشنبه باز نیستیم

a Monday because it's a bank holiday  weekend. It goes without saying that,  

زیرا تعطیلات آخر هفته است. ناگفته نماند که،

of course, if you have to work late  after 6:00, we will pay you overtime.

البته، اگر مجبور باشید تا دیر وقت بعد از ساعت 6:00 کار کنید، اضافه کاری به شما پرداخت می کنیم.

So it's obvious that when the shop or the  office is not going to be open during the  

بنابراین بدیهی است که وقتی مغازه یا دفتر در

the holiday weekend, it's obvious. Oh, it should  be obvious. If you have to work longer hours,  

تعطیلات آخر هفته باز نباشد، واضح است. اوه، باید واضح باشد. اگر مجبورید ساعات بیشتری کار کنید،

you need to get paid for that. So  when we say it goes that saying,  

باید برای آن دستمزد دریافت کنید. بنابراین، وقتی می‌گوییم این ضرب‌المثل می‌گوید، به این

it means that it's wide, widely accepted  that this is what's going to happen.

معنی است که گسترده است، به طور گسترده پذیرفته شده است که این چیزی است که قرار است اتفاق بیفتد.

Let me give you an example.

بگذارید یک مثال بزنم.

It goes without saying that a healthy diet is  essential for maintaining a healthy body. Okay,  

ناگفته نماند که یک رژیم غذایی سالم برای حفظ بدنی سالم ضروری است. بسیار خوب،

it goes without saying that a healthy  diet is essential to lead to or give you  

ناگفته نماند که یک رژیم غذایی سالم برای داشتن

a healthy body. So why do we say it? Well,  we say it because we just have to repeat  

بدنی سالم ضروری است. پس چرا می گوییم؟ خوب، ما آن را می گوییم زیرا فقط باید

it. But it goes without saying. It goes  without saying that we need to be careful

آن را تکرار کنیم. اما ناگفته نماند. ناگفته نماند که باید مراقب

how we spend our money, when the  economic times are difficult.

نحوه خرج کردن پول خود باشیم، در شرایطی که شرایط اقتصادی دشوار است.

So it goes without saying that we have  to be careful how we spend our money

بنابراین ناگفته نماند که ما باید مراقب باشیم که در شرایط سخت اقتصادی چگونه پول خود را خرج می کنیم

when the economic

situation is difficult. So rising inflation  or job cuts of job losses then yeah,  

. بنابراین، افزایش تورم یا کاهش مشاغل ناشی از از دست دادن شغل، بله،

we have to be really, really careful  how we spend our money. So we don't  

ما باید واقعاً مراقب باشیم که چگونه پول خود را خرج می کنیم. بنابراین ما مجبور نیستیم

or shouldn't have to say it, but we say  it anyway. It goes without saying that.

یا نباید آن را بگوییم، اما به هر حال آن را می‌گوییم. ناگفته نماند که.

Number four to keep someone on their toes.  Well, when we keep someone on their toes,  

شماره چهار برای نگه داشتن کسی روی انگشتانش. خوب، وقتی کسی را سرپا نگه می‌داریم،

we don't let them relax. We keep them on high  alert. If you ever see a cat, it's always up  

اجازه نمی‌دهیم آرام بگیرد. ما آنها را در حالت آماده باش بالا نگه می داریم. اگر روزی گربه ای را دیدید، همیشه

on its feet, ready to run at the slightest sound  of danger. So you know the cat is on its toes. So  

روی پاهایش ایستاده است و با کوچکترین صدای خطر آماده دویدن است . بنابراین شما می دانید که گربه روی انگشتان خود است. بنابراین

when you keep somebody on their toes, then you  want them to be alert or to keep them alert.

وقتی کسی را سرپا نگه می‌دارید، می‌خواهید هوشیار باشد یا او را هوشیار نگه دارد.

So you don't want them to be relaxed. Okay? So,

بنابراین شما نمی خواهید آنها آرام باشند. باشه؟ بنابراین،

If you're going to town or your  son or daughter are going to town  

اگر به شهر می‌روید یا پسر یا دخترتان

late at night. You tell them to  be aware, not to be too relaxed,  

اواخر شب به شهر می‌روند. شما به آنها می گویید که هوشیار باشند، زیاد آرام نباشند،

because things can happen. So, you know,  you might say to them, keep on your toes.  

زیرا ممکن است اتفاقاتی بیفتد. بنابراین، می‌دانید، ممکن است به آن‌ها بگویید، پاهای خود را حفظ کنید.

Be aware of what's happening around you just  in case you have to react very, very quickly.

از اتفاقاتی که در اطرافتان می‌افتد آگاه باشید، فقط اگر مجبور شدید خیلی سریع واکنش نشان دهید.

Now, let me give you a couple of examples.  My boss likes to give me unpredictable tasks  

حالا چند تا مثال بزنم. رئیس من دوست دارد کارهای غیرقابل پیش‌بینی به من بدهد

just to keep me on my toes. So, you know, I can  never sit back and relax. Because I know as soon  

تا من را سرپا نگه دارد. بنابراین، می دانید، من هرگز نمی توانم بنشینم و استراحت کنم. چون می‌دانم به محض

as I do that he's going to send me an email or  he's going to drop something on my desk. Okay,  

انجام این کار، او به من ایمیلی می‌فرستد یا چیزی را روی میز من می‌اندازد. بسیار خوب،

so my boss gives me unpredictable  tasks just to keep me on my toes.

پس رئیسم کارهای غیرقابل پیش‌بینی به من می‌دهد تا من را سرپا نگه دارد.

Being a firefighter means you always have to  be on your toes. You have to be alert because  

آتش نشان بودن به این معنی است که همیشه باید مراقب باشید. شما باید هوشیار باشید زیرا

the alarm could ring at any moment. When you  have to drop everything. Run to the fire tender  

هر لحظه ممکن است زنگ هشدار به صدا درآید. وقتی باید همه چیز را رها کنید. به سمت مناقصه آتش نشانی بدوید

and drive off to fight another fire, quite  literally. Okay, so being a firefighter means  

و برای مبارزه با آتش دیگری حرکت کنید، کاملاً به معنای واقعی کلمه. بسیار خوب، پس آتش نشان بودن به این معنی است که

you have to or you are constantly on your  toes and ready to act or react in an emergency

مجبورید یا دائماً در حال حاضر هستید و فقط در 30 سالگی آماده اقدام یا واکنش در مواقع اضطراری هستید

Only in 30s.

. باشه

Okay. So to keep someone on their toes means to  keep them alert and to be alert at all times.

بنابراین نگه داشتن یک نفر به معنای هوشیار نگه داشتن او و همیشه هوشیار بودن است.

And indeed, if you like this particular lesson,  

و در واقع، اگر این درس خاص را دوست دارید،

then please like the video. And if you can  subscribe to the channel, because it really,  

لطفاً ویدیو را لایک کنید. و اگر می‌توانید در کانال مشترک شوید، زیرا واقعاً به

really helps thousands and thousands of  you now subscribing to the channel. The  

هزاران نفر از شما کمک می‌کند که اکنون در کانال مشترک شوند.

numbers are going up and up and it makes  me feel good about it and it makes me feel

اعداد در حال افزایش و بالا رفتن هستند و این باعث می شود احساس خوبی در مورد آن داشته باشم و باعث می شود که من

enthusiastic to give you more and more lessons.

مشتاق باشم که بیشتر و بیشتر به شما درس بدهم. باشه

Okay. So number five is to come clean. So

بنابراین شماره پنج پاک شدن است. بنابراین

to come clean means when somebody confesses to  something or tells the truth about something.  

پاک شدن یعنی زمانی که کسی به چیزی اعتراف کند یا در مورد چیزی حقیقت را بگوید.   باشه

Okay. So to confess or to tell the truth  about something means to come clean.

بنابراین اعتراف کردن یا گفتن حقیقت درباره چیزی به معنای پاک شدن است.

I decided to come clean about the mistake I  made and apologise to my boss. So you'd done  

تصمیم گرفتم اشتباهی را که مرتکب شدم پاک کنم و از رئیسم عذرخواهی کنم. بنابراین شما کاری را انجام می دادید که

something you shouldn't have done  or said something that you shouldn't  

نباید انجام می دادید یا کاری را می گفتید که نباید انجام می

have done. So you decided to come  clean and apologise to the boss.

دادید. بنابراین تصمیم گرفتید که پاک بیایید و از رئیس عذرخواهی کنید.

She finally came clean and admitted that it was

او بالاخره پاک شد و اعتراف کرد که این

she who had broken the vase or the vase.

او بود که گلدان یا گلدان را شکست.

You can pronounce it either way. So she  decided to come clean, or she finally  

شما می توانید آن را به هر صورت تلفظ کنید. بنابراین او تصمیم گرفت پاک شود، یا بالاخره

came clean and confessed to admitted that she  was the one that had broken the vase. Okay,  

پاک شد و اعتراف کرد که او بود که گلدان را شکست. بسیار خوب،

so when we come clean, we admit to  a mistake or a problem or difficulty  

پس وقتی پاک می‌شویم، به اشتباه یا مشکل یا مشکلی

or something that is our fault. So  it's not blamed on somebody else.

یا چیزی که تقصیر ماست اعتراف می‌کنیم. بنابراین به گردن شخص دیگری نیست.

Number six to turn a blind  eye, and we usually turn a  

شماره شش برای بستن چشم، و ما معمولاً روی

blind eye to something. To turn a  blind eye to something means to,

چیزی چشم می‌بندیم. چشم بستن بر چیزی به معنای این است که

pretend that you didn't notice it, even though  you did see it. But you turn a blind eye. So  

وانمود کنید که متوجه آن نشده اید، حتی اگر آن را دیده باشید. اما شما چشم خود را ببندید. بنابراین

parents always do this. For example, little  Johnny is in the room and he sees the plate,  

والدین همیشه این کار را انجام می دهند. برای مثال، جانی کوچولو در اتاق است و بشقاب را می‌بیند،

the biscuits on the table that  his mother told him not to touch.

بیسکویت‌های روی میز که مادرش به او گفته دست نزند.

And he creeps up, takes one and eats, and then his  mother can see it out of the corner of her eye,  

و او می خزد، یکی را می گیرد و می خورد، و سپس مادرش می تواند آن را از گوشه چشم ببیند،

but she turns a blind eye to it because,  well, boys will be boys. Okay? So to turn  

اما او چشمش را بر آن می بندد، زیرا، خب، پسرها پسر خواهند شد. باشه؟ بنابراین برای بستن

a blind eye. So when we turn a blind eye,  it's to ignore or pretend not to notice  

چشم. بنابراین وقتی چشم‌مان را می‌بندیم، نادیده گرفتن یا تظاهر به عدم توجه به

something. The teacher turned a blind eye to the  student who was obviously cheating in the exam.

چیزی است. معلم روی دانش آموزی که آشکارا در امتحان تقلب می کرد، چشم پوشید.

The manager turned a blind eye to the  employee, who was late consistently for  

مدیر چشم خود را روی کارمندی که دائماً سر کار دیر می آمد، بست

work. Perhaps he was a good worker, but we  just couldn't get out of bed in the morning.  

. شاید او کارگر خوبی بود، اما صبح‌ها نمی‌توانستیم از رختخواب بلند شویم.

Perhaps he took shorter lunch breaks, or he  worked a little longer in the evening, so  

شاید او برای ناهار استراحت‌های کوتاه‌تری می‌گرفت، یا شب‌ها کمی بیشتر کار می‌کرد، بنابراین

the manager turned a blind eye to the worker, or  the employee who was consistently late for work.

مدیر چشم‌هایش را روی کارگر یا کارمندی که دائماً سر کار دیر می‌آمد، بست.

Number seven is to pull someone's leg.

شماره هفت برای کشیدن پای کسی است.

She's just pulling your leg, isn't she?

او فقط پای شما را می کشد، اینطور نیست؟

We pull someone's leg when we're trying to  play a practical joke on them. April Fool's  

وقتی می‌خواهیم با او شوخی کنیم، پای کسی را می‌کشیم.

Day is a very good day for that. People play  practical jokes on each other all the time.  

روز اول آوریل روز بسیار خوبی برای آن است. مردم همیشه با هم شوخی‌های عملی می‌کنند.

Or certainly we used to in in my day. Okay,  so when we pull someone's leg, we're trying  

یا مطمئناً ما در زمان من وارد می شدیم. بسیار خوب، پس وقتی پای کسی را می‌کشیم، سعی می‌کنیم

to tease them or play a joke on them, but it's  not intended to hurt or be malicious in any way.

او را مسخره کنیم یا با او شوخی کنیم، اما به هیچ وجه قصد آزار یا بدخواهی نیست.

I wasn't really angry with you.  I was just pulling your leg. So a  

من واقعا از دست شما عصبانی نبودم. فقط داشتم پایت را می کشیدم بنابراین یک

mother or father might pretend to be  angry or upset about something that

مادر یا پدر ممکن است وانمود کند که از چیزی که کودک گفته است عصبانی یا ناراحت است

child had said, and they wanted to see  what reaction. So I wasn't really angry  

و آنها می‌خواهند ببینند که چه واکنشی نشان می‌دهند. بنابراین من واقعاً

with you. I was just pulling your  leg. All my coworkers were pulling  

با شما عصبانی نبودم. من فقط پای تو را می کشیدم . همه همکارانم

my leg when I got a Valentine's  card from a girl in the office.

پایم را می کشیدند که از دختری در دفتر کارت ولنتاین گرفتم.

Yeah, so they were pulling my leg when I got  a Valentine's card from a girl in the office.

آره، پس پایم را می کشیدند که از دختری در دفتر کارت ولنتاین گرفتم.

Number eight. To make a long story short. Well,  I could do with this. To make a long story short,  

شماره هشت. برای کوتاه کردن یک داستان طولانی. خب،  می‌توانم با این کار کنم. برای کوتاه کردن یک داستان طولانی،

I like talking and talking and talking. But  to make a long story short is to summarise

حرف زدن و صحبت کردن و صحبت کردن را دوست دارم. اما کوتاه کردن داستان کوتاه، خلاصه کردن

story without going into a lot of detail.

داستان بدون پرداختن به جزئیات زیاد است.

Okay, so some people don't want to hear all of  the details, they just want to get straight to  

بسیار خوب، بنابراین برخی از افراد نمی خواهند همه جزئیات را بشنوند، آنها فقط می خواهند مستقیماً به

the point. So we and would we if we're running  out of time, we say okay to make or to cut a  

اصل مطلب برسند. بنابراین ما و اگر وقتمان تمام می شود، می گوییم خوب است برای ساختن یا کوتاه کردن یک

long story short, let me get straight to  the point. So you you leave out all the

داستان طولانی، اجازه دهید مستقیماً به سراغ اصل مطلب بروم. بنابراین شما تمام

details in between.

جزئیات را در این بین حذف می کنید.

That might not be so interesting.

شاید چندان جالب نباشد.

For example, to make a long story short,  I ended up getting lost on the way to the  

به عنوان مثال، برای کوتاه کردن یک داستان طولانی، در نهایت در راه فرودگاه گم شدم

airport and I missed my flight. So  that's the shortened version. The  

و پروازم را از دست دادم. بنابراین  این نسخه کوتاه شده است.

long version might be that you got up late,  or there was a detour and you didn't know  

نسخه طولانی ممکن است این باشد که دیر بیدار شدید، یا مسیری انحرافی وجود داشت و نمی‌دانستید به

where you were going and blah blah blah  blah blah, and you missed the flight.

کجا می‌روید و بله‌بله‌بله‌بله‌بله ، و پرواز را از دست داده‌اید.

But to cut a long story short,  

اما برای کوتاه کردن داستان،

I got lost on the way to the airport  and I ended up missing my flight.

در راه فرودگاه گم شدم و در نهایت پروازم را از دست دادم. اکنون

I won't go into all the details  now, but to make a long story short,  

وارد تمام جزئیات نمی‌شوم، اما برای کوتاه کردن یک داستان طولانی،

we have decided to shelve those  plans. So the company has decided  

تصمیم گرفته‌ایم آن برنامه‌ها را کنار بگذاریم . بنابراین، شرکت تصمیم گرفته است که

not to proceed with some particular plan.  But they won't go into all of the details.

با برنامه خاصی ادامه ندهد. اما آنها وارد تمام جزئیات نمی شوند.

It's not so relevant. It's  just suffice to tell you that,

چندان مرتبط نیست. فقط کافی است به شما بگویم که

we have shelved this particular plan.  So I won't go into all of the details.

ما این طرح خاص را کنار گذاشته ایم. بنابراین من وارد تمام جزئیات نمی شوم.

But to cut a long story short, just  to let you know that we have decided  

اما برای کوتاه کردن داستان، فقط به شما اطلاع می‌دهیم که تصمیم گرفته‌ایم

to shelve that particular plan.  So it's not going to go ahead.

آن طرح خاص را کنار بگذاریم. بنابراین قرار نیست پیش برود.

Number nine, to keep someone in the loop.

شماره نه، برای نگه داشتن کسی در جریان. باشه

Okay. When somebody keeps you in the loop,  

وقتی کسی شما را در جریان نگه می‌دارد،   به این

it means they keep you on emails or they keep  you informed about what is happening. I'll  

معنی است که شما را در ایمیل‌ها نگه می‌دارد یا شما را در جریان آنچه در حال رخ دادن است، نگه می‌دارد.

make sure I keep you in the loop about  that new client, just in case you want  

مطمئن می‌شوم که شما را در جریان آن مشتری جدید قرار می‌دهم، فقط در صورتی که بخواهید به

to ring him or her to welcome them on board  as a new client. So I'll keep you in the loop.

او زنگ بزنید تا به عنوان یک مشتری جدید از آنها استقبال کنید. بنابراین من شما را در جریان نگه می دارم.

Or the boss might ask you please keep  me in the loop. I want to be informed  

یا ممکن است رئیس از شما بخواهد لطفاً مرا در جریان بگذارید. من می‌خواهم

about everything that happens. And of  course, when somebody is kept in the loop,  

درباره هر اتفاقی که می‌افتد مطلع باشم. و البته، وقتی کسی در جریان است،

they get a CC message and they can read  it, and then they can pick up the phone,  

یک پیام CC دریافت می‌کند و می‌توانند آن را بخوانند، و سپس می‌توانند تلفن را بردارند،

or they can send a text message if they want  more information to keep someone in the loop.

یا اگر می‌خواهند اطلاعات بیشتری را برای کسی در جریان نگه دارند، می‌توانند پیامک ارسال کنند. .

Number ten to play devil's advocate. Well, if  you're making a decision and everybody around  

شماره ده برای ایفای نقش وکیل مدافع شیطان. خوب، اگر در حال تصمیم گیری هستید و همه اطراف

the table is nodding in agreement. Well, then  there's nobody standing up to say what if or what  

میز به نشانه موافقت سر تکان می دهند. خب، پس هیچ‌کس نمی‌ایستد تا بگوید که اگر یا در

about. So this is when you need somebody  to play devil's advocate for somebody to

مورد چیست. بنابراین این زمانی است که شما به کسی نیاز دارید که نقش وکیل شیطان را بازی کند تا کسی

present a counter argument as to what  might happen in certain situations.

یک استدلال متقابل در مورد آنچه ممکن است در شرایط خاص اتفاق بیفتد ارائه دهد.

So when we've got those 12 heads  nodding in agreement, you might say,  

بنابراین، وقتی آن ۱۲ سر را به نشانه موافقت تکان می‌دهند، می‌توانید بگویید: «

well, is there anybody willing to  play devil's advocate and look at  

خب، آیا کسی حاضر است نقش وکیل شیطان را بازی کند و به

a couple of situations or scenarios  that might change or that might,

چند موقعیت یا سناریو نگاه کند که ممکن است تغییر کند یا ممکن است،

look at this in a slightly different  way? You know, it's really, really  

به این موضوع کمی متفاوت نگاه کند. راه؟ می دانید،

important for us to look at all aspects.  So let's play devil's advocate or let me  

برای ما بسیار مهم است که همه جوانب را بررسی کنیم. پس بیایید وکیل شیطان را بازی کنیم یا اجازه دهید

play devil's advocate for a few minutes  and ask you some searching questions.

برای چند دقیقه نقش مدافع شیطان را بازی کنم و از شما چند سوال جستجو بپرسم.

So, for example, I know we all want  to proceed with this particular plan  

بنابراین، برای مثال، می‌دانم که همه ما می‌خواهیم با این طرح

or this particular project, but let's play  devil's advocate for a few minutes and look  

یا این پروژه خاص ادامه دهیم، اما بیایید چند دقیقه مدافع شیطان بازی کنیم و

at a couple of situations that could  jeopardise our plan. Okay. So again,  

به چند موقعیت نگاه کنیم که می‌تواند نقشه ما را به خطر بیندازد. باشه بنابراین دوباره،

you're putting forward some alternatives.  You might not agree with them or you  

شما در حال ارائه چند گزینه جایگزین هستید. ممکن است با آنها موافق نباشید یا

might not believe they're likely to happen, but  it's a really prudent way to look at a project,  

ممکن است باور نکنید که احتمال وقوع آنها وجود دارد، اما این یک روش واقعاً محتاطانه برای نگاه کردن به یک پروژه است،

to look at situations that might be against what  you have and what other people have agreed to do.

برای بررسی موقعیت‌هایی که ممکن است برخلاف آنچه شما دارید و سایر افراد موافقت کرده‌اند انجام دهند.

Okay, so to

خوب، برای

play or to act. Play devil's advocate.

بازی یا بازی کردن. وکیل شیطان بازی کن باشه

Okay. And then onto number 11. We've  got this expression. Having said that,  

و سپس به شماره 11. ما این عبارت را داریم. با این حال،

this is a really common expression. So when  we say having said that, it's often used to  

این یک عبارت واقعا رایج است. بنابراین وقتی می‌گوییم این را گفته‌ایم، اغلب برای

indicate a shift in your opinion or a shift in  the speaker's argument about some particular  

نشان دادن تغییر در نظر شما یا تغییر در استدلال گوینده درباره یک

point. Yeah. So they're telling you what's going  to happen, what's what's going to take place.

نقطه خاص استفاده می‌شود. آره بنابراین آنها به شما می گویند که قرار است چه اتفاقی بیفتد، چه اتفاقی قرار است بیفتد.

And then they might say, well,  having said that, of course,  

و سپس آنها ممکن است بگویند، خوب، با گفتن این موضوع، البته،

we have to take into consideration blah, blah  blah. So if you're talking about that particular  

ما باید بلا، بل، بلا را در نظر بگیریم . بنابراین، اگر در مورد آن پروژه خاص صحبت می‌کنید

project and you outline everything that's  going to happen, then you might say, well,  

و همه چیزهایی را که قرار است اتفاق بیفتد، توضیح می‌دهید، ممکن است بگویید، خوب،

having said that, there's a possibility  that we might have to delay the launch,  

با گفتن این موضوع، این احتمال وجود دارد که راه‌اندازی را به تأخیر بیندازیم،

of course, because we might not get all of  the marketing budget approved by the board.

تمام بودجه بازاریابی که توسط هیئت مدیره تأیید شده است. باشه

Okay. So having said that, as a  way of introducing an alternative  

پس با گفتن آن، به عنوان یک راه برای معرفی یک جایگزین

or a different point of view. Okay, now  let me give you a couple of examples.

یا یک دیدگاه متفاوت. خوب، اکنون اجازه دهید چند مثال برایتان بیاورم.

Having said that, I do think it's important to  acknowledge the challenges that come with this  

با این اوصاف، من فکر می‌کنم مهم است که چالش‌هایی را که با این

proposed plan or the proposal. So having said  that, meaning, having said that, everything  

طرح یا پیشنهاد پیشنهادی پیش می‌آیند تصدیق کنیم. بنابراین با گفتن این، یعنی با گفتن آن، همه چیز

looks great and this is a really great opportunity  for us. It's really important to look at it from  

عالی به نظر می رسد و این یک فرصت واقعا عالی برای ما است. واقعاً مهم است که از دیدگاه دیگری به آن نگاه کنیم،

another point of view, to look at the challenges  that may come with this particular project.

به چالش‌هایی که ممکن است با این پروژه خاص پیش بیاید.

So having said that, she's an excellent writer.

پس با گفتن این حرف، او یک نویسنده عالی است.

But having said that,

اما با این حال،

communication skills need to improve. So she's  an excellent writer. She's won lots of rewards.  

مهارت های ارتباطی باید بهبود یابد. بنابراین او یک نویسنده عالی است. او جوایز زیادی کسب کرده است.

Or awards. But having said that, I think her  communication skills, interpersonal skills  

یا جوایز. اما با گفتن این موضوع، فکر می‌کنم مهارت‌های ارتباطی و مهارت‌های بین فردی او

need to be improved. Okay, so having said that,  presenting on our terms of a different viewpoint.

باید بهبود یابد. بسیار خوب، پس با گفتن این موضوع، دیدگاه متفاوتی را بر اساس شرایط خود ارائه می کنیم.

And then finally number 12, getting to  the end of a particular list. Wishful  

و سپس در نهایت شماره 12، رسیدن به انتهای یک لیست خاص.

thinking. And then another well used  expression, wishful thinking. And we use.

تفکر آرزویی. و سپس یک عبارت دیگر که به خوبی استفاده شده است، تفکر آرزو. و استفاده می کنیم.

wishful thinking when people refer to a  situation or believe something that is  

زمانی که مردم به موقعیتی اشاره می کنند یا چیزی را باور می کنند که

highly unlikely to happen. Okay, so for example,  

احتمال وقوع آن بسیار کم است. خوب، برای مثال،

here in Ireland we might look forward to  a nice warm spring or nice warm summer.

اینجا در ایرلند ممکن است منتظر یک بهار گرم خوب یا تابستان گرم خوب باشیم.

Hahaha. Wishful thinking. Yeah. You know what  happened the last time you said that? It rained  

هاهاها آرزومندی. آره میدونی آخرین باری که اینو گفتی چی شد؟

for three weeks. So wishful thinking is when  we refer to something or we believe that,

سه هفته باران آمد. بنابراین خیال بافی زمانی است که به چیزی اشاره می کنیم یا معتقدیم که،

something,

چیزی

could happen, but it's highly unlikely  that it will happen. So again,  

ممکن است اتفاق بیفتد، اما بسیار بعید است که اتفاق بیفتد. بنابراین دوباره،

let me give you two final examples of that.

اجازه دهید دو نمونه نهایی از آن را برای شما بیان کنم.

That thinking that would be able to finish  this project tomorrow on a Friday is wishful  

فکری که می‌تواند این پروژه را فردا در جمعه به پایان برساند،

thinking on your part. You know, it's a  holiday weekend and people will be leaving,

از جانب شما آرزویی است. می دانید، تعطیلات آخر هفته است و مردم

early after lunch. So it's  wishful thinking on your part,  

زودتر از ناهار می روند. بنابراین این فکر از طرف شما آرزویی است.

thinking that we are going to finish this project,

by lunchtime or close of business on Friday.

Believing that you might win the lottery and be  able to sail around the world or sail off into the  

اعتقاد به اینکه ممکن است در قرعه کشی برنده شوید و بتوانید به دور دنیا سفر کنید یا به سمت

sunset may be wishful thinking on your part. When  the chances of winning the lottery are whatever,

غروب آفتاب حرکت کنید، ممکن است از طرف شما یک آرزوی آرزو باشد. وقتی شانس برنده شدن در لاتاری هرچه باشد،

200 million to 1, or whatever the odds happen  to be. So again, wishful thinking. Something you  

200 میلیون به 1 یا هر شانسی باشد. پس باز هم خیال بافی. کاری که

might like to do. You might think about it, but in  reality it's very, very unlikely to happen to you.

ممکن است دوست داشته باشید انجام دهید. ممکن است به آن فکر کنید، اما در واقعیت بسیار بسیار بعید است که برای شما اتفاق بیفتد.

Okay, so there we have 12, an even dozen of  expressions that I think you can use and help  

بسیار خوب، پس ما 12، حتی دهها عبارت داریم که فکر می کنم می توانید از آنها استفاده کنید و به

you to improve your spoken English. You can also  include them in writing, but they're very good  

شما کمک کنید تا انگلیسی گفتاری خود را بهبود بخشید. همچنین می‌توانید آن‌ها را در نوشتن بگنجانید، اما

when you're in conversations. You can use  them as I've given you their examples in  

وقتی در مکالمه هستید بسیار خوب هستند. می‌توانید از آن‌ها استفاده کنید، همانطور که نمونه‌هایی از آن‌ها را در

your personal life, private life, business life.  They are suitable for all types of conversations.

زندگی شخصی، زندگی خصوصی، زندگی تجاری‌تان به شما ارائه کردم. آنها برای هر نوع مکالمه مناسب هستند.

So as always, you know the drill by now.  Practice some of them. Try to remember them,  

بنابراین مثل همیشه، شما تا به حال تمرین را می دانید. برخی از آنها را تمرین کنید. سعی کنید آنها را به خاطر بسپارید،

try to write them, try to use them. And if  you need some additional information, some  

سعی کنید آنها را بنویسید، سعی کنید از آنها استفاده کنید. و اگر به اطلاعات بیشتری نیاز دارید، چند

additional examples, well, you know what to do.  You write to me at www.englishlessonviaskype.com.  

مثال اضافی، خوب، می‌دانید چه کاری باید انجام دهید. شما در www.englishlessonviaskype.com برای من بنویسید.

Very happy to hear from you. Very happy to give  you the additional information that you want.

بسیار خوشحالم که از شما می شنوم. بسیار خوشحالم که اطلاعات بیشتری را که می‌خواهید به شما می‌دهم.

Okay, this is Harry saying goodbye.  Thanks for listening and thanks for  

خوب، این هری است که خداحافظی می کند. از اینکه گوش دادید متشکریم و از

watching. And as always, make sure  you join me for the next lesson.

تماشا کردن سپاسگزاریم. و مثل همیشه، مطمئن شوید برای درس بعدی به من بپیوندید.