Build Your Vocabulary | 10 Advanced Verbs That Will Instantly Improve Your English

Hi there, this is Harry and welcome back to my English lessons where I try to give you

سلام، این هری است و به درس های انگلیسی من خوش آمدید، جایی که سعی می کنم به شما

a better understanding of English.

درک بهتری از انگلیسی بدهم.

The grammar, vocabulary, expressions, everything that you need.

گرامر، واژگان، عبارات، همه چیزهایی که نیاز دارید.

Okay, so what are we going to talk to you about today?

خوب، پس امروز در مورد چه چیزی با شما صحبت خواهیم کرد ؟

Well, I thought we talk about verbs and verbs relating to persuading.

خوب، من فکر کردم که ما در مورد افعال و افعال مربوط به متقاعد کردن صحبت می کنیم.

So when we want to persuade somebody, it's about getting them to change their mind.

بنابراین وقتی می‌خواهیم کسی را متقاعد کنیم، این است که او را مجبور کنیم نظرش را تغییر دهد.

Getting them to do something that you want them to do, even though they want to do something

وادار کردن آنها به انجام کاری که شما می خواهید ، حتی اگر آنها بخواهند کار

else.

دیگری انجام دهند.

Generally getting them to have a shift in their particular opinion.

به طور کلی آنها را وادار به تغییر در عقاید خاص خود می کنیم.

Okay, so there are lots of different verbs connected to that and expressions.

بسیار خوب، بنابراین افعال و عبارات مختلفی به آن متصل هستند.

So let me give them to you.

پس بگذارید آنها را به شما بدهم.

And then we'll go down through them one by one, and hopefully, you'll get a better understanding

و سپس آن‌ها را یکی یکی بررسی می‌کنیم ، و امیدواریم که درک بهتری

of how you might be able to use a few of them.

از نحوه استفاده از چند مورد از آن‌ها به دست آورید.

So let me go through them, explain them and give you an example.

بنابراین اجازه دهید آنها را مرور کنم، آنها را توضیح دهم و برای شما مثالی بزنم.

Brainwash.

شستشوی مغزی

Well, this is a word we hear in all sorts of movies, whether it's about the demons,

خب، این کلمه‌ای است که ما در انواع فیلم‌ها می‌شنویم، چه درباره شیاطین باشد،

or the dead, or somebody has to be brainwashed.

چه مرده‌ها، یا کسی باید شستشوی مغزی داده شود.

And the idea of somebody pouring lots of water into your head to get your brain clean.

و ایده اینکه کسی آب زیادی را در سر شما بریزد تا مغز شما را تمیز کند.

So that might be the literal meaning of it.

بنابراین ممکن است معنای لغوی آن باشد.

But when we brainwash somebody, we get them to think the way we want them to think.

اما وقتی کسی را شستشوی مغزی می‌دهیم، باعث می‌شویم آنطور که ما می‌خواهیم فکر کند.

So when we used to watch these movies of the 1960s, or 70s, and if you fell into the wrong

بنابراین زمانی که ما این فیلم‌های دهه 1960 یا 70 را تماشا می‌کردیم و اگر به

hands of the enemy, they would try to brainwash you.

دست دشمن بیفتید، سعی می‌کردند شما را شستشوی مغزی کنند.

So you'd go around like a robot, okay.

پس مثل یک ربات به اطراف می رفتی، باشه.

So to be brainwashed thinking what you want to do.

بنابراین برای اینکه فکر کنید چه کاری می خواهید انجام دهید شستشوی مغزی شوید .

So, when we are brainwashed, we might just use it, and a little bit of a joke to say,

بنابراین، وقتی شستشوی مغزی می‌گیریم، ممکن است فقط از آن استفاده کنیم، و کمی به شوخی بگوییم،

Ah, yeah, those people have you brainwashed, you know, you think like the company, you

آه، آره، این افراد شما را شستشوی مغزی داده‌اند، می‌دانید، شما مانند شرکت فکر می‌کنید، شما دوست دارید

do like the company, you know, that's why I like to work for myself.

شرکت، می‌دانید. به همین دلیل دوست دارم برای خودم کار کنم.

I hate to work for a company, because if you work for a company for a few years, they brainwash

من از کار کردن در یک شرکت متنفرم، زیرا اگر چند سال در یک شرکت کار کنید، آنها شما را شستشوی مغزی می دهند،

you, you think only about their way of thinking you do things the way they want to do it,

شما فقط به طرز فکر آنها فکر می کنید که کارها را همانطور که آنها می خواهند انجام دهید،

you become a company man.

تبدیل به یک مرد شرکت می شوید.

So you shouldn't allow yourself to be brainwashed.

پس نباید به خودتان اجازه شستشوی مغزی بدهید.

So brainwash is getting somebody to change their mind or to think the way you want them

بنابراین شستشوی مغزی این است که کسی را وادار به تغییر عقیده کند یا آنطور که شما می خواهید

to think.

فکر کند.

Next, to bring somebody around.

بعد، آوردن کسی به اطراف.

When we bring them around, we mean to bring them around to your way of thinking.

وقتی آنها را به اطراف می آوریم، منظور ما این است که آنها را به طرز فکر شما بیاوریم.

So you do that by a bit of prolonged negotiation, a bit of prolonged persuasion, you know, or

بنابراین شما این کار را با کمی مذاکره طولانی، کمی متقاعدسازی طولانی انجام می دهید، می دانید، یا

when you use expressions like, Well, you know, if I were you, this is what I would do.

وقتی از عباراتی مانند، خوب، می دانید، اگر من جای شما بودم، این کاری است که انجام می دادم.

And you know, what will happen?

و می دانید، چه اتفاقی خواهد افتاد؟

If you do it that way, I think a better way to do it might be to approach it this way.

اگر این کار را به این صورت انجام دهید، فکر می‌کنم راه بهتری برای انجام آن این است که به این روش نزدیک شوید. می

You know, I think it's take a little bit of time, but you know what I know it's the best

دانید، فکر می کنم کمی زمان بر است، اما می دانید که بهترین

way to do it.

راه برای انجام آن است.

So gradually, you begin to drop in little hints or give them little pointers or little

بنابراین به تدریج، شما شروع به کم کردن نکات کوچک یا ارائه نکات کوچک یا

ideas.

ایده های کوچک به آنها می کنید.

And eventually what will happen is, they will come around to your way of thinking or Yeah,

و در نهایت اتفاقی که خواهد افتاد این است که آنها به طرز فکر شما خواهند رسید یا بله،

actually, the more I think of it, that I think you're right, I think that's the best way

در واقع، هر چه بیشتر به آن فکر کنم، فکر می کنم حق با شماست، فکر می کنم این بهترین راه

to do it.

برای انجام آن است.

So presto, bingo, you've succeeded, you've got them around to your way of thinking.

بنابراین، یکنوع بازی شبیه لوتو، شما موفق شده اید، آنها را به طرز فکر خود نزدیک کرده اید.

So to bring somebody around means to work on them, slowly and gradually, until eventually,

بنابراین آوردن کسی به این معنی است که به آرامی و تدریجی روی آنها کار کنید تا در نهایت

they think the way you want them to think or they agree with your idea, your plan, whatever

آنطور که شما می خواهید فکر کنند یا با ایده، برنامه شما، هر چه که باشد موافق باشند

it might be.

.

Next, to butter somebody up and yeah, literally take a knife, get the butter, which when you're

بعد، برای کره کردن به کسی و بله، به معنای واقعی کلمه یک چاقو بردارید، کره را بگیرید، که وقتی

buttering a piece of bread.

یک تکه نان را کره می‌زنید.

And when I have my bread, I like to put plenty of butter on it.

و وقتی نانم را دارم، دوست دارم مقدار زیادی کره روی آن بریزم.

And often people say would you like some bread with that butter?

و اغلب مردم می گویند آیا کمی نان با آن کره می خواهید؟

No, put so much butter on it.

نه، آنقدر کره روی آن بریزید.

So when you butter somebody up, you are trying to persuade them to do what you want them

بنابراین وقتی به کسی دست می‌زنید، سعی می‌کنید او را متقاعد کنید که کاری را که می‌خواهید

to do but you're using a lot of nice words, and you're using persuasion in that way.

انجام دهد، اما از کلمات خوب زیادی استفاده می‌کنید، و در این راه از متقاعدسازی استفاده می‌کنید.

And you're trying to get them to feel good about themselves and say, Oh, come on, you

و شما سعی می کنید آنها را وادار کنید که نسبت به خودشان احساس خوبی داشته باشند و بگویند، اوه، بیا، می

know, you're really good at this.

دانید، شما واقعاً در این کار خوب هستید.

And there's nobody can do it better than you.

و هیچکس بهتر از شما نمی تواند این کار را انجام دهد.

So you know, come on, give it a go.

پس می دانی، بیا، دست به کار شو.

And this Oh, yes.

و این اوه، بله.

And people love to have their egos polished.

و مردم دوست دارند که نفس خود را جلا دهند.

So if you polish somebody's ego enough, then they probably will do what you want them to

بنابراین اگر به اندازه کافی نفس کسی را جلا دهید، احتمالاً کاری را که شما می خواهید

do and they will be persuaded and they will change their mind.

انجام می دهد و متقاعد می شود و نظر خود را تغییر می دهد.

Yeah.

آره

Okay.

باشه.

So to butter somebody up means to find out something that will make them feel good to

بنابراین به کسی دست زدن به این معنی است که چیزی را بیابید که احساس خوبی در آنها ایجاد کند و

put them in a good mood so that when you do ask them for something, or you do suggest

روحیه خوبی به او بدهید، به طوری که وقتی چیزی از او می‌خواهید، یا پیشنهاد می‌کنید

that they they change something, then they're more likely to agree with you than to disagree

که چیزی را تغییر دهد، احتمال بیشتری دارد که با شما موافقم تا اینکه

with you.

با شما مخالف باشم.

So you butter them up, to make them feel good about themselves.

بنابراین آنها را با کره چرب می کنید تا احساس خوبی نسبت به خودشان داشته باشند.

To fob somebody off.

برای بد کردن کسی

When when we fob somebody off, it means we...

وقتی کسی را از دست می دهیم، به این معنی است که ما...

we don't want to meet them.

نمی خواهیم او را ملاقات کنیم.

We try to avoid them, we to try to avoid contact and if we do have contact with them.

ما سعی می کنیم از آنها دوری کنیم، سعی می کنیم از تماس خودداری کنیم و اگر با آنها تماس داریم.

We make some excuses that we don't want to talk to them or when we're not going to help

بهانه‌هایی می‌آوریم که نمی‌خواهیم با آنها صحبت کنیم یا وقتی قرار نیست به

them.

آنها کمک کنیم.

Okay, so I Yeah, look, I call you back later.

خوب، پس من آره، ببین، بعداً بهت زنگ می زنم.

Okay, I'm busy.

باشه سرم شلوغه

At the moment, perhaps you will catch up in the next couple of days.

در حال حاضر، شاید در یکی دو روز آینده به نتیجه برسید.

Well, why don't you just send me an email about what you're suggesting?

خوب، چرا فقط در مورد آنچه پیشنهاد می کنید به من ایمیل نمی فرستید؟

And I'll have a look at it.

و من نگاهی به آن خواهم داشت.

So all excuses why you don't want to talk to that person at that particular time.

بنابراین همه بهانه هایی هستند که چرا نمی خواهید در آن زمان خاص با آن شخص صحبت کنید.

So you fob them off with some excuse.

بنابراین با بهانه ای آنها را از دست می دهید.

Ah, look, I'm not really in the mood today.

آه، ببین، من واقعاً حال و هوای امروز ندارم.

Or look, I'm up to my eyes.

یا ببین، من تا چشمانم هستم.

I've got to get this presentation finished and what why didn't we touch base in a couple

من باید این ارائه را به پایان برسانم و چرا ما در چند روز دیگر پایه را لمس نکردیم

of days.

.

And you really hope that by then, in a couple of days, they'll have forgotten what they

و شما واقعا امیدوارید که تا آن زمان، در یکی دو روز، آنها آنچه را که

wanted.

می خواستند فراموش کنند.

But if they're persistent, you'll just fob them off a little bit more.

اما اگر آنها مداوم هستند، فقط کمی بیشتر آنها را از دست خواهید داد.

So to fob somebody off means to give them some excuses or make some excuses, hoping

از این رو دست کشیدن از کسی به این معناست که بهانه ای به او بیاورید یا بهانه ای بیاورید، به این امید

that they will go away, hoping that they won't continue to annoy you.

که آنها از بین بروند، به این امید که به آزار شما ادامه ندهند.

And that eventually, they'll just give up and they'll go on and I somebody else.

و این در نهایت، آنها فقط تسلیم می شوند و آنها ادامه می دهند و من شخص دیگری.

Yeah.

آره

So we can use it if we are having a chat to our friends.

بنابراین اگر با دوستانمان چت می کنیم می توانیم از آن استفاده کنیم .

And they say, Well, did you manage to talk to your boss about that pay rise you wanted?

و آنها می گویند، خوب، آیا موفق شدی در مورد افزایش حقوقی که می خواستی با رئیست صحبت کنی؟

Ah, you know, he just fobbed me off with some excuse that the company couldn't afford it.

آه، می‌دانی، او به بهانه‌ای که شرکت نمی‌توانست آن را بپردازد، من را فریب داد.

We're going through difficult times.

روزهای سختی را پشت سر می گذاریم

It's not really the time of the year, we only talk about salary increases after the company

واقعاً زمان سال نیست، ما فقط در مورد افزایش حقوق بعد از نتیجه شرکت صحبت می کنیم

results, you know, the usual things they talk about.

، می دانید، چیزهای معمولی که آنها در مورد آنها صحبت می کنند.

So yeah, he just fobbed me off with some excuse.

پس آره، او فقط با بهانه‌ای من را فریب داد.

I've heard it all before I'm, I'm really fed up.

من همه چیز را قبل از اینکه بشنوم شنیده ام، واقعاً خسته شده ام .

So that would be working on the other side where you're trying to persuade him to give

بنابراین این کار از طرف دیگر است، جایی که شما سعی می کنید او را متقاعد کنید که

you a salary rise, and he isn't really interested in listening to you.

حقوق شما را افزایش دهد، و او واقعاً علاقه ای به گوش دادن به شما ندارد.

And yeah, he fobbed you off with some excuse.

و آره، او با بهانه‌ای تو را فریب داد.

To cajole somebody, cajole means to plámás somebody or to, to, to make sure that you

تهمت زدن به کسی، کاجوله به معنای اعتراف کردن به کسی یا اطمینان از این است که

again, you polish their ego, make them feeling good about themselves.

دوباره منیت او را جلا می‌دهی و باعث می‌شوی احساس خوبی نسبت به خودشان داشته باشند.

And generally, you talk nicely to them.

و به طور کلی، شما به خوبی با آنها صحبت می کنید.

And you've, you use a lot of flattery, to get your way or to persuade them to do things

و شما از تملق و چاپلوسی زیادی استفاده می کنید تا به راه خود برسید یا آنها را متقاعد کنید که کارها را

the way you want them to do it.

آنطور که شما می خواهید انجام دهند.

Okay, so you keep saying things like, Oh, come on, you know, you're good at this.

خوب، پس به گفتن جملاتی مانند، اوه، بیا، می دانی، تو در این کار خوب هستی.

You know, there's nobody else can do it.

می دانی، هیچ کس دیگری نمی تواند این کار را انجام دهد.

You know, they're really liked to hear from you.

می دانید، آنها واقعاً دوست دارند از شما بشنوند.

Yeah, I really know you want to do it.

بله، من واقعا می دانم که شما می خواهید این کار را انجام دهید.

I'll help you.

من به شما کمک خواهم کرد.

I'll, I'll prepare everything, but I just need you to do this.

من همه چیز را آماده خواهم کرد، اما فقط به شما نیاز دارم که این کار را انجام دهید.

Yeah.

آره

So you work on the person, bit by bit.

بنابراین شما ذره ذره روی شخص کار می کنید.

And eventually, yeah, they agreed to do what you want them to do.

و در نهایت، بله، آنها موافقت کردند که کاری را که شما می خواهید انجام دهند.

Daughters.

دختران.

My daughter was really good at this.

دختر من واقعاً در این کار خوب بود.

When she was younger, she would cajole you.

وقتی جوانتر بود، شما را مسخره می کرد.

Ah, come on, dad, you know.

آه، بیا، پدر، می دانید.

You'd love to have a pet around the house.

دوست دارید یک حیوان خانگی در اطراف خانه داشته باشید.

It would be cute.

ناز خواهد بود.

A little kitten, you know.

یه بچه گربه کوچولو میدونی

Forgetting that of course little kittens turn it to be big cats.

فراموش می کنیم که البته بچه گربه های کوچک آن را به گربه های بزرگ تبدیل می کنند.

Yeah.

آره

Ah, come on, I'd really look after it.

آه، بیا، من واقعاً از آن مراقبت می کنم.

I'll feed it in the morning, I'll empty the litter tray.

صبح بهش غذا میدم، سینی زباله رو خالی میکنم.

Lots of flattery.

چاپلوسی زیاد

And then eventually you you're persuaded and you change your mind and you say, Okay, go

و بعد در نهایت متقاعد می شوید و نظر خود را تغییر می دهید و می گویید خوب،

on.

ادامه دهید.

Let's get a kitten but mind only one.

بیایید یک بچه گربه بگیریم اما فقط به یکی فکر کنیم.

And of course once you say that, that's it, you've... you've given in, you've surrendered.

و البته وقتی گفتی، همین است، تسلیم شدی، تسلیم شدی.

And they or your daughter, in my case, has persuaded you to do what they want you to

و آنها یا دخترت، در مورد من، شما را متقاعد کرده اند که کاری را که می خواهند

do.

انجام دهید.

And you knew all along that you're really going to agree with it anyway.

و شما همیشه می دانستید که به هر حال واقعاً با آن موافق خواهید بود.

Wheedle.

چرخ.

Strange word to wheedle to wheedle.

کلمه عجیب و غریب به wheedle به wheedle.

And we use the expression to wheedle something out of somebody.

و ما از عبارت برای بیرون کشیدن چیزی از کسی استفاده می کنیم.

So it's like getting a little fork or a screwdriver, and eventually getting what you want.

بنابراین مثل این است که یک چنگال کوچک یا یک پیچ گوشتی بگیرید و در نهایت به آنچه می خواهید برسید.

It's in there somewhere else.

آنجا در جای دیگری است.

I'll get it.

من آن را دریافت خواهم کرد.

So when we wheedle something out to somebody, we keep asking them the questions.

بنابراین وقتی چیزی را به کسی می‌رسانیم، همچنان از او سؤال می‌کنیم.

What...

چی...

What was that about?

این در مورد چی بود؟

What happened there?

اونجا چه اتفاقی افتاد؟

Or what did he say next?

یا بعدش چی گفت؟

And what's planned?

و چه برنامه ریزی شده است؟

Or do you know what's going to happen next week?

یا می دانید هفته آینده چه اتفاقی می افتد ؟

And they are so they keep looking for more information.

و آنها به دنبال اطلاعات بیشتر هستند .

You say, Look, I don't know any... anything more.

شما می گویید، ببینید، من هیچ چیز دیگری نمی دانم .

I really have given you all the information I know.

من واقعاً تمام اطلاعاتی را که می دانم به شما داده ام .

Well, you know... you must have spoken about this.

خب میدونی... حتما در مورد این حرف زدی .

And maybe he talked about that.

و شاید او در این مورد صحبت کرده است.

So again, they ask another question.

پس باز هم سوال دیگری می پرسند.

And bit by bit, you eventually give them as much information as you have.

و ذره ذره در نهایت به همان اندازه که دارید به آنها اطلاعات می دهید.

All the information that they are interested in, and they've succeeded in wheedling or

تمام اطلاعاتی که آنها به آنها علاقه مند هستند و موفق شده اند

getting the information out of you.

اطلاعات را از شما دریافت کنند.

So it's like pulling the intestines out of something you know, just bit by bit bit by

بنابراین مثل این است که روده ها را از چیزی که می دانید بیرون بکشید، فقط ذره ذره در

bit eventually, blop, they've got everything okay.

نهایت، بلپ کنید، آنها همه چیز را حل کرده اند.

So they wheedle something out of you slowly.

بنابراین آنها به آرامی چیزی را از شما خارج می کنند.

Yeah.

آره

No pain involved, but eventually, they get all of the story.

بدون دردسر، اما در نهایت، آنها تمام داستان را دریافت می کنند.

It's like mothers.

مثل مادران است.

You know, mod...

میدونی، مد...

Mothers are really good at wheedling stories.

مادرها واقعاً در داستان نویسی مهارت دارند.

They come home and they see son or daughter in a bad mood.

آنها به خانه می آیند و پسر یا دختری را در حال بدی می بینند.

And Do you want to talk about it?

و آیا می خواهید در مورد آن صحبت کنید؟

No, no, no, no, no.

نه نه نه نه نه.

But eventually, the whole story comes out.

اما در نهایت، کل داستان مشخص می شود.

And mum, as mums do, have been very successful in wheedling out the information out of the

و مادر، همانطور که مادران انجام می دهند، در بیرون کشیدن اطلاعات از

daughter.

دختر بسیار موفق بوده اند.

Okay.

باشه.

Hustle.

فشار.

And be careful here with the pronunciation.

و در اینجا در تلفظ دقت کنید.

Hustle.

فشار.

Yes, hustle, hustle, hustle.

بله، هیاهو، هیاهو، هیاهو.

Okay, so when we hustle?

خوب، پس وقتی ما شلوغ می کنیم؟

Yeah, we try and we try and we keep trying.

بله، ما تلاش می کنیم و تلاش می کنیم و به تلاش ادامه می دهیم.

Until we see succeed.

تا زمانی که شاهد موفقیت باشیم.

Yeah.

آره

So, to hustle means to keep pushing to, to keep at somebody, or try as hard as you can

بنابراین، فشار دادن به معنای ادامه دادن به او، نگه داشتن کسی، یا تا جایی که می توانید

to get the answer that you want.

برای دریافت پاسخی که می خواهید تلاش کنید.

So when we hustle, we...

بنابراین، وقتی سر و صدا می کنیم، می

we want to get somebody to to change their mind about something.

خواهیم کسی را وادار کنیم که نظرش را در مورد چیزی تغییر دهد.

Come on, come on.

بیا، بیا.

Look, you know you'd like to buy this.

ببینید، می دانید که می خواهید این را بخرید.

It's a really, really good deal.

این یک معامله واقعاً بسیار خوب است.

You're not going to get a better deal anywhere else.

در هیچ جای دیگری معامله بهتری نخواهید داشت .

I mean, this car...

یعنی این ماشین...

Look, I've had it for a couple of years, never had any problems with it.

ببین من چندساله دارمش هیچ مشکلی باهاش ​​نداشتم.

I'll tell you what, take it for a test drive.

من به شما می گویم، آن را برای تست درایو ببرید.

Yeah.

آره

Even better still, take it for the night.

حتی بهتر از آن، آن را برای شب ببرید.

And the person knows that once they get you into the car, once you've got your foot on

و آن شخص می‌داند که وقتی شما را سوار ماشین می‌کنند، وقتی پایتان را روی

that accelerator.

آن پدال گاز می‌گذارید.

Yeah, you're probably more than 50% there.

بله، شما احتمالاً بیش از 50٪ آنجا هستید.

So when you come back 24 hours later.

پس وقتی 24 ساعت بعد برگشتی.

Well, what did you think about that?

خوب، در مورد آن چه فکری کردید؟

Did you enjoy it?

آیا خوشت اومد؟

oh, yeah, it was great.

اوه، آره، عالی بود

It's one of the best cars I've ever driven.

این یکی از بهترین ماشین هایی است که تا به حال رانندگی کرده ام.

Yeah, you see, I told you.

آره میبینی بهت گفتم

So.

بنابراین.

What do you think we about doing the deal, I'll give you a good price.

نظر شما در مورد انجام معامله چیست، من به شما قیمت خوبی می دهم.

So to hustle to keep pushing, and pressing and hoping and working away until the person...

بنابراین برای ادامه فشار دادن، فشار دادن و امیدواری و کار کردن تا زمانی که فرد...

Yeah.

آره. خط

Signs the dotted line, gets the car keys goes home, a happy man.

نقطه چین را امضا می کند، کلید ماشین را می گیرد ، مردی شاد به خانه می رود.

To hustle.

سر و صدا کردن. با

Talk somebody into something.

کسی در مورد چیزی صحبت کنید

Well, we've all tried sometimes successfully, sometimes unsuccessfully, to talk somebody

خوب، همه ما گاهی اوقات با موفقیت، گاهی اوقات ناموفق سعی کرده ایم که کسی را

into doing something.

به انجام کاری تشویق کنیم.

It might be that holiday of a lifetime.

شاید آن تعطیلات یک عمر باشد.

You know, you want to do it.

میدونی میخوای انجامش بدی

You've never taken enough time off work.

شما هرگز به اندازه کافی مرخصی نگرفته اید.

Those people owe you lots and lots of days.

این افراد روزهای زیادی را مدیون شما هستند.

So why don't we just go off?

پس چرا ما نمی رویم؟ آیا

Have that second honeymoon that you promised me?

آن ماه عسل دومی را که به من قول داده بودید دارید ؟

Do you remember that?

آیا آن را به خاطر دارید؟

You told me that years ago, we'd have a second honeymoon.

تو به من گفتی که سالها پیش، ماه عسل دومی خواهیم داشت .

Well, here's the chance.

خب، این فرصت است.

Yeah.

آره

So this offer, we probably won't get a better offer.

بنابراین این پیشنهاد، احتمالاً پیشنهاد بهتری نخواهیم داشت .

You know, the weather's really good at this time of the year.

می دانید، در این زمان از سال هوا واقعاً خوب است.

It's a direct flight now.

الان پرواز مستقیمه

So we only need to get that one flight.

بنابراین ما فقط باید آن یک پرواز را انجام دهیم.

So you talk somebody into something.

بنابراین شما با کسی در مورد چیزی صحبت می کنید.

Okay, if you really want to do it, let's go.

خوب، اگر واقعاً می خواهید این کار را انجام دهید، بریم.

It's about time we did something for ourselves.

وقت آن است که برای خودمان کاری انجام دهیم.

So to talk somebody into something.

بنابراین برای صحبت با کسی در مورد چیزی.

Next to urge.

در کنار اصرار.

Well, we all have an urge to do something.

خب، همه ما اصرار داریم که کاری انجام دهیم.

So in that way we use it as a noun, an urge.

بنابراین در آن راه از آن به عنوان یک اسم، یک اصرار استفاده می کنیم.

To urge somebody is to push, you know, and push strongly.

اصرار کردن به کسی، فشار دادن است، می دانید، و به شدت فشار می آورید.

I really urge, if you wanted to use the verb, I really urge you to consider this seriously.

من واقعاً توصیه می کنم، اگر می خواهید از فعل استفاده کنید، واقعاً از شما می خواهم که این موضوع را جدی بگیرید.

So somebody is really going to take a look at this Can I urge you please to give this

بنابراین، کسی واقعاً قصد دارد به این نگاه کند.

careful consideration?

You know, we won't get many better chances.

می دانید، ما شانس بیشتری نخواهیم داشت.

So it's something that we really have to look at.

بنابراین این چیزی است که ما واقعا باید به آن نگاه کنیم.

So it could be telling the boss about some change in the plans, it can be telling your

بنابراین می تواند به رئیس در مورد تغییراتی در برنامه ها بگویید، می تواند به

kids to do some more study.

فرزندانتان بگویید که مطالعه بیشتری انجام دهند.

Ah, look, I really would urge you for the last few months of the term to do an extra

آه، ببینید، من واقعاً از شما می خواهم برای چند ماه آخر ترم کمی کار اضافی انجام دهید،

little bit of work, it'll really pay off.

واقعاً نتیجه خواهد داد.

I mean, there's no point cramming all the study in for the last two weeks, spread it

منظورم این است که هیچ فایده ای ندارد که تمام مطالعه دو هفته گذشته را جمع آوری کنید، آن را

out over the next few months, you'll feel much better, I really would encourage you,

در چند ماه آینده پخش کنید، احساس بسیار بهتری خواهید داشت، من واقعاً شما را تشویق می کنم،

I really would urge you to listen to me.

واقعاً از شما می خواهم به من گوش دهید.

You don't listen to me enough, but really you'll thank me in the long run.

شما به اندازه کافی به من گوش نمی دهید، اما واقعاً در دراز مدت از من تشکر خواهید کرد.

So to urge somebody.

بنابراین برای تشویق کسی.

So to persuade them to come around to your way of thinking.

بنابراین آنها را متقاعد کنید که به طرز فکر شما بیایند.

And finally, to rope somebody in.

و در نهایت، طناب زدن به کسی

That sounds quite a strange expression.

.

To rope somebody in.

طناب زدن به کسی.

If you've ever watched the cowboy, the old cowboy movies they used to have a rope for

اگر تا به حال فیلم های گاوچران را تماشا کرده باشید، فیلم های قدیمی گاوچران، آنها برای

capturing horses or cows so they would lasso.

گرفتن اسب یا گاو طناب داشتند تا آنها کمند کنند.

They would throw the rope, put it around the cow, the cow or the horse's neck, pull it,

طناب را می انداختند، دور گردن گاو، گاو یا اسب می انداختند، می کشیدند

and then gradually pull the horse or the cow into them and then wrap the rope... rope around

و بعد کم کم اسب یا گاو را به داخل خود می کشیدند و بعد طناب را... دور

them.

آنها می پیچیدند.

And then brand the horse or the cow with the branding iron.

و سپس اسب یا گاو را با اتو علامت گذاری کنید .

Yeah, so very painful by the look of it.

آره، از ظاهرش خیلی دردناکه

So that's literally to rope somebody in.

پس این به معنای واقعی کلمه طناب زدن به کسی است.

So when you rope somebody in, it's the same idea, you've got something you want to talk

بنابراین وقتی به کسی طناب می زنید، این همان ایده است، شما چیزی دارید که می خواهید با

to them about you give them the idea.

آنها صحبت کنید و به او ایده بدهید.

And then you rope them in gradually, well, you know, this will be a good idea.

و سپس به تدریج آنها را طناب بزنید، خوب، می دانید، این ایده خوبی خواهد بود.

And you know, it makes sense.

و می دانید، منطقی است.

And you know, that's going to save time, gradually, little bit of this and a little bit of that.

و می دانید، این باعث صرفه جویی در زمان می شود، به تدریج، کمی از این و کمی از آن.

And they come around to your way of thinking.

و به طرز فکر شما می رسند.

So your rope somebody in.

به عنوان

Example.

مثال.

So you're a member of the local football team, or you're a member of the local rugby team,

بنابراین شما عضو تیم فوتبال محلی هستید یا عضو تیم راگبی محلی هستید،

whatever the sport happens to be.

ورزش هر چه که باشد.

And like all of these teams, they have a club and a clubhouse.

و مانند همه این تیم ها یک باشگاه و یک باشگاه دارند.

They have committees, and they're always doing fundraising events because they need to get

آن‌ها کمیته‌هایی دارند و همیشه رویدادهای جمع‌آوری کمک‌های مالی انجام می‌دهند، زیرا باید

some extra money to improve the pitches, to change the showers, whatever it happens to

مقداری پول اضافی برای بهبود زمین‌ها، تغییر دوش‌ها، هر اتفاقی که می‌افتد، دریافت کنند

be.

.

And of course, they like to find volunteers to raise money, volunteers to do a bit of

و البته، آنها دوست دارند داوطلبانی برای جمع آوری پول، داوطلبانی برای انجام کمی

painting, volunteers to train the young kids.

نقاشی، داوطلبانی برای آموزش بچه های جوان پیدا کنند.

Okay, so you've had your time playing football or rugby.

خوب، پس شما وقت خود را برای بازی فوتبال یا راگبی داشته اید.

And now it's time to get a little bit back and perhaps to share some of your spare time

و اکنون زمان آن است که کمی به عقب برگردید و شاید بخشی از اوقات فراغت خود را

with the kids so you get roped into training the kids on a Saturday morning or a Sunday

با بچه ها تقسیم کنید تا در صبح شنبه یا یکشنبه صبح به آموزش بچه ها بپردازید

morning.

.

You get roped into taking the kids to the games away from home so bit by bit you get

شما مجبور می شوید بچه ها را به بازی های دور از خانه ببرید، بنابراین ذره ذره

roped in to do it.

برای انجام آن طناب می زنید.

So to get roped or persuaded into doing something.

بنابراین به طناب زدن یا متقاعد شدن برای انجام کاری.

Okay so they're all verbs and expressions related to persuading, getting somebody to

بسیار خوب، پس همه آنها افعال و عبارات مربوط به متقاعد کردن، وادار کردن کسی به انجام کاری هستند که

do what you want them to do.

شما می خواهید.

So let them... let me give them to you one more time.

پس بذار... بذار یه بار دیگه بهت بدم.

Brainwash.

شستشوی مغزی

Bring somebody around to your way of thinking.

کسی را به طرز فکر خود بیاورید.

Butter somebody up.

به کسی کره بزن

To use lots of flattery.

استفاده از چاپلوسی زیاد

Fob somebody off.

کسی را ول کن

Means to get rid of them with some excuse.

یعنی با بهانه ای از شر آنها خلاص شوید.

Cajole somebody.

یک نفر را کاجول کن

Again to use flattery to get them to... to do something because you tell them they're

باز هم از چاپلوسی استفاده کنید تا آنها را به انجام کاری سوق دهید زیرا به آنها می گویید که

the best in the world.

بهترین های دنیا هستند.

Cajole.

کاجول.

To wheedle something out of somebody.

بیرون کشیدن چیزی از کسی

To find out information bit by bit.

تا ذره ذره اطلاعات را دریابیم.

Hustle, to hustle.

شلوغ کردن، به سرعت کردن. با

Talk somebody into something.

کسی در مورد چیزی صحبت کنید

Urge somebody to do something, and finally, rope somebody into doing what you want them

کسی را ترغیب کنید که کاری انجام دهد، و در نهایت، دیگران را به انجام کاری که شما می خواهید

to do.

انجام دهید.

Okay, excellent.

باشه عالیه

So all of those verbs related to persuading.

بنابراین همه آن افعال مربوط به متقاعد کردن هستند.

Try a few of them, see, can you introduce them into your English.

تعدادی از آنها را امتحان کنید، ببینید، آیا می توانید آنها را به انگلیسی خود معرفی کنید.

Try not to use them all, of course, but to try and use a few, write about them.

البته سعی کنید از همه آنها استفاده نکنید، اما برای امتحان و استفاده از چند مورد، در مورد آنها بنویسید.

And if you have any problems, you know where I am, you can contact me any time.

و اگر مشکلی دارید، می دانید من کجا هستم، می توانید در هر زمان با من تماس بگیرید.

Thanks for listening.

متشکرم که گوش دادید.

Join me again soon.

به زودی دوباره به من بپیوندید.