ENGLISH PHRASES FOR EVERYDAY: Avoid Sounding Like a Beginner!

Hi there. This is Harry. And welcome back  to Advanced English Lessons with Harry,  

سلام. این هری است. و به «درس‌های پیشرفته انگلیسی با هری» خوش آمدید،  ،

where I try to help you to get a better  understanding of the English language,

جایی که من سعی می‌کنم به شما کمک کنم به درک بهتری از زبان انگلیسی دست پیدا کنید،

helping you to improve business  English, conversational English,  

به شما در بهبود کسب‌وکار، انگلیسی مکالمه،

preparing for those proficiency exams, whatever  you need, whatever your weaknesses are, you've  

آماده‌سازی برای آن آزمون‌های مهارت، هر آنچه که نیاز دارید، هر نقطه ضعفی که دارید کمک کنم. ، شما

come to the right place and we will be here to try  and help you along and improve your performance.

به مکان درستی آمده اید و ما اینجا خواهیم بود تا سعی کنیم به شما کمک کنیم و عملکردتان را بهبود ببخشیم.

Okay, so what is the advanced  English lesson about today? Well,  

خوب، پس درس پیشرفته انگلیسی امروز در مورد چیست؟ خوب،

today's advanced English lesson  is looking at certain ways and or  

درس پیشرفته انگلیسی امروز  به بررسی راه‌ها و

idioms for criticising or talking about  bad experiences. So what we're looking at

اصطلاحات خاصی برای انتقاد یا صحبت درباره تجربیات بد می‌پردازد. بنابراین آنچه که ما در حال بررسی

various ways to

روش‌های مختلف برای

criticise or talk about bad experiences  by using idioms. So they're quite  

انتقاد یا صحبت درباره تجربیات بد با استفاده از اصطلاحات هستیم. بنابراین آنها کاملاً

advanced. So we'll go through them.  As always I have ten I'll give you

پیشرفته هستند. بنابراین ما از آنها عبور خواهیم کرد. مثل همیشه ده تا دارم به شما

meaning.

I'll give you an example and hopefully  you'll get a better understanding.

معنا می دهم.

من برای شما مثالی می‌زنم و امیدوارم درک بهتری پیدا کنید.

So as I said, we've got ten of these

بنابراین همانطور که گفتم، ما در کل ده مورد از این

idioms in total. I'm going to give them  to you then go through them one by one.

اصطلاحات را داریم. من آنها را به شما می دهم سپس آنها را یکی یکی مرور کنید.

So the first one to leave a bad taste in my mouth.

بنابراین اولین کسی که طعم بدی را در دهان من گذاشت.

This means that some experience you've had  wasn't enjoyable, didn't turn out right,  

این بدان معناست که تجربه‌ای که داشته‌اید لذت‌بخش نبوده، درست از آب در نیامده است،

and you really felt bad afterwards. Not  physically bad, but bad about the whole  

و بعد از آن واقعاً احساس بدی کرده‌اید. از نظر فیزیکی بد نیست، اما در مورد کل

experience. It really left a bad taste in  my mouth. So let me give you an example.

تجربه بد است. واقعاً مزه بدی در دهانم گذاشت. بنابراین اجازه دهید برای شما مثالی بزنم. از

I asked somebody to give me a quote  to paint the inside of my house  

کسی خواستم به من نقل قول بدهد تا داخل خانه ام را نقاشی کنم

because it didn't have time. So they  came along and they gave me a coat  

چون وقت نداشت. بنابراین آنها آمدند و یک کت به من دادند

and I thought the guys were okay.  And I listened to them and they,

و من فکر کردم بچه ها خوب هستند. و من به آنها گوش دادم و آنها

quoted me a price, which is a little bit on the  high side, but I wanted to get it done quickly.

قیمتی را برایم نقل کردند که کمی بالاست، اما می‌خواستم آن را سریع انجام دهم.

And when I came home after two days. Oh my God, it  was a mess. There was paint all over the floors.  

و وقتی بعد از دو روز به خانه آمدم. اوه خدای من، این افتضاح بود. تمام طبقات رنگ بود.

They hadn't covered any of the furniture. It  was a disaster. It cost me a fortune. Of course,  

هیچ یک از اثاثیه را نپوشانده بودند. این یک فاجعه بود. برای من گران تمام شد. البته،

I sacked them immediately and I  did it myself. So my experience  

بلافاصله آنها را اخراج کردم و خودم این کار را کردم. بنابراین تجربه من

with those painters left a  very bad taste in my mouth.

با آن نقاشان طعم بسیار بدی در دهانم گذاشت.

I'll never use them again. I won't be recommending  them. And if I could find them on the internet,  

من دیگر هرگز از آنها استفاده نخواهم کرد. آنها را توصیه نمی‌کنم . و اگر بتوانم آنها را در اینترنت پیدا کنم،

which I can't, I'd leave a bad review.  Okay, so it left on my experience with  

که نمی‌توانم، یک بررسی بد خواهم گذاشت. بسیار خوب، پس از تجربه من با

them left a very bad taste in my  mouth. Not really good experience.

آنها طعم بسیار بدی در دهان من باقی ماند . واقعا تجربه خوبی نیست

Number two. Nothing to write home about. Well,  this means. Well, it's not really so important.  

شماره دو. چیزی برای نوشتن در خانه نیست. خب، این یعنی. خوب، واقعاً آنقدر مهم نیست.

I wouldn't get so excited about it. I wouldn't  waste my time telling anybody else. Yeah. So

من آنقدر در مورد آن هیجان زده نمی شوم. وقتم را برای گفتن به دیگران تلف نمی‌کنم. آره بنابراین

The movie I went to see

فیلمی که

last week. Somebody had recommended it  to me, but it was nothing to write home  

هفته پیش رفتم ببینم. کسی آن را به من توصیه کرده بود ، اما چیزی برای نوشتن در خانه نبود

about. I was really disappointed. I was  keep waiting for something to happen,

. من واقعا ناامید شدم.

during the movie, but nothing actually did. So I  

در طول فیلم منتظر اتفاقی بودم، اما در واقع هیچ اتفاقی نیفتاد. بنابراین

think I wasted my money and my time.  It was nothing to write home about.

فکر می‌کنم پول و زمانم را هدر دادم. چیزی برای نوشتن در خانه نبود.

Nothing spectacular, nothing so exciting, and  I certainly wouldn't recommend it to anyone.

هیچ چیز دیدنی، هیچ چیز هیجان انگیز، و مطمئناً آن را به کسی توصیه نمی کنم. آیا تا

Isn't up to scratch? Well, when we  mean something isn't up to scratch,  

ابتدا نیست؟ خوب، وقتی منظورمان این است که چیزی درست نیست،

it's not up to the standard that you expect  or the standards that you you live up to. So

مطابق با استانداردی نیست که شما انتظار دارید یا استانداردهایی که مطابق آن عمل می کنید. بنابراین،

If one of your pupils is writing some  thesis for his end of term exams,  

اگر یکی از دانش‌آموزان شما در حال نوشتن پایان‌نامه‌ای برای امتحانات پایان ترم خود است،

and you've given them the opportunity to  submit a draft so you can comment on it,  

و شما به آنها فرصت داده‌اید تا پیش‌نویسی را ارائه کنند تا بتوانید در مورد آن نظر دهید،

which is just as well, because when you get this  particular report, you're not overly impressed. So

که همین‌طور است، زیرا وقتی این گزارش خاص را دریافت می‌کنید، شما بیش از حد تحت تاثیر قرار نمی گیرید بنابراین

you asked to see the student after  the lesson. So when it comes to you,  

درخواست کردید که دانش‌آموز را بعد از درس ببینید. بنابراین وقتی نوبت به شما می‌رسد،

you sit them down and say, well, not really

آنها را می‌نشینید و می‌گویید، خوب، واقعاً

this effort.

It isn't up to scratch. It's not what I  had expected. You'd really need to do a  

این تلاش نیست. قابل

خراش نیست آن چیزی نیست که انتظار داشتم. شما واقعاً باید

bit more research. You haven't referenced  anything in this. You haven't mentioned  

کمی بیشتر تحقیق کنید. شما به چیزی در این مورد اشاره نکرده‌اید. شما به

where you got your research from. You  haven't drawn any conclusions. Basically,  

تحقیقات خود اشاره نکرده اید. شما هیچ نتیجه‌ای نگرفته‌اید. اساساً،

it's a poor effort. It isn't up to scratch,  and you're really going to have to improve  

این یک تلاش ضعیف است. این کار قابل انجام نیست، و

this immensely if you're going to  get the marks that you expect to get.

اگر می‌خواهید نمره‌هایی را که انتظار دارید کسب کنید، واقعاً باید به‌شدت پیشرفت کنید.

So it isn't up to scratch. It's not  to the level that I expect it to be.

بنابراین آن را تا به خراش نیست. به سطحی که من انتظار دارم نیست.

Now, the one I think everybody's heard  of, it's just not my cup of tea. Well,  

حالا، چیزی که فکر می‌کنم همه درباره آن شنیده‌اند، فقط فنجان چای من نیست. خوب،

we can say this about anything that we  don't like. It might appeal to other people,  

می توانیم این را در مورد هر چیزی که دوست نداریم بگوییم. ممکن است برای دیگران جذاب باشد،

but to you, it's not your cup of  tea. Yeah. So those horror movies...

اما برای شما، این فنجان چای شما نیست . آره پس آن فیلم های ترسناک...

Nah, not my cup of tea.

نه، نه فنجان چای من.

Those books about science fiction are not my  

آن کتاب‌های علمی تخیلی

cup of tea. Going and lying on the  beach with 2000 other people. No,

فنجان چای من نیستند. رفتن و دراز کشیدن در ساحل با 2000 نفر دیگر. نه

Thanks. Not my cup of tea. Not my idea of a  nice holiday. Give me the fresh air. Gave me  

ممنون. نه فنجان چای من تصور من از یک تعطیلات خوب نیست. هوای تازه را به من بده به من

the freedom. Give me the mountains. I  would like that now. That's my cup of  

آزادی داد. کوه ها را به من بده اکنون آن را دوست دارم. این فنجان

tea. That's something that I really like.  So when something is not your cup of tea,  

چای من است. این چیزی است که من واقعا دوست دارم. بنابراین وقتی چیزی برای فنجان چای شما نیست،

it's not to your liking. It  might be to somebody else's.

به میل شما نیست. ممکن است برای شخص دیگری باشد.

Yeah, but it's not to your  liking. It's not. My cup of tea

بله، اما این مورد پسند شما نیست . این نیست. فنجان چای من

If you do happen to like this particular lesson,  

اگر اتفاقاً از این درس خاص خوشتان آمد،

then please like the video and subscribe to  the channel because it really, really helps.

لطفاً ویدیو را لایک کنید و در کانال مشترک شوید زیرا واقعاً کمک می کند.

has seen better days. Well, a bit like  me. I've seen better days. When you get  

روزهای بهتری را دیده است خوب، کمی شبیه من است. روزهای بهتری را دیده ام وقتی

to a certain age. Yeah. You're not going to  improve much from here on in. Okay. So, you

به سن خاصی رسیدید. آره از اینجا به بعد خیلی پیشرفت نخواهید کرد. بسیار خوب. بنابراین،

you might have something really near and dear  to your heart that you've you've had for many,  

ممکن است چیزی واقعاً نزدیک و عزیز در دل خود داشته باشید که

many years and you don't want to throw it out,  

سال‌ها آن را داشته‌اید و نمی‌خواهید آن را دور بریزید،

but eventually it just stops working,  for example, a laptop or a mobile phone.

اما در نهایت کار از کار می‌افتد، مثلاً یک لپ‌تاپ. یا یک تلفن همراه

And you look at it, the screen on the mobile  phones got a crack down. It does a chip on  

و شما به آن نگاه می کنید، صفحه نمایش تلفن های همراه خراب شده است. این یک تراشه در

the corner. Yeah, it doesn't look so presentable.  And when your wife sees it, she says, oh my God,  

گوشه ایجاد می‌کند. آره، به نظر نمی رسد آنقدر قابل ارائه است. و وقتی همسرت آن را می بیند، می گوید، خدای من،

that phone has seen better days. Would you  not just trade it in, like offering a great

آن تلفن روزهای بهتری را دیده است. اگر شما فقط آن را مبادله نمی‌کنید، مانند ارائه

deal on these new iPhones traded in,  

پیشنهادات عالی در این آیفون‌های جدید معامله شده،

get some money for it and get  a nice new smart looking phone.

مقداری پول برای آن دریافت می‌کنید و یک تلفن هوشمند جدید و زیبا دریافت می‌کنید.

That phone has seen better  days, meaning it once was good,  

آن تلفن روزهای بهتری را دیده است ، یعنی زمانی خوب بوده است،

but unfortunately it doesn't look  the part. Now how can you take that  

اما متأسفانه به نظر نمی رسد. حالا چگونه می‌توانید آن را

out in the middle of a meeting? People  will laugh. It's has seen better days

در وسط جلسه بیرون بیاورید؟ مردم خواهند خندید. روزهای بهتری را

past its sell by date. Well, when  something is past the sell by date,  

پس از تاریخ فروش خود دیده است. خوب، وقتی تاریخ فروش چیزی گذشته است،

it's little bit long in the tooth, as we say,  or something that is a little bit out dated.

همانطور که می‌گوییم کمی طولانی است، یا چیزی که کمی قدیمی است.

Now. Food, of course, when you buy it in a shop,  will have a sell by date, and if something is past  

اکنون. غذا، البته، وقتی آن را از مغازه می‌خرید، تاریخ فروش دارد، و اگر چیزی

its sell by date, they're supposed to remove  it from the supermarket shelves. So that's the  

از تاریخ فروش گذشته باشد، قرار است آن را از قفسه‌های سوپرمارکت حذف کنند. بنابراین

literal meaning of it. Okay. But if something  that you have that again, you hold near and  

معنای تحت اللفظی آن همین است. باشه. اما اگر چیزی را که دوباره آن را دارید، نزدیک و

dear to your heart, if that is past the sell by  date, then it's about time that you changed it.

عزیز می‌دارید، اگر از تاریخ فروش گذشته باشد ، وقت آن رسیده است که آن را تغییر دهید.

Okay, so you might just be reluctant to sell that  bicycle you've had for 20 years. Can you imagine  

بسیار خوب، پس ممکن است از فروش دوچرخه‌ای که 20 سال است بی‌میل باشید. آیا می توانید آن را تصور کنید

it? You've had it for 20 years. You've replaced  the tires. You've replaced the saddle. In fact,  

؟ شما 20 سال است که آن را دارید. لاستیک‌ها را تعویض کرده‌اید. زین رو عوض کردی در واقع،

if you looked at everything you'd done,  you've probably rebuilt the bike two times  

اگر به همه کارهایی که انجام داده‌اید نگاه کنید، احتمالاً دوچرخه را دو بار  بازسازی کرده‌اید

over. So you're looking at it and think,  I think this bike is past to sell by date.

. بنابراین شما به آن نگاه می‌کنید و فکر می‌کنید،  فکر می‌کنم این دوچرخه به تاریخ فروش رسیده است.

The brakes are not working and the gears  are not really good enough. I think I need  

ترمزها کار نمی کنند و دنده ها به اندازه کافی خوب نیستند. فکر می‌کنم باید

to trade it in and get one of those new super  duper mountain bikes. What do you think? Oh,  

آن را عوض کنم و یکی از آن دوچرخه‌های کوهستانی فوق‌دوپر جدید را تهیه کنم . شما چی فکر میکنید؟ اوه،

that's a great idea. That bike has been  past the sell by date for years. Yeah,  

این یک ایده عالی است. این دوچرخه سال‌هاست که از تاریخ فروش گذشته است. بله،

I'm surprised you still have it. Okay, so  something that is past its sell by date

تعجب می کنم که هنوز آن را دارید. بسیار خوب، پس چیزی که تاریخ فروش آن

on its last legs.

در آخرین مراحلش به پایان رسیده است.

Okay, well, you've got a television.  Well, sort of a television, and it's a,  

خوب، خوب، شما یک تلویزیون دارید. خوب، یک جور تلویزیون، و

you know, not so big. And when you look at  the neighbors and they've got these massive,  

آنقدرها هم بزرگ نیست. و وقتی به همسایه‌ها نگاه می‌کنید و آن‌ها این

massive screens on their walls and surround  sounds, but your TV, you've had it again for  

صفحه‌نمایش‌های عظیم و عظیم را روی دیوارها و صداهای اطراف خود دارند ، اما تلویزیون شما،

12 or 15 years and the flashes every now  and again. And the colour is not specific.

۱۲ یا ۱۵ سال است که دوباره آن را داشته‌اید و هر چند وقت یک‌بار چشمک می‌زند . و رنگش مشخص نیست.

And your friends come around and say, so you  know this. How can you watch the football with  

و دوستان شما می آیند و می گویند، بنابراین شما این را بدانید. چگونه می‌توان با آن فوتبال تماشا کرد

that? I mean, the the colors don't even look  the same. My team plays in black and white,  

؟ منظورم این است که رنگ‌ها حتی یکسان به نظر نمی‌رسند . تیم من سیاه و سفید بازی می کند،

but this looks as if they're playing in  green. Your TV is on its last legs. I  

اما به نظر می رسد که آنها در سبز بازی می کنند. تلویزیون شما در آخرین مراحل خود قرار دارد.

think you need to change it before it  blows up and set your house on fire.

فکر می‌کنم قبل از انفجار و آتش زدن خانه‌تان باید آن را عوض کنید.

So when something is on its last legs, it's  really about to shut down. it's clapped out.  

بنابراین وقتی چیزی در آخرین مراحل خود قرار دارد، واقعاً در شرف خاموش شدن است. آن را کف زده است.

It's just gone to give up one day and you  won't be able to use it at all, and then  

فقط یک روز تسلیم می‌شود و اصلاً نمی‌توانید از آن استفاده کنید، و سپس

you'll be sorry. So again, dump it, get rid of  it by yourself. And you won on its last legs

پشیمان خواهید شد. پس دوباره، آن را رها کنید، خودتان از شر آن خلاص شوید. و تو در آخرین پاهایش پیروز شدی که

I let down.

ناامید کردم.

Well, lots of things can be a letdown,  okay? People can be a bit of a letdown.  

خوب، بسیاری از چیزها می تواند باعث ناامیدی شود، خوب؟ مردم می توانند کمی ناامید باشند.

The holiday can be a bit of a letdown. A  letdown is something that literally let  

تعطیلات می تواند کمی ناامید کننده باشد. ناامید شدن چیزی است که به معنای واقعی کلمه

you down or disappoint you in some way. Or  that holiday was a complete letdown. I mean,  

شما را ناامید یا ناامید می کند. یا آن تعطیلات یک ناامیدی کامل بود. منظورم این است،

I've been looking forward to it. You know  how long I've been planning that holiday  

من مشتاقانه منتظر آن بودم. می‌دانید که چقدر برای آن تعطیلات برنامه‌ریزی کرده‌ام

and everything planned to the nth degree  I really, really was looking forward to.

و همه چیز را تا درجه نهم برنامه‌ریزی کرده‌ام، واقعاً، واقعاً مشتاقانه منتظرش بودم.

But when we got to the hotel, it was  shabby, it was dirty, the food was crap.  

اما وقتی به هتل رسیدیم، خراب بود، کثیف بود، غذا تلخ بود.

It was a complete letdown. I really felt like  coming home Monday, the walks and everything,  

این یک ناامیدی کامل بود. واقعاً احساس می‌کردم دوشنبه به خانه می‌آیم، پیاده‌روی‌ها و همه چیز،

they were great, but having to go back to  that hotel night after night now it was a  

آن‌ها عالی بودند، اما مجبور بودم شب به شب به آن هتل برگردم، حالا دیگر

letdown. I don't know why I listened to  that guy who gave me the recommendation.

خسته‌کننده بود. نمی دانم چرا به آن مردی که به من توصیه کرد گوش دادم.

That hotel was probably great 60 years  ago, but unfortunately not today. Yeah,  

آن هتل احتمالاً 60 سال پیش عالی بود ، اما متأسفانه امروز نه. بله،

it was a letdown. It let me down. It means  a complete disaster or a big disappointment.

این یک ناامیدی بود. من را ناامید کرد. این به معنای یک فاجعه کامل یا یک ناامیدی بزرگ است.

Not going to set the world on fire.

قرار نیست دنیا را به آتش بکشد.

Saw a shot. The world on fire.

یک تیر دید. جهان در آتش

Well, how many times have I heard that expression?

خوب، چند بار این عبارت را شنیده ام؟

You could use it to refer to  anything when something is not  

می‌توانید از آن برای اشاره به هر چیزی استفاده کنید، وقتی چیزی

going to set the world on fire. It's not going to.

قرار نیست دنیا را به آتش بکشد. قرار نیست.

Make people sit up and take notice. It's not  going to be something that's going to be in  

مردم را وادار به نشستن و توجه کنید. این چیزی نخواهد بود که

the headlines the next day. It's not going to  be something that's going to make people go,  

روز بعد در سرفصل‌های خبرها باشد. این چیزی نخواهد بود که مردم را وادار به رفتن کند،

wow, look at that. Yeah. So it's very ordinary  and very ineffective. It's not going to set the  

وای، به آن نگاه کنید. آره بنابراین بسیار معمولی و بسیار ناکارآمد است. قرار نیست

world on fire. A football team that is  struggling to stay in the Premiership,  

دنیا را به آتش بکشد. یک تیم فوتبال که برای ماندن در لیگ برتر تلاش می‌کند،

you know, they they don't have the money to buy

می‌دانید، آنها پولی برای خرید

the players of 70, 80, 100 million.

بازیکنان 70، 80، 100 میلیونی ندارند.

So they buy average players from average  teams. And when you look at that,  

بنابراین آنها بازیکنان متوسطی را از تیم‌های متوسط ​​می‌خرند. و وقتی به آن نگاه می‌کنید،

the players they brought in at  the beginning of the season,  

بازیکنانی که در ابتدای فصل آورده‌اند،

who set foot well, that team isn't going to set  the world on fire. We'd be lucky to stay up,  

که به خوبی پا گذاشته‌اند، آن تیم قرار نیست دنیا را به آتش بکشد. ما خوش شانس هستیم که بیدار بمانیم،   همان کاری را که

would be fighting against relegation the same as  we've done every year for the past five years.

در پنج سال گذشته هر سال انجام داده ایم، با سقوط می جنگیم. هیچ

There's no way that team will do anything.  They're not going to set the world on fire,

راهی وجود ندارد که آن تیم کاری انجام دهد. آنها قرار نیست دنیا را به آتش بکشند،

Okay. Somebody who is,

باشه. کسی که دارد

building a

یک

new shed in his garden and but he's really,  really slow. But the pace he's going at,  

آلونک جدید در باغش می‌سازد، اما واقعاً، خیلی کند است. اما با سرعتی که او پیش می‌رود،

he's not going to set the world on fire. He's  taking its time. And he might have finished by  

قرار نیست دنیا را به آتش بکشد. او وقت می‌گیرد. و او ممکن است تا

this time next year. But the way he's going, he'll  never finish it. Okay, so just a bit slow and,

این زمان سال آینده تمام کرده باشد. اما راهی که او می رود، هرگز آن را تمام نمی کند. خوب، پس فقط کمی کند و

overly methodical.

بیش از حد روشمند.

He's not going to set the world on fire.  Now, we can use it when we're talking  

او قرار نیست دنیا را به آتش بکشد. اکنون، می‌توانیم از آن زمانی استفاده کنیم که

about people in the office, but we don't  need 100 people that are going to set the  

درباره افراد حاضر در دفتر صحبت می‌کنیم، اما به ۱۰۰ نفر نیاز نداریم که

world on fire. Sometimes we need people  in our offices that just do the ordinary,  

دنیا را به آتش بکشند. گاهی اوقات ما به افرادی در دفاترمان نیاز داریم که

mundane things. Because guess what? That's what  has to be done. The ordinary, mundane things.

کارهای معمولی و پیش پا افتاده را انجام دهند. چون حدس بزن چیه؟ این کاری است که باید انجام شود. چیزهای معمولی و پیش پا افتاده

So yeah, you need the rising stars. You need the  great sales guy. But occasionally in the back  

بنابراین بله، شما به ستاره های در حال ظهور نیاز دارید. شما به یک فروشنده عالی نیاز دارید. اما گهگاه در پشت

office or some other office, you need somebody  who just does what you ask him to do. Yeah,  

یا دفتر دیگری، به کسی نیاز دارید که فقط کاری را که از او می‌خواهید انجام دهد. آره،

he doesn't set the world on fire. But you  know what you see every morning? First thing,  

او دنیا را به آتش نمی کشد. اما می دانید هر روز صبح چه می بینید؟ اولین چیز،

he's the last one to leave  and he gets his work done.

او آخرین کسی است که می رود و کارش را انجام می دهد.

He doesn't set the world on  fire. But it's good for me.

او دنیا را به آتش نمی‌کشد. اما برای من خوب است.

And then finally, like, watching paint dry. Well,  have you ever sat there and watched paint dry?  

و در نهایت، مانند تماشای خشک شدن رنگ. خوب، آیا تا به حال آنجا نشسته اید و خشک شدن رنگ را تماشا کرده اید؟

The most boring and excruciating thing that  you can do. So when something is very boring,  

خسته کننده ترین و طاقت فرساترین کاری که می توانید انجام دهید. بنابراین وقتی چیزی بسیار کسل کننده،

very painful to watch, very uninteresting,  we would use the expression. It's like

تماشای آن بسیار دردناک، بسیار غیر جالب است،  از عبارت استفاده می کنیم. مثل

watching paint dry. So there could be some  

تماشای خشک شدن رنگ است. بنابراین ممکن است برخی از

sports that you just don't see how  people get so excited about them.

ورزش‌ها وجود داشته باشند که متوجه نمی‌شوید چگونه مردم اینقدر درباره آنها هیجان زده می‌شوند.

Some people go crazy for some sports, but you  say for I mean, it's like watching paint dry,

برخی از مردم برای برخی ورزش‌ها دیوانه می‌شوند، اما شما می‌گویید منظورم این است که مثل تماشای رنگ خشک،

watching the game of chess. Okay, might be a nice  game to play, but watching it is like watching  

تماشای بازی شطرنج است. بسیار خوب، ممکن است بازی خوبی باشد ، اما تماشای آن مانند تماشای

paint dry. It's slow, there's no action.  Nothing happens. Nobody gets excited. Yeah,  

رنگ خشک است. کند است، هیچ اقدامی وجود ندارد. هیچ اتفاقی نمی افتد. هیچ کس هیجان زده نمی شود. آره،

okay. It's like watching paint dry.  So there are lots of activities,  

باشه. مثل تماشای خشک شدن رنگ است. بنابراین تعداد زیادی فعالیت،

sporting activities or other  activities that won't be so exciting.

فعالیت‌های ورزشی یا سایر فعالیت‌ها وجود دارد که چندان هیجان‌انگیز نخواهند بود.

And you can use that expression. That's like  watching paint dry. Okay, so it could be a boring  

و می توانید از این عبارت استفاده کنید. این مانند تماشای خشک شدن رنگ است. خوب، پس می تواند یک برنامه تلویزیونی خسته کننده باشد

TV program. You know, there's no excitement in  it. It could just be a discussion about philosophy  

. می دانید، هیچ هیجانی در آن نیست. این فقط می تواند یک بحث در مورد فلسفه

or psychology or somebody talking about local  council rules. Something really that you could

یا روانشناسی باشد یا کسی که در مورد قوانین شورای محلی صحبت می کند . چیزی که واقعاً بتوانید

spend your time doing other things so well,  

وقت خود را صرف انجام کارهای دیگر به خوبی کنید،

listening to that and watching that is like  watching paint dry, boring and uninteresting.

گوش دادن به آن و تماشای آن مانند تماشای رنگ خشک، خسته کننده و غیر جالب است.

Okay, so there we have our ten idioms  and they're ten idioms that we use for

خوب، پس ما ده اصطلاح خود را داریم و آنها ده اصطلاحی هستند که برای

criticising or talking about some bad experience  that we don't want to go through again.

انتقاد یا صحبت در مورد تجربه بدی استفاده می کنیم که نمی خواهیم دوباره آن را مرور کنیم.

So what you need to do is practice them,  

بنابراین کاری که باید انجام دهید این است که آنها را تمرین کنید،

see how you can introduce them into your  speech, and if you need any more examples,  

ببینید چگونه می‌توانید آنها را وارد سخنرانی خود کنید، و اگر به مثال‌های بیشتری نیاز دارید،

well, you know where we are and we can help  you with any more examples that you need.

خوب، می‌دانید که ما کجا هستیم و می‌توانیم با هر مثال دیگری که نیاز دارید به شما کمک کنیم.

Okay, so go through them. As I said, the first  one leaves a bad taste in my mouth. Nothing to  

خوب، پس از آنها عبور کنید. همانطور که گفتم، اولی مزه بدی در دهانم می گذارد. هیچ چیز برای

write home about isn't up to scratch.  Not my cup of tea. Has seen better days

نوشتن در خانه قابل انجام نیست. نه فنجان چای من روزهای بهتری را از

past its south. Sell by date on its  last legs a let down. Not going to  

جنوب آن گذشته است. فروش بر اساس تاریخ در آخرین گام‌های آن با ناامیدی. قرار نیست

set the world on fire. And then  finally, like watching paint dry.

دنیا را به آتش بکشد. و در نهایت، مانند تماشای خشک شدن رنگ.

So try them, practise them. Come back  to me if you need any further help. I

پس آنها را امتحان کنید، تمرین کنید. اگر به کمک بیشتری نیاز دارید، به سراغ من بیایید.

really appreciate it when  you watch and you listen,  

وقتی تماشا می‌کنید و گوش می‌دهید، واقعاً خوشحال می‌شوم،

I've got any ideas to send in to  me www.englishlessonviaskype.com  

ایده‌هایی دارم که می‌توانم برایم بفرستم www.englishlessonviaskype.com

and I'll join you again for the next  lesson. This is Harry saying goodbye.

و دوباره برای درس بعدی به شما می‌پیوندم . این هری است که خداحافظی می کند.