STOP saying I don’t know! | Speak English like a native (12 alternatives)

Hi there, this is Harry and welcome back  to Advanced English lessons with Harry,  

سلام، این هری است و به درس‌های پیشرفته انگلیسی با هری خوش آمدید،

where we try to help you to get a better  understanding of the English language. We  

که سعی می‌کنیم به شما کمک کنیم تا زبان انگلیسی را بهتر درک کنید. ما

try to help you to speak better, to  have better conversational English,  

سعی می‌کنیم به شما کمک کنیم بهتر صحبت کنید، انگلیسی مکالمه بهتری داشته باشید،

understand business English, prepare for  those proficiency exams that you want to take.  

انگلیسی تجاری را بفهمید، برای آزمون‌های مهارتی که می‌خواهید شرکت کنید آماده شوید.

All aspects to do with grammar, phrasal verbs,  whatever it takes, we're here to help you.

تمام جنبه های مربوط به دستور زبان، افعال عبارتی، هر آنچه که لازم باشد، ما اینجا هستیم تا به شما کمک کنیم.

And if you liked this particular  lesson, then please like the video,  

و اگر این درس خاص را دوست داشتید ، لطفاً ویدیو را لایک کنید،

and if you can subscribe to the  channel because it really really helps.

و اگر می‌توانید در کانال مشترک شوید زیرا واقعاً کمک می‌کند.

Okay, so in this particular lesson, we learn to  look at other ways to say "I don't know." Okay,  

خوب، بنابراین در این درس خاص، یاد می‌گیریم که به روش‌های دیگری برای گفتن «نمی‌دانم» نگاه کنیم. بسیار خوب،

so when somebody asks us a question, we can say  simply, I don't know, I don't know what you want  

پس وقتی کسی از ما سؤالی می‌پرسد، می‌توانیم به سادگی بگوییم، نمی‌دانم، نمی‌دانم می‌خواهید چه کاری

to do. But there are many other ways in which  you can use it. So we're going to look at this  

انجام دهید. اما راه‌های زیادی وجود دارد که می‌توانید از آن استفاده کنید. بنابراین ما به این

and this advanced English lesson. Alternatives  are options. How you can say, I don't know. Now,  

و این درس انگلیسی پیشرفته نگاه می کنیم. گزینه‌های جایگزین گزینه‌هایی هستند. چگونه می توانید بگویید، من نمی دانم. اکنون،

some of them will be formal, some of them  will be informal. And some we might regard as  

برخی از آنها رسمی و برخی از آنها غیررسمی خواهند بود. و برخی از آنها را ممکن است به عنوان عامیانه در نظر بگیریم

slang. So I'll try to identify each of  those when we go through them. Okay,  

. بنابراین وقتی از آنها عبور می کنیم، سعی می کنم هر یک از آنها را شناسایی کنم. خوب،

so as always, I've got a list of 12. I'm going  to give you the list. And then we'll go back  

پس مثل همیشه، من یک لیست 12 تایی دارم. می‌خواهم فهرست را به شما بدهم. و سپس

through them to give you a situation  and an example when you can use them.

از طریق آن‌ها به عقب برمی‌گردیم تا موقعیتی و مثالی برای استفاده از آن‌ها به شما ارائه دهیم.

So here it goes. Number one, I have no idea.  

بنابراین به اینجا می رسد. شماره یک، من هیچ نظری ندارم.

I haven't the foggiest. I have no clue. I  haven't got a clue. Or I'm clueless. So when  

من مه آلودترین را ندارم. من هیچ سرنخی ندارم من سرنخی ندارم. یا من بی خبرم بنابراین وقتی

we talk about clue we can use it in any way. I  have no clue. I haven't a clue, or I'm clueless.

درباره سرنخ صحبت می‌کنیم، می‌توانیم به هر نحوی از آن استفاده کنیم. من هیچ سرنخی ندارم من سرنخی ندارم یا بی خبرم

Dunno. Your guess is as good as  mine. It beats me. Don't ask me.  

نمی دانم. حدس شما به خوبی حدس من است. این من را می زند. از من نپرس

I'm not sure. That's a good question. I  look into it and I'll get back to you.

مطمئن نیستم. این سوال خوبی است. من آن را بررسی می‌کنم و به شما پاسخ خواهم داد.

Great question. Let's look at that.  

سوال عالی بیایید به آن نگاه کنیم.

Who knows? Or how would I know? Okay, so there  the 12 alternatives to say, I don't know.

چه کسی می داند؟ یا از کجا بدانم؟ بسیار خوب، پس 12 گزینه برای گفتن وجود دارد، من نمی دانم.

I'm going to go through them one by one, tell  you whether they are formal or informal slang.  

من آنها را یکی یکی مرور می‌کنم، به شما می‌گویم که آیا آنها عامیانه رسمی هستند یا غیررسمی.

And then we'll give you an example.

و سپس به شما یک مثال می زنیم.

So the first one, I have no idea.  

بنابراین اولین مورد، من هیچ نظری ندارم.

Now, this is probably quite neutral,  actually. It's not really formal.  

اکنون، این احتمالاً کاملاً خنثی است، در واقع. واقعا رسمی نیست

But it's not neither informal either. So it's  a little bit neutral. So if somebody asks you,

اما این غیر رسمی هم نیست. بنابراین کمی خنثی است. بنابراین اگر کسی از شما بپرسد،

what are you going to do today? I have no  idea I have, I've just got home from work.  

امروز چه کار می‌کنید؟ من هیچ ایده ای ندارم، من تازه از سر کار به خانه برگشتم.

I was working that late shift. So  I've really no idea what I'm going  

من در آن شیفت اواخر کار می کردم. بنابراین واقعاً نمی‌دانم

to do do today. So let me have a bit of  breakfast. And we'll talk about it later.

امروز قرار است چه کار کنم. پس بگذارید کمی صبحانه بخورم. و بعداً در مورد آن صحبت خواهیم کرد.

Where are the kids? Well, have no idea. They  went out earlier around with their friends  

بچه ها کجا هستند؟ خب هیچ نظری نداری آنها زودتر با دوستانشان بیرون رفتند و

said they'll be back in time for tea, so we'll  have to wait and see where they are. I tried  

گفتند به موقع برای چای برمی گردند، بنابراین باید منتظر بمانیم و ببینیم کجا هستند. سعی کردم   به

to text them but they didn't take their  mobile phones with them. I have no idea.

آنها پیامک بدهم اما آنها تلفن همراه خود را با خود نبردند. هیچ نظری ندارم.

Second one is a little bit more informal.  And it's I haven't the foggiest.

مورد دوم کمی غیر رسمی تر است. و این است که من مه آلودترین را ندارم.

Now, fog is when something we... we can't see  through. It's a weather condition when the  

اکنون، مه زمانی اتفاق می‌افتد که ما نمی‌توانیم آن را ببینیم . این یک وضعیت آب و هوایی است که هنگام

night has been warm in the morning is cold and  you get this air trapped and you create this  

شب گرم بوده است، صبح سرد است و شما این هوا را به دام می اندازید و این

fog and you can't see through it. So this is what  we mean when we say I haven't the foggiest means  

مه را ایجاد می کنید و نمی توانید از طریق آن ببینید. پس این همان چیزی است که وقتی می گوییم مه آلودترین را ندارم به این معنی است که

I have no idea. I don't know. But  it's quite informal. Yeah. Okay.

نمی دانم. من نمی دانم. اما کاملاً غیررسمی است. آره باشه.

So what are you going to do when your tax  disc runs out with the car? Are you going to  

پس وقتی دیسک مالیاتی شما با ماشین تمام شد، چه کار می‌کنید؟ آیا می‌خواهید

renew it or are you going to sell the car?  I haven't the foggiest. I really don't want  

آن را تمدید کنید یا ماشین را می‌فروشید؟ من مه آلودترین را ندارم. من واقعاً نمی‌خواهم

to pay all that money again because I really  don't use the car. But at the moment, I haven't  

دوباره این همه پول را پرداخت کنم زیرا واقعاً از ماشین استفاده نمی‌کنم. اما در حال حاضر، من

the foggiest, but I think about over the next  couple of weeks, and then I'll make my decision.

مه آلودترین را ندارم، اما به چند هفته آینده فکر می کنم، و سپس تصمیم خود را خواهم گرفت. شام

What would you like for dinner tonight?  

امشب چی دوست داری؟

I haven't the foggiest. I mean, I'd  like something different. You know,  

من مه آلودترین را ندارم. منظورم این است که من چیز متفاوتی می‌خواهم. می دانید،

when you get that sort of taste for something  a little different than we usually have. But I  

وقتی برای چیزی کمی متفاوت از آنچه ما معمولاً داریم، چنین ذائقه ای به دست می آورید. اما من

don't know what I want. I haven't the foggiest.  So again, I don't know. I haven't any idea.

نمی دانم چه می خواهم. من مه آلودترین را ندارم. پس باز هم نمی دانم. هیچ ایده ای ندارم

Now, the next to say the three options  we're talking about clue. I haven't a  

اکنون، گزینه بعدی برای گفتن سه گزینه ما در مورد سرنخ صحبت می کنیم. من

clue. I have no clue. Or I'm clueless. So a clue  is something that will help you solve a problem.

سرنخی ندارم. من هیچ سرنخی ندارم یا من بی خبرم بنابراین یک سرنخ چیزی است که به شما در حل یک مشکل کمک می‌کند.

When the detective looks into a murder  or some robbery they are looking for  

وقتی کارآگاه به قتل یا سرقتی می‌پردازد، به دنبال

clues to so they would point them in the  direction of who committed the crime.

سرنخ‌هایی می‌گردد تا آنها را به سمتی هدایت کند که چه کسی مرتکب جرم شده است.

But when you say I haven't a clue means I have  no idea. I have no clue. Again. I have no idea  

اما وقتی می گویید من سرنخی ندارم به این معنی است که هیچ ایده ای ندارم. من هیچ سرنخی ندارم از نو. من هیچ نظری ندارم

or I'm clueless. Okay, so yeah, though, if you  want... What's the boss wants to have that meeting  

یا من بی اطلاع هستم. خوب، پس بله، با این حال، اگر می خواهید... رئیس می خواهد آن جلسه را درباره چه چیزی برگزار کند

about? He's sent around an email a few minutes  ago and we have to assemble in the boardroom at  

؟ او چند دقیقه پیش ایمیلی فرستاده است و ما باید ساعت پنج عصر در اتاق هیئت مدیره جمع شویم

five o'clock. But on five o'clock on a Friday, it  must be something serious. Do you... Do you know  

. اما در ساعت پنج روز جمعه، باید چیز جدی باشد. آیا شما... آیا می دانید

what's going on? I haven't a clue. I have no clue.  I'm clueless just like you, I like to wait until I  

چه خبر است؟ من سرنخی ندارم من هیچ سرنخی ندارم من هم مثل شما بی خبرم، دوست دارم صبر کنم تا

get to the meeting. Okay, so obviously a serious  if the boss calls for a meeting at five o'clock  

به جلسه برسم. بسیار خوب، خیلی جدی است اگر رئیس ساعت پنج جمعه برای جلسه تماس بگیرد

on a Friday, but you don't know, you haven't the  information. So you say, Well, I have no clue.  

، اما شما نمی دانید، اطلاعات ندارید. بنابراین شما می گویید، خوب، من هیچ سرنخی ندارم.

I haven't got a clue or I haven't a clue,  or I'm completely clueless. Yeah. Okay.

من سرنخی ندارم یا سرنخی ندارم، یا کاملاً بی خبرم. آره باشه.

Now, you can always refer to somebody as they  have no clue what they're doing. They haven't  

اکنون، همیشه می‌توانید به کسی رجوع کنید، زیرا آنها نمی‌دانند دارند چه می‌کنند. آنها

a clue as to how to do it. They are clueless.  So we can use it in that way as a sort of a  

سرنخی از نحوه انجام آن ندارند. آنها بی خبر هستند. بنابراین می‌توانیم از آن به‌عنوان نوعی

criticism of the work somebody does or  the at their inability to do something  

انتقاد از کاری که کسی انجام می‌دهد یا ناتوانی او در انجام کاری

that you've asked them to do is clueless.

که از او خواسته‌اید بی‌معنی است استفاده کنیم.

Next is very, very informal dunno. That  means I don't know, but we use dunno. Yeah,  

بعدی خیلی خیلی غیر رسمی است، نمی دانم. یعنی نمی‌دانم، اما ما از Dunno استفاده می‌کنیم. بله،

that's like wanna and gonna, one of  these Americanisations. Yeah. So yeah.

این مانند خواستن و می‌خواهد، یکی از این آمریکایی‌سازی‌ها است. آره پس آره.

What you're going to do at the weekend? Dunno.  

آخر هفته قرار است چه کار کنید؟ نمی دانم.

What are you going to do after dinner? Dunno. What  are you going to do about those results you got in  

بعد از شام می خواهید چه کار کنید؟ نمی دانم. در مورد نتایجی که در امتحان خود گرفتید، چه کاری می‌خواهید انجام دهید

your exam? Dunno. Typical of what a child might  say to you when you're looking for information.

؟ نمی دانم. زمانی که به دنبال اطلاعات هستید، معمولاً چه چیزی ممکن است به شما بگوید.

And all the only response you get is dunno,  dunno, dunno can be really annoying and get  

و تنها پاسخی که دریافت می‌کنید این است که نمی‌دانم، نمی‌دانم، نمی‌دانم می‌تواند واقعا آزاردهنده باشد و

right under your skin. But it's  a classic response. I don't know,  

درست زیر پوست شما قرار بگیرد. اما این یک پاسخ کلاسیک است. نمی دانم،

dunno. Do you know anything? Dunno.  So always that dunno, I don't know.

نمی دانم. آیا تو چیزی می دانی؟ نمی دانم. بنابراین همیشه نمی دانم، من نمی دانم.

Next, your guess is as good as mine.  So this is a little bit more formal,  

بعد، حدس شما به خوبی حدس من است. بنابراین این کمی رسمی تر است،

your guess is as good as mine. Really what it  means is, you have every bit of information  

حدس شما به خوبی حدس من است. واقعاً معنی آن این است که شما تمام اطلاعاتی را

that I have, you have as much information  as I have. So your guess is as good as mine.

که من دارم، به اندازه من دارید. بنابراین حدس شما به خوبی حدس من است.

So we go back to that meeting of the boss at five  o'clock on a Friday, and your guy... friend says  

بنابراین، ما ساعت پنج روز جمعه به جلسه رئیس برمی‌گردیم ، و دوست... دوست

to you or your colleague says to you, Do you know  what's going on? What's the meeting about? Well,  

شما به شما می‌گوید یا همکارتان به شما می‌گوید، می‌دانید چه خبر است؟ جلسه در مورد چیست؟ خب،

your guess is as good as mine. Meaning, I can  guess what it might be about but you could make  

حدس شما به خوبی حدس من است. به این معنی، من می‌توانم حدس بزنم درباره چه چیزی ممکن است باشد، اما شما می‌توانید

the same guess because you've all got the same  information. Your guess is as good as mine.

همین حدس را بزنید زیرا همه اطلاعات یکسانی دارید . حدس شما به خوبی حدس من است.

Okay, what are the local council going to do with  that wasteland at the end of the street, they put  

بسیار خوب، شورای محلی قرار است با آن زمین بایر انتهای خیابان چه کار کند، آنها

big sign up, and they put big boards around  it. So they're obviously getting ready for  

ثبت نام بزرگی می گذارند و تابلوهای بزرگی را در اطراف آن می گذارند. بنابراین واضح است که آنها برای چیزی آماده می شوند

something. But your guess is as good as mine. You  know what they are like here, they never tell you  

. اما حدس شما به خوبی حدس من است. شما می‌دانید که آنها در اینجا چگونه هستند، هرگز

in advance. So they'll probably start building. It  could be a school, it could be a shopping centre,  

از قبل به شما نمی‌گویند. بنابراین احتمالاً شروع به ساختن خواهند کرد. می‌تواند مدرسه باشد، می‌تواند یک مرکز خرید باشد،

it could be apartments, we're in big  need of apartments around here. So  

می‌تواند آپارتمان باشد، ما در این اطراف به آپارتمان‌های زیادی نیاز داریم. بنابراین

you never know with the council. So the boarding  has gone up, we're just going to have to wait  

شما هرگز از شورا خبر ندارید. بنابراین سوار شدن به بالا رفته است، ما فقط باید منتظر بمانیم

and see for a few months, when they start  digging the ground up and putting in the  

و ببینیم چند ماه چه زمانی شروع به کندن زمین و گذاشتن

foundations. We might get an idea then. But at  the moment, well, your guess is as good as mine.

پایه‌ها می‌کنند. آن وقت ممکن است ایده ای به دست آوریم. اما در حال حاضر، خوب، حدس شما به خوبی حدس من است.

Next, it beats me. So a little  bit more informal. It beats me.  

بعدش منو شکست میده بنابراین کمی غیر رسمی تر. این من را می زند.

So when we use it beats me, it  means I'm defeated literally.  

بنابراین وقتی از آن استفاده می‌کنیم مرا شکست می‌دهد، به معنای واقعی کلمه شکست خورده‌ام.

Yeah. So I really don't know. I'm trying to work  out what the answer is, but it beats me. Yeah.

آره بنابراین من واقعا نمی دانم. سعی می‌کنم بفهمم جواب چیست، اما من را شکست می‌دهد. آره

So again, if we're talking about the corporation,  what are they going to do with the vacant site in  

بنابراین، دوباره، اگر در مورد شرکت صحبت می‌کنیم، آنها با سایت خالی در

the centre of this the town or at the end of  the street? Do you know what they're doing?  

مرکز شهر یا انتهای خیابان چه خواهند کرد؟ میدونی دارن چیکار میکنن؟

Whoa, it beats me. I mean, I've been trying  to work it out now for a couple of days. So it  

اوه، این منو شکست میده منظورم این است که چند روزی است که سعی می‌کنم آن را حل کنم. پس

beats me means I'm defeated. I've scratched my  head. I'm trying to think of what it might be,  

مرا شکست می دهد یعنی شکست خورده ام. سرم را خاراندم. دارم سعی می‌کنم به این فکر کنم که چه چیزی ممکن است باشد،

we'll just have to wait and see. I really hope  it's not another shopping centre. Or I really hope  

فقط باید صبر کنیم و ببینیم. من واقعاً امیدوارم مرکز خرید دیگری نباشد. یا واقعاً امیدوارم

it's not one of those big glass buildings.  So you won't know. And so at the moment,  

یکی از آن ساختمان‌های شیشه‌ای بزرگ نباشد. بنابراین شما نمی دانید. و بنابراین در حال حاضر،

it beats me, meaning I really don't  know. And it's quite informal.

مرا شکست می‌دهد، یعنی واقعاً نمی‌دانم . و کاملا غیر رسمی است.

Don't ask me. Well, again, when  somebody says to you, Well,  

از من نپرس خوب، دوباره، وقتی یکی به شما می گوید، خوب،

what's happening? Don't ask me  so well, they are asking you,  

چه اتفاقی می افتد؟ از من خیلی خوب نپرس، آنها از شما می پرسند،

but they're asking you because they think you  know, but you just respond, Well, don't ask me.  

اما آنها از شما می پرسند زیرا فکر می کنند شما می دانید، اما شما فقط پاسخ می دهید، خوب، از من نپرس.

How would I know? Yeah. So they think you have the  information. They think you know what's going on.

از کجا بدانم؟ آره بنابراین آنها فکر می کنند شما اطلاعات را دارید. آنها فکر می کنند شما می دانید چه خبر است.

What's... what's wrong with Mary? She's in a  really, really bad mood. She has been like that  

چی شده... مریم چه مشکلی داره؟ او در حالت روحی واقعاً بسیار بدی است. او از

since she got home from university yesterday,  and I can't seem to get through to her. Oh,  

دیروز که از دانشگاه به خانه برگشته، همینطور بوده است، و به نظر نمی‌رسد که به او برسم. اوه، از

don't ask me! You know what she's like. She  has these little moods from time to time.  

من نپرس! میدونی اون چه شکلیه او هر از گاهی این حالات کوچک را دارد.

So she'll tell us when she's ready  to tell us. She might have had an  

بنابراین وقتی آماده شد به ما بگوید . او ممکن است

argument with a friend. She might have fallen  out with a boyfriend again. Who knows? So  

با یکی از دوستانش دعوا کرده باشد. او ممکن است دوباره با دوست پسرش درگیر شده باشد. چه کسی می داند؟ پس از

don't ask me. So it's informal. But it's a way  of saying look, I don't know. You don't know.  

من نپرس. بنابراین غیر رسمی است. اما این راهی است برای گفتن نگاه کن، نمی‌دانم. شما نمی دانید.

We're just going to have to wait and see. So  it's, it beats me. I don't know what's wrong.

فقط باید منتظر بمانیم و ببینیم. بنابراین ، آن من را شکست می دهد. من نمی دانم چه مشکلی دارد.

I'm not sure. So when we use I'm not sure  there's a little bit of uncertainty here.  

مطمئن نیستم. بنابراین وقتی از آن استفاده می‌کنیم، مطمئن نیستم  در اینجا کمی عدم قطعیت وجود دارد.

You might have some ideas. But when you say  I'm not sure, well, then it indicates that  

ممکن است ایده هایی داشته باشید. اما وقتی می‌گویید مطمئن نیستم، خب، این نشان می‌دهد که

possibly but you don't want to say  exactly because you might be wrong.  

احتمالاً اما نمی‌خواهید دقیقاً بگویید زیرا ممکن است اشتباه کنید.

Okay, so if you want to know when, or what  time your babysitter is going to arrive here.

بسیار خوب، پس اگر می‌خواهید بدانید پرستار کودک شما چه زمانی یا چه ساعتی قرار است به اینجا بیاید.

Did you arrange for the babysitter? Yes. I  sent her the message when you asked me to,  

برای پرستار بچه هماهنگ کردی؟ آره. وقتی از من خواستی پیام را برایش فرستادم، به

I told her we were going to be  going out at around seven o'clock.  

او گفتم که قرار است حدود ساعت هفت بیرون برویم.

So what time is she going to get here? Well,  I'm not sure. But she's usually here on time.

پس چه ساعتی قرار است به اینجا برسد؟ خب، مطمئن نیستم. اما او معمولا به موقع اینجاست.

So I'm not sure means I'm a little bit uncertain.

بنابراین مطمئن نیستم یعنی کمی نامطمئن هستم.

What will you get your mother for her birthday?  I'm not sure, you know what she's like. She  

برای تولد مادرت چه چیزی می گیری؟ من مطمئن نیستم، شما می دانید او چگونه است. او

said she doesn't want anything. But in reality,  she would really like something. And anytime we  

گفت که چیزی نمی خواهد. اما در واقعیت، او واقعاً چیزی را دوست دارد. و هر زمان که به

give her a present, she's really appreciative  of it. So I'm not sure what we should get.

او هدیه ای می دهیم، او واقعاً از آن قدردانی می کند. بنابراین من مطمئن نیستم که چه چیزی باید بدست آوریم.

That's a good question. Now, this is quite  formal. Okay. So at a meeting particular, when  

این سوال خوبی است. اکنون، این کاملاً رسمی است. باشه. بنابراین در یک جلسه خاص، وقتی

somebody asks for some information, somebody  wants to know what the strategy is, somebody  

شخصی اطلاعاتی را می‌پرسد، کسی می‌خواهد بداند استراتژی چیست، کسی می‌خواهد

wants to know, what the marketing plan what the  launch of the new product is. So they've got lots  

بداند، برنامه بازاریابی چیست که راه‌اندازی محصول جدید چیست. بنابراین آنها

of questions that they want answers to. So when  you ask the question the boss, he says, that's,  

سؤالات زیادی دارند که می خواهند به آنها پاسخ دهند. بنابراین وقتی سؤال را از رئیس می‌پرسید، او می‌گوید،

that's a good question. Now, he might not have a  good answer. He might have no answer, or she might  

این سؤال خوبی است. اکنون، او ممکن است پاسخ خوبی نداشته باشد. او ممکن است پاسخی نداشته باشد، یا او ممکن است

have no answer. But that's a good question is  another way of saying, Well, look, I don't know.

پاسخی نداشته باشد. اما این یک سوال خوب است، راه دیگری برای گفتن، خوب، نگاه کنید، من نمی دانم.

So they are responding to your request  for that additional information. Well,  

بنابراین آنها به درخواست شما برای آن اطلاعات اضافی پاسخ می‌دهند. خب،

I don't know. That's a good question.  And I'm really going to have to think  

من نمی دانم. این سوال خوبی است. و من واقعاً باید

about it. And I'll come back to you  later, but leave it with me. Okay.

درباره آن فکر کنم. و بعداً به شما باز خواهم گشت ، اما آن را با من بگذارید. باشه.

So it's a classic way when somebody  doesn't have the information that you want,  

بنابراین زمانی که کسی اطلاعات مورد نظر شما را ندارد این یک روش کلاسیک است،

and it's not a bad way to answer it because at  least they're not going to bullshit you and say...  

و پاسخ دادن به آن راه بدی نیست زیرا حداقل آنها به شما مزخرف نمی‌گویند و نمی‌گویند...

give you some answer that you that really isn't  true. So they say, Well, that's a good question.  

درست نیست بنابراین آنها می گویند، خوب، این یک سوال خوب است.

But I need to go away and think about it. And I'll  come back to you. I hadn't thought about that,  

اما من باید بروم و به آن فکر کنم. و من به شما باز خواهم گشت. من به این موضوع فکر نکرده بودم،

or we haven't really got that far yet. But  it's a good question. Let me think about it.

یا واقعاً هنوز تا این حد پیش نرفتیم. اما سؤال خوبی است. بگذار در موردش فکر کنم.

Or I look into it, and we'll  get back to you. So again, when  

یا من آن را بررسی می‌کنم، و با شما بازخواهیم گشت. بنابراین، دوباره، وقتی

somebody asks the boss or the line  manager, but something in particular,  

شخصی از رئیس یا مدیر خط سؤال می‌کند ، اما چیزی خاص،

and if they don't have the information, well, then  again, is better for them to say something like,  

و اگر آنها اطلاعاتی ندارند، خوب، دوباره، بهتر است چیزی مانند،

Leave it with me, I look into it, and  I'll get back to you. So that's a good  

با من بگذارید، من بررسی می‌کنم آن را، و من به شما باز خواهم گشت. بنابراین این یک

classic response. It's quite formal. Leave it with  me, I'll look into it. And I'll get back to you.

پاسخ کلاسیک خوب است. کاملا رسمیه آن را با من بگذارید، من آن را بررسی می‌کنم. و من به شما باز خواهم گشت

And it means Yeah, I'll take it away. I'll  think about it. I'll ask a few people,  

و به این معنی است که آره، من آن را دور می کنم. من درباره آن فکر خواهم کرد. از چند نفر می‌پرسم،

if I need to, I might have to talk to the  HR department or the marketing department or  

اگر لازم باشد، ممکن است مجبور شوم با بخش منابع انسانی یا بخش بازاریابی یا

somebody else, but I will look into  it, meaning I will investigate it.  

شخص دیگری صحبت کنم، اما آن را بررسی خواهم کرد، یعنی آن را بررسی خواهم کرد.

And I will get back to you as my promise.  I'll come back to you with an answer. Okay.

و من به عنوان قولم به شما پاسخ خواهم داد. من با یک پاسخ به شما باز خواهم گشت. باشه.

Now, another one. Great question. Let's look  into that. Okay, so great question. Let's look  

حالا یکی دیگه سوال عالی بیایید به آن نگاه کنیم. بسیار خوب، سوال بسیار خوبی است. بیایید

into that. Again, another formal way of responding  to somebody. So around the meeting table, at the  

به آن نگاه کنیم. باز هم، روش رسمی دیگری برای پاسخ دادن به کسی. بنابراین در اطراف میز جلسه، در

boardroom, wherever it might be that somebody  asks a question or great question. Well, let's,  

اتاق هیئت مدیره، هر جا که ممکن است کسی سؤال یا سؤال عالی بپرسد. خوب، بیایید،

let's look at that in a little bit more detail.  So let's look into that. Yeah, so let's examine  

اجازه دهید کمی جزئیات بیشتر به آن نگاه کنیم. پس بیایید به آن نگاه کنیم. بله، پس بیایید

it in a bit more detail. Great question. Let's  look into that. Let's, let's examine it. Okay.

آن را با جزئیات بیشتری بررسی کنیم. سوال عالی بیایید به آن نگاه کنیم. بیایید، بیایید آن را بررسی کنیم. باشه.

And then finally, who knows. Or how would  I know. So a little bit more informal. And  

و در نهایت، چه کسی می داند. یا چگونه می‌توانم بدانم. بنابراین کمی غیر رسمی تر. و

usually when somebody says it, they just go, Who  knows? So there's a little bit of a exclamation,  

معمولاً وقتی کسی آن را می‌گوید، می‌رود، چه کسی می‌داند ؟ بنابراین کمی تعجب وجود دارد،

and it's all about the tone and the intonation in  your voice. Or when you really don't know. Well,  

و همه چیز مربوط به لحن و لحن صدای شما است. یا زمانی که واقعا نمی دانید. خوب،   از

you're a little bit annoyed that they've asked  you and you've told them time and time again,  

اینکه آنها از شما سؤال کرده‌اند و بارها و بارها به آنها گفته‌اید

that you don't know. So you respond with that,  How would I know? I mean, I'm the same as you  

که نمی‌دانید، کمی ناراحت هستید. بنابراین شما با آن پاسخ می‌دهید، من از کجا بدانم؟ منظورم این است که من همان هستم که شما

are at the same level. Nobody tells me anything  around here anyway. So how would I know that?

در همان سطح هستید. به هر حال هیچکس به من چیزی نمی‌گوید. پس چگونه می توانم آن را بدانم؟

So you come home from work, and the kids  are not there and your wife seems to be a  

بنابراین شما از سر کار به خانه می‌آیید، و بچه‌ها آنجا نیستند و به نظر می‌رسد همسرتان

little bit upset. There's a bit of a problem  and say, Well, where are the kids? Yeah. Oh,  

کمی ناراحت است. کمی مشکل وجود دارد و بگویید، خوب، بچه ها کجا هستند؟ آره اوه،

who knows? They never tell me anything. Yeah.  But you know, they they were here earlier. Yeah,  

چه کسی می داند؟ آنها هرگز به من چیزی نمی گویند. آره اما می دانید، آنها قبلا اینجا بودند. بله،

they were here earlier. Did they  not say where they were going?  

آنها قبلا اینجا بودند. آیا آنها نگفتند کجا می‌روند؟

How would I know? They don't  tell me anything. That.

از کجا بدانم؟ آنها به من چیزی نمی گویند. که

Something's happened. Somebody's a little bit  annoyed. And then there's a little bit of tension.  

یه اتفاقی افتاده کسی کمی آزرده است. و سپس کمی تنش وجود دارد.

And the response you get is, who knows? How would  I know? So all in the intonation in the voice.

و پاسخی که دریافت می کنید این است که چه کسی می داند؟ چگونه می‌توانم بدانم؟ بنابراین همه در لحن در صدا.

Okay, so let's look at those again quickly. I  have no idea. I really don't know. I haven't  

خوب، پس بیایید دوباره به آنها نگاه کنیم. هیچ نظری ندارم. من واقعا نمی دانم. من

the foggiest, so I just don't know it all. I  have no clue. I haven't a clue. I'm clueless.  

مه آلودترین را ندارم، بنابراین فقط همه آن را نمی دانم. من هیچ سرنخی ندارم من سرنخی ندارم من بی خبرم

Dunno. A shrug... shrug of the shoulders.  Dunno. Your guess is as good as mine. Your  

نمی دانم. شانه های بالا انداختن... شانه های بالا انداختن. نمی دانم. حدس شما به خوبی حدس من است.

guess is as good as mine. It beats me. Don't  ask me. I'm not sure, bit of uncertainty. I'm  

حدس شما به خوبی حدس من است. این من را می زند. از من نپرس من مطمئن نیستم، کمی عدم اطمینان.

not sure. That's a good question. I don't  know the answer. But it's a good question.  

مطمئن نیستم. این سوال خوبی است. من جواب را نمی دانم. اما سوال خوبی است.

I look into it. And I'll get back to you.  I look into it. And I'll get back to you.  

من به آن نگاه می کنم. و من به شما باز خواهم گشت من به آن نگاه می کنم. و من به شما باز خواهم گشت

Great question. Let's look into that. And  then finally, who knows? How would I know?

سوال عالی بیایید به آن نگاه کنیم. و در نهایت، چه کسی می داند؟ از کجا بدانم؟

Okay, so all ways, alternative ways to say, I  don't know. Try to pick out a couple of them.  

خوب، پس همه راه‌ها، راه‌های جایگزین برای گفتن، نمی‌دانم. سعی کنید یکی از آنها را انتخاب کنید.

Try to use them so you're not using the same  expression all the time. So you get a little  

سعی کنید از آنها استفاده کنید تا همیشه از یک عبارت استفاده نکنید . پس کمی

bored with I don't know, I don't know. I don't  know. Try a few of the others tried to see how  

حوصله ات سر می رود که نمی دانم، نمی دانم. من نمی دانم. چند مورد دیگر را امتحان کنید تا ببینید چگونه

you can use them, introduce them, feel comfortable  with them, and then practice a few others and if  

می‌توانید از آنها استفاده کنید، آنها را معرفی کنید، با آنها احساس راحتی کنید، و سپس چند مورد دیگر را تمرین کنید و اگر به

you need any help or any other suggestions,  of course please come back to me. I really  

کمک یا هر پیشنهاد دیگری نیاز دارید، البته لطفاً به من مراجعه کنید. من واقعاً از

appreciate you watching. I really appreciate you  listening. And as always, join me again soon.

تماشای شما سپاسگزارم. من واقعاً از گوش دادن شما سپاسگزارم. و مثل همیشه به زودی دوباره به من بپیوندید.