Speak Like a Pro! | 10 Advanced English Idioms You MUST KNOW

Hi there. This is Harry. And welcome back  to advanced English lessons with Harry,  

سلام. این هری است. و به درس‌های پیشرفته انگلیسی با هری خوش آمدید،

where we try to help you to get a better  understanding of the English language,  

جایی که ما سعی می‌کنیم به شما کمک کنیم زبان انگلیسی را بهتر درک کنید،

improve the use of vocabulary, improve your  pronunciation, use of expressions and phrasal  

استفاده از واژگان را بهبود ببخشید، تلفظ، استفاده از عبارات و

verbs. Everything that we believe can be  of help to you when you're practising and  

افعال عبارتی را بهبود ببخشید. وقتی در حال تمرین و یادگیری انگلیسی خود هستید، هر چیزی که ما معتقدیم می‌تواند به شما کمک کند.

learning your English. Particularly,  we're getting ready for some exams.

مخصوصاً، برای چند امتحان آماده می‌شویم.

So what are we going to look at today?  Well, in today's advanced lesson we're  

پس امروز به چه چیزی نگاه خواهیم کرد؟ خوب، در درس پیشرفته امروز،

going to look at idioms relating to happiness  and sadness. So we'll split it into two parts  

اصطلاحات مربوط به شادی و غم را بررسی خواهیم کرد. بنابراین ما آن را به دو بخش تقسیم می‌کنیم

one part and about happiness, the other word  sadness. And as always try to practice them.  

یک قسمت و در مورد شادی و کلمه دیگر غم. و مثل همیشه سعی کنید آنها را تمرین کنید.

And if you don't understand them, come back to  me. We'll try to give you a few more examples.

و اگر آنها را درک نمی کنید، پیش من بازگردید. سعی می کنیم چند مثال دیگر برای شما بیاوریم.

Okay, so what have we got? We've got five  particular idioms relating to happiness. And  

خوب، پس ما چه داریم؟ ما پنج اصطلاح خاص در رابطه با شادی داریم. و

we've got another five relating to sadness. So  I'll look at happiness first of all. Come back,  

ما پنج مورد دیگر در رابطه با غم و اندوه داریم. بنابراین، من اول از همه به شادی نگاه خواهم کرد. برگرد،

give you some examples and then do the same  with sadness. Okay. So let's get going.

چند مثال برایت بزن و سپس همین کار را با ناراحتی انجام بده. باشه. پس بیا بریم

Let's give the first one. So on cloud nine,  while the clouds are high in the sky. So when  

اولی را بدهیم. بنابراین در ابر نه، در حالی که ابرها در آسمان بلند هستند. بنابراین وقتی

you're on cloud nine, you're really, really  happy. Oh, he's on cloud nine. He got the  

روی ابر نهد هستید، واقعاً، واقعاً خوشحال هستید. اوه، او در ابر نهم است. او

highest marks he's ever got in his exams.  He's going to be able to go to university.  

بالاترین نمره‌ای را که تا به حال در امتحاناتش کسب کرده است. او می تواند به دانشگاه برود.

And what's more important is going to be able to  do that engineering course that he hoped to do.

و آنچه مهمتر است این است که بتواند آن دوره مهندسی را که او امیدوار بود انجام دهد.

Oh, she's on cloud nine. She's had a  great review at work. She's going to get  

اوه، او در ابر نهم است. او در محل کار خود یک بررسی عالی داشته است. او قرار است

a promotion. Everything she wanted. Okay, so to be  on cloud nine means you're really, really happy.

ترفیع بگیرد. هر چیزی که او می خواست بسیار خوب، پس روی ابر نه بودن به این معنی است که واقعاً، واقعاً خوشحال هستید.

Walking on air. Well, to walk on  air or when you're walking on air,  

راه رفتن روی هوا خوب، برای راه رفتن روی هوا یا وقتی روی هوا راه می‌روید،

you feel as if you're as light as a feather.  And it's usually because you've got something  

احساس می‌کنید مثل یک پر سبک هستید. و معمولاً به این دلیل است که شما چیزی  دارید

that is good has happened to you, something  that you weren't expecting. And you just got  

که برای شما خوب است، چیزی که انتظارش را نداشتید. و شما همین

that feeling of of happiness the first time  you're a parent. Perhaps you are walking on  

احساس خوشبختی را در اولین باری که والدین هستید، دریافت کردید. شاید روی

air because it's really a joyful experience  and you don't care what else is happening.

هوا راه می‌روید زیرا واقعاً تجربه‌ای شادی‌بخش است و برایتان مهم نیست که چه اتفاقی می‌افتد.

In the world. Okay.

در جهان. باشه. هفته گذشته

Her boyfriend proposed to her  last week and presented her  

دوست پسرش از او خواستگاری کرد و

with a beautiful diamond ring. She's been  walking on air ever since. I don't think  

یک حلقه الماس زیبا به او هدیه داد. او از آن زمان روی هوا راه می‌رود. من فکر نمی‌کنم که

we'll ever get her down. She's walking  around with a big smile on her face.

هرگز او را پایین بیاوریم. او با لبخندی بزرگ روی صورتش در حال قدم زدن است.

Or you're walking on air. When  it just really, genuinely happy  

یا در حال راه رفتن روی هوا هستید. وقتی واقعاً، واقعاً

about everything. But it's usually some  occasion that makes you feel that way,  

از همه چیز خوشحال است. اما معمولاً برخی از موقعیت‌ها باعث می‌شود چنین احساسی در شما ایجاد شود،

and you can forget about what's happening and the  rest of the world. Okay, so to be walking on air.

و می‌توانید آنچه را که اتفاق می‌افتد و بقیه جهان را فراموش کنید. خوب، پس باید روی هوا راه برود.

Thrilled to bits. Well, we can be thrilled to  bits for lots of things. When somebody remembers  

نهایت هیجانزدگی. خوب، ما می‌توانیم برای خیلی چیزها ذره ذره هیجان‌زده باشیم. وقتی کسی تولد ما را به یاد می آورد

our birthday and we weren't expecting it and you  get a phone call from the grandkids or knock on  

و ما انتظارش را نداشتیم و شما از نوه ها تلفنی دریافت می کنید یا در

the door and they the bought your favourite sweets  and they give you a big hugs and throw their arms  

خانه را می زنید و آنها شیرینی مورد علاقه شما را می خرند و شما را بزرگ در آغوش می گیرند و دستان خود را

around you. We're thrilled to bits or one of your  friends invites you to share the summer holidays  

دور شما می اندازند. ما خیلی خوشحالیم یا یکی از دوستانتان از شما دعوت می‌کند که تعطیلات تابستانی را

with them, to go away with their family they're  going to Guadeloupe or wherever they happen to  

با آنها به اشتراک بگذارید، برای رفتن با خانواده‌شان به گوادلوپ یا هر جایی که اتفاقاً می‌روند

be going. You're absolutely thrilled to bits that  you don't have to hang around the city like you  

. شما کاملاً هیجان زده هستید که مجبور نیستید مانند

did last year. You're going to be able to spend  the summer on a beach with your friends. Okay,  

سال گذشته در شهر بچرخید. می‌توانید تابستان را با دوستانتان در ساحل بگذرانید. بسیار خوب،

so you're thrilled to bits or to be  thrilled to bits means very, very excited.

بنابراین شما کمی هیجان زده هستید یا اینکه کمی هیجان زده باشید به این معنی است که بسیار بسیار هیجان زده هستید.

Over the moon. Well, of course you know  how high the moon is in the sky. To be  

روی ماه. خب، مطمئناً می‌دانید که ارتفاع ماه در آسمان چقدر است.

over the moon means to be really full of  joy. He's over the moon. He scored a hat  

بالای ماه بودن یعنی واقعاً پر از شادی. او بالای ماه است. او

trick last week. He's the leading scorer on  the team. He's really so excited. It looks  

هفته گذشته هت تریک کرد. او بهترین گلزن تیم است. او واقعاً خیلی هیجان زده است. به نظر می‌رسد

like they're going to win the league. And  if they win the league, they get promoted.

آنها قهرمان لیگ می‌شوند. و اگر لیگ را ببرند، ارتقا پیدا می‌کنند.

And that would make him very very happy. So  at the moment he's over the moon. He's just  

و این او را بسیار خوشحال می کند. بنابراین در حال حاضر او بر روی ماه است. او به‌تازگی

finished his exams and he's over the  moon because the summer holidays are  

امتحاناتش را تمام کرده و به ماه رسیده است، زیرا تعطیلات تابستانی

starting next week. And really the next  few days they won't be doing much work  

هفته آینده شروع می‌شود. و واقعاً چند روز آینده آنها کار زیادی

at school. So he's really over the moon  about that. Okay. Oh, I'm over the moon.

در مدرسه انجام نخواهند داد. بنابراین او واقعاً در این مورد روی ماه است . باشه. اوه، من بالای ماه هستم.

I got that new job. We're going to be able to to  move to a bigger house. The kids will have their  

من اون کار جدید رو گرفتم ما می‌توانیم به خانه‌ای بزرگ‌تر نقل مکان کنیم. بچه‌ها

own rooms. We'll have a garden. It's really good.  I'm over the moon. Okay, so really, really happy.

اتاق‌های خودشان را خواهند داشت. ما یک باغ خواهیم داشت. واقعا خوبه. من بالای ماه هستم خوب، واقعاً، واقعاً خوشحالم.

And then finally tickled pink. Okay,  well, if, you know, if you remember  

و در نهایت صورتی غلغلک داد. خوب، خوب، اگر می‌دانی، اگر به یاد بیاوری که

when it happened to you or when you had  your you had your children were young,  

چه زمانی برایت اتفاق افتاد یا وقتی بچه‌هایت را به دنیا آوردی، بچه‌هایت جوان بودند،

used to tickle them under the arms. And they  used to giggle and laugh, and they would giggle  

آن‌ها را زیر بغل غلغلک می‌دادی. و آن‌ها می‌خندیدند و می‌خندیدند، و

and laugh so much that the face or the body  would turn a little shade of red or pink.

آنقدر می‌خندیدند که صورت یا بدن کمی قرمز یا صورتی می‌شد.

So when you're tickled pink, you're really  excited. Okay, so I'm tickled pink that  

بنابراین وقتی صورتی غلغلک می‌دهید، واقعاً هیجان‌زده می‌شوید. بسیار خوب، پس من غلغلک داده شده ام صورتی که

people remember me. So when it came to your  50th or 60th birthday, you didn't realise I  

مردم مرا به خاطر بسپارند. بنابراین وقتی نوبت به 50 یا 60 سالگی شما رسید، متوجه نشدید که من

didn't know or didn't expect that anybody would  remember. And then you walked into your office and  

نمی‌دانستم یا انتظار نداشتم که کسی به یاد بیاورد. و بعد وارد دفترت شدی و

there were your colleagues with a surprise happy  birthday. And you were absolutely tickled pink.

همکارانت با سورپرایز تولدت مبارک بودند . و شما کاملا صورتی غلغلک داده شده بودید.

You might have felt you a little bit  embarrassed, but deep down you were  

ممکن است کمی خجالت زده باشید، اما در اعماق وجودتان

tickled pink that your colleagues remembered  that it was an important birthday for you.  

صورتی غلغلک داده شده بود که همکارانتان به یاد آوردند که تولد مهمی برای شما بود.

50th or 60th or whatever it might be. So tickled  pink. Really, really happy. Very excited.

50 یا 60 یا هر چیز دیگری که ممکن است باشد. صورتی غلغلک‌خورده. واقعا خیلی خوشحالم خیلی هیجان زده

Okay, well, let's look at the opposite now,  because occasionally it's not all about happiness.  

خوب، خوب، حالا به عکس آن نگاه کنیم، زیرا گاهی اوقات همه چیز به خوشبختی نیست.

Sometimes people are sad. So what idioms can  we use referring to sadness? Five of them.

گاهی مردم غمگین هستند. بنابراین از چه اصطلاحاتی می‌توانیم برای اشاره به غم استفاده کنیم؟ پنج نفر از آنها.

So the first one out of sorts. Well, when  we're out of sorts, we're not quite sure  

بنابراین اولین مورد از نوع. خوب، وقتی از حالت عادی خارج می شویم، کاملاً مطمئن نیستیم که

what's wrong. why we're feeling the way we're  feeling, but we know we're not feeling 100%.

مشکل چیست. چرا ما همان احساسی را داریم که داریم، اما می دانیم که 100٪ احساس نمی کنیم.

So your mother or father comes up to you and said,  

بنابراین مادر یا پدرت به سراغت می‌آیند و می‌گویند،

what's what's wrong with you? You've been out  of sorts for the last couple of days. You know,  

چه مشکلی با تو دارد؟ در چند روز گذشته از حالت عادی خارج شده‌اید. می دانید،

when people talk to you, you don't really  hear them. Yeah. Lost your appetite. You  

وقتی مردم با شما صحبت می کنند، واقعاً آنها را نمی شنوید. آره اشتهای خود را از دست داد. به

don't seem to be interested in anything. Is that  something happened? no. I just don't feel 100%.

نظر می رسد به هیچ چیز علاقه ای ندارید. آیا آن چیزی اتفاق افتاده است؟ نه من فقط 100% احساس نمی کنم.

I'm not sure if it's the weather. Or maybe I'm  coming down with something. I just. I've been  

من مطمئن نیستم که آیا این آب و هوا است. یا شاید دارم با چیزی می‌آیم. من فقط. من

feeling, I don't know. And your mother. Father  says you mean out of sorts? Yeah. A feeling,  

احساس کردم، نمی‌دانم. و مادرت پدر می‌گوید منظورتان از حالت عادی خارج است؟ آره یک احساس،

just not 100%. I think I probably need a  bit of a break. I've been working harder,  

نه 100٪. فکر می‌کنم احتمالاً به کمی استراحت نیاز دارم. من سخت‌تر کار کرده‌ام،

studying hard. So I think I'll take  a couple of days off that might help  

سخت درس می‌خوانم. بنابراین فکر می‌کنم چند روز مرخصی بگیرم که ممکن است به

me. So out of sorts. Not 100% the way you  normally feel and people begin to notice it

من کمک کند. بنابراین از نوع. نه 100% آنطور که شما معمولاً احساس می‌کنید و مردم آن را

Down in the dumps. Well, down in  the dumps as a real... Sitting  

در زباله‌ها متوجه می‌شوند. خوب، در زباله‌ها به‌عنوان یک واقعی... نشسته‌ای

there like... What's up with you?  You've been down in the dumps for  

مثل... چه خبر؟ شما برای روزها در زباله‌دانی هستید

days! It looks as if somebody has taken  all of your toys away. And you say, Well,  

! به نظر می‌رسد کسی همه اسباب‌بازی‌های شما را گرفته است. و شما می گویید، خوب،

how would you feel? He hasn't called me for  days and days. We went out for a few dates.

چه احساسی دارید؟ روزها و روزها به من زنگ نزده است. برای چند قرار بیرون رفتیم.

I thought we getting out really well, but I  got nothing. I know what guys are like. If he's  

فکر می‌کردم خیلی خوب بیرون می‌رویم، اما چیزی نگرفتم. من میدونم پسرا چه شکلی هستن اگر

interested, he'll come back if he's not. There  are more fish in the sea. There are plenty of  

علاقه داشته باشد، اگر علاقه نداشته باشد برمی گردد. ماهی های بیشتری در دریا وجود دارد.

fish in the sea, so don't get so uptight about  it. that's easy for you to say. Yeah. So these  

ماهی‌های زیادی در دریا وجود دارد، پس اینقدر نگران نباشید . گفتن آن برای شما آسان است آره بنابراین، اینها

are the conversations we have with our sons  or daughters so they can be down in the dumps.

مکالماتی است که ما با پسران یا دخترانمان داریم تا بتوانند در زباله‌دانی باشند.

They can be a little bit depressed, not  feeling so good so we can be down in the  

آن‌ها ممکن است کمی افسرده باشند، آنقدر احساس خوبی نداشته باشند تا بتوانیم در

dumps because the weather is crap. We  can be down in the dumps because we  

زباله‌دان‌ها به سر ببریم، زیرا هوا بد است. می‌توانیم در زباله‌دانی باشیم زیرا

don't really see a way out of the financial  problems we might have. So there are many,  

واقعاً راهی برای خروج از مشکلات مالی که ممکن است داشته باشیم، نمی‌بینیم. بنابراین راه‌های بسیار،   بسیاری

many ways and many, many examples when  we can be feeling down in the dumps.

و مثال‌های بسیار زیادی وجود دارد که می‌توانیم در زباله‌ها احساس ناراحتی کنیم.

Good thing is to talk about it. Good thing  is to share those problems with people. It  

چیز خوب این است که در مورد آن صحبت کنیم. چیز خوب این است که آن مشکلات را با مردم در میان بگذارید.

might not solve the problems, but it might help  you feel a little better down in the dumps.

ممکن است مشکلات را حل نکند، اما ممکن است به شما کمک کند کمی در زباله‌ها احساس بهتری داشته باشید.

If you do enjoy this particular lesson. Well and  

اگر از این درس خاص لذت می برید. خوب و

liked the video. And if you can subscribe to  the channel because it really, really helps.

ویدیو را پسندید. و اگر می توانید در کانال مشترک شوید زیرا واقعاً کمک می کند.

Sour grapes. Well, sometimes when you eat a  grape, it doesn't taste so sweet. More times  

انگور ترش. خوب، گاهی اوقات وقتی یک انگور می‌خورید، مزه آن شیرین نیست. بیشتر

than not it does. But when it doesn't taste  so sweet, it is sour. So sour grapes is when  

از این اتفاق نمی‌افتد. اما وقتی طعم آن خیلی شیرین نباشد، ترش است. بنابراین انگور ترش زمانی است که

somebody doesn't really join in the happiness  for other people. So perhaps your friend in  

کسی واقعاً در شادی افراد دیگر شرکت نمی کند. بنابراین شاید دوست شما در

school is over the moon because he got a really  high grade in his exams and you didn't get such a  

مدرسه، پشت ماه باشد، زیرا او در امتحاناتش نمره واقعاً بالایی گرفته است و شما چنین

good grade. You got a few marks less than him  and he's jumping around in arts grade. That's  

نمره خوبی کسب نکرده‌اید. شما چند نمره کمتر از او گرفتید و او در کلاس هنر می‌پرد. این

wonderful news. Go, Yeah, yeah. Well, okay.  Yeah. So what? You know, so that is a little  

خبر فوق‌العاده‌ای است. برو آره آره بسیار خوب. آره پس چی؟ می دانید، پس این مقدار کمی

bit of sour grapes. If he's your friend, then you  should be happy for him. So you should be saying,

انگور ترش است. اگر او دوست شماست، پس باید برای او خوشحال باشید. بنابراین شما باید بگویید،

Ah, great. Well done. That's really, really good.

آه، عالی است. آفرین. این واقعاً خیلی خوب است.

I didn't do so well, but I'm really happy for  you. But when we take away some of the enjoyment,  

من خیلی خوب کار نکردم، اما واقعا برای شما خوشحالم. اما وقتی مقداری از لذت را از بین ببریم،

then it's a little bit of sour grapes.  A colleague at work gets promoted and we  

کمی انگور ترش است. یک همکار در محل کار ترفیع می‌گیرد، اما ما

don't, and we can be feeling a  little bit unhappy about it. So  

نه، و ممکن است کمی از این بابت احساس نارضایتی کنیم. بنابراین

he wants to go and celebrate in  the pub and buy people a beer.

او می‌خواهد برود و در میخانه جشن بگیرد و برای مردم آبجو بخرد.

And you say, Nah, I'm not interested in going.  Sour grapes. You're not really there to help,  

و تو می گویی، نه، من علاقه ای به رفتن ندارم. انگور ترش. شما واقعاً آنجا نیستید که کمک کنید،

to celebrate for other people. They would do  it for you. You're just feeling a little bit  

برای دیگران جشن بگیرید. آنها این کار را برای شما انجام خواهند داد. شما فقط کمی

miffed because you didn't get that promotion.  So that's a good example of sour grapes.

آزرده خاطر می شوید زیرا آن ارتقاء را دریافت نکردید. پس این نمونه خوبی از انگور ترش است.

With a heavy heart. Well, when we do things  with a heavy heart, it means we really don't  

با قلبی سنگین. خوب، وقتی کارها را با قلب سنگین انجام می دهیم، به این معنی است که واقعاً نمی

want to do it. But we have no choice. The  dog is 17, 18 years old and you can tell,  

خواهیم آن را انجام دهیم. اما چاره ای نداریم. سگ 17، 18 ساله است و می‌توانید

you know, day by day, month by month. It's  getting a little bit more difficult for it  

روز به روز، ماه به ماه بگویید. کمی سخت‌تر می‌شود که

to get up a little bit more difficult for walk  around and the dog is in a little bit of pain.

برای قدم زدن کمی سخت‌تر می‌شود و سگ کمی درد دارد.

So when you take it to the vet for  a checkup, the vet will tell you,  

بنابراین وقتی آن را برای معاینه نزد دامپزشک می‌برید ، دامپزشک به شما می‌گوید،

look, you know yourself. 17 she's had a great

نگاه کنید، خودتان می‌دانید. 17 او اوقات بسیار خوبی را سپری کرده است،

time and but I think it's  time really to say goodbye.

اما من فکر می‌کنم وقت آن است که واقعاً خداحافظی کنم.

we need to put her to sleep. She's not  going to get any better and she's a  

باید بخوابیمش او بهتر نمی شود و

little bit of pain. So I think it  would be better to put her down.

کمی درد دارد. بنابراین فکر می‌کنم بهتر است او را زمین بگذاریم.

So with a heavy heart, you agree to  what the vet has suggested. So when  

بنابراین با قلبی سنگین، با آنچه دامپزشک پیشنهاد کرده است موافقت می کنید. بنابراین وقتی

we do something with the heavy heart, we know  probably it's the right thing to do. But it's  

کاری را با قلب سنگین انجام می دهیم، می دانیم احتمالاً کار درستی است. اما این

not something that we particularly  enjoy doing. So with a heavy heart,  

کاری نیست که ما از انجام آن لذت ببریم. بنابراین با قلبی سنگین،

we say goodbye to the pet that we have  loved for many years. The heavy heart.

با حیوان خانگی که سال‌هاست دوستش داریم خداحافظی می‌کنیم. قلب سنگین.

And then finally, when you're reduced to tears,  

و در نهایت، وقتی اشک شما در می آید،

well, there's a lot of sadness  when people are crying. Yeah. So,

خوب، وقتی مردم گریه می کنند، غم زیادی وجود دارد. آره بنابراین،

But some people can be reduced to tears  for good reasons as well as bad. But if the  

اما برخی از افراد را می‌توان به دلایل خوب و بد به گریه انداخت. اما اگر

boss is particularly snarky, particularly  angry, and the poor secretary or personal  

رئیس بخصوص خشمگین باشد، و منشی یا دستیار شخصی بیچاره بارها و

assistant has been reduced to tears many,  many times because of his sharp tongue.  

بارها به خاطر زبان تیزش به گریه افتاده باشد.

What did you do that for? Get me this.  Oh, come on, you're so stupid. You know,  

برای چی اینکارو کردی؟ اینو برام بگیر اوه بیا تو خیلی احمقی می دانید،

so these sort of unkind words will certainly  hurt some people who are very, very sensitive.

بنابراین این نوع کلمات ناخوشایند مطمئناً به برخی از افرادی که بسیار بسیار حساس هستند آسیب می رساند.

And they could be reduced to tears,  

و ممکن است به اشک برسند،

meaning they've got no choice. But just.  They go into the bathroom and they burst  

یعنی چاره ای ندارند. اما فقط. آنها به حمام می روند و

into tears. Yep. So these are when people  use unkind words without thinking. Okay,  

اشک می ریزند. بله بنابراین این موارد زمانی است که افراد بدون فکر کردن از کلمات ناخوشایند استفاده می‌کنند. بسیار خوب،

so he was reduced to tears when he was told that  he had no future in the company. What could he do?

پس وقتی به او گفتند که آینده ای در شرکت ندارد، اشک ریخت. چه کاری می توانست بکند؟

He's worked there for 30 years, and  now they tell him they don't need  

او 30 سال آنجا کار کرده است، و حالا به او می گویند که به او نیازی ندارند

him. So he was speechless. He was reduced  to tears. So really, really sad situation.

. پس لال شد. اشک او کم شد . بنابراین واقعاً، وضعیت واقعاً غم انگیز است.

So let me give them to you one more time.

پس بگذارید یک بار دیگر آنها را به شما بدهم.

Happiness. On cloud nine. To walk  or walking on air. Thrilled to  

خوشبختی. خیلی خوشحال بودن. راه رفتن یا راه رفتن روی هوا. هیجان‌زده تا

bits over the moon and tickled pink. Tickled pink.

تکه‌های روی ماه و صورتی غلغلک‌خورده. صورتی غلغلک داده شده.

Out of sorts, just not feeling so good.  Down in the dumps, a bit depressed.  

خیلی خوب نیست. پایین در زباله دانی، کمی افسرده.

Sour grapes not joining in the celebrations  because your friend did well. Because you  

انگور ترش در جشن ها شرکت نمی کند، زیرا دوست شما خوب عمل کرده است. چون

didn't do so well with a heavy heart. Having  to do something you don't really want to do  

با دلی سنگین چندان خوب کار نکردی. مجبور شدن به انجام کاری که واقعاً نمی‌خواهید انجام دهید

and then finally reduced to tears. Words,  unkind words or gestures by other people.

و در نهایت به اشک می‌رسید. کلمات، کلمات ناخوشایند یا حرکات افراد دیگر.

Forced you into tears because, you know, you're  just they're really hurtful and very upsetting.

تو را مجبور به اشک ریختن کرد، زیرا، می‌دانی، فقط آنها واقعاً آزاردهنده و بسیار ناراحت‌کننده هستند.

Okay, so we've got... had there idioms  connected with happiness and idioms  

بسیار خوب، پس ما داریم... اصطلاحات مرتبط با شادی و اصطلاحات

connected with sadness. As always, try to  practise them. You won't remember them all,  

مرتبط با غم وجود داشت. مثل همیشه، سعی کنید آنها را تمرین کنید. شما همه آنها را به خاطر نمی آورید،

but they're... some of them  there that you can use in very

اما آنها... برخی از آنها هستند که می توانید در

similar situations that I've explained that you'll  

موقعیت های بسیار مشابهی که توضیح دادم با آنها

encounter or your friends will come  across. Keep practising as always.

مواجه خواهید شد یا دوستانتان با آنها برخورد خواهند کرد، استفاده کنید . مثل همیشه به تمرین ادامه دهید.

Thank you for listening. Thank you  for watching. And join me again.

ممنون که گوش دادید از تماشای شما متشکریم. و دوباره به من بپیوند