English Vocabulary Builder: Learn 9 BUZZWORDS

Hello. I'm Gill at engVid; and today, we have a lesson on buzzwords. Okay? So,

سلام. من گیل در engVid هستم. و امروز، ما یک درس در مورد کلمات کلیدی داریم. باشه؟ بنابراین،

this word in itself, I suppose, is a buzzword. So, what is a "buzzword"? It's

این کلمه به خودی خود، من فکر می کنم، یک کلمه رایج است. بنابراین، "کلمات کلیدی" چیست؟

a word that's become very popular, and people use it a lot. It's like a

این کلمه ای است که بسیار محبوب شده است و مردم بسیار از آن استفاده می کنند. این مانند یک

fashion, in a new way of saying something; new vocabulary. Okay? So, a

مد است، به روشی جدید برای گفتن چیزی. واژگان جدید باشه؟ بنابراین، یک

"buzzword" or a phrase. And some people criticize them because they think

"کلمه" یا یک عبارت. و برخی از مردم از آنها انتقاد می کنند زیرا فکر

they're overused; they're used too much. And when words get overused, people tend

می کنند بیش از حد از آنها استفاده شده است. آنها بیش از حد استفاده می شوند و هنگامی که کلمات بیش از حد مورد استفاده قرار می گیرند، مردم تمایل

to lose touch with what the word actually means. They kind of use the

دارند ارتباط خود را با معنای واقعی کلمه از دست بدهند . آنها به نوعی از این کلمه استفاده می کنند

word, not really knowing the original meaning of it, because it just seems

، در واقع معنای اصلی آن را نمی دانند، زیرا به نظر راحت می رسد

convenient. So... and it's a word they hear other people use, so they copy

. بنابراین... و این کلمه ای است که آن ها می شنوند که دیگران از آن استفاده می کنند، بنابراین

without maybe knowing exactly what it means. So, if it's overused... another

بدون اینکه بدانند دقیقاً به چه معناست کپی می کنند. بنابراین، اگر بیش از حد از آن استفاده شود ...

word for that is a "cliché" — when a word is used so much, it almost loses

کلمه دیگری برای آن "کلیشه" است - وقتی یک کلمه اینقدر استفاده می شود، تقریباً معنای خود را از دست می دهد

its meaning. And also "jargon"— meaning a kind of specialised vocabulary that

. و همچنین "Jargon" - به معنای نوعی واژگان تخصصی که

might be used in a particular profession, or in a particular group of

ممکن است در یک حرفه خاص یا در گروه خاصی از

people that it... only they really know what it means. People outside that

مردم استفاده شود ... فقط آنها واقعاً معنی آن را می دانند. افراد خارج از آن

organization or that group of people don't know what it means; it's a sort of

سازمان یا آن گروه از مردم معنی آن را نمی دانند. این یک جور

specialised vocabulary for... the "jargon". So, we have a few examples

واژگان تخصصی برای ... اصطلاحات تخصصی است. بنابراین، ما در اینجا چند مثال

here, then, of present-day buzzwords — some are very new; some have been around

از واژه‌های رایج امروزی داریم - برخی از آنها بسیار جدید هستند. برخی از آنها

for a while, but they're still popular. Okay. I think buzzwords, sometimes they

مدتی است که وجود دارند، اما هنوز هم محبوب هستند. باشه. من فکر می کنم کلمات کلیدی، گاهی اوقات آنها

have quite a long life; and other buzzwords — they're used for a year or

عمر بسیار طولانی دارند. و سایر کلمات کلیدی - شاید برای یک یا دو سال استفاده شوند

two, perhaps, and then they just... they might disappear again. But these are

، و پس از آن فقط... ممکن است دوباره ناپدید شوند. اما اینها در

currently used quite a lot. So, let's have a look.

حال حاضر بسیار مورد استفاده قرار می گیرند. بنابراین، بیایید نگاهی بیندازیم.

So, a fairly recent one is the "new normal". And that's especially relating

بنابراین، یک مورد نسبتاً جدید "عادی جدید" است. و این به ویژه مربوط

to COVID-19, and the way that we've all had to behave differently because of

به COVID-19 است، و روشی که همه ما مجبور بوده ایم به دلیل COVID-19 متفاوت رفتار

COVID. And at first, of course, it didn't feel normal at all. It wasn't

کنیم. و البته اولش اصلا حس عادی نداشت.

normal to... to stay... stay at home and not go out, and not go to work; not

عادی نبود... ماندن... در خانه ماندن و بیرون نرفتن و سرکار نرفتن.

travel on the train or the bus. So... but people had to get used to that.

با قطار یا اتوبوس سفر نکنید. بنابراین... اما مردم باید به آن عادت می کردند.

Although it wasn't normal for them, people had to get used to it. And as

اگرچه برای آنها عادی نبود، اما مردم باید به آن عادت می کردند. و

time went on, people did get used to it, and they started calling it the "new

با گذشت زمان، مردم به آن عادت کردند، و شروع کردند به نام "

normal", and sort of getting into them... into our minds that: "Oh, this

عادی جدید"، و به نوعی وارد آنها شدند... در ذهن ما که: "اوه، این

is normal now", because we've been doing it for quite some time, so it becomes

الان عادی است"، زیرا ما" مدت زیادی است که این کار را انجام داده ام، بنابراین عادی می شود

normal. But it's a new situation, so it's the "new normal". And as I often

. اما این یک وضعیت جدید است، بنابراین "عادی جدید" است. و همانطور که من اغلب

say, these phrases — you often get the same consonant sound. "New normal" — a

می گویم، این عبارات - شما اغلب همان صدای همخوان را دریافت می کنید. "عادی جدید" -

sort of sound pattern. I think a phrase will probably stay in use a lot longer

نوعی الگوی صدا. من فکر می کنم اگر یک عبارت در آن نوعی الگوی صدا وجود داشته باشد، احتمالاً برای مدت طولانی تری استفاده

if it has a kind of sound pattern in it because it sounds good. "New normal"

می شود زیرا به نظر خوب می رسد. "نوع عادی"

like that. Okay. So, next one: "synergy". This one's been around for

مانند آن. باشه. بنابراین، مورد بعدی: "هم افزایی". این

quite a long time; I would say quite a number of years, and it really just

یکی مدتهاست که وجود دارد. من می گویم چندین سال است، و این واقعاً

means working together. People working together. Maybe different groups or

به معنای کار کردن با هم است. افرادی که با هم کار می کنند. شاید گروه های مختلف یا

different companies getting together, and putting their resources together.

شرکت های مختلف دور هم جمع شوند و منابع خود را کنار هم بگذارند.

And the idea is that if two or three people, or two or three organizations

و ایده این است که اگر دو یا سه نفر، یا دو یا سه سازمان

work together — they produce a lot more in combination than they would ever do

با هم کار کنند - آنها در ترکیب بسیار بیشتر از آنچه که قبلا به طور جداگانه انجام می‌دهند تولید

separately. So, it's a kind of special combination that produces something

می‌کنند. بنابراین، این نوعی ترکیب خاص است که چیزی خاص را تولید می کند

special. Okay. So, "synergy". And I always think it sounds a bit like

. باشه. بنابراین، "هم افزایی". و من همیشه فکر می کنم کمی شبیه

"energy". It's got the same ending as "energy", and it sounds quite dynamic;

"انرژی" به نظر می رسد. پایانی مشابه «انرژی» دارد و کاملاً پویا به نظر می رسد.

full of energy — that sort of idea. Something special. So, an example of

پر از انرژی - این نوع ایده. یک چیز خاص. بنابراین، مثالی از

"synergy" in a sentence — you might say: Oh, three... three organizations, maybe

"هم افزایی" در یک جمله - ممکن است بگویید: اوه، سه... سه سازمان، شاید

three charities, who all had a similar kind of purpose may be helping people

سه موسسه خیریه، که همگی هدف مشابهی داشتند، ممکن است به مردم کمک کنند

in... in an area where there had been a disaster; an emergency charity. And you

... در منطقه ای که وجود دارد. فاجعه بود یک موسسه خیریه اضطراری و

may have three different emergency charities who... who do that kind of

ممکن است سه مؤسسه خیریه اورژانسی مختلف داشته باشید که این نوع

work. And if they get together and say: "We can work together on this. We could

کار را انجام می دهند. و اگر آنها دور هم جمع شوند و بگویند: "ما می توانیم در این زمینه با هم کار کنیم.

achieve a good synergy if we put our resources together, and we can help more

اگر منابع خود را کنار هم بگذاریم می توانیم به هم افزایی خوبی برسیم و می توانیم به افراد بیشتری کمک

people, and we can share our skills." So, that... that would be an example,

کنیم و می توانیم مهارت های خود را به اشتراک بگذاریم." بنابراین، این یک مثال خواهد بود، در

there — "to achieve a good synergy by working together". Okay. That's the way

آنجا - "برای دستیابی به یک هم افزایی خوب با همکاری با یکدیگر". باشه. این روشی است

it would be used. Okay. And then, just going back to the "new normal", you

که از آن استفاده می شود. باشه. و سپس، با بازگشت به "عادی جدید"،

would say: "Oh, this... the pandemic — we've had to get used to the new normal,

می گویید: "اوه، این... همه گیری - ما باید با شیوه ای متفاوت از زندگی به شرایط عادی جدید عادت

with a different way of living". So, "getting used to the new normal", or

می کردیم." بنابراین، "عادت کردن به نرمال جدید" یا

"this is now our new normal". So, that's how you would say it in a sentence.

"این اکنون عادی جدید ما است". بنابراین، شما آن را در یک جمله می گویید.

Okay. Right.

باشه. درست.

So, let's move on to this next one: "Unprecedented". So, people are quite

بنابراین، اجازه دهید به این مورد بعدی برویم: "بی سابقه". بنابراین، مردم کاملاً

fond of using this. If there's a new event that happens, with things like

علاقه مند به استفاده از این هستند. اگر اتفاق جدیدی رخ دهد، با چیزهایی مانند

climate change... I remember a few years ago there was flooding in the UK in

تغییرات آب و هوایی... یادم می آید چند سال پیش در بریتانیا در

certain areas, and the flooding seemed to be... the water level seemed to be

مناطق خاصی سیل آمد، و به نظر می رسید که سیل ... سطح آب

higher than it had ever been before. So, people were saying: "This is

بالاتر از آن بود. قبلا بوده است بنابراین، مردم می‌گفتند: "این است

So, the next one: "to think outside the box" is thought to be a good thing to

پس، مورد بعدی: "فکر کردن خارج از چارچوب " یک

unprecedented. This has never happened. We've had flooding before, but it's

چیز خوب تا بی‌سابقه است.

never been as high as this." So, you know... "This flooding, it's so high;

به این صورت." بنابراین، می دانید ... "این سیل، آنقدر زیاد است

it's unprecedented". But then, on one news item, I remember — I think people's

؛ بی سابقه است". اما بعد، در یک خبر، به یاد می‌آورم - فکر می‌کنم

memories were not so good, and they were saying: "It was unprecedented", meaning

خاطرات مردم چندان خوب نبود، و می‌گفتند: «بی‌سابقه بود»،

it had never happened before, or the water level had never been that high

یعنی قبلاً هرگز اتفاق نیفتاده بود، یا سطح آب هرگز آنقدر بالا نبوده

do. In the past, it was also — and probably still is — described as

before. But then somebody said: "Ah, yes. But a few years ago, the same thing

است. در گذشته، همچنین - و احتمالاً هنوز هم - مانند قبل توصیف می شد

. اما بعد یکی گفت: "آه، بله. اما چند سال پیش، همین

happened. Haven't you...? Don't you remember? It was bad like this a few

اتفاق افتاد. مگه تو...؟ یادت نیست؟ چند سال پیش اینطوری بد

years ago, and nobody did anything about it afterwards to try to stop it

بود، و هیچکس کاری نکرد. پس از آن سعی کنید از تکرار آن جلوگیری

happening again." So, they said: "It's actually precedented; not

کنید." پس گفتند: در واقع مسبوط است؛

unprecedented." But that was a bit funny because the word "unprecedented" is

بی سابقه نیست. اما این کمی خنده دار بود زیرا کلمه "بی سابقه"

"lateral thinking", which means thinking sideways. Thinking to the side; not just

"تفکر جانبی" است که به معنای فکر کردن به پهلو است. فکر کردن به کنار؛ نه فقط

used, but people don't tend to use the... the positive — "precedented" for

استفاده می شود، بلکه مردم تمایلی به استفاده از موارد مثبت ندارند - به دلایلی "سابقه"

some reason. They only use "unprecedented" — the negative one,

است. آنها فقط از "بی سابقه" استفاده می کنند - منفی،

where it's never happened before. And sometimes, as I say, it can be misused.

جایی که قبلا هرگز اتفاق نیفتاده است. و گاهی به قول من ممکن است مورد سوء استفاده قرار گیرد.

If it's a really dramatic situation, people use the word "unprecedented" as

اگر این یک موقعیت واقعاً دراماتیک است، مردم از کلمه "بی سابقه" استفاده می کنند،

if that's how you describe these situations, without thinking: "It

گویی که شما این موقعیت ها را اینگونه توصیف می کنید، بدون اینکه فکر کنند: "

actually means it's never happened like this before", and that may not be true.

در واقع به این معنی است که قبلاً چنین اتفاقی نیفتاده است " و ممکن است درست نباشد.

thinking in one place all the time, but to allow your thoughts to go further in

همیشه در یک مکان فکر می‌کنید، اما اجازه دهید افکارتان بیشتر پیش بروند

So, okay. Right. So, the next one: "to unpack something". So, this is really a

، بنابراین، بسیار خوب. درست. بنابراین، مورد بعدی: " چیزی باز کردن بسته بندی". بنابراین، این واقعاً یک

metaphor that comes from... if you think of a suitcase full of clothes — maybe

استعاره است که از .... اگر به یک چمدان پر از لباس فکر می کنید - شاید

you've gone on holiday and you go into your hotel room — and you want to put

به تعطیلات رفته اید و به اتاق هتل خود می روید - و می خواهید

your clothes away, so you open your suitcase and you "unpack it". You take

لباس های خود را کنار بگذارید، پس باز می کنید. چمدان خود را و شما "آن را باز کنید".

all the things out, and you put them in the wardrobe, in the drawers; you put

همه چیزها را بیرون می آورید و می گذارید در کمد لباس، در کشوها. شما

different directions. So, that's... also, if you think of a box around your

جهت های مختلف قرار می دهید بنابراین، این ... همچنین، اگر به جعبه ای در اطراف

your toothbrush in the... in the bathroom — things like that. Take each

مسواک خود در حمام فکر می کنید - چیزهایی مانند آن. هر

item out. But "to unpack" — this comes as a metaphor, when... and I remember

مورد را بیرون بیاورید. اما "باز کردن بسته بندی" - این به عنوان یک استعاره می آید، زمانی که... و من به یاد دارم که

this word being used, oh, many years ago, so it's been around for quite a

این کلمه سال ها پیش استفاده شده است، بنابراین مدت زیادی است

while. So, it's obviously a useful one — the fact it's still being used. If you

که وجود داشته است. بنابراین، بدیهی است که مفید است - این واقعیت که هنوز در حال استفاده است. اگر

have quite a complicated situation; maybe something... a theory; a

وضعیت کاملاً پیچیده ای دارید؛ شاید چیزی... یک نظریه; یک

head, but then you try to think further outside that box. So, it's a kind of

سر، اما بعد سعی می کنید بیشتر خارج از این جعبه فکر کنید. بنابراین، این یک نوع

philosophical theory or something academic of... and... of some sort. And

نظریه فلسفی یا چیزی آکادمیک از... و... است. و

it's quite complicated, and there are different aspects to it. And you need to

کاملاً پیچیده است و جنبه های مختلفی در آن وجود دارد . و شما باید به

look at each separate aspect; and look at this part, and then that part, and

هر جنبه جداگانه نگاه کنید. و به این بخش، و سپس آن بخش، و

then another part — rather than trying to deal with it all in one go. And so,

سپس به بخش دیگر نگاه کنید - به جای اینکه سعی کنید همه آن را در یک حرکت انجام دهید. و بنابراین،

somebody might say: "Well, this... this theory, it's quite complicated. There's

کسی ممکن است بگوید: "خب، این ... این نظریه، کاملاً پیچیده است.

creative thinking, you know... not to think too narrowly, but to think

می دانید، تفکر خلاق وجود دارد ... نه اینکه خیلی محدود فکر کنید، بلکه به

a lot of detail in it. We need to unpack it to be able to understand it fully."

جزئیات زیادی در آن فکر کنید. ما باید بسته بندی را باز کنیم. تا بتوان آن را به طور کامل درک کرد.»

So, to look at each part of it and understand the separate parts. So,

بنابراین، برای بررسی هر بخش از آن و درک بخش های جداگانه. بنابراین،

that's "to unpack something". Okay. Right.

این "باز کردن بسته بندی چیزی" است. باشه. درست.

creatively. If you're trying to solve a problem at work, for example, and you've

خلاقانه اگر برای مثال در حال تلاش برای حل مشکلی در محل کار هستید و

tried all sorts of things, but it's all a little bit conventional. So, somebody

انواع و اقسام چیزها را امتحان کرده اید، اما همه اینها کمی متعارف است. بنابراین،

might say: "We need to think outside the box with this. Let's be a bit more

ممکن است کسی بگوید: "باید با این کار خارج از چارچوب فکر کنیم . بیایید کمی

imaginative and creative. We might find a better solution, then." Okay. So,

تخیل تر و خلاق تر باشیم. ممکن است راه حل بهتری پیدا کنیم." باشه. بنابراین،

that's that one. Right. This one: "to reach out" — I think I've only heard

آن یکی است. درست. این یکی: "به دست آوردن" - فکر می کنم فقط شنیده ام

So, then this one... I don't like this one very much because, originally, it...

پس، پس این یکی... من این یکی را خیلی دوست ندارم ، زیرا در اصل، ...

it means a polite visit. Maybe if you've moved house and you're in a new area,

به معنای دیدار مودبانه است. شاید اگر خانه را عوض کرده اید و در یک منطقه جدید

and you haven't met your neighbours yet, you might just go and knock on their

هستید و هنوز همسایه های خود را ندیده اید، ممکن است بروید و در خانه آنها را بکوبید

door, and say: "Oh, hello. We've just moved in next door. My name's" whatever.

و بگویید: "اوه، سلام. ما تازه به آنجا نقل مکان کرده ایم. همسایه.

this used maybe in the past few years. I don't know if it's perhaps more

این شاید در چند سال گذشته استفاده شده است. نمی‌دانم شاید بیشتر

So... and introducing yourself, just to say hello, so that they know who you are

از این باشد یا نه و خود را معرفی کنید، فقط برای سلام کردن، تا بدانند شما کی

and that you're their new neighbour. So, that would be a proper "courtesy call" —

هستید و همسایه جدید آنها هستید. بنابراین، این یک "تماس ادبی" مناسب خواهد بود -

you're calling on the new neighbour out of courtesy; out of politeness. But —

شما از روی ادب با همسایه جدید تماس می گیرید . از روی ادب اما

there's an "or" to this or a "but" — I sometimes get a phone call, which is a

- یک "یا" برای این یا یک "اما" وجود دارد - من گاهی اوقات با من تماس تلفنی می گیرد، که

American, and then it's gradually come here to the UK, and... and it's sort of

آمریکایی است، و سپس به تدریج به بریتانیا می آید، و... و واقعاً نوعی

sales call, really, but the way they begin it, they say: "Oh, hello. This is

تماس فروش است. اما همانطور که آن را شروع می کنند، می گویند: "اوه، سلام. این

just a courtesy call", and my heart sinks — there's another metaphor. If

فقط یک تماس ادبی است" و قلب من فرو می رود - استعاره دیگری وجود دارد.

your "heart sinks", you think: "Oh, no" because I know what a "courtesy call"

اگر «قلبتان غرق شود»، فکر می‌کنید: «اوه، نه» زیرا می‌دانم «تماس ادبی» چه

means if it's just a phone call that I'm not expecting. It means a sales call,

معنایی دارد، اگر فقط یک تماس تلفنی باشد که انتظارش را ندارم. این به معنای تماس فروش است،

but they don't want to call it a "sales call" because they... they think they

اما آنها نمی خواهند آن را "تماس فروش" بنامند، زیرا آنها فکر می کنند که

spreading now a bit more. But "to reach out" really just means to make contact.

اکنون کمی بیشتر در حال گسترش هستند. اما "دست گرفتن" در واقع فقط به معنای برقراری تماس است.

can trick you into, you know... thinking: "Oh, that's nice. Courtesy

می‌دانی می‌تواند تو را فریب دهد، می‌دانی... فکر می‌کنی: "اوه، این خوب است. با احترام

call. How nice" and, you know... "to give me a call and say hello". But you

تماس بگیر. چقدر خوب" و، می‌دانی... " به من زنگ بزن و سلام کن". اما

soon find out, as they start talking, that they're wanting to sell you

به زودی، همانطور که آنها شروع به صحبت می کنند، متوجه می شوید که می خواهند چیزی به شما بفروشند

something. So, I think it's a very dishonest phrase to use, if it's a sales

. بنابراین، من فکر می‌کنم اگر این یک تماس فروش باشد، استفاده از آن یک عبارت بسیار ناصادقانه است

call, and it puts me off immediately. They're not going to get anywhere with

و من را فوراً از کار می‌اندازد. آنها با Okay به جایی نمی رسند

Okay. But to me, it sounds quite sort of human, you know... "to reach out" means

. اما به نظر من، کاملاً انسانی به نظر می رسد، می دانید ... "دسترسی" به این معنی

me if they call it... if they're making a sales call, and they're calling it a

است که اگر آنها با آن تماس بگیرند ... اگر آنها تماس فروش برقرار کنند، و آنها آن را

"courtesy call" — they've lost already. So... as far as I'm concerned. So, there

"تماس ادبی" می نامند. - آنها قبلاً باخته اند. بنابراین... تا جایی که به من مربوط می شود. بنابراین،

we are.

Okay, next one: "to go viral" — I think we've... this has been around for quite

ما اینجا هستیم.

بسیار خوب، مورد بعدی: "ویروسی شدن" - فکر می کنم ما... این

a few years. It's a bit like... well, it comes from the same idea of a virus; a

چند سال است که وجود دارد. این کمی شبیه... خوب، از همان ایده یک ویروس می آید.

disease that spreads. So, "viral" in a literal sense is to do with virology —

بیماری که گسترش می یابد بنابراین، "ویروسی" در معنای تحت اللفظی مربوط به ویروس شناسی است

to do this with your hand and with your arm; to reach out to somebody in a

- انجام این کار با دست و با بازو. در مطالعه ویروس ها با کسی ارتباط برقرار کردن

the... the study of viruses; the scientific study of viruses and how they

. مطالعه علمی ویروس ها و نحوه

spread. But this is a kind of spreading metaphorically on the internet. So, if

انتشار آنها اما این نوعی انتشار استعاری در اینترنت است. بنابراین، اگر

somebody posts a photograph, maybe of a dog doing something funny, like dancing

کسی عکسی را پست کند، شاید از سگی که کار خنده‌داری انجام می‌دهد، مثل

— a dancing dog or something, and it's really cute, and everybody loves it, and

رقصیدن - یک سگ رقصنده یا چیزی، و واقعاً زیبا است، و همه آن را دوست دارند، و

literal sense. So, it sounds friendly; and I think it's meant to sound

به معنای واقعی کلمه. بنابراین، دوستانه به نظر می رسد. و من فکر می‌کنم به نظر می‌رسد

they keep sharing it, and then the other people share it, and it just multiplies

که آن‌ها آن را به اشتراک می‌گذارند، و سپس دیگران آن را به اشتراک می‌گذارند، و فقط

around the internet — millions and millions of people see it — that picture

در سراسر اینترنت تکثیر می‌شود - میلیون‌ها و میلیون‌ها نفر آن را می‌بینند - این تصویر

has "gone viral". Okay. So, because of the internet and technology — the way it

"ویروسی" شده است. باشه. بنابراین، به دلیل اینترنت و فناوری - روش

works, I think this... this phrase is with us, you know... for quite some time

کار، من فکر می کنم این ... این عبارت با ما است، می دانید ... برای مدتی طولانی

now. I don't see, unless it's replaced by some other term... But it's quite a

است. من نمی بینم، مگر اینکه با یک اصطلاح دیگر جایگزین شود... اما

friendly, really. It's nicer to say in an email: "Thanks for reaching out",

واقعاً دوستانه است. بهتر است در یک ایمیل بگویید: "از تماس شما متشکرم"

useful one, though. It's... means what it says, really. Okay. And then another

، اما یک ایمیل مفید. این... یعنی چیزی که می گوید، واقعاً. باشه. و سپس

internet one: "to unmute" from video conferencing. I don't think I'd heard

اینترنت دیگری: "لغو صامت" از کنفرانس ویدئویی. فکر نمی‌کنم این کلمه را شنیده باشم

this word until... well, when I first started using Zoom for video

تا اینکه... خوب، زمانی که برای اولین بار در اوایل قرنطینه استفاده از Zoom را برای کنفرانس ویدیویی شروع کردم

conferencing early in the first lockdown; in early 2020. And you're

. در اوایل سال 2020. و شما به

rather than: "Thanks for making contact". You know... this is a bit

جای: "از برقراری تماس متشکریم". می دانید... این کمی

muted, and then you have to "unmute" to be able to speak. And then people forget

خاموش است، و سپس برای اینکه بتوانید صحبت کنید، باید "لغو" را لغو کنید . و سپس مردم فراموش

to unmute, and you can just see their mouth moving, but you can't hear

می‌کنند که صدا را لغو کنند، و شما فقط می‌توانید دهان آنها را در حال حرکت ببینید، اما

anything — that usually happens. I've done it myself quite recently, so it's

چیزی نمی‌شنوید - معمولاً این اتفاق می‌افتد. من خودم این کار را اخیرا انجام داده ام، بنابراین

easy to forget. So, "unmute". And people say: "Oh, you need to unmute." So:

فراموش کردن آن آسان است. بنابراین، "لغو صامت". و مردم می گویند: "اوه، باید نادیده بگیرید." خیلی

cold; compared with this sort of warmer, more human "reaching out" — more

"Remember to unmute before you speak" is how you would use it. So, there we are.

سرد؛ در مقایسه با این نوع "دست گرفتن" گرمتر و بیشتر انسانی - نحوه استفاده شما از آن

"به یاد داشته باشید قبل از صحبت کردن را قطع کنید" بیشتر است . بنابراین، ما اینجا هستیم.

So, I hope that's an interesting run through of some typical buzzwords and

بنابراین، من امیدوارم که اجرای جالبی از برخی از کلمات رایج و

phrases that are being used at the present moment. So, if you'd like to do

عباراتی باشد که در حال حاضر استفاده می شوند. بنابراین، اگر مایل به انجام

a quiz on this topic, just go to the website: www.engvid.com, and test your

یک مسابقه در مورد این موضوع هستید، فقط به وب سایت www.engvid.com بروید و دانش خود را آزمایش کنید

knowledge. Thanks very much for watching, and hope to see you again

. از تماشای شما بسیار متشکرم و امیدوارم دوباره شما را

friendly. Okay.

دوستانه ببینم. باشه.

soon. Bye for now.

به زودی. فعلا خداحافظ.