Famous Quotations from Charles Dickens

Hello. I'm Gill at engVid, and today's lesson is on an English author, a novelist who...

سلام. من گیل در engVid هستم، و درس امروز در مورد یک نویسنده انگلیسی، یک رمان نویس است که...

He wrote novels, works of fiction, and his name was Charles Dickens. You may have heard

او رمان، آثار داستانی نوشت و نامش چارلز دیکنز بود. ممکنه شما

of him. You may have read some of his novels or maybe seen film versions of his stories.

از او شنیده باشید. ممکن است برخی از رمان های او را خوانده باشید یا نسخه های سینمایی داستان های او را دیده باشید.

So, he was a Victorian novelist living in the 19th century, and he was very, very popular

بنابراین، او یک رمان‌نویس ویکتوریایی بود که در قرن نوزدهم زندگی می‌کرد، و

at the time, and he's still very popular now. He's often on the syllabus for exams that

در آن زمان بسیار بسیار محبوب بود و اکنون نیز بسیار محبوب است. او اغلب در برنامه امتحاناتی است که

people take in English literature, and his novels are very interesting, very unusual

مردم در ادبیات انگلیسی شرکت می‌کنند، و رمان‌هایش شخصیت‌های بسیار جالب،

characters sometimes, but very, very human stories about people in everyday situations,

گاهی اوقات بسیار غیرعادی هستند، اما داستان‌های بسیار بسیار انسانی درباره افراد در موقعیت‌های روزمره،

people with problems and trying to resolve them. So, they are very human stories. There's

افرادی با مشکلات و تلاش برای حل آنها هستند. بنابراین، آنها داستان های بسیار انسانی هستند.

often a bit of a mystery involved which is only resolved at the end of the story. So,

اغلب معمایی وجود دارد که فقط در پایان داستان حل می شود. بنابراین،

what I'm going to do is to give you some quotations from some of his novels. One, two, three,

کاری که من می خواهم انجام دهم این است که نقل قول هایی از برخی از رمان های او را به شما ارائه دهم. یک دو سه

four, five. Five different novels, so five different quotations, and I'll just comment

چهار پنج. پنج رمان مختلف، بنابراین پنج نقل قول متفاوت، و من فقط

a little bit on each one. Because he was writing in the 19th century, his style of writing,

کمی در مورد هر یک نظر خواهم داد. از آنجا که او در قرن نوزدهم می نوشت، سبک نوشتن او،

it's fairly straightforward. It may seem a little bit strange sometimes. Some of the

نسبتاً ساده است. ممکن است گاهی اوقات کمی عجیب به نظر برسد. برخی از

words are a bit different from how they are today, but mostly it's fairly straightforward

کلمات کمی متفاوت از امروز هستند، اما عمدتاً

to read and to understand. Okay. So, let's have a look, then, at the first one. So, nice

خواندن و درک آنها نسبتاً ساده است. باشه. بنابراین، اجازه دهید نگاهی به اولین مورد بیاندازیم. بنابراین،

and simple to begin with. "The office is one thing, and private life is another." So, that

برای شروع خوب و ساده است. "دفتر یک چیز است و زندگی خصوصی چیز دیگری." بنابراین، این به نظر

seems quite a modern thing to me to say, because people who work in offices today, maybe they...

من کاملاً مدرن به نظر می رسد، زیرا افرادی که امروزه در ادارات کار می کنند، شاید آنها...

Some people prefer to keep their work life separate from their private life. Other people

برخی از افراد ترجیح می دهند زندگی کاری خود را جدا از زندگی خصوصی خود نگه دارند. افراد دیگر

prefer to mix... Mix things up a bit, but this is a character in this novel called Great

ترجیح می دهند با هم مخلوط شوند... همه چیز را کمی با هم مخلوط کنید، اما این شخصیتی در این رمان به نام

Expectations who is one type of person in the office, but when they're at home in their

انتظارات بزرگ است که یکی از افراد دفتر کار است، اما وقتی در

private life with their family, they're a different type of person. They may be a bit

زندگی خصوصی خود با خانواده خود در خانه هستند، آنها نوع دیگری از افراد هستند ممکن است

more relaxed, perhaps, in private life, but a little bit more controlled in the office.

در زندگی خصوصی کمی آرام‌تر باشند، اما در دفتر کمی کنترل‌تر باشند.

Okay? So, that's an interesting thought. So, Great Expectations, one of Dickens' best-known

باشه؟ بنابراین، این یک فکر جالب است. بنابراین، انتظارات بزرگ، یکی از شناخته شده ترین

novels, published in 1861. Okay, so the next one. "Women don't always tell the truth about

رمان های دیکنز، منتشر شده در سال 1861. بسیار خوب، پس رمان بعدی. زنان همیشه در مورد سن خود حقیقت را نمی گویند

their age." So, that's rather interesting. I don't know whether... I think in Dickens'

. بنابراین، این نسبتاً جالب است. نمی‌دانم... فکر می‌کنم در

time there was a certain attitude to women that was a little bit, perhaps, a bit of thinking of

زمان دیکنز نگرش خاصی نسبت به زنان وجود داشت که تا حدودی

women as rather separate, because women lived different kinds of lives in those days. They

زنان را جدا از هم می‌پنداشتند، زیرا زنان در آن روزها زندگی‌های متفاوتی داشتند. . آنها

often didn't have a profession, they didn't work, they didn't earn money, they didn't have the same

اغلب حرفه ای نداشتند، کار نمی کردند، پول در نمی آوردند،

rights, at least in the UK that women have today. There was much less equality, so that maybe it's

حقوقی نداشتند، حداقل در بریتانیا که زنان امروزی دارند. برابری بسیار کمتری وجود داشت، به طوری که شاید

a little bit patronizing to talk about women in this way. Why should women talk about their age

صحبت کردن در مورد زنان به این شکل کمی حامی باشد. چرا زنان باید در مورد سن خود صحبت کنند

anyway? Why would people ask them about their age to tell the truth? What he's saying is women...

؟ چرا مردم از آنها درباره سنشان می پرسند تا حقیقت را بگویند؟ چیزی که او می گوید زنان است...

It's a nice way to say women sometimes lie about their age, but why would they have to talk about

این روش خوبی است که می گویند زنان گاهی اوقات در مورد سن خود دروغ می گویند، اما چرا باید در مورد

it anyway? Sometimes on my channel, people ask me, "How old are you?" And in the UK, that's rather

آن صحبت کنند؟ گاهی اوقات در کانال من مردم از من می پرسند "چند سالته؟" و در بریتانیا،

a rude thing to say, to ask. It's not the sort of question you would normally ask. Only someone in

گفتن، پرسیدن این یک چیز بی ادبانه است. این سوالی نیست که شما معمولاً بپرسید. فقط کسی که در حال

doing a job might ask you how old you are. If they have to fill a form in for some official purpose

انجام یک کار است ممکن است از شما بپرسد چند سال دارید. اگر آنها مجبورند فرمی را برای اهداف رسمی

in the UK, they might ask you how old you are, and you're expected to reply truthfully.

در بریتانیا پر کنند، ممکن است از شما بپرسند چند سال دارید و انتظار می رود که صادقانه پاسخ دهید.

But normally in social interaction, people don't say, "How old are you?" Not to men either,

اما معمولاً در تعاملات اجتماعی، مردم نمی گویند "چند سالته؟" نه به مردان، چه

men or women. But I suppose there's a bit of a joke, a bit of a tradition that women

مردان و چه زنان. اما گمان می‌کنم کمی یک شوخی وجود دارد، یک کمی سنت که زنان

always knock a few years off their age if they do say what their age is, but normally it shouldn't

همیشه اگر سن خود را بگویند چند سال از سن خود کم می‌کنند، اما معمولاً

be necessary to say how old you are anyway. So people who ask me on my channel, I don't answer

لازم نیست که بگوییم چند سال دارید. بنابراین افرادی که در کانال من از من می پرسند، من پاسخ نمی دهم

because it's not the sort of question, it's not a polite question. I know in other societies it's

زیرا این نوع سوال نیست، این یک سوال مودبانه نیست. من می دانم که در جوامع دیگر

different, and it's okay to ask that question. So there we are. Women don't always tell the truth

متفاوت است، و اشکالی ندارد که این سوال را بپرسیم. پس ما آنجا هستیم. زنان همیشه

about their age, and that's from a novel called "The Old Curiosity Shop". It's a shop where they

در مورد سن خود حقیقت را نمی گویند و این از رمانی به نام "فروشگاه کنجکاوی قدیمی" است. این مغازه ای است که در آن

sell all sorts of different strange things, and that was published in 1841, 20 years earlier than

انواع و اقسام چیزهای عجیب و غریب می فروشند و در سال 1841 منتشر شد، 20 سال زودتر از

that one. Okay. Then the next one, "There is a wisdom of the head and a wisdom of the heart."

آن. باشه. بعد بعدی «حکمت سر است و حکمت دل».

So that's quite a deep, profound thing to say. I think it's probably true.

بنابراین این یک چیز کاملاً عمیق و عمیق برای گفتن است. من فکر می کنم احتمالا درست است.

So, the wisdom of the head is using your logic, thinking things out logically,

بنابراین، عقل سر از منطق شما استفاده می‌کند، به مسائل منطقی فکر می‌کند،

but there's a wisdom of the heart which is more instinctive, something, an instinct that you feel

اما یک خرد قلبی وجود دارد که غریزی‌تر است، چیزی، غریزی که احساس می‌کنید

if something is right or not right. And I suppose it's good to have a balance between the head and

اگر چیزی درست است یا نادرست. و من فکر می کنم خوب است که بین سر و قلب تعادل داشته باشید

the heart, and think things through, but also listen to your feelings and your instincts,

و به چیزها فکر کنید، اما همچنین به احساسات و غرایز خود گوش دهید،

and perhaps try to get the balance between the two, and not be all of one or all of the other,

و شاید سعی کنید تعادل بین این دو را به دست آورید، و نه همه یک یا همه. از دیگری،

but a combination. Okay. So that's from a novel called "Hard Times". A lot of these novels are

اما ترکیبی. باشه. پس این از رمانی به نام "زمان سخت" است. بسیاری از این رمان‌ها

very long, but "Hard Times" is a bit shorter, so that's possibly a good one if you're looking

بسیار طولانی هستند، اما «زمان سخت» کمی کوتاه‌تر است، بنابراین اگر به‌دنبال

for a Dickens novel to read for the first time. Maybe "Hard Times" is a shorter one

رمانی از دیکنز هستید که برای اولین بار آن را بخوانید، احتمالاً رمان خوبی است. شاید «زمان سخت» کوتاه‌تر باشد

that's quicker to get through, and that was published in 1854.

که سریع‌تر از آن عبور می‌کند، و در سال 1854 منتشر شد.

Right, so we have a rather long quotation here, all about money. So, this is a character in

درست است، بنابراین ما یک نقل قول نسبتا طولانی در اینجا داریم، همه چیز در مورد پول. بنابراین، این یک شخصیت در

the novel who... He's not very good with money, actually, so it's interesting that he's talking

رمان است که ... او در واقع با پول خیلی خوب نیست، بنابراین جالب است که او

about it in this way. He's always running out of money, so... But he knows how important it is to

اینگونه در مورد آن صحبت می کند. او همیشه در حال تمام شدن پول است، بنابراین... اما او می داند که چقدر مهم است که

try not to get into debt, or to try not to spend more than you have, and then have to borrow. So,

سعی کنید بدهکار نشوید، یا سعی کنید بیشتر از چیزی که دارید خرج نکنید و سپس مجبور شوید وام بگیرید. بنابراین،

he's saying annual income, £20. In those days, I suppose that was an annual income. Nowadays,

او می گوید درآمد سالانه، 20 پوند. در آن روزها، فکر می‌کنم این درآمد سالانه بود. امروزه،

it might be you'd earn £20 in an hour, or in half an hour, or even less, depending on what

بسته به حرفه تان، ممکن است در یک ساعت، یا در نیم ساعت، یا حتی کمتر 20 پوند کسب کنید

your profession is. So, in those days, in a year, you might earn £20. That's inflation.

. بنابراین، در آن روزها، در یک سال، شما ممکن است 20 پوند درآمد داشته باشید. این تورم است.

So, okay. Annual income, £20. Annual expenditure, what you spend... This is what you earn, income.

پس باشه درآمد سالانه 20 پوند مخارج سالیانه، آنچه خرج می کنید... این چیزی است که کسب می کنید، درآمد.

Expenditure, what you spend. Annual expenditure, 19, 19, 6. So, that means £19, 19 shillings,

مخارج، آنچه خرج می کنید. مخارج سالانه، 19، 19، 6. بنابراین، این یعنی 19 پوند، 19 شیلینگ،

and six pence. If you've seen my video about English money, which includes something about

و شش پنس. اگر ویدیوی من در مورد پول انگلیسی را دیده اید، که شامل چیزی در مورد

the old currency before we decimalised the currency in the 1970s... If you haven't seen

پول قدیمی قبل از اعشار کردن واحد پول در دهه 1970 است... اگر

that video, you might like to watch it because I talk about the old currency, which was pounds,

آن ویدیو را ندیده اید، ممکن است دوست داشته باشید آن را تماشا کنید زیرا من در مورد پول قدیمی صحبت می کنم. واحد پولی که پوند،

shillings, and pence, whereas today it's just pounds and pence, and there are 100 pence in a

شیلینگ و پن بود، در حالی که امروزه فقط پوند و پن است و در هر پوند 100 پنس وجود دارد

pound. At this time, there were shillings as well in between the pounds and the pennies.

. در این زمان، شیلینگ نیز بین پوند و سکه وجود داشت.

So, what he's saying is... That's the pound symbol, and he's saying 19 pounds, 19 shillings,

بنابراین، چیزی که او می گوید این است... این نماد پوند است، و او می گوید 19 پوند، 19 شیلینگ،

and 6 pennies. And you might think, "What is this? Shillings?" But there were 20 shillings in a pound.

و 6 پنی. و ممکن است فکر کنید، "این چیست؟ شیلینگ؟" اما در هر پوند 20 شیلینگ بود.

Okay. And then 6 pennies, there were 12 pennies in a shilling. So, this is like 20 pounds minus

باشه. و سپس 6 پنی، 12 پنی در یک شیلینگ وجود داشت. بنابراین، این مانند 20 پوند منهای

6 pennies. This adds up to nearly 20 pounds, but it's just 6 pennies less than 20 pounds. Okay?

6 پنی است. این تقریباً 20 پوند است، اما فقط 6 پنی کمتر از 20 پوند است. باشه؟

But if you've earned 20 pounds and then you spend 6 pennies less than 20 pounds,

اما اگر 20 پوند به دست آورده اید و سپس 6 پنی کمتر از 20 پوند خرج کرده اید، به این

that means you still have 6 pence left. You're in credit. Okay? So, that's a good thing. It

معنی است که هنوز 6 پنی باقی مانده است. شما در اعتبار هستید. باشه؟ بنابراین، این چیز خوبی است.

means you have some money left at the end of the year. You haven't spent it all. Okay? It's only

یعنی در پایان سال مقداری پول برای شما باقی مانده است. شما همه آن را خرج نکرده اید. باشه؟ فقط

6 pennies, but it's something positive. Okay. But then, the other part, annual income 20 pounds,

6 پنی است، اما چیز مثبتی است. باشه. اما بعد، بخش دیگر، درآمد سالانه 20 پوند،

annual expenditure 20 pounds ought, which means zero or nought, zero and six, result

هزینه سالانه 20 پوند، که به معنای صفر یا هیچ، صفر و شش، منجر به

misery, because that would mean 20 pounds, no shillings,

بدبختی می شود، زیرا این به معنای 20 پوند، بدون شیلینگ،

but 6 pennies. If you've earned 20 pounds, but then you spend 20 pounds and another 6 pence,

اما 6 پنی است. اگر 20 پوند به دست آورده اید، اما سپس 20 پوند و 6 پن دیگر را خرج کنید،

which you don't have, so you've had to borrow it from somewhere, or you are in debt to somebody,

که ندارید، بنابراین مجبور شده اید آن را از جایی قرض کنید، یا به کسی بدهکار هستید،

the result of that is misery, because you've spent more money than you've earned.

نتیجه آن این است که بدبختی، چون بیشتر از پولی که به دست آورده ای خرج کرده ای.

I think this is a very good lesson for nowadays when people are made to feel that borrowing is

من فکر می کنم این درس بسیار خوبی برای این روزها است که مردم احساس می کنند قرض گرفتن

okay, and it's normal, and everybody borrows. It's... It can be disastrous.

مشکلی ندارد و طبیعی است و همه وام می گیرند. این می تواند فاجعه آمیز باشد.

That's what happened when the stock market crashed in... When was it? 2008. Too many people

این همان اتفاقی بود که بازار سهام سقوط کرد ... کی بود؟ 2008. افراد زیادی

were borrowing too much money. There was too much debt, and the banks collapsed. So, that's the big

پول زیادی قرض می‌کردند. بدهی های زیادی وجود داشت و بانک ها سقوط کردند. بنابراین، این

example of what can go wrong and result misery. A lot of people lost their jobs. A lot of companies

مثال بزرگی است که ممکن است اشتباه پیش برود و منجر به بدبختی شود. افراد زیادی شغل خود را از دست دادند. بسیاری از شرکت ها

failed. So, there we are. Very, very wise thing to say, but it's from a character who actually

شکست خوردند. بنابراین، ما اینجا هستیم. حرف بسیار بسیار عاقلانه ای است، اما از شخصیتی است که در واقع برای

finds it very difficult himself to have any money left at the end of the year.

خودش خیلی سخت است که در پایان سال پولی باقی بماند.

So, there we are. So, that was published in 1850, the novel called David Copperfield,

بنابراین، ما اینجا هستیم. بنابراین، که در سال 1850 منتشر شد، رمانی به نام دیوید کاپرفیلد،

and David Copperfield is the hero of the book. Right. And then finally, I think this is a nice

و دیوید کاپرفیلد قهرمان کتاب است. درست. و در نهایت، من فکر می‌کنم که این پایان خوبی است

one to end on. "Sleep, heaven's gift to all its creatures." "Its" meaning heaven's creatures.

. "خواب، هدیه بهشت ​​به همه موجوداتش." «آن» به معنای موجودات بهشتی است.

Okay? So, sleep is a gift given by God to everybody. Creatures can mean humans, animals,

باشه؟ پس خواب هدیه ای است که خداوند به همه داده است. مخلوق می تواند به معنای انسان، حیوان،

birds, all... All of them, all of us sleep, and that sleep is a good thing because it restores

پرنده، همه... همه آنها، همه ما خوابیم و این خواب چیز خوبی است زیرا

you for another day. And if you can't sleep, it's... It's a bad thing. So... And that's from

شما را برای یک روز دیگر باز می گرداند. و اگر نمی توانید بخوابید، این یک چیز بد است. بنابراین... و این از

a novel called Barnaby Rudge, published 1841. Okay. So, I hope that's been... Whether or not

رمانی به نام بارنابی راج است که در سال 1841 منتشر شد. بسیار خوب. بنابراین، امیدوارم اینطور بوده باشد... چه شما یا نه

you... You're familiar with the works of Charles Dickens. I don't know how many languages... He's

... شما با آثار چارلز دیکنز آشنا هستید. من نمی دانم چند زبان... او

probably translated into quite a lot of other languages, so you may have read some of his

احتمالاً به بسیاری از زبان های دیگر ترجمه شده است، بنابراین ممکن است برخی از

stories in your own native language. But if you haven't really met Charles Dickens before or read

داستان های او را به زبان مادری خود خوانده باشید. اما اگر واقعاً قبلاً چارلز دیکنز را ملاقات نکرده اید یا

any of his books, you might like to give them a try. And again, there are film versions of his

هیچ یک از کتاب های او را نخوانده اید، ممکن است دوست داشته باشید آنها را امتحان کنید. و باز هم نسخه‌های فیلمی از داستان‌های او وجود دارد

stories, so that would be a good introduction to get to know the story first before you read the

، بنابراین مقدمه خوبی برای آشنایی با داستان قبل از خواندن

examples of his novels. He wrote a lot more than this, but this is just a selection to introduce

نمونه‌های رمان‌های او خواهد بود. او خیلی بیشتر از این نوشته است، اما این فقط یک انتخاب برای معرفی

to you. Okay. So, I hope you've enjoyed the lesson. Thank you for watching,

به شماست. باشه. بنابراین، امیدوارم از این درس لذت برده باشید. از تماشای شما متشکرم

and I hope to see you again soon. Bye for now.

و امیدوارم به زودی دوباره شما را ببینم. فعلا خداحافظ.