How are you feeling? Vocabulary & expressions to answer this common question!

Hi.

سلام.

I'm Gill at www.engvid.com, and the lesson today is on the subject of "Physical and Mental Health".

من گیل در www.engvid.com هستم و درس امروز با موضوع "سلامت جسمی و روانی" است.

Okay?

باشه؟

So, physical, your body; and mental, your mind.

بنابراین، فیزیکی، بدن شما. و ذهنی، ذهن شما.

Okay.

And health, how you're feeling, whether it's good or bad.

باشه.

و سلامتی، چه احساسی دارید، چه خوب باشد چه بد.

Okay.

باشه.

For physical health people talk about that a lot, but for mental health people maybe

برای سلامت جسمانی، افراد در مورد آن زیاد صحبت می‌کنند ، اما برای سلامت روان، افراد ممکن است

don't talk about that so much because it's maybe more embarrassing sometimes.

اینقدر در مورد آن صحبت نکنند، زیرا ممکن است گاهی اوقات خجالت‌آورتر باشد.

But it's important to know these words.

اما دانستن این کلمات مهم است.

And you probably know the basic ones, like: "feeling well", "feeling ill" or "sick", but

و احتمالاً موارد اساسی مانند: "احساس خوب"، "احساس بیماری" یا "بیماری" را می دانید، اما

it's good to have other words as well to describe different ways that you're feeling.

خوب است که کلمات دیگری نیز برای توصیف راه های مختلف احساس خود داشته باشید.

Especially if you're going to see the doctor, you need to be able to explain as clearly

به خصوص اگر قرار است به پزشک مراجعه کنید، باید بتوانید تا

as possible how you're feeling so that the doctor can help you.

حد امکان به وضوح احساس خود را توضیح دهید تا پزشک بتواند به شما کمک کند.

Or if you're just talking to a friend, it's important to be able to explain how you're feeling.

یا اگر فقط با یک دوست صحبت می کنید، مهم است که بتوانید احساس خود را توضیح دهید.

Okay.

باشه.

So, we'll start with the physical health, then, and looking at the positive ways.

بنابراین، ما با سلامت جسمانی شروع می کنیم و راه های مثبت را بررسی می کنیم.

If you're feeling really well, the ways of saying that.

اگر واقعاً احساس خوبی دارید ، روش‌هایی برای گفتن آن.

Okay?

باشه؟

So: "feeling well", obviously.

بنابراین: "احساس خوب"، بدیهی است.

"I'm feeling well.", "I'm feeling good."

"حالم خوب است."، "احساس خوبی دارم."

"Feeling good" is a little bit more colloquial, more informal, but you'd say that to your friends.

«احساس خوب» کمی محاوره‌ای‌تر، غیررسمی‌تر است، اما شما این را به دوستانتان بگویید.

-"How are you?"

-"چطور هستید؟"

-"Oh, I'm good. I'm feeling good."

-اوه من خوبم حالم خوبه.

Okay?

باشه؟

"In the pink", I think maybe this is a little bit old, old-fashioned, but people sometimes

"در صورتی"، من فکر می کنم شاید این کمی قدیمی و قدیمی باشد، اما مردم گاهی اوقات

say: "Oh, I'm in the pink."

می گویند: "اوه، من در صورتی هستم."

And I think it refers to pink cheeks on your face, so maybe you have to be a white person,

و من فکر می کنم به گونه های صورتی روی صورت شما اشاره دارد ، بنابراین شاید باید واقعاً یک سفید پوست

really, to be able to say this.

باشید تا بتوانید این را بگویید.

If you have pink cheeks it suggests that you're healthy, you can see the blood in your face,

اگر گونه‌های صورتی دارید، نشان می‌دهد که سالم هستید، می‌توانید خون را در صورت خود ببینید،

so that suggests oxygen and good health.

بنابراین نشان دهنده اکسیژن و سلامتی است.

So: "in the pink", that's what it means, even if people don't use it very much anymore.

بنابراین: "در صورتی"، معنایش همین است، حتی اگر مردم دیگر زیاد از آن استفاده نکنند.

Okay?

باشه؟

Just a straightforward one, if you say: "I'm in the best of health",

فقط یک حرف ساده، اگر بگویید: "من در بهترین حالت سلامتی هستم"،

"I'm very lucky. I'm in the best of health."

"من بسیار خوش شانس هستم. من در بهترین حالت سلامتی هستم."

If someone has a lot of energy, and this one is an idiom,

اگر یک نفر انرژی زیادی دارد و این یک اصطلاح است،

if they say they're full of beans:

اگر بگوید پر از لوبیا است:

"Oh, I'm feeling full of beans today", it doesn't mean...

"اوه، امروز احساس پری لوبیا دارم "، به این معنی نیست که ...

It doesn't mean that literally they have eaten a lot of beans, but it probably comes from

یعنی به معنای واقعی کلمه آنها لوبیا زیادی خورده اند، اما احتمالاً از

the fact that beans are a very healthy food, and they give you energy, and maybe protein.

این واقعیت ناشی می شود که لوبیا یک غذای بسیار سالم است و به شما انرژی و شاید پروتئین می دهد.

I don't know all the ingredients, but if someone is full of beans it means they're jumping

من همه مواد تشکیل دهنده را نمی دانم، اما اگر کسی پر از لوبیا باشد به این معنی است که دارد

around, and lots of energy, and...

دور می پرد، و انرژی زیادی دارد، و ...

So you might say: "Oh, he's full of beans today", but it doesn't mean he's been eating

پس ممکن است بگویید: "اوه، او امروز پر از لوبیا است"، اما این به این معنی نیست که او به

beans literally; it's an idiom.

معنای واقعی کلمه لوبیا می خورد. این یک اصطلاح است

Okay?

باشه؟

Another one that people use is a little bit old-fashioned again:

یکی دیگر که مردم از آن استفاده می کنند، دوباره کمی کهنه شده است:

"full of the joys of spring",

«پر از شادی های بهار»

the season, spring, because it's the time when everything starts growing and

، فصل، بهار، زیرا زمانی است که همه چیز شروع به رشد می کند و

new life and everything, and joy means happiness.

زندگی جدید و همه چیز، و شادی یعنی خوشبختی.

So if you're full of the joys of spring, if you say:

پس اگر پر از شادی های بهاری هستید، اگر می گویید:

"I'm full of the joys of spring today",

«امروز پر از شادی های بهارم»،

it may be because the sun's shining and you're feeling healthy, you're feeling good, happy,

ممکن است به این دلیل باشد که خورشید می تابد و شما احساس سلامتی می کنید، احساس خوبی دارید، شاد. ،

lots of energy.

انرژی زیاد

So that's the joys of spring.

پس شادی های بهار همین است.

And finally for this section: "I'm feeling on top of the world."

و در نهایت برای این بخش: "من احساس می کنم در بالای جهان هستم."

So right up there on top of the world, another idiom.

بنابراین درست در بالای جهان، یک اصطلاح دیگر.

It doesn't literally mean...

این به معنای واقعی کلمه نیست...

You'd have to be up on the Arctic to be on top of the world, which wouldn't really be

شما باید در قطب شمال باشید تا در بالای جهان قرار بگیرید، که واقعاً

a very comfortable place, but: "on top of the world" just means you're really...

جای راحتی نخواهد بود، اما: "در بالای جهان" فقط به معنای شماست. واقعا...

You feel you're on top of everything.

شما احساس می کنید در بالای همه چیز هستید.

You're in control of everything and you're feeling good.

شما بر همه چیز مسلط هستید و احساس خوبی دارید.

Okay?

باشه؟

Right, well, those are all the positive words we have in this lesson, and all the rest are negative.

درست است، خوب، اینها همه کلمات مثبتی است که ما در این درس داریم و بقیه منفی هستند.

We have negative for the physical health and negative for mental health, because probably

ما برای سلامت جسمانی منفی و برای سلامت روان منفی داریم، زیرا احتمالاً

we take mental health for granted and if we're in good mental health we don't really need

سلامت روان را بدیهی می دانیم و اگر از سلامت روانی خوبی برخوردار باشیم واقعاً نیازی

to say much about it.

به گفتن چیزهای زیادی در مورد آن نداریم.

So, anyway, if you have to go to the doctor because you're not feeling well, these are

بنابراین، به هر حال، اگر به دلیل اینکه احساس خوبی ندارید، مجبور به مراجعه به دکتر هستید،

the kinds of words you could use.

اینها انواع کلماتی هستند که می توانید استفاده کنید.

Okay.

باشه.

"Not feeling well", "I'm not feeling well."

"حالم خوب نیست"، "حالم خوب نیست."

And then the doctor says: "Well, what exactly is it?"

و سپس دکتر می گوید: "خب، دقیقا چیست؟"

So that's why we need a few other words.

پس به همین دلیل به چند کلمه دیگر نیاز داریم.

"I'm feeling ill.", "I'm feeling sick."

"احساس بیماری دارم."، "احساس مریضی دارم."

Sick, sometimes you feel like being sick, vomiting, but also in a more general way,

بیمار، گاهی اوقات احساس بیماری دارید، استفراغ می کنید، اما به طور کلی تر،

if you feel sick it doesn't literally mean you're going to vomit.

اگر احساس بیماری می کنید به معنای واقعی کلمه به این معنی نیست که استفراغ خواهید کرد.

It's just generally not feeling very good.

فقط به طور کلی احساس خوبی ندارد.

Okay.

باشه.

"Tired", if you have no energy: "I'm feeling tired."

"خسته"، اگر انرژی ندارید: "احساس خستگی دارم."

Or: "I've been feeling tired for the whole... A whole week.",

یا: « کلاً... یک هفته تمام احساس خستگی کرده‌ام»،

"Worn out" is another meaning for tired.

«فرسوده» معنای دیگری برای خسته است.

"Worn out" is more colloquial.

«فرسوده» بیشتر عامیانه است.

"Worn out", it's like with clothes.

«فرسوده»، مثل لباس است.

If you get a hole in your elbow of your shirt, it's worn.

اگر در آرنج پیراهن خود سوراخی ایجاد کردید، پوشیده شده است.

So, if you physically are feeling worn out and tired, it's like a hole in your shirt.

بنابراین، اگر از نظر فیزیکی احساس فرسودگی و خستگی می کنید، مانند سوراخی در پیراهن شماست.

You know, you just need to recover.

میدونی فقط باید ریکاوری کنی

"Worn out", "exhausted", that's a more extreme word for being tired.

"فرسوده"، "فرسوده"، این واژه افراطی تر برای خسته بودن است.

"I'm feeling exhausted."

"من احساس خستگی می کنم."

Or: "I've been feeling exhausted."

یا: "من احساس خستگی کرده ام."

Just generally you can say: "I'm not in the best of health at the moment."

فقط به طور کلی می توانید بگویید: "در حال حاضر در بهترین وضعیت سلامتی نیستم."

That's a sort of general...

این یک نوع کلی است...

And then somebody would say: "Well, what exactly is wrong?"

و بعد یکی می گفت: "خب، دقیقاً چه مشکلی دارد؟"

This is a very general thing.

این یک چیز بسیار کلی است.

"I'm not in the best of health", without actually saying exactly what it is.

"من در بهترین وضعیت سلامتی نیستم"، بدون اینکه دقیقاً بگویم که چیست.

"Out of sorts" is a more colloquial, casual way of saying you're not really feeling well.

"خارج از نوع" یک روش محاوره ای تر و معمولی تر برای گفتن است که واقعاً احساس خوبی ندارید.

"I'm feeling out of sorts."

"احساس می کنم از حالت عادی خارج شده ام."

And where we had: "on top of the world", here we have: "under the weather",

و جایی که داشتیم: "بر فراز دنیا"، اینجا داریم: "زیر آب و هوا"

it's as if the weather, it's probably bad weather-rain, cold,

، انگار هوا، احتمالاً هوا بد است - باران، هوا سرد،

horrible weather-and you're under it.

وحشتناک - و شما زیر آن هستید.

"Under the weather".

"ناخوش احوال".

So it's getting a bit...

پس کم کم داره میاد

It's weighing down on you and you're feeling: "Oh, dear."

... داره روی تو سنگینی میکنه و تو احساس میکنی: "اوه عزیزم."

So that's physical, mostly physical words for not feeling well.

بنابراین این کلمات فیزیکی است، عمدتاً فیزیکی برای احساس خوب نبودن.

Okay, so let's move on now to the negative words for mental health.

خوب، پس بیایید اکنون به سراغ کلمات منفی برای سلامت روان برویم.

Okay?

باشه؟

So, if you're not feeling yourself or you say: "I'm not feeling myself", it doesn't

بنابراین، اگر خودتان را احساس نمی کنید یا می گویید: "من خودم را احساس نمی کنم"، به

mean literally you're not feeling yourself.

معنای واقعی کلمه شما خود را احساس نمی کنید.

It means you don't feel right.

یعنی شما احساس خوبی ندارید.

Something feels wrong.

چیزی اشتباه است.

So: "I'm not feeling myself at the moment."

بنابراین: " در حال حاضر خودم را احساس نمی کنم."

That sort of thing.

اون جور چیزها.

You know something isn't right, but you don't know what it is.

شما می دانید که چیزی درست نیست، اما نمی دانید آن چیست.

Okay?

باشه؟

"I feel as if I'm losing it", meaning you're losing some sort of control of your life or

«احساس می‌کنم که دارم آن را از دست می‌دهم»، به این معنی که شما به نوعی کنترل زندگی یا

things in your work, you're losing it.

چیزهای موجود در کارتان را از دست می‌دهید، در حال از دست دادن آن هستید.

Okay? That's a very colloquial term.

باشه؟ این یک اصطلاح بسیار عامیانه است.

Similar: "losing your grip", "I'm losing my grip."

مشابه: "از دست دادن چنگال تو"، "من در حال از دست دادن قدرتم."

This is your grip when you hold something.

وقتی چیزی را در دست می گیرید، این دستگیره شماست.

So, that's the grip.

بنابراین، این چنگال است.

If you're losing your grip, you're not really holding things together properly.

اگر کنترل خود را از دست می دهید، واقعاً چیزها را به درستی کنار هم نگه نمی دارید.

You're not in control of the things you need to do in your life and your work, and so on.

شما کنترلی بر کارهایی که باید در زندگی و کارتان انجام دهید و ... ندارید.

"I'm losing my grip."

"من کنترلم را از دست می دهم."

"I'm out of my mind."

"من عقلمو از دست دادم."

Out, literally...

بیرون، به معنای واقعی کلمه...

Not literally, but it's as if this is your mind inside your head but you're somewhere else.

نه به معنای واقعی کلمه، اما انگار این ذهن شما درون سرتان است اما جای دیگری هستید.

You don't feel that you and your mind are working together properly.

شما احساس نمی کنید که شما و ذهنتان به درستی با هم کار می کنید.

I think...

فکر می‌کنم...

I can't think: How else do I explain that?

نمی‌توانم فکر کنم: دیگر چگونه آن را توضیح دهم؟

But you can sometimes say: "I'm going out of my mind.",

اما گاهی اوقات می توانید بگویید: "من

"I'm going out of my mind."

از ذهنم خارج می شوم".

I think there's a song with those words in it.

من فکر می کنم آهنگی با این کلمات در آن وجود دارد.

Okay, going out of my mind.

باشه، از ذهنم خارج شد.

Similarly: "losing my mind", "I'm losing my mind."

به همین ترتیب: «از دست دادن عقلم»، «عقلم را از دست می دهم».

or: "I think I'm losing my mind."

یا: "فکر می کنم دارم عقلم را از دست می دهم."

It means, you know, your concentration isn't working properly, you're having strange thoughts,

این بدان معناست که، می دانید، تمرکز شما به درستی کار نمی کند، افکار عجیبی دارید،

all sorts of things are happening.

همه چیز در حال رخ دادن است.

You don't feel in control of your thoughts.

شما احساس نمی کنید که بر افکار خود مسلط هستید.

"Losing my mind".

"حواسم پرت شد".

If you've been upset by something that's happened and you can't come to terms with it.

اگر از اتفاقی که افتاده ناراحت شده اید و نمی توانید با آن کنار بیایید.

Okay.

باشه.

That sort of thing.

اون جور چیزها.

Then we have: "going nuts", which is a rather casual, informal, jokey kind of thing to say.

سپس ما داریم: "دیووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووون" که یه نوع حرف نسبتا معمولی، غیررسمی و شوخیه.

"Nuts", "Oh, he's nuts, that guy."

"آجیل"، "اوه، او دیوانه است، آن پسر."

You've heard of the film, The Nutty Professor, "nutty" also means a bit strange.

نام فیلم « پروفسور آجیل» را شنیده اید، «آجیل» نیز به معنای کمی عجیب است.

Strange person, strange in the head we say sometimes.

آدم غریب، عجیب در سر می گوییم گاهی.

So, "going nuts"...

بنابراین، "دیوونه شدن"...

If you're going nuts...

اگر دیوانه هستید...

If you are nuts, you're already nuts.

اگر دیوانه هستید، از قبل دیوانه شده اید.

If you're going nuts, you're gradually becoming nuts.

اگر دیوانه می‌شوید، به تدریج دیوانه می‌شوید.

Okay.

باشه.

Okay, more serious now: "worried".

خوب، اکنون جدی تر : "نگران".

To worry is always to have things on your mind, always thinking.

نگرانی این است که همیشه چیزهایی در ذهن خود داشته باشید، همیشه فکر کنید.

"Oh, I'm worrying all the time."

"اوه، من همیشه نگران هستم."

Or: "He's such a worrier.

یا: "او خیلی نگران است.

That man is such a worrier. Worrier."

آن مرد خیلی نگران است. نگران کننده ."

Not warrior, "worrier", "i-e-r".

نه جنگجو، «نگران»، «آی-ر».

Some people just do worry all the time.

برخی از مردم فقط همیشه نگران هستند.

They get one worry out of the way, one issue and then they replace it with another

آنها یک نگرانی را از سر راه خود برمی دارند، یک موضوع را و سپس آن را با

worry or issue.

نگرانی یا موضوع دیگری جایگزین می کنند.

So some people are just like that. Okay.

بنابراین برخی از مردم دقیقاً اینگونه هستند. باشه.

And "anxious" is another...

و «مضطرب» دیگر...

"Anxious" is another word for "worry".

«اضطراب» واژه دیگری است برای «نگران».

Someone who's always anxious, they're always thinking and thinking things are going to

کسی که همیشه مضطرب است، همیشه فکر می‌کند و فکر می‌کند که همه

go wrong.

چیز اشتباه می‌شود.

Okay.

باشه.

"Depressed" is a medical condition, really, used by doctors.

"افسرده" یک وضعیت پزشکی است که واقعاً توسط پزشکان استفاده می شود.

"Feeling low" is another way of saying that.

«احساس خفگی» راه دیگری برای گفتن آن است.

"Feeling low". Okay.

"احساس ضعف". باشه.

Your feelings are low.

احساسات شما پایین است.

You... Depression tends to go on for a period of time, so that's important.

شما... افسردگی تمایل دارد برای مدتی ادامه یابد، بنابراین این مهم است.

If you're feeling depressed, that's what you say to the doctor and then they can do something

اگر احساس افسردگی می کنید، این چیزی است که به دکتر می گویید و سپس او می تواند کاری

to help.

برای کمک به شما انجام دهد.

Okay.

باشه.

Finally: "in a state", if you're in a state that's a little bit more nervous.

در نهایت: "در حالت"، اگر در حالتی هستید که کمی عصبی تر است.

You're feeling nervous and you can't relax.

شما عصبی هستید و نمی توانید آرام باشید.

"Nervous" and you can't relax.

"عصبی" و نمی توانید آرام شوید.

So if you say: "Oh, I'm in a state at the moment."

بنابراین اگر بگویید: "اوه، من در حال حاضر در وضعیت هستم."

Or: "I'm in a bit of a state at the moment because something's happened,

یا: "من در حال حاضر کمی در وضعیت هستم زیرا اتفاقی افتاده است،

I've lost my car", or something.

ماشینم را گم کرده ام" یا چیزی دیگر.

Just to be in a state because, you know, you can't relax until things get sorted out.

فقط برای اینکه در وضعیتی قرار بگیری، زیرا، می‌دانی، تا زمانی که همه چیز مرتب نشود، نمی‌توانی آرام بگیری.

Okay.

باشه.

Oh, "going nuts", another one for that is: "going crazy".

آه، "دیوانه شدن"، یکی دیگر برای آن این است: "دیوانه شدن".

"Crazy" is another sort of jokey word, casual, informal word.

"دیوانه" نوع دیگری از کلمه شوخی، کلمه غیررسمی و غیررسمی است.

You might know a song called: "Crazy", okay, which I'm not going to sing

ممکن است آهنگی به نام "دیوانه" را بشناسید، بسیار خوب، که قرار نیست آن را بخوانم

you'll be glad to hear.

، از شنیدنش خوشحال خواهید شد.

Okay, so there we are, lots of new words for you.

بسیار خوب، پس ما هستیم، بسیاری از کلمات جدید برای شما.

So if you'd like to go to the website, www.engivd.com, there is a quiz there to test you

بنابراین اگر می‌خواهید به وب‌سایت www.engivd.com بروید، یک مسابقه امتحانی در آنجا وجود دارد تا شما را

on some of these.

در برخی از این‌ها آزمایش کند.

Okay?

باشه؟

And come back again soon.

و به زودی دوباره برگرد

So, see you then.

پس ببینمت

Bye.

خدا حافظ.