5 English phrases from the language of love | Learn English with Cambridge

Hello, people.

سلام مردم.

In some countries around the world,

در برخی از کشورهای جهان،

Valentine’s Day is celebrated on the 14th of February,

روز ولنتاین در 14 فوریه جشن گرفته می شود ،

so today I’ve got some phrases

بنابراین امروز عباراتی

from the language of love for you guys.

از زبان عشق برای شما عزیزان آورده ام.

You guys are going to see a love story

شما بچه ها قرار است یک داستان عاشقانه را ببینید که

in which I’ll present five phrases connected to love,

در آن من پنج عبارت مرتبط با عشق را ارائه می کنم و

explaining what they mean along the way.

در طول مسیر معنی آنها را توضیح می دهم.

Also, my language challenge

همچنین، چالش زبان

for you guys today is to listen out for the phrase

امروز من برای شما بچه ها این است که به عبارتی

that means the same as to propose marriage.

که به معنای پیشنهاد ازدواج است گوش دهید.

When you think you hear it,

وقتی فکر می کنید آن را می شنوید،

comment below and we’ll let you know

در زیر نظر دهید و اگر درست می گویید به شما اطلاع

if you’re correct.

خواهیم داد.

Please don’t forget to subscribe to this channel

لطفا فراموش نکنید که در این کانال عضو شوید

if you haven’t already.

اگر قبلا عضو نشده اید.

And without further ado,

و بدون مقدمه،

let me take you back to the beginning

اجازه دهید شما را به

of my love story.

ابتدای داستان عشقم برگردانم.

So I’m going to tell you about my little love story.

بنابراین من می خواهم در مورد داستان عشق کوچکم برای شما بگویم.

Once upon a time,

روزی روزگاری

there was a girl who lived in the same block as me.

دختری بود که در همان بلوک من زندگی می کرد.

I saw her nearly every day and,

من تقریبا هر روز او را می دیدم و

to tell the truth, I really fancied her.

راستش را بخواهید واقعاً دوستش داشتم.

But, I never had the guts to speak to her.

اما، من هرگز جرات صحبت کردن با او را نداشتم.

Until one day she lost her phone.

تا اینکه یک روز گوشی اش را گم کرد.

Hey.

سلام.

Hey.

سلام.

It’s just that I’ve lost my mobile phone

فقط تلفن همراهم را گم کرده

and I need to make a call.

ام و باید تماس بگیرم.

I couldn’t borrow your mobile phone, could I?

من نمی توانستم تلفن همراه شما را قرض بگیرم، می توانم؟

Phone?

تلفن؟

Yeah, yeah, phone, I’ve got it.

بله، بله، تلفن، من آن را دریافت کردم.

Yes, here you go, have it.

بله، شما بروید، آن را داشته باشید.

Keep… take it, use it, it’s yours.

نگه دار... بگیر، استفاده کن، مال توست.

Use it.

از آن استفاده کنید.

So she used it.

بنابراین او از آن استفاده کرد.

We then started to talk more

سپس بیشتر و بیشتر شروع به صحبت

and more and got to know each other.

کردیم و با هم آشنا شدیم .

Yeah, I like food.

آره من غذا دوست دارم

No way.

به هیچ وجه.

I like food too.

من هم غذا را دوست دارم.

I like to eat it every day.

من دوست دارم هر روز آن را بخورم.

I like to eat it every day too.

من هم دوست دارم هر روز آن را بخورم.

We came to realise we had a lot in common.

ما متوجه شدیم که نقاط مشترک زیادی داریم.

In fact, we had everything in common.

در واقع ما همه چیز مشترک داشتیم.

We were a match made in heaven.

ما یک مسابقه ساخته شده در بهشت ​​بودیم.

We then started seeing lots of each other

سپس ما شروع به دیدن بسیاری از یکدیگر کردیم

and eventually started dating.

و در نهایت شروع به قرار گذاشتن کردیم.

We spent every minute of the day together,

ما هر دقیقه از روز را با هم می گذراندیم

and I just couldn’t bear to be apart from her.

و من نمی توانستم دوری از او را تحمل کنم.

Yes, ladies and gentleman, I had fallen in love.

بله، خانم ها و آقایان، من عاشق شده بودم.

So I decided to get down on one knee,

بنابراین تصمیم گرفتم روی یک زانو بیایم

and she said yes.

و او گفت بله.

And then, we decided to move in together.

و بعد، تصمیم گرفتیم با هم به خانه برویم.

It was great in the beginning,

اوایل عالی بود،

however living together was a bit different,

با این حال زندگی مشترک کمی متفاوت بود،

and there were certain things about us

و چیزهای خاصی در مورد ما وجود داشت

that annoyed each other.

که همدیگر را آزار می داد.

Then things culminated

سپس همه چیز

in one massive argument about the washing up.

در یک بحث گسترده در مورد شستشو به اوج خود رسید.

And she said she was leaving.

و او گفت که دارد می رود.

Our relationship was officially on the rocks.

رابطه ما رسماً روی سنگ بود.

So the weeks passed by while I was alone in my flat.

بنابراین هفته ها گذشت در حالی که من در آپارتمانم تنها بودم.

I grew to realise that I missed her terribly,

به این نتیجه رسیدم که به شدت دلم برایش تنگ شده بود

and my life,

و زندگی من با وجود

while not perfect, was much better with her.

اینکه کامل نبود، با او خیلی بهتر بود.

So I called her.

پس بهش زنگ زدم

I really miss you.

واقعا دلم برات تنگ شده

I miss you too.

دل منم برات تنگ شده.

So she came back the next day,

بنابراین او روز بعد برگشت،

we kissed and made up and lived happily ever after.

ما همدیگر را بوسیدیم و آرایش کردیم و همیشه با خوشحالی زندگی کردیم.

And so there we go, guys, that’s a wrap.

و بچه ها، ما به آنجا می رویم.

Five phrases connected to love.

پنج عبارت مرتبط با عشق

Please don’t forget my language challenge

لطفا چالش زبان من را فراموش نکنید

and to comment below with the phrase

و در زیر با عبارتی

that you think means the same

که فکر می کنید

as to propose marriage.

به معنای پیشنهاد ازدواج است نظر بدهید.

And of course,

و البته

don’t forget to subscribe to this channel and share

فراموش نکنید که در این کانال عضو شوید

and like this video.

و این ویدیو را به اشتراک بگذارید و لایک کنید.

And if you happen to be celebrating Valentine’s Day,

و اگر روز ولنتاین را جشن

I hope you have a fantastic day or evening with your loved one,

می‌گیرید، امیدوارم روز یا شبی فوق‌العاده را در کنار عزیزتان سپری کنید

and I’ll see you next time for more language fun.

و دفعه بعد برای سرگرمی زبانی بیشتر شما را می‌بینم.