Let's Learn English! Topic: The Verb "To Get" 🥶🗑️✈️ Phrasal Verbs and Expressions (Lesson Only)

Well, hello and welcome to this English

خوب، سلام و به این

lesson about the verb to get.

درس انگلیسی در مورد فعل to get خوش آمدید.

In the English language, we use the verb to get a lot.

در زبان انگلیسی از فعل گرفتن زیاد استفاده می کنیم.

There are a number of phrasal verbs that we use.

تعدادی افعال عبارتی وجود دارد که ما از آنها استفاده می کنیم.

There are verb expressions, there are verb phrases

عبارات فعل وجود دارد، عبارات فعل وجود دارد

which are a little different than phrasal verbs.

که کمی با افعال عبارتی متفاوت است.

So in this English lesson, I'll talk about, I

بنابراین در این درس انگلیسی، من در مورد، فکر می

think over 35, at least close to 35.

کنم بیش از 35، حداقل نزدیک به 35 صحبت خواهم کرد.

I'm not sure, I can't remember the exact total,

but different ways to use the verb to get.

Already this morning, I've probably used it

تا به حال امروز صبح، احتمالاً

a million times in my life.

میلیون ها بار در زندگی ام از آن استفاده کرده ام.

I had to decide what time to get up and then I got

باید تصمیم می گرفتم چه ساعتی بیدار شوم و

something in my eye this morning and I had to get it out.

امروز صبح چیزی در چشمم افتاد و باید آن را بیرون می آوردم.

So I used the past tense, I got something in

بنابراین من از زمان گذشته استفاده کردم، چیزی در

my eye and I had to get it out.

چشمم افتاد و مجبور شدم آن را بیرون بیاورم.

If you see me blinking a lot, that's why.

اگر می بینید که من زیاد پلک می زنم، به همین دلیل است.

Because maybe I didn't get it all the way out.

چون شاید تا آخرش متوجه نشدم.

But yes, just a number of ways

اما بله، فقط چند راه است

that we use the verb to get.

که ما از فعل برای بدست آوردن استفاده می کنیم.

I made a video a few years ago where I

من چند سال پیش ویدیویی درست کردم که فکر می‌کنم

think I used it like 100 times in three minutes.

100 بار در سه دقیقه از آن استفاده کردم.

So in this lesson, in this English lesson on the

بنابراین در این درس، در این درس انگلیسی در مورد

verb to get, I'll try to take a little time

فعل to get، سعی می کنم کمی وقت بگذارم

to explain each and every one of them.

تا تک تک آنها را توضیح دهم.

So welcome once again to this English

بنابراین یک بار دیگر به این

lesson about the verb to get.

درس انگلیسی درباره فعل to get خوش آمدید.

To get ready.

برای آماده شدن.

This morning I had to get ready to do this lesson in

امروز صبح باید آماده می شدم تا این درس را

the morning before you go to work, you need to get ready.

صبح قبل از رفتن به سر کار انجام دهم، شما باید آماده شوید.

When you get ready, it means

وقتی آماده می شوید، به این معنی است که

you prepare to do something.

برای انجام کاری آماده می شوید.

I have to get ready for the school year because

باید برای سال تحصیلی آماده شوم چون

it starts in less than a week and a half.

کمتر از یک هفته و نیم دیگر شروع می شود.

Next week I have meetings, and the week after that I

هفته بعد جلساتی دارم و هفته بعد باید

have to stand in front of students and teach them.

جلوی دانش آموزان بایستم و به آنها درس بدهم.

So I need to get ready.

پس باید آماده بشم

I need to prepare.

باید آماده کنم

In the morning, when you get ready, you put on your

صبح که آماده می شوید، کفش هایتان را می پوشید

shoes, you brush your teeth, you might comb your hair, you

، دندان هایتان را مسواک می زنید، ممکن است موهایتان را شانه کنید،

put a shirt on, or what we usually say, get dressed.

پیراهن بپوشید، یا چیزی که ما معمولاً می گوییم، لباس بپوشید.

I'll talk about that one in a moment.

من یک لحظه دیگر در مورد آن صحبت خواهم کرد.

To get ready means simply to prepare for something

آماده شدن به معنای آماده شدن برای کاری است

that you're going to do to get up.

که برای بلند شدن انجام می دهید.

So this is an interesting one.

بنابراین این یک مورد جالب است.

In the morning you wake up, that's when you open your

صبح که از خواب بیدار می شوید، آن موقع است که چشمان خود را باز می کنید

eyes and then when you actually sit up in bed.

و سپس زمانی که واقعاً در رختخواب می نشینید.

Or I want to say get out of bed,

یا می خواهم بگویم از رختخواب بلند شو،

but that's another use of the word get.

اما این استفاده دیگری از کلمه گرفتن است.

That's what we say.

این چیزی است که ما می گوییم.

That's how we say to get up. Okay.

اینطوری می گوییم بلند شو. باشه

Or that's what we mean by get up.

یا منظور ما از بلند شدن همین است.

So in the morning I usually get up around 630.

بنابراین صبح ها معمولاً حدود ساعت 630 بیدار می شوم.

This morning I got up at

امروز صبح ساعت

seven, a little later than normal.

هفت، کمی دیرتر از حالت عادی، بیدار شدم.

So when the alarm clock goes off, you wake up, you

بنابراین وقتی زنگ ساعت خاموش می شود، بیدار می شوید،

open your eyes, you go from sleeping to being awake.

چشمانتان را باز می کنید، از خواب به بیداری می روید.

And then a few moments later, you might

و سپس چند لحظه بعد، ممکن است

get up, physically get out of bed so

بلند شوید، به طور فیزیکی از رختخواب بلند شوید تا

you can get ready and start your day.

بتوانید آماده شوید و روز خود را شروع کنید.

So we have to get up and then to get down.

پس باید بلند شویم و سپس پایین بیاییم.

So to get down has several meanings.

بنابراین فرود آمدن چندین معنی دارد.

The one I want to teach

اونی که امروز میخوام یاد بدم

today means to dance vigorously.

یعنی قوی برقصم.

So if you are a good dancer, you

بنابراین اگر رقصنده خوبی هستید،

might say that you like to get down.

ممکن است بگویید که دوست دارید پایین بیایید.

It's an older way of using the phrase.

این یک روش قدیمی برای استفاده از عبارت است.

When I play really loud music,

وقتی موسیقی واقعاً بلند پخش می کنم،

sometimes I dance a little bit.

گاهی اوقات کمی می رقصم.

I might get down, but generally this would mean to

ممکن است پایین بیایم، اما به طور کلی این به معنای

move an object from up high to down low.

حرکت دادن یک جسم از بالا به پایین است.

When I get water in the morning,

صبح که آب می گیرم،

I chose the extra large cup.

فنجان خیلی بزرگ را انتخاب کردم.

I need to get the cup down from the

باید لیوان را از کمد پایین بیاورم

cupboard in order to fill it with water.

تا پر از آب شود.

But definitely you can get down at a party

اما قطعاً می‌توانید در یک مهمانی پیاده شوید،

if there is some music playing to get it.

اگر موسیقی در حال پخش باشد تا آن را دریافت کنید.

So in this use of the verb get, we mean to understand.

بنابراین در این استفاده از فعل get منظور ما فهمیدن است.

So a common question a teacher might ask

بنابراین یک سوال رایج که ممکن است معلم از

a student is, do you get it?

دانش آموز بپرسد این است که آیا آن را متوجه می شوید؟

And basically you're saying, do you understand?

و اساساً شما می گویید، متوجه می شوید؟

So when you're explaining a concept, it might

بنابراین وقتی مفهومی را توضیح می‌دهید، ممکن است

be really challenging for the student, and you

برای دانش‌آموز واقعاً چالش‌برانگیز باشد، و

might say, okay, do you get it?

ممکن است بگویید، خوب، متوجه می‌شوید؟

Now do you understand?

حالا فهمیدی؟

Do you get it?

آیا آن را می گیرید؟

Sometimes it takes a while.

گاهی اوقات کمی طول می کشد.

Maybe you're trying to understand what this

شاید شما در حال تلاش برای درک

use of the verb get means, and

معنای این استفاده از فعل get هستید و

all of the sudden you will understand.

ناگهان متوجه خواهید شد.

You will all of the sudden get it.

شما به طور ناگهانی آن را دریافت خواهید کرد.

You will know what I am talking about.

شما متوجه خواهید شد که در مورد چه چیزی صحبت می کنم.

Just give me a moment here to open up

فقط یک لحظه به من فرصت دهید تا

my slides so I know what I'm talking about.

اسلایدهایم را باز کنم تا بدانم در مورد چه چیزی صحبت می کنم.

There are a lot of lessons in this folder,

درس های زیادی در این پوشه وجود دارد،

so I have to scroll way down to find.

بنابراین برای یافتن باید به سمت پایین حرکت کنم.

Let's see the verb get. There we go.

بیایید فعل get را ببینیم. آنجا می رویم.

Now I know what I'm talking about.

حالا میفهمم چی میگم

So to get it simply means to understand.

بنابراین دریافت آن به سادگی به معنای درک است.

To get dressed.

برای پوشیدن لباس

So this morning I got dressed. Past tense.

پس امروز صبح لباس پوشیدم. زمان گذشته

In the morning you need to get dressed.

صبح باید لباس بپوشید.

When you get up in the morning, one of the

وقتی صبح از خواب بیدار می شوید، یکی از

first things you might do is you might have a

اولین کارهایی که ممکن است انجام دهید این است که ممکن است

shower or a bath, and then you might get dressed.

دوش بگیرید یا حمام کنید و سپس لباس بپوشید.

You put your clothes on.

تو لباساتو بپوش

That's another way of saying it.

این یک راه دیگر برای گفتن آن است.

So this morning I got dressed.

پس امروز صبح لباس پوشیدم.

Every morning I need to get

هر روز صبح باید

dressed before I go to work.

قبل از رفتن به سر کار لباس بپوشم.

Soon I'll be wearing shirts like this more often because school

به زودی بیشتر از این پیراهن می پوشم چون

will start when I get dressed in the morning, I'll put

صبح که لباس بپوشم مدرسه شروع می شود،

on a nice shirt with a collar and buttons.

یک پیراهن زیبا با یقه و دکمه می پوشم.

I've mostly been putting t shirts on

من معمولا

when I get dressed in the morning.

صبح ها که لباس می پوشم تی شرت می پوشم.

But soon I will start to put on nicer clothes as I

اما به زودی شروع به پوشیدن لباس های زیباتر خواهم کرد زیرا باید به سر

need to go back to work to get a hold of.

کار برگردم تا بتوانم آن را در دست بگیرم.

So as you can see, not all of these are phrasal verbs.

بنابراین همانطور که می بینید، همه اینها افعال عبارتی نیستند.

Some of these are just expressions or

برخی از اینها فقط عبارات یا

the way we say things in English.

روشی هستند که ما چیزها را به زبان انگلیسی می گوییم.

When you need to get a hold of someone it

وقتی نیاز دارید کسی را در دست بگیرید، به این

means you, you're trying to contact them with a phone.

معنی است که شما سعی می کنید با تلفن با او تماس بگیرید.

So if I was to try to get ahold

بنابراین اگر بخواهم

of my brother I would dial his number.

برادرم را بگیرم، شماره او را می‌گیرم.

Actually I would just click his name and then hopefully

در واقع من فقط روی نامش کلیک می‌کردم و امیدوارم که

he picks up the phone and then I might say,

او تلفن را برمی‌دارد و سپس می‌توانم بگویم،

oh, I've been trying to get ahold of you. Where are you?

اوه، سعی کردم به تو دست پیدا کنم. کجایی؟

You said you would come and help

گفتی می آیی و

me with the work I'm doing today.

در کارهایی که امروز انجام می دهم به من کمک می کنی.

So when you want to get a hold of

بنابراین وقتی می‌خواهید کسی را به دست آورید، به این معنی است که

someone it simply means you're trying to contact them.

سعی می‌کنید با او تماس بگیرید.

Almost always with a phone.

تقریبا همیشه با گوشی.

Like you can phone someone to talk to them or

مثل اینکه می‌توانید با کسی تماس بگیرید تا با او صحبت کنید یا

text them, you're trying to get a hold of them.

پیامک بفرستید، سعی می‌کنید به او دسترسی پیدا کنید.

Um, actually the other day I was at um,

اوم، در واقع روز قبل در اوم بودم،

a place to order some stone and they said

جایی برای سفارش سنگ و آنها گفتند

the person who takes care of that isn't in

شخصی که از آن مراقبت می کند در

this warning and we can't get ahold of him.

این هشدار نیست و ما نمی توانیم او را بگیریم.

That means he probably wasn't answering his phone.

یعنی احتمالاً تلفنش را جواب نمی‌داد.

Maybe his phone was dead.

شاید گوشیش مرده بود

So it was hard to get ahold

بنابراین سخت بود که

of that person to get going.

آن شخص را در دست بگیریم.

Jen and I went to market yesterday.

من و جن دیروز به بازار رفتیم.

Jen leaves for market at 01:00.

جن ساعت 01:00 راهی بازار می شود. ساعت

At 01:00 she said I need to get going.

01:00 او گفت من باید بروم.

Basically it means she needs to leave.

اساساً به این معنی است که او باید برود.

Okay, when you need to get going?

خوب، چه زمانی باید راه بیفتید؟

When you say it's time to get

وقتی می گویید زمان

going it means you're leaving next week.

شروع است، به این معنی است که هفته آینده می روید.

I have a meeting at 08:00 in the morning.

من ساعت 08:00 صبح جلسه دارم.

It's about half an hour drive.

حدود نیم ساعت با ماشین راه است.

So at 730 I will need to get going.

بنابراین در 730 باید حرکت کنم.

I will need to leave so that

باید بروم تا

I get to that meeting on time.

به موقع به آن جلسه برسم.

So um, it's important in the morning to get going.

بنابراین اوم، مهم است که صبح شروع کنید.

Um, it's important to be on

اوم،

time, at least in my opinion.

حداقل به نظر من، سر وقت بودن مهم است.

So uh, usually I like to get going early

بنابراین اوه، معمولاً دوست دارم زودتر بروم

so that I arrive on time at the place

تا به موقع به جایی برسم که

where I am going to get in shape.

قرار است در آن خوش فرم باشم.

So sometimes we eat too much, sometimes we don't exercise

بنابراین گاهی اوقات زیاد غذا می خوریم، گاهی اوقات به اندازه

enough, sometimes we put on a little weight and then

کافی ورزش نمی کنیم، گاهی اوقات کمی وزن اضافه می کنیم و سپس

we decide that we need to get in shape.

تصمیم می گیریم که باید خوش فرم شویم.

When you get in shape it means you get fit.

وقتی فرم می گیرید به این معنی است که تناسب اندام دارید.

There's another way to say it.

راه دیگری برای گفتن آن وجود دارد. به این

It means you want to look healthy.

معنی است که می خواهید سالم به نظر برسید.

It means you want to be the proper weight for your age.

این بدان معناست که شما می خواهید وزن مناسبی برای سن خود داشته باشید.

So often people will try to get in shape.

بنابراین اغلب افراد سعی می‌کنند به شکل مناسبی برسند.

This is very common right after New Year's Eve.

این درست بعد از شب سال نو بسیار رایج است.

People celebrate the new year and they

مردم سال نو را جشن می گیرند و

decide they want to get in shape.

تصمیم می گیرند که می خواهند به اندام برسند.

They decide they're going to join a gym, they're

آن‌ها تصمیم می‌گیرند که به باشگاه بپیوندند،

going to start lifting weights and they're going to

وزنه‌برداری را شروع کنند و

start running or doing some other form of exercise,

شروع به دویدن یا انجام برخی ورزش‌های دیگر کنند، به

they are going to get in shape.

اندام خود می‌رسند.

Um, I like to try and get in shape every summer.

اوم، من دوست دارم هر تابستان تلاش کنم و خوش فرم باشم.

I try to stay in shape year round, but sometimes at

من سعی می‌کنم در تمام طول سال خوش فرم بمانم، اما گاهی اوقات در

the beginning of summer, uh, I need to get in shape.

ابتدای تابستان، اوه، نیاز دارم که فرم بدنم را حفظ کنم.

So that's what I work on to get started.

بنابراین برای شروع روی آن کار می کنم.

Okay, so I think it's time to get

بسیار خوب، پس فکر می کنم زمان آن رسیده است که

started on some questions in a bit.

کمی در مورد برخی از سوالات شروع کنیم.

When you get started on something, it means you.

وقتی کاری را شروع می کنید، این به معنای شماست.

Well, sometimes making a list is

خوب، گاهی اوقات تهیه فهرست کاری است که

what you do to get started.

برای شروع انجام می دهید.

It simply means to start.

به سادگی به معنای شروع کردن است.

Yesterday I needed to prepare this lesson.

دیروز باید این درس را آماده می کردم.

So I needed to get started on preparing the lesson.

بنابراین من باید شروع به آماده سازی درس کنم.

I could just say, start.

فقط میتونم بگم شروع کن

Okay, he's going to start talking.

خوب، او شروع به صحبت می کند.

He's going to get started soon.

او به زودی شروع به کار می کند.

I guess it is slightly different, but

حدس می‌زنم کمی متفاوت باشد، اما به

it simply means to begin something.

سادگی به معنای شروع چیزی است.

If you have a lot of things to

اگر امروز کارهای زیادی برای

do today, you probably want to get started.

انجام دادن دارید، احتمالاً می خواهید شروع کنید.

You probably want to begin.

احتمالاً می خواهید شروع کنید.

You want to start working on the things that

شما می خواهید کار روی کارهایی را که

you need to do today to get along.

امروز باید انجام دهید تا با هم کنار بیایید، شروع کنید.

When you are friends with someone, we say that

وقتی با یکی دوست هستید می گوییم با هم

you get along, you enjoy being with each other.

کنار می آیید، از بودن با هم لذت می برید.

You might have a brother or sister

ممکن است برادر یا خواهری داشته باشید

that you get along with really well.

که با آنها خیلی خوب کنار بیایید.

I get along really well with my sister.

من با خواهرم خیلی خوب کنار می آیم.

Yesterday I needed a ride somewhere and I didn't have a

دیروز به جایی نیاز داشتم و

vehicle, so I asked my sister and she said, sure.

وسیله نقلیه نداشتم برای همین از خواهرم پرسیدم و او گفت حتما.

And when she drove me there, we talked and laughed

و وقتی او مرا به آنجا برد، ما با هم صحبت کردیم و خندیدیم،

because we get along, we like talking to each other.

زیرا با هم کنار می‌آییم، دوست داریم با هم صحبت کنیم.

We like hanging out with each other.

ما دوست داریم با هم معاشرت کنیم.

We get along really well.

ما واقعاً خوب با هم کنار می آییم.

So when you get along with someone, it means you

بنابراین وقتی با کسی کنار می آیید به این معنی است که

are friends with them or you just like them or

با او دوست هستید یا فقط دوستش دارید یا

you like spending time with them to get to know.

دوست دارید برای آشنایی با او وقت بگذرانید.

So sometimes you meet new people and you don't know much

بنابراین گاهی اوقات با افراد جدیدی ملاقات می کنید و اطلاعات زیادی

about them, so you want to get to know them.

در مورد آنها ندارید، بنابراین می خواهید آنها را بشناسید.

So let's say I went to work

بنابراین فرض کنید من سر کار رفتم

and there was a new person there.

و یک فرد جدید آنجا بود.

I might be introduced and I might find out their name.

ممکن است معرفی شوم و نام آنها را بفهمم.

And then at lunch that day we might

و بعد در ناهار آن روز ممکن است

get to know each other a bit better.

کمی بهتر با هم آشنا شویم.

I might ask, oh, where are you from?

شاید بپرسم آه، اهل کجایی؟

Where did you go to school?

کجا مدرسه رفتی؟ از

Those kinds of things.

این جور چیزها

And that person might ask me the same thing.

و آن شخص ممکن است همین را از من بپرسد.

So when you get to know someone,

بنابراین وقتی با کسی آشنا می شوید،

you learn little things about them.

چیزهای کوچکی در مورد او یاد می گیرید.

Some of you like to get to know

برخی از شما دوست دارید

me by asking questions in the comments or

با پرسیدن سوال در نظرات یا

by asking me questions during Saturday live streams.

با پرسیدن سوال در جریان پخش زنده شنبه با من آشنا شوید.

You try or like to get to know me better.

سعی می کنی یا دوست داری با من بیشتر آشنا بشی.

You want to know little things about me

شما می خواهید چیزهای کوچکی در مورد من بدانید

so that you just know me better. I guess so.

تا فقط مرا بهتر بشناسید. حدس می زنم اینطور باشد.

To get to know is to learn things about someone

شناختن به این معناست که چیزهایی را در مورد کسی

who you work with or see regularly to get together.

که با او کار می کنید یا مرتب می بینید تا دور هم جمع شوید یاد بگیرید.

Sometimes people get together after work.

گاهی افراد بعد از کار دور هم جمع می شوند.

You might go to work and someone might

شما ممکن است به سر کار بروید و یکی ممکن است

say, hey, we're going to a restaurant.

بگوید، هی، ما به یک رستوران می رویم.

We're going to get together at eight

قراره ساعت هشت دور هم جمع بشیم

in order to have something to eat.

تا چیزی بخوریم.

Yesterday my son went out with some friends.

دیروز پسرم با چند تا از دوستانم رفت بیرون.

They were going to get together and

قرار بود دور هم جمع شوند و

see a music concert, I think.

کنسرت موسیقی ببینند، فکر کنم.

So get together simply means to meet with people.

بنابراین دور هم جمع شدن به معنای ملاقات با مردم است.

But it's probably more common than you think.

اما احتمالاً بیشتر از آنچه فکر می کنید رایج است.

Like you might say, why?

همانطور که ممکن است بگویید، چرا؟

Why don't you just say you're going to meet people?

چرا فقط نمی گویید قرار است با مردم ملاقات کنید؟

Why do you say you're going to get together?

چرا میگی دور هم جمع میشی؟

It's just how we speak.

این فقط نحوه صحبت ماست.

It's very common.

بسیار رایج است.

There's some flies that are getting together

چند مگس هستند که

right now on my computer screen.

همین الان روی صفحه کامپیوتر من جمع می شوند.

So, yes, very common. Do you think?

بنابراین، بله، بسیار رایج است. آیا شما فکر می کنید؟

Oh, in fact, sometimes when people meet

اوه، در واقع، گاهی اوقات وقتی مردم با

together, we call it a get together.

هم ملاقات می کنند، ما به آن می گوییم دور هم جمع شدن.

There's gonna be a little

قرار است

get together after work today. Do you want to come?

امروز بعد از کار کمی دور هم باشیم. میخوای بیای؟

So when you get together with people, it means

بنابراین وقتی با مردم دور هم جمع می‌شوید، به این معنی است که اتفاقاً

you meet with them, usually socially, by the way,

معمولاً از نظر اجتماعی با آنها ملاقات می‌کنید،

although someone might say, hey, a few of us

اگرچه ممکن است کسی بگوید، هی، چند نفر از ما

are going to get together at lunch.

قرار است در ناهار دور هم جمع شویم.

Yeah, it's usually social.

بله، معمولاً اجتماعی است.

Not always, but I think most of the

نه همیشه، اما فکر می‌کنم در بیشتر

time it's very social to get ahead.

مواقع پیشرفت کردن بسیار اجتماعی است.

Everyone wants to get ahead.

همه می خواهند جلو بیفتند.

Everyone wants to have a little more

همه می خواهند کمی بیشتر از آنچه در

money than they have right now.

حال حاضر دارند، پول داشته باشند.

Everyone wants to be successful in life.

همه می خواهند در زندگی موفق باشند.

Everyone wants to be happy.

همه می خواهند شاد باشند.

When we say someone is getting ahead or they're going

وقتی می گوییم یک نفر جلو می رود یا می خواهد

to get ahead, it means they're going to earn money.

جلو بیفتد، به این معنی است که پول در می آورد.

It's not necessarily that they're going to

لزوماً به این معنا نیست که آنها

be rich, but they're going to have

ثروتمند می شوند، اما آنها

enough money to do what they want.

پول کافی برای انجام آنچه می خواهند داشته باشند.

So someone might start a business and after

بنابراین ممکن است کسی یک کسب و کار راه اندازی کند و بعد از

five years the business is doing really well.

پنج سال کسب و کار واقعاً خوب پیش می رود.

We could say, oh, they're really getting ahead.

ما می توانیم بگوییم، اوه، آنها واقعاً در حال پیشرفت هستند. می

You know, they started that business to get ahead.

دانید، آنها این کسب و کار را برای پیشرفت راه انداختند.

So it simply means to do

بنابراین به سادگی به معنای انجام کارهای

well in life, usually financially.

خوب در زندگی است، معمولاً از نظر مالی.

That is very common for it

این بسیار رایج است که به

to mean financially, to get ahead.

معنای مالی، پیشرفت کردن است.

To get even.

برای به دست آوردن یکنواخت.

So this one's a little tricky to explain.

بنابراین توضیح این یکی کمی دشوار است. آیا

Do you play pranks on other people?

با دیگران مسخره بازی می کنید؟

Like, do you do little things?

مثلا آیا کارهای کوچک انجام می دهید؟

Like, for instance, would you ever put a

به عنوان مثال، آیا تا به حال یک

whole bunch of balloons in someone's car or.

دسته کامل بادکنک را در ماشین شخصی قرار می دهید یا.

I don't know, I'm trying to think, like hide their

نمی‌دانم، سعی می‌کنم فکر کنم، مثل اینکه کلیدهایشان را پنهان کنم

keys so they can't find them just to be funny.

تا نتوانند آن‌ها را پیدا کنند، فقط برای خنده‌دار بودن.

Well, if someone does that to you,

خوب، اگر کسی این کار را با شما انجام دهد،

you might want to get a even.

ممکن است بخواهید یک زوج بگیرید.

We also say get back at them,

ما همچنین می گوییم که به آنها پاسخ دهید،

so you might want to get even.

بنابراین ممکن است بخواهید یکسان شوید.

So let's say my brother came in the night and

پس فرض کنید برادرم شب آمد و

filled my car with balloons just to be funny.

ماشینم را پر از بادکنک کرد تا خنده دار باشد.

Maybe it's my birthday or something.

شاید تولدم باشه یا یه چیز دیگه

The next year, when it's his birthday, I might go

سال بعد که تولدش است، ممکن است

to his house and fill his car with balloons to

به خانه اش بروم و ماشینش را با بادکنک پر کنم تا

get even because he did something to me.

حتی به خاطر اینکه او با من کاری کرده است، دستش را بگیرد.

And now I want to do something to him.

و حالا من می خواهم کاری با او انجام دهم.

This has a more sinister meaning as well.

این معنای شوم تری نیز دارد.

Or I can give you a more sinister example.

یا می توانم مثال شوم تری برای شما بزنم.

Sometimes when you're watching a movie or a tv

گاهی اوقات وقتی در حال تماشای یک فیلم یا یک برنامه تلویزیونی هستید

show, someone will do something bad to someone else,

، شخصی با شخص دیگری کار بدی انجام می دهد،

and then they might want to get even.

و سپس ممکن است بخواهد که حتی یک نفر را به هم بزند.

So someone might hurt someone in a gang and then

بنابراین ممکن است یک نفر به کسی در یک باند آسیب برساند و سپس به

someone else, someone in the gang might want to get

شخص دیگری آسیب برساند، ممکن است کسی در باند بخواهد

even and do something to someone in the other gang.

با کسی در باند دیگر کاری کند.

So to get even means to get retribution.

بنابراین به دست آوردن حتی به معنای گرفتن قصاص است.

That's the other word we use to

این کلمه دیگری است که برای

talk about that, to get rid of.

صحبت در مورد آن استفاده می کنیم، خلاص شدن از آن.

So now you know why there's a garbage can or

بنابراین اکنون می دانید که چرا یک سطل زباله یا

a waste basket in the title of this video.

یک سطل زباله در عنوان این ویدیو وجود دارد.

And I think, was there one on the thumbnail?

و من فکر می کنم، آیا روی تصویر کوچک وجود داشت؟

Because when you get rid of something,

چون وقتی از چیزی خلاص می‌شوی،

it means you throw it out.

یعنی آن را بیرون می‌اندازی.

He does not want this egg carton anymore.

او دیگر این کارتن تخم مرغ را نمی خواهد.

He's going to put it in the garbage can.

او می خواهد آن را در سطل زباله بگذارد.

He's going to put it in the trash can.

او می خواهد آن را در سطل زباله بگذارد.

He's going to get rid of the egg carton.

او از شر کارتن تخم مرغ خلاص می شود.

Whenever you have something and you throw it in

هر وقت چیزی دارید و آن را در

the garbage or throw it in the trash, we

زباله می اندازید یا در سطل زباله می اندازید، از

use the phrase to get rid of.

عبارت خلاص شدن از شر آن استفاده می کنیم.

I try to get rid of stuff as quickly as possible.

من سعی می کنم هر چه سریعتر از شر چیزها خلاص شوم.

I don't like having all of this stuff

من دوست ندارم همه این چیزها را

over here, but this is kind of important.

اینجا داشته باشم، اما این یک جورهایی مهم است.

I have to do something with it.

باید یه کاری باهاش ​​بکنم

It's crazy glue, actually. This is crazy.

این یک چسب دیوانه است، در واقع. این دیوانه است.

I have to fix something with crazy glue.

من باید چیزی را با چسب دیوانه درست کنم.

I'm not sure what that other stuff is there.

من مطمئن نیستم که چه چیزهای دیگر وجود دارد.

Just some packaging, I think.

فقط یک بسته بندی، فکر می کنم.

Anyways, I like to get rid of stuff right away.

به هر حال من دوست دارم فوراً از شر چیزها خلاص شوم.

If I get a box from Amazon and I open

اگر جعبه ای از آمازون بگیرم و آن را باز کنم،

it, I recycle the box, I recycle the plastic.

جعبه را بازیافت می کنم، پلاستیک را بازیافت می کنم.

I want to get rid of it.

من می خواهم از شر آن خلاص شوم.

I don't want to have it in my house.

من نمی خواهم آن را در خانه خود داشته باشم.

So I get rid of it.

پس از شر آن خلاص می شوم.

I throw it away, throw it in

می اندازمش دور، می اندازمش تو

the garbage to get wind of.

آشغال تا بادش بگیرم.

So when you get wind of something, it means there's a

بنابراین وقتی چیزی را متوجه می شوید، به این معنی است که

secret and you kind of, someone told you about it.

رازی وجود دارد و شما به نوعی، شخصی در مورد آن به شما گفته است.

So let's say my sister was planning a surprise party

بنابراین فرض کنید خواهرم برای من یک مهمانی غافلگیرکننده برنامه ریزی کرده بود

for me, and then my brother accidentally mentions it.

و سپس برادرم به طور تصادفی به آن اشاره کرد.

I would say, oh, yeah, I got wind

می‌گفتم، اوه، آره،

of the party because John mentioned it. Okay.

به خاطر اینکه جان به آن اشاره کرد، از مهمانی خوشم آمد. باشه

By the way, that's actually my brother's name.

اتفاقاً اسم برادر من است.

John the Canadian. That's his name.

جان کانادایی اسمش همینه

So when you get wind of something, it means you

بنابراین وقتی چیزی را متوجه می‌شوید، به این معنی است که

hear about something that's going to happen, and it usually

درباره چیزی می‌شنوید که قرار است اتفاق بیفتد، و معمولاً به این

means it's a little bit of a secret. Okay.

معنی است که کمی راز است. باشه

So surprise party would be good.

بنابراین مهمانی سورپرایز خوب خواهد بود.

Let's say someone was buying you a gift and then you

فرض کنید شخصی برای شما هدیه می‌خرد و سپس می‌شنوید

hear that they're going to buy a gift for you.

که او برای شما هدیه می‌خرد.

Then you would say, that you got

آن وقت می گویید که

wind of it in the past tense.

در زمان گذشته از آن بهره گرفتید.

You got wind of it to hear about something to get over.

شما با شنیدن چیزی که باید از پسش بربیایید، از آن لذت بردید.

So we talked about this one a bit.

بنابراین ما کمی در مورد این یکی صحبت کردیم.

When you get over something, it means that you're

وقتی چیزی را پشت سر می گذارید، به این معنی است که شما

having a negative emotion, sadness, perhaps, and you need

یک احساس منفی، شاید غمگینی دارید و باید

to get to the point where you're happy.

به نقطه ای برسید که خوشحال باشید.

So if you are in a relationship and

بنابراین اگر در یک رابطه هستید و

you break up, you aren't happy right away.

از هم جدا می شوید، بلافاصله خوشحال نیستید.

You need to get over the relationship.

شما باید رابطه را پشت سر بگذارید.

You're going to feel sad for a few days or

برای چند روز یا

a few weeks or a few months or a year.

چند هفته یا چند ماه یا یک سال غمگین خواهید شد.

You need time to get over it.

برای غلبه بر آن به زمان نیاز دارید. به

You need time to think about why

زمان نیاز دارید تا به این فکر کنید که چرا

you're sad and have more positive emotions.

غمگین هستید و احساسات مثبت بیشتری دارید.

Let's say.

بیایید بگوییم.

Let's think of another sad thing.

بیایید به یک چیز غم انگیز دیگر فکر کنیم.

Maybe your dog died.

شاید سگت مرده

Your dog was old and your dog died.

سگ شما پیر شده بود و سگ شما مرد.

You need a few months or even a

few years to get over the sad feeling.

برای غلبه بر این حس غم انگیز به چند ماه یا حتی چند سال زمان نیاز دارید.

You feel sad because your dog is no longer around.

شما احساس ناراحتی می کنید زیرا سگ شما دیگر در اطراف نیست. برای

You need to take time to get over to

get to the point where you're happy again.

رسیدن به نقطه ای که دوباره خوشحال می شوید باید زمان بگذارید.

Or here's a different one.

یا اینجا یکی دیگر است.

So I did to get over, but to get it over with.

بنابراین من این کار را کردم تا از پس آن بربیایم، اما برای از بین بردن آن.

So this phrase, I hate cleaning the toilets.

بنابراین این عبارت، من از تمیز کردن توالت ها متنفرم.

So whenever I have to clean the toilet, I just do

بنابراین هر زمان که باید توالت را تمیز کنم،

it quickly because I want to get it over with.

این کار را سریع انجام می‌دهم زیرا می‌خواهم آن را از بین ببرم.

When you want to get something over with, you

وقتی می‌خواهید کاری را به پایان برسانید،

want it to be done as fast as possible.

می‌خواهید آن را در سریع‌ترین زمان ممکن انجام دهید.

A good example is when you get a needle.

یک مثال خوب زمانی است که یک سوزن به دست می آورید.

If you're at the doctor's office, I'm usually like, I look

اگر در مطب دکتر هستید، من معمولاً اینطوری می‌شوم که نگاهم را

away and I just say, just get it over with.

برمی‌گردانم و فقط می‌گویم، فقط تمامش کن.

When you say you want to get it over with,

وقتی می گویید می خواهید آن را به پایان برسانید،

you want it to be done as quickly as possible.

می خواهید در سریع ترین زمان ممکن این کار انجام شود.

A needle is a great example.

یک سوزن یک مثال عالی است.

You just want to get it over with.

فقط میخوای تمومش کنی

You don't want to be at the doctor's office waiting

شما نمی خواهید یک ساعت در مطب دکتر باشید

an hour to get a needle in your arm.

تا یک سوزن در بازوی خود بیاورید.

You just like, just get it over with.

شما فقط دوست دارید، فقط آن را تمام کنید.

Just get it done. You can tell. I don't.

فقط انجامش بده می توانید بگویید. من این کار را نمی کنم.

I don't really like getting needles.

من خیلی دوست ندارم سوزن بزنم.

I look away if I get a needle, but

اگر سوزن به دستم بیاید، نگاهم را به دور می اندازم، اما

I definitely want to get it over with.

قطعاً می خواهم آن را از بین ببرم.

I want it to be done as quickly as possible.

من می خواهم این کار در سریع ترین زمان ممکن انجام شود.

Oh, to get out of. Yeah.

اوه، برای خارج شدن از آره

So there's the literal translation.

بنابراین ترجمه تحت اللفظی وجود دارد.

Like, you can get out of bed,

مثلاً می‌توانید از تخت بلند شوید، می‌توانید از روی

you can get out of a chair.

صندلی بلند شوید.

But sometimes people will try to get out

اما گاهی اوقات افراد سعی می‌کنند

of work, or they'll try to get out

از کار خود رها شوند، یا سعی می‌کنند

of something they said they would do.

از کاری که گفته‌اند انجام خواهند داد، رها شوند.

So this guy probably is really sick.

پس احتمالاً این مرد واقعاً بیمار است.

But sometimes people fake being sick

اما گاهی اوقات افراد

to get out of work.

برای رها شدن از کار، بیماری را جعل می کنند.

Sometimes people fake being sick so

گاهی اوقات افراد بیماری را جعل می کنند تا

they don't have to visit someone.

مجبور نباشند به ملاقات کسی بروند.

So they can get out of visiting someone.

بنابراین آنها می توانند از ملاقات با کسی خارج شوند.

Maybe you promised to help someone do a job and you don't

شاید به کسی قول داده باشید که در انجام کاری کمک کنید و نمی

want to go, you might try to get out of it.

خواهید بروید، ممکن است سعی کنید از آن کار خلاص شوید.

You might make some excuses at some point.

ممکن است زمانی بهانه بیاورید.

So when you try to get out of something, it

بنابراین وقتی می‌خواهید از چیزی خارج شوید، به این

means you said you were going to do something or

معنی است که گفته‌اید می‌خواهید کاری را انجام دهید یا از

you were required to do something, and you're trying to

شما خواسته می‌شود کاری را انجام دهید، و سعی می‌کنید

find a way not to do it.

راهی برای انجام ندادن آن پیدا کنید.

You're trying to get out of doing it to get through.

شما سعی می کنید از این کار خارج شوید تا از آن عبور کنید.

So we use the.

بنابراین ما از

We said to get over.

گفتیم گذر کنیم.

You can also say, to get through. Okay.

شما همچنین می توانید بگویید، برای عبور. باشه

So when you are not feeling good, you

بنابراین وقتی احساس خوبی ندارید،

might need to get through that time.

ممکن است لازم باشد آن زمان را پشت سر بگذارید.

If someone says, um, I hear that you are

اگر کسی بگوید، اوم، من می‌شنوم که در حال

not having that life's rough right now, you could

حاضر آن زندگی سخت نیست،

just say, I just need to get through it.

فقط می‌توانید بگویید، من فقط باید از آن عبور کنم.

So you're at a point in your life where you're sad

بنابراین شما در مرحله ای از زندگی خود هستید که در آن غمگین هستید

and you want to be at the point where you're happy

و می خواهید در نقطه ای باشید که خوشحال هستید

and you need to get through whatever is in the middle.

و باید از هر آنچه در وسط است عبور کنید.

Um, this is a little different

اوم، این کمی متفاوت

than to get through to someone.

از این است که به کسی برسید.

So when I'm teaching, I try

بنابراین وقتی در حال تدریس هستم، سعی می کنم

to get through to my students.

به دانش آموزانم برسم.

If I'm trying to explain this, I'm

اگر می‌خواهم این را توضیح دهم،

trying to get through to you.

سعی می‌کنم با شما صحبت کنم.

That means I'm trying to get you to understand.

یعنی من سعی می کنم تو را به درک وادار کنم.

I'm trying to explain it in a

من سعی می کنم آن را به گونه ای توضیح دهم

way where you understand what I mean.

که منظور من را متوجه شوید.

This is a tricky one.

این یک مشکل است.

Let me think of another example.

بگذارید به مثال دیگری فکر کنم.

Sometimes they put speed cameras up because the

گاهی اوقات آنها دوربین های سرعت را نصب می کنند زیرا

police want to get through to people that

پلیس می خواهد به مردم برسد که

they shouldn't be speeding on that road.

نباید در آن جاده با سرعت زیاد حرکت کنند.

They want people to know and understand

آنها می خواهند مردم بدانند و بفهمند

that they shouldn't be speeding there.

که نباید در آنجا با سرعت زیاد حرکت کنند.

So they try to get through to you by giving

بنابراین آنها سعی می کنند با دادن

you a ticket, which is probably a good way to

یک بلیط به شما دسترسی پیدا کنند، که احتمالاً راه خوبی برای دسترسی

get through to people, uh, to get at. Um.

به مردم است. ام

So let me see, what was I.

پس بگذارید ببینم من چه بودم. سعی کردم

There's a couple readings of this

چند بار از این مطلب را

I've tried to figure out.

بفهمم.

Oh, this is the.

اوه، این است.

Okay, I'll explain by telling you how

خوب، من با گفتن اینکه چگونه از

we use this as a question.

این به عنوان یک سوال استفاده می کنیم، توضیح خواهم داد.

If I'm trying to explain something and you don't understand,

اگر می‌خواهم چیزی را توضیح دهم و شما متوجه نمی‌شوید،

you might say, what are you trying to get at?

ممکن است بگویید به چه چیزی می‌خواهید برسید؟

Or if someone is trying to say something and I'm confused,

یا اگر کسی می خواهد چیزی بگوید و من گیج شده ام،

I might say, what are you trying to get at?

ممکن است بگویم به چه چیزی می خواهی برسید؟

It's not super polite.

فوق العاده مودبانه نیست

We use this informally, like

ما از این به طور غیررسمی استفاده می کنیم، مانند

between friends or siblings.

بین دوستان یا خواهر و برادر.

But if Jen said to me, um.

اما اگر جن به من گفت، اوم.

Oh, I'm trying to think of a good example of this.

اوه، من سعی می کنم به یک مثال خوب از این فکر کنم.

It's like when you say something, but

مثل زمانی است که چیزی می گویید، اما

you're not super clear and you hope

خیلی واضح نیستید و امیدوارید

the person understands what you mean.

آن شخص منظور شما را بفهمد. در

What are you trying to get at?

تلاش برای رسیدن به چه چیزی هستید؟

Um, let's see.

اوم، ببینیم

Oh, if Jen said to me, are you having a.

اوه، اگر جن به من می گفت، آیا شما یک مشکل دارید؟ آیا

Are you having another cookie?

کوکی دیگری دارید؟

Haven't you already had four I could say,

آیا تا به حال چهار نفر نداشتی که بتوانم بگویم، به

what are you trying to get at?

چه چیزی می خواهی برسید؟ آیا می

Are you trying to say I'm putting on weight?

خواهی بگویی وزن اضافه می کنم؟

Like, why are you asking me

مثلاً چرا از من می‌پرسی

about how many cookies I'm eating?

چند تا کلوچه می‌خورم؟

Sorry, that's a tricky one.

با عرض پوزش، این یک مشکل است.

You might need to look that one up.

شاید لازم باشد آن یکی را جستجو کنید.

And it has other meanings.

و معانی دیگری دارد.

Like, you can remove a lid to get at what's inside.

مثلاً می‌توانید یک درپوش را بردارید تا به داخل آن برسید.

So probably more meanings than just that. To get by.

بنابراین احتمالاً معانی بیشتر از آن است. برای گذراندن

Okay, so this one also refers to how much

خوب، پس این یکی به میزان

money you have, how much you get paid at

پولی که در اختیار دارید، چقدر در

work, and how much money you spend.

محل کار حقوق می گیرید و چقدر پول خرج می کنید اشاره دارد.

Sometimes you just have enough money to get by.

گاهی اوقات شما فقط به اندازه کافی پول دارید که بتوانید زندگی کنید.

Maybe your car is old and a bit rusty, but

شاید ماشین شما قدیمی و کمی زنگ زده باشد، اما

you can't afford a new car, but you do have

نمی توانید ماشین جدیدی بخرید، اما

a car because you have enough money to get by.

ماشین دارید، زیرا پول کافی برای گذراندن آن دارید.

If I made $1,000 a month and my expenses were $1,000 a

اگر من 1000 دلار در ماه درآمد داشتم و هزینه‌هایم 1000 دلار در

month, I would say I have just enough money to get by.

ماه بود، می‌گفتم فقط آنقدر پول دارم که بتوانم از پس آن بربیایم.

I don't have extra money.

پول اضافی ندارم

I'm able to pay for everything, but I don't have money

من می توانم برای همه چیز پول بپردازم، اما پولی ندارم که

to do things for fun and that kind of stuff.

کارها را برای تفریح ​​و این چیزها انجام دهم.

So I have enough money to get by.

بنابراین من به اندازه کافی پول دارم که بتوانم آن را تامین کنم.

I make enough to get by.

من آنقدر درست می کنم که از پس آن بربیایم.

Or if someone said, how are you doing financially?

یا اگر یکی گفت از نظر مالی چطوری؟

You could say, we're getting by.

شما می توانید بگویید، ما در حال عبور هستیم.

Like, we have just enough money to pay for the

به عنوان مثال، ما به اندازه کافی پول داریم تا برای

things that we need to buy to get around to.

چیزهایی که باید بخریم تا به آنها دسترسی پیدا کنیم، بپردازیم.

So here's a list of things I'm probably going

بنابراین در اینجا لیستی از چیزهایی است که احتمالاً قرار است

to start on number one, but I'm not going

از شماره یک شروع کنم، اما

to get around to the last one until tomorrow.

تا فردا به آخرین مورد نخواهم رسید.

When you get around to something, it means that's

وقتی به چیزی نزدیک می شوید، به این معنی است که در آن

when you will be able to do it. Okay.

زمان است که می توانید آن را انجام دهید. باشه

If you bring your car to get fixed,

اگر ماشینتان را برای تعمیر بیاورید،

the mechanic might say, we aren't going to

ممکن است مکانیک بگوید، ما

get around to fixing your cardinal until tomorrow.

تا فردا به تعمیر کاردینال شما نمی‌رسیم.

We're not going to get around to doing that till later.

تا بعداً این کار را انجام نمی دهیم.

And sometimes you just never get around to

و گاهی اوقات شما هرگز نمی توانید کاری را

doing something that can happen as well.

انجام دهید که می تواند اتفاق بیفتد.

So again, when you get around to doing something,

بنابراین، دوباره، زمانی که به انجام کاری نزدیک می شوید، این

it's, it's when you are going to do it.

زمانی است که قرار است آن را انجام دهید.

To get in, to get out.

داخل شدن، بیرون آمدن

These are really easy.

اینها واقعا آسان هستند.

You need to get in your car.

باید سوار ماشینت بشی

You need to get out of your car.

شما باید از ماشین خود پیاده شوید.

Hopefully you can tell the

امیدوارم بتوانید

difference with these two pictures.

با این دو عکس تفاوت را تشخیص دهید.

Sometimes I'll tell you when I rented the car to go visit

گاهی اوقات به شما می گویم وقتی ماشین را اجاره کردم تا

Brent earlier in July because I have vans, I found it hard

زودتر در ماه ژوئیه برای بازدید از برنت بروم، زیرا من ون دارم، سوار شدن

to get in the car because it was so low.

به ماشین برایم سخت بود زیرا خیلی پایین بود.

Like a van.

مثل ون

You just get in and out really easily.

شما به راحتی وارد و خارج می شوید.

So it's easy for me to get in my

بنابراین سوار شدن به

van and to get out of my van.

وانت و پیاده شدن از ون برای من آسان است.

Um, but, uh, a car was a little

اوم، اما، اوه، یک ماشین کمی

trickier because it's so low to the ground.

پیچیده تر بود، زیرا تا سطح زمین بسیار پایین است.

But you can see this man, he's going to get in his

اما شما می بینید که این مرد قرار است سوار ماشینش شود

car and this person is going to get out of the car.

و این شخص از ماشین پیاده شود.

I should have added of to this.

من باید به این اضافه می کردم

Yeah, you get out of a car.

آره از ماشین پیاده میشی

There are two, um, two additions to the

دو، um، دو اضافات به

verb to get, to get down to.

فعل get، to get down to وجود دارد.

So sometimes Jen and I talked to,

بنابراین گاهی اوقات من و جن با آنها صحبت می‌کردیم،

there's work we need to do.

کارهایی وجود دارد که باید انجام دهیم.

Sometimes we talk and then we say, okay,

گاهی اوقات صحبت می کنیم و بعد می گوییم خوب،

we need to get down to work.

باید دست به کار شویم.

So it means to get started, particularly

بنابراین به معنای شروع به کار است، به ویژه

when referring to work or a project.

هنگامی که به کار یا یک پروژه اشاره می شود.

Okay, so there's a time to talk.

خوب، پس زمانی برای صحبت کردن وجود دارد.

Maybe you have coffee.

شاید قهوه بخوری

But then eventually you need to get down to work.

اما در نهایت باید دست به کار شوید.

You need to get down to doing what you need to do.

باید دست به کار شوید و کاری را که باید انجام دهید انجام دهید.

You can even say, okay, let's get down to it.

حتی می توانید بگویید، خوب، بیایید به آن بپردازیم.

Which means let's get started.

یعنی بیایید شروع کنیم.

So you can see these people.

بنابراین شما می توانید این افراد را ببینید.

They are, they're going to get down to work.

آنها هستند، آنها دست به کار خواهند شد.

They actually are getting down to work.

آنها در واقع دست به کار می شوند.

If I use the ing form.

اگر از فرم ing استفاده کنم.

So when you start something, especially

بنابراین وقتی کاری را شروع می کنید، به خصوص

work, you get down to it.

کار، به آن دست می یابید.

I could say this at the beginning of a live stream.

این را می توانم در ابتدای پخش زنده بگویم.

I talk for a bit and then I

کمی صحبت می‌کنم و بعد

could say, okay, let's get down to it.

می‌توانم بگویم، خوب، بیایید به آن بپردازیم.

Let's get started.

بیایید شروع کنیم.

To get away.

برای دور شدن.

To get away.

برای دور شدن.

Two different ones. Warning.

دوتا متفاوت هشدار.

There's zombies in the one I

در

just showed you in the elevator.

آسانسوری که من به شما نشان دادم زامبی وجود دارد.

This guy is trying to get away.

این مرد در حال تلاش برای فرار است.

He's afraid of, I don't know if you watch zombie

او می ترسد، نمی دانم شما فیلم های زامبی ها را تماشا می کنید یا نه

movies, but, um, I'm not going to explain zombies too

، اما، اوم، من قصد ندارم زیاد درباره زامبی ها توضیح دهم

much, but this guy is trying to get away.

، اما این مرد سعی می کند فرار کند.

He's trying to escape.

او در حال تلاش برای فرار است.

He's trying to run.

او در حال تلاش برای فرار است.

So he's not with the people

بنابراین او با مردم

or zombies that are chasing him.

یا زامبی هایی که او را تعقیب می کنند نیست.

He's trying to get away.

او سعی می کند دور شود.

I think escape is the best verb to replace

من فکر می کنم فرار بهترین فعل برای جایگزینی

this, but you can also decide to get away.

این است، اما شما همچنین می توانید تصمیم بگیرید که فرار کنید.

If Jen and I didn't need to work

اگر من و جن نیازی به کار در

next week, we might try to get away.

هفته آینده نداشتیم، ممکن بود سعی کنیم فرار کنیم.

We might go on a vacation.

ممکنه بریم تعطیلات

So this means to escape.

پس این به معنای فرار است.

This means to go on a vacation or to

این به معنای رفتن به تعطیلات یا

not work for a bit and to go somewhere.

کمی کار نکردن و رفتن به جایی است.

So hopefully we can get away sometime.

پس امیدوارم بتوانیم روزی فرار کنیم.

This fall we have a little trip planned.

پاییز امسال ما یک سفر کوچک برنامه ریزی کرده ایم. پس

So that should be funny.

باید خنده دار باشه

To get away with. That should be funny.

برای فرار. این باید خنده دار باشد.

That should be fun.

Sorry, I'm the English teacher. Get off. Go on vacation.

این باید سرگرم کننده باشد.

ببخشید من معلم انگلیسی هستم پیاده شو برو به تعطیلات

That should be fun. Okay.

این باید سرگرم کننده باشد. باشه

A person can be funny, but an activity

یک فرد می تواند خنده دار باشد، اما یک فعالیت

is usually fun to get away with.

معمولا سرگرم کننده است.

Sometimes people steal and they get caught.

گاهی مردم دزدی می کنند و گرفتار می شوند.

Sometimes people steal and they get away with it.

گاهی اوقات مردم دزدی می کنند و از آن فرار می کنند.

When you get away with something,

وقتی از چیزی فرار می کنید، به

it means that you didn't like.

این معنی است که دوست ندارید.

If you cheat on a test and the teacher doesn't catch you,

اگر در آزمون تقلب کردید و معلم شما را نگرفت،

you could say, I got away with cheating on the test.

می توانید بگویید من با تقلب در آزمون خلاص شدم.

If you use AI to write

اگر از هوش مصنوعی برای نوشتن

something and the teacher doesn't notice.

چیزی استفاده می کنید و معلم متوجه نمی شود.

You could say, oh, I got away

می توانید بگویید، اوه، من از

with using AI to write my paper.

استفاده از هوش مصنوعی برای نوشتن مقاله ام دور شدم.

If you are a criminal and you steal

اگر جنایتکار هستید و

money and the police don't catch you, you

پول می‌دزدید و پلیس شما را دستگیر نمی‌کرد،

could say, oh, I got away with it.

می‌توانید بگویید اوه، من از دستم در آمدم.

I got away with stealing the

من با دزدیدن

money from wherever you stole it.

پول از هر کجا که شما آن را دزدیدید فرار کردم.

Don't steal, by the way, to get across.

اتفاقاً برای عبور از آن دزدی نکنید.

So this actually has two meanings.

پس این در واقع دو معنا دارد.

You can try to get across the bridge.

می توانید سعی کنید از پل عبور کنید.

Okay, so you could say, I'm going to visit

خوب، پس می توانید بگویید، من می روم به

you, but I need to get across the river.

شما مراجعه کنم، اما باید از رودخانه عبور کنم.

So hopefully I can get across the bridge, but it might

بنابراین امیدوارم بتوانم از روی پل عبور کنم، اما ممکن است

be closed, and then I might have to drive further down,

بسته باشد، و سپس ممکن است مجبور شوم بیشتر به سمت پایین رانندگی کنم،

and I might need to get across the river by using

و ممکن است لازم باشد با استفاده از

the ferry, like the boat that your car goes on.

کشتی از رودخانه عبور کنم، مانند قایق که ماشین شما می رود.

So this can also mean when you're trying

بنابراین این می‌تواند به این معنا باشد که وقتی می‌خواهید

to explain something to someone, I'm trying to

چیزی را برای کسی توضیح دهید، من سعی می‌کنم

get across the meaning of this for you.

معنای آن را برای شما درک کنم.

I'm trying to explain it to you so you

من سعی می کنم آن را برای شما توضیح دهم تا

can try to get across something physically, like, literally,

بتوانید از نظر فیزیکی از چیزی عبور کنید، مثلاً به معنای واقعی کلمه،

you're trying to get across the river.

شما سعی می کنید از رودخانه عبور کنید.

Or when you're explaining something, you're trying

یا وقتی چیزی را توضیح می دهید، سعی می کنید

to get the meaning across to someone.

معنی را به کسی برسانید.

So two, let me give you two example sentences.

بنابراین دو، اجازه دهید دو جمله مثال برای شما بگویم.

I need to get across the river in

من باید از رودخانه عبور کنم

order to get to the United States.

تا به ایالات متحده برسم.

There's a river between Canada, and I

یک رودخانه بین کانادا وجود دارد و من

need to get across the river.

باید از رودخانه عبور کنم.

I would do that by going across the bridge.

من این کار را با عبور از روی پل انجام می دهم.

When I explain new things to people, I'm trying to

وقتی چیزهای جدیدی را برای مردم توضیح می‌دهم، سعی می‌کنم

get across the meaning to them to get around.

معنای آن را برای آنها برسانم. به

This person looks like they're renting a car.

نظر می رسد این شخص در حال اجاره ماشین است.

They need a car to get around.

آنها برای رفت و آمد به ماشین نیاز دارند.

They need a car so they can

آنها به یک ماشین نیاز دارند تا بتوانند

drive to different places in the city.

به نقاط مختلف شهر رانندگی کنند.

When I went to visit Brent, I had a

وقتی برای بازدید از برنت رفتم، یک

rental car so that I could get around.

ماشین کرایه ای داشتم تا بتوانم در آن جا بگردم.

I needed to go to the grocery store with Brent.

من باید با برنت به خواربارفروشی می رفتم.

I needed to go to his brother's place.

باید برم خونه برادرش.

We needed to get around.

نیاز داشتیم دور بزنیم

We needed a way to go from place to place.

ما به راهی برای رفتن از جایی به مکان دیگر نیاز داشتیم.

So to get around means to go from place to place.

بنابراین دور زدن یعنی از جایی به جای دیگر رفتن.

If you rent a car, you can get around

اگر ماشین کرایه می‌کنید، می‌توانید به راحتی به آنجا بروید،

easily because you can drive whenever you want to.

زیرا هر زمان که بخواهید می‌توانید رانندگی کنید.

So we also use get for emotions

بنابراین ما از get برای عواطف

and feelings and those kinds of things.

و احساسات و این قبیل چیزها نیز استفاده می کنیم.

Like, if you, um.

لایک کنید، اگر شما، ام.

Let me see, what.

ببینم چیه

What makes people angry?

چه چیزی مردم را عصبانی می کند؟

If you don't put the lid back on

اگر درب

the peanut butter jar, dad might get angry.

شیشه کره بادام زمینی را دوباره نگذارید، پدر ممکن است عصبانی شود.

If you run into my car, I might get angry.

اگر با ماشین من برخورد کنی، ممکن است عصبانی شوم.

You might get angry when someone

ممکن است وقتی کسی

says something mean to you.

چیزی به شما می گوید عصبانی شوید.

So we use it for things like angry.

بنابراین ما از آن برای مواردی مانند عصبانیت استفاده می کنیم.

We don't really use it for happy or sad.

ما واقعاً از آن برای شادی یا ناراحتی استفاده نمی کنیم.

Like, you can get sad.

مثلاً می توانید غمگین شوید.

No, we do use it for sad.

نه، ما از آن برای ناراحتی استفاده می کنیم.

You can get sad if someone tells you sad news.

اگر کسی خبر غم انگیزی به شما بگوید ممکن است ناراحت شوید.

I wouldn't use it for happy, though.

هر چند من از آن برای خوشحالی استفاده نمی کنم.

I'm not sure why, but you can definitely get angry.

من مطمئن نیستم چرا، اما شما قطعا می توانید عصبانی شوید.

Like, people get angry all the time.

مثل اینکه مردم همیشه عصبانی می شوند.

Sometimes when people are driving, they

گاهی اوقات وقتی مردم در حال رانندگی هستند، از دست

get angry at each other.

یکدیگر عصبانی می شوند.

Um, we use phrases like this as well, like, it's gonna

اوم، ما از این عبارات هم استفاده می کنیم، مثلاً

get really warm today, or I might get cold tonight.

امروز خیلی گرم خواهد شد، یا ممکن است امشب سرد شوم.

So I'm going to bring a sweater so you can.

پس من یک ژاکت بیاورم تا شما بتوانید.

When you're experiencing things like hot and cold, you can

وقتی چیزهایی مانند سرد و گرم را تجربه می کنید، ممکن است

get sweaty, you can get hot, you can get cold.

عرق کنید، ممکن است گرم شوید، ممکن است سرد شوید.

Yeah, we definitely use it for those expressions.

بله، ما قطعا از آن برای آن عبارات استفاده می کنیم.

I'm trying to think of any other ones,

من سعی می کنم به موارد دیگری فکر کنم،

but my brain's not working as well as

اما مغز من به خوبی

it did at the beginning of the lesson.

در ابتدای درس کار نمی کند.

And then you can get home at the end of a trip.

و سپس می توانید در پایان سفر به خانه برگردید.

It's nice to get home.

رسیدن به خانه خوب است.

So, as you can see, these are not all phrasal verbs.

بنابراین، همانطور که می بینید، اینها همه افعال عبارتی نیستند.

We have a lot of different ways to use the verb get.

ما راه های مختلفی برای استفاده از فعل get داریم.

So I know for me, if I go away, I usually, if I

بنابراین می دانم که اگر بروم، معمولاً، اگر

leave for four days, by day three, I can't wait to get home.

چهار روز بروم، تا روز سوم، نمی توانم صبر کنم تا به خانه برگردم.

I just want to get home.

من فقط می خواهم به خانه برگردم.

So simply, it means to arrive at home.

به همین سادگی، به معنای رسیدن به خانه است.

I'm sure this man is very happy to get home.

من مطمئن هستم که این مرد از بازگشت به خانه بسیار خوشحال است.

He doesn't look very happy, though, does he?

با این حال او خیلی خوشحال به نظر نمی رسد، نه؟

Maybe he's sad to get home, I'm not sure, but

شاید او از رسیدن به خانه ناراحت باشد، مطمئن نیستم، اما

it's always nice to get home after a long trip.

همیشه خوب است که بعد از یک سفر طولانی به خانه برسم.