Wednesdays with Bob #166: Two Angry Dogs (Learn English Through Story)

Well, hello, and welcome to Wednesdays with Bob.

خوب، سلام، و به چهارشنبه ها با باب خوش آمدید.

Remember, even though this isn't a traditional English

به یاد داشته باشید، حتی اگر این یک درس انگلیسی سنتی نیست

lesson, there are word for word English subtitles

،

if you need to turn them on, and

در صورت نیاز به روشن کردن زیرنویس‌های انگلیسی کلمه به کلمه و

a complete transcript in the description below.

یک متن کامل در توضیحات زیر وجود دارد.

Well, I just got back from my walk.

خب من تازه از پیاده روی برگشتم

I actually went for a full 90 minutes this morning,

من در واقع امروز صبح 90 دقیقه کامل رفتم

and it's been a while since I've done that.

و مدتی است که این کار را نکرده ام.

I do like going for really, really

من دوست دارم برای

long walks, so it felt really good.

پیاده‌روی‌های بسیار طولانی بروم، بنابراین احساس خوبی دارم.

But I'm feeling a little out of sorts.

اما من کمی احساس بدی دارم.

I don't know if you know that word.

نمی دانم این کلمه را می دانی یا نه.

I'm feeling a little out of sorts because two

من احساس می کنم کمی نامرتب هستم زیرا دو

dogs ran out about 2 km down the road.

سگ حدود 2 کیلومتر از جاده فرار کردند.

There's a place that has two big german shepherds.

جایی هست که دو چوپان آلمانی بزرگ دارد.

They look like this.

آنها به این شکل هستند.

They're kind of mean looking, and normally

آنها به نوعی بداخلاق به نظر می رسند، و به طور معمول

they're in like a kennel area.

آنها مانند یک منطقه لانه هستند.

But today when I walked by, they weren't and

اما امروز که از آنجا رد شدم، آنها نبودند و با

they came running at me, barking very, very angrily.

عصبانیت بسیار بسیار پارس کردن به سمت من دوان دوان آمدند.

And so I was on the same side of the road as the dogs.

و بنابراین من در همان سمت جاده با سگ ها بودم.

So I looked both ways to

بنابراین من به هر دو طرف نگاه کردم تا

make sure there was no traffic.

مطمئن شوم که ترافیک وجود ندارد.

There was a big truck coming, but

یک کامیون بزرگ می آمد، اما یک

it was kind of far away.

جورهایی دور بود.

And I ran across the road and then I turned and

و من در سراسر جاده دویدم و سپس پیچیدم و

I just started yelling at the dogs, like, hey, get away.

فقط شروع کردم به داد زدن سر سگ ها، مثل هی، دور شو.

Get lost. Get. Get!

از دست رفته. گرفتن. گرفتن!

And then I saw the owner running from

و بعد دیدم که صاحبش از خانه فرار می کند و

his house, yelling at the dogs as well.

سر سگ ها هم فریاد می زند.

And then the big truck that was coming had

و سپس کامیون بزرگی که می آمد مجبور شد

to come to a full stop because the one

کاملاً متوقف شود زیرا یک

dog stayed on the other side of the road.

سگ در آن طرف جاده مانده بود.

The other dog came across the

سگ دیگر به طرف

road at me, still barking.

من آمد و هنوز پارس می کرد.

And I just remember seeing a lot of teeth.

و من فقط به یاد دارم که دندان های زیادی دیدم.

And I had my winter hat in my hand,

و کلاه زمستانی ام را در دست داشتم،

so I was getting ready to throw it.

بنابراین داشتم آماده می شدم آن را پرتاب کنم.

And this is going to sound kind of strange, but I

و این عجیب به نظر می رسد، اما من

was trying to think, okay, if this dog does try to

سعی می کردم فکر کنم، خوب، اگر این سگ سعی کند مرا

bite me, where do I want it to bite me?

گاز بگیرد، کجا می خواهم مرا گاز بگیرد؟

And so I decided it would be my left arm.

و بنابراین تصمیم گرفتم این بازوی چپ من باشد.

Sounds kind of funny.

یه جورایی خنده دار به نظر میاد

It's not funny at all.

اصلا خنده دار نیست

But if I had to sacrifice part of me, I would

اما اگر مجبور بودم بخشی از وجودم را قربانی کنم، می

let the dog bite there and hopefully the owner would come.

گذاشتم سگ آنجا گاز بگیرد و امیدوارم صاحبش بیاید.

But just as the dog was about a meter and a half

اما درست زمانی که سگ حدود یک متر و نیم

away from me, the owner was yelling like crazy like I said.

با من فاصله داشت، صاحبش مثل من دیوانه وار فریاد می زد.

And finally the dog heard the

و بالاخره سگ صدای

owner and turned and ran away.

صاحبش را شنید و برگشت و فرار کرد.

Big truck was stopped.

کامیون بزرگ متوقف شد.

I actually wish the truck had honked his horn.

کاش کامیون بوق او را می زد.

That might have stopped the dog as well.

این ممکن است سگ را نیز متوقف کند.

But anyways, a little bit scary, but I'm fine.

اما به هر حال، کمی ترسناک است، اما من خوب هستم.

My Fitbit, though, did say that my heart rate

با این حال، فیت بیت من گفت که ضربان قلب من در

went up quite a bit during that little incident.

آن حادثه کوچک کمی بالا رفت.

Anyways, this is what it looks like here.

به هر حال، این چیزی است که در اینجا به نظر می رسد.

Yeah, not much to show you.

بله، چیز زیادی برای نشان دادن شما نیست.

It's like kind of green.

انگار یه جورایی سبزه

We really need it to freeze and we really

ما واقعاً برای یخ زدن به آن نیاز داریم و واقعاً

need to get some snow that's actually good for

باید مقداری برف بریزیم که در واقع برای

some crops and to kill off some different insects.

برخی محصولات مفید باشد و برخی حشرات مختلف را از بین ببریم.

But we're just out here enjoying the warm weather.

اما ما تازه اینجا هستیم و از هوای گرم لذت می بریم.

It is nice to go for a walk without freezing, but

پیاده روی بدون یخ زدن خوب است، اما

at the same time, hopefully it gets a lot colder soon.

در عین حال، امیدوارم به زودی خیلی سردتر شود.

Anyway, thanks for being members.

به هر حال ممنون از عضویتتون

Thanks for watching these little Wednesday videos.

از تماشای این ویدیوهای چهارشنبه کوچک متشکریم.

See you next week with another one. Bye.

هفته آینده با یکی دیگر می بینمت. خدا حافظ.