How to Describe Events and Situations in English

So as you go through life

بنابراین در طول زندگی،

you experience different situations

موقعیت‌های مختلفی را تجربه

and you go to different events,

می‌کنید و به رویدادهای مختلف می‌روید،

and sometimes you need to be able to describe

و گاهی اوقات باید بتوانید توصیف

what that situation was like

کنید که آن موقعیت چگونه بوده

or what that event was like.

یا آن رویداد چگونه بوده است.

Sometimes it's a good situation,

گاهی اوقات وضعیت خوب است،

sometimes it's a bad situation,

گاهی اوقات یک موقعیت بد،

sometimes it's just a surprise.

گاهی اوقات فقط یک غافلگیری است.

(party streamer toots) So in this English lesson

(پارتی استریمر توتس) بنابراین در این درس انگلیسی

I'll teach you seven ways to describe situations

هفت راه برای توصیف موقعیت ها

and events that you experience in your life.

و رویدادهایی که در زندگی خود تجربه می کنید را به شما آموزش می دهم.

(upbeat music)

(موسیقی شاد)

So the other day I put my winter coat on for the first time

پس روز دیگر برای اولین بار کت زمستانی ام را

and I found a $5 bill in the pocket.

پوشیدم و یک اسکناس 5 دلاری در جیب پیدا کردم.

It was a pleasant surprise.

یک غافلگیری مطبوع بود.

In English, when something positive happens in your life

در زبان انگلیسی، زمانی که اتفاق مثبتی در زندگی شما می افتد

that you weren't expecting,

که انتظارش را نداشتید،

we would describe it by using the phrase,

آن را با استفاده از عبارت

"a pleasant surprise."

«سورپرایز دلپذیر» توصیف می کنیم.

It was certainly a pleasant surprise

مطمئناً

to find money in my coat pocket.

پیدا کردن پول در جیب کتم غافلگیرکننده بود.

I thought maybe I would find my gloves in there

فکر می‌کردم شاید دستکش‌هایم را در آنجا پیدا کنم،

but it was definitely a pleasant surprise to find money.

اما مطمئناً یافتن پول شگفت‌انگیز خوشایندی بود.

So in your life when something happens that's very positive,

بنابراین در زندگی‌تان، وقتی اتفاقی می‌افتد که بسیار مثبت است، و از

that you are surprised about,

آن متعجب

you would use the phrase, "a pleasant surprise."

می‌شوید، از عبارت «سورپرایز دلپذیر» استفاده می‌کنید.

Maybe you went to a party

شاید شما به یک مهمانی

and you weren't sure it was going to be fun

رفته اید و مطمئن نبودید که قرار است سرگرم کننده باشد،

but when you went there, you had a lot of fun.

اما وقتی به آنجا رفتید، بسیار لذت بردید.

You could describe it to someone later

بعداً می‌توانید آن را با گفتن این جمله برای کسی توصیف کنید

by saying, "It was a pleasant surprise.

: "یک سورپرایز خوشایند بود.

I had a really good time at the party."

من در مهمانی خیلی خوش گذشت."

So Jen and I went to an outdoor wedding a few years ago

بنابراین من و جن چند سال پیش به یک عروسی در فضای باز رفتیم

and it rained all day.

و تمام روز باران می بارید.

"It was a complete disaster."

"این یک فاجعه کامل بود."

That's the English phrase you would use to

این همان عبارت انگلیسی است که برای

describe an event where things just didn't go well.

توصیف رویدادی که در آن همه چیز خوب پیش نرفت استفاده می کنید.

That wedding was a complete disaster.

آن عروسی یک فاجعه کامل بود.

People got wet, people were grouchy.

مردم خیس شدند، مردم بداخلاق بودند.

The wedding cake got wet, the tent had water on top

کیک عروسی خیس شد، روی چادر آب بود

and then the water spilled onto a whole bunch of the guests.

و بعد آب روی دسته ای از مهمانان ریخت.

It was a complete disaster.

این یک فاجعه کامل بود.

So if you're ever talking about an event,

بنابراین، اگر در مورد یک رویداد صحبت می کنید،

if you're ever talking about a situation

اگر در مورد موقعیتی صحبت می کنید

where things just didn't go the way they were supposed to,

که در آن همه چیز آنطور که باید پیش نمی رود،

you could use the English phrase, "a complete disaster."

می توانید از عبارت انگلیسی "یک فاجعه کامل" استفاده کنید.

So a few weeks ago, I went to see a movie

بنابراین چند هفته پیش، برای دیدن یک فیلم

and I thought the movie was going to be good

رفتم و فکر کردم فیلم خوب خواهد بود،

but it ended up being really bad.

اما در نهایت خیلی بد شد.

"It was a total letdown."

"این یک ناامیدی کامل بود."

This is an English phrase we use

این یک عبارت انگلیسی است که ما

to describe situations like that.

برای توصیف چنین موقعیت هایی استفاده می کنیم.

When you think something's going to be good,

وقتی فکر می‌کنید چیزی خوب خواهد بود،

when you think it's going to be amazing,

وقتی فکر می‌کنید شگفت‌انگیز خواهد بود،

and then when you actually experience it, it's actually bad.

و وقتی واقعاً آن را تجربه می‌کنید، در واقع بد است.

You may have had this yourself.

ممکن است خودتان این را داشته باشید.

Maybe there's an author whose books you love to read,

شاید نویسنده‌ای باشد که شما عاشق خواندن کتاب‌هایش هستید،

and that author releases a new book,

و آن نویسنده کتاب جدیدی منتشر می‌کند،

and you were really excited to read it,

و شما واقعاً از خواندن آن هیجان‌زده شده‌اید،

and then, when you read it,

و بعد، وقتی آن را می‌خوانید،

you find out this book isn't very good.

متوجه می‌شوید که این کتاب خیلی خوب نیست.

You would then describe it

سپس می توانید آن را

by saying, "it was a total let down."

با گفتن این جمله توصیف کنید: "این یک ناامید شدن کامل بود."

So, of course,

بنابراین، البته،

we also have situations where the opposite happens,

ما نیز موقعیت‌هایی داریم که برعکس آن اتفاق می‌افتد،

where you think it's going to be bad,

که فکر می‌کنید بد خواهد بود

and it ends up being good.

و در نهایت خوب می‌شود.

In those situations, you can use the English phrase,

در آن مواقع می توانید از عبارت انگلیسی

"better than expected."

«بهتر از انتظار» استفاده کنید.

This actually happened to me a few years ago.

این در واقع چند سال پیش برای من اتفاق افتاد.

I registered to take a French language test

من برای شرکت در آزمون زبان فرانسه ثبت نام

and I thought it was going to be really hard.

کردم و فکر می کردم واقعا سخت خواهد بود.

I thought that I hadn't studied enough.

فکر می کردم به اندازه کافی مطالعه نکرده ام.

I thought I wasn't prepared,

فکر می کردم آماده نیستم،

but the test went better than expected.

اما آزمون بهتر از حد انتظار انجام شد.

For some reason, when I sat down,

به دلایلی وقتی

I was very calm and a lot of the answers came to me,

نشستم خیلی آرام بودم و جواب های زیادی به

and I ended up getting a very, very good grade on that test.

من رسید و در نهایت در آن آزمون نمره خیلی خیلی خوبی گرفتم.

It went better than expected.

بهتر از حد انتظار پیش رفت.

I'm sure you've had this before in your life as well.

مطمئنم شما هم قبلاً در زندگیتان این را داشته اید.

Maybe when you went to take a driving test,

شاید وقتی برای امتحان رانندگی

you thought that you were going to do badly,

رفتی فکر می کردی که بد

and then when you got in the car

می خواهی و بعد وقتی سوار ماشین

and you did the driving test, it went better than expected,

شدی و امتحان رانندگی دادی بهتر از حد انتظار پیش رفت

and you ended up getting your driver's license.

و در نهایت گواهینامه رانندگی گرفتی.

That would be really awesome.

این واقعا عالی خواهد بود.

And it's always awesome when things go better than expected.

و وقتی همه چیز بهتر از حد انتظار پیش می رود همیشه عالی است.

So I'm not sure how often you organize events

بنابراین من مطمئن نیستم که شما هر چند وقت

like a party for someone or something like that

یک بار رویدادهایی مانند یک مهمانی برای کسی یا چیزی شبیه به آن ترتیب می دهید،

but sometimes when you are in charge,

اما گاهی اوقات وقتی مسئول هستید،

sometimes when you organize something, things don't go well,

گاهی اوقات وقتی چیزی را سازماندهی می کنید، همه چیز خوب پیش نمی رود،

and you could later describe it by saying,

و بعداً می توانید آن را با گفتن این جمله توصیف کنید:

"It was a real headache."

"این یک سردرد واقعی بود."

"Hey, how did the party go that you were planning for Jim?"

"هی، مهمانی که برای جیم برنامه ریزی می کردی چطور پیش رفت؟"

"Oh, it was a real headache.

"اوه، این یک سردرد واقعی بود.

I tried to get all of the balloons,

من سعی کردم همه بادکنک ها

and I tried to order a cake,

را بگیرم و سعی کردم یک کیک سفارش دهم،

and nothing went according to plan.

اما هیچ چیز طبق برنامه پیش نرفت.

It was a real headache."

این یک سردرد واقعی بود."

I hope you don't have to use this phrase very often,

امیدوارم مجبور نباشید زیاد از این عبارت استفاده کنید،

but if you have a situation

اما اگر موقعیتی

in your life where you're doing something

در زندگی خود دارید که در حال انجام کاری هستید و انجام

and it's just very annoying to do,

آن بسیار آزاردهنده است،

later you could describe it by using the English phrase,

بعداً می توانید آن را با استفاده از عبارت انگلیسی

"It was a real headache."

"این کار" را توصیف کنید. یک سردرد واقعی بود."

Sometimes in life you do something,

گاهی اوقات در زندگی شما کاری را انجام می دهید،

and it just doesn't go smoothly.

و آن کار به راحتی پیش نمی رود.

It just doesn't go well.

فقط خوب پیش نمیره

In that situation, you could say,

در آن شرایط می‌توان گفت:

"It was a pain in the butt."

«درد بود».

By the way, sometimes instead of "butt" we use this word,

اتفاقاً گاهی به جای «لبه» از این کلمه استفاده می‌کنیم،

but I don't want to say it out loud,

اما نمی‌خواهم آن را با صدای بلند بگویم،

but that means the same thing.

اما این یعنی همان.

"Pain in the butt," and "pain in the," mean the same thing.

"درد در باسن" و "درد در" به همین معنی است.

We use this to describe something

ما از این برای توصیف چیزی استفاده

that just doesn't go smoothly.

می کنیم که به راحتی پیش نمی رود.

Sometimes at work, someone will have a new idea

گاهی اوقات در محل کار، شخصی ایده جدیدی

about how to do something

در مورد چگونگی انجام کاری دارد

and they'll want everyone else to do a certain job

و از دیگران می خواهد که کار

or task that way, and it just doesn't work well.

یا وظیفه خاصی را به این طریق انجام دهند، و این کار به خوبی کار نمی کند.

Everyone gets frustrated and angry

همه ناامید و عصبانی می شوند

because the new system isn't as good as the old one.

زیرا سیستم جدید به خوبی سیستم قبلی نیست.

You would then describe it by saying,

سپس آن را با گفتن این جمله توصیف می‌کنید:

"It was a real pain in the butt at work yesterday.

"دیروز یک درد واقعی در محل کار بود.

We had to do something a new way and I didn't like it."

ما باید کاری را به روش جدیدی انجام می‌دادیم و من آن را دوست نداشتم."

Sometimes an experience is just awesome.

گاهی اوقات یک تجربه فقط عالی است.

Sometimes you spend time with other people

گاهی اوقات با دیگران وقت می گذرانید

and you really enjoy it.

و واقعاً از آن لذت می برید.

Maybe you are doing business

شاید شما

with someone and they're just a very friendly, happy person.

با کسی تجارت می کنید و او فقط یک فرد بسیار دوستانه و خوشحال است.

You could then describe it by saying,

سپس می توانید آن را با گفتن این جمله توصیف کنید:

"It was a real pleasure working with you.

"کار کردن با شما لذت واقعی بود.

It was a real pleasure doing business with you."

تجارت با شما لذت واقعی بود."

Sometimes in life things don't go well

گاهی اوقات در زندگی همه چیز خوب پیش نمی رود

and it's not very fun, but sometimes it's just awesome,

و خیلی سرگرم کننده نیست، اما گاهی اوقات فقط عالی است،

and this is how you would describe it.

و شما آن را اینگونه توصیف می کنید.

"Hey, it was a real pleasure making this video for you."

"هی، ساختن این ویدیو برای شما واقعاً لذت بخش بود."

"It was a real pleasure doing business with you."

تجارت با شما واقعاً لذت بخش بود .

"It was a real pleasure going

"خیلی لذت بخش بود که

on that trip with you the other day.

روز پیش با تو به آن سفر

I had a lot of fun."

رفتم. خیلی لذت بردم."

Anyways, it was a real pleasure making this video for you.

به هر حال ساختن این ویدیو برای شما بسیار لذت بخش بود .

Thank you so much for watching this little English lesson

از تماشای این درس کوچک انگلیسی

about how you can describe different situations

در مورد چگونگی توصیف موقعیت ها

and events in English.

و رویدادهای مختلف به زبان انگلیسی بسیار سپاسگزارم.

By the way, if this is your first time here,

به هر حال، اگر اولین بار است که اینجا هستید،

don't forget to click that red subscribe button over there.

فراموش نکنید که روی دکمه قرمز اشتراک در آنجا کلیک کنید.

Give me a thumbs up, leave a comment,

به من سر بزنید، نظر بدهید

and, of course, if you have some more time,

، و البته، اگر کمی وقت دارید،

why don't you stick around and watch another English lesson?

چرا نمی مانید و یک درس انگلیسی دیگر را تماشا نمی کنید؟

(upbeat music)

(موسیقی شاد)