Let's Learn English! Topic: Eating & Drinking! 🥕🥤🥗 (Lesson Only)

Well, hello and welcome to this

خوب، سلام و به این

English lesson about eating and drinking.

درس انگلیسی در مورد خوردن و آشامیدن خوش آمدید.

You are probably not surprised that I decided to

احتمالاً تعجب نمی کنید که من تصمیم گرفتم

do a lesson on eating and drinking after having

بعد از

celebrated the Christmas holidays here in Canada.

جشن گرفتن تعطیلات کریسمس در اینجا در کانادا، درسی در مورد خوردن و آشامیدن انجام دهم.

Christmas and New Year's gen generally are

کریسمس و سال نو به طور کلی

a time where we eat a lot.

زمانی هستند که در آن زیاد غذا می خوریم.

Uh, and then also I thought it would be

اوه، و سپس فکر کردم

a good idea because I like to focus the

ایده خوبی است زیرا دوست دارم

verbs we use when talking about eating and drinking.

افعالی را که هنگام صحبت در مورد خوردن و نوشیدن استفاده می کنیم متمرکز کنم.

I have done lessons in the

من در

past about eating and drinking.

گذشته در مورد خوردن و آشامیدن درس هایی انجام داده ام.

Excuse me, about eating and drinking.

ببخشید در مورد خوردن و آشامیدن.

But this one will focus primarily

اما این یکی در درجه اول

on the verbs that we use.

بر روی افعالی که ما استفاده می کنیم تمرکز می کند.

So welcome to this English

پس به این

lesson about eating and drinking.

درس انگلیسی در مورد خوردن و آشامیدن خوش آمدید.

To eat, to drink.

خوردن، نوشیدن.

Obviously, if I'm going to do a lesson

بدیهی است که اگر قرار است

on eating and drinking, I should talk about.

در مورد خوردن و آشامیدن درس بخوانم، باید در مورد آن صحبت کنم.

The basic verbs are, of course, the

البته افعال پایه

two most common verbs that we use.

دو فعل رایجی هستند که ما استفاده می کنیم.

It's enjoyable to eat yummy food.

خوردن غذای لذیذ لذت بخش است.

It's enjoyable to drink things that taste really good.

نوشیدن چیزهایی که طعم بسیار خوبی دارند لذت بخش است.

Many people will eat three times a

بسیاری از مردم سه بار در

day, maybe four times a day.

روز، شاید چهار بار در روز غذا می خورند.

People will probably drink more

مردم احتمالاً

often throughout the day.

در طول روز بیشتر می‌نوشند.

I drink water throughout the day and really the only

من در طول روز آب می‌نوشم و در واقع تنها

thing I drink, by the way, I drink water.

چیزی که می‌نوشم، آب می‌نوشم.

Sometimes tea, sometimes decaf coffee.

گاهی چای، گاهی قهوه بدون کافئین.

If you want to talk about favourites.

اگر می خواهید در مورد علاقه مندی ها صحبت کنید.

I like to eat pizza.

من دوست دارم پیتزا بخورم.

I like to drink water.

من دوست دارم آب بخورم.

So your two basic verbs.

بنابراین دو فعل اصلی شما.

Let's get into some other, maybe less

بیایید به برخی از افعال دیگر، شاید کمتر

common verbs for you, but definitely very

رایج برای شما بپردازیم، اما قطعاً

common in the English language to slurp.

در زبان انگلیسی بسیار رایج به slurp هستند.

When you slurp.

وقتی چرت میزنی

I'm gonna slurp here.

من اینجا غر می زنم

You can slurp from a cup.

می توانید از یک فنجان غلت بزنید.

It's not the nicest sound.

این زیباترین صدا نیست

When you eat soup with a spoon, you can also slurp.

وقتی سوپ را با قاشق می‌خورید، می‌توانید چرت بزنید.

It's the sound.

این صدا است.

It must be like the liquid

باید مثل این باشد که مایع

and the air are mixing together.

و هوا با هم مخلوط شوند.

So you heard the little sound of to slurp.

بنابراین شما صدای کمی از به slurp را شنیدید.

It's actually considered a little bit rude in

در واقع در

my part of the world to slurp.

قسمت من از جهان غلت زدن کمی بی ادبانه تلقی می شود.

Sometimes when people slurp their soup,

گاهی اوقات وقتی مردم سوپ خود را میل می کنند،

someone might say, stop slurping.

ممکن است یکی بگوید، غر زدن را متوقف کنید.

But I think in some parts of the world it's

اما من فکر می کنم در برخی از نقاط جهان

normal, normal to slurp when you eat things like soup

طبیعی است، طبیعی است که وقتی چیزهایی مانند سوپ می خورید

or drink your water or other drink to sip.

یا آب یا نوشیدنی های دیگر را می نوشید، چرت بزنید.

So you saw me just do that as well a little while ago.

پس دیدی که من همین چند وقت پیش همین کار را کردم.

A sip is a tiny amount of a drink.

یک جرعه مقدار ناچیزی از نوشیدنی است.

So I needed a sip of water.

بنابراین به یک جرعه آب نیاز داشتم.

It's a noun as well.

اسم هم هست

So I decided to sip a little bit of water.

بنابراین تصمیم گرفتم کمی آب بنوشم.

So when you sip it sometimes is something

بنابراین زمانی که آن را می نوشید، گاهی اوقات

you do when the drink is hot.

کاری است که نوشیدنی داغ است.

You buy a hot cup of tea or a hot cup of coffee.

شما یک فنجان چای داغ یا یک فنجان قهوه داغ می خرید.

Coffee sometimes you sip because you're

قهوه را گاهی جرعه جرعه می نوشید چون

not sure how hot it is.

مطمئن نیستید چقدر داغ است.

So you just take a little bit

پس فقط کمی مصرف کنید

so that you don't burn your tongue.

تا زبانتان نسوزد.

To gulp.

بلعیدن.

So to gulp means to take.

پس بلعیدن یعنی گرفتن.

I'm not going to show you a gulp, but a gulp

من قصد ندارم یک قلپ را به شما نشان دهم، اما یک قلپ

would be like, in one swallow, you drink a whole bunch.

مثل این است که در یک پرستو، یک دسته کامل بنوشید.

So let me see if I can do a gulp.

پس بگذار ببینم آیا می توانم یک قلپ بخورم یا نه.

So that was a pretty good gulp.

پس این لقمه خیلی خوبی بود.

Um, so it's almost the opposite of a sip.

اوم، پس تقریبا برعکس یک جرعه است.

Like, a sip is a little bit, and a gulp is a lot.

مثل جرعه جرعه اندک است و جرعه جرعه زیاد.

You might gulp down water after you run.

ممکن است بعد از دویدن آب بخورید.

Maybe you exercise for a while, and

شاید برای مدتی ورزش کنید و

when you're done, you're very, very thirsty.

وقتی کارتان تمام شد، خیلی خیلی تشنه هستید.

So you might gulp down some water, um, take

بنابراین ممکن است مقداری آب بنوشید،

huge, huge amounts and swallow it too much.

مقدار زیادی آب بخورید و بیش از حد آن را ببلعید.

This is something that we use this verb in

این چیزی است که ما از این فعل به

a unique way because we might say, oh, I

روشی منحصربه‌فرد استفاده می‌کنیم، زیرا ممکن است بگوییم، اوه، من

need to find something to munch on.

باید چیزی پیدا کنم تا در مورد آن صحبت کنم.

I'm a little bit hungry.

من کمی گرسنه هستم.

I need a snack.

من به یک میان وعده نیاز دارم.

I need something to munch on.

من به چیزی نیاز دارم

And so usually for me, it refers to something crunchy.

و بنابراین معمولاً برای من، به چیزی ترد اشاره دارد.

You can see how crunch and munch rhyme.

می توانید ببینید که چگونه کرانچ و مچ قافیه است.

Uh, but it doesn't have to.

اوه، اما لازم نیست.

You can find something to munch on.

می توانید چیزی برای خوردن پیدا کنید.

If you're watching a hockey game or a

اگر در حال تماشای یک بازی هاکی یا یک

football game, you might get some chips.

بازی فوتبال هستید، ممکن است مقداری چیپس دریافت کنید.

You might sit down because you

شما ممکن است بنشینید زیرا می

want too munch on something.

خواهید در مورد چیزی بیش از حد پرهیز کنید.

So, again, usually used for snacks.

بنابراین، دوباره، معمولا برای میان وعده استفاده می شود.

I wouldn't use this to talk about a meal.

من از این برای صحبت در مورد یک وعده غذایی استفاده نمی کنم.

But, yeah, every once in a while, you're a bit

اما، بله، هر چند وقت یکبار، کمی

hungry and you need something too much on to chew.

گرسنه هستید و به چیزی بیش از حد برای جویدن نیاز دارید.

So the best picture I could find is chewing gum.

بنابراین بهترین عکسی که پیدا کردم آدامس بود.

But I will do the action.

اما من عمل را انجام خواهم داد.

After you put food in your mouth.

بعد از گذاشتن غذا در دهان

You need to chew the food before you swallow the food.

قبل از قورت دادن غذا باید غذا را بجوید.

Before the food goes down into your stomach, you need to

قبل از اینکه غذا وارد معده شما شود، باید

chew food, um, and you need to chew it well.

غذا را بجوید، و باید آن را خوب بجوید.

You shouldn't just chew twice and swallow.

شما نباید فقط دو بار بجوید و قورت دهید.

It's important for your digestion

برای گوارش شما مهم است که

to chew the food properly.

غذا را به درستی بجوید.

You can also chew gum.

همچنین می توانید آدامس بجوید.

So you'll sometimes see people on the train or on

بنابراین شما گاهی اوقات افرادی را در قطار یا مترو خواهید دید

the subway, and they're chewing for a long time.

و آنها برای مدت طولانی در حال جویدن هستند.

They're probably chewing gum.

احتمالا آدامس می جوند.

So to chew means to use your teeth to break

بنابراین جویدن به معنای استفاده از دندان ها برای شکستن

food up into smaller pieces before you swallow it.

غذا به قطعات کوچکتر قبل از قورت دادن آن است. بلعیدن

To gobble up.

.

So you can gobble up or gobble down. It both works.

بنابراین می توانید بلعید یا پایین میل کنید. هر دو کار می کند.

It means to eat something really, really quickly.

این به معنای خوردن چیزی است که واقعاً خیلی سریع است.

Teenagers will often gobble up all

نوجوانان اغلب تمام

the food that you put out.

غذایی را که شما بیرون می ریزید می بلعند.

If in my classroom, I brought snacks and put

اگر در کلاسم تنقلات می آوردم و

them on a table when my students arrived, if

وقتی شاگردانم می آمدند روی میز می گذاشتم، اگر می

I said, you can have as much as you

گفتم هر چقدر می خواهید بخورید

want, they would just gobble up all the food.

، فقط همه غذاها را می بلعیدند.

They would go to the table

سر میز می رفتند

and they would just eat everything.

و همه چیز را می خوردند.

So to gobble up usually used to talk about

بنابراین برای بلعیدن معمولاً در مورد

people who eat a lot of food very quickly.

افرادی که خیلی سریع غذا می خورند صحبت می شود.

Um, and so I always think of teenagers.

اوم، و بنابراین من همیشه به نوجوانان فکر می کنم.

I think Because I'm a high school teacher, um, I have

فکر می کنم چون معلم دبیرستان هستم، اوم،

a club at school where students can come after school and

یک باشگاه در مدرسه دارم که دانش آموزان می توانند بعد از مدرسه بیایند و

sometimes we have food and if we have food, they gobble

گاهی اوقات ما غذا می خوریم و اگر غذا داشته باشیم، آنها

up all the food, eat it very quickly to wolf down.

همه غذا را می بلعند، خیلی سریع می خورند تا گرگ از بین برود. .

Similar to gobble up wolf down means

مشابه گول زدن گرگ به معنای

to eat a lot of food.

خوردن مقدار زیادی غذا است.

The best example I can think of

بهترین مثالی که می توانم در مورد این فکر کنم

this is when I was in university.

زمانی است که در دانشگاه بودم.

In the summer, I had a part

در تابستان،

time job building houses with my uncle.

با عمویم کار نیمه وقت داشتم که خانه‌سازی می‌کردم.

I worked in the construction industry and

من در صنعت ساخت و ساز کار می کردم و

that made me very, very hungry.

این مرا بسیار بسیار گرسنه کرد.

Lunchtime, I would wolf down my food.

وقت ناهار، غذای خود را بریزم.

When I got home from work, I would make

وقتی از سر کار به خانه می‌رسیدم،

supper and I would wolf down my supper.

شام درست می‌کردم و شامم را گرگ می‌خوردم.

When you wolf down food, it means

وقتی غذا را از بین می برید، به این معنی است که

you eat it very, very quickly.

آن را خیلی خیلی سریع می خورید.

You probably don't chew it properly.

احتمالاً آن را به درستی نمی جوید.

You probably put food in your mouth,

احتمالاً غذا را در دهان خود می گذارید،

chew it three times and swallow it.

آن را سه بار می جوید و قورت می دهید.

So you wolf down food.

بنابراین شما گرگ غذا.

When you are very, very hungry.

وقتی خیلی خیلی گرسنه هستی

You just eat very, very quickly to guzzle.

شما فقط خیلی سریع غذا می خورید تا بنوشید.

So to guzzle is similar to to gulp.

پس گول زدن شبیه به بلعیدن است.

When you're done exercising, you will

وقتی ورزش را تمام کردید،

guzzle down a lot of water.

مقدار زیادی آب می نوشید.

Um, during my lessons, I don't

اوم، در طول درس،

guzzle down the water, I sip.

آب را آب نمی خورم، جرعه جرعه می نوشم.

But if you saw someone drink an entire bottle in one

اما اگر کسی را دیدید که یک بطری کامل را یک‌باره می‌نوشید

go, if they open the lid and they were like just

، اگر درب آن را باز می‌کرد و انگار فقط آب می‌نوشید

drinking away, you would say that they decided to guzzle down

، می‌گفتید که تصمیم گرفته است

some water because they are very, very thirsty.

کمی آب بنوشد، زیرا بسیار تشنه است.

Very common.

بسیار رایج است.

If you watch any kind of sports, you'll see

اگر هر نوع ورزشی را تماشا کنید، خواهید دید که

the players go to the sideline and guzzle water

بازیکنان به خط کناری می روند و آب می نوشند

or guzzle Gatorade because they are so, so thirsty.

یا گیتورید را میل می کنند زیرا بسیار تشنه هستند.

To force down.

به زور پایین آوردن.

So this is an interesting verb because force down food means

بنابراین این یک فعل جالب است زیرا force down food به معنای

to eat food when you don't want to eat food.

خوردن غذا در زمانی است که نمی خواهید غذا بخورید.

The best example would be if you're sick and

بهترین مثال اگر مریض هستید و

then when you start to get better, like let's

زمانی که شروع به بهبود می کنید، مثلاً

say you're sick and it's stomach flu.

فرض کنید بیمار هستید و آنفولانزای معده است.

Like maybe you, you're, you have a stomach ache or

مثل اینکه ممکن است شما، شما، معده درد دارید یا

you're, or you're throwing up, something is not right.

دارید، یا دارید بیرون می زنید، چیزی درست نیست.

At some point you need to start eating

در برخی مواقع باید دوباره شروع به خوردن کنید

again, but you might not want to, so

، اما ممکن است نخواهید، بنابراین

you might have to force down some food.

ممکن است مجبور شوید مقداری غذا را کم کنید.

I was sick two weeks ago, and then the, the

دو هفته پیش مریض بودم و

next day I thought I should have some toast.

روز بعد فکر کردم باید مقداری نان تست بخورم.

So I was able to force down a piece of toast.

بنابراین توانستم یک تکه نان تست را به زور پایین بیاورم.

So it means to eat when you don't feel like eating.

پس یعنی زمانی که حوصله خوردن ندارید غذا بخورید.

Okay.

باشه

Um, and sometimes you have to.

اوم، و گاهی اوقات مجبوری.

People who have surgery in the hospital a day or two

افرادی که یک یا دو روز پس از جراحی در بیمارستان جراحی می‌کنند

after surgery, they might need to force down some food.

، ممکن است نیاز داشته باشند مقداری غذا را به زور پایین بیاورند.

They don't want to eat, they don't feel like eating.

نمی خواهند غذا بخورند، حوصله خوردن ندارند.

Um, they're not hungry, but it's important to

اوم، آنها گرسنه نیستند، اما مهم است که

eat, so they might force down some food.

بخورند، بنابراین ممکن است مقداری غذا را به زور پایین بیاورند.

In order to get better, to nibble.

برای بهتر شدن، نیش زدن.

This was the best picture I could find for this.

این بهترین عکسی بود که برای این کار پیدا کردم.

Um, mice sometimes nibble on cheese.

اوم، موش ها گاهی پنیر می خورند. در

I was actually going to say nibble is

واقع می خواستم بگویم نیبل

like the eating equivalent of to sip.

مانند خوردن جرعه جرعه است.

So when you sip, you have a little bit of your drink.

بنابراین وقتی جرعه جرعه می خورید، کمی از نوشیدنی خود را می نوشید.

When you nibble, you have a.

وقتی نیش می زنید، یک.

A tiny bit of what you are eating.

یک ذره کوچک از آنچه می خورید.

So sometimes people will nibble at some of their food.

بنابراین گاهی اوقات مردم مقداری از غذای خود را نیش می زنند.

Instead of taking a big bite, bite with a fork, they

به جای لقمه بزرگ، با چنگال گاز بگیرید،

might just take a little tiny piece of the food.

ممکن است فقط یک تکه کوچک از غذا را بخورند.

They will nibble at the food.

آنها غذا را نیش می زنند.

So to nibble means to take a small bit bite.

پس لقمه به معنای لقمه کوچک گرفتن است.

To binge.

پرخوری کردن.

So to binge means to eat a lot of food in one sitting.

بنابراین پرخوری به معنای خوردن مقدار زیادی غذا در یک جلسه است.

Okay.

باشه

Um, it means to eat more than you need to eat.

اوم، یعنی بیشتر از چیزی که نیاز دارید بخورید.

Uh, we also use this verb to talk about

اوه، ما همچنین از این فعل برای صحبت در مورد

watching a TV show one episode after another.

تماشای یک برنامه تلویزیونی یکی پس از دیگری استفاده می کنیم.

If you sit down and watch five episodes of a

اگر بنشینید و پنج قسمت از یک

single TV show, we say you are binge watching.

برنامه تلویزیونی را تماشا کنید، می گوییم که در حال تماشای افراطی هستید.

When we use the verb to talk about eating, we use

وقتی از فعل برای صحبت در مورد غذا خوردن استفاده می کنیم، از

it to mean eating more than you need to eat.

آن به معنای خوردن بیشتر از آنچه نیاز دارید استفاده می کنیم.

So the best example for this would be

بنابراین بهترین مثال برای این می‌تواند

if, let's say you didn't eat for two

این باشد که، فرض کنید به مدت دو روز غذا نخوردید

days, you decided you were going to fast.

، تصمیم بگیرید که روزه بگیرید.

When you fast, it means you're not eating at the end.

وقتی روزه می گیرید یعنی در آخر غذا نمی خورید.

You might have three eggs and four pieces

ممکن است سه تخم مرغ و چهار تکه

of toast, and you might binge food.

نان تست داشته باشید و ممکن است غذای پرخوری داشته باشید.

You might eat more food than you normally

ممکن است

would in one sitting to dig in.

در یک نشستن برای حفاری بیشتر از مقدار معمول غذا بخورید.

So this is a verb we use

to talk about when you start eating.

In fact, we also.

در واقع ما نیز.

We sometimes say this for fun.

این را گاهی برای سرگرمی می گوییم.

At the beginning of a meal, you might

در ابتدای غذا، ممکن است

say, okay, the food's already dig in.

بگویید، خوب، غذا از قبل آماده شده است.

Um, you could say, what time is supper?

Oh, we're gonna dig in around five.

اوه، ما می خواهیم در حدود پنج.

Um, but usually you hear this as

اوم، اما معمولا این را به عنوان

a humorous way to start a meal.

یک راه طنز برای شروع یک وعده غذایی می شنوید.

Someone might say, okay, let's sit down at the table.

ممکن است یکی بگوید، خوب، بیا سر میز بنشینیم.

Everyone sits down.

همه می نشینند.

And then someone, maybe the person who prepared

و سپس کسی، شاید شخصی که غذا را آماده کرده است،

the food might say, okay, dig in.

ممکن است بگوید، خوب، حفاری کنید. از

Enjoy the salad or whatever it is you are eating.

سالاد یا هر چیز دیگری که می خورید لذت ببرید.

But to dig in means to start eating, to devour.

اما حفاری به معنای شروع به خوردن، بلعیدن است.

So I think you might be familiar with this verb.

بنابراین فکر می کنم ممکن است با این فعل آشنا باشید.

To devour means to eat a lot of food very quickly.

بلعیدن یعنی خوردن خیلی سریع غذا.

It's like to wolf down.

مثل گرگ شدن است.

Like, you can wolf down a pizza.

مثلاً می‌توانید یک پیتزا را از بین ببرید.

You can devour a pizza.

می توانید یک پیتزا بخورید.

Again, I usually use this verb to talk about teenagers.

باز هم، من معمولا از این فعل برای صحبت در مورد نوجوانان استفاده می کنم.

Have you ever noticed that teenagers

آیا تا به حال متوجه شده اید که نوجوانان

can eat a lot of food?

می توانند مقدار زیادی غذا بخورند؟

If I brought four pizzas to my

اگر چهار پیتزا به کلاسم می آوردم

classroom, the students would devour them.

، دانش آموزان آنها را می خوردند. به

It kind of makes them sound like animals, right?

نوعی باعث می شود صدای آنها شبیه حیوانات باشد، درست است؟

Like a lion will devour its prey or.

مثل شیری که طعمه خود را می بلعد یا.

I think that's a good example.

من فکر می کنم این یک مثال خوب است.

Um, and so when you Use the verb to devour.

ام، و به همین ترتیب وقتی از فعل بلعیدن استفاده می کنید.

It means basically to.

اساساً به معنای به.

It's like you're so hungry

انگار آنقدر گرسنه ای که

you don't think about eating.

به خوردن فکر نمی کنی.

You just eat very quickly until the food is gone.

شما فقط خیلی سریع غذا می خورید تا زمانی که غذا تمام شود.

To devour, to snack on.

بلعیدن، میان وعده خوردن.

Sometimes it's nice to have some food to snack on.

گاهی اوقات داشتن مقداری غذا برای میان وعده خوب است.

Um, we add the word on because

اوم، کلمه on را اضافه می کنیم زیرا به

it means, like, trying to think.

معنای تلاش برای فکر کردن است.

Like, if I go to a party and I see this, I

مثلاً، اگر به مهمانی بروم و این را ببینم،

might say, oh, it's nice that there's some things to snack on.

ممکن است بگویم اوه، خوب است که چیزهایی برای میان وعده وجود دارد.

You can also say snacks.

می توانید میان وعده هم بگویید.

Like, there's some snacks to snack on.

مثلاً میان وعده هایی برای میان وعده وجود دارد.

Um, but if you have a party and

ام، اما اگر مهمانی بگیرید و

there's nothing eat, people might be disappointed and

چیزی نخورید، ممکن است مردم ناامید شوند و

say, well, there's nothing to snack on.

بگویند، خوب، چیزی برای میان وعده وجود ندارد.

I'm very hungry and there's nothing to snack on.

من خیلی گرسنه هستم و چیزی برای میان وعده وجود ندارد.

So again, this does not refer to a meal.

بنابراین باز هم، این به یک وعده غذایی اشاره نمی کند.

Like, you wouldn't use this verb to talk

مثلاً از این فعل برای صحبت

about breakfast, lunch, or dinner or supper.

در مورد صبحانه، ناهار یا شام یا شام استفاده نمی کنید.

You would use it to talk about this kind of

می توانید از آن برای صحبت در مورد این نوع

food, like chips and nuts and little crackers and cookies.

غذاها، مانند چیپس و آجیل، کراکر و کلوچه استفاده کنید.

And I think that looks like cereal in the bottom bowl.

و من فکر می کنم که شبیه غلات در کاسه پایین است.

Um, but these people, wherever this picture

اوم، اما این افراد، از هر کجا که این عکس

is from, have decided that people might

باشد، تصمیم گرفته اند که مردم

like to have something to snack on.

دوست دارند چیزی برای میان وعده بخورند.

Um, so they have put out some snacks to take a bite.

اوم، پس آنها مقداری تنقلات برای لقمه گذاشتند.

So this is interesting because you can bite

بنابراین این جالب است زیرا می توانید

your food, but we don't often say that.

غذای خود را گاز بزنید، اما ما اغلب این را نمی گوییم.

We usually say take a bite.

معمولاً می گوییم گاز بگیر.

So let's say you have a sandwich.

بنابراین فرض کنید یک ساندویچ دارید.

Could say he is going to bite

می توان گفت که قرار است ساندویچ را گاز بگیرد

the sandwich and then chew on it.

و سپس آن را بجود.

But it sounds kind of weird.

اما یک جورهایی عجیب به نظر می رسد.

We usually say he's going to take

ما معمولاً می گوییم او می خواهد

a bite and then chew on it.

لقمه بخورد و سپس آن را بجود.

When we offer food to people, we

وقتی به مردم غذا تعارف می کنیم،

sometimes say, here, take a bite.

گاهی می گوییم اینجا، یک لقمه بخور.

See if you like it.

ببین دوستش داری

Um, so when you take a bite, it means

اوم، پس وقتی لقمه می‌خورید، به این معنی است که

you basically put the food in your mouth, close

اساساً غذا را در دهان خود می‌گذارید،

your mouth and take the food away.

دهان خود را می‌بندید و غذا را می‌گیرید.

She is just about to take a bite of this piece of.

او تازه قرار است از این قطعه گاز بگیرد.

It looks like bread with jam on it.

شبیه نانی است که روی آن مربا باشد.

She's going to take a bite.

او می خواهد گاز بگیرد.

I'm sure it will taste really, really yummy.

من مطمئن هستم که طعم آن واقعاً بسیار خوشمزه خواهد بود.

Um, when you're eating food with someone,

اوم، وقتی با کسی غذا می خورید،

they might say, is it good?

ممکن است بگویند خوب است؟

And you might say, I haven't even taken a bite yet.

و ممکن است بگویید، من هنوز یک گاز نخورده ام.

Like, I don't know, I haven't even taken a bite.

مثلا نمیدونم حتی یه لقمه هم نخوردم.

So when you take a bite, it means you bite the food

پس وقتی لقمه می گیری یعنی غذا را گاز می زنی

and you start eat it to take a bite, to swallow.

و شروع می کنی به خوردن آن تا لقمه بخوری، قورت بدهی.

So I mentioned this one earlier.

بنابراین قبلاً به این مورد اشاره کردم.

When you put food or water in your mouth,

هنگامی که غذا یا آب را در دهان خود قرار می دهید،

at a certain point you need to swallow.

در یک نقطه خاص باید قورت دهید.

When you swallow, the food or drink goes

هنگام قورت دادن، غذا یا نوشیدنی

from your mouth down to your stomach. Okay.

از دهان به سمت معده می رود. باشه

Sometimes people have trouble swallowing.

گاهی اوقات افراد در بلع مشکل دارند.

Um, that's not a fun experience.

اوم، این یک تجربه سرگرم کننده نیست.

Maybe you're have a sore throat.

شاید گلو درد دارید

So you, you talk like this

پس تو

because you have a sore throat.

چون گلو درد داری اینجوری حرف میزنی.

Maybe you're sick and have a cold, and

شاید شما مریض هستید و سرما می خورید و

you would say, oh, I'm having trouble swallowing.

می گویید اوه، من در قورت دادن مشکل دارم.

Um, it's a very common side effect

اوم، این یک عارضه جانبی

or symptom of having a sore throat.

یا علامت بسیار شایع گلودرد است.

You are unable to swallow because your throat is

شما نمی توانید قورت دهید زیرا گلویتان

sore, but usually you take a bite, then you

درد می کند، اما معمولاً گاز می گیرید، سپس

chew the food, and then you swallow it.

غذا را می جوید و سپس آن را قورت می دهید.

So to use three of the verbs, we just learned you.

بنابراین برای استفاده از سه تا از افعال، ما شما را یاد گرفتیم.

If I had a banana, I would take a bite

اگر یک موز داشتم، یک لقمه

of the banana, I would chew the banana, and then

از موز می گرفتم، موز را می جویدم و بعد

I would swallow the banana to pick at.

موز را قورت می دادم تا بچینم.

So this is again, kind of the opposite

پس این دوباره، به نوعی برعکس

of to wolf down or to gobble up.

گرگ کردن یا بلعیدن است.

When you pick at your food, maybe someone gives

وقتی غذایتان را می چینید، شاید یکی به

you some food and you don't really like it,

شما غذا بدهد و شما واقعاً آن را دوست نداشته باشید،

so you kind of pick at it.

بنابراین به نوعی آن را انتخاب می کنید.

If someone gave me a bowl with chocolate chips

اگر کسی یک کاسه با چیپس شکلات

and different nuts in it, I might pick at

و مغزهای مختلف به من بدهد، ممکن است

it because I don't like nuts that much.

آن را انتخاب کنم زیرا آجیل را آنقدر دوست ندارم.

So I might, I might eat some

بنابراین ممکن است، ممکن است مقداری

of the chocolate chips and I.

از چیپس های شکلات را بخورم و من.

I might eat some of the nuts I don't like.

ممکن است برخی از آجیل هایی را که دوست ندارم بخورم.

Um, but I'm not like, putting handfuls of

ام، اما من دوست ندارم مشتی

food in my mouth to pick out. Sorry.

غذا در دهانم بگذارم تا آن را انتخاب کنم. متاسفم

To pick at.

برای انتخاب.

Definitely gives the impression you don't totally

قطعاً این تصور را به وجود می‌آورد که شما کاملاً از

like the food you're eating and you're

غذایی که می‌خورید خوشتان نمی‌آید و

just kind of doing what she's doing.

فقط کاری را انجام می‌دهید که او انجام می‌دهد.

She has a tray of food and she is.

سینی غذا دارد و هست. به

It looks like she's going to pick out the food,

نظر می رسد که او غذا را انتخاب می کند،

she's going to eat the one thing and maybe some

او یک چیز را می خورد و شاید برخی

of the other things she's not going to eat.

از چیزهای دیگر را که قرار نیست بخورد.

Maybe she just doesn't like them.

شاید او آنها را دوست ندارد.

We also use the verb to demolish.

ما همچنین از فعل تخریب استفاده می کنیم.

This is similar to to wolf down

این شبیه به پایین کردن گرگ

or to gobble up or to devour.

یا بلعیدن یا بلعیدن است.

Um, it's kind of like a cool way

اوم، یه جورایی مثل یه روش باحاله

of that you ate all the food.

که همه غذا رو خوردی.

Like, we got three large pizzas and we demolished them.

مثلاً سه پیتزا بزرگ گرفتیم و آنها را خراب کردیم.

That's the past tense.

این زمان گذشته است.

Um, or if I said if my son

اوم، یا اگر بگویم پسرم

had some friends over and I brought home

چند دوست داشت و من

pizza for them, they would demolish the pizzas.

برای آنها پیتزا می آوردم، آنها پیتزاها را خراب می کردند.

So again, demolish actually means to destroy something.

پس باز هم، تخریب در واقع به معنای از بین بردن چیزی است.

You can use that verb as well, by the way.

اتفاقاً می توانید از آن فعل نیز استفاده کنید.

Um, but when you demolish something, it means

اوم، اما وقتی چیزی را خراب می کنید، یعنی

eat all of it very, very quickly.

همه آن را خیلی خیلی سریع بخورید.

These guys look like they are hungry.

این بچه ها انگار گرسنه هستند.

They're going to demolish that pizza, and

آنها می خواهند آن پیتزا را خراب کنند، و

then it will be all gone.

سپس همه چیز از بین خواهد رفت.

To salivate.

برای ترشح بزاق.

When you smell really yummy food, your

وقتی بوی غذای واقعاً لذیذی را بویید،

mouth starts to water, your mouth starts

دهانتان شروع به آب شدن می کند، دهانتان شروع

to produce saliva, you start to salivate.

به تولید بزاق می کند، شروع به ترشح بزاق می کنید.

If you ever see this happen with dogs,

اگر این اتفاق را در مورد سگ‌ها می‌بینید،

even start to drool a little bit sometimes

حتی گاهی اوقات

when a dog is really, really hungry.

وقتی سگ واقعاً گرسنه است، شروع به آب دهان کردن کنید.

So to salivate is a physical response.

بنابراین ترشح بزاق یک پاسخ فیزیکی است.

Your body responds to the sight of food or

بدن شما به دیدن غذا یا

smell of food by making your mouth water.

بوی غذا با آب انداختن دهان شما پاسخ می دهد.

Um, if I'm really hungry and I smell someone

اوم، اگر من واقعا گرسنه باشم و بوی کسی را در حال

making cookies, my mouth will start to water.

درست کردن کلوچه حس کنم، آب دهانم شروع می شود.

My body is getting ready to eat.

بدنم برای خوردن آماده می شود.

Um, it's producing saliva.

اوم، بزاق تولید می کند.

But we do use it to talk about wanting food.

اما ما از آن برای صحبت در مورد میل به غذا استفاده می کنیم.

So sometimes you'll be like, oh,

بنابراین گاهی اوقات شما مانند، اوه،

that made my mouth water.

که آب دهان من.

That's probably a more common way to say it.

احتمالاً این روش رایج تری برای بیان آن است.

When I smelled the cinnamon rolls,

وقتی رول های دارچین را بو کردم،

it made my mouth water.

دهانم آب شد.

Um, we don't usually say it made me salivate, but that

اوم، ما معمولاً نمی گوییم که باعث ترشح بزاق من شد، اما این همان

is the technical verb that you would use to pig out.

فعل فنی است که برای بیرون کشیدن از آن استفاده می کنید.

So this means to eat lot of food in one sitting.

بنابراین این به معنای خوردن مقدار زیادی غذا در یک جلسه است.

At Christmas, in my part of

در کریسمس، در قسمت من از

the world, people usually pig out.

جهان، مردم معمولاً از آنجا بیرون می روند.

They eat more food than they should be eating.

آنها بیشتر از آنچه باید بخورند غذا می خورند.

Uh, it's not a good idea. I do it.

اوه، این ایده خوبی نیست. من آن را انجام می دهم.

I go to a party and I pig out.

من به یک مهمانی می روم و بیرون می روم.

I eat way too much food.

من خیلی غذا میخورم

Never a good idea.

You shouldn't pig out, but.

هرگز ایده خوبی نیست.

شما نباید بیهوده باشید، اما.

Well, when the food is yummy, it's

خوب، وقتی غذا لذیذ است،

easy to pig out, isn't it?

خوردن آن آسان است، اینطور نیست؟

It's easy to sit down like this guy and think

راحت است مثل این مرد بنشینی و فکر کنی که

he's going to eat everything on the table there.

او همه چیز روی میز را آنجا می خورد.

The turkey, the pie looks like a

بوقلمون، پای شبیه یک

tray of potatoes, maybe Brussels sprouts.

سینی سیب زمینی است، شاید کلم بروکسل.

I'm not sure what is all there,

من مطمئن نیستم که همه چیز وجود دارد،

but he is going to eat it. To lick.

اما او آن را می خورد. لیسیدن.

When you have something like ice cream,

وقتی چیزی شبیه بستنی دارید،

you will lick the ice cream cone.

قیفی بستنی را لیس می زنید.

So it means to stick out your tongue in order to.

بنابراین به این معنی است که زبان خود را بیرون بیاورید تا بتوانید.

Yeah, I think you only lick ice cream.

آره فکر کنم فقط بستنی رو لیس میزنی

The only thing I can think of right now that you

تنها چیزی که در حال حاضر به آن فکر می کنم این است که شما در

would lick where it's common to eat it in that way.

جایی که معمول است آن را به این شکل میل کنید.

So when you lick, you use your tongue.

بنابراین وقتی لیس می زنید، از زبان خود استفاده می کنید.

With ice cream, you use your tongue to get

با بستنی، از زبانتان استفاده می کنید تا

a little bit of ice cream on your tongue.

کمی بستنی روی زبانتان بماند.

Your tongue goes back in your mouth and

زبانتان به دهانتان برمی‌گردد و

you savour the flavour of the ice cream.

طعم بستنی را می‌چشید.

To lick, to burp.

لیسیدن، آروغ زدن.

Sometimes after you eat a lot of yummy food, have some

گاهی اوقات پس از خوردن مقدار زیادی غذای لذیذ، مقداری

air or gas in your stomach and you will burp.

هوا یا گاز در معده خود داشته باشید و آروغ بزنید.

That was a fake burp, by the way.

اتفاقاً این یک آروغ ساختگی بود.

I'm not going to burp for real.

قرار نیست واقعا آروغ بزنم

I don't have to burp right now.

فعلا لازم نیست آروغ بزنم

But when you eat a meal, sometimes

اما وقتی یک وعده غذایی می خورید، گاهی اوقات

when you're done, you will burp.

وقتی کارتان تمام می شود، آروغ می زنید.

When you drink something that's carbonated,

وقتی چیزی می نوشید که گازدار است،

carbonated water, soda pop, sometimes the.

آب گازدار، نوشابه، گاهی اوقات.

You have to burp after you drink some of it.

بعد از نوشیدن مقداری از آن باید آروغ بزنید.

So basically, you have gas or air in your stomach and

بنابراین اساساً شما گاز یا هوا در معده خود دارید و

you need to release it and it makes a sound.

باید آن را رها کنید و صدا ایجاد می کند.

If you burp with your mouth open, it

اگر با دهان باز آروغ بزنید

makes a loud sound, which can be considered

صدای بلندی ایجاد می شود که می توان آن را

rude, and in some places maybe not rude.

بی ادبانه و در بعضی جاها ممکن است بی ادبی در نظر گرفت.

So to imbibe.

بنابراین برای خوردن.

So this is a very formal sounding verb.

بنابراین این یک فعل بسیار رسمی است.

Um, it's not used very much in English, but it

اوم، در انگلیسی زیاد استفاده نمی شود، اما به

means to drink and it usually refers to alcoholic beverages.

معنای نوشیدن است و معمولاً به مشروبات الکلی اشاره دارد.

Like last night I decided to imbibe two beers.

مثل دیشب تصمیم گرفتم دو تا آبجو بخورم.

Um, again, not super common.

اوم، دوباره، خیلی رایج نیست.

Sometimes people use it just to be funny, but

گاهی اوقات مردم فقط برای خنده دار بودن از آن استفاده می کنند، اما

it's an older verb that means to drink.

این یک فعل قدیمی است که به معنای نوشیدن است.

Uh, and usually it means an alcoholic beverages.

اوه، و معمولاً به معنای یک نوشیدنی الکلی است.

Like you would imbibe wine or beer or, or whiskey.

مثل شراب یا آبجو یا ویسکی.

You would imbibe.

شما میل می کنید.

Take a swig.

یک چاقو بردارید.

Sometimes you're really thirsty.

گاهی اوقات شما واقعا تشنه هستید.

And sometimes during my live lessons, people

و گاهی در طول درس های زنده من، مردم

say, hey, Bob, take a sip.

می گویند، هی، باب، یک جرعه بنوش.

They could also say, hey, take a swig.

آنها همچنین می توانند بگویند، هی، یک چاقو بگیر.

Sometimes I take a swig of water after

گاهی اوقات بعد از اینکه

I work outside and I'm really hot.

بیرون کار می‌کنم کمی آب می‌خورم و واقعاً گرمم است.

I might come in and take a swig of

ممکن است

water before I start working on something else again.

قبل از شروع دوباره کار روی چیز دیگری، بیایم و کمی آب بخورم.

So it simply means to take, you know, a little.

بنابراین به سادگی به معنای کمی گرفتن است.

To drink a little bit of water, to take a swig.

قدری آب بنوشم، چنگ بزنم.

It's like the amount of water, enough

مثل مقدار آب،

water to swallow that amount of water.

آب کافی برای بلعیدن این مقدار آب است.

I hope that made sense.

امیدوارم که منطقی بوده باشد.

Um, you drink just enough to swallow it.

اوم، شما به اندازه ای می نوشید که آن را قورت دهید.

And quite common when you're working.

و زمانی که در حال کار هستید بسیار رایج است.

Like I'm working on something, I take a swig of water.

مثل اینکه دارم روی چیزی کار می کنم، یک تکه آب برمی دارم.

I don't drink a lot.

من زیاد مشروب نمیخورم

I just take a swig and then I get back to work.

من فقط یک قلاب می زنم و سپس به سر کار برمی گردم.