11 Short English Conversation PHRASES - Speak Fluent English - Common Expressions in English

Hello there, and welcome back to Learn English Lab.

سلام، و به آموزش زبان انگلیسی لب خوش آمدید .

In this lesson, I’m going to teach you 11 short conversation phrases that you can use

در این درس، 11 عبارت مکالمه کوتاه را به شما آموزش می‌دهم که

when you talk to people.

می‌توانید هنگام صحبت با مردم از آنها استفاده کنید.

These are all common English expressions, and they will help you sound more like a native

اینها همه عبارات رایج انگلیسی هستند و به شما کمک می کنند بیشتر شبیه یک زبان مادری زبان به نظر برسید

speaker of the language.

.

So, let’s jump into it.

بنابراین، بیایید به آن بپریم.

Number one is “I’m afraid” – this phrase does not show fear (it doesn’t mean

شماره یک "من می ترسم" است - این عبارت ترس را نشان نمی دهد (به این معنی نیست

that you’re scared) - this is a polite expression used to say something negative, and it’s

که شما ترسیده اید) - این یک عبارت مودبانه است که برای گفتن چیزی منفی استفاده می شود و

very useful.

بسیار مفید است.

For example, say someone calls an office and asks to speak to the manager: “Hello.

به عنوان مثال، بگویید شخصی با یک دفتر تماس می گیرد و می خواهد با مدیر صحبت کند: «سلام.

Could I speak to Mr. Peterson, please?”

آیا می توانم با آقای پیترسون صحبت کنم، لطفا؟»

His secretary is the one answering the call.

منشی او پاسخگوی تماس است.

She says, “I’m afraid he’s not here right now.”

او می گوید: "می ترسم او در حال حاضر اینجا نیست."

Or let’s say one of your friends comes to you and says, “Hey, I’m broke.

یا فرض کنید یکی از دوستانتان نزد شما آمده و می گوید: «هی، من خراب هستم.

Can you lend me $500 until next month?” – here, “I’m broke” means I don’t

آیا می توانید تا ماه آینده 500 دلار به من قرض دهید؟» - در اینجا، "من خراب هستم" به این معنی است که من

have any money.

هیچ پولی ندارم.

And “Can you lend me $500 until next month” means “I’ll pay you back next month.”

و "آیا می توانی تا ماه آینده 500 دلار به من قرض بدهی" به این معنی است که "ماه آینده به شما پس خواهم داد."

But you say, “I’m afraid I can’t, sorry.

اما شما می گویید: «می ترسم نتوانم، متاسفم.

I’m out of cash myself.”

من خودم پول نقد ندارم.»

(means I don’t have money either).

(یعنی پول هم ندارم).

In a meeting at your workplace, one of your colleagues says something that you disagree

در جلسه‌ای در محل کارتان، یکی از همکارانتان چیزی می‌گوید که شما

with, but you want to be polite, so you say, “I’m afraid I don’t agree with you.”

با آن مخالف هستید، اما می‌خواهید مؤدب باشید، بنابراین می‌گویید: «می‌ترسم با شما موافق نباشم».

In all of these sentences, “I’m afraid” doesn’t mean that you are scared of anything;

در تمام این جملات، "من می ترسم" به این معنی نیست که شما از چیزی می ترسید.

it just adds politeness to what you’re saying.

این فقط ادب را به آنچه می گویید اضافه می کند.

So, get into the habit of using “I’m afraid” to make negative messages a little softer.

بنابراین، عادت کنید که از "من می ترسم" استفاده کنید تا پیام های منفی را کمی ملایم تر کنید.

Number two is ASAP.

شماره دو ASAP است.

This is an acronym; that is a short form of “as soon as possible”.

این مخفف است؛ که شکل کوتاهی از "در اسرع وقت" است.

But, the short form is so common that you can use it as a single word – you can say

اما، شکل کوتاه آنقدر رایج است که می توانید از آن به عنوان یک کلمه استفاده کنید - می توانید بگویید

“a-sap” – “asap”.

"a-sap" - "asap".

We use this most commonly when we request someone to do something immediately.

زمانی که از کسی درخواست می کنیم فوراً کاری را انجام دهد، بیشتر از این استفاده می کنیم.

Your boss at work might say: “Send me the report ASAP.”

رئیس شما در محل کار ممکن است بگوید: " گزارش را در اسرع وقت برای من ارسال کنید."

Or, you if you phone somebody but they’re not available; someone else answers the phone,

یا اگر با کسی تماس می گیرید اما در دسترس نیست. شخص دیگری به تلفن پاسخ می دهد،

you can say, “Please tell her to call me back ASAP.”

می توانید بگویید: "لطفاً به او بگویید که در اسرع وقت با من تماس بگیرد."

One of your friends wants to apply for a job but hasn’t sent in the job application yet

یکی از دوستان شما می خواهد برای کار درخواست دهد اما هنوز درخواست کار را ارسال نکرده است

and the deadline is fast approaching.

و مهلت آن به سرعت نزدیک است.

So, you give advice to your friend.

بنابراین، شما به دوست خود توصیه می کنید.

You say, “If you want to apply for the job, you should send in your application ASAP.”

شما می گویید، "اگر می خواهید برای کار درخواست دهید ، باید درخواست خود را در اسرع وقت ارسال کنید."

Remember that ASAP simply means “as soon as possible”.

به یاد داشته باشید که ASAP به سادگی به معنای "در اسرع وقت" است.

Number three is “not really”.

شماره سه "واقعا" نیست.

All it means is “no”, but it’s a more soft and polite “no”.

تمام معنی آن «نه» است، اما یک «نه» نرم و مودبانه تر است.

Let’s say you go to a party at your friend Tom’s house, but the party isn’t all that

فرض کنید به یک مهمانی در خانه دوستتان تام می روید ، اما مهمانی آنقدرها هم

good; it’s boring and the food’s terrible.

خوب نیست. کسل کننده است و غذا وحشتناک است.

But another friend, who’s thoroughly enjoying it, comes to you and asks: “Hey, are you

اما دوست دیگری که کاملاً از آن لذت می‌برد، نزد شما می‌آید و می‌پرسد: "هی

having a good time?”

، خوش می گذرانی؟"

And you say, “Not really.”

و شما می گویید "نه واقعا"

You want to say “no” but you want to say it in a soft way.

شما می خواهید "نه" بگویید، اما می خواهید آن را به آرامی بگویید .

At the same party, you meet a guy who just loves golf.

در همان مهمانی با مردی آشنا می شوید که عاشق گلف است.

And he asks you, “Are you into golf?”

و او از شما می پرسد: "آیا به گلف علاقه دارید؟"

You don’t want to say “no” and be rude, so you make it a little more polite: “Not

شما نمی خواهید "نه" بگویید و بی ادب باشید، بنابراین آن را کمی مودبانه تر می کنید: "نه

really”.

واقعا".

A couple of days later, your friend, Tom, who threw the party finds out that you didn’t

چند روز بعد، دوستت، تام، که مهمانی را برپا کرد، متوجه شد که تو آن را

like it; he calls you up and he asks, “Hey, have you been telling people that my party

دوست نداشتی. او با شما تماس می گیرد و می پرسد: "هی ، آیا به مردم می گویید که حزب من بد است

sucked?”

؟"

And you say, “Not really”.

و شما می گویید: "نه واقعا".

That’s not what I’ve been saying to people.

این چیزی نیست که من به مردم گفته ام.

Now, your mom overhears the phone conversation; she comes to you and she asks, “What was

اکنون، مادر شما مکالمه تلفنی را می شنود. او نزد شما می آید و او می پرسد: "این اصلاً برای چه بود

that all about?

؟

Did you just have a fight with Tom?”

فقط با تام دعوا کردی؟»

And you say, “Not really.”

و شما می گویید "نه واقعا"

It was just a small argument.

این فقط یک بحث کوچک بود.

But we’re good.

اما ما خوبیم

The next expression is “Good stuff!”.

عبارت بعدی «چیزهای خوب!» است.

You say this to congratulate or encourage someone.

این را برای تبریک یا تشویق کسی می گویید .

If a friend of yours says, “I joined a gym today because I want to get in shape.”

اگر یکی از دوستانتان بگوید: "امروز به باشگاه پیوستم چون می‌خواهم خوش فرم باشم."

You reply by saying, “Good stuff.”

شما با گفتن "چیزهای خوب" پاسخ می دهید.

That means, “That’s good to hear.

این به این معنی است که "شنیدن این خوب است.

You’ve done a good thing.

کار خوبی کردی

Congratulations!”

تبریک می گویم!"

If the news is not just good, but great, you can say “great stuff”.

اگر اخبار نه تنها خوب، بلکه عالی هستند، می توانید بگویید "چیزهای عالی".

When my niece came to me and told me: “Uncle Gan, I just got accepted to law school.”

وقتی خواهرزاده ام پیش من آمد و به من گفت: "عمو گان، من تازه در دانشکده حقوق پذیرفته شدم."

I said, “Great stuff!

گفتم: «چیزهای عالی!

I’m really happy for you.”

من واقعا برای شما خوشحالم.»

Another time I said this was when I ran into my neighbor the other day.

یک بار دیگر گفتم این زمانی بود که روز گذشته با همسایه ام برخورد کردم.

I said, “Hey, Raj.

گفتم: هی راج.

You look happy.

شاد بنظر می رسی.

What’s the occasion?”

مناسبتش چیست؟"

He said, “I got a promotion at work recently.”

او گفت: "من اخیراً در محل کارم ترفیع گرفتم."

I replied, “Great stuff, man!”

من پاسخ دادم: "عالی است، مرد!"

That is fantastic news.

این یک خبر فوق العاده است.

Now, if the news is not so good, then you say, “I’m sorry to hear that”.

حالا، اگر خبر چندان خوب نیست، می گویید: «متاسفم که شنیدم».

“Sorry” does not mean that you are apologizing; it just shows that you feel bad for the other

"متاسفم" به این معنی نیست که شما عذرخواهی می کنید. این فقط نشان می دهد که شما برای طرف مقابل احساس بدی دارید

person: “I didn’t get accepted to Harvard university.”

: "من در دانشگاه هاروارد قبول نشدم ."

“I’m sorry to hear that.

«از شنیدن این موضوع متاسفم.

Have you tried applying to Stanford?”

آیا برای استنفورد درخواست داده‌اید؟»

“I got laid off from work recently.”

من اخیراً از کار اخراج شدم.»

“Oh, I’m so sorry to hear that.

"اوه، من از شنیدن آن بسیار متاسفم.

But, keep your chin up.

اما، چانه خود را بالا نگه دارید.

I’m sure you’ll find another job soon.”

مطمئنم به زودی شغل دیگری پیدا خواهید کرد.»

Now, “I got laid off” means “I was fired from my job”.

حالا "من اخراج شدم" یعنی " از کارم اخراج شدم".

“Our house burned down, and we lost everything.”

خانه ما سوخت و همه چیز را از دست دادیم.

What do you say?

چه می گویید؟

“I’m really sorry to hear that.”

"من واقعا متاسفم که این را می شنوم."

Phrase number six is: “Give me a hand”.

عبارت شماره شش این است: "دستی به من بده".

This expression is just a fancy way of asking for help.

این عبارت فقط یک راه فانتزی برای درخواست کمک است.

You’re not actually asking for a hand, so this is an idiom; it’s informal, it’s

شما در واقع دست نمی‌خواهید، بنابراین این یک اصطلاح است. غیررسمی است،

conversational and it makes you sound more like a native speaker.

محاوره‌ای است و باعث می‌شود بیشتر شبیه یک زبان مادری به نظر برسید.

For example, let’s say you’re trying to move some boxes, but they’re too heavy for

برای مثال، فرض کنید می‌خواهید چند جعبه را جابه‌جا کنید، اما برای شما خیلی سنگین هستند

you.

.

So, you ask someone else to help you with them: “Can you give me a hand with these

بنابراین، از شخص دیگری می‌خواهید که در مورد آنها به شما کمک کند: "می‌توانی با این جعبه‌ها به من دست بدهی

boxes?”

؟"

At work, one of your colleagues says: “I’m writing an important email, but I’m having

در محل کار، یکی از همکاران شما می‌گوید: «در حال نوشتن یک ایمیل مهم هستم، اما

trouble wording it correctly.

در بیان صحیح آن مشکل دارم.

Can you give me a hand?”

آیا می توانی کمکم کنی؟"

You can also use this expression to offer help by saying “give you a hand”: “Can

همچنین می‌توانید از این عبارت برای ارائه کمک با گفتن «به تو دست بده» استفاده کنید: «

I give you a hand with those bags?”

می‌توانم با آن کیف‌ها به تو دست بدهم؟»

So, you’re offering to help someone carry some bags.

بنابراین، شما به کسی کمک می‌کنید تا چند کیف را حمل کند.

Next up is the phrase “You’re kidding me”.

مورد بعدی عبارت "تو با من شوخی می کنی" است.

The word “kidding” means “joking”.

کلمه "شوخی" به معنای "شوخی" است.

You say this phrase when you’re angry, annoyed or irritated, as if you can’t believe how

وقتی عصبانی، عصبانی یا عصبانی هستید این عبارت را به زبان می آورید ، گویی نمی توانید باور کنید که

bad the situation is.

وضعیت چقدر بد است.

Let’s say you let a friend borrow your cell phone for a while.

فرض کنید به دوستی اجازه دادید تلفن همراه شما را برای مدتی قرض بگیرد.

But then your friend comes back to you and says: “I dropped your phone by mistake and

اما بعد دوستت پیشت می‌آید و می‌گوید: «به اشتباه گوشیت را انداختم

the screen’s cracked.

و صفحه‌نمایش ترک خورد.

I’m really sorry.”

واقعا متاسفم."

And you say, “You’re kidding me!”

و شما می گویید: "داری با من شوخی می کنی!"

Right?

درست؟

This is a joke; you’re playing with me.

این یه شوخیه؛ تو با من بازی می کنی

Don’t tell me you actually dropped my expensive iPhone!

به من نگو ​​که واقعاً آیفون گرانقیمت من را از دست دادی !

(Although I know that that phone in the picture is not an iPhone, but you get the idea.)

(اگرچه من می دانم که آن گوشی در تصویر آیفون نیست، اما شما این ایده را متوجه شدید.)

Or if you get to the airport late for a flight, the person at the check-in counter might say,

یا اگر برای پرواز دیر به فرودگاه برسید ، ممکن است شخصی که در گیشه پذیرش است بگوید:

“I’m afraid I can’t check you in.

«می ترسم. من نمی توانم شما را چک کنم.

You’re too late and the gate’s closed.”

شما خیلی دیر کرده اید و دروازه بسته است.

If you’re really angry, you might respond with “Are you kidding me?

اگر واقعاً عصبانی هستید، ممکن است با این جمله پاسخ دهید: «داری با من شوخی می‌کنی؟

I’m only two minutes late!”

من فقط دو دقیقه دیر کردم!»

Now, I remember back when I was in school, I worked very hard studying for a test.

الان یادم می‌آید زمانی که در مدرسه بودم، برای امتحان خیلی سخت کار می‌کردم.

It was the most confident I’d ever been about an exam.

این بیشترین اعتماد به نفسی بود که در مورد امتحان داشتم.

But, then when the results came, this other kid in my class came to me and said, “Hey,

اما، بعد از اینکه نتایج رسید، این بچه دیگر در کلاس من پیش من آمد و گفت: "هی

the test results are in, and you failed.”

، نتایج آزمون تمام شد، و تو شکست خوردی."

I couldn’t believe it.

من نمی توانستم آن را باور کنم.

I said, “You’ve got to be kidding me!” – this is the strongest form of this expression

گفتم: «باید با من شوخی کنی!» - این قوی ترین شکل این عبارت است

– “you’ve got to be kidding me”.

- "تو باید با من شوخی کنی".

Thankfully, he was kidding that time; not only did I pass the test, I got an A+.

خوشبختانه، او در آن زمان شوخی می کرد. من نه تنها در آزمون موفق شدم، بلکه A+ گرفتم.

I was first in class.

من اول کلاس بودم

Believe that.

بر این باورند که.

Phrase number eight is “Fair enough”.

عبارت شماره هشت "به اندازه کافی منصفانه" است.

It means, “I can accept that” or “That sounds acceptable / reasonable.”

به این معنی است که "من می توانم آن را بپذیرم" یا "این قابل قبول / معقول به نظر می رسد."

Imagine that you’re in a restaurant with a business contact.

تصور کنید که در یک رستوران با یک مخاطب تجاری هستید.

You ask: “Do you want to try the chicken parmesan?”

می‌پرسید: «می‌خواهید پارمزان مرغ را امتحان کنید ؟»

He says: “I can’t eat that.

او می گوید: من نمی توانم آن را بخورم.

I’m a vegetarian”, and you say: “OK, fair enough.”

من یک گیاهخوار هستم، و شما می گویید: "باشه، به اندازه کافی منصفانه."

Meaning, “I understand”, “That’s reasonable.”

به این معنی، "من می فهمم"، "این معقول است."

We can have eggplant parmesan instead.

می توانیم به جای آن پارمزان بادمجان بخوریم.

Or, let’s say your friend interviewed for a job and got the job but decided not to take

یا، فرض کنید دوست شما برای کاری مصاحبه کرده و آن کار را پیدا کرده است، اما تصمیم گرفته است آن را قبول

it.

نکند.

You ask: “Why didn’t you take the job?”

می‌پرسید: «چرا کار را نگرفتی؟»

He says: “Because the pay was too low.”

او می‌گوید: «چون دستمزد خیلی کم بود.»

And you say: “Fair enough.”

و شما می گویید: "به اندازه کافی منصفانه."

I can understand.

می فهمم.

Here’s a conversation between two students in the school cafeteria: “I forgot my wallet.

در اینجا گفتگوی بین دو دانش آموز در کافه تریا مدرسه است: "کیف پولم را فراموش کردم.

Can you pay for my lunch today?

می توانید هزینه ناهار امروز من را بپردازید؟

I’ll pay for yours tomorrow.”

من فردا هزینه شما را پرداخت می کنم.»

“Fair enough.”

"به اندازه کافی منصفانه."

That works for me.

این برای من کار می کند.

Number nine is “I couldn’t care less”.

شماره نه این است: "من نمی توانستم اهمیتی بدهم".

We use this fancy expression to say that we absolutely do not care about something.

ما از این عبارت فانتزی استفاده می کنیم تا بگوییم که ما مطلقاً به چیزی اهمیت نمی دهیم.

I once asked a friend of mine this question: “Who do you think really invented calculus:

یک بار از یکی از دوستانم این سوال را پرسیدم: "به نظر شما چه کسی حساب دیفرانسیل و انتگرال را اختراع کرد:

Newton or Leibniz?”

نیوتن یا لایب نیتس؟"

He said: “Man, I hate math.

او گفت: "مرد، من از ریاضی متنفرم.

I couldn’t care less who invented it.”

برایم مهم نبود که چه کسی آن را اختراع کرده است.»

You can feel his distaste for mathematics in that sentence.

بیزاری او از ریاضیات را در آن جمله می توانید احساس کنید .

Of course, you can dislike things other than mathematics.

البته، شما می توانید چیزهای دیگری غیر از ریاضیات را دوست نداشته باشید .

When someone asks me: “What’s your favorite soap opera?”

وقتی کسی از من می پرسد: "سابون اپرا مورد علاقه شما چیست؟"

I say, “I couldn’t care less about soap operas.”

می‌گویم: «نمی‌توانستم به سریال‌های تلویزیونی اهمیت بدهم .»

If you don’t know what a soap opera is, it’s basically any long-running TV series

اگر نمی‌دانید سریال تلویزیونی چیست، اساساً هر سریال تلویزیونی طولانی مدتی

that is a drama.

است که درام است.

And next time one of your annoying friends asks you: “Hey, guess which celebrity couple

و دفعه بعد یکی از دوستان مزاحم شما از شما می پرسد: "هی، حدس بزن کدام زوج مشهور به

just divorced.”

تازگی طلاق گرفته اند."

you can reply: “Please don’t tell me.

می توانید پاسخ دهید: «لطفا به من نگویید.

I couldn’t care less.”

نمی‌توانستم اهمیتی بدهم.»

Number ten is “sick and tired”.

شماره ده "بیمار و خسته" است.

This is kind of related to the previous one, but this expression is more serious.

این به نوعی مربوط به مورد قبلی است، اما این عبارت جدی تر است.

It means you’re fed up, you cannot tolerate something.

این بدان معنی است که شما خسته شده اید، نمی توانید چیزی را تحمل کنید.

For example: “I’m not going to watch the news anymore.

به عنوان مثال: "من دیگر اخبار را تماشا نمی کنم.

I’m sick and tired of all the negativity.”

من از این همه منفی بافی خسته و بیزارم.»

Now, I read in the newspaper today about a group of factory workers going on strike.

الان در روزنامه امروز اعتصاب گروهی از کارگران کارخانه را خواندم.

One of them was quoted as saying, “We’re going on strike because we’re sick and tired

به نقل از یکی از آنها گفت: " ما اعتصاب می کنیم زیرا

of not getting paid on time month after month.”

از اینکه ماه به ماه به موقع حقوق نگیریم مریض و خسته شده ایم."

Now, my brother is a very smart guy.

حالا برادر من خیلی باهوش است.

But he often tends to get stuck in a rut – that means, he sometimes does the same things over

اما او اغلب تمایل دارد که در یک بیراهه گیر کند - این بدان معناست که او گاهی اوقات کارهای مشابه را بارها

and over again.

و بارها انجام می دهد.

So, when I went to visit last month, I asked him, “Aren’t you sick and tired of eating

بنابراین، وقتی ماه گذشته برای ملاقات رفتم، از او پرسیدم: "آیا از خوردن

macaroni and cheese for breakfast every single day?”

ماکارونی و پنیر برای صبحانه هر روز خسته و خسته نشدی؟"

Can you guess what he said?

می توانید حدس بزنید او چه گفت؟

He said, “Not really.”

گفت: نه واقعاً.

And the final item in this lesson is the set of these three phrases: “I’d better get

و آخرین مورد در این درس مجموعه ای از این سه عبارت است: "بهتر است

going / I’ve gotta go / I’ve gotta run”.

شروع کنم / باید بروم / باید فرار کنم".

These are some polite yet stylish ways of saying goodbye: “I have to pick up my kids

اینها چند روش مودبانه و در عین حال شیک برای خداحافظی هستند: «من باید بچه هایم را

from school.

از مدرسه ببرم.

I’d better get going.”

بهتر است بروم.»

“ I’ve gotta go.

"من باید بروم.

Catch you later.”

بعد به شما ملحق میشم."

(the “got to” sounds like “gotta” – “I’ve gotta go”).

("باید" به نظر می رسد "باید" - "من باید بروم").

“It’s getting late.

"داره دیر میشه.

I’ve got to run.”

من باید بدوم.»

These all mean the same thing: there is some reason why you cannot stay and chat; you have

معنی همه اینها یکسان است: دلیلی وجود دارد که نمی توانید بمانید و چت کنید.

to go.

باید بروی.

And, with that, I hope you enjoyed this lesson.

و با آن، امیدوارم از این درس لذت برده باشید.

I’d love to stick around, but there’s some place I need to be, so I’d better get

من دوست دارم در آنجا بمانم، اما جایی است که باید باشم، پس بهتر است

going.

بروم.

Happy learning, and I will see you in another lesson soon.

یادگیری مبارک، و به زودی شما را در یک درس دیگر خواهم دید .