Turn Around, Take Up, Look Down ✨Most Common Phrasal Verbs in English (40-42)

Hi everyone. I'm Jennifer from English  with Jennifer. When did you learn to cook?  

سلام به همه. من جنیفر از انگلیسی با جنیفر هستم. از کی آشپزی یاد گرفتی؟

I'll tell you my cooking story. I loved  to bake cakes and cookies at a young age,  

من داستان آشپزی ام را به شما می گویم. در سنین جوانی عاشق پختن کیک و کلوچه بودم،

but I didn't learn to cook until I was an adult.  I think I was one of those people who kind of  

اما تا بزرگسالی آشپزی را یاد نگرفتم. فکر می‌کنم من از آن دسته افرادی بودم که به نوعی

looked down on cooking, and I just thought  there were more important things to learn,  

به آشپزی با تحقیر نگاه می‌کردم، و فقط فکر می‌کردم چیزهای مهم‌تری برای یادگیری وجود دارد،

so I only learned to cook when I absolutely had  to. In the 1990s and early 2000s, cooking shows  

بنابراین فقط زمانی آشپزی را یاد گرفتم که کاملاً مجبور باشم . در دهه‌های 1990 و اوایل دهه 2000، نمایش‌های آشپزی

exploded. On TV, there were many cooks teaching  us how to make really good everyday dishes.  

منفجر شد. در تلویزیون، آشپزهای زیادی به ما آموزش می‌دادند که چگونه غذاهای روزانه واقعاً خوب درست کنیم.

I learned a lot by watching. Thanks to TV and now  the internet, I bet a lot of people of different  

من با دیدن چیزهای زیادی یاد گرفتم. به لطف تلویزیون و اکنون اینترنت، شرط می‌بندم بسیاری از افراد در

ages have taken up cooking just for fun. You get  pleasure from preparing good food and sharing  

سنین مختلف فقط برای سرگرمی آشپزی را شروع کرده‌اند. از تهیه غذای خوب و به اشتراک گذاشتن

it with others. So, if you're not eating well  because you haven't invested the time to learn,  

آن با دیگران لذت می برید. بنابراین، اگر خوب غذا نمی‌خورید چون زمان صرف یادگیری نکرده‌اید،

I think you can turn things around  just by watching some cooking shows  

فکر می‌کنم می‌توانید فقط با تماشای برخی برنامه‌های آشپزی

or some videos online. It's never too late  to learn. Speaking of learning, we're going  

یا چند ویدیوی آنلاین، اوضاع را تغییر دهید. هیچ وقت برای یادگیری دیر نیست. در مورد یادگیری صحبت می کنیم،

to study three common phrasal verbs together:  turn around, take up, look down. Let's begin.

سه فعل رایج عبارتی را با هم مطالعه می کنیم: چرخش کردن، بلند کردن، نگاه کردن به پایین. شروع کنیم.

"Turn around" can be a transitive  or intransitive phrasal verb.  

"Turn around" می تواند یک فعل گذرا یا غیر گذرا باشد.

Literally, if you turn around,  you face the opposite direction.

به معنای واقعی کلمه، اگر بچرخید، با جهت مخالف روبرو می شوید.

If a situation turns around or if someone  turns things around, then there's a significant  

اگر موقعیتی تغییر کند یا اگر کسی همه چیز را تغییر دهد، تغییر قابل توجهی

change for the better. Your life can  turn around. The economy can turn around.  

برای بهتر شدن وجود دارد. زندگی شما می‌تواند بچرخد. اقتصاد می تواند بچرخد.

Or if the country has a poor economy,  then a strong leader can turn it around.  

یا اگر کشور اقتصاد ضعیفی دارد، آنگاه یک رهبر قوی می‌تواند آن را تغییر دهد.

Note how "turn something around" is separable.

توجه داشته باشید که چگونه "چیزی را بچرخانید" قابل تفکیک است.

We sometimes combine "turn around" with another  action, and it means a change in thinking.  

ما گاهی اوقات «چرخش» را با عمل دیگری ترکیب می‌کنیم و این به معنای تغییر در تفکر است.

Someone decided to do something different,  something surprising, and not always good.  

شخصی تصمیم گرفت کاری متفاوت انجام دهد، کاری شگفت‌انگیز، و نه همیشه خوب.

Picture this situation. A man made a promise to  his business partners. Then he turned around and  

این وضعیت را تصور کنید. مردی به شرکای تجاری خود قول داد. سپس برگشت و به

betrayed them. He sold company secrets. Sounds  like a plot for a movie or a book. Right?

آنها خیانت کرد. او اسرار شرکت را فروخت. شبیه طرحی برای یک فیلم یا کتاب است. درست؟

Guess what the compound noun is? Turnaround.  It's one word. It refers to a significant  

حدس بزنید اسم مرکب چیست؟ بچرخ. این یک کلمه است. این به تغییر قابل توجهی

change in someone's performance. Or in  the context of business and production,  

در عملکرد یک فرد اشاره دارد. یا در زمینه کسب و کار و تولید،

"turnaround" refers to how quickly  someone can produce their service.  

«چرخش» به سرعت یک نفر می‌تواند خدمات خود را تولید کند، اشاره دارد.

For example, I offer editing services through  my website. For a short document, turnaround  

برای مثال، من خدمات ویرایش را از طریق وب‌سایت خود ارائه می‌دهم. برای یک سند کوتاه،

time can be 24 hours. But for a longer document,  turnaround becomes a matter of days, not hours.

زمان چرخش می‌تواند ۲۴ ساعت باشد. اما برای یک سند طولانی‌تر، چرخش به چند روز تبدیل می‌شود، نه ساعت‌ها.

Okay. So, let's see if you  remember everything so far.  

باشه. بنابراین، بیایید ببینیم آیا تا به حال همه چیز را به خاطر می آورید یا خیر.

What are two possible meanings of "turn around"?

دو معنی ممکن برای "برگرداندن" چیست؟

Change for the better and decide to do  something surprising, something different.

برای بهتر شدن تغییر کنید و تصمیم بگیرید که کاری شگفت‌انگیز و متفاوت انجام دهید.

And when could we talk about turnaround  time? In what kind of situation?

و چه زمانی می‌توانیم درباره زمان بازگشت صحبت کنیم ؟ در چه شرایطی؟

How long it takes to repair a phone.

چقدر طول می کشد تا یک گوشی تعمیر شود.

Here's an expression you can  hear and use in conversation:  

این عبارتی است که می‌توانید بشنوید و در مکالمه از آن استفاده کنید:

every time I turn around or  every time you turn around.  

هر بار که من برمی‌گردم یا هر بار که شما برمی‌گردید.

It refers to something that happens frequently.  It's similar to "every time I look."

به چیزی اشاره دارد که مکررا اتفاق می افتد. شبیه "هر بار که نگاه می کنم" است.

For example, home ownership isn't  easy. Every time I turn around,  

برای مثال، مالکیت خانه آسان نیست. هر بار که برمی گردم،

there's something to clean or fix,  meaning I often face these kinds of tasks.

چیزی برای تمیز کردن یا تعمیر وجود دارد، یعنی اغلب با این نوع کارها مواجه می شوم.

Or here's another example.  Every time you turn around,  

یا این یک مثال دیگر است. هر بار که برمی‌گردید،

social media platforms are making changes.  It seems like there are updates every month.

پلتفرم‌های رسانه‌های اجتماعی در حال ایجاد تغییرات هستند. به نظر می رسد هر ماه به روز رسانی وجود دارد.

Every time I turn around, Denise is there.  Every time I turn around, you're talking  

هر بار که برمیگردم، دنیز آنجاست. هر بار که برمیگردم، تو

to him. Is there anything that happens  often? Maybe too often? Finish my sentence.

با او حرف میزنی. آیا چیزی وجود دارد که اغلب اتفاق می افتد ؟ شاید خیلی وقت ها؟ جمله ام را تمام کن

"Take up" is transitive and separable.  

«برداشتن» متعدی و قابل تفکیک است.

There are a few different meanings. Can you guess  from context? Match the meanings to the sentences.

چند معنی مختلف وجود دارد. آیا می توانید از روی زمینه حدس بزنید؟ معانی را با جملات مطابقت دهید.

Here are the answers.

در اینجا پاسخ ها آمده است.

"Take up" can mean "begin." When I took up  folk dancing, I began to do it as a hobby. So,  

"برداشتن" می تواند به معنای "شروع" باشد. وقتی رقص محلی را شروع کردم، به عنوان یک سرگرمی شروع به انجام آن کردم. بنابراین،   می‌توانید

you can take up a new hobby, but you  could also take up a new position,  

سرگرمی جدیدی را انتخاب کنید، اما می‌توانید موقعیت جدیدی را نیز انتخاب کنید،

though I think that's a little less  common. Personally, I talk about  

هرچند من فکر می‌کنم که کمی کمتر رایج است. من شخصاً در مورد

taking on a new position or taking on new duties,  but some people use "take up" in this context.

به عهده گرفتن یک موقعیت جدید یا انجام وظایف جدید صحبت می کنم، اما برخی از افراد در این زمینه از "تصرف" استفاده می کنند.

When take up means "use," we're referring to  space or time. Take up space. Take up time.  

وقتی برداشت به معنای «استفاده» است، به فضا یا زمان اشاره می‌کنیم. فضا را اشغال کنید. وقت بگیرید.

For example, if cleaning your home takes up  too much of your weekend, maybe you should  

به عنوان مثال، اگر تمیز کردن خانه بیش از حد از تعطیلات آخر هفته شما را می گیرد، شاید بهتر است به

try doing a little bit throughout the week  instead of waiting until Saturday and Sunday.

جای اینکه تا شنبه و یکشنبه منتظر بمانید، کمی در طول هفته این کار را انجام دهید.

"Take up" can also mean "discuss  or handle." When there's a problem,  

«برداشتن» می‌تواند به معنای «بحث کردن یا رسیدگی» نیز باشد. وقتی مشکلی وجود دارد،

you can take it up with someone. Note  how we take something up with someone.

می‌توانید آن را با کسی مطرح کنید. توجه داشته باشید که چگونه با کسی کاری را انجام می‌دهیم.

Often we use the phrase "take  the matter up with someone,"  

اغلب ما از عبارت « مسئله را با کسی در میان بگذارید» استفاده می‌کنیم،

meaning you discuss a certain matter with  someone or you deal with a certain matter.

به این معنی که شما درباره موضوع خاصی با شخصی صحبت می‌کنید یا با موضوع خاصی سروکار دارید.

Answer these questions for practice. Name a hobby  that you enjoy. When did you first take it up?

برای تمرین به این سوالات پاسخ دهید. یک سرگرمی که از آن لذت می برید نام ببرید. اولین بار چه زمانی آن را شروع کردید؟

Name something other than work  that takes up a lot of your time.

چیزی غیر از کاری که زمان زیادی از شما می گیرد نام ببرید.

If you had a complaint about something in  your town, who would you take it up with?

اگر در مورد چیزی در شهرتان شکایتی داشتید، آن را با چه کسی مطرح می‌کردید؟

We learned the expression "take the matter up  with someone." Don't confuse that with "take  

ما عبارت "موضوع را با کسی مطرح کن" یاد گرفتیم . آن را با "

someone up on something." If you take someone  up on something, you accept their offer.  

کسی را به کاری بردار" اشتباه نگیرید. اگر شخصی را در کاری قبول کنید، پیشنهاد او را می‌پذیرید.

For example, if your friend jokingly  offers to help you clean your house,  

برای مثال، اگر دوستتان به شوخی پیشنهاد کمک به تمیز کردن خانه‌تان را به شما بدهد،

you may say, "Hey. I just  may take you up on that."

ممکن است بگویید: «هی. من فقط می‌توانم شما را به این موضوع بپردازم».

Hey! I might take you up on that. Thanks. I  might take you up on that. I might take you  

سلام! من ممکن است شما را در مورد آن بپذیرم. با تشکر. من ممکن است شما را در این مورد راهنمایی کنم. ممکن است

up on that one day. "Look down" all by itself  doesn't need an object. Literally, to look down  

یک روز شما را بلند کنم. «نگاه به پایین» به تنهایی به شیئی نیاز ندارد. به معنای واقعی کلمه، پایین نگاه کردن

means to lower your eyes. You can look down at the  floor. You can look down at your feet. "Look down  

به معنای پایین آوردن چشمان است. می‌توانید به زمین نگاه کنید. می توانید به پاهای خود نگاه کنید. «Look down

on" needs an object. It's transitive. You can look  down on something. You can look down on someone.

on» به یک شی نیاز دارد. متعدی است. می‌توانید به چیزی از بالا نگاه کنید. شما می توانید به کسی از بالا نگاه کنید.

Do you remember why I didn't learn to cook for a  long time? I just felt there were more important  

یادت هست چرا برای مدت طولانی آشپزی یاد نگرفتم ؟ فقط احساس کردم چیزهای مهم تری وجود دارد که

things to learn first. I also had other people to  cook for me, and they were really good at it. Now,  

ابتدا باید یاد بگیرم. من افراد دیگری هم داشتم که برای من غذا درست می کردند، و آنها واقعاً در این کار خوب بودند. اکنون،

of course, I understand it's wrong to look down on  cooking. Cooking is a skill and a very good one.  

البته، می‌دانم که این اشتباه است که به آشپزی به چشم تحقیر نگاه کنیم. آشپزی یک مهارت و یک مهارت بسیار خوب است.

I've really grown to appreciate people who cook  well. Some have built careers on their cooking  

من واقعاً قدردان افرادی هستم که به خوبی آشپزی می کنند. برخی بر اساس مهارت‌های آشپزی خود شغل ایجاد کرده‌اند

skills, and they don't just work in restaurants.  There are those people who love to teach others  

و فقط در رستوران‌ها کار نمی‌کنند. افرادی هستند که دوست دارند به دیگران

to cook, and they're amazing at it. So, what's  another way to say "look down on something"?

آشپزی بیاموزند و در این کار شگفت‌انگیز هستند. بنابراین، راه دیگری برای گفتن «به چیزی از بالا نگاه کن» چیست؟

Consider unimportant.

بی اهمیت در نظر بگیرید.

If you look down on something, you don't value it.  

اگر به چیزی با تحقیر نگاه کنید، ارزشی برای آن قائل نیستید.

If you look down on someone, you see  them as inferior. You don't respect them.

اگر به کسی با تحقیر نگاه کنید، او را پست‌تر می‌بینید. شما به آنها احترام نمی گذارید

So, I think at this point, you can understand the  expression "to look down your nose at something  

بنابراین، فکر می‌کنم در این مرحله، می‌توانید عبارت «نگاه کردن از پایین بینی به چیزی

or someone." It's the same as simply  looking down on someone or something.

یا کسی» را درک کنید. این همان نگاه ساده به کسی یا چیزی است.

I'm sick of you looking down your nose at us.  Do you look down on me? Here are a couple of  

حالم به هم میخوره از اینکه به ما نگاه میکنی آیا از بالا به من نگاه می کنی؟ در اینجا چند سؤال وجود دارد که باید

questions for you to think about. Why  do some people look down on others?  

درباره آنها فکر کنید. چرا برخی از مردم به دیگران نگاه می کنند؟ آیا

Are there groups of people that  others tend to look down on?

گروه‌هایی از مردم وجود دارند که دیگران به آنها از تحقیر نگاه می‌کنند؟

Feel free to share your  thoughts on these questions  

می‌توانید نظرات خود را درباره این سؤالات

or any of my earlier questions in the comments.

یا هر یک از سؤالات قبلی من در نظرات به اشتراک بگذارید.

We've studied three common  phrasal verbs: turn around,  

ما سه فعل عبارتی رایج را مطالعه کرده‌ایم: چرخیدن،

take up, look down. Do you think you  remember phrasal verbs from previous lessons?  

برداشتن، نگاه کردن به پایین. آیا فکر می‌کنید افعال عبارتی درس‌های قبلی را به خاطر دارید؟

Let's review a little. I promise  it won't take up too much time.

کمی مرور کنیم. قول می‌دهم زمان زیادی را از شما بگیرد.

That's all for now. Remember to review as  needed, and I'll see you soon for another lesson.  

فعلاً همین است. به یاد داشته باشید که در صورت نیاز مرور کنید ، و من به زودی شما را برای درس دیگری می بینم.

Please like and share the video  if you found the lesson useful.  

لطفاً اگر این درس را مفید دیدید، ویدیو را لایک کنید و به اشتراک بگذارید .

As always, thanks for watching and happy studies!

مثل همیشه، برای تماشا و مطالعات شاد متشکریم!

Everyone, visit me on Patreon. You can join to  support my online work, get live lessons and bonus  

همه، در Patreon به من سر بزنید. می‌توانید برای حمایت از کار آنلاین من، دریافت درس‌های زنده و

videos, and some of you may even want a monthly  one-on-one video call. Follow me on Facebook,  

ویدیوهای پاداش، بپیوندید، و حتی ممکن است برخی از شما یک تماس ویدیویی یک به یک ماهانه بخواهید. من را در فیسبوک،

Twitter, and Instagram. Why not join me on  Patreon? And don't forget to subscribe on YouTube!

توییتر و اینستاگرام دنبال کنید. چرا در Patreon به من ملحق نمی شوید ؟ و فراموش نکنید که در YouTube مشترک شوید!