How to Master English Fluency: Secrets from the Experts

Hello my amazing students.

سلام دانش آموزان شگفت انگیز من

I am so excited for you because today  

من برای شما بسیار هیجان زده هستم زیرا امروز

you are going to get the best  advice to become fluent fast.

شما بهترین توصیه را برای مسلط شدن سریع دریافت خواهید کرد.

But this advice isn't coming from me.

اما این توصیه از من نمی آید.

This advice is coming from expert  polyglots and successful language learners.

این توصیه از چند زبان‌آموزان متخصص و زبان‌آموزان موفق ارائه شده است.

And they're going to share with you  their best language learning secrets.

و آنها بهترین رازهای یادگیری زبان خود را با شما به اشتراک خواهند گذاشت.

How to become fluent, faster,  and mistakes to avoid.

چگونه مسلط شویم، سریع‌تر شویم و از اشتباهات اجتناب کنیم.

Welcome back to JForrest English.

به JForrest English خوش آمدید.

Of course.

I'm Jennifer.

البته.

من جنیفر هستم

Now let's get started.

حالا بیایید شروع کنیم.

First, we'll hear from famous polyglot Steve  Kaufmann, who has learned over 20 languages,  

ابتدا، از چند زبان معروف استیو کافمن که بیش از 20 زبان یاد گرفته است، خواهیم شنید

and he's going to share his best advice with you.

و او بهترین توصیه خود را با شما در میان می گذارد.

So Steve, you're a polyglot  who speaks 20 languages.

بنابراین استیو، شما یک چند زبانی هستید که به 20 زبان صحبت می کنید.

What's your secret to learning languages?

راز شما برای یادگیری زبان چیست؟

First of all, I have to caution you when I say 20.

اول از همه، وقتی می‌گویم 20 باید به شما هشدار بدهم. من

I have learned 20 at different  times to varying degrees.

20 را در زمان‌های مختلف به درجات مختلف یاد گرفته‌ام.

I can't say that I'm totally  fluent in 20 languages.

نمی توانم بگویم که به 20 زبان کاملاً مسلط هستم.

I could easily switch into, say, a dozen  of them and others I would have to refresh.

من به راحتی می‌توانستم، مثلاً، ده‌ها مورد از آنها و سایر مواردی را که باید تجدید کنم.

Or I'm in the process of learning and the secret  is to enjoy the process, just to simply not worry  

یا من در حال یادگیری هستم و راز آن لذت بردن از این فرآیند است، فقط برای اینکه نگران نباشم

about how well I'm doing, where what mistakes  I make, just expose myself to the language  

در مورد عملکردم خوب است، چه اشتباهاتی مرتکب می شوم، فقط

every so often When I'm curious, I might look up  something related to grammar, some explanation.

هر چند وقت یک بار وقتی هستم خودم را در معرض این زبان قرار دهم  کنجکاو، ممکن است به دنبال چیزی بگردم که مربوط به گرامر، توضیحی باشد.

But I don't focus on explanations.

اما من روی توضیحات تمرکز نمی کنم. از طریق گوش دادن و خواندن زیاد،

I focus on getting the language into me  through a lot of listening and reading.

روی وارد کردن زبان به خودم تمرکز می‌کنم .

Well, 12 languages is still extremely impressive.

خوب، 12 زبان هنوز هم بسیار چشمگیر است.

Now, do you think that anyone  can become a polyglot, or are  

حالا، آیا فکر می‌کنید که هرکسی می‌تواند چند زبانه شود، یا اینکه

some people just more naturally gifted  when it comes to learning languages?

برخی افراد در یادگیری زبان استعداد طبیعی‌تری دارند؟

I think that potentially  anyone can become a polyglot.

من فکر می کنم که به طور بالقوه هر کسی می تواند چند زبانی شود.

The more languages you learn, the easier  it becomes to learn new languages.

هرچه زبان‌های بیشتری یاد بگیرید، یادگیری زبان‌های جدید آسان‌تر می‌شود.

So the most difficult language  is your first foreign language  

بنابراین سخت‌ترین زبان اولین زبان خارجی شماست،

because you've never done it before.

زیرا قبلاً آن را انجام نداده‌اید.

You're you don't know how to go about it.

شما نمی دانید چگونه در مورد آن اقدام کنید.

You're not confident.

شما اعتماد به نفس ندارید

And I think that as you learn more  languages, those parts of your brain  

و من فکر می‌کنم هرچه زبان‌های بیشتری یاد می‌گیرید، آن بخش‌هایی از مغزتان

that deal with acquiring new languages, they  become more, you know, adept at doing it.

که با فراگیری زبان‌های جدید سروکار دارند، آن‌ها در انجام این کار مهارت بیشتری پیدا می‌کنند.

So I think anyone can do it.

بنابراین من فکر می کنم هر کسی می تواند آن را انجام دهد.

They have to be motivated, they have to put in  the time, and they get better and better at it.

آنها باید انگیزه داشته باشند، باید وقت بگذارند و در این کار بهتر و بهتر می شوند.

But for most people, I think learning  one or two languages is enough.

اما برای بیشتر مردم، فکر می‌کنم یادگیری یک یا دو زبان کافی است.

It just so happens that I,  for a variety of reasons,  

اتفاقاً من، به دلایل مختلف،

got interested in learning many languages.

به یادگیری زبان های زیادی علاقه مند شدم.

And you mentioned motivation.

و به انگیزه اشاره کردید.

If you had to boil down the qualities  or personality traits of successful  

اگر بخواهید ویژگی‌ها یا ویژگی‌های شخصیتی

language learners, what would you say those are?

زبان‌آموزان موفق را خلاصه کنید، می‌گویید اینها چه هستند؟

Well, obviously motivation is big.

خب، واضح است که انگیزه بزرگ است.

The motivation, I would say attitude is big.

انگیزه، می توانم بگویم نگرش بزرگ است.

So motivation is one thing.

بنابراین انگیزه یک چیز است. می

Confidence, you know, enjoying the  language, enjoying the language,  

دانید، اعتماد به نفس، لذت بردن از زبان، لذت بردن از زبان،

learning process, all of those things  are part of that positive attitude.

فرآیند یادگیری، همه آن چیزها بخشی از این نگرش مثبت است.

And I also think it's very important not to  

و همچنین فکر می‌کنم بسیار مهم است که

be a perfectionist, very important to  accept, you know, fuzziness inserted.

کمال‌گرا نباشیم، می‌دانید که ابهام وارد شده را بپذیرید.

Jude, you know you don't quite understand.

جود، می دانی که کاملاً نمی فهمی.

You keep forgetting the same words,  

شما مدام همان کلمات را فراموش می کنید،

and all of that is fine because you're enjoying  the process of discovering another language.

و همه اینها خوب است زیرا از فرآیند کشف زبان دیگر لذت می برید.

And you mentioned confidence.

و شما به اعتماد به نفس اشاره کردید.

I'm going to ask you a follow up because many of  

من از شما درخواست خواهم کرد که این موضوع را پیگیری کنید زیرا بسیاری از

my students tell me that they lack  confidence when using their English.

دانش آموزانم به من می گویند که هنگام استفاده از انگلیسی خود اعتماد به نفس ندارند.

So can you speak a little bit more  about the role that confidence has  

بنابراین می توانید کمی بیشتر درباره نقشی که اعتماد به نفس

when learning and using a foreign language?

هنگام یادگیری و استفاده از یک زبان خارجی دارد صحبت کنید؟

Confidence is huge and and that's why I put a a  great amount of emphasis on listening and reading.

اعتماد به نفس بسیار زیاد است و به همین دلیل است که تاکید زیادی روی گوش دادن و خواندن دارم.

And you sometimes hear people say, well  I can read but I have trouble speaking.

و گاهی می شنوید که مردم می گویند، خوب، من می توانم بخوانم اما در صحبت کردن مشکل دارم.

But most of those people don't realize  just how much you need to read and listen.

اما بیشتر این افراد متوجه نمی‌شوند که چقدر به خواندن و گوش دادن نیاز دارید.

Like you have to read a book,  203 hundred pages, one book,  

مثل اینکه باید یک کتاب بخوانید، 203 صد صفحه، یک کتاب،

several books and the brain starts to get used  to the language and reading is so easy to do.

چند کتاب و مغز شروع به عادت کردن به زبان می کند و خواندن بسیار آسان است.

And when we read, it's almost as if  we're speaking because we are sort  

و وقتی می‌خوانیم، تقریباً انگار داریم حرف می‌زنیم زیرا

of subconsciously as vocalizing  as we read and also listening.

ناخودآگاه به همان اندازه که می‌خوانیم و همچنین گوش می‌دهیم، آواز داریم.

And so if you build up this degree  of confidence with the language,  

و بنابراین، اگر این میزان اعتماد را با زبان ایجاد کنید،

the brain is used to the language.

مغز به زبان عادت کرده است.

The brain has formed a model of the language.

مغز مدلی از زبان را تشکیل داده است.

When you go to speak, of course  you're going to struggle at first,  

وقتی می روید صحبت کنید، البته در ابتدا با مشکل مواجه خواهید شد،

but you will gradually improve because  you have all these words inside you.

اما به تدریج پیشرفت خواهید کرد زیرا همه این کلمات را در درون خود دارید.

So I think part of it is being better prepared.

بنابراین من فکر می کنم بخشی از آن آماده شدن بهتر است.

Most people don't put the time and  effort into reading and listening.

بیشتر مردم وقت و تلاش خود را صرف خواندن و گوش دادن نمی کنند.

They desperately try to  remember some grammar rules,  

آن‌ها ناامیدانه سعی می‌کنند برخی از قوانین گرامری را به خاطر بسپارند،

and they try to think of grammar rules  while they're speaking, which is hopeless.

و سعی می‌کنند در حین صحبت کردن به قوانین گرامر فکر کنند، که ناامیدکننده است.

And then they have to accept  that when they're speaking,  

و سپس باید بپذیرند که وقتی صحبت می‌کنند، در

they're actually practicing speaking,  and they will gradually get better.

واقع دارند صحبت کردن را تمرین می‌کنند و به تدریج بهتر می‌شوند.

And while they're speaking, if they're speaking to  people that matter to them, they're getting very  

و در حین صحبت کردن، اگر با افرادی صحبت می‌کنند که برایشان مهم است،

valuable input, which is also all part of training  the brain to be comfortable in the language.

ورودی‌های بسیار ارزشمندی دریافت می‌کنند، که همگی بخشی از آموزش مغز برای راحت بودن در زبان است.

So it's all about input and  understanding that all the  

بنابراین، همه چیز در مورد ورودی و درک این موضوع است که همه

different things that we're doing when we're  learning a language contribute to that input.

کارهای مختلفی که در هنگام یادگیری زبان انجام می‌دهیم به آن ورودی کمک می‌کنند.

Well, exactly.

خوب دقیقا

Obviously, if you have an opportunity for output,  

بدیهی است، اگر فرصتی برای خروجی،

for speaking or for writing, you  want to take advantage of it,  

برای صحبت کردن یا برای نوشتن دارید، می خواهید از آن بهره ببرید

and you want to do it without worrying  about mistakes, just trusting your impulses.

و می خواهید بدون نگرانی در مورد اشتباهات، فقط به تکانه های خود اعتماد کنید.

But we don't necessarily, Unless we  live where their language is spoken,  

اما ما لزوماً این کار را نمی‌کنیم، مگر اینکه در جایی زندگی کنیم که به زبان آنها صحبت می‌شود،

we don't always have a lot of  opportunity to speak with people.

همیشه فرصت زیادی برای صحبت با مردم نداریم.

We should speak whenever we can, but  we don't always have that opportunity.

ما باید هر زمان که می توانیم صحبت کنیم، اما همیشه این فرصت را نداریم.

But it's very easy to organize  listening, very easy to organize reading.

اما سازماندهی گوش دادن بسیار آسان است، سازماندهی خواندن بسیار آسان است.

And you know, some people say, well, how can I  read if there's so many words that I don't know?

و می دانید، برخی از مردم می گویند، خوب، چگونه می توانم بخوانم اگر تعداد کلمات زیادی وجود دارد که من نمی دانم؟

Well, that's part of, You know,  we have link as an example,  

خب، این بخشی از است، می‌دانید، ما به عنوان مثال پیوند داریم،

but if you are reading online,  you have online dictionaries.

اما اگر به صورت آنلاین مطالعه می‌کنید، فرهنگ لغت آنلاین دارید.

It's so easy nowadays to work  on getting your vocabulary up  

امروزه کار کردن بر روی رساندن دایره لغات خود

to where eventually you can read books on paper,  

به جایی که در نهایت می‌توانید کتاب‌ها را روی کاغذ بخوانید، بسیار آسان است،   که

which is the ultimate sort of milestone when  you read your first book from cover to cover.

وقتی اولین کتاب خود را از روی جلد می‌خوانید، نقطه عطف نهایی است.

And all of that is, is part of getting you  in a place where you're comfortable speaking.

و همه اینها بخشی از رساندن شما به مکانی است که در آن راحت صحبت کنید.

And coming back to that place of  getting comfortable speaking when  

و زمانی که

I'm working with students and I'm sure all my.

با دانش‌آموزان کار می‌کنم و مطمئنم که همه چیز را راحت می‌کنم.

Students.

دانش آموزان.

Watching can relate to this question.

تماشا کردن می تواند با این سوال مرتبط باشد.

When I'm working with students,  

وقتی با دانش‌آموزان کار می‌کنم،

the number one concern that they have is  that they don't feel confident speaking.

نگرانی شماره یک آنها این است که در صحبت کردن احساس اعتماد به نفس ندارند.

They feel like they're being  judged by native speakers.

آنها احساس می‌کنند که توسط افراد بومی مورد قضاوت قرار می‌گیرند.

They're worried about their grammar mistakes.

آنها نگران اشتباهات گرامری خود هستند.

They're worried that their accents are too thick,  

آن‌ها نگران هستند که لهجه‌هایشان خیلی غلیظ باشد،

and all of this prevents them  from speaking confidently.

و همه اینها مانع از آن می‌شود که با اطمینان صحبت کنند.

So what advice would you give to these students?

پس چه توصیه ای به این دانش آموزان دارید؟

OK, well there's you mentioned  several things there.

خوب، شما به چند چیز در آنجا اشاره کردید.

First of all, thick accent.

اول از همه، لهجه غلیظ.

As long as you are comprehensible,  your accent is fine.

تا زمانی که قابل درک باشید، لهجه شما خوب است.

We have to accept that.

ما باید این را بپذیریم.

Obviously, if we can get closer  to sort of native pronunciation,  

بدیهی است که اگر بتوانیم به نوعی تلفظ بومی نزدیک‌تر شویم،

we have to want to in a way, we want  to imitate the way the native speak.

باید به نوعی بخواهیم، ​​می‌خواهیم از نحوه صحبت کردن بومی تقلید کنیم.

But we have to realize, and I realize that I will  

اما ما باید متوجه باشیم، و می‌دانم که

never be mistaken for a native speaker  in the languages that I have learned.

هرگز با زبان مادری به زبان‌هایی که آموخته‌ام اشتباه نخواهم شد.

So accept the fact that you have an accent.

پس این واقعیت را بپذیرید که لهجه دارید.

Also accept the fact that you're going to forget.

همچنین این واقعیت را بپذیرید که فراموش خواهید کرد.

I mean we know if if we're if  I'm in some place and somebody  

منظورم این است که ما می دانیم که اگر هستیم، آیا من در جایی هستم و کسی که می

shows up whom I know and but  what's his name or her name.

شناسم ظاهر می شود و اما نام او چیست.

The more pressure I put on myself to  try to remember that person's name,  

هر چه بیشتر به خودم فشار بیاورم که سعی کنم نام آن شخص را به خاطر بسپارم،

the more likely I am not to remember.

احتمال اینکه به یاد نیاورم بیشتر می شود.

And later on when there's no pressure on  me, Oh yeah, that was George or Sally.

و بعداً وقتی هیچ فشاری روی من نیست، اوه بله، جورج یا سالی بودند.

So obviously there is a  certain amount of pressure,  

بنابراین بدیهی است که هنگام صحبت کردن، مقدار معینی فشار،

tension when we speak because it's it's always  more comfortable to speak in your own language.

تنش وجود دارد، زیرا صحبت کردن به زبان خودتان همیشه راحت‌تر است.

So you're speaking in another language,  

بنابراین شما به زبان دیگری صحبت می‌کنید،

there's a little more tension and so it's  a little more difficult to remember things.

کمی تنش بیشتر است و بنابراین به خاطر سپردن چیزها کمی دشوارتر می‌شود.

We just have to accept that all of that is normal.

فقط باید بپذیریم که همه اینها طبیعی است.

It's normal not to understand,  it's normal to forget.

نفهمیدن طبیعی است، فراموش کردن طبیعی است.

And if we simply keep going, we will gradually  improve the more pressure we put on ourselves.

و اگر به سادگی ادامه دهیم، به تدریج با فشار بیشتری که به خود وارد می کنیم، بهبود خواهیم یافت.

Or if we try to avoid speaking because we're  afraid, then we aren't going to improve.

یا اگر سعی کنیم به دلیل ترس از صحبت کردن خودداری کنیم، در این صورت بهتر نمی شویم.

So I mean, it's easy to say, but I have  experienced it in many languages where  

بنابراین منظورم این است که گفتن آن آسان است، اما من آن را در بسیاری از زبان‌ها تجربه کرده‌ام که در آن‌ها

I struggle, and sometimes we think we  did more poorly than we in fact did,  

مشکل دارم، و گاهی اوقات فکر می‌کنیم که ضعیف‌تر از آنچه در واقع انجام داده‌ایم، انجام داده‌ایم،

and we just have to give ourselves credit.

و فقط باید به خودمان اعتبار بدهیم. به

Trust the brain.

مغز اعتماد کن با

The brain will gradually learn given enough  experience, and you just have to keep going.

توجه به تجربه کافی، مغز به تدریج یاد خواهد گرفت و شما فقط باید ادامه دهید.

And of course, you're very  active in the polyglot community.

و البته، شما در جامعه چند زبانی بسیار فعال هستید.

Now I'm curious, what would a  polyglot think about making a  

حالا من کنجکاو هستم،

mistake when a polyglot is learning  or using one of their languages?

وقتی یک چند زبانی در حال یادگیری یا استفاده از یکی از زبان‌هایش است، یک چند زبان درباره اشتباه کردن چه فکر می‌کند؟

What do they think when they make a mistake?

وقتی اشتباه می کنند چه فکری می کنند؟

I I think the the one common  trait to the polyglots that  

من فکر می‌کنم یکی از ویژگی‌های رایج چند زبانه‌ها که با آنها

I've made met is that they aren't concerned.

آشنا شده‌ام این است که نگران نیستند.

They are not.

آنها نیستند.

They accept uncertainty.

آنها عدم اطمینان را می پذیرند.

They accept uncertainty.

آنها عدم اطمینان را می پذیرند.

That's it.

خودشه.

It it, if you want to be  totally safe and comfortable,  

اگر می‌خواهید کاملاً امن و راحت باشید،

you don't learn another foreign language.

زبان خارجی دیگری یاد نمی‌گیرید.

Once you are learning another foreign language,  

وقتی زبان خارجی دیگری را یاد می‌گیرید،

you are now into this territory where there  are going to be mistakes and there's going  

اکنون وارد این منطقه می‌شوید که در آن اشتباهاتی وجود دارد و

to be things you don't understand and  things that you don't pronounce properly.

چیزهایی وجود دارد که نمی‌فهمید و چیزهایی که به درستی تلفظ نمی‌کنید.

And people say, I beg your  pardon, what did you say?

و مردم می گویند، از شما ببخشید، چه گفتید؟

And that's all part of the territory.

و این همه بخشی از قلمرو است.

And polyglots accept this.

و چند زبانه ها این را می پذیرند.

Yeah.

I've been to a number of polyglot conferences.

آره

من در تعدادی از کنفرانس های چند زبانه حضور داشته ام.

And by the way, the overwhelming majority  of polyglots grew up in unilingual families.

و به هر حال، اکثریت قریب به اتفاق چند زبانه ها در خانواده های یک زبانه بزرگ شده اند.

So the idea that somehow polyglots  are people who grew up with a Spanish  

بنابراین این ایده که به نوعی چند زبانه ها افرادی هستند که با

speaking mother and a French speaking  father or whatever, that's not true.

مادری اسپانیایی زبان و پدری فرانسوی زبان یا هر چیز دیگری بزرگ شده اند، این درست نیست.

The polyglots are people who got interested,  

چند زبانه ها افرادی هستند که علاقه مند شده اند،

who are confident that they can learn,  and who accept the fact that fuzziness  

مطمئن هستند که می توانند یاد بگیرند، و این واقعیت را می پذیرند که مبهم بودن

and not understanding and forgetting is  all part of learning another language.

و درک نکردن و فراموش کردن همه بخشی از یادگیری زبان دیگر است.

And we've.

Already talked about the mistakes that  students make when they're learning a language.

و ما داریم.

قبلاً درباره اشتباهاتی که دانش‌آموزان هنگام یادگیری زبان مرتکب می‌شوند صحبت کرده‌ایم.

But what would you say are?

اما شما بگویید چه هستند؟

The biggest mistakes that language learners make.

بزرگترین اشتباهاتی که زبان آموزان مرتکب می شوند.

Well, the biggest.

خوب، بزرگترین.

So not specifically with reference to English,  but I I think this this desire to be perfect.

بنابراین نه به طور خاص با اشاره به انگلیسی، اما من فکر می کنم این میل به کامل بودن است.

You know, I got to sound like a native.

میدونی، من باید مثل یک بومی به نظر برسم. می‌دانی،

I've got to, you know, get you  know, just the right tense.

باید بدانم، فقط زمان مناسب.

It doesn't matter.

Like tense is, a is a big item  for people learning English.

مهم نیست.

مانند زمان، a یک مورد بزرگ برای افرادی است که انگلیسی می‌آموزند.

And honestly, whether you say in many situations  it's optional, you can go I go or I am going,  

و راستش، چه در بسیاری از موقعیت‌ها بگویید اختیاری است، می‌توانید بروید من می‌روم یا می‌روم،

I went, you know, I was going  very often, it doesn't matter.

رفتم، می‌دانید، خیلی وقت‌ها می‌رفتم، مهم نیست.

It may matter on a grammar test,  

ممکن است در آزمون گرامر مهم باشد،

but in reality there are a lot of tenses in  English, probably more tenses than we need.

اما در واقع زمان‌های زیادی در انگلیسی وجود دارد، احتمالاً زمان‌های بیشتری از آنچه ما نیاز داریم.

And so if you just go with a simple whatever,  

و بنابراین، اگر فقط با یک چیز ساده پیش بروید،

the simple present, the simple past,  in many cases that's going to work.

حال ساده، گذشته ساده ، در بسیاری از موارد کارساز خواهد بود.

Don't try to be perfect.

سعی نکنید کامل باشید.

Don't, when speaking, try to  think through your grammar rules.

هنگام صحبت کردن، سعی نکنید به قوانین دستور زبان خود فکر کنید.

That's not going to work.

این کار نمی کند.

You have to sort of have an  attitude that you're going to  

شما باید به نوعی نگرش داشته باشید که می خواهید

develop certain habits in the language  and you're going to trust those habits.

عادت های خاصی را در زبان ایجاد کنید و به آن عادت ها اعتماد خواهید کرد.

And when you speak, it's going to come out and  you will pick up on what other people are saying.

و وقتی صحبت می‌کنید، ظاهر می‌شود و به آنچه دیگران می‌گویند پی خواهید برد.

And if there are sort of rough  edges, if you have an open mind,  

و اگر لبه‌های ناهمواری وجود داشته باشد ، اگر ذهنی باز دارید،

gradually those rough edges will  become, you know, less frequent.

به تدریج آن لبه‌های ناهموار کمتر می‌شوند.

So I think a big mistake is to expect that  right now I'm as good as I'm ever going to be.

بنابراین، فکر می‌کنم یک اشتباه بزرگ این است که انتظار داشته باشیم در حال حاضر به همان خوبی هستم که قرار است باشم.

No, right now you're in the process of improving.

نه، در حال حاضر شما در حال بهبود هستید.

So keep going and you'll get better.

پس ادامه بده بهتر میشی به

Sounds like exactly what you  said about attitude being one  

نظر دقیقاً همان چیزی است که درباره نگرش گفتید که یکی

of the most important personality traits.

از مهمترین ویژگی های شخصیتی است.

Absolutely yo attitude two.

کاملاً یو نگرش دو.

There are two things in language  learning, attitude and time.

دو چیز در یادگیری زبان وجود دارد ، نگرش و زمان.

So the attitude portion of it is  you know you like the language,  

بنابراین بخش نگرش این است که می‌دانید زبان را دوست دارید،

you want to learn, you enjoy the learning process.

می‌خواهید یاد بگیرید، از فرآیند یادگیری لذت می‌برید.

That's difficult to do.

انجام این کار دشوار است.

You can't force yourself to like something.

شما نمی توانید خود را مجبور کنید که چیزی را دوست داشته باشید.

However, you can force yourself to get active.

با این حال، می توانید خود را مجبور کنید که فعال شوید.

So if your attitude is not that keen on  say English, if it's English and I've  

بنابراین اگر نگرش شما چندان مشتاق نیست مثلاً انگلیسی، اگر انگلیسی است و من به

looked around for you know, TV programs  or things that I might get interested in  

اطراف نگاه کرده‌ام تا بدانید، برنامه‌های تلویزیونی یا چیزهایی که ممکن است به آنها علاقه مند شوم

or cooking shows or thing is try to find  something that interests you and vary it.

یا برنامه‌های آشپزی یا چیزی، سعی کنید چیزی را پیدا کنید که مورد علاقه شما باشد و متفاوت باشد. آی تی.

So you're on to something that relates  to business, something that relates to  

بنابراین شما به چیزی مربوط می‌شوید که به تجارت مربوط می‌شود، چیزی که به

history, that relates to cooking shows,  gardening, whatever, a variety of content.

تاریخ مربوط می‌شود، مربوط به نمایش‌های آشپزی، باغبانی، هر چیز دیگری، محتوای متنوعی است.

Try to get interested and  and then put in the time.

سعی کنید علاقه مند شوید و سپس وقت بگذارید.

It takes time, it takes time.

زمان می برد، زمان می برد.

So I see immigrants to Canada, for example,  

بنابراین من مهاجرانی را می بینم که برای مثال به کانادا رفته اند،

who go home at night and they only watch  television programs in their own language.

که شب ها به خانه می روند و فقط برنامه های تلویزیونی را به زبان خودشان تماشا می کنند.

OK, that's relaxing maybe, but  that's not going to help you.

خوب، شاید آرامش بخش باشد، اما به شما کمکی نمی کند.

You have to be willing to put in a lot of  time, not only, let's say classroom time,  

شما باید مایل باشید که زمان زیادی را صرف کنید ، نه تنها، مثلاً وقت کلاس درس،

but also if you're, you know, in the evening,  especially if you live in Canada or the United  

بلکه همچنین اگر، می دانید، در عصر هستید، به خصوص اگر در کانادا یا ایالات متحده زندگی می کنید،

States, watch local television, put the  time in with the, engage with the language.

تلویزیون محلی تماشا می کنید، وقت بگذارید، با زبان درگیر شوید.

So attitude and time.

بنابراین نگرش و زمان.

And speaking about putting in the  time when you're learning a language,  

و در مورد وقت گذاشتن برای یادگیری زبان، آیا

is there ever an end point when you say,  Yep, learn that language and you move on?

تا به حال نقطه پایانی وجود دارد که بگویید، بله، آن زبان را یاد بگیرید و ادامه دهید؟

Or do you feel like learning is more of a process  and you'll always be learning a new language?

یا فکر می‌کنید یادگیری بیشتر یک فرآیند است و همیشه در حال یادگیری یک زبان جدید هستید؟

Yeah, I mean, we're always more  comfortable in our own language.

بله، منظورم این است که ما همیشه در زبان خود راحت‌تر هستیم.

Although there are people who, let's  say say again, immigrants who spends,  

اگرچه افرادی هستند که، دوباره بگوییم، مهاجرانی هستند که هزینه می‌کنند،

who, who genuinely learn the  language, who work in English,  

کسانی که واقعاً زبان را یاد می‌گیرند، انگلیسی کار می‌کنند،

who have friends with whom they speak  English, who always have a bit of an accent.

دوستانی دارند که با آنها انگلیسی صحبت می‌کنند ، که همیشه کمی لهجه دارند.

And they've kind of reached the point  where it it's it's more than good enough.

و به نوعی به نقطه‌ای رسیده‌اند که به اندازه کافی خوب است.

And in many cases even say immigrants  who speak with an accent may in fact  

و در بسیاری از موارد حتی می‌گویند مهاجرانی که با لهجه صحبت می‌کنند ممکن است در واقع

use the language better than many native speakers.

بهتر از بسیاری از افراد بومی زبان از این زبان استفاده کنند.

So they're out of stage where  they're as good as it's going to get.

بنابراین آن‌ها از مرحله‌ای خارج شده‌اند که به همان اندازه که قرار است خوب باشند.

But but by and large it's it's  always an unfinished process.

اما به طور کلی همیشه یک فرآیند ناتمام است.

If I say that I speak 20 languages, even  the languages that I speak very well,  

اگر بگویم به 20 زبان صحبت می‌کنم، حتی به زبان‌هایی که خیلی خوب صحبت می‌کنم،

like French or Japanese, or I can always get  better, you know, I can always get better.

مانند فرانسوی یا ژاپنی، یا همیشه می‌توانم بهتر شوم، می‌دانید، همیشه می‌توانم بهتر شوم.

So we're never, you know, it's never completed.

بنابراین ما هرگز، می دانید، هرگز کامل نشده است.

It's an ongoing process.

این یک روند مداوم است.

Now, previously you said that  it's normal to forget your words.

اکنون، قبلاً گفتید که فراموش کردن کلماتتان طبیعی است.

For example, in our native language, we might  be having a conversation and we forget the name  

برای مثال، در زبان مادری‌مان، ممکن است در حال مکالمه باشیم و نام

of a restaurant, even though we went to that  restaurant last week, and that's just normal.

یک رستوران را فراموش کنیم، حتی اگر هفته گذشته به آن رستوران رفتیم، و این طبیعی است.

But this is a concern that my students have  because they tell me that every time they go  

اما این نگرانی‌ای است که دانش‌آموزان من دارند، زیرا به من می‌گویند که هر بار که

to speak, they forget all their words, even  simple words that they know really well.

برای صحبت می‌روند، همه کلمات خود را فراموش می‌کنند، حتی کلمات ساده‌ای را که واقعاً خوب می‌دانند.

When they're speaking, their mind goes  blank and they forget their words.

وقتی صحبت می کنند، ذهنشان خالی می شود و کلماتشان را فراموش می کنند.

Do you have a strategy for overcoming  this when you're learning languages?

آیا زمانی که در حال یادگیری زبان هستید، راهبردی برای غلبه بر این مشکل دارید؟

You have to remember first of all,  very often you hear people talk about,  

اول از همه باید به خاطر بسپارید، اغلب اوقات می شنوید که مردم در مورد آن صحبت می کنند،

you know, I'm going to master the basics.

می دانید، من بر اصول اولیه تسلط خواهم داشت.

We forget even the most basic words.

ما حتی ابتدایی ترین کلمات را فراموش می کنیم.

We forget the most basic structures.

ما اساسی ترین ساختارها را فراموش می کنیم.

We forget things that we used to be able  to do and now we can't do all of a sudden.

کارهایی را که قبلاً می توانستیم انجام دهیم را فراموش می کنیم و اکنون نمی توانیم به طور ناگهانی انجام دهیم.

We may be able to do it the next time.

ممکن است دفعه بعد بتوانیم این کار را انجام دهیم.

So the first thing is to accept that that is  

بنابراین اولین چیز این است که بپذیرید که

absolutely normal and it's part  of the process of communicating.

کاملاً طبیعی است و بخشی از فرآیند برقراری ارتباط است.

But gradually, even the process of  forgetting and relearning is solidifying  

اما به تدریج، حتی فرآیند فراموشی و یادگیری مجدد

the that capability in your brain that  the, you know, research into the brain.

آن توانایی را در مغز شما تقویت می‌کند که، می‌دانید ، در مورد مغز تحقیق می‌کند.

We need to see something, notice  something, forget it for a while,  

ما باید چیزی را ببینیم، به چیزی توجه کنیم، برای مدتی فراموشش کنیم، به آن

go back to it, forget it again, go back to it.

برگردیم، دوباره فراموشش کنیم، به آن برگردیم.

And slowly.

و به آرامی. به این

That is how we accumulate words  that we can comfortably use.

ترتیب کلماتی را جمع آوری می کنیم که به راحتی می توانیم از آنها استفاده کنیم.

So forgetting is part of the process and  shouldn't make us feel uncomfortable.

بنابراین فراموشی بخشی از فرآیند است و نباید باعث شود ما احساس ناراحتی کنیم.

We good.

ما خوبيم

I forgot.

فراموش کردم.

Good.

And I relearn it, and maybe I forget it again.

خوب

و دوباره یاد می‌گیرم، و شاید دوباره فراموشش کنم.

Good.

And then I relearn it and gradually we improve.

خوب

و سپس آن را دوباره یاد می‌گیرم و به تدریج پیشرفت می‌کنیم.

That's an amazing attitude to have.

این یک نگرش شگفت انگیز است.

By forgetting you are in fact learning.

با فراموش کردن در واقع در حال یادگیری هستید.

Not only is it normal to forget  things, but it's beneficial.

فراموش کردن چیزها نه تنها طبیعی است ، بلکه مفید است.

So changing your attitude around it.

بنابراین نگرش خود را در مورد آن تغییر دهید.

I hope all my students remember that lesson.

امیدوارم همه دانش آموزان من آن درس را به خاطر بسپارند.

What a powerful lesson.

چه درس قدرتمندی

Now, Steve, you've shared so many lessons so  far, but if my students were to only do one  

اکنون، استیو، شما تاکنون درس‌های زیادی را به اشتراک گذاشته‌اید، اما اگر دانش‌آموزان من

thing this week to help them improve their  fluency in English, what should they do?

این هفته فقط یک کار را انجام دهند تا به آنها کمک کند تسلط خود به زبان انگلیسی را بهبود بخشند، چه باید بکنند؟

Well, you know it.

خوب، شما آن را می دانید.

It's not one thing I I would say put in the time,  

این یک چیز نیست که من بگویم وقت بگذارید،

which in most cases is going to mean input  activities, because that's easy to organize.

که در بیشتر موارد به معنای فعالیت‌های ورودی است، زیرا سازماندهی آن آسان است.

You know, I carry my iPhone with me.

می دانید، من آیفونم را با خودم حمل می کنم.

I I use Link, I've got my lessons there.

من از لینک استفاده می کنم، درس هایم را آنجا گرفته ام.

I can listen to them.

من می توانم به آنها گوش دهم.

I have a playlist.

من یک لیست پخش دارم.

If I'm sitting in the doctor's office,  I can look up words and read something.

اگر در مطب دکتر بنشینم، می‌توانم کلمات را جستجو کنم و چیزی بخوانم.

So I'm I'm engaging with  the language in in that way.

بنابراین من با این زبان درگیر هستم.

So wherever you have an opportunity input.

بنابراین هر جا که شما یک ورودی فرصت دارید.

However, when you have an opportunity  the output to speak absolutely take  

با این حال، وقتی فرصتی دارید، خروجی صحبت کردن کاملاً

advantage of it and don't worry about  how you do and trust your instincts.

از آن استفاده کنید و نگران نباشید که چگونه به غریزه خود اعتماد دارید.

Come out with whatever you got.

با هر چی داری بیا بیرون

That's what you have.

این چیزی است که شما دارید.

Let it come out, interact with people.

بگذارید بیرون بیاید، با مردم تعامل کنید.

You'll get some feedback and you just keep going.

بازخوردی دریافت خواهید کرد و به راه خود ادامه می دهید.

So input activities wherever you  have the opportunity and output  

بنابراین هر جا که فرصت دارید، فعالیت‌ها را وارد کنید و

activities wherever you have the opportunity.

هر جا که فرصت دارید، فعالیت‌ها را خروجی کنید.

Amazing advice.

توصیه شگفت انگیز از

Thank you so much for sharing that, Steve.

شما برای به اشتراک گذاری آن بسیار سپاسگزارم، استیو.

I'm sure all my students have  learned a lot already and you  

مطمئنم همه دانش‌آموزان من قبلاً چیزهای زیادی یاد گرفته‌اند و شما

share a lot of resources on your YouTube channel.

منابع زیادی را در کانال YouTube خود به اشتراک می‌گذارید.

You have an amazing app that  you've developed called Lync.

شما یک برنامه شگفت‌انگیز دارید که به نام Lync توسعه داده‌اید.

So can you quickly tell my  students how they can find you?

بنابراین می‌توانید به سرعت به دانش‌آموزان من بگویید چگونه می‌توانند شما را پیدا کنند؟

How they can learn more about Lync as well?

چگونه آنها می توانند در مورد Lync نیز اطلاعات بیشتری کسب کنند؟

Well, my YouTube channel is called Lingo Steve,  

خوب، کانال یوتیوب من Lingo Steve،

All One Word and I put a video out once a week  on different aspects of language learning.

All One Word نام دارد و هفته ای یک بار ویدیویی درباره جنبه های مختلف یادگیری زبان منتشر می کنم.

I even speak in different languages, Japanese,  French, Chinese, you name it and link.

من حتی به زبان‌های مختلف صحبت می‌کنم، ژاپنی، فرانسوی، چینی، شما نام ببرید و لینک کنید.

lingq.com is a website that my son and I  developed, which is where I learn languages  

lingq.com وب‌سایتی است که من و پسرم توسعه داده‌ایم، جایی که زبان‌ها را یاد می‌گیرم

and it basically enables people to  use the resources of the Internet.

و اساساً مردم را قادر می‌سازد از منابع اینترنت استفاده کنند.

You can import YouTube  videos, you can import ebooks,  

می‌توانید ویدیوهای YouTube را وارد کنید ، می‌توانید کتاب‌های الکترونیکی وارد کنید،

There's stuff in our library with a lot  of repetition for people getting started,  

مواردی در کتابخانه ما وجود دارد که برای افرادی که شروع به کار می‌کنند دارای تکرار زیادی هستند

and there's a bunch of functionality  there to help you learn words and phrases.

و یکسری عملکرد در آنجا برای کمک به یادگیری کلمات و عبارات وجود دارد.

So certainly that's what I like to use, but  it doesn't matter, you know, people can do  

بنابراین مطمئناً این چیزی است که من دوست دارم استفاده کنم، اما مهم نیست، می‌دانید، مردم می‌توانند

whatever they want to do as long as they put  in the time and they have a positive attitude.

هر کاری را که می‌خواهند انجام دهند تا زمانی که وقت بگذارند و نگرش مثبتی داشته باشند.

Well, you heard that everyone put in  the time have a positive attitude.

خوب، شنیده‌اید که همه وقتی وقت می‌گذارند نگرش مثبتی دارند.

Thank you so much, Steve.

خیلی ممنون استیو.

It's truly been a pleasure.

واقعا لذت بخش بود

Thank you very much.

بسیار از شما متشکرم.

I enjoyed it.

من از آن لذت بردم.

Such amazing advice.

چنین توصیه شگفت انگیزی

Let's show our appreciation and  put thanks Steve in the comments.

بیایید قدردانی خود را نشان دهیم و از استیو در نظرات تشکر کنیم.

Put thanks Steve in the comments.

تشکر استیو را در نظرات قرار دهید.

Now let's move on and hear  from polyglot Luca Lamparello,  

اکنون بیایید ادامه دهیم و از لوکا لامپارلو چند زبانه بشنویم،

who has learned 15 languages and he's  going to reveal his best secrets to you.

که 15 زبان را یاد گرفته است و بهترین اسرار خود را برای شما فاش خواهد کرد.

Hello.

سلام.

Luca, thank you so much for  being here on my channel.

لوکا، از حضور شما در کانال من بسیار سپاسگزارم.

Hi, Jennifer.

سلام جنیفر از

Thank you for inviting me.

شما به خاطر دعوت کردنم ممنونم.

Absolutely.

کاملا.

So you're a polyglot.

پس تو چند زبانی هستی

Why don't you tell everyone?

چرا به همه نمیگی؟ به

How many languages do you speak?

چند زبان صحبت میکنی؟

So when people ask me how many  languages I speak, I always reply  

بنابراین وقتی مردم از من می‌پرسند چند زبان صحبت می‌کنم، من همیشه پاسخ می‌دهم

that I've been learning 15 languages  and I am functional in 10 or 11.

که در حال یادگیری 15 زبان هستم و در 10 یا 11 زبان کارآمد هستم.

Meaning that if you ask me at the drop of a  hat to have a conversation with you right now,  

یعنی اگر از من بخواهید با شما صحبت کنم. اکنون،   می‌توانم

I would be able to hold a conversation  and more in 10 to 11 languages.

یک مکالمه و بیشتر به 10 تا 11 زبان داشته باشم.

But I've been learning 15 in my  language learning career, so to speak.

اما من در حرفه یادگیری زبان خود ۱۵ را یاد می‌گیرم.

Well, I know a lot of people on  my channel struggle with learning  

خوب، من می‌دانم که افراد زیادی در کانال من با یادگیری

one language, so that's an amazing accomplishment.

یک زبان مشکل دارند، بنابراین این یک موفقیت شگفت‌انگیز است.

Now, just so everyone knows,  English is not your native language.

اکنون، فقط برای اینکه همه بدانند، انگلیسی زبان مادری شما نیست.

Is that correct?

درسته؟

Yes, that's correct.

بله، درست است.

My native language is Italian.

زبان مادری من ایتالیایی است.

I was born and raised in Italy.

من در ایتالیا به دنیا آمدم و بزرگ شدم.

OK, can you quickly summarize your experience  with learning English as a second language?

خوب، آیا می‌توانید به سرعت تجربیات خود را با یادگیری زبان انگلیسی به عنوان زبان دوم خلاصه کنید؟

Sure.

مطمئن.

So first doom and gloom and desperation at school.

پس اول عذاب و ظلم و یأس در مدرسه.

I started learning English when  I was 10, in middle school.

زمانی که 10 ساله بودم و در مدرسه راهنمایی شروع به یادگیری زبان انگلیسی کردم.

And then at the ripe age of 12,  

و سپس در سن 12 سالگی،

my teachers decided to hire a an  American tutor, Susan, from Chicago.

معلمانم تصمیم گرفتند یک معلم آمریکایی به نام سوزان، از شیکاگو استخدام کنند.

And that changed everything, because until then  I could not even pronounce the word enough.

و این همه چیز را تغییر داد، زیرا تا آن زمان حتی نمی توانستم کلمه را به اندازه کافی تلفظ کنم.

I used to say inalg, because Italians are  notoriously like we we tend to read in Italian.

من قبلاً می‌گفتم inalg، زیرا ایتالیایی‌ها مثل ما هستند که به ایتالیایی می‌خوانیم.

You read, you speak as you as you as you write so,  

شما می خوانید، همان طور که می نویسید صحبت می کنید،

but in English, which is a non,  it's not a phonetic language.

اما به زبان انگلیسی، که یک غیر است، این یک زبان آوایی نیست.

It's completely different.

کاملا متفاوت است.

And then she changed everything because I moved  from having to do homework for school and with a  

و سپس او همه چیز را تغییر داد، زیرا من از انجام تکالیف مدرسه و با

relatively, let's say, unpleasant English teacher,  to watching movies, having interesting and  

معلم انگلیسی نسبتاً ناخوشایند، به تماشای فیلم، گفتگوهای جالب و

meaningful conversations with Susan, who used to  record, you know, movies for me back in the day.

معنادار با سوزان که قبلاً برای من فیلم ضبط می‌کرد، حرکت کردم. در آن روزها.

We didn't have the Internet  And I started having fun.

ما اینترنت نداشتیم و من شروع به تفریح ​​کردم.

I started realizing that I could learn English by  myself and all those limiting beliefs that I had,  

متوجه شدم که می‌توانم زبان انگلیسی را خودم یاد بگیرم و تمام آن باورهای محدودکننده‌ای که داشتم،

both self-imposed and imposed by  society then just melted like snow.

هم خود تحمیلی و هم تحمیلی توسط جامعه، بعد مثل برف آب شد.

And that's the moment where  everything changed at at 12.

و این همان لحظه‌ای است که همه چیز در 12 سالگی تغییر کرد.

And then, you know, I started learning more  and more by myself, starting reading books,  

و بعد، می‌دانید، من خودم شروع به یادگیری بیشتر و بیشتر کردم، شروع به خواندن کتاب،

starting watching more and more, you know, movies.

شروع به تماشای بیشتر و بیشتر، می‌دانید، فیلم کردم.

And then I went abroad to  Ireland for the first time.

و سپس برای اولین بار به ایرلند به خارج از کشور رفتم .

And I remember that people call me  the American in the neighborhood.

و به یاد می‌آورم که مردم در همسایگی به من می‌گویند آمریکایی.

And I was very proud of that  because just three years prior,  

و من بسیار به این افتخار می‌کردم، زیرا فقط سه سال قبل،

I could not even string a sentence together.

حتی نمی‌توانستم یک جمله را با هم بچینم.

And then in the course of last, I would say,  

و پس از آن در دوره گذشته، می‌توانم بگویم،

or the last 20-30 years, I've been  using English a lot with my friends.

یا در 20-30 سال گذشته، من از انگلیسی بسیار با دوستانم استفاده کرده‌ام.

And you know, I've been living  with the English language.

و می دانید، من با زبان انگلیسی زندگی کرده ام.

I've been, I've been, I've been learning  English and using English a lot,  

من بوده‌ام، بوده‌ام، انگلیسی را یاد می‌گیرم و از انگلیسی زیاد استفاده می‌کنم،

so now I think I speak it decently.

بنابراین اکنون فکر می‌کنم که به خوبی به آن صحبت می‌کنم.

Oh, absolutely.

اوه، قطعا.

I'm sure all my students would agree.

من مطمئن هستم که همه دانش آموزان من موافق هستند.

And so for you, it seems like the moment  that things change is when you went from  

بنابراین برای شما، به نظر می‌رسد لحظه‌ای که همه چیز تغییر می‌کند، زمانی است که از

a language learning approach that you  didn't enjoy to one that you did enjoy.

رویکرد یادگیری زبانی که از آن لذت نمی‌بردید، به رویکردی که از آن لذت می‌بردید، رفتید.

Is that how you apply the same approach  to learning your your other languages?

آیا شما همین رویکرد را برای یادگیری زبان های دیگر خود به کار می گیرید؟

Yeah, let's put it this way, that the the  shift was both a in terms of techniques but  

بله، بیایید اینطور بگوییم، که این تغییر هم از نظر تکنیک‌ها بود، هم

mostly in terms of mindset, because I suddenly  realized that I could actually learn English.

بیشتر از نظر طرز فکر، زیرا ناگهان متوجه شدم که واقعاً می‌توانم انگلیسی یاد بگیرم.

Now, one thing that really happens with  most students who've never learned another  

اکنون، چیزی که واقعاً برای اکثر دانش‌آموزانی که هرگز

foreign language successfully is that they  don't actually believe that they can do it.

زبان خارجی دیگری را با موفقیت یاد نگرفته‌اند، اتفاق می‌افتد این است که آنها واقعاً باور ندارند که می‌توانند این کار را انجام دهند.

And this reminds me of the time when  at the ripe age of seven, I tried to.

و این مرا به یاد زمانی می اندازد که در سن هفت سالگی، سعی کردم.

I was a seat of a bike and I tried  to ride the bike for the first time.

من صندلی دوچرخه بودم و برای اولین بار سعی کردم دوچرخه سواری کنم.

And I remember the frustration.

و نا امیدی را به یاد می آورم.

I ended up in tears that day  and my father telling me,  

من در آن روز اشک ریختم و پدرم به من گفت،

just be patient and you will  learn how to ride the bike.

فقط صبور باش و دوچرخه سواری را یاد می‌گیری.

Then when that magically happened, after  a few days of trying, I started believing  

سپس وقتی آن اتفاق جادویی رخ داد، پس از چند روز تلاش، شروع کردم به این باور

that I could actually ride a bike  and then I started riding a bike.

که واقعاً می‌توانم دوچرخه سواری کنم و سپس شروع به دوچرخه‌سواری کردم.

Same thing happens when we acquire  a skill like learning a language.

همین اتفاق زمانی می افتد که مهارتی مانند یادگیری زبان را به دست آوریم.

Until you've reached fluency in a language,  

تا زمانی که به تسلط در یک زبان نرسیده باشید،

there's always this nagging thought that maybe  you're not good enough, that maybe you don't.

همیشه این فکر آزاردهنده وجود دارد که شاید به اندازه کافی خوب نیستید، شاید هم ندارید.

You're you were not bitten by the polyglot bug or  

شما توسط حشره چند زبانی نیش نمی‌خورید یا

blessed by the gods or the language  gods that you don't have talent.

خدایان یا خدایان زبانی که استعداد ندارید، مورد لطف شما قرار نگرفته‌اند.

So the reality is that every single person  on this planet can learn a foreign language,  

بنابراین واقعیت این است که هر فردی در این سیاره می‌تواند یک زبان خارجی،

any foreign language for that matter, if they  already speak their own native language fluently.

هر زبان خارجی را یاد بگیرد، اگر از قبل به زبان مادری خود روان صحبت کند.

The problem is that unfortunately,  within the education system,  

مشکل اینجاست که متأسفانه، در سیستم آموزشی،

the education system is kind of, we  have it backwards, unfortunately.

سیستم آموزشی به نوعی است، ما متأسفانه آن را به عقب داریم.

So people tend to learn in a very  inefficient way, and they tend to  

بنابراین مردم تمایل دارند به روشی بسیار ناکارآمد یاد بگیرند، و تمایل دارند  به این

conclude they come to the conclusion that it's  their fault, that they're not good enough.

نتیجه برسند که تقصیر آنهاست و به اندازه کافی خوب نیستند.

How many times do we have these limiting beliefs?

چند بار این باورهای محدود کننده را داریم؟

So I think that what really changed for  me was the fact that I started believing,  

بنابراین فکر می‌کنم چیزی که واقعاً برای من تغییر کرد این واقعیت بود که شروع به باور کردم،

like Susan brought about this  revolution in terms of techniques.

مانند سوزان که این انقلاب را از نظر تکنیک‌ها به وجود آورد.

Yes, that was important also to  discover, you know, the joy of learning.

بله، برای کشف لذت یادگیری نیز مهم بود.

But I think the real shift was psychological  more than technical, so to speak.

اما من فکر می‌کنم تغییر واقعی بیشتر روانی بود تا فنی.

And then but but then you know the  combination of the psychological  

و سپس، اما پس از آن، ترکیب

change and the adopting techniques and  strategies and activities that I really like,  

تغییرات روانشناختی و اتخاذ تکنیک‌ها و استراتژی‌ها و فعالیت‌هایی را که من واقعاً دوست دارم، می‌دانید،

you know, this combination  was work wonders for me.

می‌دانید، این ترکیب برای من شگفت‌انگیز بود.

That's the real difference, you know.

این تفاوت واقعی است، می دانید.

Game changer, as they say.

به قول خودشان تغییر دهنده بازی.

I'm happy you mentioned that because  I do receive a lot of comments,  

خوشحالم که به این موضوع اشاره کردید زیرا نظرات و

emails from students and they're just frustrated.

ایمیل‌های زیادی از دانش‌آموزان دریافت می‌کنم و آنها فقط ناامید هستند.

They say, Jennifer, I've been learning  English for 10 years, 15 years.

آنها می گویند، جنیفر، من 10 سال، 15 سال است که انگلیسی یاد می گیرم.

I've been living in North America for 25 years  and I'm still struggling with my English.

من ۲۵ سال است که در آمریکای شمالی زندگی می‌کنم و هنوز با زبان انگلیسی‌ام مشکل دارم.

And I can tell there's a lot of  frustration in those messages I get.

و می توانم بگویم که در پیام هایی که دریافت می کنم، ناامیدی زیادی وجود دارد.

So how can these students change that belief if  they've had it for 1015 years or even longer?

بنابراین، اگر این دانش‌آموزان 1015 سال یا حتی بیشتر آن را داشته باشند، چگونه می‌توانند این باور را تغییر دهند؟ آیا

Do you have any advice for them?

توصیه ای به آنها دارید؟

So first of all, I believe that we all have  

بنابراین اول از همه، من معتقدم که همه ما

limiting beliefs about what  we can do and we cannot do.

باورهای محدود کننده ای در مورد آنچه که می توانیم انجام دهیم و نمی توانیم انجام دهیم داریم.

But the past does not have to define  our future in the sense that yes,  

اما گذشته مجبور نیست آینده ما را تعریف کند، به این معنا که بله،

it did, it did happen, like you've maybe you  still finding it difficult to speak English  

اینطور شد، اتفاق افتاد، مثل اینکه شاید هنوز صحبت کردن به زبان انگلیسی برایتان دشوار باشد،

even if you live in the United States or  England or any English speaking country.

حتی اگر در ایالات متحده یا انگلیس یا هر انگلیسی زبانی زندگی کنید. کشور.

I do believe though that first of all, it doesn't  matter where you live, it matters how you live.

من معتقدم که اول از همه، مهم نیست که کجا زندگی می‌کنید، مهم این است که چگونه زندگی می‌کنید.

If you take for example two students,  

اگر به عنوان مثال دو دانش آموز را در نظر بگیرید،

one who lives in the United States and  let's say a Spanish speaking student,  

یکی که در ایالات متحده زندگی می کند و مثلاً یک دانش آموز اسپانیایی زبان،

One lives in the United States but always hangs  around with other Spanish speaking people.

یکی در ایالات متحده زندگی می کند اما همیشه با سایر اسپانیایی زبانان سر و کار دارد.

Or when they try to learn English, they  get into the same old paradigm of I'm not  

یا وقتی سعی می‌کنند انگلیسی را یاد بگیرند، وارد همان الگوی قدیمی می‌شوند که

sure I can actually learn, they stumble  upon their words, et cetera, et cetera.

مطمئن نیستم واقعاً بتوانم یاد بگیرم، به کلماتشان برخورد می‌کنند، و غیره.

And then you take another student who does not  

و سپس دانش آموز دیگری را می برید که

live in the United States or any  other English speaking country.

در ایالات متحده یا هیچ کشور انگلیسی زبان دیگری زندگی نمی کند.

But then they spend time listening to podcasts  or like talk, having interesting conversations,  

اما بعداً وقت خود را صرف گوش دادن به پادکست‌ها می‌کنند یا دوست دارند صحبت کنند، مکالمه‌های جالبی داشته باشند،

maybe on Skype or even meeting English speaking,  

شاید در اسکایپ یا حتی با زبان انگلیسی ملاقات کنند،

you know, natives in a bar around  the corner in a language exchange.

می‌دانید، افراد بومی در یک نوار در گوشه گوشه تبادل زبان.

So first of all, it's how you live, not  where and if, if, then how you live.

بنابراین اول از همه، نحوه زندگی شما مهم است، نه مکان و اگر، اگر، پس چگونه زندگی می کنید.

You know what you do in your everyday life,  and on top of that you also live in country.

شما می‌دانید که در زندگی روزمره‌تان چه می‌کنید، و علاوه بر آن در کشور هم زندگی می‌کنید.

So you live in the UK or the US.

بنابراین شما در انگلستان یا ایالات متحده زندگی می کنید.

That's a great combination.

این یک ترکیب عالی است.

But first of all, you have to learn  how to use your time properly.

اما اول از همه، باید یاد بگیرید که چگونه از زمان خود به درستی استفاده کنید.

That's the very first thing.

این اولین چیز است.

The second thing I would say is that, again,  the fact that you learned poorly before or  

دومین چیزی که می‌خواهم بگویم این است که، دوباره، این واقعیت که قبلاً ضعیف یا

inefficiently before does not mean that you  have to learn poorly for the rest of your life.

قبلاً ناکارآمد بودید، به این معنی نیست که باید تا آخر عمرتان ضعیف یاد بگیرید.

There's always like, what?

همیشه مثل اینکه چی هست؟

When is the best time to learn  better, more efficiently?

بهترین زمان برای یادگیری بهتر و کارآمدتر چه زمانی است؟ برف

It's now.

میاد.

Doesn't matter how old you are.

مهم نیست چند سالته

Some people say I'm all 40, I'm 50.

برخی از مردم می گویند من همه 40 ساله هستم، من 50 ساله هستم.

You have to learn a language, a foreign language,  

شما باید یک زبان، یک زبان خارجی را یاد بگیرید،

when you're in your teens if  you want to speak well, it does.

وقتی در سنین نوجوانی خود هستید، اگر می خواهید خوب صحبت کنید، می شود.

It's not true.

این درست نیست.

I recently heard a story of someone  who's learned a foreign language in  

من اخیراً داستان شخصی را شنیدم که در دهه 60 خود یک زبان خارجی یاد گرفته

their 60s and learned a foreign  language well within three years.

و در عرض سه سال یک زبان خارجی را به خوبی یاد گرفته است. لوکا گفت،

So recently at my language running Academy, an  80 year old girl sent me a message, said Luca.

اخیراً در آکادمی زبان من، یک دختر 80 ساله برای من پیام فرستاد.

Until I was 80 I could not speak Spanish and now I  

تا 80 سالگی نمی‌توانستم اسپانیایی صحبت کنم و اکنون

speak Spanish fluently in a matter  of months, so it's never too old.

در عرض چند ماه به راحتی اسپانیایی صحبت می‌کنم ، بنابراین هرگز خیلی قدیمی نیست.

The third thing is I believe that the main reason  why a lot of people, including people who live in  

سومین مورد این است که من معتقدم دلیل اصلی اینکه چرا بسیاری از مردم، از جمله افرادی که در

the US or live in in the UK or whatever, they do  not speak well comes from a number of factors.

ایالات متحده زندگی می‌کنند یا در بریتانیا یا هر چیز دیگری زندگی می‌کنند، خوب صحبت نمی‌کنند، ناشی از عوامل متعددی است.

The 1st is the the belief that they're not good at  

اولین مورد این باور است که آنها در

language learning or they're  not good at learning English.

یادگیری زبان خوب نیستند یا در یادگیری زبان انگلیسی خوب نیستند.

That's the first thing.

این اولین چیز است.

The second thing is that maybe they don't listen  or they don't speak enough, they tend to use  

دومین مورد این است که شاید گوش نمی‌دهند یا به اندازه کافی صحبت نمی‌کنند، تمایل دارند از

the same techniques or they tend to stick to the  same paradigms of of what they used to do before.

تکنیک‌های مشابه استفاده کنند یا تمایل دارند به همان پارادایم‌های کاری که قبلا انجام می‌دادند پایبند باشند.

Meaning, maybe they speak a little  bit, but they're a little bit timid,  

یعنی شاید کمی صحبت می‌کنند ، اما کمی ترسو هستند،

they're a little bit shy and  maybe they don't listen enough,  

کمی خجالتی هستند و شاید به اندازه کافی گوش نمی‌دهند،

they don't watch movies, they  don't get immersed in the language.

فیلم نمی‌بینند، در زبان غرق نمی‌شوند. .

We can talk about this a little bit  more in detail, but there's capital,  

ما می‌توانیم درباره این موضوع کمی بیشتر با جزئیات صحبت کنیم، اما سرمایه‌ای وجود دارد،

a very important things that people can have  to change if they want to learn a language.

چیزهای بسیار مهمی که افراد می‌توانند آن را تغییر دهند، اگر بخواهند زبانی یاد بگیرند.

Well, the good news is that nowadays with  the Internet, you can do anything you want.

خوب، خبر خوب این است که امروزه با اینترنت، می‌توانید هر کاری که بخواهید انجام دهید.

If you learn how to use the Internet correctly.

اگر نحوه استفاده صحیح از اینترنت را یاد بگیرید. می‌دانید

Instead of getting in, like getting sucked  in the rabbit hole of, you know, spending  

به‌جای وارد شدن، مانند مکیده شدن در سوراخ خرگوش، می‌دانید، می‌دانید که وقتتان را صرف

time scrolling the whole day, you can do, you can  engage in meaningful activities learning English.

پیمایش کل روز کنید، می‌توانید انجام دهید، می‌توانید در فعالیت‌های معنادار یادگیری زبان انگلیسی شرکت کنید.

So these are the three important things that  you have to take into account that explain why  

بنابراین، این سه چیز مهمی است که باید در نظر بگیرید و توضیح می‌دهد که چرا

a lot of people do not speak English well, even  if they live in the in, you know, in the US.

بسیاری از مردم به خوبی انگلیسی صحبت نمی‌کنند، حتی اگر در ایالات متحده زندگی می‌کنند.

Well, it's very inspiring that you mentioned that  woman who's 80 years old and got amazing results.

خوب، بسیار الهام‌بخش است که به آن زن 80 ساله اشاره کردید و نتایج شگفت‌انگیزی کسب کرد.

Because I know that of course is one of the  

چون می‌دانم یکی از

limiting beliefs students  have is, oh, I'm too old.

باورهای محدودکننده‌ای که دانش‌آموزان دارند این است که اوه، من خیلی پیرم.

I don't have enough time.

وقت کافی ندارم

You hear these beliefs again and again.

این باورها را بارها و بارها می شنوید.

Now Speaking of mindset, one of the mindset  factors I hear from students a lot is just fear.

اکنون که صحبت از طرز فکر شد، یکی از عوامل ذهنی که من از دانش‌آموزان زیاد می‌شنوم فقط ترس است.

This fear of making mistakes, this fear  of being judged, and it prevents them  

این ترس از اشتباه کردن، این ترس از قضاوت شدن، و آنها را

from actually going out there and  using their English in the real world.

از بیرون رفتن و استفاده از انگلیسی خود در دنیای واقعی باز می‌دارد.

So they spend all their time  studying, acquiring vocabulary,  

بنابراین آنها تمام وقت خود را صرف مطالعه، به دست آوردن واژگان می کنند،

but then they don't have the  confidence to actually use it.

اما پس از آن اعتماد به نفس لازم برای استفاده واقعی از آن را ندارند.

Have you experienced that with  yourself or your students?

آیا آن را با خودتان یا دانش‌آموزانتان تجربه کرده‌اید؟

And what advice would you share?

و چه توصیه ای به اشتراک می گذارید؟

So let me first tell you that  this is a very human being,  

بنابراین اجازه دهید ابتدا به شما بگویم که این یک انسان بسیار انسانی است، می‌دانید که باید از آن بترسید که از

a human thing, to be scared of, you  know, getting out of your comfort zone.

منطقه امن خود خارج شوید.

When we, when we get out of our  comfort zone, we're always scared.

وقتی از منطقه راحتی خود خارج می شویم ، همیشه می ترسیم.

That's the first thing.

این اولین چیز است.

So it's completely, completely normal  to be scared or slightly anxious about  

بنابراین، کاملاً طبیعی است که از این

the mere fact of having to have a  conversation with a native speaker.

واقعیت که صرفاً مجبور به مکالمه با یک زبان مادری هستید، بترسید یا کمی مضطرب باشید.

So that's that's the first  thing to take into account.

بنابراین این اولین چیزی است که باید در نظر گرفته شود.

The second thing to take into account is  that I, I foresee like these three zones,  

دومین موردی که باید در نظر گرفت این است که من، من پیش‌بینی می‌کنم مانند این سه منطقه،

you have the comfort zone at  the at the beginning, right?

شما در ابتدا منطقه راحتی را دارید، درست است؟

So that's where you stand where you're like  sitting in the corner, you're learning vocabulary,  

بنابراین همان جایی است که می‌ایستید، مثلاً در گوشه‌ای نشسته‌اید، واژگان را یاد می‌گیرید،

but you don't want to venture out there  and have you know talk to talk to people.

اما نمی‌خواهید در آنجا جرأت کنید و بدانید که برای صحبت با مردم صحبت کنید.

Then you have out like there's another  layer or zone around that zone,  

سپس شما مانند یک لایه یا منطقه دیگری در اطراف آن ناحیه وجود دارد،

which I call like it's called the Goldilocks zone.

که من آن را مانند منطقه Goldilocks می نامم.

So it's slightly challenging,  but it's not too challenging.

بنابراین کمی چالش برانگیز است، اما خیلی چالش برانگیز نیست.

I'll give you a concrete example in a second.

من در یک ثانیه یک مثال عینی برای شما می زنم.

And then you have the panic zone.

و سپس شما منطقه وحشت را دارید.

The panic zone is where you're completely  out of your comfort zone so far that it's  

منطقه هراس جایی است که شما کاملاً از منطقه راحتی خود خارج شده اید تا جایی که این

you panic because it's too difficult an example.

شما هستید که هراس می کنید زیرا یک مثال بسیار دشوار است.

So your comfort zone is, let's say, whoever is  listening, if you're, you know, you're you've  

بنابراین، بیایید بگوییم، منطقه راحتی شما این است که هر کسی که گوش می‌دهد، می‌دانید، اگر گوش می‌دهید، می‌دانید که

been learning a language for a little bit and  or for a long time for that matter, English.

برای مدت کمی یک زبان و یا برای مدت طولانی انگلیسی یاد می‌گیرید.

And you still find it difficult, you know, You  still tremble at the idea of speaking to someone,  

و هنوز برایت سخت است، می‌دانی، هنوز از فکر صحبت کردن با کسی می‌لرزید،

or you're interacting with someone, but you,  you, you get you, you know, you don't express  

یا در حال تعامل با کسی هستید، اما شما، شما، متوجه می‌شوید، می‌دانید،

yourself smoothly because your mind goes blank  and you think, Oh my God, they're judging me.

خودتان را به راحتی بیان نمی‌کنید، زیرا ذهنت خالی می‌شود و تو فکر می‌کنی، اوه خدای من، آنها مرا قضاوت می‌کنند.

I'm making mistakes.

من دارم اشتباه می کنم

You think about Rammer, all those  things that make it difficult.

شما به رامر فکر می کنید، همه چیزهایی که کار را دشوار می کند.

Then think about this.

سپس در مورد این فکر کنید.

Your comfort zone is sitting in front  of a computer and making maybe lists of  

منطقه راحتی شما این است که جلوی رایانه بنشینید و فهرستی از

words or maybe watching something passively right.

کلمات تهیه کنید یا شاید به طور منفعلانه چیزی را تماشا کنید.

So that is an excuse of, oh, I'm engaging with the  language, but I'm not actually talking to people.

پس این بهانه ای است برای اینکه، اوه، من با زبان درگیر هستم ، اما در واقع با مردم صحبت نمی کنم.

Then you have the goal, what  I call the Goldilocks zone.

سپس شما هدف را دارید، چیزی که من آن را منطقه گلدیلاک می نامم.

It's a good zone.

منطقه خوبی است.

It's a good zone to be in.

این منطقه خوبی برای حضور است.

And you tell yourself, OK,  I'm scared, fine, normal.

و شما به خود می گویید، خوب، من می ترسم، خوب، عادی.

But I could have, maybe I could hire a tutor,  

اما می‌توانستم، شاید بتوانم یک معلم خصوصی استخدام کنم،

a very nice and friendly person with  whom I could have a conversation.

فردی بسیار خوب و صمیمی که بتوانم با او صحبت کنم.

It's a protected environment because  you're paying whether you're paying  

این یک محیط محافظت‌شده است زیرا خواه به

someone or you find someone, someone  you can have a conversation with.

کسی پول می‌پردازید یا کسی را پیدا می‌کنید، کسی که می‌توانید با او گفتگو کنید، پرداخت می‌کنید.

Maybe on Skype, there is no background noise.

شاید در اسکایپ، صدای پس زمینه وجود نداشته باشد.

That person knows that you're a learner,  and then you can have a conversation.

آن شخص می‌داند که شما یک یادگیرنده هستید و سپس می‌توانید مکالمه داشته باشید.

You can prepare beforehand about  a topic you're interested in,  

می‌توانید از قبل درباره موضوعی که به آن علاقه دارید آماده شوید،

and you can have a meaningful conversation.

و می‌توانید یک مکالمه معنادار داشته باشید.

That's a Gray zone that you can get in a  Gray zone, but a good zone to be in so that  

این یک منطقه خاکستری است که می توانید در یک منطقه خاکستری به دست آورید، اما یک منطقه خوب برای قرار گرفتن در آن    که

you can actually step out of your comfort  zone progressively have a conversation.

بتوانید در واقع از منطقه راحتی خود خارج شوید و به تدریج گفتگو کنید.

You realize that was not a big deal.

متوجه می‌شوید که این مسئله مهمی نبود.

The person was nice.

آدم خوبی بود

I stumbled and I grumbled a little bit,  but at the end of the day I made it.

من تلو تلو خوردم و کمی غر زدم، اما در پایان روز موفق شدم.

And then you have the panic zone.

و سپس شما منطقه وحشت را دارید.

The panic zone is where you get out  and say you go and buy something.

منطقه وحشت جایی است که بیرون می‌روید و می‌گویید می‌روید و چیزی می‌خرید.

Let's say, I don't know, maybe a train ticket.

فرض کنید، نمی دانم، شاید بلیط قطار.

You go to the station and unfortunately  you come across a very grumpy old lady  

شما به ایستگاه می روید و متأسفانه  با یک پیرزن بسیار بداخلاق

or a guy we're not very happy  because of their own reasons.

یا پسری روبرو می شوید که به دلایل خاص خودش خیلی خوشحال نیستیم.

And then they blurt out  something you do not understand.

و سپس چیزی را به زبان می آورند که شما نمی فهمید.

And you find yourself in that situation  where, oh Oh my gosh, what do I do?

و شما خود را در چنین موقعیتی می یابید که، اوه خدای من، چه کار کنم؟

Do I reply that I do not understand and like,  look like a fool, or do I nod and I pretend that  

آیا پاسخ می‌دهم که نمی‌فهمم و دوست دارم، مثل احمق به نظر می‌رسم، یا سرم را تکان می‌دهم و وانمود می‌کنم که می‌فهمم

I understand These are not easy situations because  we think, oh, you just have to buy a ticket.

این موقعیت‌های آسانی نیست، زیرا ما فکر می‌کنیم، اوه، فقط باید بلیط بخری.

But in real life conversations and interactions,  native speakers are not your teachers.

اما در مکالمات و تعاملات واقعی، سخنرانان بومی معلم شما نیستند.

They go about their own business.

آنها به دنبال کار خود هستند. به همین

That's the reason why that's a panic zone.

دلیل است که این منطقه یک منطقه وحشت است.

So my simple advice is try  to build your comfort zone.

بنابراین توصیه ساده من این است که سعی کنید منطقه راحتی خود را بسازید.

If you're scared of speaking, the one  thing that you have to think about  

اگر از صحبت کردن می ترسید، تنها چیزی که باید به آن فکر کنید این است

is to find a situation where you find  some comfort a person who's friendly.

که موقعیتی را بیابید که در آن فردی صمیمی را راحت کنید.

Not necessarily competent, but friendly.

نه لزوما شایسته، اما دوستانه.

Let me say this again, because  this is very important.

اجازه دهید دوباره این را بگویم، زیرا این بسیار مهم است.

People tend to think that when they have to  prepare, prepare or just interact with someone,  

مردم تمایل دارند فکر کنند که وقتی باید آماده شوند، آماده شوند یا فقط با کسی تعامل داشته باشند،

they have to find a very competent person  who explains the English grammar in detail.

باید فردی بسیار ماهر را پیدا کنند که گرامر انگلیسی را با جزئیات توضیح دهد.

That's not true.

این درست نیست.

You need someone to talk to.

شما به کسی نیاز دارید که با او صحبت کنید.

That's the main point.

نکته اصلی همین است.

That person will listen to you, will possibly  give you feedback for the mistakes you make,  

آن شخص به شما گوش می دهد، احتمالاً به شما برای اشتباهاتی که مرتکب می شوید بازخورد می دهد،

but they don't have to explain  grammar to you in detail.

اما لازم نیست گرامر را با جزئیات برای شما توضیح دهد.

Nowadays we have.

امروزه داریم.

You can do that if you want to, but the main goal  is to actually speak, to have a conversation.

اگر بخواهید می‌توانید این کار را انجام دهید، اما هدف اصلی این است که واقعاً صحبت کنید، گفتگو کنید.

Fluency is not just a matter  of how many words you know,  

تسلط فقط به این بستگی ندارد که چند کلمه می‌دانید،

how many grammar rules you know, or if whether  your pronunciation is good or accurate or not.

چند قانون گرامری که می‌دانید، یا اینکه تلفظ شما خوب یا دقیق است یا نه.

It's a degree of confidence that you build  with experiences that you have and the first  

این میزان اعتمادی است که شما با تجربیاتی که دارید ایجاد می‌کنید و اولین

experience you can have nowadays we  can, because we have the Internet,  

تجربه‌ای که امروزه می‌توانید داشته باشید، ما می‌توانیم، زیرا ما اینترنت داریم،

is to have a conversation with someone that  you find friendly in a protected environment.

گفتگو با شخصی است که به نظر شما در یک محیط محافظت شده دوستانه است.

That's the first thing that I would do.

این اولین کاری است که انجام می دهم.

The second thing that I would do,  and that's maybe even more important,  

دومین کاری که انجام می‌دهم، و شاید حتی مهم‌تر باشد،

is this the reason why we tend to stumble, We  tend to think about grammar, Our mind goes blank,  

این دلیلی است که ما تمایل به لغزش داریم، ما تمایل داریم به دستور زبان فکر کنیم، ذهن ما خالی می‌شود، به

is due to something that, unfortunately,  we were all subjected to think about.

دلیل چیزی است که متأسفانه همه ما در معرض آن قرار گرفتیم. فکر کن

You're from the United States, I'm from Italy.

شما اهل ایالات متحده هستید، من اهل ایتالیا هستم.

But all across the world, the  pattern is always the same.

اما در سراسر جهان، الگو همیشه یکسان است.

At school, we tend to think in terms of  performance, not in terms of communication.

در مدرسه، ما تمایل داریم به عملکرد فکر کنیم، نه از نظر ارتباط.

Children have a great time using foreign  languages because you learning their own  

کودکان با استفاده از زبان‌های خارجی اوقات خوبی را سپری می‌کنند، زیرا شما زبان مادری خود را یاد می‌گیرید

native language, because they  communicate, they have fun.

، زیرا آنها ارتباط برقرار می‌کنند، لذت می‌برند.

They just don't think, oh, I'll be judged.

آنها فقط فکر نمی کنند، اوه، من قضاوت خواهم شد.

But adults or adults, what  happens is that they go to school,  

اما بزرگسالان یا بزرگسالان، اتفاقی که می‌افتد این است که آنها به مدرسه می‌روند،

they constantly think I'm getting a  mark, am I going to get good mark?

مدام فکر می‌کنند که من نمره می‌گیرم، آیا نمره خوبی می‌گیرم؟

Am I going to get bad mark.

آیا قرار است نمره بدی بگیرم؟

So someone I don't know,  the teacher addresses you.

بنابراین، کسی که نمی‌شناسم، معلم شما را خطاب می‌کند.

You're not thinking about AI mean.

شما به هوش مصنوعی فکر نمی کنید.

I want to talk about this because I'm so excited.

من می خواهم در مورد این صحبت کنم زیرا بسیار هیجان زده هستم.

You're thinking, let me try to survive, you  know, let me try to say whatever I can say.

تو فکر می کنی، بگذار سعی کنم زنده بمانم، می دانی، بگذار سعی کنم هرچه می توانم بگویم.

But thinking I have to  conjugate the verb correctly,  

اما وقتی فکر می‌کنم باید فعل را به درستی جمع کنم،

I have to say this the, you  know, that's the problem.

باید این را بگویم، می‌دانی، مشکل همین است.

And if you start focusing on communication  instead of performance, it changes everything.

و اگر شروع به تمرکز روی ارتباطات به جای عملکرد کنید، همه چیز را تغییر می‌دهد.

So here's my piece of advice.

بنابراین توصیه من اینجاست.

Whenever you have a conversation,  make sure that you prepare something,  

هر زمان که مکالمه ای دارید، مطمئن شوید که چیزی آماده کرده اید،

a topic that you really like,  and just talk about that.

موضوعی که واقعاً دوست دارید، و فقط در مورد آن صحبت کنید.

Get excited.

هیجان زده شدن.

It doesn't matter if you make mistakes or not.

فرقی نمی کند که اشتباه کنید یا نه.

The most important thing is  you get your point across.

مهم‌ترین چیز این است که شما منظورتان را برسانید.

If I told you for example in English I  tomorrow school you will understand perfectly.

اگر برای مثال به شما به زبان انگلیسی بگویم I فردا مدرسه، کاملاً متوجه خواهید شد.

I tomorrow to go to school  you will understand perfectly,  

من فردا برای رفتن به مدرسه شما کاملاً متوجه خواهید شد،

even if it's not grammatically accurate.

حتی اگر از نظر گرامری دقیق نباشد.

But it's better to say something and make  a mistake rather than not saying anything.

اما بهتر است به جای اینکه چیزی نگویید، چیزی بگویید و اشتباه کنید.

But this again you have to you have to understand  and be aware of the fact that the outcome police.

اما باز هم شما باید این واقعیت را درک کنید و از نتیجه پلیس آگاه باشید.

It's like, oh, you made a mistake, is there.

مثل اینکه، اوه، شما اشتباه کردید، وجود دارد.

If you change this, if you have experienced  this mind shift, not performance,  

اگر این را تغییر دهید، اگر این تغییر ذهن را تجربه کرده باشید، نه عملکرد،

but communication, it changes everything.

بلکه ارتباطات، همه چیز را تغییر می دهد.

One last thing.

یه چیز دیگه.

I know I'm rambling a little bit,  but I love this, I love this topic.

می‌دانم که دارم کمی سر و کله می‌زنم، اما این را دوست دارم، این موضوع را دوست دارم.

There is a beautiful Ted talk which is called  Teaching English without teaching English.

یک سخنرانی زیبای تد وجود دارد که به آن آموزش انگلیسی بدون آموزش انگلیسی می‌گویند.

I think I I wrote it here somewhere.

فکر کنم یه جایی اینجا نوشتم

It's called by Roberto Guzman.

آن را روبرتو گوزمن نامیده است.

He's a he's a Mexican guy who's teaching  Mexican kids to learn to to speak English.

او یک پسر مکزیکی است که به بچه های مکزیکی یاد می دهد که انگلیسی صحبت کنند.

Beautiful.

زیبا.

It talks about all the stuff  in his own his own way.

در مورد همه چیز به روش خودش صحبت می کند.

You know and and I think some these are universal  principles focus on communication and not outcome.

می‌دانید و فکر می‌کنم برخی از این‌ها اصولی جهانی هستند که بر ارتباطات تمرکز می‌کنند و نه نتیجه.

You raised so many points.

شما نکات زیادی را مطرح کردید.

I hope everyone is paying attention because  Luca has given you all such amazing advice  

امیدوارم همه توجه داشته باشند زیرا لوکا چنین توصیه های شگفت انگیزی را به شما داده است

and this is something I've seen with my students.

و این چیزی است که من با دانش آموزانم دیده ام.

They well, they think that when they're  communicating with a native speaker,  

خوب، آنها فکر می کنند که وقتی با یک زبان مادری ارتباط برقرار می کنند،

it's the same as communicating with their teacher.

مانند برقراری ارتباط با معلمشان است.

They expect to be assessed, judged, corrected.

آنها انتظار دارند ارزیابی شوند، قضاوت شوند، اصلاح شوند.

They think it's an appropriate time to think about  grammar, correct their mistakes, ask for feedback.

آن‌ها فکر می‌کنند زمان مناسبی است تا درباره دستور زبان فکر کنند، اشتباهاتشان را تصحیح کنند، بازخورد بپرسند.

When really you're just having a conversation,  it's not the appropriate time to do that.

وقتی واقعاً در حال گفتگو هستید، زمان مناسبی برای انجام آن نیست.

So I'm so glad that you  raised all their those points.

بنابراین بسیار خوشحالم که شما همه آن نکات را مطرح کردید.

And everyone watch that Ted talk as well.

و همه آن صحبت تد را نیز تماشا می کنند.

I will watch it myself.

خودم تماشا خواهم کرد.

I don't believe I have and you to talk  specifically about when students forget their  

فکر نمی‌کنم وقتی دانش‌آموزان

words or their mind goes blank, it's because  they're entering out of that comfort zone.

حرف‌هایشان را فراموش می‌کنند یا ذهنشان خالی می‌شود، من و شما باید به طور خاص درباره آن صحبت کنیم، به این دلیل است که آنها از آن منطقه راحت وارد می‌شوند.

So it's just more of a natural thing.

بنابراین این فقط یک چیز طبیعی است.

But I wanted to know if you could  expand on that at all or give any  

اما می‌خواستم بدانم که آیا شما اصلاً می‌توانید آن را بسط دهید یا

more specific advice because this is one  thing that my students ask a lot about.

توصیه‌های خاص‌تری ارائه کنید، زیرا این یکی از مواردی است که دانش‌آموزان من در مورد آن زیاد می‌پرسند.

I I know the words, I studied this, I know it.

من کلمات را می دانم، این را مطالعه کردم، آن را می دانم.

But then when I'm in the situation,  I open my mouth and it it just goes.

اما وقتی در این موقعیت قرار می‌گیرم، دهانم را باز می‌کنم و تازه می‌رود.

Do you have any practical strategies to help  them remember their words when they need them?

آیا راهبردهای عملی برای کمک به آنها در به خاطر سپردن کلمات خود در زمان نیاز دارید؟

Absolutely.

So this happens to me as well.

کاملا.

پس این اتفاق برای من هم می افتد.

And to to go back to your previous question, when  you will ask me, does this happen to you as well?

و برای بازگشت به سوال قبلی‌تان، وقتی از من می‌پرسید، آیا این اتفاق برای شما هم می‌افتد؟

Did you get scared of speaking?

از حرف زدن ترسیدی؟

Yes, every single time and learn a new language.

بله، هر بار و یک زبان جدید یاد بگیرید.

I am terrified when the moment comes of  speaking, even after all so many years,  

وقتی لحظه صحبت کردن فرا می رسد، حتی بعد از این همه سال، می ترسم،

because in my subconscious mind, unfortunately the  the, the, you know, the the influence that school  

زیرا در ضمیر ناخودآگاه من، متأسفانه تأثیری که مدرسه در

had on me when I was a little kid is still  there in the subconscious part of my mind.

دوران کودکی من روی من گذاشت، هنوز وجود دارد. قسمت ناخودآگاه ذهن من

So now to answer your question, we're not  going to talk delve into neuroscience,  

بنابراین، اکنون برای پاسخ به سؤال شما، قصد نداریم درباره عصب‌شناسی صحبت کنیم،

although I'm really passionate  about how the brain works.

اگرچه من واقعاً به نحوه عملکرد مغز علاقه دارم.

And if you understand how the brain works, it  gives you an incredible insight into why we have  

و اگر درک کنید که مغز چگونه کار می‌کند، بینش باورنکردنی به شما می‌دهد که چرا

these problems when speaking a foreign language or  our even our own native language for that matter.

هنگام صحبت کردن به یک زبان خارجی یا حتی زبان مادری خودمان این مشکلات را داریم.

But to make it simple, this is the reason  why all this works, all this happens.

اما برای ساده کردن، این دلیلی است که همه اینها کار می کند، همه این اتفاق می افتد.

Sorry, in our mind we process language learning  when we still do not speak a language well.

متأسفیم، در ذهن ما یادگیری زبان را زمانی پردازش می کنیم که هنوز به زبانی خوب صحبت نمی کنیم.

So we're not talking about our native  language, we're talking about foreign language.

بنابراین ما در مورد زبان مادری خود صحبت نمی کنیم ، بلکه در مورد زبان خارجی صحبت می کنیم.

We use what is called what this part of the  brain which is called prefrontal cortex.

ما از چیزی استفاده می کنیم که این قسمت از مغز نامیده می شود که قشر پیش پیشانی نامیده می شود.

This is our like, this is how we  think consciously, how we plan things,  

این شبیه ماست، این است که ما آگاهانه فکر می‌کنیم، چگونه چیزها را برنامه‌ریزی می‌کنیم،

when we try to retrieve words, when we try  to think about grammar, etcetera, etcetera.

وقتی سعی می‌کنیم کلمات را بازیابی کنیم، وقتی سعی می‌کنیم به دستور زبان فکر کنیم، موارد دیگر و غیره.

Then we have another part of the  brain which is called the limbic  

سپس بخش دیگری از مغز داریم که به آن سیستم لیمبیک می گویند

system that has to do with, let's say emotions.

که با احساسات مرتبط است.

This is an an oversimplification of how  this works, but just to to show you a  

این یک ساده‌سازی بیش از حد از نحوه کارکرد این است، اما فقط برای نشان دادن

metaphor of how, like there you have two  competing, let's say parts of the brain.

استعاره‌ای از این که چگونه، مثلاً در آنجا دو قسمت از مغز دارید که با هم رقابت می‌کنند.

One is trying to process to think  about words, to arrange them together,  

یکی در تلاش است تا در مورد کلمات فکر کند، آنها را با هم مرتب کند، به

to think about grammar, and the other part, which  is the emotional part, fights against this part.

گرامر فکر کند، و بخش دیگر، که بخش احساسی است، با این بخش مبارزه می کند.

So if you're tense.

پس اگر تنش دارید

And subconsciously we walk into a conversation,  whether it's with a tutor or with people outside.

و ناخودآگاه وارد یک مکالمه می‌شویم، چه با یک معلم یا با افراد بیرون.

There's a level of tension that unfortunately,  

سطحی از تنش وجود دارد که متأسفانه، در

where the amygdala is involved in not only the  amygdala that keeps this part of the brain,  

جایی که آمیگدال درگیر است، نه تنها آمیگدال که این قسمت از مغز را نگه می‌دارد، مثلاً

let's say, keeps it from communicating  well with other parts of the brain.

از برقراری ارتباط خوب با سایر بخش‌های مغز جلوگیری می‌کند.

So imagine that this part of the  brain wants to grab a word somewhere,  

بنابراین تصور کنید که این قسمت از مغز می‌خواهد کلمه‌ای را در جایی ببرد،

fetch a word with a mechanical arm, but the  other part just keeps it from doing that.

کلمه‌ای را با بازوی مکانیکی بیاورد، اما قسمت دیگر آن را از انجام آن بازمی‌دارد.

If you're stressed, if you're anxious,  if you walk into any conversation with  

اگر استرس دارید، اگر مضطرب هستید، اگر وارد هر مکالمه‌ای می‌شوید با این

the idea that you're going to be  judged and everything you know,  

ایده که قرار است مورد قضاوت قرار بگیرید و همه چیزهایی که می‌دانید،

all the negative things that you think concerning  a conversation, this is bound to happen.

همه چیزهای منفی که درباره یک مکالمه فکر می‌کنید، حتماً این اتفاق می‌افتد. .

This has happened to me a number of times.

این برای من چندین بار اتفاق افتاده است.

Recently.

Just to give you a very concrete example,  I've been learning Serbian for two years.

به تازگی.

فقط برای اینکه یک مثال بسیار ملموس به شما بزنم، من دو سال است که زبان صربی را یاد می‌گیرم.

I had a conversation with my colleague  who's American, Serbian, American,  

من با همکارم که آمریکایی، صربستانی، آمریکایی است، گفتگو کردم

and I've been learning the language for two years.

و دو سال است که این زبان را یاد می‌گیرم.

I understand it pretty well.

من آن را به خوبی درک می کنم.

We recorded a conversation for YouTube.

ما مکالمه ای را برای یوتیوب ضبط کردیم.

I could not say the simplest things  like he asked me, Are you ready?

نمی‌توانستم ساده‌ترین چیزها را بگویم، مثل اینکه او از من پرسید، آماده‌ای؟

I was like, I couldn't even say  yes, I am in Serbian and I realized.

من حتی نمی توانستم بگویم بله، من به زبان صربی هستم و متوجه شدم.

How is that?

Possible and because the knowledge  is there but it's blocked.

چگونه است؟

ممکن است و چون دانش موجود است اما مسدود شده است.

So it's something that happens all the time.

بنابراین این چیزی است که همیشه اتفاق می افتد.

Our mind goes blank because we are anxious and  we are in this mode, in this very negative mode.

ذهن ما خالی می شود زیرا مضطرب هستیم و در این حالت هستیم، در این حالت بسیار منفی.

My suggestion is once again what  I said before is that to establish  

پیشنهاد من بار دیگر همان چیزی است که قبلاً گفتم این است که برای مشخص کردن

if you're anxious about having a  conversation with a native speaker,  

اگر در مورد مکالمه با یک زبان مادری مضطرب هستید،

find one person, a friendly person, not  necessarily competent, a friendly person.

یک نفر را پیدا کنید، یک فرد دوستانه، نه لزوماً یک فرد صمیمی و دوستانه.

You are really excited.

شما واقعا هیجان زده اید.

You know, you you think, oh,  

می‌دانی، فکر می‌کنی، اوه،

I'm going to talk to Jennifer or Luca  or Mark about whatever excites you.

می‌خواهم با جنیفر یا لوکا یا مارک در مورد هر چیزی که شما را هیجان‌زده می‌کند صحبت کنم.

And when that happens, when you focus more on the  communication than the performance, your level of  

و وقتی این اتفاق می‌افتد، وقتی بیشتر روی ارتباط تمرکز می‌کنید تا عملکرد، سطح

stress is going to go down and and then your mind  will go blank because it's this is inevitable.

استرس شما پایین می‌آید و سپس ذهن شما خالی می‌شود، زیرا این امر اجتناب‌ناپذیر است.

It's a background noise that you're not  going to eliminate, but it's going to,  

این یک سر و صدای پس زمینه است که قرار نیست آن را حذف کنید، اما قرار است حذف شود،

it's going to happen less and less  when you're talking with that person.

وقتی با آن شخص صحبت می کنید کمتر و کمتر اتفاق می افتد.

If that happens, there's another  simple thing you can do is like,  

اگر این اتفاق بیفتد، یک کار ساده دیگر وجود دارد که می توانید انجام دهید این است که

you can just say I I'm trying to say this word.

می توانید فقط بگویید من سعی می کنم این کلمه را بگویم.

If the other person speaks your Spanish, for  example, you can, you know, either say I don't  

برای مثال، اگر طرف مقابل اسپانیایی شما صحبت می‌کند، می‌توانید، می‌دانید، یا بگویید

remember how to say this word and be very honest  or smile or look it on on on you know, on the fly.

یادم نمی‌آید چگونه این کلمه را بگویم و بسیار صادق باشم یا لبخند بزنید یا به آن نگاه کنید که می‌دانید، در حال پرواز.

But just be honest, first with yourself  and then with the other person.

اما فقط ابتدا با خودتان و سپس با شخص دیگر صادق باشید.

Once you establish with one person, again a  friendly communication like a collaboration,  

هنگامی که با یک نفر، دوباره یک ارتباط دوستانه مانند یک همکاری برقرار می کنید،

then your stress levels will go down and you will  be able to manage this conversation much better.

سپس سطح استرس شما کاهش می یابد و می توانید این مکالمه را بسیار بهتر مدیریت کنید.

And that is going to give you confidence.

و این به شما اعتماد به نفس می دهد.

With that confidence, you're going to walk into  

با این اطمینان، وارد

another conversation and  then another conversation.

مکالمه دیگری و سپس مکالمه دیگری خواهید شد.

Remember, every time you have another experience  in a foreign language, so every time that you walk  

به یاد داشته باشید، هر بار که تجربه دیگری در یک زبان خارجی دارید، بنابراین هر بار که

into a grocery store to ask something or you  buy a train ticket, that's a new experience.

وارد یک خواربارفروشی می‌شوید تا چیزی بپرسید یا بلیط قطار می‌خرید، این یک تجربه جدید است.

It's old because you lived it  in your own native language,  

قدیمی است زیرا شما آن را به زبان مادری خود زندگی کرده‌اید،

but it's new because you've never  done it in your foreign language.

اما جدید است زیرا هرگز آن را به زبان خارجی خود انجام نداده‌اید.

So a little bit of a level like the the  level of stress is going to be there.

بنابراین سطح کمی مانند سطح استرس وجود خواهد داشت.

You're going to think, Oh my God,  I'm just going to mess this up.

تو فکر می کنی، خدای من، من فقط این را به هم می ریزم.

It's going to be a disaster.

این یک فاجعه خواهد بود.

Once you do it, you realize no big deal.

وقتی این کار را انجام می دهید، متوجه می شوید که هیچ چیز مهمی نیست.

And then your confidence is  going to grow step by step.

و سپس اعتماد به نفس شما قدم به قدم افزایش خواهد یافت.

Well, you shared a lot there.

خوب، شما چیزهای زیادی در آنجا به اشتراک گذاشتید.

But I think for my students, just  understanding that it's it's how  

اما من فکر می‌کنم برای دانش‌آموزانم، فقط درک این موضوع که

their brain works, it's normal, it's  natural and thank you for sharing that.

مغزشان اینطوری کار می‌کند، طبیعی است، طبیعی است و از شما برای اشتراک‌گذاری آن متشکرم.

You still have that experience even today.

حتی امروز هم آن تجربه را دارید.

I'm sure that made all my students  feel more confident and it's  

مطمئنم که این باعث شد همه دانش‌آموزانم اعتماد به‌نفس‌تری داشته باشند و

just building up those successes,  getting those successes in a in an A  

فقط این موفقیت‌ها را ایجاد می‌کند، این موفقیت‌ها را در یک

comfortable environment that will allow them  to build their confidence slowly over time.

محیط راحت به دست می‌آورند که به آنها اجازه می‌دهد اعتماد به نفس خود را به آرامی در طول زمان ایجاد کنند.

Great advice.

نصیحت عالی

Thank you.

متشکرم.

And I feel like we could talk  for so long about these topics,  

و من احساس می‌کنم می‌توانیم برای مدت طولانی درباره این موضوعات صحبت کنیم،

especially diving into how our brain works.

به‌ویژه در مورد نحوه عملکرد مغزمان.

That's so interesting.

خیلی جالبه

And I know you have more videos  on your YouTube channel, so why  

و من می‌دانم که ویدیوهای بیشتری در کانال YouTube خود دارید، پس چرا     را

don't you just share with my students  where they can find you on YouTube?

با دانش‌آموزان من به اشتراک نمی‌گذارید جایی که می‌توانند شما را در YouTube پیدا کنند؟

What's your YouTube channel?

کانال یوتیوب شما چیست؟

Sure thing.

چیز مطمئنی

My YouTube channel is just Luca  Lampariella which is just by name.

کانال یوتیوب من فقط Luca Lampariella است که فقط اسمش است.

So if you write Luca Lamparello or Luca  languages on YouTube you will find my channel.

بنابراین اگر زبان‌های Luca Lamparello یا Luca را در YouTube بنویسید، کانال من را پیدا خواهید کرد.

It's all about learning how to learn.

همه چیز در مورد یادگیری نحوه یادگیری است.

I do have some videos where I speak multiple  languages or other languages in just one video,  

من برخی ویدیوها دارم که در آنها به چند زبان یا زبان های دیگر فقط در یک ویدیو صحبت می کنم،

but it mainly it's about how to learn  how to use your brain to learn more  

اما این عمدتاً در مورد این است که چگونه یاد بگیریم چگونه از مغز خود برای یادگیری مؤثرتر   استفاده کنیم

efficiently and to show you that that  is possible and then everyone can do it.

و به شما نشان دهم که این کار امکان پذیر است و سپس همه می توانند آن را انجام دهند.

I'll put the YouTube channel in the  description as well so everyone can follow you.

کانال YouTube را نیز در توضیحات قرار خواهم داد تا همه بتوانند شما را دنبال کنند.

Get those language learning tips and advice.

نکات و توصیه های یادگیری زبان را دریافت کنید.

Final question for you before we wrap up.

آخرین سوال برای شما قبل از اتمام.

If my students were to do only one thing  this week to improve their English,  

اگر دانش‌آموزان من این هفته فقط یک کار را برای بهبود زبان انگلیسی خود انجام می‌دهند،

what would you recommend that they do?

چه کاری را به آنها توصیه می‌کنید؟

I would say to focus on the joy of  actually, whatever they're doing,  

من می‌گویم روی لذت  در واقع، هر کاری که انجام می‌دهند،

whether they're speaking, whether  we're writing, whether we're reading,  

صحبت می‌کنند، ما می‌نویسیم، می‌خوانیم،

whether they're listening, whether they're  watching a YouTube video like this one.

اینکه گوش می‌دهند، یا در حال تماشای ویدیوی YouTube هستند، تمرکز کنیم. این یکی.

To have joy to, to think about  the joy of learning instead of  

برای لذت بردن، به جای اینکه به لذت یادگیری فکر کنم، باید

I have to do this because I have to learn.

این کار را انجام دهم، زیرا باید یاد بگیرم.

It's more like I want to do this.

بیشتر شبیه این است که من می خواهم این کار را انجام دهم.

I think that once again, yes,  techniques and strategies,  

من فکر می‌کنم یک بار دیگر، بله، تکنیک‌ها و استراتژی‌ها

they're important, but this mindset  shift that you need to have in order  

مهم هستند، اما این تغییر طرز فکری که باید داشته باشید تا بتوانید

to take things for further is the one of  the most powerful things and factors when  

کارها را به جلو ببرید، یکی از قدرتمندترین چیزها و عواملی است که

it comes to success in learning English  or any other language for that matter.

به موفقیت در یادگیری می‌رسد. انگلیسی یا هر زبان دیگری برای این موضوع.

What an amazing way to end our conversation.

چه روش شگفت انگیزی برای پایان دادن به گفتگوی ما.

Focus on joy.

روی شادی تمرکز کنید.

You heard it everyone.

همه شنیدی

Focus on joy.

روی شادی تمرکز کنید.

Thank you so much for being here, Luca,  and sharing these amazing tips and advice.

از حضور شما، لوکا، و به اشتراک گذاشتن این نکات و توصیه های شگفت انگیز بسیار سپاسگزارم.

My pleasure.

باعث افتخار من. خداحافظ

Bye, bye.

.

More amazing advice for you.

توصیه های شگفت انگیز تر برای شما.

Let's put thanks Luca, show our support.

بیایید از لوکا تشکر کنیم، حمایت خود را نشان دهیم.

Let's put thanks Luca in the comments.

بیایید از لوکا در نظرات تشکر کنیم.

And now I'm excited because you're going  to hear from a fellow English learner.

و اکنون من هیجان‌زده‌ام، زیرا قرار است از زبان یکی از زبان‌آموزان انگلیسی بشنوید.

You're going to hear from Mustafa,  

از مصطفی،

who started learning English as  an adult and he went from zero,  

که در بزرگسالی شروع به یادگیری زبان انگلیسی کرد و از صفر شروع کرد، خواهید شنید،

no knowledge of English to fluent communicating  his ideas confidently in a short period of time.

هیچ دانشی از زبان انگلیسی برای برقراری ارتباط روان با ایده‌های خود در مدت زمان کوتاهی خواهید شنید.

And he he's going to share the exact study  routine that helped him achieve success.

و او می‌خواهد روال مطالعه دقیقی را که به او در رسیدن به موفقیت کمک کرد به اشتراک بگذارد.

Let's hear from Mustafa now.

حالا از مصطفی بشنویم.

Welcome Mustafa.

خوش اومدی مصطفی

It's so wonderful having you here.

خیلی خوبه که اینجا هستی

Hey, Jennifer, how are you?

هی جنیفر چطوری؟ از

Thank you for inviting me.

شما به خاطر دعوت کردنم ممنونم.

I'm doing great, absolutely.

من عالی هستم، قطعا.

So why don't you tell everyone when  did you start studying English?

پس چرا به همه نمی‌گویید از چه زمانی شروع به مطالعه انگلیسی کردید؟

OK, it was back in the day in 2020  when the COVID-19 hit The World.

خوب، به همان روزی در سال 2020 بازگشت که کووید-19 به جهان رسید.

I Started, you know, learning  English from scratch from zero.

می دانید، یادگیری انگلیسی را از ابتدا و از صفر شروع کردم.

And at the beginning I had a teacher.

و در ابتدا معلمی داشتم.

But after two months I started  studying independently.

اما بعد از دو ماه به طور مستقل شروع به مطالعه کردم.

So, yeah, it was in 2020.

بنابراین، بله، در سال 2020 بود.

OK, 2020 from 0.

خوب، 2020 از 0.

And at that time, what motivated  you to Start learning English?

و در آن زمان، چه انگیزه ای شما را برای شروع یادگیری زبان انگلیسی ترغیب کرد؟

Well, first of all, English  is a dominant language.

خوب، اول از همه، انگلیسی یک زبان غالب است.

Yeah.

آره

Once we started speaking fluently,  

وقتی روان صحبت کردن را شروع کنیم،

we will have an opportunity to connect with  the world and have a wide connection network.

فرصتی برای ارتباط با جهان و داشتن یک شبکه ارتباطی گسترده خواهیم داشت.

That's what really motivated me, talking to  people from culturally diverse backgrounds.

این چیزی است که واقعاً به من انگیزه داد و با افرادی با پیشینه‌های فرهنگی متنوع صحبت کردم. پس

So yeah.

آره.

And in the short period of time 2020,  

و در مدت زمان کوتاه 2020،

when you started from zero today, what  would you say your English level is?

وقتی امروز از صفر شروع کردید، می‌گویید سطح انگلیسی شما چقدر است؟

Or how would you describe your fluency in English?

یا تسلط خود را به زبان انگلیسی چگونه توصیف می کنید؟

In terms of the eyeless exam, which is  quite popular in many, many countries,  

از نظر آزمون بی چشمی، که در بسیاری از کشورها بسیار محبوب است،

I got a bad aid at the beginning of  last year and speaking it was like 8.

در ابتدای سال گذشته کمک بدی دریافت کردم و در حد 8 بود.

But I would say I have made  a lot of progress since then.

اما می‌توانم بگویم از آن زمان تاکنون پیشرفت زیادی داشته‌ام.

So I would say it's it's pretty high.

بنابراین می توانم بگویم که بسیار بالاست.

You could even say like I've reached  the proficiency level but it's still,  

حتی می‌توانید بگویید که من به سطح مهارت رسیده‌ام، اما هنوز هم هست،

hey there is there is still  a room for improvement.

هی هنوز جای پیشرفت وجود دارد.

It's it's a lifelong learning.

این یک یادگیری مادام العمر است.

I cannot say I'm professional, it will never  be and it's all about learning continuously.

نمی توانم بگویم حرفه ای هستم، هرگز چنین نخواهد شد و همه چیز در مورد یادگیری مداوم است.

That's what I think.

این چیزی است که من فکر می کنم.

That's so true.

And I say that to all my students and  I let them know that even I'm still  

این خیلی درست است.

و این را به همه دانش‌آموزانم می‌گویم و به آنها می‌دانم که حتی من هنوز در حال

improving my communication skills  and it is truly a lifelong process.

بهبود مهارت‌های ارتباطی‌ام هستم و این واقعاً یک فرآیند مادام العمر است.

So why don't you tell my students how you achieved  

پس چرا به دانش آموزان من نمی گویید که چگونه در مدت زمان کوتاهی به

such a high level of fluency  in a short period of time?

چنین سطح بالایی از تسلط دست یافتید ؟ آیا

Did you have a secret process you  followed or what was your approach?

فرآیند مخفیانه‌ای داشتید که دنبال کردید یا رویکردتان چه بود؟

What was your methodology to get these results?

روش شما برای به دست آوردن این نتایج چه بود؟

Well, first of all, before embarking  on this beautiful journey, I started  

خوب، اول از همه، قبل از شروع به این سفر زیبا، شروع به

eliminating all unnecessary distractions  I had, first of all, social media.

حذف تمام حواس‌پرتی‌های غیرضروری کردم، اول از همه، رسانه‌های اجتماعی.

I've only started using social  media for educational purposes.

من فقط شروع به استفاده از رسانه‌های اجتماعی برای اهداف آموزشی کرده‌ام.

You know, like TikTok.

می دانید، مانند TikTok. قرار

Not going to happen.

نیست اتفاق بیفتد.

YouTube.

یوتیوب.

OK, let's use that for educational purposes,  

بسیار خوب، بیایید از آن برای مقاصد آموزشی استفاده کنیم،

like watching Youtubers, like you're  watching professional teachers and so forth.

مانند تماشای یوتیوبرها، مانند تماشای معلمان حرفه ای و غیره.

That's what I did.

این کاری است که من انجام دادم.

And also I started eliminating  like my toxic environment.

و همچنین شروع به از بین بردن مانند محیط سمی خود کردم.

At that time.

در آن زمان.

I used to have a toxic environment.

من قبلا یک محیط سمی داشتم. به

I start, I told myself, if  I wanted to improve myself,  

خودم گفتم، اگر می‌خواهم خودم را بهبود ببخشم،

why not eliminate and eradicate  all unnecessary distractions?

چرا شروع نمی‌کنم و همه حواس‌پرتی‌های غیرضروری را از بین نمی‌برم؟

So that's what I did.

پس این کاری است که من انجام دادم.

After that, I also created a study area which  was, like putting over, like like vibrant sticky  

پس از آن، من همچنین یک منطقه مطالعه ایجاد کردم که مانند گذاشتن، مانند یادداشت‌های چسبناک پر جنب و جوش

notes on my walls and jotting down beautiful  expressions idiomatically in couch phrasal verbs.

روی دیوارهایم و یادداشت کردن عبارات زیبا به صورت اصطلاحی در افعال عبارتی کاناپه بود.

I've sent you some photos.

چند تا عکس براتون فرستادم

You could show them like to students.

شما می توانید آنها را به دانش آموزان نشان دهید.

You believe it or not.

باور می کنی یا نه. به

It helped me to study for 6 to 12 hours a day.

من کمک کرد که روزی 6 تا 12 ساعت مطالعه کنم.

I was like I became obsessed with the process.

انگار در این پروسه وسواس پیدا کردم.

I had a study table, I had a study bedroom and I  would like study continuously every single day.

من یک میز مطالعه داشتم، یک اتاق خواب داشتم و دوست دارم هر روز به طور مداوم مطالعه کنم.

I spiced it up.

چاشنی اش کردم

I did not.

من نکردم.

I I was not in a hurry to improve my language  skills, but instead I enjoyed the process.

من عجله ای برای بهبود مهارت های زبانم نداشتم، اما در عوض از این روند لذت بردم.

I would visualize and picture my future.

آینده ام را تجسم و تصویر می کردم. به این

I would think about how many opportunities  I would have if I reach this level.

فکر می‌کنم که اگر به این سطح برسم چند فرصت  دارم.

OK, so let's study.

باشه پس بیا درس بخونیم

So this is what really helped me to  study not only for many many hours,  

بنابراین این چیزی است که واقعاً به من کمک کرد تا نه تنها برای چندین ساعت درس بخوانم،

but also to increase the quality  of my language acquisition.

بلکه کیفیت یادگیری زبانم را نیز افزایش دهم .

I would even say.

من حتی می گویم. به

It sounds like you had a very interesting  

نظر می رسد شما رویکرد بسیار جالبی داشتید

approach and obviously it kept you  motivated for all those years now.

و بدیهی است که در تمام آن سال ها انگیزه شما را حفظ کرده است.

You said you had to address  your toxic environment.

شما گفتید که باید به محیط سمی خود رسیدگی کنید.

Can you explain what do you mean by that?

میشه توضیح بدی منظورت چیه؟

What did you consider toxic in your environment?

چه چیزی را در محیط خود سمی می دانستید؟

Yeah, I can elaborate on that.

بله، می توانم در مورد آن توضیح بیشتری بدهم.

Like imagine friends like, I I it  would take me to say no to vacations.

مانند دوستانی که تصور کنید، من می‌خواهم به تعطیلات نه بگویم.

It would take me say no to like Hangouts.

لازم است برای دوست داشتن Hangouts نه بگویم.

It would It would take me to say no, my friends.

دوستان من باید نه بگویم.

So I'm, I did have a toxic environment.

بنابراین، من یک محیط سمی داشتم.

Like, OK, let's go to parties.

خوب، بیا به مهمانی برویم.

OK, let's go to this And that's And I would have  to say no to all of my friends because I really  

خوب، بیایید به این موضوع برویم و این است و من باید به همه دوستانم نه بگویم زیرا واقعاً

wanted to have a transformative,  transformative change in my life.

می خواستم یک تغییر متحول کننده و دگرگون کننده در زندگی ام داشته باشم.

And then it took me to change my environment.

و سپس مجبور شدم محیط خود را تغییر دهم.

And then you know what happens?

و بعد می دانید چه اتفاقی می افتد؟

I started surrounding me with educated  and very high knowledgeable people,  

اطرافم را با افراد تحصیلکرده و بسیار آگاه شروع کردم،

like the people who would continuously  improve their characters, the people who  

مانند افرادی که به طور مداوم شخصیت های خود را بهبود می بخشند، افرادی که به طور

would continuously read books, the people who  would continuously take their health seriously.

مداوم کتاب می خوانند، افرادی که به طور مداوم سلامت خود را جدی می گیرند.

And then I I started feeling  better involved myself.

و سپس احساس کردم که خودم درگیر بهتری هستم.

All the elevated complete emotions,  positive emotions started coming to my life.

تمام احساسات کامل، احساسات مثبت وارد زندگی من شدند.

I started feeling better,  but before that I was not.

احساس بهتری داشتم، اما قبل از آن اینطور نبودم.

So it turns out I was being  in a toxic environment.

بنابراین معلوم شد که در یک محیط سمی بودم.

I mean, going to parties, doing this and that.

یعنی مهمانی رفتن، این و آن کار.

But right now you have no ideas.

اما در حال حاضر هیچ ایده ای ندارید.

You have no idea about my environment.

شما هیچ ایده ای در مورد محیط من ندارید.

It's so clean.

خیلی تمیزه

So for four years I'd be surrounded  by very highly knowledgeable people.

بنابراین به مدت چهار سال با افراد بسیار آگاه احاطه شده بودم.

And I'm proud of myself, proud of  my decision I made back in 2020.

و من به خودم افتخار می کنم، به تصمیمم که در سال 2020 گرفتم افتخار می کنم.

Yeah.

بله.

It's not an easy decision to make for sure  when you want to make those positive changes  

وقتی می‌خواهید آن تغییرات مثبت را

in your life and you realize that you  have to look at all areas of your life.

در زندگی‌تان ایجاد کنید و متوجه می‌شوید که باید به همه بخش‌های زندگی‌تان نگاه کنید، تصمیم آسانی نیست که مطمئن شوید.

So yes, you want to improve your English,  but you had to look at your social life,  

بنابراین بله، شما می‌خواهید انگلیسی خود را بهبود ببخشید، اما باید به زندگی اجتماعی‌تان،

your other habits in in your daily  life and how that impacted your study.

عادات دیگرتان در زندگی روزانه‌تان و تأثیر آن بر مطالعه‌تان نگاه کنید.

So it's it's great that you were able to do that.

پس خیلی خوب است که توانستید این کار را انجام دهید.

And you also mentioned that you visualized  your future, you visualize the result.

و همچنین اشاره کردید که آینده خود را تجسم کرده اید، نتیجه را تجسم می کنید.

So when you saw yourself  in the future as a fluent,  

بنابراین وقتی در آینده خود را به عنوان یک

confident English speaker, do you  mind sharing what were you doing?

انگلیسی مسلط و با اعتماد به نفس صحبت کردید، نمی‌خواهید آنچه را که انجام می‌دادید به اشتراک بگذارید؟

What were you doing with your English  language skills in this visualization?

با مهارت‌های زبان انگلیسی خود در این تجسم چه می‌کردید؟

Process.

Yes, we all go through ups  and downs, but mostly downs.

روند.

بله، همه ما از فراز و نشیب‌هایی عبور می‌کنیم، اما عمدتاً افتهایی.

Life is not an easy path, especially studying for  

زندگی مسیر آسانی نیست، به خصوص

6 to 12 hour study continuously without  stopping, like without taking days off.

مطالعه 6 تا 12 ساعته به طور مداوم بدون توقف، مانند بدون استراحت.

At that time I would picture myself in the future  because I want to be somebody who could like.

در آن زمان من خودم را در آینده تصور می‌کردم زیرا می‌خواهم کسی باشم که دوستش داشته باشد.

I wouldn't say it's motivation, but I  would love to say it like encouragement.

نمی‌گویم این انگیزه است، اما دوست دارم آن را مانند تشویق بگویم.

I would love to encourage thousands  of thousands of young people like  

من دوست دارم هزاران هزار جوان مثل

me because at that time I was isolated and I  did not have somebody to like, encourage me.

خودم را تشویق کنم زیرا در آن زمان منزوی بودم و کسی را نداشتم که دوستش داشته باشم، مرا تشویق کنید.

You know what it was all about Internal  encouragement, internal motivation.

می‌دانید که همه چیز درباره تشویق داخلی، انگیزه درونی بود.

So I want to be somebody that would share  my knowledge with the world and who will be  

بنابراین می‌خواهم کسی باشم که دانشم را با دنیا به اشتراک بگذارد و

able to encourage thousands of thousands of,  if not millions of millions of young people.

بتواند هزاران هزار، اگر نه میلیون‌ها میلیون جوان را تشویق کند.

Because nowadays many, many of young  people are you losing themselves in  

زیرا امروزه بسیاری از جوانان در

mindless activities like spending  hours and hours on social media.

فعالیت‌های بی‌اهمیت مانند گذراندن ساعت‌ها و ساعت‌ها در رسانه‌های اجتماعی، خود را گم می‌کنند.

So I would visualize my future and I  would feel a lot of positive emotion  

بنابراین آینده‌ام را تجسم می‌کردم و احساسات مثبت زیادی احساس می‌کردم

and I would study for hours and  hours talking about speaking.

و ساعت‌ها و ساعت‌ها درباره صحبت کردن درس می‌خواندم.

I would sit in front of the mirror  and talk to myself, like for 24/7,  

جلوی آینه می‌نشستم و با خودم صحبت می‌کردم، مثل 24 ساعت هفته،

which is an exaggeration, but that's what I did.

که اغراق‌آمیز است، اما این کاری بود که کردم.

Drinking a cup of coffee and  talking to myself is something  

نوشیدن یک فنجان قهوه و صحبت با خودم چیزی است

that really helped me to increase  the quality of my speaking, yeah.

که واقعاً به من کمک کرد تا کیفیت صحبتم را افزایش دهم، بله.

That's amazing that you did that.

شگفت انگیز است که شما این کار را کردید.

And I I say that to my students  all the time when they say, oh,  

و من همیشه این را به دانش‌آموزانم می‌گویم وقتی می‌گویند، اوه،

Jennifer, I don't have anyone to speak with.

جنیفر، من کسی را ندارم که با او صحبت کنم.

I always say you, you don't need another  person, you can open your mouth and just speak.

من همیشه به شما می گویم، شما به شخص دیگری نیاز ندارید ، می توانید دهان خود را باز کنید و فقط صحبت کنید.

So would you say that was a large part  of improving your speaking skills?

بنابراین، آیا می‌گویید که این بخش بزرگی از بهبود مهارت‌های گفتاری شما بوده است؟

And what else did you do to  improve your speaking skills?

و چه کارهای دیگری برای بهبود مهارت‌های گفتاری خود انجام دادید؟

Because this is an area that my students  struggle with the most, their speaking skills.

زیرا این حوزه‌ای است که دانش‌آموزان من با مهارت‌های گفتاری خود بیشترین مشکل را دارند.

Yeah, for sure.

آره حتما

Well, I want to say something.

خب میخوام یه چیزی بگم

People judge our language skills  based on our our speaking skills.

مردم مهارت‌های زبانی ما را بر اساس مهارت‌های گفتاری ما قضاوت می‌کنند.

Nobody's going to come to  you and check your grammar.

قرار نیست کسی به سراغ شما بیاید و دستور زبان شما را بررسی کند. قرار نیست

Nobody's going to come to you.

کسی به تو بیاید

Listening, reading, writing.

گوش دادن، خواندن، نوشتن.

They are extremely important,  

آنها بسیار مهم هستند،

but the most important part is speaking  the pronunciation, Talking beautifully,  

اما مهمترین بخش، صحبت کردن تلفظ، صحبت کردن زیبا،

having communication skills, being able to  talk with people in a respectful manner.

داشتن مهارت های ارتباطی، توانایی صحبت کردن با مردم به شیوه ای محترمانه است.

That's the case and it really motivated me.

همین طور است و واقعاً به من انگیزه داد.

Yes, agree on.

بله موافق باشید

I used to talk myself.

من خودم حرف می زدم

I did not have a partner because as I had  mentioned, I isolated myself from social media,  

من شریکی نداشتم زیرا همانطور که ذکر کرده بودم، خودم را از رسانه های اجتماعی جدا کردم،

how I was supposed to have a partner without  being able to active user of like social media.

چگونه قرار بود شریکی داشته باشم بدون اینکه بتوانم کاربر فعال رسانه های اجتماعی مانند آن باشم.

So I would sit in my bedroom and I used to talk to  myself like a lot because I enjoyed the process.

بنابراین در اتاق خوابم می‌نشستم و معمولاً با خودم صحبت می‌کردم زیرا از این روند لذت می‌بردم.

I created a study area and I I really liked it.

من یک منطقه مطالعه ایجاد کردم و واقعاً آن را دوست داشتم.

Language should not be complicated.

زبان نباید پیچیده باشد.

It should be interesting.

باید جالب باشه

It should be something that  people enjoy learning, yes.

این باید چیزی باشد که افراد از یادگیری آن لذت ببرند، بله.

And Mustafa, you've achieved  such a high level of fluency,  

و مصطفی، شما به چنین سطح بالایی از تسلط دست یافته‌اید،

but I do want to ask you about this 6 to 12 hours  a day, because that's a very long time, and I'm  

اما من می‌خواهم در مورد این 6 تا 12 ساعت در روز از شما بپرسم، زیرا این مدت زمان بسیار طولانی است، و من

going to assume that my students watching this  don't have 6 to 12 hours a day to study English.

فرض می‌کنم که دانش‌آموزان من در حال تماشای این برنامه هستند. 6 تا 12 ساعت در روز برای مطالعه زبان انگلیسی فرصت ندارید.

So how would you recommend that students who  

بنابراین چگونه به دانش‌آموزانی که

only have one hour or less a day can  get real results with their English?

فقط یک ساعت یا کمتر در روز فرصت دارند، می‌توانند با زبان انگلیسی خود نتایج واقعی به دست آورند، توصیه می‌کنید؟

Well, we all think that we don't have time,  but we have on the way when doing some irony.

خوب، همه ما فکر می کنیم که وقت نداریم، اما در راه انجام برخی کنایه ها هستیم.

When washing clothes, when washing the dishes,  

هنگام شستن لباس، هنگام شستن ظروف،

when when we are eating  something, we all have time.

وقتی که در حال خوردن چیزی هستیم، همه ما وقت داریم.

We could passively listen to something.

می توانستیم منفعلانه به چیزی گوش دهیم.

That's what I used to do while doing irony.

این همان کاری است که من در هنگام انجام کنایه انجام می دادم.

While you know, committing to somewhere.

در حالی که می دانید، متعهد شدن به جایی.

I would listen to podcasts.

من به پادکست گوش می دادم.

Well, not specifically podcasts,  but I would watch filaments.

خوب، نه به طور خاص پادکست، اما من رشته‌ها را تماشا می‌کردم.

I would watch movies on the way.

در راه فیلم می دیدم.

So by doing this, I would at least spend 2 hours  passively listening to something in English.

بنابراین با انجام این کار، حداقل 2 ساعت را صرف گوش دادن به چیزی به زبان انگلیسی می کنم. پس

So we have time.

وقت داریم

So if somebody has like one hour, I think  that person has to do some analysis.

بنابراین، اگر کسی یک ساعت وقت داشته باشد، فکر می‌کنم آن شخص باید تحلیلی انجام دهد.

Do I have some time on the way?

آیا در راه کمی وقت دارم؟ آیا موقع

Do I have some time while eating?

غذا خوردن وقت دارم؟

Because to some extent you have  to be like you have to be a bit  

چون تا حدی باید طوری باشی که

selfish when educating yourself  instead of like you know what?

وقتی خودت را آموزش می‌دهی باید کمی خودخواه باشی به جای اینکه می‌دانی چیست؟

Instead of eating your instead of having  lunch with your friends and gossiping,  

به جای اینکه به جای ناهار با دوستانتان و غیبت کردن، غذای خود را بخورید،

be a little bit selfish.

کمی خودخواه باشید.

Listen to something in English and have  your dinner or lunch like like studying.

به چیزی به زبان انگلیسی گوش کنید و شام یا ناهار خود را مانند مطالعه میل کنید.

Because look, once we become educated,  

زیرا نگاه کنید، زمانی که ما تحصیل کرده‌ایم،

once we become highly knowledgeable and  then we will start educating others.

زمانی که بسیار دانا شویم و سپس آموزش دیگران را آغاز خواهیم کرد.

So it's OK to be selfish to some extent, yeah.

پس اشکالی ندارد که تا حدی خودخواه باشیم، بله.

That's a very good point.

این نکته بسیار خوبی است.

And for myself personally, it takes me about half  an hour to do my hair and makeup in the morning,  

و شخصاً برای خودم حدود نیم ساعت طول می کشد تا موهایم و آرایشم را صبح انجام دهم،

and it takes me about half an hour to prepare  my lunch, eat and clean up after my lunch.

و حدود نیم ساعت طول می کشد تا ناهارم را آماده کنم، بخورم و بعد از ناهار تمیز کنم.

And I always make sure I do something educational,  listening to a podcast or training on a specific  

و همیشه مطمئن می‌شوم که در آن مدت یک کار آموزشی انجام می‌دهم، به پادکست گوش می‌دهم یا در مورد موضوع خاصی آموزش می‌دهم،

topic during that time, so I'm able to learn  and develop for one hour every single day.

بنابراین می‌توانم هر روز یک ساعت یاد بگیرم و پیشرفت کنم.

Say, that would have just been wasted time because  I'm just doing my hair and makeup or eating.

بگو، این فقط وقت تلف می‌کرد چون من فقط موهایم را آرایش می‌کنم یا می‌خورم.

So it's a really smart strategy to find  wasted time and turn it into productive time.

بنابراین این یک استراتژی واقعا هوشمندانه برای یافتن زمان تلف شده و تبدیل آن به زمان مفید است.

And why don't you share a little  bit about your your sleep schedule?

و چرا کمی درباره برنامه خواب خود به اشتراک نمی گذارید؟ آیا باید زودتر از خواب

Did you have to wake up  earlier or go to bed later?

بیدار می شدید یا دیرتر به رختخواب می رفتید؟

Or how did you incorporate your your sleep  schedule with your learning schedule?

یا چگونه برنامه خواب خود را با برنامه یادگیری خود ادغام کردید؟

Oh, I had a very healthy, sleepy schedule.

اوه، برنامه بسیار سالم و خواب آلودی داشتم.

I would go to bed at 8:30 PM around that time  and wake up at 4:00 or 4:00 AM or 4:30 AM.

تقریباً ساعت 8:30 بعد از ظهر به رختخواب می رفتم و ساعت 4:00 یا 4:00 صبح یا 4:30 صبح از خواب بیدار می شدم.

So I had a very healthy sleeping schedule.

بنابراین برنامه خواب بسیار سالمی داشتم.

And then after waking up, I would  immediately take a cold shower  

و بعد از بیدار شدن، فوراً دوش آب سرد می‌گرفتم

or go for running because that really  helped me to feel fresh before studying.

یا برای دویدن می‌رفتم، زیرا این واقعاً به من کمک می‌کرد تا قبل از مطالعه احساس شادابی کنم.

And I would absolutely drink a cup of coffee.

و من حتما یک فنجان قهوه مینوشم.

That's what I would do because it was quiet.

این کاری بود که من انجام می دادم زیرا خلوت بود.

I would study in silence.

در سکوت درس می خواندم.

Everybody was sleeping, but  I was developing myself.

همه خواب بودند، اما من در حال توسعه خودم بودم.

This was also one element.

این هم یک عنصر بود. می

Which helped me, you know, get  motivated and study continuously,  

دانید که به من کمک کرد انگیزه بگیرم و پیوسته مطالعه کنم،

waking up earlier than everybody else and  drinking coffee and starting my studies.

زودتر از بقیه بیدار شوم و قهوه بنوشم و درس هایم را شروع کنم.

Yep.

بله

Well, it sounds like you found many different ways  

خب، به نظر می‌رسد راه‌های مختلفی

to add learning English to your  daily routine, so that's great.

برای افزودن یادگیری زبان انگلیسی به روال روزانه‌تان پیدا کرده‌اید، پس عالی است.

Now, one thing I hear from my students a lot is  that they've been learning for years and years,  

اکنون، چیزی که از دانش‌آموزانم زیاد می‌شنوم این است که آنها سال‌ها و سال‌ها یاد می‌گیرند،

and they feel like they've gained a lot  of vocabulary, gained a lot of grammar.

و احساس می‌کنند که واژگان زیادی به دست آورده‌اند ، گرامر زیادی به دست آورده‌اند.

But when they go to use it in a conversation,  

اما وقتی می‌خواهند از آن در مکالمه استفاده کنند،

like we're having a conversation  right now, their mind goes blank.

مثل اینکه ما در حال گفتگو هستیم ، ذهنشان خالی می‌شود.

They forget all their words, they're shy, they're  nervous and they're not able to communicate.

آنها همه کلمات خود را فراموش می کنند، خجالتی هستند، عصبی هستند و قادر به برقراری ارتباط نیستند.

Whereas right now you are  communicating very successfully.

در حالی که در حال حاضر شما بسیار موفقیت آمیز ارتباط برقرار می کنید.

So did you struggle with that?

پس با آن مبارزه کردی؟

How did you overcome that?

چگونه بر آن غلبه کردید؟

And how would you recommend that my students who  

و چگونه توصیه می‌کنید که دانش‌آموزان من که

are experiencing that issue  can overcome that as well?

آن مشکل را تجربه می‌کنند نیز بتوانند بر آن غلبه کنند؟

Well, there there are two ways.

خوب، دو راه وجود دارد.

Like there's a passive vocabulary  and there's an active vocabulary.

مثل اینکه یک واژگان غیرفعال و یک واژگان فعال وجود دارد.

Well, in terms of active vocabulary, I learned  vocab, as I had mentioned, by jotting down a  

خب، از نظر واژگان فعال، من واژگان را همانطور که اشاره کردم با یادداشت کردن

lot of beautiful expressions and putting on  my wall and deliberately practicing them.

بسیاری از عبارات زیبا و گذاشتن روی دیوار و تمرین عمدی آنها یاد گرفتم.

What I mean by that, I would sit in front  of the mirror and I would take expression.

منظورم از آن این است که جلوی آینه می‌نشستم و ابراز نظر می‌کردم.

Let's say people have  different likes and dislikes.

بیایید بگوییم افراد علاقه‌مندی‌ها و دوست نداشتن‌های متفاوتی دارند.

That's one.

این یکی است.

The the expression.

بیان.

Yeah, I would flexibly use it like people  

بله، من به شکلی انعطاف‌پذیر از آن استفاده می‌کنم، مثل اینکه افراد

have different likes and dislikes  when it comes to reading books.

پسندها و دوست نداشتن‌های متفاوت در مورد خواندن کتاب دارند.

Yeah, some people like different types of genres  while others like different types of genres.

بله، برخی افراد انواع مختلفی از ژانرها را دوست دارند، در حالی که برخی دیگر انواع مختلفی از ژانرها را دوست دارند.

So by using great language chunks  and deliberately practicing them  

بنابراین با استفاده از تکه‌های زبانی عالی و تمرین عمدی آن‌ها

in front of the mirror, I was  able to actively use my vocab.

در مقابل آینه، توانستم فعالانه از لغاتم استفاده کنم.

And it's OK.

It's OK to forget vocab.

و اشکالی ندارد.

اشکالی ندارد واژگان را فراموش کنید.

It's OK.

خوبه.

It's all about the process.

همه چیز در مورد فرآیند است.

And it also comes down to confidence.

و همچنین به اعتماد به نفس برمی گردد.

Look, people should not be like people,  should not be very shy in front of people,  

نگاه کنید، مردم نباید مثل مردم باشند، نباید در مقابل مردم خیلی خجالتی باشند،

because everybody's going through something,  everybody's learning this language.

چون همه در حال گذراندن چیزی هستند، همه در حال یادگیری این زبان هستند.

How can you be shy when learning language?

چگونه می توانید هنگام یادگیری زبان خجالتی باشید؟

It it's very bad.

خیلی بد است

So you have to first of all tell yourself,  hey, everybody's going through it's OK.

بنابراین، اول از همه باید به خود بگویید، هی، همه در حال گذراندن مشکل هستند.

It's OK to make mistakes.

اشتباه کردن اشکالی ندارد. درست کردن اشکالی ندارد،

It's OK to make, it's OK to forget vodka, and  it's OK to feel embarrassed from time to time.

فراموش کردن ودکا اشکالی ندارد، و هر از گاهی احساس خجالت نمی‌کند.

And in this way you build confidence.

و از این طریق اعتماد به نفس ایجاد می کنید.

That's what I used to do.

این کاری بود که من انجام می دادم.

I went through a lot.

من از خیلی چیزها گذشتم.

It's not OK.

خوب نیست.

It's it's not easy to wake up at the  same time, go to bed at the same time.

بیدار شدن در همان زمان آسان نیست، در همان زمان به رختخواب بروید.

It was not easy to study for 6 to 12 hours.

6 تا 12 ساعت درس خواندن آسان نبود.

It was not easy to feel embarrassed.

احساس خجالت آسان نبود.

When I was giving lectures, it was not  easy but by learning from my mistakes,  

وقتی سخنرانی می‌کردم، آسان نبود، اما با درس گرفتن از اشتباهاتم، یاد

I learned and that and I am still learning.

گرفتم و همین را و هنوز هم دارم یاد می‌گیرم.

I sometimes cannot use vodka, but that's OK.

من گاهی اوقات نمی توانم از ودکا استفاده کنم، اما اشکالی ندارد.

It's as I had mentioned it's a lifelong learning.

همانطور که ذکر کردم این یک یادگیری مادام العمر است. پس

So again.

دوباره

So you embrace the fact that mistakes  are normal, you expect mistakes,  

بنابراین شما این واقعیت را می پذیرید که اشتباهات عادی هستند، انتظار اشتباه دارید،

and you actively practice, and through that  practice you're able to gain confidence.

و فعالانه تمرین می کنید، و از طریق آن می توانید اعتماد به نفس پیدا کنید.

Now imagine if a student watching this could  

حالا تصور کنید دانش‌آموزی که این را تماشا می‌کند می‌تواند

only do one thing this week to  improve their English fluency.

فقط یک کار در این هفته انجام دهد تا تسلط خود را به زبان انگلیسی بهبود بخشد.

If they could only do one thing,  what would you recommend they do?

اگر آنها فقط یک کار را می توانستند انجام دهند، چه کاری را به آنها توصیه می کنید؟

Listening and speaking are connected.

گوش دادن و صحبت کردن به هم مرتبط هستند.

They are both connected.

هر دو به هم مرتبط هستند.

The more you listen to something,  the better you get at speaking.

هر چه بیشتر به چیزی گوش دهید، در صحبت کردن بهتر می شوید.

But it doesn't mean the fact  that you shouldn't speak.

اما این به این معنی نیست که شما نباید صحبت کنید.

You have to speak, and I'm 100% sure  that student has time on the way.

شما باید صحبت کنید، و من 100٪ مطمئن هستم که دانش آموز در راه زمان دارد.

You could talk to yourself.

میتونی با خودت حرف بزنی

If you are feeling embarrassed, just  put on your earphones and start talking  

اگر احساس خجالت می‌کنید، فقط گوشی‌تان را روی گوشی بگذارید و شروع به صحبت کنید

so that people know you're talking with somebody.

تا مردم بدانند که دارید با کسی صحبت می‌کنید.

Yes, before going to bed, talk to yourself.

بله، قبل از رفتن به رختخواب، با خودتان صحبت کنید.

But what I mostly recommend  is listening to something  

اما چیزی که من بیشتر توصیه می کنم گوش دادن به چیزی است

that you actually you are actually interested in.

که واقعاً به آن علاقه دارید.

As I had mentioned, listening,  speaking are connected.

همانطور که اشاره کردم، گوش دادن و صحبت کردن با هم مرتبط هستند.

I used to watch movies.

من قبلاً فیلم می دیدم.

I used to watch TV series like friends.

من مثل دوستان سریال می دیدم.

Yeah, like 10 seasons.

آره مثل 10 فصل

I used to watch friends like for hours and hours.

من عادت داشتم دوستان را ساعت ها و ساعت ها تماشا کنم.

And I, I, I, I was even like, I even  forgot the time was flying, you know,  

و من، من، من، حتی یادم رفته بود زمان در حال پرواز است، می‌دانی،

So I watched things based on my curiosity.

بنابراین من بر اساس کنجکاویم چیزها را تماشا کردم.

So once again, listening and speaking  are connected with each other.

بنابراین بار دیگر، گوش دادن و صحبت کردن با یکدیگر مرتبط هستند.

They are not so academic.

آنقدر آکادمیک نیستند.

You don't have to study a lot of grammar.

لازم نیست گرامر زیاد مطالعه کنید.

You don't have to sit down and do a lot of tests.

لازم نیست بنشینید و آزمایش های زیادی انجام دهید.

The the more you listen to something,  the better you get that speaking.

هرچه بیشتر به چیزی گوش دهید، بهتر صحبت می کنید.

But also talk to yourself.

اما با خودتان هم صحبت کنید.

Very great advice.

توصیه بسیار عالی

Thank you so much for sharing  your story with everyone.

خیلی ممنون که داستان خود را با همه به اشتراک گذاشتید.

And why don't we end by you can tell everyone  what are you doing now with your English fluency.

و چرا ما را به پایان نمی‌رسانیم، می‌توانید به همه بگویید با تسلط به زبان انگلیسی خود اکنون چه می‌کنید.

So now that you have achieved  these results, what are you doing?

بنابراین اکنون که به این نتایج دست یافته اید، چه کار می کنید؟

How are you using your English  skills on a regular basis?

چگونه از مهارت های انگلیسی خود به طور منظم استفاده می کنید؟

And also please share how my  students can connect with you.

و همچنین لطفاً نحوه ارتباط دانش‌آموزان من با شما را به اشتراک بگذارید.

All right, so right now I'm  doing a lot of teaching online.

بسیار خوب، بنابراین در حال حاضر من آموزش های زیادی را به صورت آنلاین انجام می دهم.

I'm about to start my own YouTube channel,  which is going to happen this year,  

من در شرف راه‌اندازی کانال یوتیوب خودم هستم، که قرار است امسال اتفاق بیفتد،

but right now I'm doing a lot  of teaching online on Telegram.

اما در حال حاضر تدریس آنلاین زیادی در تلگرام انجام می‌دهم.

If you search islands with Mustafa,  Double F in Mustafa, you can find me.

اگر جزایر را با مصطفی جستجو کنید، Double F در مصطفی، می توانید من را پیدا کنید.

Apart from that we have started very gigantic  project teaching over 500 students in Uzbekistan.

جدای از آن، ما پروژه بسیار عظیمی را آغاز کرده ایم که به بیش از 500 دانش آموز در ازبکستان آموزش می دهد.

It's both offline and online.

هم آفلاین و هم آنلاین است.

That's what we are doing and  recently I made a visit to  

این کاری است که ما انجام می دهیم و اخیراً من از

to to Arabic countries like Abu Dhabi and Dubai.

کشورهای عربی مانند ابوظبی و دبی بازدید کردم.

Believe it or not, my language  skills, Oh my God, helped massively.

باور کنید یا نه، مهارت‌های زبانی من، خدای من، بسیار کمک کرد.

I was able to have a wide connection, network  talking to local lot ups, talking to millionaires.

من توانستم ارتباط گسترده ای داشته باشم، شبکه با افراد محلی صحبت کنم، با میلیونرها صحبت کنم.

I'm going to tell one story.

من یک داستان را تعریف می کنم.

There.

There was a guy, there was  a man sitting in a hospital.

آنجا.

مردی بود، مردی در بیمارستان نشسته بود.

So I stroke up a conversation with him.

بنابراین من یک مکالمه با او را آغاز کردم.

Hey, how are you?

هی چطوری؟ آیا می

Can I have a can I have a talk?

توانم صحبتی داشته باشم؟

I'm from Uzbekistan, so by showing my emotions,  

من اهل ازبکستان هستم، بنابراین با نشان دادن احساسات و

my intonation, I was able to  talk with him and get his number.

لحنم، توانستم با او صحبت کنم و شماره اش را بگیرم.

It turned out he was the CEO of the company  which manufacturers robots and motorcycles.

معلوم شد که او مدیرعامل شرکت تولید کننده ربات و موتور سیکلت است.

What I mean by that, the better you  speak, the more connections you will have.

منظور من از آن، هرچه بهتر صحبت کنید، ارتباطات بیشتری خواهید داشت.

So right now I am working on  myself in every possible way,  

بنابراین در حال حاضر به هر طریق ممکن روی خودم کار می کنم،

doing a lot of teaching,  preparing for my uni and so yeah.

آموزش های زیادی انجام می دهم، برای دانشگاه خود آماده می شوم و بنابراین بله.

Well, that's so inspiring.

خوب، این خیلی الهام بخش است.

And I love to hear how you're not just an  English learner, you're an English speaker.

و من دوست دارم بشنوم که شما نه فقط یک زبان انگلیسی، بلکه یک انگلیسی زبان هستید.

You're out there, you're talking to strangers.

شما آنجا هستید، با غریبه ها صحبت می کنید.

You approached me to have  this interview on my channel.

شما به من مراجعه کردید تا این مصاحبه را در کانال من داشته باشید.

You're using your English.

شما از انگلیسی خود استفاده می کنید.

You're using it to gain connections,  to interact with people, to learn.

شما از آن برای به دست آوردن ارتباطات، برای تعامل با مردم و یادگیری استفاده می‌کنید.

So thank you so much for sharing your story.

بنابراین از به اشتراک گذاری داستان خود بسیار سپاسگزارم.

I know it will motivate and inspire  all my students to keep going,  

من می‌دانم که این انگیزه و الهام بخشی به همه دانش‌آموزان من برای ادامه راه است،

keep pushing to improve their English skills.

برای بهبود مهارت‌های انگلیسی خود تلاش می‌کنند. پس

So thank you again Mustafa.

بازم ممنونم مصطفی.

Jennifer, thank you for having me.

جنیفر، ممنون از اینکه من را در اختیار دارید.

And I am 100% sure that it's going to pay off.

و من 100٪ مطمئن هستم که نتیجه خواهد داد.

If students work on themselves,  it's going to pay off.

اگر دانش‌آموزان روی خودشان کار کنند، نتیجه خواهد داد.

It's really going to be successful.

واقعاً موفق خواهد شد.

After 50-60 years, they are  going to look back and smile.

بعد از 50 تا 60 سال، آنها به عقب نگاه می کنند و لبخند می زنند.

So thank you.

پس متشکرم.

Thank you so much.

خیلی ممنونم. بیایید بگوییم،

So much advice for you to  put into practice, let's say.

توصیه‌های بسیار زیادی برای شما که باید آن را عملی کنید.

Thanks Mustafa, thanks Mustafa  in the comments below and make  

با تشکر مصطفی، متشکرم مصطفی در نظرات زیر و مطمئن شوید که

sure you put all of this advice into practice.

همه این توصیه ها را عملی کرده اید.

And if you like this video, please hit the  Like button, share it with your friends,  

و اگر این ویدیو را دوست دارید، لطفاً دکمه لایک را بزنید، آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید،

and subscribe so you're notified  every time I post a new lesson.

و مشترک شوید تا هر بار که درس جدیدی را پست می‌کنم به شما اطلاع داده شود.

And I have.

و من دارم.

Another interview with more advice for you.

مصاحبه ای دیگر با توصیه های بیشتر برای شما.

You can watch it right here.

شما می توانید آن را از اینجا تماشا کنید.