How to Learn Vocabulary and Not Forget It | Tips From a Memory Expert

Hello everyone, I am very excited because today  

سلام به همه، من بسیار هیجان زده هستم زیرا امروز

I'm talking to Nelson Dulles,  A5 Time USA Memory Champion.

دارم با نلسون دالس، قهرمان حافظه A5 Time USA صحبت می کنم.

He has also broken many records for memorizing  the most numbers or words in a specific time.

او همچنین رکوردهای زیادی را برای حفظ بیشترین اعداد یا کلمات در یک زمان خاص شکسته است.

So, Nelson, were you just born with a good memory?

بنابراین، نلسون، آیا شما به تازگی با یک حافظه خوب متولد شده اید؟

No, actually that's a common misconception.

نه، در واقع این یک تصور غلط رایج است.

But I actually had to learn this  skill and it took, you know,  

اما من در واقع باید این مهارت را یاد می‌گرفتم و می‌دانید،

months, even into years to continually  perfect and and get better at the skill.

ماه‌ها، حتی سال‌ها طول کشید تا پیوسته به‌تکمیل و بهتر شدن این مهارت برسم.

Yeah.

آره

So you weren't born with a good memory.

پس با حافظه خوب به دنیا نیامده اید.

When you decided to improve your memory,  what was the motivation behind that?

وقتی تصمیم گرفتید حافظه خود را بهبود ببخشید، انگیزه پشت آن چه بود؟

Yeah.

So I mean, I probably had some good memory  for some things that were of importance to me,  

آره

بنابراین منظورم این است که احتمالاً حافظه خوبی برای برخی چیزهایی که برایم مهم بودند، داشتم،

but I'd say it was probably average, you know,  when you kind of measured it across all things.

اما می‌توانم بگویم که احتمالاً متوسط ​​بود، وقتی آن را در همه چیز اندازه‌گیری کردید.

But my grandmother on my father's side  is the only grandmother that I knew.

اما مادربزرگ من از طرف پدرم تنها مادربزرگ من است که می‌شناختم.

I never knew.

من هرگز نمی دانستم.

My mother's mother started to exhibit  she she had Alzheimer's disease and,  

مادر مادرم شروع کرد به نشان دادن او مبتلا به بیماری آلزایمر و

and had bouts of dementia  in their mid early 2000s.

و حملات زوال عقل در اواسط دهه 2000 بود.

And, you know, watching her kind  of deteriorate mentally, you know,  

و، می‌دانی، تماشای رو به زوال ذهنی او،

made me think twice about what means  to have a healthy brain and memory.

مرا وادار کرد تا دو بار در مورد اینکه داشتن مغز و حافظه سالم به چه معناست فکر کنم.

And, you know, I thought, well, is there anything  

و، می دانید، من فکر کردم، آیا کاری هست

that I could be doing now to improve  my memory, to make my brain healthier?

که بتوانم اکنون انجام دهم تا حافظه ام را بهبود بخشم و مغزم را سالم تر کنم؟

I was young.

من جوان بودم.

I'm still young.

من هنوز جوان هستم.

But just kind of as a preventative measure for  the future, Nelson, who might end up, you know,  

اما فقط به‌عنوان یک اقدام پیشگیرانه برای آینده، نلسون، که ممکن است در نهایت

somewhere in his seventies, 80s, losing  his memory a little bit or a lot of it.

در دهه‌ی هفتاد، 80 سالگی، حافظه‌اش را کمی یا مقدار زیادی از دست بدهد.

So that kind of led me to  discover memory techniques,  

بنابراین این نوع باعث شد که تکنیک های حافظه،

memory competitions, brain  health as a concept in itself.

مسابقات حافظه، سلامت مغز را به عنوان یک مفهوم به خودی خود کشف کنم.

Yeah, let me down this rabbit hole because of  my grandmother which who I eventually lost,  

بله، به خاطر مادربزرگم که در نهایت او را از دست دادم، اجازه دهید من این سوراخ خرگوش را پایین بیاورم،

which really, you know, motivated  me even more to to explore.

که واقعاً، می دانید، انگیزه بیشتری برای کاوش در من ایجاد کرد.

I'm very sorry to hear about  that story with your grandmother.

از شنیدن آن داستان با مادربزرگتان بسیار متاسفم.

I'm I'm glad some good came from it in the  sense that you, it inspired you to improve  

خوشحالم که چیزهای خوبی از آن حاصل شد، به این معنا که شما، الهام بخش شما برای بهبود

your memory and now you're sharing  your advice with many other people.

حافظه‌تان شد و اکنون توصیه‌های خود را با بسیاری از افراد دیگر به اشتراک می‌گذارید.

So I'm, I'm happy for that and thank you.

پس من خوشحالم و از شما متشکرم.

You said you personally were  born with an average memory.

شما گفتید که شخصاً با حافظه متوسطی متولد شده اید.

And then based on your experience with the  people you're you meet in competitions or  

و سپس بر اساس تجربه‌تان با افرادی که در مسابقات یا

just in the memory space, are there people who  are just born with better memories than others?

فقط در فضای حافظه ملاقات می‌کنید، آیا افرادی هستند که با خاطرات بهتری نسبت به دیگران متولد شده‌اند؟

Or is this truly a skill that any  person, any average person, can develop?

یا این واقعاً مهارتی است که هر فرد، هر فرد معمولی، می تواند آن را توسعه دهد؟

Yeah, it's, it's, it's, that's a great question.

بله، این یک سوال عالی است. شگفت‌انگیز است،

It's so fascinating to wonder,  you know, like it's always nice  

می‌دانی، مثل همیشه خوب است که فکر کنیم

to think that there are people just  with these amazing super abilities.

افرادی با این توانایی‌های فوق‌العاده شگفت‌انگیز وجود دارند.

And, and I think there are to an extent, you  know, I've seen on Dateline or 60 minutes or  

و، و فکر می‌کنم تا حدی وجود دارد، می‌دانید، من در Dateline یا 60 دقیقه یا

whatever where you see people with these  autobiographical super auto auto super  

هر چیز دیگری را دیده‌ام که در آن افرادی را با این

autobiographical memories where they  can remember everything of their life.

خاطرات اتوبیوگرافیک فوق‌العاده خودکار می‌بینید که در آن می‌توانند همه چیز زندگی خود را به خاطر بسپارند.

At least that's how they present it, but it's  maybe not necessarily absolutely everything.

حداقل اینطوری ارائه می کنند، اما شاید لزوماً همه چیز نباشد.

They just have a lot of memory  for these specific life events.

آنها فقط برای این رویدادهای خاص زندگی حافظه زیادی دارند.

That's a very specific, I don't  want to call it a condition,  

این خیلی خاص است، من نمی‌خواهم آن را یک شرط بنامم،

but ability not many people have, but doesn't  mean that they're good at memorizing everything.

اما توانایی بسیاری از مردم وجود ندارد، اما به این معنی نیست که آنها در به خاطر سپردن همه چیز خوب هستند.

I think Mary Lou Henner was one  of these people on the the show  

من فکر می‌کنم مری لو هنر یکی از این افراد در برنامه بود

and she wrote a book about her, how  she is, she can remember, you know,  

و کتابی درباره او نوشت، او چگونه است، می‌دانید، می‌دانید که

what she was wearing to prom and and  all these details right in her life.

چه لباسی پوشیده بود و همه این جزئیات در زندگی‌اش.

But if you put her in a memory competition,  

اما اگر او را در رقابت حافظه قرار دهید،

she probably won't do that  much better than anybody else.

احتمالاً او این کار را خیلی بهتر از هر کس دیگری انجام نخواهد داد.

So at these competitions, yeah, you  never see anybody come in and say,  

بنابراین در این مسابقات، بله، هرگز نمی‌بینید که کسی وارد شود و بگوید،

hey, oh, I have a photographic memory  or I have a naturally good memory.

اوه، اوه، من یک حافظه عکاسی دارم یا به طور طبیعی حافظه خوبی دارم.

I'm going to sweep the floor with the competition.

من می روم زمین را با رقابت جارو کنم.

Never happens.

هرگز اتفاق نمی افتد.

I don't even know if I've seen anybody show  up thinking that they had that, let alone win.

حتی نمی‌دانم کسی را دیده‌ام که فکر می‌کرده است، چه برسد به اینکه برنده شود.

People who win these competitions  are people who have learned the  

افرادی که برنده این رقابت‌ها می‌شوند افرادی هستند که تکنیک‌ها را یاد گرفته‌اند

techniques and practice just like any other skill.

و مانند هر مهارت دیگری تمرین می‌کنند.

You know, you got to work at it,  prepare and hone this ability.

می دانید، باید روی آن کار کنید، این توانایی را آماده و تقویت کنید.

And and that to me, at first I  thought the same thing as you,  

و این برای من، در ابتدا من هم مثل شما فکر می‌کردم

that I'm not one of these people that can do it.

که من یکی از این افرادی نیستم که بتوانم این کار را انجام دهم.

There are other people who can do it naturally.

افراد دیگری هستند که می توانند این کار را به طور طبیعی انجام دهند.

But once I learned that anybody could do it.

اما وقتی فهمیدم هر کسی می تواند این کار را انجام دهد.

I really mean, I really think anybody, because at  these competitions you see 12 year olds in school,  

واقعاً منظورم این است که من واقعاً فکر می‌کنم هر کسی باشد، زیرا در این مسابقات شما بچه‌های 12 ساله را در مدرسه می‌بینید،

you see seniors, you see pizza delivery guys,  marathon runners, people like me, whatever,  

سالمندان را می‌بینید، بچه‌های تحویل پیتزا، دوندگان ماراتن، افرادی مثل من را می‌بینید، همه چیز،

all, all across the board and they're able to  do it quite convincingly, these techniques.

همه، همه در سراسر صفحه قادر به انجام آن کاملاً متقاعد کننده، این تکنیک ها هستند.

Well, that is inspiring for me to know and for  all my students because a problem that they  

خوب، این برای من و برای همه دانش‌آموزانم الهام‌بخش است، زیرا مشکلی که آنها

have is they spend a lot of time learning,  learning English vocabulary, grammar rules.

دارند این است که زمان زیادی را صرف یادگیری، یادگیری واژگان انگلیسی و قواعد دستور زبان می‌کنند.

But then we have this expression  in one ear out the other.

اما سپس این عبارت را در یک گوش به گوش دیگر داریم.

They they forget it.

آنها آن را فراموش می کنند.

So it's good to know for all my students  that this is a skill that can be developed.

بنابراین خوب است برای همه دانش‌آموزانم بدانم که این مهارتی است که می‌توان آن را توسعه داد.

Yep, Yep.

آره آره.

Yeah, No, it's definitely something if you think  if any of your listeners are out there, viewers  

بله، نه، اگر فکر می‌کنید اگر یکی از شنوندگان شما آنجا هستند، بینندگان

are, are watching and saying, oh, you know, they,  these two people are having this conversation.

هستند، دارند تماشا می‌کنند و می‌گویند، اوه، می‌دانید، آن‌ها، این دو نفر این مکالمه را انجام می‌دهند، قطعاً چیزی است.

I am not even a part of it 'cause  my memory is just terrible.

من حتی بخشی از آن نیستم، زیرا حافظه‌ام وحشتناک است.

They haven't met me.

آنها من را ملاقات نکرده اند.

It might.

It's terrible.

ممکن است.

این وحشتناک است.

I'm here to tell you as a, as a person who's  been teaching others for years now that you can,  

من اینجا هستم تا به شما بگویم، به عنوان فردی که سال‌هاست به دیگران یاد می‌دهید که می‌توانید،

you know, you may not be a memory champion,  but you can definitely improve your memory to  

می‌دانید، ممکن است قهرمان حافظه نباشید، اما قطعاً می‌توانید حافظه خود را تا حدی ارتقا دهید که فکر می‌کنید

a point where you think that you  have a, a, a superhuman ability.

یک، یک، یک توانایی فوق بشری دارند.

It's that powerful.

آنقدر قدرتمند است

Yeah, that's a good point.

بله، این نکته خوبی است.

And I'm sure for all the students  watching, Nelson's a memory champion.

و من مطمئنم برای همه دانش‌آموزانی که تماشا می‌کنند، نلسون قهرمان حافظه است.

That's probably not your goal, but  certainly you can take action to  

احتمالاً این هدف شما نیست، اما مطمئناً می‌توانید برای

improve the skills so you speed up your learning.

بهبود مهارت‌ها اقدام کنید تا سرعت یادگیری خود را افزایش دهید.

You don't forget what you learn.

چیزهایی را که یاد می گیرید فراموش نمی کنید.

And you said that you work with  people to help them do this.

و شما گفتید که با افراد کار می‌کنید تا به آنها در انجام این کار کمک کنید. پس

So what?

چی؟

How would you start that if a student came to you  and said a language learner came to you and said,  

چگونه شروع می کنید که اگر دانش آموزی نزد شما بیاید و بگوید زبان آموزی نزد شما آمد و گفت: «

I, I memorize 10, let's just say 10 phrasal verbs.

من، ۱۰ فعل را حفظ می کنم، فقط ۱۰ فعل عبارتی را بگوییم.

I watch a video, I learn them, and then a  few days later I can't remember any of them.

ویدیویی را تماشا می‌کنم، آن‌ها را یاد می‌گیرم و چند روز بعد نمی‌توانم هیچ یک از آنها را به خاطر بیاورم.

How would you start to help that person  to retain to keep that information?

چگونه می‌توانید به آن شخص کمک کنید تا آن اطلاعات را حفظ کند؟

Yeah.

آره

So, you know, people have different  study techniques, but you know,  

بنابراین، می‌دانید، افراد تکنیک‌های مطالعه متفاوتی دارند، اما می‌دانید،

study techniques doesn't necessarily mean  that you're employing memory techniques.

تکنیک‌های مطالعه لزوماً به این معنا نیست که شما از تکنیک‌های حافظه استفاده می‌کنید.

And, and really the problem that most people  have when they sit down to memorize something  

و، و واقعاً مشکلی که بیشتر مردم وقتی می‌نشینند تا چیزی را به خاطر بسپارند، دارند این است که

is they don't have a real process other than  possibly some kind of rote repetition thing,  

فرآیند واقعی دیگری غیر از احتمالاً نوعی تکرار روت،

which can work with a lot of dedicated repetition.

که می‌تواند با تعداد زیادی تکرار اختصاصی کار کند، ندارند.

That's, that is proven to work.

این، ثابت شده است که کار می کند.

But when you're talking about language where  you have so many things that need to be in your  

اما وقتی در مورد زبانی صحبت می‌کنید که در آن چیزهای زیادی باید در ذهنتان باشد

head to be able to speak to a certain degree of  fluency, you know, you need to know thousands of  

تا بتوانید تا حدی از تسلط صحبت کنید، می‌دانید، باید هزاران

words, cases and, and, and conjugations  and idioms and all that sort of stuff.

کلمه، مورد و، و، و صرف و اصطلاحات و همه چیزهای دیگر.

It's, it's not a, it's not realistic  to necessarily be able to review it  

این یک، نیست، واقع بینانه نیست که لزوما بتوانیم آن را مرور کنیم

to the extent that repetition  would just suffice, you know,  

تا حدی که تکرار کافی باشد، می‌دانی،

so memory techniques need to jump  in there and kind of carry the load.

بنابراین تکنیک‌های حافظه باید به آنجا بپرند و بار را حمل کنند.

So the first thing that people need to  understand is you need a way of organizing  

بنابراین اولین چیزی که مردم باید بفهمند این است که شما به روشی نیاز دارید تا

the information that you're putting in your  head and making it relatable to things that  

اطلاعاتی را که در ذهن خود قرار می دهید سازماندهی کنید و آن را با چیزهایی که

you already know that you can visualize in your  mind and think in and see in terms of pictures.

قبلاً می دانید می توانید در ذهن خود تجسم کنید و به آنها فکر کنید و ببینید مرتبط کنید. از تصاویر

Rather than these abstract things,  which with a foreign language,  

به جای این چیزهای انتزاعی، که با یک زبان خارجی،

it's generally speaking mostly abstract  because it's in another language.

عموماً بیشتر انتزاعی صحبت می شود زیرا به زبان دیگری است.

You know, you're a native  language and this is not that.

می دانید، شما یک زبان مادری هستید و این آن نیست.

So when you look at this word that you're trying  to learn, let's say, it just looks like gibberish.

بنابراین، وقتی به این کلمه ای که می‌خواهید یاد بگیرید نگاه می‌کنید، بیایید بگوییم، فقط به نظر می‌رسد چرندیات است.

It's meaningless.

بی معنی است.

So the first step to memorizing anything,  honestly, is to take that thing and to try to  

بنابراین، صادقانه، اولین قدم برای به خاطر سپردن هر چیزی این است که آن چیز را بردارید و سعی کنید

convert it into some kind of mental picture that  makes sense to you, that lights up your interest.

آن را به نوعی تصویر ذهنی تبدیل کنید که برای شما منطقی باشد، و علاقه شما را روشن کند.

And then the next step is  to kind of like, how do I  

و سپس گام بعدی این است که به نوعی لایک کنم، چگونه می‌توانم

store it in my mind in a way that  it's easier to retrieve later?

آن را به‌گونه‌ای در ذهنم ذخیره کنم که بعداً بازیابی آن آسان‌تر باشد؟

And there's different approaches to do  that, but that's generally the idea.

و رویکردهای مختلفی برای انجام این کار وجود دارد، اما به طور کلی ایده همین است.

The last step is the review.

آخرین مرحله بررسی است.

You know that you can't get around the review.

می‌دانید که نمی‌توانید مرور را دور بزنید.

Unfortunately, we are, our brains are  designed to forget things over time,  

متأسفانه، ما چنین هستیم، مغز ما برای فراموش کردن چیزها در طول زمان طراحی شده است،

but it remembers the things that  we frequent a lot in our heads.

اما چیزهایی را که اغلب در سرمان تکرار می کنیم را به یاد می آورد.

That shouldn't make sense, right?

این نباید منطقی باشد، درست است؟

But you know, again, it's, it's, it's with memory  techniques, you can kind of reduce the amount  

اما می‌دانید، دوباره، این است، این است، با تکنیک‌های حافظه است، می‌توانید مقدار

of review that needs to be done  and how often because it's,  

مروری را که باید انجام شود و تعداد دفعات آن را کاهش دهید، زیرا

it's such a lot more sticky,  stickier inside the MIME.

در MIME بسیار چسبنده‌تر،  چسبنده‌تر است.

Great point.

نکته عالی

So trying to think of this myself,  let's say I'm trying to learn the word.

بنابراین سعی می‌کنم خودم به این موضوع فکر کنم، فرض کنید سعی می‌کنم این کلمه را یاد بگیرم.

There's a lamp right in front of me,  so I'll just use that as an example.

یک لامپ درست روبروی من است، بنابراین از آن به عنوان مثال استفاده می‌کنم.

So I'm trying to learn the word  lamp in a foreign language.

بنابراین سعی می‌کنم کلمه لامپ را در یک زبان خارجی یاد بگیرم.

So I see a picture of a lamp in my head.

بنابراین من تصویر یک لامپ را در سرم می بینم. آیا

Is that do I have that right so far?

من تا الان این حق را دارم؟

Yeah, that's part of it.

بله، این بخشی از آن است.

So obviously there's the word that you will  

بنابراین بدیهی است که کلمه ای وجود دارد که

either hear or see wait if you're  reading it in this other language.

یا می شنوید یا می بینید، صبر کنید اگر آن را  به این زبان دیگر بخوانید.

So I don't know is there.

بنابراین من نمی دانم وجود دارد.

Is there a language for as  an example you want to use?

آیا زبانی برای مثال وجود دارد که بخواهید از آن استفاده کنید؟

Yeah, Spanish.

آره اسپانیایی

I know a little bit of Spanish and it's  something that I'm casually learning.

من کمی اسپانیایی می دانم و این چیزی است که به طور معمولی یاد می گیرم.

Many words I do not know, lots that I  don't remember when I need them as well.

بسیاری از کلمات را که نمی‌دانم، بسیاری از کلماتی که وقتی به آنها نیاز دارم به یاد نمی‌آورم.

Do I don't know what the word is  for lamp in in in Spanish to you?

آیا نمی‌دانم کلمه لامپ در زبان اسپانیایی برای شما چیست؟

Nor do I.

نه من.

All right, I'm gonna look it up  and we're gonna do it right now.

بسیار خوب، من آن را جستجو می کنم و همین الان آن را انجام می دهیم.

OK, OK, sounds good.

باشه، باشه، صداش خوبه

I'm sure all the Spanish speakers are laughing  at me because they know I just spent six months  

مطمئنم که همه اسپانیایی‌زبان‌ها به من می‌خندند، زیرا می‌دانند که من به تازگی شش ماه را

in a Spanish speaking country and I  don't even know the word for lamp.

در یک کشور اسپانیایی زبان گذرانده‌ام و حتی کلمه لامپ را هم نمی‌دانم.

But lamp is, I think that's kind of a  specific like light is different, you know?

اما من فکر می‌کنم لامپ یک جور خاص است مثل نور متفاوت است، می‌دانی؟

Sure, that's a good point.

البته این نکته خوبی است.

That's a good.

Point.

این خوب است.

نقطه.

So it's lampara.

پس لامپاره است.

Lampara.

لامپارا.

Maybe maybe there's different Spanish  speaking countries say different things,  

شاید کشورهای مختلف اسپانیایی زبان، چیزهای متفاوتی را بیان کنند،

but let's say that's the word we're learning.

اما بیایید بگوییم این کلمه ای است که ما یاد می گیریم.

OK, that's maybe not the best example  actually, because it's has the word lamp in it.

خوب، شاید این بهترین مثال نباشد ، زیرا کلمه لامپ در آن وجود دارد.

But in general, you know, you would look at this  word and think of what it reminds you of in terms  

اما به طور کلی، می‌دانید، به این کلمه نگاه می‌کنید و به این فکر می‌کنید که از نظر

of sound or even what the letters look like  together, and come up with a picture for that,  

صدا یا حتی شکل حروف در کنار هم چه چیزی را به شما یادآوری می‌کند، و تصویری برای آن ایجاد می‌کنید،

relating it to what it actually  means, which in this case is a lamp.

آن را به معنای واقعی آن مرتبط می‌کنید. ، که در این مورد یک لامپ است.

So in this specific, specific example,  Lampara again has the word lamp in it.

بنابراین در این مثال خاص، Lampara دوباره کلمه lamp را در خود دارد.

So that probably would give you a clue if  you saw the word lampara, that it is a lamp.

بنابراین احتمالاً اگر کلمه لامپارا را دیدید، به شما سرنخی می داد که یک لامپ است. از طرف

The other way, going the other direction is,  

دیگر، رفتن به سمت دیگر این است،

you know, the way I just asked you,  how do you say lamp in Spanish?

می دانید، همان راهی که من از شما پرسیدم، چگونه به اسپانیایی می گویید لامپ؟

You want to say lamp, you  know, and you don't know.

می‌خواهی بگویی چراغ، می‌دانی و نمی‌دانی.

You'd have to remember Lampada, right?

شما باید لامپادا را به خاطر بسپارید، درست است؟

So maybe the tricky part here  is the ending Atta, right.

بنابراین شاید قسمت مشکل اینجا آتا پایانی باشد، درست است.

So you'd come up with an image for that and kind  

بنابراین می‌توانید برای آن تصویری بسازید و

of weave it into a picture that  you have of a lamp in your mind.

آن را در تصویری ببافید که از یک چراغ در ذهن خود دارید.

So Atta, you know, what does that mean to you?

پس عطا، می دانید، این برای شما چه معنایی دارد؟

It's it's kind of a meaningless thing,  but you can come up with something that  

این یک چیز بی معنی است، اما شما می توانید چیزی را بیابید که به نظر می رسد

it kind of sounds like or reminds you  of, like maybe it's an arrow in English.

یا به شما یادآوری می کند ، مثلاً ممکن است یک فلش در انگلیسی باشد.

ARA, ara, ara or era up to you, right.

آرا، آرا، آرا یا دوران تا شما، درست است.

And then with that, let's say  it's arrow, it's not the same,  

و سپس با آن، فرض کنید فلش است، یکسان نیست،

but it's close enough to give you  a, a queue to know what it is.

اما به اندازه کافی نزدیک است که به شما یک صف بدهد تا بدانید چیست.

So my lamps in my head and  when I'm thinking in Spanish  

بنابراین، لامپ‌های من در سرم و وقتی به زبان اسپانیایی فکر می‌کنم،

would have an arrow shot through it, right.

یک تیر از آن پرتاب می‌شود، درست است.

OK, so now I have a queue when  I think, OK, lamp Spanish.

خوب، پس حالا وقتی فکر می‌کنم، خوب، اسپانیایی را روشن کنم، یک صف دارم.

Oh, there's an arrow through it.

اوه، یک فلش از میان آن وجود دارد.

OK, lamp outta lamp, arrow lamp outta right.

خوب، لامپ خارج از چراغ، چراغ پیکان به سمت راست.

And that's kind of the idea here is we're  kind of making little tricks here for  

و این به نوعی ایده اینجاست که ما در اینجا به نوعی ترفندهای کوچکی برای

remembering this these meaningless things  via the things that are meaningful to us.

به خاطر سپردن این چیزهای بی معنی از طریق چیزهایی که برای ما معنادار هستند، می سازیم.

A good example.

یک مثال خوب.

Can I give you another example?

می توانم مثال دیگری برای شما بزنم؟

Absolutely.

کاملا.

I'd love one.

من یکی را دوست دارم.

Yeah, so in French for example,  we have for dog is Chien.

بله، به عنوان مثال، در فرانسوی، ما برای سگ Chien داریم.

OK, doesn't sound like dog.

باشه، شبیه سگ نیست

In this case it's not dog, dog, dog Ara, right.

در این مورد سگ، سگ، سگ آرا نیست، درست است.

So two very different words  meaning the same thing.

بنابراین دو کلمه بسیار متفاوت به معنای یک چیز هستند.

So with the French word chien,  OK, if you ever were to read it,  

بنابراین با کلمه فرانسوی chien، OK، اگر قرار باشد آن را بخوانید، کمی

it kind of reads like chain a little bit.

مانند زنجیره خوانده می‌شود.

It's CHIEN or feminine.

CHIEN یا زنانه است. این

It's it's a bit different, but chien.

کمی متفاوت است، اما خوب است.

OK, So I might look at that word and say,  

خوب، پس ممکن است به آن کلمه نگاه کنم و بگویم،

OK, I'm going to picture a chain  attached to a dog in this case, right?

باشه، در این مورد یک زنجیر متصل به سگ را تصویر می کنم، درست است؟

Which would kind of make sense.

که به نوعی منطقی خواهد بود. می‌دانی

You know, a dog is on a chain  attached is like a ferocious dog.

، سگی که روی یک زنجیر وصل است مانند سگی درنده است.

And the more you make these images in your  mind come alive, you know, like, picture this  

و هر چه بیشتر این تصاویر را در ذهن خود زنده کنید، می‌دانید که می‌خواهید این

rabid dog with sharp teeth, like trying to kill  you, but he's thankfully attached to this chain.

سگ هار را با دندان‌های تیز تصویر کنید، مانند تلاش برای کشتن شما، اما خوشبختانه او به این زنجیره متصل است.

Maybe the chain even breaks, right?

شاید زنجیر حتی پاره شود، درست است؟

And now you're terrified for your life.

و حالا شما برای زندگی خود وحشت دارید.

Or maybe it's funny because it's a tiny little  dog and it's strapped to this massive chain.

یا شاید خنده دار باشد زیرا یک سگ کوچک کوچک است و به این زنجیره عظیم بسته شده است.

Like, why would it even need that?

مثلاً چرا به آن نیاز دارد؟ می

You know, you can make kind of silly images.

دانید، می توانید تصاویر احمقانه ای بسازید.

The next time I see that word, I'll think chain.

دفعه بعد که این کلمه را ببینم، به زنجیره فکر خواهم کرد.

I'll think dog.

من فکر می کنم سگ. می‌دانید

You know, now this approach is  is only just a crutch, right,  

، اکنون این رویکرد فقط یک عصا است، درست،

to get you to a point where ultimately at  some point you've practices so much through  

برای رساندن شما به نقطه‌ای که در نهایت  در مقطعی از طریق

review and speaking and reading whatever, that  this chain link won't be necessary anymore.

مرور و صحبت کردن و خواندن هر چیزی آنقدر تمرین کرده‌اید که این پیوند زنجیره‌ای دیگر لازم نخواهد بود. .

You'll just know chain or Shia is dog, you know?

شما فقط می دانید زنجیره یا شیعه سگ است، می دانید؟

Yeah.

آره

I'm glad you mentioned that 'cause I was thinking,  

خوشحالم که به این موضوع اشاره کردید که «چون داشتم فکر می‌کردم،

oh, I'll need to know all  of these pictures forever.

آه، باید همه این عکس‌ها را برای همیشه بدانم.»

So that's good that eventually your brain will  just permanently remember that information.

پس این خوب است که در نهایت مغز شما فقط آن اطلاعات را برای همیشه به خاطر می آورد.

The association is made and so  you will just know what dog is.

ارتباط ایجاد شده است و بنابراین شما فقط می‌دانید که سگ چیست.

You don't need to think of a chain and dog.

لازم نیست به زنجیر و سگ فکر کنید.

That's a really interesting approach.

این یک رویکرد واقعا جالب است.

So you're the memory expert.

پس شما کارشناس حافظه هستید.

I'll just ask you then.

اونوقت فقط ازت میپرسم

Our brain must be able to memorize  images better than individual words.

مغز ما باید بتواند تصاویر را بهتر از کلمات فردی به خاطر بسپارد.

It's it's able to because technically  I have to remember two things,  

این کار را می‌کند، زیرا از نظر فنی، من باید دو چیز را به خاطر بسپارم،

a picture of a dog and a picture of a  chain rather than just memorizing the word.

تصویر یک سگ و یک زنجیر به جای حفظ کردن کلمه.

But it's easier for our brain to do that.

اما انجام این کار برای مغز ما آسان تر است.

Is that is that the approach?

آیا این رویکرد است؟

That's the idea.

این ایده است.

And and this is this is known in in  the brain community that images are  

و این در جامعه مغزی شناخته شده است که به خاطر سپردن تصاویر

easier to remember than say abstract information.

آسان‌تر از اطلاعات انتزاعی است.

Why?

Because you know, the images will  are generated by you in your mind.

چرا؟

چون می‌دانید، تصاویر توسط شما در ذهن شما ایجاد می‌شوند.

They're related to things that are familiar  to you that come from your own experience  

آنها به چیزهایی مربوط می‌شوند که برای شما آشنا هستند و از تجربیات شما می‌آیند

and things that are already, let's say  pre memorized, they're already in there.

و چیزهایی که قبلاً، مثلاً از قبل به خاطر سپرده شده‌اند، از قبل در آنجا هستند.

So you're anchoring the foreign stuff to stuff  that's already well planted in your head.

بنابراین، چیزهای خارجی را به چیزهایی متصل می‌کنید که از قبل به خوبی در سرتان کاشته شده‌اند.

And I think historically our ancestors, you  know, had more visual things to deal with than,  

و من فکر می‌کنم که از نظر تاریخی، اجداد ما، چیزهای بصری بیشتری نسبت به

say, the abstract, modern abstract information  that is now presented to our brains, you know,  

اطلاعات انتزاعی مدرن و انتزاعی که اکنون به مغز ما ارائه می‌شود، می‌دانید،

mathematics, symbols, foreign languages,  philosophy, abstract, very difficult things.

ریاضیات، نمادها، زبان‌های خارجی، فلسفه، انتزاعی، چیزهای سخت

Our brains, our simple primitive brains,  we're just there to recognize, you know,  

مغزهای ما، مغزهای ساده ابتدایی ما، ما فقط برای تشخیص

very visual things that kept us alive,  I'm talking thousands of years ago, right?

چیزهای بسیار بصری که ما را زنده نگه داشته اند، اینجا هستیم ، درست است؟

So I think that's kind of where that comes from.

بنابراین من فکر می کنم که این به نوعی از جایی ناشی می شود.

And, and you know, you, there are some people  who have trouble creating images in their mind.

و، و می دانید، برخی از افراد هستند که در ایجاد تصاویر در ذهن خود مشکل دارند. فکر می‌کنم

It's a condition called a Fantasia, I think,  

این وضعیتی است به نام فانتزی،   فکر می‌کنم

I think maybe like 4% of the population  can't construct an image like that.

شاید 4 درصد از جمعیت نتوانند چنین تصویری بسازند.

But there's, there's ways around this  because when it comes down to it,  

اما راه‌هایی برای دور زدن این موضوع وجود دارد، زیرا وقتی صحبت از آن به میان می‌آید، می‌دانید

you know, we're talking about these images that  you're thinking about the colors of things,  

، ما در مورد این تصاویر صحبت می‌کنیم که به رنگ‌های چیزها فکر می‌کنید،

the, the, what does it look like, the  structure of it, where it is in space.

، جایی که در فضا است.

When you're thinking about it in reality,  like what is a image in your mind?

وقتی در واقعیت به آن فکر می‌کنید، مثلاً تصویری در ذهن شما چیست؟

I mean, it's really what it comes down  to, I think a feeling based on context.

منظورم این است که این واقعاً همان چیزی است که به آن مربوط می‌شود ، فکر می‌کنم احساسی مبتنی بر زمینه است.

And even people with a Fantasia, they  still can learn how to visualize.

و حتی افرادی که فانتازیا دارند، هنوز می‌توانند یاد بگیرند که چگونه تجسم کنند. این

It's, it's really not a visual in the end.

واقعاً یک تصویر بصری نیست.

It's it's more just a, like I said,  something to do with context and feeling.

همانطور که گفتم، این بیشتر یک چیزی است که با زمینه و احساس ارتباط دارد.

But anyways, that's, that's  a whole topic in itself.

اما به هر حال، این به خودی خود یک موضوع کامل است.

But yes, our brains are primed to think in  pictures more than this abstract information.

اما بله، مغز ما بیشتر از این اطلاعات انتزاعی به تصویر فکر می‌کند.

OK, that that's very helpful.

خوب، این خیلی مفید است.

Now all my students, they can start thinking of  pictures to associate with, with new vocabulary.

اکنون همه دانش‌آموزان من می‌توانند به تصاویری فکر کنند تا با واژگان جدید ارتباط برقرار کنند.

Could they do that with  instead of an individual word?

آیا آنها می توانند این کار را با به جای یک کلمه جداگانه انجام دهند؟

Could they do that with, for  example, an entire sentence?

آیا آنها می‌توانند این کار را مثلاً با یک جمله کامل انجام دهند؟

What if they're going to a job interview  and they want to remember a specific way  

اگر به یک مصاحبه شغلی می‌روند و می‌خواهند روش خاصی را

to explain the experience they have, or just an  entire sentence or even a couple of sentences?

برای توضیح تجربه‌شان به خاطر بسپارند، یا فقط یک جمله کامل یا حتی چند جمله را به خاطر بسپارند، چه؟

How would they approach  memorizing something like that?

آنها چگونه به حفظ کردن چنین چیزی نزدیک می شوند؟

Yeah.

آره

So with specific words, you know, a  word means this and this other language,  

بنابراین، در مورد کلمات خاص، می دانید، یک کلمه به معنای این و این زبان دیگر است،   در

it's really just a kind of a  mapping from one thing to another.

واقع فقط نوعی نقشه برداری از یک چیز به چیز دیگر است.

So for that, in terms of creating the image,  it's pretty straightforward because you come  

بنابراین، از نظر ایجاد تصویر، بسیار ساده است زیرا شما

up with an image for one thing and  connect it to an image of the other.

یک تصویر را برای یک چیز ایجاد می کنید و آن را به تصویر دیگری متصل می کنید.

Now with other parts of language learning, like  you said, you know, maybe you want to have a few  

اکنون با بخش‌های دیگر یادگیری زبان، همان‌طور که شما گفتید، می‌دانید، شاید بخواهید چند

responses or idioms or phrases just kind of kind  of catalogued in your head for an interview or,  

پاسخ یا اصطلاح یا عبارات به نوعی در ذهن خود برای مصاحبه یا،

you know, a certain topic that you may  have conversation with someone about.

می‌دانید، موضوع خاصی داشته باشید که ممکن است صحبت کردن با کسی در مورد

That would be a different way of storing things  because you'd have to pull them out knowingly,  

این روش دیگری برای ذخیره کردن چیزها خواهد بود، زیرا باید آگاهانه آنها را بیرون بکشید،

like, ah, this is the right time to use this  turn of phrase or, or, or statement or whatever.

مانند، آه، این زمان مناسب برای استفاده از این چرخش عبارت یا، یا، یا عبارت یا هر چیز دیگری است.

So I might kind of use a different technique to  store the information, but in terms of making  

بنابراین ممکن است به نوعی از تکنیک دیگری برای ذخیره اطلاعات استفاده کنم، اما از نظر

it more memorable, the approach would be very  similar, only there'd be more words involved.

به یاد ماندنی کردن آن، رویکرد بسیار مشابه خواهد بود ، فقط کلمات بیشتری در آن دخیل هستند.

So whatever the phrase, maybe I'd still try  to convert it into pictures and kind of link  

بنابراین هر عبارتی که باشد، شاید من همچنان سعی می‌کنم آن را به عکس تبدیل کنم و

them together in, in, in a connective story, you  know, instead of just the chain going to the dog,  

آنها را در یک داستان پیوندی به هم پیوند دهم، می‌دانید، به جای اینکه زنجیره‌ای که فقط به سگ برود،

you know, maybe have a whole sentence  to do with a shallow or whatever.

شاید کل جمله برای انجام یک کم عمق یا هر چیز دیگری.

I'd have to have the chain with the  dog doing something else that helps  

من باید زنجیر را با سگ داشته باشم که کار دیگری انجام دهد که به

me remember maybe the next word or  the next word after that, right?

من کمک کند شاید کلمه بعدی یا کلمه بعدی بعد از آن را به خاطر بسپارم، درست است؟ با این حال،

I have to say though, with language learning,  

باید بگویم، با یادگیری زبان،

depending on the language of course,  and what language you speak or which  

بسته به زبان البته، و به چه زبانی صحبت می‌کنید یا به کدام

languages you speak, not everything  has to be turned into pictures, right?

زبان صحبت می‌کنید، همه چیز نباید تبدیل به تصویر شود، درست است؟

So I feel like a lot of people who hear  me talk about language learning are like,  

بنابراین احساس می‌کنم بسیاری از افرادی که صحبت‌های من در مورد یادگیری زبان را می‌شنوند،

man, every single word I have to come  up with a picture and do this and that.

هر کلمه‌ای را که باید یک تصویر بیاورم و این و آن را انجام دهم، هستند.

You could, but again, I want to spend the least  

شما می توانید، اما باز هم، من می خواهم کمترین

amount of time memorizing and  just speak the Dang language.

زمان را صرف حفظ کردن کنم و فقط به زبان دانگ صحبت کنم.

So anytime I can save time, I want to do it.

بنابراین هر زمان که بتوانم در زمان صرفه جویی کنم، می خواهم این کار را انجام دهم.

So, you know, let's say you're  learning, learning 1000 words,  

بنابراین، می‌دانید، فرض کنید در حال یادگیری هستید، 1000 کلمه،

most common words in a language, you know, I  would go through all the words and say like,  

رایج‌ترین واژه‌ها در یک زبان را یاد می‌گیرید، می‌دانید، من تمام کلمات را مرور می‌کنم و می‌گویم،

are there some in here that  are like borrowed from English?

آیا برخی از این‌ها در اینجا هستند که شبیه به عاریت‌گیری از انگلیسی هستند؟

You know, those ones I don't need to memorize.

میدونی، اونهایی که من نیازی به حفظ کردن ندارم.

Probably maybe a couple I do because they're  slightly different or pronounced different.

احتمالاً ممکن است زوجی که من این کار را انجام دهم، زیرا آنها کمی متفاوت هستند یا تلفظ متفاوتی دارند.

I don't know.

من نمی دانم.

Then there's going to be some that  kind of makes sense, like in Dutch,  

سپس مواردی وجود خواهند داشت که به نوعی منطقی هستند، مانند هلندی،

for example, the word for spider is spin.

به عنوان مثال، کلمه عنکبوت اسپین است. می

You know, they, they're nothing alike.

دونی، اونا هیچ شباهتی به هم ندارند.

But to me that makes immediate sense  because a spider spins a web, right?

اما به نظر من این بلافاصله منطقی است زیرا عنکبوت تار را می‌چرخاند، درست است؟

So there's some that are kind of like freebies  just inherently by the way that they are.

بنابراین، برخی هستند که به نوعی مانند رایگان‌ها هستند.

So maybe that one I put on the lower part of the  totem pole of of importance of of memorizing,  

بنابراین شاید آن یکی را در قسمت پایینی قطب توتم اهمیت حفظ کردن قرار دادم،

because I'll probably remember that one  through just like thinking about it.

زیرا احتمالاً آن یکی را درست مثل فکر کردن به آن به خاطر خواهم آورد.

You know, other ones are going to be more complex.

می دانید، موارد دیگر پیچیده تر خواهند شد.

Those one I might reserve  for this technique, right.

کسانی که ممکن است برای این تکنیک رزرو کنم، درست است.

So same thing with these maybe phrases, you know,  

همین موضوع در مورد این عبارات ممکن است، می‌دانید،

it's hard to say because some of the words  you might know if it's a very simple greeting  

گفتن آن سخت است، زیرا ممکن است برخی از کلمات را بدانید که اگر یک سلام بسیار ساده باشد

or something like that, maybe you know  already very deeply some of the words.

یا چیزی شبیه به آن، شاید قبلاً برخی از کلمات را عمیقاً می‌دانید.

You don't have to to memorize those.

شما مجبور نیستید آنها را حفظ کنید.

So putting it together in in the phrase would  be easier than say like if you were to I don't  

بنابراین، کنار هم گذاشتن آن در عبارت ساده‌تر از این است که بگوییم اگر تو بودی، من

speak Russian, but if somebody were to give me  like a beautiful sentence to say in Russian,  

روسی صحبت نمی‌کنم، اما اگر کسی مثل یک جمله زیبا به من بگوید که به زبان روسی بگویم، می‌دانی،

you know, I'd have to memorize every bit of it.

باید حفظ کنم. هر ذره از آن

You know, I'll give you an example.

می دانید، من برای شما یک مثال می زنم.

The other day I had to I asked my  father what his favorite poem was.

روز دیگر مجبور شدم از پدرم پرسیدم که شعر مورد علاقه اش چیست؟

He's French.

او فرانسوی است.

So he told me one of the Jean de la Fontaine  fables, his Do you speak French or no?

بنابراین او یکی از افسانه‌های ژان دولافونتن را به من گفت که آیا فرانسوی صحبت می‌کنی یا نه؟

A.

A.

Little bit in pur a little.

کمی در پور کمی.

Bit OK, OK, you know, Aesop's Fables,  

کمی خوب، خوب، می‌دانی، افسانه‌های ازوپ،

there was a French guy in the 1600s who basically  did the same thing, Jean de la Fontaine.

یک مرد فرانسوی در دهه 1600 بود که اساساً همین کار را می‌کرد، ژان دولافونتن.

And he has famous ones like  the Le Renard, Le Cobo.

و او افراد مشهوری مانند Le Renard، Le Cobo دارد.

All right, Le Cobo, Le Renard.

باشه، لو کوبو، لو رنار. این

It's the the crow and the the the fox.

کلاغ و روباه است.

Anyways, I wanted to learn it for him.

به هر حال من می خواستم آن را برای او یاد بگیرم.

And it's in a language that I speak,  although that kind of French is kind  

و این به زبانی است که من صحبت می‌کنم، اگرچه آن نوع فرانسوی نوعی است که

of sometimes they use weird words to express  things that I wouldn't say in normal French.

گاهی اوقات از کلمات عجیب و غریب برای بیان چیزهایی استفاده می‌کنند که من به زبان فرانسوی معمولی نمی‌گویم.

So some of the lines had to memorize.

بنابراین برخی از خطوط باید حفظ می شد.

Some were just like, oh, yeah, it makes sense.

بعضی ها درست مثل اوه، بله، منطقی است.

It's like talking about the  the crow is sitting on a tree.

مثل صحبت کردن در مورد کلاغی است که روی درختی نشسته است.

He's got a piece of cheese in his mouth.

او یک تکه پنیر در دهانش دارد.

That's easy.

آسان است.

But then others was like, I  don't even know what this means.

اما بعداً دیگران چنین بودند، من حتی نمی‌دانم این به چه معناست.

Oh, it's OK.

اوه، خوب است.

He's admiring his or he's he's opening his  mouth to to sing or something like that.

او او را تحسین می کند یا دهانش را برای آواز خواندن یا چیزی شبیه به آن باز می کند.

The way it's said in that French, I had to  memorize that more delicately, but it was  

به روشی که در آن فرانسوی گفته می‌شود، باید آن را با ظرافت بیشتری حفظ می‌کردم، اما این یک

kind of this game of improvisation, of trying to  figure out when I needed more structured memory  

نوع بازی بداهه‌پردازی بود، تلاش برای فهمیدن اینکه چه زمانی به تکنیک‌های حافظه ساختاریافته‌تر نیاز دارم

techniques versus relying on what I know my mind  is capable of just kind of retaining on its own.

در مقابل تکیه بر آنچه می‌دانم ذهنم فقط قادر به انجام آن است. نوعی نگه داشتن خود به خود

Yeah.

آره

So it sounds like you you have different  strategies based on the specific thing you're,  

بنابراین به نظر می رسد که شما بر اساس چیز خاصی که هستید، استراتژی های متفاوتی دارید،   البته

you're learning from memory, of course, when  it comes to language, which which makes sense.

از حافظه یاد می گیرید، البته وقتی صحبت از زبان می شود، که منطقی است.

So one thing I find with my students,  let's say they're a very advanced student.

بنابراین یکی از چیزهایی که من با دانش‌آموزانم پیدا می‌کنم، فرض کنید آنها دانش‌آموز بسیار پیشرفته‌ای هستند.

They've been learning English for for many,  

آن‌ها سال‌هاست که انگلیسی یاد می‌گیرند

many years and they know you have to add  an S to present simple with he or she.

و می‌دانند که باید یک S اضافه کنید تا با او ساده نشان دهید.

She goes, but I go, we go.

او می رود، اما من می روم، ما می رویم.

They know it, but yet when they  speak, they forget to do it.

آن‌ها آن را می‌دانند، اما وقتی صحبت می‌کنند، فراموش می‌کنند که این کار را انجام دهند.

And it's these very common mistakes that even my  advanced students, I'm sure you watching they,  

و این اشتباهات بسیار رایج است که حتی دانش‌آموزان پیشرفته من، مطمئنم که آنها را تماشا می‌کنید،

they know the information, but at the time  of speaking, they forget to, to apply that.

آنها اطلاعات را می‌دانند، اما در زمان صحبت فراموش می‌کنند که آن را به کار ببرند.

What advice would you give to those students?

چه توصیه ای به آن دانش آموزان می کنید؟

Is there a memory technique or  or why does that even happen?

آیا تکنیک حافظه وجود دارد یا چرا این اتفاق می افتد؟

Yeah, so another kind of complication with  language learning or applying what you've  

بله، بنابراین نوع دیگری از پیچیدگی با یادگیری زبان یا به کار بردن چیزهایی که

learned from language learning to, to the speaking  part or, or listening is it's, it's, it's fast.

از یادگیری زبان آموخته‌اید، در بخش صحبت کردن ، یا گوش دادن، سریع است.

It's, it's got to be, you know, we're all  striving to be at a point where it's like that,  

باید باشد، می‌دانی، همه ما تلاش می‌کنیم در نقطه‌ای باشیم که اینطور باشد،

you know, very cool and casual  and feels automatic, right.

می‌دانی، خیلی باحال و معمولی است و به نظر خودکار می‌رسد، درست است.

Or, or fluent, right.

یا، یا روان، درست است.

That's the goal.

این هدف است.

If we could be fluent in the language,  that's the ultimate goal, right.

اگر می توانستیم به زبان مسلط باشیم، این هدف نهایی است، درست است.

So, you know, if you could always have time to  look up things in your memory via technique,  

بنابراین، می‌دانید، اگر همیشه می‌توانید وقت داشته باشید که چیزهایی را در حافظه خود از طریق تکنیک جستجو کنید،

great, but not very useful in most cases.

عالی است، اما در بیشتر موارد خیلی مفید نیست.

If I had to pause every time  I was about to say go or goes,  

اگر مجبور بودم هر بار که می‌خواستم بگویم برو یا برو، مکث کنم،

you know, the person I'm talking to may have gone.

می‌دانی، ممکن است فردی که با او صحبت می‌کنم رفته باشد.

So, you know, the things like that are  almost things you just have to drill and,  

بنابراین، می‌دانید، چیزهایی از این دست تقریباً چیزهایی هستند که شما فقط باید دریل کنید و،

and, and that one's tough because  it's, it's not like something that's  

و، و آن یکی سخت است، زیرا اینطور است، فرض کنید به

so easily encoded into a simple,  easy to visualize image, let's say.

آسانی در یک تصویر ساده رمزگذاری می‌شود .

Could you potentially, I'd have  to think about it a little bit.

اگر ممکن است، من باید کمی در مورد آن فکر کنم.

But I, for something like that,  if I kept making that mistake,  

اما من، برای چنین چیزی، اگر به آن اشتباه ادامه می‌دادم،

even though I knew it, I'd maybe focus  on either doing it myself or having my  

حتی با وجود اینکه می‌دانستم، شاید تمرکزم را روی انجام این کار خودم یا اینکه

instructor give me situations where  that was all I was practicing, you know,  

مربی‌ام موقعیت‌هایی را به من می‌داد که در آن‌ها تمام چیزی بود که من تمرین می‌کردم، همین بود، و می‌دانستم.

and, and that's part of learning is, is  noticing what are your weaknesses, right?

و این بخشی از یادگیری است، آیا توجه به نقاط ضعف شما چیست، درست است؟

Taking note of them and then  drilling the crap out of them,  

آنها را یادداشت کنید و سپس چرندیات را از آنها بیرون بیاورید،

especially for this case, because  you want to just be automatic.

مخصوصاً برای این مورد، زیرا می خواهید فقط خودکار باشید.

You don't want to think about it.

شما نمی خواهید در مورد آن فکر کنید.

It's got to feel and sound natural.

باید حس و صدای طبیعی داشته باشد.

So being able to hear yourself  say it over and over again or  

بنابراین اینکه بتوانید از خودتان بشنوید که آن را بارها و بارها بگویید یا

hear someone else say it over over again  and and test you on it again and again,  

بشنوید که شخص دیگری آن را بارها و بارها می‌گوید و شما را بارها و بارها روی آن آزمایش کنید، فکر می‌کنم

I think is the way to go for getting or  correcting frequent errors like that, you know?

راهی برای دریافت یا اصلاح اشتباهات مکرر مانند آن است، می‌دانید؟

Well, I'm sure that's what you said is go ahead.

خب، مطمئنم که این همان چیزی است که شما گفتید ادامه دهید.

I was going to say, because I know  when you're saying present simple,  

می‌خواستم بگویم، چون می‌دانم وقتی می‌گویید ساده است،

like in English, I don't  even know what that means.

مثل انگلیسی، حتی نمی‌دانم معنی آن چیست.

You know what I mean?

شما می دانید منظورم چیست؟

Like it when I I, when I learn  French and other languages.

دوست دارم وقتی من، وقتی که فرانسوی و زبان های دیگر را یاد می گیرم.

Yeah, I know what's what in terms of tenses.

بله، من می دانم که چه چیزی از نظر زمان.

But being my natural language, like,  

اما به‌عنوان زبان طبیعی من، مانند،

I never stopped to think like,  wait, this is present simple.

هرگز به این فکر نکردم، صبر کنید، این در حال حاضر ساده است.

I got to use plural on the S there.

من باید از جمع S در آنجا استفاده کنم.

It just sounds right.

درست به نظر می رسد.

And I I I just know it, right.

و من فقط آن را می دانم، درست است.

Yeah.

آره

Yeah, exactly.

بله دقیقا.

And as a native speaker, if you happen to  say she go, you would just be like she goes,  

و به‌عنوان یک زبان مادری، اگر اتفاقی می‌افتید که او می‌رود، مثل او می‌شوید،

like you would just instantly correct  it and move on or not even care and  

مثل اینکه فوراً آن را تصحیح می‌کنید و ادامه می‌دهید یا حتی اهمیتی نمی‌دهید و

just move on because like you said, which  I think will be helpful for my students.

فقط ادامه می‌دهید زیرا همانطور که گفتید، فکر می‌کنم همینطور خواهد بود. برای دانش آموزانم مفید است

It's just that you've used it so many times.

فقط بارها از آن استفاده کرده اید.

So for those students who forget things like this,  like adding the S or certain irregular verbs,  

بنابراین برای آن دسته از دانش‌آموزانی که چیزهایی مانند این را فراموش می‌کنند، مانند افزودن S یا افعال نامنظم خاص،

it's not necessarily a memory problem.

لزوماً مشکل حافظه نیست.

Perhaps, if I'm understanding correctly,  

شاید، اگر به درستی متوجه شده باشم،

it's more just a practice problem  that they're not practicing it enough.

این فقط یک مشکل تمرینی است که آن‌ها به اندازه کافی آن را تمرین نمی‌کنند.

Yeah, it's a, it's, it's what we call procedure.

بله، این چیزی است که ما رویه می نامیم.

We there's declarative  memory and procedural memory.

ما حافظه اعلانی و حافظه رویه ای داریم. می

Declarative is, you know, being able to declare  things that you're pulling out of your memory,  

دانید، اعلامی این است که بتوانید چیزهایی را که از حافظه خود بیرون می آورید، بیان کنید،

like as a search for something and finding it.

مانند جستجو برای چیزی و پیدا کردن آن.

Procedural is what we always  call like muscle memory.

رویه‌ای چیزی است که ما همیشه آن را مانند حافظه عضلانی می‌نامیم.

You know, it's, it's, it's a procedure that  is on automatic and it's buried deep within,  

می دانید، این است، این است، این رویه ای است که به صورت خودکار است و در اعماق درونش دفن شده است، می

you know, some neural network that that  you couldn't describe if you had to.

دانید، یک شبکه عصبی که اگر مجبور بودید نمی توانستید آن را توصیف کنید.

It's just there, right?

فقط آنجاست، درست است؟

And, and you don't even think twice about it.

و، و شما حتی دو بار در مورد آن فکر نمی کنید.

You know, if you, you're learning the  piano, you're trying to play this riff,  

می‌دانید، اگر پیانو یاد می‌گیرید، سعی می‌کنید این ریف را بنوازید،

the first time you do it, you know, you're going  to read the notes and kind of get it down a little  

اولین باری که این کار را انجام می‌دهید، می‌دانید که نت‌ها را می‌خوانید و به نوعی آن را کمی پایین می‌آورید

bit and, and maybe you'll start to know it by  heart, you know, but it's still not natural.

و ، و شاید شما شروع به دانستن از روی آن کنید، می دانید، اما هنوز طبیعی نیست.

And then eventually, you know, through drill  and, and practice and, and space repetition and  

و سپس در نهایت، می‌دانید که از طریق تمرین و، تمرین، و، تکرار فضایی و

interleaving, all these other kind of ways  to train yourself or, or test yourself on,  

درهم‌آمیزی، همه این روش‌های دیگر برای آموزش خود یا، یا آزمایش کردن خود بر

on things you've learned, you'll get to a point  where it's just like, you don't even know.

روی چیزهایی که آموخته‌اید، به یک نقطه جایی است که شما حتی نمی دانید.

You're not a part of it.

تو بخشی از آن نیستی

Your fingers are doing it right.

انگشتان شما این کار را به درستی انجام می دهند.

So yeah, a big part of it is trying  to get it into your procedural memory,  

بنابراین بله، بخش بزرگی از آن تلاش برای وارد کردن آن به حافظه رویه ای شماست،

these kinds of things, because  you don't want to look them up.

این نوع چیزها، زیرا نمی خواهید آنها را جستجو کنید.

Yeah, where it just feels so natural.

بله، جایی که خیلی طبیعی است.

I personally know that with  things like phone numbers,  

من شخصاً می‌دانم که با مواردی مانند شماره تلفن،

my ATM PIN, even my door lock  code, which I don't want to do it,  

پین ATM، حتی کد قفل درب، که نمی‌خواهم این کار را انجام دهم،

but I don't necessarily know the number, but I  know the pattern that my fingers need to make.

اما لزوماً شماره را نمی‌دانم، اما الگوی مورد نیاز انگشتانم را می‌دانم. ساختن

And then I have to think, OK, what?

و بعد باید فکر کنم، باشه، چی؟

What's the keypad to know what that number is?

صفحه کلید چیست تا بدانیم آن عدد چیست؟

But I know the movement  more than the actual number.

اما من حرکت را بیشتر از عدد واقعی می دانم.

Yeah, yeah, yeah.

آره، آره، آره

A good example is, you know, I, I play  with the Rubik's Cube all the time.

یک مثال خوب این است، می دانید، من همیشه با مکعب روبیک بازی می کنم.

And my friend was like, oh, can you teach me?

و دوستم می گفت، اوه، می توانید به من یاد بدهید؟

And I was like, yeah, sure, it's not that bad.

و من فکر کردم، بله، مطمئنا، آنقدرها هم بد نیست.

And there's some like algorithm  like moves that you just do.

و برخی از الگوریتم‌ها مانند حرکاتی هستند که شما فقط انجام می‌دهید.

And I was like, you know what?

و من اینطور بودم، میدونی چیه؟

I, I have to like film myself in slow motion  to make sure I can tell you what I'm doing.

من، باید خودم فیلم اسلوموشن را دوست داشته باشم تا مطمئن شوم می‌توانم به شما بگویم دارم چه کار می‌کنم.

Because if I stop and I'm like,  because I can't do it like this.

چون اگر متوقف شوم و اینطور باشم، چون نمی‌توانم این کار را انجام دهم.

I know the moves like in one big  thing, you know, by how they feel.

من حرکات را مانند یک چیز بزرگ می‌دانم ، می‌دانید، با احساس آنها.

If I were to stop and do it, I don't  know it, which is kind of stupid,  

اگر بخواهم متوقف شوم و این کار را انجام دهم، آن را نمی‌دانم، که به نوعی احمقانه است،

but that's how procedural memory works.

اما حافظه رویه‌ای اینگونه عمل می‌کند.

It's like it's not up here somewhere.

انگار جایی اینجا بالا نیست.

It's like in here, yeah.

انگار اینجاست، آره

Yeah, just the way our brains are designed.

آره، درست همانطور که مغز ما طراحی شده است.

So we just need to adapt to that and learn these,  

بنابراین ما فقط باید خود را با آن وفق دهیم و اینها را یاد بگیریم،

learn these strategies and maximize how our  brains were naturally designed, I guess.

این استراتژی ها را یاد بگیریم و حدس می زنم که چگونه مغزمان به طور طبیعی طراحی شده است.

And Speaking of that, is there a certain amount  of repetition that that someone should get?

و صحبت از آن، آیا مقدار مشخصی از تکرار وجود دارد که کسی باید انجام دهد؟

Let's go back to adding S to he or she?

بیایید به اضافه کردن S به او برگردیم؟

Is there a certain number of  times they need to repeat that  

آیا تعداد دفعاتی وجود دارد که آنها باید آن را تکرار کنند

or length of time that they need  to repeat that or to permanently  

یا مدت زمانی که برای تکرار آن یا به

remember it or it just really depends  on the person, depends on on the word.

خاطر سپردن دائمی آن نیاز دارند یا اینکه واقعاً به شخص بستگی دارد، به کلمه بستگی دارد.

What would you recommend?

شما چه چیزی را پیشنهاد می کنید؟

Yeah, I mean, it depends.

آره یعنی بستگی داره

It's some people will catch it quicker,  some might get a feeling for it sooner.

برخی از مردم آن را سریع‌تر می‌گیرند، برخی ممکن است زودتر احساس کنند.

And and it's again, not really  sure what, what, why or when.

و باز هم، واقعاً مطمئن نیستم چه، چه، چرا یا چه زمانی.

I think that there's a German word finger  Spitzinger fuel, which is just like the like  

من فکر می‌کنم که یک کلمه آلمانی به نام « سوخت اسپیتزینگر» وجود دارد، که دقیقاً مانند

essence of it, not like really knowing  why or how, but it's, it's just there.

جوهره آن است، نه اینکه واقعاً بدانیم چرا یا چگونه، اما همین‌جاست.

But usually in terms of trying to get things in  your long term memory or your procedural memory.

اما معمولاً از نظر تلاش برای وارد کردن چیزها به حافظه بلند مدت یا حافظه رویه ای شما.

The only techniques for that are are  the space repetition and interleaving,  

تنها تکنیک‌هایی که برای آن وجود دارد، تکرار فضایی و درهم‌پیچیدن است،

which I briefly mentioned just a second ago.

که همین یک ثانیه پیش به طور خلاصه به آن اشاره کردم.

Space repetition is basically when  you learn something new, you know,  

تکرار فضایی اساساً زمانی است که چیز جدیدی یاد می‌گیرید، می‌دانید،

you practice it or review it or do it a lot  at the beginning and kind of you can taper off  

آن را تمرین می‌کنید یا مرور می‌کنید یا آن را زیاد انجام می‌دهید و می‌توانید

that intense repetition as time passes, but  you do want some space between the repetition,  

با گذشت زمان آن تکرار شدید را کاهش دهید، اما می‌خواهید بین این تکرار فاصله بیندازید. ،

like meaning you will go back and do it again.

مانند این است که به عقب برگردید و دوباره این کار را انجام دهید.

So, you know, if somebody's really  trying to work on this S thing,  

بنابراین، می‌دانید، اگر کسی واقعاً می‌خواهد روی این چیز S کار کند، می‌دانید که

you know, in a session, maybe spend a  whole session just drilling that right.

در یک جلسه، ممکن است یک جلسه کامل را صرف درست کردن آن کند.

And then maybe the next session, same thing.

و سپس شاید جلسه بعدی، همان چیز.

And then maybe you skip a session.

و سپس ممکن است از یک جلسه صرف نظر کنید.

Maybe after that another session you do,  you touch on it again every once in a while  

شاید بعد از آن جلسه دیگری که انجام می‌دهید، هر چند وقت یک‌بار دوباره آن را لمس می‌کنید   که

you want to kind of visit it, but less and so  frequently, less frequently after certain time.

می‌خواهید به نوعی از آن بازدید کنید، اما کمتر و به دفعات، پس از زمان معینی کمتر.

But again, there's no like exact it's,  it's, it's different for every person.

اما باز هم، دقیقاً شبیه آن نیست، این است، برای هر فردی متفاوت است.

But in general, rule of thumb is that  practice it a lot when it's novel.

اما به طور کلی، قانون سرانگشتی این است که وقتی جدید است، آن را زیاد تمرین کنید.

And then as it is older, you  know, you review it less and less.

و بعد که بزرگتر می شود، می دانید، کمتر و کمتر آن را مرور می کنید.

The other part is the interleaving, which  is if you're you're in a session and you're  

بخش دیگر اینترتیوینگ است، یعنی اگر در یک جلسه هستید و

just drilling this somehow stopping for a moment  and doing some other cognitive task, play game,  

فقط در حال انجام این کار هستید، یک لحظه توقف می‌کنید و یک کار شناختی دیگر انجام می‌دهید، بازی می‌کنید،

read a book, whatever, and then coming  back and doing again is super powerful.

کتاب می‌خوانید، هر چه باشد، و سپس می‌آیید. بازگشت و انجام دوباره فوق العاده قدرتمند است.

I don't know the exact science behind  it, but it's almost like a reset.

من علم دقیق پشت آن را نمی‌دانم، اما تقریباً شبیه تنظیم مجدد است.

You know, it may when you come back to it after  that break, you may make more, a few more mistakes  

می‌دانی، ممکن است وقتی بعد از آن استراحت دوباره به آن بازگردی ، ممکن است اشتباهات بیشتری مرتکب شوی،

like it won't be as sharp as it was before the  break, but you'll get back in the groove again.

مثل اینکه به اندازه قبل از استراحت تیز نباشد ، اما دوباره وارد شیار می‌شوی.

And that kind of stopping and starting  is, is very powerful in you getting  

و این نوع توقف و شروع ، در رسیدن

to a point where it can become that  automatic that you're looking for.

به نقطه‌ای که می‌تواند به خودکار مورد نظر شما تبدیل شود، بسیار قدرتمند است.

Well, great, great points  for everyone to remember.

خوب، نکات فوق‌العاده‌ای که همه باید به خاطر بسپارند.

Add those to your study routine.

آنها را به روال مطالعه خود اضافه کنید.

Now, I do have students on my channel  who are 15 and others who are 50.

اکنون، من دانش‌آموزانی در کانال خود دارم که 15 ساله و سایرین 50 ساله هستند.

And you've mentioned your grandmother at  the beginning and I certainly have this  

و شما در ابتدا از مادربزرگتان نام بردید و مطمئناً این

perception that as I age, my memory will decline.

تصور را دارم که با بالا رفتن سن، حافظه‌ام کاهش می‌یابد.

And is there anything that my  older students perhaps can can  

و آیا دانش‌آموزان بزرگ‌تر من با توجه به این واقعیت مغزی، شاید بتوانند

do to learn languages faster given  given perhaps this fact of the brain?

برای یادگیری سریع‌تر زبان‌ها انجام دهند ؟

Or maybe this is a myth that  even even I believe as well?

یا شاید این افسانه ای است که حتی من هم به آن اعتقاد دارم؟

Yeah, I, I, I think it's, it's not entirely a myth  

بله، من، من، فکر می‌کنم اینطور است، این کاملاً یک افسانه نیست،

because as we age, everything kind  of deteriorates, gets older, right?

زیرا با افزایش سن، همه چیز بدتر می‌شود، پیرتر می‌شود، درست است؟

I'm not as fast as I was  physically when I was a teen.

من از نظر جسمی در دوران نوجوانی سریع نیستم.

Well, in some things I'm actually  better because I've trained and,  

خوب، در بعضی چیزها من واقعاً بهتر هستم زیرا تمرین کرده‌ام

and worked on different parts of my physical  fitness that I didn't when I was a kid.

و روی بخش‌های مختلف آمادگی جسمانی‌ام کار کرده‌ام که در دوران کودکی انجام ندادم.

But, you know, I don't, maybe don't have the  

اما، می دانید، من ندارم، شاید آن

potential that I did maybe  in my early 20s as I do now.

پتانسیلی را که شاید در اوایل دهه 20 سالگی ام انجام دادم، مثل الان ندارم.

I maybe have to work harder  for it or something like that.

شاید مجبور باشم برای آن یا چیزی شبیه به آن بیشتر تلاش کنم. از نظر

Mentally, I think that's probably the same,  you know, over time, well, a couple things  

ذهنی، فکر می‌کنم احتمالاً همین‌طور است، می‌دانید، با گذشت زمان، خوب، با بالا رفتن سن، چند چیز

happen as you get older, you get more things  kind of taking up your, your mental demand.

اتفاق می‌افتد، چیزهای بیشتری دریافت می‌کنید که به نوعی تقاضای ذهنی شما را برآورده می‌کند.

As a kid, you don't really  have much going on other than,  

به عنوان یک کودک، شما واقعاً چیزهای دیگری جز،

you know, your friends school and that's it.

می دانید، مدرسه دوستانتان و بس.

No, no house, no kids to, to worry about, you  know, no jobs, no job security, whatever, taxes.

نه، نه خانه ای، نه بچه ای، برای نگرانی، می دانید، نه شغلی، نه امنیت شغلی، هر چه باشد، مالیات.

So there's a lot more distractions as we age.

بنابراین با افزایش سن، حواس‌پرتی‌ها بیشتر می‌شود.

But potentially as you get even  older, maybe that also diminishes too.

اما به طور بالقوه با افزایش سن، ممکن است این نیز کاهش یابد.

You don't have as many things, simpler life maybe.

شما چیزهای زیادی ندارید، شاید زندگی ساده تر.

But yes, you're battling age and it  would be foolish to say that your  

اما بله، شما در حال مبارزه با سن هستید و احمقانه است که بگوییم

memory is going to be perfect at 85 or as  good as it was when it was 35, you know?

حافظه شما در 85 سالگی کامل خواهد شد یا به خوبی زمانی که در 35 سالگی بود، می دانید؟

But that being said, with the power of memory  techniques and determination and, and motivation,  

اما همانطور که گفته شد، با قدرت تکنیک‌ها و عزم و اراده، و انگیزه،

you know, you can push your brain to, to  feel young at later stages in life for sure.

می‌توانید مغزتان را به سمتی سوق دهید که مطمئناً در مراحل بعدی زندگی احساس جوانی کنید.

Like I said, at these competitions, you have  people who are, I taught a senior once who was,  

همانطور که گفتم، در این مسابقات، شما افرادی دارید که هستند، من یک بار به یک سالمند آموزش دادم که یک بار بود،

I think she was 65 and she was memorizing a  deck of cards, you know, not incredibly fast.

فکر می کنم او 65 ساله بود و یک دسته کارت را حفظ می کرد، می دانید، خیلی سریع نیست.

But again, I don't know if she  really cared to go that fast.

اما باز هم، نمی‌دانم که آیا او واقعاً برای رفتن به این سرعت اهمیت داشت یا نه.

I think just memorizing a deck of cards.

فکر می کنم فقط یک دسته کارت را حفظ کنم.

Was enough of a feat for her.

برای او یک شاهکار کافی بود.

But I think that's phenomenal.

اما من فکر می کنم که این فوق العاده است.

Who can, who, what percentage of  the people on the earth can do that?

چه کسی، چه کسی، چند درصد از مردم روی زمین می توانند این کار را انجام دهند؟

And here's someone in her 60s doing that,  you know, so memory techniques, I think can  

و در اینجا شخصی در دهه 60 او این کار را انجام می دهد، می دانید، بنابراین تکنیک های حافظه، به نظر من می تواند به

help anybody at any age, especially, you know,  people who think that they are losing their mind.

هر کسی در هر سنی کمک کند، به خصوص، می دانید، به افرادی که فکر می کنند در حال از دست دادن ذهن خود هستند.

If, if, if you learn some of these techniques  and make a practice out of it, right.

اگر، اگر، اگر برخی از این تکنیک ها را یاد بگیرید و از آن تمرین کنید، درست است.

That's an important part is  to actually use them and,  

این یک بخش مهم این است که واقعاً از آنها استفاده کنید

and be consistently working on them day-to-day.

و به طور مداوم روی آنها کار کنید.

There's no question in my mind that whatever  age you are, you can have an amazing memory.

شکی در ذهن من نیست که در هر سنی که هستید، می توانید یک خاطره شگفت انگیز داشته باشید.

Well, that is very good news for.

خوب، این خبر بسیار خوبی برای.

Language you know.

زبانی که بلدی

Yeah, and even just learning a foreign language,  I find it's such a good exercise for your brain.

بله، و حتی فقط یادگیری یک زبان خارجی، به نظر من تمرین خوبی برای مغز شماست.

It really keeps you, keeps you alert,  keeps your brain active, really pushes you.

واقعاً شما را نگه می دارد، هوشیار نگه می دارد، مغزتان را فعال نگه می دارد، واقعاً به شما فشار می آورد.

So all my students watching know that you are just  by learning English, a foreign language, you are  

بنابراین همه دانش‌آموزان من که تماشا می‌کنند می‌دانند که شما فقط با یادگیری انگلیسی، یک زبان خارجی،

exercising your brain and you can apply the memory  techniques and get even better results with it.

مغز خود را تمرین می‌دهید و می‌توانید تکنیک‌های حافظه را به کار ببرید و حتی نتایج بهتری با آن بگیرید.

So I know there are many, many memory techniques,  

بنابراین می‌دانم تکنیک‌های حافظه بسیار بسیار زیادی وجود دارد،

which of course we can't go in  depth today, but I thought maybe  

که البته امروز نمی‌توانیم آن‌ها را عمیق کنیم، اما فکر می‌کردم شاید

it would be fun to do some sort of a memory  challenge right now just to to see how we do.

انجام نوعی چالش حافظه  در حال حاضر برای اینکه ببینم چگونه انجام می‌دهیم، سرگرم کننده باشد.

What do you think?

شما چی فکر میکنید؟

Yeah, yeah.

آره آره.

No, that's a great idea.

نه، این یک ایده عالی است.

I had an idea in mind here.

من اینجا یک ایده در ذهن داشتم. باشه

OK, All right.

.

So I have a list of 10 things that I am going  to, I didn't know, I don't know this list.

بنابراین من فهرستی از 10 چیز دارم که می‌خواهم سراغشان بروم، نمی‌دانستم، این فهرست را نمی‌دانم.

I looked this up, so I'm  going to learn it with you.

من این را جستجو کردم، بنابراین می‌خواهم آن را با شما یاد بگیرم.

OK, great.

باشه عالیه.

But you know, we have 10 things that we want to  memorize and this isn't a language vocab thing.

اما می‌دانید، ما 10 چیز داریم که می‌خواهیم آن‌ها را به خاطر بسپاریم و این یک چیز لغت زبان نیست.

These are just 10 things that we want to learn.

اینها فقط 10 چیزی است که ما می خواهیم یاد بگیریم.

And for each thing, you know,  

و برای هر چیزی،

like I said earlier in this call is you  want to come up with a picture for it.

همانطور که قبلاً در این تماس گفتم، می‌خواهید عکسی برای آن بیاورید.

So I'll help kind of describe what  that might be like for each one.

بنابراین من به نوعی کمک می‌کنم تا توضیح دهم که ممکن است برای هر کدام چگونه باشد.

You can try to visualize that in your own mind.

می توانید سعی کنید آن را در ذهن خود مجسم کنید.

The next step here is, well, I'm  getting a list of 10 things from Nelson.

قدم بعدی اینجاست، خب، من فهرستی از 10 چیز را از نلسون دریافت می‌کنم.

Where am I putting those?

اینها را کجا می گذارم؟

And that's kind of the second  problem of, of, of memory is like,  

و این به نوعی دومین مشکل، از، حافظه این است که،

where do you put information so that  you can retrieve it later reliably?

اطلاعات را در کجا قرار می دهید تا بتوانید بعداً آن را به طور قابل اعتماد بازیابی کنید؟

And there's a bunch of techniques to do it.

و یک سری تکنیک برای انجام آن وجود دارد.

The the most fun and interesting,  

سرگرم‌کننده‌ترین و جالب‌ترین،

most popular and I think most powerful  is something called a memory palace.

محبوب‌ترین و من فکر می‌کنم قوی‌ترین آن چیزی است به نام قصر حافظه. آیا

Have you heard of that before?

قبلاً در مورد آن شنیده اید؟ راستش

I've heard the name just from  your YouTube channel to be honest,  

من این نام را فقط از کانال YouTube شما شنیده‌ام،

but I'm not an expert in it at all  and I haven't tried to do it myself.

اما من اصلاً در آن متخصص نیستم و خودم سعی نکرده‌ام این کار را انجام دهم.

OK, Yeah, it's a it's a technique that  goes back thousands of years where you're  

خوب، بله، این یک تکنیک است که به هزاران سال قبل بازمی‌گردد، جایی که شما

basically taking these images of things you're  memorizing and placing them or imagining them  

اساساً این تصاویر را از چیزهایی که حفظ می‌کنید می‌گیرید و می‌گذارید یا آنها را

in a physical place that you know, Well,  this palace, I guess back in the day,  

در مکانی فیزیکی که می‌شناسید تصور می‌کنید، خوب، این قصر، حدس می‌زنم. آن روزها،

they had palaces, but it could be your house,  it could be your shack or your, your tent.

آنها قصرهایی داشتند، اما می‌توانست خانه شما باشد، ممکن است کلبه یا چادر شما باشد.

If you live in a tent or, or, or  you're living in a minivan or whatever.

اگر در چادر زندگی می‌کنید، یا، یا، در یک مینی‌ون یا هر چیز دیگری زندگی می‌کنید. می‌دانید که

It's it's just taking some place that, you know,  

فقط مکانی را می‌گیرد که، می‌دانید،

a physical space and mentally projecting  these images onto it in some order.

یک فضای فیزیکی و ذهنی این تصاویر را به ترتیبی روی آن پخش می‌کند.

And that place, that way you navigate through the  

و آن مکان، به این طریق که در

physical space in your mind will  preserve the order of the list.

فضای فیزیکی ذهنتان پیمایش کنید، ترتیب فهرست حفظ خواهد شد.

And the place where you stored the list.

و مکانی که لیست را در آن ذخیره کرده اید.

So later on, when you're  like, oh, what's that list?

پس بعداً، وقتی می‌گویید ، اوه، آن فهرست چیست؟

Nelson told me.

نلسون به من گفت.

You'll know.

Oh, I put it in my house.

خواهی فهمید.

اوه من گذاشتمش تو خونه

Let me go to my house.

بذار برم خونه ام

Oh, there on the front door is  the thing on my list, you know,  

اوه، در جلوی در، چیزی در لیست من است، می‌دانید،

And you can continue around the house picking up  the images for the things that were on the list.

و می‌توانید در اطراف خانه ادامه دهید و تصاویر چیزهایی را که در لیست بودند جمع آوری کنید.

It sounds weird, but we can just do  an example and it'll make more sense.

عجیب به نظر می رسد، اما ما فقط می توانیم یک مثال بزنیم و منطقی تر خواهد بود.

Sure, since we don't all have the same house.

مطمئناً، چون همه ما یک خانه نداریم.

A A version of this memory  palace could be your own body.

نسخه ای از این قصر حافظه می تواند بدن خودتان باشد. باشه

OK, OK.

باشه.

In generally a, a memory palace can be any pathway  

به طور کلی، یک قصر حافظه می تواند هر مسیری باشد

through a physical space  that you're thinking about.

از طریق یک فضای فیزیکی که شما به آن فکر می کنید.

So through your body, like  from your head to your toes.

بنابراین از طریق بدن، مانند سر تا انگشتان پا.

That perfectly works perfectly well.

که کاملاً به خوبی کار می کند.

So we just need 10 locations  to store one on each thing.

بنابراین ما فقط به 10 مکان برای ذخیره یک مکان روی هر چیز نیاز داریم.

And then we'll have the 10 items, the  places for the space for the 10 items.

و سپس 10 مورد را خواهیم داشت، مکان‌هایی برای فضای 10 مورد.

So I'll guide you what we're going to do here.

بنابراین من شما را راهنمایی می کنم که در اینجا چه کاری انجام خواهیم داد.

So on the top of the head, that'll be our  first location, OK, through our memory palace.

بنابراین در بالای سر، این اولین مکان ما خواهد بود ، خوب، از طریق قصر حافظه ما.

And the first thing on our list is I'm  not going to tell you what the word is,  

و اولین چیزی که در لیست ما قرار دارد این است که به شما نمی گویم کلمه چیست،

but just picture what I'm  trying to tell you on your head.

بلکه فقط آنچه را که می خواهم به شما بگویم را روی سرتان تصور کنید.

All right?

خیلی خوب؟

So think of a, a Mandarin, you  know, like the little orange thing.

بنابراین به یک ماندارین فکر کنید، می دانید، مانند چیز کوچک نارنجی.

I never know the difference between a Clementine  or tangerine, but it's a Mandarin, all right?

من هرگز تفاوت بین کلمانتین یا نارنگی را نمی دانم، اما این یک ماندارین است، خوب؟

And you know, this little orange  thing is just chilling on your head.

و می دانید، این چیز نارنجی کوچک فقط سرتان را سرد می کند.

Maybe it's there your whole life, right?

شاید تمام زندگی شما آنجا باشد، درست است؟

Just sits there, this orange thing and how weird.

فقط آنجا می نشیند، این چیز نارنجی و چقدر عجیب است.

Maybe it smells delicious.

شاید بوی خوش می دهد.

Maybe you can always take a piece and  eat it, but you know, there it is.

شاید همیشه بتوانید یک تکه بردارید و بخورید، اما می‌دانید، آنجاست.

OK, this Mandarin on top of your head.

باشه، این ماندارین بالای سرت.

All right, next, maybe down from  our head, we'll go to our ears.

خوب، بعد، شاید از سرمان پایین، به گوشمان برویم.

OK, and the next thing on our list  you can maybe picture like a paella.

بسیار خوب، و چیز بعدی در لیست ما می‌تواند شبیه پائلا باشد.

OK, so this delicious Spanish dish.

خوب، پس این غذای اسپانیایی خوشمزه است.

All right, so out of your ears,  it's like pouring all this golden  

بسیار خوب، پس از گوش شما، مثل این است که این همه

rice with prawns and scallops and  all sorts of fishy stuff, right?

برنج طلایی را با میگو و گوش ماهی و انواع چیزهای ماهی بریزید، درست است؟

But it's it's delicious.

اما خوشمزه است

You maybe put a bowl there.

شاید یه کاسه اونجا بذاری

You can eat it right up.

می توانید آن را درست بخورید.

You have Spanish paella coming out of your ears.

پائلای اسپانیایی از گوش شما بیرون می آید.

All right, next we come down to  our ears, across maybe to our eyes.

بسیار خوب، بعد به گوشمان می‌رسیم، شاید جلوی چشمانمان.

Here we'll picture what's a good one.

در اینجا ما تصویر خوبی را نشان خواهیم داد.

Here we can do just like Big Ben.

در اینجا ما می توانیم درست مانند بیگ بن انجام دهیم.

OK, so this famous OK.

خوب، پس این اوکی معروف.

Structure in England, the big tower with the the  

سازه در انگلستان، برج بزرگی که

the clock on it is now like  coming out of your eyeball.

ساعت روی آن قرار دارد، اکنون مانند این است که از کره چشم شما بیرون آمده است.

All right, OK again, these are so ridiculous.

بسیار خوب، دوباره خوب، اینها خیلی مسخره هستند.

But that's the whole point is the more  bizarre out of the norm exaggerated,  

اما نکته اصلی این است که عجیب‌تر از حد معمول، اغراق‌آمیز،

vulgar, even sexual sometimes are  the things that you won't forget.

مبتذل‌تر، حتی گاهی اوقات جنسی چیزهایی هستند که فراموش نخواهید کرد.

OK, so just imagine piercing out of your eye is  Big Ben with the clock chiming at the end of it.

خوب، پس فقط تصور کنید که سوراخ کردن از چشم شما بیگ بن است و ساعت در انتهای آن به صدا در می آید.

OK.

خوب.

OK.

That's definitely a strong visual.

خوب.

این قطعا تصویری قوی است.

Hopefully I'll remember that one.

امیدوارم اون یکی رو به یاد بیارم

Yeah, yeah.

آره آره.

And then for anybody trying this, don't bother  about like let me go back to the first one.

و سپس برای هر کسی که این کار را انجام می‌دهد، نگران نباشید مثلاً اجازه دهید به اولین مورد برگردم.

What was just just go with me here, OK.

فقط با من برو اینجا، باشه.

So don't worry about what I already said.

پس نگران چیزی که قبلا گفتم نباش.

It'll mostly be there, if not all there.

بیشتر آنجا خواهد بود، اگر نه همه آنجا.

So next we go from our eye to our nose, OK.

بنابراین، در مرحله بعد از چشم به بینی خود می رویم، خوب.

And the next thing on our  list here is what we do here.

و چیز بعدی در لیست ما در اینجا کاری است که ما اینجا انجام می دهیم.

Like we could do like the desert,  like a huge desert dunes and stuff.

مثل اینکه می‌توانیم مثل بیابان، مثل تپه‌های بزرگ بیابانی و چیزهای دیگر انجام دهیم.

So maybe instead of your nose,  you just have like a sand dune  

پس شاید به جای دماغت، فقط مثل تپه شنی داری

that's being like wind swept and it's hot desert.

که مثل باد می‌برد و صحرای داغ است.

It's a feeling.

این یک احساس است.

But there's like a very  sandy dune here on your nose.

اما اینجا روی بینی شما مانند یک تپه شنی است.

OK, next we go down to so  we made this pathway here.

بسیار خوب، در ادامه به آن می‌رویم که این مسیر را در اینجا ایجاد کردیم.

We're going down.

داریم پایین میرویم

Our body eventually will end up to our toes.

بدن ما در نهایت به انگشتان پا می رسد.

But our next location is our mouth.

اما مکان بعدی ما دهان ماست.

OK.

خوب.

And inside our mouth you could maybe  put the hind quarters of somebody.

و شاید بتوانی ربع‌های عقب کسی را درون دهانمان بگذاری.

So somebody's **** is.

بنابراین **** کسی است.

In your mouth, OK.

در دهانت، باشه

So hind would be the word for it.

بنابراین hind کلمه ای برای آن خواهد بود.

Not quite **** but hind.

نه کاملا **** اما عقبی.

And.

و.

So like they're like they're behind.

طوری که انگار عقب مانده اند.

There you go.

This is so somebody's like chopped  off the **** cheeks of somebody,  

شما بروید.

این طوری است که کسی مانند گونه‌های کسی بریده شده است،

they're behind and you just like consume them, OK?

او پشت سر است و شما دوست دارید آنها را مصرف کنید، خوب؟

Well, my students learned an  interesting new word, Hind.

خب، دانش‌آموزانم یک کلمه جدید جالب یاد گرفتند، هند.

Oh, behind, yeah.

اوه، پشت سر، آره

But yeah, I mean, there's there's a mnemonic there  like to be behind someone is behind their hind.

اما بله، منظورم این است که یک یادگاری وجود دارد، مثل اینکه پشت سر کسی باشد.

Right.

درست.

Yeah, exactly.

بله دقیقا.

OK, so we've gone this whole way here.

خوب، پس ما این مسیر را تا اینجا طی کردیم.

Let's go to the chin.

بریم سراغ چانه.

That's the next location.

این مکان بعدی است.

OK, And we have a Bengal tiger.

خوب، و ما یک ببر بنگال داریم.

Oh, OK.

آهان باشه.

So like, I don't quite know the  difference between different tigers,  

بنابراین، من کاملاً تفاوت بین ببرهای مختلف را نمی‌دانم،

but Bengal tiger usually sounds like a type  of tiger that I've, I, I, I hear the name of.

اما ببر بنگال معمولاً شبیه نوعی ببر است که من، من، من، نامش را می‌شنوم.

So, you know, there's a stripes, black and  orange, beautiful kind of colored face.

بنابراین، می دانید، یک صورت راه راه، سیاه و نارنجی، یک نوع رنگی زیبا وجود دارد.

And it's just like chilling on your chin here.

و اینجا درست مثل این است که روی چانه ات سرد می شود.

Maybe it's it's roaring or or scratching at  

شاید غرش یا خراش روی

my chin or something and blood's  flying out of this Bengal tiger.

چانه ام یا چیزی باشد و خون از این ببر بنگال بیرون می زند.

Strong visual again, OK.

بصری قوی دوباره، خوب.

Yeah.

آره

All right, we're almost done four more.

بسیار خوب، ما تقریباً چهار مورد دیگر را تمام کردیم.

So after our chin, maybe  we'll go down to our armpit.

پس بعد از چانه‌مان، شاید به زیر بغل برویم.

OK.

خوب.

And imagine that your armpit is  a port for all sorts of ships.

و تصور کنید که زیر بغل شما بندری برای همه نوع کشتی است.

OK, so these boats are arriving  in this port, and, you know,  

خوب، پس این قایق‌ها به این بندر می‌رسند، و می‌دانید،

you close the port sometimes and maybe open  the port sometimes, and the boats leave.

گاهی بندر را می‌بندی و شاید گاهی بندر را باز می‌کنی و قایق‌ها می‌روند.

All right?

خیلی خوب؟

They're like miniature boats just  kind of doing in that armpit.

آن‌ها مانند قایق‌های مینیاتوری هستند که در آن بغل کار می‌کنند. باشه

OK, the port.

پورت

All right, then our belly button.

خوب، پس ناف ما.

OK.

And then I want you to picture in  your belly button is a vodka martini.

خوب.

و سپس از شما می‌خواهم که در ناف خود یک مارتینی ودکا را تصویر کنید.

OK all.

باشه همه

Right.

درست.

This is totally out there, all right?

این کاملاً وجود دارد، خوب است؟

So out of the belly button is like, yeah, right.

بنابراین خارج از ناف مانند، بله، درست است.

But there's like a martini glass filled with vodka  just permanently stuck to your belly button there.

اما مانند یک لیوان مارتینی پر از ودکا است که برای همیشه به ناف شما چسبیده است.

And it's filled with vodka and  then a little olive, let's say.

و با ودکا و سپس کمی زیتون، فرض کنید، پر شده است.

All right, two more now, down to our knees.

بسیار خوب، دو تا دیگر، تا زانوهایمان.

OK, so on your knees, I want you  to imagine that there's some,  

خوب، پس روی زانوهایتان، می‌خواهم تصور کنید که مقداری،

you know, like sushi with chopsticks and stuff.

مانند سوشی با چوب غذاخوری و چیزهای دیگر، وجود دارد.

So maybe there's a whole array of sushi stuck to  

بنابراین ممکن است مجموعه کاملی از سوشی روی

your knee and you're just taking some  chopsticks and eating all this sushi.

زانوی شما چسبیده باشد و شما فقط چند عدد چاپستیک بردارید و این همه سوشی را بخورید.

OK.

خوب.

And then finally on your toes, OK,  

و در نهایت روی انگشتان پا، بسیار خوب،

I want you to picture this boxer  is just doing jabs to your toes.

می‌خواهم تصور کنید این بوکسور فقط به انگشتان پا ضربه می‌زند.

OK, Jab means to punch, right?

باشه، جب یعنی مشت زدن، درسته؟

So somebody's jabbing your toes,  

بنابراین، یک نفر به انگشتان پاهای شما ضربه می زند،

like punching them repeatedly, and  you're like, right, jab, jab, jab.

مانند مشت زدن های مکرر به آنها، و شما مانند، درست، ضربه، ضربه، ضربه زدن، ضربه زدن به انگشتان پای شما را می زند.

OK.

خوب.

OK, this is really fun.

خوب، این واقعا سرگرم کننده است.

OK, so now we've put it in our memory palace.

خوب، حالا ما آن را در قصر حافظه خود قرار داده ایم.

You're trying to think of this list.

شما سعی می کنید به این لیست فکر کنید. به همان

You go back to where you started, right?

جایی که شروع کردی برمی گردی، درست است؟

And what was on top of your head?

و چه چیزی بالای سر شما بود؟

Mandarin.

ماندارین.

A Mandarin, right, That orange  thing, and we came down to the ear.

یک ماندارین، درست است، آن چیز نارنجی، و ما به گوش رسیدیم.

What was coming out of my ear?

چه چیزی از گوشم بیرون می آمد؟

Paella.

پائلا.

Paella.

Good.

پائلا.

خوب

The Spanish paella.

پائلا اسپانیایی

OK, what was in the eye?

خوب، چه چیزی در چشم بود؟

Oh, Big Ben was protruding out of my eye.

اوه، بیگ بن از چشمم بیرون زده بود.

I remember that and then we went to the nose.

اینو یادمه و بعد رفتیم تو دماغ.

What was my nose?

دماغم چی بود؟

Of desert.

از کویر.

Good.

خوب

Yeah.

It was like the sand dune, the desert.

آره

مثل تپه شنی بود، صحرا.

The sand dunes.

تپه های شنی شن و

Lots of sand.

ماسه زیاد

In our mouth.

در دهان ما

Oh my goodness.

اوه خدای من.

A behind, a hind behind.

یک پشت، یک عقب عقب.

Yeah, a ****.

آره یک ****

A ****.

Yeah.

Yeah.

آ ****.

آره

آره

On the chin, the.

روی چانه،

Chin.

چانه.

Oh, the tie.

اوه کراوات می‌دانی

You know, I almost forgot him for a second,  but then I pictured him ripping out my chin.

، تقریباً برای یک ثانیه او را فراموش کردم، اما بعد او را در حال کندن چانه‌ام به تصویر کشیدم.

Actually, I saw the visual.

در واقع، من تصویری را دیدم.

I couldn't think of the word, but  then I saw the claws and I'm like,  

نمی‌توانستم به کلمه‌ای فکر کنم، اما بعد پنجه‌ها را دیدم و مانند

tiger, That is so interesting 'cause I'm  like, oh, I don't know this one, Tiger.

ببر هستم، این خیلی جالب است، زیرا من این را نمی‌شناسم، ببر.

And a fun, a helpful thing I think is if say,  

و یک چیز سرگرم‌کننده و مفید این است که اگر بگوییم،

like one of these images for any of your  viewers is like, I couldn't remember that one.

مانند یکی از این تصاویر برای هر یک از بینندگان شما، نمی‌توانم آن تصویر را به خاطر بسپارم. دلیلش این

It's not because you have a bad memory,  it's because the image was weak.

نیست که شما حافظه بدی دارید، به این دلیل است که تصویر ضعیف بود.

You know, in in my images, I'm giving examples  

می‌دانید، در تصاویرم، مثال‌هایی می‌آورم،

like you may come up with a better  one that's more meaningful to you.

مثل اینکه ممکن است شما بهتر از آن‌ها استفاده کنید که برایتان معنادارتر باشد.

Or you maybe need to spend a little  more time like elaborating, you know,  

یا شاید لازم باشد کمی بیشتر وقت بگذارید مانند جزئیات بیشتر، می دانید،

all the details like, OK, the  scratching, there's blood.

همه جزئیات مانند، خوب، خراشیدن، خون است.

And like how would that make me feel?

و این چه احساسی به من می دهد؟

Like really try to picture all those  details that will enhance the image next.

واقعاً سعی کنید تمام جزئیاتی را که تصویر بعدی را بهبود می بخشد، به تصویر بکشید.

Time.

Yeah, a strong image, OK.

زمان.

بله، یک تصویر قوی، خوب.

Yeah, yeah.

آره آره.

All right.

So we had the Bengal tiger and  then we went to the armpit.

خیلی خوب.

بنابراین ما ببر بنگال را داشتیم و سپس به زیر بغل رفتیم.

What was in there or what?

اونجا چی بود یا چی؟

Was it the boats coming in and out the port?

آیا این قایق هایی بود که به بندر وارد و خارج می شدند؟

The port.

Good.

بندر.

خوب

Yeah, yeah, exactly.

آره آره دقیقا

Then we had the belly button.

سپس ناف را داشتیم.

What was in the belly button?

در ناف چه چیزی بود؟

Martini.

مارتینی

Vodka martini.

ودکا مارتینی.

Vodka.

ودکا.

To be honest, I didn't remember  the vodka, but martini.

راستش را بخواهید، ودکا را به خاطر نداشتم ، اما مارتینی.

That's OK.

اشکالی ندارد.

You'll you'll see what this  is all getting to in the end.

خواهید دید که در نهایت این همه به چه چیزی می رسد.

It's not that important.

آنقدرها هم مهم نیست.

And then the knee.

و سپس زانو.

What was on the knee?

روی زانو چی بود؟ فکر می‌کنم

I'd probably spend the least amount  of time on this one, I think.

احتمالاً کمترین زمان را برای این یکی صرف می‌کنم.

What was on my knee?

روی زانویم چی بود؟

Oh my goodness, I don't think I remember my name.

خدای من فکر نکنم اسمم یادم باشه

I was picking something with the chopsticks.

داشتم با چاپستیک چیزی می چیدم.

Oh, sushi, sushi.

اوه، سوشی، سوشی.

Yeah, yeah, true.

آره آره درسته

I probably didn't spend it.

احتمالا خرجش نکردم

Like I didn't have a strong visual for that one.

مثل اینکه تصویری قوی برای آن یکی نداشتم.

Yeah, yeah, yeah.

آره، آره، آره

Yeah.

آره

And then finally on your toes.

و در نهایت روی انگشتان پا.

Do you remember?

یادت میاد؟

The toes, the boxer, 'cause that  was, yeah, more of a stronger visual.

انگشتان پا، بوکسور، چرا که، آره، بصری قوی تری بود.

But yeah, I don't think I took  the time to think of the visual.

اما بله، فکر نمی‌کنم برای فکر کردن به تصویر زمان صرف کردم.

Actually, when you said sushi, I'm  like, MMM, sushi, That sounds good.

در واقع، وقتی گفتی سوشی، من مثل MMM، سوشی، به نظر خوب می رسد.

But then I think I kind of forgot  to do the visual part of it.

اما بعد فکر می‌کنم به نوعی فراموش کردم که قسمت بصری آن را انجام دهم.

Yeah, yeah.

آره آره.

Yeah.

آره

Same.

Hey, Yeah, so that's pretty good.

یکسان.

هی، آره، پس خیلی خوبه

I honestly was really nervous.

راستش من واقعا عصبی بودم

I wasn't even going to remember the first one.

حتی اولی را هم به یاد نداشتم.

As we were going I was feeling a  little anxious, like what if I.

همینطور که می‌رفتیم، کمی احساس اضطراب می‌کردم، مثلاً اگر من چه می‌شد.

Don't I know it's?

نمی‌دانم اینطور است؟

Any of them.

هر یک از آنها.

It's, it's and that's a, that's a  that's great that you'd say that  

این است، این است و این یک، این خیلی خوب است که شما می گویید که این

'cause that's a very common feeling with memories.

یک احساس بسیار رایج با خاطرات است.

People just feel that way.

مردم فقط این احساس را دارند.

Anxious about remembering stuff.

نگران به خاطر سپردن مطالب

Yeah, I'm like.

آره منم همینطورم

What if I don't remember?

اگه یادم نره چی؟

This is going to be so embarrassing.

این خیلی شرم آور خواهد بود.

This is live and I'm talking to a memory  expert and I can't even remember the first one.

این زنده است و من با یک متخصص حافظه صحبت می کنم و حتی نمی توانم اولین مورد را به خاطر بیاورم.

But what if that feeling could go away?

اما اگر این احساس از بین برود چه؟

Yeah, like.

آره مثل

Or if it's it's minimized right,  how amazing would that cause?

یا اگر درست به حداقل برسد، چقدر شگفت‌انگیز می‌شود؟

Like anxiety in me for sure.

مثل اضطراب در من مطمئنا.

Yeah, I think that's natural and I had that too.

بله، من فکر می کنم این طبیعی است و من هم آن را داشتم.

I mean, I still have it sometimes  in the high pressure situations,  

منظورم این است که من هنوز آن را گاهی در موقعیت‌های پرفشار دارم،

I don't feel like, oh, this is  going to stick 100%, but I feel  

احساس نمی‌کنم، اوه، این 100% باقی می‌ماند، اما احساس می‌کنم

very confident most of the time things  will stick if I apply myself correctly.

بسیار مطمئن هستم که اگر خودم را به درستی به کار ببرم، در اکثر مواقع چیزها باقی می‌مانند.

Yeah, So what I was going to say.

آره پس چی میخواستم بگم

So these 10 things actually represent the  10 most spoken languages in the world,  

بنابراین، این 10 مورد در واقع نشان دهنده 10 زبان پر صحبت در جهان هستند،

in order for most spoken, Yeah.

به ترتیب برای بیشترین صحبت، بله.

So Mandarin Chinese.

بنابراین چینی ماندارین.

OK.

خوب.

Spanish, the paella, Big Ben is England English.

اسپانیایی، پائلا، بیگ بن انگلیسی انگلیسی است.

OK, now, so, so some of  these are straight up right.

خوب، اکنون، بنابراین، بنابراین برخی از این موارد مستقیماً درست هستند.

The Mandarin is a Mandarin Spanish paella.

ماندارین یک پائلای اسپانیایی ماندارین است.

It's pretty close.

خیلی نزدیک است.

Big Ben.

That's just something I  associate with England English.

بیگ بن.

این چیزی است که من با انگلیسی انگلیسی مرتبط می‌شوم.

The dune was more abstract.

تلماسه انتزاعی تر بود.

That's Arabic.

این عربی است.

Arabic.

Yeah, I was going to guess that.

عربی.

آره میخواستم حدس بزنم

Yeah, but maybe you have a better  association to Arabic than I do.

بله، اما شاید شما ارتباط بهتری با زبان عربی نسبت به من دارید.

But that made me think of  like the Middle East and sand.

اما این باعث شد به خاورمیانه و شن و ماسه فکر کنم.

And yeah, OK.

و بله، باشه.

Then we had Hind which is Hindi.

بعد هندی داشتیم که هندی است.

Oh, I wouldn't have got that one.

اوه، من آن یکی را نداشتم.

Yeah, I put that in there on purpose  because it's more of a direct,  

بله، من آن را عمداً در آنجا قرار دادم زیرا بیشتر مستقیم است،

like the word Hindi has the word Hind in it.

مانند کلمه هندی کلمه Hind را در خود دارد.

HIND.

HIND.

But maybe you have a better association to Hindi.

اما شاید شما ارتباط بهتری با هندی داشته باشید.

Like maybe you think of the  Taj Mahal and that's good.

شاید به تاج محل فکر کنید و این خوب است.

You know that's true.

میدونی که درسته

Something from India or something.

چیزی از هند یا چیزی دیگر.

So Hindi and then the Bengal Bengali,  

بنابراین هندی و سپس بنگالی بنگالی،

which is a language spoken out in that area  of the world as well Port it's Portuguese.

که زبانی است که در آن منطقه از جهان رایج است و همچنین به زبان پرتغالی پورت آن نیز صحبت می‌شود.

Portuguese, That's a good.

پرتغالی، این خوب است.

One now the the vodka martini.

یکی در حال حاضر ودکا مارتینی است.

Any guess where do they drink a  lot of vodka Russia come from?

آیا حدس می زنید که آنها ودکای زیادی از روسیه از کجا می نوشند؟

Russia.

روسیه. به همین

That's why you mentioned the vodka  part when I said oh, just martini.

دلیل است که وقتی گفتم اوه، فقط مارتینی به قسمت ودکا اشاره کردید.

Oh yeah, yeah, yeah, right.

اوه بله، بله، بله، درست است.

Actually, the fact that wasn't.

در واقع، این واقعیت که اینطور نبود.

And then the sushi, where could that be from?

و سپس سوشی، از کجا می تواند باشد؟

Japanese.

ژاپنی.

And then this one, I didn't,  I didn't know the secret,  

و بعد این یکی، من نمی‌دانستم، راز را نمی‌دانستم،

but the 10th largest language  is Jab the Jabs Punjabi.

اما دهمین زبان بزرگ، Jab the Jabs پنجابی است.

Oh, that's really interesting job.

اوه، واقعاً کار جالبی است.

Job Punjabi.

شغل پنجابی.

Wow, so now.

وای پس الان

Because I have no context for  more than what the word is,  

از آنجایی که من هیچ زمینه‌ای برای کلمه بیشتر از آن ندارم،

I I can't tell you the difference  between Punjabi, Hindi and Bengali.

نمی‌توانم تفاوت بین پنجابی، هندی و بنگالی را به شما بگویم.

Right.

درست.

But that's why I have to  memorize those specific names.

اما به همین دلیل است که باید آن اسامی خاص را حفظ کنم.

But there you go.

اما شما بروید.

Now you have 10 languages from head to toe on  your body for reference whenever you need it.

اکنون 10 زبان از سر تا پا روی بدن خود دارید تا هر زمان که به آن نیاز داشتید به آن اشاره کنید.

Yeah, I'm really impressed honestly, that I  have never done a memory technique like this.

بله، من واقعاً تحت تأثیر قرار گرفتم، صادقانه بگویم که هرگز چنین تکنیک حافظه‌ای را انجام نداده‌ام.

And like I said, I was very nervous I  wasn't going to remember any of them.

و همانطور که گفتم، خیلی عصبی بودم که قرار نبود هیچ یک از آنها را به خاطر بسپارم.

And I I'm very proud that I got 9 out of 10.

و من بسیار مفتخرم که از 10 نمره 9 گرفتم.

That's that's pretty good.

این خیلی خوب است.

And then, you know, test yourself later.

و بعد، می دانید، بعداً خودتان را امتحان کنید.

You'll be surprised it's still there.

تعجب خواهید کرد که هنوز آنجاست.

I could even ask you.

Like what's?

حتی میتونم ازت بپرسم

مثلا چیه؟

Yeah, because those images, especially Big Ben,  

بله، چون آن تصاویر، مخصوصاً بیگ بن،   از

coming out of my eye, I feel like I'm going  to remember that for quite a long time.

چشمانم بیرون می‌آیند، احساس می‌کنم برای مدت طولانی آن را به خاطر خواهم آورد.

And for some reason, the boats coming out  of my armpit really stuck with me too.

و بنا به دلایلی، قایق‌هایی که از زیر بغلم بیرون می‌آمدند، واقعاً به من هم چسبیده بودند.

Yeah.

آره

And you know, you have that list forwards,  

و می‌دانید، شما آن فهرست را به جلو دارید،

you could probably say it backwards  just traveling the different direction.

احتمالاً می‌توانید آن را به عقب بگویید فقط در مسیرهای مختلف حرکت کنید.

Oh, that's a good.

I could even ask you like, what's  the 5th largest language, right?

اوه، این خوب است.

حتی می‌توانم از شما بپرسم که پنجمین زبان بزرگ کدام است، درست است؟

And you'd say, OK.

و شما می گویید، باشه.

1/2.

3-4 Whatever was in my mouth,  What was in your mouth?

1/2.

3-4 هر چه در دهان من بود، در دهان شما چه بود؟

Oh, in my mouth, that was the ****.

اوه، در دهان من، آن **** بود.

So hind Hindi.

پس هندی هندی.

Yeah, exactly.

بله دقیقا.

That is so cool.

خیلی باحاله.

Wow.

I am impressed.

وای.

من تحت تاثیر قرار گرفته ام.

I am.

من هستم.

Wow, this is awesome.

وای این عالیه

I hope all my students are impressed.

امیدوارم همه شاگردانم تحت تاثیر قرار بگیرند.

And don't worry, I know some of this vocabulary.

و نگران نباشید، من مقداری از این واژگان را می دانم.

You might not have had a strong association  because of the the word choice, but that's OK  

ممکن است به دلیل انتخاب کلمه ارتباط قوی نداشته باشید، اما اشکالی ندارد

because Nelson has lots more memory techniques  that I know you share on your YouTube channel  

زیرا نلسون تکنیک‌های حافظه بیشتری دارد که می‌دانم آنها را در کانال YouTube خود به اشتراک می‌گذارید

which I am going to start watching more  because I am very impressed with this.

که می‌خواهم بیشتر تماشا کنم زیرا بسیار تحت تأثیر این موضوع هستم.

So, Nelson, can you share with  my students how they can find  

بنابراین، نلسون، می‌توانید با دانش‌آموزانم در میان بگذارید که چگونه می‌توانند

you and learn more about these memory techniques?

شما را پیدا کنند و درباره این تکنیک‌های حافظه بیشتر بیاموزند؟

Sure.

مطمئن.

Yeah.

So my websitesjustnelsondallas.com,  you can always reach out to me there.

آره

بنابراین، websjustnelsondallas.com من، همیشه می‌توانید در آنجا با من تماس بگیرید.

My YouTube channel is where  I post most of my content.

کانال YouTube من جایی است که بیشتر محتوایم را پست می‌کنم.

I make videos about memory sometimes.

من گاهی در مورد حافظه فیلم می سازم.

I talk about language sometimes.

من گاهی در مورد زبان صحبت می کنم.

Nothing to do with language, but I do  love languages and so I often will feel  

هیچ ربطی به زبان ندارم، اما من عاشق زبان هستم و بنابراین اغلب احساس می‌کنم

the need to write or make some videos about that.

باید درباره آن ویدیو بنویسم یا ویدیو بسازم.

And then I have a couple books about memory.

و سپس من چند کتاب در مورد حافظه دارم.

If you just search my name on  Amazon or whatever sells your  

اگر فقط نام من را در آمازون یا هر

books wherever you are, I'm sure I've  had some translated around the world.

کتاب دیگری که در هر کجا که هستید به فروش می‌رساند، جستجو کنید، مطمئن هستم که برخی از آنها را در سراسر جهان ترجمه کرده‌ام.

Not everywhere, but yeah, it might  be a good place to practice English.

نه همه جا، اما بله، ممکن است مکان خوبی برای تمرین انگلیسی باشد.

Exactly.

دقیقا.

Well, I will put all the links  in the description and I wanna  

خوب، من همه پیوندها را در توضیحات قرار می دهم و می خواهم

leave my students with one very practical thing.

یک چیز بسیار کاربردی را به شاگردانم واگذار کنم.

Other than subscribing to your YouTube  channel to learn more of these techniques,  

به غیر از مشترک شدن در کانال YouTube خود برای یادگیری بیشتر این تکنیک‌ها،

what is one thing they can do this week?

یکی از کارهایی که می‌توانند در این هفته انجام دهند چیست؟

Only one thing to improve their memories.

فقط یک چیز برای بهبود حافظه آنها.

I would say it's just try to memorize something.

من می گویم این فقط سعی کنید چیزی را حفظ کنید.

I know that's such like a a lame  answer, but it really makes a  

می‌دانم که این مانند یک پاسخ لنگ است، اما واقعاً

difference when you have this intent of  sitting down and memorizing something.

وقتی قصد دارید بنشینید و چیزی را حفظ کنید، تفاوت دارد.

It's so easy these days to just default to putting  something in your phone or writing it down.

این روزها خیلی آسان است که به طور پیش فرض چیزی را در تلفن خود قرار دهید یا آن را یادداشت کنید.

But just the act of actually  trying to memorize something,  

اما فقط تلاش برای به خاطر سپردن چیزی است،

while it may feel a bit uncomfortable at first,  

هرچند ممکن است در ابتدا کمی احساس ناراحتی کند،

if you do that quite often and you push yourself,  you'll actually find it's easier and easier.

اگر این کار را اغلب انجام دهید و به خودتان فشار بیاورید، در واقع راحت‌تر و آسان‌تر خواهید دید.

And then when you add memory  techniques, it's even easier.

و وقتی تکنیک‌های حافظه را اضافه می‌کنید، آسان‌تر هم می‌شود.

And that'll help you in your  your language learning as well.

و این به شما در یادگیری زبانتان نیز کمک خواهد کرد.

Excellent advice and thank you so much for  sharing all of your tips with everyone and I'm  

توصیه بسیار خوبی است و از شما بسیار سپاسگزارم که همه نکات خود را با همه به اشتراک گذاشتید و

excited for them to learn more on your channel.

خوشحالم که آنها در کانال شما اطلاعات بیشتری کسب کنند.

So thank you again for being here.

پس باز هم از حضور شما سپاسگزارم.

Great.

Yeah.

Thank you so much.

عالی.

آره

خیلی ممنونم.