Must Know Business English Vocabulary | 1 HOUR ENGLISH LESSON

I am so happy you're here because I have  an amazing master class for you today.

من بسیار خوشحالم که اینجا هستید زیرا امروز یک کلاس استاد شگفت انگیز برای شما دارم.

You're going to learn must know  business English vocabulary to  

شما می خواهید یاد بگیرید که باید واژگان انگلیسی تجاری را بدانید تا به

help you sound smart and professional at work.

شما کمک کند در محل کار باهوش و حرفه ای به نظر برسید.

Welcome back to JForrest English.

به JForrest English خوش آمدید.

Of course, I'm Jennifer.

البته من جنیفر هستم.

Now let's get started.

حالا بیایید شروع کنیم.

First, in this master class, you're going to  learn 10 important business English expressions.

ابتدا، در این کلاس کارشناسی ارشد، 10 عبارت مهم انگلیسی تجاری را یاد خواهید گرفت.

And at the end, I'm going to quiz you  to make sure you can really use them.

و در پایان، من از شما سؤال می‌کنم تا مطمئن شوم که واقعاً می‌توانید از آنها استفاده کنید.

Let's get started.

بیا شروع کنیم.

Let's talk about due diligence, due diligence.

بیایید در مورد اهتمام لازم صحبت کنیم. آیا

Have you heard this before?

قبلاً این را شنیده اید؟

Due diligence is the concept of  doing very thorough research or  

دقت لازم مفهوم انجام تحقیقات یا تحقیقات بسیار کامل

investigation before making a decision.

قبل از تصمیم گیری است.

For example, before signing the contract,  make sure you do your due diligence.

برای مثال، قبل از امضای قرارداد، مطمئن شوید که دقت لازم را انجام داده‌اید.

And remember due diligence.

و اهتمام لازم را به خاطر بسپارید.

That's simply the research and  investigation before signing the contract.

این فقط تحقیق و بررسی قبل از امضای قرارداد است.

So that's the decision you're about to make,  

پس این تصمیمی است که می‌خواهید بگیرید،

the decision to sign the  contract, Do your due diligence.

تصمیم برای امضای قرارداد، بررسی‌های لازم را انجام دهید.

Now, don't be confused here because the  verb I just used is do you do due diligence?

حالا، در اینجا اشتباه نگیرید، زیرا فعل مورد نظر من این است که آیا دقت لازم را انجام می دهید؟

Do is the casual verb.

Do فعل اتفاقی است.

You can also use a more formal  verb, such as conduct due diligence.

همچنین می‌توانید از یک فعل رسمی‌تر، مانند بررسی دقیق‌تر، استفاده کنید.

For example, before you accept the job offer,  

به عنوان مثال، قبل از اینکه پیشنهاد شغلی را بپذیرید،

you should conduct extensive  due diligence on the company.

باید بررسی های لازم را در مورد شرکت انجام دهید.

So you should research the company,  You should investigate the company,  

بنابراین باید درباره شرکت تحقیق کنید، باید شرکت را بررسی کنید،

and you should do that thoroughly to make  sure you're making the right decision.

و باید این کار را به طور کامل انجام دهید تا مطمئن شوید تصمیم درستی می‌گیرید.

So you can do due diligence or  you can conduct due diligence.

بنابراین می‌توانید بررسی لازم را انجام دهید یا می‌توانید بررسی لازم را انجام دهید.

Now let's talk about a win win situation.

حالا بیایید در مورد وضعیت برد برد صحبت کنیم.

This is a situation in which all parties benefit.

این وضعیتی است که همه طرف ها از آن سود می برند.

You win.

شما برنده می شوید.

I win, it's a win win.

من برنده می شوم، این یک برد برد است.

For example, subscribing to this  YouTube channel is a win win situation.

برای مثال، اشتراک در این کانال YouTube یک موقعیت برد برد است.

You win because you get to  watch all of this amazing  

شما برنده می‌شوید زیرا می‌توانید همه این محتوای شگفت‌انگیز را تماشا کنید

content to help you improve your English for free.

تا به شما کمک کند انگلیسی خود را رایگان بهبود بخشد.

And I win because by subscribing that tells  YouTube that this is a popular channel,  

و من برنده می شوم زیرا با مشترک شدن به YouTube می گوید که این یک کانال محبوب است،

a popular video, and YouTube  will recommend it to more people.

یک ویدیوی محبوب است و YouTube آن را به افراد بیشتری توصیه می کند.

So it's a win win situation.

بنابراین این یک موقعیت برد برد است.

So make sure you subscribe, comment,  

بنابراین مطمئن شوید که مشترک شوید، نظر دهید،

like, share this video with your  friends for that win win situation.

لایک کنید، این ویدیو را با دوستان خود به اشتراک بگذارید تا موقعیت برد برد داشته باشید.

In a business context, you should  also be asking yourself the question,  

در زمینه کسب و کار، باید این سوال را نیز از خود بپرسید،

how can I make this a win Win.

چگونه می توانم این را برنده کنم.

You don't have to add the word situation,  native speakers will commonly drop it.

لازم نیست کلمه وضعیت را اضافه کنید، افراد بومی معمولاً آن را حذف می‌کنند.

How can I make this a win win?

چگونه می توانم این را یک برد برنده کنم؟

If I ask my boss for a promotion,  how can I make that a win win.

اگر از رئیسم ترفیع بخواهم، چگونه می توانم آن را برنده کنم.

If you can make it a win win, and you can  explain the reasons why your boss will  

اگر بتوانید آن را به یک برد برنده تبدیل کنید، و می‌توانید دلایلی را توضیح دهید که چرا رئیستان

win and you will win, well then they're  more likely to give you the promotion.

برنده می‌شود و شما برنده می‌شوید، پس احتمالاً آنها به شما ارتقاء می‌دهند.

And if you think it's a win win,  then put that in the comments.

و اگر فکر می‌کنید برنده است، آن را در نظرات قرار دهید.

Jennifer, it's a win win.

جنیفر، این یک برد است.

Subscribing to this YouTube channel is a win win.

اشتراک در این کانال یوتیوب یک برنده است.

Jennifer, it's a win win.

جنیفر، این یک برد است.

Put that in the comments.

آن را در نظرات قرار دهید.

Let's talk about to break the ice.

بیایید در مورد شکستن یخ صحبت کنیم.

When you break the ice, you initiate a  conversation and you do that for the first time.

وقتی یخ را می شکنید، مکالمه ای را آغاز می کنید و این کار را برای اولین بار انجام می دهید.

This is used in both social settings,  like a party or a business setting,  

این مورد در هر دو محیط اجتماعی، مانند مهمانی یا محیط کاری،

like before a meeting or a conference.

مانند قبل از جلسه یا کنفرانس استفاده می‌شود.

And when you break the ice is so you can have  that initial conversation and get rid of that  

و وقتی یخ را می‌شکنی، می‌توانی آن مکالمه اولیه را انجام بدهی و

awkwardness when you're at a party or a meeting  and you don't really know everyone there.

وقتی در یک مهمانی یا جلسه هستید و واقعاً همه را در آنجا نمی‌شناسید، از شر این ناهنجاری خلاص شوید.

So that's why at the beginning  of a meeting or a conference,  

بنابراین، به همین دلیل است که در ابتدای جلسه یا کنفرانس،

they'll often have some activities  planned simply to help you break the ice.

آنها اغلب فعالیت‌هایی را برنامه‌ریزی می‌کنند که صرفاً به شما در شکستن یخ کمک کنند.

Or your boss might say make sure you break  the ice before you pitch them the product.

یا ممکن است رئیستان بگوید قبل از اینکه محصول را برای آنها بفرستید مطمئن شوید که یخ را شکسته اید.

So you don't want to start the meeting by  saying this is my product, you should buy it.

بنابراین نمی‌خواهید جلسه را با گفتن این که این محصول من است شروع کنید، باید آن را بخرید.

You want to have some conversation first.

شما می خواهید ابتدا یک مکالمه داشته باشید.

You want to break the ice.

شما می خواهید یخ را بشکنید.

Our next expression is to close the deal.

بیان بعدی ما بستن معامله است.

This is when you finalize and  secure a business agreement.

این زمانی است که یک قرارداد تجاری را نهایی و تضمین می‌کنید.

So it means everything is complete.

پس یعنی همه چیز کامل است.

It's a done deal.

این یک معامله تمام شده است.

So your boss could ask you did you close the deal.

بنابراین رئیس شما می تواند از شما بپرسد که آیا معامله را بسته اید؟

They want to know if they've signed  the contract and they're officially  

آن‌ها می‌خواهند بدانند آیا قرارداد را امضا کرده‌اند و به‌طور رسمی

a customer, but maybe you reply and say not  yet they're still doing their due diligence.

مشتری هستند یا نه، اما شاید شما پاسخ دهید و بگویید هنوز در حال انجام بررسی‌های لازم هستند.

Remember, you do due diligence and then you can  

به یاد داشته باشید، شما دقت لازم را انجام می‌دهید و سپس می‌توانید

question how can we make  this a win, win situation.

سؤال کنید که چگونه می‌توانیم این موقعیت را به یک موقعیت برد و برد تبدیل کنیم.

So they'll want to close the CEO.

بنابراین آنها می خواهند مدیرعامل را ببندند.

Now let's talk about cutting edge.

حالا بیایید در مورد برش صحبت کنیم.

This is an adjective that's often used  to describe products or entire companies.

این صفتی است که اغلب برای توصیف محصولات یا کل شرکت‌ها استفاده می‌شود.

If something's cutting edge, it means it's at  the forefront of technology and innovation.

اگر چیزی پیشرفته باشد، به این معنی است که در خط مقدم فناوری و نوآوری قرار دارد.

You might say I love working  for a cutting edge company,  

ممکن است بگویید من عاشق کار کردن برای یک شرکت پیشرفته هستم،

a company that's always at the forefront,  the very top of technology and innovation.

شرکتی که همیشه در خط مقدم است، در سطح بالای فناوری و نوآوری.

Or you could say the research team is known  for developing cutting edge technology.

یا می‌توانید بگویید که تیم تحقیقاتی به‌خاطر توسعه فناوری‌های پیشرفته شناخته شده است.

So they develop technology, but it's cutting edge.

بنابراین آنها فناوری را توسعه می دهند، اما این پیشرفت است.

It's at the forefront of  innovation and technology.

این در خط مقدم نوآوری و فناوری است.

Our next expression is in the pipeline.

عبارت بعدی ما در خط لوله است.

When something is in the pipeline, it  means it's being developed or planned.

وقتی چیزی در حال آماده‌سازی است، به این معنی است که در حال توسعه یا برنامه‌ریزی است.

So you might ask a company or a team or even a  person, do you have any projects in the pipeline  

بنابراین ممکن است از یک شرکت یا یک تیم یا حتی یک فرد بپرسید، آیا پروژه‌ای در دست توسعه دارید

and you're asking them if they have anything  that's currently being developed or planned?

و از آنها می‌پرسید که آیا آنها چیزی دارند که در حال توسعه یا برنامه‌ریزی است؟ آیا

Are you working on anything new?

روی چیز جدیدی کار می کنید؟ آیا

Do you have anything in the pipeline?

چیزی در خط لوله دارید؟

Or you might say, let's meet tomorrow to discuss  how to finalize everything in the pipeline.

یا ممکن است بگویید، بیایید فردا با هم ملاقات کنیم تا درباره نحوه نهایی کردن همه چیز در حال آماده‌سازی بحث کنیم.

Because remember, the things that  are in the pipeline in progress,  

زیرا به یاد داشته باشید، چیزهایی که در حال انجام هستند، در

they're currently being developed.

حال حاضر در حال توسعه هستند.

They're not final yet.

هنوز نهایی نشده اند

And when they are, hopefully they're cutting edge.

و هنگامی که آنها هستند، امیدوارم که آنها برش لبه.

I love this next expression  to hit the ground running.

من این عبارت بعدی را دوست دارم که به زمین بخورد.

This is when you start a project or task  with a lot of energy and enthusiasm and  

این زمانی است که شما یک پروژه یا کار را با انرژی و اشتیاق زیاد شروع می‌کنید و

I personally always hit the ground  running with new projects and tasks.

من شخصاً همیشه با پروژه‌ها و وظایف جدید کار می‌کنم.

I also love when my students  hit the ground running.

من همچنین عاشق زمانی هستم که دانش‌آموزانم با دویدن به زمین می‌رسند.

For example, Sherry just joined  the finally Fluent Academy.

برای مثال، شری به تازگی به آکادمی فلوئنت پیوست.

This is my premium program.

این برنامه پریمیوم من است.

She just joined the Finally Fluent  Academy and she hit the ground running.

او به‌تازگی به آکادمی «Finel Fluent » پیوست و در حال دویدن بود.

So she started the program with  a lot of energy and enthusiasm.

بنابراین او برنامه را با انرژی و اشتیاق فراوان آغاز کرد.

She already started reviewing the lessons.

او قبلاً شروع به مرور درس ها کرده است.

She joined our private community.

او به جامعه خصوصی ما پیوست.

She's submitting exercises for feedback.

او تمرین هایی را برای بازخورد ارسال می کند.

She's interacting with the other students.

او در حال تعامل با دانش آموزان دیگر است.

She hit the ground running.

دوان دوان به زمین خورد.

Now let's talk about the idiom to  put all your eggs in one basket.

حالا بیایید در مورد این اصطلاح صحبت کنیم که همه تخم‌مرغ‌هایتان را در یک سبد قرار دهید. آیا

Have you heard this before?

قبلاً این را شنیده اید؟

This is when you rely on only  one strategy or one idea.

این زمانی است که شما فقط بر یک استراتژی یا یک ایده تکیه می کنید.

So if your eggs are in one basket and you drop  that basket, all your eggs will break, right?

بنابراین، اگر تخم‌های شما در یک سبد باشد و آن سبد را بیاندازید، همه تخم‌های شما می‌شکنند، درست است؟

Because of that, we commonly use  this expression in the negative.

به همین دلیل، ما معمولاً از این عبارت به صورت منفی استفاده می کنیم.

You shouldn't put all your eggs in one basket.

شما نباید تمام تخم مرغ های خود را در یک سبد قرار دهید.

So if a friend tells you they  want to invest all their money,  

بنابراین، اگر دوستی به شما بگوید که می‌خواهد تمام پول خود را،

not just some of their money, all their  money in one single stock or investment  

نه فقط بخشی از پول خود، همه پول‌هایش را در یک سهم یا

strategy, you might say you shouldn't  put all your eggs in one basket.

استراتژی سرمایه‌گذاری سرمایه‌گذاری کند، ممکن است بگویید که نباید همه تخم‌مرغ‌های خود را در یک سبد قرار دهید.

Or you could say it's always good  to have multiple projects in the  

یا می‌توانید بگویید همیشه خوب است که چندین پروژه در حال انجام باشد

pipeline so you don't have  all your eggs in one basket.

تا همه تخم‌های خود را در یک سبد نداشته باشید.

Because if one of those ideas in the  pipeline fails, you have other ideas.

زیرا اگر یکی از این ایده‌ها شکست بخورد، شما ایده‌های دیگری دارید.

So that's always a great idea.

بنابراین این همیشه یک ایده عالی است.

Let's talk about to be a team player.

بیایید در مورد یک بازیکن تیمی صحبت کنیم.

This describes someone who works  well with others in a group.

این فردی را توصیف می‌کند که به خوبی با دیگران در یک گروه کار می‌کند.

What about you?

تو چطور؟ آیا

Are you a team player?

شما بازیکن تیم هستید؟

Put it in the comments if you are.

اگر هستید در نظرات قرار دهید.

I know many people have difficulty with this.

من می دانم که بسیاری از مردم در این مورد مشکل دارند.

They have difficulty working  with others in a group.

آنها در کار با دیگران در یک گروه مشکل دارند. پس

So be honest.

صادق باش آیا

Are you a team player?

شما بازیکن تیم هستید؟

I could say I love working with  Julio, He's such a team player.

می توانم بگویم که عاشق کار با خولیو هستم، او بازیکن تیمی است.

Or I could say Michelle's extremely smart and  well qualified, but she's not a team player,  

یا می‌توانم بگویم میشل بسیار باهوش و با صلاحیت است، اما بازیکن تیمی نیست،

so I don't think she's ready  for a management position.

بنابراین فکر نمی‌کنم برای یک پست مدیریتی آماده باشد.

Because if you're in a management  position, you need to be a team player.

زیرا اگر در یک موقعیت مدیریتی هستید ، باید یک بازیکن تیمی باشید.

So don't forget this very valuable skill.

پس این مهارت بسیار ارزشمند را فراموش نکنید.

Let's talk about to raise the bar.

بیایید در مورد بالا بردن سطح صحبت کنیم.

When you raise the bar, you take your standards  or your expectations and you raise them.

وقتی سطح را بالا می برید، استانداردها یا انتظارات خود را می گیرید و آنها را بالا می برید.

So you have higher standards, higher expectations.

بنابراین شما استانداردهای بالاتر، انتظارات بالاتری دارید.

I could say that Apple raised the  bar on what a cell phone can do.

می‌توانم بگویم که اپل در مورد کارهایی که یک تلفن همراه می‌تواند انجام دهد، بالا برد.

Before Apple, our expectations  for cell phones was about here.

قبل از اپل، انتظارات ما برای تلفن‌های همراه در اینجا بود.

Now our standards and expectations are up here,  and that's because of Apple in my opinion.

اکنون استانداردها و انتظارات ما به اینجا رسیده است و به نظر من دلیل آن اپل است.

Or you could say their products are cutting edge.

یا می توانید بگویید محصولات آنها پیشرفته هستند.

They've really raised the bar when  it comes to home security equipment,  

آنها واقعاً سطح تجهیزات امنیتی خانه را بالا برده‌اند،

so they've raised the expectation or standards,  but specific to home security equipment.

بنابراین انتظارات یا استانداردها را بالا برده‌اند، اما مخصوص تجهیزات امنیتی خانه.

So Are you ready for your quiz to see how  well you know these business expressions?

بنابراین آیا برای امتحان خود آماده هستید تا ببینید چقدر این عبارات تجاری را می‌شناسید؟

Here are the questions.

سوالات اینجاست.

Hit pause.

مکث را بزنید. به اندازه‌ای

Take as much time as you need, and when  you're ready to see the answers, hit play.

که نیاز دارید وقت بگذارید و وقتی برای دیدن پاسخ‌ها آماده شدید، روی play ضربه بزنید.

How did you do on that quiz?

در آن مسابقه چگونه عمل کردید؟

Well, let's find out.

خب بیایید بفهمیم در

Here are the answers.

اینجا پاسخ ها آمده است.

Hit, pause.

Take as much time as you need to review them.

ضربه بزنید، مکث کنید. به اندازه ای

که نیاز دارید برای بررسی آنها وقت بگذارید.

And when you're ready to continue, hit play.

و وقتی برای ادامه آماده شدید، بازی را بزنید. آیا از

Are you enjoying this lesson?

این درس لذت می برید؟

If you are, then I want to tell you  about the Finely Fluent Academy.

اگر هستید، پس می‌خواهم درباره آکادمی Finely Fluent به شما بگویم.

This is my premium training program where  we study native English speakers from TV,  

این برنامه آموزشی ممتاز من است که در آن افراد انگلیسی زبان مادری را از تلویزیون،

the movies, YouTube, and the news so you  can improve your listening skills of fast  

فیلم‌ها، YouTube و اخبار مطالعه می‌کنیم تا بتوانید مهارت‌های شنیداری خود را در زبان انگلیسی سریع بهبود بخشید،

English, expand your vocabulary with natural  expressions, and learn advanced grammar easily.

واژگان خود را با عبارات طبیعی گسترش دهید و گرامر پیشرفته را به راحتی یاد بگیرید.

Plus, you'll have me as your personal coach.

به علاوه، شما مرا به عنوان مربی شخصی خود خواهید داشت. برای کسب اطلاعات بیشتر،

You can look in the description  for the link to learn more,  

می‌توانید در توضیحات  پیوند را جستجو کنید،

or you can go to my website and  click on Finally Fluent Academy.

یا می‌توانید به وب‌سایت من بروید و روی «آکادمی Fluent Fluent» کلیک کنید.

Now let's continue with our lesson.

حالا بیایید به درس خود ادامه دهیم.

Amazing job.

کار شگفت انگیز

So how did you do with that quiz?

پس چگونه با آن مسابقه کار کردید؟

Share your score in the comments.

امتیاز خود را در نظرات به اشتراک بگذارید.

And now you're going to learn professional  phrases to negotiate in English.

و اکنون می‌خواهید عبارات حرفه‌ای برای مذاکره به زبان انگلیسی را یاد بگیرید.

Because of course, you need  to know how to negotiate.

زیرا مطمئناً، باید بدانید چگونه مذاکره کنید.

Let's get started to negotiate.

بیایید شروع به مذاکره کنیم.

This is when you have a discussion with  someone in order to reach an agreement.

این زمانی است که برای رسیدن به توافق با فردی بحث می‌کنید.

For example, I negotiated with the  seller for a 10% discount notice.

برای مثال، من با فروشنده برای اخطار تخفیف 10 درصدی مذاکره کردم.

Grammatically, you negotiate with someone  and you negotiate for something a discount.

از نظر دستوری، شما با کسی مذاکره می‌کنید و برای چیزی که تخفیف دارد مذاکره می‌کنید.

You could also say we negotiated  over the price or on the price.

همچنین می‌توانید بگویید که بر سر قیمت یا قیمت مذاکره کردیم.

So here you negotiate on or over something,  the price, the terms of the agreement.

بنابراین در اینجا شما درباره یا درباره چیزی، قیمت، شرایط توافق مذاکره می‌کنید.

So how about we negotiate right  now you could say, Jennifer,  

پس چطور می‌شود در حال حاضر مذاکره کنیم، می‌توانید بگویید، جنیفر،

I'll subscribe to your channel if you upload  more videos, ah, good job negotiating with me.

اگر ویدیوهای بیشتری آپلود کنید، در کانال شما مشترک می‌شوم، آه، خوب است که با من مذاکره می‌کنید.

So put, let's negotiate, let's  negotiate, let's negotiate.

پس بگذارید، بیایید مذاکره کنیم، بیایید مذاکره کنیم، بیایید مذاکره کنیم.

Put that in the comments.

آن را در نظرات قرار دهید.

Now let's talk about negotiating  the prices of goods and services,  

اکنون بیایید در مورد مذاکره درباره قیمت کالاها و خدمات صحبت کنیم

what you most commonly negotiate.

.

First of all, these items are  usually usually non negotiable.

اول از همه، این موارد معمولاً غیرقابل مذاکره هستند.

Items at brand name physical stores like Walmart,  

اقلام موجود در فروشگاه‌های فیزیکی با نام تجاری مانند Walmart،

IKEA or shopping malls in North  America are usually non negotiable.

IKEA یا مراکز خرید در آمریکای شمالی معمولاً غیرقابل مذاکره هستند.

Sure you can try to negotiate,  but don't be surprised if they  

مطمئناً می‌توانید سعی کنید مذاکره کنید، اما اگر آنها

say no or are confused because  you're negotiating at Walmart.

نه بگویند یا گیج شوند تعجب نکنید زیرا  در حال مذاکره در Walmart هستید.

But don't worry, because there are many items  that are usually negotiable in North America.

اما نگران نباشید، زیرا موارد زیادی وجود دارد که معمولاً در آمریکای شمالی قابل مذاکره هستند.

More expensive items like real estate, cars,  

اقلام گران‌تر مانند املاک، اتومبیل،

furniture, jewelry, artwork  are almost always negotiable.

مبلمان، جواهرات، آثار هنری تقریباً همیشه قابل مذاکره هستند.

Services like home renovations, landscaping  or consulting are usually negotiable.

خدماتی مانند بازسازی خانه، محوطه سازی یا مشاوره معمولاً قابل مذاکره هستند.

Or goods and services at independent  stores or non physical stores.

یا کالاها و خدمات در فروشگاه‌های مستقل یا فروشگاه‌های غیر فیزیکی.

For example St.

به عنوان مثال

vendors, booze kiosks or souvenir shops.

فروشندگان خیابان، کیوسک های نوشیدنی یا مغازه های سوغات فروشی. از آن

Have fun and try to negotiate.

لذت ببرید و سعی کنید مذاکره کنید.

First let's talk about asking.

ابتدا اجازه دهید در مورد پرسیدن صحبت کنیم.

If a price is negotiable, this  is a great place to start.

اگر قیمتی قابل مذاکره باشد، اینجا مکانی عالی برای شروع است.

You can ask, is there any room  for negotiation on the price?

می‌توانید بپرسید، آیا جایی برای مذاکره روی قیمت وجود دارد؟

Any room for negotiation, is the price flexible?

جایی برای مذاکره وجود دارد، آیا قیمت منعطف است؟

Now for this one you'll get a yes or no,  but you can ask how flexible is the price.

اکنون برای این مورد، بله یا خیر دریافت خواهید کرد، اما می‌توانید بپرسید که قیمت چقدر انعطاف‌پذیر است.

So you're assuming the answer is yes and  you just want to know to what degree,  

بنابراین شما فرض می‌کنید که پاسخ مثبت است و فقط می‌خواهید بدانید که

how flexible is the price?

قیمت تا چه حد انعطاف‌پذیر است؟

This is a good one.

این یکی خوبه.

If you want to be less aggressive,  

اگر می‌خواهید کمتر پرخاشگر باشید،

you could say do you have any sales or  promotions that I should know about?

می‌توانید بگویید آیا فروش یا تبلیغاتی دارید که باید در مورد آنها بدانم؟

So you're letting the person know you're  trying to get a discount or a lower price.

بنابراین به آن شخص اطلاع می‌دهید که می‌خواهید تخفیف یا قیمت کمتری دریافت کنید.

Similarly you can ask are  there any discounts available?

به همین ترتیب می‌توانید بپرسید آیا تخفیف‌هایی در دسترس است؟

One of my favorites is what's  the best price you can give me?

یکی از موارد مورد علاقه من این است که بهترین قیمتی که می توانید به من بدهید چیست؟

You could also say what's the  lowest price you could give me.

همچنین می‌توانید بگویید کمترین قیمتی که می‌توانید به من بدهید چیست.

Then the person knows oh you came to negotiate.

سپس آن شخص می داند اوه شما برای مذاکره آمده اید.

Let's say you know A item is negotiable, so  let's review some phrases for negotiating prices.

فرض کنید می‌دانید یک مورد قابل مذاکره است، بنابراین بیایید برخی عبارات را برای قیمت‌های مذاکره مرور کنیم.

Whatever phrase you use, my best advice is  always try to provide a reason why you should  

از هر عبارتی که استفاده می‌کنید، بهترین توصیه من این است که همیشه سعی کنید دلیلی ارائه کنید که چرا باید

get a discount, why the person should negotiate  with you and make it a win Win for both parties.

تخفیف بگیرید، چرا آن شخص باید با شما مذاکره کند و آن را به یک برد برای هر دو طرف تبدیل کند.

Then you're more likely to get a yes  if I buy 2, can you give me 30% off?

سپس اگر من 2 عدد بخرم، احتمال دارد که یک بله دریافت کنید، آیا می توانید 30٪ تخفیف به من بدهید؟

Another tip, always ask for more  of a discount than you expect.

نکته دیگر، همیشه بیشتر از آنچه انتظار دارید، درخواست تخفیف کنید.

So if you would be happy with a 10%  discount, we'll ask for a 30% discount.

بنابراین اگر از 10٪ تخفیف خوشحال هستید ، ما 30٪ تخفیف می خواهیم. به

Notice the grammar here.

دستور زبان اینجا توجه کنید.

We have if plus subject plus present simple  followed by can plus subject plus base verb.

اگر بعلاوه فاعل به اضافه فعلی ساده به دنبال آن can به اضافه فاعل به اضافه فعل پایه داریم.

To form the question, let's  say you're buying a car.

برای شکل دادن به سؤال، فرض کنید در حال خرید خودرو هستید.

You could say if I buy this at full price,  can you give me free maintenance for one year?

می‌توانید بگویید اگر این را به قیمت کامل بخرم، آیا می‌توانید یک سال تعمیر و نگهداری رایگان به من بدهید؟

Now free maintenance could be worth  more than a 5 or 10% discount,  

اکنون تعمیر و نگهداری رایگان ممکن است ارزش بیش از 5 یا 10٪ تخفیف داشته باشد،

so that's a great way to make it a win win.

بنابراین این یک راه عالی برای برنده شدن آن است.

If I pay cash, can you give me 15% off?

اگر نقدی پرداخت کنم، می توانید 15 درصد به من تخفیف بدهید؟

In North America, 10 to 15% tax  is added to the sticker price.

در آمریکای شمالی، 10 تا 15 درصد مالیات به قیمت برچسب اضافه می‌شود.

The price you see tax is  not included, so negotiating  

قیمتی که مالیات می‌بینید شامل نمی‌شود، بنابراین مذاکره

10 to 15% the amount of the  taxes is a great place to start.

10 تا 15 درصدی روی میزان مالیات‌ها، مکان خوبی برای شروع است.

Here's a nice win win.

اینجا یک برد خوب است.

If I give you a great review on TripAdvisor,  

اگر در تریپ ادوایزر نظر خوبی به شما بدهم،   آیا

can I get this for $100 so you let the  seller know what price you want to pay?

می‌توانم آن را با ۱۰۰ دلار دریافت کنم تا به فروشنده اطلاع دهید که می‌خواهید چه قیمتی بپردازید؟

Another way to make it a win win  is just compliment the seller.

راه دیگر برای برنده شدن آن این است که از فروشنده تعریف کنید.

This is beautiful, but it's out of my budget.

این زیباست، اما از بودجه من خارج است.

Would you accept $250?

آیا 250 دلار قبول می کنید؟

You could also use.

شما همچنین می توانید استفاده کنید.

Will you accept?

قبول میکنی؟

Oh, Pamela, it's beautiful, but  it's a little out of my price.

اوه، پاملا، زیباست، اما کمی از قیمت من خارج است.

Wood is for possibility and will  is for certainty with negotiating.

چوب برای امکان و اراده برای یقین با مذاکره است.

It is more common to use wood.

استفاده از چوب بیشتر رایج است.

Would you accept?

قبول میکنی؟ به

Would you give me?

من میدی؟

You can also use Would you be willing to, which I  know is a longer structure, but it's very common.

همچنین می‌توانید از Would you be want to استفاده کنید، که می‌دانم ساختار طولانی‌تری است، اما بسیار رایج است.

Would you be willing to accept $300  if I recommend your store to others?

اگر فروشگاه شما را به دیگران توصیه کنم حاضرید 300 دلار بپذیرید؟

Pay attention to this sentence structure.

به این ساختار جمله توجه کنید.

Would subject be willing infinitive?

آیا موضوع مصدر خواهد بود؟

And then next we have our if  clause if subject present simple.

و سپس اگر موضوع ساده باشد، بند if را داریم.

Now let's review some phrases to say  that something is non negotiable.

اکنون بیایید برخی از عبارات را مرور کنیم تا بگوییم چیزی غیرقابل مذاکره است.

Maybe you're the seller and you can  use these phrases, or you're the buyer,  

شاید شما فروشنده باشید و بتوانید از این عبارات استفاده کنید، یا خریدار باشید،

but you need to be prepared when you  hear these phrases from the seller.

اما باید وقتی این عبارات را از فروشنده می شنوید آماده باشید.

Generally, sellers will not be offended if you  

به طور کلی، اگر بخواهید مذاکره کنید، فروشندگان آزرده نخواهند شد،

try to negotiate unless you try to  offer them an extremely low price.

مگر اینکه سعی کنید قیمت بسیار پایینی را به آنها پیشنهاد دهید.

That is just offensive, but they'll  be friendly and probably say something  

این فقط توهین‌آمیز است، اما آنها دوستانه خواهند بود و احتمالاً چیزی

like sorry, I'd love to help you,  but our prices are non negotiable.

مانند متاسفم می‌گویند، مایلم به شما کمک کنم، اما قیمت‌های ما قابل مذاکره نیست.

Our prices aren't negotiable.

قیمت های ما قابل مذاکره نیست

Notice there are two different phrases to  be not negotiable or to be non negotiable.

توجه داشته باشید که دو عبارت مختلف برای غیر قابل مذاکره بودن یا غیرقابل مذاکره بودن وجود دارد.

They mean the exact same thing  and both are very common.

معنی آنها دقیقاً یکسان است و هر دو بسیار رایج هستند. در

Here's a very natural one.

اینجا یک مورد بسیار طبیعی است.

I wish I could help you, but my hands are tied.

کاش می توانستم کمکت کنم اما دستانم بسته است.

This is an idiom.

این یک اصطلاح است.

Sorry buddy, I wish I could help you.

ببخشید رفیق کاش میتونستم کمکت کنم

My hands are tied.

دستهایم بسته است.

My hands are tied.

دستهایم بسته است.

This means I'm unable to act or  decide because of external forces.

این بدان معناست که من به دلیل نیروهای خارجی نمی‌توانم اقدام یا تصمیم بگیرم.

So if the seller says this  to you, my hands are tied,  

بنابراین اگر فروشنده این را به شما بگوید، دستان من بسته است،

then most likely the seller doesn't have  the authority to give you a lower price.

پس به احتمال زیاد فروشنده اختیار ندارد به شما قیمت کمتری بدهد.

They just work at the shop.

آنها فقط در مغازه کار می کنند.

They don't set the prices,  they just sell you the item.

آنها قیمت ها را تعیین نمی کنند، آنها فقط کالا را به شما می فروشند.

Someone else controls the prices.

شخص دیگری قیمت ها را کنترل می کند.

My hands are tied.

دستهایم بسته است.

This is a very useful one.

این یک مورد بسیار مفید است.

How about this one?

این یکی چی؟

Sorry, I don't have any wiggle room.

متاسفم، من اتاق تکان دادن ندارم.

Wiggle room on the price.

اتاق تکان دادن در قیمت.

That's fun to say.

گفتنش جالب است.

Wiggle room.

جای تکون خوردن.

I don't have any wiggle room on the price.

من هیچ اتاق تکان دادن در قیمت ندارم.

Wiggle room represents the  ability to change or flexibility.

اتاق تکان دادن توانایی تغییر یا انعطاف پذیری را نشان می دهد.

So if you don't have any wiggle room,  it means you don't have any flexibility.

بنابراین اگر اتاق تکان دادن ندارید، به این معنی است که هیچ انعطافی ندارید.

So it's another way of saying my hands are tied.

بنابراین این یک راه دیگر برای گفتن اینکه دستانم بسته است است.

I'm unable to do anything about the prices.

در مورد قیمت ها نمی توانم کاری انجام دهم.

The seller might say our prices  are already the lowest they can go.

ممکن است فروشنده بگوید که قیمت‌های ما در پایین‌ترین حد ممکن است.

This is the seller's way of trying to  reassure you that you're getting a good  

این راهی است که فروشنده سعی می‌کند به شما اطمینان دهد که قیمت خوبی دریافت می‌کنید

price and at the same time saying  they're not willing to negotiate.

و در عین حال می‌گوید که آن‌ها حاضر به مذاکره نیستند.

So it's a powerful phrase the seller might say.

بنابراین این عبارت قدرتمندی است که فروشنده ممکن است بگوید.

If I could, I would.

اگر می توانستم، انجام می دادم.

If I could give you a discount,  I would give you a discount.

اگر می توانستم به شما تخفیف بدهم، به شما تخفیف می دادم.

If I could, I would.

اگر می توانستم، انجام می دادم. در

Now implied in this is but I can't.

حال حاضر ضمنی در این است اما من نمی توانم.

But most likely they won't say that.

اما به احتمال زیاد آنها این را نخواهند گفت.

If I could give you a discount, I would.

اگر می توانستم به شما تخفیف بدهم.

But I can't.

اما من نمی توانم.

That's implied.

این امر ضمنی است.

It doesn't have to be said,  but that's what this means.

لازم نیست گفته شود، اما این به این معنی است.

So you try to negotiate.

پس سعی کنید مذاکره کنید.

This seller said no.

این فروشنده گفت نه

So let's talk about some phrases for you.

پس بیایید در مورد چند عبارت برای شما صحبت کنیم.

When you want to stand your  ground, to stand ones ground.

وقتی می‌خواهید روی پای خود بایستید ، روی زمین بایستید.

This is when you maintain your position,  

این زمانی است که شما موضع خود،

your beliefs or your opinion,  especially when you're opposed.

باورها یا عقاید خود را حفظ می کنید، به خصوص زمانی که مخالف هستید.

So if you stand your ground, it  means I said I want a 10% discount.

بنابراین، اگر موضع خود را حفظ کنید، به این معنی است که گفتم ۱۰ درصد تخفیف می‌خواهم.

I'm not willing to buy this  without a 10% discount.

من حاضر نیستم این را بدون 10٪ تخفیف بخرم.

That is you standing your ground, and often  this is required to be a successful negotiator.

این شما هستید که در موضع خود ایستاده اید و اغلب برای مذاکره کننده ای موفق، این مورد لازم است.

Although it can be quite uncomfortable.

اگرچه می تواند بسیار ناراحت کننده باشد.

You can say to the seller, I understand,  I understand your hands are tied.

می‌توانید به فروشنده بگویید، می‌فهمم، می‌دانم دستان شما بسته است.

I understand you don't have any wiggle room.

من می فهمم که شما اتاق تکان دادن ندارید.

Whatever the seller just said, I understand.

هر چه فروشنده همین الان گفت، من می فهمم.

But that price isn't in my budget.

اما این قیمت در بودجه من نیست.

That price is out of my budget.

این قیمت خارج از بودجه من است.

So you can use to be within one's  budget and then just make it negative.

بنابراین می‌توانید از بودجه خود استفاده کنید و سپس آن را منفی کنید.

Or you can use to be out of one's budget.

یا می توانید از بودجه خود استفاده کنید.

They have the same meaning.

آنها همین معنی را دارند.

And if you stand your ground, it is possible  that the seller will offer you the discount.

و اگر موضع خود را حفظ کنید، ممکن است فروشنده به شما تخفیف بدهد.

They just wanted to know how serious you were.

آنها فقط می خواستند بدانند شما چقدر جدی هستید.

You could also say in that case,  I'll have to pass in that case.

شما همچنین می توانید در این مورد بگویید، در آن صورت باید بگذرم. در

The case being that you don't have any  wiggle room or your hands are tied.

حالتی که اتاق تکان دادن ندارید یا دستانتان بسته است.

Again, whatever the seller said.

باز هم هرچه فروشنده گفت.

In that case, I'll have to pass.

در این صورت باید بگذرم.

When you use have to, it sounds  like a forced obligation,  

وقتی از اجبار استفاده می‌کنید، به نظر یک تعهد اجباری می‌آید،

and pass means you're not going to buy the item.

و پاس به این معنی است که شما آن کالا را نمی‌خرید.

I'll pass, I'll pass, I'll have  to pass, I'll have to pass.

می گذرم، می گذرم، باید می گذرم، باید می گذرم.

Unfortunately, I can't move  forward at the current price.

متأسفانه، نمی‌توانم با قیمت فعلی به جلو حرکت کنم.

So move forward is to complete the next step,  

بنابراین حرکت رو به جلو تکمیل مرحله بعدی است،

which would be to purchase  the item, but you can't.

که می‌تواند خرید کالا باشد، اما نمی‌توانید.

Unfortunately, I can't move  forward at the current price.

متأسفانه، نمی‌توانم با قیمت فعلی به جلو حرکت کنم.

Please contact me if the price changes.

لطفا در صورت تغییر قیمت با من تماس بگیرید.

This is another way you can open it U and try to  encourage the seller to keep negotiating with you.

این روش دیگری است که می‌توانید آن را باز کنید و سعی کنید فروشنده را تشویق کنید به مذاکره با شما ادامه دهد.

It's too bad.

این خیلی بد است.

It's too bad we couldn't come to an agreement.

خیلی بد است که نتوانستیم به توافق برسیم.

However, I appreciate your time, so  it's too bad this is something negative.

با این حال، من قدردان وقت شما هستم، بنابراین خیلی بد است که این یک چیز منفی است.

I appreciate your time that's positive.

قدردان وقت شما هستم که مثبت است.

So we use however to connect the two opposing  ideas, the negative and the positive.

بنابراین، ما برای ارتباط دو ایده مخالف، منفی و مثبت، استفاده می‌کنیم.

However, I appreciate your time.

با این حال، من قدردان وقت شما هستم.

Have a great day as a note.

به عنوان یادداشت یک روز عالی داشته باشید.

Make sure you end your negotiations on a  positive note by saying something nice.

مطمئن شوید که مذاکرات خود را با یک نکته مثبت با گفتن یک چیز خوب به پایان می رسانید.

I appreciate your time.

قدردان وقت شما هستم.

Have a great day because you never know when  the seller's opinion or position may change,  

روز خوبی داشته باشید زیرا هرگز نمی دانید که چه زمانی ممکن است نظر یا موضع فروشنده تغییر کند،

and if you're polite, they'll be  more likely to negotiate with you.

و اگر مؤدب باشید، احتمال بیشتری دارد که با شما مذاکره کند.

You could say I'm sorry we couldn't work this  out, sorry we couldn't work something out.

می توانید بگویید متاسفم که نتوانستیم این را حل کنیم، متاسفم که نتوانستیم کاری را حل کنیم.

When you work something out, it means  you find a solution to a problem.

وقتی کاری را انجام می دهید، به این معنی است که راه حلی برای یک مشکل پیدا می کنید.

The problem being what I want to pay  is less than what you want to receive.

مشکل این است که من می‌خواهم پرداخت کنم، کمتر از چیزی است که شما می‌خواهید دریافت کنید.

I'm sorry we couldn't work this out and then add.

متاسفم که نتوانستیم این موضوع را حل کنیم و سپس اضافه کنیم.

Thanks anyway to be more polite  and end on a positive note.

به هر حال متشکریم که مؤدب‌تر هستید و با یک نکته مثبت پایان می‌دهید.

Now that you know all this amazing vocabulary,  let's move on and read a news article together.

اکنون که این همه واژگان شگفت‌انگیز را می‌دانید، بیایید به ادامه مطلب برسیم و با هم یک مقاله خبری بخوانیم.

And this article is about negotiating your salary.

و این مقاله در مورد مذاکره درباره حقوق شما است.

Let's get started.

بیا شروع کنیم.

1st, I'll read the headline.

اول، تیتر را خواهم خواند.

Got a job offer?

پیشنهاد کاری دارید؟

Now it's time to negotiate.

اکنون زمان مذاکره است.

We're talking about negotiating, a very important  skill, especially when it comes to a job offer.

ما در مورد مذاکره صحبت می کنیم، یک مهارت بسیار مهم ، به خصوص در مورد یک پیشنهاد شغلی.

So first let's take a look at this question.

بنابراین ابتدا اجازه دهید نگاهی به این سوال بیندازیم.

Got a job offer?

پیشنهاد کاری دارید؟

Got a job offer?

پیشنهاد کاری دارید؟

This is very natural.

این خیلی طبیعی است.

This is something a native speaker would say.

این چیزی است که یک زبان مادری می گوید.

However, it's a short form.

با این حال، این یک فرم کوتاه است.

The full sentence would be  do you have a job offer?

جمله کامل این خواهد بود که آیا پیشنهاد کاری دارید؟ آیا

Do you have a job offer?

پیشنهاد کاری دارید؟

Native speakers will often replace have with got.

سخنرانان بومی اغلب have را با got جایگزین می کنند.

So what we're doing is you're just  deleting the auxiliary verb and the  

بنابراین کاری که ما انجام می‌دهیم این است که شما فقط فعل کمکی و

subject because it's not necessary to understand.

فاعل را حذف می‌کنید زیرا درک آن ضروری نیست.

And then you're changing  Have to got Got a job offer.

و سپس در حال تغییر هستید باید پیشنهاد شغلی داشته باشید.

Now you could also use got as the verb  and then use the auxiliary verb have.

اکنون می توانید از got به عنوان فعل استفاده کنید و سپس از فعل کمکی have استفاده کنید. آیا

Have you got a job offer?

پیشنهاد کاری دارید؟

But in American English, this is more common.

اما در انگلیسی آمریکایی، این بیشتر رایج است. آیا

Do you have a job offer?

پیشنهاد کاری دارید؟

And then this is extremely  common for a native speaker.

و سپس این برای یک زبان مادری بسیار رایج است.

Here's something that native speakers  commonly say every single day.

این چیزی است که افراد بومی معمولاً هر روز می گویند.

Got a SEC?

SEC دارید؟

Got a SEC?

Do you know what this means?

SEC دارید؟

آیا می دانید این به چه معناست؟

It means do you have a second, a  second meaning a period of time.

این بدان معناست که آیا شما یک ثانیه دارید، یک ثانیه به معنای یک دوره زمانی است.

So it's just a casual way of  saying, do you have some time?

بنابراین این فقط یک روش معمولی برای گفتن است، آیا کمی وقت دارید؟

So if I need assistance, I can say got a  SEC, Can you help me complete the report?

بنابراین اگر به کمک نیاز داشته باشم، می‌توانم بگویم SEC دریافت کردم ، آیا می‌توانید به من کمک کنید تا گزارش را تکمیل کنم؟

So got a job offer?

پس پیشنهاد کاری گرفتید؟ آیا

Do you have a job offer?

پیشنهاد کاری دارید؟

Now it's time to negotiate.

اکنون زمان مذاکره است.

So let's start the article.

پس بیایید مقاله را شروع کنیم.

Millions of people are quitting  their jobs and finding new ones  

میلیون‌ها نفر شغل خود را رها می‌کنند و شغل جدیدی پیدا می‌کنند که به آن

in what has been dubbed the great resignation.

استعفای بزرگ لقب گرفته است.

So here to quit, just to make  sure you know this is when you  

بنابراین اینجاست که کار را ترک کنید، فقط برای اینکه مطمئن شوید این زمانی است که

permanently leave your position  and it's your choice to do so.

برای همیشه موقعیت خود را ترک می‌کنید و این انتخاب شماست که این کار را انجام دهید.

I quit.

من ترک کردم.

I'm permanently leaving this job because I don't  like it and I want to find a different one.

من این شغل را برای همیشه ترک می کنم زیرا آن را دوست ندارم و می خواهم شغل دیگری پیدا کنم.

Here.

اینجا.

The expression is to be dubbed,  

این عبارت باید دوبله شود،

and this is when someone or something is  formally or officially called something.

و این زمانی است که شخصی یا چیزی به طور رسمی یا رسمی چیزی نامیده می شود.

So for example, I saw earlier this week that  

به عنوان مثال، اوایل این هفته دیدم که

Taylor Swift has been dubbed Person  of the Year by Time Time magazine.

تیلور سویفت توسط مجله تایم به عنوان شخصیت سال انتخاب شده است.

So Taylor Swift has officially  been called Person of the Year.

بنابراین تیلور سویفت رسماً به عنوان شخصیت سال نامیده شد.

She has received this title, but she's received  it from someone specific, Time magazine.

او این عنوان را دریافت کرده است، اما آن را از شخص خاصی، مجله تایم، دریافت کرده است.

So this is the context in which you  would use dub as a replacement for call.

بنابراین این زمینه‌ای است که در آن از دوبله به‌عنوان جایگزینی برای تماس استفاده می‌کنید.

We certainly don't use it to  introduce ourselves with our name.

ما مطمئناً از آن برای معرفی خود با نام خود استفاده نمی کنیم.

Perhaps Taylor Swift could introduce  herself as Hi, I'm Taylor Swift.

شاید تیلور سوئیفت بتواند خود را به عنوان سلام معرفی کند، من تیلور سویفت هستم.

I've been dubbed Person of the Year by Time.

من توسط تایم به عنوان شخص سال لقب گرفته ام.

She could do that to talk  about her official title,  

او می‌توانست این کار را برای صحبت درباره عنوان رسمی‌اش انجام دهد،

but she wouldn't do that to introduce her name.

اما برای معرفی نامش این کار را نمی‌کرد. بیا

Let's continue.

ادامه بدهیم.

If you're looking for a job,  you've got the advantage.

اگر به دنبال شغل هستید، از این مزیت برخوردار هستید.

So here this is another replacement.

بنابراین در اینجا این یک جایگزین دیگر است.

You have got, you have the advantage.

شما دارید، شما مزیت دارید.

So you could use either one have got  or simply you have the advantage.

بنابراین می توانید از یکی از آنها استفاده کنید یا به سادگی مزیت را دارید.

The advantage means the  best conditions for success.

مزیت به معنای بهترین شرایط برای موفقیت است.

This is commonly used in sports, but it  can be used in other contexts as well.

این معمولاً در ورزش استفاده می‌شود، اما می‌توان از آن در زمینه‌های دیگر نیز استفاده کرد.

And there's an expression  that we say the upper hand,  

و یک عبارت وجود دارد که می‌گوییم دست بالا،

so the advantage can also  be called the upper hand.

بنابراین مزیت را می‌توان دست بالا نیز نامید.

You have the upper hand.

شما دست بالا را دارید.

So let's say there are two sports teams  and one team is playing in their home city.

بنابراین فرض کنید دو تیم ورزشی وجود دارد و یک تیم در شهر خود بازی می کند.

That team has the advantage.

آن تیم برتری دارد.

That team has the upper hand because  all the fans will be cheering for them  

آن تیم دست بالا را دارد زیرا همه هواداران آنها را تشویق می کنند

and supporting them, and they've  practiced on that exact field.

و از آنها حمایت می کنند و آنها دقیقاً در همان زمین تمرین کرده اند.

So they have the upper hand.

بنابراین آنها دست بالا را دارند.

They have the advantage.

آنها مزیت را دارند.

And if you've received a job  offer, it's now time to negotiate.

و اگر پیشنهاد کاری دریافت کرده اید ، اکنون زمان مذاکره فرا رسیده است.

Now of course, negotiating  is very culturally specific.

البته اکنون، مذاکره از نظر فرهنگی بسیار خاص است.

In North America, it's expected that  you would negotiate a salary position.

در آمریکای شمالی، انتظار می‌رود  در مورد موقعیت حقوقی مذاکره کنید.

So a salary, meaning you get a set  amount per year, $80,000 per year,  

بنابراین یک حقوق، به این معنی که شما یک مبلغ مشخص در سال دریافت می‌کنید، 80000 دلار در سال،

but in for hourly positions you can  negotiate them but it's not as expected.

اما در موقعیت‌های ساعتی می‌توانید با آن‌ها مذاکره کنید، اما آنطور که انتظار می‌رود نیست.

As a salary position, it would be  very common for someone to say no,  

به عنوان یک موقعیت حقوقی، بسیار معمول است که کسی بگوید نه،

the hourly rate isn't negotiable, but that  salary position is almost always negotiable.

نرخ ساعتی قابل مذاکره نیست، اما آن موقعیت حقوق تقریباً همیشه قابل مذاکره است.

What about in your country?

در کشور شما چطور؟

Share in the comments.

در نظرات به اشتراک بگذارید.

If it is common or expected to negotiate  your job, offer the salary in your job offer.

اگر معمول است یا انتظار می‌رود درباره شغلتان مذاکره کنید، حقوق را در پیشنهاد شغلی خود ارائه دهید.

Share that in the comments.

آن را در نظرات به اشتراک بگذارید.

While salary tends to be  the major negotiation point.

در حالی که دستمزد اصلی ترین نقطه مذاکره است.

So that's what I just talked about, salary.

پس این همان چیزی است که من در مورد آن صحبت کردم، حقوق.

That's how much you make per year.

این میزان درآمد شما در سال است. این

It's not the end of the conversation.

پایان گفتگو نیست.

So by saying it's not the end of the conversation,  

بنابراین با گفتن این که این پایان مکالمه نیست،   به این

it means that there are other opportunities to  negotiate beyond the salary, beyond the salary.

معنی است که فرصت‌های دیگری برای مذاکره فراتر از حقوق، فراتر از حقوق وجود دارد.

So that means more than the salary.

بنابراین این به معنای بیشتر از حقوق است.

There are other benefits and perks  that can be flexible as well.

مزایا و مزایای دیگری نیز وجود دارد که می‌توانند انعطاف‌پذیر باشند.

So a benefit could be sick time,  vacation time or a bonus and then a perk.

بنابراین یک مزیت می‌تواند زمان بیماری، زمان تعطیلات یا یک جایزه و سپس یک امتیاز باشد.

A perk is something additional you  receive that is more unofficial.

هدیه چیزی اضافی است که دریافت می‌کنید و غیررسمی‌تر است.

So maybe you get a free lunch every single day.

بنابراین شاید هر روز یک ناهار رایگان دریافت کنید.

That could be a perk so you don't have to make  your lunch and you don't have to pay for lunch.

این می تواند یک امتیاز باشد، بنابراین مجبور نیستید ناهار خود را درست کنید و مجبور نباشید برای ناهار هزینه کنید.

Or you get a free metro pass or a free  parking spot that could be a perk.

یا یک گذرنامه رایگان مترو یا یک پارکینگ رایگان دریافت می‌کنید که می‌تواند یک مزیت باشد.

So there are more unofficial things, but those  are flexible, which means you can negotiate them.

بنابراین چیزهای غیررسمی بیشتری وجود دارد، اما آن‌ها انعطاف‌پذیر هستند، به این معنی که می‌توانید با آنها مذاکره کنید.

So I wrote those.

بنابراین من آنها را نوشتم.

Examples of benefits and perks for you.

نمونه هایی از مزایا و مزایا برای شما.

Now I wrote flexible.

الان من انعطاف نوشتم.

Another way is negotiable.

راه دیگر قابل مذاکره است.

So to negotiate negotiable, negotiable.

بنابراین برای مذاکره قابل مذاکره، قابل مذاکره.

Now you could also say non negotiable  which means it cannot be negotiated.

اکنون می‌توانید بگویید غیر قابل مذاکره، یعنی قابل مذاکره نیست.

It isn't flexible.

انعطاف پذیر نیست

So the employer might say the  hourly rate is non negotiable,  

بنابراین کارفرما ممکن است بگوید نرخ ساعتی غیرقابل مذاکره است،

which means you will not receive  any higher than advertised.

که به این معنی است که شما بالاتر از آن چیزی که آگهی شده دریافت نخواهید کرد.

The hourly rate is non negotiable.

نرخ ساعتی غیر قابل مذاکره است.

But then you might say how about the benefits?

اما پس از آن ممکن است بگویید در مورد مزایای آن چطور؟

How about the perks?

امتیازات چطور؟

Because remember there are other things  to negotiate, at least in North America.

زیرا به یاد داشته باشید که موارد دیگری برای مذاکره وجود دارد، حداقل در آمریکای شمالی.

Again, please share how negotiation  works in your culture in the comments.

دوباره، لطفاً در نظرات به اشتراک بگذارید که چگونه مذاکره در فرهنگ شما کار می‌کند.

I think it would be really interesting  to know first stay mom on pay.

فکر می‌کنم واقعاً جالب باشد که بدانیم ابتدا با دستمزد مادر بمان.

You might be wondering about this mom.

شاید در مورد این مادر تعجب کنید.

What does this mean in this context?

این در این زمینه به چه معناست؟

To stay mum means to stay silent.

مامان ماندن یعنی ساکت ماندن.

So don't talk about pay.

پس در مورد حقوق صحبت نکنید.

Be silent, stay silent, stay mum.

ساکت باش ساکت بمون مادر

Now we have an expression where  we use this more commonly.

اکنون یک عبارت داریم که در آن بیشتر از آن استفاده می کنیم.

Mums, the word.

مامان، کلمه

Mums the word.

مامان کلمه پس

So here's the context.

زمینه اینجاست.

Let's say you're planning a surprise party for  

فرض کنید در حال برنامه‌ریزی یک مهمانی غافلگیرکننده برای

your mom and you might tell your  moms best friend or coworker.

مادرتان هستید و ممکن است به بهترین دوست یا همکار خود به مادرتان بگویید.

Remember, the party for my mom is a surprise.

به یاد داشته باشید، مهمانی برای مادر من یک سورپرایز است.

So you're reminding that  person not to say anything.

بنابراین به آن فرد یادآوری می‌کنید که چیزی نگوید.

And then the person can reply back and say  don't worry, mum's the word, mum's the word.

و سپس فرد می‌تواند پاسخ دهد و بگوید نگران نباشید، حرف مامان است، حرف مامان است. این بدان

Which means don't worry, I won't  say anything about the surprise.

معناست که نگران نباشید، من درباره شگفتی چیزی نمی گویم.

I'll be silent.

من ساکت خواهم شد

I'll be quiet.

ساکت خواهم شد

Now I used mom specifically  because Mom in North America.

اکنون به طور خاص از مادر استفاده کردم، زیرا مادر در آمریکای شمالی است.

Is of course short.

البته کوتاهه

For mother.

برای مادر

But I want you to notice that the  pronunciation is slightly different here Mom.

اما می‌خواهم توجه داشته باشید که تلفظ در اینجا کمی متفاوت است مادر. به

Notice my mouth.

Mom, Mom, mom.

دهانم توجه کن

مامان، مامان، مامان.

But here mum it's more of an unstressed mum.

اما اینجا مامان بیشتر یک مادر بدون استرس است.

Mum mums the word.

مامان مامان کلمه

So don't say moms the word.

پس این کلمه را مادرها نگویید.

It's not mom, mother, it's mum, mum, mum.

مادر نیست، مادر، مامان، مامان، مامان است.

Mum's the word, mum's the word.

کلمه مامان است، کلمه مامان است.

So if someone shares a secret with you  and they say please don't tell anyone,  

بنابراین اگر کسی رازی را با شما در میان می‌گذارد و می‌گوید لطفاً به کسی نگویید،

you can say mum's the word to reassure  them that you won't say anything.

می‌توانید کلمه مادر را بگویید تا به او اطمینان دهید که چیزی نخواهید گفت.

So first, stay mum on pay until the time is right.

بنابراین، اول، تا زمانی که زمان مناسب است، در پرداخت حقوق بمانید.

Recruiters often ask for a salary  figure if a recruiter, A recruiter.

اگر استخدام‌کننده، استخدام‌کننده باشد، معمولاً استخدام‌کننده‌ها رقم حقوق می‌خواهند.

A recruiter of course is a person  who finds employees for a company.

مطمئناً استخدام‌کننده فردی است که کارمندان یک شرکت را پیدا می‌کند.

So companies hire recruiters to find  workers for specific job openings.

بنابراین، شرکت‌ها استخدام‌کنندگانی را استخدام می‌کنند تا کارگرانی را برای فرصت‌های شغلی خاص پیدا کنند.

Recruiters often ask for a salary  figure early in the hiring process.

استخدام‌کنندگان معمولاً در اوایل فرآیند استخدام، رقم حقوق را درخواست می‌کنند.

So perhaps you submit your application  and before they schedule an interview,  

بنابراین شاید شما درخواست خود را ارسال می کنید و قبل از برنامه ریزی مصاحبه،

they might reply to your application and  say, oh, what are your salary expectations?

ممکن است به درخواست شما پاسخ دهند و بگویند، اوه، انتظارات حقوق شما چیست؟ میزان

What are your salary expectations?

حقوق درخواستی شما چقدر است؟

But this advice is to stay mum, so  not provide that and a salary figure.

اما این توصیه این است که مادر بمانید، بنابراین آن و رقم حقوق را ارائه نکنید.

A figure is when you give a range,  so a low point and a high point,  

یک رقم زمانی است که شما یک محدوده را می‌دهید، بنابراین یک نقطه پایین و یک نقطه بالا،

So you might say between 50  to 6050, thousand to 60,000.

بنابراین ممکن است بگویید بین 50 تا 6050، هزار تا 60000.

Of course that's salary annual  between 50 to 60 a year.

البته این حقوق سالانه بین 50 تا 60 در سال است.

So I wrote that here and notice  that you can summarize thousand  

بنابراین من آن را اینجا نوشتم و متوجه شدم که می توانید هزار   را

with the letter K SO60K is 60,000  but try to avoid giving a number.

با حرف K خلاصه کنید SO60K 60000 است اما سعی کنید از دادن عدد خودداری کنید.

So remember stay mum on pay.

پس به یاد داشته باشید که مامان با حقوق بمانید.

Now avoid is a jaron verb which  is why you have giving in ING.

اکنون avoid یک فعل jaron است که به همین دلیل است که در ING داده اید.

So I see a lot of mistakes with this.

بنابراین من اشتباهات زیادی در این مورد می بینم.

Remember, avoid plus jaron, but  try to avoid giving a number.

به یاد داشته باشید، از به اضافه jaron اجتناب کنید، اما سعی کنید از دادن شماره خودداری کنید.

So that's why mums the word  the right time to bring pay up.

بنابراین، به همین دلیل است که مادران کلمه زمان مناسبی برای پرداختن به آن هستند.

So to bring something up  is when you talk about it.

بنابراین مطرح کردن چیزی هنگام صحبت کردن در مورد آن است.

So the right time to talk about  pay is at the end of the process,  

بنابراین زمان مناسب برای صحبت در مورد پرداخت، در پایان فرآیند است،

the process being the hiring process.

فرآیند فرآیند استخدام است.

After you've received an offer, let's continue.

پس از دریافت پیشنهاد، بیایید ادامه دهیم.

You never start to negotiate  in the midst of an interview.

شما هرگز در میانه مصاحبه شروع به مذاکره نمی کنید .

So in the midst of something means  in the middle of a very common way.

بنابراین in midst of something به معنای در میانه یک راه بسیار رایج است. به

Notice the pronunciation midst,  midst of in the midst of.

تلفظ midst, mid of in mids of توجه کنید.

You never start to negotiate  in the midst of an interview,  

said Victoria Medvec, author  of Negotiate Without Fear.

ویکتوریا مدوک، نویسنده کتاب « مذاکره بدون ترس» گفت: «شما هرگز در میانه مصاحبه شروع به مذاکره نمی کنید.

You're not negotiating before they've said  we want to hire you, so that makes sense.

شما قبل از اینکه بگویند می‌خواهیم شما را استخدام کنیم، مذاکره نمی‌کنید، بنابراین منطقی است.

You wait for them to offer you  the job before you negotiate.

قبل از مذاکره منتظر می‌مانید تا کار را به شما پیشنهاد دهند.

That makes perfect sense.

این کاملا منطقی است. نکته

The key is having a well researched salary number.

کلیدی داشتن یک عدد حقوق و دستمزد خوب است.

So here the key is the key to success, the  key to negotiating properly, successfully.

بنابراین در اینجا کلید کلید موفقیت است، کلید مذاکره صحیح و موفقیت آمیز.

And you don't need to include that  information because it's implied.

و نیازی نیست که آن اطلاعات را درج کنید زیرا به صورت ضمنی است.

So you could just say the key is, but  it's short for the key to success.

بنابراین می‌توانید بگویید که کلید این است، اما برای کلید موفقیت کوتاه است.

So if we're having a conversation  about the best way to become fluent  

بنابراین اگر در حال گفتگو درباره بهترین راه برای مسلط شدن هستیم

and the context is established, I  could simply say the key is having  

و زمینه ایجاد شده است، می‌توانم به سادگی بگویم که نکته کلیدی داشتن

a great teacher because you already know  that the context is the key to success.

یک معلم عالی است زیرا شما از قبل می‌دانید که زمینه کلید موفقیت است.

The key to successfully learning  English is having a great teacher  

کلید یادگیری موفقیت آمیز انگلیسی داشتن یک معلم عالی است

and hopefully I'm that teacher for you.

و امیدوارم من آن معلم برای شما باشم.

Now if you agree with that, that the key  to success is having a great teacher.

حالا اگر با آن موافق هستید، کلید موفقیت داشتن یک معلم عالی است.

Put, that's the key.

بگذارید، این کلید است.

Put that's the key.

بگذار این کلید است.

Put it in the comments.

آن را در نظرات قرار دهید.

That's the key.

این کلید است. نکته

The key is having a well researched salary number.

کلیدی داشتن یک عدد حقوق و دستمزد خوب است.

Websites like Glassdoor, PayScale  and LinkedIn can help provide a  

وب‌سایت‌هایی مانند Glassdoor، PayScale و LinkedIn می‌توانند کمک کنند تا

sense of what people in similar roles,  experience levels and markets are making.

حسی از آنچه افراد در نقش‌ها، سطوح تجربه و بازارهای مشابه دارند ایجاد کنند.

Once you have a consensus of  what is a reasonable amount.

هنگامی که درباره مقدار معقولی به توافق رسیدید.

OK, a consensus.

خوب، اجماع

This is a general agreement.

این یک توافق کلی است.

So if you look on these different websites,  these three websites, and 80% of people say that  

بنابراین اگر به این وب‌سایت‌های مختلف نگاه کنید، این سه وب‌سایت، و ۸۰٪ از مردم می‌گویند که

a marketing director should make $100,000  per year, well then that's a consensus.

یک مدیر بازاریابی باید ۱۰۰۰۰۰ دلار در سال درآمد داشته باشد، پس این یک اتفاق نظر است.

You don't need 100% of people to agree,  

شما نیازی به 100٪ افراد برای موافقت ندارید،

for a consensus is just the  majority, the general majority.

زیرا اجماع فقط اکثریت است، اکثریت عمومی.

So 80%.

پس 80 درصد

In my opinion, that would be a consensus.

به نظر من، این یک اجماع خواهد بود.

Some people might think a lower  number would be a consensus as well.

برخی از افراد ممکن است فکر کنند که عدد پایین‌تر نیز یک اجماع است.

So once you have a consensus, the majority of  people agree of what is a reasonable amount.

بنابراین، هنگامی که به اجماع رسیدید، اکثریت افراد با مقدار معقولی موافق هستند.

Come up with three different  numbers, your wish, want, and walk.

با سه عدد مختلف، آرزو، خواسته و راه رفتن بیایید.

Now, when you come up with something,  in this case three different numbers,  

حالا، وقتی به چیزی می رسید، در این مورد سه عدد مختلف، به این

it means that you determine those 3 numbers.

معنی است که شما آن 3 عدد را تعیین می کنید.

You establish them.

شما آنها را تأسیس می کنید.

They're firm in your mind.

آنها در ذهن شما محکم هستند.

But notice this is a 2 preposition expression.

اما توجه داشته باشید که این یک عبارت اضافه 2 است.

To come up with something Come  up with three different numbers.

برای رسیدن به چیزی با سه عدد مختلف بیایید.

Your wish, want and walk wish.

آرزو، خواست و راه رفتن تو آرزو.

So this is now explaining what this number is.

بنابراین، اکنون توضیح می دهیم که این عدد چیست.

So wish is a high specific number you open with.

بنابراین آرزو یک عدد خاص بالا است که با آن باز می کنید.

So notice here they said a specific  number so that is not a range.

بنابراین توجه کنید که در اینجا آنها یک عدد خاص را گفته اند تا محدوده نباشد.

Remember a range was between 50 to 60  but they say a high specific number.

به یاد داشته باشید که یک محدوده بین 50 تا 60 بود، اما آنها می گویند یک عدد خاص بالا است.

So if this is your range, a specific number on  the high end would be 58,000, $500 per year.

بنابراین اگر محدوده شما این است، یک عدد خاص در سطح بالا 58000، 500 دلار در سال خواهد بود.

That's very specific and it's  on the high end of that range,  

این بسیار خاص است و در سطح بالایی از آن محدوده قرار دارد،

which is a high specific number you open with  want is the actual target that is a little lower.

که عدد خاصی را باز می‌کنید که می‌خواهید، هدف واقعی کمی پایین‌تر است.

So the target means this  is what you actually want.

بنابراین هدف به این معنی است که این همان چیزی است که شما واقعاً می‌خواهید.

So although you said 58, five, you actually  would be happy with 56 because again this is  

بنابراین اگرچه شما گفتید 58، 5، اما در واقع با 56 خوشحال خواهید شد، زیرا باز هم این از نظر

culturally specific, but negotiations in North  America for salary, they go back and forth.

فرهنگی خاص است، اما مذاکرات در آمریکای شمالی برای دستمزد، به عقب و جلو می رود.

So I say a number, but then my  employer is going to say something a.

بنابراین من یک عدد را می گویم، اما سپس کارفرمای من چیزی می گوید.

Little bit lower.

کمی پایین تر

So I need to start high because I know my  employer is not going to accept that number,  

بنابراین باید از بالا شروع کنم زیرا می‌دانم که کارفرمای من این عدد را نمی‌پذیرد،

they're going to say something lower.

آن‌ها چیز کمتری خواهند گفت.

So my actual target my want  should be lower than my.

بنابراین هدف واقعی من باید کمتر از خواسته من باشد.

First number and walk is the point in  which the deal is no longer good for you.

شماره اول و راه رفتن نقطه‌ای است که معامله دیگر برای شما خوب نیست.

You have to set that in advance.

شما باید آن را از قبل تنظیم کنید.

Now it's called a walk because the  expression is to walk away from a deal.

اکنون آن را پیاده‌روی می‌نامند، زیرا عبارت عبارت است از دور شدن از یک معامله.

When you walk away from a deal,  it means you reject that deal.

وقتی از یک معامله کنار می‌روید، به این معنی است که آن معامله را رد می‌کنید.

You're you end that deal.

شما به آن معامله پایان می دهید.

Let's review this sentence.

بیایید این جمله را مرور کنیم.

The interview went well, but  they only offered me 52,000.

مصاحبه خوب پیش رفت، اما آنها فقط 52000 به من پیشنهاد دادند.

So I walked.

پس راه افتادم راه

I walked away.

افتادم.

Which means I said no.

یعنی من گفتم نه.

This negotiation, this conversation is over.

این مذاکره، این گفتگو تمام شد.

I reject your offer.

من پیشنهاد شما را رد می کنم.

Now notice I put away in brackets because native  

اکنون توجه کنید که در پرانتز قرار داده‌ام، زیرا

speakers will commonly drop  it and simply say I walked.

افراد بومی معمولاً آن را رها می‌کنند و به سادگی می‌گویند راه رفتم. من قدم

I walked.

زدم.

Now another example, they offered me 52,000.

حالا یک نمونه دیگر به من پیشنهاد دادند 52000. آیا

Should I accept it?

باید قبولش کنم؟

And then maybe your friend, your husband,  a former colleague might say no way,  

و بعد شاید دوستت، شوهرت، یک همکار سابقت ممکن است بگویند به هیچ وجه،

you should walk, you should  walk, You should walk away.

باید راه بروی، باید راه بروی، باید دور شوی.

Again, a native speaker will probably drop it,  which means you should end the negotiation.

مجدداً، یک سخنران بومی احتمالاً آن را کنار می‌گذارد، که به این معنی است که باید به مذاکره پایان دهید.

You should not accept that deal.

شما نباید آن معامله را بپذیرید.

So walk is the point in which the  deal is no longer good for you.

بنابراین راه رفتن نقطه‌ای است که در آن معامله دیگر برای شما خوب نیست.

You have to set that in advance.

شما باید آن را از قبل تنظیم کنید.

So again that was our you have to come up  with determine establish we can add here set.

بنابراین دوباره این کار ما بود، شما باید با تعیین تعیین کنید که می‌توانیم مجموعه را در اینجا اضافه کنیم.

So you have to come up with that.

بنابراین شما باید به آن فکر کنید.

You have to set that in advance.

شما باید آن را از قبل تنظیم کنید. پیش از

In advance means before the meeting if an annual  bonus is part of your compensation package.

جلسه به این معنی است که اگر پاداش سالانه بخشی از بسته غرامت شما باشد، قبل از جلسه است.

So your compensation package  includes everything that you get.

بنابراین بسته غرامت شامل همه چیزهایی است که دریافت می‌کنید.

Your salary, your bonus, your benefits,  

حقوق، پاداش، مزایا،

your vacation time, your sick time,  your parking spot, your free lunch.

زمان تعطیلات، زمان بیماری، جای پارک، ناهار رایگان شما.

All of those items are your compensation package,  

همه این موارد بسته غرامت شما هستند،

so it's everything that you  receive by working for a company.

بنابراین همه چیزهایی است که با کار کردن در یک شرکت دریافت می‌کنید.

If an annual bonus is part of your  compensation package, make sure to look  

اگر پاداش سالانه بخشی از بسته غرامت شما است، حتماً

at the percentage and whether it's prorated  based on the time you joined the company.

به درصد و اینکه آیا بر اساس زمانی که به شرکت ملحق شده‌اید تقسیم شده است، نگاه کنید.

Prorated means it's calculated according to  

نسبت به این معناست که براساس

specific time allocations, so  in a year there are 12 months.

تخصیص‌های زمانی خاص محاسبه می‌شود، بنابراین در سال 12 ماه وجود دارد.

So let's say your bonus is $12,000  per year, but it's prorated.

بنابراین بیایید فرض کنیم پاداش شما 12000 دلار در سال است، اما به نسبت است.

You will get $1000 for every  month that you work in the year.

برای هر ماه که در سال کار می کنید، 1000 دلار دریافت خواهید کرد.

So if you join the company in February,  

بنابراین اگر در ماه فوریه به شرکت بپیوندید،

you only missed one month, which means  you'll get $11,000 for your bonus.

فقط یک ماه را از دست داده‌اید، به این معنی که 11000 دلار برای پاداش خود دریافت خواهید کرد.

But if you join in January,  you missed half the year,  

اما اگر در ژانویه به آن بپیوندید، نیمی از سال را از دست داده‌اید،

so you'll only get $6000 for your bonus that year.

بنابراین در آن سال فقط 6000 دلار برای پاداش خود دریافت خواهید کرد.

So this article is saying that could be an area of  

بنابراین، این مقاله می‌گوید که می‌تواند زمینه‌ای برای

negotiation and if a bonus isn't included  in the offer you can try to negotiate 1.

مذاکره باشد و اگر پاداشی در پیشنهاد گنجانده نشده است، می‌توانید با 1 مذاکره کنید.

So maybe you try to negotiate the  salary and they say it's non negotiable.

بنابراین شاید سعی کنید درباره حقوق مذاکره کنید و آنها بگویند غیرقابل مذاکره است.

So you might try to negotiate a bonus,  

بنابراین ممکن است سعی کنید در مورد یک جایزه مذاکره کنید،

which is considered a benefit and that would  be part of your total compensation package.

که یک مزیت محسوب می‌شود و بخشی از کل بسته غرامت شما خواهد بود.

So remember, your compensation package  is the total of everything you receive,  

بنابراین به یاد داشته باشید، بسته غرامت شما مجموع همه چیزهایی است که دریافت می‌کنید،

including your salary, benefits,  perks and anything else.

از جمله حقوق، مزایا، امتیازات و هر چیز دیگری.

That's the end of our article.

این پایان مقاله ما است.

So now you're ready to negotiate  if you get a job offer in North  

بنابراین اکنون اگر پیشنهاد کاری در آمریکای شمالی دریافت کردید، آماده مذاکره هستید

America because maybe it's not considered  acceptable to negotiate in your country.

زیرا ممکن است مذاکره در کشور شما قابل قبول نباشد.

Again, let me know in the comments.

باز هم در نظرات به من اطلاع دهید.

I'm really interested to hear how  negotiation works around the world.

من واقعاً علاقه مند هستم که بشنوم که مذاکره در سراسر جهان چگونه کار می کند.

So now what I'll do is I'll read  the article from start to finish  

بنابراین اکنون کاری که من انجام خواهم داد این است که مقاله را از ابتدا تا انتها می خوانم

and this time you can focus on my pronunciation.

و این بار می توانید روی تلفظ من تمرکز کنید.

So let's do that now.

پس بیایید این کار را اکنون انجام دهیم.

Got a job offer?

پیشنهاد کاری دارید؟

Now it's time to negotiate.

اکنون زمان مذاکره است.

Millions of people are quitting  their jobs and finding new ones  

میلیون‌ها نفر شغل خود را رها می‌کنند و شغل جدیدی پیدا می‌کنند که به آن

in what has been dubbed the great resignation.

استعفای بزرگ لقب گرفته است.

If you are looking for a job,  you've got the advantage and if  

اگر به دنبال شغل هستید، مزیت دارید و اگر

you've received a job offer,  it's now time to negotiate.

پیشنهاد شغلی دریافت کرده اید، اکنون زمان مذاکره فرا رسیده است.

While salary tends to be the major negotiation  point is not the end of the conversation.

در حالی که حقوق و دستمزد اصلی ترین نقطه مذاکره است، پایان گفتگو نیست.

There are other benefits and perks  that can be flexible as well.

مزایا و مزایای دیگری نیز وجود دارد که می‌توانند انعطاف‌پذیر باشند.

First, stay mum on pay until the time is right.

اول، تا زمانی که زمان مناسب است، در پرداخت دستمزد بمانید.

Recruiters often ask for a salary  figure early in the hiring process,  

استخدام‌کنندگان اغلب در اوایل فرآیند استخدام، رقم حقوق را درخواست می‌کنند،

but try to avoid giving a number.

اما سعی می‌کنند از دادن شماره خودداری کنند.

The right time to bring pay up  is at the end of the process.

زمان مناسب برای بالا بردن پرداخت در پایان فرآیند است. ویکتوریا مدوک، نویسنده کتاب مذاکره بدون ترس، گفت:

After you've received an offer, you never start  to negotiate in the midst of an interview,  

پس از دریافت پیشنهاد، هرگز در میانه مصاحبه شروع به مذاکره نمی کنید.

said Victoria Medvec, author  of Negotiate Without Fear.

You're not negotiating before  they've said we want to hire you.

شما قبل از اینکه بگویند می‌خواهیم شما را استخدام کنیم، مذاکره نمی‌کنید. نکته

The key is having a well researched salary number.

کلیدی داشتن یک عدد حقوق و دستمزد خوب است.

Websites like Glassdoor, Pay Scale and  Link In can help provide a sense of what  

وب‌سایت‌هایی مانند Glassdoor، Pay Scale و Link In می‌توانند به شما کمک کنند تا احساس کنید

people in similar roles, experience  levels, and markets are making.

افراد دارای نقش‌ها، سطوح تجربه و بازارهای مشابه چه می‌کنند.

Once you have a consensus of what is a reasonable  amount, come up with three different numbers.

هنگامی که در مورد مقدار معقول به توافق رسیدید، سه عدد مختلف بیاورید.

Your wish, Want and walk.

آرزو، خواستن و راه رفتن تو

Wish is a high specific number you open with.

آرزو یک عدد خاص است که با آن باز می کنید.

Want is the actual target that is a little lower,  

خواستن هدف واقعی است که کمی پایین‌تر است،

and walk is the point in which the  deal is no longer good for you.

و راه رفتن نقطه‌ای است که در آن معامله دیگر برای شما خوب نیست.

You have to set that in advance.

شما باید آن را از قبل تنظیم کنید.

If an annual bonus is part of your compensation  package, make sure to look at the percentage  

اگر پاداش سالانه بخشی از بسته غرامت شما است ، حتماً به درصد

and whether it's prorated based  on the time you join the company.

و اینکه آیا بر اساس زمانی که به شرکت ملحق می‌شوید تقسیم می‌شود، نگاه کنید.

And if a bonus isn't included in the  offer, you can try to negotiate 1.

و اگر پاداشی در پیشنهاد گنجانده نشده است ، می‌توانید با 1 مذاکره کنید.

Now let's keep expanding your vocabulary with  15-C1 words to sound smart in the workplace.

اکنون بیایید دایره واژگان خود را با کلمات 15-C1 گسترش دهیم تا در محل کار هوشمندانه به نظر برسیم.

A fiasco.

یک شکست.

This is a noun, and it means a  complete failure or collapse.

این یک اسم است و به معنای شکست یا فروپاشی کامل است.

Now you describe something as a fiasco.

حالا شما چیزی را به عنوان یک فاجعه توصیف می کنید.

For example, you could say the  conference was a complete fiasco.

برای مثال، می‌توانید بگویید که کنفرانس یک شکست کامل بود.

So a complete failure.

پس یک شکست کامل

It means the exact same thing, but side by side.

دقیقاً به همین معنی است، اما در کنار هم.

Failure is more of a beginner word.

شکست بیشتر یک کلمه مبتدی است.

It's a everyday word.

این یک کلمه روزمره است.

Fiasco instantly makes you sound  smarter #2 to revel in something.

فیاسکو فوراً باعث می‌شود که باهوش‌تر به نظر برسید. شماره ۲ برای لذت بردن از چیزی.

This is a phrasal verb, so pay attention to the  

این یک فعل عبارتی است، بنابراین به

sentence structure because you need the  preposition in to revel in something.

ساختار جمله توجه کنید زیرا برای لذت بردن از چیزی به حرف اضافه in نیاز دارید.

This has an easy meaning.

این یک معنای آسان دارد. به

It simply means to really enjoy  something and take pleasure in something.

سادگی به معنای لذت بردن از چیزی و لذت بردن از چیزی است.

For example, he reveled in his new promotion.

به عنوان مثال، او در ترفیع جدید خود لذت برد.

He really enjoyed his new promotion,  took a lot of pleasure from it.

او واقعاً از ترفیع جدید خود لذت برد، بسیار از آن لذت برد.

Now, just an important note, don't confuse the  pronunciation with the very common word reveal.

اکنون، فقط یک نکته مهم، تلفظ را با کلمه بسیار رایج آشکار اشتباه نگیرید.

We're talking about revel, revel, reveal, revel.

ما در مورد شادی، عیاشی، فاش کردن، لذت بردن صحبت می کنیم. به

Notice the difference in the vowel sound.

تفاوت صدادار توجه کنید.

This is a short sound, Oh  revel, long sound reveal.

این یک صدای کوتاه است، اوه شادی، صدای بلند آشکار می شود.

He reveled in his promotion #3 to anticipate.

او از ترفیع شماره 3 خود لذت برد تا پیش بینی کند.

This is a verb, and it's used when  something is likely or probable.

این یک فعل است و زمانی استفاده می‌شود که چیزی محتمل یا محتمل باشد.

So I could say we're not  anticipating any problems tonight.

بنابراین می‌توانم بگویم که امشب هیچ مشکلی را پیش‌بینی نمی‌کنیم.

So it's simply saying we're not expecting  problems are not likely or probable.

بنابراین به سادگی می گوییم که ما انتظار نداریم مشکلات محتمل یا محتمل نباشد.

Now remember this is a verb,  so notice the verb tense.

حالا به یاد داشته باشید که این یک فعل است، بنابراین به زمان فعل توجه کنید.

We're not anticipating any problems tonight.

ما امشب هیچ مشکلی را پیش بینی نمی کنیم.

This is in the present  continuous is simply negative.

این در زمان حال است پیوسته به سادگی منفی است.

But in the present continuous #4 to exaggerate  this is when you make something seem larger,  

اما در حال حاضر پیوسته شماره 4 برای اغراق، این زمانی است که چیزی را بزرگتر،

more important, better, or  even worse than it actually is.

مهم‌تر، بهتر یا حتی بدتر از آنچه هست نشان می‌دهید.

A lot of people do this with their problems.

بسیاری از مردم با مشکلات خود این کار را انجام می دهند.

They might have a problem that's like  this, but then they exaggerate it and  

آنها ممکن است مشکلی مانند این داشته باشند، اما سپس آن را اغراق می کنند و

they make the problem sound like it's  this they exaggerate Another example.

مشکل را شبیه به این می کنند که اغراق می کنند مثال دیگری.

I could say that was the best meal I've ever had.

می توانم بگویم این بهترین وعده غذایی بود که تا به حال خوردم.

I'm not exaggerating O notice.

اغراق نمی کنم توجه کنید.

I'm using this in the negative to say I'm  not making it better than it actually is.

من از این به صورت منفی استفاده می کنم تا بگویم که آن را بهتر از آنچه هست نمی کنم.

It is that good in reality.

در واقعیت آنقدر خوب است.

Now we can use this with any adjective.

حالا می توانیم این را با هر صفتی استفاده کنیم.

That was the worst meal, the most expensive  meal, the most unique meal, the spiciest meal.

این بدترین وعده غذایی، گرانترین وعده غذایی، منحصر به فردترین وعده غذایی، تندترین وعده غذایی بود.

I'm not exaggerating #5 to indicate this is a verb  

من شماره 5 را اغراق نمی‌کنم تا نشان دهم این یک فعل است

and this is when you make something  clear or you simply show something.

و این زمانی است که چیزی را واضح می‌کنید یا به سادگی چیزی را نشان می‌دهید.

We use this a lot in research studies and reports.

ما از این در مطالعات و گزارشات تحقیقاتی بسیار استفاده می کنیم.

For example, the study indicated  that the cost of gold is increasing.

به عنوان مثال، این مطالعه نشان داد که هزینه طلا در حال افزایش است.

So this is just a smarter way to say.

بنابراین این فقط یک راه هوشمندانه برای گفتن است.

The study showed that the cost of  gold is increasing #6 inevitable.

این مطالعه نشان داد که هزینه طلا در حال افزایش است #6 اجتناب ناپذیر است.

That's a fun word to say.

این یک کلمه سرگرم کننده برای گفتن است.

Inevitable.

اجتناب ناپذیر.

Inevitable.

اجتناب ناپذیر.

This is an adjective and it's when  something is certain to happen.

این یک صفت است و زمانی است که اتفاقی مطمئن است.

So 99.9% going to happen.

بنابراین 99.9٪ اتفاق می افتد.

Now we generally use this with negative outcomes.

اکنون ما معمولاً از این با نتایج منفی استفاده می کنیم.

If you keep eating fast food,  a heart attack is inevitable.

اگر به خوردن فست فود ادامه دهید، حمله قلبی اجتناب ناپذیر است.

#7 to intend this is a verb, and it's  used when you have a plan or a purpose.

شماره 7 برای قصد این یک فعل است و زمانی استفاده می‌شود که برنامه یا هدفی داشته باشید.

We commonly use this in the negative  to say we don't have a plan or purpose.

ما معمولاً از این به صورت منفی استفاده می‌کنیم تا بگوییم برنامه یا هدفی نداریم.

For example, I could say I didn't  intend to hurt your feelings.

برای مثال، می‌توانم بگویم قصد جریحه‌دار کردن احساسات شما را نداشتم.

That wasn't my plan.

این برنامه من نبود

That wasn't my purpose.

هدف من این نبود

I didn't intend to hurt your feelings.

من قصد جریحه دار کردن احساسات شما را نداشتم.

Now, you can definitely use this in the positive.

در حال حاضر، شما قطعا می توانید از این در مثبت استفاده کنید.

For example, we're talking about C1 vocabulary.

به عنوان مثال، ما در مورد واژگان C1 صحبت می کنیم.

This video is intended for  advanced students #8 mistaken.

این ویدیو برای دانش آموزان پیشرفته شماره 8 اشتباه شده است.

This is an adjective, and  it's when you're simply wrong.

این یک صفت است، و زمانی است که شما به سادگی در اشتباه هستید.

You're wrong in opinion or judgment.

شما در نظر یا قضاوت اشتباه می کنید.

So I could say I thought the conference  started at 9:00, but I was wrong.

بنابراین می‌توانم بگویم فکر می‌کردم کنفرانس ساعت 9:00 شروع شد، اما اشتباه کردم.

You can say that.

شما می توانید این را بگویید.

Or why not sound smarter and say I thought the  conference started at 9:00, but I was mistaken.

یا چرا هوشمندانه‌تر به نظر نمی‌رسد و نمی‌گوییم که فکر می‌کردم کنفرانس ساعت 9:00 شروع شد، اما اشتباه کردم.

So just that one small change will instantly  make you sound smarter #9 noticeable.

بنابراین فقط یک تغییر کوچک فوراً باعث می‌شود که شما باهوش‌تر به نظر برسید.

This is an adjective, is when  something is easy to see or recognize.

این یک صفت است، زمانی است که چیزی به راحتی قابل مشاهده یا تشخیص باشد.

For example, I could say there's an  improvement in your speaking skills.

برای مثال، می‌توانم بگویم که مهارت‌های گفتاری شما بهبود یافته است.

Now improvement is our noun, so I can  modify our noun with our adjective  

اکنون بهبود اسم ما است، بنابراین من می‌توانم اسم خود را با صفت قابل توجه خود تغییر دهم

noticeable and say there's a noticeable  improvement in your speaking skills.

و بگویم که پیشرفت قابل توجهی در مهارت‌های گفتاری شما وجود دارد.

It makes your sentence more complex,  and it makes the improvement sound  

این جمله شما را پیچیده‌تر می‌کند و باعث می‌شود که بهبود

better because it's easy to see  or recognize #10 substantial.

بهتر به نظر برسد، زیرا به راحتی قابل مشاهده یا تشخیص شماره 10 است.

This is an adjective.

این یک صفت است.

This means large in size, value, or worth.

این به معنای بزرگ بودن در اندازه، ارزش یا ارزش است.

For example, her promotion was substantial.

به عنوان مثال، ارتقاء او قابل توجه بود.

It was large in value or in  Worth Kitchen #11 to absorb.

از نظر ارزش یا در ارزش آشپزخانه شماره 11 برای جذب بود.

You need this one because when you absorb  information, it means you understand it fully.

شما به این مورد نیاز دارید زیرا وقتی اطلاعات را جذب می‌کنید، به این معنی است که آن را کاملاً درک می‌کنید.

So when you start a new job, you might  say there's so much information to absorb,  

بنابراین وقتی شغل جدیدی را شروع می‌کنید، ممکن است بگویید اطلاعات زیادی برای جذب وجود دارد،

so you have to get the information.

بنابراین باید اطلاعات را به دست آورید.

But then you also have to understand it fully.

اما پس از آن شما نیز باید آن را به طور کامل درک کنید.

So hopefully you're absorbing all of these  new words #12 to compel this is a verb.

بنابراین امیدوارم که همه این کلمات جدید #12 را جذب کرده باشید تا مجبور شوید این یک فعل است.

It means to force someone to do something.

یعنی کسی را مجبور کردن به کاری.

For example, he was compelled  to wear a suit to work.

برای مثال، او مجبور شد برای سر کار کت و شلوار بپوشد.

This means he didn't want to wear a suit.

این یعنی او نمی خواست کت و شلوار بپوشد.

Somebody, most likely his boss or  the company as a whole, forced him.

کسی، به احتمال زیاد رئیس او یا کل شرکت، او را مجبور کرده است.

They compelled him to wear a suit #13 drastically.

آنها او را مجبور کردند که کت و شلوار شماره 13 را به شدت بپوشد.

This is an adverb.

این یک قید است.

It modifies A verb, and when something happens  drastically, it's in a severe and sudden way.

یک فعل را تغییر می‌دهد، و وقتی چیزی به‌شدت اتفاق می‌افتد، به شکلی شدید و ناگهانی است.

For example, everyone's daily routine  was drastically changed in 2020.

برای مثال، روال روزانه همه در سال 2020 به شدت تغییر کرد.

We went from going out every  day to staying home every day.

ما از بیرون رفتن هر روز به خانه ماندن هر روز تبدیل شدیم.

Our routines changed drastically.

روال ما به شدت تغییر کرد.

#14 excessive.

شماره 14 بیش از حد.

This is an adjective, and it means too much.

این یک صفت است و به معنای بیش از حد است.

The amount of sugar in  processed foods is excessive.

مقدار قند موجود در غذاهای فرآوری شده بیش از حد است.

It's too much.

خیلی زیاد است.

And finally, to generalize, this is  a verb and it is used when you say  

و در نهایت، برای تعمیم، این یک فعل است و زمانی استفاده می‌شود که می‌گویید یک

that something is true all the  time, when in reality it isn't.

چیزی همیشه درست است ، در حالی که در واقعیت اینطور نیست.

It's only true some of the time, perhaps.

این فقط در بعضی مواقع درست است، شاید.

For example, many people say  that Canada is cold all the time.

برای مثال، بسیاری از مردم می‌گویند که کانادا همیشه سرد است.

You can't generalize about the climate.

شما نمی توانید در مورد آب و هوا تعمیم دهید.

In Canada, we have a very diverse climate.

در کانادا آب و هوای بسیار متنوعی داریم.

It can get really hot and  it can also get really cold.

می تواند واقعاً گرم شود و همچنین می تواند واقعاً سرد شود.

You are doing such a great job.

شما کار بزرگی انجام می دهید.

Now let's end this master class with  vocabulary that students commonly confuse.

اکنون اجازه دهید این کلاس کارشناسی ارشد را با واژگانی که دانش‌آموزان معمولاً اشتباه می‌گیرند به پایان برسانیم.

And that's the difference between employee,  employee, employer and employment.

و این تفاوت بین کارمند، کارمند، کارفرما و استخدام است.

Let's start with employ.

بیایید با استخدام شروع کنیم.

This is a verb.

این یک فعل است.

To employ as a verb, of course,  

البته برای استفاده به عنوان فعل،

you need to conjugate it with your  subject and your time reference.

باید آن را با موضوع و مرجع زمانی خود ترکیب کنید.

Now what does this mean?

حالا این یعنی چی؟

Well, you need to understand the  sentence structure of how to use  

خوب، شما باید ساختار جمله نحوه استفاده از

this verb and someone or something like a company.

این فعل و شخص یا چیزی مانند یک شرکت را درک کنید.

Someone employs someone, and when that someone  or something like a company employs someone,  

کسی فردی را استخدام می‌کند، و وقتی آن شخص یا چیزی شبیه به یک شرکت، شخصی را استخدام می‌کند، به این

that means that they pay them  money in order to do a job.

معنی است که برای انجام کاری به او پول می‌پردازد.

That's what the verb employee means.

منظور از فعل کارمند همین است.

So let's look at some examples.

پس بیایید به چند نمونه نگاه کنیم.

I could say the company employs many students.

می توانم بگویم این شرکت دانشجویان زیادی را استخدام می کند.

Now.

You might think, oh, as a student they're  just doing the work for free volunteer work.

اکنون.

ممکن است فکر کنید، اوه، به عنوان یک دانش آموز آنها فقط کار را برای کار داوطلبانه رایگان انجام می دهند.

Or it's an internship.

یا کارآموزی است.

No, it can't.

نه، نمی تواند.

If you use the verb employ, there  has to be money exchange for work,  

اگر از فعل employ استفاده می‌کنید، باید مبادله پول برای کار وجود داشته باشد،

so it isn't volunteer, even  though that person is a student.

بنابراین داوطلبانه نیست، حتی اگر آن فرد دانشجو باشد.

If a company employs them, it means  they're paying them to do that job.

اگر شرکتی آنها را استخدام کند، به این معنی است که برای انجام آن کار به آنها پول می‌دهند.

Another example, you could commonly ask  how many people does your company employ?

مثال دیگر، معمولاً می‌توانید بپرسید که شرکت شما چند نفر را استخدام می‌کند؟

How many people work at your company and  receive money in order to do that work?

چند نفر در شرکت شما کار می کنند و برای انجام آن کار پول دریافت می کنند؟

Employee is a noun.

کارمند یک اسم است.

You are most likely an employee.

شما به احتمال زیاد یک کارمند هستید.

If you work for someone else, whether  it's a company or an individual,  

اگر برای شخص دیگری کار می‌کنید، خواه شرکت باشد یا یک فرد،

and that someone pays you money to  do the work, then you're an employee.

و کسی برای انجام کار به شما پول می‌دهد، پس کارمند هستید.

You're not an employee if you own your own  business and you work for yourself, for example.

به عنوان مثال، اگر صاحب کسب و کار خودتان هستید و برای خودتان کار می کنید، کارمند نیستید.

But if you work for someone else or a  company, of course then you're an employee.

اما اگر برای شخص دیگری یا شرکتی کار می‌کنید، مطمئناً کارمند هستید.

Now as an example, you can ask the same question  that we asked before using the verb employee.

اکنون به عنوان مثال، می‌توانید همان سؤالی را که قبل از استفاده از فعل کارمند پرسیدیم، بپرسید.

But this time you would ask how many employees?

اما این بار می‌پرسید چند کارمند؟

How many employees does this company have?

این شرکت چند کارمند دارد؟

Because now we know an employee is someone  who works for a company and is paid for it.

زیرا اکنون می‌دانیم که کارمند کسی است که برای یک شرکت کار می‌کند و برای آن دستمزد دریافت می‌کند.

How many employees does this company have?

این شرکت چند کارمند دارد؟

Or another example, the company  gave every employee a raise.

یا به عنوان مثال دیگر، شرکت به هر کارمندی افزایش حقوق داد.

So every person at that company that receives  a paycheck, they gave them all a raise.

بنابراین هر فردی در آن شرکت که یک چک حقوق دریافت می‌کند، به همه آنها افزایش حقوق می‌دهد.

All their employees got a raise.

همه کارمندان آنها حقوق دریافت کردند.

Now let's talk about employer.

حالا بیایید در مورد کارفرما صحبت کنیم.

I hear many students even sometimes native  speakers confuse employee and employer.

شنیده‌ام که بسیاری از دانش‌آموزان، حتی گاهی به زبان مادری، کارمند و کارفرما را اشتباه می‌گیرند.

All you have to remember is employee is the one  

تنها چیزی که باید به خاطر داشته باشید این است که کارمند کسی است که

getting paid and the employer  is the one paying the employee.

حقوق می گیرد و کارفرما کسی است که به کارمند پول می دهد.

OK, so employer that's like  the boss, it's the company.

خوب، پس کارفرما که مثل رئیس است، آن شرکت است.

Employee is the one working at  that company and getting paid.

کارمند کسی است که در آن شرکت کار می کند و حقوق می گیرد.

So you can think of it as an employer is  a company or a person that employs people.

بنابراین می‌توانید فکر کنید که کارفرما یک شرکت یا فردی است که افراد را استخدام می‌کند.

Now that you know what the verb employee means.

حالا که می دانید فعل کارمند به چه معناست.

For example, let's say you're going to  a job interview and they say to you,  

برای مثال، فرض کنید می‌خواهید به یک مصاحبه شغلی بروید و آنها به شما می‌گویند،

HR says to you we need a  reference from your last employer.

HR به شما می‌گوید ما به یک مرجع از آخرین کارفرمایتان نیاز داریم.

Your last employer.

آخرین کارفرمای شما

So the last person or company that employed you.

بنابراین آخرین فرد یا شرکتی که شما را استخدام کرده است.

Notice how all these words are  coming together Or another example.

توجه کنید که چگونه همه این کلمات با هم ترکیب می شوند یا مثال دیگری.

And this could be a great example sentence  that you leave in the comments below.

و این می تواند یک جمله مثال عالی باشد که در نظرات زیر می گذارید.

So just think of this.

پس فقط به این فکر کن

I could say the government is  the largest employer in my city.

می توانم بگویم دولت بزرگترین کارفرمای شهر من است.

And this is true because I live in the capital.

و این درست است زیرا من در پایتخت زندگی می کنم.

And in the capital, that's where all the  official government business takes place.

و در پایتخت، اینجاست که همه کارهای رسمی دولتی انجام می‌شود.

So the government is the  biggest employer in my city.

بنابراین دولت بزرگترین کارفرما در شهر من است.

The government employs the most people.

دولت بیشترین افراد را استخدام می کند.

So all the employees, they're  employees of the government.

بنابراین همه کارمندان، آنها کارمندان دولت هستند.

See how that's all coming together now?

ببینید چگونه این همه در حال حاضر با هم جمع می شوند؟

Finally, employment.

بالاخره اشتغال.

Employment.

You can think of this more as a concept.

استخدام.

شما می توانید این را بیشتر به عنوان یک مفهوم در نظر بگیرید.

It's a noun, and it's the concept  of paying someone for work.

این یک اسم است و مفهوم پرداخت پول برای کار به کسی است.

But as a concept, we talk about it more in  terms of employment rate, employment level.

اما به عنوان یک مفهوم، ما بیشتر در مورد آن از نظر میزان اشتغال، سطح اشتغال صحبت می‌کنیم.

So you'll see employment  used in a lot of statistics.

بنابراین می‌بینید که اشتغال در بسیاری از آمارها استفاده می‌شود.

For example, they might say right now  employment levels are at an all time low,  

برای مثال، ممکن است بگویند در حال حاضر سطح اشتغال در همه زمان‌ها پایین است،

so employment levels, that's simply  the number of people employed now.

بنابراین سطوح اشتغال، به سادگی تعداد افرادی است که اکنون شاغل هستند.

Also they talk about unemployment, unemployment.

آنها همچنین در مورد بیکاری، بیکاری صحبت می کنند.

Unemployment, of course are the people that are  not employed are not working for money, right?

بیکاری، البته آیا افرادی که شاغل نیستند برای پول کار نمی کنند، درست است؟

So you might say the unemployment  rate in my city is really high.

بنابراین ممکن است بگویید نرخ بیکاری در شهر من واقعاً بالاست.

So the number of people who are not employed.

بنابراین تعداد افرادی که شاغل نیستند.

Amazing job with this master class.

کار شگفت انگیز با این استاد کلاس. آیا

Did you like this lesson?

این درس را دوست داشتید؟

Do you want me to make more master classes?

آیا می خواهید کلاس های مستر بیشتری بسازم؟

If you do, put master class, master class.

اگر این کار را کردید، کلاس مستر، کلاس مستر قرار دهید.

Put master class in the comments.

مستر کلاس را در نظرات قرار دهید.

And of course, make sure you like this  video, share it with your friends,  

و البته، مطمئن شوید که این ویدیو را دوست دارید، آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید،

and subscribe so you're notified  every time I post a new lesson.

و مشترک شوید تا هر بار که یک درس جدید پست می‌کنم به شما اطلاع داده شود.

And you can get this free speaking  guide where I share 6 tips on how  

و می‌توانید این راهنمای مکالمه رایگان را دریافت کنید، جایی که من ۶ نکته را در مورد نحوه

to speak English fluently and confidently.

صحبت کردن روان و مطمئن انگلیسی به اشتراک می‌گذارم.

You can click here to download it or  look for the link in the description.

می‌توانید برای دانلود آن اینجا را کلیک کنید یا به دنبال پیوند در توضیحات بگردید.

And I have another master class that I know  you'll love, so make sure you watch it right now.

و من کلاس استاد دیگری دارم که می‌دانم آن را دوست خواهید داشت، پس حتماً همین الان آن را تماشا کنید.