The BEST Way To Become Fluent in 2025! (NEW METHOD)

The old way of learning English is to  memorize long lists of words and definitions.

روش قدیمی یادگیری زبان انگلیسی به خاطر سپردن فهرست های طولانی از کلمات و تعاریف است.

But when are you ever going to talk about  whisks and ladles in your daily life?

اما چه زمانی قرار است در زندگی روزمره خود در مورد لیسک و ملاقه صحبت کنید؟ به

No way.

هیچ وجه. به

Trust me, there's a better way to become fluent.

من اعتماد کنید، راه بهتری برای مسلط شدن وجود دارد.

This year, I'm very excited.

امسال خیلی هیجان زده ام.

Instead of memorizing words and definitions,  

به جای حفظ کردن کلمات و تعاریف،

you need to learn full phrases  and expressions in real speech.

باید عبارات و عبارات کامل را در گفتار واقعی یاد بگیرید.

And that's what we'll do today.

و این کاری است که ما امروز انجام خواهیم داد.

Welcome back to JForrest English.

به JForrest English خوش آمدید.

Of course.

البته.

I'm Jennifer.

Now, let's get started.

من جنیفر هستم

حالا بیایید شروع کنیم.

First, we're going to practice  listening to real speech.

ابتدا، گوش دادن به گفتار واقعی را تمرین می‌کنیم.

You're going to listen to me  say a sentence three times,  

شما می خواهید به من گوش دهید که یک جمله را سه بار بگویم،

and you need to write down exactly what you hear.

و باید دقیقاً آنچه را که می شنوید بنویسید.

After, you'll learn how to  use your new vocabulary.

پس از آن، نحوه استفاده از واژگان جدید خود را خواهید آموخت.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

I'll say it three times.

سه بار میگم

My mom nitpicks like crazy.

مامانم دیوونه گی می کنه

My mom nitpicks like crazy.

مامانم دیوونه گی می کنه

My mom nitpicks like crazy.

مامانم دیوونه گی می کنه

Did you get this one?

این یکی رو گرفتی؟

I said my mom nitpicks like crazy.

گفتم مامانم دیوونه گی می کنه.

The pronunciation is clear, but if you  don't know what the vocabulary means,  

تلفظ واضح است، اما اگر معنی واژگان را ندانید،

you're not going to understand  what that native speaker said here.

نخواهید فهمید که آن زبان مادری در اینجا چه گفته است.

Our verb is to nitpick.

فعل ما nitpick کردن است.

To nitpick.

به نیش زدن.

What does this mean?

این به چه معناست؟

This is when you find faults.

این زمانی است که شما عیب هایی را پیدا می کنید.

Faults are things that you don't  like or criticisms when you find  

ایرادات چیزهایی هستند که دوست ندارید یا وقتی

faults in details that are not important.

ایرادهایی را در جزئیات بی اهمیت می‌یابید انتقاد می‌کنید.

I'm sure you know someone in your life who  nitpicks, or maybe you nitpick yourself.

من مطمئن هستم که شما فردی را در زندگی خود می شناسید که قلاب می کند، یا شاید شما خودتان را گول می زنید.

Let's say you're with someone and you  go out for dinner and the food is great,  

فرض کنید با کسی هستید و برای شام بیرون می روید و غذا عالی است،

the restaurant is beautiful,  the server is very friendly.

رستوران زیبا است، سرور بسیار دوستانه است.

But your friend finds faults in  details that are not important.

اما دوست شما در جزئیات ایراداتی پیدا می‌کند که مهم نیستند.

Your friend nitpicks.

دوست شما نت‌پک می‌کند.

You could say the dinner was amazing,  

می توان گفت شام شگفت انگیز بود،

but of course Lindsay wasn't happy about the  color of the plates or the art on the walls.

اما البته لیندسی از رنگ بشقاب ها یا هنر روی دیوارها راضی نبود.

Lindsay is a nitpicker.

لیندسی یک نت پیکر است.

So your friend wasn't happy  about the color of the plates.

بنابراین دوست شما از رنگ بشقاب‌ها راضی نبود.

That is such a detail that is not important.

این یک جزئیات است که مهم نیست.

So this is a perfect example  of someone who nitpicks.

بنابراین این یک مثال کامل از کسی است که قلاب می‌کند.

But notice in my example, I said  Lindsay is a nitpicker, a nitpicker.

اما توجه کنید که در مثال من، من گفتم لیندسی یک nitpicker، یک nitpicker است.

This is the noun form, and a nitpicker  is simply someone who nitpicks.

این شکل اسمی است و یک nitpicker به سادگی کسی است که nitpicker را انجام می دهد.

The original example was My  mom nitpicks like crazy here.

مثال اصلی این بود که « مامان» اینجا دیوانه‌وار می‌چرخد.

Like crazy.

مثل دیوانه.

This simply means a lot or quickly,  but in this context it means a lot.

این به سادگی به معنای زیاد یا سریع است، اما در این زمینه معنی زیادی دارد.

So my mom nitpicks like crazy.

بنابراین مامان من دیوانه وار گیج می کند.

My mom nitpicks a lot.

مامانم خیلی بدش میاد

You could also say I worked  like crazy all weekend.

همچنین می توانید بگویید که تمام آخر هفته را دیوانه وار کار کردم.

So you worked a lot all weekend.

بنابراین تمام آخر هفته را زیاد کار کردید.

Let's try this again.

بیایید دوباره این را امتحان کنیم.

I'll say it three times.

سه بار میگم

It's OK to be picky sometimes.

It's OK to be picky sometimes.

ایرادی ندارد که گاهی اوقات گزنده باشیم.

اشکالی ندارد که گاهی وقت ها گزنده باشیم.

It's OK to be picky sometimes.

اشکالی ندارد که گاهی وقت ها گزنده باشیم.

Did you get this one?

این یکی رو گرفتی؟

I said it's OK to be picky sometimes for  pronunciation notice I use the contraction.

من گفتم اشکالی ندارد که گاهی اوقات برای تلفظ گزنده باشید . من از انقباض استفاده می کنم.

It's it's this is the contraction  of it is it's OK, it's OK to be.

این انقباض آن است، خوب است، خوب است.

But I didn't say it's OK to be picky.

اما من نگفتم که ایرادی ندارد که گزنده باشیم.

I said to be to be so an unstressed  to it's OK to be, to be, to be picky.

من گفتم خیلی بی استرس باشم، بودن، بودن، ضربه زن بودن اشکالی ندارد.

It's OK to be picky.

مشکلی نیست.

Now don't confuse this expression to be  picky with our last expression to nitpick.

اکنون این عبارت را برای انتخاب کردن با آخرین عبارت ما برای nitpick اشتباه نگیرید.

Yes, they both use the word pick, but  they are totally different expressions.

بله، هر دو از کلمه انتخاب استفاده می‌کنند، اما آنها عبارات کاملاً متفاوتی هستند.

This expression to be picky.

این عبارت به ضربه زننده است.

This describes someone who has very strong  preferences about what they like and don't like.

این نشان دهنده فردی است که ترجیحات بسیار قوی در مورد آنچه دوست دارد و دوست ندارد دارد.

For example, most young kids are picky.

به عنوان مثال، بیشتر بچه های جوان حساس هستند.

I don't know about you, but when  I was a young kid, five years old,  

شما را نمی‌دانم، اما زمانی که من یک بچه، پنج ساله،

ten years old, there were many  food items that I did not eat.

ده ساله بودم، مواد غذایی زیادی وجود داشت که نمی‌خوردم.

My diet was very simple.

رژیمم خیلی ساده بود

I had a small number of things that I liked to eat  

من تعداد کمی چیزهایی داشتم که دوست داشتم بخورم

and I had a very large number of  things that I did not like to eat.

و تعداد بسیار زیادی چیزهایی داشتم که دوست نداشتم آنها را بخورم.

So as a child, I was picky when it  came to food, when it came to eating.

بنابراین به عنوان یک کودک، در مورد غذا و در مورد غذا خوردن سختگیر بودم.

What about you?

شما چطور؟ آیا

Were you a picky eater?

شما اهل غذا خوردن بودید؟ آیا

Were you picky about your food?

در مورد غذای خود حساس بودید؟

When?

You were a child, or maybe  you still are right now.

چه زمانی؟

شما بچه بودید، یا شاید هنوز هم همین الان هستید.

Some adults are picky as well.

برخی از بزرگسالان نیز حساس هستند.

In our original example, I  said it's OK to be picky.

در مثال اصلی ما، گفتم که مشکلی نیست.

Sometimes it's OK.

گاهی اوقات مشکلی ندارد.

That means it is acceptable.

یعنی قابل قبول است.

It's acceptable to be picky, to have those strong  preferences about what you like and don't like.

قابل قبول است که ضربه زننده باشید، ترجیحات قوی در مورد آنچه دوست دارید و نمی پسندید داشته باشید.

Sometimes, for example, it's OK to  be picky when it comes to a job.

برای مثال، گاهی اوقات، بد نیست وقتی صحبت از یک شغل به میان می‌آید، حساس باشید. هنگام

Choosing a job, you should have  very strong preferences about  

انتخاب شغل، باید ترجیحات بسیار قوی در مورد

what you want that job to have the  qualities of that job, and that's OK.

اینکه می‌خواهید آن شغل ویژگی‌های آن شغل را داشته باشد، داشته باشید، و این اشکالی ندارد. در

Choosing a job, choosing a house,  you should definitely be picky,  

انتخاب شغل، انتخاب خانه، قطعاً باید سختگیر باشید،

have very strong preferences  and choosing a spouse.

ترجیحات بسیار قوی داشته باشید و همسر انتخاب کنید.

Maybe that's the ultimate 1.

شاید این 1 نهایی باشد.

You should be very picky when  you choose a spouse because  

وقتی همسری انتخاب می‌کنید باید خیلی سخت‌گیر باشید زیرا

you're with that person for your entire life.

تمام عمر با آن شخص هستید.

Are you enjoying this lesson?

آیا از این درس لذت می برید؟

If you are, then I want to tell you  about the Finally Fluent Academy.

اگر هستید، پس می‌خواهم درباره آکادمی Finnally Fluent به شما بگویم.

This is my premium training program where  we study native English speakers from TV,  

این برنامه آموزشی ممتاز من است که در آن به زبان انگلیسی زبان مادری از تلویزیون،

the movies, YouTube, and the news so you  can improve your listening skills of fast  

فیلم‌ها، YouTube و اخبار مطالعه می‌کنیم تا بتوانید مهارت‌های شنیداری خود را در زبان انگلیسی سریع بهبود بخشید،

English, expand your vocabulary with natural  expressions, and learn advanced grammar easily.

واژگان خود را با عبارات طبیعی گسترش دهید و گرامر پیشرفته را به راحتی یاد بگیرید.

Plus, you'll have me as your personal coach.

به علاوه، شما مرا به عنوان مربی شخصی خود خواهید داشت. برای

You can look in the description  for the link to learn more,  

کسب اطلاعات بیشتر، می‌توانید در توضیحات  پیوند را جستجو کنید،

or you can go to my website and  click on Finally Fluent Academy.

یا می‌توانید به وب‌سایت من بروید و روی «آکادمی Fluent Fluent» کلیک کنید.

Now let's continue with our lesson.

حالا بیایید به درس خود ادامه دهیم.

Let's try this again.

بیایید دوباره این را امتحان کنیم.

I'll say it three times.

سه بار میگم

I'm beat, let's call it a day.

من کتک خورده ام، بیایید آن را یک روز بنامیم.

I'm beat, let's call it a day.

من کتک خورده ام، بیایید آن را یک روز بنامیم.

I'm beat, let's call it a day.

من کتک خورده ام، بیایید آن را یک روز بنامیم.

Did you get this one?

این یکی رو گرفتی؟

I said I'm beat, let's call it day.

گفتم کتک خورده ام، اسمش را بگذاریم روز.

Let's talk about the contraction at the beginning.

بیایید در ابتدا در مورد انقباض صحبت کنیم.

I'm of course this is, I am, I'm, I'm beat.

من البته این است، من هستم، من هستم، من ضرب و شتم هستم.

I'm beat, I'm beat, let's call it.

من کتک خورده ام، کتک خورده ام، بیایید آن را صدا کنیم.

But with linking, we're going  to combine those sounds.

اما با پیوند دادن، می‌خواهیم آن صداها را ترکیب کنیم.

So it sounds like call it, call it.

بنابراین به نظر می رسد آن را صدا کنید، آن را صدا کنید.

So call lit.

پس روشن تماس بگیرید.

But then we have to say it as one word.

اما پس از آن باید آن را یک کلمه بگوییم.

Call it, call it.

صداش کن، صداش کن

Call it a day.

اسمش را بگذار یک روز.

Call it a day.

اسمش را بگذار یک روز.

Call it a day.

اسمش را بگذار یک روز. من

I'm beat.

کتک خورده ام

Let's call it a day to be beat.

بیایید آن را روز شکست خوردن بنامیم. من

I'm beat.

کتک خورده ام

This.

Means to be very tired, to be exhausted.

این

یعنی خیلی خسته بودن، خسته بودن.

So instead of saying I'm very  tired, you can say I'm beat.

بنابراین به جای اینکه بگویید من خیلی خسته هستم، می توانید بگویید من شکست خورده ام.

I'm beat where beat the verb to be.

من ضرب و شتم جایی که beat فعل to be.

Now let's talk about the expression.

حالا بیایید در مورد بیان صحبت کنیم.

Let's call it a day to call it a day.

بیایید آن را یک روز بنامیم تا آن را یک روز بنامیم.

This is an expression used to say  that you're going to stop working  

این عبارتی است که برای گفتن این مورد استفاده می‌شود که می‌گویند شما

for the day and you stop working for the  day because you've completed enough work,  

یک روز کار را متوقف می‌کنید و یک روز کار را متوقف می‌کنید زیرا به اندازه کافی کار را تکمیل کرده‌اید،

you've done what you've needed to do,  or simply because everyone is exhausted,  

آنچه را که باید انجام می‌دهید انجام داده‌اید، یا صرفاً به این دلیل که همه انجام می‌دهند. خسته،

everyone is beat and it isn't  productive anymore to keep working.

همه کتک خورده‌اند و ادامه کار دیگر سازنده نیست.

So maybe it's 3:00 and technically the day  ends at 5:00, but everyone is so tired,  

بنابراین شاید ساعت 3:00 باشد و از نظر فنی روز ساعت 5:00 به پایان برسد، اما همه آنقدر خسته هستند،

everyone is beat that they're  just not thinking clearly anymore.

همه شکست خورده‌اند که دیگر به وضوح فکر نمی‌کنند.

So you might say let's call it a day.

بنابراین ممکن است بگویید بیایید آن را یک روز بنامیم.

Let's just stop working for  today and we'll get a good night.

بیایید امروز کار را متوقف کنیم و شب خوبی خواهیم داشت.

Can't sleep?

نمیتونی بخوابی؟

We'll come back tomorrow and begin again.

فردا برمی گردیم و دوباره شروع می کنیم.

You could combine this with our  expression like crazy, which means a lot.

می‌توانید این را با عبارت ما مانند دیوانه ترکیب کنید، که معنی زیادی دارد.

And you could say we've been  working like crazy all week.

و می توانید بگویید که ما در تمام هفته دیوانه وار کار کرده ایم.

Let's call it a day.

بیایید آن را یک روز بنامیم.

So again, maybe it's Friday at 2:00  and technically you're supposed to  

بنابراین، دوباره، شاید ساعت ۲:۰۰ جمعه باشد و از نظر فنی، قرار است

work until 5:00, but because you've  been working like crazy all week,  

تا ساعت ۵:۰۰ کار کنید، اما چون در تمام هفته دیوانه‌وار کار کرده‌اید،

let's just call it a day and stop working Now.

بیایید آن را یک روز بنامیم و اکنون کار را متوقف کنیم.

Are you ready for another listening exercise?

آیا برای تمرین شنیداری دیگری آماده هستید؟

I'll say it three times.

سه بار میگم

You shouldn't be so nosy.

نباید اینقدر فضول باشی

You shouldn't be so nosy.

نباید اینقدر فضول باشی

You shouldn't be so nosy.

نباید اینقدر فضول باشی

Did you get this one?

این یکی رو گرفتی؟

I said you shouldn't be so nosy.

گفتم اینقدر فضول نباشی.

Here.

Notice I said shouldn't, shouldn't.

اینجا.

توجه کنید که گفتم نباید، نباید.

You shouldn't be.

تو نباید باشی

This is a contraction of should not  shouldn't You shouldn't be You shouldn't be.

این یک انقباض است نباید  نباید باید بود.

You shouldn't be so nosy.

نباید اینقدر فضول باشی

What does this mean?

این به چه معناست؟

To be nosy?

فضول بودن؟

To be nosy?

فضول بودن؟ از

This is used to say that your  interested in what other people  

این برای گفتن اینکه شما علاقه مند هستید به کارهایی که دیگران

are doing or saying when you have  no right to be interested in that.

انجام می دهند یا می گویند در حالی که حق ندارید به آن علاقه داشته باشید استفاده می شود.

You have no right to know what other people are  saying or doing because it doesn't involve you.

شما حق ندارید بدانید دیگران چه می‌گویند یا چه کار می‌کنند، زیرا شما را درگیر نمی‌کند.

A lot of people are nosy when it comes  to their significant other's cell phone.

بسیاری از مردم وقتی صحبت از تلفن همراه دیگران مهمشان می شود، فضول هستند.

They want to know what their  significant other is looking  

آن‌ها می‌خواهند بدانند شخص مهمشان

at online, who they're talking  to, who they're texting with.

به چه چیزی آنلاین نگاه می‌کند، با چه کسی صحبت می‌کند ، با چه کسی پیامک می‌فرستد.

But ultimately, you have no right  to that knowledge because that's  

اما در نهایت، شما هیچ حقی به این دانش ندارید زیرا این

your significant other's personal privacy.

حریم خصوصی شخص مهم شماست.

So if your significant other leaves their phone  and goes to the bathroom or goes to another room  

بنابراین اگر طرف مقابلتان تلفنش را رها کرد و به دستشویی رفت یا به اتاق دیگری رفت

and you pick up the phone and you try to look  at it without them knowing, you are being nosy.

و شما تلفن را بردارید و سعی کنید بدون اینکه او بداند به آن نگاه کنید، فضول هستید.

And that's when someone can  say you shouldn't be so nosy.

و آن وقت است که یکی می‌تواند بگوید نباید اینقدر فضول باشی.

Let's try this one more time.

بیایید یک بار دیگر این را امتحان کنیم.

I'll say it three times.

سه بار میگم

Being nosy is one of my pet peeves.

فضول بودن یکی از ناراحتی های حیوان خانگی من است.

Being nosy is one of my pet peeves.

فضول بودن یکی از ناراحتی های حیوان خانگی من است.

Being nosy is one of my pet peeves.

فضول بودن یکی از ناراحتی های حیوان خانگی من است.

Did you get this one?

این یکی رو گرفتی؟

I said Being nosy is one of my pet peeves.

گفتم فضول بودن یکی از ناراحتی های حیوان خانگی من است.

And now you know what nosy means so  I don't have to explain that being.

و حالا می‌دانی که فضول یعنی چه، بنابراین مجبور نیستم آن موجود را توضیح دهم.

Nosy.

فضولی

Notice how this is a gerund statement,  

توجه کنید که چگونه این یک جمله ی جیروند است،

a sentence that starts with a gerund  verb, a verb in ING being nosy.

جمله ای که با یک فعل  شروع می شود ، یک فعل در ING nosy است.

Gerund statements are used  to make general statements.

عبارات Gerund برای بیان عبارات کلی استفاده می شود.

So in general, being nosy is one of my pet peeves.

بنابراین به طور کلی، فضول بودن یکی از ناراحتی های حیوان خانگی من است.

What is a pet peeve?

پیو حیوان خانگی چیست؟

A pet peeve is something  that especially annoys you.

خشم حیوان خانگی چیزی است که به خصوص شما را آزار می دهد.

So there are many things that annoy you.

بنابراین چیزهای زیادی وجود دارد که شما را آزار می دهد.

But a pet peeve is when whenever that  one thing happens, it really annoys you.

اما ناراحتی حیوان خانگی زمانی است که هر وقت آن یک اتفاق بیفتد، واقعاً شما را آزار می دهد.

So I googled this and according to Google,  

بنابراین من این را در گوگل جستجو کردم و به گفته گوگل،

the top three pet peeves things  that especially annoy people.

سه حیوان خانگی برتر چیزهایی را که مخصوصاً مردم را آزار می‌دهند، ناراحت می‌کنند.

The top three pet peeves are loud chewing.

سه پیو برتر حیوان خانگی جویدن با صدای بلند است.

So if your coworker is or your kids,  your husband or wife, loud chewing,  

بنابراین اگر همکارتان یا بچه‌هایتان، شوهر یا همسرتان، جویدن با صدای بلند، به این معنی

is that one of your pet peeves #2  according to Google is bad manners.

است که یکی از حیوان خانگی‌تان شماره 2 را زیر و رو می‌کند، طبق گفته گوگل، رفتار بدی است.

So if you have bad manners,  it means you're not polite.

بنابراین اگر اخلاق بدی دارید، به این معنی است که مودب نیستید.

So if someone holds the door  open for you in North America,  

بنابراین، اگر کسی در آمریکای شمالی را به روی شما باز نگه دارد،

it's considered polite to  say thank you to that person.

مودبانه است که از آن شخص تشکر کنید.

So if you hold the door open for  someone and the other person,  

بنابراین، اگر در را برای یکی و دیگری باز نگه دارید،

they go right in and they  don't say thank you to you.

آن‌ها مستقیماً وارد می‌شوند و از شما تشکر نمی‌کنند.

That would be an example of bad manners in North  America, and the person who held the door open  

این نمونه ای از بد اخلاقی در آمریکای شمالی خواهد بود ، و شخصی که در را باز نگه می دارد

would be annoyed because  that's one of their pet peeves.

آزرده می شود زیرا این یکی از ناراحتی های حیوان خانگی اوست.

And #3 according to Google, is clutter.

و شماره 3 به گفته گوگل، درهم ریختگی است.

Clutter describes when a room  is very disorganized or messy.

درهم ریختگی زمانی را توصیف می‌کند که یک اتاق بسیار نامرتب یا نامرتب است.

So if there were things all over my office,  

بنابراین، اگر در سرتاسر دفتر من چیزهایی وجود داشت،

papers everywhere, things were not neat  and organized, that would be clutter.

کاغذها همه جا بودند، همه چیز مرتب و منظم نبود، به هم ریختگی می شد.

What about you?

شما چطور؟

What's your pet peeve?

پیو حیوان خانگی شما چیست؟

Share your pet peeve in the comments below.

پیو حیوان خانگی خود را در نظرات زیر به اشتراک بگذارید.

Now let's do an imitation exercise where  you're going to imitate my pronunciation.

حالا بیایید یک تمرین تقلیدی انجام دهیم که در آن  می‌خواهید تلفظ من را تقلید کنید.

So you're going to listen to  me say the sentence and then  

بنابراین شما به حرف من گوش می دهید که جمله را می گویم و سپس

you are going to repeat the sentence out loud.

می خواهید جمله را با صدای بلند تکرار کنید.

So say the sentence out loud and  try to match my pronunciation,  

بنابراین جمله را با صدای بلند بگویید و سعی کنید با تلفظ من مطابقت داشته باشد،

and then you'll repeat that  three times for each sentence.

سپس آن را سه بار برای هر جمله تکرار خواهید کرد.

So let's do that right now.

پس بیایید همین الان این کار را انجام دهیم.

My mom nitpicks like crazy.

مامانم دیوونه گی می کنه

My mom nitpicks like crazy.

مامانم دیوونه گی می کنه

My mom nitpicks like crazy.

مامانم دیوونه گی می کنه

It's OK to be picky sometimes.

It's OK to be picky sometimes.

این اشکالی ندارد که گاهی اوقات گزنده باشیم.

این اشکالی ندارد که گاهی اوقات گزنده باشیم.

It's OK to be picky sometimes.

ایرادی ندارد که گاهی اوقات گزنده باشیم.

I'm beat, let's call it a day.

من کتک خورده ام، بیایید آن را یک روز بنامیم.

I'm beat, let's call it a day.

من کتک خورده ام، بیایید آن را یک روز بنامیم.

I'm beat, let's call it a day.

من کتک خورده ام، بیایید آن را یک روز بنامیم.

You shouldn't be so nosy.

نباید اینقدر فضول باشی

You shouldn't be so nosy.

نباید اینقدر فضول باشی

You shouldn't be so nosy.

نباید اینقدر فضول باشی

Being nosy is one of my pet peeves.

فضول بودن یکی از ناراحتی های حیوان خانگی من است.

Being nosy is one of my pet peeves.

فضول بودن یکی از ناراحتی های حیوان خانگی من است.

Being nosy is one of my pet peeves.

فضول بودن یکی از ناراحتی های حیوان خانگی من است.

Now let's focus on phrasal verbs  because natives love using them.

اکنون بیایید روی افعال عبارتی تمرکز کنیم زیرا بومیان استفاده از آنها را دوست دارند.

You'll learn 15 common  phrasal verbs in context and.

15 فعل عبارتی رایج را در متن و.

You'll review real.

شما واقعی را بررسی خواهید کرد.

World examples Remember that phrasal verbs  have multiple meanings depending on context.

مثال‌های جهانی به یاد داشته باشید که افعال عبارتی بسته به بافت، معانی متعددی دارند.

So I'll show you the phrasal  verb, and then I'll give you  

بنابراین من فعل عبارتی را به شما نشان می‌دهم ، و سپس

an example sentence so you can see  how that phrasal verb is being used.

یک جمله مثال به شما می‌دهم تا بتوانید نحوه استفاده از آن فعل عبارتی را ببینید.

Our first phrasal verb, Pull off.

اولین فعل عبارتی ما، Pull off است.

I know the team can pull it off.

من می دانم که تیم می تواند آن را به پایان برساند.

Pull off.

بکشید.

Do you know this one?

آیا این یکی را می شناسید؟

In this context, to pull off means to succeed  in doing something difficult or unexpected.

در این زمینه، عقب‌نشینی به معنای موفقیت در انجام کاری دشوار یا غیرمنتظره است.

For example, getting a high mark on your IELTS  is challenging, but I know you'll pull it off.

به عنوان مثال، گرفتن نمره بالا در آیلتس چالش برانگیز است، اما می‌دانم که از پس آن بر می‌آیید.

So notice here, I know you'll pull it off here.

بنابراین به اینجا توجه کنید، من می دانم که شما آن را در اینجا انجام خواهید داد.

It means I know you'll succeed at  getting a high mark on your IELTS.

این بدان معناست که می دانم شما در کسب نمره بالا در آیلتس موفق خواهید شد.

How about this one?

این یکی چطور؟

If you have a great teacher,  I know I'll pull it off.

اگر معلم بزرگی دارید، می‌دانم که این کار را انجام خواهم داد.

Maybe that's something you would say.

شاید این چیزی است که شما می گویید.

I know I'll pull it off.

من می دانم که آن را از بین می برم.

I will be successful if I have a great teacher  and I hope I'm not great teacher for you.

اگر معلم بزرگی داشته باشم، موفق خواهم شد و امیدوارم معلم خوبی برای شما نباشم.

If you agree with not put, that's right.

اگر موافق عدم قرار دادن هستید، درست است.

That's right, I'll pull it off with Jennifer's  help Put that's right in the comments.

درست است، من آن را با کمک جنیفر انجام خواهم داد . درست در نظرات قرار دهید.

And don't worry about taking notes because  I summarize everything in a free lesson PDF.

و نگران یادداشت برداری نباشید زیرا من همه چیز را در یک PDF درس رایگان خلاصه می‌کنم.

You can find the link in the description.

می توانید لینک را در توضیحات پیدا کنید.

Now let's listen to some real world  examples using this phrasal verb.

حالا بیایید با استفاده از این فعل عبارتی به چند مثال دنیای واقعی گوش دهیم.

Is it something you've really managed to pull off,  

آیا این چیزی است که شما واقعاً موفق به انجام آن شده اید،

or does the Middle East really  still have us kind of sucked in?

یا خاورمیانه واقعاً هنوز ما را به نوعی درگیر کرده است؟

So how did Ukraine pull  off such a stunning attack?

پس چگونه اوکراین چنین حمله خیره کننده ای را انجام داد؟

It requires a bit of confidence to  pull off our next phrase over Take off.

کمی اعتماد به نفس لازم است تا عبارت بعدی خود را در مورد Take off بیان کنیم.

Sarah's online store really took off.

فروشگاه اینترنتی سارا واقعا رونق گرفت.

Do you know what this means?

میدونی این یعنی چی؟

Take off.

This means to become successful or popular.

برخاستن.

این به معنای موفقیت یا محبوب شدن است.

For example, my YouTube channel  didn't take off at first.

برای مثال، کانال YouTube من در ابتدا شروع به کار نکرد.

It wasn't successful or popular at first,  

در ابتدا موفقیت آمیز یا محبوب نبود،

but I was persistent and consistent  and eventually it took off.

اما من پیگیر و ثابت بودم و در نهایت شروع به کار کرد.

Eventually it became successful, I could  also say, and eventually I pulled it off.

در نهایت موفقیت آمیز شد، می توانم هم بگویم، و در نهایت آن را انجام دادم.

I pulled it off.

من آن را کشیدم.

And in this case, it represents creating  and growing a successful YouTube channel.

و در این مورد، نشان‌دهنده ایجاد و رشد یک کانال YouTube موفق است.

Or I could say to you, if you're consistent, your  English fluency and confidence will take off.

یا می‌توانم به شما بگویم، اگر ثابت قدم باشید، تسلط و اعتماد به نفس انگلیسی‌تان بالا می‌رود.

Do you agree with that?

آیا شما با آن موافقید؟

Well put.

خوب قرار دهید.

That's right.

درست است.

That's right, put that's right in the comments.

درست است، همین را در نظرات قرار دهید.

Now let's listen to some real  world examples using this phrasal  

حالا بیایید به چند مثال دنیای واقعی با استفاده از این

verb just to the point where your  career is starting to take off.

فعل عبارتی تا جایی گوش دهیم که حرفه شما شروع به اوج گرفتن کند.

You're taking on seniority.

شما در حال گرفتن ارشد هستید.

After the trial, she was able to  move away to Florence and that's  

پس از محاکمه، او توانست به فلورانس برود و اینجاست

where we really see her career kind of take off.

که ما واقعاً شاهد پیشرفت شغلی او هستیم.

But once you look at that 10 year mark and beyond,  that's where things really start to take off.

اما وقتی به آن ۱۰ سال و بعد از آن نگاه کنید، اینجاست که همه چیز شروع به اوج گرفتن می‌کند.

Next, put off.

بعد، به تعویق بیندازید.

She put off scheduling her IELTS.

او برنامه ریزی آیلتس خود را به تعویق انداخت.

Do you know what put off means?

میدونی عقب انداختن یعنی چی؟

This means to delay or postpone doing something.

این به معنای به تاخیر انداختن یا به تعویق انداختن انجام کاری است.

She put off scheduling her IELTS  until she mastered phrasal verbs.

او برنامه ریزی آیلتس خود را تا زمانی که بر افعال عبارتی تسلط پیدا کند به تعویق انداخت.

Now, this means she'll schedule her  IELTS once she masters phrasal verbs.

اکنون، این بدان معناست که وقتی بر افعال عبارتی تسلط پیدا کرد، آیلتس خود را برنامه ریزی می کند.

You might say, let's put off the meeting.

شاید بگویید بیایید جلسه را به تعویق بیندازیم.

Let's delay the meeting  until after the long weekend.

بیایید جلسه را تا آخر هفته طولانی به تعویق بیندازیم.

Or your husband or roommate might ask you, are  we still cleaning out the garage this weekend?

یا ممکن است شوهر یا هم اتاقی‌تان از شما بپرسد، آیا هنوز این آخر هفته گاراژ را تمیز می‌کنیم؟

And you can say let's put it off until winter.

و می توانید بگویید بیایید آن را به زمستان موکول کنیم.

Let's delay it until winter.

بیایید آن را تا زمستان به تعویق بیندازیم.

Let's listen to some real world examples.

بیایید به چند نمونه دنیای واقعی گوش دهیم.

Do you put off writing a  paper until the last minute?

آیا نوشتن مقاله را تا آخرین لحظه به تعویق می اندازید؟

Just an idea being put off for a  better time that never came, bunnies.

فقط یک ایده در حال به تعویق افتادن برای زمانی بهتر که هرگز نیامد، خرگوش ها.

And I think it's such a waste when people  just put off their vacation or travel plans.

و من فکر می‌کنم وقتی مردم برنامه‌های تعطیلات یا سفر خود را به تعویق می‌اندازند بسیار هدر می‌رود.

Next turn around.

دور بعدی.

How did you turn around your online store?

چگونه فروشگاه آنلاین خود را تغییر دادید؟

Do you know what this means to turn around?

آیا می دانید این چرخش به چه معناست؟

This means to take a business plan or  system from not successful to successful.

این بدان معناست که یک طرح تجاری یا سیستم را از ناموفق به موفق تبدیل کنید.

For example, the new manager turned  the marketing department around,  

به‌عنوان مثال، مدیر جدید بخش بازاریابی را تغییر داد،

so to turn something around to take the marketing  department from not successful to successful.

تا کاری را تغییر دهد تا بخش بازاریابی از ناموفق به موفق تبدیل شود.

Or she turned around her speaking  skills by practicing speaking every day.

یا هر روز با تمرین صحبت کردن، مهارت‌های صحبت کردن خود را تغییر داد.

And you can add to this and say her excellent  

و می‌توانید به این اضافه کنید و بگویید

communication skills helped her  career take off become successful.

مهارت‌های ارتباطی عالی او به موفقیت شغلی او کمک کرد .

Let's listen to some real world examples.

بیایید به چند نمونه دنیای واقعی گوش دهیم.

I'm hoping we can turn it around.

امیدوارم بتوانیم آن را برگردانیم.

Accommodation that has turned  the business, turned it around.

اقامتگاهی که کسب و کار را تغییر داده است.

Our economy in peril.

اقتصاد ما در خطر است

We turned it around.

چرخاندیمش.

Our next phrasal verb call off.

فعل عبارتی بعدی ما call off.

Do you know why the meeting was called off?

آیا می دانید چرا جلسه لغو شد؟

Do you know what this means to call off?

آیا می دانید این به معنای لغو کردن چیست؟

This means to cancel something  that was planned or scheduled.

این به معنای لغو چیزی است که برنامه ریزی یا برنامه ریزی شده بود.

For example, the company had  to call off the conference,  

به عنوان مثال، شرکت مجبور شد کنفرانس را لغو کند،

cancel the conference because of the hurricane.

کنفرانس را به دلیل طوفان لغو کند.

Now let's compare this  sentence to one with put off.

حالا بیایید این جمله را با یک جمله با تاخیر مقایسه کنیم.

Remember, put off means delay.

به یاد داشته باشید، عقب انداختن به معنای تاخیر است.

The company had to put off the  conference because of the hurricane.

شرکت مجبور شد کنفرانس را به دلیل طوفان به تعویق بیندازد.

Do you know the difference  between these two sentences?

آیا تفاوت بین این دو جمله را می دانید؟

In the first example we call off the  conference will not happen, it is cancelled.

در مثال اول که لغو کردیم، کنفرانس اتفاق نخواهد افتاد، لغو شده است.

But in the second example, we put off the  conference will happen but at a later date.

اما در مثال دوم، ما کنفرانس را به تعویق انداختیم اما در تاریخ دیگری برگزار می‌شود.

Or you could say she called off her  birthday party when she got sick.

یا می‌توانید بگویید که وقتی مریض شد جشن تولدش را لغو کرد.

She cancelled it.

او آن را لغو کرد.

She didn't put it off, she called it off.

او آن را به تعویق نینداخت، او آن را لغو کرد.

Let's listen to some real world examples.

بیایید به چند نمونه دنیای واقعی گوش دهیم.

As violence, they began to receive  threats to call off their events.

به عنوان خشونت، آنها شروع به دریافت تهدید برای لغو رویدادهای خود کردند.

After two hours, the man looks  call off their attack and retreat.

پس از دو ساعت، مرد به نظر می‌رسد که حمله خود را متوقف کرده و عقب‌نشینی می‌کند.

So we decided to call off the.

بنابراین تصمیم گرفتیم که آن را لغو کنیم.

Wedding at the last minute.

عروسی در آخرین لحظه

How are you doing with these phrasal verbs so far?

تا به حال با این افعال عبارتی چطور کار می کنید؟

Our next phrasal verb to catch up on.

فعل عبارتی بعدی ما برای رسیدن به آن.

I spent the whole day catching up on emails.

تمام روز را صرف پیگیری ایمیل‌ها کردم.

Do you know what this means?

میدونی این یعنی چی؟

To catch up on this means to do something  that you haven't been able to do recently.

رسیدن به این امر به معنای انجام کاری است که اخیراً قادر به انجام آن نبوده‌اید.

For example, I need to catch up on your lessons.

به عنوان مثال، من باید به درس های شما برسم.

Maybe you say that to me or to your  teacher or your piano instructor.

شاید این را به من یا معلم یا مربی پیانو خود بگویید.

This means you haven't been able  to review the lessons recently.

این بدان معناست که اخیراً نمی‌توانید درس‌ها را مرور کنید.

So now you have many lessons to review  and you need to catch up on them.

بنابراین اکنون درس‌های زیادی برای مرور دارید و باید آنها را دنبال کنید.

You need to watch all the  lessons you haven't reviewed.

باید همه درس‌هایی را که مرور نکرده‌اید تماشا کنید.

Or you could say this weekend  I caught up on my chores.

یا می توانید بگویید این آخر هفته من به کارهایم پی بردم.

I did all the chores I haven't been able to  do because I was too busy doing other things.

همه کارهایی را که نتوانستم انجام دهم، انجام دادم زیرا بیش از حد مشغول انجام کارهای دیگر بودم.

So I put them off.

بنابراین آنها را به تعویق انداختم.

But this weekend I caught up on them.

اما این آخر هفته با آنها آشنا شدم.

Let's listen to some real world examples.

بیایید به چند نمونه دنیای واقعی گوش دهیم.

Anyone that wants to catch up on  that part of the story can go back  

هر کسی که می‌خواهد به آن بخش از داستان پی ببرد، می‌تواند به عقب برگردد

and watch our original issue,  which they should do anyway.

و شماره اصلی ما را تماشا کند، که به هر حال باید این کار را انجام دهد.

Because it feels like a way to catch  up on social media or read something.

زیرا به نظر راهی برای یافتن در رسانه‌های اجتماعی یا خواندن چیزی است.

Let's have this down.

بیایید این را پایین بیاوریم.

Catch up on e-mail.

با ایمیل تماس بگیرید.

Go home at a regular time.

در یک زمان مشخص به خانه بروید.

Our next phrasal verb blurred out.

فعل عبارت بعدی ما محو شد.

I can't believe I blurted  that out in front of my boss.

باورم نمی‌شود که جلوی رئیسم این حرف را زدم.

Do you know what this means to blurt out?

آیا می دانید که این به چه معناست که از بین بردن؟

This is when you say something  suddenly without thinking,  

این زمانی است که ناگهان چیزی را بدون فکر کردن می گویید،

often something that shouldn't have been said.

اغلب چیزی که نباید گفته می شد.

For example, let's say you're in a meeting and  

برای مثال، فرض کنید در یک جلسه هستید و در

you're discussing a strategy  or a goal, and you say P.

حال بحث درباره یک استراتژی یا یک هدف هستید، و می‌گویید P.

There's no way we'll pull that off.

هیچ راهی وجود ندارد که آن را حل کنیم.

There's no way we'll be successful.

هیچ راهی نیست که موفق بشیم

And then later in the meeting you can  say, oh, why did I blurt that out?

و بعداً در جلسه می‌توانید بگویید، اوه، چرا این را آشکار کردم؟

I have such a big mouth.

من خیلی دهن بزرگی دارم

So this is an expression to have a big mouth.

پس این عبارت است برای داشتن دهان بزرگ.

Someone who has a big mouth often  

کسی که دهان بزرگی دارد اغلب

says things they shouldn't say because  they don't think before they speak.

چیزهایی را می گوید که نباید بگوید زیرا قبل از صحبت کردن فکر نمی کند.

So people with big mouths often blurt things out.

بنابراین افرادی که دهان بزرگ دارند، اغلب چیزها را به زبان می آورند.

Or maybe your coworker is looking  for a new job but it was a secret.

یا شاید همکار شما به دنبال شغل جدیدی باشد اما این یک راز بوده است.

But then you say to your.

ولی بعد به خودت میگی

Co worker.

همکار.

I accidentally blurted out that  you're looking for a new job,  

من به طور تصادفی گفتم که به دنبال شغل جدیدی هستید،

so you said it suddenly without thinking.

بنابراین ناگهان بدون فکر کردن آن را گفتید.

Let's listen to some real world examples further.

بیایید به چند نمونه دنیای واقعی بیشتر گوش دهیم.

When girls blurt out answers without  raising their hands, one of you.

وقتی دخترها بدون اینکه دستشان را بالا ببرند جواب می دهند، یکی از شما.

So what's your story?

پس داستان شما چیست؟

Can you just blurt out a 30 second story?

آیا می توانید فقط یک داستان 30 ثانیه ای را بیان کنید؟

His first reflex was not to  blurt out what was going on next.

اولین انعکاس او این بود که آنچه را که در آینده می‌گذرد آشکار نکند.

Comb through.

شانه کنید.

Do you have time to comb through this report?

آیا برای بررسی این گزارش وقت دارید؟

Do you know what this means to comb  through and notice that B is silent?

آیا می‌دانید این به چه معناست که بتوانید آن را رد کنید و متوجه شوید که B ساکت است؟

Comb.

شانه.

Comb through.

شانه کنید.

This means to analyze or review  something carefully and completely.

این به معنای تجزیه و تحلیل یا بررسی چیزی با دقت و کامل است.

Before you submit your CV, you should comb  through it to make sure there are no errors.

قبل از ارسال رزومه، باید آن را بررسی کنید تا مطمئن شوید خطایی وجود ندارد.

That's always good advice.

این همیشه توصیه خوبی است.

Or I combed through this entire  textbook to prepare for my IELTS.

یا کل این کتاب درسی را بررسی کردم تا برای آیلتس آماده شوم.

You reviewed it entirely and completely.

شما آن را به طور کامل و کامل بررسی کردید.

She spent the whole afternoon combing through  old family photos to create a scrapbook.

او تمام بعدازظهر را صرف بررسی عکس‌های قدیمی خانوادگی کرد تا دفترچه‌ای بسازد.

Let's listen to some real world examples,  help NASA kind of comb through our data.

بیایید به چند نمونه دنیای واقعی گوش دهیم،  به ناسا کمک کنیم تا از داده‌های ما استفاده کند.

So I went back to my staff.

بنابراین به سمت کارکنانم برگشتم.

Let's comb through this.

بیایید از این طریق شانه بزنیم.

Go comb through their website next.

در ادامه وب سایت آنها را بررسی کنید.

Skim through.

از آن عبور کنید.

I only had enough time to skim through the report.

فقط وقت کافی داشتم تا گزارش را مرور کنم.

Do you know what this means to skim through?

آیا می دانید که این به چه معناست که از طریق آن بگذرید؟

This means to review something  quickly without going into detail,  

این به این معنی است که چیزی را به‌سرعت بدون وارد کردن جزئیات مرور کنید،

so you can think of it as  the opposite of comb through.

بنابراین بتوانید آن را برعکس «شانه کردن» در نظر بگیرید.

For example, the consultant  

به عنوان مثال، مشاور

has an impressive background, but I  only skimmed through his proposal.

سابقه چشمگیری دارد، اما من فقط پیشنهاد او را بررسی کردم.

I didn't read it fully.

کامل نخوندمش

She skimmed through the recipe to  make sure she had all the ingredients.

او دستور را مرور کرد تا مطمئن شود همه مواد را دارد.

So she looked at it quickly, not fully.

بنابراین او به سرعت به آن نگاه کرد، نه کامل.

Let's listen to some real world examples.

بیایید به چند نمونه دنیای واقعی گوش دهیم.

Can't sort of skim through it and I'm just going  

نمی توانم آن را مرور کنم و من فقط می خواهم

to skim through couple hit  a couple of the highlights.

Read the class syllabus, skim through  textbooks and review all the materials.

برنامه درسی کلاس را بخوانید، کتاب‌های درسی را مرور کنید و همه مطالب را مرور کنید.

Next, gloss over the consultant  glossed over the budget increase.

در مرحله بعد، مشاور را در مورد افزایش بودجه پنهان کنید.

Do you know what this means?

میدونی این یعنی چی؟

To gloss over?

برای درخشش؟

This means to briefly mention  something without going into  

این بدان معناست که به طور خلاصه به چیزی اشاره کنید بدون اینکه وارد

detail, and you do this often to  avoid discussing it thoroughly.

جزئیات شوید، و این کار را اغلب انجام می‌دهید تا از بحث کامل درباره آن اجتناب کنید.

For example, the manager glossed  over the consultant's rude comment.

به عنوان مثال، مدیر نظر گستاخانه مشاور را نادیده گرفت.

So how could he gloss over this rude comment?

پس چگونه می‌توانست از این اظهارنظر بی‌ادبانه چشم پوشی کند؟

Maybe he's in the middle of  a meeting and he says to the  

شاید او وسط یک جلسه است و به

consultant who remembers said something rude.

مشاوری که یادش می‌آید می‌گوید حرف بی‌ادبی گفته است.

He says to him, I appreciate your perspective.

او به او می گوید، من از دیدگاه شما قدردانی می کنم.

Anyway, let's review the upcoming conference.

به هر حال اجازه دهید کنفرانس پیش رو را مرور کنیم.

So he mentioned it briefly, but then  he quickly moved on to something  

بنابراین او به طور خلاصه به آن اشاره کرد، اما سپس به سرعت به سراغ چیز

else because he didn't want to spend  time reviewing that negative comment.

دیگری رفت زیرا نمی‌خواست وقت خود را صرف بررسی آن نظر منفی کند.

How about this one?

این یکی چطور؟

My brother always glosses over why his  girlfriend doesn't come to family gatherings.

برادرم همیشه به این موضوع اشاره می‌کند که چرا دوست دخترش به جمع‌های خانوادگی نمی‌آید.

He mentions it quickly but then  moves on to a different topic  

او به سرعت آن را ذکر می‌کند، اما سپس عمداً به موضوع دیگری می‌رود،

on purpose because he doesn't want to discuss it.

زیرا نمی‌خواهد در مورد آن بحث کند.

He glosses over it.

او آن را غرق می کند.

Let's listen to some real  world examples of this stuff.

بیایید به چند نمونه دنیای واقعی از این موارد گوش دهیم.

So I didn't want to gloss over anything.

بنابراین نمی‌خواستم چیزی را پنهان کنم.

In the early days, I would gloss  over my family's experience.

در روزهای اول، تجربه خانواده‌ام را پنهان می‌کردم.

I'll have to gloss over or  emit many formal details next.

بعداً باید بسیاری از جزئیات رسمی را نادیده بگیرم یا  منتشر کنم.

Pan out.

پان کردن.

The speaker we wanted didn't pan out.

اسپیکر مورد نظر ما رد نشد.

Do you know what this means to pan out?

آیا می دانید که این به چه معنی است که به بیرون بریزید؟

This means to have a successful outcome.

این به معنای داشتن یک نتیجه موفق است.

The strategy didn't pan out.

استراتژی به نتیجه نرسید.

This means the strategy wasn't successful,  didn't have a successful outcome.

این بدان معناست که استراتژی موفق نبوده، نتیجه موفقی نداشته است.

So we need to revise our approach.

بنابراین باید در رویکرد خود تجدید نظر کنیم.

Or you could say to your spouse  or roommate or family member,  

یا می‌توانید به همسر یا هم اتاقی یا یکی از اعضای خانواده‌تان بگویید،

let's see how our kitchen  Renault pans out before we start.

بیایید قبل از شروع کار، ببینیم آشپزخانه ما  رنو چگونه بیرون می‌آید.

The bathroom Renault is short for renovation.

حمام رنو برای نوسازی کوتاه است.

So you're renovating?

پس در حال بازسازی هستید؟

Your.

شما

Kitchen let's see how it pans out.

آشپزخانه بیایید ببینیم چگونه تابه می شود.

Let's see how successful it is  before we start another Renault,  

بیایید ببینیم قبل از شروع یک رنو دیگر،

another renovation, let's listen  to some real world examples.

بازسازی دیگری چقدر موفق است، به چند نمونه دنیای واقعی گوش دهیم.

Another reason why this learning styles  theory doesn't pan out and in that way  

دلیل دیگری که چرا این تئوری سبک‌های یادگیری به نتیجه نمی‌رسد و به این ترتیب

in case there were any failures  in case things didn't pan out.

در صورت عدم موفقیت در مواردی که همه چیز به نتیجه نمی‌رسد، شکست می‌خورد.

We're excited to see how the metrics of those pan.

ما هیجان زده هستیم که ببینیم معیارهای آن تابه چگونه است.

Out our next phrasal verb, drift off.

از فعل عبارتی بعدی ما، drift off.

I think I drifted off during the presentation.

من فکر می کنم در طول ارائه منحرف شدم.

Do you know what this means to drift off?

آیا می دانید که این به چه معنی است که رانده شدن؟

This means to gradually become less  focused or to fall asleep unintentionally,  

این بدان معناست که به تدریج تمرکز کمتری داشته باشید یا به طور ناخواسته به خواب بروید،

not on purpose, often while  engage in another activity.

نه عمدی، اغلب در حین انجام فعالیت دیگری.

Here's a real example.

در اینجا یک مثال واقعی است.

Sometimes I drift off when my husband  starts talking about his work.

گاهی اوقات وقتی شوهرم شروع به صحبت کردن در مورد کارش می‌کند، از خودم دور می‌شوم.

Now in this case, I don't fall asleep,  but I gradually stop paying attention  

حالا در این حالت، من خوابم نمی برد، اما به تدریج

to my husband and I start just  paying attention to other things.

به شوهرم توجه نمی کنم و فقط به چیزهای دیگر توجه می کنم.

We have another expression.

تعبیر دیگری داریم.

My mind wanders.

ذهنم سرگردان است

I drift off because my husband's  work is very technical and often  

من از آنجا دور می شوم زیرا کار شوهرم بسیار فنی است و اغلب

I don't really understand what he's saying.

من واقعاً نمی فهمم او چه می گوید.

So I drift off.

بنابراین من رانده می شوم.

You could also say I must have  drifted off during the movie.

شما همچنین می توانید بگویید که من باید در طول فیلم دور شده باشم.

Now this could mean that you stopped  paying attention to the movie and  

اکنون این می تواند به این معنی باشد که دیگر به فیلم توجه نکرده اید و

you started paying attention to other things.

شروع به توجه به چیزهای دیگر کرده اید.

Or quite likely you fell asleep during the movie  and you didn't even realize that it ended and  

یا به احتمال زیاد در طول فیلم خوابتان برد و حتی متوجه نشدید که تمام شد و

hours later you're asleep on your couch and the  movie is over and you had no idea you drifted off.

ساعت‌ها بعد روی کاناپه‌تان خوابیدید و فیلم تمام شده است و اصلاً فکر نمی‌کردید که از آنجا دور شده‌اید.

Let's listen to some real world examples.

بیایید به چند نمونه دنیای واقعی گوش دهیم.

Listening to the sound of the ocean  as you slowly drift off to sleep.

وقتی آرام آرام به خواب می روید، به صدای اقیانوس گوش می دهید.

It might feel nice for a while  to drift off into past memories.

ممکن است برای مدتی احساس خوشایندی به خاطرات گذشته داشته باشید.

Eventually, Henry began to  drift off for the last time.

سرانجام، هنری برای آخرین بار شروع به دور شدن کرد.

Next dip into We had to dip into  our emergency fund to make payroll.

فرو رفتن بعدی در ما مجبور شدیم برای پرداخت حقوق و دستمزد به صندوق اضطراری خود فرو برویم.

Do you understand this one?

این یکی رو میفهمی؟

To dip into this means to spend a portion  of a reserve or saving, often temporarily.

فرو رفتن در این به معنای صرف بخشی از یک ذخیره یا پس انداز، اغلب به طور موقت است.

So you have this reserve or  saving and if you dip into it,  

بنابراین شما این ذخیره یا پس‌انداز را دارید و اگر در آن فرو بروید،

you take a portion, some of that money out.

بخشی از آن پول را خارج می‌کنید.

So this is you specifically with spending money.

بنابراین این شما به طور خاص با خرج کردن پول هستید.

For example, the company had  to dip into its emergency fund,  

برای مثال، شرکت مجبور شد در صندوق اضطراری خود فرو برود،

so take a portion of that fund  to cover the unexpected expenses.

بنابراین بخشی از آن صندوق را برای پوشش هزینه‌های غیرمنتظره بگیرید.

Or we had to dip into our savings  to cover the cost of the car repair.

یا مجبور شدیم پس انداز خود را صرف کنیم تا هزینه تعمیر خودرو را پوشش دهیم.

Let's listen to some real world examples.

بیایید به چند نمونه دنیای واقعی گوش دهیم.

The House had initially proposed a $2700 payout,  

مجلس در ابتدا پرداخت 2700 دلاری را پیشنهاد کرده بود،

but couldn't muster the votes required  to dip into savings to pay for it.

اما نمی‌توانست آرای لازم را برای پس‌انداز برای پرداخت آن جمع‌آوری کند.

But there are other proposals to dip into  it, One for a school loan construction fund,  

اما پیشنهادهای دیگری برای فرو بردن در آن وجود دارد، یکی برای صندوق ساخت وام وام مدرسه،

and therefore I don't need to dip into my savings.

و بنابراین نیازی به پس‌اندازم ندارم.

Our next phrasal verb?

فعل عبارتی بعدی ما؟

Pick up.

برداشتن.

I pick up a lot of English  expressions by watching TV.

من با تماشای تلویزیون عبارات انگلیسی زیادی را می‌گیرم.

Do you know what this means in this context?

آیا می دانید این در این زمینه به چه معناست؟

Pick up means to learn something  informally or casually,  

برداشتن به معنای یادگیری چیزی به‌طور غیررسمی یا غیررسمی،

often through exposure rather than instruction.

اغلب از طریق قرار گرفتن در معرض به جای آموزش است.

So right now you're not  picking up these phrasal verbs.

بنابراین در حال حاضر شما این افعال عبارتی را انتخاب نمی‌کنید.

I'm teaching them to you.

من آنها را به شما آموزش می دهم.

This is formal instruction.

این یک دستورالعمل رسمی است.

But if you're watching ATV show and you hear  the speaker say a phrasal verb in speech,  

اما اگر در حال تماشای برنامه ATV هستید و می‌شنوید که گوینده یک فعل عبارتی را در گفتار می‌گوید،

and you learn the meaning of that  phrasal verb from that TV show,  

و معنای آن فعل عبارتی را از آن برنامه تلویزیونی یاد می‌گیرید،

you just picked up that phrasal  verb, which is a great way to learn.

فقط آن فعل عبارتی را انتخاب کرده‌اید ، که راهی عالی برای یادگیری است.

Or maybe you have a great skill you  know how to code and someone asks.

یا شاید مهارت زیادی دارید که می‌دانید چگونه کدنویسی کنید و کسی می‌پرسد.

You did you take coding.

کد نویسی گرفتی

Classes and you say no I just  picked it up over the years.

کلاس‌ها و شما می‌گویید نه، من فقط در طول سال‌ها آن را انتخاب کردم.

So you were exposed to coding and you just  learned it gradually from being exposed to it?

بنابراین شما در معرض کدنویسی قرار گرفتید و به تدریج آن را از قرار گرفتن در معرض آن یاد گرفتید؟

You didn't take formal classes  or have formal instruction.

شما در کلاس‌های رسمی شرکت نکرده‌اید یا آموزش رسمی نداشته‌اید.

Let's listen to some real world examples to  LinkedIn Learning more than ever to pick up  

بیایید به چند نمونه دنیای واقعی برای یادگیری LinkedIn بیشتر از همیشه گوش دهیم تا

new skills, find people with similar  hobbies and pick up new interests.

مهارت‌های جدید را بیابیم، افرادی با سرگرمی‌های مشابه پیدا کنیم و علایق جدیدی پیدا کنیم.

It's not uncommon for humans  to pick up new accents.

این غیرمعمول نیست که انسان ها لهجه های جدیدی را انتخاب کنند.

How about this phrasal verb?

در مورد این فعل عبارتی چطور؟

Shake off.

تکان دادن.

If you make a mistake, just shake it off.

اگر اشتباهی مرتکب شدید، فقط آن را تکان دهید.

Do you know this one?

آیا این یکی را می شناسید؟

If you're a Taylor Swift fan,  you probably do shake off.

اگر از طرفداران تیلور سویفت هستید، احتمالاً از خود می لرزید.

This means to get rid of something, such as  a problem or mistake, and move on from it.

این به معنای خلاص شدن از شر چیزی، مانند مشکل یا اشتباه، و حرکت از آن است.

So you can imagine the problem is  right here and you just shake it off.

بنابراین می‌توانید تصور کنید که مشکل اینجاست و شما فقط آن را از بین می‌برید.

Shake it off.

ولش کن

This is commonly used in sports.

این معمولا در ورزش استفاده می شود.

The coach might say to the  team, we're down three points,  

ممکن است مربی به تیم بگوید، ما سه امتیاز پایین آمده‌ایم،

which means we're losing by three  points, We're down three points.

به این معنی که با سه امتیاز شکست می‌خوریم، سه امتیاز پایین آمده‌ایم.

We need to shake it off and play better than ever.

ما باید آن را کنار بگذاریم و بهتر از همیشه بازی کنیم.

So this means not let let the  fact that we're losing affect us.

بنابراین این بدان معناست که اجازه ندهیم این واقعیت که در حال از دست دادن هستیم روی ما تأثیر بگذارد.

We need to forget about it  and play better than ever.

ما باید آن را فراموش کنیم و بهتر از همیشه بازی کنیم.

Or you could say, I know I  made a few grammar mistakes  

یا می‌توانید بگویید، من می‌دانم که در طول امتحان گفتاری‌ام چند اشتباه گرامر مرتکب شدم

during my spoken exam, but I just  shook them off and I passed which.

، اما فقط آن‌ها را رد کردم و موفق شدم.

Is a great.

عالی است

Reminder that you can make mistakes and  still pull it off, still be successful.

یادآوری کنید که می‌توانید اشتباه کنید و همچنان آن را برطرف کنید، همچنان موفق باشید.

And they shake off criticism  with the flip of the wig.

و با زدن کلاه گیس انتقاد را از بین می برند .

So my challenge is that we share  and we shake off those narratives.

بنابراین چالش من این است که ما آن روایت ها را به اشتراک می گذاریم و آن را کنار می گذاریم.

It had developed a reputation  as the king of knockoffs,  

این شهرت به عنوان پادشاه شکست‌ها پیدا کرده بود،

and it couldn't shake the  reputation of being a copycat.

و نمی‌توانست شهرت یک کپی‌کننده بودن را متزلزل کند.

Let's keep learning natural  expressions in context.

بیایید به یادگیری عبارات طبیعی در زمینه ادامه دهیم.

Now we're going to do something fun.

حالا یک کار سرگرم کننده انجام می دهیم.

We're going to review a conversation  I had with two girlfriends and this  

می‌خواهیم مکالمه‌ای را که با دو دوست دختر داشتم مرور کنیم و این

conversation is about scheduling a dinner.

مکالمه درباره برنامه‌ریزی یک شام است.

With friends.

با دوستان.

Here's a picture of me with my two close  friends, so you can put a face to the name.

در اینجا تصویری از من با دو دوست صمیمی ام است ، تا بتوانید نام آن را مشخص کنید.

On the left we have my friend Harminder, but  she goes by the name Harm and she's an engineer.

در سمت چپ ما دوستم هارمیندر را داریم، اما او با نام هارم شناخته می شود و یک مهندس است.

And on the right we have my friend Melissa.

و در سمت راست ما دوستم ملیسا را ​​داریم.

She has her PhD and she is  doing a research fellowship.

او دکترای خود را دارد و در حال انجام یک بورسیه تحقیقاتی است.

So these are my friends and  we're scheduling a get together.

بنابراین، اینها دوستان من هستند و ما در حال برنامه ریزی برای دور هم جمع شدن هستیم.

Let's review the e-mail.

بیایید ایمیل را بررسی کنیم.

Melissa lives in a different.

ملیسا در شرایط متفاوتی زندگی می کند.

City so she.

شهر پس او. برای من

Sent Harm and I an e-mail letting  us know that she's coming to town  

و هارم ایمیلی فرستاد و به ما اطلاع داد که او به شهر می‌آید

and she wanted to schedule a get together.

و او می‌خواهد یک جلسه با هم برنامه ریزی کند.

So let's review this e-mail from Melissa.

پس بیایید این ایمیل ملیسا را ​​بررسی کنیم.

Hi ladies, hope you're both doing well.

سلام خانم ها، امیدوارم هر دو حالتون خوب باشه

Spring is just around the corner.

بهار نزدیک است.

Now this is a nice expression.

حالا این یک بیان خوب است.

Here spring is just around the corner.

اینجا بهار نزدیک است.

The expression is to be.

بیان این است که باشد.

So our verb to be spring is.

پس فعل ما بهار بودن است.

Just.

فقط

Around the corner just is optional,  

اطراف گوشه اختیاری است،

but it is very commonly used and this  means happening soon or almost here.

اما بسیار رایج است و این به این معنی است که به زودی یا تقریباً اینجا اتفاق می‌افتد.

So it's just another way of saying spring  is almost here, Spring is happening soon.

بنابراین این فقط راه دیگری است برای گفتن اینکه بهار تقریباً فرا رسیده است، بهار به زودی اتفاق می افتد.

You can use this expression in any situation.

در هر شرایطی می توانید از این عبارت استفاده کنید.

In a work context, you could  say our or annual reviews.

در زمینه کاری، می‌توانید نظرات ما یا سالانه را بگویید.

Now notice I'm using our because reviews is  plural, so we need to conjugate our verb to be.

اکنون توجه داشته باشید که من از ما استفاده می‌کنم، زیرا reviews جمع است، بنابراین باید فعل to را به هم پیوند بزنیم.

Our annual reviews are just around the  corner, which means happening soon.

بررسی‌های سالانه ما تقریباً نزدیک است ، یعنی به زودی انجام می‌شود.

Now notice we don't put an  as or make corner plural.

حالا توجه داشته باشید که یک as قرار نمی دهیم یا آن را جمع گوشه نمی کنیم.

We only conjugate our verb to be.

ما فقط فعل to be را با هم ترکیب می کنیم.

Everything else remains the same.

بقیه چیزها ثابت می ماند.

So if you think about any event,  you could use this expression.

بنابراین اگر به هر رویدادی فکر می‌کنید، می‌توانید از این عبارت استفاده کنید.

My vacation is just around the corner.

تعطیلات من نزدیک است.

That could be a good one to use.

که می تواند برای استفاده خوب باشد.

All right, let's continue on.

بسیار خوب، بیایید ادامه دهیم.

Spring is just around the corner now.

اکنون بهار نزدیک است.

Just wanted to give you a heads up.

فقط میخواستم بهت سر بزنم

This is a great expression here  to give someone a heads up.

این یک عبارت عالی است در اینجا برای بالا بردن سر و صدای دیگران.

Let me write that out to give someone a heads up.

اجازه دهید آن را بنویسم تا کسی را بالا بکشم.

To give someone a heads up.

به کسی سر بلند کردن

This is when you give someone advanced knowledge,  knowledge or information on a specific topic.

این زمانی است که شما دانش، دانش یا اطلاعات پیشرفته‌ای را در مورد یک موضوع خاص به فردی می‌دهید.

So knowledge, information on a specific topic.

بنابراین دانش، اطلاعات در مورد یک موضوع خاص.

So in this case, a specific topic is that I'll be  in Ottawa where Harm and I live in a few weeks.

بنابراین در این مورد، یک موضوع خاص این است که من تا چند هفته دیگر در اتاوا خواهم بود، جایی که من و هارم در آن زندگی می‌کنیم.

So the actual event is happening  in a few weeks, 2-3 weeks.

بنابراین رویداد واقعی طی چند هفته، 2 تا 3 هفته اتفاق می‌افتد.

But she's letting us know now.

اما او اکنون به ما اطلاع می دهد.

So she's giving us the knowledge,  the information in advance so we  

بنابراین او دانش، اطلاعات را از قبل به ما می‌دهد تا

can plan ahead so we can look in our  calendars and make sure we're free.

بتوانیم از قبل برنامه‌ریزی کنیم تا بتوانیم در تقویم‌هایمان نگاه کنیم و مطمئن شویم که آزاد هستیم.

So you might say to your boss, just  a heads up that our annual reviews.

بنابراین ممکن است به رئیس خود بگویید، فقط یک سر از بررسی های سالانه ماست.

Is that what I said, annual reviews?

آیا این چیزی است که من گفتم، بررسی سالانه؟

Yeah, just a heads up that our annual  reviews are just around the corner,  

بله، فقط یک سر به بالا که بررسی‌های سالانه ما در گوشه و کنار است،

just around the corner now because  I use just in the expression,  

اکنون در گوشه و کنار است، زیرا من فقط در عبارت استفاده می‌کنم،

I might get rid of it here, but it  is common to use just a heads up.

ممکن است در اینجا از شر آن خلاص شوم، اما استفاده از یک سر بالا معمول است.

But you could just say heads up that our annual  

اما شما فقط می‌توانید بگویید که بررسی‌های سالانه   ما در همین

reviews are just around the  corner, heads up, heads up.

حوالی است.

So I'm letting my boss know  now so he can prepare for it.

بنابراین اکنون به رئیسم اطلاع می‌دهم تا بتواند برای آن آماده شود.

So very, very common expression.

بسیار بسیار رایج عبارت.

So she'll be in Ottawa in a few weeks.

بنابراین او چند هفته دیگر در اتاوا خواهد بود.

She gave us a heads up.

او به ما سر زد.

I would love to see you if you  aren't somewhere warm and tropical.

اگر جایی گرم و استوایی نیستید، دوست دارم شما را ببینم.

This is a little joke because  Canadians frequently go on  

این یک شوخی کوچک است زیرا کانادایی‌ها اغلب

vacation in the winter to a tropical  place because it's so cold in Canada.

در زمستان به یک مکان گرمسیری برای تعطیلات می‌روند زیرا در کانادا بسیار سرد است.

So this is just a little joke, OK?

پس این فقط یک شوخی کوچک است، خوب؟

Let's continue on with Melissa's e-mail.

بیایید با ایمیل ملیسا ادامه دهیم.

If you happen to be available on Saturday,  March 18th, that would work perfectly.

اگر روز شنبه، ۱۸ مارس در دسترس باشید، کاملاً کار می‌کند.

Let's take a look at this expression.

بیایید نگاهی به این عبارت بیندازیم.

We're using the verb happen, but it's followed  by an infinitive if you happen to be available.

ما از فعل اتفاق می‌زنیم، اما اگر در دسترس باشید، یک مصدر دنبال می‌شود.

This means to do or be by chance.

این یعنی انجام دادن یا تصادفی بودن.

So for example, if you happen to see  Maria, can you give her a heads up  

بنابراین، برای مثال، اگر اتفاقی ماریا را دیدید، می‌توانید به او توجه کنید

that the annual reviews are what's our  expression are just around the corner?

که بررسی‌های سالانه بیان ما دقیقاً در گوشه و کنار است؟

This is a very long sentence, but I  wanted to use all of our expressions.

این جمله بسیار طولانی است، اما من می‌خواستم از تمام عباراتمان استفاده کنم.

So let me just put this up here.

پس بگذارید این را اینجا بگذارم.

There's no room if you happen to see  Maria so happen and then are infinitive.

اگر اتفاقی ماریا را دیدید، جایی وجود ندارد که اتفاق بیفتد و سپس نامحدود باشید.

This means that you're not planning to  see Maria, it just happens by chance.

این به این معنی است که شما قصد دیدن ماریا را ندارید، این فقط به طور تصادفی اتفاق می افتد.

OK, so you don't have a  meeting scheduled with Maria,  

خوب، بنابراین شما با ماریا جلسه ای برنامه ریزی نکرده اید،

but maybe you work in the same building and  you frequently see Maria, so this is likely.

اما شاید در همان ساختمان کار می کنید و اغلب ماریا را می بینید، بنابراین این احتمال وجود دارد.

If you happen to see Maria,  can you give her a heads up?

اگر اتفاقی ماریا را دیدی، می‌توانی به او سر بزنی؟

Advanced information that the annual  reviews are just around the corner,  

اطلاعات پیشرفته مبنی بر اینکه بررسی‌های سالانه نزدیک است،

that the annual reviews are happening soon.

اینکه بررسی‌های سالانه به زودی انجام می‌شود.

Now Melissa included this.

حالا ملیسا این را در نظر گرفت.

If you happen to be available on Saturday,  

اگر روز شنبه در دسترس هستید،

just as a way of saying I understand  that you might not be available.

فقط به عنوان راهی برای گفتن من می دانم که ممکن است در دسترس نباشید.

So if by chance you're available on Saturday,  

بنابراین، اگر تصادفاً در روز شنبه، 18 مارس در دسترس باشید،

March 18th, that would work perfectly as I  have to make a presentation that afternoon  

این کار کاملاً جواب می‌دهد، زیرا من باید آن بعدازظهر یک ارائه ارائه کنم

and then the next morning, early afternoon,  I'll be heading back to Toto means Toronto.

و سپس صبح روز بعد، اوایل بعدازظهر، من به توتو به معنی تورنتو برمی‌گردم.

It's just the short way of saying  Toronto where Melissa lives now.

این تنها راه کوتاهی است که می‌توان گفت تورنتو جایی است که ملیسا اکنون در آن زندگی می‌کند. به

Notice the expression she used.

عبارتی که او استفاده کرده توجه کنید.

Head back to head back to.

سر پشت به سر برگشت به.

This is the more informal, casual  way of saying returning to Toronto  

این روش غیررسمی‌تر و غیررسمی‌تر است برای گفتن بازگشت به تورنتو

or going back to I'll be heading back to Toronto.

یا بازگشت به من به تورنتو برمی‌گردم.

So you can use this when you're  not at your home location.

بنابراین می‌توانید زمانی که در مکان خانه خود نیستید از آن استفاده کنید.

Even if you're at the store and you're going  home, you can say I'll be heading back home soon.

حتی اگر در فروشگاه هستید و به خانه می روید، می توانید بگویید به زودی به خانه برمی گردم.

So you can use that in lots of situations.

بنابراین می توانید در بسیاری از موقعیت ها از آن استفاده کنید.

If you'd rather do an early brunch on the  19th, that might also be a possibility.

اگر ترجیح می‌دهید در 19 روز یک برانچ زودهنگام داشته باشید ، ممکن است این نیز امکان پذیر باشد.

So she's giving us an alternative.

بنابراین او به ما یک جایگزین می دهد.

If Saturday doesn't work, then she suggested  an alternative, which is brunch on the 19th.

اگر شنبه کار نکرد، او یک جایگزین پیشنهاد کرد که در نوزدهم صبحانه است.

Brunch.

صبحانه.

Americans love brunch.

آمریکایی ها عاشق برانچ هستند.

OK, I know some students in  other parts of the world,  

خوب، من برخی از دانش‌آموزان را در سایر نقاط جهان می‌شناسم،

they're not really familiar  with brunch, what it is.

آنها واقعاً با برانچ آشنا نیستند.

So brunch.

پس برانچ

We have breakfast, lunch, dinner, right?

صبحانه، ناهار، شام می خوریم، درست است؟

These are our.

اینها ما هستند.

Three main meals.

سه وعده غذایی اصلی

Brunch is a combination of breakfast and lunch.

برانچ ترکیبی از صبحانه و ناهار است.

So brunch.

پس برانچ به

That's why we take the lunch from lunch,  but we put the B from breakfast, brunch.

همین دلیل است که ما ناهار را از ناهار می گیریم، اما B را از صبحانه، برانچ می گذاریم.

So it's a combination of breakfast, lunch,  

بنابراین ترکیبی از صبحانه، ناهار،

food items, food items, and it usually  takes place between 10:00 AM to 2:00 PM.

مواد غذایی، اقلام غذایی است و معمولاً بین ساعت 10 صبح تا 2 بعد از ظهر انجام می‌شود.

And it's very commonly held on Sundays.

و معمولاً یکشنبه ها برگزار می شود.

So most restaurants will have  a brunch menu on Sundays only.

بنابراین بیشتر رستوران‌ها فقط یکشنبه‌ها منوی برانچ خواهند داشت.

And that menu is available from  10:00 AM to 2:00 PM and you can  

و آن منو از ساعت 10 صبح تا 2 بعد از ظهر در دسترس است و می‌توانید

have breakfast or lunch items  or they combine those items.

اقلام صبحانه یا ناهار را بخورید یا این موارد را ترکیب کنند.

Does brunch exist where you live?

آیا برانچ در جایی که شما زندگی می کنید وجود دارد؟

Let me let me know in the comments.

در نظرات به من اطلاع دهید.

I want to know.

من می خواهم بدانم.

OK, so that was oh, still on.

خوب، پس اوه، هنوز روشن بود.

Fingers crossed.

انگشتان ضربدری.

This is when we hope something happens.

این زمانی است که امیدواریم اتفاقی بیفتد.

Fingers crossed, fingers crossed.

انگشتان ضربدری، انگشتان ضربدری.

So if you're taking your IELTS  exam, I would say fingers.

بنابراین اگر در امتحان آیلتس خود شرکت می کنید ، می گویم انگشتان دست.

Crossed you pass.

عبور شما عبور.

I hope you passed, so let  me just highlight this now.

امیدوارم قبول شده باشید، پس اجازه دهید اکنون این را برجسته کنم.

Also keep in mind all the notes I'm taking.

همچنین تمام یادداشت هایی را که می نویسم در نظر داشته باشید.

You can download the lesson PDF.

می توانید پی دی اف درس را دانلود کنید.

It will be in the comments section below.

در بخش نظرات زیر خواهد بود.

So fingers crossed to say  you hope something happens.

بنابراین انگشتان دست روی هم گذاشتند تا بگویند امیدوارید اتفاقی بیفتد.

Fingers crossed we'll be able to  organize an Ottawa rendezvous.

ما می‌توانیم یک قرار ملاقات در اتاوا ترتیب دهیم.

This is a French word, but we commonly use it  to say get together and Ottawa get together.

این یک کلمه فرانسوی است، اما ما معمولاً از آن برای گفتن با هم و اتاوا با هم استفاده می‌کنیم.

That would be the English version  of the word rendezvous get together.

این نسخه انگلیسی کلمه ranezvous get together خواهد بود.

OK, miss you both, Melissa.

باشه، دلم برای هردوتون تنگ شده، ملیسا.

Aw, so sweet.

اوه، خیلی شیرین

Now Harm replied to the e-mail.

حالا هارم به ایمیل پاسخ داد.

You reply to an e-mail, so let me just write that.

شما به یک ایمیل پاسخ می دهید، پس اجازه دهید من فقط آن را بنویسم.

Harm replied to the e-mail first.

هارم ابتدا به ایمیل پاسخ داد.

She was faster than me.

او سریعتر از من بود.

And let's see what she said.

و بیایید ببینیم او چه گفت.

Hi, Melissa.

سلام ملیسا

So nice to hear from you and so  excited you're coming to town.

خیلی خوشحالم که از شما می شنوم و خیلی هیجان زده ام که به شهر می آیید.

When you come to town, this is just a way  of saying you're coming to my location.

وقتی به شهر می‌آیید، این فقط راهی است برای گفتن اینکه به مکان من می‌آیید.

Ottawa is not a town, it's a city.

اتاوا یک شهر نیست، یک شهر است.

So it doesn't matter if the size of  your city is quite small or large.

بنابراین فرقی نمی‌کند که اندازه شهر شما بسیار کوچک یا بزرگ باشد.

We use it for any size.

ما از آن برای هر اندازه استفاده می کنیم.

It's just an expression.

این فقط یک بیان است.

Coming to town means coming  to the place where you are.

آمدن به شهر یعنی آمدن به مکانی که در آن هستید.

OK, Sunday brunch would work best.

خوب، برانچ یکشنبه بهترین کار را خواهد داشت.

OK, so Harm wants to have Sunday brunch.

خوب، پس هارم می خواهد صبحانه یکشنبه بخورد.

But also, I can make Saturday work, too.

اما همچنین، می توانم شنبه را نیز به کار بیاندازم.

So Harm prefers Sunday.

بنابراین هارم یکشنبه را ترجیح می دهد.

Would work best, Work best.

بهترین کار، بهترین کار.

I hope you're noticing  these expressions work best.

امیدوارم متوجه شده باشید که این عبارات بهترین عملکرد را دارند.

But I can also make Saturday work, too.

اما می توانم شنبه را نیز به کار بیاندازم.

All right, That's from Harm Now from me.

بسیار خوب، این از Harm Now از من است.

Then I reply.

سپس من پاسخ می دهم.

That's awesome.

این عالیه

I'm so glad you're coming.

خیلی خوشحالم که اومدی

So my, that's awesome.

پس من، این عالی است.

Well, it's explained right here.

خوب، در اینجا توضیح داده شده است.

It's the fact that Melissa  is coming, so that's awesome.

این واقعیت است که ملیسا در حال آمدن است، پس عالی است.

You could use a different adjective.

می توانید از صفت دیگری استفاده کنید.

That's amazing.

این شگفت انگیز است.

That's fabulous, that's wonderful.

این فوق العاده است، فوق العاده است.

These are some alternatives.

اینها چند جایگزین هستند.

I like the word awesome.

من کلمه فوق العاده را دوست دارم.

That's the one I always use.

این همان چیزی است که من همیشه استفاده می کنم. به

Notice the contraction that is.

انقباض که هست توجه کنید.

That's awesome.

این عالیه

So.

Just to express.

بنابراین.

فقط برای بیان

Good news.

خبر خوب

That's awesome.

این عالیه

So if you told me you passed  your IELTS, that's awesome.

بنابراین اگر به من بگویید که آیلتس خود را گذرانده‌اید، عالی است.

I'm so glad you passed your IELTS.

خیلی خوشحالم که آیلتس خود را قبول کردید.

I'm so glad you're coming to town.

خیلی خوشحالم که به شهر می آیی.

You're coming.

تو می آیی

I'm actually the opposite of harm.

من در واقع برعکس آسیب هستم.

Oh, oh, difficulty here.

اوه، اوه، مشکل اینجاست.

I'm being difficult.

دارم سخت میگیرم

So what was Harm?

خب هارم چی بود؟

Harm wanted to work.

هارم می خواست کار کند.

Harm wanted to meet for Sunday brunch.

هارم می خواست برای صبحانه یکشنبه همدیگر را ببینیم.

She said that would work best.

او گفت که این بهترین کار خواهد بود.

But I'm saying actually I'm the opposite.

اما من می گویم در واقع من برعکس هستم.

So that means Saturday.

پس یعنی شنبه.

Works.

کار می کند.

Best Saturday works best for me.

بهترین شنبه برای من بهترین کار را دارد.

OK oh I write it right here.

باشه اوه همینجا مینویسم

I'm the opposite of harm lol.

من مخالف ضرر هستم با

Laugh out loud right?

صدای بلند بخند درسته؟

Saturday would be best.

شنبه بهترین خواهد بود

Notice in our messages we commonly use would  be best just to express that hypothetical.

توجه داشته باشید که در پیام‌هایی که معمولاً استفاده می‌کنیم، بهتر است فقط آن فرضی را بیان کنیم.

But I could also say Saturday works best for me.

اما همچنین می توانم بگویم شنبه برای من بهترین کار را دارد.

I didn't write it, but you  can definitely include that.

من آن را ننوشتم، اما مطمئناً می‌توانید آن را وارد کنید.

You can even include it here.

حتی می توانید آن را در اینجا قرار دهید.

Saturday would be best for me.

شنبه برای من بهترین خواهد بود.

There's no difference in  meaning between these two.

هیچ تفاوتی در معنای بین این دو وجود ندارد.

They both convey the same message.

هر دو پیام یکسانی را منتقل می کنند.

I prefer Saturday, but just grammatically  they're a little bit different.

من شنبه را ترجیح می دهم، اما فقط از نظر دستوری کمی متفاوت هستند.

Oh, sorry, Saturday that should  just be Saturday works best.

اوه، متأسفم، شنبه که باید فقط شنبه باشد بهترین کار را دارد.

So because Saturday is a singular  day, I need my S on works, right?

بنابراین از آنجایی که شنبه یک روز منحصر به فرد است ، من به S خود نیاز دارم، درست است؟

If I said those days that would be  plural, those days work best for me.

اگر می‌گفتم آن روزها جمع می‌شوند، آن روزها برای من بهترین کار را دارند.

OK, so now my verb would be conjugated  with those days, which is plural.

خوب، پس حالا فعل من با آن روزها که جمع است جمع می شود.

But I can make Sunday work.

اما من می توانم یکشنبه را کار کنم.

OK, so I'm the opposite of harm.

خوب، پس من برعکس آسیب هستم.

So because harm and I don't  agree, we don't see eye to eye.

بنابراین، چون ضرر و من موافق نیستم، ما چشم به چشم نمی‌بینیم.

That's a good expression.

این بیان خوبی است.

I turned it to Melissa to make the decision.

آن را به ملیسا چرخاندم تا تصمیم بگیرد.

What's best for you, Melissa?

چه چیزی برای تو بهتر است، ملیسا؟

Oh, kind of sneaky of me.

اوه، یه جورایی یواشکی از من.

I put Melissa in the difficult position of  having to decide what's best for you, Melissa.

ملیسا را ​​در موقعیت دشواری قرار دادم که باید تصمیم بگیرد چه چیزی برای تو بهتر است، ملیسا.

Now you could also say this is very  common, but you could also say what  

اکنون می‌توانید بگویید که این بسیار رایج است، اما می‌توانید بگویید چه چیزی

works best for you Melissa, or I could  say what would be best for you Melissa.

برای شما بهتر است ملیسا، یا می‌توانم بگویم چه چیزی برای شما ملیسا بهتر است.

All of these have the exact same meaning.

همه اینها دقیقاً یک معنی را دارند.

So some nice alternatives for you.

بنابراین چند جایگزین خوب برای شما.

Now what does Melissa say?

حالا ملیسا چی میگه؟

What do you guys think?

بچه ها نظرتون چیه؟

Saturday or Sunday brunch?

صبحانه شنبه یا یکشنبه؟

Hi Jennifer and Harm.

سلام جنیفر و هارم.

Saturday evening, the 18th would be ideal as  

شنبه عصر، هجدهم ایده‌آل خواهد بود، زیرا

I won't have too much time the  next morning before my train.

صبح روز بعد قبل از قطار وقت زیادی نخواهم داشت.

OK, so she will be rushed on Sunday so it  would be difficult for her to have brunch.

بسیار خوب، بنابراین یکشنبه به او عجله می‌کنند، بنابراین صرف ناهار برای او دشوار خواهد بود.

I believe it leaves around noon.

من معتقدم حوالی ظهر می رود.

Yeah, that would be difficult because  we would have to meet at 93010 AM.

بله، این کار دشواری است زیرا باید در ساعت 93010 صبح همدیگر را ملاقات کنیم.

No, even earlier, because if it leaves at noon,  she would have to be at the train station at noon.

نه، حتی زودتر، زیرا اگر ظهر حرکت کند، باید ظهر در ایستگاه قطار باشد.

So she'd probably have to leave  the restaurant around 11:00 AM.

بنابراین احتمالاً باید رستوران را حوالی ساعت 11 صبح ترک کند.

That would not leave a lot of time.

که زمان زیادی باقی نمی ماند.

Now notice she said it leaves  around noon even though we're  

اکنون توجه کنید که او می‌گوید حوالی ظهر می‌رود، حتی اگر

talking about a future day,  three weeks in the future.

درباره یک روز آینده، سه هفته آینده صحبت می‌کنیم.

Why did she use the present?

چرا او از هدیه استفاده کرد؟

Simple.

ساده

the IT is the train right?

آی تی قطار است درست است؟

So my train leaves around noon, but this is 3  weeks from today so this is in the future right?

بنابراین قطار من حوالی ظهر حرکت می‌کند، اما از امروز 3 هفته گذشته است، پس این در آینده است، درست است؟

So why did she use the present simple?

پس چرا او از حال ساده استفاده کرد؟

Because we use the present simple in the  future for one very specific situation,  

زیرا ما از زمان حال ساده در آینده برای یک موقعیت بسیار خاص استفاده می‌کنیم،

and that's timetable events.

و آن رویدادهای جدول زمانی است.

Or you could consider it a scheduled event.

یا می توانید آن را یک رویداد برنامه ریزی شده در نظر بگیرید.

So your transportation, your planes, your  trains, your boats, major transportation.

بنابراین حمل و نقل شما، هواپیماهای شما، قطارهای شما، قایق های شما، حمل و نقل اصلی.

You have a ticket with a departure time.

شما یک بلیط با ساعت حرکت دارید.

So even if your trip is next month,  you would still say my flight leaves  

بنابراین حتی اگر سفر شما در ماه آینده باشد، باز هم می‌گویید پرواز من

at 6:00 AM next month even if it's in the  future because we use the present simple.

ساعت 6 صبح ماه آینده انجام می‌شود، حتی اگر در آینده باشد، زیرا ما از زمان حال ساده استفاده می‌کنیم.

I'll write that for you.

من آن را برای شما می نویسم.

Present simple.

ساده ارائه کنید.

Oops.

Not present time, present simple for timetable  events or scheduled events in the future.

اوه

زمان حال نیست، برای رویدادهای جدول زمانی یا رویدادهای برنامه‌ریزی‌شده در آینده ساده است.

OK, so that's why she said it leaves around noon.

خوب، به همین دلیل او گفت که نزدیک ظهر می رود.

She goes on to say I'm off to Denver.

او ادامه می دهد و می گوید من به دنور می روم.

When you're going somewhere, Denver, Co is the  place where she's going in the United States.

وقتی به جایی می‌روید، دنور، کو مکانی است که او در ایالات متحده می‌رود. من

I'm off to.

به.

This is a great expression.

این یک بیان عالی است.

So when you're leaving to go somewhere,  you could say I'm off to the store.

بنابراین وقتی می‌خواهید برای رفتن به جایی بروید، می‌توانید بگویید من به فروشگاه می‌روم. به

See you soon.

زودی می بینمت.

I'm off to the conference.

من میرم کنفرانس

See you next week.

هفته آینده می بینمت.

OK, I'm off to and then the  location where you're going.

خوب، من می روم و سپس مکانی که می روید.

This is an excellent expression.

این یک بیان عالی است.

Now notice the verb to be because if  it is you and your friend or Co worker,  

اکنون به فعل to be توجه کنید زیرا اگر شما و دوست یا همکارتان هستید،

you would say we are, which I  would write as a contraction.

می‌گویید ما هستیم، که من آن را به صورت انقباض می‌نویسم.

We're off to the conference.

ما به کنفرانس می رویم.

See you next week.

هفته آینده می بینمت.

I'm off to Denver on the 21st of March.

من در 21 مارس به دنور می روم.

So that only gives me one day to pack, etcetera.

به طوری که فقط یک روز به من فرصت می دهد تا بسته بندی کنم، و غیره.

So pack whatever else she  needs to do between trips.

بنابراین هر کاری که او باید انجام دهد بین سفرها ببندید.

If this weren't the case, I would have tried  to extend my stay in Ottawa by another day.

اگر اینطور نبود، سعی می کردم یک روز دیگر اقامتم در اتاوا را تمدید کنم.

So she's giving us the reason why  she has to leave so early on Sunday  

بنابراین او دلیلی را به ما می‌دهد که چرا باید یکشنبه خیلی زود آنجا را ترک کند

and it's not possible to have brunch on Sunday.

و نمی‌توان روز یکشنبه برانچ داشت.

Basically no pressure at all, but it  would be fun to meet up all together.

اساساً هیچ فشاری وجود ندارد، اما لذت بخش خواهد بود که همه با هم ملاقات کنیم.

We commonly put the preposition up with meet  when we're getting together with friends.

معمولاً وقتی با دوستان دور هم جمع می شویم، حرف اضافه را با meet قرار می دهیم.

Do you want to meet up tonight?

میخوای امشب همدیگه رو ببینیم؟

You could also say meet.

همچنین می توانید بگویید ملاقات کنید.

It's one of those phrasal verbs that  are optional and has the same meaning.

این یکی از آن افعال عبارتی است که اختیاری هستند و به همان معنا هستند.

You want to meet up tonight?

میخوای امشب همدیگه رو ببینیم؟

Now, I wrote this the way I would write this to  

اکنون، من این را طوری نوشتم که برای

a friend because we commonly leave out  unnecessary words like auxiliary verbs.

یک دوست می‌نویسم، زیرا معمولاً کلمات غیرضروری مانند افعال کمکی را کنار می‌گذاریم.

Do you want to meet up tonight?

میخوای امشب همدیگه رو ببینیم؟

Do you want to meet tonight?

میخوای امشب ببینیم؟

OK, they have the exact same meeting but  I would use this with social situations.

خوب، آنها دقیقاً همان جلسه را دارند، اما من از آن در موقعیت‌های اجتماعی استفاده می‌کنم. با

That being said, harm if you  can't make it on Saturday,  

این اوصاف، اگر نتوانید شنبه درست کنید، ضرر دارد،

perhaps we can grab a quick coffee  on Sunday morning before I take off.

شاید بتوانیم یک قهوه سریع صبح یکشنبه قبل از پرواز من بخوریم.

Take off is a casual way of saying leave, leave.

برخاستن یک روش معمولی برای گفتن ترک، ترک است.

Now a lot of students know this one  because your flight takes off right?

اکنون بسیاری از دانش‌آموزان این یکی را می‌دانند، زیرا پرواز شما درست انجام می‌شود؟

That is the expression we use.

این عبارتی است که ما استفاده می کنیم.

My flight takes off around noon.

پرواز من حوالی ظهر انجام می شود.

My flight leaves around noon.

پرواز من حوالی ظهر حرکت می کند.

And notice this is in the present.

و توجه کنید که این در زمان حال است.

Simple because it's a scheduled event.

ساده است زیرا یک رویداد برنامه ریزی شده است.

Grab is a common casual way of saying have have.

چنگ زدن یک روش معمولی برای گفتن داشتن است.

We can have a quick coffee.

می توانیم یک قهوه سریع بخوریم.

We can grab a quick coffee.

می توانیم سریع یک قهوه بخوریم.

It's a casual way.

این یک راه معمولی است.

We commonly use it though with friends  or in casual social situations.

ما معمولاً از آن با دوستان یا در موقعیت‌های اجتماعی معمولی استفاده می‌کنیم.

Whatever works best.

هر چه بهترین کار را انجام دهد.

And remember I told you optionally, you  can say whatever works best for you.

و به یاد داشته باشید که به صورت اختیاری به شما گفتم، می‌توانید هر چیزی را که برایتان بهتر است بگویید.

Or in this case, because she's talking to harm and  

یا در این مورد، چون او با من و آزار صحبت می‌کند

me, she could say you ladies,  whatever works best for you.

، می‌تواند بگوید شما خانم‌ها، هر چیزی که برای شما بهتر است.

Whatever works best for you ladies to include  both of us, but whatever works best for you.

هر چیزی که برای شما بهتر است خانم‌ها شامل هر دوی ما شود، اما هر چیزی که برای شما بهتر است.

I'm so excited to see you both.

از دیدن هر دوی شما بسیار هیجان زده هستم.

Oh right, So what do we do?

اوه درسته پس چیکار کنیم؟

Do we get together on Saturday or Sunday?

شنبه یا یکشنبه دور هم جمع می شویم؟

So this is from Harm.

پس این از آسیب است.

Sounds great.

عالی به نظر می رسد.

I'm in for Saturday night.

من برای شنبه شب هستم.

So Harm changed her mind and she decided  she can meet meet up on Saturday night.

بنابراین هارم نظرش را تغییر داد و تصمیم گرفت می‌تواند شنبه شب ملاقات کند.

Notice I'm in for Saturday night.

توجه کنید من برای شنبه شب هستم.

This is a casual way of accepting something.

این یک روش معمولی برای پذیرش چیزی است.

Do you want to go to the movies tomorrow?

میخوای فردا بری سینما؟

Sure, I'm in.

مطمئناً، من وارد شده‌ام.

Sure, I'm in.

مطمئناً، من وارد هستم.

So it's just a very casual way of  accepting a casual social invitation.

بنابراین این فقط یک روش بسیار معمولی برای پذیرش یک دعوت اجتماعی معمولی است.

I'm in.

من وارد شدم.

I'm in looking forward to seeing you ladies.

منتظر دیدار شما خانم ها هستم.

Now notice to and then our verb ING because to is  

اکنون به to و سپس فعل ما ING توجه کنید زیرا to

functioning as a preposition and we  use gerund verbs after prepositions.

به عنوان حرف اضافه عمل می کند و ما از افعال جنوند بعد از حروف اضافه استفاده می کنیم.

I see a lot of mistakes with this expression,  

من اشتباهات زیادی با این عبارت می‌بینم،

even though it's one of the most common  expressions in English, but I see mistakes.

اگرچه یکی از رایج‌ترین عبارت‌های انگلیسی است، اما اشتباهاتی را می‌بینم.

Looking forward to going on vacation.

مشتاقانه منتظر رفتن به تعطیلات.

I had to think of something that I'm  looking forward to looking forward  

باید به چیزی فکر می کردم که مشتاقانه منتظر

to going on vacation, looking forward to  buying a new car, whatever it might be.

رفتن به تعطیلات هستم، مشتاقانه منتظر خرید یک ماشین جدید، هر چه که باشد.

And then I should point out  because it's not included.

و سپس باید اشاره کنم زیرا شامل آن نمی‌شود.

It's I'm so it's to be looking forward  to because it's taking place right now.

من هستم پس باید مشتاقانه منتظرش باشم زیرا در حال حاضر در حال انجام است. من

I'm looking forward to buying a new car.

مشتاقانه منتظر خرید یک ماشین جدید هستم.

So don't forget that Jaron Vert so  harms in for Saturday and what do I say?

پس فراموش نکنید که Jaron Vert برای شنبه خیلی ضرر دارد و من چه بگویم؟

Awesome.

عالیه

How about for Roos Cafe in the market?

کافه روس در بازار چطور؟

The market is an area in Ottawa.

بازار منطقه ای در اتاوا است.

OK, so this is just an area of the city.

خوب، پس این فقط یک منطقه از شهر است. به آن

It's called the market area of the city.

منطقه بازار شهر می گویند.

So I said awesome.

پس گفتم عالیه

I told you guys I like the word awesome, right?

من به شما گفتم بچه ها من کلمه عالی را دوست دارم، درست است؟

So I used it again.

پس دوباره استفاده کردم.

Awesome.

عالیه

How about I'm using this to  suggest, how about Faroos Cafe?

چطور از این برای پیشنهاد استفاده کنم، کافه فاروس چطور؟

So we're meeting for dinner on Saturday night.

پس شنبه شب برای شام دور هم جمع می شویم.

I'm suggesting a restaurant.

من رستورانی را پیشنهاد می کنم.

It's a Middle Eastern restaurant  called Faroos Cafe in the market.

این یک رستوران خاورمیانه به نام Faroos Cafe در بازار است.

And then I shared the menu so they can look at  the menu and see if they want that type of food.

و سپس منو را به اشتراک گذاشتم تا آنها بتوانند به منو نگاه کنند و ببینند آیا آن نوع غذا را می‌خواهند یا خیر.

And then I added happy to go anywhere though.

و سپس اضافه کردم که خوشحالم که هر کجا می روم.

MMM, what does this mean?

MMM، این به چه معناست؟

Happy to go anywhere though?

با این حال از رفتن به هر جایی خوشحال هستید؟

I suggested Faroos Cafe, but  I want them to know if Melissa  

من کافه فاروس را پیشنهاد کردم، اما می‌خواهم بدانند که آیا ملیسا

really wanted to go to a different  restaurant or Harm really wanted to.

واقعاً می‌خواست به رستوران دیگری برود یا هارم واقعاً می‌خواست.

That's fine by me.

از نظر من خوبه

I left out the subject and the verb to  be very common in casual conversation.

فاعل و فعل to be بسیار رایج در مکالمه معمولی را کنار گذاشتم.

I'm happy to go anywhere though.

با این حال خوشحالم که به هر جایی بروم.

We add though at the end of a sentence  to suggest there's some kind of contrast.

هر چند را در انتهای جمله اضافه می کنیم تا نشان دهیم نوعی تضاد وجود دارد.

The contrast is I want to go to Foruse Cafe.

کنتراست این است که من می خواهم به کافه فوروسه بروم.

That's my choice.

این انتخاب من است.

But if harm doesn't, that's OK.

اما اگر ضرر نداشته باشد، اشکالی ندارد.

So there's that contrast there when you use a ****  or however you can add though at the end and then  

بنابراین وقتی از **** استفاده می‌کنید این تضاد وجود دارد یا می‌توانید در آخر آن را اضافه کنید و سپس

a little :) just to let them know I won't be  upset if they don't like the food at Farouz.

کمی :) فقط برای اینکه به آنها بفهمانم اگر غذای فاروز را دوست نداشته باشند ناراحت نمی‌شوم.

OK.

باشه

And then Melissa said hi ladies,  so great that we can all meet up.

و سپس ملیسا گفت سلام خانم ها، آنقدر عالی که همه ما می توانیم ملاقات کنیم.

She could have said meet the  up is optional on the 18th.

او می‌توانست بگوید ملاقات با تا در هجدهم اختیاری است.

Veru sounds awesome.

Veru عالی به نظر می رسد.

It's been on my list for ages.

سالهاست که در لیست من بوده است.

So for ages.

بنابراین برای سنین

This is a great time reference,  and it means for a long time now.

این یک مرجع زمانی عالی است، و مدت زیادی است که معنی دارد. به

Notice the verb tense.

زمان فعل توجه کنید.

What verb tense did Melissa use?

ملیسا از چه زمان فعل استفاده کرد؟

It has been, which is the present.

بوده است که حال است.

Perfect because she put it on her list,  her list of places she wants to go or try.

عالی است زیرا او آن را در فهرست خود، فهرست مکان‌هایی که می‌خواهد برود یا امتحان کند، قرار داده است.

She put it on her list six months  ago, a year ago, two years ago,  

او آن را شش ماه پیش، یک سال پیش، دو سال پیش در فهرست خود قرار داد

and it's been on her list ever since.

و از آن زمان در لیست او قرار دارد.

So we use the present perfect for an action  that starts in the past and continues until now.

بنابراین ما از زمان حال کامل برای اقدامی استفاده می‌کنیم که از گذشته شروع شده و تا کنون ادامه دارد.

It's still on her list.

هنوز در لیست اوست.

That being said, I'm up for whatever.

که گفته شد، من برای هر کاری آماده هستم.

So Melissa, sorry, Melissa is  doing the same thing because  

بنابراین ملیسا، متاسفم، ملیسا همین کار را می‌کند، زیرا

Harm hasn't told us if she wants  Furus or a different restaurant.

هارم به ما نگفته است که Furus یا رستوران دیگری را می‌خواهد.

So Melissa is also saying if you don't  want to go to Furus, that's OK with me.

بنابراین ملیسا همچنین می‌گوید اگر نمی‌خواهید به Furus بروید، برای من مشکلی نیست.

I'm up for whatever, to be up for something.

من برای هر کاری آماده هستم، برای چیزی آماده هستم.

This is a very casual expression  to be up for something.

این یک عبارت بسیار معمولی است برای داشتن چیزی.

This means to be willing to do or try something.

این به این معنی است که مایل به انجام یا امتحان کردن چیزی هستید.

OK, so you might say I'm up for having.

خوب، پس ممکن است بگویید من آماده ام.

No, I'm up for going to the movies tonight.

نه، امشب قراره برم سینما.

So a friend might say, oh, do  you want to go to the movies?

بنابراین یک دوست ممکن است بگوید، اوه، آیا می‌خواهید به سینما بروید؟

No, I'm up for it.

نه، من برای آن آماده هستم.

I'm up for going to the movies.

من برای رفتن به سینما آماده هستم.

I'm up for it, which means I'm  willing to go to the movies.

من برای آن آماده هستم، به این معنی که من حاضرم به سینما بروم.

I'm accepting it.

من قبولش میکنم

Basically, I'm up for it.

اساساً من برای آن آماده هستم.

I'm up for that.

من برای آن آماده هستم.

And then finally, what does harm say works for me?

و در نهایت، آسیب می گوید چه چیزی برای من کار می کند؟

We've used this a lot.

ما از این خیلی استفاده کرده ایم.

Now, remember in this message we have dropped  a lot of subjects and auxiliary verbs.

اکنون، به یاد داشته باشید که در این پیام ما تعداد زیادی موضوع و افعال کمکی را حذف کرده‌ایم.

That works for me.

این برای من کار می کند.

I.

من

Can't wait.

نمی توانم صبر کنم.

Very common to just drop these unnecessary words.

بسیار معمول است که فقط این کلمات غیر ضروری را کنار بگذارید.

That works for me too.

برای من هم کار می کند.

Works for me and she's adding the S here because  

برای من کار می کند و او S را اینجا اضافه می کند، زیرا

even though she didn't include the  subject, the subject is singular.

حتی اگر موضوع را وارد نکرده باشد، موضوع مفرد است.

So she's still conjugating her verb correctly  even though she didn't include the subject.

بنابراین او هنوز هم فعل خود را به درستی صرف می‌کند، حتی اگر فاعل را وارد نکرده باشد.

Works for me too.

برای من هم کار میکنه

Can't wait.

نمی توانم صبر کنم.

And then I think I wrote awesome.

و بعد فکر می کنم عالی نوشتم.

My favorite word.

کلمه مورد علاقه من

Awesome.

I booked for RUSE for 7:00 PM and then that's it.

عالیه

من برای RUSE برای ساعت 7:00 عصر رزرو کردم و بعد تمام شد.

I booked book.

من کتاب رزرو کردم

When you book a reservation.

وقتی رزرو می کنید.

When you book a ticket, it  means you make a reservation.

وقتی بلیط رزرو می‌کنید، به این معنی است که رزرو کرده‌اید.

You make a reservation or you  confirm a scheduled event.

رزرو می‌کنید یا رویداد برنامه‌ریزی‌شده را تأیید می‌کنید.

Like a scheduled event could  be your airfare for example.

مثلاً یک رویداد برنامه‌ریزی‌شده می‌تواند بلیط هواپیما شما باشد.

I booked my flight.

پروازم را رزرو کردم

So you confirmed that scheduled event.

بنابراین شما آن رویداد برنامه ریزی شده را تایید کردید.

You purchased your ticket.

شما بلیط خود را خریداری کردید

Basically I booked my flight, I  booked Faroos, I made the reservation.

اساساً پروازم را رزرو کردم، فاروس را رزرو کردم، رزرو کردم.

Now you can absolutely use book for restaurants.

اکنون می توانید کاملاً از کتاب برای رستوران ها استفاده کنید.

Extremely common.

بسیار رایج است.

But it is also common to say I  made a reservation at Faroos.

اما این نیز رایج است که بگوییم در فاروس رزرو کردم.

If you use make a reservation,  

اگر از رزرو کردن استفاده می‌کنید،

you have to use at and then the name of the  restaurant I made a reservation at foruse.

باید در و سپس از نام رستورانی که در foruse رزرو کردم استفاده کنید.

So obviously it's a lot easier to just say book.

بنابراین بدیهی است که گفتن کتاب بسیار ساده تر است.

And this is in the past simple  because it's a completed action.

و این در گذشته ساده است زیرا یک اقدام کامل شده است.

I booked foruse for seven.

من foruse برای هفت رزرو کردم.

I booked my flight so this is still in  the future at the time I'm recording this.

من پروازم را رزرو کردم، بنابراین در زمانی که دارم این را ضبط می‌کنم، هنوز در آینده است.

I am very excited to see my friends and  go to Furus Cafe and I hope you learned  

من از دیدن دوستانم و رفتن به کافه Furus بسیار هیجان‌زده هستم و امیدوارم که

a lot of natural vocabulary to help you  schedule your next visit with your friends.

بسیاری از واژگان طبیعی را یاد گرفته باشید تا به شما کمک کند برای بازدید بعدی خود با دوستان خود برنامه ریزی کنید.

So do you like this new way  of improving your fluency?

بنابراین آیا این روش جدید برای بهبود تسلط خود را دوست دارید؟

If you do, put let's go, let's  go, put let's go in the comments.

اگر این کار را کردید، بگذارید اجازه دهید برویم، بیایید برویم، بگذارید در نظرات بگذارید.

And of course, make sure you like this lesson,  

و البته، مطمئن شوید که این درس را دوست دارید،

share it with your friends and subscribe so  you're notified every time I post a new lesson.

آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید و مشترک شوید تا هر بار که یک درس جدید را پست می‌کنم به شما اطلاع داده شود.

And you can get this free speaking  guide where I share 6 tips on how  

و می‌توانید این راهنمای مکالمه رایگان را دریافت کنید، جایی که من ۶ نکته را در مورد نحوه

to speak English fluently and confidently.

صحبت کردن روان و مطمئن انگلیسی به اشتراک می‌گذارم.

You can click here to download it or  look for the link in the description.

می‌توانید برای دانلود آن اینجا را کلیک کنید یا به دنبال پیوند در توضیحات بگردید.

And I have another lesson I know you'll  love, so make sure you watch it right now.

و درس دیگری دارم که می‌دانم دوست خواهید داشت، پس حتماً همین الان آن را تماشا کنید.