Learn 32 Daily Words With An English Short Story | Learn English Through Story

Today you're going to learn English through story.

امروز می خواهید انگلیسی را از طریق داستان یاد بگیرید. می‌خواهیم

We're going to read a story together so  you can improve all areas of your English.

داستانی را با هم بخوانیم تا بتوانید همه زمینه‌های انگلیسی خود را بهبود ببخشید.

Welcome back to JForrest English.

به JForrest English خوش آمدید.

Of course, I'm Jennifer.

البته من جنیفر هستم.

Now let's get started.

حالا بیایید شروع کنیم.

Our story today is called the Job Offer.

داستان امروز ما Job Offer نام دارد.

Emily and Jake sat in their favorite cafe,  

امیلی و جیک در کافه مورد علاقه‌شان نشستند،

sipping lattes and enjoying their  usual Friday afternoon ketchup.

لاته می‌نوشیدند و از سس گوجه فرنگی معمولی بعد از ظهر جمعه خود لذت می‌بردند.

Today, though, the air was filled with  a mix of excitement and uncertainty.

با این حال، امروز هوا مملو از ترکیبی از هیجان و عدم اطمینان بود.

First, let's review their  usual Friday afternoon ketchup.

ابتدا، بیایید کچاپ معمول بعد از ظهر جمعه آنها را مرور کنیم.

Do you know what a ketchup is?

آیا می دانید سس کچاپ چیست؟

This is very commonly used here.

این در اینجا بسیار رایج است.

It's a noun, and it means a meeting  or conversation where people share  

این یک اسم است و به معنای جلسه یا مکالمه‌ای است که در آن افراد

updates about their lives since they last spoke.

از آخرین باری که صحبت کرده‌اند، به‌روزرسانی‌های زندگی خود را به اشتراک می‌گذارند.

For example, we had a great ketchup or I  had a great catch up with my mom today.

برای مثال، ما یک سس گوجه فرنگی عالی خوردیم یا من امروز با مادرم ارتباط خوبی داشتم.

So if you specify the person you need  the preposition with with my mom today.

بنابراین، اگر امروز با مامانم شخصی را که به حرف اضافه نیاز دارید مشخص کنید.

Now the story used it as a  noun form, which is common,  

اکنون داستان از آن به‌عنوان شکل اسمی استفاده می‌کند، که رایج است،

but it's more common to use  it as a verb to catch up.

اما استفاده از آن به‌عنوان یک فعل برای رسیدن به عقب، رایج‌تر است.

For example, it was great catching up or is  very common to say we need to catch up soon.

به‌عنوان مثال، خوب بود یا خیلی معمول است که بگوییم باید به زودی به عقب برسیم.

Don't worry about taking notes because I  summarize everything in a free lesson PDF.

نگران یادداشت برداری نباشید زیرا همه چیز را در یک PDF درس رایگان خلاصه می‌کنم.

You can find the link in the description.

می توانید لینک را در توضیحات پیدا کنید.

Now let's review.

حالا بیایید مرور کنیم.

The air was filled with to be filled with.

هوا پر شد تا پر شود.

This means to contain a large amount of.

این بدان معنی است که حاوی مقدار زیادی از.

We use this a lot in our daily lives.

ما در زندگی روزمره خود از این بسیار استفاده می کنیم.

For example, my closet is filled with boxes  of old photos, so there is a large amount  

برای مثال، کمد من پر از جعبه‌های عکس‌های قدیمی است، بنابراین مقدار زیادی از عکس‌های قدیمی وجود دارد

of and in our story, it's the air, which  means the room they're in the environment.

و در داستان ما، هوا است، یعنی اتاقی که آنها در محیط هستند.

The air was filled with a mix of and then  we have X&Y A and B1 and two two things.

هوا با ترکیبی از و سپس X&Y A و B1 و دو چیز داریم.

So a combination mixture blend of two things, X&Y.

بنابراین ترکیبی ترکیبی از دو چیز، X&Y.

It is possible to use this  with three things, XYZ 123.

استفاده از این با سه چیز امکان پذیر است، XYZ 123.

For example, you might be thinking learning  English is filled with a mix of excitement  

برای مثال، ممکن است فکر کنید که یادگیری انگلیسی مملو از هیجان

and frustration.

و ناامیدی است.

So we have a positive  emotion and negative emotion.

بنابراین ما یک احساس مثبت و یک احساس منفی داریم.

That's normal, right?

این طبیعی است، درست است؟

If that's normal for you, put  that's right, that's right,  

اگر برای شما عادی است، درست است، درست است،

put that's right in the comments  because I know you're not alone.

در نظرات قرار دهید، زیرا می دانم که شما تنها نیستید.

Now, hopefully you're also thinking my study  routine contains mix of a combination of input  

اکنون، امیدوارم که شما نیز فکر می‌کنید که روال مطالعه من حاوی ترکیبی از ورودی

where you're learning the language like right  now and output where you're using the language.

در جایی که زبان را یاد می‌گیرید، مانند اکنون  و خروجی جایی که از آن زبان استفاده می‌کنید، باشد.

So you can take the lesson PDF, which you can  download in the comments and then practice  

بنابراین می‌توانید پی‌دی‌اف درس را بگیرید، که می‌توانید آن را در نظرات دانلود کنید و سپس

right example sentence, practice  speaking with your new vocabulary.

جمله‌ی مثال درست را تمرین کنید، صحبت کردن را با واژگان جدیدتان تمرین کنید.

Let's continue our story.

بیایید داستان خود را ادامه دهیم.

You won't believe what happened yesterday.

باور نمی کنید دیروز چه اتفاقی افتاد.

Emily began.

امیلی شروع کرد

Jake looked intrigued.

جیک کنجکاو به نظر می رسید.

What's up?

چه خبر؟

Emily took a deep breath.

امیلی نفس عمیقی کشید.

I got a job offer completely out of the blue.

من یک پیشنهاد کاری کاملاً غیر منتظره دریافت کردم.

That's amazing.

این شگفت انگیز است.

So what's the catch?

پس گرفتاری چیست؟

Jake asked.

جیک پرسید.

Let's review.

Jake looked intrigued.

مرور کنیم.

جیک کنجکاو به نظر می رسید.

Intrigued.

کنجکاو شد.

Hmm.

هوم

Now for verbs, you can use to be intrigued,  to look intrigued, or even to seem intrigued.

اکنون برای افعال، می‌توانید از to be intriged، به نظر جذاب یا حتی برای به نظر رسیدن جذاب استفاده کنید.

And intrigued is our adjective.

و شیفته صفت ماست.

It means curious or fascinated by something.

به معنای کنجکاو یا مجذوب چیزی است.

So we often say this when we want  to learn more about something.

بنابراین اغلب وقتی می‌خواهیم درباره چیزی بیشتر بدانیم، این را می‌گوییم.

Hmm, I'm intrigued.

هوم، من کنجکاو شدم

Tell me more.

بیشتر به من بگو

Or you could say I'm intrigued by the  endless idioms in the English language.

یا می توانید بگویید من شیفته اصطلاحات بی پایان در زبان انگلیسی هستم.

So don't be frustrated, be intrigued.

پس ناامید نباشید، شیفته باشید.

Now notice this is the passive  voice to be intrigued by.

اکنون توجه کنید که این صدای منفعل است که باید مجذوب آن شوید.

You can also use the active, which is the endless  idioms in the English language intrigue me.

همچنین می‌توانید از فعال استفاده کنید، که اصطلاحات بی‌پایان در زبان انگلیسی مرا مجذوب خود می‌کند.

So this is the verb to intrigue in the active  voice, but it's very common in the passive.

بنابراین این فعل intrigue در صدای فعال است ، اما در مفعول بسیار رایج است.

Jake looked intrigued.

جیک کنجکاو به نظر می رسید.

What's up?

چه خبر؟

What's up?

چه خبر؟

Oh, this is a casual way to ask what's happening,  what's wrong, or what someone wants to talk about.

اوه، این یک روش معمولی برای پرسیدن اینکه چه اتفاقی می‌افتد، چه چیزی اشتباه است، یا کسی می‌خواهد در مورد چه چیزی صحبت کند، است.

So native speakers use what's  up in many different ways,  

بنابراین، سخنرانان بومی، به روش‌های مختلف،

more than just a greeting,  which you may be familiar with.

بیشتر از یک احوالپرسی، که ممکن است با آن آشنایی داشته باشید، از آنچه که در حال حاضر است استفاده می‌کنند.

So let's review this.

پس بیایید این را مرور کنیم.

There could be a knock on my door.

ممکن است در خانه ام زده شود.

And then the person says, do  you have a minute to chat?

و سپس آن شخص می‌گوید، آیا یک دقیقه برای چت کردن فرصت دارید؟

And then I reply and say, sure, what's up?

و سپس من پاسخ می دهم و می گویم، مطمئنا، چه خبر؟

I'm not greeting this person.

من به این شخص سلام نمی کنم.

I want to know the topic of the conversation.

می خواهم موضوع گفتگو را بدانم.

Or how about this one?

یا این یکی چطوره؟

What's up with the project?

چه خبر از پروژه؟

What's up with the project?

چه خبر از پروژه؟

I'm asking about the status of the project.

وضعیت پروژه را می پرسم.

Let's review this idiom out of the blue.

بیایید این اصطلاح را به طور کامل مرور کنیم.

Most students know this one.

اکثر دانش آموزان این یکی را می دانند.

It's one of the most common English idioms.

این یکی از رایج ترین اصطلاحات انگلیسی است.

This means unexpectedly, without  warning and notice that pronunciation.

این به معنای غیرمنتظره، بدون هشدار و توجه به آن تلفظ است.

Naturally, He called me out of out of the blue.

به طور طبیعی، او به من زنگ زد.

Out of the blue.

غیرمنتظره.

You can also use this idiom at the  very beginning of the sentence,  

همچنین می‌توانید از این اصطلاح در ابتدای جمله استفاده کنید،

which is often done in stories or in writing.

که اغلب در داستان یا نوشتار انجام می‌شود.

Out of the blue, he called  me and offered me a job.

او با من تماس گرفت و به من پیشنهاد کار داد.

It was unexpected.

غیر منتظره بود.

Are you wondering what the catch means when?

آیا از خود می‌پرسید که صید چه زمانی است؟

Jake asks.

جیک می پرسد.

What's the catch?

گرفتاری چیست؟

What's the catch?

گرفتاری چیست؟

Well, the catch, this is a noun, and  it's a hidden problem or disadvantage.

خوب، این یک اسم است و یک مشکل یا نقص پنهان است.

So you'll learn what the catch  is in the next part of our story.

بنابراین در قسمت بعدی داستان ما متوجه خواهید شد که چه چیزی جلب توجه می کند.

It's for a startup that's  just getting off the ground.

این برای استارتاپی است که به تازگی شروع به کار کرده است.

The role is great, but I'm  not sure how stable it is.

نقش عالی است، اما مطمئن نیستم چقدر پایدار است.

Emily explained, her voice tinged with doubt.

امیلی توضیح داد، صدایش مشکوک بود.

Jake nodded.

جیک سری تکان داد.

Taking a leap of faith is scary,  especially when things aren't set in stone.

انجام یک جهش ایمانی ترسناک است، مخصوصاً زمانی که همه چیز به هم نخورد.

But this could be a golden opportunity.

اما این می تواند یک فرصت طلایی باشد.

So, do you now understand what the catch is?

بنابراین، آیا اکنون می‌فهمید که شکار چیست؟

Remember, this is a hidden  problem or a disadvantage.

به یاد داشته باشید، این یک مشکل پنهان یا یک نقطه ضعف است.

So what's a disadvantage?

پس چه ضرری دارد؟

If Emily accepts the job, it may not last long.

اگر امیلی این کار را بپذیرد، ممکن است مدت زیادی دوام نیاورد.

The job itself may not last long because  remember they said it's getting off the ground.

خود کار ممکن است زیاد دوام نیاورد، زیرا به یاد داشته باشید که گفتند در حال از بین رفتن است.

This is an idiom to get off the ground  and this means to start or succeed.

این اصطلاحی است برای شروع کردن یا موفقیت.

So as an example, did you know, and this is  from Google, I don't know how accurate this is,  

بنابراین، به عنوان مثال، آیا می‌دانستید، و این از طرف Google است، نمی‌دانم چقدر دقیق است،

but only 10% of startups ever get off the ground,  which means ever succeed, ever fully start.

اما فقط 10٪ از استارت‌آپ‌ها شروع به کار می‌کنند، که به این معنی است که همیشه موفق می‌شوید، همیشه شروع به کار می‌کنید.

So that means 90% of startups fail.

بنابراین این بدان معناست که 90 درصد استارت آپ ها شکست می خورند.

So that's the hidden problem or  disadvantage in Emily's job offer.

بنابراین این مشکل یا نقطه ضعف در پیشنهاد شغلی امیلی است.

That's the catch and justice.

این شکار و عدالت است.

In case you're not sure a startup.

اگر مطمئن نیستید که یک استارت آپ دارید.

This is a young company in the  initial stages of operation.

این یک شرکت جوان در مراحل اولیه فعالیت است.

Let's review.

مرور کنیم.

Her voice tinged tinged with doubt.

صدای او مشکوک بود.

Notice that pronunciation  tinged to tinge with an emotion.

توجه کنید که تلفظ با احساسی همراه است.

This means that Emily's voice contained  a small or subtle amount of that emotion.

این بدان معناست که صدای امیلی حاوی مقدار کمی یا ظریف از آن احساس است.

In this case, don't.

در این مورد، انجام ندهید.

You could say her voice tinged with fear.

می توان گفت که صدای او پر از ترس است.

When she asked her boss for a promotion,  there was a small amount of fear in her voice.

وقتی از رئیسش درخواست ترفیع کرد، مقدار کمی ترس در صدایش بود.

You can also use the noun form and say there was a  

همچنین می‌توانید از شکل اسمی استفاده کنید و بگویید

tinge of of fear in her voice when  she asked her boss for a promotion.

هنگامی که از رئیس‌اش برای ارتقای شغلی درخواست می‌کند، در صدای او رگه‌ای از ترس وجود داشت.

Let's review a leap of faith.

بیایید یک جهش ایمان را مرور کنیم.

This means that you take a risk based on  belief or trust in something uncertain.

این بدان معنی است که شما بر اساس باور یا اعتماد به چیزی نامشخص ریسک می کنید.

That's a leap of faith.

این یک جهش ایمانی است.

For example, he took a leap of faith  by moving to a foreign country.

برای مثال، او با نقل مکان به یک کشور خارجی یک جهش ایمانی داشت.

So your verb is take, and that's  what you need to conjugate.

بنابراین فعل شما take است، و این همان چیزی است که باید با هم ترکیب کنید.

So here in our story, Jake said  taking a leap of faith is scary,  

بنابراین، در اینجا در داستان ما، جیک گفت که جهش ایمانی ترسناک است،

especially when things aren't set in stone.

به‌ویژه زمانی که همه چیز به هم نخورد.

Do you know what this means to be set in stone?

آیا می دانید این سنگ به چه معناست؟

This means fixed or unchangeable.

این به معنای ثابت یا غیر قابل تغییر است.

You can say the agenda something isn't  our verb to be, isn't set in stone.

می‌توانید بگویید که دستور کار چیزی نیست ، فعل ما to be، در سنگ نیست.

Now notice this isn't the negative.

حالا توجه کنید که این نکته منفی نیست.

So it's if it's not set in stone, it  means it can be changed or modified.

بنابراین، اگر در سنگ تنظیم نشده باشد، به این معنی است که می توان آن را تغییر یا اصلاح کرد.

But if someone says sorry,  the agenda is set in stone,  

اما اگر کسی بگوید متأسفم، دستور کار مشخص شده است، به

they're letting you know  that changes cannot be made.

شما اطلاع می‌دهد که نمی‌توان تغییراتی ایجاد کرد.

It's unchangeable.

این غیر قابل تغییر است.

Let's review a golden opportunity.

بیایید یک فرصت طلایی را مرور کنیم.

This is a great chance to achieve something.

این یک شانس عالی برای رسیدن به چیزی است.

Maybe meeting the CEO is a golden opportunity.

شاید ملاقات با مدیر عامل یک فرصت طلایی باشد.

If the CEO knows your name, knows what  you do, maybe she'll think of you when  

اگر مدیر عامل نام شما را بداند، بداند که شما چه کار می‌کنید، شاید وقتی

there's a promotion available,  it could be a golden opportunity.

تبلیغی در دسترس باشد، به شما فکر کند، این می‌تواند یک فرصت طلایی باشد.

So it sounds like Jake is  trying to reassure Emily.

بنابراین به نظر می رسد جیک سعی دارد به امیلی اطمینان دهد.

Let's continue our story.

بیایید داستان خود را ادامه دهیم.

True, Emily agreed.

درست است، امیلی موافقت کرد.

But I've got a good thing going at my current job.

اما من در شغل فعلی ام چیز خوبی دارم.

I don't want to bite off more than I can chew.

من نمی خواهم بیش از آن چیزی که بتوانم بجوم گاز بگیرم.

And what if it doesn't pan out?

و اگر خارج نشود چه؟

What if I regret it?

اگه پشیمون بشم چی؟

Let's review the idiom to bite  off more than one can chew.

بیایید این اصطلاح را با هم مرور کنیم که بیشتر از آن چیزی بجود.

Do you know this idiom?

آیا این اصطلاح را می شناسید؟

This means to take on, to accept, to take  on more responsibility than one can manage.

این به معنای پذیرفتن، پذیرفتن، بر عهده گرفتن مسئولیتی بیش از آن چیزی است که می توان مدیریت کرد.

I'm sure you've done this  at some time in your life.

من مطمئن هستم که شما این کار را در زمانی از زندگی خود انجام داده اید.

For example, I agreed to plan the conference,  but I think I bit off more than I can chew.

برای مثال، موافقت کردم که کنفرانس را برنامه‌ریزی کنم، اما فکر می‌کنم بیشتر از چیزی که بتوانم بجوم، گاز گرفتم.

So it sounds like it's a bigger  job than the person expected,  

بنابراین به نظر می‌رسد این شغل بزرگ‌تر از آن چیزی است که فرد انتظار دارد،

or they have many other jobs,  which makes it difficult.

یا آنها مشاغل زیادی دارند، که کار را دشوار می‌کند.

Now let's review.

حالا بیایید مرور کنیم.

To pan out.

برای پان کردن.

This is a very common phrasal verb to pan out.

این یک فعل عبارتی بسیار رایج برای پان کردن است.

This means to develop in a particular way,  and that particular way is successful.

این به معنای توسعه به روشی خاص است و آن راه خاص موفق است.

Let's review this example.

بیایید این مثال را مرور کنیم.

Your friend might say to you, I thought  you were spending the summer in Greece,  

ممکن است دوستتان به شما بگوید، من فکر می‌کردم که تابستان را در یونان سپری می‌کنید،

but it's summer and you're at home, not in Greece.

اما تابستان است و شما در خانه هستید، نه در یونان.

So you can reply back and say  unfortunately our trip didn't pan out.

بنابراین می‌توانید پاسخ دهید و بگویید متأسفانه سفر ما به نتیجه نرسید.

So we commonly use this in the negative.

بنابراین ما معمولاً از این به صورت منفی استفاده می کنیم.

Didn't pan out, didn't happen in a successful way.

به نتیجه نرسید، به روش موفقیت آمیزی اتفاق نیفتاد.

Notice how Emily said what if I regret it?

توجه کنید که امیلی چگونه گفت اگر پشیمان شدم چه؟

Regret it.

پشیمان شوید.

What does the IT represent?

فناوری اطلاعات چه چیزی را نشان می دهد؟

Well, if you put it in a full sentence,  you need to use the gerund verb.

خوب، اگر آن را در یک جمله کامل قرار دهید، باید از فعل جیروند استفاده کنید.

What if I regret quitting my job?

اگر از ترک شغلم پشیمان شوم چه؟

Or what if I regret accepting the new job?

یا اگر از پذیرفتن کار جدید پشیمان شدم چه؟

Both of them would work in this situation.

هر دوی آنها در این شرایط کار می کنند.

Let's continue the story.

بیایید داستان را ادامه دهیم.

Jake shrugged.

جیک شانه بالا انداخت.

There are no guarantees in life,  but you can't live in fear.

هیچ تضمینی در زندگی وجود ندارد، اما نمی توانید در ترس زندگی کنید.

You're smart and capable.

تو باهوش و توانا هستی

If it doesn't pan out, you'll bounce back.

اگر از بین نرود، دوباره برمی‌گردید. جیک در حالی که شور و شوقش مسری بود، گفت:

If you stay where you are, you might  miss out on something incredible,  

اگر در همان جایی که هستید بمانید، ممکن است چیزی باورنکردنی را از دست بدهید

Jake said, his enthusiasm infectious.

.

Notice we're using pan out again in the negative.

توجه داشته باشید که ما دوباره از pan out به صورت منفی استفاده می کنیم.

If it doesn't pan out, if it doesn't  happen successfully, you'll bounce back.

اگر حل نشد، اگر با موفقیت اتفاق نیفتد، دوباره برمی‌گردید.

Do you know what this means to bounce back?

آیا می دانید این بازگشت به چه معناست؟

This means to recover quickly.

این به معنای بهبود سریع است.

You can use this in a situation  of success and failure.

می‌توانید از آن در موقعیت‌های موفقیت و شکست استفاده کنید.

But we also use this with our health.

اما ما از این با سلامتی خود نیز استفاده می کنیم.

For example, he bounced back  quickly after the surgery.

برای مثال، او به سرعت پس از جراحی برگشت.

He recovered quickly.

او به سرعت بهبود یافت.

Let's review.

مرور کنیم.

You might miss out on on something.

ممکن است چیزی را از دست بدهید.

Ooh, to miss out on everyone's fear.

اوه، برای از دست دادن ترس همه.

This is when you lose a chance or opportunity.

این زمانی است که شما یک فرصت یا فرصت را از دست می دهید.

It's very common for native speakers  simply to say don't miss out.

برای افراد بومی بسیار رایج است که به سادگی بگویند از دست ندهید.

Don't miss out.

از دست ندهید

Now if you use the something, you need the gerund  

حالا اگر از چیزی استفاده می‌کنید، به فعل جیروند   نیاز دارید

verb because you also need the additional  preposition on don't miss out on joining.

زیرا به حرف اضافه  نیز نیاز دارید، پیوستن را از دست ندهید.

And Jake said you might miss  out on something incredible.

و جیک گفت ممکن است چیزی باورنکردنی را از دست بدهید.

Incredible is an adjective  that means extremely good.

باور نکردنی یک صفت  است که به معنای بسیار خوب است.

You can say the new job is incredible.

می توان گفت کار جدید باورنکردنی است.

Instead of incredible.

به جای باورنکردنی

You could say amazing, extraordinary,  very awesome, remarkable.

می توان گفت شگفت انگیز، خارق العاده، بسیار عالی، قابل توجه.

All of those are synonyms.

همه اینها مترادف هستند.

Notice how I said his enthusiasm.

توجه کنید که چگونه شور و شوق او را گفتم.

Infectious, infectious.

عفونی، عفونی.

If something is infectious, in this case, a  positive emotion could be a negative emotion.

اگر چیزی مسری باشد، در این مورد، یک احساس مثبت می تواند یک احساس منفی باشد.

It means it has an effect on someone and  it makes them want to experience it too.

به این معنی است که روی کسی تأثیر می‌گذارد و باعث می‌شود او نیز بخواهد آن را تجربه کند.

So Jake's positive attitude is infectious.

بنابراین نگرش مثبت جیک مسری است.

This means Jake is positive.

این یعنی جیک مثبت است.

So now I feel more positive  because it's infectious.

بنابراین اکنون احساس مثبت‌تری دارم زیرا مسری است.

Let's continue our story.

بیایید داستان خود را ادامه دهیم.

Emily's side feeling lighter.

سمت امیلی سبک تر می شود.

I was really on the fence,  but talking to you helped.

من واقعاً روی حصار بودم، اما صحبت کردن با شما کمک کرد.

You know what?

میدونی چیه؟

I'm going to go for it.

من می روم برای آن.

I know it's a gamble, but you're right.

می دانم که این یک قمار است، اما حق با شماست.

I'll bounce back.

من به عقب برمی گردم.

Jake grinned.

جیک پوزخندی زد.

That's the spirit.

این روحیه

And M, remember, I've always got your back.

و ام، یادت باشد، من همیشه از تو حمایت کرده ام.

Let's review Emily's side.

بیایید سمت امیلی را مرور کنیم.

Emily's side.

سمت امیلی

Feeling lighter.

احساس سبکی.

So to feel lighter, this is when an emotional  weight or burden has lifted, It's no longer there.

بنابراین برای اینکه احساس سبکی داشته باشید، این زمانی است که وزن یا بار احساسی برداشته شده است، دیگر وجود ندارد.

So you feel lighter because that  emotional weight was making you heavy.

بنابراین احساس سبکی می‌کنید زیرا آن وزن احساسی شما را سنگین می‌کرد.

You might say I feel lighter  now that my exams are over.

ممکن است بگویید اکنون که امتحاناتم تمام شده احساس سبکی بیشتری دارم.

Or you could say I feel lighter  now that I've made a decision.

یا می توانید بگویید اکنون که تصمیمی گرفته ام، احساس سبکی بیشتری دارم.

And this is what happened to  Emily because remember she  

و این همان چیزی است که برای امیلی اتفاق افتاد زیرا به یاد داشته باشید که او

said I was really on the fence to be on the fence.

گفت من واقعاً روی حصار بودم تا روی حصار باشم.

This means to be undecided,  unsure what action to take.

این به معنای بلاتکلیف بودن است، مطمئن نیستید چه اقدامی باید انجام دهید.

But all of that indecision can weigh you down.

اما تمام این عدم تصمیم گیری می تواند شما را سنگین کند.

So you might say we're on the fence  about where to go for vacation.

بنابراین ممکن است بگویید ما در حصار هستیم که برای تعطیلات کجا برویم.

Someone could ask you, are you  going to Greece on vacation?

کسی می تواند از شما بپرسد، آیا برای تعطیلات به یونان می روید؟

And you can say we're still on the fence.

و شما می توانید بگویید که ما هنوز در حصار هستیم.

So this means you haven't decided.

بنابراین این بدان معناست که شما تصمیم نگرفته اید.

Maybe you will, maybe you won't.

شاید بخواهی، شاید هم نخواهی.

But Emily is no longer on the fence  because she said I'm going to go for it.

اما امیلی دیگر در حصار نیست، زیرا او گفت که من می روم.

So to go for it, this means to  take a risk and try something.

بنابراین برای انجام آن، این به معنای ریسک کردن و امتحان کردن چیزی است.

So someone could encourage you.

بنابراین کسی می تواند شما را تشویق کند.

I could encourage you and say you  should just go for your IELTS.

می‌توانم شما را تشویق کنم و بگویم که باید فقط برای آیلتس بروید.

You should just try it, see what happens.

شما فقط باید آن را امتحان کنید، ببینید چه اتفاقی می افتد.

You might pass, or I could ask you why  haven't you scheduled your IELTS yet?

ممکن است قبول شوید، یا می‌توانم از شما بپرسم که چرا هنوز آیلتس خود را برنامه‌ریزی نکرده‌اید؟

You should just go for it.

شما فقط باید دنبال آن بروید.

So we use this to encourage.

بنابراین ما از این برای تشویق استفاده می کنیم.

Notice how Emily acknowledged  it's a gamble to be a gamble.

توجه کنید که امیلی چگونه تصدیق کرد که قمار بودن یک قمار است.

This is something that  involves risk or uncertainty.

این چیزی است که شامل ریسک یا عدم اطمینان است.

For example, moving to a new country is a gamble.

به عنوان مثال، نقل مکان به یک کشور جدید یک قمار است.

But you should go for it.

اما شما باید به دنبال آن بروید.

You should take a leap of faith and go for it.

شما باید یک جهش ایمان داشته باشید و به دنبال آن بروید.

Jake grinned grinned.

جیک پوزخند زد و پوزخند زد.

That's the spirit.

این روحیه

This is an idiom, and it's used to  express encouragement or approval.

این یک اصطلاح است و برای ابراز تشویق یا تأیید استفاده می‌شود.

If your friend tells you I'm going  to ask my boss for a promotion,  

اگر دوستتان به شما بگوید می‌خواهم از رئیسم ترفیع بگیرد،

you can reply back and say that's  the spirit to encourage your friend.

می‌توانید پاسخ دهید و بگویید این روحیه برای تشویق دوستتان است.

Or your fellow student says, I'm going  to start speaking in English every day  

یا همکلاسی‌تان می‌گوید، من می‌خواهم هر روز به زبان انگلیسی صحبت کنم

and you can encourage your fellow  classmate and say that's the spirit.

و شما می‌توانید همکلاسی‌تان را تشویق کنید و بگویید که این روحیه است.

And Jake ended with something very positive.

و جیک با چیزی بسیار مثبت به پایان رسید.

I've always got your back.

من همیشه پشتت را گرفته ام

Remember this because to have someone's back,  

این را به خاطر بسپارید زیرا برای داشتن پشتیبان کسی،

this is an idiom and it means that you're there  to support or help someone when they need it.

این یک اصطلاح است و به این معنی است که شما آنجا هستید برای حمایت یا کمک به کسی در صورت نیاز.

It's a very encouraging thing to say to someone.

گفتن به کسی بسیار دلگرم کننده است.

For example, if you need help  today, I've got your back.

برای مثال، اگر امروز به کمک نیاز دارید ، من از شما حمایت می‌کنم. به

This sounds like I can call you if I need it.

نظر می رسد اگر به آن نیاز داشته باشم می توانم با شما تماس بگیرم.

Now that you know all the vocabulary, let's  review the story from start to finish.

اکنون که همه واژگان را می‌دانید، بیایید داستان را از ابتدا تا انتها مرور کنیم.

Emily and Jake sat in their favorite cafe,  

امیلی و جیک در کافه مورد علاقه‌شان نشستند،

sipping lattes and enjoying their  usual Friday afternoon catch up.

جرعه لاته می‌نوشیدند و از همیشگی بعدازظهر جمعه‌شان لذت می‌بردند.

Today, though, the air was filled with  a mix of excitement and uncertainty.

با این حال، امروز هوا مملو از ترکیبی از هیجان و عدم اطمینان بود.

You won't believe what happened yesterday.

باور نمی کنید دیروز چه اتفاقی افتاد.

Emily began.

امیلی شروع کرد

Jake looked intrigued.

جیک کنجکاو به نظر می رسید.

What's up?

چه خبر؟

Emily took a deep breath.

امیلی نفس عمیقی کشید.

I got a job offer completely out of the blue.

من یک پیشنهاد کاری کاملاً غیر منتظره دریافت کردم.

That's amazing.

این شگفت انگیز است.

So what's the catch?

پس گرفتاری چیست؟

Jake asked.

جیک پرسید.

It's for a startup that's  just getting off the ground.

این برای استارتاپی است که به تازگی شروع به کار کرده است.

The role is great, but I'm  not sure how stable it is.

نقش عالی است، اما مطمئن نیستم چقدر پایدار است.

Emily explained, her voice tinged with doubt.

امیلی توضیح داد، صدایش مشکوک بود.

Jake nodded.

جیک سر تکان داد.

Taking a leap of faith is scary,  especially when things aren't set  

انجام یک جهش ایمانی ترسناک است، مخصوصاً زمانی که همه چیز

in stone, but this could be a golden opportunity.

به هم نخورد، اما این می تواند یک فرصت طلایی باشد.

True.

درست است.

Emily agreed.

امیلی موافقت کرد.

But I've got a good thing going at my current job.

اما من در شغل فعلی ام چیز خوبی دارم.

I don't want to bite off more than I can chew.

من نمی خواهم بیش از آن چیزی که بتوانم بجوم گاز بگیرم.

And what if it doesn't pan out?

و اگر خارج نشود چه؟

What if I regret it?

اگه پشیمون بشم چی؟

Jake shrugged.

جیک شانه بالا انداخت.

There are no guarantees in life,  but you can't live in fear.

هیچ تضمینی در زندگی وجود ندارد، اما نمی توانید در ترس زندگی کنید.

You're smart and capable.

تو باهوش و توانا هستی

If it doesn't pan out, you'll bounce back.

اگر از بین نرود، دوباره برمی‌گردید.

If you stay where you are, you might  miss out on something incredible.

اگر در جایی که هستید بمانید، ممکن است چیزی باورنکردنی را از دست بدهید.

Jake said, his enthusiasm infectious,  Emily's side feeling lighter.

جیک گفت، در حالی که شور و شوقش مسری بود، سمت امیلی سبک تر شد.

I was really on the fence,  but talking to you helped.

من واقعاً روی حصار بودم، اما صحبت کردن با شما کمک کرد.

You know what?

میدونی چیه؟

I'm going to go for it.

من می روم برای آن.

I know it's a gamble, but  you're right, I'll bounce back.

من می دانم که این یک قمار است، اما حق با شماست، من برمی گردم.

Jake grinned.

جیک پوزخندی زد.

That's the spirit and M remember,  I've always got your back.

این روحیه و M یادت باشه، من همیشه از تو حمایت کرده‌ام.

Do you want to keep learning  English through story?

آیا می خواهید به یادگیری زبان انگلیسی از طریق داستان ادامه دهید؟

If you do put let's go, let's  go put let's go in the comments.

اگر گذاشتید اجازه دهید برویم، بیایید برویم بگذاریم بگذار برویم در نظرات.

And of course, make sure you like this lesson.

و البته مطمئن شوید که این درس را دوست دارید.

Share with your friends and subscribe.

با دوستان خود به اشتراک بگذارید و مشترک شوید.

So you're notified every time I post a new lesson.

بنابراین هر بار که یک درس جدید ارسال می کنم به شما اطلاع داده می شود.

And you can get this free speaking  guide where I share 6 tips on how  

و می‌توانید این راهنمای مکالمه رایگان را دریافت کنید، جایی که من ۶ نکته را در مورد نحوه

to speak English fluently and confidently.

صحبت کردن روان و مطمئن انگلیسی به اشتراک می‌گذارم.

You can click here to download it or  look for the link in the description.

می‌توانید برای دانلود آن اینجا را کلیک کنید یا به دنبال پیوند در توضیحات بگردید.

And you can keep expanding your  vocabulary with this lesson right now.

و می‌توانید همین حالا دایره لغات خود را با این درس گسترش دهید.