Are You Afraid of Making Mistakes in English? How to Study Without Getting Bored | Polyglot Advice

- Hello guys, and welcome to my new video.

- سلام بچه ها و به ویدیوی جدید من خوش آمدید.

Today we have another interview with Wouter.

امروز مصاحبه دیگری با ووتر داریم.

Wouter is a Dutch polyglot,

ووتر یک چند زبان هلندی است

and he speaks 20 plus languages.

و به بیش از 20 زبان صحبت می کند.

In this video,

در این ویدیو،

we're gonna be speaking in English,

ما به زبان انگلیسی صحبت خواهیم کرد

and he's gonna give you tips

و او به شما نکاتی را

on how you can improve your English.

در مورد اینکه چگونه می توانید انگلیسی خود را بهبود بخشید، ارائه می دهد.

If you like this interview,

اگر از این مصاحبه خوشتان آمد

make sure to give this video a thumbs up

، حتما این ویدیو را به

and subscribe to my channel.

اشتراک بگذارید و در کانال من عضو شوید.

And now let's start.

و حالا بیایید شروع کنیم.

Hello Wouter, and welcome to my channel.

سلام ووتر، و به کانال من خوش آمدید.

How are you doing?

حال شما چطور است؟

- Yeah, totally fine.

-آره خیلی خوبه

Just, it's a bit rainy weather here in the Netherlands,

فقط، اینجا در هلند هوا کمی بارانی است ،

but everything is fine.

اما همه چیز خوب است.

So first of all, thanks for having me on,

بنابراین اول از همه، از حضور من

and for this nice interview.

و این مصاحبه خوب تشکر می کنم.

I mean, I'm curious what are you going to ask.

منظورم اینه که کنجکاوم چی میخوای بپرسی

- I think it's gonna be a very interesting interview

- فکر می کنم مصاحبه بسیار جالبی خواهد بود،

because my audience will really appreciate

زیرا مخاطبان من از

knowing all of those cool facts about you being a polyglot

دانستن تمام آن حقایق جالب در مورد چند زبان بودن شما

and knowing so many languages.

و دانستن این همه زبان قدردانی خواهند کرد.

We can start our interview.

ما می توانیم مصاحبه خود را شروع کنیم.

And obviously my first question is gonna be,

و بدیهی است که اولین سوال من این است

how many languages can you speak?

که به چند زبان می توانید صحبت کنید؟

How many languages do you know?

چند زبان بلدی؟

- That's a good question. because before you said

- سوال خوبی است. چون قبل از اینکه گفتی

knowing many languages,

زبان های زیادی بلد

but in my opinion,

هستی اما به نظر من

there's a difference between knowing and speaking.

بین دانستن و صحبت کردن تفاوت وجود دارد .

So I think I don't know 29 languages,

بنابراین فکر می کنم 29 زبان را نمی دانم،

but I speak 29 languages, at different levels.

اما به 29 زبان در سطوح مختلف صحبت می کنم.

And the reason why I'm saying

و دلیل اینکه من می

that I'm not knowing the language

گویم زبان را نمی دانم این

is because I get more feedback.

است که بازخورد بیشتری دریافت می کنم.

So when I make videos in Russian,

بنابراین وقتی به زبان روسی ویدیو می‌سازم،

I make a lot of mistakes in the cases.

اشتباهات زیادی در موارد انجام می‌دهم.

- Yeah, cases are tough in Russian (chuckles)

- بله، موارد به زبان روسی سخت هستند (خنده می زند)

- Yeah, they're definitely tough.

- بله، آنها قطعاً سخت هستند.

- It's very interesting how you said

- خیلی جالب است که چطور

that you like to be honest with other people,

گفتی دوست داری با دیگران

and tell them upfront that yeah,

روراست باشی و از قبل به آنها بگوئیم که بله،

I'm not fluent in every single language I learn.

من به هر زبانی که یاد می گیرم مسلط نیستم.

- Yeah, definitely.

-آره حتما

I can even tell like I speak English,

حتی می توانم بگویم که انگلیسی صحبت می کنم،

and well, English is fluent for sure, I think.

و خوب، به نظر من، مطمئناً انگلیسی مسلط است.

Even people are telling me I've a Dutch accent,

حتی مردم به من می گویند که من لهجه هلندی دارم،

but still I think it's fluent.

اما هنوز فکر می کنم که این لهجه روان است.

It's not C2.

C2 نیست.

Let's say your English is C2,

فرض کنید انگلیسی شما C2 است،

my English might be C1.

انگلیسی من ممکن است C1 باشد.

I think so, because I can talk about any topic.

فکر می کنم اینطور است، زیرا می توانم در مورد هر موضوعی صحبت کنم.

I do have a foreign accent,

من لهجه خارجی دارم،

I get judged a lot about my Dutch accent

وقتی انگلیسی صحبت می کنم در مورد لهجه هلندی ام قضاوت زیادی می کنم

when I speak English,

،

but I can talk about any topic comfortably.

اما می توانم در مورد هر موضوعی راحت صحبت کنم.

That's why I think I have C1 level.

به همین دلیل فکر می کنم سطح C1 دارم.

I think I probably have a B2 level

فکر می کنم احتمالا سطح B2

in Spanish, German, French, and Portuguese like that.

در اسپانیایی، آلمانی، فرانسوی و پرتغالی مانند آن دارم.

Let's say the upper intermediate level,

بیایید سطح متوسط ​​بالا را بگوییم،

but some people call that fluent as well, basic fluent,

اما برخی افراد به آن مسلط هم می گویند روان ابتدایی،

some people don't call it fluent.

برخی افراد به آن روان نمی گویند.

I would say I'm not fluent in these four languages,

من می گویم من به این چهار زبان مسلط نیستم،

just to be on the safe side.

فقط برای اینکه در امنیت باشم.

English and Dutch are fluent for sure.

انگلیسی و هلندی مطمئناً مسلط هستند.

The other four languages are at a high level

چهار زبان دیگر در سطح بالایی هستند

because I can still talk about any topic

زیرا هنوز می توانم در مورد هر موضوعی

in Spanish, French, German, Portuguese.

به زبان های اسپانیایی، فرانسوی، آلمانی، پرتغالی صحبت کنم.

But anyway it is not a contest.

اما به هر حال این یک مسابقه نیست.

I don't create videos to show off.

من برای خودنمایی ویدیو نمی سازم.

I basically try to get out of my comfort zone.

من اساساً سعی می کنم از منطقه امن خود خارج شوم.

That's what I'm doing.

این کاری است که من انجام می دهم. حدس می‌زنم

I also like to give a portion of entertainment, I guess.

من هم دوست دارم بخشی از سرگرمی را ارائه دهم.

- About of all of the languages you speak,

- در مورد همه زبان هایی که صحبت می کنید،

which language is your favorite.

کدام زبان مورد علاقه شماست.

- I think we can compare it with music.

- فکر می کنم بتوانیم آن را با موسیقی مقایسه کنیم.

Sometimes I am more in the mood of listening to hard rock.

گاهی بیشتر حال و هوای گوش دادن به هارد راک دارم.

- Yeah.

- آره

- Sometimes classic music,

- گاهی اوقات موسیقی کلاسیک،

it's same way for language.

برای زبان هم همینطور است.

Sometimes I wake up and I'm like,

گاهی اوقات از خواب بیدار می شوم و می

I wanna speak Chinese today.

خواهم امروز چینی صحبت کنم.

Sometimes I want to speak Russian.

گاهی می خواهم روسی صحبت کنم.

It really depends on my mood.

این واقعا به روحیه من بستگی دارد.

That's also why I learned several languages.

به همین دلیل چندین زبان یاد گرفتم.

Also one of the reasons why

همچنین یکی از دلایلی که

I didn't want to focus on one language,

من نمی خواستم روی یک زبان تمرکز

because I like variation.

کنم، زیرا تنوع را دوست دارم.

The same with everything, also with food,

در مورد همه چیز همینطور، همچنین با غذا،

one day I want pizza, one day I one Thai food.

یک روز پیتزا می خواهم، یک روز یک غذای تایلندی.

- I definitely get you.

- حتما میفهممت

Yeah.

Sometimes you get this motivation to speak one language,

آره

گاهی اوقات شما این انگیزه را برای صحبت کردن به یک زبان به دست می

and you have this urge actually.

آورید و در واقع این انگیزه را دارید.

It's one of my motivations,

این یکی از انگیزه های من است

this urge to speak Chinese, for example.

، مثلاً این تمایل به صحبت کردن به زبان چینی.

And you feel like, okay,

و شما احساس می کنید، بسیار خوب،

today is the day when I'm gonna practice Chinese,

امروز روزی است که من می خواهم چینی را تمرین کنم،

today's the day when I gonna speak English, for example.

امروز روزی است که مثلاً انگلیسی صحبت می کنم.

When did you first discover this passion towards languages?

اولین بار چه زمانی این علاقه به زبان را کشف کردید؟

How old were you?

چند سالتان بود؟

- I think I was like 12 years old, maybe 10 years old.

- فکر می کنم 12 ساله بودم ، شاید 10 ساله.

I was on holiday with my parents,

من در تعطیلات با پدر

and I was ordering my own food in French.

و مادرم بودم و داشتم غذای خودم را به زبان فرانسوی سفارش می دادم.

I asked my parents like,

از پدر و مادرم پرسیدم،

hey, how do you say this in French?

هی، چگونه این را به فرانسوی می گویید؟

I already liked the contact with people

من قبلاً در آن سن از تماس با مردم

and all that at that age,

و همه اینها

but I wasn't focused on languages.

خوشم می آمد، اما روی زبان تمرکز نداشتم.

You don't have these plans as a kid.

شما در کودکی این برنامه ها را ندارید.

I was always into art.

من همیشه اهل هنر بودم.

I basically studied illustration and art kinematics

من اساساً از 18 سالگی تصویرسازی و سینماتیک هنر

since I was 18 years old.

خواندم.

I did that for four years.

من چهار سال این کار را کردم.

Basically I was focusing on art so much.

اساساً من خیلی روی هنر تمرکز کردم.

So I didn't have the time to focus on languages or anything.

بنابراین زمان تمرکز بر زبان یا هر چیز دیگری را نداشتم.

But when I was 23 years old,

اما وقتی 23 ساله بودم،

that language feeling came back

آن حس زبانی دوباره برگشت،

then I would start learning Chinese

سپس شروع به یادگیری زبان

Then I, it's crazy,

چینی کردم، آن وقت من، دیوانه کننده است،

I was two years older than you.

من دو سال از شما بزرگتر بودم.

You're 21 right now, I was 23,

تو الان 21 ساله ای، من 23 ساله بودم،

it sounds like a long time ago.

انگار خیلی وقت پیش بود.

I sound like a granny.

صدایم شبیه مادربزرگ است.

But anyway, at that time I was,

اما به هر حال، در آن زمان من بودم،

yeah, it feels like I'm an old man telling whatever stories-

آره، انگار پیرمردی هستم که هر داستانی را تعریف می کنم

- Yeah, yeah.

- آره، آره.

- At that time I was learning,

- آن موقع داشتم یاد می

I was learning languages,

گرفتم، زبان یاد می

and later I was making a video of that.

گرفتم و بعداً داشتم از آن فیلم می ساختم.

That's what I really like about YouTube.

این چیزی است که من واقعاً در مورد YouTube دوست دارم.

You can make a video and you can show your levels,

شما می توانید یک ویدیو بسازید و می توانید سطوح خود را نشان دهید،

you can get feedback from people.

می توانید از مردم بازخورد دریافت کنید.

You can meet a lot of new people, which is also cool.

شما می توانید با افراد جدید زیادی ملاقات کنید که این نیز جالب است.

- You were never really scared to approach new people

- شما هرگز از نزدیک شدن به افراد جدید

and speak to them in a foreign language.

و صحبت با آنها به زبان خارجی واقعا نمی ترسیدید.

When I was younger, I was really, really scared

وقتی جوانتر بودم ، واقعاً می‌ترسیدم

to talk to native speakers in English

که با زبان مادری به زبان انگلیسی صحبت

because I thought they were judging me.

کنم، زیرا فکر می‌کردم آنها مرا قضاوت می‌کنند.

I was also really afraid of, for example,

من هم واقعاً می ترسیدم که مثلاً

maybe I made a mistake and they didn't understand me.

شاید من اشتباه کردم و آنها مرا نفهمیدند.

So, what would I say, what would I do?

خب، چه بگویم، چه کنم؟

Did you have this feeling?

این حس رو داشتی؟

- Normally I'm not into sharing personal stuff or anything,

- معمولاً من اهل به اشتراک گذاشتن چیزهای شخصی یا هر چیز دیگری نیستم،

but on the other end,

اما از طرف دیگر،

I just want to give an honest reply I suppose.

فکر می کنم فقط می خواهم صادقانه پاسخ بدهم.

I want to motivate people,

من می خواهم به مردم انگیزه بدهم،

just show them as how it is.

فقط به آنها نشان دهم که چگونه هستند.

So I want to be honest.

بنابراین من می خواهم صادق باشم.

Actually, I have been bullied for a long time

راستش من تا هشت سالگی خیلی وقته مورد آزار و اذیت

until I was eight years old.

بودم.

I've been bullied a lot.

من خیلی مورد آزار و اذیت قرار گرفته ام.

So that I was crazy, inconfident basically.

به طوری که من اساساً دیوانه و بی اعتماد بودم.

And I was really afraid to approach people.

و من واقعا از نزدیک شدن به مردم می ترسیدم.

So I never had that feeling of approaching people

بنابراین من هرگز آن احساس نزدیک شدن به مردم را

because I was afraid of their reaction,

نداشتم، زیرا از واکنش آنها

and I was afraid to- and out of reactions I was afraid.

می ترسیدم، و از واکنش ها می ترسیدم و از واکنش ها می ترسیدم.

But since I was 23,

اما از زمانی که 23

when I started to learn languages on the streets,

ساله بودم، زمانی که شروع به یادگیری زبان در خیابان کردم

the languages were sort of helping me

، زبان ها به نوعی به من کمک می کردند تا اعتماد به نفس خود

to forget about my inconfidence.

را فراموش کنم.

I'm still, right now, I'm even a bit inconfident,

من هنوز، در حال حاضر، حتی کمی بی اعتماد هستم،

but I don't think it's a bad thing or anything.

اما فکر نمی کنم این چیز بدی باشد یا چیز دیگری.

So we should also embrace our inconfidence sometimes

بنابراین ما نیز باید گاهی اوقات اعتماد به نفس خود را در آغوش بگیریم

because it helps you to understand how things are.

زیرا به شما کمک می کند تا بفهمید اوضاع چگونه است.

It's not embarrassing thing

این چیز خجالت آور نیست

and the basically it brings you close to people sometimes.

و اساساً گاهی اوقات شما را به مردم نزدیک می کند.

Later I found out

بعداً متوجه

is it that languages were giving me strength which helped me

شدم که زبان‌ها به من قدرت می‌دادند که به من کمک کرد

to just approach people to have fun.

تا فقط به مردم نزدیک شوم تا سرگرم شوم.

And it connected me to a lot of people

و من را به افراد زیادی متصل کرد

and based on a lot of experience

و بر اساس تجربه زیاد

and also because I make a lot of videos right now,

و همچنین به دلیل اینکه در حال حاضر ویدیوهای زیادی می سازم،

it's going to be less awkward,

کمتر ناخوشایند خواهد بود،

but that's how I don't feel any fear because the enthusiasm

اما به این دلیل است که من هیچ ترسی را احساس نمی کنم زیرا

of speaking in foreign language is stronger.

اشتیاق صحبت کردن در زبان خارجی قوی تر است.

That's what I feel.

این چیزی است که من احساس می کنم.

- That's a very good story

- این داستان خیلی خوبی است

because for me it's very, very similar.

زیرا برای من بسیار بسیار شبیه است.

For me, a language is just a means

برای من زبان فقط وسیله

of communicating with other people

ای برای برقراری ارتباط با افراد دیگر

and being connected to them.

و ارتباط با آنهاست.

And right now, okay, English, it's different story for me

و در حال حاضر، خوب، انگلیسی ، داستان برای من متفاوت است،

because I do have a pretty high level in English

زیرا من سطح بسیار بالایی در زبان انگلیسی دارم

but, for example, when it comes to Chinese,

، اما، برای مثال، وقتی صحبت از چینی می‌شود،

I'm not advanced in Chinese.

در چینی پیشرفته نیستم.

And I start sweating when I speak Chinese

و وقتی چینی صحبت می‌کنم عرق

because I'm too nervous,

می‌کنم چون خیلی عصبی هستم،

but still for me when I just talk to Chinese people

اما هنوز برای من وقتی فقط با چینی‌ها صحبت

and I see how excited they are to talk to me

می‌کنم و می‌بینم که چقدر هیجان‌زده هستند که با من صحبت می‌کنند،

because I'm a foreigner

زیرا من یک خارجی هستم

and they want to learn more about me, about my culture,

و می‌خواهند در مورد آن بیشتر بیاموزند. من، در مورد فرهنگم،

and yeah, it's amazing for me.

و بله، برای من شگفت انگیز است.

- It should be a culture.

- باید فرهنگ باشد.

Maybe it's already a culture, I don't know,

شاید از قبل یک فرهنگ باشد، نمی دانم،

but embrace your inconfidence, embrace your mistakes.

اما اعتماد به نفس خود را در آغوش بگیرید، اشتباهات خود را بپذیرید .

Things don't need to be perfect or something.

نیازی نیست که چیزها کامل باشند یا چیزهای دیگر.

And that's also why I just want to tell about my passion,

و همچنین به همین دلیل است که من فقط می‌خواهم در مورد علاقه‌ام بگویم

how it is, because some people might think like,

که چگونه است، زیرا ممکن است برخی فکر کنند،

wow, this guy's very confident,

وای، این مرد بسیار مطمئن است،

he's just talking to anyone,

او فقط با هر کسی صحبت می‌کند،

but it's so easy.

اما این خیلی آسان است.

when I talk in a language people reacted awkwardly

وقتی به زبانی صحبت می‌کنم، مردم واکنش‌های ناخوشایندی نشان می‌دهند

or like can we speak anymore.

یا دوست دارند ما دیگر صحبت کنیم.

And those feelings weren't getting back to the best,

و این احساسات به بهترین حالت

like, yo, am I not nice to them or anything?

برنمی‌گردند، مثلاً، آیا من با آنها خوب نیستم یا چیز دیگری؟

But I mean, these are just feelings everyone has

اما منظورم این است که اینها فقط احساساتی هستند که همه دارند

but a lot of people are not talking about that.

اما بسیاری از مردم در مورد آن صحبت نمی کنند.

But once we can embrace that,

اما زمانی که بتوانیم آن را بپذیریم،

we can also just respect situations on how they are.

می‌توانیم به موقعیت‌ها نیز احترام بگذاریم .

They're not perfect.

آنها کامل نیستند.

And you're learning from mistakes.

و شما از اشتباهات درس می گیرید.

I'm also telling this story

من هم این داستان را تعریف می

because I don't want people to feel upset

کنم زیرا نمی خواهم مردم

about learning a language and whatever.

از یادگیری زبان و هر چیز دیگری ناراحت شوند.

If someone is bullied

اگر کسی مورد آزار و اذیت قرار می گیرد

or if someone has confidence issues, whatever,

یا کسی مشکل اعتماد به نفس دارد، هر چه باشد،

those are just feelings

اینها فقط احساسات هستند

and talking to someone and seeing a nice smile

و صحبت کردن با کسی و دیدن یک لبخند

appearing on the face, is a beautiful thing.

زیبا روی صورت، چیز زیبایی است.

When I speak Chinese and-

وقتی چینی صحبت می کنم و

recently I've been invited to an Indonesian family

اخیراً به یک خانواده اندونزیایی دعوت شده ام

to eat in Indonesia with them.

تا با آنها در اندونزی غذا بخورم.

So these are nice stories,

پس این ها داستان های خوبی هستند،

stories which you don't want to miss,

داستان هایی که نمی خواهید از دست بدهید،

- Yeah.

- بله.

- Just because you are admitting your inconfidence.

- فقط به این دلیل که به اعتماد به نفس خود اعتراف می کنید.

That's a different thing, admitting it.

این یک چیز متفاوت است، اعتراف به آن.

We should admit it and basically

ما باید آن را بپذیریم و

see it as a sort of separate thing

اساساً آن را به‌عنوان یک چیز مجزا

than like, how other people are seeing us

ببینیم تا این

when we speak a language.

Most people are happy or proud.

که وقتی ما به یک زبان صحبت می‌کنیم، دیگران ما را چگونه می‌بینند.

اکثر مردم خوشحال یا مغرور هستند.

They're thinking like,

آنها دارند فکر می کنند،

hey, she speaks my language,

هی، او به زبان من صحبت می کند، او چینی صحبت می کند، به

she is speaking Chinese, look at her.

او نگاه کنید.

That's cool. - Yeah.

باحاله. - آره

It's the price you pay for one

این بهایی است که برای یکی

and to be connected with other people.

و ارتباط با افراد دیگر می پردازید.

And I think it's definitely worth it.

و به نظر من قطعا ارزشش را دارد.

Now speaking so many languages.

اکنون به زبان های زیادی صحبت می کند.

What does your current language learning routine look like?

روال فعلی یادگیری زبان شما چگونه است؟

Do you even have a language learning routine?

آیا شما حتی یک روال یادگیری زبان دارید؟

How do you practice all of those languages you speak?

چگونه همه آن زبان هایی را که صحبت می کنید تمرین می کنید؟

- It's hard sometimes

because sometimes I wish I had a routine.

- گاهی اوقات سخت است،

زیرا گاهی اوقات آرزو می کنم کاش یک روتین داشتم.

I try to have a schedule,

سعی

my schedule would be like two hours per day

می‌کنم برنامه‌ای داشته باشم، برنامه‌ام حدود دو ساعت

in the morning.

در روز صبح باشد.

Right now I'm focusing on Russian and Chinese mostly.

در حال حاضر بیشتر روی روسی و چینی تمرکز می کنم.

So that would be like one hour Chinese, one hour Russian,

بنابراین این می تواند مانند یک ساعت چینی، یک ساعت روسی باشد،

but because I'm so busy with creating content,

اما از آنجایی که من بسیار مشغول تولید محتوا هستم

stuff like that, I cannot always follow that routine.

، مانند آن، نمی توانم همیشه آن روال را دنبال کنم.

I'm sort of like putting that in a fridge,

من به نوعی دوست دارم آن را در یخچال

I'll get back to that.

بگذارم، به آن برمی گردم.

Because like creating content

زیرا تولید محتوا

also has been a little bit difficult

نیز از زمان کرونا کمی دشوار

since Corona, since COVID.

بوده است.

I put a lot of effort in that

من در این زمینه تلاش زیادی کردم

to still think about new concepts, new ideas,

تا همچنان به مفاهیم جدید، ایده های جدید فکر کنم،

but let's say normally I have a routine of two hours

اما فرض کنید به طور معمول صبح ها دو ساعت روتین دارم

in the morning, Russian and Chinese.

، روسی و چینی.

And each three months or four months,

و هر سه ماه یا چهار ماه،

I select two languages which I want to improve.

دو زبان را انتخاب می کنم که می خواهم آنها را بهبود بخشم.

That's what I'm doing,

این کاری است که من انجام می دهم،

right now Russian and Chinese

در حال حاضر روسی و چینی

and then the other languages

و سپس زبان های دیگر

I am practicing maintaining them by replying messages.

را تمرین می کنم که آنها را با پاسخ دادن به پیام حفظ کنند.

Then also use another strategy,

سپس از یک استراتژی دیگر نیز استفاده کنید،

I just call into instrumental strategy,

من فقط استراتژی ابزاری را فرا می‌خوانم،

I think that makes sense,

فکر می‌کنم منطقی است،

and it's like I use one of those six languages,

و مثل این است که از یکی از آن شش زبانی

which I mentioned before, which are my better level,

که قبلاً ذکر کردم، که سطح بهتر

I use them to study other languages.

من هستند استفاده می‌کنم، از آنها برای مطالعه زبان‌های دیگر استفاده می‌کنم.

For example, I could have,

برای مثال،

I've like, for example, a session about Greek in Spanish

من می‌توانم، مثلاً یک جلسه درباره یونانی به زبان اسپانیایی داشته باشم

- Wow, that's (indistinct) strategy.

- وای، این یک استراتژی (نامشخص) است.

Wow. - Yeah.

وای. - آره

Spanish speaking Greek native speaker

اسپانیایی زبان مادری یونانی زبان

That's what it is.

She explained to me everything about Greek in Spanish.

همین است.

او همه چیز یونانی را به اسپانیایی برای من توضیح داد.

This is how I learn two languages at the same time,

اینگونه است که من دو زبان را همزمان یاد می‌گیرم،

I do the same thing-

همان کار را انجام می‌دهم

- Yeah

- So let's say I explained things about,

- آره

- پس فرض کنید در مورد چیزهایی توضیح دادم، بگذارید بگوییم

let let's say I explain you things about German and Russian.

چیزهایی را در مورد آلمانی و روسی برای شما توضیح دادم.

I could use Russian to explain things about German.

می توانم از زبان روسی برای توضیح چیزهایی در مورد آلمانی استفاده کنم.

- Yeah. - Just like that.

- آره - همینطور.

I want to try the-

من می‌خواهم این تکنیک‌ها را امتحان

I use those techniques to be more efficient or something.

کنم تا کارآمدتر باشم.

- Yeah, yeah.

- آره آره.

- It also helps me to think differently

- همچنین به من کمک می‌کند متفاوت فکر کنم

and to unlock a sort of part in the brain

و قفل بخشی از مغز را باز

that I'm able to think more naturally

کنم که می‌توانم طبیعی‌تر فکر کنم

- That's a great tip for my audience, I feel like,

- این یک نکته عالی برای مخاطبان من است، احساس می‌کنم،

because I always tell my audience, yeah.

زیرا همیشه به مخاطبم می‌گویم، بله.

I always tell my audience that I do,

من همیشه به مخاطبانم می گویم که این کار را انجام می دهم،

I mean, obviously I don't speak as many languages,

منظورم این است که واضح است که به چند زبان صحبت نمی کنم،

but I do a very similar thing.

اما کار بسیار مشابهی را انجام می دهم.

When, for example, I want to learn something new,

وقتی مثلاً می‌خواهم چیز جدیدی یاد بگیرم،

I don't know, anything really,

نمی‌دانم، واقعاً چیزی،

and I've researched in English, right,

و به زبان انگلیسی تحقیق کرده‌ام، درست است،

because, or like, and Chinese,

زیرا، یا مانند، و چینی

and Chinese is a little bit more difficult for me,

و چینی برای من کمی سخت‌تر است.

but in English, for example, right.

اما در انگلیسی، برای مثال، درست است.

Instead of learning it in my native language, Russian,

به جای اینکه به زبان مادری ام، روسی، آن را یاد

I Google everything in English,

بگیرم، همه چیز را به زبان انگلیسی گوگل می کنم،

I don't know, I wanna buy a new shampoo,

نمی دانم، می خواهم یک شامپو جدید بخرم،

I wanna research the best shampoo,

می خواهم بهترین شامپو را تحقیق کنم،

I do it in English.

این کار را به انگلیسی انجام می دهم.

- And that's great indeed.

- و این واقعاً عالی است.

We could do the same with study books.

ما می توانیم همین کار را با کتاب های مطالعه انجام دهیم.

You could get a study book about,

شما می توانید یک کتاب مطالعاتی در مورد

let's say the Russian which is written in German,

، مثلاً روسی که به زبان آلمانی نوشته شده است، تهیه کنید،

for example, if German you had at least a B2 level,

به عنوان مثال، اگر آلمانی حداقل سطح B2 داشتید، فرض کنید حداقل سطح

let's say that it's at least B2,

B2 است،

then it could also help you

سپس می تواند به شما کمک کند که

to think more naturally in German

به طور طبیعی تر فکر کنید. آلمانی

because you will see a lot of words

چون کلمات زیادی را خواهید دید

which you can understand,

که می توانید آنها را بفهمید،

but because of the contact, you can understand it.

اما به دلیل تماس، می توانید آن را درک کنید. اینطوری

That's how you learn a lot of new words

شما خیلی از لغات جدید یاد میگیرید

and I can get, I think from B2 to a higher level maybe.

و من میتونم برسم، فکر کنم از B2 به سطح بالاتر شاید.

So I think those strategies are pretty nice.

بنابراین فکر می کنم این استراتژی ها بسیار خوب هستند.

We could change the culture things into target language.

ما می توانیم فرهنگ را به زبان مقصد تغییر دهیم.

We could follow that,

ما می توانیم آن را دنبال کنیم،

whether a broadcast in another language.

چه پخش به زبان دیگری.

You find that all those things which are in your daily life

فکر می کنم متوجه می شوید که همه چیزهایی که در زندگی روزمره شما وجود دارد

could help a lot to get you some language, I think.

می تواند کمک زیادی به زبان آوردن شما کند.

- I think it's also, it's like a great tip for retention.

- فکر می کنم همینطور است، مانند یک نکته عالی برای حفظ است.

It was actually also my question and you already answered it

در واقع این سؤال من نیز بود و شما قبلاً به آن پاسخ

about like, to actually remember all of the words,

داده اید، برای به خاطر سپردن همه کلمات،

all the new vocabulary you learn,

تمام واژگان جدیدی که یاد می گیرید،

or the language patterns and structures,

یا الگوها و ساختارهای زبان

it's really great when we just include the language

، واقعاً عالی است وقتی ما فقط زبان را

in our everyday lives.

در زندگی روزمره خود وارد می کنیم.

We try to explain something and if we've a language

ما سعی می کنیم چیزی را توضیح دهیم و اگر زبانی

which we have to research something in it,

داریم که باید در مورد چیزی در آن تحقیق کنیم،

do you feel like learning a language has changed you,

آیا احساس می کنید یادگیری یک زبان شما را تغییر داده است

for example, your thinking, your behavior?

، مثلاً فکر و رفتار شما را تغییر داده است؟

- Yeah.

- آره

That's a good question.

این سوال خوبی است.

Personally, I always thinking of like

من شخصاً همیشه

instead of part, always has been there,

به جای بخشی به لایک فکر می کنم، همیشه وجود داشته است،

but it has been a lot basically.

اما اساساً زیاد بوده است.

I think it's already there.

من فکر می کنم آن را در حال حاضر وجود دارد.

It's the same like we don't know ourselves.

مثل این است که خودمان را نمی دانیم.

If you're living on an island,

اگر در جزیره ای زندگی می

you're also like,

کنید،

you're still the same person, but on an island,

باز هم همان فرد هستید، اما در یک جزیره،

but you're going to have different habits, stuff like that.

اما عادت های متفاوتی خواهید داشت ، چیزهایی از این قبیل.

You're going to hunt maybe,

شما می خواهید شکار کنید، شاید

you need to survive.

باید زنده بمانید.

I think it's the same way for learning languages.

فکر می کنم برای یادگیری زبان هم همین طور است.

A lot of parts are unlocked

خیلی از قسمت ها قفل هستند

and I think life became more,

و فکر می کنم زندگی بیشتر شده است،

I would say I'm never bored.

می توانم بگویم هیچ وقت حوصله ندارم.

The most beautiful thing of language learning

زیباترین چیز یادگیری زبان

is I'm never bored.

این است که هرگز حوصله ام سر نمی رود.

It's the opposite.

برعکس است.

I always wish I would have more time

همیشه آرزو می‌کنم زمان بیشتری داشته

because I wanna learn this language

باشم، زیرا می‌خواهم این زبان را یاد

I wanna maintain that language,

بگیرم، می‌خواهم آن زبان را حفظ کنم،

it's like you have to care about 29 children,

مثل این است که شما باید به 29 کودک اهمیت دهید،

like the languages, you need to give them attention.

مانند زبان‌ها، باید به آنها توجه کنید.

Otherwise, they will forget you,

وگرنه شما را فراموش می کنند

or in my case, I will forget those languages.

یا در مورد من آن زبان ها را فراموش می کنم.

So you have to maintain a lot.

بنابراین شما باید مقدار زیادی را حفظ کنید.

And that's the thing.

و موضوع همین است.

It takes a lot of time, it's a tough sport,

زمان زیادی می برد، ورزش سختی است،

a tough brain sport, I would say,

ورزش مغزی سخت است، من می گویم،

but I'm never bored.

اما من هرگز حوصله ندارم.

So that's the thing which has been changed a lot,

بنابراین این چیزی است که بسیار تغییر کرده است،

I'm never bored.

من هرگز حوصله ندارم.

The understanding level of other cultures,

سطح درک فرهنگ های دیگر، به نظر

I think, that's something which is helping me a lot

من، چیزی است که به من کمک زیادی می کند

and being less afraid.

و کمتر می ترسم.

I learned a lot to not have any fear

من چیزهای زیادی یاد گرفتم که هیچ ترسی نداشته باشم یا ترس داشته باشم،

or to have fear but maybe ignore the fear,

اما شاید ترس را نادیده بگیرم،

just to go for it,

فقط به دنبال آن بروم

just of course people, make mistakes.

، البته مردم اشتباه می کنند.

I think that's the biggest improvement, I would say.

من فکر می کنم این بزرگترین پیشرفت است.

- Yeah.

Do you think you have different personalities

- آره

آیا فکر می کنید

in different languages?

در زبان های مختلف شخصیت های متفاوتی دارید؟

I mean, obviously you stay the same,

منظورم این است که واضح است که شما در همان حالت باقی می مانید،

but sometimes something changes

اما گاهی اوقات

when you speak in a foreign language.

وقتی به یک زبان خارجی صحبت می کنید چیزی تغییر می کند.

- I think it's not a different personality,

- فکر می‌کنم شخصیت متفاوتی نیست،

I think I'm having the same personality,

فکر می‌کنم من هم همین شخصیت را

but I'm sort of like editing my personality a little bit.

دارم، اما به نوعی دوست دارم شخصیتم را کمی ویرایش کنم.

It's like, it's a Chinese version of myself,

این یک نسخه چینی از خودم است

it's like the Chinese version of a personality, like that.

، مانند نسخه چینی یک شخصیت است، مانند آن.

So I'm still the same person,

بنابراین من هنوز همان شخص هستم،

but under different circumstances

اما در شرایط مختلف

and using different words

و با استفاده از کلمات متفاوت،

because if I would be the exact same out there as in Dutch,

زیرا اگر در خارج از کشور دقیقاً همان چیزی بودم که در هلندی وجود دارد،

I would have been a lot in trouble I think,

فکر می کنم خیلی با مشکل مواجه می شدم،

because like in the Netherlands, we were pretty direct.

زیرا مانند هلند، ما هم خیلی مستقیم

In China we have different habits (indistinct)

در چین ما عادات مختلفی داریم (نامشخص)

- Yeah, exactly.

- بله، دقیقا.

- It's the same as when you're traveling.

- مثل زمانی است که در سفر هستید.

Are you a different person when you're traveling?

آیا وقتی در سفر هستید فرد دیگری هستید؟

No, I don't think so.

نه، من اینطور فکر نمی کنم.

But you're behaving a little bit different

اما شما چون مهمان هستید کمی متفاوت رفتار

because you are a guest.

می کنید.

So I behave like a guest when I speak Chinese,

بنابراین وقتی چینی صحبت می

I behave like a guest.

کنم مانند یک مهمان رفتار می کنم، مانند یک مهمان رفتار می کنم.

It's like I'm traveling with my brain.

انگار دارم با مغزم سفر می کنم.

That's how it is.

همینطوریه.

- I guess you're trying to discover

- حدس می‌زنم شما سعی می‌کنید

these parts of yourself that are only present

این بخش‌هایی از خودتان را کشف کنید که فقط زمانی وجود دارند

when you speak your foreign language

که به زبان خارجی خود صحبت می‌کنید،

because it's appropriate in this culture.

زیرا در این فرهنگ مناسب است.

To maybe be less direct,

برای اینکه شاید کمتر مستقیم باشید

for example, in Chinese, you shouldn't be that direct

، مثلاً در زبان چینی ، نباید آنقدر مستقیم

than in Dutch, for example.

از مثلاً هلندی باشید.

You already speak so many languages.

شما در حال حاضر به بسیاری از زبان ها صحبت می کنید.

Do you have any plans of learning more foreign languages

آیا برنامه ای برای یادگیری بیشتر زبان های خارجی

in the future?

در آینده دارید؟

- That's a little bit like how I feel sometimes.

- این کمی شبیه احساس من است.

It feels like I'm in a cake store

احساس می کنم در یک فروشگاه کیک فروشی

and I want this cake, I want a slice of this cake,

هستم و این کیک را می خواهم، من یک تکه از این کیک

I want to learn so many languages.

می خواهم، می خواهم این همه زبان یاد بگیرم.

I love African languages

من عاشق زبان های آفریقایی هستم

and that's also a little bit, my problem.

و این نیز کمی مشکل من است.

I'm a little bit like,

من کمی شبیه هستم

by people are saying like,

، مردم می گویند،

hey, when are you starting to study my language?

هی، کی شروع به مطالعه زبان من می کنی؟

I'm a little bit like, oh, cool.

من کمی شبیه، اوه، باحال هستم.

Yeah, let's go for it.

But then I just find out

آره بریم دنبالش

اما بعد تازه متوجه می‌شوم

it's so hard to maintain all the other languages

که حفظ همه زبان‌های دیگر بسیار سخت است

since I'm improving my Russian,

، چون روسی خود را بهبود می‌بخشم،

since I'm improving my Chinese.

زیرا چینی‌ام را بهبود می‌بخشم.

It also feels more relaxed

همچنین

when you can understand the grammar a bit better,

زمانی که بتوانید گرامر

or the way you're speaking.

یا نحوه صحبت کردنتان را بهتر بفهمید، احساس آرامش بیشتری خواهید داشت.

I don't need to become fluent in Russian or Chinese,

من نیازی به تسلط به زبان روسی یا چینی

but if I could reach like a fair B1 level

ندارم، اما اگر بتوانم مثلاً به سطح B1

in both languages, for example,

در هر دو زبان برسم،

I would be very happy.

بسیار خوشحال خواهم شد.

And then I can use that instrumental strategy again.

و سپس می توانم دوباره از آن استراتژی ابزاری استفاده کنم.

Then I can use Chinese to study Cantonese, whatever.

سپس می توانم از زبان چینی برای مطالعه زبان کانتونی استفاده کنم.

Having sessions in Chinese about Cantonese,

برگزاری جلسات به زبان چینی در مورد کانتونی،

having sessions in Russian about Polish,

برگزاری جلسات به زبان روسی در مورد لهستانی،

because then I can also easily compare,

زیرا در این صورت می توانم به راحتی مقایسه کنم،

all those languages are related to each other.

همه آن زبان ها به یکدیگر مرتبط هستند.

Am I speaking the both at the same session?

آیا من هر دو را در یک جلسه صحبت می کنم؟

I can also distinguish them.

من هم می توانم آنها را تشخیص دهم.

I would learn how to distinguish them.

من یاد خواهم گرفت که چگونه آنها را تشخیص دهم.

I would never do that

من هرگز این کار را نمی‌کنم

when my Russian is like A1 or A2, like right now,

وقتی روسی من مانند A1 یا A2 باشد، مثل الان،

then you would just mix them up.

آنگاه شما آنها را با هم مخلوط می‌کنید.

But whether it's B1 or better

اما چه B1 باشد و چه بهتر،

then I can use them as an instrument

من می توانم از آنها به عنوان ابزار استفاده کنم

and that's each goal which I have on language.

و این هدفی است که من در مورد زبان دارم.

I want to get them to be B1 level

من می خواهم آنها را به سطح B1

so I can use them as an instrument,

برسانم تا بتوانم از آنها به عنوان ساز استفاده کنم،

but I definitely also wanna learn some African languages.

اما قطعاً می خواهم چند زبان آفریقایی را نیز یاد بگیرم.

- I feel like when you were talking about all of this,

- احساس می کنم وقتی در مورد همه اینها صحبت می کردید،

I realized that there is this idiom in English,

متوجه شدم که این اصطلاح در انگلیسی وجود دارد،

Jack of all trades master of none.

Jack of all trades master of none.

I feel like right now, you don't wanna be this person,

من احساس می کنم در حال حاضر، شما نمی خواهید این شخص

you don't wanna just speak so many languages,

باشید، نمی خواهید فقط به این همه زبان صحبت کنید،

but don't really be confident in them.

اما واقعاً به آنها اطمینان نداشته باشید.

You don't wanna be this person

شما نمی خواهید این شخصی باشید

who just picked up some of the phrases, some of the words,

که فقط برخی از عبارات، برخی از کلمات را انتخاب کرده

and can really make a sentence,

و واقعاً می تواند یک جمله بسازد،

but you can add them to your collection of languages

اما می توانید آنها را به مجموعه زبان هایی

you can speak.

که می توانید صحبت کنید اضافه کنید.

- It's or this or that.

- این یا این یا آن.

But I wanna be somewhere in between there.

اما من می خواهم جایی در این بین باشم.

I don't wanna become a master in these languages.

من نمی خواهم در این زبان ها استاد شوم.

I think that's impossible for me.

فکر می کنم این برای من غیر ممکن است.

I also don't wanna learn some phrases,

من همچنین نمی خواهم برخی از عبارات را یاد بگیرم،

for example, even in Russian, I do make mistakes,

به عنوان مثال، حتی در زبان روسی، من اشتباه

but I'm still able to have at least

می کنم، اما هنوز هم می توانم حداقل

a decent basic conversation.

یک مکالمه ابتدایی مناسب داشته باشم.

And for that, I had to study nine months Russian

و برای این کار، مجبور شدم نه ماه روسی

to be able to have this low-level which I have.

بخوانم تا بتوانم این سطح پایین را که دارم، داشته باشم.

But everything takes time.

اما همه چیز زمان می برد.

It's an adventure.

این یک ماجراجویی است.

And when I make videos, I want to show that adventure.

و وقتی ویدیو می‌سازم، می‌خواهم آن ماجراجویی را نشان دهم.

That's also on purpose.

آن هم عمدا.

I also show people when I speak a language at a low level,

من همچنین زمانی که به زبانی در سطح پایین صحبت می کنم به مردم نشان می دهم ،

because I want to show the entire adventure.

زیرا می خواهم کل ماجرا را نشان دهم.

- Yeah, the entire process.

- آره، کل فرآیند.

Yeah, from start to finish. - Yeah.

آره از اول تا آخر - آره

The method that I told you I had been bullied

روشی که به شما گفتم مورد آزار و اذیت قرار گرفته‌ام

and (indistinct)

و (نامشخص)

People understand how (idistinct).

مردم درک می‌کنند که چگونه (نامشخص).

And sometimes people are just seeing the beautiful things

و گاهی اوقات مردم فقط چیزهای زیبایی را می بینند که

I want to show everything basically,

من می خواهم اساساً همه چیز را نشان دهم

the entire process, the adventure,

، کل فرآیند، ماجراجویی،

including the mistakes and basically,

از جمله اشتباهات و اساساً،

I would laugh about the older video

when I spoke Russian at A1 level

وقتی که روسی در سطح A1 صحبت می کردم،

when it's at a better level.

وقتی در سطح بهتری بود، به ویدیوی قدیمی تر می خندم.

But also for other people,

اما همچنین برای افراد دیگر،

I hope it gives them more inspiration and more motivation

امیدوارم به آنها الهام و انگیزه بیشتری بدهد

to also see that I also had to start there,

تا ببینند که من نیز باید از آنجا شروع کنم،

like you're not solely a butterfly.

مثل اینکه شما فقط یک پروانه نیستید.

I think it's also good sometimes to show the weakness there.

من فکر می کنم گاهی اوقات نشان دادن ضعف در آنجا نیز خوب است.

People who would do that,

افرادی که این کار را انجام می دهند،

though I'm not judging or anything.

اگرچه من قضاوت نمی کنم یا چیزی.

There are many people who were,

افراد زیادی هستند که

especially in a language learning community

مخصوصاً در یک جامعه زبان آموزی

were showing their failures,

شکست ها

their weaknesses, their problems, their issues.

، ضعف ها ، مشکلات و مسائل خود را نشان می دادند.

That's what I also love about the language community.

این چیزی است که من نیز در مورد جامعه زبان دوست دارم.

I'm proud of this community

من به این جامعه افتخار می کنم

because people are showing the process of how it is.

زیرا مردم روند آن را نشان می دهند.

And that's what I like.

و این چیزی است که من دوست دارم.

- Sometimes when I make mistakes,

- بعضی وقت ها وقتی اشتباه می

I feel like when I was younger,

کنم، احساس می کنم وقتی کوچکتر

I would get really hurt

بودم،

when other people would point out my mistakes

وقتی دیگران به اشتباهاتم اشاره می کردند

and say that, you made a mistake,

و می گفتند که اشتباه کردی، اینطوری

this is not how you were supposed to say that,

قرار نبود که بگویی، واقعاً

but now I'm actually so happy.

ناراحت می شوم. من واقعا خیلی خوشحالم

I realized that,

من متوجه شدم که،

Yeah, I make mistakes and there was nothing wrong in that,

بله، من اشتباه می کنم و هیچ اشتباهی در این کار وجود ندارد،

because this way, if somebody's gonna point them out,

زیرا به این ترتیب، اگر کسی به آنها اشاره کند،

I'm gonna improve.

من بهتر خواهم شد.

It's just a chance for me to improve, to get better

این فقط یک فرصت برای من است که پیشرفت کنم، بهتر شوم

and maybe even show other people

و حتی شاید به دیگران نشان دهم

that perfection is not something we should strive for

که کمال چیزی نیست که باید برای

because it's not the most important thing

آن تلاش کنیم زیرا این مهم ترین چیز

in our lives, being perfect.

در زندگی ما، کامل بودن نیست.

- It does make sense.

- منطقی است.

And if people are perfect,

و اگر مردم کامل باشند،

I don't need to know the basic. (chuckles)

من نیازی به دانستن اصول اولیه ندارم. (می خندد)

- Then they're probably not perfect.

- پس احتمالاً کامل نیستند.

They just think too much of themselves.

آنها فقط بیش از حد به خودشان فکر می کنند.

- I mean, it should not be their intention.

- یعنی قصدشان این نباشد.

We should say we are beautiful as how we are

باید بگوییم که

with the mistakes, just like that.

با اشتباهاتمان زیبا هستیم، درست مثل همین.

We should not worry too much.

ما نباید زیاد نگران باشیم.

- To finish off our interview,

- برای اتمام مصاحبه‌مان،

I wanted to ask you this fun question,

می‌خواستم این سوال جالب را از شما بپرسم،

but I also feel like I already know what you're gonna say

اما همچنین احساس می‌کنم از قبل می‌دانم چه می‌خواهید بگویید،

but still, do you think we should have one word language,

اما هنوز، به نظر شما آیا باید یک زبان کلمه‌ای داشته باشیم

for example, Esperanto,

، مثلاً اسپرانتو.

this like famous constructed language

زبان ساخته شده معروف

or you think it's better

یا فکر می کنید بهتر است

when people speak different languages?

وقتی مردم به زبان های مختلف صحبت می کنند؟

- I hope that all those languages are existing.

- امیدوارم همه آن زبان ها موجود باشند.

Although the lovely ones, even the rare languages,

اگرچه زبان‌های دوست‌داشتنی، حتی زبان‌های کمیاب،

I really hope that they keep existing

من واقعاً امیدوارم که وجود داشته باشند

and we should not become lazy

و ما نباید

about learning one constructed language

در یادگیری یک زبان ساخته شده تنبل شویم،

because I think putting a lot of effort

زیرا فکر می‌کنم تلاش

is helping to maintain a relationship with a culture.

زیاد به حفظ رابطه با یک فرهنگ کمک می‌کند.

It's the same with if you have,

اگر شما داشته

I have a girlfriend, for example,

باشید، برای مثال، من یک دوست دختر دارم،

and if would ask me like,

و اگر از من بپرسید،

hey, if you never would have to cook for me,

هی، اگر هرگز مجبور نیستید برای من غذا درست کنید،

never would have to do the dishes

هرگز مجبور نیستید ظرف ها را بشویید،

if we would have someone doing that for us

اگر کسی داشته باشیم که این کار را انجام می دهد. ما

which would, like when I don't have all these tasks anymore,

که مثل زمانی که دیگر همه این وظایف را ندارم،

would I do that?

آیا این کار را انجام می دهم؟

No.

نه.

I still like to put effort in the relationship.

من هنوز دوست دارم در رابطه تلاش کنم.

- You like washing the dishes. (chuckles)

- دوست داری ظرف بشوی. (می خندد)

- No, I didn't say that.

- نه، من این را نگفتم.

Don't say that, I don't like.

If you're washing, you can go on-

اینو نگو من دوست ندارم

اگر در حال شستن هستید، می توانید ادامه دهید-

In general, I like to put effort in a relation

به طور کلی، من دوست دارم در یک رابطه تلاش

and I think a relationship with a language,

کنم و فکر می کنم رابطه با یک زبان،

with a culture, or with a country it's also related.

با یک فرهنگ، یا با یک کشور نیز مرتبط است.

And if we're becoming lazy by just having one language,

و اگر فقط با داشتن یک زبان تنبل می

we're losing everything

in connection with the culture, the history-

شویم، همه چیز را

در ارتباط با فرهنگ، تاریخ از دست می دهیم

- Yeah.

Definitely, I agree.

- بله.

قطعا موافقم

Because languages represent the culture.

زیرا زبان ها نشان دهنده فرهنگ هستند.

There're one of the most important parts

در واقع یکی از مهم ترین بخش

of a culture actually.

های یک فرهنگ وجود دارد.

I think we can finish our interview for now.

فکر می کنم فعلا بتوانیم مصاحبه خود را تمام کنیم.

Thank you for talking to me.

ممنون که با من صحبت کردی

It was really nice talking to you about foreign languages,

صحبت کردن با شما در مورد زبان های خارجی،

about your journey.

در مورد سفرتان واقعاً خوب بود.

I think my audience is gonna feel really motivated

فکر می‌کنم مخاطبان من واقعاً به

because of you because now they realize

خاطر شما انگیزه پیدا می‌کنند، زیرا اکنون متوجه شده‌اند

that everything is possible.

که همه چیز ممکن است.

You can learn a foreign language.

می توانید یک زبان خارجی یاد بگیرید.

- Yeah, I think so.

- آره، فکر می کنم.

I think that's indeed very cool.

من فکر می کنم که واقعاً خیلی باحال است.

- And before we finish our interview,

- و قبل از اینکه مصاحبه خود را به پایان برسانیم،

please tell my audience where they can find you,

لطفاً به مخاطبان من بگویید اگر می خواهید شما را از کجا می توانند پیدا کنند،

your YouTube channel, your Instagram, if you want to.

کانال یوتیوب شما ، اینستاگرام شما.

- My channel name is Wouter Corduwener,

- نام کانال من Wouter Corduwener است

and also my Instagram name is just my name.

و همچنین نام اینستاگرام من فقط نام من است.

I want to tell the people that there's also a part II

من می خواهم به مردم بگویم که قسمت دوم نیز

on my channel.

در کانال من وجود دارد.

And I want to thank you for-

و من می خواهم از شما تشکر کنم

- The interview was (indidtinct), was so much fun.

- مصاحبه (مصاحبه) بسیار سرگرم کننده بود.

If you wanna learn more about him and his YouTube channel,

اگر می‌خواهید درباره او و کانال یوتیوب او بیشتر بدانید،

you can find all the links in the description.

می‌توانید همه لینک‌ها را در توضیحات پیدا کنید.

It was really fun talking to him and learning more

صحبت کردن با او و یادگیری بیشتر

about his language learning journey

در مورد سفر یادگیری زبان او

and sharing this journey with you.

و به اشتراک گذاشتن این سفر با شما واقعاً سرگرم کننده بود.

So guys, thank you so much for watching.

پس بچه ها، خیلی ممنون که تماشا کردید.

If you like this video make sure to give it a thumbs up

اگر این ویدیو را دوست داشتید حتماً آن را به

and subscribe to my channel.

اشتراک بگذارید و کانال من را سابسکرایب کنید.

You can also follow me on Instagram

شما همچنین می توانید من را در اینستاگرام دنبال کنید

because there I share my everyday laugh with you.

زیرا در آنجا خنده های روزمره ام را با شما به اشتراک می گذارم .

If you want to get a script to this video,

اگر می‌خواهید یک اسکریپت برای این ویدیو دریافت کنید،

make sure to join me here on YouTube

مطمئن شوید که

by clicking this join button,

با کلیک کردن روی این دکمه پیوستن به من در اینجا در YouTube بپیوندید،

or you can also go on my Patreon page

یا همچنین می‌توانید به صفحه Patreon من بروید

and pick a membership there.

و یک عضویت در آنجا انتخاب کنید.

Thank you guys for watching.

بچه ها ممنون که تماشا کردید.

See you next time.

بعدا می بینمت.

Bye.

خدا حافظ.

(upbeat music)

(موسیقی شاد)