Conversation Skills - 3 expressions you can use

Hi, my name is Emma, and today we are going to be learning some new conversation expressions.

سلام، اسم من اِما است و امروز قصد داریم چند عبارات مکالمه جدید را یاد بگیریم.

So I don't know if you have seen my last video, Conversation Expressions, where we looked

بنابراین نمی‌دانم آخرین ویدیوی من، Conversation Expressions را دیده‌اید، جایی که

at "as I was saying", "speaking of", and "if you ask me". This video is going to be similar.

به «همانطور که می‌گفتم»، «صحبت کردن» و «اگر از من بپرسید» نگاه کردیم. این ویدیو قرار است مشابه باشد.

We're going to learn three new conversation expressions that are not really used in writing,

ما سه عبارت مکالمه جدید را یاد می گیریم که واقعاً در نوشتن استفاده نمی شوند،

only in conversation. So you will hear these expressions quite often, especially in movies

فقط در مکالمه استفاده می شوند. بنابراین شما اغلب این عبارات را می شنوید، به خصوص در فیلم ها

and TV, and another thing that is important to realize is that when you learn these expressions,

و تلویزیون، و نکته دیگری که باید بدانید این است که وقتی این عبارات را یاد می گیرید،

memorize them as a chunk. So what that means is, for example, "that reminds me", this,

آنها را به عنوان یک تکه به خاطر بسپارید. بنابراین معنای آن این است که، برای مثال، "که به من یادآوری می کند"، این

remember it as a whole chunk of language.

، آن را به عنوان یک تکه کامل زبان به خاطر بسپارید .

Okay, so what expressions are we going to be learning today? Well, of course, "that

خوب، پس امروز چه عباراتی را می آموزیم؟ خوب، البته، "این

reminds me", the second one is "if worst comes to worst", and the third one is "ring a bell".

به من یادآوری می کند"، دومی "اگر بدترین به بدترین آمد" و سومی "زنگ زنگ بزن" است.

So let's get started. Okay, so "that reminds me", when do we use "that reminds me"? So

پس بیایید شروع کنیم. خوب، پس "که به من یادآوری می کند"، چه زمانی از "که به من یادآوری می کند" استفاده می کنیم؟ بنابراین

again, this is in a conversation. We use it when somebody says something in the conversation,

، دوباره، این در یک گفتگو است. وقتی کسی در مکالمه چیزی می گوید از آن استفاده می

and it makes me remember something else. So it's kind of like, imagine a comic when that

کنیم و باعث می شود چیز دیگری را به خاطر بیاورم. بنابراین چیزی شبیه به این است که وقتی آن

lightbulb clicks, or turns on, I mean. When you see the lightbulb, and you think about

لامپ کلیک می کند یا روشن می شود، یک کمیک را تصور کنید. وقتی لامپ را می بینید و به

something else. So it has to do with your memory and remembering things. So for example,

چیز دیگری فکر می کنید. بنابراین به حافظه شما و به خاطر سپردن چیزها مربوط می شود. به عنوان مثال،

"I bought my boyfriend a PS3 for his birthday." Maybe somebody tells you that. That would

"من برای دوست پسرم برای تولدش یک PS3 خریدم." شاید کسی این را به شما بگوید این

be a very nice thing to do. Now, the second person in the conversation, so remember this

کار بسیار خوبی خواهد بود. حالا، نفر دوم در مکالمه، پس به یاد داشته باشید که

is a conversation, might say, "Aha, keyword birthday." And they're reminded their boyfriend

این یک مکالمه است، ممکن است بگوید، "آها، کلمه کلیدی تولد". و به آنها یادآوری می شود که دوست

is having a birthday soon. So the conversation might look like this, "I bought my boyfriend

پسرشان به زودی تولد دارد. بنابراین ممکن است مکالمه به این صورت باشد: "من برای دوست پسرم

a PS3 for his birthday." First person says. Second person might say, "That reminds me,

برای تولدش یک PS3 خریدم." نفر اول می گوید. شخص دوم ممکن است بگوید: "این به من یادآوری می کند

my boyfriend's birthday is coming up too." Or, "My boyfriend's birthday is soon. I need

که تولد دوست پسرم هم نزدیک است." یا "تولد دوست پسرم به زودی است. باید

to buy him a present as well." So again, we use this when what the first person says reminds

برایش هدیه هم بخرم." بنابراین دوباره، زمانی از این استفاده می‌کنیم که چیزی که اولین نفر می‌گوید

you of something. And it's used at the beginning of what you're saying. So let's think of another

شما را به یاد چیزی می‌اندازد. و در ابتدای آنچه شما می گویید استفاده می شود. پس بیایید به مثال دیگری فکر

example. Person one in the conversation might say, "I saw a great movie on TV last night."

کنیم. یک نفر در گفتگو ممکن است بگوید، "دیشب یک فیلم عالی در تلویزیون دیدم."

The second person, suddenly that light bulb switches on. "Oh, that reminds me. Did you

نفر دوم، ناگهان آن لامپ روشن می شود. "اوه، این من را به یاد می آورد. آیا

hear there is a DVD sale at the mall today?" So maybe they saw the word "movie", they heard

شنیده اید که امروز یک فروش DVD در مرکز خرید وجود دارد؟" بنابراین شاید آنها کلمه "فیلم" را دیده اند، کلمه "فیلم" را

the word "movie", and it reminded them that there's a DVD sale at the mall. So again,

شنیده اند، و این به آنها یادآوری می کند که فروش دی وی دی در مرکز خرید وجود دارد. بنابراین دوباره،

it's when something brings to mind something else. "Are you going to the hockey game today?"

زمانی است که چیزی چیز دیگری را به ذهن متبادر می کند . "امروز به بازی هاکی می روی؟"

"Oh, yes, yes. I really want to go to the hockey game. That reminds me. We should buy

"اوه، بله، بله. من واقعاً می خواهم به بازی هاکی بروم. این به من یادآوری می کند. باید

tickets soon." So it's where something previously said reminds you of a different point.

به زودی بلیط بخریم." بنابراین اینجا جایی است که چیزی که قبلا گفته شده است، نکته متفاوتی را به شما یادآوری می کند.

So here we have our second expression. "If worst comes to worst." Now, there are two

بنابراین در اینجا ما عبارت دوم خود را داریم. "اگر بدترین به بدترین برسد." در حال حاضر، دو

variations on this expression. Some people say "worst", other people say "worst". So

تغییر در این عبارت وجود دارد. برخی می گویند "بدترین"، برخی دیگر می گویند "بدترین". بنابراین

"worst" or "worst". Both are okay. You will hear both depending on who you speak to. So

"بدترین" یا "بدترین". هر دو خوبن بسته به اینکه با چه کسی صحبت می کنید، هر دو را خواهید شنید. بنابراین

what does this mean, "if worst comes to worst"? Well, it means when we use this, we're talking

، این به چه معناست، "اگر بدترین به بدترین برسد"؟ خوب، به این معنی است که وقتی از این استفاده می کنیم، در

about the future, and we're saying if the worst thing happens in the future, and usually

مورد آینده صحبت می کنیم، و می گوییم اگر بدترین اتفاق در آینده رخ دهد، و معمولاً

it's followed by a solution. So for example, if you have to take a test, maybe the IELTS,

یک راه حل به دنبال دارد. بنابراین، برای مثال، اگر مجبور به شرکت در آزمون هستید، شاید آیلتس،

maybe TOEFL, which a lot of you probably will have to take. Maybe you will say something

شاید تافل، که احتمالاً بسیاری از شما باید در آن شرکت کنید. شاید شما چیزی

like "I will study hard", "I will find a teacher to help me", and practice IELTS or TOEFL questions.

مانند "من سخت مطالعه خواهم کرد"، "یک معلم پیدا می کنم که به من کمک کند" و تمرین سوالات آیلتس یا تافل بگویید.

But if "worst comes to worst", meaning if the worst thing happens, which would be failing

اما اگر «بدترین اتفاق بیفتد»، یعنی اگر بدترین اتفاق بیفتد، که شاید رد شدن

the test maybe, I can take the test again. So here, the worst is failing the IELTS, the

در آزمون باشد، می‌توانم دوباره در آزمون شرکت کنم. بنابراین در اینجا، بدترین راه، رد شدن در آیلتس

solution, so the future plan, if that outcome happens, is taking the test again.

است، بنابراین برنامه آینده، اگر آن نتیجه اتفاق بیفتد، دوباره امتحان دادن است.

So here's another example. Hopefully this doesn't happen, but if you have a daughter.

بنابراین در اینجا یک مثال دیگر است. امیدوارم این اتفاق نیفتد، اما اگر دختر دارید.

"My daughter is sick, but we planned to go on a trip." If "worst comes to worst", we'll

دخترم مریض است، اما قصد داشتیم به سفر برویم. اگر «بدترین اتفاق بیفتد»،

cancel the trip. Meaning if the worst outcome happens, and she doesn't get better, she's

سفر را لغو می‌کنیم. به این معنی که اگر بدترین نتیجه اتفاق بیفتد، و او بهتر نشد، او

still sick, the solution is going to be, we'll cancel the trip. So we use this for imagining

هنوز مریض است، راه حل این است، ما سفر را لغو می کنیم. بنابراین ما از این برای تصور اینکه

what's the worst that can happen and what will we do if that happens. Another example

چه چیزی بدترین اتفاق ممکن است رخ دهد استفاده می کنیم و اگر این اتفاق بیفتد چه خواهیم کرد. مثال دیگر این

is if you're going for your driver's license. You've practiced driving before. You're a

است که اگر قصد دریافت گواهینامه رانندگی خود را دارید. شما قبلا رانندگی را تمرین کرده اید. شما

little nervous about the test, but you could say, "I'm going to give it my best. I'm going

کمی در مورد آزمون عصبی هستید، اما می توانید بگویید: "من تمام تلاشم را می کنم.

to try to pass this test, but if 'worst comes to worst', maybe I'll retake the test." So

سعی می کنم در این آزمون قبول شوم، اما اگر "بدترین به بدترین تبدیل شود"، شاید بتوانم دوباره امتحان کن." بنابراین

again, it's just potential outcomes. What's your solution if the worst thing happens?

دوباره، این فقط نتایج بالقوه است. اگر بدترین اتفاق بیفتد راه حل شما چیست؟

Finally, our last expression for today. "To ring a bell." Now when we say this, we don't

در نهایت، آخرین بیان ما برای امروز. "برای زدن زنگ." حالا وقتی این را می گوییم، منظورمان این نیست

mean to literally ring a bell. We mean when you're reminded of something. It's different

که به معنای واقعی کلمه زنگ را بزنیم. منظور ما زمانی است که چیزی به شما یادآوری می شود.

though from the first expression we used. That reminds me. This is different, and I'll

اگرچه با اولین عبارتی که استفاده کردیم متفاوت است. این من را به یاد. این متفاوت است، و من

explain how in a second. So "to ring a bell", it reminds you of something sometimes not

چگونه در یک ثانیه توضیح خواهم داد. بنابراین "به صدا درآوردن زنگ"، گاهی اوقات نه چندان واضح چیزی را به شما یادآوری می کند

so clearly. We often use "ring a bell" when we're talking about somebody's name and trying

. ما اغلب وقتی در مورد نام کسی صحبت می کنیم و سعی می کنیم

to remember who they are. So let's look at some examples. Number one, "Do you know the

به یاد بیاوریم که او کیست، از "زنگ زنگ بزن" استفاده می کنیم. پس بیایید به چند نمونه نگاه کنیم. شماره یک، "آیا

actor Sam Neill?" Maybe some of you are thinking, "Oh, Sam Neill. That name sounds familiar,

بازیگر سم نیل را می شناسید؟" شاید برخی از شما فکر می کنید، "اوه، سام نیل. این نام آشنا به نظر می رسد،

but you can't quite place it. It's a little unclear." Well, this is when we would use

اما نمی توانید آن را کاملاً قرار دهید. کمی نامشخص است." خوب، این زمانی است که ما از

"ring a bell". "His name rings a bell, but I can't remember his face." Meaning, "I kind

"زنگ زنگ بزن" استفاده می کنیم. نام او زنگ می زند، اما من چهره اش را به خاطر نمی آورم. به این معنی که "من یک

of remember his name. I've heard it before, but I'm still kind of unclear." Another example,

جورهایی اسمش را به خاطر دارم. قبلاً آن را شنیده بودم، اما هنوز یک جورهایی نامشخص هستم." مثال دیگر،

"I gave you $10 last night. Ring a bell? Do you remember?" That's what this one means.

"دیشب 10 دلار به تو دادم. زنگ بزن؟ یادت هست؟" معنی این یکی همین است.

You can say it to your friends. If you ever loan them money and you kind of want to ask

می توانید آن را به دوستان خود بگویید. اگر زمانی به آنها پول قرض دهید و به نوعی می خواهید

for it back, you can say, "I gave you this money last night. Ring a bell?" Meaning, "Do

آن را پس بگیرید، می توانید بگویید: "من این پول را دیشب به شما دادم. زنگ را به صدا درآورید؟" یعنی "

you remember?" So again, like what I said with the other expressions, these expressions,

یادت هست؟" بنابراین، مانند آنچه که در مورد سایر عبارات، این عبارات گفتم

it's important to memorize them as a chunk. "Ring a bell." So you can use it standalone,

، مهم است که آنها را به عنوان یک تکه به خاطر بسپارید. "زنگ بزن." بنابراین می توانید به طور مستقل از آن استفاده کنید،

for example, here. "Ring a bell", it's like a question. "Ring a bell?" Or you can use

به عنوان مثال، در اینجا. "زنگ بزن"، مثل یک سوال است. "زنگ بزن؟" یا می توانید از

it as a verb. "His name rings a bell, but I don't remember his face." So I know a lot

آن به عنوان فعل استفاده کنید. نام او زنگ می زند، اما من چهره اش را به خاطر نمی آورم. بنابراین می دانم که بسیاری

of you may be like me, where you can't remember names that well, and somebody says, "Oh, do

از شما ممکن است مانند من باشید، جایی که نمی توانید نام ها را به خوبی به خاطر بسپارید، و یکی می گوید: "اوه،

you know so-and-so?" And you kind of remember, but not quite. That's when you would be using

فلانی را می شناسید؟" و شما به نوعی به یاد دارید، اما نه کاملاً. در آن زمان است که شما از

"ring a bell."

"زنگ زنگ بزنید" استفاده می کنید.

Okay, so let's look at our third example. "Does our site, www.engvid.com, ring a bell?"

خوب، پس بیایید به مثال سوم خود نگاه کنیم. "آیا سایت ما www.engvid.com زنگ می زند؟"

Well, if it doesn't, you're still unclear, I suggest you check out this website and take

خوب، اگر اینطور نیست، شما هنوز نامشخص هستید، پیشنهاد می کنم این وب سایت را ببینید و

our test. That reminds me, there are a lot of other good sources on this website for

تست ما را انجام دهید. این به من یادآوری می کند که منابع خوب زیادی در این وب سایت وجود دارد

you to use, and if worse comes to worse, you can re-watch this video to get a better idea

که می توانید از آنها استفاده کنید، و اگر بدتر شد، می توانید این ویدیو را دوباره تماشا کنید تا ایده بهتری

on how these expressions are used. So until next time, take care.

در مورد نحوه استفاده از این عبارات بدست آورید. پس تا دفعه بعد مراقب باشید.