5 English Expressions to use at work

Hi. My name is Emma. Today I am going to teach you some of the most common work expressions

سلام اسم من اما است. امروز قصد دارم تعدادی از رایج ترین اصطلاحات و اصطلاحات کاری را به شما آموزش دهم

and idioms. These are all work idioms and expressions that I hear almost every week,

. اینها همه اصطلاحات و اصطلاحات کاری هستند که تقریباً هر هفته می شنوم،

so they're very common.

بنابراین بسیار رایج هستند.

So, let's look at the first one. The first work-related idiom, so you might hear this

بنابراین، بیایید به اولین مورد نگاه کنیم. اولین اصطلاح مربوط به کار، بنابراین ممکن است این را

at work, is "to have a lot on your plate". You might hear this in other places, too.

در محل کار بشنوید، این است که "خیلی در بشقاب خود داشته باشید". ممکن است این را در جاهای دیگر هم بشنوید.

Not just work, but it's often used at work. And what does it mean? It means that you have

نه فقط کار، بلکه اغلب در محل کار استفاده می شود. و به چه معناست؟ به این معنی است که شما

a lot of responsibilities. So, you have too much work and too many responsibilities. So,

مسئولیت های زیادی دارید. بنابراین، شما بیش از حد کار و مسئولیت های زیادی دارید. بنابراین،

this is a plate. So, it's an idiom because when we say we have a lot on our plate, we're

این یک بشقاب است. بنابراین، این یک اصطلاح است زیرا وقتی می گوییم چیزهای زیادی در بشقاب خود داریم،

imagining something like this with, you know, imagine you have work here, maybe you have

چنین چیزی را تصور می کنیم، می دانید، تصور کنید اینجا کار دارید، شاید

kids, you're taking care of your kids, maybe you have to take care of your grandma, so

بچه دارید، از بچه هایتان مراقبت می کنید، شاید باید از مادربزرگتان مراقبت کنید، پس

that's on the plate as well, and then maybe it's time to do your taxes, so you have to

این هم در ظرف است، و بعد شاید وقت آن رسیده است که مالیاتتان را انجام دهید، بنابراین باید یک

do your taxes, and you have a big presentation this week, and you have another big meeting,

هفته دیگر مالیاتتان را انجام دهید. جلسه،

and maybe you run a website. So, when you have a lot of responsibility, we say that

و شاید شما یک وب سایت راه اندازی کنید. بنابراین، وقتی مسئولیت زیادی دارید، می گوییم که

you have a lot on your plate. So, here are some examples. I have a lot on my plate since

در بشقاب خود چیزهای زیادی دارید. بنابراین، در اینجا چند نمونه آورده شده است. از زمانی که

my supervisor at work quit. So, if your boss quits and now you're doing your boss's job,

سرپرستم در محل کارم را ترک کرد، چیزهای زیادی در سر دارم. بنابراین، اگر رئیس شما استعفا داد و اکنون شما کار رئیس خود را انجام می دهید،

that means suddenly you have a lot of work on your plate. So, you have a lot more responsibility.

به این معنی است که ناگهان کار زیادی در بشقاب خود دارید. بنابراین، شما مسئولیت بسیار بیشتری دارید.

Here's another example. I might say, "Ugh, I have too much on my plate. I have too much

در اینجا یک مثال دیگر است. ممکن است بگویم: "اوه، من چیزهای زیادی در بشقابم دارم. کارهای زیادی

to do, too many responsibilities." So, here's my plate. I have too much on my plate. I think

برای انجام دادن دارم، مسئولیت های زیادی." خب بشقاب من اینجاست. من بیش از حد در بشقابم دارم. من فکر می کنم

nowadays many of us feel like we have too much on our plate. Do you feel like you have too much

امروزه بسیاری از ما احساس می کنیم که چیزهای زیادی در بشقاب خود داریم. آیا احساس می کنید چیزهای زیادی

on your plate, or do you feel you have a lot on your plate? If yes, write in the comments

در بشقاب خود دارید یا احساس می کنید چیزهای زیادی در بشقاب خود دارید؟ اگر بله،

if you have a lot on your plate. You can use this expression.

اگر چیزهای زیادی در بشقاب خود دارید، در نظرات بنویسید. می توانید از این عبارت استفاده کنید.

All right, so the next expression is a very common expression we use at work, but you might

بسیار خوب، بنابراین عبارت بعدی یک عبارت بسیار رایج است که ما در محل کار استفاده می کنیم، اما ممکن است

also use it with your friends or in other situations. The expression is "on the same page".

آن را با دوستان خود یا در موقعیت های دیگر نیز استفاده کنید. عبارت "در همان صفحه" است.

So, just so you're aware, this piece of paper is a page, or I have here a book,

بنابراین، فقط برای اینکه آگاه باشید، این تکه کاغذ یک صفحه است، یا من اینجا یک کتاب دارم،

and in the book, we have different pages. So, this is a page. So, when we say "to be on the

و در کتاب، ما صفحات مختلفی داریم. بنابراین، این یک صفحه است. بنابراین، وقتی می گوییم "در

same page", we mean that we have a similar understanding to someone, so we understand

یک صفحه بودن"، منظور ما این است که درک مشابهی با کسی داریم، بنابراین ما

things the same way, maybe we have the same idea. It can also mean that we are in agreement,

چیزها را به همین صورت درک می کنیم، شاید هم همین تصور را داشته باشیم. همچنین می تواند به این معنی باشد که ما موافق هستیم،

we agree with each other. So, let me give you an example. This is Arnold Schwarzenegger.

با هم موافقیم. بنابراین، اجازه دهید برای شما مثالی بزنم. این آرنولد شوارتزنگر است.

I love Arnold Schwarzenegger, and he believes it's important to work hard. You know, he likes

من عاشق آرنولد شوارتزنگر هستم و او معتقد است سخت کار کردن مهم است. می دانید، او

the idea of no pain, no gain. You have to work hard to achieve what you want in life. I agree

ایده بدون درد، بدون سود را دوست دارد. برای رسیدن به آنچه در زندگی می خواهید باید سخت تلاش کنید. من

with him. Arnold Schwarzenegger and I, when it comes to thinking about hard work, we are on

با او موافقم. من و آرنولد شوارتزنگر، وقتی به کار سخت فکر می کنیم، در

the same page. That means we have the same idea, we are in agreement. Let's look at some other

یک نقطه هستیم. یعنی ما همین نظر را داریم، موافقیم. بیایید به چند

examples of how to use this. Maybe at work, you're talking to a coworker, and the coworker,

نمونه دیگر از نحوه استفاده از آن نگاه کنیم. شاید در محل کار، شما با یک همکار صحبت می کنید، و همکار،

maybe they think you should do the project this way, but you think you should do the project

شاید آنها فکر می کنند که شما باید پروژه را به این شکل انجام دهید، اما شما فکر می کنید که باید پروژه را به

that way. So, you have two different ways to work on a project. You might say, "We're not

این شکل انجام دهید. بنابراین، شما دو راه متفاوت برای کار روی یک پروژه دارید. ممکن است بگویید، "ما

on the same page for this project." Or another example is, imagine Jack wants to go to a

برای این پروژه با هم موافق نیستیم." یا مثال دیگر این است که تصور کنید جک می خواهد به یک

restaurant. Jill wants to go to a restaurant. So, Jack and Jill both want to go to a restaurant,

رستوران برود. جیل می خواهد به یک رستوران برود. بنابراین، جک و جیل هر دو می خواهند به یک رستوران بروند،

we can say Jack and Jill are on the same page. They're in agreement. They both want to do the

می توان گفت جک و جیل در یک صفحه هستند. آنها موافق هستند هر دو می خواهند

same thing. So, I want you to learn English, you want to learn English, we're on the same page.

یک کار را انجام دهند. بنابراین، من می خواهم شما انگلیسی را یاد بگیرید، شما می خواهید انگلیسی یاد بگیرید، ما در یک صفحه هستیم.

We both want you to learn and improve your English. So, that's how we would use this expression.

هر دوی ما از شما می خواهیم که انگلیسی خود را یاد بگیرید و آن را تقویت کنید. بنابراین، اینگونه است که از این عبارت استفاده می کنیم.

So, the next work expression is "My hands are tied." We hear this most of the time at work,

بنابراین، عبارت بعدی کار «دستم بسته است» است. ما اغلب این را در محل کار می شنویم،

but you might hear it somewhere else. So, these are hands, and imagine the hands are tied. This

اما شما ممکن است آن را در جای دیگری بشنوید. بنابراین، اینها دست هستند، و تصور کنید دست ها بسته است. این

means, uh-oh, I can't do anything with my hands, they're stuck together. My hands are tied. So,

یعنی اوه اوه، من نمی توانم با دستانم کاری انجام دهم، آنها به هم چسبیده اند. دستانم بسته است. بنابراین، می

we can use this to talk about this expression. When your hands are tied, it means that you don't

توانیم از این برای صحبت در مورد این عبارت استفاده کنیم. وقتی دستان شما بسته است، به این معنی است که

have power in a situation, or you can't do what you want to do because there are rules,

در موقعیتی قدرت ندارید، یا نمی‌توانید کاری را که می‌خواهید انجام دهید، زیرا قوانین،

or regulations, or maybe government policy, or red tape, or maybe there's somebody in authority,

یا مقررات، یا شاید سیاست‌های دولتی، یا تشریفات اداری وجود دارد، یا شاید فردی در مقام مسئول،

like a boss, who prevents you from doing what you want to do. So, this might be confusing,

مانند یک رئیس، شما را از انجام کاری که می‌خواهید انجام دهید، باز می‌دارد. بنابراین، این ممکن است گیج کننده باشد،

let me give you some examples. I noticed at work, a lot of bosses really like this expression.

اجازه دهید چند مثال برای شما بیاورم. من در محل کار متوجه شدم، بسیاری از کارفرمایان واقعاً این عبارت را دوست دارند.

Imagine you ask your boss, "Oh, can I have more money? You know, I think I'm working really hard.

تصور کنید از رئیس خود می‌پرسید: "اوه، آیا می‌توانم پول بیشتری داشته باشم؟ می‌دانید، فکر می‌کنم واقعاً سخت کار می‌کنم.

Can I have an increase in my salary? Can I get more money?" Your boss might say, "Mm, I would

آیا می‌توانم حقوقم را افزایش دهم؟ آیا می‌توانم پول بیشتری دریافت کنم؟" رئیس شما ممکن است بگوید، "مم، من

love to give you more money. You're a very good worker, but sorry, my hands are tied. I can't

دوست دارم به شما پول بیشتری بدهم. شما کارگر بسیار خوبی هستید، اما ببخشید، دستان من بسته است. من نمی توانم به

give you more money. Our organization doesn't have enough money to increase your salary. Sorry."

شما پول بیشتری بدهم. سازمان ما پول کافی برای افزایش حقوق شما را ندارد. متاسفم."

So, that's a very common way this expression is used. Bosses will often tell you their hands are

بنابراین، این یک روش بسیار رایج استفاده از این عبارت است.

tied when they can't do something for you, and they don't want to accept responsibility. So,

هنگامی که نمی توانند کاری برای شما انجام دهند و نمی خواهند مسئولیتی را بپذیرند، روسا اغلب به شما می گویند که دستانشان بسته است. بنابراین،

when they say their hands are tied, it means maybe there's a rule at the company, maybe their boss

وقتی می گویند دستانشان بسته است، به این معنی است که شاید در شرکت قانونی وجود دارد، شاید رئیسشان به

is telling them they can't do it. So, you'll hear this a lot with bosses and their employees.

آنها می گوید که نمی توانند این کار را انجام دهند. بنابراین، شما این را با روسا و کارمندان آنها زیاد خواهید شنید.

Here's another example. You know, imagine you ask your co-worker for help. You ask them,

در اینجا یک مثال دیگر است. می دانید، تصور کنید از همکارتان کمک می خواهید. از آنها می‌پرسید،

"You know, I have so much work right now. Can you help me with this project? I could really use

"می‌دانید، من در حال حاضر کار زیادی دارم. آیا می‌توانید در این پروژه به من کمک کنید؟ من واقعاً می‌توانم از

your help." Your co-worker might say, "Mm, I'd love to help you. I really would, but I can't.

کمک شما استفاده کنم." همکار شما ممکن است بگوید، "مم، من دوست دارم به شما کمک کنم. من واقعاً انجام می دهم، اما نمی توانم.

My hands are tied." So, this means your co-worker cannot help you because maybe they're too busy,

دستانم بسته است." بنابراین، این بدان معناست که همکار شما نمی تواند به شما کمک کند، زیرا ممکن است آنها خیلی شلوغ هستند،

or there's some rules or regulations, or there's some obstacle that is preventing them from helping

یا قوانین یا مقرراتی وجود دارد، یا مانعی وجود دارد که مانع از کمک آنها به

you. So, again, when someone's hands are tied, it means they can't do something because there's

شما می شود. بنابراین، دوباره، وقتی دست های کسی بسته است، به این معنی است که او نمی تواند کاری را انجام دهد زیرا

some sort of obstacle. All right, let's look at some more work expressions. All right.

نوعی مانع وجود دارد. بسیار خوب، بیایید به چند عبارات کاری دیگر نگاه کنیم. بسیار خوب.

Our next expression is "on the back burner". So, first of all, notice the preposition,

عبارت بعدی ما "در پشت مشعل" است. بنابراین، اول از همه، به حرف اضافه توجه کنید،

it's "on". It's not "in", it's not "at". "On the back burner".

"روشن" است. "در" نیست، "در" نیست. "در پشت مشعل".

So, before we talk about what it means, I'll show you what a back burner is. So, I've drawn here

بنابراین، قبل از اینکه در مورد معنای آن صحبت کنیم، به شما نشان خواهم داد که پشت مشعل چیست. بنابراین، من اینجا

an oven. So, an oven is something that's in the kitchen, and you cook food on the oven,

یک کوره کشیده ام. بنابراین، فر چیزی است که در آشپزخانه وجود دارد و شما غذا را در فر

or in the oven. So, here we have these four circles, these black circles. That's where

یا در فر می‌پزید. بنابراین، در اینجا ما این چهار دایره، این دایره های سیاه را داریم. اینجاست که

you put a pot to make the pot hot. So, if you want to cook water... Or not water. If you want

یک قابلمه می گذارید تا قابلمه داغ شود. پس اگر می خواهید آب بپزید... یا آب نخورید. اگر می خواهید

to cook spaghetti, you want to cook something like soup, you might put a pot on the burner.

اسپاگتی بپزید، می خواهید چیزی مانند سوپ بپزید، ممکن است یک قابلمه را روی شعله بگذارید.

So, these are called burners, and we have the front burners at the front,

بنابراین، به اینها مشعل می گویند و ما مشعل های جلو را در جلو داریم

and then at the back we have the back burners. So, usually in cooking, when you're letting

و سپس در پشت مشعل های عقب را داریم. بنابراین، معمولاً در آشپزی، وقتی اجازه می‌دهید

something cook for a long time, you might put it on the back burner. So, what does this mean for

چیزی برای مدت طولانی بپزد، ممکن است آن را در پشت مشعل قرار دهید. بنابراین، این برای کار چه معنایی دارد

work? When we talk about the back burner at work, we're not talking about an oven.

؟ هنگامی که ما در مورد پشتی مشعل در محل کار صحبت می کنیم، در مورد اجاق گاز صحبت نمی کنیم.

What we're talking about is a low priority. So, something that is not the most important

آنچه ما در مورد آن صحبت می کنیم یک اولویت پایین است. بنابراین، کاری که مهم ترین

thing to do. It's a low priority. So, let me give you some examples of this

کار نیست. این یک اولویت پایین است. بنابراین، اجازه دهید چند نمونه از این موضوع را برای شما بیان کنم

so you can really understand the meaning. So, let's look at this example first.

تا بتوانید معنای واقعی آن را درک کنید. بنابراین، ابتدا به این مثال نگاه می کنیم.

I have here my to-do list for work. There's a lot of work to do. I have a report, and oh no,

من اینجا لیست کارهایم را برای کار دارم. کار زیادی برای انجام دادن وجود دارد. من یک گزارش دارم و نه،

it's due tonight. I have a presentation, and it's due next week. And I have a meeting I have

امشب موعد آن است. من یک ارائه دارم و قرار است هفته آینده ارائه شود. و من جلسه ای دارم که باید

to prepare for, but that's not until next year. So, out of all of these, which is the lowest

برایش آماده کنم، اما این تا سال آینده نیست. بنابراین، از بین همه اینها، کدام کمترین

priority? Meaning, which is the one I'm not going to do right away? What am I going to do later?

اولویت است؟ یعنی آن کاری که قرار نیست فورا انجام دهم کدام است؟ بعدا چیکار کنم؟

Well, you'd probably say prepare for the meeting because, look, I don't have to prepare for the

خوب، احتمالاً می گویید برای جلسه آماده شوید، زیرا، ببینید، من مجبور نیستم

meeting right now. You know, I will prepare for it, but that's a next year thing. So,

فعلا برای جلسه آماده شوم. می دانید، من برای آن آماده خواهم شد، اما این موضوع سال آینده است. بنابراین،

I'm going to do these two first because the deadline is soon. So, what I could say about

من می خواهم این دو را اول انجام دهم زیرا مهلت آن به زودی است. بنابراین، چیزی که می‌توانم در این مورد بگویم

this is I could say let's put the preparing for the meeting, let's put this on the back burner

این است که می‌توانم بگویم بیایید آماده‌سازی جلسه را بگذاریم، بیایید فعلاً آن را در پشت سر بگذاریم

for now. So, this means that we're not going to do this right now. We're going to do these two.

. بنابراین، این بدان معنی است که ما در حال حاضر این کار را انجام نمی دهیم. ما این دو را انجام می دهیم.

We're going to do this later, at a later time because it's a lower priority.

ما این کار را بعداً انجام خواهیم داد، زیرا اولویت کمتری است.

Let's look at another example. Okay, there's no time to do this project. We have too much work

بیایید به مثال دیگری نگاه کنیم. خوب، زمانی برای انجام این پروژه وجود ندارد.

happening right now. This project is not so important, so let's put it on the back burner

در حال حاضر کارهای زیادی داریم که در حال انجام است. این پروژه چندان مهم نیست، پس بیایید فعلا آن را در پشت مشعل قرار دهیم

for now. So, when you put something on the back burner, it means you're going to do it at a later

. بنابراین، وقتی چیزی را در پشت مشعل قرار می دهید، به این معنی است که در زمان دیگری آن را انجام خواهید داد

time. It's not the most important thing to do right now. You want to do other things first.

. در حال حاضر مهم ترین کاری نیست که باید انجام داد. ابتدا می خواهید کارهای دیگری انجام دهید.

It's the later thing to do. The next expression is "24/7". So, that's how we say it. We say

این کار بعدی است. عبارت بعدی "24/7" است. بنابراین، ما آن را اینگونه می گوییم. ما می گوییم

"24/7", but when we write it, we write it "24/7". So, what does it mean when we say "24/7"?

"24/7"، اما وقتی آن را می نویسیم، آن را "24/7" می نویسیم. بنابراین، وقتی می گوییم "24/7" به چه معناست؟

Well, when something is "24/7", it means it happens 24 hours a day,

خوب، وقتی چیزی "24/7" است، به این معنی است که 24 ساعت شبانه روز و

7 days a week. So, we often use this to talk about stores or places that are open all the time.

7 روز هفته اتفاق می افتد. بنابراین، ما اغلب از این برای صحبت در مورد فروشگاه ها یا مکان هایی که همیشه باز هستند استفاده می کنیم.

So, for example, in some places, you can catch a bus 24/7. There is always a bus 24 hours a day,

بنابراین، به عنوان مثال، در برخی از نقاط، می توانید اتوبوس را 24/7 بگیرید. اتوبوس همیشه 24 ساعت شبانه روز و

7 days a week. Here is a picture of a store. This is the moon. This is the sun.

7 روز هفته وجود دارد. اینم عکس یه فروشگاه این ماه است. این خورشید است.

This is a really happy person, and the reason this person is happy

این یک شخص واقعاً خوشحال است و دلیل خوشحالی این شخص این است

is because this store is open all the time, 24/7. So, if he needs to buy food for breakfast,

که این فروشگاه همیشه و 24 ساعته باز است. بنابراین، اگر او نیاز به خرید غذا برای صبحانه داشته باشد،

the store is open. If it's midnight and he realizes he's hungry, he can go to the store

فروشگاه باز است. اگر نیمه شب بود و متوجه شد که گرسنه است، می تواند به مغازه برود

and get something to eat. So, we can say "24/7", that means this store is open all the time.

و چیزی برای خوردن بیاورد. بنابراین، می توانیم بگوییم "24/7"، یعنی این فروشگاه همیشه باز است.

So, let's look at some other examples on how to use this.

بنابراین، بیایید به چند مثال دیگر در مورد نحوه استفاده از آن نگاه کنیم.

So, we mentioned the store is open 24/7. Some bosses want to be able to contact their employees

بنابراین، گفتیم فروشگاه 24/7 باز است. برخی از روسا می خواهند بتوانند

at any time of day. So, maybe... Think about, you know, the President, for example, of the

در هر زمانی از روز با کارمندان خود تماس بگیرند. بنابراین، شاید... به رئیس جمهور، مثلاً

Army, 24/7. That means that he can get in touch with them any time, 24 hours a day, 7 days a week.

ارتش، 24/7 فکر کنید. این بدان معناست که او می تواند در هر زمان، 24 ساعت شبانه روز و 7 روز هفته با آنها در تماس باشد.

Maybe your boss says to you, "You know what? I need to be able to get in touch with you 24/7."

شاید رئیستان به شما بگوید، "می دانید چیست؟ باید بتوانم 24/7 با شما در تماس باشم."

That means at any time, on any day. Another good example is a hospital. In big cities,

یعنی در هر زمان و در هر روز. نمونه خوب دیگر بیمارستان است. در شهرهای بزرگ،

the hospital is usually open 24/7, and that's so if there's an emergency, you can go any day, any time.

بیمارستان معمولاً 24 ساعته باز است و به همین دلیل است که اگر شرایط اورژانسی وجود داشته باشد، می‌توانید هر روز و هر زمان به آنجا بروید.

Ooh, some people feel like they work 24/7. So, that means they feel like they're always working

اوه، برخی از مردم احساس می کنند که 24 ساعته کار می کنند. بنابراین، این بدان معناست که آنها احساس می کنند همیشه در

all day, every day, all the time. I hope you don't feel like you're working 24/7.

تمام روز، هر روز و همیشه کار می کنند. امیدوارم احساس نکنید که 24/7 مشغول به کار هستید.

All right. So, the final expression we will talk about today is "back to square one".

بسیار خوب. بنابراین، عبارت نهایی که امروز در مورد آن صحبت خواهیم کرد، "بازگشت به نقطه اول" است.

So, what does it mean when you go back to square one? Well, the first thing I want to do is show

بنابراین، وقتی به نقطه اول برگردید به چه معناست؟ خب، اولین کاری که می‌خواهم انجام دهم این است که

you a picture I made. This is square one, square two, square three, and I have an arrow here to

عکسی را که خودم ساخته‌ام به شما نشان دهم. این مربع یک، مربع دو، مربع سه است، و من یک فلش در اینجا برای

show going back to square one. When we go back to square one, it means that we made some progress,

نشان دادن بازگشت به مربع یک دارم. وقتی به نقطه اول برمی گردیم به این معنی است که پیشرفت کرده ایم،

but we had to go back to the beginning. So, we have to start again. We did some work,

اما باید به اول برمی گشتیم. بنابراین، ما باید دوباره شروع کنیم. ما کارهایی انجام دادیم،

but because of some problems, maybe, we have to start again.

اما به دلیل برخی مشکلات، شاید باید دوباره شروع کنیم.

Usually, there's a bit of a negative meaning because people don't want to go back to square one.

معمولاً معنای منفی کمی وجود دارد زیرا مردم نمی خواهند به نقطه اول برگردند.

If you think about, you know, work you've done, you work so hard, but then you have to start

اگر فکر می کنید، می دانید، کاری که انجام داده اید، خیلی سخت کار می کنید، اما بعد از آن باید

everything all over again, it can be very frustrating. I'll give a personal experience.

همه چیز را از اول شروع کنید، می تواند بسیار خسته کننده باشد. یه تجربه شخصی میدم

When I was in university, I worked so hard to write an essay. I spent many days working on

وقتی در دانشگاه بودم، برای نوشتن یک انشا خیلی زحمت کشیدم. من روزهای زیادی را روی

this essay, and then my computer crashed and I lost the essay. I could not get the essay back.

این انشا کار کردم و بعد کامپیوترم خراب شد و انشا را از دست دادم. نتونستم انشا رو پس بگیرم

I cried. I was really upset, and I thought, "Oh, I'm back to square one. I have to write the essay

من گریه کردم. من واقعا ناراحت شدم و فکر کردم: "اوه، من دوباره به نقطه اول برگشتم. باید دوباره انشا را بنویسم

again." So, that's an example of back to square one. So, if this was me and I wrote, you know,

." بنابراین، این یک مثال از بازگشت به نقطه اول است. پس اگر این من بودم و می‌نوشتم، می‌دانی،

the first page, second page, third page, fourth page, and then my essay disappeared because of

صفحه اول، صفحه دوم، صفحه سوم، صفحه چهارم و بعد انشای من به خاطر

my computer, I have to go all the way to the beginning again. That's why it's always important

کامپیوترم ناپدید شد، باید دوباره تمام راه را به اول بروم. به همین دلیل است که همیشه مهم است که

to save your work. So, let's look at some other examples. So, imagine your company makes an app,

کار خود را ذخیره کنید. بنابراین، اجازه دهید به چند نمونه دیگر نگاه کنیم. بنابراین، تصور کنید شرکت شما یک برنامه،

some sort of app for, you know, smartphones, and you know what happens? There's a big problem

نوعی برنامه برای گوشی های هوشمند می سازد، و می دانید چه اتفاقی می افتد؟ یک مشکل بزرگ

with the app. It doesn't work. There's all these bugs. You know, a lot of people are complaining

با برنامه وجود دارد. این کار نمی کند. همه این اشکالات وجود دارد. می دانید، افراد زیادی

about the app. So, what happens? Maybe your boss says, "Guys, there's so many mistakes and problems

از این برنامه شکایت دارند. بنابراین، چه اتفاقی می افتد؟ شاید رئیس شما بگوید: "بچه ها، این برنامه اشتباهات و مشکلات زیادی دارد

with this app. We have to go back to square one. We have to start and create a new app

. ما باید به نقطه اول برگردیم. باید شروع کنیم و یک برنامه جدید ایجاد کنیم

where we're more careful with the design."

که در آن بیشتر مراقب طراحی باشیم."

Or here's another example. So, this is more of a work example, but, you know, in terms of a personal

یا این یک مثال دیگر است. بنابراین، این بیشتر یک نمونه کاری است، اما، می‌دانید، از نظر یک

example, maybe you have someone who was engaged to be married. Let's call her Kim. So, Kim was

مثال شخصی، ممکن است کسی را داشته باشید که نامزد کرده است. بیایید او را کیم صدا کنیم. بنابراین، کیم

engaged, but her fiancé broke up with her. So, now she's single and she feels like she's back

نامزد کرده بود، اما نامزدش از او جدا شد. بنابراین، اکنون او مجرد است و احساس می کند که

to square one. She's back at the beginning again. So, there's a lot of ways you can use this

به اوج خود بازگشته است. او دوباره به آغاز بازگشته است. بنابراین، راه های زیادی وجود دارد که می توانید از این

expression, "back to square one". Again, usually it shows somebody feels a little frustrated

عبارت استفاده کنید، "بازگشت به نقطه اول". باز هم، معمولاً نشان می‌دهد که کسی کمی احساس ناامیدی می‌کند،

because it's not fun to go back when you're moving forward.

زیرا وقتی به جلو می‌روید، بازگشت به عقب جالب نیست.

All right, well, so I want to thank you for watching today. Why don't you try to use some

خوب، خوب، پس می خواهم از شما برای تماشای امروز تشکر کنم. چرا سعی نمی کنید از برخی

of these expressions in the comments? Think about ways you can use "back to square one".

از این عبارات در نظرات استفاده کنید؟ به روش هایی فکر کنید که می توانید از "بازگشت به نقطه اول" استفاده کنید.

Have you ever had that situation where you had to go back to square one? You can also try to

آیا تا به حال چنین موقعیتی داشته اید که مجبور شوید به نقطه اول برگردید؟ همچنین می توانید سعی کنید از

use some of the other idioms and expressions we used today. Also, remember, the best way to learn

برخی از اصطلاحات و عباراتی که امروز استفاده می کنیم استفاده کنید. همچنین به یاد داشته باشید که بهترین راه یادگیری

is to practice. Practice makes perfect. So, you can visit our website at www.engvid.com,

تمرین است. تمرین کامل می کند. بنابراین، می‌توانید از وب‌سایت ما به نشانی www.engvid.com دیدن کنید،

and there you can practice what you learned today by taking a quiz on the different expressions.

و در آنجا می‌توانید آنچه را که امروز آموخته‌اید، با امتحان کردن عبارات مختلف تمرین کنید.

You can also subscribe to my YouTube channel. There you can find many different videos on

همچنین می توانید در کانال یوتیوب من مشترک شوید. در آنجا می‌توانید ویدیوهای مختلفی را در مورد

topics related to language learning, topics about English grammar, or listening, or vocabulary,

موضوعات مرتبط با یادگیری زبان، موضوعات مربوط به گرامر انگلیسی، یا گوش دادن، یا واژگان

and so much more. So, thanks again for watching, and until next time, take care.

و موارد دیگر پیدا کنید. بنابراین، باز هم از تماشای شما متشکرم و تا دفعه بعد مراقب باشید.