10 words you're not using correctly

Hey, everyone.

هی همه.

I'm Alex.

من الکس هستم

Thanks for clicking, and welcome to this lesson on ten words you are probably not using correctly.

با تشکر از کلیک کردن، و به این درس در مورد ده کلمه ای که احتمالاً به درستی استفاده نمی کنید، خوش آمدید.

So, just like the title says, I will look at ten words that most people think they know

بنابراین، همانطور که عنوان می گوید، من به ده کلمه ای نگاه می کنم که اکثر مردم فکر می کنند معانی آنها را می

the meanings of, but really you might not.

دانند، اما واقعاً ممکن است شما ندانید.

So, this video is intended for people whose first language is English or advanced speakers

بنابراین، این ویدیو برای افرادی در نظر گرفته شده است که زبان اول آنها انگلیسی است یا افراد پیشرفته ای

who are studying the language.

که در حال مطالعه این زبان هستند.

Let's not waste any more time.

بیش از این زمان را تلف نکنیم.

Here we go with number one.

در اینجا با شماره یک پیش می رویم.

"Bemused".

"محرم".

"Bemused" means: Perplexed, puzzled, bewildered.

«معموم» یعنی: متحیر، متحیر، متحیر.

Most people confuse it with the word "amused", so it does not mean amused.

اکثر مردم آن را با کلمه "آشنا" اشتباه می گیرند، بنابراین به معنای سرگرمی نیست.

Sentence example: "The plot left me feeling bemused."

مثال جمله: "طرح داستان باعث شد من احساس گیجی کنم."

If you watched a confusing movie, the plot was weird, strange, difficult to understand

اگر فیلم گیج‌کننده‌ای را تماشا می‌کردید، طرح داستان عجیب، عجیب، و درک آن دشوار بود

- it puzzled you, it perplexed you, it left you feeling bemused.

- شما را متحیر می‌کرد، شما را گیج می‌کرد ، باعث می‌شد احساس گیجی کنید.

Now, if you watch a comedy, that leaves you amused.

حالا، اگر یک کمدی تماشا کنید ، شما را سرگرم می کند.

All right.

خیلی خوب.

Let's continue to number two.

بیایید به شماره دو ادامه دهیم.

"Cliché".

"کلیشه ای".

This one usually comes down to pronunciation.

این یکی معمولاً به تلفظ می رسد.

So, "cliché" is actually a noun; it is not an adjective.

بنابراین، «کلیشه» در واقع یک اسم است; این یک صفت نیست.

The adjective version is "clichéd" with the little "d" at the end.

نسخه صفت "کلیشه ای" با "د" کوچک در پایان است.

So, you can say: "Hollywood blockbusters are full of clichés" - noun.

بنابراین، می توانید بگویید: "بلاک باسترهای هالیوود پر از کلیشه هستند" - اسم.

But if you want to use the adjective: "His acceptance speech was so clichéd."

اما اگر می خواهید از صفت استفاده کنید: "سخنرانی پذیرش او بسیار کلیشه ای بود."

All right?

خیلی خوب؟

So, make sure: If you want to say something is or was clichéd, that you're using that

بنابراین، مطمئن شوید: اگر می‌خواهید بگویید چیزی کلیشه‌ای است یا کلیشه‌ای بوده است، در پایان از

"d" at the end; and if you want to say something is full of clichés, you're using the noun

«d» استفاده می‌کنید. و اگر می خواهید بگویید چیزی پر از کلیشه است،

in that case.

در آن حالت از اسم استفاده می کنید.

Let's move on to number three.

بیایید به شماره سه برویم.

"Disinterested".

"بی علاقه".

This means unbiased or not influenced by selfish motivation.

این به معنای بی طرف بودن یا عدم تأثیر انگیزه خودخواهانه است.

It does not mean uninterested, as if you're not interested in something.

این به معنای بی علاقگی نیست، انگار به چیزی علاقه ای ندارید.

For example: "Professional referees need to be disinterested."

به عنوان مثال: "داوران حرفه ای باید بی علاقه باشند."

So, a hockey referee, a basketball referee, a football referee - they need to be disinterested;

بنابراین، یک داور هاکی، یک داور بسکتبال، یک داور فوتبال - آنها باید بی علاقه باشند.

unbiased.

بی طرفانه

Also think of a supreme court judge - they cannot have bias.

همچنین به یک قاضی دادگاه عالی فکر کنید - آنها نمی توانند تعصب داشته باشند.

We need a disinterested judge or a disinterested party; a mediator.

ما به یک قاضی بی غرض یا یک طرف بی غرض نیاز داریم. یک واسطه

And the use of "uninterested": "I'm uninterested in sports", if you're not interested in sports,

و استفاده از «بی علاقه»: «من به ورزش بی علاقه هستم »، اگر مثلاً به ورزش علاقه ندارید

for example.

.

All right, here we go.

بسیار خوب، ما می رویم.

Number four.

شماره چهار.

"Enormity".

"عظمت".

This means extreme evil; not enormousness.

این به معنای شر شدید است. نه عظمت

Yes, "enormousness" is an actual word in the dictionary.

بله، "عظیم" یک کلمه واقعی در فرهنگ لغت است.

For example: "We cannot accept the enormity of child labour!"

به عنوان مثال: "ما نمی توانیم عظمت کار کودکان را بپذیریم!"

The extreme evil of child labour.

شر شدید کار کودکان.

And here we have "enormousness": "The enormousness of the pyramids must be seen to be believed",

و اینجا «عظمت» داریم: « عظمت اهرام را باید دید تا باور کرد

not the "enormity".

نه «عظمت».

All right?

خیلی خوب؟

The enormousness - the size.

بزرگی - اندازه.

Let's move on to number five.

بریم سراغ شماره پنج.

"Fortuitous" - this means unplanned or coincidental.

"تصادفی" - این به معنای برنامه ریزی نشده یا تصادفی است.

It does not mean lucky or fortunate.

این به معنای خوش شانس یا خوش شانس نیست.

For example: "We ran into a fortuitous obstacle" - an unplanned problem; something you didn't

به عنوان مثال: "ما به یک مانع تصادفی برخورد کردیم" - یک مشکل برنامه ریزی نشده. چیزی که شما برای آن

plan for, and that was a coincidence when you were doing your project.

برنامه ریزی نکرده بودید و زمانی که پروژه خود را انجام می دادید این یک اتفاق بود.

And here we have "fortunate": "We were fortunate to qualify for the tax rebate."

و در اینجا "خوشبخت" داریم: " خوشبخت بودیم که واجد شرایط تخفیف مالیاتی بودیم."

So, we were lucky or fortunate.

بنابراین، ما خوش شانس یا خوش شانس بودیم.

Let's move on to number six.

بریم سراغ شماره شش.

"Noisome".

"پر سر و صدا".

This means smelly.

این یعنی بدبو

It doesn't mean noisy.

این به معنای پر سر و صدا نیست.

For example: "The noisome fish market gave me a headache."

به عنوان مثال: "بازار ماهی پر سر و صدا سرم را به درد آورد."

So, I'm walking in the fish market, the smells are so strong, so powerful that I start not

بنابراین، من در بازار ماهی راه می روم، بوها آنقدر قوی است، آنقدر قوی که حالم خوب نیست

feeling well and I got a headache.

و سردرد گرفتم.

Now, it is possible to say: "The noisy fish market gave me a headache", but here, the

حال می توان گفت: «پر سر و صدا بازار ماهی سردردم کرد» اما اینجا

cause is the noise; the volume of the people talking, and selling, and buying in the fish

علت آن سروصدا است. حجم صحبت و خرید و فروش مردم در بازار ماهی

market.

.

So, remember: "noisome" - smell; "noisy" - hearing.

بنابراین، به یاد داشته باشید: "پر سر و صدا" - بو. "پر سر و صدا" - شنیدن.

Let's move on to number seven.

بریم سراغ شماره هفت.

"Nonplussed".

"بی حوصله".

This means stunned or bewildered; shocked, if you will.

این به معنای مات و مبهوت است. اگر بخواهید شوکه شده است.

It does not mean unimpressed.

به این معنا نیست که تحت تاثیر قرار نگرفته باشید.

It sounds like it would.

به نظر می رسد.

"I am nonplussed" - not impressed.

"من بی حوصله هستم" - تحت تأثیر قرار نگرفته ام.

But it means I am stunned.

اما این یعنی من حیرت زده ام.

Okay?

باشه؟

So, for example: "The witnesses were nonplussed by the accident."

به عنوان مثال: " شاهدان از تصادف بی خبر بودند."

They were stunned, bewildered by the accident.

آنها مبهوت و مبهوت این تصادف بودند.

Or: "She was unimpressed by the play."

یا: "او تحت تاثیر بازی قرار نگرفت."

So, if you're...

بنابراین، اگر ...

You can be nonplussed by a play as well if it's very shocking, like "12 Angry Men" - excellent.

شما می توانید از یک نمایشنامه نیز غافلگیر شوید، اگر بسیار تکان دهنده باشد، مانند "12 مرد خشمگین" - عالی.

You can feel nonplussed after that; there are some shocking, you know, revelations there.

بعد از آن می توانید احساس بی قراری کنید. می دانید، افشاگری های تکان دهنده ای در آنجا وجود دارد.

But you can also be unimpressed by a play or a performance.

اما شما همچنین می توانید تحت تاثیر یک نمایش یا اجرا قرار نگیرید.

Whew, nonplussed.

وای، بی حوصله

Let's continue with number eight.

بیایید با شماره هشت ادامه دهیم.

"Refute".

"رد کردن".

This means to prove something to be false.

این به معنای اثبات نادرست بودن چیزی است.

It does not mean to allege or argue that something is false.

این به معنای ادعا یا استدلال در مورد نادرست بودن چیزی نیست.

It means to prove it without the shadow of a doubt.

یعنی بدون هیچ شبهه‌ای آن را ثابت کنیم .

So: "The lawyer refuted the defendant's story."

بنابراین: وکیل ماجرای متهم را تکذیب کرد.

The lawyer proved that the defendant's story was a lie.

وکیل ثابت کرد که داستان متهم دروغ بوده است.

Proved that it wasn't true.

ثابت کرد که درست نبود

So, next time you want to use the word "refute" in an argument or a conversation: "I refute

بنابراین، دفعه بعد که می خواهید از کلمه "رد کردن" در بحث یا گفتگو استفاده کنید: "من نظر

your point" - no, no, no.

شما را رد می کنم" - نه، نه، نه.

You want to prove that it's false, that's when you use "refute"; if you want to argue,

شما می خواهید ثابت کنید که دروغ است، آن وقت است که از "رد" استفاده می کنید. اگر می‌خواهید بحث کنید،

you can say: "I'm going to argue against that point."

می‌توانید بگویید: "من بر خلاف آن نقطه بحث خواهم کرد."

All right.

خیلی خوب.

We're almost there.

ما تقریبا اینجا هستیم.

Number nine.

شماره نه.

"Hung".

"آویزان".

This is the past of the verb "hang".

این ماضی فعل آویزان است.

Now, "hung", in the past simply means something is suspended.

در حال حاضر، "آویزان"، در گذشته به سادگی به معنی چیزی معلق است.

It does not mean that someone is suspended by the neck until dead.

به این معنا نیست که کسی تا مرده از گردن آویزان است.

This, you use "hanged".

این، شما از "آویزان" استفاده می کنید.

There's a great Sherlock episode that makes this distinction; the BBC one.

یک قسمت عالی شرلوک وجود دارد که این تمایز را ایجاد می کند. بی بی سی یکی

So, for example: "I hung your picture on my bedroom wall."

به عنوان مثال: "عکس شما را به دیوار اتاق خوابم آویزان کردم."

That's an example.

این یک مثال است.

And next: "The prisoner was hanged in the morning."

و بعد: «زندانی را صبح به دار آویختند».

So, remember: "hung" - objects, paintings, pictures, notices; and "hanged" - by the neck

بنابراین، به یاد داشته باشید: "آویزان" - اشیاء، نقاشی ها، تصاویر، اطلاعیه ها. و "آویزان" - از گردن

until dead, so criminals and prisoners.

تا مرده، بنابراین جنایتکاران و زندانیان.

Well, criminals because prisoners could be innocent, too, I guess, so...

خب، جنایتکاران چون زندانیان هم می توانند بی گناه باشند، حدس می زنم، بنابراین... به

Anyway, all right.

هر حال، بسیار خوب.

Number 10.

شماره 10.

"Simplistic".

"ساده انگارانه".

This means naively or overly simple; something that a child could do, or draw, or create.

این به معنای ساده لوحانه یا بیش از حد ساده است. کاری که کودک می تواند انجام دهد، نقاشی بکشد، یا خلق کند.

It does not mean simple or pleasingly simple.

این به معنای ساده یا خوشایند ساده نیست.

Here we have the examples: "I hated the plot!

در اینجا مثال هایی داریم: "من از طرح متنفرم

It was too simplistic."

! خیلی ساده بود."

Like, a child could have made that story.

مثلاً یک کودک می توانست آن داستان را بسازد.

Think of a child's drawing of a person - that's a simplistic way to draw a human with stick

به نقاشی کودک از یک شخص فکر کنید - این یک روش ساده برای کشیدن یک انسان با مجسمه

figures.

های چوبی است.

And "simple": "We liked the house's simple design."

و "ساده": "ما از طراحی ساده خانه خوشمان آمد."

It was pleasing to the eye, so it was a nice, simple design.

برای چشم خوشایند بود، بنابراین طراحی زیبا و ساده ای داشت.

All right, everyone, so those are all ten words that you might not be using correctly;

بسیار خوب، همه، پس این ده کلمه هستند که ممکن است به درستی استفاده نکنید.

but after this video, maybe that would change.

اما بعد از این ویدیو، شاید تغییر کند.

So, if you'd like to test your understanding, make sure you got everything - you can check

بنابراین، اگر می‌خواهید درک خود را آزمایش کنید، مطمئن شوید که همه چیز را به دست آورده‌اید - می‌توانید

out the quiz on www.engvid.com.

امتحان را در www.engvid.com بررسی کنید.

While you're there, don't forget to check out, you know, the thousands of other videos

وقتی آنجا هستید ، فراموش نکنید که هزاران ویدیوی دیگر را

that we have on there right now.

که در حال حاضر در آنجا داریم، بررسی کنید.

And check out the other teachers; we have a lot of talented people working at engVid.

و معلمان دیگر را بررسی کنید. ما افراد با استعداد زیادی داریم که در engVid کار می کنند.

And if you like what we do, you can donate us to support the site.

و اگر کاری که ما انجام می دهیم دوست دارید، می توانید برای حمایت از سایت به ما کمک کنید.

Don't feel obligated to do it, but if you enjoy the content and you think: "Yeah, I

خود را موظف به انجام آن نکنید، اما اگر از محتوا لذت می برید و فکر می کنید: "بله، من

like what you guys are doing" - we appreciate every donation we receive.

از کاری که بچه ها انجام می دهید خوشم می آید" - از هر کمکی که دریافت می کنیم قدردانی می کنیم.

So, thank you very much for that.

بنابراین، از شما بسیار سپاسگزارم.

And before I go: Please don't forget to subscribe to my YouTube channel; ding that bell; and

و قبل از رفتن: لطفا فراموش نکنید که در کانال یوتیوب من مشترک شوید. زدن آن زنگ؛

check me out on Facebook and on Twitter where I post a lot of random stuff, and I also respond

و من را در فیس بوک و توییتر بررسی کنید، جایی که من موارد تصادفی زیادی را پست می کنم، و همچنین

to your questions, if you have them.

اگر سؤالات شما را دارید، پاسخ می دهم.

So, thank you very much, everybody.

بنابراین، از همه شما بسیار سپاسگزارم .

Till next time-I don't know why I'm looking left and right-thanks for clicking.

تا دفعه بعد - نمی دانم چرا به چپ و راست نگاه می کنم، ممنون که کلیک کردید.