Idiom Battle! Learn 10 English Idioms AND their Opposites!

Thanks for clicking, and thank you for joining

از اینکه کلیک کردید متشکریم و از اینکه

us today for this lesson on 10 Idiom Opposites.

امروز برای این درس در مورد 10 اصطلاح متضاد به ما پیوستید متشکریم.

So today, we will look at 10 idioms and their opposites.

بنابراین امروز به 10 اصطلاح و متضاد آنها خواهیم پرداخت.

So today, you will learn a total of 20 idioms.

بنابراین امروز، در مجموع 20 اصطلاح را خواهید آموخت. به

That's why this is an advanced lesson.

همین دلیل است که این یک درس پیشرفته است.

And if you are an upper-intermediate and advanced

و اگر دانش آموز متوسط ​​و پیشرفته هستید

student, before we get to the lesson, just

، قبل از اینکه به درس برسیم، فقط

a quick reminder, I do have a book.

یک یادآوری سریع، من یک کتاب دارم.

It's called 200 Practical English Idioms.

این 200 اصطلاح کاربردی انگلیسی نامیده می شود.

It uses, it teaches, it helps you practice idioms like the ones that we are going to

استفاده می‌کند، آموزش می‌دهد، به شما کمک می‌کند اصطلاحاتی را تمرین کنید، مانند مواردی که

look at today.

امروز می‌خواهیم به آنها نگاه کنیم.

It has over 1,000 examples, and as you can see, it's a wonderfully designed book, so

این کتاب بیش از 1000 نمونه دارد و همانطور که می بینید، کتاب فوق العاده ای طراحی شده است، بنابراین

check it out on my site at the link attached to this video.

آن را در سایت من در لینک پیوست شده به این ویدیو بررسی کنید.

Also, that is also at englishalex.com, so you

همچنین، آن نیز در englishalex.com است، بنابراین شما

have two websites, engvid.com and englishalex.com

دو وب سایت، engvid.com و englishalex.com

to check out today.

برای بررسی امروز دارید.

Okay, let's begin.

خوب، بیایید شروع کنیم.

First thing, "to have one's head in the clouds".

اولین چیز، " سر در ابرها بودن".

Do you have your head in the clouds?

سرت توی ابرهاست؟

And what does that mean?

و این به چه معناست؟

If you have your head in the clouds, you are a dreamer.

اگر سرت را در ابرها داری، خیال پرداز هستی.

You are someone who likes to imagine, and you

شما کسی هستید که دوست دارید تصور کنید و

have fantasies in your mind, and you don't

در ذهنتان تخیلات دارید و

really have your feet on the ground.

واقعاً پاهایتان روی زمین نیست.

So, if you have your feet on the ground, you are more realistic, more practical.

بنابراین، اگر پاهای خود را روی زمین بگذارید، واقع بین تر و عملی تر هستید.

Head in the clouds?

سر در ابرها؟

You like to daydream about fantasies, and maybe you're not a realistic person.

شما دوست دارید در مورد فانتزی ها رویاپردازی کنید و شاید فردی واقع بین نباشید.

Such as this guy over here.

مثل این مرد اینجا.

There's a famous fictional character.

یک شخصیت تخیلی معروف وجود دارد .

Who is this?

این کیه؟

Do you know who this is?

میدونی این کیه؟

Hmm.

هوم

This is Don Quixote, a famous novel by Miguel de Cervantes.

این رمان معروف دن کیشوت از میگل د سروانتس است.

I think I said that right.

فکر کنم درست گفتم

And he liked to imagine a lot of different things.

و دوست داشت خیلی چیزهای مختلف را تصور کند.

So, at the beginning of the story, near the beginning, he imagined that windmills were

بنابراین، در ابتدای داستان، نزدیک به آغاز، او تصور کرد که آسیاب های بادی

actually giants.

در واقع غول هستند.

And he was a brave knight who was going to

و او یک شوالیه شجاع بود که قصد داشت با

fight the giants when, in fact, he was fighting

غول ها بجنگد در حالی که در واقع با

windmills.

آسیاب های بادی می جنگید.

So, Don Quixote had his head in the clouds.

بنابراین، دن کیشوت سرش در ابرها بود.

Now, we also have two examples here.

حالا دو مثال هم در اینجا داریم.

Just a very direct example.

فقط یک مثال خیلی مستقیم

"Jim always has his head in the clouds."

جیم همیشه سرش در ابرهاست.

So, ah, Jim.

بنابراین، آه، جیم.

You know, I know that Barbara is together with Jim, but I don't know if Jim is a good

می‌دانی، من می‌دانم که باربارا با جیم است، اما نمی‌دانم که آیا جیم

fit for Barbara.

برای باربارا مناسب است یا نه.

Like, Jim, how is he going to buy a house with his dreams?

مثلاً جیم، چطور می‌خواهد با رویاهایش خانه بخرد؟

So, maybe if you're not a realistic person, or you're always daydreaming, you have your

بنابراین، شاید اگر فردی واقع بین نیستید، یا همیشه در حال رویاپردازی هستید،

head in the clouds.

سرتان در ابرها است.

And here, she's really practical.

و در اینجا، او واقعاً عملی است.

"She has her feet on the ground."

او پاهایش را روی زمین گذاشته است.»

So, again, she has her feet on the ground.

پس دوباره پاهایش را روی زمین گذاشته است.

She's realistic.

او واقع بین است.

She doesn't have, like, these big ideas and fantasies, and doesn't live in other worlds

او این ایده‌ها و فانتزی‌های بزرگ را ندارد و همیشه در جهان‌های دیگر

in her mind all the time.

در ذهنش زندگی نمی‌کند.

So, do you have your feet on the ground?

بنابراین، آیا شما پاهای خود را روی زمین دارید؟

Or do you have your head in the clouds?

یا سرت توی ابرهاست؟

Or sometimes, do you have your head in the clouds, and sometimes do you feel like you

یا گاهی سرت توی ابرهاست و گاهی احساس می کنی

have your feet in the ground?

پاهایت در زمین است؟ گاهی اوقات وضعیت

It's not an X or Y situation sometimes, right?

X یا Y نیست ، درست است؟

Okay.

باشه

Oh, you can also say, "His head is in the clouds."

آخه می تونی هم بگی سرش تو ابره.

Or, "Her feet are on the ground."

یا «پاهایش روی زمین است».

You don't have to use "have".

شما مجبور نیستید از "داشتن" استفاده کنید.

You can say, "His head is in the clouds.

می توانید بگویید: " سرش در ابرهاست،

Her feet are on the ground."

پاهایش روی زمین است."

The next one, "Cost an arm and a leg."

مورد بعدی، "هزینه یک دست و یک پا".

An arm and a leg.

یک دست و یک پا.

So, if something costs an arm and a leg, it's very expensive.

بنابراین، اگر چیزی یک دست و یک پا قیمت داشته باشد، بسیار گران است.

So, for example, "My laptop cost me an arm and a leg."

بنابراین، به عنوان مثال، "لپ تاپ من برای من یک دست و یک پا هزینه کرد."

Like, I had to give my arm and my leg, my body, a lot of myself, a lot of my money to

مثلاً مجبور شدم دست و پایم، بدنم، مقدار زیادی از خودم، مقدار زیادی از پولم را بدهم تا

pay for this.

این کار را بپردازم.

The opposite of "cost an arm and a leg", a way to say something is cheap is, "It cost

نقطه مقابل "هزینه یک دست و یک پا"، راهی برای گفتن چیزی ارزان است، "هزینه

next to nothing."

تقریباً هیچ هزینه ای ندارد."

Another idiom I will give you here is, "It was dirt cheap."

اصطلاح دیگری که در اینجا به شما می گویم این است: "این خاک ارزان بود."

So, dirt from the ground, you pick up dirt, it cost nothing, right?

بنابراین، خاک از روی زمین، شما خاک را جمع می کنید، هیچ هزینه ای ندارد، درست است؟

So, "It cost next to nothing."

بنابراین، "هزینه تقریباً نداشت."

For example, "His car cost next to nothing.

به عنوان مثال، "ماشین او تقریباً هیچ هزینه ای نداشت.

Maybe he bought a really cheap used car."

شاید او یک ماشین کارکرده واقعاً ارزان خریده است."

So, yeah, tell me about something in the comments

بنابراین، بله، در نظرات در مورد چیزی به من بگویید

that cost you an arm and a leg, and tell me

که برای شما یک دست و پای شما تمام شده است، و

about something where you found a really good deal and it cost you next to nothing.

در مورد چیزی به من بگویید که در آن معامله بسیار خوبی پیدا کردید و تقریباً برای شما هزینه ای نداشت.

Okay, next, we have "one in a million", and we have "a dime a dozen".

خوب، بعد، ما "یک در میلیون" داریم و "یک سکه یک دوجین" داریم.

First, if something is one in a million, it is

اولاً، اگر چیزی یک در میلیون باشد،

very rare, it is unique, it is unlike anything

بسیار نادر است، منحصربه‌فرد است، شبیه هیچ چیز

else that exists.

دیگری نیست.

A person can be one in a million.

یک نفر می تواند یک در میلیون باشد.

You might have seen this or heard this in movies or TV shows.

شما ممکن است این را دیده باشید یا در فیلم ها یا برنامه های تلویزیونی شنیده باشید.

Someone looks at someone and says, "You are one in a million."

یک نفر به کسی نگاه می کند و می گوید: "تو یک در میلیون هستی."

Right? "You are very special.

درسته؟ "تو خیلی خاص هستی.

You are very unique.

تو خیلی بی نظیری.

There is no one like you."

هیچکس مثل تو نیست."

Or, "I have to meet one million people first

یا، "من باید

before I meet another person like you."

قبل از اینکه با شخص دیگری مثل شما آشنا شوم، ابتدا باید یک میلیون نفر را ملاقات کنم."

So, for example, "This vase is one in a million."

بنابراین، برای مثال، "این گلدان یک در میلیون است."

I don't have a vase.

من گلدان ندارم

Let's imagine...

بیایید تصور کنیم...

Not a mirror.

نه آینه.

Okay.

We'll use a mirror.

باشه از

آینه استفاده خواهیم کرد

No, you can't see what's here.

نه، نمی توانید ببینید اینجا چه چیزی است.

Okay.

So, I have a mirror.

باشه

بنابراین، من یک آینه دارم.

This mirror is one in a million.

این آینه یک در میلیون است.

It's very expensive.

خیلی گرونه

Did you see it?

دیدی؟

A little bit?

کمی؟

Okay.

باشه

So, yeah, and again, some people pronounce

بنابراین، بله، و دوباره، برخی از مردم

this "vahs", some people pronounce this "vays".

این "وحس" را تلفظ می کنند، برخی افراد این را "ویز" تلفظ می کنند.

So, if you pronounce it as "vahs", it sounds much fancier.

بنابراین، اگر آن را به عنوان "vahs" تلفظ کنید، بسیار زیباتر به نظر می رسد.

Anyway.

به هر حال.

So, one in a million, very rare, unique, special, one of a kind, you can also say.

بنابراین، یک در یک میلیون، بسیار نادر، منحصر به فرد، خاص، منحصر به فرد، شما همچنین می توانید بگویید.

And "a dime a dozen", very common.

و "یک سکه یک دوجین"، بسیار رایج است.

So, if something is a dime a dozen, you can find it anywhere.

بنابراین، اگر چیزی یک سکه است ، می توانید آن را در هر جایی پیدا کنید.

It's not special.

خاص نیست.

It's not unique.

این منحصر به فرد نیست.

A dime a dozen, the meaning of this is a dime is 10 cents.

یک سکه یک دوجین، معنی این سکه 10 سنت است.

So, 10 cents is not a lot of money, whether American 10 cents, maybe, and compared to

بنابراین، 10 سنت پول زیادی نیست، چه 10 سنت آمریکایی، شاید، و در مقایسه با

Canadian 10 cents, could be some, sometimes more.

10 سنت کانادا، می تواند مقداری، گاهی اوقات بیشتر باشد.

For a dozen, a dozen is usually 12, so 10 cents for 12 of something.

برای یک دوجین، یک دوجین معمولاً 12 است، بنابراین 10 سنت برای 12 از چیزی.

Something that is easy to find.

چیزی که به راحتی پیدا می شود.

So, those shoes are a dime a dozen.

بنابراین، آن کفش ها یک سکه هستند.

So, if you have a pair of shoes and they're

بنابراین، اگر یک جفت کفش دارید و به

easy to find, they're probably cheap, everyone

راحتی پیدا می‌شود، احتمالاً ارزان هستند، همه

has them, yeah, they're a dime a dozen.

آن‌ها را دارند، بله، یک دوجین سکه هستند.

Like, there's nothing special about them.

مثلاً چیز خاصی در مورد آنها وجود ندارد.

You can find them anywhere.

شما می توانید آنها را در هر جایی پیدا کنید.

So, that's the difference between one in a million and a dime a dozen.

بنابراین، این تفاوت بین یک در میلیون و یک سکه یک دوجین است.

Typically, we don't talk about people being a dime a dozen.

به طور معمول، ما در مورد اینکه مردم یک سکه هستند صحبت نمی کنیم.

You can talk about, like, professions or the

شما می توانید در مورد حرفه ها یا

type of jobs that people have being a dime

نوع شغلی که مردم دارند صحبت کنید

a dozen.

Like, I don't know, if you imagine a call

.

مثلاً، نمی‌دانم، اگر شما یک

center rep or something, oh yeah, call centers,

نماینده مرکز تماس یا چیزی را تصور کنید، اوه بله، مراکز تماس،

call center reps are a dime a dozen.

نمایندگان مرکز تماس یک دوجین دلار هستند. به

Like, you can get a high school student to

عنوان مثال، می توانید یک دانش آموز دبیرستانی را به

be a call center representative, for example.

عنوان نماینده مرکز تماس انتخاب کنید .

No disrespect to call center representatives, it's a very hard job.

بدون بی احترامی به نمایندگان مرکز تماس ، کار بسیار سختی است.

I did it for one year in my life, I did not enjoy it.

من یک سال در زندگی ام این کار را انجام دادم، از آن لذت نبردم.

And then I became a teacher, so you're lucky that I had that experience.

و بعد من معلم شدم، پس شما خوش شانسید که این تجربه را داشتم.

I'm lucky that I had that experience, actually.

من خوش شانس هستم که این تجربه را داشتم، در واقع.

Okay, next we have "to take it easy on someone".

خوب، در مرحله بعد باید "به راحتی با کسی برخورد کنیم".

If you take it easy on someone, you are very

اگر با کسی آسان بگیرید،

gentle with them, you are forgiving with them,

با او بسیار مهربان هستید، با او می بخشید،

you are not strict.

سختگیر نیستید.

So, for example, "Take it easy on him, he's just a kid."

بنابراین، برای مثال، " آرامش را به او نگیرید، او فقط یک بچه است."

So, if you have a coach who's very strict and

بنابراین، اگر یک مربی دارید که به فرزند شما بسیار سخت گیر و

hard on your child, and you can say, "Whoa,

سختگیر است و می توانید بگویید "

whoa, whoa", it's like, chill, right?

اوووووووو"، مثل این است که آرام باشید، درست است؟

Take it easy on him, he's just a kid.

با او راحت باش ، او فقط یک بچه است.

Be gentle, be more forgiving of his mistakes.

ملایم باش، نسبت به اشتباهاتش بیشتر ببخش.

The opposite of taking it easy on someone is being hard on someone.

متضاد آسان گرفتن با کسی، سخت گرفتن با کسی است.

So, if you are hard on someone, you are strict,

پس اگر به کسی سخت می‌گیرید، سخت‌گیر هستید،

you are tough, and you do not forgive their

سخت‌گیر هستید و

mistakes very easily.

اشتباهات او را به راحتی نمی‌بخشید.

So, don't be so hard on him.

پس اینقدر به او سخت نگیرید.

You can also say, "You are too hard on him."

همچنین می توانید بگویید: "تو خیلی به او سخت می گیری."

Like, you are too critical, right?

مثلا شما خیلی انتقادی هستید، درست است؟

You are too rough and tough on that person.

شما نسبت به آن شخص خیلی خشن و خشن هستید.

All right, "take it easy on someone", "be hard on someone", and next we have "to turn

بسیار خوب، "به کسی آسوده باش"، " به کسی سخت بگیر" و در مرحله بعد باید "

the other cheek" versus "an eye for an eye".

گونه دیگر را بچرخانیم" در مقابل "چشم در برابر چشم".

So, these are two philosophies of life, right?

بنابراین، این دو فلسفه زندگی هستند، درست است؟

So, are you someone who believes in forgiving

بنابراین، آیا شما فردی هستید که به بخشیدن

other people, not responding with violence,

دیگران، عدم پاسخگویی با خشونت، و شاید

being more of a pacifist, perhaps?

بیشتر یک صلح‌طلب اعتقاد دارید؟

If you are a pacifist, if you are someone

اگر صلح‌طلب هستید، اگر مثلاً

who doesn't believe in violence, for example,

به خشونت اعتقاد ندارید ،

or you believe we should not react with anger

یا معتقدید که نباید با عصبانیت

to people, if someone hits you on one cheek,

نسبت به مردم واکنش نشان دهیم، اگر کسی به یک گونه شما ضربه بزند،

you...

شما...

Okay.

باشه.

You turn the other cheek.

گونه دیگر را می چرخانی.

Because this shows their actions don't affect you, like, yeah, go ahead.

از آنجا که این نشان می دهد که اقدامات آنها بر شما تأثیر نمی گذارد، مانند، بله، ادامه دهید.

It doesn't...

It doesn't affect me.

اینطور نیست...

تاثیری روی من ندارد.

I'm not going to respond with anger.

قرار نیست با عصبانیت جواب بدم.

So, for example, "just turn the other cheek".

بنابراین، برای مثال، "فقط گونه دیگر را بچرخانید".

So, if your friend says, "Oh, I'm so mad, I

بنابراین، اگر دوست شما بگوید: "اوه، من خیلی عصبانی هستم، من

want to, like, really get back at this person",

می خواهم واقعاً به این شخص برگردم"،

to get back at someone means to get revenge on them, and your friend says, "just turn

بازگرداندن به کسی به معنای انتقام گرفتن از او است، و دوست شما می گوید: "فقط برگرد.

the other cheek", it's not a serious, big thing.

گونه دیگر، این یک چیز جدی و بزرگ نیست.

If you react with anger, you will give him exactly what he wants.

اگر با عصبانیت واکنش نشان دهید، دقیقاً همان چیزی را که می خواهد به او می دهید.

Just turn the other cheek, and this will go away.

فقط گونه دیگر را بچرخانید، و این از بین می رود.

The other type of justice, I guess, for some

نوع دیگر عدالت، حدس می‌زنم، برای برخی

people is the belief in an eye for an eye.

افراد اعتقاد به چشم در برابر یک چشم است.

So, let me ask you, do you believe in an eye for an eye?

بنابراین، اجازه دهید از شما بپرسم، آیا به چشم در برابر چشم اعتقاد دارید؟

So, if you poke my eye, I poke your eye, I get revenge.

پس اگر تو چشمم را بکوبی، من هم چشمت را می‌کوبم، انتقام می‌گیرم.

Right?

So, this is a moral, an ethical philosophy.

درسته؟

بنابراین، این یک فلسفه اخلاقی و اخلاقی است.

"Which side of the fence", another idiom, "which side of the debate, of the fence do

«کدام طرف حصار»، یک اصطلاح دیگر، «به کدام طرف بحث، از حصار می

you sit on?"

نشینی؟»

Do you believe in an eye for an eye?

آیا به چشم در برابر چشم اعتقاد دارید؟

Do you believe in turning the other cheek, or does it depend on the situation?

آیا به چرخاندن گونه دیگر اعتقاد دارید یا به موقعیت بستگی دارد؟

And which situations does it depend on?

و به کدام موقعیت ها بستگی دارد؟

Okay, so that's 10.

باشه پس 10 میشه.

I said 20.

گفتم 20.

Wow.

Okay, 10 more.

وای.

باشه 10 تا دیگه

Let's go.

برویم

Okay, so next we have "give up".

خوب، پس در مرحله بعدی ما "تسلیم" شده ایم.

You have probably heard this if you are an advanced learner.

اگر زبان آموز پیشرفته ای باشید احتمالاً این را شنیده اید.

Never give up means never quit.

هرگز تسلیم نشو یعنی هرگز دست نکش.

You can give up bad habits.

می توانید عادت های بد را ترک کنید.

So, my mom gave up smoking many years ago.

بنابراین، مادرم سال ها پیش سیگار را ترک کرد.

This is actually true.

این در واقع درست است.

So, yeah, you can give up a bad habit, like you can give up drinking, you can give up

بنابراین، بله، شما می توانید یک عادت بد را ترک کنید، مانند اینکه می توانید نوشیدن الکل را ترک کنید، می توانید سیگار را ترک کنید

smoking.

.

And if you say never give up, like never quit, keep going.

و اگر می گویید هرگز تسلیم نشوید، مثل هرگز تسلیم نشوید، ادامه دهید.

The opposite of giving up is sticking with something.

نقطه مقابل تسلیم شدن، چسبیدن به چیزی است.

So, if you stick with something, you persist,

بنابراین، اگر به چیزی پایبند باشید، پافشاری کنید،

you continue, you keep going, you keep doing

ادامه دهید، ادامه دهید، به انجام

it.

So, for example, don't give up playing piano.

آن ادامه می دهید.

بنابراین، برای مثال، نواختن پیانو را رها نکنید.

Stick with it.

به آن بچسبید.

Right? Stick with this activity.

درسته؟ به این فعالیت پایبند باشید.

Continue with this activity.

به این فعالیت ادامه دهید. می

Another way to, you know, say the opposite of give up is to hang in there.

دانید، راه دیگر برای گفتن مخالف تسلیم شدن این است که در آنجا بمانید.

So, if someone says just give up, just quit,

بنابراین، اگر کسی بگوید فقط تسلیم شوید، فقط دست بردارید،

the opposite of, like, just quit, just stop

برعکس، مانند، فقط دست از کار بکشید، فقط دست از

trying is hang in there.

تلاش بردارید، همان جا ماندگار شوید.

This means persevere, continue holding on,

این به این معنی است که استقامت داشته باشید، به نگه داشتن ادامه دهید،

continue hanging on, and things will get better

ادامه دهید و اوضاع بهتر شود

or you will reach, you know, the end soon of something.

یا می دانید، به زودی به پایان چیزی خواهید رسید.

And it will be a positive experience.

و این یک تجربه مثبت خواهد بود.

Next, we have the difference between morning

بعد، ما حدس می‌زنم بین صبح‌ها

people and evening people or night people,

و عصرها یا شب‌ها تفاوت داریم

I guess.

.

I'm a morning person.

من آدم صبحگاهی هستم

This means I like to wake up early, I like to have my tea or my coffee before everyone

یعنی دوست دارم زود بیدار شوم، دوست دارم چای یا قهوه ام را قبل از

else in my house wakes up.

بیدار شدن همه افراد خانه بنوشم.

It's a very calm, peaceful time in the morning.

این یک زمان بسیار آرام و آرام در صبح است.

I think a lot of you are probably similar.

من فکر می کنم بسیاری از شما احتمالا مشابه هستند.

If you're not, that's fine.

اگر نیستی، خوب است.

All right, another way to say I'm a morning person is I'm an early bird.

بسیار خوب، راه دیگری برای گفتن من یک آدم صبحگاهی این است که من یک پرنده زودرس هستم.

So, I wake up at 5 a.m.

بنابراین، من ساعت 5 صبح از خواب بیدار می شوم،

Not for me, but, you know, I'm an early bird.

نه برای من، اما، می دانید، من یک پرنده زودرس هستم.

So, you wake up with the birds in the morning

بنابراین، صبح با پرندگانی

who are tweeting outside, like, tweet, tweet,

که بیرون توییت می‌کنند از خواب بیدار می‌شوید، مثل توییت، توییت،

tweet, tweet.

توییت، توییت.

Not tweeting.

توییت نکردن

Is it X-ing?

آیا X-ing است؟

No?

Anyway.

نه؟

به هر حال.

Okay, social media.

خوب، رسانه های اجتماعی.

Next, a night owl.

بعد، جغد شب.

So, you can be an early bird or a night owl.

بنابراین، شما می توانید یک پرنده اولیه یا یک جغد شب باشید.

A night owl is someone who stays up late because

جغد شب کسی است که تا دیروقت بیدار می ماند زیرا

maybe they do their best work at night or

ممکن است بهترین کار خود را در شب انجام دهد یا

they feel focused at night or they just watch Netflix.

در شب احساس تمرکز داشته باشد یا فقط نتفلیکس را تماشا کند.

I don't know.

So, a night owl.

من نمی دانم.

بنابراین، یک جغد شب.

Breanne is a night owl.

برین یک جغد شب است.

She stays up until 2 a.m., like, every night.

او مثل هر شب تا ساعت 2 صبح بیدار می ماند .

She always stays up until 2 a.m.

او همیشه تا ساعت 2 صبح بیدار می ماند

She does...

She writes emails, and she does her work, and maybe she goes to the gym.

...

او ایمیل می نویسد و کارهایش را انجام می دهد و شاید به ورزشگاه می رود.

I don't know.

من نمی دانم.

Okay, next we have to have time on one's hands.

خوب، در مرحله بعد باید وقت داشته باشیم.

If you have time on your hands, you have extra time.

اگر وقت دارید، وقت اضافی دارید.

You have free time.

وقت آزاد داری

You have a lot of time that you can use to do different things.

شما زمان زیادی دارید که می توانید از آن برای انجام کارهای مختلف استفاده کنید.

So, I have a lot of time on my hands.

بنابراین، من زمان زیادی در اختیار دارم.

So, imagine you are someone who has lost their

بنابراین، تصور کنید شما فردی هستید که اخیراً شغل خود را از دست داده‌اید

job recently, and you can say, "Yeah, I have

و می‌توانید بگویید: "آره،

a lot of time on my hands right now because I'm not working."

در حال حاضر زمان زیادی در اختیار دارم، زیرا کار نمی‌کنم."

So, if you have time on your hands, like you're

بنابراین، اگر وقت دارید ، مانند

holding time in your hands, "Yeah, I have

زمانی که در دستان خود دارید ، "آره، من

a lot.

خیلی چیزها دارم.

So, yeah, I can help you this weekend.

بنابراین، بله، می توانم این آخر هفته به شما کمک کنم.

I have some time on my hands."

کمی وقت دارم."

The opposite of having time on your hands is being short on time.

نقطه مقابل داشتن زمان در دست داشتن وقت کوتاه است.

So, if you say, "Sorry, I'm short on time.

بنابراین، اگر بگویید، "ببخشید، وقتم کم است.

I don't have a lot of time.

وقت زیادی ندارم. کارهای

I have other things I need to do.

دیگری دارم که باید انجام دهم.

So, sorry, I can't stay long.

پس، متاسفم، نمی توانم طولانی بمانم.

I'm short on time.

من کوتاه هستم. به موقع به

Like, I promised my mom I would be at her house in 30 minutes.

مادرم قول دادم که تا 30 دقیقه دیگر در خانه او باشم.

So, sorry, I don't have time on my hands.

In fact, I am short on time."

So, how are you this week?

خوب این هفته چطوری؟

When you're watching this video, do you have

وقتی در حال تماشای این ویدیو هستید، آیا این روزها

a lot of time on your hands these days, or

وقت زیادی در اختیار دارید یا

do you feel you're short on time these days?

احساس می کنید این روزها وقتتان کم است؟

Next, and last, not last, we have "to be under the weather".

بعد، و آخرین، نه آخرین، ما باید "زیر آب و هوا باشیم".

If you are under the weather, you are sick.

اگر زیر آب و هوا هستید، بیمار هستید.

You are not feeling well.

حال شما خوب نیست.

Typically, you have a cold, maybe you have the flu.

به طور معمول، شما سرماخوردگی دارید، شاید آنفولانزا دارید.

Imagine there is a dark cloud and it's raining

تصور کنید ابر تیره ای وجود دارد و باران

on you, and you're sniffling because you're

روی شما می بارد و شما به دلیل اینکه

under the weather.

زیر آب و هوا هستید، بو می کنید.

So, you sound under the weather, right?

بنابراین، شما زیر آب و هوا صدا دارید، درست است؟

Or you sound like you are under the weather.

یا به نظر می رسد که زیر آب و هوا هستید.

You sound sick is what your friend means when they say this.

وقتی دوستت این حرف را می زند، منظور شما مریض به نظر می رسد.

If you're not under the weather and you feel

اگر زیر آب و هوا نیستید و احساس

fantastic, great, you're ready to go outside

فوق‌العاده‌ای دارید، عالی هستید، آماده هستید که به بیرون بروید

and play sports, you are fit as a fiddle.

و ورزش کنید، برای کمانچه مناسب هستید.

So, a fiddle is a musical instrument.

پس کمانچه یک ساز موسیقی است.

I like fiddle music.

من موسیقی کمانچه را دوست دارم.

Look up "fiddle".

"کمانچه" را جستجو کنید. مطمئنم

You can find a Google image, I'm sure, or

می توانید یک تصویر گوگل یا

whatever other image search software you use.

هر نرم افزار جستجوی تصویر دیگری که استفاده می کنید پیدا کنید.

I feel great.

احساس عالی دارم

I'm fit as a fiddle.

من به عنوان یک کمانچه مناسب هستم.

Okay?

باشه؟

So, this means, like, I am very healthy,

بنابراین، این بدان معناست که من بسیار سالم هستم،

I'm in good shape, I'm strong, I'm not sick.

من در وضعیت خوبی هستم، من قوی هستم، من بیمار نیستم.

Finally, we have "to be on top of something" and "to be behind on something".

در نهایت، ما باید "در بالای چیزی باشیم" و "از چیزی عقب باشیم".

So, if you are on top of your work, you are on top of it.

بنابراین، اگر در رأس کار خود هستید، در رأس آن هستید.

This means that you are not behind, like, you are on...

این یعنی شما عقب نیستید، مثل اینکه در حال هستید...

You're doing everything on time.

شما دارید همه کارها را به موقع انجام می دهید.

You are in control.

شما در کنترل هستید.

Nothing is overwhelming you.

هیچ چیز شما را تحت تأثیر قرار نمی دهد.

You know, you are in control, basically, of your work, and you know what to do.

شما می دانید، اساساً بر کار خود کنترل دارید و می دانید چه کاری باید انجام دهید.

So, if I say, "I'm on top of my homework", like, don't worry.

بنابراین، اگر من می گویم: "من در بالای تکالیفم هستم "، نگران نباشید.

I know everything is due tomorrow, but I started

میدونم فردا موعد همه چیزه ولی سه روزه شروع کردم

three days ago, I am not behind, I am on top

عقب نیستم سرش هستم

of it.

.

So, if you have a job, you can say, "Yeah, I'm on top of everything.

بنابراین، اگر شما شغلی دارید، می توانید بگویید: "آره، من در همه چیز هستم.

Don't worry.

نگران نباشید.

Like, I will take care of it.

مانند، من از آن مراقبت خواهم کرد.

I can take care of it without problems."

می توانم بدون مشکل از آن مراقبت کنم."

So, if you don't have problems with a specific

بنابراین، اگر با یک

task, a specific project, you are on top of

کار خاص، یک پروژه خاص مشکلی ندارید، در رأس

it.

If you're behind, it means the work, or whatever

آن هستید.

اگر عقب هستید، به این معنی است که کار، یا هر چیز دیگری

it is, is getting too big, and you have to

که باشد، خیلی بزرگ می شود، و شما باید به

catch up.

عقب برگردید.

Right?

So, you have to do more.

درسته؟

بنابراین، شما باید بیشتر انجام دهید.

So, for example, "I'm behind on my payments."

بنابراین، برای مثال، "من از پرداخت های خود عقب مانده ام."

So, if you are renting a house, or if you are

بنابراین، اگر خانه ای اجاره می کنید، یا اگر

maybe buying furniture with multiple payments,

ممکن است با پرداخت های متعدد مبلمان بخرید،

some places allow you to do this.

برخی مکان ها این امکان را به شما می دهند.

And if you say, "I'm behind on my payments",

و اگر بگویید، "من از پرداخت هایم عقب مانده ام"،

maybe your credit card payment, "I didn't

شاید پرداخت کارت اعتباری شما، "

pay my credit card this month.

این ماه کارت اعتباری خود را پرداخت نکردم.

Ugh.

اوه.

Like, I'm not on top of my payments.

I'm behind on my payments."

از پرداخت هایم عقب مانده است."

This is a negative thing.

این یک چیز منفی است.

So, how do you feel at work right now?

بنابراین، در حال حاضر در محل کار چه احساسی دارید؟

Like, are you behind on a lot of stuff, or are you on top of everything?

مثلاً آیا از خیلی چیزها عقب افتاده اید یا در رأس همه چیز هستید؟

You're in control.

شما در کنترل هستید.

Like, you're looking at things from up here, "Yep, I'm on top of it."

مثلاً شما از اینجا به چیزها نگاه می کنید ، "بله، من در بالای آن هستم."

You're not behind it, and everything is in front, and you're trying to catch up.

شما پشت آن نیستید و همه چیز جلو است و سعی می کنید به عقب برگردید.

Okay.

باشه

20 idioms.

20 اصطلاح.

That's a lot.

این خیلی است.

I know.

So, if you want to test your understanding of all of these, maybe you're familiar with

من می دانم.

بنابراین، اگر می خواهید درک خود را از همه اینها آزمایش کنید، شاید

some of them already.

قبلاً با برخی از آنها آشنا هستید.

You can check out the quiz on www.engvid.com.

می توانید مسابقه را در www.engvid.com بررسی کنید.

The link is in the description of this video, so check it out.

لینک در توضیحات این ویدیو است، پس آن را ببینید.

And if you're watching me on YouTube, and

و اگر من را در یوتیوب تماشا می کنید، و از

you enjoyed this video, and you made it this

این ویدیو لذت بردید، و تا اینجا پیش رفتید،

far, make sure to like it, share it, subscribe to my channel.

حتماً آن را لایک کنید، به اشتراک بگذارید ، در کانال من مشترک شوید. به

Tell your friends, tell your kids, tell your

دوستانتان بگویید، به بچه هایتان بگویید، به مادربزرگتان بگویید

grandma, tell everybody to come to www.engvid.com.

، به همه بگویید به www.engvid.com بیایند.

And now, if you'll excuse me, I am feeling

و حالا، اگر ببخشید، من احساس می کنم

fit as a fiddle, so I'm going to go play some

برای کمانچه مناسب هستم، بنابراین می روم

badminton right there.

همان جا بدمینتون بازی کنم.

And pick up the book, 200 Practical English Idioms.

و کتاب 200 اصطلاح کاربردی انگلیسی را بردارید.

It's a good one.

این یکی خوب است.

Bye.

خداحافظ