Learn English by playing Final Fantasy 7! Let's play and learn!

Danh-danh-danh-dah- -nah-nah-nah-nah-nah,

Danh-danh-danh-dah- -nah-nah-nah-nah-nah,

danh-danh-danh...

danh-danh-danh...

Aw, 1997 was so awesome!

اوه، 1997 خیلی عالی بود!

Hey, guys. I'm Alex.

سلام بچه ها. من الکس هستم

Thanks for clicking and welcome to this lesson on learning English with Final Fantasy VII.

از اینکه کلیک کردید و به این درس در مورد یادگیری زبان انگلیسی با Final Fantasy VII خوش آمدید سپاسگزاریم.

So this is one of my favourite games of all time.

بنابراین این یکی از بازی های مورد علاقه من در تمام دوران است.

I absolutely love it.

من کاملا آن را دوست دارم.

Came out 1997, great year. Great game.

1997 آمد، سال عالی. بازی عالی.

I know that a lot of you guys also learn English in this way.

من می دانم که بسیاری از شما بچه ها انگلیسی را نیز از این طریق یاد می گیرید.

When I meet new students and they have never gone, you know, to school to study English,

وقتی با دانش‌آموزان جدید آشنا می‌شوم و آنها هرگز برای یادگیری زبان انگلیسی به مدرسه نرفته‌اند،

I always ask them: "So, where did you learn your English?"

همیشه از آنها می‌پرسم: "پس، شما انگلیسی خود را از کجا یاد گرفتید؟"

Usually they say: "Movies, music, and video games."

معمولاً می گویند: "فیلم ، موسیقی و بازی های ویدئویی."

So today I thought it would be a great idea if I took one of my favourite games and one

بنابراین امروز فکر کردم که اگر یکی از بازی‌های مورد علاقه‌ام و یکی

of the most popular games in history of video games, and taught you English with it.

از محبوب‌ترین بازی‌های تاریخ بازی‌های ویدیویی را بگیرم و انگلیسی را با آن به شما آموزش دهم، ایده‌ی خوبی خواهد بود.

So that's what we're going to do in this video.

بنابراین این کاری است که ما در این ویدیو انجام می دهیم.

I'm going to play the first 30 minutes of the game, I'm going to show you some screenshots

من می خواهم 30 دقیقه اول بازی را بازی کنم، چند اسکرین شات از دیالوگ ها را به شما نشان می

of the dialogue, and I'm going to explain the grammar, the vocabulary, the pronunciation,

دهم و دستور زبان، واژگان، تلفظ و

all that stuff.

همه این موارد را توضیح می دهم.

So let's not waste any time and let's learn English with Final Fantasy VII.

پس بیایید وقت را تلف نکنیم و با Final Fantasy VII انگلیسی یاد بگیریم.

Yes!

آره!

Okay, so before we jump into the game, let's talk a little bit about its history and then

خوب، پس قبل از اینکه وارد بازی شویم، بیایید کمی در مورد تاریخچه آن صحبت کنیم و سپس

we'll set up the story, and then we'll get to the dialogue.

داستان را تنظیم می کنیم و سپس به دیالوگ می رسیم.

So, Final Fantasy VII was and is a Japanese role-playing game.

بنابراین، Final Fantasy VII یک بازی نقش آفرینی ژاپنی بوده و هست.

So, some of the features, characteristics of Japanese role-playing games are hit points,

بنابراین، برخی از ویژگی‌ها، ویژگی‌های بازی‌های نقش‌آفرینی ژاپنی امتیازات ضربه‌ای هستند

there's a world that is dying, there's probably one hero, usually male, who has to save everything,

، دنیایی در حال مرگ است، احتمالاً یک قهرمان وجود دارد، معمولاً مرد، که باید همه چیز را نجات دهد،

and everything gets really complicated and weird.

و همه چیز واقعاً پیچیده و عجیب می‌شود.

It's most Japanese role-playing games.

این بیشتر بازی های نقش آفرینی ژاپنی است.

Now, this game was released in 1997-great year-for the Sony PlayStation.

اکنون این بازی در سال 1997 برای پلی استیشن سونی منتشر شد.

And it is now available on PC, iOS, and the PlayStation Store if you have that, and there's

و اکنون در رایانه شخصی، iOS و فروشگاه پلی‌استیشن در دسترس است، و

also a remake being planned that's going to come out we don't know when.

همچنین یک بازسازی در حال برنامه‌ریزی است که ما نمی‌دانیم چه زمانی منتشر خواهد شد.

All right?

خیلی خوب؟

It's coming, though, and I'm pretty excited about that.

با این حال، در حال آمدن است، و من در مورد آن بسیار هیجان زده هستم.

Now, Final Fantasy VII, why is it a big deal?

حالا، Final Fantasy VII، چرا این یک مشکل بزرگ است؟

It popularized the JRPG genre in North America.

ژانر JRPG را در آمریکای شمالی رایج کرد.

JRPG, Japanese Role-Playing Game.

JRPG، بازی نقش آفرینی ژاپنی.

And again, it is long, complicated, has a huge story, and it is told with beautiful

و باز هم طولانی است، پیچیده است، داستانی عظیم دارد، و با سکانس های سینمایی زیبای آن زمان روایت می شود

at-the-time cinematic cut scenes.

.

So let's jump into the story now.

پس بیایید اکنون وارد داستان شویم.

What's happening in Final Fantasy VII?

در Final Fantasy VII چه اتفاقی می‌افتد؟

You know, there's an evil corporation, they're called Shinra,

می دانید، یک شرکت شیطانی وجود دارد ، آنها را Shinra می نامند،

they're sucking the life from the planet.

آنها زندگی را از سیاره می مکند.

The life energy in the story is called mako, mako energy.

انرژی زندگی در داستان ماکو، انرژی ماکو نام دارد.

And this evil corporation, Shinra, is using factories to suck, literally suck the life

و این شرکت شیطانی، Shinra، از کارخانه‌ها برای مکیدن استفاده می‌کند، به معنای واقعی کلمه زندگی را

from the planet.

از سیاره می‌مکد.

So the planet is dying.

بنابراین سیاره در حال مرگ است.

It's not a happy time for anyone.

زمان خوشی برای کسی نیست.

At the beginning of the game there's a rebel group called Avalanche, and they arrive outside

در ابتدای بازی یک گروه شورشی به نام Avalanche وجود دارد و آنها به خارج

of a Shinra factory.

از کارخانه Shinra می رسند.

And they don't like this evil corporation.

و آنها این شرکت شیطانی را دوست ندارند.

All they want to do is kind of just blow up all their factories so that they won't be

تنها کاری که آنها می خواهند انجام دهند این است که همه کارخانه هایشان را منفجر کنند تا نتوانند

able to suck the energy from the planet.

انرژی کره زمین را بمکند.

And again, in this rebel group we have Barret, he's a guy with a gun on his arm, and we have

و دوباره، در این گروه شورشی، ما بارت را داریم، او پسری است که تفنگ به دست دارد، و

Cloud who's the guy with the big sword.

کلود را داریم که مردی با شمشیر بزرگ است.

"I'm really cool."

"من واقعا باحالم."

Yeah, I guess.

آره من حدس می زنم.

All right, so let's jump into the game.

بسیار خوب، پس بیایید وارد بازی شویم.

So we start the game at a Shinra factory.

بنابراین ما بازی را در کارخانه Shinra شروع می کنیم.

Cloud, Barret, Biggs, Wedge, Jessie, they all arrive on a train, and they jump off the

کلود، بارت، بیگز، ویج، جسی، همه با قطار می‌رسند و از

train and Barret says:

قطار می‌پرند و بارت می‌گوید:

"C'mon newcomer. Follow me."

"بیا تازه وارد، دنبال من بیا."

This is the first line in the game.

این اولین خط در بازی است.

Now, Barret is talking to Cloud.

اکنون، بارت در حال صحبت با ابر است.

Cloud is actually not part of AVALANCHE.

Cloud در واقع بخشی از AVALANCHE نیست.

He's a mercenary, which means he works for money.

او یک مزدور است، یعنی برای پول کار می کند.

So he's not really a nice guy at the start of this game.

بنابراین او واقعاً مرد خوبی در شروع این بازی نیست.

Debatably not even at the end. I don't know.

قابل بحث حتی در پایان نیست. من نمی دانم.

So, the word: "C'mon", you see the way it's contracted, here: "C" with an apostrophe,

بنابراین، کلمه: "C'mon"، نحوه انقباض آن را می بینید ، در اینجا: "C" با آپستروف،

"mon", it means: "Come on", and this can be used in a variety of contexts, can have different

"mon" یعنی: "بیا"، و این را می توان در زمینه های مختلف استفاده کرد. می تواند معانی مختلفی

meanings.

داشته باشد.

So: "C'mon" can just mean: "Come."

بنابراین: "C'mon" فقط می تواند به معنای "بیا" باشد.

So you can say: "Okay, come, come. Come on. Come on. Come on."

بنابراین می توانید بگویید: "خوب، بیا، بیا. بیا. بیا. بیا."

It can also mean: "Let's go."

همچنین می تواند به این معنی باشد: "بیا برویم."

If you want to leave somewhere, you'll say: "Come on."

اگر می خواهید جایی بروید، می گویید: "بیا."

All right? "Let's go."

خیلی خوب؟ "بیا بریم."

It can mean: "Hurry up!"

این می تواند به این معنی باشد: "عجله کن!"

If someone is behind you, you can say: "Come on, come on. Hurry up."

اگر کسی پشت شماست، می توانید بگویید: "بیا، بیا. عجله کن."

Go faster.

سریعتر برو.

And it can also mean: "I don't believe it!" or: "You must be joking."

و همچنین می تواند به این معنی باشد: "باور نمی کنم!" یا: "حتما شوخی می کنی."

Now, here the intonation is very important, so you don't say: "C'mon", you say:

حالا اینجا لحن خیلی مهم است، پس نمی گویید: "بیا"، می گویید:

"Come on. C'mon.

"بفرمایید.

Really?"

واقعا؟"

Okay?

باشه؟

So it's a great word, many different contexts, many different uses especially in spoken English.

بنابراین این یک کلمه عالی است، زمینه های مختلف، کاربردهای بسیار متفاوت به ویژه در گفتار انگلیسی.

So repeat after me first, we'll say the: You must be joking.

پس اول بعد از من تکرار کنید، می گوییم: حتما شوخی می کنی.

"C'mon."

"بیا."

It's fun. Right? Say it one more time.

خوش می گذرد. درست؟ یه بار دیگه بگو

"Come on."

"بیا دیگه."

Exactly, it's fun.

دقیقا، سرگرم کننده است.

So, again, another one.

بنابراین، دوباره، یکی دیگر.

So we say: "C'mon."

بنابراین ما می گوییم: "بیا."

If you want to say: "Come here", you can also say:

اگر می‌خواهید بگویید: «بیا اینجا»،

"C'mere" very quickly in spoken English.

می‌توانی خیلی سریع در انگلیسی گفتاری هم بگوییم: «C'mere».

So, let's say it first: "C'mon!", "C'mere!"

بنابراین، اجازه دهید ابتدا آن را بگوییم: "بیا!"، "بیا!"

Okay. Now, let's get inside the factory and see what's going on.

باشه. حالا بیایید وارد کارخانه شویم و ببینیم چه خبر است.

So they enter the factory.

بنابراین وارد کارخانه می شوند.

Biggs, one of the mercenaries of the group AVALANCHE says:

بیگز یکی از مزدوران گروه AVALANCHE میگه

"Wow!" to Cloud.

: عجب! به ابر

He's speaking to Cloud, says:

او با ابر صحبت می کند، می گوید:

"Wow! You used to be in SOLDIER, huh?"

"وای! تو قبلا در SOLDIER بودی، ها؟"

And again, "SOLDIER" is the name of a mercenary group or some kind of special military or

و باز هم "SOLDIER" نام یک گروه مزدور یا نوعی گروه ویژه نظامی یا

warrior group that Cloud used to be a part of.

رزمی است که Cloud قبلاً بخشی از آن بود.

And Biggs says:

و بیگز می گوید:

"Not every day" meaning: "It is not every day ya find one in a group like AVALANCHE."

"نه هر روز" یعنی: "هر روز نیست که یکی را در گروهی مانند بهمن پیدا کنید."

"Ya" just means "you".

"Ya" فقط به معنای "شما" است.

Again, this game, they really tried very hard to make the translation as North American

باز هم، این بازی، آنها واقعاً تلاش زیادی کردند تا ترجمه را

as possible, so there you go: "ya".

تا حد ممکن در آمریکای شمالی انجام دهند، بنابراین شما بروید: "ya".

And again, Biggs: "You used to be in SOLDIER."

و دوباره، بیگز: "تو قبلا در SOLDIER بودی."

So, if you don't know: "used to" you can use to talk about past truths, past habits, past

بنابراین، اگر نمی‌دانید: «عادت کرده‌اید» می‌توانید درباره حقایق گذشته، عادت‌های گذشته، موقعیت‌های گذشته صحبت کنید

situations.

.

The structure is: "used to" plus base verb.

ساختار این است: "used to" به اضافه فعل پایه.

For example: "I used to work at McDonald's."

به عنوان مثال: "من قبلا در مک دونالد کار می کردم."

I don't work at McDonald's now.

من الان در مک دونالد کار نمی کنم.

I did in the past.

من در گذشته انجام دادم.

"He used to be a programmer."

او قبلا یک برنامه نویس بود.

This was his job in the past.

این کار او در گذشته بود.

He's not a programmer now.

الان برنامه نویس نیست

And then Biggs keeps talking to Cloud, and at this point he doesn't know Cloud's name,

و سپس بیگز به صحبت کردن با ابر ادامه می دهد، و در این مرحله او نام ابر را نمی داند،

so Biggs says: "I didn't catch your name..."

بنابراین بیگز می گوید: "من نام شما را نگرفتم..."

So, in this sense, "catch" means I didn't get, I didn't understand it, or I didn't hear

بنابراین، از این نظر، "گرفتن" به معنای من نیست. دریافت، من آن را متوجه نشدم، یا

it the first time.

بار اول آن را نشنیدم.

So if you're, you know, having a conversation but you're busy and, you know, you don't catch

بنابراین، می دانید، اگر در حال گفتگو هستید، اما مشغول هستید و می دانید، چیزی را متوجه نمی شوید

something, you could say:

، می توانید بگویید:

"Oh, sorry. I didn't catch that."

"اوه، متاسفم. متوجه نشدم."

I didn't hear it the first time, and sometimes it's because you're not paying attention or

من بار اول نشنیدم و گاهی اوقات به خاطر عدم توجه شما

a variety of other reasons.

یا دلایل مختلف دیگر است.

"I can catch anything because I'm so fast."

"من می توانم هر چیزی را بگیرم زیرا بسیار سریع هستم."

Okay, that's great.

باشه، عالیه

Let's keep going.

بیا ادامه بدیم.

So they keep moving through the factory, and then Barret starts talking a little bit more

بنابراین آنها به حرکت در کارخانه ادامه می دهند و سپس بارت کمی بیشتر

about the situation that's going on in the planet.

درباره وضعیتی که در این سیاره در جریان است صحبت می کند.

He says:

او می‌گوید:

"Little by little the reactors'll drain all the life. Then that'll be that."

"کم کم تمام عمر راکتورها تخلیه می‌شود . سپس همین می‌شود."

So you can see that he's using contractions here: "the reactors'll, that'll", and again:

بنابراین می‌توانید ببینید که او در اینجا از انقباضات استفاده می‌کند : «راکتورها، آن‌ها خواهند کرد» و دوباره:

"'ll" just means will.

«ل» فقط به معنای اراده است.

So this is very useful in spoken English.

بنابراین در گفتار انگلیسی بسیار مفید است. راستش

Not really written very much, honestly.

خیلی نوشته نشده .

So you could say, for example: "When'll you be here?"

بنابراین می‌توانید به عنوان مثال بگویید: "کی اینجا می‌آیی؟"

instead of: "When will", "when'll", right?

به جای: "When will"، "when'll"، درست است؟

"When'll you be here?"

"کی اینجا می آیی؟"

And: "We don't know when that'll change."

و: "ما نمی دانیم که چه زمانی تغییر خواهد کرد."

So, "that will", "that'll".

بنابراین، "آن اراده"، "آن خواهد".

I wrote a whole bunch of possible contractions that you can use with this construction, so

من یک دسته کامل از انقباضات احتمالی را نوشتم که می توانید با این ساختار استفاده کنید، بنابراین

let's do some quick pronunciation.

بیایید تلفظ سریع را انجام دهیم .

Repeat after me:

بعد از من تکرار کن:

"who'll", yeah,

"چه کسی"، آره،

"when'll",

"کی خواهد شد"،

"where'll",

"کجا"،

"what'll",

"چه خواهد شد"،

"how'll",

"چطور"،

"why'll",

"چرا"،

"this'll",

"این"،

"that'll",

"آن" 'll'،

"these'll",

"this'll"،

"those'll".

"those'll".

Now, by themselves they sound weird and difficult to pronounce, but when you put them in a sentence

حالا، آنها به خودی خود عجیب به نظر می رسند و تلفظ آنها دشوار است، اما وقتی آنها را در یک جمله قرار می دهید

and say, you know: "That will" very quickly, you know, it does sound easier and it's smooth.

و می گویید، می دانید: "That will" خیلی سریع، می دانید، راحت تر به نظر می رسد و روان است. برای مثال

"That'll change",

"این تغییر خواهد کرد

"That'll be everything", for example.

"، "همه چیز همین خواهد بود" .

So, they keep going and eventually they get to the reactor that they want to blow up.

بنابراین، آنها به راه خود ادامه می دهند و در نهایت به رآکتوری می رسند که می خواهند منفجر کنند.

And then Barret notices that there's a monster coming after Cloud sets a bomb, and he says:

و سپس بارت متوجه می شود که یک هیولا بعد از اینکه Cloud یک بمب تنظیم می کند، می آید و می گوید:

"Heads up, here it comes!"

"سرتو بالا، اینجا آمد!"

And this is the first boss fight in the game.

و این اولین باس فایت بازی است.

So: "Heads up" simply means to pay attention or to look out.

بنابراین: "سرها بالا" صرفاً به معنای توجه یا نگاه کردن است.

So, you know, if you notice something like maybe there are some people playing a game

بنابراین، می‌دانید، اگر متوجه چیزی شدید مثل اینکه شاید چند نفر در

of soccer beside you and you notice the ball is coming towards you and your group of friends,

کنار شما در حال بازی فوتبال هستند و متوجه شدید که توپ به سمت شما و گروه دوستانتان می‌آید،

you're the only one who sees it, you say:

تنها شما هستید که آن را می‌بینید، می‌گویید:

"Heads up!" so everyone can look up and, you

"سرها بالا!" بنابراین همه می توانند به بالا نگاه کنند و، می

know, hopefully avoid the soccer ball.

دانید، امیدوارم از توپ فوتبال دوری کنند.

Next, the reactor and the bomb is set.

بعد، راکتور و بمب تنظیم می شود.

You have 10 minutes to escape after destroying this, like, red scorpion machine monster thing,

شما 10 دقیقه فرصت دارید تا بعد از نابود کردن این هیولای ماشین عقرب قرمز فرار کنید،

and you're running back and Cloud sees one of your team members, Jessie.

و در حال فرار هستید و کلود یکی از اعضای تیم شما، جسی را می بیند.

Jessie says: "My leg got stuck."

جسی می گوید: پایم گیر کرد.

So this means she is unable to move because of an obstruction.

بنابراین این بدان معناست که او به دلیل انسداد قادر به حرکت نیست.

How did her leg get stuck?

چطور پایش گیر کرد؟

Who knows?

چه کسی می داند؟

So, for example, you could say:

بنابراین، برای مثال، می توانید بگویید:

"I'll be late. I'm stuck in traffic."

"من دیر می رسم. در ترافیک گیر کرده ام."

So, here we go.

پس بزن که بریم.

They go inside the factory, they defeat a like scorpion monster thing, they run out,

آنها به داخل کارخانه می روند، یک هیولای عقرب را شکست می دهند، تمام می شوند،

Jessie somehow gets her leg stuck.

جسی به نوعی پایش گیر می کند.

You run out of the factory, there's a big Hollywood-like explosion, and the whole team

شما از کارخانه بیرون می روید، یک انفجار بزرگ شبیه هالیوود رخ می دهد، و کل تیم

escapes, and now let's keep going and see what happens next.

فرار می کنند، و حالا بیایید به راه خود ادامه دهیم و ببینیم بعد چه اتفاقی می افتد. بارت

After escaping from the factory, Barret says:

پس از فرار از کارخانه می گوید:

"Rendezvous at Sector 8 station! Split up and get on the train!"

"قرار ملاقات در ایستگاه سکتور 8! جدا شوید و سوار قطار شوید!"

So, "rendezvous" from French just means to meet.

بنابراین، "Rendezvous" از فرانسوی فقط به معنای ملاقات است.

And it is mostly used in English in military or strategic contexts.

و بیشتر در زبان انگلیسی در زمینه های نظامی یا استراتژیک استفاده می شود.

For example: "Rendezvous here in five minutes."

به عنوان مثال: "قرار ملاقات اینجا در پنج دقیقه."

You could say this with your group of friends, but it sounds a little bit formal and military.

می توانید این را با گروه دوستان خود بگویید، اما کمی رسمی و نظامی به نظر می رسد.

All right?

خیلی خوب؟

"To split up" means to separate.

«شکاف» به معنای جدا شدن است.

So, for example: "I lost my keys.

به عنوان مثال: "من کلیدهایم را گم کردم.

Can we split up and look for them?"

آیا می توانیم از هم جدا شویم و دنبال آنها بگردیم؟"

Like look for them together.

مثل اینکه با هم دنبالشون بگردید

"You go here, I'll go here. She will go here."

"تو برو اینجا، من میرم اینجا. اون اینجا میره."

So to split up is to separate, go into different directions to look for something in this situation.

بنابراین جدا شدن یعنی جدا شدن، به جهات مختلف بروید تا در این موقعیت به دنبال چیزی بگردید.

Okay, so they get on the train, they escape, but before that Cloud runs into a girl, this

خوب، پس آنها سوار قطار می شوند، فرار می کنند، اما قبل از آن کلود با دختری برخورد می کند،

is Airis, one of the characters from the game, and here you have the option of buying some

این آیریس است، یکی از شخصیت های بازی، و در اینجا شما می توانید چند

flowers from her or just completely ignoring her and telling her to go away.

گل از او بخرید یا کاملاً او را نادیده بگیرید. و به او گفت که برود

So Cloud could say:

بنابراین Cloud می‌تواند بگوید:

"You'd better get out of here", because it's a dangerous situation,

"بهتر است از اینجا برو بیرون"، زیرا این یک موقعیت خطرناک است

there was just an explosion and it's not a safe place or a safe time to be.

، فقط یک انفجار رخ داده است و مکان امن یا زمان امنی برای بودن نیست.

So: "You'd better" this is "had better", this is used for strong obligation:

بنابراین: «بهتر است» این «بهتر بود»، این برای الزام قوی به کار می رود:

"You had better do something"

«بهتر است کاری انجام دهید»

means: If you don't do it, there could be negative consequences.

یعنی: اگر آن را انجام ندهید ممکن است عواقب منفی داشته باشد.

For example: "He'd better not be late!"

مثلا: « بهتره دیر نکنه!»

So: He had better not be late.

پس: بهتر است دیر نمی کرد.

Or: "Square Enix had better not mess up the FF7 remake."

یا: "Square Enix بهتر است بازسازی FF7 را به هم نریزد."

So this means if this company, the company which made Final Fantasy VII does a poor job

بنابراین این بدان معنی است که اگر این شرکت، شرکت سازنده Final Fantasy VII

with the remake, many people will be upset because so many have strong ties and a love

با بازسازی ضعیف کار کند، بسیاری از مردم ناراحت خواهند شد زیرا بسیاری از آنها روابط قوی و عشق

for the original game from 1997.

به بازی اصلی سال 1997 دارند. بسیار

All right, we're almost there.

خوب، ما تقریباً به پایان رسیده ایم. آنجا.

Let's keep going.

بیا ادامه بدیم.

Okay, so Barret, Biggs, Wedge, Jessie, they're all on the train and Cloud is not there.

خوب، پس بارت، بیگز، ویج، جسی، همه آنها در قطار هستند و کلود آنجا نیست.

Cloud got delayed by some enemy soldiers, so Biggs is worried and says:

ابر توسط چند سرباز دشمن به تأخیر افتاد ، بنابراین بیگز نگران است و می گوید:

"Cloud... Think he was killed?"

"ابر... فکر می کنید او کشته شده است؟"

Now, notice that Biggs does not use a complete present simple question in this sentence,

حال، توجه کنید که بیگز در این جمله، در این سوال، از یک سوال فعلی ساده استفاده نمی کند

in this question.

.

He just says: "Think he was killed", like an affirmative statement.

او فقط می گوید: «فکر کن کشته شد»، مثل یک جمله تأییدیه.

You know?

میدونی؟

"Think he was killed?" but with a question.

"فکر می کنی او کشته شد؟" اما با یک سوال

He means: "Do you think he was killed?"

منظورش این است: فکر می کنی کشته شد؟

In spoken English it is possible to remove the "Do you" when you're asking a direct question

در زبان انگلیسی گفتاری ممکن است وقتی از کسی سؤال مستقیم می‌پرسید، «آیا» را حذف

to someone, and you could just say:

کنید، و فقط می‌توانید بگویید:

"Hey. Want a drink?",

«هی، نوشیدنی می‌خواهی؟»،

"Hey. Need some help?",

«هی، به کمک نیاز داری؟»،

"Hey. Feel like eating?"

«هی». دوست دارید غذا بخورید؟

Instead of: "Do you want a drink?", "Do you need some help?", "Do you feel like eating?"

به جای: "آیا نوشیدنی می خواهی؟"، "آیا به کمک نیاز داری؟"، "آیا حوصله خوردن داری؟"

Okay?

So you can remove the verb "do", remove the subject "you", and jump straight to the verb.

باشه؟

بنابراین می توانید فعل «do» را حذف کنید، فاعل «تو» را حذف کنید و مستقیماً به سمت فعل بپرید.

All right.

خیلی خوب.

And then suddenly there's a knock on the train.

و ناگهان صدای ضربه ای در قطار می آید.

[Knocks]

[در زدن]

And there's another knock.

و یک ضربه دیگر وجود دارد.

[Knocks]

[در می زند

The door opens and Cloud jumps in like some kind of ninja, and Barret is pissed at him.

] در باز می شود و کلود مانند نوعی نینجا به داخل می پرد و بارت از دست او عصبانی شده است.

Barret says: "Cloud, havin' everyone worried like that.

بارت می‌گوید: "ابر، همه را اینطوری نگران کرده.

You don't give a damn 'bout no one but yourself!"

He's calling Cloud selfish.

او به Cloud خودخواه می گوید.

Now, at this point I feel it's important to mention that in 1997 the character of Barret

اکنون، در این مرحله احساس می‌کنم ذکر این نکته ضروری است که در سال 1997 شخصیت بارت

was written as square-viewed black men to speak, so someone from the street.

به‌عنوان مردان سیاه‌پوست مربع‌نما نوشته شد تا صحبت کنند، بنابراین فردی از خیابان.

So you see: "Havin'" and you see "bout", and: "You don't give a damn", so "give a damn"

پس می بینید: «هاوین» و می بینید «بوت»، و: «لعنتی نمی دهید» پس «دَمَن»

means you don't care.

یعنی اهمیت نمی دهید.

Okay?

باشه؟

Now, again, in speaking, you know, we do often cut off the ends of words, especially "ing",

در حال حاضر، دوباره، در صحبت کردن، می دانید، ما اغلب انتهای کلمات را قطع می کنیم، به خصوص "ing"،

like: "havin'", "bein'", "goin'", "stayin'".

مانند: "havin'"، "bein'"، "goin'"، "stayin'".

In this case: "about", you could just say "'bout".

در این مورد: "درباره"، شما فقط می توانید بگویید ""در مورد".

So instead of "having", you say: "havin'", or "bein'", or "goin'", or "stayin'".

بنابراین به جای "داشتن" می گویید: "havin'" یا "bein'" یا "goin'" یا "stayin'".

So let's just practice this so you are able to, you know, understand it when you hear

پس بیایید فقط این را تمرین کنیم تا وقتی

it in movies, TV shows, or even if you see it in a comic book or a novel.

آن را در فیلم‌ها، برنامه‌های تلویزیونی می‌شنوید، یا حتی اگر آن را در یک کتاب کمیک یا رمان می‌بینید، بتوانید، بدانید، آن را درک کنید.

So, repeat after me:

بنابراین، بعد از من تکرار کنید:

"havin'",

"havin'"،

"bein'",

"bein"،

"goin'",

"goin"،

"stayin'",

"stayin"،

"'bout".

"'bout".

For example: "Stop bein' a jerk!" instead of: "Stop being a jerk!"

به عنوان مثال: "دست از این که یک تند و تیز نباشی!" به جای این که: "دست از تند بودن برداری!"

All right, so they're all on the train together, they're going back to their, you know, hideout

بسیار خوب، پس همه آنها با هم در قطار هستند ، آنها به مخفیگاه خود برمی گردند،

where they're going to plan their next mission.

جایی که قرار است ماموریت بعدی خود را برنامه ریزی کنند.

So let's keep going with the story.

پس بیایید به داستان ادامه دهیم.

So they're all on the train, they walk into the next train car and Jessie starts talking

بنابراین همه آنها در قطار هستند، آنها وارد واگن قطار بعدی می شوند و جسی شروع

to Cloud.

به صحبت با کلود می کند.

She's showing him a computer that has a map of the city, and she says:

او کامپیوتری را به او نشان می‌دهد که نقشه‌ای از شهر دارد و می‌گوید:

"I like this kinda stuff.

"من از این چیزها خوشم می‌آید.

Bombs and monitors...you know, flashy stuff."

بمب‌ها و مانیتورها... می‌دانی، چیزهای پر زرق و برق است."

So, when she says: "I like this kinda stuff",

بنابراین، هنگامی که او می گوید: " من این چیزها را دوست دارم"،

"this kind of stuff" means stuff similar to

"این نوع چیزها" به معنای چیزهای مشابه

this or things similar to this.

این یا چیزهایی شبیه به این است.

You could also say: "This sort of stuff" or "sorta".

شما همچنین می توانید بگویید: "این نوع چیزها" یا "سورتا".

All right? So: "sort of", "kind of".

خیلی خوب؟ بنابراین: " نوعی"، "نوعی".

Again, for a fuller explanation of "sort of" and "kind of", you can check out my other

مجدداً، برای توضیح کامل تر در مورد "نوعی" و "نوعی"، می توانید درس دیگر من را

lesson on this topic.

در مورد این موضوع بررسی کنید.

"Flashy" means impressive, in a showy or obvious way.

"Flashy" به معنای چشمگیر، به شیوه ای نمایشی یا آشکار است.

So, for example, if something just makes you go: "Wow!" it is flashy.

بنابراین، برای مثال، اگر چیزی شما را مجبور به رفتن کرد: "وای!" پر زرق و برق است

So, for example: A flashy car, or a flashy necklace.

بنابراین، برای مثال: یک ماشین پر زرق و برق ، یا یک گردنبند پر زرق و برق.

Has a lot of diamonds, it's very shiny and you notice it very easily.

الماس زیادی دارد، بسیار براق است و خیلی راحت متوجه آن می شوید.

It's flashy.

پر زرق و برق است.

Or a flashy soccer player.

یا یک فوتبالیست پر زرق و برق.

For example, someone like Lionel Messi, the best soccer player in the world arguably,

به عنوان مثال، شخصی مانند لیونل مسی، بهترین بازیکن فوتبال جهان

he can be very flashy.

، می تواند بسیار پر زرق و برق باشد.

Same with Neymar or Zinedine Zidane was pretty flashy when he played.

نیمار یا زین الدین زیدان در زمان بازی بسیار پر زرق و برق بود.

So these are flashy soccer players.

پس اینها بازیکنان فوتبال پر زرق و برقی هستند.

All right, so they keep going, Barret looks out the window of the train and he starts

بسیار خوب، پس آنها به راه خود ادامه می دهند، بارت از پنجره قطار به بیرون نگاه می کند و او شروع به

talking about the city as well, the city of Midgar where they're going.

صحبت در مورد شهر نیز می کند، شهر میدگار که در آن می روند.

So he says: "If that plate weren't there... we could see the sky."

پس می گوید: اگر آن بشقاب نبود... ما می توانستیم آسمان را ببینیم.

So, in the world of Final Fantasy VII in this huge city of Midgar there are massive plates

بنابراین، در دنیای Final Fantasy VII در این شهر بزرگ Midgar صفحات عظیمی وجود دارد

that separate the lower citizens from the higher citizens.

که شهروندان پایین تر را از شهروندان بالاتر جدا می کند.

And Barret uses the second conditional, he says: "If that plate were not there", he has

و بارت از شرط دوم استفاده می کند، می گوید: «اگر آن صفحه نبود»،

his "if" clause: "If that plate were not there",

جمله «اگر» خود را دارد: «اگر آن صفحه نبود»

using the past simple and the "if" clause,

با استفاده از ماضی ساده و بند «اگر»

he says: "...we could see the sky."

می گوید: "...ما توانستیم آسمان را ببینیم."

So just as a reminder in the second conditional what you are talking about is a present or

بنابراین فقط به عنوان یک یادآوری در شرط دوم، آنچه شما در مورد آن صحبت می کنید یک

future unreal situation.

وضعیت غیر واقعی فعلی یا آینده است.

In this situation there is a plate.

در این وضعیت یک بشقاب وجود دارد.

You can't see the sky.

شما نمی توانید آسمان را ببینید.

The people who live at the bottom of Midgar cannot see the sky.

مردمی که در پایین میدگار زندگی می کنند نمی توانند آسمان را ببینند.

All they see is, you know, a ceiling of metal and plates.

تنها چیزی که آنها می بینند، سقفی از فلز و صفحات است.

And he says: "We could see the sky."

و می گوید: ما می توانستیم آسمان را ببینیم.

So, in the result clause where he says:

بنابراین، در بند نتیجه جایی که او می گوید:

"If that plate weren't there we could see the sky",

"اگر آن صفحه وجود نداشت، می توانستیم آسمان را ببینیم"،

you can use: "would", "could", "might", plus a base verb.

می توانید از: "would"، "could"، "might" به اضافه یک فعل پایه استفاده کنید.

So, for example: "If I ever needed help, I would call you."

بنابراین، به عنوان مثال: "اگر زمانی نیاز به کمک داشتم، با شما تماس می گرفتم."

So I don't need help right now, but if I did need help now, you are the person I would call.

بنابراین من در حال حاضر نیازی به کمک ندارم، اما اگر الان به کمک نیاز داشتم، شما همان کسی هستید که با من تماس می‌گیرم.

All right, so we're nearing the end of the mission.

بسیار خوب، پس ما به پایان ماموریت نزدیک می شویم .

So let's keep going and do one more.

پس بیایید ادامه دهیم و یک کار دیگر انجام دهیم.

Finally they get off at the train station and Barret says:

سرانجام در ایستگاه قطار پیاده می شوند و بارت می گوید:

"Meet back at the hideout! Move out!"

"در مخفیگاه ملاقات کنید! حرکت کنید!"

So, he's using an imperative command.

بنابراین، او از یک دستور ضروری استفاده می کند .

First of all, "a hideout" is a secret meeting place that, you know, you can use for an organization

اول از همه، "یک مخفیگاه" یک مکان ملاقات مخفی است که، می دانید، می توانید برای یک سازمان

or a group of people.

یا گروهی از افراد استفاده کنید.

Now, again, if he wants to, you know, make sure that their secret organization stays

حالا اگر بخواهد، می دانید، مطمئن شوید که سازمان مخفی آنها

a secret, maybe he shouldn't be yelling commands to people, saying:

مخفی بماند، شاید او نباید به مردم دستور دهد که:

"Meet back at the hideout! Move out!"

"در مخفیگاه ملاقات کنید! بروید بیرون!"

You know, there are other people in the area who can clearly hear him.

می دانید، افراد دیگری در منطقه هستند که می توانند او را به وضوح بشنوند.

Now, he's using imperatives.

در حال حاضر، او از دستورات استفاده می کند.

So, how do we make an imperative?

بنابراین، چگونه یک امر ضروری بسازیم؟

Like in most languages: Just use the base verb:

مانند بسیاری از زبان ها: فقط از فعل پایه استفاده کنید:

"Stop the car!", "Move!", "Study harder!"

"ماشین را متوقف کنید!"، "حرکت کنید!"، "سخت تر مطالعه کنید!"

Okay?

باشه؟

So if you want to give a command just use the base verb and the rest of your sentence,

بنابراین اگر می خواهید دستور بدهید فقط از فعل پایه و بقیه جمله خود استفاده کنید

and this is how you can guide people.

و اینگونه می توانید افراد را راهنمایی کنید.

All right?

خیلی خوب؟

So, if you'd like to test your understanding of this material, as always,

بنابراین، اگر می‌خواهید درک خود را از این مطالب امتحان کنید، مانند همیشه،

you can check out the quiz on www.engvid.com.

می‌توانید امتحان را در www.engvid.com بررسی کنید.

And if you enjoyed the video,

و اگر از ویدیو لذت بردید لایک

don't forget to like it, comment on it, subscribe to the channel.

فراموش نشه، نظرتون رو بزارید، عضو کانال بشید.

Check me out on Facebook and Twitter.

من را در فیس بوک و توییتر بررسی کنید.

And finally, if you would like me to do more videos specifically about Final Fantasy VII,

و در نهایت، اگر دوست دارید ویدیوهای بیشتری را به طور خاص در مورد Final Fantasy VII انجام دهم،

if this video does 250,000 hits in the first six months, I will do a part two.

اگر این ویدیو در شش ماه اول 250000 بازدید داشته باشد، قسمت دوم را انجام خواهم داد.

If we hit 500,000, I will do all of disc one of the PlayStation original.

اگر به 500000 برسیم، تمام دیسک را یکی از پلی استیشن اصلی انجام می دهم.

And if we do get 1 million hits for this video in the first six months,

و اگر در شش ماه اول 1 میلیون بازدید برای این ویدیو داشته باشیم،

I will play the entire game and do a let's play for you with a focus on English.

من کل بازی را بازی خواهم کرد و یک بازی اجازه دهید برای شما با تمرکز بر زبان انگلیسی انجام دهم.

So spread the word.

پس این خبر را پخش کنید. اگر می‌خواهید این اتفاق بیفتد،

On Twitter use the #engvidFF7 if you want to see this happen.

در توییتر از #engvidFF7 استفاده کنید .

And also if you want to support our website you can always donate at the link found here.

و همچنین اگر می‌خواهید از وب‌سایت ما حمایت کنید، همیشه می‌توانید در پیوندی که در اینجا یافت می‌شود کمک مالی کنید.

Until next time, guys, thanks for clicking.

تا دفعه بعد، بچه ها، ممنون که کلیک کردید.

"That was really cool."

"این واقعا عالی بود."

Aw, thanks, Cloud.

اوه، ممنون، ابر.

By the way, I never imagined your voice to sound like that.

در ضمن، من هرگز تصور نمی کردم که صدای شما اینطور باشد.

"Well, it actually isn't. I just think it's much cooler than the voice I have now."

"خب، در واقع اینطور نیست. فقط فکر می کنم خیلی باحال تر از صدایی است که الان دارم."

Whoa, did not need to hear that.

وای، نیازی به شنیدن آن نبود.

[Singing]

[آواز خواندن]