22 Minutes of Intermediate English Listening Practice with Native English Conversation

I'm absolutely addicted. Who is tidier?  Legs are just everywhere. I've lied to you.  

من کاملا معتاد هستم. کی مرتب تره؟ پاها همه جا هستند. من به شما دروغ گفته ام

what is my worst habit? This is a conversation  killer. I'm just trying to think of any other  

بدترین عادت من چیست؟ این یک قاتل مکالمه است . من فقط سعی می‌کنم به سایر

pet peeves you have. That's not true. That's  the most obnoxious-looking jacket I've ever  

حیوانات خانگی که دارید فکر کنم. این درست نیست. این نفرت انگیزترین ژاکتی است که تا به حال

seen in my life. Can't keep up with myself.  Now cry and laughter. Why are you crying?  

در زندگی ام دیده ام. نمی توانم با خودم ادامه دهم حالا گریه کن و بخند. چرا گریه می کنی؟

Hello, lovely students and welcome  back to "English with Lucy." Today  

سلام، دانش آموزان دوست داشتنی و به «انگلیسی با لوسی» خوش آمدید. امروز   من

William and I, because you may have noticed that  my husband is here with me. Hello, everyone. We've  

و ویلیام، چون ممکن است متوجه شده باشید که شوهرم اینجا با من است. سلام به همه ما

got a listening/conversation lesson. I think it's  going to be interesting for you, but also for us.  

یک درس گوش دادن/مکالمه داریم. فکر می‌کنم برای شما و همچنین برای ما جالب باشد.

We might end up learning something about each  other. Maybe, hopefully not because we've been  

ممکن است در نهایت چیزی در مورد یکدیگر یاد بگیریم . شاید، امیدوارم نه چون

together for nearly six years. So we're going  to have a conversation on camera and for your  

نزدیک به شش سال است که با هم هستیم. بنابراین، می‌خواهیم در دوربین مکالمه‌ای داشته باشیم و به

benefit on screen as we are talking, interesting  vocabulary words and phrases will appear. I have  

نفع شما در حین صحبت کردن، کلمات و عبارات واژگان جالبی ظاهر می‌شوند. من

also created a free e-book for you. It contains  the full transcript of this conversation, all of  

همچنین یک کتاب الکترونیکی رایگان برای شما ایجاد کرده ام. این شامل متن کامل این مکالمه، همه

the key vocabulary along with the pronunciation,  the definitions and examples, and a quiz so you  

واژگان کلیدی به همراه تلفظ، تعاریف و مثال‌ها، و یک مسابقه است تا

can put what you've learned into practise.  It's going to be an awesome resource. If you  

بتوانید آنچه را که آموخته‌اید در عمل پیاده کنید. این یک منبع عالی خواهد بود. اگر می‌خواهید

would like to download that free e-book, where do  they have to click? Here? No. Where do they? Oh,  

آن کتاب الکترونیکی رایگان را دانلود کنید، کجا باید کلیک کنند؟ اینجا؟ نه. آنها کجا هستند؟ اوه،

down there? Yes. Okay. Just down there on the link  in the description box. You then enter your what?  

اون پایین؟ آره. باشه. همین پایین در پیوند در کادر توضیحات. سپس شما چه چیزی را وارد می کنید؟

Email address. And your name. And your name.  Full name. Sorry. Can I ask, do you ever watch  

آدرس ایمیل. و نام خود را. و نام خود را. نام و نام خانوادگی. متاسف. می‌توانم بپرسم، آیا تا به حال

my videos?Sometime. You then join my mailing  list and the e-book will come directly to your  

ویدیوهای من را تماشا می‌کنید؟ سپس به فهرست پستی من بپیوندید و کتاب الکترونیکی مستقیماً به

inbox. And then after that, you've joined the PDF  club. You will automatically receive all of my  

صندوق ورودی شما می‌آید. و پس از آن، به کلوپ PDF پیوستید . شما به‌طور خودکار همه

free weekly PDFs in e-books, along with all of my  course updates, offers, and general emails. It's a  

فایل‌های PDF رایگان هفتگی من را در کتاب‌های الکترونیکی، به همراه همه به‌روزرسانی‌های دوره، پیشنهادها و ایمیل‌های عمومی دریافت خواهید کرد. این یک

free service and you can unsubscribe at any time.  Okay. I'm really excited to start this. Me too,  

سرویس رایگان است و می‌توانید در هر زمانی اشتراک خود را لغو کنید. باشه. من واقعا برای شروع این کار هیجان زده هستم. من هم،

but I have no idea what the questions are gonna  be. Well, neither do I cause of one of my lovely  

اما نمی‌دانم سؤالات چه خواهند بود. خوب، من هم نمی‌توانم یکی از معلمان دوست‌داشتنی خود را

teachers pre- , prepared them. Okay, I'll  go first. What is my favourite food?Fruit,  

از قبل آماده کنم. باشه، اول میرم. غذای مورد علاقه من چیست؟ میوه،

as a general answer, fruit, but to  be specific, watermelons. Yeah. Oh,  

به عنوان یک پاسخ کلی، میوه، اما به طور خاص، هندوانه. آره اوه،

there's nothing like a good watermelon. And part  of the fun of a watermelon is that they're not  

هیچ چیز مثل یک هندوانه خوب نیست. و بخشی از لذت هندوانه این است که

grown in England and you can't access them.  So when you go abroad and there's a great  

در انگلستان پرورش نمی‌یابد و نمی‌توانید به آنها دسترسی داشته باشید. بنابراین وقتی به خارج از کشور می روید و یک هندوانه عالی وجود دارد

watermelon. I sound like a total weirdo,  don't I? Watermelon. You can't access them. 

. من کاملاً عجیب به نظر می رسم، نه؟ هندوانه. شما نمی توانید به آنها دسترسی پیدا کنید.

I don't know. I think the majority of people  whenever they go abroad and come to exotic fruit,  

من نمی دانم. فکر می‌کنم اکثر مردم وقتی به خارج از کشور می‌روند و به سراغ میوه‌های عجیب و غریب می‌روند،

I mean coconuts, for me. Oh yeah. Will loves a  coconut. This isn't my question. No. So don't  

منظورم نارگیل است. اوه بله. ویل نارگیل را دوست دارد . این سوال من نیست نه. پس مسئولیت را به

take over. No, sorry! Okay, that was a really  easy one, I've made no secret of the fact that  

عهده نگیرید. نه، متاسفم! بسیار خوب، این واقعاً آسان بود، من این واقعیت را پنهان نکردم که

I'm absolutely addicted to fruit. Total fruit fan.  Well, I also normally buy you a watermelon every  

کاملاً به میوه معتاد هستم. فن میوه توتال. خب، من معمولاً هر تولد برایت هندوانه می خرم

birthday. That's true. And Easter. Because you  don't like chocolate eggs. I do like chocolate  

. درست است. و عید پاک. چون تخم‌مرغ‌های شکلاتی دوست ندارید. من تخم‌مرغ‌های شکلاتی را دوست دارم

eggs, but I prefer, I prefer a watermelon. I  mean you can get chocolate anytime, but good,  

، اما ترجیح می‌دهم، هندوانه را ترجیح می‌دهم. منظورم این است که شما می‌توانید هر زمان که بخواهید شکلات تهیه کنید، اما خوب،

in season watermelon, in the UK. That's a luxury!  Yeah! What did Will wear on your first date?  

در هندوانه فصلی، در بریتانیا. این یک لوکس است! آره ویل در اولین قرارت چه پوشید؟

I know this like the back of my hand because I  remember calling my mum afterwards and being like,  

من این را مثل پشت دستم می‌دانم، زیرا یادم می‌آید که بعد از آن به مادرم زنگ زدم و گفتم،

he's so nice but he wore a fleece 'cause I thought  that was so weird. But there's this brand of  

او خیلی خوب است، اما یک پشم گوسفند پوشیده بود، چون فکر می‌کردم خیلی عجیب است. اما یک برند

fleece that only farmers seem to wear called a  Schoffel or Schoffel. I'd never seen it before.  

پشم گوسفند وجود دارد که به نظر می‌رسد فقط کشاورزان آن را می‌پوشند به نام Schoffel یا Schoffel. من قبلاً آن را ندیده بودم.

It's a very soft fleece with a leather  trim. And I just thought, I just,  

این یک پشم گوسفند بسیار نرم با روکش چرمی است. و من فقط فکر کردم، فقط،

I'd never been out with a farmer before and I  thought that's a farmer. You'd also just come  

قبلاً با یک کشاورز بیرون نرفته بودم و فکر می کردم که یک کشاورز است. شما همچنین می‌خواهید

back from Spain. Yeah. So if they were selling  them in Spain, I would've said that they're in  

از اسپانیا برگردید. آره بنابراین اگر آنها آنها را در اسپانیا می‌فروختند، می‌گفتم که در

the wrong market. Yeah, that's true. Okay. My  turn. What was the first film we saw together?  

بازار اشتباهی هستند. بله، این درست است. باشه. نوبت من. اولین فیلمی که با هم دیدیم چه بود؟

Oh, I do know this because it was our fourth  date. "Beauty and the Beast." Yes, it was. It  

اوه، من این را می دانم زیرا چهارمین قرار ملاقات ما بود. "زیبایی و هیولا." آره اینجوری بود.

was. And do you remember how I impressed you on  that date? Actually, I did it in two ways. Yes.  

بود. و آیا به یاد دارید که چگونه در آن تاریخ شما را تحت تأثیر قرار دادم؟ در واقع من این کار را به دو صورت انجام دادم. آره.

You brought beer to the cinema. In my handbag. In  a cinema that didn't serve any alcohol. I brought  

آبجو آوردی سینما. در کیف دستی من در سینمایی که مشروب پخش نمی‌کرد. من

only one for you because I'd also just passed  my driving test by that point, it was February,  

فقط یک مورد را برای شما آوردم، زیرا در آن مرحله امتحان رانندگی خود را هم قبول کرده بودم، فوریه بود،

and I drove you there in my little car and it  was traumatic 'cause I wasn't a very confident  

و من شما را با ماشین کوچکم به آنجا رساندم و آسیب زا بود، زیرا راننده خیلی مطمئنی نبودم

driver. No. But I brought you a beer to have  to relax after I traumatised you. That was very  

. نه. اما من برایت یک آبجو آوردم که بعد از اینکه به تو آسیب زدم، استراحت کنی. این خیلی

thoughtful. Oh, this is a tough one. How would  Will describe himself in one word? Interesting.  

متفکرانه بود. اوه، این یکی سخت است. ویل چگونه خود را در یک کلمه توصیف می‌کند؟ جالب هست.

Laid back. Yeah. Predictable. You're very laid  back. No, as in predictable answer, yeah. Yeah,  

خوابیده. آره قابل پیش بینی. شما خیلی آرام هستید . نه، همانطور که در پاسخ قابل پیش بینی، بله. بله،

or chilled. Chilled. Yeah, I'm okay with chilled.  What would you say? To describe myself? In one  

یا سرد. سرد شده. آره، من با سرد شدن مشکلی ندارم. تو چی میگفتی؟ برای توصیف خودم؟ در یک

word? Trying to think of the longest word I know.  No. Good. Good! Spontaneous. No. Laid back I  

کلمه؟ سعی می کنم به طولانی ترین کلمه ای که می شناسم فکر کنم. خوب نیست. خوب! خود جوش. نه. آرام، می‌توانم

would say, I've always been laid back. Yes. In a  good way though. It's better than being uptight.  

بگویم، همیشه آرام بوده‌ام. آره. هرچند به روشی خوب. بهتر از سفت بودن است

Yes. Opposites attract. You're looking at me  like it's one thing we need to work on. Yeah. No,  

آره. مخالفان جذب می شوند. تو به من نگاه می‌کنی، انگار این چیزی است که باید روی آن کار کنیم. آره نه،

I wouldn't say I'm particularly uptight but  I'm definitely not as laid back. I mean, you  

نمی‌توانم بگویم که به‌ویژه تنومند هستم، اما مطمئناً آرام نیستم. منظورم این است که شما

are horizontal to be fair. But I do, I like it.  You bring a lot of balance to the relationship.  

افقی هستید تا منصف باشید. اما من انجام می دهم، من آن را دوست دارم. تعادل زیادی را به رابطه می آورید.

Yeah. Life is all about balance. Okay. My turn.  Who is better at remembering important dates?You.  

آره زندگی همه چیز در مورد تعادل است. باشه. نوبت من. چه کسی در به خاطر سپردن تاریخ های مهم بهتر است؟

Why? Because my memory's appalling. No, it's  not appalling. My mind thinks very quickly.  

چرا؟ چون حافظه من وحشتناک است نه، وحشتناک نیست. ذهن من خیلی سریع فکر می کند.

So when I think of something, unless I write it  down five minutes later, it might have drifted  

بنابراین وقتی به چیزی فکر می‌کنم، مگر اینکه پنج دقیقه بعد آن را یادداشت کنم، ممکن است

off and something else has come in and replaced  it. I like the way you didn't say that you're  

از بین رفته باشد و چیز دیگری آمده باشد و جایگزین آن شده باشد. من این را دوست دارم که نگفتی

forgetful. You said I think too quickly.  

فراموشکار هستی. گفتی من خیلی سریع فکر میکنم

I'm not forgetful. I'm just too fast.  Life cannot keep up. So many ideas.  

من فراموشکار نیستم من خیلی سریع هستم. زندگی نمی تواند ادامه پیدا کند. خیلی ایده ها

Yeah. You come from laid  back to think too quickly.  

آره شما از آرامی آمده اید که خیلی سریع فکر کنید.

Yeah, I can't keep up with myself. Now, cry  and laughter! Why are you crying? Kinda,  

آره من نمیتونم خودم رو نگه دارم حالا، گریه کن و بخند! چرا گریه می کنی؟ به نوعی،

lights are bright on there. Yeah. it looks like  you punched me in the face. Yeah. Don't say that,  

نورها در آنجا روشن هستند. آره به نظر می رسد که به صورت من مشت زدی. آره این را نگویید،

you'll start rumours! So when we started  going out, you were a farmer. I mean,  

شما شایعات را شروع خواهید کرد! بنابراین وقتی شروع به بیرون رفتن کردیم، شما کشاورز بودید. منظورم این است که

you didn't leave the farm. There was no option  really. Yeah, my social calendar was empty. And  

شما مزرعه را ترک نکردید. واقعاً هیچ گزینه ای وجود نداشت . آره، تقویم اجتماعی من خالی بود. و

it was only when we moved away that we started  having lots more options, lots more opportunities  

تنها زمانی که از آنجا دور شدیم، شروع کردیم گزینه‌های بیشتر، فرصت‌های بسیار

to see other people, go away. And then we almost  went through a phase where there were too many  

برای دیدن افراد دیگر و رفتن. و سپس تقریباً مرحله‌ای را پشت سر گذاشتیم که در آن تعداد

invitations and too much going on and there were  multiple invitations on each weekend. And so I  

دعوت‌نامه‌ها بسیار زیاد بود و بیش از حد در جریان بود و در هر آخر هفته چند دعوت وجود داشت. و بنابراین من

put in place a shared calendar. Yeah. But then  we've had issues with you agreeing to things, but  

یک تقویم مشترک قرار دادم. آره اما پس از آن  با مشکلاتی مواجه شدیم که شما با مواردی موافقت کرده‌اید، اما

not putting it in the shared calendar. I've gone  the other end of the spectrum, haven't I?Yes. I  

آن را در تقویم مشترک قرار نداده‌اید. من به طرف دیگر طیف رفته ام، نه؟ بله. من

just said yes to everything. Yeah, there were  quite a few times where you'd suddenly realised  

فقط به همه چیز بله گفتم. بله، چند بار بود که ناگهان متوجه می‌شدید

that you'd said yes to about three different  people on the same day. But you know what? It's  

که در همان روز به سه نفر مختلف بله گفته‌اید . اما میدونی چیه؟

good problems to have. Look at us complaining  about having too much fun.Too popular. Yeah.  

داشتن مشکلات خوب است. به ما نگاه کنید که از سرگرمی زیاد شکایت داریم. خیلی محبوب است. آره

Who is tidier?Now, that's a hard one. Yeah, I'm  wondering what your answer's gonna be. Yeah. So  

چه کسی مرتب تر است؟ حالا این کار سختی است. بله، من در تعجبم که پاسخ شما چه خواهد بود. آره پس

am I. I say that we are like swans, okay? We  glide along beautifully like that. Everything  

من هستم. من می گویم که ما مانند قو هستیم، خوب؟ همینطور به زیبایی در امتداد می‌چرخیم. همه چیز

looks fine. Yeah, looks just like a swan. But  underneath the surface of the water, it's like  

خوب به نظر می رسد. آره، شبیه یک قو است. اما در زیر سطح آب، انگار

legs are just everywhere. And I feel like that's  what our personal life is like. Our business life.  

پاها همه جا هستند. و من احساس می کنم که زندگی شخصی ما اینگونه است. زندگی تجاری ما

We're talking about tidying here. I'm getting  there, okay? Okay. Right. From the outside,  

ما در مورد مرتب کردن اینجا صحبت می کنیم. دارم به آنجا میرسم، باشه؟ باشه. درست. از بیرون،

the house looks tidy and amazing but if you dare  to open a cupboard, a load of crap. I think a lot  

خانه مرتب و شگفت انگیز به نظر می رسد، اما اگر جرأت کنید یک کمد را باز کنید، انبوهی از مزخرفات. من فکر می کنم بسیاری

of people can relate to that. I hope so. I hope  a lot of people can relate to that. Yeah, I think  

از افراد می توانند با آن ارتباط برقرار کنند. امیدوارم. امیدوارم افراد زیادی بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. بله، فکر می کنم

probably part of my problem growing up was I had  the tidiest mum on Earth and I almost rebelled  

احتمالاً بخشی از مشکل من در بزرگ شدن این بود که مرتب ترین مادر روی زمین را داشتم و تقریباً

against it. I felt like your mum was very tidy as  well. She was, she had to look after three boys,  

علیه آن شورش کردم. احساس کردم مادرت هم خیلی مرتب است . او باید از سه پسر مراقبت می کرد،

so. So we were spoiled and we never learned  to tidy for ourselves. I would say we're both  

بنابراین. بنابراین ما خراب شدیم و هرگز یاد نگرفتیم که برای خودمان مرتب کنیم. من می‌توانم بگویم که ما هر دو

pretty similar in tidiness as in like both  quite untidy. What do you think? Yeah, well,  

از نظر آراستگی بسیار شبیه به هم هستیم، همانطور که هر دو کاملاً نامرتب هستیم. شما چی فکر میکنید؟ آره، خب،

what do they call it? Agree to disagree.  Do you think I'm untidier? I think I'm  

اسمش چیه؟ موافق مخالف. به نظر شما من بی نظم ترم؟ فکر می‌کنم

slightly better. Okay. I'll accept  that. For the sake of the video. No,  

کمی بهترم. باشه. من آن را می پذیرم . به خاطر ویدیو. نه،

for the sake of our marriage. Sorry, I've  still got tears in my eyes, they are red.  

به خاطر ازدواجمان. متاسفم، هنوز اشک در چشمانم جاری است، آنها قرمز هستند.

From when you claimed you think too quickly.  And now they are back again. Yeah, cool. Ooh,  

از زمانی که ادعا کردید خیلی سریع فکر می کنید. و حالا دوباره برگشته اند. آره باحال اوه،

this is a good one. Who is more adventurous?  

این یکی خوب است. چه کسی ماجراجوتر است؟

Ooh. So in general, I would say you. Would you? I feel like diving into  

اوه بنابراین به طور کلی، من به شما می گویم. آیا شما؟ من دوست دارم در

something new, you're a little bit  more up for it compared to me. But  

چیز جدیدی شیرجه بزنم، شما در مقایسه با من کمی بیشتر آماده آن هستید. اما

when we actually get there, I feel  like I probably then take the reins.  

وقتی واقعاً به آنجا می‌رسیم، احساس می‌کنم احتمالاً در آن زمان کنترل را به دست می‌گیرم.

I think this could describe our whole  relationship. I feel like I'm very quick  

فکر می‌کنم این می‌تواند کل رابطه ما را توصیف کند . احساس می‌کنم خیلی سریع به

to go for something and adapt to it. And then you  end up doing it better in the long run. And I'm  

دنبال چیزی هستم و با آن سازگار می‌شوم. و سپس در دراز مدت آن را بهتر انجام می دهید. و من

thinking of every board game we've ever learnt. I  always learn the instructions really quickly and  

به هر بازی رومیزی که تا به حال یاد گرفته ایم فکر می کنم. من همیشه دستورالعمل‌ها را خیلی سریع یاد می‌گیرم و

I win for like the first 10 rounds and then you  get it and then you like absolutely take over.  

مانند 10 راند اول برنده می‌شوم، سپس شما آن را دریافت می‌کنید و سپس دوست دارید کاملاً مسئولیت را بر عهده بگیرید.

Yeah, I would agree with that. I think that's  spot on. Although with sports and taking risks,  

بله، من با آن موافق هستم. من فکر می‌کنم این به‌جاست . اگرچه با ورزش و ریسک کردن،

maybe you're--You never come to the start line.  What is Will's pet peeve or biggest pet peeve?  

شاید شما - هرگز به خط شروع نمی آیید. ویلز پت پیو یا بزرگترین پیو حیوان خانگی چیست؟

When people say 110%? Yes. Yes. I understand  the idea. Sorry, I'm taking over now. No,  

وقتی مردم می گویند 110 درصد؟ آره. آره. من ایده را می‌فهمم. متاسفم، من اکنون مسئولیت را بر عهده می گیرم. نه،

I love that you're such a YouTuber,  looking at the camera. No, I love  

من دوست دارم که شما چنین یوتیوبی هستید و به دوربین نگاه می کنید. نه

the way the question is what's your pet  peeve and I'm like I'll take over from here.  

.

Yes. I just think people take it too far. You  can't give more. It's just a saying. No, people,  

آره. من فقط فکر می کنم مردم آن را خیلی دور می کنند. شما نمی توانید بیشتر بدهید. این فقط یک ضرب المثل است. نه، مردم،

they use it in every "Apprentice" video under  the sun. Oh, so this is a TV show in the UK and  

آنها از آن در هر ویدیوی «کارآموز» زیر نور خورشید استفاده می‌کنند. اوه، پس این یک برنامه تلویزیونی در بریتانیا و

America where people compete for a job position.  I remember you coming back from trying to,  

آمریکا است که در آن مردم برای یک موقعیت شغلی با هم رقابت می کنند. یادم می‌آید که از تلاش برگشتی،

I think you'd gone with your dad to buy a new  car or something for the farm. It was a new  

فکر می‌کنم با پدرت رفته بودی یک ماشین جدید یا چیزی برای مزرعه بخری. این یک

farm vehicle. And I remember you coming back and  said, "Everything we asked him, the guy just said,  

وسیله نقلیه مزرعه جدید بود. و یادم می‌آید که برگشتی و گفتی، "هرچه از او پرسیدیم، آن مرد فقط گفت،

'110%, 110%, mate.'" Do the wheels work? 110%.  How good's the engine? 110%. And it just comes  

"110٪، 110٪، رفیق."" آیا چرخ‌ها کار می‌کنند؟ 110 درصد موتورش چقدر خوبه 110 درصد و این فقط

across as insincere. Yeah. It's just doesn't  make sense. Okay. It doesn't make sense. I'm  

به عنوان غیر صادقانه به نظر می رسد. آره این فقط معنی ندارد. باشه. معنی ندارد. من

just trying to think of any other pet peeves  you have. Whenever I touch you with a cold  

فقط سعی می‌کنم به سایر حیوانات خانگی که دارید فکر کنم . هر وقت با پایی سرد تو را لمس کردم

foot. Yeah, I think every guy can relate. Guys,  do you hate it when I touch you with a cold foot?  

. بله، من فکر می کنم هر مردی می تواند ارتباط برقرار کند. بچه ها، وقتی با پای سرد شما را لمس می کنم متنفر هستید؟

Because we need to talk, basically.  Okay. Who is more honest?  

چون اساساً باید صحبت کنیم. باشه. چه کسی صادق تر است؟

I would say it's a 50-50 split. Can you elaborate  on this 50-50 split? Mhm. You want me, you  

من می گویم تقسیم 50-50 است. آیا می‌توانید درباره این تقسیم 50-50 توضیح دهید؟ مهم تو من را می‌خواهی، می‌خواهی

want me to elaborate? Yes, it's a  conversation lesson, Will. Like,  

توضیح بدهم؟ بله، این یک درس مکالمه است، ویل. مثلاً،

you are looking at me like I was dishonest about  something this morning. No. No. I just, it's  

شما به من نگاه می کنید که انگار من امروز صبح در مورد چیزی ناصادق بودم . نه. نه. فقط،

just the students are waiting. They know 50-50  splits by now. I can't think of a time where  

فقط دانش آموزان منتظرند. آنها تاکنون 50-50 تقسیم را می دانند . نمی توانم به زمانی فکر کنم که

I've lied to you. Ah, but this was years ago.  What was that? And this was when I pretended to  

به شما دروغ گفته باشم. آه، اما این سال ها پیش بود. آن چه بود؟ و این زمانی بود که من وانمود کردم که

be on the farm when I was actually going to  London to collect the engagement ring. Yes.  

در مزرعه هستم وقتی واقعاً برای جمع آوری حلقه نامزدی به لندن می رفتم. آره.

What a terrible lie. Yeah. I don't think I've  ever really lied unless-Keyword there. Really? No,  

چه دروغ وحشتناکی آره فکر نمی‌کنم هرگز واقعاً دروغ گفته باشم مگر اینکه کلمه کلیدی وجود داشته باشد. واقعا؟ نه،

I think it's just like you have the odd white lie,  don't you? Yeah. You know, but nothing serious.  

فکر می‌کنم درست مثل این است که شما دروغ سفید عجیب و غریبی دارید، اینطور نیست؟ آره میدونی ولی چیز جدی نیست

But I think more as like honesty as a personality.  I'm not one of those people that will, you know,  

اما من بیشتر شبیه صداقت به عنوان یک شخصیت فکر می کنم. من از آن دسته افرادی نیستم که

not be able to sleep unless I tell the absolute  truth and how I'm feeling in every single  

نمی‌توانم بخوابم مگر اینکه حقیقت مطلق و احساسم را در هر

conversation. If someone asks me, do you like  my dress? And I don't like it I'm not going to  

مکالمه بگویم. اگر کسی از من بپرسد، آیا لباس من را دوست داری؟ و من دوست ندارم که

cause a scene and tell them that I don't. But I  know some people stand by that and and think, no,  

صحنه ای ایجاد نکنم و به آنها بگویم که این کار را نمی کنم. اما می‌دانم که برخی از مردم روی آن ایستاده‌اند و فکر می‌کنند، نه،

if I don't like something, I'm gonna say it. Yeah.  I'm quite good at letting things go. I'm quite  

اگر چیزی را دوست نداشته باشم، آن را می‌گویم. آره من در رها کردن همه چیز خوب هستم. من کاملاً

tolerant. Yeah, that's another word I would use  to describe you. Tolerant. Tolerant. That makes  

تحمل می کنم. بله، این کلمه دیگری است که برای توصیف شما استفاده می کنم. بردبار. بردبار. این باعث می‌شود

me sound like a nightmare. Yeah, I was gonna say  the word you'd go for is tolerant. Yeah. And me?  

صدایم شبیه یک کابوس باشد. بله، می‌خواستم بگویم کلمه‌ای که می‌خواهید به آن بپردازید، بردبار است. آره و من؟

Tolerable. Yes. Persistent. This is a good  question. Who is Will's celebrity crush.  

قابل تحمل آره. مداوم. این سوال خوبی است . دوست مشهور ویل کیست.

Oh, Jennifer Aniston. Yeah. Jennifer Aniston. I  had to tell you that. I thought you were gonna  

اوه جنیفر آنیستون آره جنیفر انیستون. مجبور شدم این را به شما بگویم. فکر می‌کردم شما می‌خواهید

say a a different answer. What was I gonna?  I would like to think Scarlett Johansson,  

پاسخ دیگری بگویید. قرار بود چیکار کنم؟ من می‌خواهم به اسکارلت جوهانسون فکر کنم،

although she never really has. Messaged me. No. Messaged you. Never really  

اگرچه او هرگز واقعاً چنین نکرده است. به من پیام داد نه. به شما پیام داد. واقعاً هرگز

what? Come up in conversation. I think she's mine if I had a female one?  

چی؟ در گفتگو بیایید فکر کنم اون مال منه اگه زن داشته باشم؟

Yeah. Yeah, Jennifer Aniston. Yeah, Jennifer  Aniston. Okay. This is a good one. What's the  

آره آره جنیفر آنیستون بله، جنیفر آنیستون. باشه. این یکی خوبه.

first gift I ever gave you? I think it was a red  British and Irish Lions rugby jacket. I went to  

اولین هدیه ای که به شما دادم چیست؟ فکر می‌کنم این یک ژاکت راگبی شیرهای بریتانیایی و ایرلندی قرمز بود. من

the ends of the Earth for that and by the ends  of the Earth, I mean Luton. The jacket itself.  

برای آن به انتهای زمین رفتم و منظورم از انتهای زمین، لوتون است. خود ژاکت.

So the British and Irish Lions, for those of you  who don't know, it is a combination of England,  

بنابراین شیرهای بریتانیایی و ایرلندی، برای کسانی از شما که نمی‌دانید، ترکیبی از انگلستان،

Scotland, Ireland and Wales. And they  play every four years-- Rugby. Rugby  

اسکاتلند، ایرلند و ولز است. و آنها هر چهار سال یک بار بازی می کنند - راگبی. راگبی

against the southern hemisphere, whether it's  South Africa, Australia, and New Zealand. And it's  

در برابر نیمکره جنوبی، خواه آفریقای جنوبی، استرالیا و نیوزلند باشد. و این

something that's on my bucket list of going on  one of their tours. It lasts two weeks to a month.  

چیزی است که در فهرست سطل من برای رفتن به یکی از تورهای آنها وجود دارد. دو هفته تا یک ماه طول می کشد.

And I've always followed them ever since I was a  young child, I always wanted their kit. And there  

و از زمانی که کودک بودم همیشه آنها را دنبال می کردم، همیشه کیت آنها را می خواستم. و

was one jacket in particular that I saw that year,  which I really, really wanted. And I almost bought  

یک ژاکت مخصوصاً در آن سال دیدم، که واقعاً خیلی دوستش داشتم. و تقریباً

it for myself. But when I went to purchase it  online on a website and it said there's one left  

آن را برای خودم خریدم. اما وقتی رفتم آن را به صورت آنلاین در یک وب‌سایت خریدم و گفت که یکی از آن‌ها

in stock, I said, you know what? I'm gonna buy  it tomorrow. And I went back the next day and it  

موجود است، گفتم، می‌دانی چیست؟ من فردا آن را می خرم. و روز بعد برگشتم و همه چیز

had gone and I was distraught. And this must  have been two weeks before Christmas Day and  

رفته بود و من پریشان بودم. و این باید دو هفته قبل از روز کریسمس و

Christmas Day came and I opened up my present  from Lucy and there was this bright red British  

روز کریسمس باشد و من هدیه‌ام را از لوسی باز کردم و این

and Irish Lions rugby jacket. And you then  told me the story of how you got it. It was  

ژاکت راگبی بریتانیایی و شیرهای ایرلندی قرمز روشن بود. و شما سپس داستان چگونگی دریافت آن را به من گفتید.

really hard to get in time for Christmas.  But then the even better part of the story  

به‌موقع رسیدن به کریسمس واقعاً سخت بود. اما قسمت حتی بهتر از داستان این

is that we went to a friend's house to stay  over and there was this really obnoxious guy  

است که ما به خانه یکی از دوستان رفتیم تا آنجا بمانیم و این مرد واقعاً نفرت انگیز بود

who saw the jacket hanging on the back of a  chair and was like, "Oh my God, that's the  

که کت را دید که به پشتی صندلی آویزان شده بود و گفت: "اوه خدای من، این از

most obnoxious looking jacket I've ever seen in my  life. Who the hell's is that?" And I was like, oh,  

همه چیز است. ژاکت بدی که تا به حال در زندگی‌ام دیده‌ام. این کیست؟ و من می‌گفتم، اوه،

that was my Christmas present to Will because  it was a very bright red. Oh, bless that guy.  

این هدیه کریسمس من به ویل بود، زیرا بسیار قرمز روشن بود. اوه، آفرین بر آن پسر.

He said if I could put a percentage on how  much I hate that, it would be 110%. What  

او گفت اگر بتوانم درصدی در مورد اینکه چقدر از آن متنفرم، 110 درصد می‌شد.

song did you dance to for your first dance?  "Smack My Bitch Up" by The Prodigy. Lucy.  

برای اولین رقصتان با چه آهنگی رقصیدید؟ "Smack My Bitch Up" اثر The Prodigy. لوسی.

That's not true. "Say a Little Prayer"  by Aretha Franklin. Yes. It was amazing,  

این درست نیست. «یک دعای کوچک بگو» اثر آرتا فرانکلین. آره. شگفت انگیز،

beautiful, romantic. What is my  worst habit? Where do you start? Oh,  

زیبا، عاشقانه بود. بدترین عادت من چیست؟ از کجا شروع می کنی؟ اوه، به

this is a conversation killer I think. We'll  make it the last question. I think your  

نظر من این یک قاتل مکالمه است. ما آن را به آخرین سؤال می‌کنیم. فکر می کنم

worst habit. Barking orders. Barking orders.  What a terrible way of saying it, Will. No.  

بدترین عادت شما. پارس دستور می دهد. پارس دستور می دهد. چه طرز بیان وحشتناکی است، ویل. نه.

Barking orders. Well, I do say that to you. Yeah,  it's true. I don't bark though. No, I've got a  

دستورات پارس کردن. خوب، من این را به شما می گویم. بله این حقیقت دارد. هر چند پارس نمی کنم نه، من

good one actually. Okay. Worst habit was probably  lack of driving that your reluctance to try and  

در واقع یک  خوب دارم. باشه. بدترین عادت احتمالاً عدم رانندگی بود که بی میلی شما برای تلاش و

overcome your driving fears. I'm better. Yes.  I still, when I approach a roundabout and I get  

غلبه بر ترس های رانندگی خود. من بهتر هستم. آره. هنوز، وقتی به یک دوربرگردان نزدیک می‌شوم و به

there, I'm still not 100% sure who goes first.  And it's like an innate thing. It comes from  

آنجا می‌رسم، هنوز 100% مطمئن نیستم چه کسی اول می‌رود. و مثل یک چیز ذاتی است. به

naturally., I do not know whether what side  is my left and what side is my right. And  

طور طبیعی می آید، نمی دانم کدام سمت چپ من است و کدام سمت راست من. و   می‌توانی

you can say to me, oh, hold up your fingers like  that. But it's still, it's the fact that I don't  

به من بگوئی، اوه، انگشتانت را همینطور بالا بگیر . اما هنوز هم هست، این واقعیتی است که من

immediately know. Most people just... Do you just  know what side of your body is your left and what  

فوراً نمی‌دانم. اکثر مردم فقط... آیا شما فقط می دانید کدام سمت بدن شما سمت چپ و کدام سمت

is your right. Yes. I have to check. And then  that takes me a second and then by that point,  

راست شما است؟ آره. من باید بررسی کنم. و سپس یک ثانیه طول می‌کشد و در آن لحظه،

someone's already beeped me behind in the  car and then I'm freaked out. Oh yeah,  

یک نفر قبلاً در ماشین به من زنگ زده است و بعد از آن من ترسیده‌ام. اوه، بله،

but it's always been that way. I mean even  when I'm working on Excel and it's like delete  

اما همیشه همینطور بوده است. منظورم این است که حتی وقتی روی اکسل کار می‌کنم و مانند حذف

left column, delete right column. I always  have to be like left, right, one, two. Okay,  

ستون چپ، حذف ستون سمت راست است. من همیشه باید مثل چپ، راست، یک، دو باشم. بسیار خوب،

it's that one that needs to be deleted. See,  I believe if you practise something enough,  

این موردی است که باید حذف شود. ببینید، من معتقدم اگر چیزی را به اندازه کافی تمرین کنید،

whatever it is, you will overcome it. It just  depends how long it takes you to then overcome  

هر چه که باشد، بر آن غلبه خواهید کرد. فقط بستگی به این دارد که چقدر طول می کشد تا بر

it. You have witnessed me struggle with  my lefts and rights. It's something more  

آن غلبه کنید. شما شاهد مبارزه من با چپ ها و حقوقم بوده اید. این چیزی فراتر

than just a lack of practise. You're perfect,  don't beat yourself down. And manipulative.  

از فقدان تمرین است. شما عالی هستید، خودتان را نادیده نگیرید. و دستکاری.

Okay, you can ask me one more question. What  did Will want to be when he was younger? Ah,  

باشه می تونی یه سوال دیگه از من بپرسی وقتی جوانتر بود ویل می خواست چه کاری باشد؟ آه، به

there are various things I think. I remember once  you met your friend's dad who was an investment  

نظر من چیزهای مختلفی وجود دارد. به یاد دارم یک بار با پدر دوستت آشنا شدی که یک بانکدار سرمایه گذاری بود

banker and was really rich and cool. So you wanted  to be an investment banker. For one night. Yeah.  

و واقعاً ثروتمند و باحال بود. بنابراین می‌خواستید یک بانکدار سرمایه‌گذاری شوید. برای یک شب. آره

I know that you wanted to be a farmer  for quite a large part of your childhood.  

من می‌دانم که شما می‌خواستید برای بخش بزرگی از کودکی‌تان کشاورز باشید. آیا

Did you ever want to be a rugby player? Yes. You wanted to be a rugby player as well.  

تا به حال دوست داشتید بازیکن راگبی شوید؟ آره. می خواستی راگبی هم باشی.

What about when you were a little child? Did  you ever want to be like a fireman or something?  

وقتی بچه بودی چطور؟ آیا تا به حال می‌خواهید مانند یک آتش‌نشان باشید یا چیزی؟

I think it was probably something to do with  farming. Yeah. Yeah. Growing up on a farm helps.  

فکر می‌کنم این احتمالاً مربوط به کشاورزی بوده است. آره آره بزرگ شدن در مزرعه کمک می کند.

Do you know what I wanted to be when I was a  child? I know you wanted to work in makeup,  

آیا می دانید در کودکی می خواستم چه کاره باشم ؟ می‌دانم که می‌خواستی آرایش کنی،

but that was later on. No, it wasn't makeup.  What? Reconstructive plastic surgery. I did  

اما بعداً این کار شد. نه، آرایش نبود. چی؟ جراحی پلاستیک ترمیمی. من

not know that. You didn't know that. That's the  first question in all of this that I didn't know.  

این را نمیدانستم. تو این را نمی دانستی این اولین سوالی بود که من نمی دانستم.

When I was younger, I really loved making faces  out of clay. And so I thought the perfect job  

وقتی جوانتر بودم، واقعاً عاشق ساختن چهره از خاک بودم. و بنابراین فکر کردم بهترین شغل

for me would be to be a plastic surgeon but  I wanted it to be a reconstructive one. So  

برای من این است که یک جراح پلاستیک باشم، اما می‌خواستم این کار ترمیمی باشد. بنابراین

like people in car crashes and stuff, I could  like make their faces look the way they did.  

مانند افرادی که در تصادفات اتومبیل و موارد دیگر می‌شوند، می‌توانم دوست داشته باشم که چهره‌شان را به همان شکلی که می‌کردند نشان دهم.

And so I even did chemistry and biology and things  at A Levels to carry on this until I realised no,  

و بنابراین حتی شیمی و زیست‌شناسی و چیزهایی را در سطح A انجام دادم تا این کار را ادامه دهم تا اینکه متوجه شدم نه،

I don't have a medicine degree in me. I'm not  dedicated, hardworking or possibly intelligent  

من مدرک پزشکی ندارم. من به اندازه کافی وقف، سخت کوش یا احتمالاً باهوش نیستم که

enough to do that. So then I want to do  marketing and now I'm a YouTuber. Natural  

این کار را انجام دهم. بنابراین می‌خواهم بازاریابی کنم و اکنون یک YouTuber هستم.

progression. My parents are so proud. Okay, that's  it from us. I hope you enjoyed learning a little  

پیشرفت طبیعی. پدر و مادرم خیلی افتخار می کنند. بسیار خوب، این از طرف ماست. امیدوارم از یادگیری

bit more about both of us, but more importantly,  I hope you learned lots and lots of interesting  

کمی بیشتر در مورد هر دوی ما لذت برده باشید، اما مهمتر از آن، امیدوارم واژگان جالب و جالب زیادی یاد گرفته باشید

vocabulary. If you would like to read the  full transcript and get a full list of all  

. اگر می‌خواهید متن کامل را بخوانید و فهرست کاملی از همه

the vocabulary we used, all of the pronunciation,  the examples, the definitions, we've included some  

واژگانی که استفاده کرده‌ایم، همه تلفظ‌ها، مثال‌ها، تعاریف را دریافت کنید، چند

listening comprehension questions. We've got a  quiz on the vocabulary. Download the e-book. I  

سؤال درک مطلب شنیداری را اضافه کرده‌ایم. ما یک آزمون در مورد واژگان داریم. کتاب الکترونیکی را دانلود کنید. می‌دانم که در حال

know you're getting ready to point in the right  direction. Where do they click? Just here? Yes.  

آماده شدن برای نشان دادن در جهت درست هستید . کجا کلیک می کنند؟ فقط اینجا؟ آره.

Yes. You click just down here. You sign up for the  mailing list and it'll come automatically to your  

آره. شما اینجا کلیک کنید. شما برای لیست پستی ثبت نام می کنید و به طور خودکار به

inbox and you'll be signed up to my newsletter.  You'll get all my future PDFs, my news, updates  

صندوق ورودی شما می آید و در خبرنامه من ثبت نام می کنید. همه PDFهای آینده، اخبار، به‌روزرسانی‌ها

and offers. Don't forget to connect with me on  all of my social media. I've got my Instagram  

و پیشنهادهای من را دریافت خواهید کرد. فراموش نکنید که در همه رسانه های اجتماعی من با من ارتباط برقرار کنید. من اینستاگرام

and my Facebook. I've also got my website where  I've got loads of lessons and a free interactive  

و فیسبوکم را دارم. من همچنین وب‌سایت خود را دارم که در آن درس‌های زیادی و ابزار تلفظ تعاملی رایگانی دارم

pronunciation tool where you can click on phonemes  and hear how they're pronounced, and hear me  

که می‌توانید روی واج‌ها کلیک کنید و نحوه تلفظ آن‌ها را بشنوید و از تلفظ

pronouncing words containing those phonemes. I've  also got all of my English courses now and Will  

کلماتی که حاوی آن واج‌ها هستند بشنوید. من هم اکنون همه دوره‌های انگلیسی خود را دارم و ویل در

has helped create these. It's been an amazing  project, hasn't it? It's a team effort. Yeah,  

ایجاد آن‌ها کمک کرده است. این پروژه شگفت انگیزی بود ، اینطور نیست؟ این یک تلاش تیمی است. بله،

'cause we actually work together now and it's  been really awesome. So we've got a B1 programme,  

زیرا ما در واقع اکنون با هم کار می کنیم و واقعاً عالی بود. بنابراین ما یک برنامه B1 داریم،

the B2 programme, our pronunciation programme.  And our C1's coming out in May. It is, I'll leave  

برنامه B2، برنامه تلفظ ما. و C1 ما در ماه می عرضه می شود. این است، من

a waiting list down below or if it's already  out, then I'm sure we'll put a link somewhere  

یک لیست انتظار را در زیر می‌گذارم یا اگر قبلاً منتشر شده است، مطمئنم پیوندی را در جایی قرار می‌دهیم

and we've got our challenges as well. I think  we'll see them soon for another lesson. Bye-Bye.

و چالش‌های خود را نیز داریم. فکر می‌کنم به زودی برای درس دیگری آنها را ببینیم. خداحافظ.