Learn English Vocabulary Daily #12.2 - British English Podcast

Hello and welcome to The English Like a Native Podcast.

سلام و به پادکست The English Like a Native خوش آمدید.

My name is Anna and you're listening to Week 12, Day 2 of Your English Five

اسم من آنا است و شما در حال گوش دادن به Week 12, Day 2 of Your English Five

a Day, a series that aims to increase your vocabulary by five pieces every

a Day هستید، سریالی که هدف آن افزایش پنج قطعه واژگان شما در هر

day of the week from Monday to Friday.

روز هفته از دوشنبه تا جمعه است.

Today we are kicking off as usual with a noun and the noun is allure, allure.

امروز ما طبق معمول با یک اسم شروع می کنیم و اسم جذاب و جذاب است.

This is spelled A L L U R E.

این به صورت A L L U R E.

Allure.

Allure نوشته می شود.

Allure is the quality of being attractive or interesting or exciting.

جذابیت کیفیت جذاب یا جالب یا هیجان انگیز بودن است.

So, if you have a restaurant or a cafe, you will need some sort of allure

بنابراین، اگر یک رستوران یا یک کافه دارید، به نوعی جذابیت نیاز خواهید داشت

— something that will bring people in to sample your wares, to sample your

- چیزی که مردم را برای نمونه‌برداری از کالاهای شما، نمونه‌برداری از

food and your drink and your service.

غذا، نوشیدنی و خدمات شما بیاورد.

What would your allure be?

جذابیت شما چه خواهد بود؟

It might be an amazing aroma from the freshly brewed coffee or the fancy

ممکن است عطری شگفت انگیز از قهوه تازه دم شده یا

decor of your new establishment.

دکوراسیون فانتزی محل جدید شما باشد.

Here's an example sentence.

در اینجا یک جمله مثال است.

"The allure of the stage has drawn me back to acting, I knew

جذابیت صحنه مرا به سمت بازیگری کشانده است، می‌دانستم که

I couldn't give it up for long."

نمی‌توانم برای مدت طولانی آن را رها کنم.»

Next we have another noun and it is hidden gem.

بعد اسم دیگری داریم و آن گوهر پنهان است.

A hidden gem.

یک جواهر پنهان

A hidden gem.

یک جواهر پنهان

This is spelled H I D D E N, hidden.

این H I D D E N، مخفی شده است.

Gem, G E M.

Gem, G E M.

Hidden gem.

جواهر پنهان.

A hidden gem refers to a place that is beautiful or valuable but

جواهر پنهان به مکانی اطلاق می شود که زیبا یا با ارزش است، اما

not very well known, so it doesn't have the recognition that a very

چندان شناخته شده نیست، بنابراین شناختی که یک

popular, well-known place would have.

مکان بسیار محبوب و شناخته شده دارد را ندارد.

So, for example, near to where I live, there is a very popular

بنابراین، برای مثال، در نزدیکی محل زندگی من، یک رستوران بسیار محبوب

Michelin-starred restaurant.

ستاره دار میشلین وجود دارد.

So, it has lots of official recognition for being an excellent

بنابراین، به رسمیت شناختن رسمی زیادی به عنوان یک

restaurant with incredible food.

رستوران عالی با غذاهای باورنکردنی دارد.

And everyone goes there.

و همه به آنجا می روند.

You have to book months in advance to go to this restaurant.

برای رفتن به این رستوران باید از ماه ها قبل رزرو کنید.

But there are a number of other restaurants not too far away that

اما تعدادی رستوران دیگر نه چندان دور وجود دارد که

also have amazing food and it's just a wonderful dining experience

غذاهای شگفت انگیزی نیز دارند و فقط یک تجربه غذاخوری فوق العاده است

and they are not as well-known.

و آنقدرها هم شناخته شده نیستند.

They're kind of popular because of word of mouth.

آنها به نوعی به دلیل تبلیغات دهان به دهان محبوب هستند.

The local people talk about those places more often and suggest that those

مردم محلی بیشتر در مورد آن مکان ها صحبت می کنند و پیشنهاد می کنند که

places are places you should go if you have a special occasion to celebrate.

اگر مناسبت خاصی برای جشن گرفتن دارید، آن مکان ها مکان هایی هستند که باید به آن ها بروید.

These are hidden gems.

اینها جواهرات پنهان هستند.

Can you think of a hidden gem in your local area?

آیا می توانید به یک جواهر پنهان در منطقه خود فکر کنید؟

A restaurant or a place like a park or a riverside?

رستوران یا مکانی مثل پارک یا کنار رودخانه؟

Or a special little local shop, perhaps.

یا شاید یک مغازه کوچک محلی خاص.

Here's an example sentence.

در اینجا یک جمله مثال است.

"There are some real hidden gems in the UK.

برخی از جواهرات پنهان واقعی در بریتانیا وجود دارد.

People need to spend more time travelling around their local area

مردم باید زمان بیشتری را صرف سفر در اطراف منطقه خود کنند

rather than going abroad all the time."

تا اینکه همیشه به خارج از کشور بروند.

Next on our list is the verb dash, dash.

بعدی در لیست ما فعل dash، dash است.

We spell this D A S H, dash.

این D A S H، خط تیره را می نویسیم.

To dash is to move or go somewhere very quickly.

dash حرکت کردن یا رفتن به جایی بسیار سریع است.

It's not necessarily running, but it's just moving around quickly.

لزوماً در حال اجرا نیست، اما فقط به سرعت در حال حرکت است.

So, if I have to pop out quickly to go to the shop to buy some bread,

بنابراین، اگر باید سریع بیرون بیایم تا به مغازه بروم و مقداری نان بخرم،

because we are cooking a full English breakfast and you must have toast with

زیرا ما در حال پختن یک صبحانه کامل انگلیسی هستیم و شما باید با

a full English breakfast, and we've already started cooking everything.

یک صبحانه کامل انگلیسی نان تست بخورید، و ما از قبل شروع به پختن همه چیز کرده ایم.

So, I need to go to the shop quickly to get bread.

بنابراین، من باید سریع به مغازه بروم تا نان بیاورم.

It doesn't mean I'm going to sprint to the shop; I might jog.

این بدان معنا نیست که من به سرعت به مغازه می روم. من ممکن است دویدن.

Or, if the shop is a little further away, I might jump into my car.

یا اگر مغازه کمی دورتر باشد ، ممکن است به داخل ماشینم بپرم.

It just means that I'm not going to delay or hesitate.

این فقط به این معنی است که من معطل یا تردید نمی کنم.

I'm going to do it quickly.

من می خواهم آن را به سرعت انجام دهم.

I'm dashing.

من دوس دارم

Here's an example sentence.

در اینجا یک جمله مثال است.

"Oh, I've been dashing around all day, I really need to put my feet

"اوه، من تمام روز را در حال دویدن بودم ، واقعاً باید پاهایم را

up and have a nice cup of tea."

بالا بیاورم و یک فنجان چای خوب بخورم."

Next on our list is an idiom and it is none other than.

بعدی در لیست ما یک اصطلاح است و آن چیزی نیست جز.

None other than.

هیچی جز.

None other than.

هیچی جز.

We spell this N O N E, none.

این را N O N E می نویسیم، هیچ.

Other, O T H E R.

دیگر، O T H E R.

Than, T H A N.

Than، T H A N.

None other than.

هیچ چیز دیگری جز.

Now this is quite tricky.

حالا این کاملا مشکل است.

Notice how I blend 'none' and 'other' together.

توجه کنید که چگونه «هیچ» و «سایر» را با هم ترکیب می کنم.

None other, none other, none other.

نه دیگری، نه دیگری، نه دیگری.

And with 'other', I keep my tongue in the out position.

و با "دیگری"، زبانم را در حالت بیرون نگه می دارم.

So, the tongue is out for the T H.

بنابراین، زبان برای T H.

Other.

Other است.

I open my mouth for the 'uh', the schwa sound, and then with my tongue still

دهانم را برای صدای «اوه» باز می‌کنم، و سپس در حالی که زبانم هنوز

out I go into the next 'th' of 'than'.

بیرون است وارد «ام» بعدی «از» می‌شوم.

Other than.

غیر از

Other than.

غیر از

Other than.

غیر از

None other than.

هیچی جز.

None other than.

هیچی جز.

It's a bit tricky.

کمی مشکل است.

What does this mean?

این یعنی چی؟

It's said when you want to show that someone or something is a surprising

زمانی گفته می شود که می خواهید نشان دهید که کسی یا چیزی یک

or an exciting choice or example.

انتخاب یا مثال شگفت انگیز یا هیجان انگیز است.

So, usually when someone is being presented to do some sort of presentation

بنابراین، معمولاً وقتی کسی برای انجام نوعی ارائه

or at an awards ceremony, usually that person will be talked up by the host.

یا در مراسم اهدای جوایز معرفی می‌شود، معمولاً میزبان با آن شخص صحبت می‌کند.

They won't say their name initially, they'll be saying,

آنها در ابتدا نام خود را نمی گویند ، آنها می گویند:

"The next person to join us on the stage is well known for

"فرد بعدی که به ما روی صحنه می آید به خاطر

doing these wonderful things.

انجام این کارهای فوق العاده معروف است.

They are very kind and patient and we all know this person very well.

آنها بسیار مهربان و صبور هستند و همه ما این شخص را به خوبی می شناسیم.

It is none other than Mr.

کسی نیست جز آقای

Smith."

So, this is saying that it couldn't be anyone else.

اسمیت."

بنابراین، این می‌گوید که نمی‌توانست شخص دیگری باشد.

It's just this person, of course.

البته فقط این شخص است.

But you can use this if it's a surprise to you or if it's an exciting choice.

اما اگر برای شما غافلگیر کننده است یا اگر انتخاب هیجان انگیزی است، می توانید از آن استفاده کنید.

Here's an example sentence.

در اینجا یک جمله مثال است.

"The award ceremony was presented by none other than the film's director himself.

"مراسم جایزه توسط کسی جز خود کارگردان فیلم اهدا شد.

What a treat to see him in the flesh."

دیدن او در بدن چه لذتی دارد."

So, see in that example, it was a surprise that the award ceremony

بنابراین، در آن مثال، تعجب آور بود که مراسم جایزه

was presented by the film director.

توسط کارگردان فیلم ارائه شد.

But in the first example, I was suggesting that it couldn't have been

اما در مثال اول، من پیشنهاد می‌کردم که نمی‌توانست

anyone else, of course it's this person.

شخص دیگری باشد، البته این شخص است.

We all know the person that I'm talking about.

همه ما شخصی را می شناسیم که در مورد او صحبت می کنم.

Okay, moving on to our final phrase, or rather collocation,

بسیار خوب، به عبارت نهایی یا به جای هم‌آمیزی خود ادامه می‌دهیم،

and it is pressing concern.

و این نگرانی شدید است.

Pressing concern.

نگرانی فوری

A pressing concern.

یک نگرانی مبرم

We spell this P R E S S I N G, pressing.

این P R E S S I N G را با فشار دادن املا می کنیم.

Concern, C O N C E R N, concern.

نگرانی، C O N C E R N، نگرانی.

Pressing concern.

نگرانی فوری

Pressing concern.

نگرانی فوری

A pressing concern is an urgent matter, something that needs to be addressed,

یک نگرانی مبرم یک موضوع فوری است، چیزی که باید به آن رسیدگی شود،

something that needs to be dealt with.

چیزی که باید با آن برخورد شود.

If you have a pressing concern, it's something you're really worried

اگر نگرانی فوری دارید، این چیزی است که واقعاً نگران

about and it's bothering you.

آن هستید و شما را آزار می دهد.

You need it to be dealt with very quickly.

شما باید خیلی سریع با آن برخورد کنید.

For example, if you were to experience a symptom, a health symptom, that's quite

به عنوان مثال، اگر قرار باشد یک علامت، یک علامت سلامتی را تجربه کنید، این کاملاً

worrying, like a mark that's appeared on your face, and it's not a normal mark,

نگران کننده است، مانند علامتی که روی صورت شما ظاهر شده است ، و این یک علامت طبیعی نیست،

it's like a mole that's just come up, but it's also sore, and it bleeds a bit,

مانند یک خال است که تازه بالا آمده است، اما همچنین دردناک است، و کمی خونریزی می کند،

and it's come out of nowhere, and it's quite large, and you've had it for weeks.

و از ناکجاآباد بیرون آمده است، و بسیار بزرگ است، و شما هفته ها آن را دارید.

That would be a pressing concern.

این یک نگرانی مبرم خواهد بود.

That would be very worrying.

این بسیار نگران کننده خواهد بود.

You'd want to go to the doctor and speak to them as soon as possible.

شما می خواهید در اسرع وقت به دکتر بروید و با آنها صحبت کنید.

Here's another example.

در اینجا یک مثال دیگر است.

"The environment is a pressing concern that we must address together."

محیط زیست یک نگرانی مبرم است که باید با هم به آن رسیدگی کنیم.»

Okay, let's do a quick recap.

خوب، بیایید یک جمع بندی سریع انجام دهیم.

We started with the noun allure, allure.

با اسم allure، allure شروع کردیم.

Now, allure is the quality of being attractive and interesting and exciting.

اکنون جذابیت، کیفیت جذاب و جالب و هیجان انگیز بودن است.

Then we had the noun hidden gem, a place that has value and beauty

سپس اسم گوهر پنهان را داشتیم، مکانی که ارزش و زیبایی دارد

that's not very well known.

که چندان شناخته شده نیست.

Then we had the verb dash, dash, to move or go somewhere very quickly.

سپس فعل dash، dash، به حرکت یا رفتن به جایی را خیلی سریع داشتیم.

We had the idiom none other than.

ما این اصطلاح را نداشتیم جز.

None other than.

هیچی جز.

Used to show that someone or something is surprising or exciting

برای نشان دادن اینکه کسی یا چیزی شگفت‌انگیز یا هیجان‌انگیز است

or it couldn't be anyone else.

یا نمی‌تواند شخص دیگری باشد استفاده می‌شود.

And then we have the collocation, pressing concern.

و پس از آن، ما با همدیگر، نگرانی شدید داریم.

A pressing concern.

یک نگرانی مبرم

An urgent matter that needs to be addressed.

موضوعی فوری که باید به آن رسیدگی شود.

So, let's do this for pronunciation.

بنابراین، بیایید این کار را برای تلفظ انجام دهیم.

Please repeat after me.

لطفا بعد از من تکرار کنید.

Allure.

جذابیت.

Allure.

جذابیت.

Hidden gem.

الماس مخفی.

Hidden gem.

الماس مخفی.

Dash.

خط تیره.

Dash.

خط تیره.

None other than.

هیچی جز.

None other than.

هیچی جز.

Pressing concern.

نگرانی فوری

Pressing concern.

نگرانی فوری

Fantastic.

خارق العاده.

What would I say if there was an urgent matter that needed to be dealt with?

اگر یک موضوع فوری وجود داشته باشد که باید به آن رسیدگی شود، چه می گویم؟

I'd say it was a

من می توانم بگویم که این یک

pressing concern.

نگرانی مبرم بود.

And if I'm introducing someone and it's a really surprising choice, to be honest,

و اگر من کسی را معرفی کنم و واقعاً انتخاب شگفت انگیزی است، صادقانه بگویم،

this person, what idiom would I use?

این شخص، از چه اصطلاحی استفاده می کنم؟

None other than.

هیچی جز.

And if I need to do something in a very quick way, what verb would I use?

و اگر لازم باشد کاری را خیلی سریع انجام دهم، از چه فعل استفاده می کنم؟

To dash.

خط تیر کشیدن.

To dash.

خط تیر کشیدن.

And I'm going to suggest a place that's beautiful for you to walk your dog,

و من مکانی را به شما پیشنهاد می کنم که برای قدم زدن سگتان زیبا باشد،

but not many people know about it.

اما افراد زیادی در مورد آن نمی دانند.

How would I refer to this place?

چگونه به این مکان مراجعه کنم؟

A hidden gem.

یک جواهر پنهان

And finally, if something is very attractive and interesting and

و در نهایت، اگر چیزی بسیار جذاب، جالب و

exciting, it's I could refer to it as

هیجان‌انگیز است، می‌توانم از آن به عنوان

an allure, an allure.

یک جذابیت، یک جذابیت یاد کنم.

Okay, so let's bring all of those together in a little story.

خوب، پس بیایید همه آنها را در یک داستان کوچک با هم بیاوریم.

It was right then, in that moment, that Ellie's world fell apart.

درست در همان لحظه بود که دنیای الی از هم پاشید.

The allure of Tom had overwhelmed her at first, he was a handsome

جذابیت تام در ابتدا بر او چیره شده بود، او یک جوان

twenty-something-year-old with dark hair, sea-blue eyes and a Mediterranean tan.

بیست و چند ساله خوش تیپ با موهای تیره، چشمان آبی دریایی و برنزه مدیترانه ای بود.

They had met a few weeks ago where Ellie was working in a bar.

آنها چند هفته پیش در جایی که الی در یک بار کار می کرد ملاقات کرده بودند.

Tom had walked in and whilst Ellie was dashing around serving cocktail

تام وارد شده بود و در حالی که الی با عجله در حال سرو کردن

hungry customers, she spotted him.

مشتریان گرسنه کوکتل بود، او را دید.

The moment their eyes met, Ellie's knees went weak and

لحظه ای که چشمان آنها به هم رسید، زانوهای الی سست شد و

her heart started to flutter.

قلبش شروع به لرزیدن کرد.

Even though the bar was packed with holidaymakers all waiting for her service,

با وجود اینکه کافه مملو از مسافرانی بود که همه منتظر خدمات او بودند،

Ellie took a moment to stop and talk to the most gorgeous man she had ever seen.

الی چند لحظه توقف کرد و با زیباترین مردی که تا به حال دیده بود صحبت کرد.

Could he really be interested in her too?

آیا او واقعاً می تواند به او نیز علاقه مند باشد؟

They chatted for a while and exchanged numbers, something she had never

مدتی با هم گپ زدند و شماره‌ها را رد و بدل کردند، کاری که او هرگز

done on a first encounter with someone, but then Tom was different.

در اولین برخورد با کسی انجام نداده بود، اما بعد تام متفاوت بود.

He was special.

او خاص بود.

They met after work and spent the next two weeks together, every day,

آنها پس از کار یکدیگر را ملاقات کردند و دو هفته بعد را با هم گذراندند، هر روز،

biking around the island, lazing by the pool, visiting the local sites,

دوچرخه سواری در اطراف جزیره، تنبلی در کنار استخر، بازدید از مکان های محلی،

discovering hidden gems of secret beaches, and spending their evenings

کشف جواهرات پنهان سواحل مخفی، و گذراندن شب های خود در

under the stars in each other's arms.

زیر ستاره ها در آغوش یکدیگر.

Ellie thought to herself, "I've hit the jackpot here!"

الی با خود فکر کرد: "من اینجا جکپات را زده ام!"

But then, after a few weeks, she began to notice Tom change; his attitude towards

اما بعد از چند هفته متوجه تغییر تام شد. نگرش او نسبت به

her wasn't the same as it had been.

او مانند گذشته نبود.

He seemed distant and irritated.

دور و عصبانی به نظر می رسید.

He was always on his phone when they were together, and when they were apart and

وقتی با هم بودند همیشه تلفنش بود و وقتی از هم دور بودند و

she tried to call him, he didn't answer.

می خواست با او تماس بگیرد جواب نمی داد.

She didn't think much of it initially, but it soon became a pressing concern.

او در ابتدا زیاد به آن فکر نمی کرد، اما به زودی به یک نگرانی مبرم تبدیل شد.

When a beautiful brunette turned up at the bar and confronted Ellie,

وقتی یک سبزه زیبا در بار آمد و با الی روبرو شد،

she realised what was happening.

او متوجه شد که چه اتفاقی در حال رخ دادن است.

The two women spoke, their words turned to anger and they ended up arguing

دو زن صحبت کردند، سخنان آنها به خشم تبدیل شد و در نهایت

in front of the onlooking crowd.

در مقابل جمعیت حاضر به مشاجره ختم شد.

The brunette, who identified herself as Freya, was none other than Tom's wife!

سبزه ای که خود را فریا معرفی کرد کسی جز همسر تام نبود! معلوم

It turned out that Tom and Freya had had an argument a few weeks ago, and

شد که تام و فریا چند هفته پیش با هم دعوا کرده بودند و

he was using Ellie to get back at her.

او از الی برای برگشت به او استفاده می کرد.

Ellie, heartbroken and embarrassed, ran out in tears and vowed never to

الی، دل شکسته و خجالت زده، اشک ریخت و عهد کرد که دیگر به

fall for someone so quickly again.

این سرعت عاشق کسی نشود.

And that brings us to the end of today's episode.

و این ما را به پایان قسمت امروز می رساند.

I do hope you found it useful and I look forward to speaking to you again tomorrow.

امیدوارم مفید بوده باشد و مشتاقانه فردا دوباره با شما صحبت خواهم کرد.

Until then, take very good care and goodbye.

تا اون موقع خیلی مواظب باش و خداحافظ.