Learn English Vocabulary Daily #18.2 — British English Podcast

Hello, welcome to the English Like a Native Podcast.

سلام، به پادکست انگلیسی Like a Native خوش آمدید.

My name is Anna and you're listening to Week 18, Day 2 of Your English Five a Day.

نام من آنا است و شما در حال گوش دادن به Week 18, Day 2 English Five a Day هستید.

This is a series that hopefully is going to expand your active vocabulary

این مجموعه ای است که امیدواریم دایره لغات فعال شما را گسترش دهد

as we deep dive into five pieces every day of the week from Monday to Friday.

زیرا ما هر روز هفته از دوشنبه تا جمعه به پنج قسمت عمیق می پردازیم.

So, let's start today's list.

بنابراین، بیایید لیست امروز را شروع کنیم.

The first word is a noun and it is conservatory, conservatory.

کلمه اول اسم است و هنرستان، هنرستان است.

We spell this C O N S E R V A T O R Y, conservatory.

ما این را می گوییم CONSER VATORY، هنرستان.

A conservatory is a glass room that is usually attached to the side of

هنرستان یک اتاق شیشه ای است که معمولاً به کنار

a house and it's used for relaxing.

خانه متصل می شود و از آن برای استراحت استفاده می شود.

And especially in good weather.

و به خصوص در هوای خوب.

It's hard to relax in a conservatory in the winter because they

در زمستان استراحت در یک هنرستان سخت است زیرا آنها

tend to be a little bit cold.

کمی سرد هستند.

A conservatory is often where you'll put more houseplants

گلخانه اغلب جایی است که گیاهان آپارتمانی بیشتری در آن قرار می دهید

because it gets so much light.

زیرا نور بسیار زیادی دارد.

Because there's more glass within a conservatory than anything else.

زیرا در یک هنرستان شیشه بیش از هر چیز دیگری وجود دارد.

Here's an example sentence,

در اینجا یک جمله مثال وجود دارد،

"We want to get a conservatory built next summer, can you recommend a good

"ما می خواهیم تابستان آینده یک هنرستان بسازیم، آیا می توانید یک

supplier that's not too expensive?"

تامین کننده خوب که خیلی گران نیست توصیه کنید؟"

Sometimes people call a conservatory a sunroom.

گاهی اوقات مردم یک هنرستان را آفتاب گیر می نامند.

We have a conservatory on the back of our house, and there was actually so

ما در پشت خانه‌مان یک هنرستان داریم، و در واقع آنقدر

much glass in our conservatory that it became like a hot box, like an oven in the

شیشه در هنرستان ما وجود داشت که مانند یک جعبه داغ، مانند یک کوره در تابستان شد،

summer because you just couldn't escape.

زیرا نمی‌توانی فرار کنی.

There was no shade in the sun, and so we actually did some

هیچ سایه ای در آفتاب وجود نداشت، و بنابراین ما در واقع برخی

insulation on part of the ceiling.

از سقف را عایق بندی کردیم.

So we put in insulating boards to block out the sun and to keep in the heat in the

بنابراین ما تخته های عایق را برای جلوگیری از نور خورشید و حفظ گرما در زمستان قرار دادیم

winter, and it's made such a difference.

و این تفاوت را ایجاد کرد.

Have you got a conservatory or are you considering building one?

آیا هنرستان دارید یا در فکر ساختن آن هستید؟

Next on our list is a verb and it is envisage, envisage.

بعدی در لیست ما یک فعل است و envisage، envisage است.

We spell this E N V I S A G E.

ما این ENVISAG E را می نویسیم

To envisage something.

تا چیزی را در نظر بگیریم.

To envisage is to form a picture in your mind of how something or someone will look

تصور کردن به این معناست که در ذهن خود تصویری از اینکه چیزی یا کسی چگونه به نظر می رسد

or how it will work or how it will be.

یا چگونه کار می کند یا چگونه خواهد بود، در ذهن خود شکل دهید.

So, if you're going to go on holiday to a country that you've never been to

بنابراین، اگر قصد دارید برای تعطیلات به کشوری بروید که

before and you're going to do something that you've never done before, let's

قبلاً هرگز در آن نرفته اید و قرار است کاری را انجام دهید که قبلاً هرگز انجام نداده اید، فرض کنید

say you're going to go to Portugal and you're going to try surfing and

می خواهید به پرتغال بروید و شما می خواهید موج سواری را امتحان کنید و

you're going to camp while you do that.

در حالی که این کار را انجام می دهید کمپ خواهید زد.

So, you're going to sleep in a tent at night and ride the waves

بنابراین، شب‌ها در چادر می‌خوابید و

in the day, but you've never done anything like that before.

روز بر امواج سوار می‌شوید، اما قبلاً هرگز چنین کاری نکرده‌اید.

You'll form a picture in your mind of what it will be like before you get there.

قبل از اینکه به آنجا برسید، تصویری در ذهن خود خواهید ساخت که چگونه خواهد بود.

You will envisage it.

شما آن را متصور خواهید شد.

Here's an example sentence,

این یک جمله مثال است،

"I'd envisaged my blind date as a tall, dark, handsome man...

"من ملاقات کور خود را به عنوان یک مرد قد بلند، تیره و خوش تیپ تصور می کردم...

I couldn't have been more wrong.

نمی توانستم بیشتر از این اشتباه کنم.

He was short, had curly blonde hair and a beer belly!"

او کوتاه قد بود، موهای بلوند مجعد و شکم آبجی داشت!"

Have you ever been on a blind date?

آیا تا به حال در قرار ملاقات کور بوده اید؟

Did you form a picture in your mind of what the person would be like?

آیا تصویری در ذهن خود ایجاد کردید که آن شخص چگونه خواهد بود؟

Or have you set up a date using one of these dating apps when all you have

یا با استفاده از یکی از این برنامه‌های دوست‌یابی، قراری را تنظیم کرده‌اید، در حالی که تنها چیزی که دارید

is a picture and a few lines of text that they've written about themselves?

یک عکس و چند خط متنی است که آنها درباره خودشان نوشته‌اند؟

And so, you envisage what they'd be like before you meet them and when you

و بنابراین، شما تصور می کنید که آنها قبل از اینکه آنها را ملاقات کنید چگونه خواهند بود و وقتی

actually come face to face with them you instantly realise that you were

واقعاً با آنها روبرو می شوید بلافاصله متوجه می شوید که

so wrong, that they are completely different from what you had envisaged.

بسیار اشتباه کرده اید، که آنها کاملاً با آنچه تصور می کردید متفاوت هستند.

Moving on, we have an adjective, and it is liberal, liberal.

در ادامه، یک صفت داریم و آن لیبرال، لیبرال است.

We spell this L I B E R A L.

ما این LIBERA L.

Liberal.

Liberal را می نویسیم.

To be liberal is to be open to new ideas and willing to accept the

لیبرال بودن به معنای باز بودن برای ایده های جدید و تمایل به پذیرفتن

opinions and suggestions of others when they're different from your own.

نظرات و پیشنهادات دیگران زمانی است که آنها با نظرات شما متفاوت هستند.

So, it's all about being open-minded, being liberal, or to

بنابراین، همه چیز به این است که ذهنی باز داشته باشید، لیبرال باشید یا

have a liberal approach to things.

رویکردی لیبرال به مسائل داشته باشید.

As a teacher, I think I'm quite a liberal person.

به عنوان یک معلم، فکر می کنم یک فرد کاملا لیبرال هستم.

I'm open to learning, I'm open to hearing and accepting other

من برای یادگیری باز هستم، من برای شنیدن و پذیرش

people's opinions and methods.

نظرات و روش های دیگران باز هستم.

Here's an example sentence,

در اینجا یک جمله مثال است،

"I have quite a liberal approach to parenting.

"من یک رویکرد کاملا لیبرال برای فرزندپروری دارم.

I have my rules, but I'm always open to suggestions if they

من قوانین خود را دارم، اما اگر آنها به من کمک کنند مادر بهتری باشم،

help me to be a better mum."

همیشه آماده پذیرش پیشنهادها هستم

That example actually makes me think about my parenting.

." این مثال در واقع باعث می شود که در مورد پدر و مادرم فکر کنم.

I think I am a liberal parent myself.

فکر می کنم من خودم یک پدر و مادر لیبرال هستم.

I'm not as strict as my parents were, and my parents weren't as

من به اندازه پدر و مادرم سختگیر نیستم و والدینم به اندازه

strict as their parents were.

پدر و مادرشان سختگیر نبودند.

So, I think generation after generation, we've become a little bit more liberal.

بنابراین، من فکر می کنم نسل به نسل، ما کمی لیبرال تر شده ایم.

At least it seems that way.

حداقل اینطور به نظر میرسه.

My grandmother was very strict.

مادربزرگم خیلی سختگیر بود.

Things like table etiquette and just general behaviour, you know,

چیزهایی مانند آداب سفره و فقط رفتار کلی، می دانید،

the rules were firmly enforced and you had to sit up straight at

قوانین به شدت اجرا می شد و شما باید صاف روی

the table, no elbows on the table.

میز بنشینید، بدون آرنج روی میز.

You had to eat with a knife and fork in a certain hand, and you

باید با چاقو و چنگال دست خاصی غذا می خوردی و

weren't allowed to sing at the table.

اجازه نداشتی سر سفره آواز بخوانی.

You weren't allowed to talk with your mouth full.

اجازه نداشتی با دهن پر حرف بزنی

I mean, that's just general manners, but you weren't allowed to leave the

منظورم این است که این فقط اخلاق عمومی است، اما تا زمانی که همه کار را تمام نکرده باشند،

table until everyone had finished.

اجازه نداشتید میز را ترک کنید

You weren't allowed to start eating until everyone was sitting down.

. تا زمانی که همه ننشستند اجازه نداشتید شروع به خوردن کنید.

There were always these very strict rules.

همیشه این قوانین بسیار سخت وجود داشت.

You had to try everything on your plate and usually, you had to

شما مجبور بودید همه چیز را در بشقاب خود امتحان کنید و معمولاً باید

finish everything on your plate.

همه چیز را در بشقاب خود تمام کنید.

And I remember them being very strict.

و من به یاد دارم که آنها بسیار سختگیر بودند.

I'm much more liberal.

من خیلی لیبرال ترم

I decide when to enforce certain rules, but usually, I just let my

من تصمیم می‌گیرم چه زمانی قوانین خاصی را اجرا کنم، اما معمولاً به

children be free, have a little bit more autonomy and control.

فرزندانم اجازه می‌دهم آزاد باشند، کمی استقلال و کنترل بیشتری داشته باشند.

As much as I can

هر چقدر که بتوانم

. Okay.

. باشه.

Let's move on to the next, which is a phrasal verb.

بریم سراغ بعدی که یک فعل عبارتی است.

We love phrasal verbs and this is bandy around to bandy around.

ما افعال عبارتی را دوست داریم و این عبارت است از دور تا دور.

Now this is separable, so we normally say bandy something around.

اکنون این قابل تفکیک است، بنابراین ما معمولاً می گوییم چیزی در اطراف.

And we spell it bandy, B A N D Y.

و ما آن را باندی، BAND Y.

Around, A R O U N D.

Around، AROUN D.

Bandy around.

Bandy در اطراف می نویسیم.

If we bandy something around, then we talk casually and openly

اگر چیزی را دور و بر خود ببندیم،

about something without thinking.

بدون فکر در مورد چیزی به طور معمول و آشکار صحبت می کنیم.

So, it might be discussing ideas or our opinions without carefully

بنابراین، ممکن است در مورد ایده ها یا نظرات خود بحث کنیم بدون اینکه به دقت

thinking about who we're talking to or what we're actually saying.

در مورد اینکه با چه کسی صحبت می کنیم یا واقعاً چه می گوییم فکر کنیم.

And this can be quite dangerous because if you just bandy things around if you

و این می‌تواند بسیار خطرناک باشد، زیرا اگر فقط

just talk without thinking, you could say something that you don't really mean

بدون فکر کردن صحبت کنید، می‌توانید چیزی بگویید که در نهایت

that could end up upsetting someone else or it could set off a chain reaction.

باعث ناراحتی شخص دیگری می‌شود یا می‌تواند منجر به یک واکنش زنجیره‌ای شود.

It could plant a seed, make someone start to think something about you

می‌تواند بذری بکارد، کسی را وادار کند که درباره‌ی شما چیزی فکر کند

that's not accurate cause you're just loosely throwing these thoughts around,

که دقیق نیست، زیرا شما فقط این افکار را آزادانه به اطراف پرتاب می‌کنید، و

you're bandying around your thoughts.

افکارتان را به هم می‌ریزید.

Here's an example sentence,

در اینجا یک جمله مثال وجود دارد،

"Any idea who's up for promotion next month?

"آیا ایده ای برای ارتقاء در ماه آینده وجود دارد؟

There's been a few names bandied around but no one has been confirmed yet."

نام چند نفر در اطراف جمع شده است اما هنوز کسی تایید نشده است."

Alright, next on the list is an adverb and it is insanely, insanely.

بسیار خوب، بعدی در لیست یک قید است و دیوانه کننده، دیوانه کننده است.

We spell this I N S A N E L Y.

ما این را INSANEL Y.

Insanely.

دیوانه می‌کنیم.

Now, if you're describing something as insanely, then it's unreasonably

حال، اگر چیزی را دیوانه‌وار توصیف می‌کنید، پس آن را غیرمنطقی

or extremely, to an extreme degree.

یا فوق‌العاده، تا حدی شدید می‌دانید.

So, if someone is insanely fast, then they are extremely fast.

بنابراین، اگر کسی به طور دیوانه‌وار سریع است، پس بسیار سریع است.

You know, I could say,

می‌دانید، می‌توانم بگویم،

"A Volvo is fast, but a Ferrari is insanely fast."

"ولوو سریع است، اما فراری دیوانه‌وار سریع است."

I could say,

می توانم بگویم،

"My ever hungry cat is fat, but your cat is insanely fat.

"گربه همیشه گرسنه من چاق است، اما گربه شما به طرز دیوانه کننده ای چاق است.

What are you feeding it?

به او چه غذا می دهید؟

It needs to go on a diet.

باید رژیم بگیرد.

Make it do some exercise."

او را وادار به انجام ورزش کنید."

So, it's about the extreme.

بنابراین، آن را در مورد افراطی است.

Here's an example sentence,

در اینجا یک جمله مثال وجود دارد،

"Private school fees in Spain are insanely expensive, I think we'll have

"هزینه مدارس خصوصی در اسپانیا بسیار گران است، فکر می کنم ما باید

to send the kids to a public school."

بچه ها را به یک مدرسه دولتی بفرستیم."

Can you think of anything that you would describe as insanely expensive?

آیا می توانید به چیزی فکر کنید که آن را بسیار گران قیمت توصیف کنید؟

Living in London is insanely expensive.

زندگی در لندن بسیار گران است.

So much so that I think I'm going to have to move.

آنقدر که فکر می کنم باید جابجا شوم.

Move to somewhere where the cost of living is a little bit more affordable.

به جایی بروید که هزینه های زندگی کمی مقرون به صرفه تر باشد.

Alright, so that's our five for today.

خوب، پس این پنج مورد امروز ماست.

Let's do a quick recap.

بیایید یک جمع بندی سریع انجام دهیم.

We started with the noun conservatory, conservatory.

با اسم هنرستان، هنرستان شروع کردیم.

This is a glass room that's usually attached to the side of a house

این یک اتاق شیشه‌ای است که معمولاً به کنار خانه متصل می‌شود

and you use it for relaxing in.

و شما از آن برای استراحت استفاده می‌کنید.

Then we have the verb envisage, envisage, which is to picture something

سپس فعل envisage, envisage را داریم، که به این معنی است که چیزی را

in your mind about how something will be or how someone will look.

در ذهن خود در مورد اینکه یک چیزی چگونه خواهد بود یا چگونه به نظر می‌رسد، تصور کنید.

Then we had the adjective liberal, liberal, which is to be open to new

سپس صفت لیبرال، لیبرال را داشتیم که به این معنی است که پذیرای

ideas and willing to accept others opinions and suggestions, even

ایده‌های جدید باشید و مایل به پذیرش نظرات و پیشنهادات دیگران باشید، حتی

when they're different to yours.

زمانی که آنها با شما متفاوت هستند.

Then we had the phrasal verb bandy around, which is to talk casually about

سپس ما فعل عبارتی bandy را داشتیم، که به معنای صحبت کردن معمولی در مورد

something without thinking about it first.

چیزی بدون فکر کردن به آن است.

Risky.

مخاطره آمیز

Then we had the adverb insanely, insanely, which is to the extreme

سپس قید مجنون، مجنون را داشتیم که در

degree, unreasonably and extremely.

حد افراطی، بی دلیل و فوق العاده است.

So, let's now do this for pronunciation.

بنابراین، بیایید این کار را برای تلفظ انجام دهیم.

Please, repeat after me.

لطفا بعد از من تکرار کنید.

Conservatory.

هنرستان هنری.

Conservatory.

هنرستان هنری.

Envisage.

پیش بینی.

Envisage.

پیش بینی.

Liberal.

لیبرال.

Liberal.

لیبرال.

Bandy around.

باندی در اطراف.

Bandy around.

باندی در اطراف.

Insanely.

دیوانه وار.

Insanely.

دیوانه وار.

Very good.

خیلی خوب.

Okay, let's now test your memory.

خوب، حالا بیایید حافظه شما را آزمایش کنیم.

If I am trying to picture in my mind what my new home is going to be like,

اگر بخواهم در ذهنم تصور کنم که خانه جدیدم چگونه خواهد بود،

because I'm about to move house, and I'm trying to picture in my mind what

زیرا در شرف تغییر خانه هستم، و سعی می کنم در ذهنم تصور کنم که

it's going to be like to live in this new home, and what the neighbours

زندگی در این خانه جدید چگونه خواهد بود. ، و همسایه ها

will be like, what verb could I use to describe this form of picturing?

چگونه خواهند بود، از چه فعل می توانم برای توصیف این شکل از تصویر استفاده کنم؟

Envisage, envisage.

متصور شدن، متصور شدن.

And I have this vision in my mind of moving into this new

و من این دیدگاه را در ذهنم دارم که به این

house and then extending it.

خانه جدید نقل مکان کنم و سپس آن را گسترش دهم.

There's a beautiful garden, but not much light in the house.

یک باغ زیبا وجود دارد، اما نور زیادی در خانه وجود ندارد.

So, I'm thinking of building a glass room on the back.

بنابراین، من به ساختن یک اتاق شیشه ای در پشت فکر می کنم.

What's the name of this glass room that I would attach to my house?

اسم این اتاق شیشه ای که به خانه ام می چسبانم چیست؟

A conservatory, a conservatory.

یک هنرستان، یک هنرستان.

Now, I'm going to go and talk to the neighbours and I do have to be careful.

حالا من می روم و با همسایه ها صحبت می کنم و باید مراقب باشم.

Because if I just casually start talking about building projects and what I might

چون اگر من به طور اتفاقی شروع به صحبت در مورد پروژه های ساختمانی و کارهایی که ممکن است

do to my house and I don't really think about their point of view, but I'm just

با خانه ام بکنم کنم و واقعاً به دیدگاه آنها فکر نکنم، بلکه فقط

opening my mouth and all these words are coming out about building and excavating

دهانم را باز می کنم و این همه حرف در مورد ساخت و ساز و گودبرداری می شود.

and noisy equipment and builders.

و تجهیزات و سازندگان پر سر و صدا.

They might start to be upset about what's coming, the disruption

آنها ممکن است شروع به ناراحتی از آنچه در راه است، اختلالی

that it's going to cause for them.

که قرار است برای آنها ایجاد کند، شوند.

What am I doing?

دارم چیکار میکنم؟

What phrasal verb would I use to describe talking casually without thinking?

از چه فعل عبارتی برای توصیف صحبت کردن عادی بدون فکر کردن استفاده کنم؟

Bandy around.

باندی در اطراف.

I'm bandying ideas around.

من ایده ها را در اطراف خود جمع می کنم.

And then if I decided to do a huge extension, this extension

و سپس اگر تصمیم گرفتم یک افزونه بزرگ انجام دهم، این افزونه

is the most extreme extension that I could possibly build.

شدیدترین افزونه ای است که می توانم بسازم.

I am going to use what adverb to describe how large this extension is going to be?

من قصد دارم از چه قید برای توضیح اینکه این پسوند چقدر بزرگ است استفاده کنم؟

An insanely large extension, but hopefully, regardless of the disruption

یک توسعه دیوانه کننده بزرگ، اما امیدوارم، صرف نظر از اختلالی

that I cause to my neighbours, hopefully, they will be open to the new ideas that

که من برای همسایگانم ایجاد می کنم، امیدوارم که آنها پذیرای ایده های جدیدی باشند که

I'm bringing and willing to accept that this extension actually is going to be

من ارائه می کنم و مایلند بپذیرند که این تمدید واقعاً یک منفعت خواهد بود

a benefit, even if they don't agree with it necessarily, because this extension

، حتی اگر لزوما با آن موافق نباشند، زیرا این گسترش

is going to house a little art club, which will be good for the community.

قرار است یک باشگاه هنری کوچک را در خود جای دهد که برای جامعه خوب خواهد بود.

So, how am I going to describe them if they are open and willing to

بنابراین، اگر آنها باز باشند و مایل به پذیرش پیشنهادات و نظرات من

accept my suggestions and my opinions?

باشند، چگونه آنها را توصیف کنم ؟

They are...

آنها ...

liberal.

لیبرال هستند.

They're quite liberal, aren't they?

آنها کاملا لیبرال هستند، اینطور نیست؟

Fantastic.

خارق العاده.

Right, let's bring them all together in a little story.

درست است، بیایید همه آنها را در یک داستان کوچک با هم بیاوریم.

With spring approaching, I'm hoping the weather will start

با نزدیک شدن به بهار، امیدوارم هوا

getting a little better.

کمی بهتر شود.

We've had an awful winter, with fences being blown down, insanely cold school

زمستان وحشتناکی را سپری کرده‌ایم که نرده‌ها خراب شده‌اند، مدارس سرد دیوانه‌کننده‌ای

runs, black ice on the roads, coughs, colds, and everything in between.

هستند، یخ سیاه در جاده‌ها، سرفه‌ها، سرماخوردگی‌ها و همه چیز در این بین.

Not to mention squirrels chewing through my internet cables, fish being swooped

ناگفته نماند سنجاب‌هایی که کابل‌های اینترنت من را می‌جوند، ماهی‌هایی که

out of my pond and eaten by birds, and a little fox visiting me every day

از حوض من بیرون می‌کشند و پرندگان می‌خورند، و روباه کوچکی که هر روز

looking for food as he couldn't find his own with all the rain soaked fields!

به دنبال غذا به من می‌آید، چرا که با آن همه مزارع خیس باران، غذای خودش را پیدا نمی‌کرد!

Now, I've been quite a liberal person when it comes to making plans

در حال حاضر، در مورد برنامه ریزی

and improving life for our family.

و بهبود زندگی برای خانواده، من یک فرد کاملا لیبرال بوده ام.

So the other night, we were all sat at dinner talking about

پس شب دیگر، همه سر شام نشسته بودیم و در مورد

what the future holds for us.

آنچه در آینده برای ما در انتظار است صحبت می کردیم.

Should we move to be closer to family in the UK?

آیا برای نزدیک شدن به خانواده در بریتانیا باید نقل مکان کنیم؟

Should we emigrate and go in search of warmer climes?

آیا باید مهاجرت کنیم و به دنبال آب و هوای گرمتر برویم؟

Should we renovate where we are to suit our growing needs

آیا باید جایی را که هستیم بازسازی کنیم تا با نیازهای رو به رشد خود

and the boys getting older?

و پیر شدن پسرها مطابقت داشته باشد؟

We bandied around some ideas and have decided to build a

ما ایده‌هایی را جمع کردیم و تصمیم گرفتیم یک

conservatory in the garden.

هنرستان در باغ بسازیم

I can envisage it now, closing the office door at the end of a long and productive

. اکنون می توانم آن را تصور کنم، درب دفتر را در پایان یک

day, sitting in my new sun-warmed room, looking out into the garden and

روز طولانی و پربار ببندم، در اتاق جدیدم که از نور خورشید گرم شده است بنشینم، به باغ نگاه کنم و از

enjoying the blossoming flowers, sipping a nice cuppa, or a cheeky glass of

شکوفه های گل ها لذت ببرم، یک فنجان زیبا یا یک لیوان بی وقفه بخورم.

wine if I feel like treating myself!

شراب اگر دوست دارم خودم را درمان کنم!

And relaxing with my boys...

و استراحت با پسرهایم...

what a dream!

چه رویایی!

Wake me up when it becomes a reality!

بیدارم کن وقتی به واقعیت تبدیل شد!

And that brings us to the end of today's episode.

و این ما را به پایان قسمت امروز می رساند.

If you find these episodes useful in any way, then please take a moment to

اگر این قسمت‌ها را به هر نحوی مفید می‌دانید، لطفاً چند لحظه وقت بگذارید و

give them a like, a rating or review, ensure that you're following this

به آن‌ها لایک، امتیاز یا نقد بدهید، مطمئن شوید که این پادکست را دنبال می‌کنید

podcast and anything you can do to help me to hack the algorithm, so that

و هر کاری که می‌توانید برای کمک به من برای هک کردن الگوریتم انجام دهید، انجام دهید.

I can continue to grow and produce as much content for you as I possibly can.

می توانم به رشد خود ادامه دهم و تا جایی که می توانم برای شما محتوا تولید کنم.

Much appreciated.

بسیار قدردانی می شود.

Until next time, take very good care and goodbye.

تا دفعه بعد خیلی خوب مواظب باش و خداحافظ.