Learn English Vocabulary Daily #10.1 - British English Podcast

Hello!

سلام!

You're listening to The English Like a Native Podcast with me, Anna, and this

شما در حال گوش دادن به پادکست The English Like a Native با من آنا هستید و این

series is called Your English Five a Day.

سریال به نام Your English Five a Day است.

This is Week 10, Day 1, and we are increasing your vocabulary

این هفته 10، روز اول است، و ما

by five pieces every day of the week, from Monday to Friday.

هر روز هفته، از دوشنبه تا جمعه، دایره لغات شما را پنج قسمت افزایش می دهیم.

So, let's kick off today's list with a very beneficial word.

بنابراین، بیایید لیست امروز را با یک کلمه بسیار مفید شروع کنیم.

It's the word beneficial.

این کلمه سودمند است.

Beneficial is an adjective.

سودمند یک صفت است.

How do we spell it?

چگونه آن را املا کنیم؟

B E N E F I C I A L, beneficial.

B E N E F I C I A L، سودمند.

Beneficial.

سودمند.

If something is described as being beneficial, then it is helpful,

اگر چیزی به عنوان سودمند توصیف شود،

useful, or good for something.

برای چیزی مفید، مفید یا خوب است.

It has benefits.

مزایایی دارد.

It is beneficial.

سودمند است.

For example, it's beneficial to your health, to exercise,

به عنوان مثال، ورزش کردن،

eat well, and sleep well.

خوب غذا خوردن و خوب خوابیدن برای سلامتی شما مفید است.

It is beneficial to your English learning to have good resources to listen to,

برای یادگیری زبان انگلیسی شما مفید است که منابع خوبی برای گوش دادن داشته باشید،

like The English Like a Native Podcast.

مانند The English Like a Native Podcast. در

Here's a real example sentence, because those last ones were off the cuff.

اینجا یک جمله مثال واقعی وجود دارد، زیرا آن جمله های آخر از کاف خارج شده بودند.

So, here's another example sentence.

بنابراین، در اینجا یک جمله مثال دیگر است.

I should have said another rather than a real one, because

من باید به جای واقعی، دیگری را می گفتم، زیرا

they're all real examples.

همه آنها نمونه های واقعی هستند.

But here we go:

اما در اینجا می رویم:

"I think a stay in the country would be beneficial to your

"من فکر می کنم اقامت در این کشور برای سلامتی شما مفید است

health, shall I book a spa break?"

، آیا می توانم یک استراحت اسپا رزرو کنم؟"

Oh, that would be lovely, wouldn't it?

اوه، دوست داشتنی خواهد بود، اینطور نیست؟

Alright, moving on from beneficial.

بسیار خوب، در حال حرکت از سودمند.

Let's go for a verb this time.

این بار به سراغ یک فعل برویم.

We have place, place.

ما مکان، مکان داریم.

Now you might think, oh, "Well, this one's easy."

حالا ممکن است فکر کنید، اوه، "خب، این یکی آسان است."

Maybe, as a noun, you've heard place, if somewhere is a nice place, but you

شاید به عنوان یک اسم، مکان را شنیده باشید، اگر جایی جای خوبی باشد، اما

may not have heard this as a verb.

ممکن است این را به عنوان فعل نشنیده باشید.

So, it's spelled P L A C E, place.

بنابراین، آن را P L A C E، مکان نوشته می شود.

And if you place something, then you're basically putting it

و اگر چیزی را قرار دهید، اساساً آن را

in a very particular position.

در موقعیت بسیار خاصی قرار می دهید.

So, there is a difference between putting something down and placing something down.

بنابراین، بین گذاشتن چیزی و گذاشتن چیزی تفاوت وجود دارد.

So, if I place something down, then it suggests that I'm putting it

بنابراین، اگر چیزی را پایین بیاورم، نشان می دهد که آن را کنار می گذارم

down, but in a very particular way.

، اما به روشی بسیار خاص.

Maybe more carefully, more specifically.

شاید با دقت بیشتر، به طور خاص تر.

So, I might place my bag on the table.

بنابراین، ممکن است کیفم را روی میز بگذارم.

And I usually do this when I'm out actually.

و من معمولاً وقتی بیرون هستم این کار را انجام می دهم.

I don't like to put my bag on the floor because often if you're out in public,

من دوست ندارم کیفم را روی زمین بگذارم، زیرا اغلب اگر در مکان‌های عمومی بیرون هستید،

the floors, especially in cafes and restaurants, they tend to be dirty.

کف‌ها، به‌خصوص در کافه‌ها و رستوران‌ها، کثیف می‌شوند.

And you know, people spill crumbs and all sorts of things on the floor.

و می دانید، مردم خرده ها و انواع چیزها را روی زمین می ریزند.

And so I don't want to put my bag, my handbag onto the floor because

و بنابراین من نمی خواهم کیفم را روی زمین بگذارم، کیف دستی ام را روی زمین بگذارم زیرا

it's going to get dirty, because also when I get home, sometimes I put my

قرار است کثیف شود، زیرا همچنین وقتی به خانه می رسم، گاهی اوقات

bag onto the sofa or onto my bed if I've run upstairs with my handbag.

اگر با دویدن به طبقه بالا کیفم را روی مبل یا روی تختم می گذارم. کیف دستی من

Not that I tend to run into my house, run upstairs straight into my

نه اینکه تمایل داشته باشم وارد خانه ام شوم، مستقیماً از طبقه بالا به

bedroom, but you know, occasionally.

اتاق خوابم بدوم، اما می دانید، گاهی اوقات.

And I wouldn't want to put germs and dirt from the floor in a public area

و من نمی‌خواهم میکروب‌ها و کثیفی‌ها را از روی زمین در یک مکان عمومی

onto onto my nice soft furnishings.

روی وسایل نرم زیبای خود قرار دهم.

So I often place my bag onto a table or chair when I'm out.

بنابراین اغلب وقتی بیرون هستم کیفم را روی میز یا صندلی می گذارم.

So I very specifically put it into a place.

بنابراین من خیلی خاص آن را در مکانی قرار دادم.

I place it.

من آن را قرار می دهم.

Here's an example sentence:

این یک جمله مثال است:

"Could you place this vase on the coffee table, please?

"لطفاً می توانید این گلدان را روی میز قهوه بگذارید؟

I'll buy flowers on the way home tonight."

من امشب در راه خانه گل می خرم."

Alright, let's move on to an idiom now.

خوب، حالا بیایید به یک اصطلاح بپردازیم.

And the idiom is to come up trumps.

و اصطلاح این است که به بالا آمدن ترامپ.

To come up trumps.

برای آمدن به ترامپ.

I'm spelling this C O M E, come.

من دارم این C O M E را املا می کنم، بیا.

Up, U P.

بالا، یو پی

Trumps, T R U M P S.

ترامپز، تی آر یو ام پی اس. بیا تا

Come up trumps.

ترامپ.

If you come up trumps then it means you complete an activity successfully

اگر برنده شوید، به این معنی است که یک فعالیت را با موفقیت به پایان رسانده اید

or to produce good results.

یا نتایج خوبی به دست می آورید.

So, to do well, especially when you're not expecting to, or if

بنابراین، خوب عمل کنید، مخصوصاً زمانی که انتظار ندارید، یا اگر

other people don't expect you to.

دیگران از شما انتظار ندارند.

So, it just means that you are successful, that you win.

بنابراین، این فقط به این معنی است که شما موفق هستید، که برنده هستید.

That something good has happened.

که اتفاق خوبی افتاده

You've come up trumps!

شما آمده اید تا ترامپ!

Fantastic!

خارق العاده!

I didn't expect this, but it's great!

من انتظار این را نداشتم، اما عالی است! در

Here's an example sentence:

اینجا یک جمله مثال آمده است:

"John's uncle came up trumps, finding us a place to stay at the last minute after

"عموی جان در آخرین لحظه پس از اینکه

the holiday firm cancelled our booking."

شرکت تعطیلات رزرو ما را لغو کرد، جایی برای اقامت پیدا کرد."

And sometimes that happens, doesn't it?

و گاهی اوقات این اتفاق می افتد، اینطور نیست؟

Something bad, or seemingly bad, happens.

اتفاق بد یا به ظاهر بدی می افتد.

Like your holiday has been cancelled by the holiday operators.

مانند تعطیلات شما توسط اپراتورهای تعطیلات لغو شده است.

They say,

"I'm really sorry, we've had to close the hotel and so we'll refund you your money."

آنها می گویند:

"من واقعا متاسفم، مجبور شدیم هتل را ببندیم و بنابراین پول شما را پس می دهیم."

You're like, "What?

شما می گویید "چی؟

We're supposed to leave on Friday."

قرار است جمعه برویم."

And it seems like a terrible thing, but then because everything is rushed

و این یک چیز وحشتناک به نظر می رسد، اما بعد از اینکه همه چیز عجله دارد

and last minute, suddenly you find an amazing deal, because it is last

و در آخرین لحظه است، ناگهان یک معامله شگفت انگیز پیدا می کنید، زیرا آخرین

minute, something you would never have expected comes up, and you're like,

لحظه است، چیزی که هرگز انتظارش را نداشتید پیش می آید، و می گویید:

"Book it!

«رزرو کن!

We're going to go and stay in that five-star hotel for half the price!

ما می رویم و با نصف قیمت در آن هتل پنج ستاره اقامت می کنیم!

This is amazing!"

And so something good happens, unexpectedly.

و بنابراین اتفاق خوبی رخ می دهد، غیر منتظره.

You come up trumps.

شما می آیید تا ترامپ.

Next on our list is the phrasal verb go for.

بعدی در لیست ما فعل عبارتی go for است.

To go for something.

رفتن به دنبال چیزی.

This seems very simple, but I'm going to spell it for you anyway,

این خیلی ساده به نظر می رسد، اما به هر حال من آن را برای شما املا می کنم،

just in case you've misheard me.

فقط در صورتی که من را اشتباه نشنیده باشید.

This is two words go, G O.

این دو کلمه است، G O.

For, F O R.

برای، F O R.

To go for something.

رفتن برای چیزی.

If you go for something, then you attempt, you try to get it.

اگر دنبال چیزی می روید، سپس تلاش می کنید، سعی می کنید آن را بدست آورید.

You try to gain it or attain it.

شما برای به دست آوردن یا رسیدن به آن تلاش می کنید.

So, you cannot separate this phrasal verb.

بنابراین، شما نمی توانید این فعل عبارتی را جدا کنید.

It always has to be go for something.

همیشه باید دنبال چیزی رفت.

You'll often hear people say, go for it, go for it, go for it.

اغلب می‌شنوید که مردم می‌گویند: برو دنبالش برو دنبالش برو دنبالش.

And this would be used when the context is already understood.

و این زمانی استفاده می شود که زمینه از قبل درک شده باشد.

So, if I say to you, I'm thinking about starting a new podcast.

بنابراین، اگر به شما بگویم، به راه اندازی یک پادکست جدید فکر می کنم.

This was something I was saying last year.

این چیزی بود که سال گذشته می گفتم.

"I'm thinking about starting a new podcast."

"من به راه اندازی یک پادکست جدید فکر می کنم."

You might say to me,

"Anna, I think you should go for it.

ممکن است به من بگویید،

"آنا، فکر می‌کنم باید دنبالش کنی.

I think that's a great idea.

فکر می‌کنم این یک ایده عالی است.

Go for it.

برو.

Try and do that.

تلاش کن و انجامش بده.

Try and be successful in that."

تلاش کن و در آن موفق باش."

Or I might say,

یا ممکن است بگویم،

"Hey, I saw a really nice slice of cheese in the fridge.

"هی، من یک تکه پنیر واقعاً خوب در یخچال دیدم.

Do you mind if I eat it?"

اشکالی ندارد که آن را بخورم؟"

And you would say,

و می گفتی،

"Hey, do you know what?

"هی، می دانی چیست؟

I don't want it.

من آن را نمی خواهم.

Go for it.

برو دنبالش.

Go and get it.

برو و بگیرش.

Go and have it.

برو و داشته باش. مال

It's yours."

توست."

So, to go for something.

بنابراین، برای رفتن به دنبال چیزی. در

Here's an example sentence:

اینجا یک جمله مثال آمده است:

"I've decided I'm going to go for that promotion, I think I deserve

"من تصمیم گرفته ام برای آن ترفیع بروم، فکر می کنم شایسته

it and I think I have a pretty good chance of getting it, don't you?"

آن هستم و فکر می کنم شانس بسیار خوبی برای دریافت آن دارم، نه؟"

And last on our list is a noun.

و آخرین در لیست ما یک اسم است.

It is contributor, contributor.

کمک کننده است، مشارکت کننده.

Let me spell that for you.

بگذار آن را برای تو املا کنم.

C O N T R I B U T O R.

C O N T R I B U T O R.

Contributor.

مشارکت کننده.

Contributor.

مشارکت کننده.

A contributor is a person who contributes, who gives something towards something.

مشارکت کننده کسی است که کمک می کند، چیزی به چیزی می دهد.

So, if you contribute, it means you're giving something, like your

بنابراین، اگر کمک کنید، به این معنی است که چیزی می‌دهید، مانند

time, or you might be giving money.

وقتتان، یا ممکن است پول بدهید.

This is usually used in terms of money, in order to provide or achieve

این معمولاً از نظر پولی، به منظور فراهم کردن یا دستیابی به

something together with other people.

چیزی همراه با افراد دیگر استفاده می شود.

So, for example, if we as a community wanted to raise money for

به عنوان مثال، اگر ما به عنوان یک جامعه بخواهیم برای

some people who really needed it.

افرادی که واقعاً به آن نیاز دارند، پول جمع آوری کنیم.

So, let's say there has been a terrible disaster and there are a group of

بنابراین، فرض کنید یک فاجعه وحشتناک رخ داده است و گروهی از

children who have been orphaned and they desperately need our help.

کودکان یتیم شده اند و به شدت به کمک ما نیاز دارند.

I might say to you as my wider community,

من ممکن است به شما به عنوان جامعه وسیع‌ترم بگویم،

"Hey guys, let's all put in a little bit of money and see if we can raise a large

"هی بچه‌ها، بیایید همه کمی پول بگذاریم و ببینیم آیا می‌توانیم

amount of money to help these children."

مقدار زیادی پول برای کمک به این کودکان جمع آوری کنیم."

And you'll say,

"Yes, let's do it."

و شما خواهید گفت:

"بله، بیایید این کار را انجام دهیم."

And so everybody gives a little bit of money.

و بنابراین همه کمی پول می دهند.

And together we raise a huge amount of money.

و با هم مقدار زیادی پول جمع آوری می کنیم.

We are then all contributors.

سپس همه ما مشارکت کننده هستیم.

We have all contributed to this cause.

همه ما در این امر سهیم بوده ایم.

Here's another example, sentence.

در اینجا یک مثال دیگر، جمله.

"On the last page of the programme, there is a list of contributors

در صفحه آخر برنامه، فهرستی از مشارکت کنندگان

to the Theatre Appeal Fund."

به صندوق تجدیدنظر تئاتر وجود دارد.

Okay, that's our five for today.

خوب، این پنج تای امروز ماست.

Let's recap briefly.

اجازه دهید به طور خلاصه مرور کنیم.

We had the adjective beneficial, something that is good for

ما صفت سودمند را داشتیم، چیزی که برای شما خوب است

you, that's helpful or useful.

، مفید یا مفید است.

We had the verb to place, meaning you put something in a particular position.

ما فعل to place را داشتیم، یعنی چیزی را در موقعیت خاصی قرار می دهید.

We had the idiom to come up trumps, which means to be successful or have

ما این اصطلاح را داشتیم که ترامپ را مطرح کنیم، یعنی موفق باشیم یا

a good result, which was unexpected.

نتیجه خوبی بگیریم، که غیرمنتظره بود.

We had the phrasal verb go for, which means to attempt to get

ما فعل عبارتی go for را داشتیم که به معنای تلاش برای به دست آوردن

something or achieve something.

چیزی یا رسیدن به چیزی است.

And then we had the noun contributor.

و سپس ما اسم مشارکت کننده را داشتیم.

Someone who gives something as part of a wider group of contributors in order

کسی که چیزی را به عنوان بخشی از گروه گسترده‌تری از مشارکت‌کنندگان می‌دهد تا

to achieve something bigger together.

با هم به چیزی بزرگ‌تر دست پیدا کنند.

So now let's do it for pronunciation.

خب حالا بیایید این کار را برای تلفظ انجام دهیم.

Please repeat after me.

لطفا بعد از من تکرار کنید.

I'll give you each word twice.

من هر کلمه را دو بار به شما می گویم.

Beneficial.

سودمند.

Beneficial.

سودمند.

Place.

محل.

Place.

محل.

Come up trumps.

بیا تا ترامپ.

Come up trumps.

بیا تا ترامپ.

Go for.

برو برای

Go for.

برو برای

Contributor.

مشارکت کننده.

Contributor.

مشارکت کننده.

Very good.

خیلی خوب.

Okay, let's bring all of those together in a little story?

خوب، بیایید همه آنها را در یک داستان کوچک گرد هم بیاوریم؟

Question mark?

علامت سوال؟

This is a diary entry, not really a story.

این یک دفترچه خاطرات است، در واقع یک داستان نیست.

But you know what I mean.

اما می دانید منظورم چیست.

Let's go for it.

بریم سراغش

Hey, go for!

هی برو برای

Dear Diary,

دفتر خاطرات عزیز،

Today is the big day.

امروز روز بزرگی است.

I've decided to go for the promotion at the advertising company.

من تصمیم گرفتم برای تبلیغ در شرکت تبلیغاتی بروم.

I've been working hard for this opportunity and I think I have

من برای این فرصت سخت کار کرده ام و فکر می کنم

a good chance of getting it.

شانس خوبی برای بدست آوردن آن دارم.

I've been a valuable contributor to the team and I have some great

من یک مشارکت کننده ارزشمند در تیم بوده ام و

ideas for the future projects.

ایده های خوبی برای پروژه های آینده دارم.

I hope I can impress my bosses and show them that I have what it

امیدوارم بتوانم روسایم را تحت تاثیر قرار دهم و به آنها نشان دهم که برای اینکه

takes to be a great team leader.

یک رهبر تیم عالی باشم، همه چیز را دارم.

I'm feeling nervous, but also excited.

من احساس می کنم عصبی، اما در عین حال هیجان زده هستم.

This promotion would be very beneficial for my career and my personal growth.

این ترفیع برای حرفه و رشد شخصی من بسیار مفید خواهد بود.

It would also mean a better salary and more recognition.

همچنین به معنای حقوق بهتر و شناخت بیشتر است.

I've always dreamed of working in an environment like this, where I can unleash

من همیشه آرزو داشتم در چنین محیطی کار کنم، جایی که بتوانم

my creativity and passion for advertising.

خلاقیت و اشتیاق خود را برای تبلیغات آزاد کنم.

I can place myself firmly on the ground and finally be a part of

من می توانم خودم را محکم روی زمین بگذارم و در نهایت بخشی از

the world of corporate advertising.

دنیای تبلیغات شرکتی باشم.

I know the competition is tough, but I'm confident in my skills and experience.

می دانم که رقابت سختی است، اما به مهارت و تجربه خود اطمینان دارم.

I've prepared well for the interview and I have a portfolio

من به خوبی برای مصاحبه آماده شده ام و مجموعه ای

of my best work to showcase.

از بهترین کارهایم را برای نمایش دارم.

I'm ready to face any challenge and prove myself.

من حاضرم با هر چالشی روبرو شوم و خودم را ثابت کنم.

I believe I can come up trumps and secure the promotion.

من معتقدم که می‌توانم به ترامپ برسم و ترفیع را تضمین کنم.

Wish me luck, diary.

برای من آرزوی موفقیت کن، دفتر خاطرات

I'll write to you again after the interview and let you know how it went.

بعد از مصاحبه دوباره برای شما می نویسم و ​​به شما می گویم که چطور گذشت.

Maria.

ماریا آیا

Did you spot all of today's words and phrases?

تمام کلمات و عبارات امروز را متوجه شدید؟

I think you probably did.

من فکر می کنم شما احتمالا انجام دادید.

Well, I hope you found it useful.

خب امیدوارم مفید بوده باشه

It's been lovely to spend this time with you.

گذراندن این زمان با شما بسیار زیبا بود.

Whatever you're doing, wherever you are, I hope that you're happy and having fun.

هر کاری که داری هرجا که هستی امیدوارم شاد و خوش باشی.

Until next time, take very good care and goodbye.

تا دفعه بعد خیلی خوب مواظب باش و خداحافظ.