Repeat-After-Me American Accent SHADOWING English Pronunciation Practice

are you ready to practice speaking English let's  do it let's work on our speaking skills with the  

آماده‌ای انگلیسی صحبت کردن رو تمرین کنی؟ بیا انجامش بدیم. بیا با داستان تسلط روی صحبت کردنمون کار کنیم.

fluency story when I was younger repeat after me  when I was younger I spent countless hours I spent  

وقتی جوون‌تر بودم، بعد از خودم تکرارش کنیم. وقتی جوون‌تر بودم، ساعت‌های بی‌شماری رو گذروندم.

countless hours I spent many many hours in the  workshop with my father in the workshop with my

ساعت‌های بی‌شماری رو گذروندم. ساعت‌های خیلی زیادی رو تو کارگاه با پدرم گذروندم. تو کارگاه با

father a mechanic with hands  worn from years of working on

پدرم یه مکانیک بود که دست‌هاش از سال‌ها کار روی

cars so his hands are worn down from  the many years he spent working on cars  

ماشین فرسوده شده بود، بنابراین دست‌هاش از سال‌ها کار روی ماشین فرسوده شده بود.

because he was a mechanic with hands  worn worn from years of working on

چون اون یه مکانیک بود با دست‌های فرسوده از سال‌ها کار روی

cars okay let's say all of that here we go when  I was younger I spent countless hours in the  

ماشین، باشه، همه اینا رو بگیم. شروع می‌کنیم. وقتی جوون‌تر بودم، ساعت‌های بی‌شماری رو تو

workshop with my father a mechanic with hands  worn from many years of working on cars all  

کارگاه با پدرم یه مکانیک گذروندم. دست‌هاش از سال‌ها کار روی ماشین فرسوده شده بود. خیلی

right catch that Rhythm let's try one more time  when I was younger I spent countless hours in the  

خب، ریتم رو بگیر. بیا یه بار دیگه امتحان کنیم. وقتی جوون‌تر بودم، ساعت‌های بی‌شماری رو تو

workshop with my father a mechanic with hands worn  from years of working on cars despite his rough

کارگاه با پدرم یه مکانیک گذروندم. دست‌هاش از سال‌ها کار روی ماشین فرسوده شده بود. با وجود

exterior despite his rough rough

ظاهر خشنش، با وجود

exterior his eyes always held a gentle kindness

ظاهر خشنش، چشم‌هاش همیشه یه مهربونی ملایم داشتن.

his eyes always held had a gentle

چشم‌هاش همیشه یه مهربونی ملایم داشتن.

kindness let's say it together  despite his rough exterior his  

بیا با هم بگیم. با وجود ظاهر خشنش،

eyes always held a gentle kindness again  despite his rough exterior his eyes always  

چشم‌هاش همیشه یه مهربونی ملایم داشتن. دوباره با وجود ظاهر خشنش، چشمانش همیشه

held a gentle kindness one more time  despite his rough exterior his eyes  

مهربانی ملایمی داشتند، یک بار دیگر با وجود ظاهر خشنش،

eyes always held a gentle kindness one  evening as he wiped the grease from his

چشمانش همیشه مهربانی ملایمی داشتند، یک شب، همانطور که چربی

hands as he wiped the grease from his

دست‌هایش را پاک می‌کرد، همینطور که چربی

hands he casually remarked

دست‌هایش را پاک می‌کرد، خیلی اتفاقی گفت،

Chad casually remarked Chad  happiness isn't found in having

چاد خیلی اتفاقی گفت، چاد، خوشبختی در بیشتر داشتن نیست،

more it's found in wanting

در

less let's go back there he  casually remark Chad happiness  

کمتر خواستن است، بیا برگردیم آنجا، خیلی اتفاقی گفت، چاد، خوشبختی در بیشتر داشتن

isn't found in having more it's found in wanting

نیست، در کمتر خواستن است، باشه،

less all right let's say all that together here  we go one evening as he wiped the grease from his  

همه اینها را با هم اینجا می‌گوییم، یک شب، همانطور که چربی دست‌هایش را پاک می‌کرد، خیلی اتفاقی گفت، چاد، خوشبختی در بیشتر داشتن نیست، در کمتر خواستن است، باشه، یک بار دیگر، یک شب، همانطور که چربی دست‌هایش را پاک می‌کرد، خیلی

hands he casually remarked Chad happiness  isn't found in having more it's found in  

اتفاقی گفت، چاد، خوشبختی در بیشتر داشتن نیست، در

wanting less okay one more time one evening as  he wiped the grease from his hands he casually  

کمتر خواستن است، باشه، یک بار دیگر، یک شب، همانطور که چربی دست‌هایش را پاک می‌کرد، خیلی اتفاقی

remarked Chad happiness isn't found in  having more it's found in wanting less

گفت، چاد، خوشبختی در بیشتر داشتن نیست، در کمتر خواستن است، در

at the time at that time at the time  his words struck me as a riddle his  

آن زمان، در آن زمان، در آن زمان، کلماتش مثل یک معما به دلم نشست،

words struck me the way the words I  felt the words seemed like a riddle  

کلماتش طوری به دلم نشستند که کلماتی که حس کردم، کلمات مثل یک معما بودند.

his words struck me like a as  a riddle like a riddle as a

حرفاش مثل یه معما به دلم نشست، مثل یه معما، مثل یه

riddle and I couldn't figure out what he meant

معما و نتونستم بفهمم منظورش چیه

and I couldn't figure out what he  meant and I couldn't figure out what he

و نتونستم بفهمم منظورش چیه و همون موقع هم نتونستم بفهمم منظورش چیه

meant at the time his words struck me as  a riddle and I couldn't figure out what  

حرفاش مثل یه معما به دلم نشست و نتونستم بفهمم منظورش برای من چیه خوشبختی همه چیز در

he meant at the time his words struck me as a  riddle and I couldn't figure out what he meant

to me happiness was all about  hard work happiness was all  

مورد سخت کوشی بود خوشبختی همه چیز در

about hard work making a good salary making a good

مورد سخت کوشی بود که حقوق خوبی درمیاوردن، داشتن یه خونه بزرگ، داشتن یه

salary owning a big house owning a big  house and perhaps driving a flashy car  

خونه بزرگ و شاید راندن یه ماشین پر زرق و برق، و شاید راندن یه ماشین پر زرق و برق، پر زرق و برق

and perhaps driving a flashy  car flashy just means fancy or

فقط به معنی تجملی یا

nice all right let's say it together  to me happiness was all about hard  

خوبه، خیلی خب، بیایید با هم بگیم برای من خوشبختی همه چیز در مورد سخت

work making a good salary owning a big  house and perhaps driving a flashy car  

کوشی بود که حقوق خوبی درمیاورد، داشتن یه خونه بزرگ و شاید راندن یه ماشین پر زرق و برق،

again to me happiness was all about about  hard work making a good salary owning a  

دوباره برای من خوشبختی همه چیز در مورد سخت کوشی بود که حقوق خوبی درمیاورد، داشتن یه

big house and perhaps driving a flashy car my  father's simple lifestyle my father's simple

خونه بزرگ و شاید راندن یه ماشین پر زرق و برق، سبک زندگی ساده پدرم،

lifestyle seemed so small seemed so

سبک زندگی ساده پدرم خیلی کوچک به نظر میرسید،

small compar compared to the dreams  I had compared to the dreams I

در مقایسه با رویاهایی که من مقایسه کرده بودم، خیلی کوچک به نظر میرسید. به رویاهایی که

had my father's simple lifestyle seemed so small

داشتم، سبک زندگی ساده پدرم خیلی کوچک به نظر می‌رسید،

period all right let's say all that  together ready my father's simple  

دوره‌ای، بسیار خب، بیایید همه اینها را با هم بگوییم،

lifestyle seem so small compared to  the dreams I had my father's simple  

سبک زندگی ساده پدرم در مقایسه با رویاهایی که داشتم، بسیار کوچک به نظر می‌رسد،

lifestyle seem so small compared to  the dream I had as the years rolled by

سبک زندگی ساده پدرم در مقایسه با رویایی که داشتم، بسیار کوچک به نظر می‌رسد، با گذشت سال‌ها، با این حال،

however as the years went by they rolled  by they passed by as the years rolled  

سال‌ها می‌گذشتند، می‌گذشتند، با این حال،

rolled by however my perspective  began to shift my perspective the  

دیدگاه من شروع به تغییر کرد، دیدگاه من شروع به تغییر کرد،

way I see things began to shift began to  change as the years rolled by however my  

نحوه دیدن چیزها شروع به تغییر کرد، با گذشت سال‌ها، با این حال، دیدگاه من شروع به تغییر کرد، با این حال،

perspective began to shift as the years  rolled by however my perspective began  

دیدگاه من شروع به تغییر کرد، من

to shift I watched people with successful  careers I watched people with success ful

افرادی را با مشاغل موفق تماشا کردم، افرادی را با

careers and lavish Lifestyles and lavish

مشاغل موفق و سبک زندگی مجلل و

Lifestyles who always seemed

سبک زندگی مجلل که همیشه به نظر می‌رسید ناکام هستند، تماشا کردم، افرادی را با مشاغل موفق و سبک زندگی مجلل که

unfulfilled who always seemed

همیشه به نظر می‌رسید

unfulfilled there was always  something missing from their lives

ناکام هستند، تماشا کردم، همیشه چیزی در زندگی آنها کم بود،

there was always something missing from their

lives all right say it together with me I  watched people with successful careers and  

بسیار خب، با من بگویید، من افرادی را با مشاغل موفق و

lavish Lifestyles who always seemed unfulfilled  there was always something missing from their  

سبک زندگی مجلل که همیشه به نظر می‌رسید ناکام هستند، تماشا کردم، همیشه چیزی در زندگی آنها کم بود،

lives let's do that again I watched people  with successful careers and lavish Lifestyles  

بیایید دوباره این کار را انجام دهیم، من افرادی را با مشاغل موفق و سبک زندگی‌های تجملاتی

who always seemed unfulfilled there was always  something missing from their lives in contrast in

که همیشه به نظر ناکام می‌رسیدند، همیشه چیزی در زندگی‌شان کم بود. در مقابل، در

contrast I encountered those who lived

مقابل، من با کسانی روبرو شدم که

simply I encountered other people who  had a simple life who lived simply

ساده زندگی می‌کردند. با افرادی روبرو شدم که زندگی ساده‌ای داشتند. آنها ساده زندگی می‌کردند، اما

yet radiated a sense of peace and

حس آرامش و

contentment yet radiated put out  they radiated a a sense of peace and

رضایت از خود ساطع می‌کردند، اما ساطع می‌کردند. آنها حس آرامش و

contentment yet radiated a  sense of peace and contentment

رضایتی ساطع می‌کردند که

that no amount of money could

هیچ مقدار پولی نمی‌توانست آن حس آرامش و رضایت را بخرد. در مقابل، من با کسانی روبرو شدم که ساده زندگی می‌کردند، اما حس آرامش و رضایتی ساطع می‌کردند که هیچ مقدار پولی نمی‌توانست دوباره آن

buy no amount of money could  buy that sense of peace and

حس آرامش و

contentment in contrast I encountered  those who lived simply yet radiated a  

رضایت را بخرد. در مقابل، من با کسانی روبرو شدم که ساده زندگی می‌کردند، اما

sense of peace and contentment that  no amount of money could buy again  

حس آرامش و رضایتی ساطع می‌کردند که هیچ مقدار پولی نمی‌توانست دوباره آن را بخرد.

in contrast I encountered those who  lived simply yet radiated a sense of  

در مقابل، من با کسانی روبرو شدم که ساده زندگی می‌کردند، اما حس

peace and contentment that no amount of  money could buy that's when I started to  

آرامش و رضایتی ساطع می‌کردند که هیچ مقدار پولی نمی‌توانست دوباره آن را بخرد. در مقابل، من با کسانی روبرو شدم که ساده زندگی می‌کردند، اما حس آرامش و رضایتی ساطع می‌کردند که هیچ مقدار پولی نمی‌توانست دوباره آن را بخرد. در آن زمان بود که

wonder that's when I started to wonder  what if my father had been right all

شروع به فکر کردن کردم. آن زمان بود که شروع به فکر کردن کردم. اگر پدرم

along what if my father had been  right all along [Music] song that's  

همیشه درست می‌گفت چه؟ اگر پدرم همیشه درست می‌گفت چه؟ [موسیقی] آهنگ، آن زمان بود که شروع

when I started to wonder what if  my father had been right all along  

به فکر کردن کردم.

again that's when I started to wonder  what if my father had been right all

اگر پدرم همیشه درست می‌گفت چه؟ دوباره، آن زمان بود که شروع به فکر کردن کردم.

along what if true happiness doesn't  [Music] come from the endless Chase for more

چه می‌شود اگر خوشبختی واقعی [موسیقی] از جستجوی بی‌پایان برای بیشتر،

but from embracing the idea of wanting

بلکه از پذیرش ایده‌ی

less what if true happiness doesn't come from  the endless Chase for more but from embracing  

کمتر خواستن، ناشی نشود چه می‌شود اگر خوشبختی واقعی از جستجوی بی‌پایان برای بیشتر، بلکه از پذیرش ایده‌ی کمتر خواستن، ناشی نشود چه می‌شود اگر خوشبختی واقعی از جستجوی بی‌پایان برای بیشتر، بلکه از پذیرش

the idea of wanting less what if true happiness  doesn't come from the endless Chase for more  

ایده‌ی کمتر خواستن برای آخرین بار، ناشی نشود چه می‌شود اگر خوشبختی واقعی از جستجوی بی‌پایان برای بیشتر،

but from embracing the idea of wanting less one  last time what if true happiness doesn't come  

بلکه از پذیرش ایده‌ی کمتر خواستن، ناشی نشود چه می‌شود اگر فراوانی واقعاً اینطور نباشد چه می‌شود اگر فراوانی واقعاً در مورد جمع‌آوری

from the endless Chase for more but from embracing  the idea of wanting less what if abundance really

دارایی‌ها نیست، بلکه در مورد نیاز بسیار کم برای احساس کامل بودن است

isn't what if abundance  really isn't about AUM ulating

چه می‌شود اگر فراوانی واقعاً در

possessions about accumulating  possessions but about needing very

مورد جمع‌آوری دارایی‌ها نیست، بلکه در مورد نیاز بسیار کم برای احساس کامل بودن است چه می‌شود اگر فراوانی واقعاً در مورد جمع‌آوری دارایی‌ها نیست، بلکه در مورد نیاز بسیار

little to Feel

کم برای احساس

Complete what if abundance really isn't  about accumulating possessions you

کامل بودن است چه می‌شود اگر فراوانی واقعاً در مورد جمع‌آوری دارایی‌ها نیست،

try but about needing very little to fill

بلکه در مورد نیاز بسیار کم برای احساس

complete let's say it all together what if  abundance really isn't about accumulating  

کامل بودن است چه می‌شود اگر فراوانی واقعاً در مورد جمع‌آوری دارایی‌ها نیست، بلکه

possessions but about needing very little  to Feel Complete what if abundance really  

در مورد نیاز بسیار کم برای احساس کامل بودن است چه می‌شود اگر فراوانی واقعاً در مورد جمع‌آوری دارایی‌ها نیست، بلکه در مورد نیاز بسیار کم برای احساس کامل بودن است چه می‌شود اگر فراوانی واقعاً

isn't about accumulating possessions but  about needing very little to feel complete

در مورد جمع‌آوری دارایی‌ها نیست، بلکه در مورد نیاز بسیار کم برای احساس کامل بودن است بسیار

all right that's our wise words for today  now we're going to say it nonstop try to  

خوب، این حکمت ماست کلمات امروز، حالا ما می‌خواهیم آن را بدون توقف بگوییم، سعی کن

Shadow me say it with me let's say it  together let me take a breath here we

سایه به سایه من، با من بگو، بیا با هم بگوییم، بگذار نفسی بکشم، شروع می‌کنیم.

go when I was younger I spent countless hours  in the workshop with my father a mechanic with  

وقتی جوان‌تر بودم، ساعت‌های بی‌شماری را در کارگاه با پدرم گذراندم، یک مکانیک با

hands worn from years on working on cars  despite his rough exterior his eyes always  

دستانی فرسوده از سال‌ها کار روی ماشین، با وجود ظاهر خشنش. چشمانش همیشه

held a gentle kindness one evening as  he wiped the grease from his hands he  

مهربانی ملایمی داشت. یک شب، وقتی چربی دستانش را پاک می‌کرد، خیلی

casually remarked Chad happiness isn't found  in having more it's found in wanting less at  

عادی گفت: چاد، خوشبختی در بیشتر داشتن نیست، در کمتر خواستن است. در

the time his words struck me as a riddle  and I couldn't figure out what he meant  

آن زمان، حرف‌هایش به نظرم معما آمد و نمی‌توانستم بفهمم منظورش چیست.

to me happiness was all about hard work making  a good salary owning a big house and perhaps  

خوشبختی برای من همه چیز در سخت‌کوشی، کسب درآمد خوب، داشتن یک خانه بزرگ و شاید

driving a flashy car my father's simple lifestyle  seemed so small compared to the dreams I had as  

رانندگی با یک ماشین پر زرق و برق بود. سبک زندگی ساده پدرم در مقایسه با رویاهایی که من داشتم، بسیار کوچک به نظر می‌رسید. با

the years rolled by however my perspective began  to shift I watched people with successful career  

گذشت سال‌ها، دیدگاه من شروع به تغییر کرد. افرادی را با

careers and lavish Lifestyles who always seemed  unfulfilled there was always something missing  

شغل‌های موفق و سبک زندگی‌های مجلل تماشا می‌کردم که همیشه به نظر می‌رسید برآورده نشده‌اند.

from their lives in contrast I encountered  those who lived simply yet radiated a sense  

در مقابل، همیشه چیزی در زندگی آنها کم بود. با کسانی روبرو شدم که ساده زندگی می‌کردند اما حسی

of peace and contentment that no amount of money  could buy that's when I started to wonder what  

از ... از خود ساطع می‌کردند. آرامش و رضایتی که هیچ مقدار پولی نمی‌توانست بخرد. آن موقع بود که شروع به فکر کردن کردم که

if my father had been right on along what if  true happiness doesn't come from the endless  

اگر پدرم درست می‌گفت، چه؟ اگر خوشبختی واقعی از

Chase for more but from embracing the idea of  wanting less what if abundance really isn't  

جستجوی بی‌پایان برای بیشتر به دست نمی‌آید، بلکه از پذیرفتن ایده کمتر خواستن حاصل می‌شود، چه؟ اگر فراوانی در واقع به

about accumulating possessions but about needing  very little to Feel Complete boom good work out  

معنای جمع‌آوری اموال نیست، بلکه به معنای نیاز بسیار کم برای احساس کامل بودن است. رونق خوبی دارد. ورزش کن.

wise words from my father not really it's  it's a fictional story sorry to disappoint  

سخنان حکیمانه از پدرم. واقعاً اینطور نیست. این یک داستان تخیلی است. متاسفم که ناامیدتان می‌کنم. بسیار

all right keep moving forward one step at  a time and I'll see you in the next step

خوب، به پیشرفت ادامه بده، قدم به قدم و من شما را در قدم بعدی خواهم دید.