English Conversation on Friendship | English Speaking Practice | Havisha | @EnglishBoostingPower

who have done like that

اونایی که اینطوری کردن

okay why you do not want to give the

خوبه چرا نمیخوای اسم بذاری

name

why me they will come and fight with me

چرا میای با من دعوا میکنی

then

پس

why should i do that you want me

چرا من اینکارو بکنم تو

you want me invite a fight

میخوای دعوا کنم

okay

باشه می

you can you tell me

تونی بهم بگی

good evening

good evening how are you

عصر بخیر چطوری آیا تو

i'm good how about you i'm also good

خوبی من خوبم تو چطوری من هم خوبم

thank you for asking so how was your day

ممنون که پرسیدی پس امروز روزت چطور بود

today my day was great how about yours

روز من عالی بود چطور در مورد تو

man it also was fine what did you do

مرد همچنین خوب بود

today i played i enjoyed but there's a

امروز چه کردی من بازی کردم لذت بردم اما

bit of dark side in my day what was that

مقداری از قسمت تاریک روزم چی بود که

i slept i slept yesterday and i just

من خوابیدم دیروز خوابیدم و فقط

slept late and i woke up that now the

دیر خوابیدم و از خواب بیدار شدم که الان

whole day was i was feeling drowsy

تمام روز احساس خواب آلودگی می کردم

but

اما

i did not even have a nap what time did

حتی یک چرت هم نداشتم چه ساعتی

you sleep what time did you get up i

خوابیدی ساعت چند بود بالا

think i slept 11 or 12 o'clock and i got

فکر کنم ساعت 11 یا 12 خوابیدم و ساعت

up

10 or

10 یا

9 o'clock so you slept how many hours

9 بیدار شدم، پس تو چند ساعت و

some 10 hours huh oh my god

10 ساعت خوابیدی خدای من،

so that was the day you were feeling

پس این روزی بود که

drowsy all day

تمام روز احساس خواب آلودگی می کردی،

yeah so at what time did you sleep when

بله، در چه ساعتی آیا

you got up today um 11 o'clock i slept

امروز وقتی بیدار شدی خوابیدی، ساعت 11 من خوابیدم

and then i woke up around

و بعد حدود

6 30. oh i think

ساعت 6 30 از خواب بیدار شدم. اوه، فکر می کنم

uh

اوه

the sleeping timing of you and me are

زمان خواب من و شما شبیه به هم است.

just similar

like two peas in a pod

مثل دو نخود در یک غلاف

we have similar things

ما چیزهای مشابهی داریم،

so

پس

do you want to talk on some other topic

آیا می خواهید در مورد موضوع دیگری صحبت کنید

or your

یا

what

آنچه را که می

it's see the ball is in your court it's

بینید توپ در زمین شما است، این

your wish

آرزوی شماست، پس

so shall we talk about

باید در مورد دوستی با دوستان صحبت کنیم،

friends

friendship

okay

so do you have any friends

پس آیا دوستانی دارید

oh yes i have but i don't have a big

آه بله، من

friend circle how about you

دایره دوستان بزرگی ندارم، چطور در مورد شما،

i'm also having small circle of friends

من همچنین

actually when i was there in college or

زمانی که در دانشگاه یا مدرسه آنجا بودم،

school that time i was having a big

circle of friends but now

حلقه دوستان بزرگی داشتم، اما اکنون

since uh i'm got married and i got a job

از اوهوم من ازدواج کردم و شغلی پیدا کردم

and then after that the touch with

و بعد از آن تماس با

friends lost

دوستان از دست رفت،

so okay so is there any friend is there

پس خوب است، پس آیا دوستی وجود دارد که

any true friend in the college also he

آیا دوست واقعی در دانشگاه وجود دارد، همچنین او

was with you and now also he's not yeah

با شما بود و اکنون نیز او بله نیست،

yeah you see we don't meet very oftenly

بله، می بینید که ما نداریم اغلب همدیگر را ملاقات می کنیم

and we don't talk over a phone also that

و آنقدرها هم با تلفن صحبت نمی کنیم،

much

but okay we are in touch i can say

اما بسیار خوب، ما در تماس هستیم، می توانم بگویم

because you're also married i'm also

چون شما هم متاهل هستید، من هم

very easy also having kids i also have

خیلی راحت بچه دارم، من هم

kids so we are busy with our family on

بچه دارم، بنابراین ما با خانواده خود مشغول هستیم اسمش

what does he refer to the name

چیه به اسم

name yeah his name is pawan

آره اسمش پاوان

pavwan yeah

پاوانه آره

what about you you tell me do you have

تو چی میگی بهم

any friends best friends ah yes i have a

دوست داری بهترین دوستان آه بله من یک دوست صمیمی دارم

best friend

who is very

که خیلی

nice i can say nicer yeah so you can

خوب است، می توانم بهتر بگویم بله، بنابراین شما می توانید

share things with with

چیزهایی را با

her him

او به

ah

i can share

اشتراک بگذارید.

things with

her

okay tell me first of all why do we need

a friendships

yes i have we need friends because

ما به دوستان نیاز داریم زیرا

friends are well pushers and we

دوستان به خوبی فشار می آورند و

we may find hesitation while sharing

ممکن است در هنگام به اشتراک گذاشتن

things with our parents but we may we

چیزها با والدین خود دچار تردید شویم، اما ممکن است

will never find hesitation and

هرگز تردید و

hesitation sharing things with our best

تردید در به اشتراک گذاشتن چیزها با بهترین

friends and without the fear of being

دوستان خود نداشته باشیم و بدون ترس از

judged

قضاوت شدن

how about you sir what is your opinion

در مورد شما چه می گویید. نظر

about this yeah same thing when you say

در مورد این بله همان چیزی است که وقتی می گویید

that's right when i was small so i used

درست است وقتی کوچک بودم، بنابراین من

to talk many things with my friends that

با دوستانم خیلی چیزها صحبت می کردم که

i could not talk

نمی توانستم صحبت کنم

could not spoken to my parents uh anyone

نمی توانستم با پدر و مادرم صحبت کنم اوه کسی

think any an example

فکر می کند مثالی می زند

do you tell me what was the thing that

آیا شما به من بگویید موضوع چیست؟ که

you shared with your friends

با دوستان خود به اشتراک گذاشتید،

i

i don't think this thing could have come

فکر نمی‌کنم این موضوع برای

to me because i don't have a big friend

من پیش بیاید، زیرا من

circle in school too so i generally

در مدرسه نیز حلقه دوستان بزرگی ندارم، بنابراین معمولاً

share everything which i can it is the

همه چیزهایی را که می‌توانم به اشتراک می‌گذارم،

opposite for me the things i cannot

چیزهایی که نمی‌توانم به

share with my friends i should have

اشتراک بگذارم برعکس است. با دوستانم باید h از

their parents because to

پدر و مادر خود دوری می کنند زیرا

the bitter truth about me is that i have

حقیقت تلخ در مورد من این است که من

friends but i'm not

دوستانی دارم اما

in touch with them you don't trust them

با آنها در ارتباط نیستم شما به آنها اعتماد ندارید این چیزی است که

that's what you're saying no uh yes i

شما می گویید نه آه بله من

don't trust because

اعتماد ندارم زیرا

the human mind doesn't stay in a

ذهن انسان اعتماد نمی کند. از نظر آماری در یک

particular place statistically

مکان خاص بمانم

flickering because first i had a good

چون اول یک دوست خوب داشتم،

friend but later now she's not my friend

اما بعداً او خیلی دوست من نیست،

much but but now she uh there's not that

اما اکنون او

friendship there is friendship but not

دوستی وجود ندارد، دوستی وجود دارد، اما نه

that much friendship she's in another

آنقدر دوستی که در دیگری وجود دارد،

i think i can say so i'm not

فکر می کنم می توانم بگویم همینطور است. من نمی توانم به

i don't trust people very easily so

راحتی به مردم اعتماد کنم، بنابراین می

i can say i don't have any true truthful

توانم بگویم هیچ دوست صادق واقعی ندارم،

friend can you tell what are the

می توانید بگویید

qualities of a good friend or best

یک دوست خوب یا بهترین دوست چه ویژگی هایی دارد،

friend

a good friend should be good should be

یک دوست خوب باید خوب باشد،

uh trustable he should be

او باید قابل اعتماد باشد.

uh he should be a person should share

او باید یک نفر باشد باید

the things with the best friend without

چیزها را با بهترین دوست بدون

the fear of being judged the best friend

ترس از قضاوت شدن در میان بگذارد بهترین دوست

should help in the times of need in this

باید در مواقع ضروری کمک کند در این

world there are friends who are fair

دنیا دوستانی هستند که

weather friends but a true friend should

دوستان هوای مطبوع هستند اما یک دوست واقعی نباید یک دوست واقعی

not be a fair brother friend he should

باشد. برادر منصف دوست او باید

go

برود

you should be with the friend in thick

شما باید با فر به

and thin ways

روش های ضخیم و نازک

yeah you are right so you have to be

بله شما درست می گویید بنابراین باید

very careful with

بسیار مراقب باشید با

fair weather friends they can change

دوستان آب و هوای خوب آنها می توانند تغییر کنند آنها

they will behave like your friends but

مانند دوستان شما رفتار می کنند اما

they won't be friends okay

آنها دوست نخواهند بود خوب

and you're right that

و شما درست می گویید که

friends is like

دوستان مانند

always

همیشه

shares with or supports us always in

با آنها به اشتراک می گذارند یا از ما حمایت می کند همیشه

like a

مثل یک

thick container in the conditions of the

ظرف ضخیم در شرایط

container right okay so

کانتینر درست است پس

sir

آقا آیا

is there any situation with you which

شرایطی برای شما وجود دارد که

you could not as you said many such

نتوانید همانطور که گفتید چنین

situations happen to you so can you say

موقعیت هایی برای شما اتفاق می افتد بنابراین می توانید بگویید

that

one or three one or two of the

یکی سه یکی دو مورد از

situations which you could not say to uh

موقعیت‌هایی که نمی‌توانستید به

your parents but you could say to your

والدینتان بگویید، اما می‌توانید به دوستانتان بگویید

friends

like i i can remember an incident

مثل اینکه من می‌توانم یک حادثه را به یاد بیاورم

incident sense

احساس می‌کنم

i fought with a person okay i

با یک نفر دعوا کردم، خوب،

i mean badly if i i fought with him and

منظورم بدی است اگر با او دعوا کردم و

then that thing that i could not

بعد آن چیزی که نتوانستم

stop

متوقفش کنم،

did you have a

انجام دادم.

mental fight or a

دعوای ذهنی کردی یا

did you fight with your words that

دعوا کردی با حرفات

really fight with hands and you said

واقعا با دست دعوا کردی و گفتی

mental fight what was that

دعوای روحی چی بود اون

mental fight means

دعوای روانی یعنی

speaking and fighting speaking of the

حرف زدن و دعوا صحبت کردن از

word fight verbal fight you can say

کلمه دعوا دعوای لفظی می تونی

about the fight or physical fight

در مورد دعوا یا دعوا فیزیکی بگی

against him did you have a verbal fight

در مقابل او دعوای لفظی داشتی

or a physical fight and i actually i was

یا دعوای فیزیکی و من در واقع

coming from my school and then i was

از مدرسه ام می آمدم و بعد

waiting and what happened somebody

منتظر بودم که چه اتفاقی افتاد یک نفر

turned to my shoulder and then i when i

به سمت شانه من چرخید و من وقتی

turned it the person was standing with

آن را چرخاندم آن شخص با من ایستاده بود

me

okay then we argued and then he paused

خوب پس ما دعوا کرد و بعد به همین شکل مکث کرد،

it like this the moment he pointed me i

لحظه ای که به من اشاره کرد، من

brought my hand like this so the his

دستم را اینطور آوردم تا

punch hit here and then when i brought

مشتش به اینجا اصابت کرد و بعد وقتی

it and i pushed him back so he fell down

آن را آوردم و هلش دادم و او را عقب زدم

again that so it happened like that okay

تا دوباره زمین بخورد که اینطوری شد، خوب پس اتفاقی که افتاد،

so

that's what happened then many elders

خیلی از بزرگان

came and they separated us then next day

آمدند و ما را از هم جدا کردند، روز بعد

what happened he brought his friends

چه اتفاقی افتاد، او دوستانش را

okay or his friend so his brother i

خوب یا دوستش را آورد تا برادرش را

don't know who was there so i knew that

نمی دانم چه کسی آنجا بود، بنابراین می دانستم که

he would bring something so i also told

او چیزی می آورد، بنابراین به دوستانم هم گفتم

my friends that i may need you

که من ممکن است به شما نیاز داشته باشید

okay something happened yesterday and

که چیزی دیروز اتفاق افتاده است و

today

امروز

something's going to happen again

چیزی دوباره اتفاق می افتد،

so then i mean entire day next day i did

پس منظورم این است که تمام روز بعد من

nothing happened when i was coming from

هیچ اتفاقی نیفتاده است که از مدرسه می آمدم

school uh i was

آه. از

i mean i instead of taking the the

regular path i didn't go that way i knew

این طریق می دانستم

that if i go if i take that path those

که اگر بروم اگر من آن مسیر را انتخاب کنم، آن

people will be standing there so i

افراد آنجا خواهند ایستاد، بنابراین من

didn't take that path so what i do i

آن مسیر را نرفتم، پس چه می‌کنم،

took some of the path when i went other

زمانی که مسیر دیگری را رفتم، مقداری از مسیر را انتخاب کردم، آن‌وقت

path then what happened those guys came

چه اتفاقی افتاد، آن بچه‌ها از

turned off that side also

آن طرف خارج شدند، همچنین

okay i was alone

خوب من تنها بودم.

i was alone and no one was there to help

تنها بودم و هیچ کس آنجا نبود که به من کمک کند،

me

so even though i didn't get scared and

بنابراین حتی اگر من نترسیدم و

um he just uh man

اوم او فقط

so there were some four or five people

چهار یا پنج نفر بودند،

were there four or five uh boys over

چهار یا پنج پسر آنجا بودند،

there i could say they must be bullies

می توانم بگویم که آنها باید قلدر باشند

right

درست است.

bullies uh they would actually uh the

قلدرها اوه آنها در واقع اوه کسی هستند

person who the woman of the boy which

که زن پسری که

with whom i fought no

با او دعوا کردم نه

they were there

آنها آنجا بودند

i can say brothers or brothers friends

می توانم بگویم برادران یا برادران دوستان

they were there they were quite quite

آنها آنجا بودند آنها کاملاً

older than me

از من بزرگتر بودند

so i could not fight with them

بنابراین من نمی توانستم با آنها دعوا کنم.

so

i didn't say anything they were they

هر چیزی که بودند نگو که

surrounded me and they said many things

اطرافم را گرفته بودند و خیلی چیزها

to me could never ever do that where

به من می گفتند هرگز

like that they threatened me i didn't

نمی توانستم انجام بدهم که اینطور تهدیدم می کردند من

say anything because i was not in good

چیزی نگفتم چون شرایط خوبی نداشتم می

condition i can say not in an advantage

توانم بگویم در موقعیت برتر نیستم

position because if i fight with them

زیرا اگر من با آنها دعوا می کنم،

they all will fight they'll beat me so i

همه آنها خواهند جنگید، آنها مرا شکست خواهند داد، بنابراین من

kept quiet

qui نگه داشتم

and i listened them whatever they want

و من به آنها گوش دادم هرچه می خواهند

to say

بگویند،

then they relieved me

سپس آنها مرا راحت کردند، آنها

they didn't beat me actually

من را کتک نزدند، اوه آن

uh then because they say no they saw him

زمان چون می گویند نه، او را دیدند که

i was alone and i could not do anything

من تنها بودم و نمی توانستم کاری انجام دهم

if i had taken an eminem dude back then

اگر یک دوست امینم را گرفته بودم،

they could have done something

آنها می توانستند کاری انجام داده ام

so that's what these type of incidents i

که این نوع حوادث را

didn't share with my parents

با پدر و مادرم به اشتراک نگذاشتم

so these incidents i shared with my

پس این حوادث را با دوستانم در میان گذاشتم

friends

okay

and why did you share not with your

خوب است

و چرا شما با والدین خود در میان نمی گذارید که آنها

parents

what they could have done with this they

با این کار چه کاری می توانستند انجام دهند آنها

could have scolded me or i can say um

می توانستند من را سرزنش کنند یا من می توانم بگویم اوم

they could have disrespected me and like

آنها می توانستند به من بی احترامی کنند و مثل

now i that time i was going along

الان که من

to school okay

به مدرسه می رفتم خوب است

and um if i had shared those things with

و اگر آن چیزها را با

them then that means it will be a burden

آنها در میان می گذاشتم، این بدان معنی است که

for my parents they will drop me and

برای پدر و مادرم بار سنگینی خواهد بود که من را رها می کنند و

they'll pick me up from the school so

آنها را رها می کنند. من را از مدرسه بگیرید تا

that will be timeless for them so i

برای آنها بی انتها باشد، بنابراین

thought why to share those things now

فکر کردم که چرا الان آن چیزها را به اشتراک بگذارم

and nothing happened nothing matter

و هیچ اتفاقی نیفتاده است هیچ اتفاقی نیفتاده است

happened no

نه

correct

درست است

yeah if i share with them they will put

اگر با آنها به اشتراک بگذارم

more restrictions

محدودیت های بیشتری

on me

برای من ایجاد می کنند

they won't allow me to play

آنها به من اجازه نمی دهند

with them and you know one of the best

با آنها بازی کنید و یکی از بهترین ها را می شناسید

part of the friendship best friends

بخشی از دوستی صمیمی بود

but at this time your friends were not

اما در این زمان دوستان شما

with you so that day they were not there

با شما نبودند به طوری که آن روز آنها نبودند

but you know but they were supported to

اما می دانید اما آنها از من حمایت کردند آنها

me they they said yes because i did not

گفتند بله چون من

take that path i took other path

آن راه را نرفتم راه دیگری را انتخاب کردم

okay

but they were there with me for an

بسیار خوب

اما آنها یک روز کامل در مدرسه با من بودند

entire day of the school

but after the school they went to their

اما بعد از مدرسه به

own path because our route is different

مسیر خودشان رفتند زیرا مسیر ما متفاوت است.

i stay some other ways they stay some

other way so that's what it happened and

see best part of that that okay the same

همان

person with whom i fought he was my

کسی که با او دعوا کردم او همکلاسی من بود،

classmate okay

خوب است،

but after a few days we became friends

اما بعد از چند روز دوباره با هم دوست شدیم،

again

so the best part of that friendship or

بنابراین بهترین قسمت آن دوستی یا

best friend i can say we fight and again

بهترین دوست، می توانم بگویم دعوا می کنیم و دوباره

we come back and we forget the fights

برمی گردیم و دعواها را فراموش می کنیم که

what happened

چه اتفاقی افتاده است،

okay so

خوب پس

yeah

آره،

in your

you have your best friend is pawan right

تو بهترین دوستت رو داری پاوان درسته

yeah uh so in what he was best friendly

آره پس در چیزی که او بهترین دوست بود،

mike cole is actually changes in his

مایک کول در واقع تغییراتی در مدرسه اش دارد،

school

the friends will be different then when

دوستان متفاوت خواهند بود، سپس وقتی به

you go to college you'll find some new

کالج می روی، دوستان جدیدی پیدا می کنی،

friends

so in school when you are

بنابراین در مدرسه وقتی شما

some three years old can you remember

حدودا سه ساله هستید قدیمی می توانی به یاد بیاوری که

what was your last three years i don't

سه سال آخرت چه بوده است، یادم نیست،

remember i remember

sixth standard and then seventh eighth

استاندارد ششم را به خاطر می آورم و بعد از آن رتبه هفتم هشتم را به

after onwards okay tell me when your

بعد، خوب به من بگویید چه زمانی

sixth standard who was your best friend

استاندارد ششم شما که بهترین دوست شما بود،

six standard

my best friend he was my neighbor

بهترین دوست من، او همسایه من بود،

actually

در واقع

he used to play

او قبلا بازی کن

he was not my age he was not my uh not

او به سن من نبود او به من

hello to me he was younger to me okay

سلام نکرد او برای من کوچکتر بود خوب می

you see younger see a friendship doesn't

بینی جوانتر را ببین دوستی

matter age doesn't matter for friendship

مهم نیست سن برای دوستی مهم نیست

right you can be a friend with anybody

درست است می توانی با هرکسی دوست باشی

uh how many years old was your friend he

آه چند سال دوست شما قدیمی بود، او

was when i was six standard he was i

زمانی که من شش ساله بودم استاندارد بود، او

think in third standard

فکر می‌کنم در استاندارد سوم،

where i was staying now so

جایی که من الان در آنجا می‌ماندم، بنابراین

people were not there my

مردم آنجا نبودند،

kids don't we're not there much to have

بچه‌های من، ما برای داشتن دوستان زیاد آنجا نیستیم،

friends so okay

پس

that's all right we have to we have to

اشکالی ندارد. ما باید

the limited resources so i was having

منابع محدودی داشته باشیم، بنابراین من از

those type of those is

آن دسته از

group

kids so i was having friends with them

بچه های گروهی استفاده می کردم، بنابراین من با آنها دوستان داشتم

consider them okay but i think you tell

آنها را خوب در نظر می گرفتم، اما فکر می کنم شما به

me what about you

من بگویید در مورد شما چیست،

but i don't think the how uh i don't

اما من فکر نمی کنم چگونه اوه من

think making friends with small children

فکر نمی کنم دوست شدن با بچه های کوچک

and playing their games they want to

و انجام بازی های آنها که می خواهند

play it's a bit

بازی کنند i کمی

boring isn't it no it's not boring they

خسته کننده است، نه خسته کننده نیست، آنها

will say one thing that you play

یک چیز می گویند که شما

according to them or you make them play

طبق آنها بازی می کنید یا آنها را مجبور می کنید

according to us

مطابق با ما بازی کنند،

so what way would you choose

بنابراین چه راهی را انتخاب می کنید

so both way sometimes they will play the

تا هر دو طرف گاهی اوقات آنها

opportunity

فرصت

how to play with them according to their

بازی با آنها را پیدا کنند. آنها مطابق

way and sometimes they have to play with

روش خود و گاهی اوقات مجبور می شوند با روش من بازی کنند، خب بازی مورد علاقه

my way okay what was their favorite game

my favorite gay chess chess indoor game

chase and outdoor game cricket what

about you you tell me what about your

آنها چه بوده است.

friends how many friends do you have you

tell me an incident happens so that you

اتفاقی برای من رخ می دهد که شما

shared with them but could not share

با آنها در میان گذاشتید اما نتوانستید

with your parents ah there's no such

با والدین خود در میان بگذارید آه چنین

incident i shared with my friends but

اتفاقی وجود ندارد من با دوستانم به اشتراک گذاشتم اما

not my parents

نه پدر و مادرم

first of all there's no first interested

اول از همه هیچ علاقه ای

in my whole life till now till date

به تمام زندگی من تا به امروز وجود ندارد تا به امروز

i can say you still have time enough

می توانم بگویم شما هنوز وقت کافی دارم،

time i think

فکر می کنم

yes bye so i don't think i used but you

بله خداحافظ، بنابراین فکر نمی کنم استفاده کرده باشم، اما می

know the friendship

دانید که دوستی به

teaches you

شما وفاداری می آموزد،

loyalty

it is give loyalty and take loyalty in

در ایتالیا وفاداری بدهید و وفاداری بگیرید،

italy

yeah so

بله،

but sometimes it's really good

بنابراین گاهی اوقات

to have friends that too also true

داشتن دوستانی که دوستان واقعی هم هستند، واقعاً خوب است.

friends good friends but in this world i

دوستان خوبی هستم اما در این دنیا

don't think i have a true friend i had

فکر نمی کنم دوست واقعی داشته باشم که

in my classmate but

در همکلاسی ام داشتم اما

but

but

اما

after av

بعد از av اما

but after but now i don't stay with

بعد از آن اما اکنون

friends more in my school but but in my

بیشتر در مدرسه با دوستانم نمی مانم اما در

neighbor's places i have many friends

مکان های همسایه ام بسیاری دارم دوستان

but not

اما نه

true friend but not true friends true

دوست واقعی اما نه دوستان واقعی دوستان واقعی

friends

i mean that they're not um

منظورم این است که آنها نمی توانند

like they'll help in this and all we

در این کار کمک کنند و همه ما

just play for the further i just play

فقط برای ادامه بازی بازی می کنیم من فقط

for the sake of running

به خاطر دویدن بازی می کنم

because my father says you should do

زیرا پدرم می گوید شما باید

tricks of friendly or sick of playing

حقه بازی کنید دوستانه یا خسته از بازی کردن

for the sake of running i can play with

به خاطر دویدن من می توانم با

my siblings they mean a lot to me i

خواهر و برادرم بازی کنم آنها برای من اهمیت زیادی دارند.

don't need to play with any other anyone

else

but for the sake of running afterward on

the boring treadmill

i'm boring treadmills i cannot just

تردمیل من فقط نمی توانم

effort i cannot bear to run there for a

تلاش کنم نمی توانم تحمل کنم برای

long time which is 20 minutes but the

مدت طولانی که 20 دقیقه است در آنجا بدوم اما

same 20 minutes mean a one minute to me

همان 20 دقیقه برای من یک دقیقه است

if i run in the park because my mind

اگر در پارک بدوم زیرا ذهنم

will not be diverted to my running

به سمت دویدن من منحرف نمی شود.

portion how am i running i'm feeling

در حال دویدن من احساس

tired or not a bit tired or almost dead

خستگی می کنم یا کمی خسته یا تقریباً مرده هستم

it will be on the game we are playing so

در بازی ما بازی می کنیم خواهد بود ng بنابراین

it will be easy to run so how long do

اجرای آن آسان خواهد بود پس چقدر

you play in the game

در بازی

one or two one and one and a half hours

یک یا دو یک ساعت و نیم بازی می کنید

but not continuous running run run run

اما نه دویدن مداوم run run run

but sometimes we don't play run only

اما گاهی اوقات ما اجرا نمی کنیم فقط اجرا را

much see in the game you are running

زیاد ببینید در بازی شما هستید دویدن

intermittently

متناوب

okay in treadmill you have to run

خوب در تردمیل باید به

continuously so what is the difference

طور مداوم بدوید، بنابراین تفاوت این است که

difference is this you'll burn more

calories in treadmill if you run

اگر به طور مداوم بدوید کالری بیشتری در تردمیل می سوزانید،

continuously if you are running like

اگر در حال دویدن هستید، مثل

what what game do you play

چه بازی هایی که یخ و آب بازی می کنید

ice and water

and there are three

و سه

best runners in our my game who run so

دونده برتر وجود دارد. در بازی من که آنقدر سریع می دوند

fast that also i'm telling you know they

که به شما می گویم می

will run or you will run intermittently

دوند یا شما به طور متناوب می دوید

you won't get sweat

عرق نمی کنید

ah i get a lot of sweat while going in

آه من هنگام رفتن در پارک زیاد عرق می کنم

the park rather than in the treadmill

نه روی

the treadmill i walk on the sixth speed

تردمیل. با سرعت ششم راه بروید

also you are playing the game only just

و فقط برای دویدن دارید بازی را انجام می دهید

for running yeah see running here you

بله ببینید اینجا

can run 20 minutes and you can finish

می توانید 20 دقیقه بدوید و می توانید

your job

کار خود را تمام کنید

and on

و در

on playing time you have to spend your

زمان بازی باید

time one or two hours

یک یا دو ساعت وقت خود را صرف کنید

then where is the time more time just

پس زمان کجاست زمان بیشتر فقط

a play

یک بازی

see do you know what playing is a very

ببینید آیا می دانید بازی چیست؟ یک

good see playing teaches many things

تماشای خوب بازی چیزهای زیادی را به

what it us a discipline okay and sharing

ما می آموزد که نظم و انضباط را به ما می آموزد خوب است و به اشتراک گذاشتن

okay yeah but i don't think playing

خوب است، بله، اما فکر نمی کنم بازی کردن به

teaches me discipline because in my game

من نظم و انضباط را می آموزد زیرا در بازی من

there's a lot of cheating but with me

تقلب زیادی وجود دارد اما با من

only

فقط به این

because i have because there are three

دلیل که من دارم چون تقریباً سه پسر وجود دارد.

boys almost at of my age are older to me

در سن من از من بزرگتر هستند

or in not much

یا

one or two months older to me but i

یک یا دو ماه از من بزرگتر هستند اما من

can't but the three boys are run very

نمی توانم اما این سه پسر خیلی سریع می دوند

fast

and what was your question i just forgot

و سوال شما چه بود من فقط فراموش کردم

what teaches you ah yeah i remember i

چه چیزی به شما یاد می دهد آه بله یادم می آید تازه

just got it but in that game

گرفتم اما در آن بازی

the it's just like a girl boy game and

دقیقاً مانند یک بازی پسرانه دخترانه است و

belong to the girls team where there is

متعلق به تیم دختران است که در آن

no one who runs fast but in the first

کسی نیست که سریع بدود اما در

term there are three people who run fast

ترم اول سه نفر هستند که سریع می دوند

so the

تا

thing that they will not do they will

کاری را که انجام ندهند انجام دهند.

um

do

cheating when we have to catch they will

تقلب را انجام می دهیم زمانی که باید بگیریم، آنها

do lots and lots of pauses but when we

مکث های زیادی انجام می دهند، اما زمانی که ما

have to but when they have to catch us

مجبور شویم، اما زمانی که آنها مجبور به گرفتن ما هستند، این کار را

we won't do it we won't do many pauses i

نمی کنیم، ما مکث های زیادی انجام نمی دهیم،

in fact i avoid poison puzzles so you'll

در واقع من از پازل های سمی اجتناب می کنم، بنابراین شما.

be in different one team and they will

در یک تیم مختلف خواهند بود و آنها

be in different game right uh it's not

در بازی های متفاوتی خواهند بود، درست است که

real but it is it is not in the game but

واقعی نیست اما اینطور نیست در بازی اما

it is the reality the girls will be

واقعیت این است که دختران متفاوت خواهند بود،

different the boys will be different so

پسران متفاوت خواهند بود، بنابراین

you will be there in the girls team

شما در تیم دختران حضور خواهید داشت،

right yeah as i'm a girl so you you are

بله همانطور که من یک دختر هستم، بنابراین شما

having one team so what does it teach

یک تیم دارید، پس چه چیزی به

you it teaches you cooperation

شما یاد می دهد که به شما یاد می دهد شما همکاری کنید، اتحاد

okay

خوب است،

unity

so play is important visha see when

بنابراین بازی مهم است ویشا ببینید وقتی

you're there in team you'll learn

در تیم هستید چیزی یاد می گیرید

something

and then when you're there for quite a

و سپس وقتی برای

long time in a team

مدت طولانی در یک تیم هستید

and the girls who are their team members

و دخترانی که اعضای تیم آنها هستند،

they will be close to you and then

به آنها نزدیک می شوند. شما و سپس

eventually you'll become friend

در نهایت دوست خواهید شد

yeah but the girls team has more younger

بله، اما تیم دختران جوان تر هستند

but yes the youngerness doesn't matter

اما بله جوان بودن مهم نیست

as you told there's a person who is

همانطور که شما گفتید یک نفر است که

faster and just like me

سریعتر است و دقیقاً مانند من

in the

در

brain or mental skill she is almost like

مغز یا مهارت ذهنی او تقریباً شبیه

me but not much

من است. خیلی خوب نیست که

who's that um

اوم

does she study my sister's class who's

او در کلاس خواهر من درس می خواند که در

in

in certain standards yes second standard

استانداردهای خاصی است بله استاندارد دوم بله

yes you got right

درست متوجه شدید

so what is her name

پس اسمش چیست اوه

uh her name is samriddhi she

اسمش سامریدی است

she's a very nice and i can say she's

او خیلی خوب است و می توانم بگویم که او

also a bit

هم

cunning like me so you are coming closer

مثل من کمی حیله گر است. شما نزدیک تر می شوید

yeah there's a car in between uh that's

بله یک ماشین بین این دو وجود دارد آه که

the little boy will go from here and the

روشن است پسر از اینجا می رود و

small children who are just don't know

بچه های کوچکی که فقط نمی دانند

they will go from here but i will go

از اینجا خواهند رفت اما من

from here somebody will go from here and

از اینجا می روم یکی از اینجا می رود و

catch him from here

او را از اینجا می گیرد

and then you are learning something and

و بعد شما دارید چیزی یاد می گیرید و دارید من

you're becoming i mean coming close to

می شوید. یعنی به

them and you are becoming friends right

آنها نزدیک می شوی و درست با هم دوست می شوی

so it's good

پس خوب است

but you know see where see

اما می دانی ببینی کجا

running on treadmill also good thing

دویدن روی تردمیل هم خوب است

but in running in treadmill don't is it

اما در دویدن روی تردمیل اینطور نیست

isn't it boring

خسته کننده نیست

so how do you know i see other than

پس از کجا می دانی که من می بینم

playing what physical activity do you do

بازی کردن چه فعالیت بدنی انجام می دهی

oh my god what about yoga exercise i do

خدای من چه ورزش یوگا من یوگا انجام می دهم

yoga

how much time do you spend for that uh

چقدر برای آن وقت می گذاری

some 10 20 30 minutes

10 20 30 دقیقه

20 20 10 20 30 minutes yeah but it's

20 20 10 20 30 دقیقه بله اما

sometimes yeah 10 20 30 minutes

گاهی اوقات بله 10 20 30 دقیقه

approximately can you explain 10 20 30

تقریبا می شود توضیح دهید 10 20 30

minutes how

دقیقه چطور

is possible i never counted that one day

ممکن است من هرگز حساب نکردم که یک روز

10 then second 20 and 30.

10 و سپس دوم 20 و 30.

you should turn in 20 30.

باید به 20 30 تبدیل شوید.

it's like this that

اینطوری است که

i don't have fixed time because i have

من زمان ثابتی ندارم چون

my yoga portion is very a bit little bit

سهم یوگا من بسیار کمی است

but when i'm too lazy i take that little

اما وقتی خیلی تنبل هستم، آن

bit which must be taking five minutes it

مقدار کمی که باید پنج دقیقه طول بکشد را مصرف می کنم

will take five hours

پنج ساعت طول می کشد

so

بنابراین

it's bad i have long volume kapalbhati

بد است من حجم طولانی کاپالباتی

10 10 minutes so it will become 20 so if

10 10 دقیقه دارم بنابراین می شود 20 بنابراین اگر

i do yoga fast fast fast it will be 10

یوگا سریع و سریع انجام دهم 10

10 plus 20 30 but not continuously

10 به علاوه 20 30 می شود اما نه به طور مداوم

because i'll do the 10 minute part

زیرا قسمت 10 دقیقه ای را بعدا انجام خواهم داد

later and the 20 minute part later so

و قسمت 20 دقیقه بعد، پس

how long you have been doing yoga

چه مدت یوگا انجام داده اید

10 30 or 40 minutes no no i'm not

10 30 یا 40 دقیقه نه نه من

talking about everyday how long do you

در مورد هر روز صحبت نمی کنم چه مدت از زمانی که این یوگا را انجام داده اید

how much do you do what i'm telling you

چقدر آنچه را که به شما می گویم انجام می دهید

since when you have been doing this yoga

uh that would be a better question to

اوه این سوال بهتری است که

ask to my father i guess it happened one

از پدرم بپرسم، حدس می‌زنم این یک

year six months i don't know how to

سال و شش

calculate i don't know maybe one or two

years ago two years so do you learn

ماه اتفاق افتاده است.

something like you did you finally

بالاخره

change in yourself

after doing yoga after a long time

بعد از انجام یوگا بعد از مدت ها

before yoga you've been doing yoga so

قبل از یوگا در خودت تغییر کردی تو یوگا انجام می دادی پس

you were

one person and then after this many

یک نفر بودی و بعد از این چند

years you can say or months you can say

سال می تونی بگی یا ماه ها می تونی

did you find any change in yourself

بگی به خاطر یوگا تغییری در خودت پیدا کردی

because of

yoga yeah i go for a burden and myself

بله من به دنبال یک بار و خودم

and

و

i found

as a joke i found burden because i have

به عنوان یک شوخی متوجه شدم که باری را پیدا کردم زیرا باید کارهای

to do much and also i don't think i'm

زیادی انجام دهم و همچنین فکر نمی‌کنم

not much prompt to cold and cough

خیلی سریع سرماخورده و سرفه کنم،

now

okay that's the physical part and

خوب این بخش فیزیکی است و از نظر

mentally also if you do yoga it's a

ذهنی نیز اگر یوگا انجام می‌دهید، این یک

biting breathing exercise and it gives a

تمرین تنفسی گزنده است و

little bit more calm but i don't change

کمی آرامش بیشتری به شما می‌دهد، اما آرامش را تغییر نمی‌دهم. در حالی که کارهای معمولی انجام می دهم، به

peace but i don't do the peaceful way

روشی مسالمت آمیز عمل نکن، من

while doing normal i watch tv

تلویزیون تماشا می کنم

okay that means you are doing the sake

خوب، یعنی شما به

you're doing the sake of doing right

خاطر انجام درست

finishing time finishing all your day

زمان انجام دادن تمام روز خود را انجام می دهید،

yeah that means you're not sincere

بله، این بدان معناست که شما صادق نیستید

see when you do yoga which is with

ببینید وقتی یوگا انجام می دهید. با

seriousness and sincere

جدیت و صمیمیت

you will have advantages

مزایایی خواهید داشت

like

مثل

like you will feel change in yourself

اینکه تغییری را در خود احساس خواهید کرد آیا

have you experienced it yes of course

آن را تجربه کرده اید بله البته

i continuously did around three months

من به طور مداوم حدود سه ماه

four months

چهار ماه انجام دادم

i felt a change in myself

احساس کردم تغییری در خودم احساس کردم

i was more calm

آرام تر بودم

and

و

i mean you'll be a different person at

منظورم این است که شما یک اصلا آدم متفاوتی شدی

all how did you become yeah but i think

چطور شدی آره اما فکر می کنم

you we also can can you give me example

شما هم می تونیم می تونیم به من مثالی

of a good

از دوست خوب

bond friends

in the past

در گذشته بزنی

and as you you're my men is fond of

و چون تو مرد من هستی به

reading

خواندن

spiritual books

کتاب های معنوی علاقه مند هستی

yes okay you tell me in history or

بله خوب تو تاریخ به من بگو یا

whatever you read from that you just

هر چیزی که از آن می خوانید فقط

give me

two or three examples of

دو یا سه مثال به من بدهید

good friendship

دوستی خوب

in spiritual books anywhere in real life

در کتاب های معنوی در هر کجای زندگی واقعی

also kingdom

نیز پادشاهی

any movie you can say i don't watch

هر فیلمی که می توانید بگویید من فیلم نمی بینم

movies first of all i don't watch movies

اول از همه فیلم نمی بینم

and uh

و اوه

till i don't have okay

تا زمانی که خوب نیستم

that uh spiritual stories okay i

که اوه داستان های معنوی خوب

remember

یادم می آید

i remember a spiritual story as well as

یک داستان معنوی و همچنین

a story of a good friendship of a good

یک داستان از یک دوستی خوب از یک

friendship in a spiritual as well as

دوستی خوب در یک رابطه معنوی و همچنین

when i was second standard i

زمانی که من استاندارد دوم بودم،

heard a story now tell me so which one

یک داستان شنیدم حالا به من بگویید، بنابراین کدام یک را

should i tell you first do you prefer to

اول به شما بگویم آیا شما به

anyone

هر کسی ترجیح می دهید

and even the and my second standard i

و حتی استاندارد دوم من

heard there was a

شنیدم که یک

tortoise and

لاک پشت بود و

and a

یک

tortoise yeah

لاک پشت بله

and

and another friend i think it was a

و یک دوست دیگر فکر می کنم یک

rabbit perhaps they were they were

خرگوش بود شاید آنها با هم

friends yeah

دوست بودند بله

they were friends so once the cheetah

آنها دوست بودند بنابراین یک بار یوزپلنگ به

attacked them it was about to eat it was

آنها حمله کرد نزدیک بود که بخورد.

just

it was just crack

فقط کرک بود که

the rabbit ran away but the because of

خرگوش فرار کرد اما به دلیل

the slow secret of the taught us the

راز کندی که به ما یاد داد

tortoise couldn't read the cheetah

لاک پشت نمی توانست بخواند یوزپلنگ

caught him and it imminently went into

او را گرفت و بلافاصله داخل

its shell the cheetah was not leaving

پوسته اش رفت، یوزپلنگ او را رها نکرد و

him scratching the shell but

پوسته را خراش داد اما

all his efforts went in vain

تمام تلاشش تمام شد. بیهوده

so

so the rabbit thought of an idea he came

بنابراین خرگوش تی با فکری

to the cheetah and said if you throw

به سراغ یوزپلنگ آمد و گفت اگر

this tartus in the water it will its

این تارتوس را در آب بیندازید،

shell will melt and you can eat him

پوسته اش آب می شود و می توانید او را به قدری احمقانه بخورید.

so foolishly the cheetah threw the

turtles in the water and

it ran away okay

then

no where is the friendship coming to

دوستی که در

picture here yeah here

اینجا به تصویر می‌کشد بله اینجا

the friendship coming in the picture is

دوستی که در تصویر می‌آید این است

that the rabbit helped taught us in the

که خرگوش به ما کمک کرد در شرایط سخت به ما یاد داد،

difficult

situation okay he cheated a cheetah

خوب او یک یوزپلنگ را فریب داد

he was not a friend of cheetah but in

او دوست یوزپلنگ نبود اما در

fact he was a friend of a

واقع او دوست یک

tortoise

لاک پشت بود

yeah yeah you and this is not about

بله بله شما و این در مورد

spirituality okay bring order give me

معنویت نیست خوب دستور بیاورید

some examples from the spiritual your

چند نمونه از

ms

not myths it's not a myth

معنویات را به من بدهید.

and

i have heard

that

in a story where there was a person

called krishna and another person called

sudama they had a very good friendship

from beginning of their

آغاز دوران

from beginning a childhood once when

کودکی آنها از آغاز کودکی یک بار وقتی

krishna went very far sudama still

کریشنا خیلی دور رفت سوداما هنوز

remembered him and then they came and

او را به یاد می آورد و بعد آمدند و

krishna also didn't forget him

کریشنا نیز او را فراموش نکرد

krishna didn't forget him

کریشنا او را فراموش نکرد

see when his dhamma and sudama was in

ببیند چه زمانی دماما و سوداما

trouble so he came to krishna for him

او به دردسر افتاده است. آمی به کریشنا برای او

krishna helped him

کریشنا به او کمک کرد

but you tell me when krishna was his

اما شما به من بگویید وقتی کریشنا

friends of why did krishna not go to him

دوستانش بود چرا کریشنا برای کمک نزد او نرفت آره او

to help yeah he was busy

مشغول بود

was in trouble so he came

مشکل داشت پس آمد

to meet

تا ملاقات کند

why didn't krishna go

چرا کریشنا

to him and

نزد او نرفت و منظورم این است که

i

i mean it was always all problems

همیشه همه مشکلات بود

he did not what was that friendship

او نمی دانست دوستی چیست.

this is the first time when some adult

این اولین باری است که یک فرد بزرگسال از

is asking a child a question you have to

کودک سوالی می پرسد شما باید به

tell me you you want to give the example

من بگویید که می خواهید مثال بزنید

of like there are good friends so

مانند دوستان خوبی وجود دارد بنابراین

krishna okay sudama went to krishna

کریشنا باشه سوداما رفت کریشنا

because he was a friend

چون دوست بود

uh because it must be it must be because

اوه چون باید اینطور باشه چون

krishna was very busy with the

کریشنا خیلی سرش شلوغ بود

his wife

زنش

was busy with his wife because he was

با همسرش شلوغ بود چون انبوه

heavy so many vibes how many hours he

حال و هوای زیادی داشت چند ساعت داشت

was doing sixteen thousand one hundred

شانزده هزار و صد

and eight oh my god

و هشت کار میکرد خدای من

nowadays we cannot handle my wife and he

این روزها ما نمی توانیم همسرم را اداره کنیم و او

was having so many wives so he was busy

زن های زیادی داشت، بنابراین

with his wives so that's why he couldn't

با همسرانش مشغول بود، به همین دلیل نمی توانست

go right yeah

درست پیش برود، بله

okay so any other example you give me

خوب، بنابراین هر مثال دیگری که شما به من بدهید،

okay this is a

خوب این یک

krishna leela i can say

کریشنا لیلا است، می توانم بگویم

krishna and arjun also was friends yeah

کریشنا و ارجون همچنین دوستانم بله

i also knew that that

من هم می دانستم که

i was thinking

لاغر هستم پادشاه

seeing that also they were so close you

با دیدن اینکه آنها هم خیلی به هم نزدیک بودند شما

can say when you see one part of one

می توانید وقتی یک بخش از یک مزیت را می بینید بگویید

advantage or you can say quality of good

یا می توانید بگویید کیفیت

friend is that he will take you in the

دوست خوب این است که شما را به راه درست می برد

right path

yeah he will

بله او

make you away from uh evil right yes so

شما را از شر دور می کند بله درست است.

that's what krishna did with

کریشنا با او چه کرد

him i didn't say that i don't want to

من نگفتم که نمی خواهم بجنگم

fight

but then krishna

اما بعد کریشنا به

gave him lesson which is also known as

او درسی داد که به باگاواد گیتا نیز معروف است

bhagavad-gita and then

و سپس

and he

و او

uh

cleared his all doubts and fog in front

همه تردیدها و مه خود را از جلوی چشمانش پاک کرد

of his eyes and then he was clear from

و سپس او از نظر

his i mean clear

خودش واضح بود منظورش این است که

his mind that what he should do

ذهنش را پاک کند که چه کاری باید انجام دهد

yes

بله این همان چیزی است که

that's what this is one uh second

یک

example any other example

مثال دوم است هر مثال دیگری

see i'm giving okay you give one example

ببینید من می گویم خوب شما یک مثال بزنید

second one i give krishna now third one

دومی من کریشنا را می دهم حالا سومی

this one this is

این یکی این

example could be

مثال است می‌توانم

[Music]

[موسیقی] ام آه بگذار

um

ah let me think it's uh

فکر کنم اوه

the third example of friendship

سومین مثال دوستی

could be

می‌تواند این باشد که

i can't remember

نمی‌توانم به یاد بیاورم

i'll remember a story about friendship

داستانی در مورد دوستی به خاطر نمی‌آورم.

i don't remember any other you tell me

from ramana park you can say ramayana

not only in mahabharata

فقط در ماهابهاراتا

okay let me think from ramayan

باشه بذار از رامایان فکر کنم

i also remember rama's friends with a

دوستان راما هم با یه

person

پر به یاد دارم پسری

who was helping when him when he was in

که وقتی در جنگل بود به او کمک می کرد،

the forest

okay tell me the name

باشه اسمش را به من بگو من چیزی

name i don't remember

یادم نمی آید که

something starting from you i guess see

از تو شروع شود، حدس می زنم ببینم

uh in when he was in forest

وقتی او در جنگل بود

uh he got friendship with

او با سوگریوا دوست شد

sugriva

see in friendship also one other

در دوستی هم یک چیز دیگر را ببین این است که

thing is that he

او به

you help him and in reciprocal he also

او کمک می‌کند و متقابلاً او نیز به

will help us

ما کمک می‌کند تا

okay so like helping each other

خوب باشیم، مانند کمک به همدیگر،

okay supporting and encouraging each

خوب حمایت و تشویق همدیگر،

other

so when he when he got around met yes

بنابراین وقتی او در اطراف ملاقات کرد بله،

so he promised that i'll help you you

بنابراین او قول داد که به شما کمک می‌کنم

help me yeah so green was a friend of

به من کمک کنید بله خیلی سبز دوست

hanuman right

هانومان بود درست او

he was not a friend of mine

دوست من نبود من

i

you were working under him

شما زیر نظر او کار می کردید

but why

اما

what why sugury was a king

چرا سوگوری پادشاه بود

but bali

اما بالی

took his kingdom that is

پادشاهی او را گرفت که این

one part

یک قسمت

okay so what see i'm giving this good

اشکالی ندارد پس چه می بینید که این

friendship example between ram and

دوستی خوب را بین قوچ می زنم و

sugriva see ram told that i'll help you

سوگریوا ببین قوچ گفت که من بهت

help me so like that they became friends

کمک می کنم تا مثل اینکه با هم دوست شدند، اینطور

isn't it

نیست

then

when sugri went i mean rambo and told

وقتی سوگری رفت منظورم رامبو بود و گفت

that you go and fight with bali i'll

تو برو با بالی بجنگی من از

protect you i'll kill bali but then

تو محافظت می کنم بالی را می کشم اما بعد

first fight he could not kill and sugri

اول نبرد او نتوانست بکشد و سوگری

came and complained what it is what type

آمد و شکایت کرد که چه نوع است

of friend you are

از دوست تو هستی

and i went because you told me so i went

و من رفتم چون تو به من گفتی پس رفتم و

and i fought with him and you told that

با او دعوا کردم و تو گفتی که او را می

you'll kill him you didn't kill him huh

کشی تو او را نکشتی

then he explained him

پس او به او توضیح داد که

why he could not kill him because he did

چرا نمی تواند او را بکشد زیرا او

not distinguish between bali and

تشخیص نداده است. بین بالی و

secretary you didn't know who's bali

منشی شما نمیدونستید کی بالی کیه

who's

monkeys

میمونه به همین

so that's why he could not kill but then

دلیل نمیتونه بکشه ولی بعدش چی شد که

what happened then again second time he

بار دوم

went and then he killed so that means he

رفت و بعد کشت که یعنی

did it he

انجامش داد

he

helped him and now it was part of his

کمکش کرد و حالا بخشی از کمک او

help

to ram

به رام

so he also helped so they were close

پس او نیز کمک کرد بنابراین آنها دوستان صمیمی بودند

friends

they helped each other so in friends

آنها به یکدیگر کمک کردند بنابراین در دوستان

also

نیز

we help each other

ما به هم کمک می کنیم

we learn helping each other

یاد می گیریم که به هم کمک کنیم آیا این

isn't it the last question i want to

آخرین سوالی نیست که می

i want to ask you other than but when is

خواهم از شما بپرسم غیر از کی است

there any other fair weather friend you

هر دوست آب و هوای خوب دیگری وجود دارد که شما

have

fair feather fancy fair weather fans

هواداران هوای مطبوعی دارید

um i mean

، منظورم این است که

we don't know now who will be fair

ما اکنون نمی دانیم چه کسی هوای مطبوع خواهد داشت

weather and so that way i can say in

و به این ترتیب می توانم بگویم در

college or any in your life there will

دانشگاه یا هر کسی در زندگی شما

be many people

افراد زیادی با

they will treat they will behave like a

آنها رفتار خواهند کرد. آنها مانند یک دوست رفتار خواهند کرد،

friend but they won't be friends

اما اگر

like that have you come across any such

شما بیایید آنها چنین دوستی نخواهند داشت از هر

person who has just

کسی که

uh who has not helped you in a difficult

در شرایط سخت به شما کمک نکرده است بگذرید،

situation but you helped him in a

اما شما در شرایط سخت به او کمک کردید،

difficult situation yeah there are many

بله، افراد زیادی از این قبیل هستند،

people like that i don't want to give a

من نمی خواهم نامی بگذارم،

name

okay there are people that there are

خوب، افرادی هستند که

people who have done like that

افرادی هستند که وجود دارند. این کار را انجام داده ام

okay why i do not want to give the name

خوب است چرا نمی خواهم نامی را بگویم

why they mean they will come and fight

چرا منظور آنها این است که می آیند و

with me then

با من دعوا می کنند، پس

why should i do that you want me yeah

چرا باید این کار را بکنم که شما من را می خواهید بله

you want me to invite a fight

می خواهید من را به دعوا دعوت کنم

okay

خوب

you can kill me

می توانید من را بکشید

[Music]

[موسیقی]

it hurts to watch

دیدنش درد داره