Mull Over | Vocabulary Series | Havisha Rathore

So here I am with another video of the vocabulary Series. So, let's start without

بنابراین در اینجا من با یک ویدیوی دیگر از سری لغات هستم. بنابراین، بیایید بدون

a hitch. Yesterday, my mother was checking her fat, and after locking the door she

مشکل شروع کنیم. دیروز، مادرم داشت چربی‌هایش را چک می‌کرد و بعد از قفل کردن در، در حال

was also deciding her next diet plan that okay I don't like this so and so diet

تصمیم‌گیری برای برنامه‌ی غذایی بعدی‌اش بود که بسیار خوب، من از این برنامه غذایی فلانی خوشم نمی‌آید، به

plan I will shift to so and so diet plan and so forth many more things when

برنامه‌ی غذایی فلانی و خیلی چیزهای دیگر می‌روم. وقتی

suddenly a dark spell fell on my mother and someone knocked the door guess who

ناگهان طلسم تاریکی بر سر مادرم فرود آمد و کسی در را زد، حدس بزنید که این

could it be it was my sister and my mother said let me check my fat first

خواهر من است و مادرم گفت اجازه دهید

even before my sister could speak anything because whoever knocks the door

قبل از اینکه خواهرم چیزی بگوید، اول چربی‌هایم را چک کنم، زیرا هرکس در را

really heavily is my sister not even my father knocks the door so heavily as my

به شدت بکوبد خواهر من است. حتی پدرم به اندازه خواهرم در را نمی زند

sister does because my sister wants that her problems her things should be

زیرا خواهرم می خواهد که مشکلات او

attended to immediately right at the moment and by the knock at the door my

بلافاصله در همان لحظه رسیدگی شود و با ضربه زدن به در

mother could understand that it is my sister there and she frankly said let me

مادرم می توانست بفهمد که خواهر من آنجاست و او آنجاست. رک و پوست کنده گفت اجازه بدهید

check my fat first but my sis but but this argument was of no use because my

اول چربیم را چک کنم اما خواهرم را اما این بحث فایده ای نداشت چون

sister is way more intelligent than my mother or not intelligent clever would

خواهرم خیلی باهوش تر از مادرم است یا باهوش نیست

be a better way to describe that and my sister said

روش بهتری برای توصیف آن بود و خواهرم گفت

not today first you must bring me a nice dress for my friend's birthday

امروز نه اول باید یک لباس زیبا برای جشن تولد دوستم بیاور

party party then only will I let you check your fat and plan your diet plan now

و فقط به تو اجازه می دهم چربی هایت را چک کنی و برنامه غذایی ات را برنامه ریزی کنی، حالا

my mother could not say anything to this because she knew very well that if my

مادرم نمی توانست چیزی در این مورد بگوید، زیرا به خوبی می دانست که اگر

sister starts arguing it then she won't stop it until the decision favors her

خواهرم شروع به دعوا کند، این کار را می کند. آن را متوقف نکنید تا زمانی که تصمیم به نفع او باشد،

opinion so all that she could say was fine and so my mother went to the

بنابراین همه چیزهایی که او می توانست بگوید خوب بود و بنابراین مادرم به

shopping mall and selected a really beautiful dress for my sister it really

مرکز خرید رفت و یک لباس واقعاً زیبا برای خواهرم انتخاب کرد، واقعاً

it nearly took her half an hour to select the beautiful dress because my

تقریباً نیم ساعت طول کشید تا او لباس زیبا را انتخاب کرد زیرا

mother could not make choices so easily because she really doesn't know what

مادرم نمی‌توانست به این راحتی انتخاب کند، زیرا واقعاً نمی‌داند

kind of dress would my sister like after coming back home my mother found

خواهرم پس از بازگشت به خانه چه نوع لباسی را دوست دارد، مادرم متوجه شد

that my sister had gone out to play so she took the opportunity and as um and

که خواهرم برای بازی بیرون رفته است، بنابراین از فرصت استفاده کرد و

she started making her she and she started dressing herself up I think uh

او شروع به ساختن کرد. او و او شروع به لباس پوشیدن کردند، فکر می کنم

she had some work she had to go to her friend's house for something but I don't

او چند کار داشت که باید برای چیزی به خانه دوستش می رفت، اما نمی

know what but all what I know is that she was dressing herself up in her own

دانم چه چیزی، اما تنها چیزی که می دانم این است که او در

makeup room which is her sleeping room while my mother was busy deciding the

اتاق آرایش خودش لباس می پوشید. اتاق خواب اوست در حالی که مادرم مشغول تصمیم گیری

dress and decorating herself my sister knocked the door and broke her peace she

لباس و تزیین خود بود خواهرم در را زد و آرامشش را به هم زد و

shouted Mommy and Ma and said I don't like the dress you have bought me bring

فریاد زد مامان و مامان و گفت من لباسی را که برایم خریدی دوست ندارم

me another dress now my mother felt really angry at the comment and this

حالا مادرم احساس کرد لباس دیگری برایم بیاور. واقعا از این کامنت عصبانی شدم و این

time she decided to argue with my sister she said you did not allow me to mull

بار تصمیم گرفت با خواهرم دعوا کند و گفت تو به من اجازه ندادی

over my diet plan this morning at least now let me get ready for a party okay so

برنامه رژیم غذایی خود را امروز صبح در نظر بگیرم حداقل حالا بگذار برای یک مهمانی آماده شوم پس

my mother was getting ready for a party now I remember and suddenly my sister

مادرم برای مهمانی آماده می شود. حالا به یاد می آورم و ناگهان خواهرم دیگر

stopped saying anything because she heard a knock at the door somebody rang

چیزی نمی گوید چون صدای در زدن را شنید که کسی زنگ

the doorbell and she knew that at this time my friends must be calling me to

در را زد و می دانست که در این زمان دوستانم حتماً مرا صدا می کنند تا

play in the park and my sister knew it knew it very well and so she ended the

در پارک بازی کنم و خواهرم می دانست که خیلی خوب می داند و بنابراین او

conversation there where I would say she ended the argument there and my mother

مکالمه را در آنجا به پایان رساند که می توانم بگویم او بحث را در آنجا خاتمه داد و مادرم

was really happy that day because she had made a family record of winning one

آن روز واقعاً خوشحال بود زیرا او سابقه خانوادگی پیروزی در یک

argument with my sister because it's nearly impossible to do so however we

بحث را با خواهرم ثبت کرده بود زیرا انجام این کار تقریباً غیرممکن است اما ما

have found our criminal which is mull over but what does it mean mull over something

مجرم خود را پیدا کردیم. که قاطر است اما به چه معناست قاطر بر چیزی به

means to contemplate and what is contemplate contemplate means to think

معنای تأمل کردن است و آنچه که تعمق است به معنای دقیق فکر کردن در

carefully about something this mull can be linked to mule and what is mule this

مورد چیزی است که این قاطر را می توان به قاطر ربط داد و آنچه که قاطر است این

kind of animal is called mule so this is a mule and this mule reminds me an

گونه حیوان را قاطر می گویند پس این قاطر است و این قاطر من را به یاد

incident which occurred to me a few months ago when my grandfather came to

حادثه ای می اندازد که چند ماه پیش برای من رخ داد، زمانی که پدربزرگم

our house for a visit and here our means me and my family's in the busy city of

برای ملاقات به خانه ما آمد و در اینجا وسیله ما و خانواده ام در شهر شلوغ

bangaluru we found a mule cart we found a mule cart and so my mother thought

بنگلورو، یک گاری قاطر پیدا کردیم، یک گاری قاطر پیدا کردیم. مادرم فکر می‌کرد

that okay now here we we rarely see mule carts like this one so just for the sake

خوب حالا اینجا ما به ندرت گاری‌های قاطر را می‌بینیم، بنابراین فقط به خاطر

of experience let me tell my father to get onto that mule cart and seeing the

تجربه اجازه دهید به پدرم بگویم که سوار آن گاری قاطر شود و با دیدن

mule cart I asked my mother ma can I please get on that mule cart I want to

گاری قاطر از مادرم پرسیدم، می‌توانم لطفاً سوار آن شوم. گاری قاطر من می خواهم

go for one round but my mother said no my dear havisha because first your

برای یک دور بروم اما مادرم گفت نه حویشا عزیزم چون اول

grandfather should get on that mule cart you know he has come only for a few days

پدربزرگت باید سوار آن گاری قاطر شود می دانی که او فقط چند روزی است که به

in bangaluru so he must have a lot of fun right and saying this she shushed me

بنگورو آمده است پس باید خیلی خوش بگذرد و بگوید. این او مرا خاموش کرد

so my grandfather got on that mule cart and went all around the city but you

تا پدربزرگم سوار آن گاری قاطر شد و در شهر رفت و آمد کرد، اما می

know what he was thinking about he was thinking about his vote whether he

دانید که او به چه چیزی فکر می کرد در مورد رای خود فکر می کرد که آیا

should give his vote to this candidate or that candidate he was thinking about

باید رای خود را به این نامزد بدهد یا به آن نامزدی که به فکر

voting and in this way he lost the control of the mule and the mule went

رای دادن بود. به این ترتیب او کنترل قاطر را از دست داد و قاطر

throughout the city somewhere somewhere and my grandfather lost his way back

در شهر به جایی رفت و پدربزرگم راه بازگشت به

home and he did not even notice it it because my grandfather was so busy

خانه را گم کرد و حتی متوجه آن نشد زیرا پدربزرگم آنقدر مشغول

thinking about his vote that he forgot to control the mule where is he going

فکر کردن به رای خود بود که فراموش کرده بود کنترل کند. قاطر کجا می‌رود

and where is he not going and the mule was almost free to go anywhere in the

و کجا نمی‌رود و قاطر تقریباً آزاد بود که به هر نقطه‌ای از

city and he lost his way back to the place where my mother told him to meet

شهر برود و راه بازگشت به جایی را گم کرد که مادرم به او گفت که

there but my sincere mother found out that my grandfather has been missing for

آنجا ملاقات کنید، اما مادر مخلصم متوجه شد که پدربزرگم از

the past half an hour and so she was roaming in the city looking for my

نیم ساعت گذشته ناپدید شده است و به همین دلیل او در شهر به دنبال پدربزرگم می گشت،

grandfather but he was nowhere to be found at last she gave up and then she

اما او هیچ جا پیدا نمی شد، بالاخره تسلیم شد و سپس

saw at a distance my grandfather was coming with his mule cart thinking or I

از دور دید که پدربزرگم با گاری قاطرش می آید و فکر می کند یا

would say lost in his own world and obviously my mother would be angry that

میگم گم شده تو دنیای خودش و معلومه که مامانم عصبانی میشه که

oh my God oh my God why has he come so late I was so worried about him but

خدایا چرا دیر اومده من خیلی نگرانش بودم ولی

she could not speak anything because my grandfather is after all her father she

اون نمیتونست حرفی بزنه چون پدربزرگم بالاخره پدرش هست

cannot speak anything to him and so my grandfather was saved but then I meekly

نمیتونه هر چیزی با او صحبت کن و پدربزرگم نجات پیدا کرد، اما من با ملایمت

said to my mother mama can I get on that mule cart now and my mother clearly said no

به مادرم گفتم مامان می‌توانم اکنون سوار آن گاری قاطر شوم و مادرم به وضوح گفت نه،

because she thought that an elderly man like my grandfather got lost with a mule

زیرا فکر می‌کرد مرد مسنی مانند پدربزرگ من با گاری

cart then a child like me would obviously get lost with a mule cart and

قاطر گم شده است. کودکی مثل من بدیهی است که با گاری قاطر گم می شود و

where would I be found and so she clearly said no no my child no so what

من کجا پیدا می شوم و بنابراین او به وضوح گفت نه نه فرزندم نه پس

do we learn from this incident we have learned a hack through which we could

ما از این حادثه چه می آموزیم ما یک هک را یاد گرفتیم که از طریق آن می توانیم

link mull over to mule now here see my grandfather was thinking carefully about

مول را به قاطر پیوند دهیم. حالا اینجا ببینید که پدربزرگم داشت با دقت به

something on a mule cart so my grandfather was mulling over his vote on

چیزی در گاری قاطر فکر می کرد، بنابراین پدربزرگم در مورد رای خود در مورد گاری قاطر فکر می کرد.

a mule cart Mull and mule mull over and mule isn't it really very interesting I hope

you've got it and here I want to tell you one more thing now this is one point

می خواهم یک چیز دیگر را به شما بگویم حالا این یک نکته است

now the second part which I want to show you is that my mother was also mulling

حالا قسمت دومی که می خواهم به شما نشان دهم این است که مادرم هم داشت فکر می کرد که پدرم

over that where is my father where is my father my mother was also mulling over

کجاست پدرم کجاست مادرم هم

like that she was thinking carefully that oh my God where could he have gone

همینطور فکر می کرد. با احتیاط که اوه خدای من او کجا می توانست برود

not in the market not on the highway where so she was also mulling over so in

نه در بازار نه در بزرگراه که در آن او نیز فکر می کرد، بنابراین در

this story many people were mulling over because of that mule isn't it I hope you

این داستان بسیاری از مردم به خاطر آن قاطر فکر می کردند، نه امیدوارم

have liked this information if yes then don't forget to like share and subscribe

این اطلاعات را دوست داشته باشید. بله پس فراموش نکنید که به اشتراک بگذارید و

to this channel byebye see you in the next video

در این کانال مشترک شوید خداحافظ شما را در ویدیوی بعدی می بینم