'CHEAP as CHIPS' - 'Sale' words and phrases - English Addict - EP 258 - Sunday 23rd July 2023

Welcome to today's livestream.

به پخش زنده امروز خوش آمدید.

I hope you are feeling well.

امیدوارم حالتون خوب باشه

Thank you.

متشکرم.

Thank you very much.

بسیار از شما متشکرم.

Thank you so much.

خیلی ممنونم.

Oh, wasn't that lovely?

اوه، این دوست داشتنی نبود؟

We got some applause today.

امروز کمی تشویق شدیم

Well, it's about time. It is about time.

خوب، زمان آن فرا رسیده است. زمان آن فرا رسیده است.

But don't be so shy.

اما اینقدر خجالتی نباش

Why are you so far away? Don't be so shy.

چرا تو آنقدر دور هستی؟ اینقدر خجالتی نباش بیا

Come on. Come close.

دیگه. نزدیک شدن.

Closer than that.

نزدیکتر از آن

You don't have to be so nervous and shy.

لازم نیست خیلی عصبی و خجالتی باشید.

We are lovely here on this YouTube channel.

ما اینجا در این کانال یوتیوب دوست داشتنی هستیم.

Hi, everybody.

سلام به همه.

Yes, Luke.

بله، لوک.

We're not supposed to be having that yet.

ما هنوز قرار نیست آن را داشته باشیم.

Where there is second Steve.

جایی که استیو دوم وجود دارد.

You say this is it.

شما می گویید همین است.

You say, This is why I like to be completely prepared before we start.

شما می گویید، به همین دلیل است که من دوست دارم قبل از شروع کار کاملاً آماده باشم .

I don't know what you're doing, Mr.

من نمی دانم شما چه کار می کنید، آقای

Duncan, so I'll say hello. Hello, everybody.

دانکن، پس من سلام می کنم. سلام به همه.

This is your fault, by the way. It's not my fault at all.

اتفاقاً این تقصیر شماست. اصلا تقصیر من نیست

It always blames me when the technology goes wrong.

همیشه وقتی تکنولوژی اشتباه می شود مرا سرزنش می کند.

No, you weren't here.

نه تو اینجا نبودی

I normally get this stuff set up, but you weren't even insisted.

من معمولاً این موارد را تنظیم می کنم، اما شما حتی اصرار هم نکردید.

Well, I thought I was already doing the countdown on,

خب، فکر می‌کردم از قبل شمارش معکوس را انجام می‌دادم،

and Steve wasn't

و استیو

here, and I was thinking, Well, Steve, what's that got to do with anything?

اینجا نبود، و داشتم فکر می‌کردم، خوب استیو، چه ربطی به چیزی دارد؟

Well, because I'm here now.

خوب، چون الان اینجا هستم.

I mean, yeah, it was on time that you weren't.

منظورم این است که، بله، به موقع بود که شما نبودید.

I was getting the mail ready.

داشتم نامه را آماده می کردم.

If we didn't get the mail ready, we wouldn't eat tonight, Mr.

اگر نامه را آماده نمی کردیم، امشب غذا نمی خوردیم، آقای

Steve. Right. Enough of that.

استیو. درست. بسه دیگه

I said to withdraw.

گفتم عقب نشینی کنم.

Attention to things when they get wrong.

به چیزهایی که اشتباه می کنند توجه کنید.

Just carry on the professional career, because I'm professional and I worry when things go wrong.

فقط حرفه حرفه ای را ادامه دهید، زیرا من حرفه ای هستم و وقتی همه چیز اشتباه می شود نگران هستم.

Well, this is a good start.

خوب، این شروع خوبی است. می

You see, this is the sort of thing you're going to have.

بینید، این همان چیزی است که شما خواهید داشت.

Hi, everybody.

سلام به همه.

My name's Mr. Duncan.

اسم من آقای دانکن است.

Sorry.

متاسف.

I'm Mr. Steve.

من آقای استیو هستم.

I don't understand this already.

من این را قبلاً نمی فهمم

Okay. Is it.

باشه. آیا آن است.

Do you want to start again, Mr. Duncan?

آیا می خواهید دوباره شروع کنید، آقای دانکن؟

No, not really.

نه، نه واقعا.

Anyway, here we go.

به هر حال، ما به اینجا می رویم.

Together again. After a very busy week.

دوباره با هم. بعد از یک هفته بسیار شلوغ

And a very strange week.

و یک هفته بسیار عجیب

Because I've been away.

چون دور بودم

Mr. Steve's been busy with his work, haven't you?

آقای استیو مشغول کارش بوده، اینطور نیست؟

You've been busy with your new job.

شما مشغول کار جدید خود بوده اید.

You're still not sure whether you want to do it or not.

شما هنوز مطمئن نیستید که آیا می خواهید این کار را انجام دهید یا نه.

It's a bit late now, to be honest about the training. So.

راستش را بخواهید در مورد تمرینات الان کمی دیر شده است. بنابراین.

And I passed all that, so I might as well carry on for a bit longer.

و من همه اینها را پشت سر گذاشتم، بنابراین ممکن است برای مدتی بیشتر ادامه دهم.

Did you pass?

قبول شدی؟

Yes. Yes, I did go through everything.

آره. بله، همه چیز را پشت سر گذاشتم.

So, yeah, I'm now safe to go and sell my wares

بنابراین، بله، من اکنون با خیال راحت بروم و اجناس خود را

to my customers because that's what this has been about, is Steve's new job.

به مشتریانم بفروشم، زیرا این همان چیزی است که کار جدید استیو است.

It's decided to become a rag'n'bone man, going around the streets,

تصمیم گرفته شده که تبدیل به مردی شود که در خیابان ها می چرخد،

collecting people's old junk and rubbish.

زباله ها و زباله های قدیمی مردم را جمع آوری می کند.

And the house arrives on Monday.

و خانه روز دوشنبه می رسد.

Well, Sir Paul, Christine has had a bike accident. No.

خب، سر پل، کریستین تصادف کرده است. نه.

That's what she's saying here.

این چیزی است که او اینجا می گوید.

The ground gave way and formed a hole and she fell into it.

زمین تسلیم شد و سوراخی ایجاد کرد و او در آن افتاد.

Uh, didn't break anything.

اوه، چیزی نشکست.

Some abrasions on my nose.

مقداری خراش روی بینی ام

Very sorry to hear that, Christine,

بسیار متاسفم که این را می شنوم، کریستین،

because we know that you love bike riding.

زیرا می دانیم که شما عاشق دوچرخه سواری هستید.

Well, I hope it doesn't put you off.

خوب، امیدوارم شما را ناامید نکند.

Uh, Hull's opening up on the road.

اوه، هال در جاده باز می شود.

Is it a sink hole?

آیا سوراخ سینک است؟

They call it a sink hole, I think.

فکر می کنم به آن می گویند سوراخ سینک.

But good job that you weren't seriously injured. Yes.

ولی خوبه که صدمه جدی ندیدی آره.

Maybe there was too much rain.

شاید باران خیلی زیاد بود.

Or maybe there was too much dryness.

یا شاید هم خشکی زیاد بود.

Perhaps.

شاید.

Everyone talking about the weather here,

هرکسی که در مورد آب و هوای اینجا صحبت می کند،

by the way, I know we like talking about the weather in England

اتفاقاً، من می دانم که ما دوست داریم در مورد آب و هوای انگلیس صحبت کنیم،

because it is an obsession of ours, if I was honest with you.

زیرا اگر با شما صادق باشم، این یک وسواس فکری ماست.

We are having a rather wet weekend.

آخر هفته نسبتاً مرطوبی داریم.

But we had lovely weather last week.

اما هفته گذشته هوای خوبی داشتیم.

I was down in London last week and Mr.

من هفته گذشته در لندن بودم و آقای

Steve was also in London, but a different part of London.

استیو نیز در لندن بود، اما در قسمت دیگری از لندن.

He was doing his training and whilst he was doing that

او در حال انجام تمریناتش بود و در حین انجام این کار

I decided to take a little wander around London.

تصمیم گرفتم کمی در لندن پرسه بزنم. در

Here are some quick video clips that I recorded, just very quick ones.

اینجا چند کلیپ ویدیویی سریع وجود دارد که من ضبط کردم، فقط کلیپ های بسیار سریع.

So there I am.

پس من آنجا هستم.

You can't see me because I'm behind the camera, but

شما نمی توانید من را ببینید زیرا من پشت دوربین هستم، اما

they're the Houses of Parliament.

آنها مجلس هستند.

Oh well. Well, that's exciting. Mr. Duncan.

اوه خوب خوب، این هیجان انگیز است. آقای دانکن

I don't think I've ever seen it.

فکر نمی کنم تا به حال آن را ندیده باشم.

Big Ben.

بیگ بن.

Yes, Which, of course, is the bell.

بله، که، البته، زنگ است.

Not the clock tower.

نه برج ساعت

The clock tower, of course, is called the Elizabeth.

برج ساعت البته الیزابت نام دارد.

The second clock tower used to be called the Stevenson Clock Tower.

برج ساعت دوم در گذشته برج ساعت استیونسون نام داشت. آیا می

Did you know that?

دانستید که؟

I didn't actually named after the the works manager who actually

من در واقع نام مدیر کار را که در واقع

had something to do with the the actual clock tower.

کاری با برج ساعت واقعی داشت، نبردم.

Anyway.

به هر حال. یک

Another image.

تصویر دیگر.

This is a familiar place, Steve, but a very unusual angle

این یک مکان آشنا است، استیو، اما یک زاویه بسیار غیر معمول

is that Buckingham Palace?

آن کاخ باکینگهام است؟

It is.

این است.

It's Buckingham Palace taken from Green Park.

این کاخ باکینگهام است که از گرین پارک گرفته شده است.

And that is a partly it's very close to Buckingham Palace.

و این تا حدی به کاخ باکینگهام بسیار نزدیک است.

And as you can see, you can see that.

و همانطور که می بینید، می توانید آن را ببینید.

Yes, look at that.

بله، به آن نگاه کنید.

It's very pretty. It's very, very unusual.

این خیلی زیباست. خیلی خیلی غیرعادی است.

The back of it. That's the front.

پشت آن. اون جلو.

But looking looking from one of the lakes, actually, I think it's St James's Park.

اما از یکی از دریاچه ها نگاه می کنم، در واقع فکر می کنم پارک سنت جیمز است.

I beg your pardon.

ببخشید.

And another one. Another.

و یکی دیگر. یکی دیگر.

Can you guess where this is, Steve.

می تونی حدس بزنی اینجا کجاست، استیو.

Where is this?

اینجا کجاست؟

Lots of people crowding outside big iron gates.

افراد زیادی بیرون دروازه‌های بزرگ آهنی جمع شده‌اند.

I think I've seen that on television.

فکر می کنم آن را در تلویزیون دیده ام. به

That looks like the entrance to Downing Street.

نظر می رسد ورودی خیابان داونینگ است. بدون شک

It is indeed to me where the p m and his chancellor

برای من واقعاً جایی است که رهبر و صدراعظم او

live and a few other high

و چند مقام عالی رتبه دیگر در کجا زندگی می کنند

ranking officials, no doubt. Hmm.

. هوم

Um, so right,

اوم، البته درست است

of course.

Is high security there always?

.

آیا امنیت بالا همیشه وجود دارد؟

There were police everywhere.

همه جا پلیس بود.

So where is this?

پس این کجاست؟

I don't know where that is, Mr.

من نمی دانم کجاست، آقای

Duncan.

دانکن.

It too big towers.

این برج خیلی بزرگ است.

It's some kind of church.

این یک نوع کلیسا است.

This is the place where royal marriages take place.

اینجا محل ازدواج سلطنتی است.

Simply Cathedral.

به سادگی کلیسای جامع.

Westminster Abbey.

ابی وست مینستر اینجا

It's Westminster Abbey, not St Paul's.

کلیسای وست مینستر است، نه سنت پل.

That's a round dome, too.

اون هم یه گنبد گرد

It has got a big dome on top.

بالای آن گنبد بزرگی دارد.

So yes, it's.

پس بله، اینطور است.

It's Westminster Abbey with the that's the one with the black and white

این کلیسای وست مینستر است با کاشی های سیاه و سفید

tiles on the floor isn't it.

روی زمین، اینطور نیست.

I think I, I didn't go inside.

فکر کنم داخل نشدم

I think that is the one with the black and white tiles inside those two big towers.

فکر می‌کنم همانی است که کاشی‌های سیاه و سفید داخل آن دو برج بزرگ دارد. من را

It reminds me a bit of the the one in France

به یاد آن چیزی که در فرانسه

that burned down that's got two big towers at the front, isn't it?

سوخت و دو برج بزرگ در جلوی آن وجود داشت، می اندازد، اینطور نیست؟

You mean Notre Dame? Notre Dame. That's the one.

منظورتان نوتردام است؟ نوتردام. این یکی است.

I'm finally there is me all alone.

من بالاخره آنجا هستم که من تنها هستم.

I was alone last week in London.

هفته پیش در لندن تنها بودم.

Lonely and forgotten.

تنها و فراموش شده.

Riding along on the underground last week.

سوار شدن در زیرزمین در هفته گذشته.

I don't look very happy.

من خیلی خوشحال به نظر نمی رسم به

That's because.

این دلیل است.

Well, when you're walking around London, of course, you have to be very careful.

خوب، وقتی در لندن قدم می زنید، البته، باید بسیار مراقب باشید. با

Even though I have to say, there I am.

وجود اینکه باید بگویم من آنجا هستم.

Look, smiling at the camera.

نگاه کن، در حال لبخند زدن به دوربین.

Even though, Steve, I have to say

اگرچه، استیو، باید بگویم که

I felt actually pretty safe.

واقعاً احساس امنیت می‌کردم.

I felt safe.

احساس امنیت می کردم. من

I didn't feel worried or concerned.

احساس نگرانی و نگرانی نکردم.

And I have to say, because there were so many police

و باید بگویم، چون پلیس زیادی در

around the area, there were police everywhere.

اطراف منطقه وجود داشت، همه جا پلیس بود.

Of course, most big cities, like a few weeks ago, we were in Paris.

البته اکثر شهرهای بزرگ مثل چند هفته پیش در پاریس بودیم.

Same thing, same situation, lots of security all over the place.

یک چیز، همان وضعیت، امنیت بسیار در همه جا.

And of course, I did a livestream last Wednesday

و البته، چهارشنبه گذشته یک پخش زنده

from outside the Houses of Parliament.

از خارج از مجلس انجام دادم.

I did and I was watching a bit of it. Mr.

انجام دادم و داشتم کمی از آن را تماشا می کردم. آقای

Duncan I was sneakily watching you while I was having my training.

دانکن، در حالی که داشتم تمرین می کردم، یواشکی تو را تماشا می کردم.

So there were people speaking at the front

بنابراین افرادی در جبهه صحبت می کردند

and I was under the desk with my phone.

و من با تلفنم زیر میز بودم.

Looking at you

outside that lovely view of you

از بیرون به شما نگاه می کنم، آن منظره دوست داشتنی شما از

outside looking over houses of Parliament. Hmm.

بیرون که به خانه های پارلمان نگاه می کنید. هوم

So I was having a sneaky look and I showed my friend at work as well.

بنابراین من نگاه یواشکی داشتم و دوستم را در محل کار نیز نشان دادم.

I was on the South Bank, on the South Bank, and

من در کرانه جنوبی، در کرانه جنوبی بودم، و

it was well known rhyming slang.

این یک زبان عامیانه قافیه شناخته شده بود.

I was staying in a hotel in Heathrow Airport,

من در هتلی در فرودگاه هیترو،

one of the terminals there, because that's where they decided

یکی از ترمینال‌های آنجا اقامت داشتم، زیرا آنجا بود که تصمیم گرفتند

was a good idea for us to to reside for the week we had our training.

برای هفته‌ای که تمرین می‌کردیم اقامت کنیم.

Why are you talking like a 17th century reside?

چرا مثل یک ساکن قرن هفدهمی صحبت می کنید؟

Well, they called it a residential week.

خوب اسمش را گذاشتند هفته مسکونی.

Okay. Of training where you reside.

باشه. آموزش جایی که در آن ساکن هستید.

You stay for the week, all of us together.

شما یک هفته بمانید، همه ما با هم.

Uh, lovely food.

اوه، غذای دوست داشتنی

They certainly looked after us. Mr. Duncan.

آنها مطمئناً مراقب ما بودند. آقای دانکن

I've got to say, I was very impressed.

باید بگویم، من بسیار تحت تأثیر قرار گرفتم.

I did a lot of filming in London.

فیلمبرداری زیادی در لندن انجام دادم.

I filmed.

فیلم گرفتم

Well, actually, I have over 400

خب، در واقع، من بیش از 400

clips, and I am going to make a video

کلیپ دارم، و قرار است یک ویدیو بسازم،

because I did do some short pieces to camera as well, talking to the camera.

زیرا قطعات کوتاهی را نیز برای دوربین انجام دادم و با دوربین صحبت کردم.

So I'm going to try and get that edited for the week during the week.

بنابراین سعی می کنم آن را برای یک هفته در طول هفته ویرایش کنم.

So hopefully by Wednesday I will be able to upload that to the Internet tonight.

بنابراین امیدوارم تا چهارشنبه بتوانم آن را امشب در اینترنت آپلود کنم.

Show you something red. Mr. Duncan Okay.

یه چیزی قرمز نشونت بده آقای دانکن باشه.

It's my new this is my new notebook.

این نوت بوک جدید من است.

Whoa, everybody, wait, wait. Hold the page.

وای، همه، صبر کنید، صبر کنید. صفحه را نگه دارید.

Forget about war and famine.

جنگ و قحطی را فراموش کنید.

Mr. Steve has this new red book.

آقای استیو این کتاب قرمز جدید را دارد.

This is my notebook that I should be using for all live streams until all the pages are used up.

این نوت بوک من است که باید از آن برای همه استریم های زنده استفاده کنم تا زمانی که تمام صفحات تمام شود.

Because the one I was previously using is full.

چون اونی که قبلا استفاده میکردم پر شده.

Okay, so all the notes that I make about

خوب، پس تمام یادداشت هایی که درباره

what comments people make and then I repeat them back. Hmm.

نظرات مردم می گذارم و سپس آنها را دوباره تکرار می کنم. هوم

I think we understand the concept of writing things down.

من فکر می کنم ما مفهوم نوشتن چیزها را درک می کنیم.

Yeah.

So I've got a new book, a red book, uh,

آره

بنابراین من یک کتاب جدید دارم، یک کتاب قرمز، اوه،

because Red because red is a theme.

چون رنگ قرمز یک موضوع است.

You have red on your t shirt. You have red hat.

تو تی شرت قرمز داری کلاه قرمزی داری

Mr. Duncan likes red.

آقای دانکن قرمز را دوست دارد.

So I thought, I'm going to pinch this red book and use it on Mr.

بنابراین فکر کردم، می‌خواهم این کتاب قرمز را نیشگون بگیرم و از آن در

Duncan's live stream. Okay. Uh,

جریان زنده آقای دانکن استفاده کنم. باشه. اوه،

so good.

خیلی خوبه

Lots of security.

امنیت زیاد

You felt safe, And I knew you were safe because I kept.

تو احساس امنیت می کردی و من می دانستم که در امان هستی چون نگه داشتم.

I kept spying in on what you were doing.

من مدام در مورد کاری که شما انجام می دادید جاسوسی می کردم.

So good. All done.

خیلی خوب. همه کار انجام شد.

You're back safe from London.

تو سالم از لندن برگشتی

And I've got to say, we were comparing,

و باید بگویم، ما داشتیم مقایسه می‌کردیم،

or at least you were comparing the quality of the air

یا حداقل شما کیفیت هوای

in London compared to that in Paris. Yes.

لندن را با پاریس مقایسه می‌کردید. آره.

And I think that we both agreed.

و من فکر می کنم که ما هر دو موافق بودیم.

Well, I didn't go into the centre of London.

خوب، من به مرکز لندن نرفتم.

I was at Heathrow Airport. Okay.

من در فرودگاه هیترو بودم. باشه.

And I think you thought the quality of air was much

و من فکر می‌کنم کیفیت هوا

better in Paris than it was in London,

در پاریس بسیار بهتر از لندن است،

because there are lots of still lots of diesel powered

زیرا هنوز تعداد زیادی

buses and taxes in London,

اتوبوس دیزلی و مالیات در لندن وجود دارد،

whereas in Paris have all sort of gone electric or hydrogen.

در حالی که در پاریس همه نوع برقی یا هیدروژنی وجود دارد.

Well, if you notice in London, if you've been to London, you'll notice that all the streets are narrow.

خوب، اگر در لندن توجه کنید، اگر به لندن رفته باشید ، متوجه خواهید شد که همه خیابان ها باریک هستند.

Everything is very closed in. Where is Paris?

همه چیز خیلی بسته است. پاریس کجاست؟

Because, of course, Paris was was basically redesigned, I think it was in the late 18th century

از آنجا که، البته، پاریس اساساً دوباره طراحی شده بود، فکر می‌کنم در اواخر قرن 18 بود

that decided to knock a lot of Paris down and rebuild

که تصمیم گرفت بسیاری از پاریس را خراب کند و

it and make the roads wider and everything lovely.

آن را بازسازی کند و جاده‌ها را وسیع‌تر و همه چیز را دوست‌داشتنی کند.

So that's the reason why.

پس به همین دلیل است.

So I think the air in Paris was a little fresher

بنابراین فکر می کنم هوای پاریس کمی تازه تر

than the air quality in London.

از کیفیت هوای لندن بود.

And of course here in much Wenlock,

و البته اینجا در خیلی از Wenlock،

the air is pure, sweet, pure

هوا خالص، شیرین، خالص

like this pure berry peel.

مانند این پوست توت خالص است.

Rosa asks, Why do I need to be a trainee?

رزا می پرسد، چرا من باید کارآموز باشم؟

But the reason for that is I've started a new job

اما دلیل آن این است که من کار جدیدی را شروع کرده ام

and obviously the new company, it's different products.

و بدیهی است که شرکت جدید، محصولات متفاوتی است.

So I have to learn about those products and I have to learn about all the company systems

بنابراین من باید در مورد آن محصولات یاد بگیرم و باید در مورد تمام سیستم های شرکت یاد بگیرم

and I have to pass certain tests and exams to make sure

و باید تست ها و امتحانات خاصی را پشت سر بگذارم تا مطمئن شوم

that the standard of what I'm saying is up to whatever level they want.

که استاندارد آنچه می گویم در هر سطحی است که آنها می خواهند.

So that's why I've had to be a trainee, because it's a new company starting from scratch.

بنابراین به همین دلیل است که من باید کارآموز می شدم، زیرا این یک شرکت جدید است که از صفر شروع می شود.

Although the sales part of it obviously I'm familiar with.

اگرچه بخش فروش آن بدیهی است که من با آن آشنا هستم.

But every company is different and they want you to do slightly different things.

اما هر شرکتی متفاوت است و آنها از شما می خواهند کارهای کمی متفاوت انجام دهید.

So that's the reason why Rose Yes, very good.

پس به همین دلیل است که رز بله، خیلی خوب است.

Today, by the way, we have a theme.

امروز، اتفاقا، ما یک موضوع داریم.

We will be talking in a few moments about sales.

تا چند لحظه دیگر در مورد فروش صحبت خواهیم کرد.

Really, when I mentioned sales,

واقعاً وقتی از فروش نام بردم

you might think of shops, but also you might think

ممکن است به مغازه ها فکر کنید، اما همچنین ممکن است به فکر

of going to a department store or a place

رفتن به یک فروشگاه بزرگ یا جایی باشید

where they sell things and you are looking for a bargain

که آنها چیزهایی را می فروشند و به دنبال معامله ای هستید

or maybe you are looking for something

یا شاید به دنبال چیزی هستید

that has had the price reduced in some way.

که به نوعی قیمت آن کاهش یافته است.

So that's what we're looking at.

بنابراین این چیزی است که ما به آن نگاه می کنیم.

We're looking at words and phrases connected to sale, selling

ما در حال بررسی کلمات و عبارات مرتبط با فروش، فروش

in the sales, going into the shop.

در فروش، رفتن به مغازه هستیم.

When a person is selling something, what do we refer to them as?

وقتی شخصی در حال فروش چیزی است، به او چه می گوییم؟

All of those words coming up in a few moments.

همه این کلمات در چند لحظه به میان می آیند.

And if we have time towards 3:00,

و اگر تا ساعت 3:00 وقت داشته باشیم،

because we only stay here now for an hour on Sunday, it is shorter than usual.

چون الان فقط یک ساعت یکشنبه اینجا می مانیم، از حد معمول کوتاهتر است.

So that's the way things will be from now on,

بنابراین از این به بعد همه چیز اینگونه خواهد بود،

especially with 50 people watching.

به خصوص با تماشای 50 نفر.

There is no way of doing 2 hours.

هیچ راهی برای انجام 2 ساعت وجود ندارد.

Absolutely no way.

به هیچ وجه.

So we're looking at that.

بنابراین ما در حال بررسی آن هستیم.

And also we might have time to play, fill in the blanks

و همچنین ممکن است زمانی برای بازی داشته باشیم،

when one time hopefully we can do that.

زمانی که امیدواریم بتوانیم این کار را انجام دهیم، جاهای خالی را پر کنید.

Congratulations, by the way, to Mohsin, you were first on today's

اتفاقاً به محسن تبریک می گویم، شما اولین نفر در

live chats.

چت های زنده امروز بودید.

The features.

ویژگی ها

But Steve once again wants to start a fight with me.

اما استیو یک بار دیگر می خواهد با من دعوا کند.

Let's have a look. Oh, yes, it was Beatrice.

بیایید نگاهی بیندازیم. اوه، بله، بئاتریس بود.

Beatrice was first again.

بئاتریس دوباره اول شد.

I. I normally make a note of it, but at the start, today, you see.

I. من معمولاً آن را یادداشت می کنم، اما در شروع، امروز، می بینید.

You see how these things accumulate anyway.

به هر حال می بینید که این چیزها چگونه جمع می شوند.

Well done to Beatrice Bows in Louis.

آفرین به بئاتریس بووز در لوئیس.

We were all very quick and all, probably at virtually the same time.

همه ما بسیار سریع و احتمالاً در یک زمان بودیم.

I think she transpower me or we were all there.

فکر می کنم او به من قدرت می دهد یا همه ما آنجا بودیم.

Yes, I think so.

بله، من اینطور فکر می کنم.

Everyone was here first today.

امروز همه اول اینجا بودند.

Everyone was first. Everyone.

همه اول بودند هر کس.

So give yourself a round of applause to yourself now.

پس همین الان خودت را تشویق کن.

So that's what we're talking about today.

پس این چیزی است که ما امروز در مورد آن صحبت می کنیم.

Sales, selling, selling, sales and selling and sales.

فروش، فروش، فروش، فروش و فروش و فروش.

I've eaten too much food this week.

این هفته خیلی غذا خوردم

I've eaten too many sausages.

من سوسیس زیاد خورده ام.

There's no answer for that.

هیچ پاسخی برای آن وجود ندارد من

I've had eggs, beans.

تخم مرغ، لوبیا خورده ام.

I've been well-fed.

من خوب سیر شده ام

Thanks to a certain hotel,

با تشکر از یک هتل خاص،

which I'm not going to mention

که

otherwise.

در غیر این صورت به آن اشاره نمی کنم.

Everything is pretty normal, to be honest with you.

همه چیز کاملا عادی است، صادقانه با شما.

If you can call this normal.

اگه میشه اسمش رو عادی بذار

Did you go to St Paul's Cathedral or asks Louis?

آیا به کلیسای جامع سنت پل رفتید یا از لویی پرسیدید؟

I didn't have time to see everything.

وقت نکردم همه چیز را ببینم.

Even though I was there for nearly five days, I didn't see everything

با وجود اینکه من نزدیک به پنج روز آنجا بودم، همه چیز را ندیدم

because London is big and you only have a certain amount of time

زیرا لندن بزرگ است و شما فقط زمان مشخصی

to travel around because all of the different places are far apart.

برای سفر دارید زیرا همه مکان‌های مختلف از هم دور هستند.

Also, there was a train strike on Thursday.

همچنین روز پنجشنبه قطارها اعتصاب کردند.

Thursday there was a train strike, so certain stations were closed

پنج‌شنبه یک اعتصاب قطار رخ داد، بنابراین ایستگاه‌های خاصی بسته شدند

and that made it very difficult for me to get around London, unfortunately.

و متأسفانه رفت و آمد در لندن را برای من بسیار دشوار کرد.

So there were one or two problems, but nothing serious.

بنابراین یکی دو مشکل وجود داشت، اما هیچ چیز جدی نبود.

As I mentioned last week, I wasn't attacked, I wasn't stabbed.

همانطور که هفته گذشته اشاره کردم، نه مورد حمله قرار گرفتم، نه چاقو خوردم.

Nothing bad happened and I made it back

هیچ اتفاق بدی نیفتاد و من آن را

safe and sound, which is always a good thing.

سالم و سلامت برگرداندم که همیشه چیز خوبی است.

Well, for some people maybe.

خوب، برای برخی از مردم شاید.

So. Today we are looking at words

بنابراین. امروز ما به کلمات

and phrases connected to sales and we all like a bargain.

و عبارات مرتبط با فروش نگاه می کنیم و همه ما یک معامله را دوست داریم.

We all like a bargain. I like a bargain.

همه ما یک معامله را دوست داریم. من معامله را دوست دارم

If I see something on sale for a low price,

اگر چیزی در فروش با قیمت پایین ببینم،

I think I would like to buy that very much.

فکر می کنم خیلی دوست دارم آن را بخرم.

I really would.

من واقعا این کار را خواهم کرد.

So we are looking at words and phrases connected to sale,

بنابراین ما به کلمات و عبارات مرتبط با فروش نگاه می کنیم،

selling words and phrases, people who sell things,

کلمات و عبارات فروش، افرادی که چیزهایی را می فروشند،

people who maybe sell things on special offer

افرادی که شاید چیزهایی را با پیشنهاد ویژه بفروشند،

because we all like a bargain, especially these days, the cost of living

زیرا همه ما یک معامله را دوست داریم، به خصوص این روزها، هزینه های زندگی

is going through the roof.

از سقف می گذرد.

It's a great phrase that means things are becoming very expensive.

این یک عبارت عالی است که به این معنی است که چیزها بسیار گران می شوند.

Hi. Yes.

سلام. آره.

So let's have a look at some of the words, shall we?

پس بیایید نگاهی به برخی از کلمات بیاندازیم، درست است؟

So a sale is a simple word.

پس فروش یک کلمه ساده است.

Sale you sell an exchange or transaction.

فروش شما مبادله یا معامله می فروشید.

So that's a good word.

پس این کلمه خوبی است.

Is it a transaction transact.

آیا این یک معامله معامله است.

So it's showing that something is happening between two people trends.

بنابراین نشان می دهد که چیزی بین روندهای دو نفره اتفاق می افتد.

Actually, something is happening between two people.

در واقع چیزی بین دو نفر در حال رخ دادن است.

So an action is taking place.

بنابراین یک عمل در حال انجام است.

And of course when you buy or sell, it normally needs or involves two people,

و البته وقتی خرید یا فروش می کنید، معمولاً به دو نفر نیاز دارد یا شامل آن می شود،

one person who is buying, the other who is selling and we have a transaction.

یکی خریدار، دیگری که می فروشد و ما یک معامله داریم.

So I like that word.

پس من این کلمه را دوست دارم.

We also have another word here,

در اینجا یک کلمه دیگر نیز داریم،

the action of transaction shown is to sell.

عمل معامله نشان داده شده، فروش است.

So when you are selling something, you are offering a service or maybe an item to someone

بنابراین وقتی چیزی را می فروشید، یک سرویس یا شاید یک کالا را به کسی ارائه می دهید

and in return you want some of this stuff,

و در ازای آن مقداری از این چیزها را می خواهید، یک

you want some new law, you want some dosh,

قانون جدید می خواهید، مقداری دوش،

money, money.

پول، پول می خواهید.

So the action of selling is a transaction.

پس عمل بیع معامله است.

When we say sell, we offer goods and services

وقتی می گوییم بفروش،

in exchange for money, as I mentioned a few moments ago.

همان طور که چند لحظه پیش اشاره کردم، در ازای پول، کالا و خدمات ارائه می دهیم.

Sale Now, this is an interesting word.

فروش در حال حاضر، این یک کلمه جالب است.

A lot of people get excited by this word.

بسیاری از مردم با این کلمه هیجان زده می شوند.

I think even Mr.

من فکر می کنم حتی آقای

Steve, maybe one day he will go on to one of these car websites

استیو، شاید یک روز او به یکی از این وب سایت های ماشین سر بزند

and maybe they will have a special sale

و شاید آنها یک فروش ویژه

of cars,

ماشین داشته باشند،

money off a discount, 10%, 20%,

پول تخفیف، 10٪، 20٪،

in fact, Rosa says, Are our bargains common nowadays?

در واقع، رزا می گوید، آیا این روزها معامله ما رایج است؟

Mr. Duncan and Mr.

آقای دانکن و آقای

Steve

استیو

here they do a discount for paying with cash.

در اینجا برای پرداخت نقدی تخفیف می دهند.

Well, cash is becoming something which is

خوب، پول نقد در حال تبدیل شدن به چیزی است که

very difficult to use in the UK. Now.

استفاده از آن در بریتانیا بسیار دشوار است. اکنون.

A lot of restaurants and a lot of shops will not accept cash anymore.

بسیاری از رستوران ها و بسیاری از مغازه ها دیگر پول نقد نمی پذیرند.

They will only accept a credit card

آنها فقط کارت اعتباری

or paying on your phone,

یا پرداخت با تلفن شما،

even parking.

حتی پارکینگ را می پذیرند.

It's very difficult to pay with cash now,

اکنون پرداخت با پول نقد بسیار دشوار است،

but if you

اما

if somebody comes around to do work to your house,

اگر کسی برای انجام کار در خانه شما،

a builder, some kind of workmen,

بنایی، کارگری، به اطراف بیاید،

then often you will still pay them in cash because they will always say to you, well,

اغلب باز هم به آنها پول نقد می دهید، زیرا همیشه به شما می گویند خوب،

I'll give it you cheaper if you pay me in cash, because, I mean, it's illegal to do it,

اگر به من پول نقد بدهید، ارزان تر به شما می دهم، زیرا، منظورم این است که انجام این کار غیرقانونی است،

but it means if you pay them in cash, then they don't have to declare it

اما به این معنی است که اگر شما باید به آنها مالیات بدهید، باید مالیات را پرداخت کنید

for income tax purposes.

.

So they can give you a bit of a discount.

بنابراین آنها می توانند کمی به شما تخفیف بدهند.

But whether they ever actually do give you a discount

اما اینکه آیا آنها واقعاً به شما تخفیف می دهند یا خیر،

is something that, you know, is open to debate.

موضوعی است که می دانید، قابل بحث است.

It's well, I saw it happening in London.

خوب است، من این اتفاق را در لندن دیدم.

There was a person buying some coffee and some snacks from

شخصی بود که از

one of these roadside cafes in London.

یکی از این کافه های کنار جاده ای در لندن، قهوه و تنقلات می خرید.

And the guy serving would not accept the cash and they were having an argument over it.

و مردی که خدمت می کرد پول نقد را قبول نمی کرد و آنها بر سر آن با هم بحث می کردند.

So I overheard this taking place.

بنابراین من این اتفاق را شنیدم.

So it is amazing these days how how many places

بنابراین شگفت انگیز است که این روزها چند جا

will not accept cash at all?

اصلاً پول نقد نمی پذیرند؟

You have to pay it.

باید آن را پرداخت کنید.

You have to pay on your credit card or your debit card.

شما باید با کارت اعتباری یا کارت نقدی خود پرداخت کنید.

And as Steve rightly said on your phone as well.

و همانطور که استیو به درستی در تلفن شما نیز گفت.

So it is common.

پس رایج است.

One of the other things I noticed about using the underground

یکی از چیزهای دیگری که در مورد استفاده از

or the tube service in London is you don't have to buy a ticket. Now.

خدمات مترو یا مترو در لندن متوجه شدم این است که شما مجبور نیستید بلیط بخرید. اکنون.

You can just use your debit or credit card.

شما فقط می توانید از کارت نقدی یا اعتباری خود استفاده کنید.

And as you go for the gates, you just beat,

و همانطور که به سمت دروازه ها می روید، فقط می کوبید،

that's it, You're on the tube.

همین است، شما روی لوله هستید.

And then at the other end, you do the same thing and then it will calculate the the charge

و سپس در انتهای دیگر، شما همان کار را انجام می‌دهید و سپس شارژ

or the amount of stations that you've been through.

یا مقدار ایستگاه‌هایی را که از آن عبور کرده‌اید محاسبه می‌کند.

So it's a great idea.

بنابراین این یک ایده عالی است.

So it costs about £10, £10 a day.

بنابراین حدود 10 پوند، 10 پوند در روز هزینه دارد.

I worked out around £10

من هر روز حدود 10 پوند

every day to travel around London, so I thought that was pretty good, to be honest.

برای سفر در اطراف لندن کار می کردم، بنابراین صادقانه بگویم فکر می کردم که خیلی خوب است.

How does that compare to Paris?

چگونه با پاریس مقایسه می شود؟

I'm trying to remember now.

الان دارم سعی میکنم یادم بیاد

Did you could you get a card for the whole day in Paris or could you?

آیا می توانید برای تمام روز در پاریس کارت بگیرید یا می توانید؟

So you always have to pay where?

پس همیشه باید از کجا پرداخت کنید؟

On every way you can get a no.

از هر راهی می توانید یک نه بگیرید.

You can get a special card, can't you?

شما می توانید یک کارت ویژه بگیرید، نمی توانید؟

If you live there. Yes. For discounts, but I suppose so.

اگر آنجا زندگی می کنید. آره. برای تخفیف، اما من فکر می کنم. هنگام عبور از دروازه

You have to pay for every journey as you go through the gate.

باید هزینه هر سفری را بپردازید .

Well, you pay for the total journey taken.

خوب، شما هزینه کل سفر انجام شده را پرداخت می کنید.

So as you go in and come out, you swipe

بنابراین همانطور که وارد می‌شوید و بیرون می‌آیید،

your card, you tap your card, and then it works it out for you so it knows where you've started

کارت خود را تند تند می‌کشید، روی کارت ضربه می‌زنید، و سپس آن را برای شما کار می‌کند تا بداند از کجا شروع کرده‌اید

and where you finish and service charges you accordingly.

و کجا به پایان می‌رسانید و هزینه خدمات بر اساس آن از شما دریافت می‌کند.

And it's a clever well, yesterday, Transport

و این یک چاه هوشمندانه است، دیروز، Transport

for London, who controls all of the networks of transport in the London area,

for London، که تمام شبکه های حمل و نقل در منطقه لندن را کنترل می کند،

they announced that they are starting to

آنها اعلام کردند که شروع به

to abolish all tickets and they've started yesterday

لغو همه بلیط ها کرده اند و از دیروز

with the day ticket which you can buy and then use the tube all day.

با بلیط روزانه شروع کرده اند که می توانید آن را بخرید و سپس تمام روز از لوله استفاده کنید.

So because now you don't need to have a ticket, they do not need to sell tickets.

بنابراین چون اکنون شما نیازی به داشتن بلیط ندارید، آنها نیازی به فروش بلیط ندارند.

So all you need to do is just go through the barrier and

بنابراین تنها کاری که باید انجام دهید این است که فقط از سد عبور کنید و

that's it.

It was more expensive, by the way.

تمام.

اتفاقا گرون تر بود

It was more expensive travelling around Paris than it was around London.

سفر در اطراف پاریس گرانتر از لندن بود.

Oh, was it? Yes.

اوه، این بود؟ آره.

Are you surprised by that? Yes, it's true.

آیا از آن تعجب می کنید؟ بله این درست است.

So if you. Right. Okay.

پس اگر شما. درست. باشه.

Say you right.

راست میگی

So you just got to pay for every journey then.

بنابراین شما فقط باید هزینه هر سفر را بپردازید.

Now in London basically doesn't know that you've been doesn't give you a discount for

اکنون در لندن اساساً نمی داند که شما بوده اید، برای یک روز به شما تخفیف نمی دهد

for a day.

.

You just have to pay for each journey. That's it.

شما فقط باید برای هر سفر هزینه کنید. خودشه.

But it will always give you the cheapest or lowest price, whatever you've done.

اما همیشه ارزان ترین یا کمترین قیمت را به شما می دهد، هر کاری که انجام داده اید.

So you always still get a good a good deal.

بنابراین شما همیشه هنوز یک معامله خوب دریافت می کنید.

But of course, if you live in London, you can buy one of these special cards that you charge up.

اما مطمئناً اگر در لندن زندگی می کنید، می توانید یکی از این کارت های ویژه را که شارژ می کنید، خریداری کنید.

You just put money into that card so it's greater.

شما فقط پول را در آن کارت قرار می دهید تا بیشتر شود.

That's the one thing that really impressed me about London was

این تنها چیزی است که مرا در مورد لندن تحت تأثیر قرار داد این

was just how easy it was to get around so you don't have to queue to buy a ticket.

بود که رفت و آمد در اطراف چقدر آسان بود تا مجبور نباشید برای خرید بلیط در صف بمانید.

And I

و من

suppose they're going to save money because they will need less people

فکر می کنم آنها در پول خود صرفه جویی می کنند زیرا به افراد کمتری نیاز دارند که

working in the ticket offices and they won't need those machines.

در دفاتر فروش بلیط کار کنند و به آن ماشین ها نیاز نخواهند داشت.

This is one of the reasons.

این یکی از دلایل است.

So this is one of the reasons why they're all going on strike.

بنابراین این یکی از دلایلی است که همه آنها دست به اعتصاب می زنند.

In fact, this is the actual reason because many people

در واقع، این دلیل واقعی است زیرا بسیاری از افرادی

who work at the stations are now being made redundant.

که در ایستگاه ها کار می کنند اکنون بیکار شده اند.

They are losing their jobs.

آنها شغل خود را از دست می دهند.

So that's one of the main reasons why they're all striking.

بنابراین این یکی از دلایل اصلی قابل توجه بودن همه آنهاست.

This is progress.

این پیشرفت است.

And if it's better, then you just have to accept progress,

و اگر بهتر است، پس فقط باید پیشرفت را بپذیرید،

sometimes tenuous, even if it even if the price you pay is your job.

گاهی اوقات ضعیف، حتی اگر بهایی که می پردازید شغل شما باشد.

Here we have some more words. Steve.

در اینجا چند کلمه دیگر داریم. استیو

Okay.

Sale Selling words and phrases means a sale,

باشه.

فروش لغات و عبارات فروش به معنای فروش،

a discount sale or a cut price sale.

فروش با تخفیف یا کاهش قیمت است.

So generally speaking, a reduction of prices on certain items.

بنابراین به طور کلی، کاهش قیمت در برخی از اقلام.

Now, I noticed a couple of weeks ago, if you remember Amazon, every year

حالا، چند هفته پیش متوجه شدم، اگر آمازون را به خاطر داشته باشید، هر سال

they have their special two day event

رویداد دو روزه ویژه خود را برگزار می کنند

where they reduce the prices of many things.

که در آن قیمت بسیاری از چیزها را کاهش می دهند.

Amazon Prime, they call it Prime Day.

آمازون پرایم، به آن روز پرایم می گویند.

So if you are a member of Amazon, you get you get good discounts.

بنابراین اگر عضو آمازون هستید، تخفیف های خوبی دریافت می کنید.

However,

با این حال،

a lot of people have been complaining this year

بسیاری از مردم امسال شکایت کرده اند،

because they've been saving some of their goods.

زیرا آنها برخی از کالاهای خود را پس انداز کرده اند.

They've been looking at not purchased but just looking at

آنها به خرید نشده نگاه کرده اند، بلکه فقط نگاه کرده اند

and then they've compared them to the prime day.

و سپس آنها را با روز اول مقایسه کرده اند.

And it turns out that a lot of them were no cheaper.

و معلوم می شود که بسیاری از آنها ارزان تر نبودند.

They were exactly the same price.

قیمتشون دقیقا یکی بود

So you weren't actually getting any discount or any sale price.

بنابراین شما در واقع هیچ تخفیف یا قیمت فروش دریافت نمی کردید.

And this year I didn't buy anything during prime.

و امسال در زمان پرایم هیچی نخریدم.

So the two days I think it's the 21st or is it the 22nd in the 23rd?

پس دو روزی که فکر می کنم 21 است یا 22 ام در 23 است؟

I think of July. That doesn't sound right, does it?

به جولای فکر می کنم. درست به نظر نمی رسد، اینطور نیست؟

But anyway, that's what I noticed.

اما به هر حال این چیزی است که من متوجه شدم.

I noticed that there didn't seem to be any good, good discounts.

من متوجه شدم که به نظر می رسد هیچ تخفیف خوب و خوبی وجود ندارد.

Well, we're still in this situation, I think, since the pandemic where

خوب، من فکر می کنم، ما هنوز در این وضعیت هستیم، از زمان همه گیر شدن، جایی که

where whether is a shortage of goods generally, there

به طور کلی کمبود کالا وجود دارد،

doesn't seem to be a surplus of things, certainly.

مطمئناً به نظر نمی رسد چیزهای اضافی وجود داشته باشد.

And big ticket items like cars, there's a shortage of them.

و اقلام بزرگ بلیط مانند اتومبیل، کمبود آنها وجود دارد.

So I think there's still a shortage of things generally

بنابراین فکر می‌کنم به طور کلی هنوز کمبودی وجود دارد،

because we haven't recovered from the big shutdowns in the pandemic,

زیرا ما از تعطیلی‌های بزرگ در همه‌گیری بهبود نیافته‌ایم،

which is of course, why we've got part of the reason we've got high inflation at the moment.

که البته به همین دلیل است که بخشی از دلایل تورم بالا را در حال حاضر داریم.

So because there's that when there's a shortage of things, then suppliers don't fit.

بنابراین چون زمانی که کمبود چیزها وجود دارد، تامین کنندگان مناسب نیستند.

So they need to discount as much as they did before.

بنابراین آنها باید به اندازه قبل تخفیف بدهند.

So it may be a bit longer before we start getting those lovely big discounts

بنابراین ممکن است کمی بیشتر طول بکشد تا شروع به دریافت آن تخفیف‌های بزرگ دوست‌داشتنی کنیم

that that that we used to enjoy before off things like cars.

که قبلاً از آن‌ها لذت می‌بردیم، مانند اتومبیل.

Well, the price of cars have been going up, food's gone up in price, everything's gone up in price recently.

خوب، قیمت ماشین ها بالا رفته، غذاها گران شده، همه چیز اخیراً گران شده است.

But if you are pretending to offer a discount and you're not,

اما اگر تظاهر به ارائه تخفیف دارید و اینطور نیستید،

then of course that's I want to say that's illegal.

مطمئناً می‌خواهم بگویم که غیرقانونی است.

Or at least you are misleading people.

یا حداقل دارید مردم را گمراه می کنید.

So that's what Amazon have apparently been doing.

بنابراین این همان کاری است که آمازون ظاهراً انجام داده است.

They've been making it seem as if the prices have been reduced, but they haven't

آن‌ها اینطور به نظر می‌رسند که قیمت‌ها کاهش یافته است، اما اینطور نبوده است،

because people have been checking on things that they've saved months ago and they haven't bought as.

زیرا مردم چیزهایی را که ماه‌ها پیش ذخیره کرده‌اند و آن‌ها را خریداری نکرده‌اند، بررسی می‌کنند.

So it's very, very naughty Amazon, naughty Jeff Bezos.

بنابراین آمازون بسیار، بسیار شیطان است، جف بزوس شیطان.

So what they've been doing is slowly increasing the prices.

بنابراین کاری که آنها انجام داده اند این است که به آرامی قیمت ها را افزایش می دهند.

Yes, up to the up to the point where you have this

بله، تا جایی که شما این

prime

week and then they reduced them back down to where they were, say, two months ago.

هفته برتر را دارید و سپس آنها را به جایی که مثلاً دو ماه پیش بودند کاهش دادند.

So that means well, this is what shops do, isn't it a lot with sales.

پس این یعنی خوب، این کاری است که مغازه ها انجام می دهند، آیا با فروش زیاد نیست.

Well, the other con of course is what they call r P,

خب، البته مزیت دیگر چیزی است که آنها r P می نامند،

which is recommended retail price.

که قیمت خرده فروشی توصیه می شود.

So a lot of people use that as the guide for the saving.

بنابراین بسیاری از مردم از آن به عنوان راهنمای صرفه جویی استفاده می کنند.

So you don't even have to have it at that price.

بنابراین شما حتی مجبور نیستید آن را با این قیمت داشته باشید.

You can just say that that is the recommended retail price,

شما فقط می توانید بگویید که این قیمت خرده فروشی توصیه شده است،

even if you've never sold that thing at that price.

حتی اگر هرگز آن چیز را با آن قیمت نفروخته باشید.

So yes, supermarkets do this quite often.

بنابراین بله، سوپرمارکت ها اغلب این کار را انجام می دهند.

They will appear to be giving you something cheaper, but in fact they are not.

به نظر می رسد که آنها چیز ارزان تری به شما می دهند، اما در واقع اینطور نیست.

They are in fact, in some cases you might buy one thing that's lower in price

آنها در واقع، در برخی موارد ممکن است چیزی را بخرید که قیمت پایین‌تری دارد

and then you buy something else in the same supermarket that's more expensive.

و سپس چیز دیگری را در همان سوپرمارکت بخرید که گران‌تر است.

So so overall, you save nothing.

بنابراین به طور کلی، شما چیزی را ذخیره نمی کنید.

A few people have commented in the live chat that for tourists

چند نفر در چت زنده نظر داده اند که برای گردشگرانی که از

using a credit card, it's going to work out quite expensive

کارت اعتباری استفاده می کنند، بسیار گران است

because you have to pay taxes.

زیرا باید مالیات بپردازید.

Rosa mentions that.

رزا به آن اشاره می کند.

And I remember when Beatrice was here.

و یادم می آید زمانی که بئاتریس اینجا بود.

I think

فکر می‌کنم

if you have to pay

اگر مجبور باشید

tax to the country that you from make you pay an extra tax every time you visit.

به کشوری که از آن مالیات می‌پردازید، مجبور می‌شوید هر بار که بازدید می‌کنید، مالیات اضافی بپردازید.

I think it's 100%.

فکر کنم 100% باشه.

So it's going to be very expensive for people using

بنابراین برای افرادی که از کارت اعتباری استفاده می کنند بسیار گران خواهد بود

the credit card.

.

If you are from another country and Louis points out, of course, in Paris,

اگر اهل کشور دیگری هستید و لویی اشاره می کند، البته در پاریس،

you can still buy like a week or a month ticket to go anywhere.

هنوز هم می توانید بلیط یک هفته ای یا یک ماهه را برای رفتن به هر جایی خریداری کنید.

And that will be cheaper where you can buy this oyster card in London.

و از جایی که بتوانید این کارت صدفی را در لندن بخرید، ارزان تر خواهد بود.

But I don't know if you can buy that as a tourist.

اما نمی دانم می توانید آن را به عنوان یک توریست بخرید یا خیر.

No, you can't.

نه، شما نمی توانید.

So if a resident said it's if you're you're a commuter,

بنابراین، اگر یکی از ساکنان می‌گوید اگر اهل مسافرت هستید،

if you travel to work every day, so you save money over the month.

اگر هر روز به محل کار سفر می‌کنید، پس‌انداز می‌کنید در طول یک ماه پول پس‌انداز می‌کنید.

So you normally recharge the account

بنابراین شما معمولاً

with some credit every month, But if you're a tourist, of course

هر ماه حساب را با مقداری اعتبار شارژ می‌کنید، اما اگر توریست هستید، مطمئناً

you won't be doing that because you're only there for maybe two or three days.

این کار را نمی‌کنید زیرا فقط دو یا سه روز آنجا هستید.

So you won't be doing that.

بنابراین شما این کار را نخواهید کرد.

But I agree. Yes, it is good for some people.

اما من موافقم. بله، برای برخی افراد خوب است.

I thought it was brilliant.

من فکر میکردم خیلی عالی باشد.

It was very easy to just go through the barrier,

خیلی آسان بود که فقط از مانع عبور کرد،

get on the tube and get to the other end.

روی لوله قرار گرفت و به انتهای دیگر رسید.

And then again, as you leave.

و سپس دوباره، همانطور که می روید.

And that's it. That's all you need to. Very clever.

و بس. این تمام چیزی است که شما نیاز دارید. بسیار باهوش.

It is.

این است.

But I'm sure at the end of the day, people are paying more.

اما من مطمئن هستم که در پایان روز، مردم بیشتر پرداخت می کنند.

Well, maybe a cellar.

خب، شاید یک انبار.

Cellar.

سرداب.

So not the place that's underground where you keep your wine.

پس جایی نیست که در زیر زمین شراب خود را در آن نگهداری کنید.

Not that type of cellar.

نه آن نوع سرداب

This is a different cellar.

این یک سرداب متفاوت است.

This is a person who is selling things.

این شخصی است که در حال فروش چیزهایی است.

So a cellar sells.

بنابراین یک انبار می فروشد.

They sell items.

اقلام می فروشند.

So that person sells items to customers.

بنابراین آن شخص اقلامی را به مشتریان می فروشد.

And in this particular

و در این

phrase, we are using the word sell as a verb.

عبارت خاص از کلمه sell به عنوان فعل استفاده می کنیم.

So you can use the word sell in different ways to sell something.

بنابراین می توانید از کلمه فروش به روش های مختلف برای فروش چیزی استفاده کنید.

You are selling something.

داری چیزی میفروشی

You sell and you are using it as a verb.

شما می فروشید و از آن به عنوان فعل استفاده می کنید.

So a shop might have a sale.

بنابراین یک مغازه ممکن است فروش داشته باشد.

They have reduced prices.

قیمت ها را کاهش داده اند.

So in this sense, you sell something

بنابراین از این نظر، شما چیزی را

as offering something for sale.

به عنوان ارائه چیزی برای فروش می فروشید.

And when you do it, of course you sell

و وقتی این کار را انجام می دهید، البته

that thing, you are using it as a verb.

آن چیز را می فروشید، از آن به عنوان فعل استفاده می کنید.

We can use some other words here.

در اینجا می توانیم از چند کلمه دیگر استفاده کنیم.

Yes, Steve.

بله، استیو.

Oh, I was just going to say some. Some shops overdo it.

اوه، من فقط می خواستم بگویم. بعضی مغازه ها زیاده روی می کنند.

I remember Gap or the Gap as it's called in America.

من شکاف یا شکاف را که در آمریکا به آن می گویند را به یاد دارم.

Um, there they was used to have these sales all time

اوم، آن‌ها عادت داشتند همیشه این فروش‌ها را

with ridiculously high discounts, something like 50%, and

با تخفیف‌های فوق‌العاده بالا، چیزی حدود 50 درصد داشته باشند، و

it was very bad marketing on their behalf

این بازاریابی بسیار بدی از جانب آنها بود،

because all it meant was that because people knew there was a sale every other month

زیرا تمام معنایش این بود که چون مردم می‌دانستند که یک ماه یکبار فروش وجود دارد

and it was going to be 50% off, nobody ever bought that.

و 50 درصد تخفیف خواهد داشت، هیچ‌کس آن را نخرید.

Nobody ever bought anything in between the sales they did.

هیچ کس هرگز در بین فروش هایی که انجام می داد چیزی نخرید.

And eventually, of course, that

و در نهایت، البته،

I think that's why they've all gone out of business, because they were constantly having sales.

من فکر می کنم به همین دلیل است که همه آنها از کار افتاده اند، زیرا دائماً فروش داشتند.

I mean, you it loses its impact, isn't it, for a for a shop if they're always having sales.

منظورم این است که شما تاثیر خود را از دست می دهد، اینطور نیست، برای یک مغازه اگر همیشه فروش داشته باشند.

Yeah.

I mean once a year fine.

آره

یعنی سالی یکبار خوبه

But if you're always having one then it reduces you.

اما اگر همیشه یکی داشته باشید، شما را کاهش می دهد.

Nobody's ever going to pay full price for anything.

هیچ کس برای هیچ چیزی بهای کامل را نخواهد پرداخت.

So the shop doesn't make enough money and goes out of business.

بنابراین مغازه به اندازه کافی درآمد ندارد و از کار می افتد.

So what eventually happens is people wait for the sales

بنابراین چیزی که در نهایت اتفاق می‌افتد این است که مردم منتظر فروش می‌مانند

and during that time they don't go anywhere, they don't buy anything.

و در این مدت جایی نمی‌روند، چیزی نمی‌خرند.

And so during that period, the shop will suffer.

و بنابراین در آن دوره، مغازه آسیب خواهد دید.

And that's what we've seen happen to many high street shops.

و این چیزی است که ما شاهد اتفاق افتادن آن در بسیاری از مغازه های خیابانی هستیم.

So you can say that a sale is a transaction.

بنابراین می توان گفت که بیع یک معامله است.

We've looked at that word already.

ما قبلاً به آن کلمه نگاه کرده ایم.

You might say an exchange as well.

ممکن است بگویید مبادله نیز.

So you might say that a sale is an exchange.

بنابراین ممکن است بگویید که فروش یک مبادله است.

One person offers money and the other person offers goods.

یک نفر پیشنهاد پول می دهد و دیگری کالا.

Or of course you might sell a service as well,

یا البته ممکن است خدماتی را نیز بفروشید،

something that you do maybe a deal as well.

کاری که ممکن است معامله ای نیز انجام دهید.

We often make a deal that means both people agree

ما اغلب معامله ای انجام می دهیم که به این معنی است که هر دو نفر

on what to do and how it will be done.

در مورد اینکه چه کاری انجام دهند و چگونه انجام شود توافق دارند.

And in this case we are agreeing on a price for something.

و در این مورد ما بر سر قیمت چیزی به توافق می رسیم.

So the goods are exchanged.

بنابراین کالاها مبادله می شوند.

Or you might say that you have a contract of sale.

یا ممکن است بگویید که قرارداد فروش دارید.

And that's always interesting because every time you buy something from a shop,

و این همیشه جالب است زیرا هر بار که چیزی از یک مغازه می‌خرید، در

you are actually carrying out a contract and most people don't even realise it.

واقع در حال اجرای یک قرارداد هستید و اکثر مردم حتی متوجه آن نمی‌شوند.

When you go, you buy something, you go home, a contract has just taken place.

وقتی میری یه چیزی میخری میری خونه تازه قرارداد بسته شده.

You've just almost signed a contract.

شما به تازگی قراردادی را امضا کرده اید.

By doing that, that simple thing.

با انجام آن، آن کار ساده.

Oh, this is it.

اوه، این است.

These are the these are the hard core words now.

اینها کلمات اصلی هستند.

A bargain.

یک معامله.

A bargain. Now the word bargain.

یک معامله. حالا کلمه معامله.

Suppose I should mention, Steve, that bargain can be used

فرض کنید، استیو، باید اشاره کنم که معامله می تواند

as both a noun and also a verb.

هم به عنوان اسم و هم به عنوان فعل استفاده شود.

So in this sense, we are using bargain

بنابراین در این معنا، ما از چانه زنی

as a noun, which means something that is on offer,

به عنوان اسم استفاده می کنیم، که به معنای چیزی است که عرضه می شود،

something where the price has been reduced.

چیزی که قیمت آن کاهش یافته است.

But of course you can bargain with someone as a verb

اما مطمئناً اگر می‌خواهید کسی را مجبور به کاهش قیمت کنید، می‌توانید به عنوان فعل با

if you are trying to get someone to lower the price.

کسی چانه بزنید.

I suppose another word you can use is barter.

فکر می کنم کلمه دیگری که می توانید استفاده کنید مبادله است.

Well, yes.

خب بله.

You often see that in markets in many parts of the world

اغلب می بینید که در بازارهای بسیاری از نقاط جهان

you barter.

It's a different sort of philosophy in a way, in different countries.

مبادله می کنید.

این یک نوع فلسفه متفاوت است ، در کشورهای مختلف.

In some countries, the price I don't know if you can barter in markets in the UK,

در برخی از کشورها، قیمتی که نمی‌دانم می‌توانید در بازارهای بریتانیا مبادله کنید یا خیر، می‌توانید

you can Spitalfields in London,

Spitalfields در لندن،

they have a big marketplace there and people will barter.

آن‌ها بازار بزرگی در آنجا دارند و مردم معامله می‌کنند.

Or another word you could use is haggle,

یا کلمه دیگری که می توانید استفاده کنید چانه زدن،

haggle, haggle.

چانه زدن، چانه زدن است.

It's a great word to haggle to, to bargain,

چانه زدن، چانه زدن،

to try and get the person to reduce their price.

تلاش برای واداشتن شخص به کاهش قیمت، کلمه بسیار خوبی است.

So this is something that happens, as Steve rightly said in

بنابراین این چیزی است که اتفاق می افتد، همانطور که استیو به درستی در

Marketplace is but it does happen here as well in the UK.

Marketplace گفته است، اما در اینجا نیز در بریتانیا اتفاق می افتد.

You can you can also haggle

شما همچنین می توانید

at the markets here in the UK

در بازارهای اینجا در انگلستان

at something you've got to practice this at.

در مورد چیزی که باید در آن تمرین کنید چانه بزنید.

I don't think I'd be very good at it. Mr.

فکر نمی کنم در آن خیلی خوب باشم. آقای

Duncan You've got to have some idea of what the thing

دانکن شما باید کمی از

that you're trying to buy is actually worth. Yes.

ارزش چیزی که می خواهید بخرید داشته باشید. آره.

Before you start, because obviously

قبل از شروع، زیرا بدیهی است که

they put a much higher price on it to start off with.

برای شروع قیمت بسیار بالاتری روی آن می گذارند.

And then you have to haggle, as you say

و سپس باید چانه بزنید، همانطور که می گویید

to get the price down to where it probably should be.

تا قیمت را به جایی که احتمالاً باید باشد برسانید.

Yeah, it's normally for things like fruit and vegetables.

بله، معمولاً برای چیزهایی مانند میوه و سبزیجات است.

So nothing really expensive.

بنابراین هیچ چیز واقعاً گران نیست.

So maybe you buy ten tomatoes

پس شاید ده تا گوجه فرنگی بخری

and you think the price is too high, so then you will haggle.

و فکر کنی قیمتش خیلی بالاست، پس چانه میزنی.

You will try to get the price reduced.

شما سعی خواهید کرد که قیمت را کاهش دهید.

A bargain might also be described

معامله ممکن است

as a steal, which is interesting.

به عنوان دزدی نیز توصیف شود، که جالب است.

So if you steal, it means you take something

بنابراین اگر دزدی کردید به این معنی است که چیزی را

from another person without their permission.

از شخص دیگری بدون اجازه او می گیرید.

So when you are buying something cheap where the price has been reduced,

بنابراین وقتی چیزی ارزان می‌خرید که قیمت آن کاهش یافته است،

it might seem as if you will, stealing that thing.

ممکن است به نظر برسد که آن چیز را می‌دزدید.

You can say that something is a great buy

می توانید بگویید که چیزی یک خرید عالی

or a good deal and we all like a good deal.

یا یک معامله خوب است و همه ما یک معامله خوب را دوست داریم.

I have to say yes.

باید بگویم بله.

If you say I've bought something and you knew it was a bargain,

اگر می گویید من چیزی خریده ام و می دانید که معامله ای است،

if you say to Sam you, I got this, it was a bargain.

اگر به سام بگویید، من این را گرفتم، معامله بود.

Just means you've got it at a much lower price than it is actually probably worth.

فقط به این معنی است که شما آن را با قیمتی بسیار کمتر از ارزش واقعی آن دریافت کرده اید.

In reality,

در واقع،

for some reason, it's been discounted

به دلایلی،

on that particular day or for whatever reason.

در آن روز خاص یا به هر دلیلی تخفیف داده شده است.

And you've got it is a much cheaper price than it is probably worth.

و شما دریافت کرده اید که قیمت آن بسیار ارزان تر از ارزش آن است.

It may be that the shop is actually making a loss

ممکن است فروشگاه در واقع ضرر کند

because they've maybe got too much stock and they want to get rid of it.

زیرا ممکن است سهام زیادی داشته باشند و می خواهند از شر آن خلاص شوند. به

You come home and you say, Look at this, I've got these new trousers or I've got this new washing machine.

خانه می آیی و می گویی، این را ببین، من این شلوار جدید را دارم یا این ماشین لباسشویی جدید را دارم.

It was a bargain because you paid a lot less than you should have done.

این یک معامله بود زیرا شما بسیار کمتر از آنچه باید پرداخت می کردید.

And you know you've got it cheaper. Yes.

و شما می دانید که آن را ارزان تر دریافت کرده اید. آره.

And you could say it was a steal.

و می توان گفت دزدی بود.

It's almost as if you stole it.

انگار دزدیدیش.

Yes. It's so cheap.

آره. خیلی ارزان است.

Here you go.

Another one, an item on offer is being sold with a discount.

بفرمایید.

یکی دیگر، یک کالای پیشنهادی با تخفیف فروخته می شود.

So again, a very interesting word, discount.

پس باز هم یک کلمه بسیار جالب، تخفیف.

So if you discount it means you are reducing the figure,

بنابراین اگر تخفیف بدهید به این معنی است که رقم را کاهش می دهید،

you are lowering the price.

قیمت را پایین می آورید.

So you give someone a discount.

بنابراین شما به کسی تخفیف می دهید.

I suppose there are many reasons why you might get a discount.

فکر می کنم دلایل زیادی وجود دارد که ممکن است تخفیف بگیرید.

You might get the price reduced.

ممکن است قیمت را کاهش دهید.

Yes, maybe they've got too many stocks.

بله، شاید آنها سهام زیادی دارند.

They bought, too much of

آنها مقدار زیادی از

it, and they just want to get rid of it

آن را خریدند، و فقط می خواهند از شر آن خلاص شوند

because nobody not enough

زیرا هیچ کس به اندازه کافی

people were prepared to pay the full price for it.

حاضر نبود قیمت کامل آن را بپردازد.

But that's the thing.

اما موضوع همین است.

When there's a when there's a surplus

وقتی چیزی وجود دارد که مازاد باشد،

of something, then its value goes down.

ارزش آن پایین می آید.

When there is a shortage of something, its value goes up. Hmm.

وقتی چیزی کم می شود، ارزش آن بالا می رود. هوم

In general.

به طور کلی.

So a bit like diamonds.

پس کمی شبیه الماس است.

Yes. Precious metal.

آره. فلز گرانبها.

I mean, just like unlike after the pandemic, a lot of things you couldn't

منظورم این است که برخلاف پس از همه‌گیری، بسیاری از چیزها نمی‌توانست

get cars being one of them because nobody was making new cars.

خودروها را یکی از آن‌ها بسازد، زیرا هیچ‌کس ماشین‌های جدیدی نمی‌سازد.

So the price of second hand cars went up

بنابراین قیمت خودروهای دست دوم افزایش یافت

because there weren't enough

زیرا

going round for people to buy.

گردش کافی برای خرید مردم وجود نداشت.

I'm sure it will all correct itself at some point.

من مطمئن هستم که همه چیز خود به خود در یک نقطه اصلاح خواهد شد.

You had trouble getting hold of.

برای گرفتن مشکل داشتی

You wanted something for your computer

شما در آن زمان چیزی برای رایانه خود می‌خواستید،

at the time, a

یک

graphics card and the price of those was almost double what it was

کارت گرافیک و قیمت آن‌ها تقریباً دو برابر

before the pandemic because there were shutdowns, nobody was making them.

قبل از همه‌گیری بود، زیرا خاموشی وجود داشت، کسی آنها را نمی‌ساخت.

There was a shortage of and there's a shortage of something.

کمبود بود و چیزی کم است.

The price goes up. Yes.

قیمت میره بالا آره.

So you might find that there are people who are profiting, shrink from a shortage.

بنابراین ممکن است متوجه شوید که افرادی هستند که سود می‌برند و از کمبودشان دور می‌شوند.

So if something becomes scarce or hard to find,

بنابراین اگر چیزی کمیاب شود یا یافتن آن سخت شود،

you will often find the price goes up, as Steve just said.

همانطور که استیو همین الان گفت، اغلب متوجه می شوید که قیمت آن بالا می رود .

So that can happen quite often. How massive?

بنابراین ممکن است اغلب اتفاق بیفتد. چقدر عظیم؟

So massive makes a good point about food

بنابراین Massive هنگامی که به تاریخ انقضا نزدیک می شود، نکته خوبی را در مورد مواد غذایی ایجاد می کند،

when it's near expiry date, it's often sold off cheaper.

اغلب ارزان تر فروخته می شود.

We see that a lot.

ما این را زیاد می بینیم.

I see that a lot with milk

من این را در مورد شیر زیاد می بینم

because these are items that shops have to decide how much they're going to buy in

زیرا اینها اقلامی هستند که مغازه ها باید بر اساس تاریخ انقضا آن تصمیم بگیرند که چقدر می خواهند بخرند

based on its expiry date.

.

And obviously if it if they buy too much of it and nobody's buying it,

و بدیهی است که اگر بیش از حد از آن بخرند و کسی آن را نخرد،

they get a lot of that particular item that suddenly going to go out of date.

مقدار زیادی از آن کالای خاص را دریافت می‌کنند که ناگهان قدیمی می‌شود.

So they trying to get rid of it.

بنابراین سعی می کنند از شر آن خلاص شوند.

They sell it off sometimes at half price.

آنها آن را گاهی به نصف قیمت می فروشند.

So it must be difficult if you are selling something that only has a very short

بنابراین اگر چیزی را می فروشید که عمر بسیار کوتاهی دارد

life such as milk or bread.

مانند شیر یا نان، باید سخت باشد.

So you have to make sure that you sell that stuff

بنابراین باید مطمئن شوید که آن چیزها را می فروشید

or else you have to reduce the price.

وگرنه باید قیمت را کاهش دهید.

We often see a little sign on the products reduced

ما اغلب یک علامت کوچک را روی محصولات می بینیم که

to clear, reduced to clear,

به شفاف، کاهش یافته به شفاف،

and it means we've got to sell this quickly

و به این معنی است که ما باید این را به سرعت بفروشیم

because it will go bad and then no one will want it.

زیرا خراب می شود و هیچ کس آن را نمی خواهد.

Clearance is end of the word.

پاکسازی پایان کلمه است.

You sometimes see it on a shop clearance sale.

گاهی اوقات آن را در فروش ترخیص مغازه می بینید.

It means they want to clear out lots of stock that they haven't been able to sell.

این بدان معناست که آنها می خواهند سهام زیادی را که نتوانسته اند بفروشند، پاک کنند.

And you used to work in retail and you used to do that quite a lot, didn't you?

و قبلاً در خرده فروشی کار می کردید و این کار را بسیار انجام می دادید، اینطور نیست؟

You had lots of stock that hadn't been sold.

شما سهام زیادی داشتید که فروخته نشده بود.

So you had a clearance, you clearing it out and selling it off

بنابراین شما یک ترخیص داشتید، آن را تسویه کردید و آن را

at a bargain price, especially with clothing, because you have the different seasons.

به قیمت مقرون به صرفه فروختید، مخصوصاً با لباس، زیرا فصول متفاوتی دارید.

So winter clothing and summer clothing.

بنابراین لباس زمستانی و لباس تابستانی.

So towards the end of each season you find that

بنابراین در پایان هر فصل متوجه می‌شوید که

lots of things are suddenly on sale.

بسیاری از چیزها به طور ناگهانی فروخته می‌شوند.

So to discount something discount is to reduce.

بنابراین برای تخفیف چیزی تخفیف کاهش است.

So the discount can be used as a noun.

بنابراین می توان از تخفیف به عنوان اسم استفاده کرد.

That is the thing that has the reduction.

این چیزی است که کاهش دارد.

And to actually lower the price is to discount as well as a verb.

و در واقع کاهش قیمت به معنای تخفیف و همچنین یک فعل است.

So in this sense, to discount is the verb,

پس در این معنا تنزیل فعل است

which is to reduce.

که کاهش دادن است.

You are lowering the price Can bargain mean to negotiate?

شما در حال کاهش قیمت هستید آیا چانه زنی به معنای مذاکره است؟

Says Tom. Yes,

می گوید تام. بله،

If you bargain with someone I think I mentioned it actually.

اگر با کسی چانه بزنید، فکر می کنم من واقعاً به آن اشاره کردم .

If you bargain with someone that is the verb use,

اگر با شخصی که فعل استفاده از آن است چانه بزنید،

you are trying to get the lowest price possible.

سعی می کنید کمترین قیمت ممکن را به دست آورید.

And of course the seller is trying to get the highest price because they want to make money.

و البته فروشنده در تلاش است تا بالاترین قیمت را به دست آورد زیرا آنها می خواهند درآمد داشته باشند.

So you bargain.

پس چانه میزنی

You are both trying to reach a deal or bargaining on you, bargaining

هر دوی شما در تلاش برای رسیدن به یک معامله یا چانه زنی در مورد شما هستید،

with each other to agree

با یکدیگر چانه می زنید تا

a price that is agreeable to both of you.

قیمتی را به توافق برسانید که برای هر دوی شما موافق باشد.

Whereas just something which you've got very cheaply

در حالی که فقط چیزی که شما بسیار ارزان دارید

is a bargain.

یک معامله است.

Phrases used to encourage people to buy.

عباراتی برای تشویق مردم به خرید استفاده می شود.

You might see these things in a shop window.

ممکن است این چیزها را در ویترین مغازه ببینید.

You might see something advertised on television.

ممکن است چیزی را ببینید که در تلویزیون تبلیغ می شود.

If a company is trying to sell everything very quickly,

اگر شرکتی بخواهد همه چیز را خیلی سریع بفروشد،

you might see phrases such as,

ممکن است عباراتی مانند،

It's a great bargain, it's a great bargain,

این یک معامله عالی است، یک معامله عالی است، یک

it's a good deal,

معامله خوب است،

it's a good deal, or of course we can say it's a great deal.

یک معامله خوب است، یا البته می توانیم بگوییم که یک معامله عالی است را ببینید.

It's a good deal.

معامله خوبی است.

This is a good deal.

این یک معامله خوب است.

You will you will love this product

شما این محصول را دوست خواهید داشت

and you will love the price as well.

و قیمت آن را نیز دوست خواهید داشت.

So shops

بنابراین به

it seems like shops are losing money

نظر می‌رسد مغازه‌ها

when they're when they're having a sale and they might not be making as much money.

زمانی که در حال فروش هستند ضرر می‌کنند و ممکن است به این اندازه درآمد نداشته باشند.

But the problem with with with sales and clearances and things like that is

اما مشکل با فروش و ترخیص و مواردی از این

it is sort of you almost buy something when you don't really need it.

قبیل این است که شما تقریباً چیزی را می‌خرید در حالی که واقعاً به آن نیاز ندارید.

We've all been caught out like this.

همه ما اینجوری گرفتار شدیم

You see a sale, you go in, you buy something, probably make a quick decision,

یک فروش می بینید، وارد می شوید، چیزی می خرید، احتمالاً سریع تصمیم می گیرید،

get it home, and it's probably doesn't look quite

آن را به خانه تحویل می گیرید، و احتمالاً به نظرتان نمی رسد

right on you or it's maybe not quite the right size.

یا شاید اندازه آن کاملاً مناسب نباشد.

I've we've we've all done this where we've bought things in sales and you buy

من همه ما این کار را انجام داده‌ایم، جایی که ما چیزهایی را در فروش خریده‌ایم و شما از

almost as much in

terms of the amount of money, but you've got more stuff.

نظر مقدار پول تقریباً به همان اندازه خرید می‌کنید، اما چیزهای بیشتری دارید.

But then some of it probably because you bought it quickly

اما احتمالاً برخی از آن‌ها به این دلیل که سریع آن را خریده‌اید

and you can't return often goods in sales and you often can't return them, you end up wasting it.

و اغلب نمی‌توانید کالاها را در فروش برگردانید و اغلب نمی‌توانید آنها را برگردانید، در نهایت آن را هدر می‌دهید.

We are, of course, talking to the women.

البته ما با خانم ها صحبت می کنیم.

Well, I've done it.

خوب، من آن را انجام دادم.

I've been guilty of that.

من مقصر آن بوده ام

I thought, Oh, that's a good price in a pair of shoes.

من فکر کردم، اوه، این یک جفت کفش قیمت خوبی است.

You knew when you women out there, you women, you know, you know what it's like.

وقتی شما زنان آنجا هستید، می دانید، شما زنان، می دانید، می دانید که چگونه است.

You go past the shop window and you see 20% off, 30% off,

از ویترین مغازه رد می‌شوی و 20 درصد تخفیف، 30 درصد تخفیف می‌بینی،

and you go in there and then suddenly

و وارد آنجا می‌شوی و ناگهان

you're coming out with an arm full of clothes because you can't resist.

با بازوی پر از لباس بیرون می‌آیی چون نمی‌توانی مقاومت کنی.

That's it.

خودشه.

But we're all a bit susceptible to that, aren't we, that often you buy things like you might see

اما همه ما تا حدودی مستعد این هستیم، اینطور نیست، که اغلب شما چیزهایی می‌خرید که مثلاً ممکن است

money off a pair of shoes, but you don't really need a new pair of shoes because you think, well,

از یک جفت کفش پول دریافت کنید، اما واقعاً به یک جفت کفش جدید نیاز ندارید، زیرا فکر می‌کنید، خوب،

it's 50% of who, I'll buy a pair of shoes and then you end up never wearing them.

این 50 درصد از کسانی هستند که من یک جفت کفش می‌خرم و در نهایت هرگز آنها را نپوشید.

So in fact, that's never a bargain really, unless you're very

بنابراین در واقع، این هرگز واقعاً یک معامله نیست، مگر اینکه

What's the word I'm looking for,

کلمه ای که من به

disciplined in the way you approach it.

دنبال آن هستم، بسیار منظم باشید.

So you only ever know if you really need something.

بنابراین شما فقط می دانید که آیا واقعاً به چیزی نیاز دارید یا خیر.

Yeah. So do you take advantage of it?

آره پس آیا از آن بهره می برید؟

Whereas most people, a lot of people see a sale and they buy it anyway,

در حالی که اکثر مردم، بسیاری از مردم یک فروش را می بینند و به هر حال آن را می خرند،

even if they don't need it because they think, Well, what happens if I need it in six months?

حتی اگر به آن نیاز نداشته باشند، زیرا فکر می کنند، خوب، اگر شش ماه دیگر به آن نیاز داشته باشم چه اتفاقی می افتد؟

I've got it.

فهمیدم.

But then you forget you've got it or you buy too quickly

اما پس از آن فراموش می کنید که آن را دریافت کرده اید یا خیلی سریع خرید می کنید

and it's the wrong size or it doesn't suit you or something.

و اندازه آن اشتباه است یا به شما یا چیز دیگری نمی آید.

There is no greater feeling than finding

هیچ احساسی بالاتر از یافتن

the thing you are looking for

چیزی که در فروش به دنبال آن هستید وجود ندارد

in a sale.

.

It has to be the best feeling in the world.

این باید بهترین حس دنیا باشد.

It has happened to me in the past, something I was actually wanting

در گذشته برای من اتفاق افتاده است، چیزی که در واقع

or needing in some way normally for my studio.

به نوعی به طور معمول برای استودیو خود می خواستم یا به آن نیاز داشتم.

And. And suddenly you find that thing

و. و ناگهان آن چیز را پیدا می کنید

and it's been reduced in price.

و قیمت آن کاهش یافته است.

It's the most amazing feeling.

این شگفت انگیزترین احساس است.

They might also say, get it before it's gone.

آنها همچنین ممکن است بگویند، قبل از اینکه از بین برود، آن را دریافت کنید.

This is often used in sales.

این اغلب در فروش استفاده می شود.

I remember many, many, many, many years ago.

سالها پیش خیلی خیلی خیلی خیلی به یاد دارم.

We used to say, Get it before it's gone

ما می گفتیم، قبل از تمام شدن آن را دریافت کنید،

because you might only have a few of those things in the shop.

زیرا ممکن است فقط تعدادی از آن چیزها را در مغازه داشته باشید.

So when they're gone, you can't get anymore.

بنابراین وقتی آنها رفتند، دیگر نمی توانید بدست آورید.

So get it before it's gone.

بنابراین قبل از اینکه از بین برود آن را دریافت کنید.

Certain tricks of the trade scarcity is always something that

برخی از ترفندهای کمبود تجارت همیشه چیزی است که

sellers used to encourage people to buy something.

فروشندگان برای تشویق مردم به خرید چیزی استفاده می کردند.

The fear that you might miss out

ترس از اینکه ممکن است از دست بدهید

because it may go out stock and they use that a lot on the shopping channels.

زیرا ممکن است موجودی آن تمام شود و آنها از آن در کانال های خرید زیاد استفاده می کنند.

FOMO we've noticed.

FOMO ما متوجه شده ایم.

Yes, fear of missing out.

بله، ترس از دست دادن.

They tell you

آنها به شما می گویند که

we've only got five left and then you go on that same channel,

ما فقط پنج تا فرصت داریم و بعد یک هفته بعد به همان کانال می روید

you know, a week later and they've suddenly got them all back in stock again.

و ناگهان همه آنها را دوباره در انبار آورده اند.

There's never really a shortage.

هیچ وقت واقعاً کمبودی وجود ندارد.

So it is a good way of getting someone to buy a thing limited time only.

بنابراین این یک راه خوب برای ترغیب کسی به خرید یک کالا فقط در زمان محدود است.

So maybe this low price will only be around

بنابراین شاید این قیمت پایین فقط

for a short period of time.

برای مدت کوتاهی وجود داشته باشد.

Limited time only.

فقط برای زمانی محدود.

Get it now before it goes.

قبل از رفتن، آن را دریافت کنید.

When it's gone, it's gone.

وقتی رفت، رفته است.

So there will be nothing else coming in that is similar.

بنابراین هیچ چیز دیگری که مشابه باشد وجود نخواهد داشت.

When that thing is gone, it's gone forever.

وقتی آن چیز از بین رفت، برای همیشه از بین رفته است.

It's a bit like life, really.

واقعاً کمی شبیه زندگی است.

You could say that when when your life has gone, it's gone.

شما می توانید بگویید که وقتی زندگی شما از بین رفته است، از بین رفته است.

The offer must end soon.

این پیشنهاد باید به زودی تمام شود.

This is a very common one.

این یک مورد بسیار رایج است.

So maybe you want to encourage people to come into your shop

بنابراین شاید بخواهید مردم را تشویق کنید که به مغازه شما بیایند

and you want them to actually come through the door.

و می خواهید آنها واقعاً از در وارد شوند.

We often call this footfall in retail.

ما اغلب این را در خرده فروشی می نامیم.

A person will use the phrase footfall, which means the number of people

یک شخص از عبارت footfall استفاده می کند که به معنای تعداد افرادی است که

actually going into your shop.

واقعاً وارد مغازه شما می شوند.

The offer must end soon.

این پیشنهاد باید به زودی تمام شود.

You are trying to encourage people to actually go to your shop.

شما سعی می کنید مردم را تشویق کنید که واقعاً به مغازه شما بروند.

Here's another one.

اینم یکی دیگه

It's a bargain,

این یک معامله است

or it's as cheap as chips.

یا به اندازه چیپس ارزان است.

Something low priced can be described as cheap.

چیزی با قیمت پایین را می توان ارزان توصیف کرد.

So we often see this word as a good word, but also we can see it as a bad word as well.

بنابراین ما اغلب این کلمه را به عنوان یک کلمه خوب می بینیم، اما همچنین می توانیم آن را به عنوان یک کلمه بد نیز ببینیم.

So it really depends on the context of how you're using the word cheap.

بنابراین واقعاً بستگی به زمینه استفاده شما از کلمه ارزان دارد.

So something cheap can be a good deal.

بنابراین چیزی ارزان می تواند معامله خوبی باشد.

Very good value.

ارزش بسیار خوب

All it can be something that's not

همه اینها می تواند چیزی باشد که

very well made or something that's being produced,

خیلی خوب ساخته نشده یا چیزی که در حال تولید است،

but very little quality has gone into it.

اما کیفیت بسیار کمی در آن وجود داشته است.

So it's interesting the word cheap, how that can be used.

بنابراین جالب است که کلمه ارزان، چگونه می توان از آن استفاده کرد.

I know in my job we were always encouraged never to use the word cheap

می‌دانم که در کارم همیشه تشویق می‌شدیم که هرگز از کلمه ارزان استفاده نکنیم

because it always infuse the product is inferior in some way.

زیرا همیشه باعث می‌شود که محصول به نوعی پایین‌تر است.

So if something is cheap, it

بنابراین اگر چیزی ارزان است،

generally means it's a low, poor quality,

به طور کلی به این معنی است که یک ماشین ارزان، بی کیفیت،

a cheap car or a cheap dress.

یک ماشین ارزان یا یک لباس ارزان است.

There's going to be something of the quality

چیزی با کیفیت وجود دارد

that's not as good as otherwise should be.

که آنطور که باید باشد خوب نیست.

It can also be a bargain if you are lucky.

همچنین اگر خوش شانس باشید می تواند یک معامله باشد.

So is to offer a goods for sale.

ارائه یک کالا برای فروش نیز همینطور است.

So I know it seems obvious, but to sell.

بنابراین می دانم که به نظر بدیهی است، اما برای فروش.

To sell something, you can sell anything really.

برای فروش چیزی، می توانید هر چیزی را واقعا بفروشید. فکر می‌کنم

I suppose if something you are giving up that is valuable to you and you have to give it, maybe

اگر چیزی را رها می‌کنید که برایتان ارزشمند است و مجبورید آن را بدهید، شاید

you don't want to give it, you might sell your soul

نخواهید آن را بدهید، ممکن است روح خود را بفروشید

because you have to do a job that you don't want to do.

زیرا باید کاری را انجام دهید که نمی‌خواهید انجامش دهید.

So you sell your soul.

پس روحت را میفروشی

It means you're doing something, but you don't really want to do that thing.

این بدان معناست که شما دارید کاری را انجام می دهید، اما واقعاً نمی خواهید آن کار را انجام دهید.

But you have to because you need to make money.

اما باید این کار را انجام دهید زیرا باید پول در بیاورید.

You need to have an income.

شما باید درآمد داشته باشید.

The phrase Sorry, Steve, is a good one from Saturday.

عبارت Sorry, Steve, یک جمله خوب از شنبه است. می

You know, a bargain hunter.

دانی، یک شکارچی مقرون به صرفه.

Oh, a bargain hunter.

اوه، یک شکارچی مقرون به صرفه.

Somebody that likes to go around the shops,

کسی که دوست دارد در مغازه ها بچرخد،

finding, looking for bargains, looking to get something

پیدا کند، به دنبال معامله باشد، به دنبال چیزی

less expensive than the full price.

ارزان تر از قیمت کامل باشد.

A bargain hunter

یک شکارچی مقرون به صرفه

probably ends up spending a lot more money than some people get.

احتمالاً در نهایت بسیار بیشتر از پولی که برخی افراد می گیرند خرج می کند.

A real kick, a real buzz from shopping and finding bargains.

یک ضربه واقعی، یک هیاهوی واقعی از خرید و پیدا کردن معامله.

And it can become a problem, can't it, for some people that they just can't stop buying.

و ممکن است برای برخی افراد مشکل ساز شود، اینطور نیست که آنها نمی توانند از خرید خودداری کنند.

They get a real buzz, a kick out of shopping.

آنها یک سر و صدا واقعی، یک ضربه از خرید.

But that's another story altogether.

اما این در کل داستان دیگری است.

It is.

این است.

The phrase sold out means that all the stock has gone.

عبارت sold out به این معنی است که تمام سهام از بین رفته است.

So maybe as the sale progresses,

بنابراین شاید با پیشرفت فروش،

as all of things start to be bought,

وقتی همه چیز شروع به خرید می‌کند،

you run out or you you sell out, you have nothing left.

تمام می‌شود یا تمام می‌شود، چیزی برای شما باقی نمی‌ماند.

A seller in business is referred to as a retailer which

فروشنده در تجارت به عنوان خرده‌فروشی شناخته می‌شود که

the the

where this word actually comes from is quite interesting.

این کلمه واقعاً از کجا آمده است بسیار جالب است.

We might mention that in a moment.

ممکن است در یک لحظه به آن اشاره کنیم.

We'll see what happens. So retail is the sector

خواهیم دید چه اتفاقی می افتد. بنابراین خرده فروشی بخش

relating to selling.

مربوط به فروش است.

So a shopkeeper or maybe we can use the word

بنابراین یک مغازه دار یا شاید بتوانیم از کلمه ای استفاده کنیم

I suppose we could use the word vendor as well.

که فکر می کنم می توانیم از کلمه فروشنده نیز استفاده کنیم.

Yes. That's the other phrase, which is often use a vendor,

آره. این عبارت دیگر است که اغلب استفاده از فروشنده است

which I believe is derived from French on sale

که به اعتقاد من از فرانسوی on sale گرفته شده است

means something is being sold

به این معنی که چیزی

at a reduced price and then we have for sale.

با قیمت کاهش یافته فروخته می شود و سپس ما برای فروش داریم.

So there is a difference between these two phrases.

بنابراین بین این دو عبارت تفاوت وجود دارد.

If something is on sale, it means it is on

اگر چیزی در فروش است، به این معنی است که

sale at a reduced price.

با قیمت پایین فروخته می شود.

If something is for sale,

اگر چیزی برای فروش است

it means it is being offered in exchange for money.

یعنی در ازای پول عرضه می شود.

So on sale is a bargain

بنابراین در فروش یک معامله

for sale means something is available to be sold.

برای فروش است به این معنی که چیزی برای فروش در دسترس است.

Yes. Often you see that on houses that you see for sale.

آره. اغلب آن را در خانه هایی که برای فروش می بینید می بینید.

A for sale sign just means that that house is for sale

علامت برای فروش فقط به این معنی است که آن خانه برای فروش است

or that car is for sale doesn't mean it's being sold as a discount.

یا اینکه ماشین برای فروش است به این معنی نیست که به عنوان تخفیف فروخته می شود.

It just means it's available to buy.

فقط به این معنی است که برای خرید در دسترس است.

Sale derives from the Old Norse for sale.

فروش برگرفته از اسکاندیناوی قدیمی برای فروش.

So sale is the Old Norse word.

بنابراین فروش کلمه نورس قدیم است.

I think it's high German.

فکر کنم آلمانی بالا باشه

I think that's how they actually

من فکر می کنم که آنها در واقع چگونه

relate to that particular word and where it comes from.

با آن کلمه خاص ارتباط دارند و از کجا آمده است.

Retail derives from the French word for cut, which is strange really.

خرده فروشی از کلمه فرانسوی برش گرفته شده است که واقعاً عجیب است.

Retail comes from the French word for cut,

خرده فروشی از کلمه فرانسوی برش گرفته شده است

which doesn't make any sense when you think about it.

که وقتی به آن فکر می کنید هیچ معنایی ندارد.

The action of reducing a price to knock down

عمل کاهش یک قیمت برای پایین آوردن

to lower or to knock off

به پایین یا از بین بردن

so you might knock something off the price.

تا ممکن است چیزی را از قیمت پایین بیاورید.

You are lowering the price.

داری قیمت رو پایین میاری

You can knock down the price, you can lower the price

شما می توانید قیمت را پایین بیاورید، می توانید قیمت را پایین بیاورید

or you can knock off something from the price.

یا می توانید چیزی را از قیمت حذف کنید.

You are taking something off that price.

شما چیزی از آن قیمت پایین می آورید.

Yes, somebody you somebody might say you want to buy a car and it's too expensive.

بله، ممکن است کسی بگوید می‌خواهید ماشین بخرید و خیلی گران است.

And you say, Can you give me something off that the seller

و شما می گویید، آیا می توانید چیزی به من بدهید که فروشنده

might say, Well, I'll knock, knock something off that for you

بگوید، خوب، من در می زنم، چیزی را می زنم که

to encourage you to buy it.

شما را تشویق به خرید آن کنید. اگر آن ماشین را بخری،

I'll knock off £1,000 from the price of that car if you buy it.

1000 پوند از قیمت آن ماشین کم می کنم .

Today, for example, that arena, says Mr.

به‌عنوان مثال، آقای

Duncan, a vendor in the US, can also be a delivery machine.

دانکن، فروشنده ای در ایالات متحده، می‌گوید که امروزه، آن عرصه، می‌تواند یک ماشین تحویل نیز باشد.

Well, we have the same thing here.

خب ما اینجا هم همین را داریم.

We have vending machines,

ما ماشین‌های فروش خودکار داریم،

so vending machines are automatic machines.

بنابراین ماشین‌های فروش ماشین‌های خودکار هستند.

You just put money into the machine and then you choose the thing that you want.

شما فقط پول را در دستگاه قرار می دهید و سپس چیزی را که می خواهید انتخاب می کنید.

It is doing it automatically so

آن را به صورت خودکار انجام می دهد، بنابراین

you can do it without having a person way.

شما می توانید آن را بدون داشتن یک راه شخصی انجام دهید.

It's the same thing, isn't it?

این همان چیزی است، اینطور نیست؟

Because that machine is giving you something, it's selling you something, it's dispensing something.

چون آن ماشین چیزی به شما می‌دهد، چیزی به شما می‌فروشد، چیزی می‌فروشد.

So in a way it is selling you something.

بنابراین به نوعی به شما چیزی می فروشد.

There's just not a person there. Yes.

فقط یک نفر آنجا نیست. آره.

So you can see where that word comes from.

بنابراین می توانید ببینید که این کلمه از کجا آمده است.

It is all automated.

این همه خودکار است.

And we have to

و ما باید

oh, we can say that we've knocked down all our prices.

آه، می توانیم بگوییم که همه قیمت هایمان را پایین آورده ایم.

That's another thing you might see maybe on an advertisement

این چیز دیگری است که ممکن است در یک آگهی

or a TV commercial, maybe we've knocked down all our prices.

یا تبلیغات تلویزیونی ببینید، شاید ما همه قیمت‌هایمان را پایین آورده‌ایم.

And finally, this was mentioned a few moments ago.

و بالاخره چند لحظه پیش به این موضوع اشاره شد.

A bargain hunter.

یک شکارچی مقرون به صرفه

Oh, a person who likes to go out and about

آه، کسی که دوست دارد بیرون برود و به

searching for bargains.

دنبال معامله باشد.

They are looking for sale prices.

آنها به دنبال قیمت فروش هستند.

So something that is for sale, something that is on sale,

بنابراین چیزی که برای فروش است، چیزی که در فروش است،

something that has had its price

چیزی که قیمت آن

reduced, you might go around the shops at the weekend

کاهش یافته است، ممکن است در آخر هفته در مغازه ها بگردید

and you might try to find something that is on offer.

و ممکن است سعی کنید چیزی را پیدا کنید که عرضه می شود.

You are looking for a bargain.

شما به دنبال معامله هستید.

You want to have some discount on the things you are buying,

می‌خواهید روی چیزهایی که می‌خرید،

especially at the weekend, especially at the weekend.

به خصوص در آخر هفته، به‌ویژه آخر هفته، تخفیف داشته باشید.

And there we have it.

و حالا ما آن را در اختیار داریم.

So those are many of the words and phrases connected

بنابراین بسیاری از کلمات و عبارات مرتبط

to selling, having sales.

با فروش، داشتن فروش هستند.

Of course, at English Addict, we never have a sale

البته در English Addict هیچ وقت فروشی نداریم

because everything is free anyway.

چون به هر حال همه چیز رایگان است.

But of course you might want to to help out my work with a donation.

اما البته ممکن است بخواهید با کمک مالی به کار من کمک کنید.

Yes. Wouldn't that be lovely?

آره. دوست داشتنی نیست؟

So if you want to make a donation, you are more than welcome to do so.

بنابراین اگر می‌خواهید کمک مالی کنید، می‌توانید این کار را انجام دهید.

There is the address.

آدرسش هست

You can send a donation if you just want the lottery.

اگر فقط قرعه کشی می خواهید می توانید کمک مالی بفرستید.

Maybe you are feeling generous If you are.

شاید شما احساس سخاوتمندی می کنید.

If you are a Saudi prince who is sitting outside his oil well,

اگر یک شاهزاده سعودی هستید که بیرون چاه نفت خود نشسته اید،

maybe you can send a donation as well.

شاید بتوانید کمک مالی نیز بفرستید.

It would be most appreciated and it will allow me to continue doing this.

بسیار قدردانی خواهد شد و به من اجازه می دهد که این کار را ادامه دهم.

That is it, Mr. Steve. Oh, I'm going to do a quick.

همین است، آقای استیو. اوه، من می خواهم سریع انجام دهم.

We have no time.

ما وقت نداریم

All right.

So it's 3:00, one hour and that's it? Yes.

خیلی خوب.

پس ساعت 3:00 است، یک ساعت و تمام؟ آره.

We will be back with you next Sunday, of course, from 2 p.m.

یکشنبه آینده البته از ساعت 14 با شما خواهیم بود.

UK. Time is when we are back with you.

انگلستان. زمان زمانی است که ما با شما بازگشته ایم.

Hopefully my London

امیدوارم لندن من روز

will be available on Wednesday.

چهارشنبه در دسترس باشد.

I have many, many hours of editing to do, to be honest.

صادقانه بگویم، من ساعت های زیادی برای ویرایش دارم.

No exercise for Mr.

هیچ تمرینی برای آقای

Duncan this week, ably sitting here in his chair, editing I will week.

دانکن در این هفته وجود ندارد . با

I will be getting fatter and fatter as the week goes on

گذشت هفته چاق تر و چاق تر می شوم

because I won't be doing much exercise.

چون زیاد ورزش نمی کنم.

Thank you for your company. Thank you for your likes.

ممنون از همراهی شما ممنون از لایک هاتون

Don't forget to give me a like as well, because those sums are very valuable.

یادتون نره به من هم لایک کنید چون این مبالغ خیلی با ارزشه.

You don't realise how valuable these are.

شما متوجه نیستید که اینها چقدر ارزشمند هستند. به

Trust me.

من اعتماد کن.

And we will see you next week from 2 p.m.

و هفته آینده از ساعت 2 بعدازظهر شما را می بینیم.

and Mr.

و آقای

Steve will be settling in to his new job.

استیو به شغل جدید خود می پردازد. فکر می کنم

You have your new job and you'll be getting used to that, I would imagine.

شما شغل جدید خود را دارید و به آن عادت خواهید کرد.

No sales for my customers.

فروش برای مشتریان من وجود ندارد.

They're going to pay full price for Mr.

آنها بهای کامل آقای دانکن را خواهند پرداخت

Duncan. That's how I'm going to keep my profits high.

. به این ترتیب من سود خود را بالا نگه خواهم داشت.

I like it.

خوشم می آید.

That's it.

خودشه.

Then we will see you next week.

سپس هفته آینده شما را خواهیم دید.

2 p.m. UK time.

ساعت 2 بعد از ظهر به وقت انگلستان

We will be live again from myself and Mr.

ما دوباره از خودم و آقای استیو زنده خواهیم بود

Steve. Take care.

. مراقب باش.

See you soon.

به زودی میبینمت.

And of course, until the next time we meet.

و البته تا دفعه بعد که همدیگه رو ببینیم.

You know what's coming next.

میدونی بعدش چی میاد

ta ta for now.

تا تا فعلا