What makes you HAPPY? - Learning English 🔴LIVE - English Addict / 28th April 2024

It is a bright day.

روز روشنی است.

We have some cloud. Not much.

ما مقداری ابر داریم. زیاد نیست.

We had a little bit of rain earlier,

ما قبلا کمی باران داشتیم

and it is rather windy as well.

و همچنین نسبتاً باد است.

We are back together.

ما دوباره با هم هستیم.

Okay.

باشه.

It is English addict coming to you

این معتاد انگلیسی است که به صورت

live and direct

زنده و مستقیم

from the birthplace of the English language.

از زادگاه زبان انگلیسی به سراغ شما می آید.

We all know where it is.

همه می دانیم کجاست.

I know you know.

من می دانم که شما می دانید.

Everyone knows.

همه میدانند.

It is of course England.

البته انگلیس است.

We are back.

ما برگشتیم.

Everyone.

هر کس.

Did you miss us?

دلت برامون تنگ شده بود؟

Did you miss myself?

دلت برای خودم تنگ شده بود؟

Did you miss Mr. Steve?

دلت برای آقای استیو تنگ شده بود؟

Did you miss all of this craziness?

دلت برای این همه دیوانگی تنگ شده بود؟

Hi, everybody. This is Mr.

سلام به همه. این آقای

Duncan in England.

دانکن در انگلیس است.

How are you today?

امروز چطوری؟ حالت

Are you okay? I hope so.

خوبه؟ امیدوارم. آیا

Are you feeling happy today?

امروز احساس خوشبختی می کنید؟

I hope so, I hope there is a smile on your face

امیدوارم همینطور باشد، امیدوارم لبخند بر لبان شما باشد

because we are talking about

زیرا

being happy today.

امروز در مورد شاد بودن صحبت می کنیم.

I know what you are going to say, Mr.

میدونم چی میخوای بگی آقای

Duncan.

These days it would appear that it's much harder

دانکن.

این روزها به نظر می رسد که

to be happy about things,

شاد بودن در مورد چیزها بسیار سخت تر است،

but I think there are more happy people

اما من فکر می کنم افراد شاد در

around on the planet

اطراف این سیاره بیشتر

than a lot of people ever mentioned.

از افراد زیادی هستند که تا به حال به آنها اشاره شده است.

So I think a lot of people have some sort of happiness.

بنابراین من فکر می کنم بسیاری از مردم نوعی شادی دارند.

You can't be happy all the time.

شما نمی توانید همیشه خوشحال باشید.

I think you would go crazy if you were always happy.

فکر می کنم اگر همیشه خوشحال بودی دیوانه می شدی. به

You have to have the ups

and downs, I think.

نظر من باید فراز و نشیب ها را داشته باشید.

So that is what life is all about.

پس زندگی یعنی همین.

I think sometimes it is good.

فکر می کنم گاهی اوقات خوب است.

You can smile easily

شما می توانید به راحتی لبخند بزنید

and sometimes it is not so easy

و گاهی اوقات

to have a smile on your face.

لبخند بر لبان شما چندان آسان نیست.

Sometimes it is not so easy.

گاهی اوقات آنقدرها هم آسان نیست.

My name is Duncan.

اسم من دانکن است.

I talk about English by the way.

اتفاقاً من در مورد انگلیسی صحبت می کنم.

I am an English addict.

من یک معتاد انگلیسی هستم.

You might say I am crazy about English.

ممکن است بگویید من دیوانه انگلیسی هستم.

Some people of course, just say that I am crazy.

البته بعضی ها فقط می گویند من دیوانه ام.

I don't know what they mean by that, I really don't.

من نمی دانم منظور آنها از این حرف چیست، من واقعاً نمی دانم.

It's nice to be back with you today.

خوشحالم که امروز با شما برگشتم.

Sunday is here again.

یکشنبه دوباره اینجاست.

Every Sunday I am live on YouTube from 2 p.m.

هر یکشنبه از ساعت 2 بعد از ظهر در یوتیوب زنده هستم.

UK time and today is no exception.

زمان انگلستان و امروز نیز از این قاعده مستثنی نیست.

We are all here together again.

ما دوباره اینجا هستیم.

I suppose I should also mention coming up

فکر می‌کنم باید به این موضوع نیز اشاره کنم که

later on today on the live stream.

بعداً امروز در جریان مستقیم پخش می‌شود.

He is back with us. Mr.

او با ما بازگشته است. آقای

Steve will be here.

استیو اینجا خواهد بود.

He will be live in the studio telling us

او به صورت زنده در استودیو خواهد بود و همه چیزهایی را که در حال انجام است به ما می گوید.

all of the things he has been getting up to.

It might not take very long

ممکن است خیلی طول نکشد،

because he hasn't been up to much this week.

زیرا او این هفته زیاد نبوده است.

However, we do have a lot of busy things,

با این حال، ما چیزهای پرمشغله زیادی داریم،

a lot of activities

فعالیت های زیادی

coming up over the next few weeks, certainly

طی چند هفته آینده، قطعاً

during the month of June, early June.

در ماه ژوئن، اوایل ژوئن، در راه است.

Last week I revealed that we

هفته گذشته فاش کردم که

are having a rendezvous once again.

یک بار دیگر در حال برگزاری یک قرار ملاقات هستیم.

Last year it was in Paris.

سال گذشته در پاریس بود.

This year we are meeting up

امسال

at the start of June in

در ابتدای ژوئن در

Italy.

ایتالیا گرد هم می آییم.

We are going to meet up in Rome already.

ما در حال حاضر در رم ملاقات خواهیم کرد.

We have three people who are definitely

ما سه نفر داریم که قطعاً

going to meet up with us.

با ما ملاقات خواهند کرد.

If you are interested, send

اگر علاقه دارید

an email to me and say, Mr.

به من ایمیل بزنید و بگویید آقای

Duncan, when is it?

دانکن کی هست؟

Please tell me when you are meeting up in Rome.

لطفا به من بگویید چه زمانی در رم ملاقات می کنید.

So that is where we are meeting.

بنابراین اینجا جایی است که ما در حال ملاقات هستیم.

It is near the beginning of June.

نزدیک اوایل خرداد است.

All of the details I will give you

تمام جزئیاتی را که در

if you send me an email

صورت ارسال ایمیل

to my email address,

به آدرس ایمیل من به شما خواهم داد،

I will give you all of the details.

تمام جزئیات را به شما خواهم داد.

A little bit later on.

کمی بعد.

Steve will be here.

استیو اینجا خواهد بود.

We are talking about being happy.

ما در مورد شاد بودن صحبت می کنیم.

I have to say I do need cheering up today.

باید بگویم که امروز نیاز به شادی دارم.

I don't normally like to talk about

من معمولاً دوست ندارم زیاد در مورد

my personal life too much, but

زندگی شخصی ام صحبت کنم، اما فکر

I suppose I should mention my lovely mum

می کنم باید به مادر دوست داشتنی ام اشاره کنم

because tomorrow it is

زیرا فردا

my mother's birthday,

تولد مادرم است،

the 29th of April, my mother's birthday.

29 آوریل، تولد مادرم.

Sadly, we lost my mum last year,

متأسفانه سال گذشته مامانم را از دست دادیم،

so this will be the first birthday

بنابراین این اولین تولد

or the first birthday of my mother

یا اولین تولد مادرم است

where she will not be here.

که او اینجا نخواهد بود.

So yes, a sad one.

پس بله، غم انگیز است.

I won't be very happy tomorrow.

فردا خیلی خوشحال نخواهم بود

I will definitely be deep in thought tomorrow.

قطعا فردا در فکر فرو خواهم رفت.

So can I just say happy birthday to my lovely mum?

پس می توانم فقط به مادر دوست داشتنی ام تولدت مبارک بگویم؟

We miss you all. All of the family.

دلمون براتون تنگ شده همه خانواده

We miss you very,

دلمون برات خیلی

very much, including myself.

خیلی تنگ شده از جمله خودم.

And that's all I can say.

و این تنها چیزی است که می توانم بگویم.

Really. Happy birthday, mum,

واقعا. تولدت مبارک مامان،

for tomorrow

فردا

we are back here again.

ما دوباره اینجا هستیم.

Life as live can be.

زندگی همانطور که می تواند زندگی کند.

So I hope we can have a little bit of fun

بنابراین امیدوارم بتوانیم

here on the live stream.

در پخش زنده اینجا کمی خوش بگذرانیم.

It is very nice to see you here.

خیلی خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Who was first on today's live chat

چه کسی اولین نفر در چت زنده امروزی بود که

we have joining today

امروز به آن ملحق شدیم،

we have Vitas and also Francesca.

Vitas و همچنین فرانچسکا را داریم.

Hello Francesca, nice to see you here today.

سلام فرانچسکا، خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم.

Thank you very much.

بسیار از شما متشکرم.

Vitas, Francesca and also Florence.

ویتاس، فرانچسکا و همچنین فلورانس.

You were all very quick with your fingers

همه شما امروز با انگشتانتان خیلی سریع عمل کردید

today.

.

I do like it.

من واقعا آن را دوست دارم.

I like it very much.

خیلی دوستش دارم.

When people have a very fast finger.

وقتی افراد انگشت بسیار سریعی دارند.

There is a lot going on outside

at the moment in the garden because all the birds

در حال حاضر در باغ چیزهای زیادی در بیرون در حال وقوع است زیرا همه پرندگان در حال

have been building their nests

ساختن لانه بوده اند

and then they dropped their eggs

و سپس تخم های خود را رها کرده اند

and then the eggs hatched out.

و سپس تخم ها بیرون آمده اند.

And now guess what?

و حالا حدس بزنید چی؟

We have lots of baby birds

ما تعداد زیادی بچه پرنده داریم که در

flying around the garden all over the place,

سراسر باغ در حال پرواز هستند

and the parents are very busy feeding them.

و والدین بسیار مشغول غذا دادن به آنها هستند.

It is always a happy

همیشه

and also sad time because of course

زمان شادی و همچنین غمگینی است زیرا مسلماً

many of the babies will not survive.

بسیاری از نوزادان زنده نمی مانند.

Unfortunately, we have a lot of predators around here,

متأسفانه، ما در اینجا شکارچیان زیادی داریم،

including sparrow hawks, buzzards.

از جمله شاهین گنجشک، باز.

We even have kestrels as well

ما حتی در این اطراف سگک نیز داریم که

around here, all living in the wild.

همگی در طبیعت زندگی می کنند.

So at this time of year when a lot of the baby

بنابراین در این زمان از سال که تعداد زیادی از بچه

birds are flying around because they are

پرندگان در اطراف پرواز می کنند زیرا آنها

still learning about

هنوز در حال یادگیری در مورد

their surroundings

محیط اطراف خود هستند

and there are always lots of dangers

و همیشه خطرات زیادی در

lurking around nearby.

اطراف در کمین هستند.

So it's nice to see them.

بنابراین دیدن آنها خوشحال است.

But I'm hoping that they will all survive,

اما من امیدوارم که همه آنها زنده بمانند،

even though deep down I know they won't.

حتی اگر در اعماق وجودم می دانم که زنده نخواهند شد.

But I hope they will.

اما من امیدوارم که آنها.

Hello also to Palmira.

سلام به پالمیرا.

We also have.

ما همچنین داریم.

Yes, he is here.

بله، او اینجاست.

Luis Mendez is here today.

لوئیس مندز امروز اینجاست.

Who else is here?

کی دیگه اینجاست؟

Maria Valentin Beatriz is here as well.

ماریا والنتین بئاتریز نیز اینجاست.

I believe we will be seeing you

من معتقدم که شما را

during our roam around

در طول پرسه زدن خود در اطراف

Rome, which is happening

رم، که

at the start of June.

در آغاز ژوئن اتفاق می افتد، خواهیم دید.

If you want all the details, please send me an email.

اگر همه جزئیات را می خواهید، لطفاً برای من ایمیل بفرستید.

Thank you very much.

بسیار از شما متشکرم.

Mohsen is here also.

محسن هم اینجاست

Nabeel Basheer is here.

نبیل بشیر اینجاست.

Thank you very much for joining me.

از اینکه به من پیوستید بسیار سپاسگزارم.

Who else is here?

کی دیگه اینجاست؟

Sika.

سیکا.

Sika Afridi says hi.

سیکا افریدی می گوید سلام.

Hi to you as well.

سلام به شما هم

Thank you very much for joining me.

از اینکه به من پیوستید بسیار سپاسگزارم.

There are new lessons, by the way.

اتفاقاً درس های جدیدی وجود دارد.

I have been very busy, incredibly busy

من بسیار مشغول

posting short videos with lots of brief,

پست کردن ویدیوهای کوتاه با

concise information.

اطلاعات مختصر و مختصر فراوان بوده ام.

If something is concise, it means it is short.

اگر مطلبی مختصر باشد یعنی کوتاه است.

So all of the information has been put

بنابراین تمام اطلاعات

into a very small,

در یک جمله بسیار کوچک،

maybe a small sentence or a

شاید یک جمله کوچک یا یک

or a short paragraph.

یا یک پاراگراف کوتاه قرار داده شده است.

Something is very concise.

یک چیزی خیلی مختصر است.

I suppose you might see that word

فکر می کنم ممکن است این کلمه را

quite often on the front of dictionaries.

اغلب در جلوی فرهنگ لغت ها ببینید.

So a dictionary will often be either long.

بنابراین یک فرهنگ لغت اغلب یا طولانی خواهد بود.

So we

have the long form of the dictionary.

بنابراین ما

شکل طولانی فرهنگ لغت را داریم.

Or of course quite often

یا البته اغلب

there is a concise version

یک نسخه مختصر

of the dictionary, probably the one that we are all familiar

از فرهنگ لغت وجود دارد، احتمالاً نسخه ای که همه ما

with the Oxford Dictionary concise.

با فرهنگ لغت مختصر آکسفورد آشنا هستیم.

It is something that has been shortened

چیزی است که کوتاه شده است

and all of the important

و همه

information is there,

اطلاعات مهم وجود دارد

and all of the unimportant

و همه اطلاعات بی اهمیت

information has been left out.

کنار گذاشته شده است.

It is concise. Nice.

مختصر است. خوب.

So there are lots of concise

بنابراین

lessons on my YouTube channel.

درس های مختصر زیادی در کانال یوتیوب من وجود دارد.

Short lessons

درس های کوتاه

and I hope you are enjoying them,

و امیدوارم که از آنها لذت ببرید،

I really do.

من واقعاً لذت می برم.

Tom is here.

تام اینجاست

Hello Tom, nice to see you back with this as well.

سلام تام، خوشحالم که با این هم برگشتی.

Who else is here?

کی دیگه اینجاست؟

Inaki Zika is here as well.

ایناکی زیکا نیز اینجاست.

Florence.

فلورانس.

Hello to Florence.

سلام به فلورانس

Very nice to see you here as well.

خیلی خوشحالم که شما را اینجا هم می بینم.

Claudia. Hello, Claudia.

کلودیا سلام، کلودیا.

I suppose I should say.

فکر کنم باید بگم

What's cooking?

Claudia, what have you got in your pocket?

آشپزی چیست؟

کلودیا، چه چیزی در جیبت داری؟

What's cooking? Claudia?

آشپزی چیست؟ کلودیا؟

Is it something spicy and hot?

چیزی تند و تند است؟

Is it something salty or not?

چیز نمکی هست یا نه؟

Oh, Claudia, what is in the pot?

اوه، کلودیا، چه چیزی در قابلمه است؟

What is in your pot today?

امروز در گلدان شما چیست؟

Talking of pots,

صحبت از قابلمه،

I. Did some cooking.

من. کمی پخت و پز.

I know what you're going to say, Mr.

من می دانم که شما چه خواهید گفت، آقای

Duncan.

You never, ever cook anything in the kitchen.

دانکن.

شما هرگز، هرگز چیزی را در آشپزخانه آشپزی نمی کنید.

Well, guess what.

خوب حدس بزن چی.

Last week I did.

هفته گذشته انجام دادم.

I cooked the most delicious meal for Mr.

خوشمزه ترین غذا را برای آقای

Steve.

استیو پختم.

And we will be having a look at that

و کمی بعد نیز نگاهی به آن خواهیم داشت

a little bit later on as well.

.

So as you can see, there are a lot of things

بنابراین همانطور که می بینید، چیزهای زیادی وجود دارد

that we are going to talk about today on the live stream.

که ما امروز در جریان مستقیم در مورد آنها صحبت خواهیم کرد.

Being happy.

شاد بودن.

What makes you happy?

چی تو رو خوشحال میکنه؟

Where do you find your happiness?

خوشبختی خود را از کجا می یابید؟ آیا

Are you always happy?

شما همیشه خوشحال هستید؟

I have to say,

باید بگویم،

even from my own point of view, I am not always happy.

حتی از دیدگاه خودم، همیشه خوشحال نیستم.

Sometimes things make me

گاهی اوقات همه چیز مرا ناراحت می کند

unhappy, miserable,

، بدبخت می شود،

maybe even a little bit down,

شاید حتی کمی پایین می آید،

but fortunately it doesn't last very long.

اما خوشبختانه این خیلی طول نمی کشد.

So I think it is fair to say that

بنابراین فکر می کنم منصفانه است که بگوییم

we all have ups and downs in life.

همه ما در زندگی فراز و نشیب هایی داریم. به

I think it is quite a normal thing to have.

نظر من داشتن این یک چیز کاملاً عادی است.

So later on, what makes you happy will be looking at words

بنابراین بعداً، آنچه شما را خوشحال می‌کند، نگاه کردن به کلمات

and phrases connecting to connected to being happy.

و عباراتی است که به شاد بودن مرتبط هستند.

Maybe you are as happy as Larry.

شاید شما هم مثل لری خوشحال باشید.

A nice English expression.

یک عبارت انگلیسی زیبا

So it is Sunday.

پس یکشنبه است.

I notice on the news that Elon Musk

در خبرهایی متوجه شدم که ایلان ماسک

has gone to China.

به چین رفته است.

Why? What is going on?

چرا؟ چه خبره؟

Oh, maybe he's going to start

اوه، شاید او قرار است

launching his rockets from China.

موشک هایش را از چین پرتاب کند.

Maybe he needs to sell more of those

شاید او نیاز داشته باشد که تعداد بیشتری از آن

Tesla cars to the Chinese market.

خودروهای تسلا را به بازار چین بفروشد.

One of the things I have noticed over the past couple of years

یکی از چیزهایی که طی دو سال گذشته متوجه شدم

is China are moving more aggressively

این است که چین با شدت بیشتری

into certain markets,

به سمت بازارهای خاص،

certain areas of selling,

حوزه‌های خاصی از فروش حرکت می‌کند،

and I think the big one at the moment

و فکر می‌کنم در حال حاضر بازار بزرگی است

that many people are talking about, and this is something that Steve

که بسیاری از مردم در مورد آن صحبت می‌کنند، و این چیزی است که استیو

might mention today, is electric vehicles,

ممکن است امروز ذکر شود ، وسایل نقلیه الکتریکی،

battery powered vehicles.

وسایل نقلیه با باتری است.

And China at the moment is moving

و چین در حال حاضر به شدت در حال حرکت

quite aggressively into the Chinese market

به سمت بازار چین

and into the worldwide market

و بازار جهانی

of selling electric cars.

فروش خودروهای الکتریکی است.

Apparently within China,

ظاهراً در داخل چین،

there are too many electric cars being produced.

خودروهای الکتریکی بیش از حد تولید می شود.

So in fact, in China they have too many.

بنابراین در واقع، در چین تعداد آنها بسیار زیاد است.

And now they are going to start

و اکنون آنها شروع به

selling them around the world.

فروش آنها در سراسر جهان می کنند.

So you might say that they are doing it because they have to,

بنابراین ممکن است بگویید که آنها این کار را انجام می دهند، زیرا مجبور هستند،

because they have made too many cars,

زیرا ماشین های زیادی ساخته اند،

too many electric vehicles.

وسایل نقلیه الکتریکی بسیار زیادی ساخته اند.

So maybe that's the reason why

پس شاید به همین دلیل است که

Elon has gone to China.

ایلان به چین رفته است.

Perhaps he wants to have some of his starlink's

شاید او می‌خواهد برخی از ستاره‌های خود را بر

hovering above the Chinese mainland.

فراز سرزمین اصلی چین معلق کند.

Something like that.

یه چیزی شبیه اون.

Anyway.

به هر حال.

Hello to Shiraz.

سلام به شیراز.

Shiraz.

شیراز.

Hello to you, Shiraz.

سلام بر تو شیراز.

Nice to see you here today I read this here as well.

خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم، این را اینجا نیز خواندم.

We have Irene.

ما ایرن داریم

Thank you very much.

بسیار از شما متشکرم.

Anna is here.

آنا اینجاست

Hello, Anna.

سلام آنا. آنا

Anna. Wow.

وای.

Nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Wow. A lot of people joining in.

وای. افراد زیادی در حال پیوستن هستند.

Very nice to see you.

خیلی خوشحالم که شما را می بینم.

Thank you very much for your kind messages about my mother.

از پیام های محبت آمیز شما در مورد مادرم بسیار سپاسگزارم.

It is her birthday tomorrow.

فردا تولدش است

Sadly, she passed away last year

متأسفانه سال گذشته فوت کرد

and we will be thinking about her tomorrow.

و فردا به فکر او خواهیم بود .

Hello, Marianne.

سلام ماریان

Marianne says

ماریان می‌گوید

you speak very well, and you cannot understand

شما خیلی خوب صحبت می‌کنید و نمی‌توانید درک کنید که

how difficult it is to be good

مهارت

at speaking a foreign language.

صحبت کردن به یک زبان خارجی چقدر دشوار است.

You are lucky and happy people.

شما افراد خوش شانس و شادی هستید.

Thank you for your support in learning.

از حمایت شما در یادگیری سپاسگزاریم.

Oh, I see, Mr. Duncan.

اوه، می بینم، آقای دانکن.

You are one of the most lucky people in the world.

شما یکی از خوش شانس ترین افراد دنیا هستید.

The Lord has been generous with you.

خداوند با شما سخاوتمند بوده است.

Well, I'm not sure about that,

خوب، من در مورد آن مطمئن نیستم،

but I suppose I do have a slight advantage

اما فکر می کنم یک مزیت جزئی دارم

because I was born in England,

زیرا در انگلستان متولد شده ام،

so I've been learning English for all of my life.

بنابراین من در تمام عمرم انگلیسی یاد گرفته ام.

A lot of people say, Mr.

خیلی ها می گویند آقای

Duncan, your English is very good.

دانکن، انگلیسی شما خیلی خوب است.

But that is because it is my first language.

اما این به این دلیل است که زبان اول من است.

So I suppose you might say that I have

بنابراین فکر می کنم ممکن است بگویید که من

a slight advantage.

یک مزیت جزئی دارم.

My advantage is that I was born here

مزیت من این است که در اینجا به دنیا آمدم

and I could practice

و می توانستم

English for all of my life.

تمام عمرم انگلیسی را تمرین کنم.

But don't forget,

اما فراموش نکنید،

and this is something I always mention.

و این چیزی است که من همیشه به آن اشاره می کنم.

I was able to learn English

من توانستم

without any of a language

بدون هیچ زبانی

being in my head,

در ذهنم انگلیسی یاد بگیرم،

so I've grown up with English.

بنابراین با انگلیسی بزرگ شدم.

But don't forget it.

اما فراموشش نکن

When I was little, when I was a child,

وقتی کوچک بودم، وقتی بچه بودم،

I didn't know how to speak any language.

هیچ زبانی بلد نبودم صحبت کنم.

So you also have an advantage

بنابراین شما نیز یک مزیت دارید

because you already have a language

زیرا از قبل زبانی دارید

that you speak, and quite often

که به آن صحبت می کنید، و اغلب

you will find that many words in English

می بینید که بسیاری از کلمات در زبان انگلیسی

will relate to your language.

به زبان شما مربوط می شوند.

Not all of the words

همه کلماتی که

I know, I know you are going to say, Mr.

من بلد نیستم، می دانم که شما قرار است بگویید، آقای

Duncan.

دانکن.

Not all of the words, but you will find

نه همه کلمات، اما خواهید دید که

there are many similarities,

شباهت های زیادی وجود دارد،

things that are similar.

چیزهایی که مشابه هستند.

So I always say I learnt English,

بنابراین همیشه می گویم انگلیسی یاد گرفتم،

but I didn't know any language before then.

اما قبل از آن هیچ زبانی نمی دانستم .

Before that point, because I was a child,

قبل از آن، چون بچه بودم،

I had no other language.

زبان دیگری نداشتم.

You already have a language.

شما از قبل یک زبان دارید.

So learning English as a

بنابراین یادگیری زبان انگلیسی به عنوان

second language should be.

زبان دوم باید باشد.

I don't want to

say easier, but you might find

نمی‌خواهم

راحت‌تر بگویم، اما ممکن است دریابید

that you have more advantages than you realise.

که مزایای بیشتری نسبت به آنچه تصور می‌کنید دارید.

You might not even realise how lucky you are

شما حتی ممکن است متوجه نشوید که چقدر خوش شانس هستید

as well.

.

Hello, Connell.

سلام کانل

Hi, Connell. Nice to see you here as well.

سلام کانل خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

It always feels like

همیشه احساس می کنم

it's been a long time since I last saw you here.

از آخرین باری که تو را اینجا دیدم مدت زیادی می گذرد.

I don't know why, but it does.

من نمی دانم چرا، اما دارد.

Very strange.

خیلی عجیب.

Hello, flower.

سلام گل

And also we have William Perdomo,

و همچنین ویلیام پردومو را داریم

who is here as well.

که اینجا نیز هست.

Yes, I suppose my voice is very clear.

بله، فکر می کنم صدای من بسیار واضح است.

But then, if you are a teacher,

اما پس از آن، اگر معلم هستید،

quite often you will find an English teacher.

اغلب یک معلم انگلیسی پیدا خواهید کرد.

Or if a teacher is teaching anything,

یا اگر معلمی در حال تدریس چیزی باشد،

any subject.

هر موضوعی.

So not just language, but any subject,

بنابراین نه فقط زبان، بلکه هر موضوعی،

you have to be able to understand what the teacher is saying.

باید بتوانید حرف معلم را بفهمید.

So even if I was teaching something else

بنابراین حتی اگر چیز دیگری

like engineering,

مانند مهندسی تدریس می کردم،

if you couldn't understand me, if you were unable

اگر شما نمی توانستید مرا درک کنید، اگر نمی توانستید

to understand what I said, you still wouldn't learn the language.

آنچه را که گفتم بفهمید، باز هم زبان را یاد نمی گرفتید.

So that is the reason why.

پس به همین دلیل است.

So if you are teaching anything,

بنابراین اگر چیزی تدریس می کنید،

the most important thing is

مهمترین چیز این است

that your students can understand you.

که دانش آموزان شما را درک کنند.

This is something I used to say

این چیزی است که

many years ago when I was teaching teachers,

سال‌ها پیش وقتی به معلمان تدریس می‌کردم می‌گفتم،

I was giving teachers advice

about the best way to teach,

در مورد بهترین روش تدریس به معلمان توصیه می‌کردم

and one of the most important

و یکی از مهم‌ترین

rules of everything

قوانین همه چیز این

is you must be understood,

است که شما باید درک شوید،

the students must understand you,

دانش‌آموزان باید شما را درک کنند

or else you are wasting

یا در غیر این صورت

your time.

وقت خود را تلف می کنید

Hello, sir.

سلام آقا.

Hill. Hello, Mr.

تپه سلام آقای

Duncan, please talk about the city of Birmingham.

دانکن لطفا در مورد شهر بیرمنگام صحبت کنید .

Birmingham, of course, is

بیرمنگام، البته،

the second capital.

دومین پایتخت است.

You might say that it is the second city.

شاید بگویید شهر دوم است.

So a lot of people think of London

بنابراین بسیاری از مردم لندن را به عنوان پایتخت فکر می کنند

as being the capital, which it is.

، که همینطور است.

Many people also see Birmingham

بسیاری از مردم بیرمنگام را

as the second city,

به عنوان دومین شهر نیز می دانند،

although there is quite a strong debate

اگرچه بحث بسیار قوی

about whether or not Manchester

در مورد اینکه آیا منچستر

is the second city.

دومین شهر است یا خیر وجود دارد.

But some people do a very big place.

اما برخی افراد جایگاه بسیار بزرگی را انجام می دهند.

I worked in Birmingham for a few years,

من چند سال در بیرمنگام کار کردم،

not very long, but I did work in Birmingham.

نه خیلی طولانی، اما در بیرمنگام کار کردم.

It's a big city, very diverse,

این شهر بزرگ، بسیار متنوع،

lots of different types of industry,

انواع مختلف صنایع،

lots of places to shop and eat.

مکان‌های زیادی برای خرید و غذا خوردن است.

It is a very vibrant city.

این شهر بسیار پر جنب و جوش است.

It has been in the news

recently for negative reasons

اخیراً به دلایل منفی در اخبار منتشر شده است

and that reason is because

و دلیل آن

it went bankrupt.

ورشکستگی است.

It ran out of money.

پولش تمام شد.

So at the moment it doesn't really have any money.

بنابراین در حال حاضر واقعاً هیچ پولی ندارد. متأسفانه

It can't spend money on extravagant buildings

نمی تواند برای ساختمان های عجیب و غریب

or nice things, unfortunately.

یا چیزهای زیبا پول خرج کند.

So the city of Birmingham at the moment

بنابراین شهر بیرمنگام در حال حاضر

is suffering slightly

اندکی

because of, the overspending,

به دلیل خرج کردن بیش از حد در رنج است،

which is never a good thing when you think about it.

که وقتی به آن فکر می کنید هرگز چیز خوبی نیست.

Pedro is here, or should I say

پدرو اینجاست یا باید بگویم

Pedro Belmont is here today.

پدرو بلمونت امروز اینجاست.

Hello, Pedro.

سلام پدرو

I would love to read books

من دوست دارم

straight from the English language.

مستقیماً از زبان انگلیسی کتاب بخوانم.

I read Lord of the flies recently,

من اخیراً ارباب مگس ها را خواندم،

quite a controversial book

کتابی کاملا بحث برانگیز

when it was first published.

در اولین چاپش.

And of course, there have been a couple of film

و البته چند

versions of the book as well.

نسخه سینمایی از کتاب نیز وجود داشته است.

But yes, a rather controversial

اما بله، یک کتاب نسبتا بحث برانگیز

book, and also the movies as well.

، و همچنین فیلم ها.

Quite violent, in fact, a subject

کاملاً خشونت آمیز، در واقع موضوعی

that is not easy to talk about.

که صحبت کردن در مورد آن آسان نیست.

Talking of movies,

در مورد فیلم صحبت می کنم،

I watched a movie yesterday

دیروز فیلمی را تماشا کردم

that I've always wanted to watch.

که همیشه دوست داشتم آن را ببینم.

To kill a mockingbird.

کشتن مرغ مقلد.

I watched that yesterday.

دیروز دیدمش

An amazing movie.

یک فیلم شگفت انگیز

Gregory Peck, of course he is.

گرگوری پک، البته که هست.

Or was an amazing actor and I watched it.

یا بازیگر شگفت انگیزی بود و من آن را تماشا کردم.

I've always wanted to watch that film.

من همیشه دوست داشتم آن فیلم را ببینم.

And you might notice in life

و ممکن است در زندگی متوجه شوید که

there are always things that you want to read

همیشه چیزهایی وجود دارد که می خواهید بخوانید

or maybe a movie that you want to watch,

یا شاید فیلمی که می خواهید تماشا کنید،

but you never actually get to see it

اما در واقع هرگز نمی توانید آن را ببینید

even though you want to.

حتی اگر بخواهید.

You don't actually watch it.

شما در واقع آن را تماشا نمی کنید.

So yesterday I was very pleased that I had the chance

بنابراین دیروز از اینکه فرصت

to watch To Kill a mockingbird.

تماشای To Kill a Mockingbird را داشتم بسیار خوشحال بودم.

Harper Lee, the author of that

هارپر لی، نویسنده آن

particular book,

کتاب خاص،

a very interesting film and the book

یک فیلم بسیار جالب و کتاب

and again, another,

و دوباره، یکی دیگر،

another one of those stories

یکی دیگر از آن داستان هایی

that uses a very sensitive

که از یک موضوع بسیار حساس

topic, very sensitive topic.

، موضوع بسیار حساس استفاده می کند.

Hello, Mr.

سلام، آقای

Duncan, I like to become a native speaker.

دانکن، من دوست دارم زبان مادری شوم .

do you have any tips?

آیا شما نکته ای دارید؟

There are many ways of improving your English.

راه های زیادی برای بهبود زبان انگلیسی شما وجود دارد.

Of course you have to know some words.

البته شما باید چند کلمه را بدانید.

You have to learn English words.

شما باید کلمات انگلیسی را یاد بگیرید.

So a lot of learning

بنابراین، بسیاری از یادگیری

a language is about putting those words

یک زبان در مورد قرار دادن آن کلمات

and phrases up here

و عبارات در اینجا

in your on your head or in your brain.

در سر یا در مغز شما است.

So that is one

پس این یکی

of my of my biggest pieces

از بزرگترین

of advice for you.

توصیه های من به شماست.

If that is useful.

اگر مفید باشد.

I hope it is.

امیدوارم باشد.

Hello.

سلام.

Yes, Pedro says Lord of the flies.

بله، پدرو می گوید پروردگار مگس ها.

It is about a group of schoolboys who are stranded

داستان درباره گروهی از دانش‌آموزان است که

on a remote island.

در جزیره‌ای دورافتاده سرگردان هستند.

Yes, it sounds quite nice, actually, doesn't it?

بله، خیلی خوب به نظر می رسد، در واقع، اینطور نیست؟

A very nice place to go.

یک مکان بسیار خوب برای رفتن.

Maybe they are.

شاید آنها هستند.

They are deserted, but maybe they can survive

آنها متروک هستند، اما شاید بتوانند زنده بمانند

and live and learn from each other.

و زندگی کنند و از یکدیگر بیاموزند.

But it doesn't work out like that.

ولی اینطوری نمیشه

In fact, it is very much the opposite.

در واقع، بسیار برعکس است.

I always think

من همیشه فکر می کنم

Lord of the flies is very similar

ارباب مگس ها بسیار شبیه

to Animal Farm by George Orwell,

به مزرعه حیوانات نوشته جورج اورول است،

so I always think those two stories are actually very similar.

بنابراین همیشه فکر می کنم این دو داستان در واقع بسیار شبیه هستند.

It is a story.

یک داستان است.

Both of the stories concern society

هر دو داستان مربوط به جامعه

or a type of society

یا نوعی جامعه است که به

going wrong.

اشتباه می رود.

So I think so.

پس من اینطور فکر می کنم.

I think they are both very similar stories,

من فکر می کنم هر دو داستان های بسیار شبیه به هم هستند،

both Lord of the flies and also Animal

هم ارباب مگس ها و هم

Farm as well.

مزرعه حیوانات.

Thank you very much for joining me.

از اینکه به من پیوستید بسیار سپاسگزارم.

Mr. Steve will be here in a few moments, so don't panic.

آقای استیو تا چند لحظه دیگر اینجا خواهد بود، پس نترسید.

Don't worry.

نگران نباشید.

Do not be unhappy

ناراضی نباشید

because we are talking about

چون

being happy today.

امروز در مورد شاد بودن صحبت می کنیم.

In a few moments from now,

تا چند لحظه دیگر،

we will also be taking a look at what

ما همچنین نگاهی خواهیم داشت به آنچه که

I was cooking the other night.

دیشب پختم.

I was very adventurous in the kitchen.

من در آشپزخانه بسیار ماجراجو بودم.

I decided to cook a lovely meal for Mr.

تصمیم گرفتم یک غذای خوشمزه برای آقای

Steve.

استیو درست کنم.

All of that coming up in a few moments from now.

همه اینها تا چند لحظه دیگر در راه است.

So please don't go away.

پس لطفا نرو

We will have a short break and then we will be back and Mr.

ما یک استراحت کوتاه خواهیم داشت و سپس برمی گردیم و آقای

Steve will be here.

استیو اینجا خواهد بود.

I know everyone loves the cows.

می دانم که همه گاوها را دوست دارند.

We all love to see the cows, don't we?

همه ما عاشق دیدن گاوها هستیم، اینطور نیست؟

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

English addict is with you on a Sunday.

معتاد انگلیسی یکشنبه با شماست.

And. Yes,

و. بله،

of course I know why you are here.

البته می دانم که چرا اینجا هستید.

You are not here to see me.

تو برای دیدن من اینجا نیستی.

You have no interest in me whatsoever.

تو هیچ علاقه ای به من نداری

It's not about me.

این به من مربوط نیست.

Because I know why you are here.

چون میدونم چرا اینجایی

You are here because he is also here.

تو اینجایی چون او هم اینجاست.

We are, of course, talking

ما، البته،

all about the one.

همه در مورد یکی صحبت می کنیم.

The only.

تنها.

Mr. Steve.

آقای استیو

Hello.

سلام.

How are you doing, Mr.

چطوری آقای

Duncan? How you doing?

دانکن؟ چطوری؟

Wonderful.

فوق العاده است.

Beautiful viewers from across the world.

بینندگان زیبا از سراسر جهان.

I don't think they're here for me, Mr.

من فکر نمی کنم آنها برای من اینجا باشند، آقای

Duncan.

دانکن.

They're definitely here for you.

آنها قطعاً برای شما اینجا هستند. با

Judging by the comments I can see on the live chat.

توجه به نظراتی که می توانم در چت زنده ببینم.

Oh, and that how they like your clear

اوه، و این که آنها چگونه از صدای واضح شما خوششان می آید

speaking voice?

؟

so I must attempt

بنابراین من باید سعی کنم

to be as clear as you, because I know

مثل شما واضح باشم، زیرا می دانم که

in the past, people have said they have found it

در گذشته، مردم گفته اند

difficult to follow me when I'm speaking.

هنگام صحبت کردن، دنبال کردن من برایشان سخت بوده است.

So I will let attempt to talk

بنابراین سعی می کنم

more slowly and more clearly

آهسته تر و واضح تر صحبت کنم

so that you can understand my every word.

تا بتوانید تک تک کلمات من را درک کنید.

I think the problem is Steve,

فکر می کنم مشکل از استیو است،

and this is something I was just talking about

و این چیزی است که من فقط در مورد

it. If you're teaching something,

آن صحبت می کردم. اگر چیزی را آموزش می دهید،

it is important to be understood. So.

درک آن مهم است. بنابراین.

So one of the things I like to do, I like to speak clearly

بنابراین یکی از کارهایی که دوست دارم انجام دهم، دوست دارم واضح صحبت کنم

because I think it's important, but also I like to do it naturally.

زیرا فکر می کنم مهم است، اما همچنین دوست دارم آن را به طور طبیعی انجام دهم.

So it is possible to speak slowly

بنابراین می توان آهسته صحبت کرد

but still be natural.

اما همچنان طبیعی بود.

And I think that is the real secret,

و من فکر می کنم این راز واقعی

of anyone who wants to teach.

هر کسی است که می خواهد تدریس کند.

You have to make sure that the people

باید مطمئن شوید که افرادی

who are learning from

که از شما یاد می‌گیرند

you can understand what you're saying.

می‌توانند حرف شما را بفهمند.

So it's not just about learning English, it's anything.

بنابراین فقط یادگیری زبان انگلیسی نیست، بلکه هر چیزی است.

So if I was teaching engineering

بنابراین اگر من

in a large lecture hall,

در یک سالن سخنرانی بزرگ مهندسی تدریس می کردم،

people would have to understand

what I was saying if I was mumbling.

اگر من زمزمه می کردم، مردم باید متوجه می شدند که چه می گویم.

Or maybe I don't.

یا شاید هم ندارم. چیزی

you will learn nothing.

یاد نخواهی گرفت

So that's why, from my own

بنابراین به همین دلیل است که از دیدگاه خود من

point of view, I think it is.

فکر می کنم اینطور است.

It is quite important

بسیار مهم است

that we all speak clearly,

که همه ما واضح صحبت کنیم،

especially if we are if we are teaching.

به خصوص اگر در حال تدریس هستیم.

And I think, I think that is something we should all

و فکر می‌کنم، فکر می‌کنم این چیزی است که همه ما باید به آن

think about, especially if you are

فکر کنیم، به خصوص اگر به

if you are looking for a good teacher, I think a good teacher

دنبال یک معلم خوب هستید، فکر می‌کنم معلم خوب

is someone who can explain things, especially technical things.

کسی است که بتواند چیزها، به‌ویژه مسائل فنی را توضیح دهد.

Steve.

استیو

And I think it was Einstein that said this

و من فکر می‌کنم این انیشتین بود که این را گفت،

the, the, the,

the sign of a person who knows what they're talking about

نشانه شخصی که می‌داند درباره چه چیزی صحبت می‌کنند،

is a person who can simplify it

شخصی است که می‌تواند آن را ساده کند

to make it understand the book.

تا کتاب را بفهمد.

And I think that's what it comes down to.

و من فکر می کنم این چیزی است که به آن مربوط می شود.

So you are trying to make something simple.

بنابراین شما سعی می کنید چیزی ساده بسازید.

You are trying to simplify something

شما سعی می کنید چیزی را ساده کنید

so it can be understood, even if it's something technical.

تا بتوان آن را درک کرد، حتی اگر چیزی فنی باشد.

Oh. Oh, have you finished, Mr.

اوه اوه، تمام کردی، آقای

Duncan? What are you doing, Steve?

دانکن؟ داری چیکار میکنی استیو؟

Finished. Okay.

I thought you went on for quite a long time.

تمام شده. باشه.

فکر کردم خیلی وقته ادامه دادی

Then it's a bit rude.

سپس کمی بی ادب است.

The thing is,

I get so excited sometimes on the live stream

مسئله این است که

من گاهی اوقات در پخش زنده آنقدر هیجان زده می شوم

that I start to talk faster and faster, so I will.

که سریعتر و سریعتر شروع به صحبت می کنم، بنابراین این کار را خواهم کرد.

I will try to slow down.

سعی می کنم سرعتم را کم کنم.

But the thing is, you know, not everybody in England

اما مسئله این است که می دانید، همه در انگلیس به

speaks as clearly as Mr. Duncan.

وضوح آقای دانکن صحبت نمی کنند.

So you have to listen to

پس باید به حرف

somebody who's not an English teacher like me.

کسی که مثل من معلم انگلیسی نیست گوش کنید.

if you can understand

اگر بتوانید

what I'm saying at the pace that I'm saying it

آنچه را که من می گویم با سرعتی که می گویم درک کنید

at, then, you will be able to come to England

، آنگاه می توانید به انگلیس بیایید

and you will be able to understand everything everybody's saying.

و قادر خواهید بود همه حرف های همه را بفهمید.

As long as they don't have an accent or they speak in a strange accent,

تا زمانی که آنها لهجه ندارند یا با لهجه عجیب صحبت می کنند

and then you might find it difficult to understand what they say.

و ممکن است درک آنچه می گویند برای شما دشوار باشد.

Mr. Duncan. Good. Yeah.

آقای دانکن خوب آره

Who are you?

شما کی هستید؟

What? What accent is that?

چی؟ اون چه لهجه ایه

I don't know, it's the only one I can do, Mr.

نمی دانم، این تنها کاری است که می توانم انجام دهم، آقای

Duncan, but it's.

دانکن، اما همینطور است.

It's like a country sort of accent.

این مانند یک لهجه روستایی است.

It's either a it's either a person

این یا یک نفر

from Cornwall or it's a pirate.

از کورنوال است یا یک دزد دریایی.

But yes, I do get I do get excited.

اما بله، متوجه می شوم که هیجان زده می شوم.

I must calm down.

من باید آرام باشم.

Calm down.

آرام باش.

Stephen and I, of course, will be nice to Mr.

من و استفن البته با آقای استیو خوب خواهیم بود

Steve.

.

I will listen to everything he says, even though he

من به هر چه او می گوید گوش خواهم کرد، حتی اگر

he keeps being rude to me.

او مدام با من بی ادبی کند.

Did you see what he just did?

دیدی چیکار کرد؟

He was pretending to fall asleep

او وانمود می کرد که به خواب رفته است

whilst I was giving some very good advice.

در حالی که من توصیه های بسیار خوبی می کردم.

You say so, Steve.

تو اینطوری میگی، استیو.

Elon Musk is in China.

ایلان ماسک در چین است. در واقع،

It was breaking news around about half an hour ago

حدود نیم ساعت پیش،

just before I came on, in fact.

درست قبل از آمدن من، اخبار فوری بود.

And apparently he's there.

و ظاهراً او آنجاست.

Surprise visit now.

اکنون بازدید غافلگیرانه

Now I have my own thoughts on this.

حالا من افکار خودم را در این مورد دارم.

I think maybe he's going there to beg them

من فکر می کنم شاید او به آنجا می رود تا از آنها التماس کند که

to stop selling their electric cars

فروش خودروهای برقی خود را

to the rest of the world,

به بقیه جهان متوقف کنند،

because he wants a slice of that market.

زیرا او بخشی از آن بازار را می خواهد.

So what do you think, Steve?

پس نظرت چیه، استیو؟ به

Why do you think he's there?

نظر شما چرا او آنجاست؟

Is it something to do with electric cars?

آیا این ربطی به خودروهای برقی دارد؟

Definitely.

قطعا.

Well, he does have, Tesla factory out there.

خب، او کارخانه تسلا را در آنجا دارد.

At least one that I know of.

حداقل یکی را که من می شناسم.

but but,

اما،

yes, I mean, the market for electric cars, as we

بله، منظورم این است که بازار خودروهای الکتریکی، همانطور که

you might have read in the news, is collapsing.

ممکن است در اخبار خوانده باشید، در حال فروپاشی است.

Well, I wouldn't say collapsing is probably an exaggeration,

خب، نمی‌توانم بگویم فروپاشی احتمالاً اغراق‌آمیز است،

but put it this way, it's across Europe.

اما این‌طور بگوییم، در سراسر اروپا است.

people have decided a lot of people that they don't

مردم به بسیاری از مردم تصمیم گرفته اند که نمی

want to have an electric car, and that,

خواهند یک ماشین برقی داشته باشند، و این،

sales have slowed down

فروش کند شده است

and people are going back to petrol

و مردم به بنزین

and diesel, or at least petrol.

و گازوئیل یا حداقل بنزین برمی گردند.

So, this has been going on for the last few months.

بنابراین، این موضوع در چند ماه گذشته ادامه داشته است.

We have, of course, this net zero policy throughout Europe.

ما البته این سیاست صفر خالص را در سراسر اروپا داریم.

But part of that process

اما بخشی از این فرآیند این

is to get everybody to drive electric cars.

است که همه را وادار به رانندگی با خودروهای برقی کنیم.

But they didn't think it through anyway.

اما به هر حال به آن فکر نکردند.

What do you want to talk about working, Steve.

در مورد کار کردن چی میخوای صحبت کنی استیو.

And so oh I see so you can go on and on.

و بنابراین اوه من می بینم تا بتوانید ادامه دهید و ادامه دهید.

But when I go on and on about a subject I'm

اما وقتی در مورد موضوعی که به آن

passionate about,

علاقه دارم ادامه می دهم،

are you try and cut me off.

آیا شما سعی می کنید صحبتم را قطع کنید؟

Well, do you know what you're doing,

خوب، آیا می‌دانی داری چه کار می‌کنی،

Steve, is you're going off onto another tangent.

استیو، آیا داری روی مماس دیگری می‌روی؟

So why why is he there?

پس چرا او آنجاست؟

Well, I think he's there because,

خب، فکر می‌کنم او آنجاست، زیرا

he needs to sell his electric cars, and, he wants probably

باید ماشین‌های برقی‌اش را بفروشد، و احتمالاً می‌خواهد به

to come to some agreement that the

توافق برسد که

the Chinese will not sell them,

چینی‌ها آنها را

much cheaper than his.

بسیار ارزان‌تر از او نمی‌فروشند.

He's already reduced the price of his quite significantly.

او در حال حاضر قیمت خود را به طور قابل توجهی کاهش داده است.

But but you know, you know what's happened, don't you.

اما شما می دانید، می دانید چه اتفاقی افتاده است، نه.

Because they've they've made too many.

چون آنها خیلی زیاد ساخته اند.

So they've actually overproduce.

بنابراین آنها در واقع بیش از حد تولید کرده اند.

They've overproduced that and you know what happens

آن‌ها آن را بیش از حد تولید کرده‌اند و می‌دانید که چه اتفاقی می‌افتد

if there is a glut a glut.

اگر مازاد و اشتها وجود داشته باشد.

There's a good word for you.

یک کلمه خوب برای شما وجود دارد.

Too many of something.

خیلی از چیزی.

Then the price comes down.

بعد قیمتش پایین میاد

Supply and demand.

عرضه و تقاضا.

If there's no demand and there's a lot of supply, then the price comes down.

اگر تقاضا نباشد و عرضه زیاد باشد، قیمت پایین می آید.

So if you want an electric vehicle

بنابراین اگر یک وسیله نقلیه الکتریکی

or as we say, EV,

یا همانطور که می گوییم EV می خواهید،

then now's a good time to buy one because you can get discounts

اکنون زمان خوبی برای خرید آن است زیرا می توانید در

everywhere.

همه جا تخفیف بگیرید.

And second hand ones have come down in price.

و دست دوم قیمتش پایین اومده

But the thing is, Mr.

Duncan, everyone is saying, oh, you can get a discounted

اما موضوع این است که آقای

دانکن، همه می گویند، اوه، شما می توانید یک

electric car now, but you could always get a discounted petrol car. So

ماشین برقی با تخفیف بگیرید، اما همیشه می توانید یک ماشین بنزینی با تخفیف تهیه کنید. بنابراین

all that's happened is that the market thankfully now

تنها چیزی که اتفاق افتاده این است که خوشبختانه بازار اکنون

is is evening out.

عصر است.

and going back to how it used to be, you could always get a discount

و اگر به گذشته برگردیم، همیشه می‌توانید

on a car. Anyway, Steve, I've got to stop.

روی یک ماشین تخفیف بگیرید. به هر حال استیو، من باید توقف کنم.

Just stop you, though, for a second, because what's happened is.

با این حال، فقط برای یک ثانیه شما را متوقف کنید، زیرا آنچه اتفاق افتاده است.

Well, apparently in China, no one is buying

خب، ظاهراً در چین، هیچ کس

electric cars anymore and they've made too many.

دیگر خودروهای برقی نمی‌خرد و بیش از حد تولید کرده‌اند.

So what they're going to do is, is push them out

بنابراین کاری که آنها می‌خواهند انجام دهند این است که آنها را

into the worldwide market wherever they can,

به بازار جهانی هر کجا که می‌توانند بیرون برانند،

because they're actually desperate now to to sell them.

زیرا در واقع اکنون ناامید هستند تا آنها را بفروشند.

They're desperate to sell electric cars.

آنها از فروش خودروهای برقی ناامید هستند.

But most people have worked out that for them

اما اکثر مردم به این نتیجه رسیده اند که احتمالاً برای آنها

then probably not suitable.

مناسب نیست.

They're fine. They're fine.

آنها خوب هستند. آنها خوب هستند.

If you are probably only doing lots of short journeys

اگر احتمالاً فقط تعداد زیادی سفر کوتاه انجام می دهید، به هر حال

and, they're a bit of a niche vehicle anyway.

آنها کمی وسیله نقلیه خاص هستند .

And I mean, I couldn't cope with one back to back to the original point.

و منظورم این است که من نتوانستم با پشت سر هم به نقطه اصلی کنار بیایم.

Yeah. The original.

آره اصلی.

But he's going there yesterday just to strike up some aggrieved.

اما او دیروز به آنجا می‌رود تا برخی از رنجدگان را دستگیر کند.

Just just well, I just just take it down to nuts, please.

فقط خوب، من فقط آن را به آجیل کم می کنم، لطفا.

We've got people tuning in for the very excited.

ما افرادی را داریم که برای افراد بسیار هیجان‌زده آماده می‌شوند.

Okay, Steve.

باشه، استیو.

And, so, so we think that's the reason why he's there.

و بنابراین، ما فکر می کنیم که دلیل حضور او در آنجاست.

So it'd be interesting.

پس جالب خواهد بود

Be interested to see what what comes out of that

علاقه مند باشید که ببینید چه چیزی از آن بیرون می آید

because no one was expecting it.

زیرا هیچ کس انتظار آن را نداشت. در

It was actually breaking news.

واقع خبر فوری بود.

So I thought it was interesting anyway because it was

بنابراین فکر کردم که به هر حال جالب بود زیرا چیزی بود

just something that no one was expecting.

که هیچکس انتظارش را نداشت.

But Germany are very worried.

اما آلمان بسیار نگران است.

Oh, Germany very worried

اوه، آلمان بسیار نگران است،

because, you know, Mercedes, Audi, BMW

زیرا، می دانید، مرسدس، آئودی، بی ام و در

are trying to make electric cars and they don't want

تلاش هستند تا خودروهای الکتریکی بسازند و آنها نمی خواهند

an influx of cheap,

هجوم

Chinese electric cars to stop them selling their cars.

خودروهای برقی ارزان قیمت چینی مانع از فروش خودروهایشان شود.

so there's a lot of problems

بنابراین

going on with EVs at the moment.

در حال حاضر مشکلات زیادی در مورد خودروهای الکتریکی وجود دارد.

If anyone is reading about that, probably just me.

اگر کسی در مورد آن مطالعه می کند، احتمالا فقط من.

I think it might be just you.

من فکر می کنم ممکن است فقط شما باشید.

So the only point I was making is why

بنابراین تنها نکته ای که من به آن اشاره کردم این بود که چرا

a very successful businessman

یک تاجر بسیار موفق

would go to a place where the rival

به جایی می رود که من

and I suppose in business.

و رقیب در تجارت فرض می کنیم.

And this is something that's quite interesting in any business,

و این چیزی است که در هر کسب و کاری کاملاً جالب است،

if you think of one business,

اگر به یک تجارت فکر می کنید،

you can always think of another business

همیشه می توانید به تجارت دیگری فکر کنید

that is the competitor or the rival.

که رقیب یا رقیب آن است.

So I suppose a good example would be

بنابراین فکر می کنم یک مثال خوب

iPhones.

آیفون ها باشد.

So Apple,

بنابراین اپل،

their main competitor would be

رقیب اصلی آنها می توان

I would say Samsung.

گفت سامسونگ است.

So, so they are competitors.

بنابراین، آنها رقیب هستند.

So a company can compete with another company

بنابراین یک شرکت می تواند با یک شرکت دیگر

but also countries as well.

و همچنین کشورها رقابت کند.

So countries are always trying

بنابراین کشورها همیشه در تلاش هستند تا

to to to be on top

with certain types of technology

با انواع خاصی از فناوری

and especially things like electric vehicles.

و به ویژه مواردی مانند وسایل نقلیه الکتریکی در صدر قرار گیرند.

But I think it's an interesting point about whether what we know

اما من فکر می‌کنم این نکته جالبی است که آیا آنچه که ما می‌دانیم

what China are good at, they're good at taking other people's ideas

چین در چه چیزهایی خوب است، آن‌ها در استفاده از ایده‌های دیگران خوب هستند

and then making them a lot cheaper.

و سپس آنها را بسیار ارزان‌تر می‌کنند.

Yeah, because they've got obviously a workforce,

بله، چون آنها آشکارا نیروی کار

and business practices, which means that they can sell things

و شیوه های تجاری دارند، به این معنی که آنها می توانند چیزها را

a lot cheaper, they can make them cheaper.

بسیار ارزان تر بفروشند، می توانند آنها را ارزان تر کنند.

And, so, I mean, Tesla built a factory over there.

و بنابراین، منظورم این است که تسلا یک کارخانه در آنجا ساخت.

I would imagine the Chinese have have looked very carefully

تصور می‌کنم چینی‌ها با دقت

at how they produce their electric cars and have copied it,

به نحوه تولید خودروهای الکتریکی خود نگاه کرده‌اند و از آن کپی کرده‌اند،

and now churning out their own cars,

و اکنون خودروهای خود را

at a faster, reduced cost because they have

با هزینه‌ای سریع‌تر و کمتر تولید می‌کنند، زیرا

this competitive advantage.

این مزیت رقابتی را دارند.

Yeah.

and a lot of countries that want to put tariffs

آره

و بسیاری از کشورهایی که می خواهند

anyway, on electric cars in China

به هر حال بر روی خودروهای برقی در چین تعرفه وضع کنند

so that they can be competitive, that that's it then.

تا بتوانند رقابتی باشند، پس تمام می شود .

That's it, that's it then.

همین است، آن وقت همین است.

That's my rant of the day. Was it a rant?

این شعار روز من است. فحش بود؟

I'm not sure what it was.

مطمئن نیستم چی بود.

I like to have a good rant, Mr. Duncan.

من دوست دارم یک لحن خوب داشته باشم، آقای دانکن.

It was more like a diatribe, a rant.

این بیشتر شبیه یک دیاتریب بود، یک فحش دادن.

Does everybody know what rant mean?

آیا همه می‌دانند غرغر یعنی چه؟

Well, it's what you just did.

خوب، این همان کاری است که شما انجام دادید.

Yes, you sort of talk excitedly about something

بله، شما به نوعی با هیجان در مورد چیزی صحبت می کنید

and you're passionate, but you want to get it.

و پرشور هستید، اما می خواهید آن را به دست آورید.

And maybe it's something that's annoyed you

و شاید این چیزی است که شما را آزار می دهد

and you want to talk about it a lot and get it out of your head.

و می خواهید در مورد آن زیاد صحبت کنید و آن را از ذهن خود بیرون کنید.

or in your case,

یا در مورد شما،

mind you, as most people say, they can't understand me

توجه داشته باشید، همانطور که اکثر مردم می گویند، آنها نمی توانند من را

on the live chat, that I'm wasting my time.

در چت زنده درک کنند، که من وقتم را تلف می کنم.

Clearly.

به وضوح.

Well, yes, that's my outlet.

خوب، بله، این خروجی من است.

But that's why I tell you to slow down and not get so excited.

اما به همین دلیل است که به شما می گویم سرعت خود را کم کنید و اینقدر هیجان زده نشوید.

But as I say, if you can't understand me,

اما همانطور که من می گویم، اگر شما نمی توانید مرا درک کنید،

you can't understand anyone in England.

نمی توانید کسی را در انگلیس درک کنید. باشه

Okay? So you're spoilt with Mr. Duncan.

؟ پس شما با آقای دانکن خراب شده اید.

You can understand, Mr.

شما می توانید درک کنید، آقای

Duncan, but not everybody speaks like Mr.

دانکن، اما همه مانند آقای

Duncan in the UK.

دانکن در بریتانیا صحبت نمی کنند.

You've got to get used to me.

باید به من عادت کنی

I'm clear.

من واضح هستم.

My voice is very clear compared to most people in the UK.

صدای من در مقایسه با اکثر مردم بریتانیا بسیار واضح است.

Wouldn't you say, Mr. Duncan?

نمی گویید آقای دانکن؟

Not really.

I think I've got a very clear voice.

نه واقعا.

فکر می کنم صدای خیلی واضحی دارم. صدای

A very clear and understandable voice, Mr.

بسیار واضح و قابل درک آقای

Duncan.

دانکن.

Steve, it's not.

استیو، اینطور نیست. این

It's not the substance.

ماده نیست.

Sometimes it is just.

گاهی اوقات این فقط است.

Just how brief you actually speak for.

واقعا چقدر مختصر صحبت می کنید.

this is conversation.

این مکالمه است

I'm not sure if it is.

مطمئن نیستم که هست یا نه.

It is something that it's not conversation.

چیزی است که گفتگو نیست.

Mr.. Steve, I gave you a lovely treat, didn't I?

آقای استیو، من به شما یک غذای دوست داشتنی دادم، نه؟

On Friday night, I made a meal for Mr.

جمعه شب برای آقای استیو غذا درست کردم

Steve.

I spent a long time preparing it,

.

من مدت زیادی را صرف تهیه آن کردم

and now I go in to look at what was in the oven the other night.

و حالا می روم داخل تا ببینم دیشب چه چیزی در فر بود.

I wonder if anyone can guess

نمی دانم آیا کسی می تواند حدس بزند که

what it actually is.

واقعا چیست؟

From looking at that photograph, you might be able to see

با نگاه کردن به آن عکس، ممکن است بتوانید

certain things in the oven.

چیزهای خاصی را در فر ببینید.

And that is something I made for Mr.

و این چیزی است که

Steve the other night, a lovely meal.

شب گذشته برای آقای استیو درست کردم، یک غذای دوست داشتنی.

What if people know you, Mr. Duncan?

اگر مردم شما را بشناسند، آقای دانکن چه؟

They know what you like to eat. Yes.

آنها می دانند که شما دوست دارید چه بخورید. آره.

You have been very clear about this over many years.

شما در طول سالیان متمادی در مورد این موضوع بسیار واضح گفته اید.

What you like to eat.

چی دوست داری بخوری.

And I think you have combined

و من فکر می کنم شما

a lot of those loves.

بسیاری از این عشق ها را با هم ترکیب کرده اید.

in, in a dish.

در، در یک ظرف

almost the perfect dish for you, Mr.

تقریباً غذای عالی برای شما، آقای

Duncan.

It might also be unusual for me to do that because I don't normally cook

دانکن.

همچنین ممکن است انجام این کار برای من غیرعادی باشد، زیرا معمولاً

big meals, so I don't normally go to too much trouble.

غذاهای بزرگ نمی‌پزم، بنابراین معمولاً دچار مشکل نمی‌شوم.

You are very good at that. Mr.

شما در آن خیلی خوب هستید. آقای

Steve is the cook.

استیو آشپز است.

But I decided to get very adventurous

اما تصمیم گرفتم

in the kitchen on Friday night,

جمعه شب در آشپزخانه بسیار ماجراجو باشم

and I made something very nice.

و یک چیز بسیار خوب درست کردم.

It was not pizza, but you are close.

پیتزا نبود ولی تو نزدیکی

You are close.

شما نزدیک هستید.

It does have a close.

یک بسته دارد.

It does have a sort of Italian theme.

این یک نوع تم ایتالیایی دارد.

Italian.

ایتالیایی.

So I will, I, I will show you again very quickly.

بنابراین من، من، دوباره به شما نشان خواهم داد خیلی سریع.

Here it is.

ایناهاش.

So that's what I was baking in the oven.

پس این همان چیزی بود که من در فر پختم.

And I will show you another view of the meal.

و من نمایی دیگر از غذا را به شما نشان خواهم داد.

I look at this now.

من الان به این نگاه میکنم

I want to eat this right now.

همین الان میخوام اینو بخورم

Look at that Steve.

به اون استیو نگاه کن

Oh. So you might be able to see there are potatoes

اوه بنابراین ممکن است بتوانید ببینید که سیب زمینی

also contained within this meal.

نیز در این وعده غذایی وجود دارد.

We we have eggplant.

ما بادمجان داریم.

I love eggplant so much.

من خیلی بادمجان دوست دارم

And also lots of garlic tomato

و همچنین مقدار زیادی گوجه سیر

a special tomato puree sauce

یک سس پوره گوجه فرنگی مخصوص

with with all sorts of herbs as well.

با انواع سبزی ها نیز.

And on top you can see lots of melted cheese.

و در بالا می توانید مقدار زیادی پنیر ذوب شده را ببینید.

So that's what I made the other night.

پس این همان چیزی است که من آن شب درست کردم.

I call it my.

من آن را من می نامم.

Eggplant potato

بادمجان سیب زمینی

and garlic bake.

و سیر پخت.

So there it is.

بنابراین وجود دارد.

A very simple meal to make.

یک غذای بسیار ساده برای درست کردن.

But I have to say

ولی باید بگم

it was delicious.

خوشمزه بود

And we ate it all, didn't we, Steve?

و ما همه را خوردیم، نه، استیو؟

We ate it all. I, Mr.

همه رو خوردیم من آقای

Duncan, specially purchased

دانکن

a very large Pyrex

یک ظرف پیرکس بسیار بزرگ خریدم

dish, which is a glass dish

که یک ظرف شیشه ای است

that is safe in the heat.

که در گرما بی خطر است.

So there is is baking dish.

بنابراین ظرف پخت وجود دارد.

So that's the dish.

پس این ظرف است.

Claudia will recognise those.

کلودیا آنها را تشخیص خواهد داد.

She does a lot of cooking.

او آشپزی زیادی انجام می دهد.

I bet she uses Pyrex dishes

شرط می بندم از ظروف پیرکس استفاده می کند

and it was so big, I said sarcastically to Mr.

و آنقدر بزرگ بود، با کنایه به آقای

Duncan.

دانکن گفتم.

how many people are we having to dinner?

چند نفر باید شام بخوریم؟

as a sarcastic way of saying,

به طعنه‌آمیز گفتن،

why did you buy such a large dish for just the two of us?

چرا این ظرف بزرگ را فقط برای ما دو نفر خریدی؟

You were rude, but believe me,

تو بی ادب بودی ولی باور کن

we ate it all.

ما همه رو خوردیم.

Or 82.

یا 82.

You can say I ate it all, or I ate it all.

می تونی بگی همه رو خوردم یا همه رو خوردم.

Yes, we actually had it all in one go.

بله، ما در واقع همه چیز را یکجا داشتیم.

So we didn't heat it up.

بنابراین ما آن را گرم نکردیم.

The next day, we we, we had the whole thing,

روز بعد، ما، ما همه چیز را داشتیم،

so it wasn't too big at all.

بنابراین اصلاً خیلی بزرگ نبود.

It was just the right size.

فقط سایزش بود

And I have to say, I enjoyed it.

و باید بگم که لذت بردم.

It was.

بود.

I don't know why, Steve, but if you make food for yourself,

من نمی دانم چرا استیو، اما اگر برای خودت غذا درست کنی،

if you cook a meal for yourself, it's never quite

اگر برای خودت غذا درست کنی، هرگز

the same as when another person

شبیه زمانی نیست که شخص دیگری

cooks the meal for you.

برایت غذا می پزد.

But I have to say, I enjoyed it a lot

اما باید بگویم که خیلی لذت بردم

and I think we might do the same thing next Friday as well.

و فکر می کنم ممکن است جمعه آینده هم همین کار را انجام دهیم.

Well, Mr. Duncan, it was delicious.

خب آقای دانکن خوشمزه بود

It's combined at least

این ترکیب حداقل

four food types that you love potato.

چهار نوع غذایی است که شما عاشق سیب زمینی هستید.

Those eggplant, garlic.

آن بادمجان، سیر.

What else?

چه چیز دیگری؟

Yeah, at least three.

آره حداقل سه تا

Cheese and cheese.

پنیر و پنیر.

That's the one I was looking for.

همونی که دنبالش بودم

It was the perfect meal.

این غذای عالی بود.

Some Tom said did you.

بعضی از تام گفت که شما.

Is it got the beef from the cows

آیا گوشت گاو از گاوهایی

that you showed in the video?

که در ویدیو نشان دادید گرفته شده است؟

It could do.

می توانست انجام دهد.

It's almost like something called Steve.

تقریباً شبیه چیزی به نام استیو است.

It's vegetarian. It's vegetarian.

این گیاهخوار است. این گیاهخوار است.

This is a vegetarian dish, but you could easily

این یک غذای گیاهی است، اما به راحتی می توانید

convert it into a moussaka.

آن را به موساکا تبدیل کنید.

which is a Greek dish

که یک غذای یونانی است

which has beef in it.

که گوشت گاو در آن وجود دارد.

So it's it's like a vegetarian moussaka in a way.

بنابراین به نوعی شبیه یک موساکای گیاهی است .

Yeah.

آره

And we thought that we could put beans in there

و ما فکر کردیم که می‌توانیم لوبیا را نیز در آنجا قرار دهیم،

as well, like cannelloni beans or something.

مانند لوبیا کانلونی یا چیزهای دیگر.

you could play around

می توانید

and experiment with this dish, but it was delicious.

با این غذا بازی کنید و آزمایش کنید، اما خوشمزه بود.

Mr. Duncan, I was

آقای دانکن، من

pleasantly surprised.

بسیار شگفت زده شدم.

You spent a lot of time

خیلی وقت گذاشتی

preparing it, and it was delicious.

آماده اش کردی و خوشمزه بود.

I know I would. I thought it was amazing.

می دانم که این کار را خواهم کرد. فکر کردم عالیه.

By the way, eggplants over here,

راستی بادمجان اینجا رو

we call them aubergine means so aubergine?

میگیم بادمجان یعنی خیلی بادمجان؟

Yes. Is eggplant.

آره. بادمجان است.

So in an American English

بنابراین در یک انگلیسی آمریکایی

in the States, they often say eggplant.

در ایالات متحده اغلب می گویند بادمجان.

Here we say aubergine.

اینجا می گوییم بادمجان.

Some people are recognising that dish from their own countries.

برخی از مردم آن غذا را از کشورهای خود می شناسند.

So in a Kurdistan they call it tap. See.

بنابراین در کردستان به آن شیر می گویند. دیدن.

whether that means

آیا این به معنای

the eggplants, maybe not the whole dish.

بادمجان ها است، شاید نه کل غذا.

and some people are calling it.

و برخی از مردم آن را صدا می کنند.

Yeah, we could put parmesan cheese with it.

بله، می توانیم با آن پنیر پارمزان بریزیم.

parmigiana de melon.

parmigiana de melon.

Zain.

زین.

At all.

اصلا حالت

Are you okay?

خوبه؟

I'm trying to learn Italian, Mr.

سعی میکنم ایتالیایی یاد بگیرم آقای

Duncan. Obviously.

دانکن. به طور مشخص.

I thought you were having a stroke.

فکر کردم سکته میکنی

We're going to Italy.

میریم ایتالیا

people think I'm getting upset about.

مردم فکر می کنند من دارم ناراحت می شوم

About people saying I speak too quickly.

درباره افرادی که می گویند من خیلی سریع صحبت می کنم.

I'm not really.

من واقعا نیستم. من

I'm not really getting upset.

واقعاً ناراحت نمی شوم.

but, at all.

اما، اصلا

So don't worry.

پس نگران نباشید.

It's just me being funny.

فقط من خنده دار هستم

I know.

میدانم.

Oh, or whatever it is,

اوه، یا هر چه که باشد،

we are going away in June.

ما در ژوئن می رویم.

For those who are interested.

برای کسانی که علاقه مند هستند.

By the way, I'm going to put the details very quickly on the screen

به هر حال، من قصد دارم جزئیات را خیلی سریع روی صفحه نمایش بگذارم،

because now you've mentioned it,

زیرا اکنون شما به آن اشاره کردید،

I think it's a good opportunity to actually put it up.

فکر می کنم فرصت خوبی است تا در واقع آن را قرار دهم.

So we are off to Italy.

بنابراین ما به ایتالیا می رویم.

We are going to Rome, around Rome,

ما به رم می رویم، در اطراف رم،

I might call it that.

ممکن است آن را اینطور بنامم.

It's like it, it's quite a good little, little title I think.

مثل آن است، به نظرم عنوان کوچک و کوچک خوبی است.

So we are going to Rome around Rome

بنابراین ما در اوایل ژوئن به رم در اطراف رم می رویم،

during the the beginning of June,

not the actual dates.

نه تاریخ های واقعی.

If you want to know when we are doing it,

اگر می خواهید بدانید چه زمانی این کار را انجام می دهیم،

please send an email.

لطفاً یک ایمیل ارسال کنید.

I will quickly put the email address

من به سرعت آدرس ایمیل را

on the screen as well.

نیز روی صفحه نمایش خواهم گذاشت.

That is up there it is.

آن بالا آنجاست.

So there is my email address.

بنابراین آدرس ایمیل من وجود دارد.

If you want to come and join us

اگر می خواهید بیایید و به ما

in Rome, Italy,

در رم، ایتالیا بپیوندید،

we will be roaming around.

ما در اطراف پرسه می زنیم.

If you Rome it means you are moving.

اگر رم هستید به این معنی است که در حال حرکت هستید.

You are going from one place.

از یک جا داری میری ساعت 0

0AM. Is that right, Mr.

صبح درست است آقای

Duncan? Yes.

دانکن؟ آره.

I am to Rome.

من به رم هستم.

But obviously it's also the capital.

اما بدیهی است که پایتخت نیز هست.

Roma is pronounced the same way.

Roma نیز به همین صورت تلفظ می شود.

Yes. Of Italy.

آره. از ایتالیا به

Named after Romulus.

نام رومولوس.

Oh, did you know that

اوه، آیا می دانید که

made us and his brother.

ما و برادرش را ساخته ایم؟

Do you know his brother's name?

اسم برادرشو میدونی؟

Fred.

فرد.

Now, Remus, Romulus and Remus.

حالا رموس، رومولوس و رموس.

There's a book about that. Yes.

یک کتاب در مورد آن وجود دارد. آره.

Are also.

همچنین هستند.

They are.

آن ها هستند.

They are also planets in Star Trek that.

آنها همچنین سیاراتی در پیشتازان فضا هستند که.

yes. Yes. Is being used.

آره. آره. در حال استفاده است.

I tell you who we haven't seen for a couple of weeks

من به شما می گویم که کسی که چند هفته است ندیده ایم

is, Giovani,

، جیوانی،

Olivetti Hmhm, who is normally on the live streams.

اولیوتی همم است که معمولاً در پخش زنده است. چند هفته است که

We haven't seen him for a couple of weeks. one.

او را ندیده ایم . یکی

I bet he will be quite excited to learn

شرط می بندم که او بسیار هیجان زده خواهد شد که بداند

that we were going to his home country.

ما به کشورش می رویم.

and might want to might want to meet up with his.

و ممکن است بخواهد ممکن است بخواهد با او ملاقات کند.

But I haven't seen Giovanni for a couple of weeks,

اما من چند هفته است که جیووانی را ندیده ام،

so, maybe he's on holiday

بنابراین، شاید او جایی در تعطیلات باشد

somewhere.

.

Which is good, because if he's on holiday now,

این خوب است، زیرا اگر او الان در تعطیلات باشد، به

it means he'll be free

این معنی است که او در ژوئن آزاد خواهد شد

in June.

.

So just to mention again, we are going to Rome.

بنابراین فقط برای ذکر دوباره، ما به رم می رویم. اوایل ژوئن

We are going to Italy at the start of June.

به ایتالیا می رویم .

Send an email to me

برای من یک ایمیل بفرستید

and, give me your name.

و نام خود را به من بدهید. به

Tell me that you are interested

من بگویید که علاقه مند

in joining and meeting up.

به پیوستن و ملاقات هستید.

We have at least three people at the moment, Steve.

ما در حال حاضر حداقل سه نفر داریم، استیو.

I think three people have confirmed

فکر می کنم سه نفر تایید کرده اند

and of course, us.

و البته ما.

So there are five already.

بنابراین در حال حاضر پنج مورد وجود دارد.

That's incredible.

این باور نکردنی است.

We it is five.

ما آن پنج است.

Well, including us, including us. Right.

خوب، از جمله ما، از جمله ما. درست.

Okay. Yes.

باشه. آره.

I'll definitely be there.

من حتما آنجا خواهم بود.

Yes. Good.

آره. خوب

Well, in person

خوب،

at least, I'm saying hello to its happy prince.

حداقل شخصاً به شاهزاده شاد آن سلام می کنم .

1 to 1.

1 به 1.

Haven't seen you before, so.

قبلاً شما را ندیده بودم، بنابراین.

Hi. Hi.

سلام. سلام.

Special hi from us.

سلام ویژه از طرف ما

but, seeing some other people that I haven't seen for a long time as well.

اما، دیدن افراد دیگری که مدت زیادی است ندیده ام.

Saeed is here.

سعید اینجاست

Of course, we've got lots of our usual people watching.

البته، ما افراد معمولی خود را تماشا می کنیم.

And thank you for your your lovely, greetings.

و ممنون از سلام و احوال پرسی شما

as well, Francesca asks

همچنین فرانچسکا

about Prince Charles.

در مورد شاهزاده چارلز می پرسد.

Oh, yes.

آه بله.

As you know, the the King of England as he is known.

همانطور که می دانید، پادشاه انگلستان به عنوان او شناخته شده است.

The artist formerly known

هنرمندی که قبلاً با

as Prince Charles.

نام شاهزاده چارلز شناخته می شد.

Do you like that?

آن را دوست داری؟

He very.

او خیلی

He hasn't been very well.

حالش زیاد خوب نبوده

But good news this week

اما خبر خوب این هفته

he is going back to work.

او به سر کار باز می گردد.

So whatever, whatever that is,

بنابراین هر چه باشد، هر چه که باشد،

whatever his work actually is.

کار او در واقع هر چه هست.

So going around the country, opening fetes

بنابراین گشت و گذار در سراسر کشور، افتتاح جشن ها

and new hospitals and new buildings, there was always a joke.

و بیمارستان های جدید و ساختمان های جدید، همیشه یک شوخی وجود داشت.

Do you remember the Queen of England?

آیا ملکه انگلیس را به خاطر دارید؟

She was lovely.

او دوست داشتنی بود.

I miss the Queen of England, Lizzy.

دلم برای ملکه انگلیس، لیزی تنگ شده است.

I miss Elizabeth the second.

دلم برای الیزابت دوم تنگ شده

I will be honest with you.

من با شما صادق خواهم بود.

because, of course, she passed away a couple of days

چون البته او چند روز

before your mother stays.

قبل از ماندن مادرت فوت کرده است.

She did? Yes.

So it's it's always something that sticks in the mind.

او انجام داد؟ آره.

بنابراین این همیشه چیزی است که در ذهن می ماند.

And I do miss her.

و دلم براش تنگ شده

I have to say everything.

من باید همه چیز را بگویم.

Everything doesn't seem the same anymore.

همه چیز دیگر مثل قبل به نظر نمی رسد.

Is it my imagination or is has everything

آیا این تصورات من است یا همه چیز

sort of changed since she.

از زمان او تغییر کرده است.

She went away?

او رفت؟

Anyway, the good news is, King Charles

به هر حال، خبر خوب این است که شاه چارلز به سر

is back at work doing,

کار بازگشته است،

whatever it is it is.

هر چه که باشد.

I'm not sure.

مطمئن نیستم.

Keeping the country together.

حفظ کشور در کنار هم.

I think it's safe to say we work harder

فکر می‌کنم می‌توان گفت که ما بیشتر

than any of the royal family.

از هر خانواده سلطنتی سخت کار می‌کنیم.

I think so

من فکر می کنم پس

I just wish.

من فقط آرزو می کنم.

I just wish we had their money.

فقط ای کاش پول آنها را داشتیم.

He is the glue that keeps us all together.

او چسبی است که همه ما را در کنار هم نگه می دارد.

Yes. Anyway, the good news is he's.

آره. به هر حال، خبر خوب این است که او است.

He's much better.

او خیلی بهتر است.

His treatment has gone well

روند درمان او خوب پیش رفته است

and it looks as if he is on the mend.

و به نظر می رسد که در حال بهبودی است.

We don't know what the what it was Francesca.

ما نمی دانیم فرانچسکا چه چیزی بود.

he did say he'd got cancer, but we don't know what type of cancer,

او گفت که سرطان گرفته است، اما ما نمی دانیم چه نوع سرطانی است،

so we don't know, so we will see.

بنابراین نمی دانیم، بنابراین خواهیم دید.

Nobody knows.

هیچکس نمیداند.

It's a big secret anyway,

به هر حال این یک راز بزرگ است، در

it is coming about, Princess.

راه است، پرنسس.

What's her name?

اسمش چیه؟

Princess. What's her name?

شاهزاده. اسمش چیه؟

Princess. Sorry, Steve.

شاهزاده. متاسفم استیو

Is there a member of the royal family called Princess?

آیا عضوی از خانواده سلطنتی به نام پرنسس وجود دارد؟

What's her name? Kate.

اسمش چیه؟ کیت

You have to give her

باید

a more precise name.

اسم دقیق تری بهش بدی

Her name would be Princess Kate.

نام او پرنسس کیت خواهد بود.

Princess Kate, is that literally what they call

پرنسس کیت، آیا به معنای واقعی کلمه به

her? The.

او می گویند؟ .

Do they call her the Duchess of something?

آیا او را دوشس چیزی صدا می کنند؟

The Duchess of something?

دوشس چیزی؟

I don't know what.

نمیدونم چیه

I don't know what her official title is.

من نمی دانم عنوان رسمی او چیست.

It's good.

خوبه.

This is good. Steve.

این خوبه. استیو

I'm enjoying all of this

من از تمام این

royal chit chat by Mr.

چت سلطنتی توسط آقای

Probably

احتمالاً

the Princess of Wales.

شاهزاده خانم ولز لذت می برم.

Maybe.

شاید.

I have to say I am a little bit confused.

باید بگویم کمی گیج هستم.

The reason why I'm confused is

دلیل اینکه من گیج شده ام این است

because when the Queen left us

که وقتی ملکه ما را ترک کرد

and King Charles became king,

و شاه چارلز پادشاه شد،

then of course they changed all the titles.

البته آنها همه القاب را تغییر دادند.

And I'm still confused because whenever anyone says

و من هنوز گیج هستم زیرا هر وقت کسی می گوید

the Princess of Wales, I always think of Diana.

شاهزاده خانم ولز، همیشه به دایانا فکر می کنم.

Yes, it's very hard.

بله، خیلی سخت است.

Whenever anyone says the Princess of Wales,

هر وقت کسی می گوید شاهزاده خانم ولز،

I always think of Diana.

همیشه به دایانا فکر می کنم.

Well, William is the Prince of Wales, isn't he?

خب، ویلیام شاهزاده ولز است، اینطور نیست؟

William? Yes.

ویلیام؟ آره.

So she must be the Princess of Wales.

بنابراین او باید شاهزاده خانم ولز باشد.

But nobody ever refers to her as that.

اما هیچ کس هرگز به او اشاره نمی کند.

Because of the association

به خاطر ارتباط

with Diana and that's it?

با دیانا و بس؟

Yes, I think so.

بله، من اینطور فکر می کنم.

It's just Katie. Katie.

فقط کیتی است. کیتی

Kate or Katie?

کیت یا کیتی؟

I think people know me.

فکر می کنم مردم مرا می شناسند.

So what do they call her? Princess.

پس او را چه می نامند؟ شاهزاده.

I can't remember what they officially call,

من نمی توانم به یاد بیاورم که آنها به طور رسمی به

Prince William's wife,

همسر شاهزاده ویلیام می گویند،

but she has been also quite ill.

اما او نیز کاملاً بیمار بوده است.

Again, we don't know what the problem really is, but,

باز هم، ما نمی دانیم واقعاً مشکل چیست، اما

because we haven't haven't been told about it,

به دلیل اینکه در مورد آن چیزی به ما گفته نشده است،

which we thought was very strange at the time, particularly

که در آن زمان فکر می کردیم بسیار عجیب بود ، به خصوص در مورد

with Prince Charles, because he openly came out

شاهزاده چارلز، زیرا او آشکارا بیرون آمد

and said that he's got a prostate problem, didn't he?

و گفت که او مشکل پروستات دارد ، نه؟

He said, oh, I've got a prostate problem.

گفت: اوه من مشکل پروستات دارم.

I going to hospital to have my prostate reduced in size.

من به بیمارستان می روم تا اندازه پروستاتم کوچک شود.

Okay.

Which is quite a

باشه.

چیزی که

this is quite a thing to, to talk about.

کاملاً قابل بحث است.

It is really, you know, it's quite a personal thing for him to share

واقعاً، می‌دانید، برای او یک چیز کاملاً شخصی است که

that very unusual Steve, I'm

آن استیو بسیار غیرعادی را به اشتراک بگذارد،

not sure if anyone wants to hear about

مطمئن نیستم کسی بخواهد در مورد

Prince King Charles's prostate. Yes.

پروستات شاهزاده شاه چارلز بشنود. آره.

Or anyone's prostate, that's what I.

یا پروستات هر کسی، این چیزی است که من.

Well, exactly.

خوب، دقیقا.

You don't wouldn't normally. But he,

شما به طور معمول این کار را نمی کنید. اما او

talked about this.

در این مورد صحبت کرد.

But then when it came to his cancer

اما وقتی نوبت به تشخیص سرطان او رسید

diagnosis, he didn't tell us what cancer it was.

، به ما نگفت سرطان چیست.

So I thought that was strange, that he would talk about his prostate

بنابراین فکر کردم عجیب است، که او در مورد پروستات خود صحبت می کند

and tell us all about his prostate problems

و همه مشکلات پروستات خود را به ما می گوید

and tell us what type of cancer he's got.

و به ما می گوید که چه نوع سرطانی دارد. دست از

Stop saying prostate.

گفتن پروستات بردارید.

Well, you know, it's a word.

خوب، می دانید، این یک کلمه است.

It's a word in the English language.

این یک کلمه در زبان انگلیسی است.

Mr. Duncan, this is an English teaching channel.

آقای دانکن این کانال آموزش زبان انگلیسی است.

You have to know about prostate.

شما باید در مورد پروستات بدانید.

Don't get it confused with prostate.

آن را با پروستات اشتباه نگیرید.

Prostate is the organ

پروستات عضوی است

that a man has prostrate for Steve.

که مرد برای استیو سجده می کند.

Pardon?

عفو؟

What's it for?

برای چیه؟

The prostate. Well, state.

پروستات. خوب، دولت.

I'll let people look that up.

من به مردم اجازه می دهم آن را بررسی کنند.

We're not a medical channel.

ما یک کانال پزشکی نیستیم

Let's just say it sits between the bladder and,

بیایید فقط بگوییم بین مثانه می نشیند و

it's the sits.

همان جا می نشیند.

It's around the urethra.

اطراف مجرای ادرار است.

Let's just just just go. That is it.

فقط بریم همین است.

I call it the left muscle.

من به آن عضله چپ می گویم.

You would.

But anyway, that's a process that show prostate.

شما می خواهید.

اما به هر حال، این فرآیندی است که پروستات را نشان می دهد.

But if you are prostrate, it means you are

ولى اگر سجده كردى، يعنى

like that

مثل آن

bowing down.

ركوع هستى.

Yeah. Maybe.

آره شاید.

Maybe when you meet the King,

شاید وقتی پادشاه را ملاقات می کنید،

you have to prostrate

باید

to his prostate, okay?

به پروستات او سجده کنید، باشه؟

Because maybe you have to bow to the king.

چون شاید باید به شاه تعظیم کرد.

You have to be prostrate.

باید سجده کنی

Although I think I think I think I think the king.

هر چند فکر می کنم فکر می کنم فکر می کنم به پادشاه فکر می کنم.

Steve, the King would have to have his back to you.

استیو، پادشاه باید به شما پشت کند.

When you think about.

وقتی به آن فکر می کنید.

Well, anyway,

خوب، به هر حال، این

that's too much detail, but, yeah, this is this is just far too much.

جزئیات بیش از حد است، اما، بله، این خیلی زیاد است.

I think we've gone right over the edge to be able to get those two words

من فکر می‌کنم ما خیلی از مرزها عبور کرده‌ایم تا بتوانیم این دو کلمه را

mixed up, because, people will think

با هم قاطی کنیم، زیرا مردم فکر می‌کنند

the people will laugh at you.

مردم به شما خواهند خندید.

So if you kowtow, kowtow is another one.

بنابراین اگر شما خم می‌شوید، کوتوله یکی دیگر است.

You bow down,

رکوع می کنی،

you get down on the floor

روی زمین می نشینی

and you bow to someone

و برای کسی که احترامت را نشان می دهی، سجده می کنی

you are showing your respect

to prostrate yourself.

.

Yeah, it means you.

آره یعنی تو

You, sort of giving in.

تو، نوعی تسلیم شدن.

You are, you are you are,

saying that that person is greater than me.

I, I bow to you, I prostrate myself, you submit

من بر تو سجده می کنم، سجده می کنم، تو تسلیم می شوی

and you submit to their splendour.

و تسلیم شکوه آنان می شوی. باشه

Okay?

؟

Elect says okay, we get it up.

الکت می گوید باشه، بلندش می کنیم.

So it's never good when your audience

بنابراین وقتی مخاطبان به

is telling you to shut up.

شما می گویند خفه شو هرگز خوب نیست.

And only people are accusing you

و فقط مردم شما را

of a of too much explanation.

به توضیح بیش از حد متهم می کنند.

No, no, people never, never accuse me

نه، نه، مردم هرگز، هرگز مرا متهم نمی کنند،

because I never do it too much.

زیرا من هرگز این کار را زیاد انجام نمی دهم.

Well, you know, I'm here as an assistant.

خوب، می دانید، من به عنوان دستیار اینجا هستم.

You certainly as a trained teacher.

شما قطعا به عنوان یک معلم آموزش دیده.

So, you know, you'll have to bear with me.

بنابراین، می دانید، باید من را تحمل کنید.

We we now apologise for my clumsiness

ما اکنون به دلیل ناشیانه بودن من

in the teaching area.

در زمینه تدریس عذرخواهی می کنیم.

Steve,

I was watching the news before we came on today,

استیو،

قبل از اینکه امروز وارد شویم، داشتم اخبار را تماشا می‌کردم،

and I noticed another thing

و متوجه اتفاق دیگری شدم

that that happens now.

که الان اتفاق می‌افتد.

It has been a big problem in the United States.

این یک مشکل بزرگ در ایالات متحده بوده است.

I'm sure you've seen it on social media where lots of people

مطمئنم شما آن را در رسانه های اجتماعی دیده اید که در آن افراد زیادی

are going into stores, shops,

به فروشگاه ها، مغازه ها،

department stores, and they're going in

فروشگاه های بزرگ می روند و وارد می شوند

and they're just stealing things.

و فقط چیزهایی را می دزدند.

They're just taking things.

آنها فقط چیزهایی را می گیرند.

And there is a there's a word for that.

و یک کلمه برای آن وجود دارد.

We call it shoplifting.

ما به آن می گوییم دزدی از مغازه.

Shoplifting. There it is.

دزدی از فروشگاه. ایناهاش.

Now on the screen you can see there is a naughty guy, a naughty man.

اکنون روی صفحه می توانید ببینید که یک مرد شیطان، یک مرد شیطان وجود دارد.

It could be a woman, of course, because women can also shoplift.

البته ممکن است یک زن باشد، زیرا زنان نیز می توانند از مغازه دزدی کنند.

he's stealing some stuff from a shop.

او دارد از یک مغازه چیزهایی را می دزدد.

Shoplifting.

دزدی از فروشگاه.

So you go into the shop, you don't want to buy anything.

بنابراین شما وارد مغازه می شوید، نمی خواهید چیزی بخرید.

You want it all for free.

شما آن را به صورت رایگان می خواهید.

So instead of paying for it, you just take it away.

بنابراین به جای پرداخت هزینه، فقط آن را بردارید.

You put it in a bag or maybe in your pocket and you walk out.

آن را در یک کیف یا شاید در جیب خود می گذارید و بیرون می روید.

But these days, it would appear that people are becoming

اما این روزها به نظر می رسد که مردم

even more bold.

جسورتر می شوند.

Brazen?

گستاخ؟

Yes, they have no fear.

بله، ترسی ندارند.

As a couple of words.

به عنوان یکی دو کلمه.

Bold, brazen.

جسور، گستاخ.

It means you don't care. You just do it.

یعنی برات مهم نیست تو فقط انجامش بده برای

You don't care what anybody says, thinks.

شما مهم نیست که کسی چه می گوید، چه فکر می کند.

But he's a bit brazen.

اما او کمی گستاخ است.

So this is a big problem in the United States, where

بنابراین این یک مشکل بزرگ در ایالات متحده است، جایی که

lots of people are going into shops and just taking things

افراد زیادی به مغازه‌ها می‌روند و فقط

in front of everyone without having a care in the world.

جلوی همه چیزها را می‌برند بدون اینکه مراقبتی در دنیا داشته باشند.

And apparently here in the UK,

و ظاهراً اینجا در بریتانیا،

shoplifting has become a huge problem.

دزدی از مغازه به یک مشکل بزرگ تبدیل شده است.

Apparently more and more people

ظاهراً اکنون افراد بیشتری

now are going into stores, into shops

به فروشگاه‌ها، مغازه‌ها می‌روند

and just stealing things, and sometimes they are doing it

و فقط چیزهایی را می‌دزدند، و گاهی اوقات این کار را

completely openly, without without hiding it.

کاملاً آشکار و بدون مخفی کردن انجام می‌دهند.

And it would appear that

و به نظر می رسد که

the most recent police

جدیدترین

figures state that

آمار پلیس نشان می دهد که

hundreds of thousands

صدها هزار مورد سرقت از

of shoplifting events

مغازه

or cases of shoplifting are never solved.

یا پرونده سرقت از مغازه هرگز حل نمی شود.

So it would appear that shoplifting is

بنابراین به نظر می رسد که دزدی از مغازه چیزی است

something that is now common here as well.

که اکنون در اینجا نیز رایج است.

And I'm wondering,

و من تعجب می کنم،

what about you out there in YouTube land?

شما در آنجا در سرزمین یوتیوب چطور؟

What about shoplifting where you are?

در مورد دزدی از مغازه در جایی که هستید چطور؟

So if you go into a shop

بنابراین اگر به مغازه ای بروید

and steal something

و چیزی را بدزدید

and then maybe someone catches

و سپس ممکن است کسی

you doing it, what happens?

شما را در حال انجام آن دستگیر کند، چه اتفاقی می افتد؟ آیا

Can you go to prison

می توانید

while you're arrested by the police?

زمانی که توسط پلیس دستگیر می شوید به زندان بروید؟

Or do they just wave to you

یا فقط برایت دست تکان می دهند

and say, have a nice day, like

و می گویند روز خوبی داشته باشی، مثل

like in the United States and also here?

آمریکا و همینطور اینجا؟

So it would appear that shoplifting

بنابراین به نظر می رسد که دزدی از مغازه در اینجا در بریتانیا

has become very, very common

بسیار بسیار رایج شده است

here in the UK. Now

. حالا

what what about you, Steve?

تو چی، استیو؟ آیا

Have you had any experience of shoplifting?

تجربه دزدی از مغازه را داشته اید؟

not that I would admit to.

نه اینکه من اعتراف کنم

well, a friend of mine works in

خوب، یکی از دوستان من در

a retail shop in,

یک فروشگاه خرده فروشی در

a well known supermarket.

یک سوپرمارکت معروف کار می کند.

Oh, and, where they have

اوه، و، جایی که آنها

a petrol forecourt as well.

پیشروی بنزین دارند.

So it sells petrol.

بنابراین بنزین می فروشد.

And also it has excellent grocer and it has a convenience store as well,

و همچنین بقالی عالی دارد و یک فروشگاه رفاهی هم دارد

and it has a convenience store attached to it, I think they call it a

و یک فروشگاه رفاهی هم به آن متصل است، فکر کنم به آن

an express store.

اکسپرس می گویند.

and,

و

he said that there's shoplifters all the time.

او گفت که همیشه دزدان مغازه هستند .

but if, if somebody comes in

اما اگر کسی وارد شود

and shoplifters, the problem

و دزدی کند، مشکل

now is that they can they cannot.

اکنون این است که نمی تواند.

They're not allowed to restrain

آنها اجازه ندارند

anybody that shoplifters,

کسی را که دزد مغازه است مهار کنند،

you're not allowed to touch anybody.

شما اجازه ندارید به کسی دست بزنید.

Because if you do, they will then sue you.

زیرا اگر این کار را انجام دهید، آنها از شما شکایت خواهند کرد. پس

so it's very difficult.

خیلی سخته

So if somebody shoplift, they've been told as employees

بنابراین اگر کسی مغازه دزدی کند، به عنوان کارمند به آنها گفته شده است که

not to do anything.

کاری انجام ندهند.

because if they were to try

زیرا اگر بخواهند

and restrain somebody,

کسی را مهار کنند،

they would lose their job.

شغل خود را از دست می دهند.

And in fact, somebody, a colleague of his,

و در واقع، یک نفر، یکی از همکارانش، به

did have just

تازگی

reacted, saw somebody stealing something, grabbed them,

واکنش نشان داده است، کسی را دیده است که چیزی را می دزدد، آنها را گرفت،

tried to stop them getting out,

سعی کرد مانع از خروج آنها شود

and he was sacked. Yeah.

و او اخراج شد. آره

By the boss

توسط رئیس

of the store because the boss said you were told

فروشگاه چون رئیس گفت به شما گفته شده

that you weren't to restrain anybody, and you did.

که نباید جلوی کسی را بگیرید و این کار را کردید.

And because we could get into serious trouble.

و چون ممکن است دچار مشکل جدی شویم.

so also,

بنابراین،

they have lots of petrol stolen as well.

آنها مقدار زیادی بنزین نیز دزدیده اند.

People just turn up.

مردم فقط سر می زنند

How do you steal petrol?

چگونه بنزین می دزدید؟

Because you have to pay in the in the shop.

زیرا باید در فروشگاه پرداخت کنید.

Oh I see so, so they've they're putting petrol into their car

اوه، می بینم که اینطور است، بنابراین آنها دارند بنزین را در ماشین خود می ریزند

and then just driving off.

و سپس رانندگی می کنند. در حال

Driving off or they are putting petrol in their car

رانندگی یا بنزین در ماشین

and or diesel.

و یا گازوئیل خود هستند.

I'm not going to be discriminatory.

من قرار نیست تبعیض آمیز باشم.

Discriminatory here.

اینجا تبعیض آمیز

Could be diesel as well.

میتونه دیزلی هم باشه

and then they go into the shop

و سپس آنها به مغازه می روند

and say, oh, I'm very sorry,

و می گویند، اوه، بسیار متاسفم،

I've forgotten my credit card.

کارت اعتباری خود را فراموش کرده ام.

then the procedure then

سپس رویه به این صورت

is that they are to fill in their name and address on a piece of paper.

است که آنها باید نام و آدرس خود را روی یک تکه کاغذ پر کنند.

Okay.

باشه.

And then that's the procedure.

و سپس این روال است.

And then the shop would follow it up of course, for payment.

و سپس فروشگاه آن را پیگیری می کند البته، برای پرداخت.

But of course they just.

اما البته آنها فقط.

But surely that's not stealing.

اما مطمئناً این دزدی نیست.

Well they, it is because they just give a false address.

خوب آنها، به این دلیل است که آنها فقط یک آدرس نادرست می دهند.

And there are certain groups of people,

و گروه های خاصی از مردم وجود دارند،

I'll call them travellers that commonly do this.

من آنها را مسافران می نامم که معمولاً این کار را انجام می دهند.

According to him.

با توجه به او.

but it's very common for people just to drive off.

اما برای مردم بسیار رایج است که فقط رانندگی می کنند.

And even he said on one occasion

و حتی او در یک مورد گفت که

the police were in the shop

پلیس در مغازه بودند و

buying sandwiches for their lunch,

برای ناهار خود ساندویچ می خریدند

and somebody was stealing petrol.

و یک نفر داشت بنزین می دزدید.

And, my friend said, went to the policeman and said, look,

و دوستم گفت، نزد پلیس رفت و گفت، ببین

I know these people.

من اینها را می شناسم.

They come in here, they're always seen in petrol.

آنها به اینجا می آیند، همیشه در بنزین دیده می شوند.

They're going to drive off.

آنها می خواهند رانندگی کنند.

And the policeman turned round and said, it's not worth me doing anything.

و پلیس برگشت و گفت، ارزش این را ندارد که من کاری انجام دهم.

because the police now

زیرا پلیس اکنون

in this country won't do anything

در این کشور

if it's under £350 worth of stolen goods.

اگر کالاهای دزدیده شده به ارزش کمتر از 350 پوند باشد، کاری انجام نمی دهد.

So now there is a limit.

بنابراین اکنون یک محدودیت وجود دارد.

So anything, anything under a certain amount, it is.

بنابراین هر چیزی، هر چیزی که کمتر از مقدار معینی باشد، هست. به نظر می رسد

It is seen as is not valuable.

که ارزشی ندارد.

It's seen as the, we should all be doing it.

همه ما باید این کار را انجام دهیم. در

We should actually all be stealing.

واقع همه ما باید دزدی کنیم.

No, regularly anything under £350

نه، معمولاً هر چیزی زیر 350 پوند

where they say no, no,

که می گویند نه، نه،

we're not going to recommend that people steal.

ما به مردم توصیه نمی کنیم دزدی کنند.

Can, can, can I just get that clear?

آیا می توانم، آیا می توانم این را روشن کنم؟

Well, I said that to my friend because we're all paying taxes.

خب من این را به دوستم گفتم چون همه ما مالیات می پردازیم.

Well, I'm working, you're working.

خب من دارم کار میکنم تو کار میکنی

We're paying taxes because the price of the goods in the shops all go up.

ما مالیات می پردازیم زیرا قیمت اجناس در مغازه ها همه بالا می رود.

We're paying for this because as minority, the population,

ما برای این هزینه می پردازیم زیرا به عنوان اقلیت، جمعیت،

deliberately getting away

عمداً

with it, bending the rules, knowing that they can get away with it.

با آن کنار می آیند، قوانین را خم می کنند، و می دانند که می توانند با آن کنار بیایند.

But that's life, unfortunately.

ولی متاسفانه زندگی همینه

Yeah, but I think it's become more and more common

بله، اما من فکر می کنم که این امر بیشتر و بیشتر رایج شده است

as as people are less

زیرا مردم کمتر

willing to get involved.

تمایل دارند درگیر شوند.

So if if you can walk into a shop

بنابراین اگر بتوانید وارد یک مغازه شوید

and steal something and nothing happens,

و چیزی را بدزدید و هیچ اتفاقی نیفتد، ادامه دادن به آن

then it's very tempting to keep doing it.

بسیار وسوسه انگیز است .

So so I can I can kind of I can understand

بنابراین من می توانم به نوعی می توانم بفهمم که

why people are doing it

چرا مردم این کار را انجام می دهند

if they're if they're if they don't

در صورتی که این کار را انجام می دهند در صورتی که

have any risk of being punished.

خطر مجازات شدن را ندارند.

So you can almost understand why they do it.

بنابراین تقریباً می توانید درک کنید که چرا آنها این کار را انجام می دهند.

People with no moral standards or no,

افرادی که معیارهای اخلاقی ندارند یا هیچ،

concern

نگران

for the sort of social structure or,

نوع ساختار اجتماعی یا،

or the way that society works,

یا نحوه عملکرد جامعه هستند،

because it would be ideal

زیرا

if things were self-policing.

اگر همه چیز خود پلیسی باشد، ایده آل خواهد بود.

then then then, yes,

سپس، بله،

people will take advantage of that.

مردم از آن بهره خواهند برد.

Of course.

What, what they should, should do the petrol station.

البته.

پمپ بنزین چه کاری باید انجام دهند.

I could solve that straightaway.

من می توانم آن را بلافاصله حل کنم.

You pay for the petrol first

شما ابتدا هزینه بنزین را پرداخت می کنید

so the machine will not work.

تا دستگاه کار نکند.

So you can't get the petrol from the machine

بنابراین تا زمانی که کارت خود را در دستگاه قرار ندهید، نمی توانید بنزین را از دستگاه

or the fuel from the machine

یا سوخت را از دستگاه دریافت کنید

until you've put your card into the machine.

.

Put your number in and also put.

شماره خود را وارد کنید و همچنین قرار دهید.

Put how much you want.

هرچقدر میخوای بذار

Or maybe you just put the card in

یا شاید شما فقط کارت را در آن قرار دهید

and then fill and then press a button

و سپس یک دکمه را پر کنید و سپس فشار دهید

and then it pays well.

و سپس به خوبی پرداخت می شود.

Some are, some are like that. Mr. Duncan.

بعضی ها هستند، بعضی ها اینطور هستند. آقای دانکن

there there is one that I go to

اونجا یکی هست که

after a certain time at night,

بعد از یه ساعت مشخص شب میرم پیشش

you have to pay at the pump.

باید پول رو تو پمپ بپردازی.

You pay at pump, as they say.

همانطور که می گویند شما در پمپ پرداخت می کنید.

And, you have to put your card in first.

و ابتدا باید کارت خود را وارد کنید.

And once that's verified, it takes £100 out

و هنگامی که تأیید شد، 100 پوند از آن خارج می شود

and then you fill up with have

و سپس شما با

however much fuel you want.

هر مقدار سوختی که می خواهید پر می کنید.

And then if, for example, you only put £50 worth of fuel

و سپس اگر، برای مثال، فقط 50 پوند سوخت بگذارید،

in, it pays you the other £50 back,

50 پوند دیگر را به شما پس می دهد،

so it takes £100.

بنابراین 100 پوند می گیرد.

But of course, most places don't want you to do that

اما مطمئناً، بیشتر مکان‌ها نمی‌خواهند شما این کار را انجام دهید،

because they want you to go into the shop

زیرا از شما می‌خواهند که

to buy all the other things as well.

برای خرید سایر چیزها به مغازه بروید.

Yeah, but but you could still do that.

بله، اما شما هنوز هم می توانید این کار را انجام دهید.

You could do that just for the fuel.

شما می توانید این کار را فقط برای سوخت انجام دهید.

But then people might just buy,

اما پس از آن مردم ممکن است فقط بخرند، هزینه

pay for the fuel and then drive off and they won't go in

سوخت را بپردازند و سپس رانندگی کنند و آنها وارد نشوند

and buy all the other things that make profit for the shop. Yes.

و همه چیزهای دیگری را که برای مغازه سودآور است، نخرند. آره.

But I still I still don't think that's, that's

اما من هنوز هم فکر نمی‌کنم این باشد، در

actually that's actually I think it is it.

واقع فکر می‌کنم همین است .

Yeah. I can see the point.

آره من می توانم موضوع را ببینم.

But it does seem like a very obvious thing.

اما به نظر یک چیز بسیار بدیهی است.

You just pay in advance.

شما فقط پیش پرداخت می کنید.

In fact, did you know that

در واقع، آیا می‌دانستید که در حال

there are actually shops now that have no staff?

حاضر مغازه‌هایی وجود دارند که پرسنل ندارند؟

And you go in

و شما وارد می شوید

and you pay, you buy

و پول می دهید،

everything, you put everything into the basket.

همه چیز را می خرید، همه چیز را داخل سبد می گذارید.

And then as you leave,

و پس از خروج،

it will charge your card for it.

کارت شما را برای آن شارژ می کند.

Right?

درست؟

I don't know how it does this, but it's amazing.

من نمی دانم چگونه این کار را انجام می دهد، اما شگفت انگیز است.

There is a hospital.

یک بیمارستان وجود دارد.

I think it's it's one of the hospitals

فکر می‌کنم یکی از بیمارستان‌های

here, in fact near Shrewsbury or Telford,

اینجاست، در واقع نزدیک شروزبری یا تلفورد،

and they have this amazing shop now

و آنها اکنون این فروشگاه شگفت‌انگیز را دارند

that has no staff.

که هیچ کارمندی ندارد.

And you just go in there, but you can't enter

و شما فقط وارد آنجا می شوید، اما

until you've put your, your debit card

تا زمانی که کارت نقدی

or your credit card into the machine.

یا کارت اعتباری خود را در دستگاه قرار ندهید، نمی توانید وارد شوید.

Right.

And it's I think it's similar to what you just said about the the fuel.

درست.

و من فکر می کنم شبیه چیزی است که شما در مورد سوخت گفتید.

It will then take a certain amount of money

سپس مقدار معینی پول

from the card,

از کارت می‌گیرد،

and then you go into the shop

و سپس وارد مغازه می‌شوید

and go through and you scan they

و از آنجا عبور می‌کنید و آنها را اسکن می‌کنید، در

it scans the things as you leave

حین خروج شما چیزها را اسکن می‌کند

and then it works everything out for you.

و سپس همه چیز را برای شما درست می‌کند.

So you don't have to stand in a queue.

بنابراین لازم نیست در یک صف بایستید.

You don't have to wait.

شما لازم نیست منتظر بمانید.

You just pick what you want and then you walk out.

شما فقط چیزی را که می خواهید انتخاب می کنید و سپس بیرون می روید.

How does it now what you've picked up from the shelf?

اکنون آن چیزی که از قفسه برداشته اید چگونه است؟

That's very clever.

I have no idea how it does it.

این خیلی هوشمندانه است.

من نمی دانم چگونه این کار را انجام می دهد.

It's like witchcraft.

مثل جادوگری است.

Well, there is a McDonald's near,

خوب، یک مک دونالد نزدیک است،

somewhere in Birmingham.

جایی در بیرمنگام.

I went with a friend of mine, met up with a work colleague of mine.

با یکی از دوستانم رفتم، با یکی از همکارانم ملاقات کردم.

she wanted to meet up in McDonald's.

او می خواست در مک دونالد ملاقات کنیم.

So we met there, and there were no staff there taking orders.

بنابراین ما در آنجا ملاقات کردیم و هیچ کارمندی در آنجا نبود که دستور بدهد.

You couldn't go up to the desk in order.

به ترتیب نمی توانستی بالای میز بروی.

There wasn't a desk.

میز نبود وقتی وارد می‌شوید

You just had to order on a screen

فقط باید روی صفحه‌نمایش سفارش می‌دادید

when you went in, pay for it.

، هزینه آن را بپردازید.

And then the that the male just appeared in a hat.

و سپس آن مرد فقط در کلاه ظاهر شد.

Like a hat?

مثل کلاه؟

Yes, yes, there are, there are these

بله، بله، وجود دارد، این

these,

serverless McDonald's.

مک‌دونالدهای بدون سرور وجود دارد.

Yes. I've been into one.

آره. من در یکی بوده ام.

I didn't, but I suppose you get used to it,

من نه، اما فکر می کنم شما به آن عادت کرده اید،

but, it was very strange

اما، بسیار عجیب بود،

because it must be awful working

زیرا کار کردن

in one of these fast food places.

در یکی از این فست فودها باید افتضاح باشد.

I would imagine that you get

من تصور می کنم که شما

a lot of abuse from,

from customers late at night,

از مشتریان در اواخر شب،

particularly late at night? Yes.

به خصوص اواخر شب، سوء استفاده زیادی می کنید؟ آره.

because I used to work in retail many, many years ago

چون سالها پیش

in my younger days when I was young and beautiful.

در دوران جوانی که جوان و زیبا بودم در خرده فروشی کار می کردم.

Not like now.

نه مثل الان

And I used to work in retail,

و قبلاً در خرده فروشی کار می کردم

and it was a horrible job, and I used to get threatened.

و این کار وحشتناکی بود و تهدید می شدم.

People would threaten me.

مردم مرا تهدید می کردند.

They would.

آنها انجام می دهند.

They said they would wait around the corner. So.

آنها گفتند که در گوشه و کنار منتظر خواهند ماند. بنابراین.

So when I left, they were going to beat me up.

پس وقتی رفتم، قرار بود مرا کتک بزنند.

They never did.

آنها هرگز انجام ندادند.

But sometimes they would return things

اما گاهی اوقات چیزها را پس می‌دادند

and of course they they couldn't get the money back

و البته نمی‌توانستند پول را پس بگیرند،

because they, they used it

چون استفاده می‌کردند

and they would get into a fight and sometimes they would bring

و با هم دعوا می‌کردند و گاهی

other people into the shop as well, took to cause trouble.

افراد دیگری را هم وارد مغازه می‌کردند و باعث ایجاد مشکل می‌شدند.

And that was way back in the early 1990s.

و این در اوایل دهه 1990 بود.

So imagine what it's like now.

پس تصور کنید الان چطور است.

Yes. This is this is

آره. این است

anyway we won't be won't Brandt on about that?

به هر حال ما نمی خواهیم برانت در مورد آن؟

But yes, it's,

اما بله، به نظر می

it seems that, there is like an unwritten rule.

رسد که مانند یک قانون نانوشته وجود دارد.

A friend of mine, another friend of mine,

یکی از دوستانم، یکی دیگر از دوستانم،

lost £250 in a supermarket.

250 پوند در یک سوپرمارکت ضرر کرد.

They were out shopping, and,

آنها برای خرید بیرون رفته بودند و

their wallet was stolen.

کیف پولشان دزدیده شد.

And for some reason, he had £250 in cash.

و بنا به دلایلی 250 پوند پول نقد داشت.

Nice.

He was going to buy a I don't know what you.

خوب.

او قصد خرید یک من نمی دانم شما چیست.

He drawn the money out because he wanted to buy something.

او پول را بیرون کشید زیرا می خواست چیزی بخرد.

He had to pay cash.

باید پول نقد می پرداخت.

This was a couple of years ago.

این یکی دو سال پیش بود.

And, he reported it to the police and they said there's nothing we can do.

و او آن را به پلیس گزارش داد و آنها گفتند که ما نمی توانیم کاری انجام دهیم.

We won't follow it up if it's under.

اگر زیر باشد، آن را پیگیری نمی کنیم.

Well, he

said for £250, it's not worth his doing anything.

خوب، او

گفت برای 250 پوند، ارزش انجام کاری را ندارد.

Yeah, well that's it.

آره خب همینه

It's just a small amount. So.

فقط مقدار کمی است. بنابراین.

So there is, there is a sort of limit.

بنابراین وجود دارد، نوعی محدودیت وجود دارد.

Palmira says you must be careful when using the metro in Rome.

پالمیرا می گوید هنگام استفاده از مترو در رم باید مراقب باشید.

My colleague's husband lost €1,000.

شوهر همکارم 1000 یورو ضرر کرد.

All I can say is,

تنها چیزی که می توانم بگویم این است که

how do you have €1,000 in your pocket?

چگونه 1000 یورو در جیب داری؟

I don't know, I could only dream.

نمی دانم، من فقط می توانستم رویا داشته باشم.

Dream of that.

رویای آن را ببینید.

But. Yes. Pickpockets.

ولی. آره. جیب برها

That's another one in China.

این یکی دیگر در چین است.

I remember catching a pickpocket

یادم می آید

in Tiananmen Square when I was in China.

زمانی که در چین بودم جیب بری را در میدان تیان آن من گرفتم.

And this young girl was going into

و این دختر جوان به داخل

people's rucksacks or their backpacks,

کوله پشتی یا کوله پشتی مردم می رفت

and they were opening them and taking things out.

و آنها آنها را باز می کردند و وسایل را بیرون می آوردند.

And I caught a girl doing it, and I stopped her.

و من دختری را در حال انجام این کار گرفتم و جلوی او را گرفتم.

And I told the tourists what was happening.

و من به گردشگران گفتم چه اتفاقی دارد می افتد.

But yes, on the metro, when, when when it's very busy.

اما بله، در مترو، چه زمانی، چه زمانی که خیلی شلوغ است.

You know what happens, Steve?

میدونی چی میشه استیو؟

Everyone gets onto the metro

همه سوار مترو می شوند

and they're all pressed together,

و همه به هم فشرده می شوند،

all the bodies suppressed, close.

همه بدن سرکوب می شوند، نزدیک می شوند.

And that's when people start to put their hands into your pockets

و این زمانی است که مردم شروع می کنند دست های خود را در جیب شما

and into your handbag and things like that.

و کیف دستی شما و چیزهایی از این قبیل.

Talking of stealing, Tom rocks asks,

تام راکز می پرسد که در مورد دزدی صحبت می کنیم،

have you ever had any of your videos been copied or stolen?

آیا تا به حال از ویدیوهای شما کپی یا دزدیده شده است؟

All of them.

همه آنها.

All of them.

همه آنها.

My my, my videos are everywhere.

من، ویدیوهای من همه جا هستند.

Even the old ones from 10 or 15 years ago.

حتی قدیمی های 10 یا 15 سال پیش.

So they're everywhere.

بنابراین آنها همه جا هستند.

There's someone in Russia selling all of my lessons

یک نفر در روسیه هست که تمام درس های من را

on DVD

روی DVD می فروشد

and I get nothing.

و من چیزی دریافت نمی کنم.

I get nothing for it.

من چیزی برای آن دریافت نمی کنم.

They they're doing it illegally.

آنها این کار را غیرقانونی انجام می دهند.

Illegally.

You see, against the law.

به صورت غیر قانونی

ببینید، برخلاف قانون.

Perhaps you ought to tell, Putin

شاید شما باید بگویید، پوتین

maybe he would do something about it for me. Yes.

شاید کاری برای من انجام دهد. آره.

I demand I demand recompense

من خواهان جبران

or reparations

یا غرامت هستم

because everyone's talking about that at the moment.

زیرا در حال حاضر همه در مورد آن صحبت می کنند.

So I demand reparations from the Russian government.

بنابراین من از دولت روسیه غرامت می خواهم.

So for all of those DVDs

بنابراین برای همه آن دی وی دی هایی که

that that are being sold, there, how do you think that's it?

فروخته می شوند، فکر می کنید چگونه است؟

That's a good point, Mr. Duncan.

این نکته خوبی است، آقای دانکن.

Do you think when we go to Rome

آیا فکر می‌کنید وقتی به رم می‌رویم می‌توانیم

we can get reparations for, you know,

برای

2000 years ago, when the Romans, ravaged

2000 سال پیش، زمانی که رومی‌ها

England and took lots of slaves back, do you think we can get reparations

انگلیس را ویران کردند و برده‌های زیادی را پس گرفتند، غرامت دریافت کنیم، آیا فکر می‌کنید می‌توانیم غرامت

for that?

I'm sure if I went back far enough, some of my relatives

آن را دریافت کنیم؟

مطمئنم اگر به اندازه کافی به عقب برمی گشتم، برخی از اقوام من را به

would have been taken to, to,

to Italy, moving to being called Italy.

ایتالیا می بردند و به ایتالیا می گفتند.

Then, do you think we'd be able to get reparations, Mr.

سپس، آیا فکر می کنید بتوانیم غرامت دریافت کنیم، آقای

Duncan, would you try?

دانکن، آیا شما سعی می کنید؟

Well, it might be a subject to raise after we've been to Italy.

خوب، ممکن است موضوعی باشد که بعد از اینکه به ایتالیا رفتیم مطرح شود.

Maybe.

I'm joking, of course.

شاید.

شوخی میکنم البته

By the way, I'm joking.

اتفاقا شوخی می کنم.

I don't mean that.

منظورم این نیست. من

I'm just.

فقط. من

I'm just, Yeah.

فقط، آره.

Anyway, I won't say why. I'm why.

به هر حال دلیلش را نمی گویم. من چرا.

I'm saying that, Nabeel

من می گویم که نبیل از

is enjoying the style of this show.

سبک این نمایش لذت می برد.

Good. I'm glad you are.

خوب خوشحالم که هستی

Please tell your friends. And. Good.

لطفا به دوستان خود اطلاع دهید. و. خوب

I'm glad somebody is enjoying it. Yes.

خوشحالم که کسی از آن لذت می برد. آره.

because I'm not enjoying it from where I am.

چون از جایی که هستم از آن لذت نمی برم .

To be honest, I.

راستش

I'm waiting for it to get better, if I was honest with you.

من منتظرم بهتر بشه اگه با شما روراست بودم.

Shoplifting.

دزدی از فروشگاه.

So I think we've covered that one.

بنابراین من فکر می کنم که ما آن یکی را پوشش داده ایم.

I think we've, there's not that one

من فکر می کنم که ما، آن یکی

out of the state.

خارج از ایالت وجود ندارد.

I must admit, Mr.

باید اعتراف کنم، آقای

Duncan, I'm going to admit this live on air.

دانکن، من این را زنده روی آنتن خواهم پذیرفت.

Oh, okay.

اوه، باشه

When I was.

وقتی من بودم

When I was a child, when I was, when I was a teenager,

وقتی بچه بودم، وقتی بودم، وقتی نوجوان بودم، یک

very young teenager,

نوجوان خیلی جوان،

a friend of mine, and I, we

یکی از دوستانم و من، ما

we did a bit of shoplifting, Mr.

کمی دزدی کردیم، آقای

Duncan. So.

دانکن. بنابراین.

Pardon.

I'm going to admit it live on air.

عفو

من می خواهم آن را به صورت زنده روی آنتن اعتراف کنم.

and yes, we did.

و بله، ما انجام دادیم.

you I know

شما را می شناسم

because when you're, when you're with sort of 12, you know, children,

زیرا وقتی که در سن 12 سالگی هستید، می دانید، بچه ها،

when they're that age, they sometimes

وقتی در آن سن هستند، گاهی اوقات

do things which are wrong, bad.

کارهای اشتباه و بدی انجام می دهند.

You look at, you used to go.

نگاه کن، قبلا می رفتی.

It was exciting at the time. Mr.

در آن زمان هیجان انگیز بود. آقای

Steve used to steal things from shops.

استیو چیزهایی را از مغازه ها می دزدید.

I just for a just for a laugh.

من فقط برای خنده

you know,

می دانید،

looking back now, it was silly thing to do.

اکنون به گذشته نگاه می کنم، این کار احمقانه ای بود.

obviously.

به طور مشخص.

but, you do things with your children

اما، شما گاهی اوقات کارهایی را با فرزندان خود انجام می دهید،

sometimes because, you know, you're exploring the world.

زیرا، می دانید، در حال کاوش در جهان هستید.

You want to you. It's just exciting.

شما به شما می خواهید. این فقط هیجان انگیز است.

it was exciting,

هیجان انگیز بود،

actually, I must admit, I might do it again.

در واقع، باید اعتراف کنم، ممکن است دوباره این کار را انجام دهم.

I don't think breaking the law is

من فکر نمی کنم قانون شکنی

something you should do at any age.

کاری باشد که در هر سنی باید انجام دهید.

But at least, at least I know, I know.

اما حداقل، حداقل من می دانم، می دانم.

No, not.

نه، نه.

I have to keep my eye on Mr. Steve.

من باید چشمم به آقای استیو باشد.

Now I know that he is a shoplifter.

حالا فهمیدم که دزد مغازه است.

I think, of course, in any capital city.

من فکر می کنم، البته، در هر پایتختی.

I mean, Santa says, in in Italian cities,

بابانوئل می‌گوید منظورم این است که در شهرهای ایتالیا،

keep don't keep your your wallet in your back pocket.

کیف پول خود را در جیب پشتی خود نگه ندارید.

yeah.

I think in any

بله

من فکر می‌کنم هر

I mean crime in London is is appalling.

جنایت در لندن وحشتناک است.

so, you know, in any big city

بنابراین، می دانید، در هر شهر بزرگی

there's always the risk of pickpockets

همیشه خطر جیب بری

and, you know, losing your valuables.

و گم شدن اشیای قیمتی شما وجود دارد.

If you've got, it's good.

اگر دارید، خوب است.

It's a good idea not to go around

این ایده خوبی است که با

wearing clothes and jewellery

پوشیدن لباس‌ها و جواهراتی

that marks you out as being,

که شما را به‌عنوان موجود نشان می‌دهد،

or could could label you

یا می‌تواند

or make you stand out as somebody who has money.

شما را به‌عنوان کسی که پول دارد، متمایز کند، نروید.

Oh. Well, I think I'm safe.

اوه خوب، فکر می کنم در امان هستم.

Yeah.

آره

So, yeah, we won't be walking around with branded clothes.

بنابراین، بله، ما با لباس های مارک دار راه نمی رویم.

No one's going to rob me.

هیچ کس قرار نیست مرا دزدی کند.

gold watches and rings.

ساعت و انگشتر طلا.

We won't be wearing any talking of rings.

ما حلقه های حرف زدن نخواهیم داشت.

I haven't got my ring on Mr. Duncan.

من حلقه ام را به آقای دانکن نگرفته ام.

Mr. Steve, you know what happens.

آقای استیو، می دانید چه اتفاقی می افتد.

I have to come over there.

من باید بیام اونجا

You have to slap me, Mr. Duncan.

باید به من سیلی بزنی آقای دانکن.

Have to spike your bottom until it's cherry red.

باید ته خود را تا زمانی که قرمز گیلاسی شود میخکوب کنید.

Naughty, naughty man.

شیطون، مرد شیطون.

So there we go.

بنابراین ما به آنجا برویم.

Today's confession is, as a child, Mr.

اعتراف امروز این است که در کودکی، آقای

Steve used to steal things from the local shop.

استیو چیزهایی را از مغازه محلی می دزدید.

Of course, I know what happened.

البته من می دانم چه اتفاقی افتاده است.

Who hasn't? You got caught?

چه کسی نکرده است؟ گرفتار شدی؟

We won't go into that. Mr. Duncan.

ما وارد آن نمی شویم. آقای دانکن گرفتار

You got caught, didn't you?

شدی، نه؟

I have a record. I am a criminal.

من سابقه دارم من یک جنایتکار هستم.

You have? That's not true.

شما دارید؟ این درست نیست.

I can't believe that Mr.

من نمی توانم باور کنم که آقای

Steve has a criminal record.

استیو سابقه کیفری داشته باشد.

I don't have a criminal record, Mr.

من سابقه کیفری ندارم آقای

Duncan. So what did you steal?

دانکن. پس چی دزدیدی؟

I can't even remember now.

الان حتی یادم نمیاد

It's so long ago, Mr.

خیلی وقت پیش است، آقای

Duncan. It's so long ago.

دانکن. خیلی وقت پیشه

It wasn't even just now.

حتی الان هم نبود.

It was nothing like that, Mr. Kent.

این چیزی نبود، آقای کنت.

The TV was just sweets or something.

تلویزیون فقط شیرینی یا چیزی بود.

You know, children do that. It's like.

می دانید، بچه ها این کار را می کنند. مثل اینه که.

It's like stealing,

مثل دزدی،

apples from an orchard, scrimping.

سیب از باغ، خراش دادن است. به

They call it kids do that sort of thing.

آن می گویند بچه ها این کار را انجام می دهند.

Yeah.

آره

You grow out of it.

شما از آن رشد می کنید.

Thankfully, I grew out of it, you know?

خوشبختانه، من از آن بزرگ شدم، می دانید؟

I mean, it was, you know, about 25 before I stopped.

منظورم این است که، می دانید، حدود 25 قبل از توقف من بود.

But I grow out of it eventually.

اما من در نهایت از آن رشد می کنم.

I'm joking of course.

شوخی میکنم البته

So. So your days of

بنابراین. پس روزهای

stealing things from shops is over.

دزدی شما از مغازه ها به پایان رسیده است.

I'm a reformed character, Mr. Duncan.

من یک شخصیت اصلاح شده هستم، آقای دانکن.

So you've put your life of crime behind you?

پس شما زندگی جنایتکارانه خود را پشت سر گذاشته اید؟

Yes. My life of crime is behind me.

آره. زندگی جنایتکارانه من پشت سرم است.

I've been working legitimately,

من نزدیک به 40 سال است که به طور قانونی کار می کنم

for, nearly 40 years.

.

Good. Well, over 40 years, actually.

خوب خوب، بیش از 40 سال، در واقع.

That's good.

خوبه.

That's very reassuring to know

این بسیار اطمینان بخش است که بدانیم

we are going to cheer things up.

ما قرار است همه چیز را شاد کنیم.

Are you ready, Mr. Steve?

آیا آماده اید، آقای استیو؟

To be cheered up?

سرحال شدن؟

God knows I need it, Mr. Duncan.

خدا می داند که من به آن نیاز دارم، آقای دانکن.

I think we all need it.

من فکر می کنم همه ما به آن نیاز داریم.

To be honest, every time I put the news

راستش را بخواهید، هر بار که خبر را می گذارم،

on, I want to jump out

می خواهم از

the nearest window, to be honest, because it's so depressing.

نزدیکترین پنجره بیرون بپرم، راستش را بخواهید، چون خیلی افسرده کننده است.

It is.

So, Oh, that's all I hear now.

این است.

بنابراین، اوه، این تمام چیزی است که اکنون می شنوم.

When I put the news on, I just hear this groaning sound.

وقتی خبر را می گذارم، فقط این صدای ناله را می شنوم.

Oh, that's all they do now.

اوه، این تمام کاری است که آنها در حال حاضر انجام می دهند.

They don't even give us the news anymore.

حتی دیگر خبری هم به ما نمی دهند .

They just go, oh

آنها فقط می روند، اوه

yes, that's arena.

بله، آن عرصه است.

We'll have to leave our Rolexes at home.

ما باید رولکس هایمان را در خانه بگذاریم.

Yeah.

آره

Yes. My my Pierre Cardin, good idea.

آره. پیر کاردین من، ایده خوبی است.

My Rolex.

رولکس من

I shall have to put my £20,000

من باید رولکس 20000 پوندی خود را

Rolex in a safe place.

در مکانی امن قرار دهم.

Maybe I'll just leave it here.

شاید همین جا بگذارمش

My gold plated jacket.

ژاکت روکش طلا من.

My my, my dear di.

من، دی عزیزم.

My diamond nose piercing.

سوراخ بینی الماسی من

Actually, I tell you where I put all of my valuables when I go out,

در واقع، وقتی بیرون می‌روم، به شما می‌گویم همه چیزهای با ارزشم را کجا می‌گذارم،

I put them down the front of my underpants.

جلوی زیر شلوارم می‌گذارم.

I put them down there because I know that no one,

من آنها را آنجا گذاشتم زیرا می دانم که هیچ کس،

no one is going to go anywhere near there. See?

هیچ کس قرار نیست به آنجا نزدیک شود. دیدن؟

So if you want to avoid

بنابراین اگر می‌خواهید

having your pockets picked, put everything down

جیب‌هایتان را انتخاب نکنید، همه چیز را

the front of your underwear and they will never, ever

جلوی لباس‌های زیرتان بگذارید و هرگز و هرگز به

go there.

آنجا نخواهند رسید.

Worth a try though.

با این حال ارزش امتحان کردن را دارد.

Happiness, Mr. Steve.

خوشبختی، آقای استیو.

Happiness.

شادی. از خوشحال

Happy to be happy.

بودن خوشحالم.

Are you happy, Mr. Steve?

خوشحالی آقای استیو؟

I'm so happy, Mr. Duncan.

من خیلی خوشحالم آقای دانکن.

I'm nearly bursting. Ha ha ha ha ha!

من تقریبا دارم ترکیده ام ها ها ها ها ها ها ها!

What was that?

آن چه بود؟

What was that?

آن چه بود؟

Something flash across the screen, Mr.

چیزی روی صفحه چشمک می زند، آقای

Duncan. What was that then? So.

دانکن. اونوقت چی بود؟ بنابراین. خیلی

Just so very weird.

خیلی عجیبه

Have the look. Laugh again.

نگاه کنید. دوباره بخند

Oh, it was this that.

اوه این بود

Did you see that? No.

اون رو دیدی؟ نه.

Okay. Do it again.

باشه. دوباره انجامش بده

Well, I'm not looking at the screen.

خوب، من به صفحه نمایش نگاه نمی کنم.

I'm looking at the camera, the laugh and look at the screen.

من به دوربین نگاه می کنم، خنده و به صفحه نمایش نگاه می کنم. ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها

Ha ha ha ha ha ha ha ha ha ha ha ha!

!

What was that?

آن چه بود؟

That was a puppet, Mr. Duncan.

این یک عروسک بود، آقای دانکن.

It was an evil puppet.

این یک عروسک شیطانی بود.

So that will happen every time.

بنابراین هر بار این اتفاق خواهد افتاد.

Every time Mr.

هر بار که آقای

Steve laughs, it looks as if that's what I get.

استیو می خندد، به نظر می رسد که این چیزی است که من دریافت می کنم.

Well, that's how it's gone.

خب اینطوری رفت.

sorry.

متاسف. آیا

Is that from Thunderbirds? Ha!

آن از تاندربردز است؟ ها!

It is.

این است.

It's it's from Thunderbirds.

این از Thunderbirds است.

It's a very unusual thing where the puppets are actually laughing.

این یک چیز بسیار غیرعادی است که عروسک‌ها واقعاً می‌خندند.

It's the only time in the history,

این تنها بار در تاریخ است که

of any of those puppet programs

در هر یک از آن برنامه‌های عروسکی

that the puppets actually laugh.

عروسک‌ها واقعاً می‌خندند.

Let's have a look.

بیایید نگاهی بیندازیم.

I didn't really see it.

من واقعاً آن را ندیدم.

Mr. Duncan, can you put it on again? Yeah.

آقای دانکن، می توانید آن را دوباره بپوشید؟ آره

I saw fillings there.

من پر کردن را در آنجا دیدم.

They actually, they actually took the time to put filling

آنها در واقع زمان گذاشتند تا

fillings in the puppets in the puppets

پرکننده‌های عروسک‌ها را در

mouths to make it look more realistic.

دهان عروسک‌ها قرار دهند تا واقعی‌تر به نظر برسد.

Maybe if I leave it just in case we couldn't tell

شاید اگر آن را بگذارم برای اینکه نتوانیم بگوییم

they were puppets. Yes.

آنها عروسک هستند. آره.

It's not.

این نیست.

Looks like a puppet, but it's got fillings.

شبیه عروسک است، اما پر شده است.

It can't be a puppet.

این نمی تواند یک عروسک خیمه شب بازی باشد.

Some people might think that where puppets being controlled.

برخی از مردم ممکن است فکر کنند که در آن عروسک ها کنترل می شوند.

Hello, hello, I'm puppet Duncan on this.

سلام، سلام، من در این مورد دانکن عروسکی هستم.

This over here is puppet is.

این اینجا عروسکی است.

Hello. Are you enjoying this?

سلام. آیا از این کار لذت می برید؟

So today, are you enjoying this English lesson?

بنابراین امروز، آیا از این درس انگلیسی لذت می برید؟ آیا امروز از

Are you enjoying this English lecture today?

این سخنرانی انگلیسی لذت می برید ؟

It's very hard to go up and down.

بالا و پایین رفتن خیلی سخته

Okay, maybe that's enough of that, Mr.

خوب، شاید همین کافی باشد، آقای

Duncan. That is definitely enough of that.

دانکن. قطعا همین کافی است.

oh. Else how?

اوه در غیر این صورت چگونه؟

Mirror said I stole an inverted comment.

آینه گفت من یک کامنت وارونه را دزدیدم.

Comma. Inverted commas,

کاما کاما معکوس،

a can of peas, a

یک قوطی نخود، یک

can of peas, a can of peas.

قوطی نخود، یک قوطی نخود.

You should go to prison for 25 years.

شما باید 25 سال زندان بروید.

It should be a year for every pea.

برای هر نخود باید یک سال باشد.

oh. Accidentally? Yes.

اوه به طور تصادفی؟ آره.

Accidentally. Can.

به طور تصادفی. می توان. آیا

Can you shoplift accidentally? Yes.

می توانید به طور تصادفی مغازه را سرقت کنید؟ آره.

Because if you all think maybe you

زیرا اگر همه فکر می کنید

maybe you're thinking about something important

شاید به چیز مهمی فکر می کنید

and you just wander into a shop

و فقط به مغازه ای سرگردان می شوید

and you wander out

و بیرون می روید

and suddenly you realise you haven't paid for it.

و ناگهان متوجه می شوید که برای آن پولی پرداخت نکرده اید.

I know other people that have done that.

من افراد دیگری را می شناسم که این کار را انجام داده اند.

and in fact, it's quite easy.

و در واقع، بسیار آسان است.

Apparently, you know, these self checkouts

ظاهراً، می‌دانید، این صندوق‌هایی

where you have to

که باید

put your goods through

کالاهایتان را در آنجا قرار دهید

and scan it yourself there in all the supermarkets

و خودتان آن‌ها را در همه سوپرمارکت‌های

here in the UK, self-checkout.

اینجا در بریتانیا اسکن کنید.

Apparently people have worked out ways of a

ظاهراً مردم راه‌هایی برای

of stealing with those.

دزدی با آن‌ها پیدا کرده‌اند.

I mean, there are usually people watching.

منظورم این است که معمولاً افرادی هستند که تماشا می کنند.

I never use them.

من هرگز از آنها استفاده نمی کنم.

Pardon, I never use them.

ببخشید من هرگز از آنها استفاده نمی کنم.

Now I well I use them all the time

حالا من همیشه از آنها استفاده می کنم

because I don't want to queue up with people.

زیرا نمی خواهم با مردم صف بکشم.

particularly there's the worst thing possible.

به خصوص بدترین چیز ممکن وجود دارد.

I've said this before.

این را قبلاً گفته ام.

You're in a supermarket queue, you're in a rush,

شما در صف سوپرمارکت هستید ، عجله دارید

and in front of you is.

و جلوی شماست.

I'm not being disparaging here.

من اینجا تحقیر نمی کنم

although people will say I am

اگر چه مردم می گویند من

being a just that if you have,

یک عادل هستم که اگر شما

a, let's just say

an elderly person in front of you,

یک فرد مسن را در مقابل خود دارید،

with things to check out, you know,

با چیزهایی که باید بررسی کنید، می دانید،

you're going to be a long time in that queue.

شما مدت زیادی در آن صف خواهید ماند.

so I'm very age ist,

بنابراین من بسیار سن دارم،

particularly if it's an elderly lady, because they will want

به خصوص اگر یک خانم مسن باشد، زیرا آنها تمایل

to talk to the assist ant quite a lot.

زیادی به صحبت با مورچه کمک دارند.

And, but generally there will be very

و، اما به طور کلی وجود خواهد داشت که

they will be very slow to move their things through

آنها بسیار کند خواهند بود وسایل خود را از طریق آن جابجا کنند

and I will, I will scan the queues

و من این کار را انجام می دهم، صف ها را اسکن می کنم

and if there is scan use.

و اگر اسکن وجود داشته باشد، استفاده می کنم.

And what are you talking about if I'm going to a supermarket,

و اگر من به سوپرمارکت بروم در مورد چه چیزی صحبت می کنید،

you know, cuz there's lots of checkout desks I have.

می دانید، زیرا من تعداد زیادی میز صندوق دارم.

I have no idea what you're talking about.

من نمی دانم در مورد چه چیزی صحبت می کنید.

Now, now. So

الان الان. بنابراین

tell us

briefly what it is you're trying to tell us, right?

به طور خلاصه به ما بگویید چه چیزی را می خواهید به ما بگویید، درست است؟

So you're at you're in a shop, you've got a basket full of good.

بنابراین شما در یک مغازه هستید، یک سبدی پر از کالا دارید. اگر پول زیادی دارید،

You're in Tesco's or Sainsbury's

در تسکو یا سین‌بری

or Tesco's or Waitrose if you've got lots of money.

یا تسکو یا ویتروز هستید .

Okay.

باشه.

or Aldi if you haven't got very much.

یا Aldi اگر خیلی زیاد ندارید.

Okay.

Stop, stop listing supermarkets

باشه.

توقف کنید، فهرست کردن سوپرمارکت ها را متوقف کنید،

and you've got your

و شما می

and there are say there and you don't want to go to a self.

گویید خود و شما وجود دارد و نمی خواهید به سراغ خودتان بروید.

So these these are automatic checkouts.

بنابراین اینها تسویه حساب های خودکار هستند.

Now if you don't want say you've got a big basket of things

حالا اگر نمی‌خواهید بگویید که سبدی بزرگ از چیزها دارید،

so you can't go to the self-checkout okay, okay.

بنابراین نمی‌توانید به صندوق بازپرداخت بروید، خوب، خوب.

Because you've got too much stuff.

چون چیزهای زیادی داری

So instead you have to go in the queue.

بنابراین در عوض شما باید در صف بروید.

You have to go in a queue and there might be, I don't know, ten.

شما باید در یک صف بروید و ممکن است، نمی دانم، ده نفر باشد.

then,

سپس،

it sounds awful for me to say, but I will.

برای من افتضاح به نظر می رسد که بگویم، اما این کار را خواهم کرد.

Look, I will scan if I see

ببین اگه ببینم میدونی اسکن میکنم

you know, mothers with children. Yeah.

مادر بچه دار. آره

Elderly people.

افراد مسن.

What I want is, is young people who are going to move

چیزی که من می‌خواهم این است که جوان‌هایی که قرار است

through very quickly, pay and go, oh,

خیلی سریع از آنجا عبور کنند، پول بدهند و بروند، اوه،

I don't want to be behind somebody who I think

من نمی‌خواهم پشت سر کسی باشم که فکر می‌کنم

will take much longer to go through that queue.

گذر از آن صف خیلی بیشتر طول بکشد.

That may sound a just it does.

این ممکن است به نظر برسد.

If you're in a rush, if you're walking in in a rush. Steve,

اگر عجله دارید، اگر با عجله وارد می شوید. استیو،

how do you know there isn't somebody standing behind

از کجا می دانی که کسی پشت

you thinking the same thing?

سرت ایستاده و همین فکر را می کند؟

Because they will take one look at me and say, well,

چون یک نگاهی به من می‌کنند و می‌گویند، خب،

now there's somebody who's going places.

حالا یکی هست که دارد می‌رود.

He's obviously a very successful business man.

واضح است که او یک مرد تجاری بسیار موفق است.

He hasn't got very much time.

او زمان زیادی ندارد

He's going to be going very quickly through this.

او خیلی سریع از این طریق عبور خواهد کرد.

That the second part was definitely right.

که قسمت دوم قطعا درست بود.

You haven't got this time.

شما این زمان را ندارید

He's not going to be hanging around chatting to the,

او قرار نیست در حال چت کردن با

the shop assistant behind the till.

شاگرد مغازه پشت تایر باشد.

Okay.

you know they're going to be in and out very quickly.

باشه.

می دانید که آنها خیلی سریع وارد و خارج می شوند .

And that's what you want when you go to a supermarket.

و این همان چیزی است که وقتی به سوپرمارکت می روید می خواهید.

Yeah. So sorry, Lewis.

آره خیلی متاسفم، لوئیس.

If I saw you in front of me in a queue.

اگر تو را در صف مقابلم دیدم.

What I'd. I'm joking.

کاری که من انجام دادم من شوخی میکنم.

Why are you picking on Lewis?

چرا لوئیس را انتخاب می کنی؟

I would go on to the next one.

میرم سراغ بعدی

Steve, let's stop doing this.

استیو، بیایید این کار را متوقف کنیم.

I'm joking.

من شوخی میکنم.

You realise every time you open your mouth,

شما هر بار که دهان خود را باز می کنید، متوجه می شوید که

it bad things happen.

اتفاقات بدی می افتد.

Because obviously I would be talking to Lewis if I saw Lewis in the checkout.

چون واضح است که اگر لوئیس را در صندوق می دیدم با لوئیس صحبت می کردم. باشه

Okay? Stop.

؟ متوقف کردن.

Okay. Stop picking on Lewis.

باشه. دست از انتخاب لوئیس بردارید.

I'm not picking on Lewis. But you keep.

من لوئیس را انتخاب نمی کنم. اما تو نگه دار

I don't know anybody else who's.

من کس دیگری را نمی شناسم که باشد.

You know, let's just say mature.

می دانید، اجازه دهید بگوییم بالغ شده است.

Oh, who is watching us today?

آه، چه کسی امروز ما را تماشا می کند؟

God almighty God, I'm just being honest.

خدای متعال من فقط صادق هستم.

I'm being honest.

You know, I'm honest, Mr. Duncan.

من صادقانه می گویم.

می دانید، من صادق هستم، آقای دانکن.

So basically, basically, you don't like old people.

بنابراین اساسا، اساسا، شما افراد مسن را دوست ندارید.

Don't. That's not what I'm saying at all.

نکن. اصلاً این چیزی نیست که من می گویم.

Oh, okay.

I, in all thy choirs,

اوه، باشه

من، در تمام گروه های کر شما،

the choirs are full of people who are much older than me.

گروه های کر پر از افراد بسیار بزرگتر از من هستند.

Yeah, and I get them very well.

بله، و من آنها را خیلی خوب درک می کنم.

But in a supermarket queue,

اما در صف سوپرمارکت،

that's a different thing altogether.

این موضوع کاملاً متفاوت است.

So only in and out. It's like.

بنابراین فقط در داخل و خارج. مثل اینه که.

It's like a military operation for me.

برای من مثل یک عملیات نظامی است.

Going to the supermarket. In, out.

رفتن به سوپرمارکت داخل، خارج

So you only you're only age

بنابراین فقط

just when you go into a supermarket.

زمانی که به سوپرمارکت می روید، فقط سن شما را دارید.

I'm not saying it's age.

نمیگم سنش هست

It's I'm just making a choice.

فقط دارم انتخاب میکنم

I can see you.

There's a tale with with with,

میتونم ببینمت

داستانی هست با

somebody who I, you know, I'm not going to go into.

کسی که من، میدونی، قرار نیست واردش بشم.

I think I've said enough.

فکر کنم به اندازه کافی گفتم

Yeah, I think I've said enough.

آره فکر کنم به اندازه کافی گفتم

Well, you give me Lewis.

خب تو به من لوئیس بده

You've offended the whole population of Italy, and.

تو به کل جمعیت ایتالیا توهین کردی و

And now you've offended everyone over a certain age.

و حالا شما همه را در یک سن خاص توهین کرده اید.

Let's change.

بیایید تغییر کنیم.

Have you? What about the phrase Mr..

دارید؟ در مورد عبارت Mr..

When in Rome, there's a good phrase to use. Yes.

When in Rome، یک عبارت خوب برای استفاده وجود دارد. آره.

When in Rome? Yeah.

چه زمانی در رم؟ آره

As we're going to Rome, there's a

همانطور که ما به رم می رویم، یک

well known English expression

عبارت انگلیسی معروف

called When in Rome. Yeah.

به نام When in Rome وجود دارد. آره

When in Rome, do as the Romans do.

وقتی در رم هستید، مانند رومی ها عمل کنید.

Do as the Romans do.

مانند رومی ها عمل کنید.

Adopt their customs. Adopt.

آداب و رسوم آنها را بپذیرید. اتخاذ کردن.

So the way they do things,

بنابراین روشی که آنها کارها را انجام می دهند،

Steve, it doesn't have to be Rome.

استیو، لزومی ندارد که رم باشد. به

It can be anyway.

هر حال می تواند باشد.

I know that's what I mean, though.

هر چند می دانم که منظورم همین است.

I'm not telling you.

من به شما نمی گویم.

I'm. I'm telling the people out there watching

من هستم. من به افرادی که آنجا تماشا می کنند می گویم

that the it's not just us talking at the moment.

که در حال حاضر فقط ما نیستیم که صحبت می کنیم.

There are human beings

انسان‌هایی نیز

out there as well watching us.

در آنجا هستند که ما را تماشا می‌کنند.

So that's who I'm talking to. That's it.

پس من با او صحبت می کنم. خودشه.

So it's not all about it's not talking to you, Steve.

پس همه چیز این نیست که با تو صحبت نکنم، استیو.

I'm talking out there, out there you see in YouTube land.

من در آنجا صحبت می کنم، شما در زمین یوتیوب می بینید.

So if you go and visit a different country

بنابراین اگر می‌روید و به کشور دیگری

or maybe a different part of the country that you live in,

یا شاید قسمت دیگری از کشوری که در آن زندگی می‌کنید، سفر می‌کنید،

and there are different customs and ways of doing things,

و آداب و رسوم و روش‌های متفاوتی برای انجام کارها وجود دارد،

rather than do things the way that you normally do it,

به جای انجام کارها به روشی که معمولاً انجام می‌دهید،

you can use the expression, oh, well, when in Rome

می‌توانید از عبارت استفاده کنید. اوه، خوب، وقتی در رم هستم،

I'm going to do it the way they're doing it.

قرار است این کار را به روشی که آنها انجام می دهند انجام دهم.

Yeah.

It's so the full phrase is

آره

بنابراین عبارت کامل «

When in Rome, do as the Romans do that.

وقتی در رم» است، همانطور که رومی‌ها انجام می‌دهند، عمل کن.

I think it's actually it might be Shakespeare.

من فکر می کنم در واقع ممکن است شکسپیر باشد.

Adopt the local customs.

آداب و رسوم محلی را بپذیرید.

So wherever you are, you just you just

بنابراین هر کجا که هستید، فقط شما فقط

you just blend in, you blend in instead of.

خود را با هم ترکیب می کنید، به جای اینکه با هم ترکیب می شوید.

Because this is what British people

زیرا این همان کاری است که مردم بریتانیا

are very bad at doing.

در انجام آن بسیار بد هستند.

Now, this is our reputation abroad,

حالا این شهرت ما در خارج از کشور است، این

is that when we go abroad to another country,

است که وقتی خارج از کشور به کشور دیگری می رویم،

we don't adopt the way of life over there.

روش زندگی در آنجا را در پیش نمی گیریم.

We we try to import what we do,

ما سعی می کنیم کاری را که انجام می دهیم وارد کنیم

and we don't want to change the way.

و نمی خواهیم راه را تغییر دهیم.

We have a terrible reputation.

ما شهرت وحشتناکی داریم.

We've got a very bad reputation.

ما شهرت بسیار بدی داریم.

We go abroad for, for example, Spain.

مثلاً برای اسپانیا به خارج از کشور می رویم.

Yes, we go to Spain.

بله، ما به اسپانیا می رویم.

And then we complain in Spain

و سپس در اسپانیا شکایت می کنیم

that there are no English meals

که هیچ وعده غذایی انگلیسی وجود ندارد

or maybe the breakfast isn't

یا شاید صبحانه با

the same as the British breakfast.

صبحانه انگلیسی یکسان نیست.

That's it. Well, maybe they can.

خودشه. خب شاید بتونن

We we complain about everyone not speaking English.

ما از اینکه همه انگلیسی صحبت نمی کنند شکایت داریم.

So that is something that the British

بنابراین این چیزی است که انگلیسی ها

have a very bad reputation, going abroad

شهرت بسیار بدی دارند، به خارج از کشور می روند

and wanting to eat fish and chips.

و می خواهند ماهی و چیپس بخورند.

When you're in Rome, for example,

برای مثال، وقتی در رم هستید،

you can probably get fish and chips in Rome.

احتمالاً می توانید ماهی و چیپس در رم تهیه کنید.

They don't want to change.

آنها نمی خواهند تغییر کنند.

They don't want to try any local food,

آنها نمی خواهند هیچ غذای محلی،

any local drink.

هیچ نوشیدنی محلی را امتحان کنند.

It's going to be lager fish and chips

no matter where you are.

مهم نیست کجا هستید، این ماهی و چیپس است. اتفاقاً

That's the reputation of the British, by the way.

شهرت انگلیسی ها همین است .

In a hurry for what? Says Mario.

عجله برای چه؟ می گوید ماریو.

Well, you know when you say, you know what it's like

خوب، می دانید وقتی می گویید، می دانید

when you stand in the queue, you get frustrated, particularly if you.

وقتی در صف می ایستید چه حالی دارد، ناامید می شوید، به خصوص اگر شما.

If I'm going somewhere, perhaps if I'm working,

اگر جایی می روم، شاید اگر کار می کنم،

I might need to get lunch for some, for some customers.

شاید لازم باشد برای برخی، برای برخی از مشتریان ناهار بخورم.

And I've got to get to this appointment, that appointment, you know, and I

و من باید به این قرار، آن قرار ملاقات برسم، می‌دانی، و من

you start to get stressed if you think that time is running out.

اگر فکر می‌کنی زمان در حال تمام شدن است، دچار استرس می‌شوی.

Although, although everything stresses Mr.

اگرچه، اگرچه همه چیز بر آقای استیو الکساندر تاکید دارد، اما

Steve Alexander, Rome wasn't built in a day. Yes.

رم در یک روز ساخته نشده است. آره.

There's another good expression,

تعبیر خوب دیگری نیز وجود دارد،

for,

زیرا،

that's obviously related to going to Rome.

مشخصاً مربوط به رفتن به رم است.

Well, yes.

Well, it's not related to going to Rome.

خب بله.

خب ربطی به رفتن به رم نداره.

It's related to to

این مربوط به

to not worrying about taking a long time to do something.

عدم نگرانی در مورد زمان طولانی برای انجام کاری است.

So it's an expression that means whatever it is,

بنابراین این عبارتی است که به معنای هر چه باشد،

even if you're learning English, you can't rush.

حتی اگر در حال یادگیری زبان انگلیسی هستید، نمی توانید عجله کنید.

Remember, Rome wasn't built in a day. Yes.

به یاد داشته باشید، رم در یک روز ساخته نشد. آره.

If you want something to be,

اگر می‌خواهید چیزی

well, planned to work out the way

برنامه‌ریزی شود تا آنطور که می‌خواهید پیش برود،

you want it to, it's going to take time.

زمان می‌برد.

So if you wanted to build a business up.

بنابراین اگر می خواهید یک کسب و کار ایجاد کنید.

yeah.

بله

And you were frustrated that it wasn't

و از اینکه

working well, making as much money,

خوب کار نمی کرد، ناامید بودی، به این اندازه پول در می آورد،

somebody might say to you, well, Rome wasn't built in a day.

ممکن است یکی به شما بگوید، خوب، رم در یک روز ساخته نشده است.

And the it's telling you

و این به شما می‌گوید

that you need to allow more time for whatever

که باید زمان بیشتری را برای هر کاری که

it is you're doing to come to fruition, fruition.

انجام می‌دهید در نظر بگیرید تا به نتیجه برسد .

That's a good another new word, Mr.

این یک کلمه جدید خوب است، آقای

Duncan. Yes.

دانکن. آره. به

To to become real.

واقعی شدن.

That's it.

خودشه. اگر بخواهید

To sow something growing

چیزی را بکارید که در حال رشد باشد

and then suddenly you have

و سپس ناگهان به شما دست پیدا کند، اگر بخواهید،

you have the reward, the fruition

پاداش، ثمره

or the fruits, if you will.

یا میوه را دارید.

So we're going to talk very quickly, Steve, about today's subject

بنابراین، ما می خواهیم خیلی سریع، استیو، در مورد شاد بودن موضوع امروز صحبت کنیم

being happy.

.

And I think today we've had quite

و من فکر می کنم امروز ما

a happy live stream.

یک پخش زنده کاملاً شاد داشته ایم.

So I thought you were going to put

بنابراین من فکر کردم که شما می خواهید

that mannequin mannequin up again.

آن مانکن مانکن را دوباره بالا بیاورید.

What do you mean?

منظورت چیه؟

that you mean that's the one

که منظور شما این است که

that is quite funny.

بسیار خنده دار است.

I like the way his hands sort of in front of his face.

من از حالتی که دستانش در مقابل صورتش قرار می گیرند، خوشم می آید.

Yeah.

آره

He's having he looks a bit manic.

او کمی دیوانه به نظر می رسد.

Almost. Almost a mad laugh.

تقریبا. تقریباً یک خنده دیوانه وار.

Almost crazy happy.

تقریباً دیوانه شاد.

We talked about all the subjects, but I didn't know we got another subject.

ما در مورد همه موضوعات صحبت کردیم، اما نمی دانستم موضوع دیگری داریم.

Yeah.

All roads lead to Rome.

آره

همه راه ها به رم ختم می شود.

There's another one. Literally.

یکی دیگه هست به معنای واقعی کلمه. یک

There's another phrase.

عبارت دیگر وجود دارد.

All roads lead to Rome. That's it.

همه راه ها به رم ختم می شود. خودشه.

So? So wherever you are,

بنابراین؟ بنابراین هر جا که هستید،

maybe you can say that you are in a place where,

شاید بتوانید بگویید که در مکانی هستید که در آن،

wherever you go,

هر کجا که می روید،

you are near to to a certain monument

به یک بنای تاریخی خاص

or a certain place or maybe the direction you are going in.

یا مکان خاصی یا شاید مسیری که در آن می روید نزدیک هستید.

So eventually you all end up in the same place.

بنابراین در نهایت همه شما در نهایت در همان محل.

All roads lead to Rome.

همه راه ها به رم ختم می شود. به هر حال

I like it anyway, Steve, we've got to move on

من آن را دوست دارم، استیو، ما باید ادامه دهیم

because we only have 20 minutes.

زیرا فقط 20 دقیقه فرصت داریم.

Happy.

خوشحال.

Steve, are you happy today, Steve? Yes.

استیو، امروز خوشحالی استیو؟ آره.

No. All right, so ask me that question again.

خیر، پس دوباره این سوال را از من بپرس.

The. It doesn't

.

work when when you tell me to do it.

وقتی به من می گویی این کار را انجام دهم، کار نمی کند.

Steve, are you happy?

استیو، خوشحالی؟

Yes. Yes, I am.

آره. بله من هستم.

Was it worth it?

ارزشش را داشت؟

I don't think so.

من اینطور فکر نمی کنم.

I was acting God,

داشتم خدا رو بازی میکردم،

I am really happy today, Mr. Duncan.

امروز واقعا خوشحالم آقای دانکن.

You was badly.

تو بد بودی

I don't know why I'm happy today.

نمی دانم چرا امروز خوشحالم.

I think it's because I went for a run at 8:00

فکر می کنم به این دلیل است که ساعت 8:00 برای دویدن رفتم

and it sort of livened being up.

و به نوعی سرحال شدم.

I've discovered that early morning exercise is brilliant.

من متوجه شده ام که ورزش صبح زود عالی است.

I've never done it in my entire life.

من هرگز در تمام زندگی ام این کار را انجام نداده ام.

I've always shied away from early morning exercise.

من همیشه از ورزش صبح زود طفره می رفتم .

I've always done it sort of late afternoon, early evening.

من همیشه این کار را در اواخر بعد از ظهر، اوایل عصر انجام داده ام.

But I've discovered that if you exercise early in the morning,

اما من متوجه شده ام که اگر صبح زود ورزش می کنید،

get up straight out.

مستقیم از جای خود بلند شوید.

It's livens you up.

این به شما روحیه می بخشد.

It just wakes you up.

فقط بیدارت میکنه

I can't believe it's taken to reach the ripe

من نمی توانم باور کنم که برای رسیدن به

old age of 63, to discover

سن 63 سالگی لازم است تا بفهمیم

that that is, in fact, good for you. Good.

که این در واقع برای شما خوب است. خوب

So for

بنابراین برای

me, my exercise in the morning is just getting out of bed.

من، ورزش من در صبح فقط بیرون آمدن از رختخواب است.

That's it. That's all I need.

خودشه. این تمام چیزی است که نیاز دارم.

Just lifting my body

فقط بدنم را

away from the bed and standing up.

از روی تخت بلند کردم و ایستادم.

That's it.

That's all I need.

خودشه.

این تمام چیزی است که نیاز دارم.

That's.

یعنی.

That's my morning exercise. Done.

این ورزش صبحگاهی من است. انجام شده.

Loretta says today

لورتا می گوید امروز به

you two seem to be happy and funny more than usual.

نظر می رسد که شما دو نفر بیش از حد معمول خوشحال و بامزه هستید.

Well, that.

Yeah, with.

خب این

آره با

Because I knew Mr.

چون می دانستم

Duncan's theme was happy.

موضوع آقای دانکن شاد است.

We obviously couldn't be sad so. Well.

بدیهی است که نمی توانستیم غمگین باشیم. خوب.

And we're part of of what we do is to, is

و ما بخشی از کاری هستیم که انجام می دهیم،

to enrich people's lives

غنی سازی زندگی مردم

and give them laughter and hope for the future.

و دادن خنده و امید به آینده است.

we're almost

ما تقریباً

we're almost like a public service, aren't we, Mr.

شبیه یک سرویس عمومی هستیم، اینطور نیست، آقای

Duncan? Well, well, I think so.

دانکن؟ خوب، خوب، من فکر می کنم.

Instead of having anti-depressants, you can just watch us, just watch us

به جای داشتن داروهای ضد افسردگی، می توانید فقط ما را تماشا کنید، فقط ما را تماشا کنید

and think to yourself, My God, their lives are far worse than mine.

و با خود فکر کنید، خدای من، زندگی آنها به مراتب بدتر از زندگی من است.

Yes, and that'll cheer you up straight away. Yes.

بله، و این بلافاصله شما را شاد می کند . آره.

You'll realise that there are people who are much worse off.

متوجه خواهید شد که افرادی هستند که وضعیت بسیار بدتری دارند.

Yes, than you.

بله، از شما.

Just by watching us, you're laughing

فقط با تماشای ما،

at us, not with us.

به ما می خندی، نه با ما.

That's a good expression.

این بیان خوبی است.

Laughing at somebody, not with them.

خندیدن به کسی، نه با او.

To be in a positive

داشتن یک

state of mind is to be happy.

وضعیت ذهنی مثبت یعنی شاد بودن.

So we would often say positivity.

بنابراین ما اغلب می گوییم مثبت بودن.

To be positive is a good way

مثبت بودن راه خوبی

of describing a happy person, a person

برای توصیف یک فرد شاد است، فردی

who is in a positive state of mind,

که در حالت ذهنی مثبت است،

the feeling of hopefulness.

احساس امیدواری.

If there is one thing that we all need, the one thing

اگر همه ما به یک چیز نیاز داریم، آن چیزی

that springs eternal in the human

که در روح انسان جاودانه می جوشد،

soul, it is hope.

امید است.

That's what we need.

این چیزی است که ما نیاز داریم.

Everyone needs some hope in their lives

هرکسی به امیدی در زندگی خود نیاز دارد

to continue to carry on,

تا به ادامه زندگی خود ادامه دهد،

to live another day.

تا یک روز دیگر زندگی کند.

So the feeling of hopefulness

بنابراین احساس امیدواری

can be a good way of

می تواند راه خوبی برای

of defining being happy,

تعریف شاد بودن باشد، به

I suppose an emotional state

نظر من یک حالت عاطفی

in the sense of mood.

به معنای خلق و خو.

And I think mood

و من فکر می‌کنم که وقتی به آن فکر می‌کنید حالت

is actually quite a good word when you think about it, because there

واقعاً کلمه خوبی است، زیرا

are many ways of describing

mood when you think about it.

وقتی به آن فکر می‌کنید راه‌های زیادی برای توصیف حالت وجود دارد.

So when we say mood, we basically mean you

بنابراین وقتی می گوییم حالت، اساساً به معنای

emotion, your emotional condition

احساس شما، وضعیت عاطفی شما

at that particular moment

در آن لحظه خاص

in time, your mood.

از زمان، خلق و خوی شماست.

For example, I suppose, Steve,

به عنوان مثال، من فکر می کنم، استیو،

you can be in a good mood.

شما می توانید روحیه خوبی داشته باشید.

Yes. What are you trying to say, Mr.

آره. چه می خواهی بگویی آقای

Duncan?

دانکن؟

Have you frozen?

یخ زدی؟

No, I thought you'd frozen. You can.

نه، فکر کردم یخ زدی تو می توانی.

You can be in a good mood.

می توانید روحیه خوبی داشته باشید.

You can be in a bad mood.

ممکن است حال شما بد باشد.

You can also be in.

شما همچنین می توانید وارد شوید.

There's another type of mood that you can be in

نوع دیگری از خلق و خوی وجود دارد که

when you think about it.

وقتی به آن فکر می کنید می توانید در آن باشید.

So maybe you are in a good mood,

بنابراین ممکن است شما در یک خلق و خوی خوب،

a bad mood, a bad mood,

یک روحیه بد، یک روحیه بد،

an in-between mood.

یک خلق و خوی بینابینی هستید.

In between mood.

در بین خلق و خو.

you're neither a neutral mood.

تو خلق و خوی خنثی هم نیستی

Yes, you are just.

بله، شما فقط هستید.

Yeah, yeah.

آره آره.

Me m e h.

من ه.

It is a word we used to use a lot in the 90s.

این کلمه ای است که ما در دهه 90 بسیار استفاده می کردیم.

If you are.

اگر شما.

If you are neither happy or sad,

اگر نه خوشحال هستید و نه غمگین،

you just say meh.

فقط می گویید نه.

I'm not happy.

من خوشحال نیستم.

I'm not sad.

من غمگین نیستم. من

I just. I'm.

فقط. من هستم.

In between.

در بین.

Yes. Well, that's.

آره. خوب، همین است.

Yeah, sometimes I think sometimes you just wake up.

آره، گاهی فکر می کنم گاهی بیدار می شوی.

I think if you have a bad night, a bad night's

من فکر می کنم اگر شب بدی داشته باشید،

sleep, you,

خواب بدی داشته باشید،

it can put you in a bad mood. Yes.

می تواند شما را در روحیه بدی قرار دهد. آره.

I think sometimes you just wake up and you just don't

من فکر می کنم گاهی اوقات شما فقط از خواب بیدار می شوید و

like.

Today I woke up and I felt quite bright, quite positive.

دوست ندارید.

امروز از خواب بیدار شدم و احساس خوبی داشتم، کاملاً مثبت.

But other days you wake up

اما روزهای دیگر شما از خواب بیدار می شوید

and you just think, oh.

و فقط فکر می کنید، اوه.

And I think it's.

I don't know why that is.

و من فکر می کنم این است.

من نمی دانم چرا اینطور است.

Maybe you don't sleep so well.

شاید شما آنقدر راحت نمی خوابید.

Maybe you've had a bad dream

شاید خواب بدی دیده اید

and you don't realise it.

و متوجه آن نمی شوید.

It's very difficult to pull yourself out of a bad mood.

خیلی سخت است که خود را از حالت بد بیرون بکشید.

without taking,

بدون مصرف

you know, alcohol or drugs. Yes.

الکل یا مواد مخدر. آره.

Not that we would ever do that or condone it.

نه اینکه ما هرگز این کار را انجام دهیم یا از آن چشم پوشی کنیم.

That's about it.

این در مورد آن است.

That's funny. Why a lot of people do.

جالبه. چرا بسیاری از مردم انجام می دهند.

So the emotional state in the sense of mood

بنابراین حالت عاطفی به معنای خلق و خو

and yeah, I well, exercise, of course, is supposed to be good for you

و بله، خوب، ورزش، البته، قرار است برای شما خوب باشد،

because it can release

زیرا می تواند

all of those lovely endorphins.

تمام آندورفین های دوست داشتنی را آزاد کند.

Endorphins? Yes.

اندورفین؟ آره.

That's what running does as well. Exercise

این کاری است که دویدن نیز انجام می دهد. ورزش

releases lots of endorphins.

مقدار زیادی اندورفین آزاد می کند.

The happy, the happy chemical.

شاد، شیمیایی شاد. فکر می

I think it's in your brain

کنم این در مغز شماست

that makes you feel happy.

که باعث می شود احساس شادی کنید.

Exercise can induce that,

ورزش می تواند باعث ایجاد

Laughter,

خنده،

social interaction.

تعامل اجتماعی شود. به

That's why social interaction is important

همین دلیل است که تعامل اجتماعی

for us humans.

برای ما انسان ها مهم است.

Because we are a naturally sociable,

زیرا ما به طور طبیعی یک گونه اجتماعی هستیم

species.

.

At least most of us are. Yeah.

حداقل اکثر ما اینطور هستیم. آره

So are you. All of us are.

شما هم همینطور. همه ما هستیم.

Yes. I were, I think Mr.

آره. من فکر می کنم آقای

Steve is on about me because I can be quite misanthropic, to be honest.

استیو در مورد من صحبت می کند، زیرا صادقانه بگویم می توانم کاملا انسان دوست باشم.

Pardon? Misanthropic.

عفو؟ انسان دوست.

What have you missed?

چه چیزی را از دست داده اید؟

A person who is misanthropic

فردی که انسان دوست است،

is a person who who doesn't really like other people.

فردی است که واقعاً دیگران را دوست ندارد.

They prefer their own company.

آنها شرکت خود را ترجیح می دهند.

So. And Mr.

Misanthropic, you must have heard of that word.

بنابراین. و آقای

Misanthropic، حتماً این کلمه را شنیده اید.

I have now the feeling of contentment.

الان احساس رضایت دارم

Now. I think this is an interesting word to show.

اکنون. به نظر من این کلمه جالبی برای نشان دادن است.

If you are content,

اگر راضی باشید، فکر می‌کنم می‌تواند

I think it can be happiness,

شادی باشد،

but I think it takes in a lot more as well, doesn't it?

اما فکر می‌کنم خیلی بیشتر هم می‌شود، اینطور نیست؟

Word ten content.

محتوای ورد ده.

Your maybe your.

شاید شما

If you're content, you will be happy.

اگر راضی باشید، خوشحال خواهید شد.

If your content.

اگر مطالب شما.

But there are reasons for feeling

اما دلایلی برای احساس

that you are contented.

رضایت وجود دارد.

Maybe you have a

شاید

a lovely partner, maybe you have a nice job.

یک شریک دوست داشتنی داشته باشید، شاید شغل خوبی داشته باشید.

Maybe you have plenty.

شاید شما مقدار زیادی داشته باشید.

You don't have any money, money worries,

شما هیچ پولی ندارید، نگرانی پول،

relationship worries.

نگرانی روابط.

You can say to yourself, I'm

می توانید با خود بگویید، من

content with what I've got in my life.

از آنچه در زندگی ام دارم راضی هستم.

I'm happy with what I have.

من از آنچه دارم راضی هستم.

I don't need any more.

من دیگه نیازی ندارم

Everything's just right.

همه چیز درست است.

I'm feeding content

من از زندگیم راضی هستم

with my life.

I'm not speaking about myself, obviously,

من در مورد خودم صحبت نمی کنم، بدیهی است،

because I haven't got a mustang

زیرا من یک

Ford Mustang on the drive.

فورد موستانگ موستانگ در رانندگی ندارم.

No, that would make me very content.

نه، این من را بسیار راضی می کند.

so without that, I

بنابراین بدون آن، من

will not ever be content.

هرگز راضی نخواهم شد.

I only have two models.

من فقط دو مدل دارم

Not the real thing. I'm joking.

نه چیز واقعی من شوخی میکنم.

Of course I'm joking.

البته شوخی می کنم.

I don't know, as I was about,

نمی‌دانم، همان‌طور که می‌خواستم

being impatient

in queues at supermarkets, I was sort of joking.

در صف‌های سوپرمارکت‌ها بی‌صبر باشم، به نوعی شوخی کردم.

And yes, as Mario says,

و بله، همانطور که ماریو می‌گوید،

you can often have nice conversations

اغلب می‌توانید

with people in the queues and learn something about life.

با افرادی که در صف هستند صحبت‌های خوبی داشته باشید و چیزی در مورد زندگی بیاموزید.

I was just making a point that when you're in a rush,

من فقط به این نکته اشاره کردم که وقتی عجله دارید،

then it becomes annoying.

آزار دهنده می شود.

and, you won't be so content.

و شما چندان راضی نخواهید بود.

But yes, content. That is a good word.

اما بله، محتوا. این کلمه خوبی است.

I'm content.

من راضی هستم

How many people say that these days?

این روزها چند نفر می گویند؟

Maybe you are satisfied with your

شاید تا

with your life so far,

الان از زندگی تان راضی باشید،

there is nothing that can come along

هیچ چیزی نمی تواند پیش بیاید

and spoil that feeling.

و این حس را از بین ببرد.

You are.

شما هستید.

You have contentment.

تو رضایت داری

Is anybody watching today content?

آیا کسی محتوای امروز را تماشا می کند؟

Would you admit to being content

آیا اعتراف می کنید که

with your life

more or less on balance,

کم و بیش در تعادل،

more positive than negative?

بیشتر مثبت تا منفی، از زندگی خود راضی هستید؟

Since the test says great wealth, great wealth?

از آنجایی که آزمون می گوید ثروت بزرگ، ثروت بزرگ؟

Well, not necessarily.

خوب، نه لزوما.

I think having lots of money doesn't necessarily mean you will be content,

من فکر می‌کنم داشتن پول زیاد لزوماً به این معنی نیست که شما راضی خواهید بود،

because you might find that

زیرا ممکن است متوجه شوید که

everything becomes empty without meaning.

همه چیز بی‌معنی خالی می‌شود.

Because if you can buy anything, if you have lots of money,

زیرا اگر بتوانید هر چیزی بخرید، اگر پول زیادی داشته باشید،

then everything becomes valueless.

همه چیز بی ارزش می شود.

I'd like to find out if that's true though.

من می خواهم بدانم که آیا این حقیقت دارد.

Yeah.

آره

So if someone would like to give me £1 million,

بنابراین اگر کسی بخواهد یک میلیون پوند به من بدهد، به

I'll tell them whether I feel content

او می گویم که آیا

with that money or not.

از این پول راضی هستم یا نه.

A little experiment I think needs to be conducted here.

من فکر می کنم یک آزمایش کوچک باید در اینجا انجام شود.

I don't think that.

من فکر نمی کنم.

I don't think anything will make you happy, Steve,

من فکر نمی کنم چیزی تو را خوشحال کند، استیو،

to be honest, I don't think a million's enough.

صادقانه بگویم، فکر نمی کنم یک میلیون کافی باشد.

I think a billion, I think, well, they they they

من فکر می کنم یک میلیارد، فکر می کنم، خوب، آنها آنها فکر می کنند

they think that actually 10 million makes most people very happy.

که در واقع 10 میلیون بیشتر مردم را بسیار خوشحال می کند.

Okay.

باشه.

because anything after that, you can't.

چون هر چیزی بعد از آن، شما نمی توانید.

It's very difficult to spend it.

خرج کردنش خیلی سخته

I'd like to try.

من می خواهم امتحان کنم.

Of course, if you had a value add £1 billion,

البته، اگر ارزش افزوده 1 میلیارد پوندی داشتید، آیا

would I be more content than I am now?

من از الان راضی تر بودم؟

I think I would be a billion fighter.

فکر می کنم یک میلیارد جنگنده خواهم بود.

Yeah, if I had £1 billion or even a million.

بله، اگر یک میلیارد پوند یا حتی یک میلیون پوند داشتم.

Steve, I don't mean to be rude, but that's a stupid figure.

استیو، من نمی خواهم بی ادب باشم، اما این رقم احمقانه ای است.

Oh, right.

درسته.

A million then.

آن وقت یک میلیون

Yeah, I think I think a million.

آره، فکر کنم یک میلیون فکر کنم.

I, I don't know, I see, I don't think I would like that.

من، نمی دانم، می بینم، فکر نمی کنم دوست داشته باشم.

I don't think I would enjoy having lots and lots and lots of money.

فکر نمی کنم از داشتن پول زیاد و زیاد و زیاد لذت ببرم. از

I would enjoy you having lots and lots of money.

داشتن پول زیاد و زیاد لذت می برم.

Steve, if you can't enjoy it. Mr..

استیو، اگر نمی توانید از آن لذت ببرید. آقا

I'm right, I will.

من راست میگم میدم.

I'm trying to make a serious point here.

من در اینجا سعی می کنم به یک نکته جدی اشاره کنم.

If you just,

اگر شما فقط، فکر می

I think I think

کنم فکر می کنم

it doesn't just change you as a person.

این فقط شما را به عنوان یک شخص تغییر نمی دهد.

I think it also changes other people's

من فکر می کنم این دیدگاه دیگران را نیز نسبت به

view of you as a person as well.

شما به عنوان یک شخص تغییر می دهد.

Yeah.

آره

So I know I never want someone to judge me

بنابراین می‌دانم که هرگز نمی‌خواهم کسی مرا

based on having lots and lots of money,

بر اساس پول زیاد و زیاد قضاوت کند،

because I would find that would always be the distraction.

زیرا متوجه می‌شوم که این همیشه باعث حواس‌پرتی می‌شود.

But I'll tell you, I'll tell you what, Mr.

اما من به شما می گویم، به شما می گویم چه چیزی، آقای

Duncan.

If you get £1 million, I won't tell anyone, and neither should you.

دانکن.

اگر 1 میلیون پوند بگیرید، به هیچ کس نمی گویم و به شما نیز نباید.

And then we will be content just knowing

و پس از آن ما فقط با دانستن اینکه

you've got that million pounds, I think.

شما آن میلیون پوند دارید، فکر می کنم راضی خواهیم بود.

No, no, I think, Steve,

نه، نه، فکر می‌کنم استیو،

people would definitely know

مردم قطعاً می‌دانند که

why I'd suddenly be in a huge studio

چرا من ناگهان در یک استودیوی بزرگ

with lots of professional lighting and cameras.

با نورپردازی‌های حرفه‌ای و دوربین‌های زیاد قرار می‌گیرم.

Tom Rock says I need more English to be content.

تام راک می گوید برای اینکه راضی باشم به انگلیسی بیشتری نیاز دارم.

Oh, so this hasn't been enough English for you today?

اوه، پس این امروز برای شما انگلیسی کافی نبوده است؟

We've been constantly speaking.

ما مدام صحبت کرده ایم. امروز

You can't get any more English out of us today.

دیگر نمی توانید انگلیسی را از ما بیرون بیاورید .

Well, you have you have been constantly speaking.

خوب، شما مدام صحبت کرده اید.

Here's another one, Steve.

اینم یکی دیگه، استیو.

We've got to move on to be elated.

ما باید برای شادی حرکت کنیم.

I like that word.

من آن کلمه را دوست دارم.

So to feel elation, you are

بنابراین برای احساس شادی،

you are having a moment of of happiness.

لحظه‌ای از شادی را سپری می‌کنید.

Maybe a very strong feeling of happiness.

شاید یک احساس بسیار قوی از شادی.

Some good news.

چند خبر خوب

Maybe someone has donated

شاید کسی

£1 million to Mr.

1 میلیون پوند به

Duncan's PayPal,

پی پال آقای دانکن کمک کرده باشد،

which they obviously are

که بدیهی است

going to do because of this experiment that we want to conduct.

به دلیل آزمایشی که ما می خواهیم انجام دهیم، این کار را انجام می دهند.

Okay. Mr..

باشه. آقای

Steve, would you be happier,

استیو،

if I was a millionaire?

اگر من یک میلیونر بودم، خوشحال تر بودید؟

Says Lewis.

لوئیس می گوید.

having money, you only need so much, don't you?

با داشتن پول، شما فقط به مقدار زیادی نیاز دارید، نه؟

I don't think I'll be any happier.

فکر نمی کنم خوشحال تر از این باشم.

No, I am quite comfortable when we're not, you know.

نه، من کاملاً راحت هستم وقتی که نیستیم، می دانید.

We're not poor by any standard,

ما با هیچ معیاری فقیر نیستیم،

but so having a lot more

اما فکر نمی‌کردم که داشتن چیزهای بیشتر

I didn't think would make that much difference.

تفاوت زیادی ایجاد کند.

But you do need to be, as you say, Lewis.

اما باید همانطور که می گویید لوئیس باشید.

You have to.

تو باید.

You want to be in a position where you're not worrying

شما می خواهید در موقعیتی باشید که نگران

about paying your bills, food,

پرداخت قبوض، غذا،

council tax, whatever.

مالیات شورا و هر چیز دیگری نباشید. خیلی

It's nice to be in that position where you don't have to worry about it,

خوب است که در آن موقعیتی باشید که در آن نگران نباشید،

because it's one of the Maslow's hierarchy of needs.

زیرا این یکی از سلسله مراتب نیازهای مازلو است.

You know, you've got to have shelter.

میدونی باید سرپناه داشته باشی

You've got to have so much money.

تو باید خیلی پول داشته باشی

You don't want those worries, because then

شما آن نگرانی‌ها را نمی‌خواهید، زیرا در آن صورت

when you haven't got those worries, you can concentrate

وقتی آن نگرانی‌ها را ندارید، می‌توانید

on the other sides of human nature,

روی جنبه‌های دیگر طبیعت انسان،

which is which is art and culture.

یعنی هنر و فرهنگ تمرکز کنید.

But you can't think about those if you're worrying about money

اما اگر نگران پول

and relationships and

و روابط و

and not having up somewhere to live and things as long as I

نداشتن جایی برای زندگی و چیزهایی هستید، تا زمانی

as long as I have a roll of toilet paper

که من یک رول دستمال توالت دارم

to wipe my bum with.

که دستمال‌هایم را با آن پاک کنم، نمی‌توانید به آن‌ها فکر کنید.

anything else I could

هر چیز دیگری که احتمالاً می توانستم از پس آن بر بیایم،

probably get by, but but I must have.

اما باید داشته باشم.

I must have that soft, beautiful

من باید آن

quilted toilet paper to be buoyant.

دستمال توالت لحافی نرم و زیبا را داشته باشم تا شناور باشم.

Oh, I like this one.

اوه، من این یکی را دوست دارم.

Now, this is a word that can be used in many ways,

در حال حاضر، این کلمه ای است که می توان از آن به طرق مختلف استفاده کرد،

floating to be buoyant.

شناور برای شناور بودن.

So maybe something floating on the water

بنابراین شاید بتوان چیزی را که روی آب شناور است

can can be described as buoyant.

به عنوان شناور توصیف کرد.

It does not sink.

غرق نمی شود.

Yes. Stays afloat on the water.

آره. روی آب شناور می ماند.

But of course, when we're talking about your mood,

اما مطمئناً وقتی در مورد روحیه شما صحبت می کنیم،

the same thing can also happen.

همین اتفاق نیز می تواند رخ دهد.

You can you can be buoyant.

شما می توانید شما می توانید شناور باشید.

You're very buoyant today.

امروز خیلی سرحالی

You can say if you want to impress somebody with your

می‌توانید بگویید اگر می‌خواهید کسی را با

with your English language, with your use of different

زبان انگلیسی خود و با استفاده از

words, you're very buoyant today.

کلمات مختلف تحت تأثیر قرار دهید، امروز بسیار سرزنده هستید.

If somebody is happy and they will say, well,

اگر کسی خوشحال باشد و بگوید خوب،

that's an unusual word.

این یک کلمه غیرعادی است. از

Where did you learn that?

کجا یاد گرفتی؟

And you will say, I've been on Mr. Duncan's,

و شما خواهید گفت، من در کانال آموزش انگلیسی آقای دانکن بوده ام

English teaching channel,

،

and there you can tell all your friends about it.

و در آنجا می توانید به همه دوستان خود در مورد آن بگویید.

No, but. Yes. No. Buoyant.

نه اما. آره. نه شناور.

It just means like, something floating on the water.

این فقط به معنای چیزی است که روی آب شناور است.

You're up.

تو بلند شدی

You're not sinking down into depression.

شما در افسردگی فرو نمی روید.

Good.

خوب در

Here are some words.

اینجا چند کلمه است.

Some brief words.

چند کلمه کوتاه

enthusiastic.

مشتاق

You can be upbeat as well.

شما هم می توانید شاداب باشید.

I like that one. Upbeat. Yeah.

من آن را دوست دارم. خوشبین. آره

Listen, who is lively?

گوش کن، چه کسی سرزنده است؟

Jolly? They are positive as well.

جولی؟ آنها نیز مثبت هستند.

I think that's one of the biggest things about being happy.

من فکر می کنم این یکی از بزرگترین چیزهای شاد بودن است.

To be happy.

برای شاد بودن.

I think you also need to be positive

من فکر می کنم شما نیز باید

about everything around you.

نسبت به همه چیز اطراف خود مثبت باشید.

Bright,

روشن،

cheerful

شاد

and of course, optimistic and optimistic.

و البته خوش بین و خوش بین.

Person is always looking forward to something.

انسان همیشه منتظر چیزی است.

So, for example, we are looking forward

بنابراین، برای مثال،

to meeting you in Rome

if you are going to join us for our lovely

اگر قصد دارید برای رم دوست داشتنی ما در

Rome around Rome.

اطراف رم به ما بپیوندید، مشتاقانه منتظر دیدار شما در رم هستیم.

But we will be very buoyant.

اما ما بسیار سرزنده خواهیم بود.

Yes, it's not a phrase that's used commonly.

بله، این عبارتی نیست که معمولا استفاده می شود.

I've got to say. It's, it's.

من باید بگویم این است، آن است.

You would know me if you saw somebody that was very happy.

اگر کسی را می دیدی که خیلی خوشحال بود، مرا می شناخت.

You would say, as you say, you're very,

همانطور که می گویید، می گویید،

you're very upbeat today.

امروز بسیار خوش بین هستید.

You're very positive.

تو خیلی مثبت اندیشی

You're very bright, you're very cheerful, happy, optimistic.

شما بسیار باهوش هستید، بسیار شاد، شاد، خوش بین هستید.

You could use the word buoyant,

شما می توانید از کلمه شناور استفاده کنید

and you would certainly impress people if you used it.

و اگر از آن استفاده کنید مطمئناً مردم را تحت تأثیر قرار خواهید داد.

If you were learning the English language, your use of vote,

اگر در حال یادگیری زبان انگلیسی بودید، استفاده از رای شما،

you know, your expanding vocabulary,

دایره لغات، واژگان، واژگان در حال گسترش خود را می دانید

vocabulary, vocabulary.

.

I found that difficult to pronounce.

تلفظ آن برایم سخت بود.

Then, ironically, I'm over it there now, but.

بعد، از قضا، من الان آنجا هستم ، اما.

Yes, but it is.

بله، اما اینطور است.

It is a word you can use.

این کلمه ای است که می توانید استفاده کنید.

Open minded, says Tom. Yes.

تام می گوید، با ذهن باز. آره.

Open minded?

روشنفکر؟

Yes. If you're open minded, you're often happy.

آره. اگر ذهنی باز دارید ، اغلب خوشحال هستید.

sanguine.

سانگوئن

Oh, Mr.

اوه، آقای

Steve, there is an interesting word.

استیو، یک کلمه جالب وجود دارد.

Sanguine.

سانگوئن.

As an adjective,

به عنوان یک صفت،

you are describing a person who is naively happy.

شما فردی را توصیف می کنید که ساده لوحانه خوشحال است.

So it is possible to be too happy where you just

بنابراین ممکن است در جایی که

don't have a care in the world.

در دنیا هیچ مراقبتی ندارید خیلی خوشحال باشید.

You can be almost happy

شما می توانید تقریباً تا حدی خوشحال باشید که

to the point of almost being foolish.

تقریباً احمق باشید.

You do things without taking them seriously

شما کارها را بدون جدی گرفتن آنها انجام می دهید

because you are so happy about everything.

زیرا از همه چیز بسیار خوشحال هستید .

Maybe you're not thinking of the negatives.

شاید شما به نکات منفی فکر نمی کنید.

Maybe you're only thinking of the positives

شاید زمانی که به جایی می روید فقط به نکات مثبت فکر می کنید

when you go somewhere.

.

so your, yes,

بنابراین شما، بله،

maybe you you're going to a party and,

شاید شما به یک مهمانی می روید و،

and, you're sanguine.

و، شما شهوانی هستید.

You're, you're, you're thinking of all the positive things that could happen.

هستی، هستی، به همه چیزهای مثبتی فکر می کنی که ممکن است اتفاق بیفتد.

You're not letting your mind entertain

شما به ذهن خود اجازه نمی دهید

any notions of maybe fight.

هیچ تصوری از شاید بجنگد.

So people are getting drunk and hitting you or,

بنابراین مردم مست می شوند و شما را کتک می زنند یا

or being rejected

if you approach somebody for a date.

اگر برای قرار ملاقات به کسی نزدیک شوید، طرد می شوند.

So you're feeling very happy about doing something,

بنابراین شما از انجام کاری بسیار خوشحال هستید

and you might not take all of the precautions

و ممکن است تمام اقدامات احتیاطی را

that you normally would because your emotions have taken over.

که معمولاً انجام می‌دهید انجام ندهید زیرا احساسات شما را تحت تأثیر قرار داده است.

right.

درست.

That's a good word, Mr. Duncan. Sanguine.

این کلمه خوبی است، آقای دانکن. سانگوئن.

That's not a word that's that you hear used very often,

این کلمه ای نیست که شما می شنوید اغلب استفاده می شود،

but it's, obviously,

اما بدیهی است که

very pertinent to our discussion today.

به بحث امروز ما بسیار مرتبط است.

Well, it's when you are describing a person who is who is naive.

خوب، این زمانی است که شما در حال توصیف فردی ساده لوح هستید.

They are two optimistic.

آنها دو نفر خوشبین هستند.

You're very you're too sanguine.

تو خیلی عاقل هستی.

I don't know how you would use that word.

من نمی دانم چگونه از این کلمه استفاده می کنید .

It's not one I've ever used. Here we go.

این موردی نیست که من تا به حال استفاده کرده باشم. در اینجا ما می رویم.

We're moving on, Steve, to have a spring in one step.

ما در حال حرکت هستیم، استیو، تا یک فنر در یک قدم داشته باشیم.

So this is a nice phrase.

پس این جمله خوبی است.

You have a spring in your step.

شما یک بهار در قدم دارید.

Yeah.

آره

So everything you are doing, everything you are doing,

بنابراین هر کاری که انجام می دهید، هر کاری که انجام می دهید،

your whole body language

کل زبان بدن شما

is expressing your happiness.

بیانگر شادی شماست.

You have a spring in your step

شما یک بهار در راه خود دارید

because when you're happy and contented

زیرا وقتی شاد و راضی

and positive, you, you, you've got more energy.

و مثبت هستید، شما، شما، انرژی بیشتری خواهید گرفت.

And when you've got more energy,

و وقتی انرژی بیشتری داشته باشید،

you people will see that in the way that you walk

شما مردم این را در روشی که در آن قدم می گذارید،

in, the way that you talk, in the way that you interact with other people.

روشی که صحبت می کنید، در نحوه تعامل با افراد دیگر خواهید دید.

If you are depressed and sad.

اگر افسرده و غمگین هستید.

But when you, you know you, you'll be slower,

اما زمانی که شما خود را بشناسید، کندتر خواهید بود،

you'll have less energy because your brain is using up

انرژی کمتری خواهید داشت زیرا مغز شما

all the energy and worry and you've got nothing left.

تمام انرژی و نگرانی را مصرف می کند و چیزی برای شما باقی نمانده است.

Renee and the other part of your body,

رنه و قسمت دیگر بدنت،

it's it's horrible when, of course, moods.

وحشتناک است وقتی، البته، خلق و خوی.

We all go up and down in our moods,

همه ما در حال و هوای خود بالا و پایین می‌شویم،

and sometimes we're happy of the days we're not in the

و گاهی اوقات از روزهایی که در آن نیستیم خوشحالیم،

sometimes there's no you can't put a reason behind it.

گاهی اوقات هیچ دلیلی برای آن وجود ندارد.

As I've said to you, sometimes you wake up,

همانطور که به شما گفتم، گاهی اوقات شما از خواب بیدار می شوید،

you might go to bed happy,

ممکن است خوشحال به رختخواب بروید،

and then you wake up in the morning,

و سپس صبح از خواب بیدار می شوید،

you just say, oh, I don't want to get out of bed today.

فقط می گویید اوه، من نمی خواهم امروز از رختخواب بلند شوم.

I don't want to go to everything becomes an effort.

من نمی خواهم به همه چیز تبدیل به یک تلاش.

And you feel sort of a bit sad and a bit down.

و کمی احساس غم و اندوه می کنید.

But that's natural, isn't it?

اما این طبیعی است، اینطور نیست؟

That's part of the human condition.

این بخشی از شرایط انسان است. قرار

We're not going to be happy.

نیست خوشحال باشیم

I mean, I'm not happy now.

یعنی الان خوشحال نیستم.

I'm always worried, actually, when I'm very happy

من همیشه نگران هستم، در واقع، زمانی که بسیار خوشحالم،

because I know I'm going to be sad.

زیرا می دانم که غمگین خواهم شد.

So because, you know, because you moods go up and down, don't you?

بنابراین، می دانید، چون خلق و خوی شما بالا و پایین می شود، اینطور نیست؟

So later on, when I come off this nice of Duncan, you can expect me

بنابراین بعداً، وقتی از این دانکن خوب بیرون آمدم، می توانید انتظار داشته باشید که

to get depressed very quickly because I'm on a high at the moment.

خیلی زود افسرده شوم زیرا در حال حاضر در اوج هستم.

Okay. It's not going to last.

باشه. قرار نیست دوام بیاورد

No, it never does. And but that's

نه، هرگز این کار را نمی کند. و اما این

it never does with you.

هیچ وقت با شما اینطور نیست.

This is the trouble. It cycles.

این دردسر است. چرخه می کند.

We our moods go in cycles. Yes.

خلق و خوی ما در چرخه است. آره.

Well, there's some people.

خب یه عده هستن

You are yours from hour to hour.

ساعت به ساعت مال تو هستی.

I have a minute to minute.

من یک دقیقه به دقیقه وقت دارم.

Yes. Some people, of course, do I, Steve,

آره. البته برخی از مردم، من، استیو،

you meet the men that are always happy, aren't they?

شما با مردانی ملاقات می کنید که همیشه شاد هستند، اینطور نیست؟

Some people have. Not yet anyway. Right.

برخی از مردم دارند. به هر حال هنوز نه. درست.

We've got two minutes, two minutes, two minutes

ما دو دقیقه، دو دقیقه، دو دقیقه فرصت داریم

to make people even happier than they are already.

تا مردم را حتی بیشتر از آنچه که هستند خوشحال کنیم.

Is that possible?

آیا این امکان پذیر است؟

Look, if we haven't done it by now, it's never going to happen.

ببین، اگر تا الان این کار را نکرده باشیم، هرگز اتفاق نخواهد افتاد.

Delighted, pleased and glad

مسرور، خشنود و مسرور

are the synonyms of happy to be delighted,

مترادف عبارت‌های شاد از خوشحالی،

pleased and glad.

خشنود و خوشحال هستند.

And I suppose, what makes you happy?

و من فکر می کنم، چه چیزی شما را خوشحال می کند؟

I will tell you now what makes me happy,

اکنون به شما خواهم گفت که چه چیزی مرا خوشحال می کند،

what makes me happy

چیزی که مرا خوشحال می کند

is just having those simple

فقط داشتن همین چیزهای ساده است

things, small moments of time.

، لحظات کوچکی از زمان.

I often find

من اغلب در

as I go through life

طول زندگی متوجه می شوم

that it's the small moments,

که این لحظات کوچک هستند،

the things that might be fleeting or brief.

چیزهایی که ممکن است زودگذر یا کوتاه باشند.

Those little moments

آن لحظه های کوچک همان

are the ones that quite often

لحظه هایی هستند که اغلب

bring a smile to my face.

لبخند بر لبانم می آورند.

So maybe you can sit in a big golden palace with lots and lots of money,

بنابراین شاید بتوانید در یک قصر طلایی بزرگ با پول زیاد و زیاد بنشینید،

but it doesn't necessarily mean that you are going to be happy.

اما لزوماً به این معنی نیست که خوشحال خواهید شد.

And yet you might have small things.

و با این حال ممکن است چیزهای کوچکی داشته باشید.

Things that just bring a smile to your face,

چیزهایی که فقط لبخند به لب شما می آورد،

maybe your favourite snack,

شاید میان وعده مورد علاقه شما،

or maybe seeing Mr.

یا شاید دیدن آقای

Steve first thing in the morning

استیو اول صبح

and you think, oh, I am so lucky.

و فکر می کنید، اوه، من خیلی خوش شانس هستم.

Such a small, simple

چنین چیز کوچک و ساده ای

thing can make me happy.

می تواند من را خوشحال کند.

Oh, somebody just a

اوه، کسی که فقط

loved one bringing you a cup of coffee,

یکی از عزیزان شما یک فنجان قهوه بیاورد،

or cooking you a nice meal?

یا یک غذای خوب برایتان بپزد؟

Yes. Money isn't the answer to everything.

آره. پول جواب همه چیز نیست

You need a certain amount, and after that, it doesn't

شما به مقدار مشخصی نیاز دارید و بعد از آن،

necessarily bring you more happiness.

لزوماً شادی بیشتری برای شما به ارمغان نمی آورد.

Mr.. I tell you what would make Mr.

آقای. من به شما می گویم که چه چیزی آقای

Duncan very happy.

دانکن را بسیار خوشحال می کند.

Viewers, if you want to make Mr.

بینندگان، اگر می خواهید آقای

Duncan very happy, give him a like.

دانکن را خیلی خوشحال کنید، به او لایک کنید.

Oh, okay.

اوه، باشه

To today's live stream.

به پخش زنده امروز.

Yes, if you haven't already. If you have.

بله، اگر قبلاً این کار را نکرده اید. اگر تو داری.

Thank you very much.

بسیار از شما متشکرم. به

Give Mr. Duncan.

آقای دانکن بدهید.

That will make him very see.

که او را بسیار ببیند.

Simple things. Simple things.

چیزهای ساده. چیزهای ساده.

Just give a like.

فقط لایک کنید

Thank you for that.

بابت آن تشکر می کنم.

Thank you. Mr. Steve.

متشکرم. آقای استیو

Olaf is tickled pink.

اولاف صورتی غلغلک داده شده است.

Yes. Typical.

آره. معمول.

If you you're tickled pink.

اگر شما غلغلک داده شده صورتی.

It means you're you're.

یعنی تو هستی

Oh, you're really happy.

اوه، شما واقعا خوشحال هستید.

Yes. Something has made you happy.

آره. چیزی شما را خوشحال کرده است.

It has given you a lot of pleasure.

لذت زیادی به شما داده است.

You are tickled pink.

شما صورتی غلغلک داده شده اید.

Maybe, a beautiful present,

شاید، یک هدیه زیبا،

maybe a present that your friend buys for you.

شاید هم هدیه ای که دوستت برایت بخرد.

And it's something lovely.

و این چیزی دوست داشتنی است.

And you go, I, I'm tickled pink.

و تو برو، من، من صورتی شده ام.

Thank you.

متشکرم.

Beatrice, for your comment at the end there.

بئاتریس، برای نظر شما در پایان وجود دارد.

Thank you to everyone, for watching today.

با تشکر از همه، برای تماشای امروز.

And we hope you've we've made you as happy

و امیدواریم با

as you've made us by being here today with your

حضور امروز در اینجا با

your lovely comment.

نظر دوست داشتنی خود شما را به همان اندازه که ما را خوشحال کردید خوشحال کرده باشید.

Thank you very much.

بسیار از شما متشکرم.

Thank you. Steve. Pardon.

متشکرم. استیو عفو

I said, thank you, Steve,

گفتم، متشکرم استیو،

and I shall see you soon for a cup of tea.

و به زودی برای یک فنجان چای می بینمت.

And I shall see you again next week.

و هفته بعد دوباره میبینمت

Well, I won't see you, I will, I will, I,

خوب من شما را نخواهم دید، خواهم دید، خواهم دید،

I will see your comments.

نظرات شما را خواهم دید.

Yes, we we understand.

بله، ما درک می کنیم.

We understand that you can't see everyone watching Steve.

ما درک می کنیم که شما نمی توانید همه را در حال تماشای استیو ببینید.

See that that that we all know

ببینید آنچه را که همه می دانیم

you don't have to explain it to us.

لازم نیست برای ما توضیح دهید.

That's our.

این مال ماست.

Thank you.

متشکرم.

Steve.

استیو

Then that was Mr.

سپس آقای

Steve explaining things in

استیو چیزها را با جزئیات بیش از حد توضیح می داد

far too much detail.

.

More detail than was required, if I was honest.

اگر صادقانه بگویم جزییات بیشتر از آنچه لازم بود.

Well that's it, it's almost time to go.

خب همین، تقریباً وقت رفتن است.

It's almost time to say good bye.

تقریباً زمان خداحافظی فرا رسیده است.

Thank you for joining us.

با تشکر از شما برای پیوستن به ما.

I hope you've enjoyed all of this.

امیدوارم از همه اینها لذت برده باشید.

Whatever it was, I hope it's made

هر چه بود، امیدوارم امروز باعث

you feel happy

خوشحالی شما شده باشد

and put a smile on your face today.

و لبخندی بر لبانتان بنشاند.

Thank you very much for watching.

از تماشای شما بسیار سپاسگزارم.

This is Mr. Duncan.

این آقای دانکن است.

I will be back with you

next Sunday from 2 p.m.

یکشنبه آینده از ساعت 14 با شما خواهم بود.

UK. Time is when I'm back with you.

انگلستان. زمان زمانی است که من با تو برگردم.

Look out for my short lessons.

مراقب درس های کوتاه من باشید.

Just very short, very brief,

فقط دروس بسیار کوتاه، بسیار مختصر،

very concise lessons during the week

بسیار مختصر در طول هفته

and I hope you will join me again

و امیدوارم دوباره

next Sunday from 2 p.m.

یکشنبه آینده از ساعت 14 به من بپیوندید. به

UK time.

وقت انگلستان

Thank you very much. It's very nice.

بسیار از شما متشکرم. خیلی خوبه.

Yes, so many lovely messages today, Mr.

بله، امروز خیلی پیام های دوست داشتنی، آقای

Duncan. You always make us happy.

دانکن. شما همیشه ما را خوشحال می کنید.

Oh, thank you very much.

آه از شما بسیار سپاسگزارم.

I am very pleased to hear that.

من از شنیدن آن بسیار خوشحالم.

Before I go, can I remind you again?

قبل از رفتن، می توانم دوباره به شما یادآوری کنم؟

We are going to be in Rome

ما

during the first week of June.

در هفته اول ژوئن در رم خواهیم بود.

If you want to get in touch to let me know

اگر می خواهید با من تماس بگیرید تا

if you are interested,

در صورت تمایل به من اطلاع دهید،

there is the email address

آدرس ایمیل در حال

on the screen right now.

حاضر روی صفحه نمایش وجود دارد.

Just give me your name, your real name, your proper name.

فقط اسمت، اسم واقعیت، اسم درستت را به من بده. به

Tell me that you're interested and I will send you all of the details

من بگو که علاقه مند هستی و من تمام جزئیات را برایت ارسال می کنم

and maybe we can meet for real.

و شاید بتوانیم واقعاً ملاقات کنیم.

This is Mr.

این آقای

Duncan in the birthplace of English, saying thanks for watching.

دانکن در زادگاه انگلیسی است که از تماشای شما تشکر می کند.

See you soon.

به زودی میبینمت.

And of course, until the next time we meet here,

و البته، تا دفعه بعد که در اینجا ملاقات می کنیم،

you know what's coming next.

می دانید که چه چیزی در راه است.

Yes, you do have a good week

بله تا هفته بعد هفته خوبی دارید

until next week.

And of course.

و البته. تا

Ta ta for now.

تا فعلا شاد

Stay happy.

بمان.