What is 'Nostalgia' ? - When were the 'good old days'? - English Addict - Listen and Learn - LIVE -

welcome to today's live stream  I hope you are feeling well

به پخش زنده امروز خوش آمدید

امیدوارم حالتون خوب باشه

here we go again we are back everyone

دوباره شروع کنیم.

همه برگشتیم

yeah yeah it's so good to be with you again hello  everyone hello everybody over there in the corner  

خیلی خوب است که دوباره با شما هستم.

سلام به همه

سلام به همه. اون طرف اون گوشه

why are you in the corner I don't know why come  closer don't be shy that's better hi everybody  

چرا گوشه ای؟

نمی دانم چرا.

نزدیک شدن. خجالتی نباش

این بهتر است.

سلام به همه.

this is Mr Duncan and also you might notice  something slightly different it's at the start of  

این آقای دانکن است.

و همچنین، ممکن است

در ابتدای پخش زنده امروز چیزی کمی متفاوت مشاهده کنید.

today's live stream we also have Mr Steve everyone  hello hello hello beautiful wonderful people from  

ما آقای استیو را هم داریم، همه.

سلام. سلام.

سلام زیبا.

مردم شگفت انگیز از سراسر جهان.

across the globe I say it every week but I mean it  Mr Duncan I mean it do you mean it this week I do  

من هر هفته می گویم، اما به آقای دانکن می گویم.

منظورم همینه

منظورت این هفته هست؟ انجام میدهم. الان همیشه منظورم اینه

no I always mean it do you know I mean it because  I love to integrate and uh look at the live chat  

منظور منو میفهمی؟

چون من دوست دارم ادغام کنم و به چت زنده نگاه کنم

and see what's going on what people are saying if  there's one thing you are very good at Steve it's  

و ببینم چه خبر است، مردم چه می گویند.

اگر در یک چیز خیلی خوب هستید، استیو، ادغام کردن آن است.

integrating I mix mixing with the people and  I'm going to be doing a lot of that next week

دلم برای اختلاط با مردم تنگ شده

من قرار است هفته آینده خیلی از این کارها را انجام دهم.

it's just a short one today we only have a very  short one just one hour so make the most of this  

آقای دانکن بله، دلیل اینکه من در ابتدا با شما همراه بودم ، توضیح دادنش خوب است.

امروز فقط کوتاه است.

فقط یک ساعت زمان داریم.

پس از این بهترین استفاده را ببرید زیرا امروز فقط یک ساعت ما را خواهید داشت.

because you will only have us today for one hour  not a moment why though not a moment longer or  

نه یک لحظه ولی چرا؟

نه یک لحظه بیشتر و نه یک لحظه کوتاه تر.

a moment shorter the reason is well Mr Steve has  decided some people might say foolishly Mr Steve  

دلیلش این هست که. خب، آقای استیو تصمیم گرفته است.

برخی ممکن است احمقانه بگویند، آقای

استیو تصمیم گرفته به سر کار برگردد، اینطور نیست؟

has decided to to go back to work haven't you yes  and I have to go tonight because I've got to be at  

آره. و من باید امشب بروم

چون باید در دفاتر مرکزی این شرکت جدید باشم.

the head offices of this new company I'm going  to be working for and it's a three hour drive  

من قرار است برای کار کنم.

و سه ساعت با ماشین راه است، بنابراین من باید تا ساعت 9 صبح فردا آنجا باشم.

so I have to be there by sort of nine o'clock  tomorrow morning so there's no way I'm going to  

بنابراین هیچ راهی وجود ندارد که به موقع بلند شوم و در ترافیک ساعت شلوغ رانندگی کنم.

get up in time and drive through rush hour traffic  so I'm going to go tonight and therefore we want  

بنابراین من امشب می روم و بنابراین، می خواهیم کمی زمان با کیفیت را با هم بگذرانیم، اینطور نیست؟

to spread a bit of quality time together don't we  Mr Duncan we want to eat sir that's what they say  

گوش کن، نمی خواهیم بخوریم؟

quality time quality time means time that you  can treasure time that you can enjoy together  

این چیزی است که آنها می گویند. زمان کافی.

زمان با کیفیت به معنای زمانی است که می توانید آن را غنیمت بشمارید،

زمانی که می توانید قبل از اینکه اتفاقی بیفتد با هم از آن لذت ببرید.

before something happens yes so sitting in front  of the television watching programs would not be  

آره بنابراین

نشستن در مقابل تلویزیون و

تماشای برنامه ها زمان با کیفیتی برای نشستن در آنجا نخواهد بود.

quality time sitting there each of us with our  own devices looking through WhatsApp or something  

هر کدام از ما با دستگاه‌های خودمان، نگاه کردن به واتس‌اپ

یا چیزی دیگر، زمان باکیفیتی نخواهد داشت، اما نشستن، صرف

would not be quality time but sitting down having  a meal going for a walk quality time so that's  

غذا، پیاده‌روی، زمان با کیفیت، این همان کاری است که همه آنها اکنون در واتس‌اپ انجام می‌دهند.

what they're all doing now on WhatsApp everyone  is on WhatsApp have you noticed that and I think  

همه در واتس اپ هستند. آیا به

آن توجه کرده اید؟

و فکر می کنم الان داشتم با استیو در این مورد صحبت می کردم.

now I was talking to Steve about this as you know  there are riots taking place at the moment across  

همانطور که می دانید، در حال حاضر شورش هایی در سراسر فرانسه در حال وقوع است.

France I think that one of the reasons why these  things happen so often these days is because you  

فکر می‌کنم یکی از دلایلی که

این روزها اغلب این اتفاق‌ها می‌افتد این است که چیزهایی مانند واتس‌اپ دارید که در

have things like WhatsApp where people can  join together and group together very easily  

آن افراد می‌توانند خیلی راحت به هم بپیوندند و با هم گروه شوند و با هم ارتباط برقرار کنند.

and communicate so I am waiting for someone  to try and ban or at least make WhatsApp more  

بنابراین من منتظر کسی هستم که

تلاش کند و

واتس اپ را ممنوع کند یا حداقل آن را بیشتر کند،

but I I suppose so so the authorities can also see  what's going on well there won't be that wouldn't  

اما فکر می کنم تا مقامات نیز بتوانند ببینند چه خبر است.

آنها خیلی محبوب نخواهند بود. آقای دانکن نمی خواهد.

be very popular Mr Duncan it would not the whole  point of WhatsApp isn't it that you can do things  

تمام هدف واتس اپ این نیست که می توانید کارهایی را مخفیانه انجام دهید

secretly yes without anybody knowing it is all  uh it is encrypted of course you if you're stupid  

تا هرکسی بداند تمام آن رمزگذاری شده است؟

البته، اگر به اندازه کافی احمق باشید، مانند سیاستمداران خاص در این مورد.

enough like certain politicians in this country  oh okay over there that's WhatsApp messages to uh  

خوب، در آنجا، این پیام های واتس اپ به خبرنگاران است، سپس آنها خودشان را به دردسر می اندازند.

journalists then they get themselves into trouble  well that's no not really uh the same thing Matt  

خوب، این واقعاً یکسان نیست.

Hancock but anyway that's very bright but but it  is interesting to notice that I think what will  

اما هنکاک، به هر حال، بسیار درخشان است.

اما، اما جالب است که توجه کنید که من فکر می کنم آنچه اتفاق خواهد افتاد این است که

happen is people will start blaming social media  for what is happening at the moment in France that  

مردم شروع به سرزنش رسانه های اجتماعی

برای آنچه در حال حاضر در فرانسه می گذرد، خواهند کرد.

the strange thing is though we were there just a  couple of weeks ago in Paris and everything was  

اما نکته عجیب این است که ما همین چند هفته پیش در پاریس آنجا بودیم و همه چیز خوب بود.

okay so I was wondering whether people are getting  angry because we we left I think people wanted us  

بنابراین من فکر می کردم که آیا مردم به خاطر رفتن ما عصبانی می شوند؟

فکر می کنم مردم می خواستند ما بیشتر در پاریس بمانیم.

to stay in Paris longer I really do so some people  might be getting upset because because we left you  

من حتما انجام میدم.

بنابراین ممکن است برخی از مردم ناراحت شوند زیرا ما رفتیم.

so that's what it's all about well rioting because  you're not there there are other reasons as well  

پس موضوع این است.

شورش چون شما آنجا نیستید.

زیرا دلایل دیگری نیز وجود دارد. آره.

yes well I was quite serious I mean one of the  mayor a mayor one a mayor of Paris I don't know  

خب من کاملا جدی بودم

منظورم این است که یکی از شهردارها، یک شهردار، یک شهردار پاریس،

نمی‌دانم که آیا آنها بیش از یک زندگی زنده داشته‌اند یا نه، می‌تواند به ما بگوید که نوعی سوءقصد داشته‌اند.

if they've got more than one this can tell us I  think sort of had an assassination attempt okay  

فکر کردم میخوای بگی اسب ماده. به

I thought you were going to say a female horse  thing it seemed to be getting very personal uh  

نظر می رسد بسیار شخصی شده است.

and uh but anyway we're not here well I only  mentioned it because we were in Paris a couple  

و اما به هر حال، ما آماده نیستیم که بدانیم.

خب، من به آن اشاره نکردم، زیرا ما چند هفته پیش در پاریس بودیم.

of weeks ago it seemed very relevant yes well it  is we were there seriously we're actually there  

خیلی مرتبط به نظر می رسید.

بله، خوب است.

اینقدر جدی بودیم

ما در واقع آنجا بودیم و سپس آنها آنجا نبودند.

and now we're not there and everyone's going  crazy headline news uh anyway enough of that  

منظورم این است که همه خبرهای احمقانه دریافت می کنند.

به هر حال بسه

Steve is going away he's leaving me for a few days  with his new job I'm not sure if he's pleased or  

استیو داره میره

با کار جدیدش چند روزی مرا ترک می کند.

من مطمئن نیستم که او راضی است یا نه.

not I'm not sure I haven't decided yet whether  he's actually happy about it or whether he's upset  

مطمئن نیستم.

من هنوز تصمیم نگرفته ام که آیا او واقعاً از این موضوع خوشحال است

یا ناراحت است.

you can see now he's pretending to cry but I don't  I don't believe I think those are crocodile tears  

اکنون می بینید که او تظاهر به گریه می کند.

اما من فکر نمی کنم این اشک های تمساح باشد.

crocodile tears there's a there's a good phrase  Mr Duncan it is a very good phrase an English  

اشک تمساح.

یک عبارت خوب وجود دارد، آقای دووم.

این یک عبارت بسیار خوب است، یک عبارت انگلیسی، اشک تمساح. زمانی که

phrase crocodile tears a person will pretend to  be upset or pretend to cry when really they are  

شخص واقعاً ناراحت نیست وانمود می کند که ناراحت است یا وانمود می کند که گریه می کند

.

not upset well I will be upset and you know I've  already been upset Mr Duncan because we have not  

خوب، من ناراحت خواهم شد و می دانید، قبلاً ناراحت شده ام، آقای

یونکر، زیرا ما

been a part for several years or so I wouldn't  say several uh several is seven and more several  

چندین سال است که بخشی از آن نیستیم.

من نمی گویم چند.

احتمالا هفت و بیشتر.

چندین.

anyway anyway well a few then yes uh quite a  few years at least three years at least we've  

به هر حال، به هر حال.

خوب، پس از آن چند. بله، چندین سال است. سه.

حداقل سه سال.

been together permanently for three years and  now Steve has decided he can't stand it anymore  

ما سه سال است که به طور دائم با هم هستیم

و اکنون استیو تصمیم گرفته است که دیگر نمی تواند تحمل کند و او را ترک کرده است.

and he's off well you know I just want the  security of having a regular income again  

خوب، می دانید، من فقط امنیت کسب درآمد منظم را دوباره می خواهم.

okay let's keep it up let's just leave it at  that okay that's a strange personal thing to  

باشه نگهش داریم

فقط آن را رها کنید.

باشه. این یک کار شخصی عجیب است. می‌دانی

well you know when you used for 40 odd  years I was used used to having a wage  

، وقتی از 40 سال فرد استفاده می‌کردی، من عادت داشتم که دستمزدی بیاید و ناگهان متوقف شد.

coming in and suddenly it stopped you get  a bit nervous yes uh so I just thought well  

یه مقدار عصبی میشی آره.

بنابراین من فقط فکر کردم، خوب، بیایید آن را برای مدتی بیشتر امتحان کنیم، ببینیم چه می شود.

let's try it for a bit longer see what happens  if I don't like it I can tell them to go and

اگه خوشم نیومد میتونم بهشون بگم برن و کارشونو ببینن.

I would wait until you start the job before you  start saying things like that anyone's watching  

اگر خورشید نمی تابد، قبل از اینکه شروع به گفتن جملاتی از این قبیل کنید، صبر می کنم تا کار را شروع کنید

. به

don't tell people to shove their job up their  bums just yet wait until you've been doing it  

مردم نگویید

تا زمانی که این کار را برای مدتی انجام نداده اید، کار بدشان را به هم بزنند و بعد حداقل شش ماه به آنها بگویید.

for a while and then tell them at least six months  yeah anyway Steve once again we're straying away  

آره

به هر حال، استیو، ما یک بار دیگر، از موضوع واقعی دور می مانیم،

yes from the actual topic so I will be on my  own next week but don't worry there will be  

بنابراین من هفته آینده تنها خواهم بود.

اما نگران نباشید، هنوز چیزهای زیادی در راه است.

lots of things still coming I have my daily daily  lessons can I just do a plug before you can go off  

من دروس روزانه و روزانه ام را دارم. آیا

می توانم قبل از اینکه به سمت دیگری بروید، یک دوشاخه بزنید تا در مورد دوشاخه به شما کمک کنم؟

in another Direction I'm going to help you with  the plug Mr Duncan here we go so there it is the  

آقای دانکن به اینجا رسیدیم.

بنابراین وجود دارد. دروس کوتاه در کانال یوتیوب من .

short lessons on my YouTube channel the link is  underneath this video underneath there and there  

پیوند زیر این ویدیو در

زیر آن است، و تعداد زیادی ویدیوی جدید در حال حاضر وجود دارد. در حال حاضر

are lots and lots of new videos already there  are around 18 new videos already and I will be  

حدود 18 ویدیو جدید وجود دارد

، و من فردا و همچنین سه شنبه یکی دیگر را اضافه خواهم کرد،

adding another one tomorrow and also on Tuesday a  very unusual one coming on Tuesday oh now you're  

یک ویدیوی بسیار غیر معمول در روز سه شنبه.

اوه، حالا شما علاقه مندید. می خواستم بگویم بله، آقای

interested I was going to say yes Mr Duncan is  going to keep himself very busy which means you  

دانکن قرار است خودش را خیلی مشغول کند، یعنی شما قرار است

are going to get a lot of uh content as they say  a lot of new videos a lot of English teaching  

مطالب

زیادی را به قول خودشان، ویدیوهای جدید، آموزش زبان انگلیسی زیاد، دریافت کنید، زیرا آقای

because Mr Duncan wants to keep himself busy yeah  so that he's not thinking about me and also we're  

دانکن می خواهد خودش را مشغول کند تا به من فکر نکند.

trying to pay for the Paris trip true it almost  bankrupted us there's another reason why I'm going  

و همچنین، ما در حال تلاش برای پرداخت هزینه سفر پاریس به

آن تقریبا ما را ورشکست کرد. یکی

دیگر از دلایلی که من حتی الان دارم به آن بازمی گردم ، و شوخی این است که ما داریم شوخی می کنیم، اما شوخی.

back to work even there are any jokes we're  joking we're joking anyway another thing more  

به هر حال.

یکی دیگر از موارد مهمتر از همه اینها چت زنده است.

important than all of that is the live chat hello  live chat do you know who was first today well  

سلام چت زنده

میدونی امروز کی اول شد؟

well done to our super Champion Vitas  you are first on today's live chat

آفرین به قهرمان فوق العاده ما، ویتسه.

شما برای اولین بار در چت زنده امروز هستید

and of course many other people let the Applause  finish let them die down many other people uh  

و البته بسیاری از افراد دیگر در آن.

تشویق ها تمام شد که خاموش نشد.

بسیاری از افراد دیگر به سرعت آن را دنبال می کنند،

quickly following that Francesca who's here  uh who is in Italy of course uh Nong is here  

فرانچسکا، که اینجاست،

که در ایتالیا است، البته، اینجا نیست.

uh maliha aseel Connell Vitas we know Lewis  of course Lewis oh should I say Luis Mendez  

فرانک مولینا را می بینم.

اوکانل ویتس.

البته ما لوئیس را می شناسیم. لوئیس

اوه باید بگویم لوئیس اسمیت بله.

who apparently was not was not involved in any of  the riots can we just say that Luis Mendes was not  

کسی که ظاهراً نبود،

در هیچ یک از شورش ها شرکت نداشت. آیا

می توانیم فقط بگوییم که لوئیس مندز درگیر نبود؟

involved so I was watching the news last night  and I could have sworn I saw Patrick and Lewis  

پس دیشب داشتم اخبار را تماشا می‌کردم و می‌توانستم قسم بخورم که پاتریک و لوئیس را دیدم که

throwing all sorts of things like shop windows  don't don't say that Steve I'm joking it's a joke  

همه چیز را پرت می‌کردند که این را نمی‌گویند.

استیو من شوخی میکنم. من هستم.

آره شوخیه این یه شوخیه.

it's a joke the problem is I saw them running  your juice they were there yes your jokes don't  

مشکل این است که من شوخی در حال اجرا را آنجا دیدم.

بله، شوخی های شما شبیه جوک نیست.

sound like jokes they sound like statements of  fact so is this really Lewis so what you could  

آنها مانند اظهارات واقعیت به نظر می رسند.

پس این واقعا لوئیس است؟

ببینید، آنچه می توانستید بگویید این است که من لوئیس و پاتریک را دیدم که

have said is as I saw Lewis and Patrick running  around with a giant screen a big screen TV above  

با یک صفحه نمایش غول پیکر، یک تلویزیون صفحه بزرگ بالای سرشان در حال دویدن هستند.

their heads so that would have been funny well  I mean it's it's great that they will let you  

پس خنده دار بود

خب، منظورم این است که خیلی خوب است که به شما اجازه می دهند

watch us uh the live stream from prison I think  that's quite good don't you well I am shown in  

پخش زنده را از زندان تماشا کنید.

فکر می کنم خیلی خوب است، نه؟

خوب، من را در زندان نشان می دهند.

prison you know that don't you no in France is  it punishment it is anyone who who misbehaves  

تو می دانی که. آیا نمی دانید، در فرانسه؟

آیا مجازات است؟

این است.

هرکسی که بد رفتاری میکنه

no it's true I'm not even joking this is not a  joke in in France some of the prisons in France  

نه، این درست است. من حتی شوخی هم نمی کنم.

این یک شوخی نیست.

در فرانسه، برخی از زندان‌های فرانسه از درس‌های انگلیسی من

use my English lessons to teach the inmates how  to speak English and also is Steve very kindly  

برای آموزش زبان انگلیسی به زندانیان استفاده می‌کنند.

و همچنین، همانطور که استیو بسیار مهربان گفت، همچنین به عنوان مجازات نیز استفاده می شود.

said also it is used as punishment as well we're  joking we're joking of course it's very serious  

شوخی می کنیم شوخی می کنیم البته خیلی جدیه

what's going on in Paris but well in France right  and not just in France in other places like French  

در پاریس چه می گذرد، اما در فرانسه و نه فقط در فرانسه، در جاهای دیگر مانند فرانسه،

Guyana and other places like that even sort of  Belgium Belgium Belgium the most boring place  

گویان و جاهای دیگر مانند آن، حتی بلژیک،

بلژیک، بلژیک، کسل کننده ترین مکان دنیا.

in the world kicking off everywhere it's even  happening there because we had serious riots  

حتی در آنجا اتفاق می‌افتد، زیرا ما در اینجا شورش‌های جدی داشتیم،

here didn't we back in whenever it was 2009 2009  I remember that well we had to lock our doors we  

اینطور نیست، زمانی که سال 2009، 2009 بود؟

من آن را خوب به یاد دارم. مجبور شدیم درهایمان را قفل کنیم.

ما مجبور شدیم پشت مبل پنهان شویم زیرا مردم در حال دویدن بودند.

had to hide behind the sofa because people were  running around they were not happy as usual Steve  

مثل همیشه خوشحال نبودند.

استیو، امروز باید تمرکز داشته باشیم زیرا در حال حاضر فقط 45 دقیقه فرصت داریم.

we've got to concentrate today because already we  only have 45 minutes left it's bent it's not the  

خم شده است.

only thing right we are looking at Nostalgia and  I think it's an interesting word I will be honest  

این تنها چیزی نیست.

درست؟

ما به نوستالژی نگاه می کنیم

و به نظرم کلمه جالبی است.

با تو روراست خواهم بود، نوستالژیک بودن، دلتنگی داشتن.

with you to be nostalgic to have Nostalgia and  of course because this is a short live stream we  

و البته، چون این یک

پخش زنده کوتاه است، ما مستقیماً وارد موضوع می شویم.

are getting straight into the subject I'll just  quickly say hello to bellary soon goodbye hello  

من فقط سریع سلام و خداحافظی می کنم. سلام، کلودیا.

Claudia Claudia is going she's cooking she's  looking after her father and she wished me well  

کلودیا می رود. داره آشپزی میکنه

او از پدرش مراقبت می کند.

و او برای من در شغل جدیدم آرزوی موفقیت کرد.

in my new job so we'll see you soon okay Steve  we've got to move on again I am here we go again

پس به زودی شما را می بینیم. باشه، استیو، باید دوباره ادامه بدیم.

من هستم.

دوباره شروع کنیم.

Nostalgia they often say that Nostalgia is  something that never goes out of fashion  

نوستالژی.

آنها اغلب می گویند که نوستالژی چیزی است که هرگز از مد نمی افتد

because people always remember the past  so it doesn't matter what period of time  

زیرا مردم همیشه گذشته را به یاد می آورند.

بنابراین مهم نیست که در چه دوره زمانی هستید.

you are in Steve it doesn't matter when you are  

استیو مهم نیست که چه زمانی هستید.

Nostalgia is always popular because people  always like to remember the past to be nostalgic  

نوستالژی همیشه محبوب است

زیرا مردم همیشه دوست دارند گذشته را به یاد بیاورند، نوستالژیک باشند.

a person might sit down and I I think recently for  both of us on a serious note both of us have been  

ممکن است یک نفر بنشیند و من فکر می کنم اخیراً

برای هر دوی ما، در یک نکته جدی، هر دوی ما

a little bit nostalgic over the past few months  because first of all Steve lost his mother last  

در چند ماه گذشته کمی نوستالژیک شده ایم زیرا اول از همه، استیو مادرش را در سپتامبر گذشته از دست داد

و من مادرم را از دست دادم. در پایان ماه مارس

September and I last lost my mother in in the  end of March so it's been a very strange few  

پس چند ماه خیلی عجیب گذشت.

months so I suppose when you lose a member of  your family when they die I I think you often  

بنابراین من فکر می کنم وقتی

یکی از اعضای خانواده خود را از دست می دهید، وقتی آنها می میرند،

فکر می کنم اغلب کاملاً نوستالژیک می شوید.

become quite nostalgic you will think a lot  about those special moments and when friends  

شما در مورد آن لحظات خاص بسیار فکر خواهید کرد و وقتی دوستان دور هم جمع می شوند،

get together friends that you might have known  for a long time could be work colleagues could  

دوستانی که ممکن است برای مدت طولانی می شناختید، می توانند همکاران کاری

باشند که با آنها به مدرسه رفته اید، افرادی که با آنها بزرگ شده اید.

be people that you went to school with people you  grew up with often people will reminisce reminisce  

اغلب مردم خاطره می کردند، خاطره.

they will go over and remind each other of past  events and that creates a feeling of nostalgia  

آنها می روند و اتفاقات گذشته را به یکدیگر یادآوری می کنند.

و این باعث ایجاد حس نوستالژی می شود.

it's a feeling is it a feeling Nostalgia would  you say it's a feeling I think it is definitely  

این یک احساس است. آیا این یک احساس است؟

دلتنگی، آیا می گویید این احساس است؟ به

نظر من قطعا

emotional it is directly connected to your  emotions so it isn't just a word it isn't  

احساسی است.

مستقیماً با احساسات شما مرتبط است.

پس فقط یک کلمه نیست.

just remembering it is actually feeling those  moments it is something that you are almost  

فقط به خاطر سپردن نیست در

واقع احساس آن لحظات است.

چیزی است که شما تقریباً آن را می خواهید یا آرزو می کنید.

wanting or Desiring yes some and I think what  happens is you particularly particularly as you  

بله، برخی.

و من فکر می‌کنم اتفاقی که می‌افتد این است که شما، به‌ویژه با افزایش سن، به

get older your your mind or your brain seems  to remember the past uh in a good way quite  

نظر می‌رسد که ذهن یا مغزتان گذشته را

به خوبی به یاد می‌آورد.

اغلب اوقات تمایل به فیلتر کردن چیزهای بد دارد.

often it tends to filter out the bad things  and you remember a lot of the good things  

و بسیاری از چیزهای خوب، احساس

the feelings of Happiness the smells the sights  the sounds even sometimes I was looking through  

شادی، بوها، مناظر، صداها و حتی را به یاد می آورید.

بله، من داشتم از طریق خانه نگاه می کردم،

um go clearing out my mother's house clearing  out I've been doing a lot of tidying up in my  

خانه مادرم را پاکسازی می کردم، پاک می کردم.

من در خانه خودم کارهای زیادی را مرتب می کردم .

in my own house uh things that I've had when  I was growing up and just opening a box and  

چیزهایی که در زمان بزرگ شدن داشتم و فقط یک جعبه را باز می کردم

smelling magazines and smelling certain things  that it certainly brings back a whole Cascade of  

و مجلات را بو می کردم و چیزهای خاصی را بوی می دادم.

مطمئناً مجموعه ای از خاطرات

memories uh and nostalgic feelings uh and uh some  people think it's unhealthy to be too nostalgic  

و احساسات نوستالژیک را زنده می کند.

و برخی از مردم فکر می کنند که

بیش از حد نوستالژیک بودن ناسالم است، اما فکر می کنم خوب است که اکنون به یاد بیاوریم،

but I think it's good to remember not at times I  think it's normal and it's always used positively  

به مرور زمان، فکر می کنم طبیعی است و همیشه به طور مثبت از آن استفاده می شود.

so this is actually a positive word it's never  used negatively you never think of the bad days  

بنابراین این در واقع یک کلمه مثبت است.

هرگز به صورت منفی استفاده نمی شود.

هرگز به روزهای بد گذشته خود فکر نمی کنید.

from your past so to be nostalgic is to remember  things that you remember you might even say that  

پس نوستالژیک بودن یعنی به یاد آوردن چیزهایی که به یاد می آورید.

حتی ممکن است بگویید که با علاقه به گذشته خود نگاه می کنید

you fondly look back to look back fondly at once  past so anything from your past that you remember  

تا با محبت به گذشته خود نگاه کنید.

بنابراین، هر چیزی از گذشته خود را که

with some sort of affection or maybe some sort of  Love even so that's the reason why I mentioned our  

با نوعی محبت یا حتی با نوعی عشق به یاد می آورید، به

همین دلیل است که من به پدر و مادرمان اشاره کردم.

parents both of our our mothers passed over the  past few months and and that's where I've been a  

هر دوی مادران ما در چند ماه گذشته فوت کردند

و من خیلی آنجا بودم.

lot I find myself quite often remembering things  little moments there might just be a few seconds  

من اغلب اوقات در حال یادآوری چیزها، لحظات کوچک هستم.

ممکن است فقط چند ثانیه

of moments from my past but I remember  them and now they seem to have more value  

از لحظات گذشته من وجود داشته باشد، اما من آنها را به یاد می آورم

و اکنون به نظر می رسد ارزش بیشتری نسبت به گذشته دارند.

than they did in the past because because they  really do connect to something that that is no  

زیرا.

زیرا آنها واقعاً به چیزی متصل می شوند که دیگر وجود ندارد یا دیگر وجود ندارد.

longer there or no longer exists and we like to  talk to our parents uh people that are older than  

و ما دوست داریم با

والدین خود صحبت کنیم،

افرادی که از ما بزرگتر هستند، که می دانند

us that know us because we've got that Bond  and we can each remember things that happened  

زیرا ما این پیوند را داریم و هر کدام می توانیم

اتفاقاتی را که در گذشته رخ داده را به یاد بیاوریم. می

in happened in the past you know you're one of  your parents might say oh do you remember when  

دانید، یکی از والدین شما ممکن است.

پس آیا به یاد می آورید که اولین بار چه زمانی به مدرسه رفتید و بله، بلا، بلا، یا به

you first went to school and blah blah blah or or  do you remember when you when we brought you that  

یاد می آورید که چه زمانی بودید که آن هدیه کریسمس را برای شما آوردیم

Christmas present uh and or do you remember when  we went to visit or when we went on holiday and  

و یا به یاد دارید که چه زمانی برای بازدید رفتیم

یا چه زمانی به تعطیلات رفتیم و بعد شما شروع به خندیدن کنید و شما شروع به یادآوری

then you start to laugh and you start to remember  and this nostalgic feeling that makes you feel  

و این حس نوستالژیکی کنید که حال شما را خوب می کند.

good and it's good to look back because you can  in fact sometimes you don't want to spend too  

و خوب است که به گذشته نگاه کنید زیرا می توانید، در واقع، گاهی اوقات

نمی خواهید زمان زیادی را در گذشته صرف کنید، اما گاهی اوقات خوب است که به گذشته نگاه کنید، تا به

much time in the past but sometimes it's good  to look back to remind yourself of what you've  

خودتان یادآوری کنید که چه چیزی به دست آورده اید، چه چیزی به دست آورده اید. انجام شد، دقیقاً چه نوع زندگی ای داشته اید.

achieved what you've done exactly what type of a  life you've had and maybe that then helps you to  

و شاید این به شما کمک کند تا برنامه ریزی کنید که در آینده چه کاری می خواهید انجام دهید.

plan what you want to do in the future because  you might think oh well I don't think I've done  

زیرا ممکن است فکر کنید، اوه، خوب، فکر نمی کنم به اندازه کافی کار کرده ام.

enough maybe I should do this can help in that  way as well definitely uh sorry to interruption

شاید من باید این کار را انجام دهم.

من هم می توانم در این راه کمک کنم. قطعا.

ببخشید که حرف شما را قطع می کنم، آقای دانکن.

just reminded us that um uh Beatrice is on her way  to the airport okay as we speak to Bristol she's  

بنابراین اگر احساس می کنید اوه، لوئیس فقط به ما یادآوری کرد که

بئاتریس در راه است به سمت فرودگاه.

باشه.

همانطور که ما با بریستول صحبت می کنیم، او انگلیس را ترک می کند و

leaving England flying back home to Buenos Aires  or Buenos Aires uh so if she's watching which you  

به بوئنوس آیرس یا بوئنوس آیرس برمی گردد.

بنابراین اگر او تماشا می کند، ممکن است در تاکسی باشد، اما ما به آن شک داریم.

might be in the taxi but we doubt it uh then we  wish her well so bon voyage Beatrice I hope you  

سپس برای او آرزوی سلامتی می کنیم.

بنابراین، سفر خوب، بئاتریس.

امیدوارم سفر فوق العاده ای داشته باشید.

have a super duper Journey a very long journey I  think it's about 14 hours back to Argentina and  

یک سفر بسیار طولانی

فکر می کنم حدود 14 ساعت برگشت به آرژانتین است.

و امیدوارم اقامت خوبی در اینجا در انگلیس داشته باشید.

I hope you had a good stay here in England I know  you've already wished uh Beatrice a good trip but  

می دانم که شما قبلاً آرزوی سفر خوبی برای بئاتریس کرده اید، اما فکر کردم این کار را به این شکل انجام دهم.

I thought I would do it as well okay Steve to  fondly look back at once past you want to look  

باشه، استیو.

با محبت به گذشته خود نگاه کنیم. می

خواهید به عقب نگاه کنید؟ آیا

back you want to remember something from your  past a treasured memory of course very similar  

می خواهید چیزی از گذشته خود را به خاطر بسپارید؟

البته یک خاطره ارزشمند.

بسیار شبیه به آنچه که در مورد والدین خود ذکر کردیم.

to what we just mentioned about our parents so  you remember things from your past I also think  

بنابراین چیزهایی از گذشته خود به یاد می آورید. من همچنین فکر می کنم

that we often see Nostalgia as a relived moment  long since gone and a lot of people will refer  

که ما اغلب

نوستالژی را به عنوان لحظه ای دوباره می بینیم که

مدت هاست گذشته است

و بسیاری از مردم به گذشته اشاره می کنند.

to the Past certainly things that they wish would  return as the good old days I want the good old  

مطمئناً چیزهایی که آرزو می کنند

به روزهای خوب گذشته بازگردند.

من روزهای خوب گذشته را می خواهم.

days I remember the good old days and people  often refer to the good old days as the time  

روزهای خوب قدیم را به یاد می‌آورم و مردم اغلب

به روزهای خوب گذشته به عنوان زمانی اشاره می‌کنند که

when they they feel or they felt at that time  as if everything was better yes than it is now  

احساس می‌کنند یا در آن زمان احساس می‌کنند که انگار همه چیز بهتر است.

آره. از الان.

but I wonder I just wonder if that is actually  true so to relive a moment long since gone we  

اما من تعجب می کنم.

من فقط تعجب می کنم که آیا واقعاً درست است؟

بنابراین برای اینکه لحظه‌ای را که مدت‌هاست گذشته دوباره زنده کنیم، اغلب به مکان‌هایی که زندگی می‌کنیم فکر می‌کنیم.

often think about the places we live we often  think about it maybe a building or a place that  

ما اغلب به یک ساختمان یا مکانی فکر می کنیم که آنجا بود

was there and is no longer there we might  think about that and almost almost mourn  

و دیگر آنجا نیست.

ما ممکن است در مورد آن فکر کنیم و تقریباً غمگین باشیم

like the fact that it's not there anymore yes  and music of course uh it is is an important uh  

که دیگر آنجا نیست.

آره. و موسیقی، البته،

یکی از

component of nostalgia because if you hear a song  or a record uh from your childhood or when you  

مؤلفه های مهم نوستالژی است، زیرا اگر آهنگ یا آهنگی را

از دوران کودکی یا زمانی که برای اولین بار با محبوب خود ملاقات کردید یا چیزی شبیه به آن،

first met your loved one or something like that  something that reminds you of of a past songs a  

چیزی که شما را به یاد گذشته می اندازد، بشنوید، آهنگ های بسیار قدرتمندی هستند. ، اینطور نیست؟

very powerful aren't they uh music in general what  was in the Hit Parade what was in the charts what  

این یک موسیقی است به طور کلی.

در هیت رژه چه بود؟

در نمودارها چه بود؟

was top of the pops back in I don't know 1970 or  something yes so yeah so I suppose for both of us  

Top of the Pops در سال 1970 چه چیزی بود یا چیزی؟

آره، همینطوره، آره

بنابراین فکر می کنم برای هر دوی ما که از گذشته صحبت می کنیم، اولاً دهه

talking of the past I suppose for us the 1970s is  is the era where we grew up and collected a lot of  

1970 دورانی است که در آن بزرگ شدیم

و بسیاری از خاطرات کودکی خود را جمع آوری کردیم.

our childhood memories and then the 1980s is where  we we flourished into teenagers and young adults  

و سپس دهه 1980 جایی است که ما

به نوجوانان و بزرگسالان جوان شکوفا شدیم.

so a relived moment you often hear people talk  about the good old days I remember remember when  

بنابراین ما لحظه ای را دوباره زنده کردیم.

اغلب می شنوید که مردم در مورد روزهای خوب گذشته صحبت می کنند.

یادم می آید زمانی که بچه ها رفتار خوبی داشتند، نه مثل الان.

children were well behaved not like now they're  all running around they're swearing and taking  

همه آنها در حال دویدن هستند.

آنها فحش می دهند و مواد مخدر مصرف می کنند و از بازی های رایانه ای خود استفاده می کنند.

drugs and using their computer games oh it wasn't  like that when I was young Jimmy from Hong Kong  

اوه، وقتی من جوان بودم اینطور نبود.

جیمی از هنگ کنگ Aware را به یاد می آورد.

remembers a word hello Jimmy remembers a phrase  that you've used in a past uh lesson Salad Days  

سلام. جمی عبارتی را به خاطر می آورد که در درس گذشته از آن استفاده کرده اید

.

روزهای سالاد، روزهای سالاد شماست.

ah your salad days your salad day so well done for  remembering that Jimmy those happy Carefree days  

روزهای سالاد شما

آفرین به خاطر یادآوری آن جمی آن روزهای شاد و بی دغدغه.

often when the summer is around you the beautiful  weather is there and your salad days your your  

اغلب وقتی تابستان در اطراف شماست، هوای زیبا آنجاست.

و روزهای سالاد شما، روزهای بی دغدغه دوست داشتنی شما

lovely Carefree days the salad days you can watch  a nostalgic film can't you a film can really  

، روزهای سالاد.

شما می توانید یک فیلم نوستالژیک تماشا کنید، نمی توانید؟

یک فیلم واقعاً می تواند خاطرات گذشته را زنده کند.

bring back memories of the past happy memories  of film which you might have watched 30 years  

خاطرات خوش، فیلمی که ممکن است 30 سال پیش

ago or 40 years ago and we like to watch carry  on Films because we're they make us laugh but  

یا 40 سال پیش تماشا کرده باشید، و ما دوست داریم فیلم‌های Carry On را تماشا کنیم

زیرا ما را می‌خندانند، اما نوستالژیک هستند

they're nostalgic because they send you back  to a time when everything seemed more innocent  

زیرا شما را به زمانی برمی‌گردانند که همه چیز معصوم‌تر به نظر می‌رسید. .

it wasn't but it seemed like it was  and it just seemed happy and carefree  

اینطور نبود، اما به نظر می رسید که بود، و فقط

خوشحال و بی خیال به نظر می رسید. هوم

so when you think back over the past and you  think of nice things we can say to be nostalgic  

بنابراین وقتی به گذشته فکر می‌کنید و به چیزهای خوبی فکر می‌کنید که

می‌توانیم بگوییم نوستالژیک هستید یا به چیزی

or you think of something nostalgically  so you are casting your mind back you  

نوستالژیک فکر می‌کنید، بنابراین ذهن خود را به عقب برمی‌گردانید.

are doing something in a way that was done  in the past so it is done nostalgically to  

شما کاری را به روشی انجام می دهید که در گذشته انجام می شد.

بنابراین نوستالژیک بودن، نوستالژیک بودن کاری انجام می شود.

be nostalgic to do something nostalgically you  are doing something for the sake of old times  

شما به خاطر دوران قدیم کاری انجام می دهید.

sometimes people will say I don't know if you're  going to use this expression anyway Mr Duncan  

گاهی اوقات مردم می گویند، نمی دانم آیا شما به هیچ وجه از این عبارت استفاده خواهید کرد یا خیر. آقای

apologies if you are uh that sometimes people look  back at the past and then somebody reminds them of  

دانکن، معذرت می‌خواهیم که گاهی اوقات

مردم به گذشته نگاه می‌کنند و بعد کسی آن را به آنها یادآوری می‌کند.

it you're looking back in the past with rose  tinted glasses yes I might be mentioning that  

شما با عینک های رز به گذشته نگاه می کنید .

بله، من ممکن است به آن اشاره کنم و بعد. درست.

for you okay that's okay it's good that's fine  it's you can mention it it's not against the law  

و اشکالی ندارد. خوبه.

خوبه. این است که شما می توانید آن را ذکر کنید.

خلاف قانون نیست

and we are going to show you some things from our  past by the way some things that remind us of our  

و همه ما قرار است چیزهایی از گذشته خود را به شما نشان دهیم، اتفاقاً

چیزهایی که ما را به یاد دوران جوانی ما می اندازد.

of our long since gone youth it is my birthday  in a few weeks from now about six weeks I think  

چند هفته

دیگه تولدمه، حدود شش هفته دیگه، فکر کنم تولدم باشه.

it will be my birthday so I really can't wait for  that we are taking a little trip we're going to  

بنابراین من واقعا نمی توانم برای آن صبر کنم.

یه سفر کوچولو داریم.

قرار است در جایی خوش منظره و آرام

have a little stay somewhere Scenic and peaceful  and relaxing and we won't be doing anything else  

و آرام اقامتی کوتاه داشته باشیم و هیچ کار دیگری انجام نخواهیم داد.

anything nothing else just that Pedro this is the  subject we're talking about we're not we probably  

هر چیزی؟ هیچ چیز دیگر.

فقط آن.

پدرو، این موضوعی است که ما در مورد آن صحبت می کنیم.

نبود.

ما احتمالاً آن را تغییر خواهیم داد، اما این است که ما به طور تصادفی به این موضوع نپرداخته ایم.

will be changing it but this is uh we haven't  gone on to this subject randomly this is something  

این چیزی است که آقای

Mr Duncan has prepared uh as a subject of what  we're going to talk about okay anyway we might  

دانکن به عنوان موضوعی برای کار برای صحبت در مورد آن آماده کرده است.

باشه.

به هر حال، ممکن است گذشته را از طریق عینک های رز رنگی ببینیم.

view the past few through Rose tinted spectacles  ah there it is what you just mentioned so if you  

اوه، آنجاست. چی؟ شما فقط اشاره کردید

see things through Rose tinted spectacles it  means you see the past in an unrealistic way  

بنابراین اگر چیزها را از طریق عینک های رز رنگی می بینید، به این

معنی است که گذشته را به شیوه ای زیباشناختی غیر واقعی می بینید.

maybe you see the past is something pleasurable  or lovely or safe but maybe it is just your memory  

شاید می بینید گذشته چیزی لذت بخش

یا دوست داشتنی یا امن است، اما شاید فقط خاطره

Playing Tricks on you yes because your brain tends  to filter out the bad things and for some bizarre  

شما را فریب می دهد.

بله، زیرا مغز شما تمایل دارد چیزهای بد را فیلتر کند.

و به دلایلی عجیب، که در واقع خوب است، اینطور نیست؟ آره.

reason which is good actually isn't it yes uh that  your brain tends to filter out the not so pleasant  

اینکه مغز شما تمایل دارد

چیزهای نه چندان خوشایند را فیلتر کند مگر اینکه خیلی خیلی ناخوشایند باشند.

things unless they're very very unpleasant I mean  if your parents beat you up you probably will  

منظورم این است که اگر پدر و مادرت تو را کتک بزنند، او احتمالاً آن را به یاد خواهد آورد.

remember that but I'm talking about just generally  you will tend to remember the good things and not  

اما من به طور کلی در مورد آن صحبت می کنم، شما تمایل دارید چیزهای خوب را به خاطر بسپارید

و نه چیزهای بد را.

so much the bad things so you can often be accused  of you might be discussing something with with a  

بنابراین اغلب می توان به آن متهم شد.

شما ممکن است با یک خواهر یا برادر، با آن، با آن، در مورد چیزی بحث کنید.

sibling with with I sometimes discuss things with  my sister and we have very different views of our  

من گاهی اوقات با خواهرم در مورد مسائل صحبت می کنم

و ما دیدگاه های بسیار متفاوتی نسبت به دوران کودکی خود داریم و کاملاً متفاوت است.

childhood and it's quite different see I've  got this sort of Rosy view of my childhood  

ببینید، من از کودکی‌ام این جور منظره گلگون دارم،

uh but then another sibling might say oh yeah  but do you remember that you know this used to  

اما بعد از آن یک خواهر یا برادر دیگر ممکن است بگوید، اوه، بله، اما

آیا یادتان هست که، می‌دانید، قبلاً این اتفاق می‌افتاد یا شما قبلاً می‌افتید؟

happen or that used to happen so something bad yes  something not so good and so for you it might have  

پس چیز بدی؟ بله، چیزی نه چندان خوب.

و بنابراین برای شما ممکن است خوشایند باشد، اما برای شخص دیگری که با شما بزرگ شده است،

been pleasant but for somebody else growing up  with you it might not have been so pleasant it  

ممکن است تعجب آور نباشد.

جالب است که.

is interesting though yeah so even though you're  you you think your memory is 100 correct you might  

بله، بنابراین حتی اگر فکر می‌کنید حافظه‌تان 100% درست است،

ممکن است متوجه شوید که اگر بتوانید به گذشته برگردید، ممکن است

find if you could go back in time you might be  surprised at how bad your memory actually is  

از اینکه واقعاً حافظه‌تان چقدر بد است تعجب کنید زیرا

because you you've created these images from your  past and maybe it was not as nice as you there is  

این تصاویر را از گذشته خود ایجاد کرده‌اید.

و شاید آنطور که شما گفتید زیبا نبود. در

quite a lot of science behind that what happens  to Memories how your brain sort of uh amalgamates  

پشت آن علم بسیار زیادی نهفته است.

چه اتفاقی برای حافظه می افتد، چگونه مغز شما

خاطرات را با هم ترکیب می کند؟

memories in a strange way it processes them with  other memories and looks for things which are  

به طرز عجیبی، آنها را با خاطرات دیگر پردازش می‌کند و به دنبال چیزهایی می‌گردد که مشابه هستند،

similar and uh I don't exactly know how it works  but the inaccurate the inaccuracies can build up  

و من دقیقاً نمی‌دانم چگونه کار می‌کند، اما موارد

نادرست، نادرست‌ها می‌توانند در طول زمان ایجاد شوند.

over time yeah particularly your brain can start  to fantasize and it can it can make up stuff but  

بله، به خصوص مغز شما می‌تواند شروع به خیال‌پردازی کند

و می‌تواند چیزهایی را بسازد که فکر می‌کنید واقعی هستند، زیرا

you think it's real because that's how the memory  has been formed in your brain I think this is  

اینگونه خاطرات در مغز شما شکل گرفته است.

من فکر می کنم این یکی از دلایلی است که در قانون جرایم خاصی وجود دارد که نمی توان آنها را

one of the reasons why in law there are certain  certain crimes that can't be taken to court or a  

به دادگاه برد یا یک فرد را نمی توان تحت تعقیب قرار داد، زیرا اگر چیزی

person can't be prosecuted because if something  happened 30 years ago now can you remember what  

30 سال پیش در حال حاضر اتفاق افتاده باشد، آیا می توانید به یاد داشته باشید که 30 چه می کردید. سالها پیش؟

you were doing 30 years ago because I know I can't  and especially if you are referring to a certain  

چون می دانم که نمی توانم، مخصوصاً اگر به تاریخ خاصی اشاره می کنید.

date so I think it can be difficult to remember  very specific times unless of course you kept a  

بنابراین فکر می‌کنم به خاطر سپردن

زمان‌های بسیار خاص می‌تواند دشوار باشد، مگر اینکه، البته، یک دفتر خاطرات داشته باشید

diary or as I like to do now just film everything  just film everything just film everything around  

یا همانطور که من اکنون دوست دارم انجام دهم، فقط از همه چیز فیلم بگیرید.

فقط از همه چیز فیلم بگیرید

فقط از همه چیز اطرافت فیلم بگیر

you and then those memories are there forever  they never fade away this is what this is how uh  

و سپس آن خاطرات برای همیشه وجود دارند.

آنها هرگز محو نمی شوند. این همان چیزی است.

um of course when we run our trips with uh with  with members of our group from Paris okay they  

البته، وقتی

با اعضای گروهمان از پاریس در سفر بودیم،

بسیار خوب، به خصوص. می

were very well particularly uh uh you could  see how Mr Duncan filmed everything Beatrice  

توانستید ببینید که چگونه آقای

دانکن از همه چیز فیلم گرفته است.

بئاتریس نامی است که سعی کردم به خاطر بیاورم.

is the name I was trying to recall then I could  see firsthand evidenced that Mr Duncan films  

آنها توانستند شواهد دست اولی ببینند که آقای

دانکن از همه چیز فیلم گرفته است.

everything and our memories do play tricks on us  they play tricks on us because quite often you  

و خاطرات ما را فریب می دهند.

آنها با ما حقه بازی می کنند.

چون اغلب ممکن است بگویی، اوه، مامان، آن لباس سبز تو را که می پوشیدی به یاد دارم.

might say oh mum I remember your that green dress  you used to wear and she was oh it wasn't green it  

و او فقط سبز نبود.

بود، قرمز بود.

was it was red and you you because your memory has  has somehow distorted the facts and uh everyone's  

و می دانید، زیرا حافظه شما به نوعی

به واقعیت ها تقطیر شده است و به هر حال هر کس

got a slightly different memory of something  colors and sounds and things like that anyway  

حافظه ای متفاوت از چیزی، رنگ ها و صداها و چیزهایی از این قبیل دارد.

yeah yes it is interesting so we we can look at  the past in in a way that is incorrect or even  

آره آره. جالبه.

بنابراین می توانیم به گذشته به گونه ای نگاه کنیم

که نادرست یا حتی گمراه کننده باشد.

misleading the things we remember bring about the  feeling of nostalgia and that's what we're doing  

چیزهایی که به یاد می آوریم باعث ایجاد

حس نوستالژی می شود و این همان کاری است که در حال حاضر انجام می دهیم.

right now Steve we are going to look at things  things from our past so I've got some photographs  

استیو ما قرار است به چیزها، چیزهایی از گذشته خود نگاه کنیم،

بنابراین من چند عکس از زمان های گذشته دارم.

of bygone times bygone so when we say bygone we  mean things that have happened in the past and  

بنابراین وقتی می گوییم گذشته، منظور چیزهایی است که در گذشته اتفاق افتاده است

و اغلب اوقات دیگر گذشته نیست.

quite often are no longer around bygone it's a  great word by the way and we do use it I know  

اتفاقاً این یک کلمه عالی است و ما از آن استفاده می کنیم.

می دانم که استیو احتمالاً فکر می کند قدیمی است، اما ما هنوز از آن استفاده می کنیم.

Steve probably thinks it's old-fashioned but we do  use it still Steve you have something to show us  

استیو، اول از همه چیزی برای نشان دادن به ما دارید

first of all because as you mentioned you've  been clearing out your mother's house I think  

، زیرا همانطور که اشاره کردید، فکر می کنم خانه مادرتان را پاکسازی کرده اید.

yes and also uh see I keep everything don't  I yes I keep everything I very rarely throw  

آره. و همچنین، ببینید، من همه چیز را در مرکز شهر نگه می دارم.

بله، من همه چیز را نگه می دارم. من به ندرت چیزی را بیرون می اندازم. می‌دانی

anything out uh I've even got you know  exercise books from when I was at school  

، من حتی

کتاب‌های تمرینی از زمانی که در مدرسه بودم، دارم.

I don't like to throw anything out I like to have  connections to the Past physical connections see  

من دوست ندارم چیزی را بیرون بیاندازم.

من دوست دارم با گذشته ارتباط داشته باشم،

ارتباط فیزیکی داشته باشم و خواهرم را کاملا برعکس ببینم.

my sister's the complete opposite she likes she  just likes to or she doesn't she likes to move on  

او دوست دارد.

او فقط دوست دارد یا دوست ندارد ادامه دهد.

I like to have connections and I like to be able  to go and physically see things oh yes and that  

من دوست دارم ارتباطات داشته باشم و دوست دارم بتوانم بروم و از نظر فیزیکی چیزها را ببینم.

آه بله.

و این به من یادآوری می کند، می دانید، مرا به عقب می برد.

reminds me you know takes me back I like that so  I'll keep everything light for it do you want me  

من آن را دوست دارم.

پس من همه چیز را نگه می دارم مانند، می خواهید چیزی به شما نشان دهم؟

to show something show the thing that's in front  of us right in front of me oh this ah so this is  

چیزی را که در مقابل ما قرار دارد نشان دهید. درست روبروی من.

اوه، این چیزی است که شما در نمایش خود پیدا کردید زیرا شما.

something you found in your future that because  yeah this is something you found in your Father's  

آره، این چیزی است که در دفتر پدرت پیدا کردی. آره.

Office yes and this this looks like a simple  device but this is actually a very old device  

و این.

این یک دستگاه ساده به نظر می رسد، اما در واقع یک دستگاه بسیار قدیمی است.

so it's a calculator but it's it's it's something  I got quite excited about where Mr Steve showed it  

بنابراین یک ماشین حساب است، اما اینطور است. این است.

این چیزی است که من در مورد جایی که آقای

استیو آن را نشان داد بسیار هیجان زده شدم، زیرا این ماشین حسابی است

because this is a calculator that has the little  numbers but they light up so they're not like the  

که اعداد کوچکی دارد، اما آنها روشن می شوند،

بنابراین مانند اعداد مدرنی نیستند که روشن نمی شوند.

modern ones that don't light up so I will show  you so there you go you might just be able to see  

بنابراین من به شما نشان خواهم داد.

بنابراین شما بروید. شاید بتوانید ببینید

there they are green LEDs who remembers that yes  that must be 30 years old that uh and I was we  

که آنها LED سبز رنگ هستند.

چه کسی آن را به یاد می آورد؟ بله، باید 30 سال سن داشته باشد.

من و همین الان داشتیم خانه مادرم را تمیز می‌کردیم

were clearing out my mother's house and I found  that in a drawer which was my dad's office draw  

و آن را در یک کشو، که کشوی دفتر پدرم بود، پیدا کردم.

and I remember that because I remember my father  used to use that in his office so that's probably  

و من این را به خاطر می آورم زیرا به یاد دارم که پدرم از آن در دفتر خود استفاده می کرد.

بنابراین احتمالاً مربوط به دهه 1970 است.

from the 1970s so now it's on the screen you can  see it close up yeah so that is an interesting  

بنابراین اکنون روی صفحه نمایش است. می توانید آن را از نزدیک ببینید. آره.

پس این چیز جالبی است.

thing it works on batteries but also you can  also plug it into the electricity yes which is  

با باتری کار می کند، اما همچنین می توانید آن را به برق وصل کنید. آره.

که واقعا غیرعادی است. فکر

really unusual I don't I don't think there are  any calculators now that you can actually plug  

نمی کنم اکنون ماشین حسابی وجود داشته باشد که بتوانید واقعاً به برق وصل کنید.

into the electricity but that and if you notice  can you see what it says on the screen there it  

اما این و اگر متوجه آن شدید، می توانید ببینید که در آنجا چه می گوید.

says five eight double O eight but if you turn  that upside down it says something rather rude  

می گوید پنج، هشت زیر هشت.

اما اگر آن را وارونه کنید، چیزی نسبتاً بی ادبانه می گوید. آیا

does it it does well we always used to do  that at school that's it exactly so that's  

آن را انجام می دهد؟

این کار را انجام می دهد.

اوه، ما همیشه در مدرسه این کار را انجام می دادیم.

خودشه. دقیقا. پس این همان کاری است که ما در مدرسه انجام می دادیم.

what we used to do at school we used to find our  calculators our electric calculators and we would  

ما قبلا ماشین حساب یا ماشین حساب برقی خود را پیدا می کردیم و

پنج، هشت می کردیم.

five eight what was it double o double uh  eight eight and if you turn it upside down  

چی بود؟

W هشت، هشت بودند.

و اگر آن را وارونه کنید، می گوید boobs، این کار را می کند. آره.

it says boobs does it yes of course it's yes it  does you probably can't see it there but it does  

به رقص می رود

فقط، احتمالاً نمی تواند آن را آنجا ببیند، اما می بیند.

so that's what we used to do you see at school  because we were children and that's what children  

پس این همان کاری است که ما قبلا انجام می دادیم.

شما در مدرسه می بینید چون ما بچه بودیم و این کاری است که بچه ها انجام می دهند.

do sometimes they do things that are mischievous  40 years old at least yeah so this this could be  

گاهی اوقات آنها کارهایی را انجام می دهند که شیطنت آمیز است،

حداقل 40 ساله، بنابراین این می تواند باشد، فکر می کنم می تواند قدیمی تر از آن باشد.

I think it's it could be older than that so so  this is amazing this is an amazing thing I was  

بنابراین این شگفت انگیز است.

این یک چیز شگفت انگیز است.

very excited when I saw it I used to like the  watches do you remember the watches yes in the  

وقتی دیدمش خیلی هیجان زده شدم.

من قبلا ساعت ها را دوست داشتم.

آیا ساعت ها را به خاطر دارید؟ بله، در دهه 1970.

1970s and they used to have numbers but they  would be they would be red they would light  

و آنها قبلاً اعداد داشتند، اما آنها قرمز بودند.

آنها LED های قرمز را روشن می کردند.

up red LEDs the batteries lasted about a month  yes that's that's why they weren't very popular  

باتری ها حدود یک ماه دوام آوردند.

بله، به همین دلیل است که آنها خیلی محبوب نبودند.

but I always remember the first time I saw one of  those it was in a James Bond film Live and Let Die  

اما همیشه اولین باری که یکی از آن ها را دیدم، در

فیلمی از جیمز باند به نام Live and Die به یاد دارم.

and I remember seeing that watch and I got  so excited and I wanted one but the problem  

و یادم می‌آید که آن ساعت را دیدم و بسیار هیجان‌زده شدم و یکی را می‌خواستم.

اما مشکل این بود که شما به تازگی اختراع شده اید،

was they they had only just been invented and  that was the first time most people saw that  

و این اولین باری بود که اکثر مردم این نوع ساعت را در فیلم جیمز باند دیدند.

type of Watch was in the James Bond film well  Mr Duncan that brings me back to another piece  

خب، آقای

دانکن، این من را به نوستالژی دیگری برمی گرداند،

of sort of nostalgia for me oh because I used to  very very much like doing Electronics when I was  

زیرا زمانی که جوان تر بودم، خیلی دوست داشتم الکترونیک انجام دهم.

younger it was very popular Pastime and here's a  magazine that uh if you were keen on electronics  

سرگرمی بسیار محبوبی بود.

و در اینجا یک مجله است که اگر شما

علاقه مند به الکترونیک هر روز در الکترونیک روزمره بودید.

every day ill every day Electronics this one is  from June 1979. wow by the way Beatrice is on  

این یکی مال خرداد 79 است وای.

به هر حال، بئاتریس در حال حاضر است.

uh hello Beatrice hello Beatrice are you in the  taxi to uh to Bristol um and so it would give  

سلام بئاتریس

سلام باتری ها آیا

در تاکسی به سمت بریستول هستید؟

و بنابراین به شما پروژه هایی می دهد.

you projects so I had a soldering iron I would  go off to a local shop you could buy all the  

بنابراین من یک یون سرباز داشتم.

من به یک مغازه محلی می رفتم.

components like resistors capacitors transistors  and you could build things like what's it got on  

شما می توانید تمام قطعات مانند مقاومت ها، خازن ها،

ترانزیستورها را بخرید، و می توانید چیزهایی مانند این را بسازید که چه چیزی در این یکی دارد؟

this one build your own metal detector yeah on  this on that particular one and I used to love  

فلزیاب خود را بسازید. نه. باشه.

روی اون خاص

و من قبلاً عاشق لحیم کاری و قرار دادن تمام اجزاء در کنار هم بودم و به شما می گفت چگونه این کار را انجام دهید.

soldering and putting all the components together  and it would tell you how to do it that's just  

این فقط یک خبر است.

news uh but Mr Duncan but it's technical news  but Mr Duncan Sinclair Sinclair brought out uh  

اما آقای دانکن اما این یک خبر فنی است.

اما آقای

دانکن سینکلر سینکلر

something called the black watch which was like  the James Bond watch in the 1970s and you bought  

چیزی به نام ساعت سیاه را ارائه کرد

که شبیه ساعت جیمز باند در دهه 1970 بود

و شما آن را به صورت کیت خریدید و خودتان آن را جمع کردید .

it in kit form and you put it together yourself  and I have the most futuristic looking watch  

و من آینده نگرترین ساعت را

uh with red LEDs I mean did you make it yourself  yes well you would put it together it would come  

با LED قرمز دارم.

یعنی خودت درستش کردی؟ آره.

خوب، شما آن را با هم قرار می دهید. به

شکل کیت می آمد و خودت آن را جمع می کردی.

in kit form and you would put it together  yourself the only problem was they didn't  

تنها مشکل این بود که آنها خیلی خوب کار نمی کردند.

work very well they were notoriously unreliable  and when they did work the batteries only the  

آنها به طور مشهور غیرقابل اعتماد بودند.

و هنگامی که آنها کار کردند، باتری ها و باتری ها فقط حدود یک ماه دوام آوردند.

batteries only lasted about a month but there's  Nostalgia Mr Duncan yes it's a very very good  

اما نوستالژی هست آقای

دانکن بله، این یک مثال بسیار بسیار خوب است، یک نمونه خوب از نوستالژی است.

example it's a good example of nostalgia and I  look I love here you've got this this supplier  

و من اینجا زندگی میکنم

شما این تامین کننده قطعات را دارید.

of components if you look on that page there  is listed lots of components that you can use  

اگر به آن صفحه نگاه کنید، تعداد زیادی مؤلفه فهرست شده است که می توانید از آنها استفاده کنید. آره.

and send off for them in the post but you need a  magnifying glass to actually read what that says  

و برای آنها در پست بفرستید، اما به یک ذره بین نیاز دارید

تا در واقع آنچه را که می گوید بخوانید زیرا نوشته بسیار کوچک است.

because the writing is so small which is great  fun I used to love doing it well in fact I used  

این برای کسی که قبلاً عاشق انجام آن بودم عالی است، در حالی که در واقع دوست داشتم انواع آزمایش‌ها را انجام دهم.

to like do all sorts of experiments here's a book  one of my favorite books from my my childhood Mr  

این یک کتاب است، یکی از کتاب های مورد علاقه من در دوران کودکی ام. آقای

Duncan uh the book of experiments oh okay so  this is a book to teach you how to learn the  

دانکن کتاب آزمایش ها.

خوب، پس این کتابی است که به شما یاد می دهد

چگونه انواع اصول فیزیک و شیمی را یاد بگیرید.

sort of principles of physics and chemistry  but in a very simple way you would use things  

اما به روشی بسیار ساده، از وسایل اطراف خانه برای انجام آزمایشات استفاده می کنید.

around the house to do experiments with so  here's one make yourself a hot air balloon  

بنابراین در اینجا یکی برای خودتان یک بالون هوای گرم درست کنید و چه چیزی نیاز دارید؟ به

and what do you need you need a paper bag and  some paper clips and some wire uh and a candle  

یک کیسه کاغذ

و چند گیره و مقداری سیم

و یک شمع نیاز دارید.

and there you go you could make yourself a hot air  balloon that's not the right one you need lots of  

و شما بروید.

شما می توانید برای خود یک بالون هوای گرم درست کنید، اما من می خواهم.

شما به مقدار زیادی هوای گرم نیاز دارید.

hot air yeah absolutely so you could Supply that  with your with your voice but it was teaching you  

آره بنابراین شما می توانید آن را با صدای خود تامین کنید.

اما این به شما یاد می داد که، می دانید، هوای گرم سبک تر از هوای سرد است.

that you know hot air is lighter than cold air  and that's how you get a balloon make a bomb uh  

و به این ترتیب شما یک بادکنک بدست آوردید.

در یک قوطی قدیمی با آرد یک بمب درست کنید.

in in an old tin with flour uh make a jet boat  from a powder tin but all things from the house  

از یک پوند یک قلع یک قایق جت بسازید.

اما همه چیز از خانه. و من اون یکی رو درست کردم

and I I made that one you could even make one  from an egg you would boil the egg you would  

حتی می توانید از تخم مرغ یکی درست کنید.

عمل را می جوشانید،

um blow an egg blow water put water in it heat  it up and the and the with a candle and then the  

تخم مرغی را باد می کردید، می زدید،

آب می ریختید، گرم می کردید، و با یک شمع

the steam coming out would power the boat along it  was great fun Mr Duncan oh yeah there was another  

و سپس بخار با قدرت بیرون می آمد، قایق به تنهایی.

خیلی سرگرم کننده بود آقای دانکن

اوه، یکی دیگر وجود داشت که در آن می‌توانید بمب اتمی خود را از یک قوطی لوبیا پخته بسازید.

one where you could build your own atomic bomb  out of a can of baked beans yes and some strings  

بله، و مقداری رشته

well I did use to make bombs yes sorry I'll make  it I'm trying to lead to a little thing here just  

خب من قبلا بمب درست میکردم آره.

بنابراین من سعی می کنم به یک چیز کوچک و سپس به چیزی منجر شوم.

leading to something and you can find out all  about that in the new movie Oppenheimer which  

و می توانید همه چیز را در فیلم جدید اوپنهایمر که به زودی اکران می شود، بدانید.

is coming out soon am I the only person who is  absolutely sick and tired of hearing about that  

آیا من تنها کسی هستم که

از شنیدن آن فیلم کاملاً خسته شده ام؟

movie everyone keeps talking about it for goodness  sake just release the movie and move on that's all  

همه به خاطر خدا مدام در مورد آن صحبت می کنند.

فقط فیلم را منتشر کنید و ادامه دهید.

این تمام چیزی است که می توانم بگویم.

I can say I'm just trying to see what year that  was brought out well don't take too long 1972  

من فقط دارم سعی می کنم ببینم چه سالی منتشر شد.

بله، خیلی طولانی است.

1972، 1970، اولین بار در سال 1958 منتشر شد.

1970 the first published in 1958 well I got it in  1972. I would imagine most of the experiments in  

خوب، من آن را در سال 1972 دریافت کردم. تصور

می‌کنم بیشتر آزمایش‌هایی که اکنون در اینجا انجام می‌شود برای کودکان بسیار خطرناک‌تر از آن است که این کار را انجام دهند.

here now are far too dangerous for children to do  this I would imagine that if you had this book now  

فکر می‌کنم اگر الان این کتاب را داشتی

and and and one of the secret Services found out  or the authorities they would probably kick your  

و یکی از سرویس‌های مخفی یا مقامات متوجه می‌شد،

احتمالاً در خانه‌ات را لگد می‌زدند و تو را از پدر و مادرت دور می‌کردند.

door in well that's and then they'd take you away  from your parents that's what they would do now  

این کاری است که آنها اکنون با پدرم به من نشان دادند، به من یاد دادند که چگونه باروت درست کنم.

with that uh well my father showed me it taught  me how to make gunpowder yeah uh anyway right  

آره

به هر حال، صادقانه بگویم، این اطلاعات بیش از حد به نظر می رسد .

this just does seem like too much information to  be honest here we go Nostalgia when I think of  

در اینجا ما می رویم. نوستالژی.

وقتی به نوستالژی فکر می‌کنم، همیشه به جایی فکر می‌کنم که در آن بزرگ شده‌ام

nostalgia I always think of the place where I grew  up and there it is that is the place I grew up the  

و آنجا جایی است که من بزرگ شده‌ام، مکانی واقعی در دهه 1970.

actual place in the 1970s it's amazing there was  no color whatsoever in the 1970s everyone was in  

حیرت آور.

هیچ رنگی نبود

در دهه 1970 همه سیاه و سفید بودند.

black and white everything was black and white  in the 1970s and then we only had color when  

در دهه 1970 همه چیز سیاه و سفید بود و ما فقط رنگ داشتیم.

did color come in about 1980s well I can tell you  why because there were some strikes taking place  

رنگ کی اومد؟ در حدود دهه 1980 اوه نه.

خوب، می توانم به شما بگویم چرا.

چون اعتصاباتی صورت می گرفت.

so the people who add color to everything they  were on strike so for about three years in the  

بنابراین افرادی که به همه چیز رنگ می بخشند، در اعتصاب بودند.

بنابراین برای حدود سه سال در دهه 1970، همه چیز سیاه و سفید بود و وجود دارد.

1970s everything was in black and white and  there it is look so that is the High Street  

نگاه کن

پس این همان خیابان بزرگ است، همان خیابان اصلی که من در آن بزرگ شدم. بنابراین.

the actual High Street where I grew up so so I  used to spend many hours walking up and down that  

بنابراین من در کودکی و در حالی که دست مادرم را گرفته بودم، ساعت های زیادی را در آن خیابان بالا و پایین می رفتم. می

street as a child holding my mother's hand you  see in years to come you see Nostalgia it takes a  

بینید، در سال های آینده، نوستالژی را می بینید.

مدتی طول می کشد تا ده یا 20 سال دیگر ساخته شود

while to build up in say 10 or 20 years time we're  going to be looking back on the Paris trip with  

، ما به سفر پاریس

با خاطرات خوش، خاطرات خوش نوستالژی نگاه خواهیم کرد.

fond memories fond memories of nostalgia and we  will forget all the horrific things that happened  

و همه چیزهای وحشتناکی را که اتفاق افتاده فراموش خواهیم کرد

and we will only remember the good things um it  was all good I'm joking of course I really hope  

و فقط چیزهای خوب را به یاد خواهیم آورد.

همش خوب بود من شوخی میکنم. البته.

we're joking I hope we forget them but that will  be an incredible thing to remember in the future  

من واقعا امیدوارم فراموش کنیم، پادشاه. امیدوارم گذشته را فراموش کنیم.

اما این یک چیز باورنکردنی برای به خاطر سپردن در آینده خواهد بود.

uh but yes I did uh satirino I had a chemistry set  um and I used to do lots of chemistry experiments  

اما بله، من شنبه انجام دادم، می

دانید، من یک مجموعه شیمی داشتم

و

آزمایش های شیمی زیادی را در گاراژ پدرم انجام می دادم.

in my father's garage my father helped me uh  and I've still got a lot of the glassware test  

پدرم به من کمک کرد

و من هنوز هم بسیاری از شیشه‌ها را که در آن لوله‌های آزمایش،

tubes beakers Bunsen burn I've still got all those  things from when I was a child although I've given  

لیوان‌ها، مشعل‌های Bunsen بود، دریافت کردم.

من هنوز همه آن چیزها را از بچگی دارم.

اگرچه تعداد زیادی از آنها را داده ام.

a lot of them I had boxes and boxes of glassware  I've given it all to the local school because I  

جعبه و جعبه ظروف شیشه ای داشتم.

بله، من همه چیز را به مدرسه محلی داده ام زیرا نمی توانم برای همیشه به این چیزها ادامه دهم.

can't keep hanging on to this stuff no forever I  agree uh throw it out HT wants to give me 50 000  

موافقم.

بندازش بیرون.

H t می خواهد برای این کتاب 50000 پوند به من بدهد.

pounds for this book this book yes right that's  it well it does tell you how to do lots of things  

این کتاب؟

آره. درست.

خودشه.

خوب، به شما می گوید که چگونه این روزها کارهای زیادی را انجام دهید.

that these days are I don't want to say illegal  but let's just say that they're not entirely  

من نمی خواهم بگویم غیرقانونی است،

اما بگذارید بگوییم که آنها کاملاً غیرقانونی نیستند.

well they're not entirely lawful well no it's just  how to make a nail piano how to make a nail piano  

خوب، آنها کاملاً قانونی نیستند.

خوب، این فقط نحوه ساخت پیانو ناخن است.

چگونه پیانو ناخن بسازیم؟ آره.

yes that doesn't sound very let's see that sounds  like some sort of weapon uh yeah that's it anyway  

این به نظر خیلی فانتزی نیست.

این به نظر نوعی سلاح است.

اوه، بله، همین است.

uh but no what I'm saying is HT wants to give me  50 000 pounds if you can send it within the next  

به هر حال، می دانید چیزی که می گویم این است که h t می خواهد 50000 پوند به من بدهد

اگر بتوانید ظرف 2 ساعت آینده آن را بفرستید، می توانید این کتاب را داشته باشید.

two hours you can have this book and it means  I can stay with Mr Duncan I won't have to go to  

و این یعنی من می توانم با آقای دانکن بمانم.

من مجبور نخواهم شد برم سر کار

work you need more than 50 000.50 do you you do  realize that living in England now is the most  

اگر به بیش از 50000 بازدید نیاز دارید. انجام میدهم. شما.

شما متوجه می شوید که اکنون زندگی در انگلیس گران ترین چیز است.

expensive thing ever but I'm just saying it'll  save me having to go to work so 50 000 pounds  

اما من فقط می گویم که من را از رفتن به سر کار نجات می دهد.

بنابراین. 50000 پوند

will last us about two weeks you know the PayPal  account 50 000 pounds I promise you I will send  

خب، لستر حدود دو هفته است.

می دانید، حساب پی پال، 50000 پوند. بهت

قول میدم دوباره کتاب رو برات بفرستم.

you the book okay and then I can resign before  I've even started anyway we have 16 minutes left  

سپس من می توانم قبل از شروع کار استعفا دهم.

60 دقیقه فرصت دارید

I've still got loads of stuff and I hope we can  also play the scent the the fill in the blanks  

من هنوز چیزهای زیادی در دست دارم و امیدوارم بتوانیم

قبل از آن جاهای خالی را نیز در سنا بازی کنیم.

before then here's another one so this is this  is the the main Square in Stafford so that's  

اینم یکی دیگه

پس این همان میدان اصلی استافورد است.

where I was born but look wow look at that so  I feel I'm sure nobody else does but I feel a  

بنابراین من در آنجا به دنیا آمدم. اما ببین، من به آن نگاه خواهم کرد.

بنابراین احساس می‌کنم مطمئن هستم که

هیچ کس دیگری این کار را نمی‌کند، اما من حس نوستالژی زیادی دارم

lot of nostalgia because I remember walking  around that area with my mum and sitting on  

زیرا به یاد دارم که با مادرم در آن منطقه قدم زدم

و روی یکی از آن نیمکت‌های واقعی نشستم.

one of those actual benches do you recognize  anyone there Mr I recognize the lady walking  

آیا کسی را آنجا می شناسید، آقای آدامز؟

خانمی را که با روسری دور می شود، می شناسم.

away really with the head scarf I think she lived  Five Doors away and she let's just say she she had  

فکر می‌کنم او پنج در دورتر زندگی می‌کرد

و اجازه دهید بگوییم که

او شب‌های جمعه در اتاق پنجره‌اش چراغ قرمز داشت .

a red light in her window oh on Friday evenings  I don't know what she was doing but everyone was  

نمی‌دانم او چه می‌کرد، اما همه درباره آن صحبت می‌کردند.

talking about it who took that picture I don't  know so it's not you you didn't I did not take  

چه کسی آن عکس را گرفته است؟

من نمی دانم. تو نیستی که ندیدی؟ من

آن را نگرفتم.

it no because I would have would have been  about five at the time so right I wasn't right  

نه، چون من در آن زمان حدود پنج سال داشتم.

بنابراین من وقتی پنج ساله بودم خوب نبودم.

when I was five years old I wasn't yet taking  pictures or videos what I was hearing Mr Duncan  

من هنوز عکس و فیلم نمی گرفتم.

من اینجا بودم که دلم برایش تنگ شود.

you were taking pictures when you were in your  mother's womb without you know you had a camera  

تو وقتی در شکم مادرت با تو بودی عکس میگرفتی.

به محض اینکه بیرون آمدی دوربین گرفتی.

as soon as you came out you were hello I've  taken photographs and filming everything I always  

سلام. گرفتن عکس و فیلم گرفتن از همه چیز.

remember this place filmed her own birth okay  Steve that's very funny very very funny I remember

من همیشه این مکان را به یاد دارم از

تولد خودت فیلم گرفت باشه، استیو، خیلی خنده دار است.

خیلی خیلی خنده دار به یاد دارم

که یکی از

one of the things I always remember about Stafford  Town Center is in the in the I think it was the  

چیزهایی که در مورد مرکز شهر استافورد به یاد دارم مربوط به

late 1970s a guy actually nailed his ear to  one of the trees in in the Market Square in  

اواخر دهه 1970 بود، پسری در واقع گوش خود را

به یکی از درختان میدان بازار در استافورد میخکوب کرد.

Stafford I don't know I can't remember why  I think he was one of the local Knitters  

من نمی دانم.

نمی توانم به خاطر بیاورم چرا.

فکر کنم یکی از بافنده های محلی بود.

he was one of the local nut cases but  I always remember that as a kid it's  

او یکی از آجیل های محلی بود، اما همیشه به یاد دارم

که در کودکی احتمالاً جایی در اینترنت است.

probably somewhere on the internet just  look up Stafford Market Square man nails  

فقط به بالا نگاه کن

مرد میدان استافورد

his ear to a tree and I I always remember that  anyways has got his first book from primary  

گوشش را به درخت میخکوب می کند و من همیشه آن را به یاد دارم.

و اولین کتاب او از دبستان بود.

school still got it yes you it's important to  keep things I I don't like to throw everything  

هنوزم میفهمم. آره.

آره

نگه داشتن چیزها مهم است.

من دوست ندارم همه چیز را دور بریزم.

out I like to be able to go through things and  look at them like my old exercise books and it's  

دوست دارم بتوانم چیزها را مرور کنم و مانند دفترچه تمرین های قدیمی ام به آنها نگاه کنم.

funny because you now you I've got to the age I am  now you look back and you you don't recognize that  

و این خنده دار است زیرا شما اکنون به سنی رسیده ام که اکنون هستم.

شما به عقب نگاه می کنید و آن شخص را نمی شناسید.

person photographs of yourself writing that you  had at school that could be anyone yes it could  

عکس‌هایی از خودتان

که در مدرسه داشتید و می‌نوشتید، این می‌تواند هر کسی باشد.

بله، این می تواند هر کسی باشد.

be anyone but it's you and somehow you you can't  quite relate to it by the way a lot of people  

اما این تو هستی و به نوعی نمی توانید کاملاً با آن ارتباط برقرار کنید.

به هر حال، بسیاری از مردم می گویند که ولورهمپتون است.

saying that that's Wolverhampton it isn't it's  Stafford so the so the place you were just looking  

این نیست. این استفورد است. بنابراین.

بنابراین مکانی که شما فقط به آن نگاه می کردید در واقع استافورد است.

at that is actually Stafford that's where I was  raised as a child and that is the Market Square it  

آنجا بود که من در کودکی بزرگ شدم و آن میدان بازار است. به

looks very different you were born on one of those  benches weren't you I was I think I was concepted  

نظر می رسد بسیار متفاوت است.

تو روی یکی از اون نیمکت ها به دنیا اومدی، نه؟

من بودم.

فکر می کنم ساخته شده بودم، بله.

yes my conception took place on one of those  benches I could have been on that bus of course

بارداری من روی یکی از آن نیمکت ها اتفاق افتاد.

البته می توانستم در آن اتوبوس باشم.

و سپس

well on top music Started from Vietnam  I haven't seen you before so welcome  

ستاره موسیقی اهل ویتنام در صدر قرار گرفت.

من شما را قبلا ندیده ام

پس خوش آمدید

anyway we we relived a bit of nostalgia  last week because we went to Shrewsbury  

به هر حال، ما هفته گذشته کمی نوستالژی را تجربه کردیم،

زیرا به شروزبری رفتیم تا از

and want to visit one of the final one of the  last of the chain of a certain Burger Outlet so  

یکی از

آخرین فروشگاه های زنجیره ای

یک برگر فروشی خاص بازدید کنیم.

this particular fast food restaurant there are  only a few left now in the UK and they used to  

بنابراین، این فست فود خاص،

در حال حاضر تنها تعداد کمی در بریتانیا باقی مانده است

و آنها در دهه 1970 همه جا بودند، در همه جا.

be everywhere in the 1970s all over the place and  there is Steve outside so last week we went along  

و استیو بیرون است.

بنابراین هفته گذشته با هم رفتیم، یک غذای دوست داشتنی خوردیم و همه چیز در

we had a lovely meal and everything inside all  of the meals are still the same as they were in  

همه وعده‌های غذایی هنوز مانند دهه 1970 است.

the 1970s even the menus look the same do you  want to see a picture of me with the menu here  

حتی منوها یکسان به نظر می رسند.

اگر می خواهید عکسی از من با منو ببینید، اینجاست.

it is so there I am with the menu and it looks  exactly the same but would you like to see a menu  

بنابراین من با منو هستم و دقیقاً یکسان است.

اما آیا دوست دارید منویی

from 90 from the mid 1970s is it exactly the same  it's very similar but you might notice the price  

از سال 94 در اواسط دهه 1970 ببینید؟

دقیقا همینطوره؟

این بسیار شبیه است، اما اگر ممکن است متوجه شوید،

قیمت کمی متفاوت است.

is a little bit different wow so for example  a cheeseburger with 37 pence good grief isn't  

به عنوان مثال، یک چیزبرگر

با 0.37 دلار.

غم خوب آیا

این شگفت انگیز نیست؟

that amazing that's incredible a cheeseburger 37  pence what's the most expensive thing on there a  

این باور نکردنی است.

یک چیزبرگر، 0.37 دلار.

گران ترین چیز در آنجا چیست؟

special grill for 76 Pence so just a few pennies  you can have a meal a salad seems a bit expensive  

یک گریل مخصوص به قیمت 0.76 دلار.

این فقط چند سکه است. می توانید یک وعده غذایی بخورید.

یک سالاد با قیمت 0.68 دلار کمی گران به نظر می رسد.

at 68 Pence that's well that's that's interesting  because people weren't eating salads back then so  

خوب، این جالب است، زیرا در آن زمان مردم سالاد نمی‌خوردند.

بنابراین می توان گفت که در دهه 1970،

it was you might say that back in the 1970s  salads were a specialty dish so it was almost  

سالاد یک غذای خاص بود.

بنابراین تقریباً مانند سفارش چیزی عجیب بود.

like ordering something exotic it's a shanty salad  whatever it's that's Shanty it refers to the Sea  

این یک سالاد کانکس است، هر چه که باشد.

یعنی به دریا اشاره دارد.

yes I think it actually it had fish I think it was  tuna a shanty salad yes so I remember all of these  

بله، من فکر می کنم در واقع ماهی داشت.

فکر کنم ماهی تن بود

سالاد اشانتی. آره.

بنابراین من همه این چیزها را به یاد دارم.

these things they used to have something called  a bender a bender sausage that was your favorite  

قبلا چیزی به نام سوسیس گلگیر داشتند.

was it Mr you can see it at the bottom there just  above the bottom of the screen bender and that was  

این مورد مورد علاقه شما بود، اینطور بود؟ آقای.

می توانید آن را در پایین ، درست بالای پایین صفحه نمایش ببینید.

Bender و آن فرانکفورت گوشتی بود.

the meaty Frankfurter is that what uh is that what  sorry is that what sent you into uh into the way  

آیا آن چیزی است. اون چی

پس آیا این همان چیزی است که شما را به نوشتن به شکلی که اکنون هستید فرستاده است؟

you are now Mr Duncan I've seen the size of that  Frankfurt or on your plate so that is the past  

آقای دینگل من اندازه آن فرانکفورتر را در بشقاب شما می بینم.

پس این گذشته در دهه 1970 است

in the 1970s and this is the present and there  there I am but the other thing I love about Wimpy  

و این همان حال است، من آنجا هستم.

اما چیز دیگری که در مورد Wimpy،

this particular chain is that everything almost  all of the food on the menu has a photograph  

این زنجیره خاص، دوست دارم، این است که

تقریباً همه غذاهای موجود در منو عکس دارند،

would you like to see the what are the  photographs definitely and the other intro  

اما شما دوست دارید ببینید عکس‌ها چیست؟

قطعا.

و انتهای دیگر در حالی که شما در حال گرفتن آن عکس هستید.

while you're getting that photograph I know it's  here all right it takes me about five seconds that  

میدونم اینجاست

خیلی خوب. فقط 5 ثانیه طول میکشه چه شرم آور.

was a shame so there it is so I used to love  the menus I love menus that have pictures on  

بنابراین وجود دارد.

بنابراین من عادت به منوها داشتم.

من عاشق منوهایی هستم که در پشت آن عکس دارند.

them there's The Shanty salad yes so you can see  the Wimpy brunch the Wimpy Grill The Shanty salad  

سالاد کانکس. آره.

بنابراین می توانید شاخه Wimpy، Wimpy Grill، سالاد کانکس

and also the Delta brunch I don't  know what that is and then there  

و همچنین شاخه دلتا را ببینید.

من نمی دانم آن چیست.

و سپس Wimpy Special Grill

was the Wimpy special Grill and of course the  international Grille that's a lot of food for  

و البته، International Grill وجود داشت.

این مقدار زیادی غذاست. بنابراین، بله،

you know under a pound that's incredible really  so all of those meals were less than one pound now  

زیر یک پوند.

باورنکردنیه.

بنابراین تمام آن وعده های غذایی کمتر از 1 پوند بود.

حالا هفته پیش به Wimpy رفتیم.

we went to the Wimpy last week we had two  burgers baked beans some fries two drinks

ما دو برگر، لوبیا پخته، مقداری سیب زمینی سرخ کرده،

دو نوشیدنی،

33 pounds ouch I know it's a fast food restaurant  my fast food restaurant but it's what it's unusual  

33 پوند خوردیم. آخ. می

دانم که این یک رستوران فست فود

و فست فود است، اما چیزی که غیرعادی است این است که یک غذاخوری به سبک آمریکایی است. به

is it's an American Style Diner they call it a  diner so you sit down and it's fast food but they  

آن می گویند غذاخوری.

پس شما بنشینید و فست فود است، اما آنها می آیند و سر میز از شما پذیرایی می کنند.

come and serve you at the table because normally  when you go to uh uh somewhere like McDonald's uh  

چون معمولا وقتی به

جایی مثل مک‌دونالد می‌روی، می‌دانی، باید

you have to you know go to the counter and they  give it to you sometimes they'll but they won't  

بروی پیشخوان و به تو می‌دهند.

گاهی اوقات آنها می آیند اما آنها به شما نمی آیند.

come you don't sit down and wait for somebody  to come and serve you but in this it's a diner  

شما نمی نشینید منتظر کسی باشید که بیاید خدمتتان.

اما در این یک غذاخوری است.

they come up to you take your order go away and  come back but that's the way it's always been so  

آنها نزد شما می آیند، سفارش شما را می گیرند، می روند و برمی گردند.

و این راهی است که همیشه بوده است.

I remember as a kid when my mum used to take me  my mum would take me to wimpy and we would right  

بنابراین به یاد دارم در کودکی، زمانی که مادرم مرا می برد، مادرم مرا به Wimpy می برد

و چیزهایی می نوشت.

Steve so we're running out I'm gonna work out what  what what's the inflation rate over over 40 years  

بنابراین ما واقعاً می خواهیم بررسی کنیم که

نرخ تورم

طی 40 سال چقدر است تا از 0.37 دلار به 33 پوند برسیم؟

to get from 37 pence to 33 pounds yes well that  was for the whole meal though so it wasn't just  

بله، این برای کل وعده غذایی بود.

بنابراین فقط برای یک همبرگر نبود، اما اگر می‌داشتیم، 33 هم نبود،

for a burger but if we'd have it wasn't 33 but it  wouldn't have even been a pound if we'd had two  

اما اگر دو تا بزرگ هم داشت، حتی یک پوند هم نمی‌شد.

burgers yeah would it anyway that's that's beside  the point it's five percent a year okay no one  

به هر حال این است، این در کنار موضوع است.

من سالانه چهار سنتم را پایه گذاری می کنم. باشه.

اما هیچ کس در واقع به این موضوع اهمیت نمی دهد.

actually cares about that well I I well I think  they do here we go how can you get a meal for a  

خوب من فکر می کنم آنها انجام می دهند. در اینجا ما می رویم.

چگونه می توانید یک وعده غذایی با یک پوند تهیه کنید؟

pound I'm rushing because we only have 10 minutes  hurry up then who remembers now this is something  

عجله دارم چون فقط 10 دقیقه فرصت داریم.

پس عجله کن

کی یادش میاد اکنون؟

I remember from my childhood oh Steve this is the  bike that I wanted as a child and I could never  

این چیزی است که از کودکی به یاد دارم.

اوه، استیو،

این همان دوچرخه ای است که من در کودکی می خواستم.

و من هرگز نتوانستم داشته باشم.

have I could never have this bike because it was  too expensive too expensive but there were some  

من هرگز نتوانستم این دوچرخه را داشته باشم زیرا بسیار گران بود.

بیش از حد گران.

اما تعدادی از بچه ها در مدرسه بودند و آنها با دوچرخه های هلیکوپتر خود به مدرسه آمدند.

kids at school and they came to school on their  chopper bikes and I remember being very jealous  

و یادم می آید که

of all the other kids because they had they had  their chopper bikes what was special about it it  

به بقیه بچه ها خیلی حسادت می کردم چون دوچرخه های هلی کوپترشان را داشتند.

چیزی که در مورد آن خاص بود نوعی صلیب بود.

was sort of across it was almost looked like a  it was very trendy wasn't it well it had it had  

تقریباً به نظر می رسید که بسیار شیک است، اینطور نیست؟

در جلو دنده دستی داشت.

the the manual gear at the front that was the the  big selling point and that seat it's more like a  

این نقطه فروش بزرگ بود.

و آن صندلی بیشتر شبیه یک موتور سیکلت است، اینطور نیست. آره. به

sort of a a motorbike isn't it yes they call them  Choppers yeah this is actually based on the type  

آنها می گویند هلی کوپتر.

آره

این در واقع بر اساس نوع موتورسیکلتی است که می بینید به نام هلی کوپتر. به

of motorcycle you see called a chopper so that's  why it's called a chopper is because it mimics  

همین دلیل به آن هلی کوپتر می گویند زیرا از سبک موتور سیکلت تقلید می کند.

the the style of the motorbike makes you seem very  Street very very with it very modern as opposed to  

شما را بسیار خیابانی می کند، بسیار بسیار با آن، بسیار مدرن به نظر می رسد، برخلاف،

you know the normal bike with its two wheels the  same size it's handlebars high up this made you  

می دانید، دوچرخه معمولی با دو چرخش،

هم اندازه، و دسته های آن بالا.

این باعث شد که شما باحال به نظر برسید

seem cool and all the girls would come after you  wouldn't they was it it was more of a boys bike  

و همه دخترها دنبال شما بیایند، اینطور نیست ؟ بود.

این بیشتر یک دوچرخه پسرانه بود، اینطور نیست. من فکر می کنم. خب

wasn't it I think I think well you're about 12 or  13 so I'm not sure if all the girls were coming  

تو

12 یا 13 ساله بودی پس مطمئن نیستم همه دخترا دنبالت میومدن یا نه.

after you well yes but it was I remember they  were quite they weren't particularly nice to you  

خوب، بله، اما من یادم می آید که آنها کاملاً بودند.

آنها خیلی خوب نبودند که شما نمی توانید با آنها دوچرخه سواری طولانی داشته باشید.

couldn't go on a long bike ride on them they were  very they were very good for that I never had one  

برای این کار خیلی خیلی خوب بودند. من هرگز نداشتم.

they were I never even rode one did you what did  you do someone I knew someone that had a chopper

آنها بودند که من هرگز برای آنها سوار نشدم. آیا تو.

چی شد، کسی رو میشناختی؟

من کسی را می شناختم که هلی کوپتر داشت؟

یک تعبیر

uh euphemism for cool of course these days if you  ask someone to ride if you if you ask someone if  

البته.

این روزها، اگر از کسی بخواهید سوار شود، اگر از کسی بپرسید که

you can have a ride on their Chopper it  means something different so you've got  

آیا می توانید با هلی کوپتر او سوار شوید، معنایش چیز دیگری است.

to be careful very different but yes I had a  friend that had a chopper and uh and I had a  

پس باید مراقب باشی خیلی متفاوت.

اما بله، من دوستی داشتم که هلی کوپتر داشت

و مجبور بودم آن را ادامه دهم، اما

go on it uh but it was very uncomfortable  uh yeah when I was too young no it was uh  

وقتی خیلی جوان بودم خیلی ناراحت کننده بود.

نه، این دوچرخه ای نیست که با آن به یک سفر طولانی بروید،

it's not the sort of bike that you go on  a long journey in because you're sort of  

زیرا در موقعیت عجیبی قرار دارید.

in a strange position the handlebars are up  here and it was difficult it was very it was  

فرمان اینجا بالاست و سخت بود.

خیلی خطرناک بود، در واقع. آره

a bit dangerous actually yeah so you could easily  fall off because that wasn't controlled it was it  

بنابراین نمی توانید به راحتی زمین بخورید زیرا کنترل نمی شود.

wasn't a Racer bike I had a racer that's the style  of Chopper like motorbikes so the motorbikes you  

دوچرخه مسابقه ای نبود

من یک مسابقه دهنده داشتم.

این سبک هلی کوپتر مانند موتور است.

بنابراین موتورسیکلت‌ها، اغلب گروه‌های موتورسیکلت را می‌بینید، آن‌ها آن دوچرخه‌ها را دارند

often see the the motorcycle gangs they have  those bikes and the handlebars are really high  

و دسته‌های فرمان واقعاً بالا هستند و همین‌طور عقب می‌نشینند.

up and they sit right back like that and that's  really what this particular bike was emulating  

و این واقعاً چیزی است که این دوچرخه خاص از آن تقلید می کند.

so there we go it's interesting that restaurant  was called wimpy why was it called wimpy the name  

بنابراین ما به آنجا برویم. جالب است.

آن رستوران Wimpy نام داشت. چرا اسمش Wimpy بود؟

و این نام کمی به تعویق افتاده است. آره.

is a bit off-putting yes well the character from  Popeye his name was also wimpy and he was fond of  

خب، شخصیت Popeye، اسمش هم Wimpy بود

و به گوشت همبرگر علاقه داشت.

beef burgers he was always eating a beef burger  so I'm not sure which way round that was whether  

او همیشه یک همبرگر گوشت گاو می خورد.

بنابراین من مطمئن نیستم که کدام طرف بود.

the character wimpy from Popeye was named first  and then wimpy the restaurant chain was formed  

آیا شخصیت Wimpy

از Popeye ابتدا نامگذاری شده است

و سپس Wimpy زنجیره رستوران تشکیل شده است یا برعکس.

or the other way around it sort of went out of  fashion didn't it then it became a bit of a joke  

یه جورایی از مد افتاد، اینطور نیست؟

بعد کمی شوخی شد.

everyone started going to McDonald's it made  you feel more withered and modern wimpies went  

همه شروع به رفتن به مک دونالد کردند.

با ست های مدرنش و زمانی که همه چیز از مد افتاده بود احساس بیشتری به شما می داد.

out of fashion but there's still a few around in  particularly in places like Shrewsbury which are  

اما هنوز تعداد کمی در اطراف آن وجود دارد، به خصوص در مکان هایی مانند Shrewsbury، که بسیار قدیمی هستند.

very old-fashioned well there's only a few left in  the country so if you can find a wimpy restaurant  

خوب، فقط تعداد کمی در این کشور باقی مانده است، بنابراین اگر بتوانید

یک رستوران بی روح پیدا کنید، در واقع طلا پیدا کرده اید. به هر حال

you've actually found gold you might need some  gold as well to pay for the bill anyway right move  

ممکن است برای پرداخت قبض به مقداری طلا نیز نیاز داشته باشید .

درست؟ ادامه بده، آقای دانکن. وقت زیادی نداریم باشه. در

on Mr Duncan we haven't got much time okay here  is something now we were talking about cameras  

اینجا چیزی است که ما قبلاً در مورد دوربین صحبت می کردیم.

earlier would you like to see my first ever camera  that I had when I was young not really at the time  

آیا دوست دارید اولین دوربین من را که در جوانی داشتم، ببینید؟

نه واقعا.

زمانی هست. بله ما داریم. درسته.

yes we have oh right okay I've planned this part  so this is my first ever camera I didn't have a  

من این قسمت را برنامه ریزی کرده ام

بنابراین این اولین دوربین من است.

من قبل از این دوربین نداشتم.

camera before this so this is my disc camera it's  quite an expensive camera Mr Duncan over its time  

پس این میز من است.

دوربین یک دوربین بسیار گران قیمت است، آقای

بیور. وقتشه.

it was for the time it was very very sophisticated  but the only problem was the pictures were awful  

برای آن زمان بود.

خیلی خیلی پیچیده بود

اما تنها مشکل این بود که تصاویر افتضاح بودند

that It produced because the negatives as  you can see that they were very small and  

زیرا نگاتیوها

همانطور که می بینید بسیار کوچک بودند.

because of that when when you try to have your  photographs processed they were not exactly clear  

و به همین دلیل، زمانی که سعی می کنید عکس خود را پردازش کنید،

دقیقاً واضح نبودند.

the resolution was was small in low so you could  only have the photographs made quite quite small  

رزولوشن کوچک و کم بود.

بنابراین شما فقط می‌توانید عکس‌ها را کاملاً کوچک بسازید.

but that that was my disc camera that I bought  many years ago I think it was in I think I bought  

اما این دوربین رومیزی من بود که سالها پیش خریدم.

فکر می‌کنم در سال 1982 خریدم،

it in 1982 when they just they they just come out  and they were they were they were revolutionary  

زمانی که تازه بیرون آمدند

و انقلابی بودند.

but of course as we know Kodak have been left  behind now so so they are still trying to be  

اما البته همانطور که می دانیم کداک اکنون عقب مانده است.

بنابراین آنها همچنان در تلاش هستند تا

relevant in the digital age hmm fascinating  uh Lewis says that if you're in London and  

در عصر دیجیتال مرتبط باشند. هوم

شگفت انگیز.

لوئیس می گوید اگر در لندن هستید و می خواهید یک وعده غذایی ارزان قیمت بخورید،

you want to eat an inexpensive meal go to  an Italian restaurant so I'm going to London  

به یک رستوران ایتالیایی بروید.

بنابراین من به لندن می روم.

that's where I'm going to be big deal so uh  in the big capital I haven't been there for  

این جایی است که من قرار است یک معامله بزرگ باشم.

بنابراین در پایتخت بزرگ، احتمالاً 20 سال است که آنجا نرفته ام.

probably 20 years so uh well no I know I did go  there once with the company it's anyway yeah so  

بنابراین تا به حال می دانم که به هر حال یک بار آن را با شرکت ها دریافت کردم .

بله، تقریباً خوب است، ما باید بودجه داریم.

I'll go we've got to we've got a budget so  we're interested to an Italian restaurant  

خیلی هم جالبه یک رستوران ایتالیایی و

uh so the Big Smoke as they call it uh let's  hope it's not too smoky when I'm there I don't  

بنابراین دود بزرگ، همانطور که آنها آن را می نامند،

بیایید امیدوار باشیم که خیلی دودی نباشد،

اما فکر می کنم آنها دیگر آن را دود بزرگ می نامند.

think they call it the big smoke anymore no  because uh well it's not very smoky the mayor  

نه، چون خوب، زیاد دودی نیست.

has imposed all these restrictions on cars that  can enter the city yes you can only go into London  

شهردار تمام این محدودیت ها را برای خودروهایی که می توانند وارد شهر شوند اعمال کرده است. آره. اکنون

فقط در صورتی می توانید به لندن بروید که دوچرخه سواری

now if you are riding a bicycle or on roller  skates you've got to hold your breath as well  

یا اسکیت سواری کنید، نفس خود را نیز حبس خواهید کرد.

right what else are we doing Mr Dunkey we're going  to do what else are we doing we're actually going  

درست؟

ما چه کار دیگری می کنیم، آقای دانکن، شما می خواستید انجام دهید، ما چه کار می کنیم؟

متوجه شدیم که در واقع داریم می رویم.

oh is that it it's almost time yeah it's got  time for a quick word no I want to finish it  

اوه، این است؟

تقریباً وقتش است. آره. زمان برای یک کلمه سریع برای گفتن است.

ما باید بدانیم.

میخوام تمومش کنم نه،

no I no Steve no is the answer to that one nope we  don't have time okay because I want to spend a bit  

می دانم که استیو پاسخ آن را می داند.

میدونی ما وقت نداریم باشه.

چون می خواهم کمی با آقای استیو وقت بگذارم.

of time with Mr Steve he's going away for a week  and I won't see him and and well I'm being serious  

او یک هفته می رود و من او را نمی بینم.

و خب، من جدی می گویم، استیو.

here Steve I I want to spend some time with you  that giant pigeon came along then I thought it  

من می خواهم مدتی را با شما بگذرانم.

یک کبوتر غول پیکر از راه رسید.

بعد فکر کردم قرار است مرا با خود ببرد.

was going to carry me away that picture did you  see it what on the screen yes no I was looking at  

اون کبوتر

دیدی؟ روی صفحه افتاد؟

آره. نه، داشتم به عکس نگاه می کردم.

the live chat I thought he was going to carry me  off it was like a giant pigeon It's Time to Say  

فکر می‌کردم می‌خواهد مرا با خود همراه کند.

مثل یک کبوتر غول پیکر بود.

موقع خداحافظی است.

Goodbye don't forget there are new lessons coming  this week every day almost every day almost every  

فراموش نکنید، این هفته درس های جدیدی در راه است.

هر روز.

تقریبا هر روز.

تقریبا هر روز.

day here it is again on the screen English sure Mr  Duncan's going to be very busy so keep an eye out  

اینجا دوباره روی صفحه است.

انگلیسی. مطمئناً، آقای

دانکن بسیار شلوغ خواهد بود، پس مراقب

for his new lessons and who knows I might even  do a live stream during the week if I get really  

درس های جدید او باشید.

و چه کسی می داند؟

حتی

اگر واقعاً خیلی تنها شوم و مجبور باشم بیایم و با شما صحبت کنم، ممکن است در طول هفته یک پخش زنده پخش کنم.

really lonely I might have to come on and talk  to you and you might you might have to keep me  

و تو، شاید مجبور شوی با من همراهی کنی.

company do you want me to do some filming while  I'm in London Mr Duncan not particularly because  

آقای دانکن می‌خواهید تا زمانی که در لندن هستم فیلمبرداری کنم

؟

به خصوص به این دلیل که می توانید از فیلم استفاده کنید. اوه می فهمم.

you can use the footy oh I see it's just all  about you isn't it not with your well I'm just  

همه چیز به تو مربوط است، اینطور نیست؟

نه با تو

خوب، من فقط به روشی که شما با دوربین کار می کنید فکر می کنم.

thinking of the way you you know handle a camera  but I've got quite good camera technique Mr Duncan  

خوب، من تکنیک دوربین بسیار خوبی دارم، آقای

دانکن،

uh but yes anyway it's lovely being lovely to be  here to see you all if only briefly and uh sorry  

اما بله، به هر حال،

برای دیدن همه شما اینجا بودم، حتی به طور خلاصه.

و متاسفم که اینقدر کوتاه می کنیم.

that we're cutting this short it's my fault yeah  so be sorry it's my fault because I'm going away  

این گوشی من است. بله، من متاسفم.

تقصیر منه چون دارم میرم

Mr Duncan wants to spend some quality time with  me if you don't know why uh before I go I'm only  

آقای دانکن، اگر می دانی چرا

قبل از اینکه بروم، کمی با من وقت بگذرانی، به هر حال فقط شوخی می کنم.

joking anyway Steve Steve uh we've got 35 seconds  35 seconds so to all those who normally don't  

استیو استیو، شما 35 ثانیه فرصت دارید. 35 ثانیه

بنابراین، برای همه کسانی که معمولاً تا زمانی که

come on until I'm on you're going to be sadly  disappointed you can just watch the whole hour  

من وارد نمی‌شوند، نمی‌آیند، متأسفانه ناامید خواهید شد.

شما فقط می توانید کل ساعت را دوباره تماشا کنید.

again there's a whole hour of us together talking  we haven't seen Christina today she's on a bike we  

یک ساعت کامل با هم صحبت می کنیم.

من امروز کریستینا را ندیده ام. او سوار دوچرخه است

know that well that's probably the reason why we  haven't seen her yes but normally she stops under  

ما آن را میدانیم. خب، احتمالاً به همین دلیل است که او را ندیده ایم.

بله، اما معمولاً او زیر یک درخت می ایستد و تماشا می کند که

a tree and watches us it's very hard to ride  a bike and use your phone at the same time yes  

دوچرخه سواری و استفاده همزمان از تلفن شما برای ما بسیار سخت است.

بله، وقت رفتن است.

time to go I haven't seen Tomic either so I  hope he's not on no well I think he's busy  

تومک رو هم ندیدم

پس او ادامه دارد.

خوب، فکر می کنم او مشغول زندگی اش است.

with his life everyone's busy right lovely to be  here see you all next Sunday yes you will see Mr  

الان همه سرشون شلوغه دوست داشتنی اینجا بودن

یکشنبه آینده همه شما را می بینیم.

بله، شما در این هفته اغلب آقای دانکن را خواهید دید.

Duncan very often this week but you won't see  me until next Sunday okie dokie and of course  

اما تا یکشنبه آینده من را نخواهید دید.

باشه رفیق.

until the next time we meet here you know what's  coming next yes you do until the next time we meet  

و البته تا دفعه بعد که اینجا همدیگر را ببینیم.

میدونی بعدش چی میشه

بله، شما انجام می دهید.

تا دفعه بعد که همدیگه رو ببینیم

and of course until the next time Mr  Steve is here in the studio with me  

و البته تا دفعه بعد که آقای

استیو اینجا در استودیو با من باشد.

you know what's coming next have a good week and

میدونی بعدش چی میشه هفته خوبی داشته باشید و

are you ready?

آماده اید؟

ta ta for now

تا تا فعلا