Don't be NAUGHTY - Be nice / Learn English NOW - 🔴LIVE from England / Sunday 2pm UK time 04/02/24

Come on, join in.

بیا، شرکت کن.

Here we are again.

دوباره اینجا هستیم.

Hello, everyone.

سلام به همه

It is lovely to see you here.

دیدن شما در اینجا لذت بخش است.

As you can see outside the window, we have a gloomy, wet day.

همانطور که بیرون از پنجره می بینید، ما یک روز غم انگیز و مرطوب داریم.

It really does look rather unpleasant outside.

بیرون واقعاً ناخوشایند به نظر می رسد.

However, we have 14 Celsius today.

با این حال، امروز ۱۴ درجه سانتیگراد داریم.

That is the temperature right now here in the birthplace

این درجه حرارت در حال حاضر اینجا در زادگاه

of the English language, which is, of course, England.

زبان انگلیسی است که البته انگلستان است.

We are back together again

ما دوباره با هم

with another super duper live stream.

با یک پخش زنده فوق العاده دوپر برگشتیم.

Where are you? Are you there?

شما کجا هستید؟ آیا شما آنجا هستید؟

I hope so. Hi, everybody.

امیدوارم. سلام به همه.

This is Mr. Duncan in England.

این آقای دانکن در انگلستان است.

How are you today?

امروز چطوری؟ حالت

Are you okay?

خوبه؟

I hope so.

امیدوارم.

Are you feeling happy?

آیا احساس خوشبختی می کنید؟

I hope you are feeling happy.

امیدوارم احساس خوشبختی کنید آیا در حال حاضر

Are you wearing one of these on your face at the moment?

یکی از این ها را روی صورت خود می پوشید ؟

I really hope you are.

من واقعا امیدوارم که شما.

I don't want to see this.

من نمی خواهم این را ببینم.

I want to see this instead.

من می خواهم به جای آن این را ببینم.

Turn your frown upside down and show your best side with your super duper smile.

اخم خود را وارونه کنید و با لبخند فوق‌العاده‌ی خود بهترین حالت خود را نشان دهید.

Here we go again.

دوباره شروع کنیم.

My name is Mr. Duncan.

اسم من آقای دانکن است.

I live in England.

من در انگلستان زندگی می کنم.

You may have heard of this country that I'm in.

ممکن است در مورد این کشوری که من در آن هستم شنیده باشید. نمی

For various reasons, most would appear to be bad reasons.

I don't know why, but I live in England.

دانم چرا، اما من در انگلیس زندگی می کنم.

I talk about the English language.

من در مورد زبان انگلیسی صحبت می کنم.

English is still very popular

انگلیسی هنوز

as a second language.

به عنوان زبان دوم بسیار محبوب است.

However, there are other languages

با این حال، زبان‌های دیگری نیز وجود دارد

that other people like to speak as well,

که افراد دیگر دوست دارند به آن‌ها صحبت کنند،

including French, Spanish,

از جمله فرانسوی، اسپانیایی،

also a very popular second language German as well.

همچنین زبان دوم بسیار محبوب آلمانی. به

I remember at school, German was taught to

یاد دارم در مدرسه، در

some of the students at high school, the high school that I attended.

دبیرستان، دبیرستانی که من در آن درس می خواندم، آلمانی به برخی از دانش آموزان آموزش داده می شد.

So German was taught French was also taught in my high school.

بنابراین آلمانی زبان فرانسه را در دبیرستان من نیز تدریس می کردند.

But these days there are many other languages

اما این روزها بسیاری از زبان های دیگر وجود دارد

that people are speaking as their second language.

که مردم به عنوان زبان دوم خود به آنها صحبت می کنند.

So some people, they feel as if they want to learn another language

بنابراین برخی از افراد احساس می کنند که می خواهند زبان دیگری را یاد بگیرند

because they are interested in that particular language.

زیرا به آن زبان خاص علاقه دارند.

Or maybe they have plans to go and travel to a particular place, for example,

یا شاید آنها برنامه هایی برای رفتن و سفر به یک مکان خاص، به عنوان مثال،

England.

انگلستان دارند.

So you might be coming here, in which case you will need to have

بنابراین ممکن است به اینجا بیایید، در این صورت باید

some standard of English, especially

استانداردهای انگلیسی را داشته باشید، به خصوص

if you are planning to come here and study or work.

اگر قصد دارید به اینجا بیایید و تحصیل کنید یا کار کنید.

You do need to have a good level of English.

شما باید سطح زبان انگلیسی خوبی داشته باشید.

It is ever so important.

همیشه خیلی مهم است.

I can't stress that enough, but it is interesting to see

من نمی توانم به اندازه کافی روی آن تاکید کنم، اما جالب است که ببینیم

how many people now are learning second or even third languages.

چند نفر در حال حاضر زبان دوم یا حتی سوم را یاد می گیرند.

Some people are very clever.

برخی افراد بسیار باهوش هستند.

They are what is known as a polyglot.

آنها چیزی هستند که به چند زبان معروف است.

A person who is a polyglot is a person who can speak many languages.

فردی که چند زبانه است شخصی است که می تواند به زبان های زیادی صحبت کند.

They are very good at doing all of those things.

آنها در انجام همه این کارها بسیار خوب هستند.

They can listen, they can speak, they can understand,

آنها می توانند گوش دهند، می توانند صحبت کنند، می توانند بفهمند،

they can converse with people in many different parts of the world.

می توانند با مردم در بسیاری از نقاط مختلف جهان گفتگو کنند.

Sadly,

متاسفانه

I am not a polyglot, unfortunately.

من چند زبانی نیستم.

It's lovely

دوست داشتنی است که

to be back with you again on this very strange day.

دوباره با شما در این روز بسیار عجیب برگشتم.

We have rain, we have murky weather cloud,

باران داریم، ابر هوای تیره داریم،

but it's so warm, 14 Celsius.

اما هوا خیلی گرم است، 14 درجه سانتیگراد.

And I suppose I should also mention the fact that we are in a new month.

و من فکر می کنم باید به این واقعیت نیز اشاره کنم که در یک ماه جدید هستیم.

Hello, February three.

سلام سه بهمن.

Be honest.

صادق باشید.

Come on, tell me, do you like February?

بیا، بگو، بهمن را دوست داری؟

Now, to be honest, I don't like it.

حالا راستش را بخواهید دوست ندارم.

I don't like January or February.

من ژانویه یا فوریه را دوست ندارم.

March.

مارس.

When March arrives, I always notice that the weather starts

وقتی ماه مارس فرا می رسد، همیشه متوجه می شوم که هوا شروع

to get more pleasant, more sunshine

به دلپذیرتر، آفتاب بیشتر

and longer days.

و روزهای طولانی تر می کند.

So I do like that very much. Hello to the live chat.

بنابراین من آن را خیلی دوست دارم. سلام به چت زنده

I don't want to forget the live chat because that would be ever so rude, don't you think?

من نمی‌خواهم چت زنده را فراموش کنم، زیرا فکر نمی‌کنید این چت بسیار بی‌ادب خواهد بود؟

Hello, Mega car.

سلام ماشین مگا.

this is very unusual.

این بسیار غیر معمول است

I don't think you have ever been first

فکر نمی‌کنم

on the live chat before, so can I say congratulations?

قبلاً اولین بار در چت زنده بوده باشید، بنابراین می‌توانم به شما تبریک بگویم؟

Mega are

مگا

the super big thumbs up

to you for being first on today's live

به شما برای اولین بار در چت زنده امروزی کمک می کند،

chat Vitus is here of course he is

البته او

usually the champion on the live chat also.

معمولاً در چت زنده نیز قهرمان است.

Beatrice. Hello, Beatrice.

بئاتریس سلام بئاتریس آیا

Are you at home?

در خانه هستید؟

Are you with your relatives or are you up

آیا با اقوام خود هستید یا

in the mountains enjoying the view?

در کوهستان هستید و از منظره لذت می برید؟

Please let me know my roots is here.

لطفا به من اطلاع دهید که ریشه من اینجاست.

We also have Francesca. Hello, Francesca.

فرانچسکا را هم داریم. سلام فرانچسکا

Or should I say Francesca?

یا باید بگویم فرانچسکا؟

I always mispronounce your name.

من همیشه اسمت رو اشتباه تلفظ میکنم

No, to Mr. Duncan.

نه، به آقای دانکن.

Nothing. Nothing. Nothing.

هیچ چی. هیچ چی. هیچ چی.

Also, Mustafi is here as well.

مستوفی هم اینجاست.

And the staffer? All my staff.

و کارمند؟ همه کارکنان من

Hello to you as well, Christina.

سلام به شما هم کریستینا.

Old gum.

آدامس کهنه

Hello to you as well,

سلام به شما هم

Palmira.

پالمیرا.

Regina is here.

رجینا اینجاست

Hello to you also.

سلام به شما هم

Nice to see you here.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Pushkar is watching on the live chat.

پوشکار در حال تماشای چت زنده است.

Hello to you.

درود بر تو.

We have a lot of things to talk about today.

امروز خیلی چیزها برای گفتن داریم.

We are talking about good and bad.

ما در مورد خوب و بد صحبت می کنیم.

You may have noticed from the thumbnail on today's live stream.

ممکن است از تصویر کوچک در پخش زنده امروز متوجه شده باشید .

I will show it for you now just in case you haven't noticed it.

من آن را برای شما نشان می دهم فقط در صورتی که متوجه آن نشده باشید.

So there it is, today's Live lesson.

پس اینجاست، درس زنده امروز.

In today's live stream, we will be talking about

در پخش زنده امروز در مورد

being naughty and being nice.

شیطنت و خوب بودن صحبت خواهیم کرد.

Being good and being bad.

خوب بودن و بد بودن.

Of course, you can see that I am the angel because I'm always good.

البته میبینی که من فرشته هستم چون همیشه خوبم.

And you can see the little sprite on the right.

و می توانید جن کوچک را در سمت راست ببینید.

That is Mr.

این آقای

Steve, because quite often he is very, very naughty.

استیو است، زیرا اغلب او بسیار بسیار شیطون است. در مورد

Talking of which, for those who are wondering, yes, Mr.

آنهایی که در تعجب هستند، بله، آقای

Steve will be here a little bit later on, I'm going to put it on the screen if I can find it.

استیو کمی بعد اینجا خواهد بود، اگر بتوانم آن را پیدا کنم، آن را روی صفحه قرار خواهم داد.

Yes, Mr.

بله، آقای

Steve will be here soon

استیو به زودی

and around about 20 minutes from now.

و حدود 20 دقیقه دیگر اینجا خواهد بود.

15 minutes.

15 دقیقه.

Let's call it 15 minutes.

بگذارید آن را 15 دقیقه بنامیم.

So in 15 minutes, don't worry.

پس در 15 دقیقه، نگران نباشید.

Mr. Steve will be here.

آقای استیو اینجا خواهد بود.

For those who think that Mr.

برای کسانی که فکر می کنند آقای

Steve is not coming on, he is.

استیو نمی آید، او می آید.

He will be here very, very soon.

او خیلی خیلی زود اینجا خواهد آمد.

In fact, there he is.

در واقع او آنجاست.

You can see he's warming up

می توانید ببینید که او

in the corner of the studio doing his super cool dance moves.

در گوشه ای از استودیو در حال انجام حرکات رقص فوق العاده باحال خود است .

So Steve coming at around about 2:30

بنابراین استیو حدود ساعت 2:30 به

UK time, it's ever so nice to see you here today.

وقت انگلستان می آید، خیلی خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم.

Who else is here?

کی دیگه اینجاست؟

Doppelganger.

دوپلگانگر

Hello, Doppelganger.

سلام دوپلگانگر

It's very nice to see you here.

خیلی خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Interesting word, doppelganger.

کلمه جالب، دوپلگانگر.

Do you know what a doppelganger is?

آیا می دانید دوپلگانجر چیست؟

It is the double of another person,

این دوتایی یک شخص دیگر است،

a person who looks like another person

شخصی که شبیه شخص دیگری است

quite often an exact copy,

اغلب یک کپی دقیق،

a copy of another person, not a clone.

یک کپی از یک شخص دیگر، نه یک کلون.

That is different.

که متفاوت است.

Another person who looks identical to an individual.

شخص دیگری که شبیه یک فرد به نظر می رسد. آیا

Can you imagine looking like me?

می توانید تصور کنید که شبیه من هستید؟

I wonder how easy your life would be

من تعجب می کنم که اگر اینگونه نگاه می کردید چقدر زندگی شما آسان می شد

if you looked like this.

.

Well, I can tell you now

خوب، می توانم به شما بگویم که

it wouldn't be easy.

این کار آسان نخواهد بود.

It really wouldn't.

این واقعا نمی خواهد. اگر صورتت اینطوری بود

It would have such a hard time if your face looked like this.

خیلی سخت میشد.

Trust me, no one ever takes you seriously.

باور کن هیچ کس تو را جدی نمی گیرد.

But that is another story.

ولی اون یک ماجرای دیگه است.

we also have Pedro Belmont.

ما همچنین پدرو بلمونت را داریم.

Hello, Pedro.

سلام پدرو

Thank you very much for joining us here.

از اینکه در اینجا به ما پیوستید بسیار سپاسگزاریم.

Very nice to see you.

خیلی خوشحالم از دیدنت

Pedro.

Makes a very interesting point.

پدرو.

نکته بسیار جالبی را بیان می کند.

The languages of diplomacy in the United Nations are English,

زبان های دیپلماسی در سازمان ملل متحد انگلیسی،

French, Spanish, Russian, Arabic and Mandarin.

فرانسوی، اسپانیایی، روسی، عربی و ماندارین است.

So they are probably viewed as the main languages for discourse.

بنابراین احتمالاً آنها به عنوان زبان های اصلی برای گفتمان در نظر گرفته می شوند.

When we talk about discourse, we are talking about conversation.

وقتی از گفتمان صحبت می کنیم، در مورد گفتگو صحبت می کنیم.

Talking between each other.

صحبت کردن بین یکدیگر.

Discourse means conversation.

گفتمان یعنی گفتگو.

So we often see certain languages as being popular

بنابراین ما اغلب می بینیم که برخی از زبان ها محبوب

or formal would be another word to use as well.

یا رسمی هستند، کلمه دیگری است که باید استفاده کنیم.

I suppose.

گمان میکنم.

We also have Centrino.

Centrino هم داریم.

Hello, Satu, RINO.

سلام، ساتو، رینو.

Hello Marcia as well.

سلام مارسیا هم همینطور

Nice to see you back.

خوشحالم می بینم برگشتی.

Nice to see you. Back here

از دیدن شما خوشحالم.

on the live stream today, Giovani is here as well.

امروز در پخش زنده به اینجا برگشته، جیوانی نیز اینجاست.

my goodness. So many people joining in.

خدای من. افراد زیادی در حال پیوستن هستند.

I can't name everyone and I apologise if I miss your name out.

من نمی توانم نام همه را ببرم و اگر نام شما را فراموش کردم عذرخواهی می کنم.

Please don't get angry with me and come around to my house

لطفا با من عصبانی نشو و به خانه من بیا

and start throwing eggs at my window.

و شروع به پرتاب تخم مرغ به پنجره من کن.

Please don't do that.

لطفا این کار را نکنید.

Coming up today, we have Mr. Steve.

امروز می آییم، آقای استیو را داریم.

We're talking about various things.

ما در مورد چیزهای مختلف صحبت می کنیم.

I thought we would start off with something fun,

فکر می‌کردم با یک موضوع سرگرم‌کننده شروع کنیم،

a topic of conversation

موضوعی

that might not seem very important to some people,

که ممکن است برای برخی افراد خیلی مهم به نظر نرسد،

but to be honest with you, it is everything to me.

اما صادقانه بگویم، برای من همه چیز است. خیلی

It means so much.

معنی داره

In fact, the question, first of all, today, because Mr.

در واقع سوال اول از همه امروز، چون

Steve and myself, last night we were sitting eating chocolate

من و آقای استیو دیشب نشسته بودیم شکلات می خوردیم

and we were discussing whether or not

و داشتیم بحث می کردیم که

we preferred

orange or mint.

پرتقال یا نعناع را ترجیح می دهیم یا نه.

And by that I mean the flavour of chocolate.

و منظورم طعم شکلات است.

So what about you?

درمورد شما چطور؟

Do you like mint chocolate

آیا شکلات نعنایی دوست دارید

or do you prefer orange chocolate?

یا شکلات نارنجی را ترجیح می دهید؟

So quite often you can get two different flavours of chocolate,

بنابراین اغلب می توانید دو طعم مختلف شکلات تهیه کنید که

the most common ones being mint or orange.

رایج ترین آنها نعناع یا پرتقال است.

I have to be honest with you, in the past

من باید با شما صادق باشم، در گذشته

I would always like

من همیشه

orange chocolate, orange flavour chocolate.

شکلات نارنجی، شکلات با طعم پرتقال را دوست داشتم.

In fact, I have some right here.

در واقع، من در اینجا برخی از آنها را دارم.

Would you like to have a look at my supply of chocolate?

آیا می خواهید نگاهی به شکلات من بیاندازید؟

I know someone is going to tell me off.

میدونم یکی قراره بهم بگه

They are going to say, Mr.

می خواهند بگویند آقای

Duncan, you should not eat food like that.

دانکن اینطور غذا نخورید.

So there you can see part of my supply of chocolate.

بنابراین در آنجا می توانید بخشی از عرضه شکلات من را ببینید.

And look, these are actually Easter eggs.

و ببینید، اینها در واقع تخم مرغ های عید پاک هستند.

It's too early for Easter.

برای عید پاک خیلی زود است.

So these were for sale yesterday in the shop here in much Wenlock.

بنابراین اینها دیروز در مغازه اینجا در ونلاک بسیار فروخته شد.

And these are orange flavour

و اینها طعم پرتقال هستند

which of

course I do like I like orange flavour very much.

که

البته من دوست دارم طعم پرتقال را خیلی دوست دارم.

However recently my taste has changed.

با این حال اخیرا سلیقه من تغییر کرده است.

More recently I've started eating mint

اخیراً شروع به خوردن

chocolate mint flavoured chocolate.

شکلات نعنایی با طعم نعناع کرده ام.

I don't know why I've become a little bit addicted to the flavour of mint.

نمی دانم چرا کمی به طعم نعناع معتاد شده ام.

So what about you?

Which do you prefer?

درمورد شما چطور؟

کدام را ترجیح می دهید؟ آیا

Do you like mint chocolate?

شکلات نعنایی دوست دارید؟

Which I think a lot of people do like.

که فکر می کنم خیلی ها دوست دارند.

Or do you like orange chocolate person?

یا آدم شکلاتی نارنجی دوست دارید؟

I think I prefer mint.

فکر کنم نعنا رو ترجیح میدم

I've really become quite addicted to it because there is a certain chocolate bar

من واقعاً کاملاً به آن معتاد شده ام زیرا در حال حاضر یک شکلات تخته ای خاص وجود دارد

at the moment that you can get in mint flavour.

که می توانید طعم نعناع را دریافت کنید.

And I have to say it is very nice indeed.

و باید بگویم که واقعاً بسیار زیبا است.

I really do love mint chocolate.

من واقعا عاشق شکلات نعنایی هستم.

In fact, to be honest with you, if I was honest with you,

در واقع، برای اینکه با شما صادق باشم، اگر با شما صادق باشم،

I like all chocolate

من تمام شکلات ها را

regardless of the flavour.

صرف نظر از طعم و مزه دوست دارم.

To be honest, as long as it's not coffee,

صادقانه بگویم، تا زمانی که قهوه نباشد،

I can't stand coffee flavour.

نمی توانم طعم قهوه را تحمل کنم. آیا

Does anyone like coffee flavoured chocolate?

کسی شکلات با طعم قهوه را دوست دارد؟

It is absolutely disgusting.

کاملا مشمئز کننده است.

So that is the one that I can't eat.

پس این همان چیزی است که من نمی توانم بخورم.

I don't like coffee flavoured chocolate.

من شکلات با طعم قهوه را دوست ندارم.

It is absolutely horrible. It is vile.

این کاملا وحشتناک است. زشت است.

It is.

این است.

I know this is a very strong word.

می دانم که این کلمه بسیار قوی است. در

It is actually disgusting,

واقع منزجر کننده است،

but I do like mint chocolate

اما من شکلات نعناع را دوست دارم

and I also like orange chocolate.

و همچنین شکلات نارنجی را دوست دارم.

What about you?

تو چطور؟

Olga says I have lots

اولگا می گوید من

of chocolate bars in my refrigerator.

در یخچالم تعداد زیادی شکلات تخته ای دارم. به

It seems all people decide to give me chocolate

نظر می رسد همه مردم تصمیم دارند

for the New Year's celebrations this year,

امسال برای جشن های سال نو به من شکلات بدهند،

so I have enough supply

بنابراین من

for the rest of this year.

برای بقیه سال به اندازه کافی ذخیره دارم.

Olga All I can say is I am feeling rather jealous.

اولگا تنها چیزی که می توانم بگویم این است که احساس حسادت می کنم.

Of course, one of the problems if you if you happen to live in a hot country,

البته، یکی از مشکلاتی که اگر در یک کشور گرم زندگی می کنید،

one of the worst things about chocolate is

یکی از بدترین چیزهای شکلات این است که

you have to keep it cold all the time or else it melts.

باید آن را همیشه سرد نگه دارید وگرنه آب می شود.

So if you do live in a very hot country,

بنابراین، اگر در یک کشور بسیار گرم زندگی می کنید،

you have to always keep your chocolate

باید همیشه شکلات خود را

in the refrigerator or else it will melt, it will spoil,

در یخچال نگه دارید وگرنه ذوب می شود، خراب می شود،

it will go bad, which is not very nice at all,

خراب می شود، که اصلاً خوب نیست.

Alexander says.

Do you drink coffee?

قهوه میخوری؟

Yes. Well, that's the strange thing. You are right.

آره. خب چیز عجیب همینه حق با شماست. .

That is a very good question.

این سؤال بسیار خوبی است

I will answer the question.

من به سوال پاسخ خواهم داد.

I do like coffee,

من قهوه دوست دارم،

but I don't like coffee flavoured chocolate.

اما شکلات با طعم قهوه را دوست ندارم.

It is. Is that weird?

این است. آیا این عجیب است؟

Is that a bit strange?

آیا این کمی عجیب است؟

I wonder.

من تعجب میکنم.

Francesca, do you know Nutella?

فرانچسکا، آیا نوتلا را می شناسید؟

Mr. Duncan?

آقای دانکن؟

I do, but I don't like it.

دارم ولی دوست ندارم

So that is a kind of spread.

بنابراین این یک نوع گسترش است.

It's a bit like peanut butter, but instead

کمی شبیه کره بادام زمینی است، اما در عوض

it tastes like hazelnuts

طعم فندق

and chocolate and you've spread it on your bread.

و شکلات می دهد و روی نانتان می مالید.

But I will be honest with you, I don't like Nutella.

اما من با شما صادق خواهم بود، من نوتلا را دوست ندارم.

Mr. Steve likes it, but I don't.

آقای استیو آن را دوست دارد، اما من نه.

So there are certain flavours of chocolate

بنابراین طعم های خاصی از شکلات وجود دارد

that I actually don't like at all.

که من اصلاً آنها را دوست ندارم.

Coffee, I think, is the worst.

قهوه، به نظر من، بدترین است.

If you give me mint

اگر به من نعناع

or orange, I will have both of those.

یا پرتقال بدهید، هر دو را خواهم داشت.

Thank you very much.

بسیار از شما متشکرم.

But not coffee.

اما قهوه نه.

In fact, sometimes at Christmas

در واقع، گاهی اوقات در کریسمس

people will give lots of packets or boxes of chocolates

افراد بسته‌ها یا جعبه‌های شکلات زیادی می‌دهند

and they will be all different flavours

و همه طعم‌های متفاوتی دارند

or maybe the inside of the chocolate will be different.

یا شاید داخل شکلات متفاوت باشد.

Some of them are soft and some of them are all very hard,

برخی از آنها نرم و برخی از آنها بسیار سفت هستند،

but there are always ones that people don't like

اما همیشه مواردی هستند که مردم دوست ندارند

and my least favourite is coffee.

و کمترین مورد علاقه من قهوه است.

I do not like coffee flavoured chocolate, not at all.

من اصلا از شکلات با طعم قهوه خوشم نمیاد.

Which is strange when you think about it, because I do like drinking coffee.

وقتی به آن فکر می کنید عجیب است، زیرا من عاشق نوشیدن قهوه هستم.

Isn't that strange?

این عجیب نیست؟

Santorini says Mr. Duncan.

سانتورینی می گوید آقای دانکن.

You can match orange liqueur and dark chocolate.

می توانید لیکور پرتقال و شکلات تلخ را با هم ست کنید.

Isn't that strange? You are.

این عجیب نیست؟ شما هستید. در حال

Right now there is a type of drink, a type of liqueur,

حاضر یک نوع نوشیدنی وجود دارد، یک نوع لیکور

which is often a sweet alcoholic drink.

که اغلب یک نوشیدنی الکلی شیرین است.

There is one called Baileys.

یکی هست به اسم بیلی.

I do like that.

من آن را دوست دارم.

I have to be honest.

من باید صادق باشم. آیا می توانم

Can I.

Can I whisper this in your ear?

این را در گوش شما زمزمه کنم؟

I do.

انجام میدهم.

I do like it. I like

من واقعا آن را دوست دارم. من دوست دارم

I like Baileys liqueur very much.

لیکور بیلیس را خیلی دوست دارم.

It's very nice. Yes.

خیلی خوبه. آره.

Mr. Steve's mother used to like drinking that.

مادر آقای استیو عادت داشت این نوشیدنی را دوست داشته باشد.

Alexander says I am not a very big fan of Nutella.

الکساندر می گوید من خیلی طرفدار نوتلا نیستم.

I don't know why I don't.

نمی دانم چرا نمی دانم.

I don't really like it.

من واقعا آن را دوست ندارم.

And a lot of people, of course, like eating chocolate with

و بسیاری از مردم، البته، دوست دارند شکلات با

with nuts inside.

آجیل بخورند.

And again, I'm not very keen on that.

و باز هم، من خیلی مشتاق آن نیستم. من

I'm not very keen.

زیاد مشتاق نیستم صادقانه بگویم،

I like my chocolate to be pure

دوست دارم شکلاتم خالص و

with no hard bits inside, to be honest.

بدون تکه های سخت باشد.

Palmira, you are right.

پالمیرا، حق با شماست.

Palmira you are right.

پالمیرا حق با شماست

I do not like Ferrero Rocher.

من فررو روچر را دوست ندارم.

It is a type of, I suppose you would describe

این یک نوع است، فکر می کنم شما

it is as a type of chocolate with nuts and also wafer.

آن را به عنوان یک نوع شکلات با آجیل و همچنین ویفر توصیف کنید.

And it's all of these strange things combined, but they are absolutely disgusting.

و این همه چیزهای عجیب و غریب است، اما آنها کاملا منزجر کننده هستند.

I don't like Ferrero Rocher.

من فررو روچر را دوست ندارم.

In fact, many years ago when I was asking people for Christmas gifts,

در واقع، سال‌ها پیش وقتی از مردم برای هدایای کریسمس می‌خواستم، به

I would tell them I would make them know

آنها می‌گفتم که به آنها اطلاع می‌دهم

that under no circumstances

که تحت هیچ شرایطی برای

should you buy me any Ferrero Rocher because I will send them back to you.

من فررو روچر نخرید، زیرا آنها را برای شما پس می‌فرستم.

I will come back to your house the next morning

صبح روز بعد به خانه شما برمی گردم

and I will push them through your letterbox and give them back.

و آنها را از صندوق نامه شما هل می دهم و پس می دهم. به همین دلیل است که

That's how much I don't like them.

من آنها را دوست ندارم.

Pedro, during your trip to Turkey, Mr.

پدرو، آقای دانکن، در سفر به ترکیه،

Duncan, did you try the Turkish sand coffee

قهوه شنی ترکی را امتحان کردید

or the Turkish bath? No.

یا حمام ترکی؟ نه.

The second time we went to Turkey,

بار دوم که به ترکیه رفتیم،

they did offer a free Turkish bath.

حمام ترکی رایگان ارائه دادند.

Mr. Steve had one, but I didn't

آقای استیو یکی داشت، اما من این کار را نکردم،

because I am a little uncomfortable

زیرا صادقانه بگویم، از

being in an environment where

بودن در محیطی که

where maybe someone is going to to

شاید کسی قرار است

massage or touch me, to be honest.

مرا ماساژ دهد یا لمس کند، کمی ناراحتم.

But Mr.

Steve Haddad, he said it was very hot, very steamy

اما آقای

استیو حداد گفت خیلی داغ، خیلی بخار گرفته

and very sticky.

و خیلی چسبنده.

I don't know what he means by that,

من نمی دانم منظور او از این حرف چیست،

but apparently, yes, a Turkish bath

اما ظاهراً بله، حمام ترکی

is supposed to be very good for the skin.

قرار است برای پوست بسیار مفید باشد.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

I did try the coffee, by the way.

اتفاقاً قهوه را امتحان کردم.

So the coffee and tea in Turkey is actually very nice.

بنابراین قهوه و چای در ترکیه در واقع بسیار خوب است.

It's incredibly strong as well.

همچنین فوق العاده قوی است.

So I don't mind that.

پس من این کار را نمی کنم.

It is weird, isn't it?

عجیب است، اینطور نیست؟

So it is strange.

Sometimes the things we enjoy don't make sense.

پس عجیب است.

گاهی اوقات چیزهایی که از آنها لذت می بریم معنی ندارند.

We might like something for a certain reason, but we might not like something else.

ممکن است به دلیل خاصی چیزی را دوست داشته باشیم، اما ممکن است چیز دیگری را دوست نداشته باشیم.

It's very similar for a different reason.

به دلیل دیگری بسیار شبیه است.

It's very strange.

خیلی عجیب است.

So I think sometimes the the taste

بنابراین من فکر می کنم گاهی اوقات سلیقه ای

that we have for a certain thing, sometimes you might say

که ما برای یک چیز خاص داریم، گاهی اوقات ممکن است بگویید

that it does not make any sense.

که هیچ معنایی ندارد.

And I would agree with you, to be honest.

و صادقانه بگویم با شما موافقم.

So we are doing something unusual today.

بنابراین ما امروز یک کار غیرعادی انجام می دهیم.

We are looking at good and bad.

ما به خوب و بد نگاه می کنیم.

The subject is one that might create

موضوع موردی است که ممکن است

a few moments of discomfort.

چند لحظه ناراحتی ایجاد کند.

Awkwardness, maybe, perhaps you might feel

ناهنجاری، شاید، شاید

a little uncomfortable with some of the subjects that we are talking about today.

با برخی از موضوعاتی که امروز در مورد آنها صحبت می کنیم، کمی احساس ناراحتی کنید.

Maybe things that are seen as good and things that are seen as bad.

شاید چیزهایی که خوب دیده شوند و چیزهایی که بد دیده شوند.

Of course, sometimes good and bad can be subjective.

البته گاهی اوقات خوب و بد می تواند ذهنی باشد.

So one thing that is bad

بنابراین چیزی که

to a certain individual

برای یک فرد خاص بد است

might not be bad to someone else.

ممکن است برای شخص دیگری بد نباشد.

So that is what we are looking at today.

بنابراین این همان چیزی است که ما امروز به آن نگاه می کنیم.

Mr. Steve will be joining us in a few moments.

آقای استیو تا چند لحظه دیگر به ما خواهد پیوست.

Yes, he will be here.

بله، او اینجا خواهد بود.

So don't worry.

پس نگران نباشید.

Steve will be joining us in a couple of minutes from now.

استیو تا چند دقیقه دیگر به ما خواهد پیوست.

But first of all, we will have a quick break and then we will be right

اما اول از همه، ما یک استراحت سریع خواهیم داشت و سپس

back with more of this

با موارد بیشتری برمی گردیم،

I know a lot of people love this video

می دانم که بسیاری از مردم این ویدیو

and the videos with the cows, so I hope that has put a smile on your face.

و ویدیوهای مربوط به گاوها را دوست دارند، بنابراین امیدوارم که لبخند بر لبان شما نشسته باشد.

Talking of which,

صحبت از آن،

we are back together.

ما دوباره با هم هستیم.

hello, There you are.

سلام، شما اینجا هستید

So here we are. This is English addict.

بنابراین ما اینجا هستیم. این معتاد انگلیسی است.

For those who don't know what this is, we talk about the English language.

برای کسانی که نمی دانند این چیست، ما در مورد زبان انگلیسی صحبت می کنیم.

We also have a little bit of fun as well.

ما همچنین کمی سرگرم کننده نیز هستیم.

Sometimes you might be pleased to hear that fun

گاهی اوقات ممکن است از شنیدن این که سرگرمی

and laughter is still legal,

و خنده هنوز قانونی است خوشحال شوید،

so you can still have fun, you can still smile and laugh.

بنابراین هنوز هم می توانید سرگرم شوید، هنوز هم می توانید لبخند بزنید و بخندید.

So all of those things are allowed

بنابراین همه این موارد در

right here on my YouTube channel.

اینجا در کانال YouTube من مجاز است.

Here he is then back by popular demand from his parole board.

در اینجا او پس از درخواست عمومی از هیئت آزادی مشروط خود بازگشته است.

It is the man who well, all I can say is

این مردی است که خوب، تنها چیزی که می توانم بگویم این است که

he has a very big

او طرفداران بسیار زیادی دارد

fanbase and everyone now is waiting for him to appear.

و اکنون همه منتظر حضور او هستند.

And I suppose the big the big question would be what is your favourite flavour of chocolate? Mr.

و من فکر می کنم سوال بزرگ این است که طعم شکلات مورد علاقه شما چیست؟ آقای

Steve Well, all of that will be answered right now

استیو خب، همه اینها در حال حاضر پاسخ داده خواهد شد

because here is

زیرا اینجا

good afternoon to everybody.

بعد از ظهر برای همه بخیر است.

It's good afternoon from us because it is afternoon here.

بعدازظهر خوبی از ماست چون اینجا بعدازظهر است.

A welcome from me, from

خوش آمدگویی از طرف من، از طرف

for you lovely viewers across the globe.

شما بینندگان دوست داشتنی در سراسر جهان.

How do I look today? Mr.

امروز چگونه به نظر می رسم؟ آقای

Duncan's been adjusting the light.

دانکن در حال تنظیم نور است.

This is true.

درست است.

There are a lot of comments that I looked ill.

نظرات زیادی وجود دارد که من بیمار به نظر می رسیدم.

Yes, In fact, can I just say, Steve, there was a bit of a conspiracy going on.

بله، در واقع، می توانم فقط بگویم استیو، کمی توطئه در جریان بود.

People were saying that I was doing it on purpose to make you less.

مردم می گفتند من عمدا این کار را می کنم تا شما را کمتر کنم.

But but it wasn't true.

اما درست نبود مدت

It took me a long time to adjust.

زیادی طول کشید تا خودم را تنظیم کنم.

Mr. Steve's camera.

دوربین آقای استیو.

And even today, I think today Steve looks better than I do.

و حتی امروز، فکر می کنم امروز استیو بهتر از من به نظر می رسد.

I look I look all dark and in the shadows.

من نگاه می کنم تمام تاریک و در سایه به نظر می رسم.

And Mr.

و آقای

Steve is in is in the glorious light.

استیو در نور باشکوه است.

What do you think?

شما چی فکر میکنید؟

So what's the verdict?

پس حکم چیست؟

You look good. Good. I feel good, Mr. Duncan.

خوب به نظر میرسی. خوب من احساس خوبی دارم، آقای دانکن.

Although I may be reaching for the tissues every now and then. Why?

اگرچه ممکن است هرازگاهی دست به دستمال کاغذی بزنم . چرا؟

Because for some reason, my nose won't stop running today.

چون بنا به دلایلی امروز بینی من قطع نمی شود.

Think I'm coming down with something?

فکر می کنی من با چیزی پایین می آیم؟

No. You know. You know, when they say about.

نه. میدونی می دانید، زمانی که آنها در مورد.

I don't think I am, but I'm just saying that because, you know, when you feel a bit under the weather.

فکر نمی‌کنم اینطور باشم، اما فقط این را می‌گویم زیرا، می‌دانید، وقتی کمی احساس می‌کنید زیر آب و هوا هستید.

Yeah.

آره

A bit sniffly like all the time and it feels like you're coming down with something.

مثل همیشه کمی بو می‌کشد و به نظر می‌رسد که با چیزی پایین می‌آیید.

We say that when we think we might have a cold coming or

ما می گوییم وقتی فکر می کنیم ممکن است سرماخوردگی یا

or a flu type thing or a sore throat, that's how I feel today.

آنفولانزا یا گلودرد داشته باشیم، امروز این احساس را دارم.

Mr. Duncan I felt a bit thick in my head.

آقای دانکن من احساس کردم کمی در سرم غلیظ است.

A thick head, Thick head.

یک سر کلفت، سر کلفت.

It means you can't think properly a bit, sort of, you know, blocked.

این بدان معناست که شما نمی توانید کمی درست فکر کنید، به نوعی، می دانید، مسدود شده است.

So I don't know.

بنابراین من نمی دانم.

As I said, I might be reaching for the tissues. Okay.

همانطور که گفتم، ممکن است دستمال‌ها را دراز کنم. باشه.

Every now and then, just too.

هرازگاهی، همینطور.

As long as that's the only reason just to blow my nose.

تا زمانی که این تنها دلیل باد کردن دماغم باشد.

Anyway, Mr..

به هر حال آقای.

Mr.. Steve is here.

آقای استیو اینجاست.

He's joining us live in his comfortable corner.

او به ما ملحق می شود که در گوشه راحت خود زندگی می کنند. فکر می

I suppose I should show you the comfortable corner.

کنم باید گوشه راحت را به شما نشان دهم.

A lot of people like Mr.

بسیاری از مردم

Steve's comfortable corner.

گوشه راحت آقای استیو را دوست دارند.

Look at that. I went to so much trouble

به آن نگاه کنید. من

to create that corner for Mr.

برای ایجاد آن گوشه برای آقای

Steve.

استیو زحمت زیادی کشیدم.

So he looks all lovely and he feels relaxed as well.

بنابراین او کاملاً دوست داشتنی به نظر می رسد و همچنین احساس آرامش می کند.

So it's very nice to see you back here, Mr. Steve.

پس خیلی خوشحالم که شما را دوباره اینجا می بینم، آقای استیو.

Mr. Steve.

آقای استیو

Mr. Steve I'm almost too relaxed.

آقای استیو من تقریبا خیلی آرامم.

Mr. Duncan Although I've been taking extra doses of vitamin D, okay.

آقای دانکن اگرچه من دوزهای اضافی ویتامین D مصرف کرده ام، خوب.

And I've got a half sucked zinc tablets.

و من یک قرص نیم مکیده روی دارم.

yeah, thank goodness for that.

بله، خدا را شکر برای آن

Because

زیرا

it's supposed to help with, with flu and cold symptoms.

قرار است به علائم آنفولانزا و سرماخوردگی کمک کند.

I don't think it will develop into anything. But

فکر نمی کنم به چیزی تبدیل شود. اما

Steve, does does it help with hypochondria?

استیو، آیا به هیپوکندری کمک می کند؟

No. These are the things if you read about how to prevent

نه، اینها مواردی است که اگر در مورد روش های پیشگیری از

colds and flu, they always refer to three or four things, don't they?

سرماخوردگی و آنفولانزا بخوانید، آنها همیشه به سه یا چهار مورد اشاره می کنند، اینطور نیست؟

The first is, is vitamin C?

اولین مورد این است که آیا ویتامین C است؟

Yeah, which doesn't work because I've tried that lots of times.

بله، که کار نمی کند زیرا من بارها آن را امتحان کرده ام.

I've tried 100 milligrams, 1000 milligrams doesn't seem to make any difference whatsoever.

من 100 میلی گرم را امتحان کردم، 1000 میلی گرم به نظر هیچ تفاوتی ندارد.

So I don't think that works in any way.

بنابراین من فکر نمی کنم که به هیچ وجه کار کند.

It's been proved in scientific trials. It doesn't work.

در آزمایشات علمی ثابت شده است. این کار نمی کند.

The other one is zinc tablets.

دیگری قرص روی است.

Now, I don't think these really work anyway, but I take them because it makes me feel better.

حالا به هر حال فکر نمی‌کنم اینها واقعاً کار کنند، اما آنها را می‌گیرم چون حالم را بهتر می‌کند.

Yeah, but vitamin D I think really does, because since I've been taking it

بله، اما ویتامین D فکر می‌کنم واقعاً دارد، زیرا از زمانی که آن را مصرف کرده‌ام،

then I've had much reduced severity.

شدت آن بسیار کاهش یافته است.

In fact, I haven't had a single cold or flu this entire winter.

در واقع، من در تمام این زمستان حتی یک بار سرماخوردگی یا آنفولانزا نداشتم.

Well, it sounds like very unusual for me, Steve.

خوب، برای من بسیار غیرعادی به نظر می رسد، استیو.

You've just proved it doesn't work.

شما فقط ثابت کردید که کار نمی کند.

What I mean doesn't work, though, because you said you've got a cold coming.

هر چند منظورم کار نمی کند، چون گفتی سرما خورده ای.

Well, yes, but normally I've had three or four by now.

خوب، بله، اما به طور معمول تا به حال سه یا چهار بار داشته ام.

Every summer. Every winter. Mr. Domingo, that. Okay.

هر تابستان. هر زمستان. آقای دومینگو، این. باشه.

So I think that is helping and there is evidence for that.

بنابراین من فکر می کنم که کمک می کند و شواهدی برای آن وجود دارد.

The other one is Echinacea, but that doesn't seem to work either.

دیگری اکیناسه است، اما به نظر می رسد که این نیز موثر نیست.

So I'm sticking to vitamin D, I'm still taking this.

بنابراین من به ویتامین D چسبیده ام، هنوز هم این را مصرف می کنم.

okay. So let's see what happens. And Steve. Right.

باشه. پس بیایید ببینیم چه می شود. و استیو درست.

Chocolate. Mr. Duncan.

شکلات. آقای دانکن

stop.

Stop banging Chocolate does not help with your throat.

متوقف کردن.

کوبیدن شکلات به گلوی شما کمکی نمی کند.

No, it doesn't.

نه، اینطور نیست.

It's one of the worst things you can eat is chocolate.

این یکی از بدترین چیزهایی است که می توانید بخورید شکلات است.

So I was talking earlier about favourite flavours,

بنابراین من قبلاً در مورد طعم‌های مورد علاقه صحبت می‌کردم،

and at the moment I'm going through a mint chocolate

و در حال حاضر

phase with my taste in chocolate,

با ذائقه‌ای که در شکلات دارم، فاز شکلات نعنایی را سپری می‌کنم،

but I would say that C I think you like nutty things, don't you?

اما می‌توانم بگویم که C من فکر می‌کنم شما چیزهای مغزدار را دوست دارید، اینطور نیست؟

Yes, I like pralines.

بله من پرالین دوست دارم.

I like chocolate with nuts, hazelnuts.

من شکلات با آجیل، فندق را دوست دارم.

I like Cadbury's Fruit and Nut.

من میوه و آجیل Cadbury را دوست دارم.

and yes, fruit and nut,

و بله، میوه و آجیل،

which is got sort of raisins and sort of chopped hazelnuts in it, which I like.

که یک نوع کشمش و یک نوع فندق خرد شده در آن است، که من دوست دارم.

I like that combination with chocolate.

من این ترکیب را با شکلات دوست دارم.

I like peanuts covered in chocolate,

من دوست دارم بادام زمینی پوشیده شده با شکلات،

I like broccoli covered in chocolate, carrots covered in chocolate.

کلم بروکلی پوشیده شده در شکلات، هویج پوشیده شده در شکلات را دوست دارم.

Anything covered in chocolate.

هر چیزی که با شکلات پوشیده شده باشد.

Yeah, that's it basically.

بله، اساساً همین است.

But yeah, nuts and they seem to go together.

اما بله، آجیل و آنها به نظر می رسد با هم.

I don't know why they do, but anything with nuts in it, it's a winner

نمی دونم چرا این کارو می کنن، اما هر چیزی که آجیل توش باشه،

with me in terms of taste with chocolate

از نظر طعم با شکلات

and dark chocolate or biscuit

و شکلات تلخ یا بیسکویت

or biscuit biscuit chocolate and nuts together.

یا بیسکویت شکلات بیسکویتی و آجیل با هم برنده است.

So I used to like what we called marathon bars, but we now go snicker bars

بنابراین من قبلاً آنچه را که میله‌های ماراتن می‌گفتیم دوست داشتم، اما اکنون به میله‌های شیک‌تر می‌رویم

because

it's peanuts chocolate and there's no biscuit in it.

زیرا

شکلات بادام زمینی است و بیسکویتی در آن نیست.

If there was biscuit in it, that would be even better.

اگر داخل آن بیسکویت بود که بهتر بود.

Anyway.

Steve I've we've got questions coming through about the English language because that is what we do.

به هر حال.

استیو من سوالاتی در مورد زبان انگلیسی داریم زیرا این کاری است که ما انجام می دهیم.

We've got quite a lot about the chocolate.

ما چیزهای زیادی در مورد شکلات داریم.

Just a sec Steve, I've got a question coming through about the English language.

فقط یک ثانیه استیو، من یک سوال در مورد زبان انگلیسی دارم.

The English are how do you pronounce ion

انگلیسی‌ها این هستند که چگونه می‌توان یون را به عنوان

now a type of metal or of course a thing you can do

یک نوع فلز یا البته کاری که

when you are getting rid of the creases from your clothes.

وقتی از شر چروک‌های لباس‌هایتان خلاص می‌شوید انجام دهید تلفظ کنید.

Some people pronounce iron

برخی از مردم آهن را

as Irene and it is true.

به عنوان Irene تلفظ می کنند و این درست است.

So you might hear in American English,

بنابراین ممکن است به انگلیسی آمریکایی بشنوید،

you might hear some people say iron instead of iron.

ممکن است بشنوید که برخی افراد به جای آهن می گویند آهن.

The type of metal.

نوع فلز.

But generally speaking, most people will say

اما به طور کلی، اکثر مردم

iron, eye and iron like this.

آهن، چشم و آهن را اینگونه خواهند گفت.

The R doesn't exist.

R وجود ندارد.

It's a silent R. Yes.

این یک R خاموش است. بله.

So for some people it is a silent letter, and others they actually pronounce it.

بنابراین برای برخی افراد این یک حرف بی صدا است و برخی دیگر آن را در واقع تلفظ می کنند.

But to be honest with you, you might find that many people favour

اما برای اینکه با شما صادق باشم، ممکن است متوجه شوید که بسیاری از افراد از

the silent R iron.

آهن R بی صدا حمایت می کنند.

I've never heard anyone in my entire life pronounce iron.

من هرگز در تمام عمرم نشنیدم کسی آهن را تلفظ کند.

Is I wrong?

آیا من اشتباه می کنم؟

If you did, people would look at you in a very strange way.

اگر این کار را می کردید، مردم به طرز بسیار عجیبی به شما نگاه می کردند.

In the UK.

در بریتانیا.

Yes, maybe.

بله شاید.

Maybe Scotland.

شاید اسکاتلند

It is.

It is common also in the US.

این است.

در ایالات متحده نیز رایج است.

So you will hear people use iron.

بنابراین می شنوید که مردم از آهن استفاده می کنند.

But there's something wrong with that.

اما یک چیزی در آن وجود دارد.

Yes. Well, there isn't anything wrong. I'm joking.

آره. خب هیچ اشکالی نداره من شوخی میکنم.

Okay, that's good.

باشه. اون خوبه.

I on. Yes.

من در آره.

Don't pronounce the R silent R Yes.

R ساکت R بله را تلفظ نکنید.

Even though some people do.

حتی اگر برخی از مردم این کار را انجام دهند.

Beatrice, we are crossing a very hot heatwave here.

بئاتریس، ما در حال عبور از یک موج گرمای بسیار گرم اینجا هستیم.

In spite of that, my brother and sister have a strong cold.

با این حال برادر و خواهرم سرماخوردگی شدید دارند.

Well, you might be surprised to find out how many people become ill with fever

خوب، شاید تعجب کنید که بفهمید چند نفر

during hot weather, because, of course, a lot of bugs and viruses

در هوای گرم به تب مبتلا می شوند، زیرا، البته، بسیاری از حشرات و ویروس ها

like to like to generate and multiply when when it is warm.

دوست دارند وقتی هوا گرم است تولید و تکثیر شوند .

So we often think of cold weather

بنابراین ما اغلب تصور می کنیم که هوای سرد

as being the time when a lot of people get ill with fever,

زمانی است که بسیاری از افراد به تب مبتلا می شوند،

but also during the summer you can get summer colds as well.

اما در طول تابستان نیز ممکن است به سرماخوردگی تابستانی مبتلا شوید.

And and sometimes they can be really horrible as well.

و گاهی اوقات آنها می توانند واقعاً وحشتناک نیز باشند.

They can take a long time, too, to shake off.

همچنین ممکن است مدت زیادی طول بکشد تا از بین بروند.

Mr. Steve, Today

آقای استیو، امروز

we are looking at a very interesting subject and there is the thumbnail.

ما به یک موضوع بسیار جالب نگاه می کنیم و تصویر کوچک آن وجود دارد.

I do like that.

من آن را دوست دارم.

So you can see I am the sweet, innocent Mr.

بنابراین می توانید ببینید که من آقای دانکن شیرین و بی گناه هستم

Duncan.

.

You could see my my angel wings.

می توانستی بال های فرشته ام را ببینی.

And on the right

و در سمت راست

the naughty sprite is Mr.

جن شیطان، آقای

Steve, because I think sometimes Mr.

استیو است، زیرا من فکر می کنم گاهی اوقات آقای

Steve can be a little bit of a devil.

استیو می تواند کمی شیطان باشد.

It's true.

درسته.

So that's what we're talking about a little bit later on.

پس این همان چیزی است که کمی بعد در مورد آن صحبت می کنیم.

Naughty or nice, Good and bad.

شیطون یا خوب، خوب و بد.

We all see fooled by those angel wings on Mr.

همه ما فریب آن بال های فرشته را روی آقای

Duncan.

دانکن می بینیم. آیا آن است

is that it?

؟

Yes. Sorry.

آره. متاسف.

It's difficult when you're over there to know when I can interject.

زمانی که شما آنجا هستید، دانستن اینکه چه زمانی می توانم مداخله کنم، دشوار است.

no, that wasn't what I meant.

نه منظورم این نبود

I didn't mean that. I know.

منظورم این نبود میدانم.

I meant I thought you were going to start.

منظورم این بود که فکر میکردم میخوای شروع کنی

Start assassinating my good character.

شروع به ترور شخصیت خوب من کنید.

No, not at all.

نه اصلا.

No, that's a good word for you. Interject.

نه، این کلمه خوبی برای شماست. داخل کردن.

Interject for teaching English.

Interject برای آموزش زبان انگلیسی.

I just used the word there.

من فقط در آنجا از کلمه استفاده کردم.

I should explain it, shouldn't I, Mr. Duncan?

من باید آن را توضیح دهم، نه، آقای دانکن؟

You should say if someone's talking

شما باید بگویید اگر کسی صحبت می کند

or a group of people talking and you want to say something

یا گروهی از مردم صحبت می کنند و شما می خواهید چیزی بگویید

and you sort of interrupt and say something,

و شما یک جورهایی حرف را قطع می کنید و چیزی می گویید،

then that means you are interjecting.

این بدان معناست که شما دارید مداخله می کنید.

You are. Is that right, Mr. Duncan? Yes.

شما هستید. درست است آقای دانکن؟ آره.

So to to butt in or interrupt.

بنابراین به لب به لب در یا قطع.

So whilst I'm talking, Mr.

بنابراین در حالی که من صحبت می کنم،

Steve might suddenly interrupt.

ممکن است آقای استیو ناگهان حرفش را قطع کند.

He interjects.

او دخالت می کند.

He starts to speak whilst

او شروع به صحبت می کند در حالی که

I am still speaking because he wants to make his point.

من هنوز دارم صحبت می کنم زیرا می خواهد نظر خود را بیان کند.

And so it can happen quite often in debates.

و بنابراین می تواند اغلب در بحث ها اتفاق بیفتد.

People will interject, they will interrupt each other whilst

مردم مداخله می کنند، در حین صحبت یکدیگر را قطع می کنند،

they are talking so it can happen quite often.

بنابراین ممکن است اغلب اتفاق بیفتد.

You also have a little game coming up.

شما همچنین یک بازی کوچک در راه است.

Mr. Steve Okay, to keep on format,

آقای استیو اوکی، برای حفظ فرمت،

we've got a game coming up.

یک بازی در راه است.

Is it good or is it bad?

خوب است یا بد؟

I'm going to name some things later on and we have to decide

بعداً چند چیز را نام می برم و باید تصمیم بگیریم که

whether that thing is good or bad.

آن چیز خوب است یا بد.

So we don't mean is the game good or bad?

پس منظور ما این نیست که بازی خوب است یا بد؟

No. We're assuming the game is going to be good.

نه. ما فرض می کنیم که بازی خوب خواهد بود.

It better be.

بهتر باشد.

It better be.

As you said, we're going to play a game.

بهتر باشد.

همانطور که شما گفتید، ما یک بازی انجام می دهیم.

Is it good or bad? Yeah, but you didn't mean the game.

این خوب است یا بد؟ آره، اما منظورت بازی نبود.

You meant the game is called.

منظورت این بود که بازی اسمش هست

Is it good or is it bad?

خوب است یا بد؟

Just to explain.

فقط برای توضیح

Yes. That's not saying we're going to play a bad game.

آره. این بدان معنا نیست که ما بازی بدی را ارائه خواهیم کرد.

When we talk about good or bad, we often talk about our own opinions

وقتی در مورد خوب یا بد صحبت می کنیم، اغلب در مورد نظرات خود

as to whether something is good or bad.

در مورد خوب یا بد بودن چیزی صحبت می کنیم.

And I think that does happen.

و من فکر می کنم که این اتفاق می افتد.

So we often talk about our moral compass.

بنابراین ما اغلب در مورد قطب نمای اخلاقی خود صحبت می کنیم.

It is an interesting phrase that we use in English,

این عبارت جالبی است که ما در انگلیسی از آن استفاده می کنیم،

a person's moral compass. Yes.

قطب نمای اخلاقی یک فرد. آره.

So it is the way we guide ourselves through this veil of tears.

بنابراین این راهی است که ما خود را از طریق این پرده اشک هدایت می کنیم.

So quite often we will have our own opinions

بنابراین اغلب ما نظرات خود را

about certain things, maybe certain types of behaviour,

در مورد چیزهای خاص، شاید انواع خاصی از رفتار،

maybe a certain type of action,

شاید نوع خاصی از عمل، خواهیم داشت

and we might ourselves decide

و ممکن است خودمان تصمیم بگیریم که

whether we believe that thing is good or bad.

آیا آن چیز را خوب یا بد می‌دانیم. به

Generally speaking, I think it is fair to say, Mr.

طور کلی، من فکر می کنم منصفانه است که بگوییم آقای

Steve, that generally we all have a very similar moral compass.

استیو، که عموماً همه ما قطب نمای اخلاقی بسیار مشابهی داریم.

Most of us will agree on what is good

بسیاری از ما در مورد چیزهای خوب

and what is bad things that we see around

و بدی که در اطراف

us, obvious things

خود می بینیم، چیزهای واضحی

that are definitely bad things to do

که قطعاً کارهای بدی هستند

and of course obvious things that are good to do.

و البته کارهای بدیهی که انجام دادن آنها خوب است، توافق خواهیم داشت.

So we often talk about our moral compass

بنابراین،

when we are talking about the way in which people see

وقتی در مورد شیوه‌ای صحبت می‌کنیم که مردم از طریق آن چه چیزی

what is right and what is wrong.

را درست و چه چیزی را نادرست می‌بینند، اغلب درباره قطب‌نمای اخلاقی خود صحبت می‌کنیم.

And you might say that it's a bit like finding your way, isn't it?

و ممکن است بگویید که کمی شبیه یافتن راه است، اینطور نیست؟

Steve, on map, you might have to decide which is the right direction to go in.

استیو، روی نقشه، ممکن است مجبور شوید تصمیم بگیرید که کدام مسیر درست است.

And the same thing can also apply to your actions.

و همین موضوع می تواند در مورد اعمال شما نیز صدق کند.

You have to decide whether you are going to do the good thing or the bad thing.

شما باید تصمیم بگیرید که آیا کار خوب را انجام می دهید یا بد.

You have to decide what your moral compass is,

شما باید تصمیم بگیرید که قطب نما اخلاقی شما چیست

and sometimes it's difficult.

و گاهی اوقات دشوار است.

It's obvious with certain things, but with other things, you know,

در مورد بعضی چیزها واضح است، اما در مورد چیزهای دیگر، می دانید،

killing, murdering is obviously bad,

کشتن، قتل بدیهی است،

but some things are much more subtle than that.

اما بعضی چیزها بسیار ظریف تر از این هستند.

Subtle And in everyday life,

ظریف و در زندگی روزمره،

sometimes I don't know is a little example.

گاهی اوقات نمی دانم مثال کوچکی است.

If you're working for a company, you know,

اگر برای یک شرکت کار می کنید، می دانید،

do you is it morally right for you to,

آیا از نظر اخلاقی برای شما درست است که برای استفاده خودتان خودکار از

you know, take pens out of the the stationery cupboard

کمد لوازم التحریر بیرون بیاورید

for your own use and take them home or paper

و آنها را به خانه ببرید یا

things like that where would your moral compass be on that sort of thing?

چیزهایی از این قبیل کاغذ کنید. قطب نما در این نوع چیزها باشد؟

You know, there's there's lots of little subtleties. Yes.

می دانید، ظرافت های کوچک زیادی وجود دارد. آره.

That could be applied that some people might say, well it's you know,

این را می توان به کار برد که ممکن است برخی افراد بگویند، خوب می دانید،

if you work for a company, if it's there, use it.

اگر برای شرکتی کار می کنید، اگر در آنجا هست، از آن استفاده کنید.

It's all part of the perks of the job.

همه اینها بخشی از مزایای کار است.

But other people might say no, that's dishonest.

اما افراد دیگر ممکن است بگویند نه، این غیر صادقانه است. داره

It's stealing.

دزدی میکنه

But, you know, I mean, the stealing and then there's different grades of it.

اما، می دانید، منظورم از دزدی و سپس درجات مختلف آن است.

Isn't that It's not it's it's subtle.

آیا این نیست که ظریف است.

It's not always clear cut. So. That's right.

همیشه واضح نیست. بنابراین. درست است.

Breaking into somebody's house. Okay.

نفوذ به خانه کسی باشه.

We don't want to give too many examples because literally, literally,

ما نمی‌خواهیم مثال‌های زیادی بزنیم، زیرا به معنای واقعی کلمه، به معنای واقعی کلمه،

what we're going to be talking about in a little while when we play all game, we are looking at things later

چیزی که قرار است در مدت کوتاهی در مورد آن صحبت کنیم، وقتی همه بازی‌ها را انجام می‌دهیم، بعداً به چیزهایی نگاه می‌کنیم

that may or may not be good or bad,

که ممکن است خوب یا بد باشند یا نباشند.

but some people might have the opposite opinion.

اما برخی افراد ممکن است نظر مخالف داشته باشند.

When we go down this road, you don't know what you are going to find

وقتی به این جاده می رویم، نمی دانی که قرار است چه چیزی پیدا کنی

and that's what we are going to look at in a few moments of time.

و این چیزی است که در چند لحظه بعد به آن نگاه خواهیم کرد.

By the way, Rhubarb asks, Hello, Rhubarb.

اتفاقا ریواس می پرسد سلام ریواس. آیا

Does the word squirrel have one or two syllables?

کلمه سنجاب یک یا دو هجا دارد؟

that's an interesting one.

این یک مورد جالب است

It's squid.

این ماهی مرکب است.

Squid Square. We real.

میدان ماهی مرکب. ما واقعی هستیم

So I would say that if you are going to break

بنابراین می‌توانم بگویم که اگر می‌خواهید

the sound of that word down, you might say that

صدای آن کلمه را کاهش دهید، می‌توانید بگویید که

it has three syllables

سه هجا دارد

because the s sound could be defined

زیرا صدای s را می‌توان به

as a separate sound quick rule.

عنوان یک قانون سریع صدا جداگانه تعریف کرد.

So it could be three.

بنابراین می تواند سه باشد.

But I would say if we are going to just

اما من می‌توانم بگویم که اگر بخواهیم

divide the word itself squid row.

خود کلمه ردیف ماهی مرکب را تقسیم کنیم.

So I would say that it was two syllables, but

بنابراین من می‌توانم بگویم که دو هجا بود،

but if you want to be really fussy and pedantic,

اما اگر می‌خواهید واقعاً شلوغ و متحجر باشید،

it could be three squid Real

می‌تواند حلقه‌ی سریع سه ماهی مرکب باشد

quick reel.

.

So it depends really.

پس واقعا بستگی داره

It is strange how certain sounds of letters can be divided

عجیب است که چگونه صداهای خاصی از حروف را می توان

from other sounds within a word and it produces an extra syllable.

از صداهای دیگر در یک کلمه تقسیم کرد و یک هجای اضافی تولید کرد.

But I would say squirrel, which by the way, has more than one meaning.

اما من می گویم سنجاب که اتفاقاً بیش از یک معنی دارد.

Did you know that the word squirrel can also be a verb as well

آیا می‌دانستید که کلمه سنجاب همچنین می‌تواند یک فعل

to hide something away, to keep

برای پنهان کردن چیزی باشد تا

something safe for a later date?

چیزی را برای تاریخ بعدی ایمن نگه دارد؟

Just like a squirrel when it gathers its food in winter.

درست مثل سنجاب که در زمستان غذای خود را جمع می کند.

So if you squirrel something, it means you are putting it away.

بنابراین اگر چیزی را سنجاب کنید، به این معنی است که آن را کنار می گذارید.

You are hiding it away in a safe place

شما آن را در یک مکان امن

like money, for example.

مانند پول پنهان می کنید.

Yes, you might. Squirrel. Squirrel.

بله، شما ممکن است. سنجاب. سنجاب.

It's a difficult way to run a squirrel

این یک راه دشوار است که یک سنجاب را

squirrel away your savings under the bed

پس انداز خود را زیر تخت

or into some kind of savings

یا به نوعی پس انداز کنید،

but generally hidden so nobody else can find it.

اما به طور کلی پنهان است تا هیچ کس دیگری نتواند آن را پیدا کند.

Only you know where it is. Yes. Mr. Jenkins.

فقط خودت میدونی کجاست آره. آقای جنکینز او

Been known to squirrel away chocolate,

برای دور ریختن شکلات با سنجاب شناخته شده است،

so he hides it.

بنابراین او آن را پنهان می کند.

And I have found evidence, Mr.

و من شواهدی پیدا کرده ام، آقای

Duncan sometimes.

دانکن گاهی اوقات.

Look, there we go. Look, there is evidence.

ببین، ما داریم می رویم. ببین شواهدی هست

So here is.

بنابراین اینجاست. در

Here is a little bag of Easter eggs.

اینجا یک کیسه کوچک تخم مرغ عید پاک است.

Can you believe it?

می تونی باور کنی؟

By the way, we're already talking about Easter.

به هر حال، ما قبلاً در مورد عید پاک صحبت می کنیم.

I've only just recovered from Christmas

من تازه از کریسمس بهبود یافته ام

and already everyone's talking about Easter.

و در حال حاضر همه در مورد عید پاک صحبت می کنند.

So these are in the shop yesterday.

بنابراین اینها دیروز در مغازه هستند.

Orange chocolate eggs, especially for Easter time.

تخم مرغ های شکلاتی نارنجی مخصوصاً برای عید پاک.

But you are right, Steve. I do. It's I do.

اما حق با شماست استیو. انجام میدهم. من انجام می دهم.

I will hold my hand up now and admit

حالا دستم را بالا می گیرم و اعتراف می کنم

that sometimes I do hide chocolate from Mr.

که گاهی اوقات شکلات را از آقای

Steve so I can eat it by myself.

استیو پنهان می کنم تا بتوانم آن را خودم بخورم.

There's like a little squirrel.

شبیه یک سنجاب کوچک است.

So you're right.

Yes. Rhubarb says some Americans pronounce it in one syllable.

پس حق با شماست.

آره. ریواس می گوید برخی از آمریکایی ها آن را در یک هجا تلفظ می کنند.

Yes, I expect it depends on the pronunciation skirt.

بله، من انتظار دارم که بستگی به دامن تلفظ دارد.

They might go squirrel.

آنها ممکن است بروند سنجاب.

Mightn't they?

ممکن است آنها نه؟

Might be more slurred in American speech.

ممکن است در سخنرانی آمریکایی مبهم تر باشد.

Again, this is more about accents.

باز هم، این بیشتر در مورد لهجه است.

Yes. Than the actual pronunciation.

آره. از تلفظ واقعی.

Because you might find the same thing here in the UK.

زیرا ممکن است همین مورد را اینجا در بریتانیا پیدا کنید.

So certain English words in the UK will also be pronounced differently.

بنابراین برخی از کلمات انگلیسی در بریتانیا نیز متفاوت تلفظ می شوند.

So it's very it's very risky when we divide

بنابراین زمانی که

British English and American English because quite often

انگلیسی بریتانیایی و انگلیسی آمریکایی را تقسیم می کنیم بسیار خطرناک است زیرا اغلب اوقات

it is not about the difference location.

این موضوع به تفاوت مکان مربوط نمی شود.

It is more precisely connected

دقیقاً

to the accent that is used at the time.

به لهجه ای که در آن زمان استفاده می شود متصل است.

So I think I always think that this is a very interesting part

بنابراین فکر می‌کنم همیشه فکر می‌کنم که این بخش بسیار جالبی

of English and it's also one that's quite controversial as well.

از زبان انگلیسی است و همچنین یکی از مواردی است که کاملاً بحث برانگیز است.

A lot of people do start arguing and fighting over which one is better

بسیاری از مردم شروع به بحث و دعوا می کنند که کدام یک بهتر است

or whether or not there is there is more than one English, as I always say.

یا بیشتر از یک انگلیسی وجود دارد یا نه، همانطور که همیشه می گویم.

Don't forget there is only one English language, only one.

فراموش نکنید که فقط یک زبان انگلیسی وجود دارد، فقط یک زبان.

But the pronunciation and spelling

اما تلفظ و املا

can be different in both British English and American English.

می تواند در هر دو انگلیسی بریتانیایی و انگلیسی آمریکایی متفاوت باشد.

But there is only one route, which is the English language.

اما تنها یک مسیر وجود دارد که آن هم زبان انگلیسی است.

Only one.

فقط یکی.

I think most people would say it's got at least two syllables.

من فکر می کنم بیشتر مردم می گویند حداقل دو هجا دارد.

Yes, no matter what language or you know,

بله، فرقی نمی‌کند چه زبانی را بلد باشید،

you couldn't pronounce squirrel in one.

نمی‌توانید سنجاب را به یکی تلفظ کنید.

There's no such thing as one syllable squirrel.

چیزی به نام سنجاب یک هجا وجود ندارد.

Yeah. You know, it's two.

آره میدونی دو تا هست

It would be two, but it might sound like one because as Mr.

این دو می‌شود، اما ممکن است یکی به نظر برسد، زیرا همانطور که آقای

Duncan says, because of the accent and the particular way it's pronounced.

دانکن می‌گوید، به دلیل لهجه و طرز خاص تلفظ آن.

And an interesting thing is that there are very few one

و یک چیز جالب این است که تعداد کلمات تک هجایی بسیار کم است

syllable words.

.

yeah, Very few.

آره خیلی کم

So when you think about it, there are actually very few

بنابراین وقتی به آن فکر می کنید، در واقع تعداد کمی از

one syllable words.

کلمات یک هجا وجود دارد.

Mr. Duncan, you may have just blown my mind that

آقای دانکن، شما ممکن است ذهن من را منفجر کرده باشید

I've.

I blown your mind, babe. Did I blow it?

.

حواستو به هم زدم عزیزم من آن را منفجر کردم؟

Did I blow it? I hope so.

من آن را منفجر کردم؟ امیدوارم.

So we are talking about good and bad today. Mr.

بنابراین ما امروز در مورد خوب و بد صحبت می کنیم. آقای

Steve, would you say that you are a good person or a bad person?

استیو، آیا شما می گویید شما آدم خوبی هستید یا بد؟

Not you, Steve. I'm not.

نه تو، استیو من نیستم.

I'm not talking to you there, just in case you're wondering.

من آنجا با شما صحبت نمی کنم، فقط اگر تعجب کنید.

But would you say you are a good person?

اما آیا می گویید آدم خوبی هستید؟ به

I think it's very hard.

نظرم خیلی سخته

I think it is very hard to say

من فکر می کنم خیلی سخت است که بگوییم

whether or not you as an individual.

شما به عنوان یک فرد یا نه.

So if you if you look at yourself as a person.

بنابراین اگر شما به عنوان یک شخص به خود نگاه کنید.

Mr. Steve, I think it's very hard to judge

آقای استیو، من فکر می کنم قضاوت در مورد

whether you are good or bad, because if you if you think back over your life,

خوب یا بد بودن شما بسیار سخت است، زیرا اگر به زندگی خود فکر کنید،

I'm pretty sure you can think of things that you've done

مطمئن هستم که می توانید به کارهایی که انجام داده اید فکر کنید

that have been good and maybe things that you've done that have been bad,

که خوب بوده اند و شاید کارهایی که انجام داده اید بد بوده است،

maybe go on.

شاید ادامه دهید.

Mr. Duncan.

آقای دانکن

Carol may may be, you know, if you're in prison,

کارول ممکن است، می دانید، اگر در زندان هستید،

then that's probably a fairly good indication that you're bad.

احتمالاً نشانه نسبتا خوبی است که شما بد هستید.

But of course, you can be bad and not go to prison because you've got away with the crime.

اما مطمئناً شما می توانید بد باشید و به زندان نروید زیرا از جنایت فرار کرده اید.

But yes, we all do.

اما بله، همه ما این کار را می کنیم.

We all do

همه ما

bad things.

کارهای بد می کنیم.

But it depends what you mean by bad, doesn't it?

اما بستگی دارد که منظور شما از بد چیست، اینطور نیست؟

Which will come on to.

که در ادامه خواهد آمد.

Yes. Well, this is it.

آره. خوب، این است.

This is this is the whole moral compass.

این کل قطب نمای اخلاقی است.

There are degrees of badness and degrees of goodness.

درجاتی از بدی و درجاتی از خوبی وجود دارد.

And you might do bad.

و ممکن است کار بدی انجام دهید.

You might do a lot of bad things, but there might not necessarily be breaking laws.

ممکن است کارهای بد زیادی انجام دهید، اما ممکن است لزوماً قانون شکنی وجود نداشته باشد.

Anyway, again, we're going to step all over what we're talking about in a few moments.

به هر حال، باز هم تا چند لحظه دیگر، همه چیز را که در مورد آن صحبت می کنیم، گام برداریم.

So we're going to have a break for a couple of minutes and then we will be back.

بنابراین ما چند دقیقه استراحت خواهیم داشت و سپس برمی گردیم.

Don't worry, we will be back.

نگران نباش ما برمیگردیم

Don't go away.

دور نشو

Don't click away.

دور کلیک نکنید.

Don't start watching something else.

شروع به تماشای چیز دیگری نکنید.

Don't go to your tiktoks.

به tiktoks خود نروید.

Don't go to your Instagram.

به اینستاگرام خود نروید.

Stay right on YouTube on this channel.

در این کانال در یوتیوب بمانید.

Please do not go anywhere.

لطفا جایی نروید.

you will.

شما خواهد شد.

Actually, can I just say, Steve, I think I've got the camera perfect there.

در واقع، می توانم فقط بگویم، استیو، فکر می کنم دوربین آن عالی است.

Do you think? Yes.

آیا شما فکر می کنید؟ آره.

I was just doing this for Pedro.

من فقط برای پدرو این کار را می کردم.

Joe says he likes to see my fingers get

جو می گوید دوست دارد ببیند انگشتانم آن را می گیرند

it? So this is just for Pedro.

؟ پس این فقط برای پدرو است.

These are my fingers by.

اینها انگشتان من هستند.

No, hang on, hang on.

نه صبر کن صبر کن

That's for Pedro.

این برای پدرو است.

Mr. Duncan,

آقای دانکن،

Let me put it back on. I.

بگذارید دوباره آن را بپوشم.

I was wondering, you know, you know, when we first exchanged

من تعجب می کردم، می دانید، می دانید، وقتی برای اولین بار

these rings, I was wondering how long it would be before

این حلقه ها را رد و بدل کردیم، فکر می کردم چقدر طول می کشد تا

we started throwing them at each other, because it is a bit a bit like a cliche.

شروع به پرتاب آنها به سمت یکدیگر کنیم، زیرا کمی شبیه یک کلیشه است.

You often see it in movies when opposed, when a couple start arguing,

اغلب در فیلم‌ها وقتی مخالفت می‌کنند، می‌بینید، وقتی زن و شوهر شروع به مشاجره می‌کنند،

maybe person will take their ring off and they will throw it at the other person.

ممکن است یک نفر انگشتر خود را در بیاورد و آن را به طرف طرف مقابل پرتاب کند.

But you'll be pleased to hear we haven't done that yet.

اما از شنیدن اینکه ما هنوز این کار را نکرده‌ایم خوشحال خواهید شد.

We've come very close to it.

ما خیلی به آن نزدیک شده ایم.

but we haven't done it yet.

اما ما هنوز آن را انجام نداده ایم.

Figure, not fingers.

شکل، نه انگشتان.

Figure. okay.

شکل. باشه.

I thought that was strange. The overlap though.

فکر کردم عجیب بود هر چند همپوشانی.

That was a bit strange.

این کمی عجیب بود.

But there are people who are a little light finger from.

اما افرادی هستند که انگشت کمی سبک از آنها هستند.

I've read it too quickly, but there are people, Steve, who are excited

من خیلی سریع آن را خوانده ام، اما افرادی هستند، استیو، که با انگشتانشان هیجان زده می شوند

by fingers.

.

They like to look at photographs and feet.

آنها دوست دارند به عکس ها و پاها نگاه کنند. آیا می

Did you know that?

دانستید که؟

Isn't that weird? Yeah.

این عجیب نیست؟ آره

The internet is a very strange place.

اینترنت مکان بسیار عجیبی است.

There are apparently people who are very excited when they look at other people's feet.

ظاهراً افرادی هستند که وقتی به پای دیگران نگاه می کنند بسیار هیجان زده می شوند.

There are some people who make a lot of money just from showing their feet.

برخی از افراد هستند که فقط از نشان دادن پاهای خود پول زیادی به دست می آورند.

Figure figure is what Pedro meant.

منظور پدرو شکل شکل است. پس

So apologies for that.

از این بابت پوزش می طلبم

Yes, But yes, some people do like it.

بله، اما بله، برخی از مردم آن را دوست دارند.

You can make you can make a living, can't you, for your hands? Yes.

شما می توانید برای دستان خود امرار معاش کنید، نه؟ آره.

If you've got attractive hands, you can be like a hand model.

اگر دست های جذابی دارید، می توانید مانند یک مدل دست باشید.

Yeah.

آره

And your hand is used in photographs of products

و از دست شما در عکس محصولاتی

like rings, bracelets, things like that.

مانند انگشتر، دستبند و چیزهایی از این قبیل استفاده می شود.

If you've got a particularly nice looking hands, which I don't think I have,

اگر دست‌های زیبایی دارید که فکر نمی‌کنم آن‌ها را داشته باشم،

because my hands are a bit sort of stubby, not stubby, they're a bit sort of bulky.

زیرا دست‌های من کمی سفت هستند، نه کلفت، آن‌ها کمی حجیم هستند.

I would say it's supposed to be

من می گویم قرار است

an indication of something, but when you look at your fingers on a man.

نشان دهنده چیزی باشد، اما وقتی به انگشتان خود به یک مرد نگاه می کنید.

But anyway,

اما به هر حال،

but anyway, I'm being bad, Mr.

اما به هر حال، من بد هستم، آقای

Duncan. Well, yeah,

دانکن. خوب، بله،

if you say so. Yes. So yes, yes.

اگر شما اینطور بگویید. آره. پس بله، بله.

It is interesting.

جالبه.

Some people do become very excited by certain parts of the body.

برخی از افراد از قسمت های خاصی از بدن بسیار هیجان زده می شوند.

It is now coming up to 3:00.

اکنون ساعت 3:00 است.

We are going to have a quick break.

قرار است یک استراحت سریع داشته باشیم.

And I thought something we haven't done for a long time

و من فکر کردم کاری که ما برای مدت طولانی انجام نداده‌ایم

and the fact that Pedro is here, I thought today

و اینکه پدرو اینجاست، فکر کردم امروز

it would be a great opportunity to take a look

فرصت خوبی است تا نگاهی

at those lovely fluttering flags of the world.

به آن پرچم‌های در اهتزاز جهان بیاندازم.

And then after that, we are back live with more of this.

و پس از آن، ما به صورت زنده با موارد بیشتری از این بازمی گردیم.

I don't know where Mr Steve has gone.

من نمی دانم آقای استیو کجا رفته است.

Where have you got Steve?

استیو را از کجا آوردی؟

Well, why did you go away for

خوب، چرا رفتی که به

literally standing here waiting for Steve to come back.

معنای واقعی کلمه اینجا ایستادی و منتظر برگشتن استیو بودی.

There he is.

او آنجاست.

Your journey there was not.

سفر شما به آنجا نبود.

No, the flag was fluttering and I was waiting patiently for Steve to return.

نه، پرچم در اهتزاز بود و من صبورانه منتظر بازگشت استیو بودم.

But there he is. You are watching English addict.

اما او آنجاست. شما معتاد انگلیسی را تماشا می کنید.

And this is Sunday afternoon.

و امروز بعد از ظهر یکشنبه است.

Life size.

اندازه زندگی.

Isn't it incredible?

باورنکردنی نیست؟

I love

من

I love technology so much.

عاشق تکنولوژی هستم.

And we can talk to you.

و ما می توانیم با شما صحبت کنیم.

Life at 3:03 o'clock on Sunday.

زندگی در ساعت 3:03 روز یکشنبه.

It is, of course, a new month. February is here.

البته این یک ماه جدید است. فوریه اینجاست

And a certain person or a certain person,

و فلان شخص یا فلان شخص،

a certain man

فلان مرد

is celebrating his birthday.

تولدش را جشن می گیرد.

And a few days from now, I won't say who it is, but it's he he, him over there.

و چند روز بعد، نمی گویم کیست، اما او اوست، او آنجاست. این

It's Mr. Steve.

آقای استیو است.

A few days is a few days.

چند روز چند روز است.

It's the fourth now.

الان چهارمین

So it's basically 12 days from now on the 16th.

بنابراین اساساً 12 روز از هم اکنون در 16th. تعداد

A few.

کمی.

That's an interesting.

این یک چیز جالب است.

Yeah. When you use the word a few. Yes.

آره وقتی از کلمه چند استفاده می کنید. آره.

That, that's fine.

این خوبه

That's fine.

So are we going to start splitting these things a few?

خوبه.

پس آیا می‌خواهیم این چیزها را به چند قسمت تقسیم کنیم؟

No, there are a few people at the door.

نه، چند نفر دم در هستند.

A few can be several. It can be eight or nine.

تعداد کمی می تواند چندین باشد. می تواند هشت یا نه باشد.

If you are expecting a lot, there might just be a few.

اگر انتظار زیادی دارید، ممکن است تعداد کمی وجود داشته باشد.

So instead of a hundred people, there are just a few people.

بنابراین به جای صد نفر، فقط چند نفر وجود دارند.

So it might be ten or 12 people.

بنابراین ممکن است ده یا 12 نفر باشند.

So it's all about the comparison between the other number.

بنابراین همه چیز در مورد مقایسه بین عدد دیگر است.

So there are 28, I think it's 28 days this month.

بنابراین 28 وجود دارد، فکر می کنم این ماه 28 روز است.

So when you take 14 out of that, it's only a few.

بنابراین وقتی 14 عدد از آن را بردارید، فقط تعداد کمی است.

It's only a few. It's not all of them.

این فقط چند است. این همه آنها نیست.

So it is quite often in proportion with whatever

بنابراین اغلب با هر

the alternative is in that situation.

جایگزینی که در آن موقعیت وجود دارد، تناسب دارد.

All right.

Thank you, Mr. Duncan.

خیلی خوب.

ممنون آقای دانکن به

It's just as well ready.

همین خوبی آماده است. در

By the way, if you want to give me a like please give me a like show,

ضمن اگه میخوای به من لایک بدی لطفا یه لایک به من بده،

you can wear your heart on your sleeve.

میتونی دلت رو تو آستینت بپوشی.

And please give me one of these lovely likes underneath this video,

و لطفاً یکی از این لایک های دوست داشتنی زیر این ویدیو را به من بدهید،

and then maybe someone will actually get to see the stuff that I make.

و سپس شاید کسی واقعاً چیزهایی را که من درست می کنم ببیند.

That would be nice, wouldn't it?

این خوب خواهد بود، اینطور نیست؟

Mr. Duncan.

آقای دانکن

Lewis.

لوئیس.

Lewis Men.

مردان لوئیس.

Lewis Mendez is going go.

لوئیس مندز می رود.

Says that she can't hear me very well.

می گوید که صدای من را خوب نمی شنود.

Yes, there is a reason for that. Because you were late.

بله، دلیلی برای آن وجود دارد. چون دیر اومدی

I had my eyes, your microphone ready and I had to turn it down by.

من چشمانم، میکروفون شما را آماده کرده بودم و مجبور شدم آن را کم کنم.

Okay.

Anyway, I've got the technical details.

باشه.

به هر حال من جزئیات فنی را دارم.

So that's why that's why if you're not here, is that it causes problems.

بنابراین به همین دلیل است که اگر شما اینجا نیستید، مشکل ایجاد می کند.

Well, anyway.

خب، به هر حال.

Well, that's two people are still saying they can't hear me.

خوب، این دو نفر هستند که هنوز هم می گویند صدای من را نمی شنوند.

I know because there's a 32nd delay.

من می دانم زیرا یک تاخیر 32 وجود دارد.

Right. Okay. Okay. Steve.

درست. باشه. باشه. استیو

Alan, have you been doing this

آلن، آیا

today?

You're looking at good and bad.

امروز این کار را می‌کردی؟

شما به خوب و بد نگاه می کنید.

Good and bad.

خوب و بد.

Bad and good.

بد و خوب.

Some people are good and some people are bad.

برخی افراد خوب هستند و برخی افراد بد.

Some people are bad sometimes and some people are good sometimes,

بعضی از افراد گاهی بد هستند و بعضی از افراد گاهی اوقات خوب،

which of course, means that at other times they can be bad and good.

که البته به این معنی است که در بعضی مواقع می توانند بد و خوب باشند.

But generally speaking, I would like to think, Steve,

اما به طور کلی، من می خواهم فکر کنم، استیو،

I think that most people on the planet,

من فکر می کنم که اکثر مردم این سیاره،

generally speaking, are good.

به طور کلی، خوب هستند.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

Would you say?

آیا شما می گویید؟

I think so, because otherwise society would break down, wouldn't it?

فکر می کنم اینطور است، زیرا در غیر این صورت جامعه از هم می پاشد، اینطور نیست؟

so, you know, there's a good discussion.

بنابراین، می دانید، بحث خوبی وجود دارد.

I've often had and seen debates around, you know,

من اغلب بحث‌هایی را در اطراف داشته‌ام و دیده‌ام، می‌دانید،

what effect is religion having so often and argument, Richard Well, who mentioned religion?

ریچارد ول، که به دین اشاره کرد، مذهب اینقدر چه تأثیری دارد و چه بحثی دارد؟

Well, I'm mentioning it. Okay.

خوب، من به آن اشاره می کنم. باشه.

If you let me finish, you would you would have understood what I was talking about

اگر اجازه بدهید حرفم را تمام کنم، متوجه می‌شوید که من در مورد آن صحبت می‌کنم

is that a lot of people in support of religion say that we need religion.

که بسیاری از افراد طرفدار دین می‌گویند که ما به دین نیاز داریم.

That's what gives us our

این چیزی است که به ما اخلاق ما را می دهد

morals

and that's what makes us good, all that type of thing.

و این چیزی است که ما را خوب می کند، همه این نوع چیزها.

But in fact, a lot of studies have been shown that that even in

اما در حقیقت، بسیاری از مطالعات نشان داده اند که حتی در

the being good and being not doing bad

خوب بودن و بد نکردن

things is actually sort of like an innate thing that

کارها، در واقع به نوعی یک امر فطری است که

in societies where there is no religion,

در جوامعی که دین وجود ندارد، به

there isn't generally any more crime or any more

طور کلی دیگر جرم یا جنایت وجود ندارد. هر

bad things happening because we all recognise that if we're to get on in society and survive,

اتفاق بد دیگری رخ دهد، زیرا همه ما می‌دانیم که اگر می‌خواهیم در جامعه ادامه دهیم و زنده بمانیم،

you're trying to think of a country that then, well, what then?

شما سعی می‌کنید به کشوری فکر کنید که پس، خوب، پس چه می‌شود؟

Let me finish, Mr.

بگذار حرفم را تمام کنم، آقای

Duncan.

دانکن.

I felt that we just automatically

من احساس کردم که ما به طور خودکار به

we don't need religion for moral guidance.

دین برای راهنمایی اخلاقی نیاز نداریم.

What the argument is saying.

آنچه استدلال می گوید.

Yeah.

So, so you automatically in order to survive.

آره

بنابراین، بنابراین شما به طور خودکار به منظور زنده ماندن.

I'm just trying to ask you a question.

من فقط سعی می کنم از شما یک سوال بپرسم.

Where are the countries that have no religion?

کجایند کشورهایی که دین ندارند؟

No. They've studied like tribes and things like that with China.

نه. آنها مانند قبایل و چیزهایی از این قبیل با چین مطالعه کرده اند.

For a start, it doesn't bother me.

برای شروع، من را اذیت نمی کند.

I mean, there's always, you know, that's the argument that we don't do you need religion for moral guidance?

منظورم این است که همیشه، می دانید، این بحثی است که ما به دین برای هدایت اخلاقی نیاز نداریم؟

But we're not really getting into that.

اما ما واقعاً وارد آن نمی شویم.

But it's to do with being bad and good.

اما این به بد و خوب بودن مربوط می شود.

And the answer seems to be that when you do, I don't know all the studies inside out. Mr.

و به نظر می رسد پاسخ این است که وقتی شما این کار را انجام می دهید، من تمام مطالعات را از درون نمی دانم. آقای

Duncan No, but when you when you look at it, it seems that you don't necessarily need it

دانکن نه، اما وقتی به آن نگاه می‌کنید، به نظر می‌رسد که لزوماً به آن نیاز ندارید،

because people will automatically

زیرا مردم به طور خودکار به آن نیاز دارند

because I mean, if you just go around stealing things from people and murdering people,

زیرا منظورم این است که اگر شما فقط به این اطراف بروید و چیزهایی را از مردم بدزدید و مردم را بکشید،

people will get in their own back, there'll be retribution.

مردم به آنها دسترسی پیدا می‌کنند. پشت خود، قصاص وجود خواهد داشت.

Yeah.

And society would wouldn't function then everybody sort of

آره

و اگر پاییز همه باشد، جامعه عمل نخواهد کرد

there's autumn, there's always a sort of a balance in society.

، همیشه نوعی تعادل در جامعه وجود دارد.

But then, then some religions teach that you should have retribution and you should.

اما پس از آن، برخی از ادیان می آموزند که شما باید قصاص داشته باشید و باید.

Well, certainly the Old Testament used to it. And,

خوب، مطمئناً عهد عتیق به آن عادت کرده است. و،

you know, if we think about Christian religions,

می دانید، اگر به ادیان مسیحی فکر کنیم،

but well, what I was going to say, what I'm trying to say here is, is

اما خوب، آنچه می خواستم بگویم، چیزی که در اینجا می خواهم بگویم، این است که

I know you might be surprised to hear this, Steve, but I can see why

می دانم ممکن است از شنیدن این حرف تعجب کنی، استیو، اما می توانم بفهمم چرا

religion

دین

is a thing.

یک چیز است

I can see why it is I'm not religious myself, but I, I can still stand back

می‌توانم ببینم که چرا من خودم مذهبی نیستم، اما هنوز می‌توانم عقب‌نشینی کنم

and I can still see the perspective

و هنوز می‌توانم چشم‌اندازی را ببینم که

of why and how it all came about in the first place.

چرا و چگونه همه چیز در وهله اول به وجود آمد.

So, yes, mankind,

بنابراین، بله، انسان،

humankind, person kind.

نوع بشر، انسان مهربان.

I'm not sure what the term is nowadays that we used, but originally, of course,

من مطمئن نیستم اصطلاحی که امروزه استفاده می کنیم چیست، اما در ابتدا، البته،

we were all fairly primitive and savage

همه ما نسبتاً بدوی و وحشی بودیم،

so I suppose and this is how I view it, it's only my opinion,

بنابراین فکر می کنم و من اینگونه نگاه می کنم، این فقط نظر من است،

I would say that religion was was always a building block.

می توانم بگویم که دین بود همیشه یک بلوک ساختمانی

Or maybe foundation for, for civilisation to actually refer to.

یا شاید پایه ای برای تمدن که در واقع به آن رجوع کند.

And so it allows human beings, it allows people

و بنابراین به انسان ها اجازه می دهد

to, to develop a certain type of civil behaviour.

تا نوع خاصی از رفتار مدنی را توسعه دهند.

So, so I can see it even though I'm often accused of being anti-religious.

بنابراین، بنابراین می توانم آن را ببینم، حتی اگر اغلب به ضد دین بودن متهم می شوم.

I'm not anti-religious.

من ضد دین نیستم

Everyone has a little bit of spirituality

همه کمی معنویت

inside, even me, I suppose.

در درون دارند، حتی من فکر می کنم.

So even if you're not religious, you can still have a little bit of spirituality.

بنابراین حتی اگر مذهبی نباشید، باز هم می توانید کمی معنویت داشته باشید. اگر منطقی باشد،

I can still enjoy the cornfield

هنوز هم می توانم از مزرعه ذرت لذت ببرم

without having to buy the corn flakes, if that makes sense.

بدون اینکه مجبور به خرید دانه های ذرت باشم.

That was very profound, isn't it?

خیلی عمیق بود، اینطور نیست؟

So I can still run in the field of corn.

بنابراین من هنوز می توانم در مزرعه ذرت بدوم.

I don't have to have a particular religion that is in the nice

من مجبور نیستم دین خاصی داشته باشم که در

container too, to connect to.

ظرف خوب هم باشد تا بتوانم به آن وصل شوم.

So I think we're all a bit spiritual inside.

بنابراین فکر می کنم همه ما در درون کمی معنوی هستیم. حتی

Even even me.

من.

Wow. How about that?

وای. در مورد آن چطور؟

There's

the thing coming through on the live chat, so I don't know if it's broken.

موضوعی در چت زنده وجود دارد، بنابراین نمی دانم خراب است یا نه.

Nothing.

هیچ چی.

not for a while.

نه برای مدتی.

let me just see.

بگذار ببینم صدای

Can you hear us?

ما را می شنوید؟

And see us? Yes, we're. We're going out.

و ما را ببینی؟ بله، ما هستیم. میریم بیرون

Yes. Good. That's good.

آره. خوب خوبه.

Perhaps people are so enthralled what we're saying, that they haven't got time to write.

شاید مردم آنقدر مجذوب صحبت‌های ما شده‌اند که وقت نوشتن ندارند.

That's that's good to know, Steve.

دانستن این خوب است، استیو.

It's a very strange thing to draw attention to.

جلب توجه خیلی چیز عجیبی است.

No, it's fine.

نه، خوب است.

I think everyone's just enjoying our conversation.

من فکر می کنم همه فقط از گفتگوی ما لذت می برند.

That's what's happening,

این همان چیزی است که

Steve, at the moment right here on YouTube.

استیو در حال حاضر در یوتیوب در حال وقوع است.

I was anyway, Right.

به هر حال من بودم، درست است.

So, so

بنابراین،

we're having a conversation.

ما در حال گفتگو هستیم.

Steve Hello?

استیو سلام؟

Yeah, now I'm here. Mr.

آره الان اینجام آقای

Duncan.

دانکن

I'm right here.

من همین جا هستم.

Okay,

خوب،

That's

این چیزی است که

what was happening there.

آنجا اتفاق می افتد. به

You seem to just go off.

نظر می رسد که شما فقط می روید.

It's not like it really is not like that.

اینطور نیست که واقعاً اینطور نیست.

People are always worships something or someone.

مردم همیشه چیزی یا کسی را می پرستند.

Yes, I think so.

بله، من اینطور فکر می کنم.

Well, I think that's that's fine.

خوب، من فکر می کنم که این خوب است.

Well, the Romans did, the Greeks did.

خوب، رومی ها انجام دادند، یونانی ها این کار را کردند.

They had all of their gods.

آنها همه خدایان خود را داشتند.

They had a God for everything, didn't they, Steve?

آنها برای همه چیز خدایی داشتند، اینطور نیست، استیو؟

They did.

انجام دادند.

I think I think if you if you look at people in general society in general,

فکر می‌کنم اگر به افراد جامعه به طور کلی نگاه کنید،

most people like to follow 80% of people like to follow.

بیشتر مردم دوست دارند 80 درصد مردم را دنبال کنند.

They don't like to lead.

آنها دوست ندارند رهبری کنند.

So if somebody comes up with a way to live,

بنابراین اگر کسی راهی برای زندگی بیابد،

quite often people will follow it because it's just most people just want an easy life.

اغلب مردم آن را دنبال می‌کنند، زیرا بیشتر مردم فقط خواهان یک زندگی آسان هستند.

Yeah, it is easier, you know, you don't have to construct your own way of living.

بله، آسان تر است، می دانید، لازم نیست روش زندگی خود را بسازید.

So there's something already made and most people seem to be doing it.

بنابراین چیزی از قبل ساخته شده است و به نظر می رسد اکثر مردم آن را انجام می دهند.

You'll probably go along with it because it's just easier for most people.

احتمالاً با آن همراهی خواهید کرد زیرا برای اکثر مردم ساده تر است.

Yeah, if you look society in general, I've read things about this 80% of people just want to follow.

بله، اگر به طور کلی به جامعه نگاه کنید، من چیزهایی درباره این موضوع خوانده ام که 80 درصد از مردم فقط می خواهند دنبال کنند.

Yeah, I don't want to lead.

بله، من نمی خواهم رهبری کنم.

Well, this is the reason why dictatorships are always popular.

خوب، این دلیلی است که دیکتاتوری ها همیشه محبوب هستند.

We always think, why would anyone vote for a dictatorship?

ما همیشه فکر می کنیم چرا کسی به دیکتاتوری رای می دهد؟

But one of the main reasons is because life then is is easy

اما یکی از دلایل اصلی این است که زندگی آسان است،

you don't have to think so much about the decisions or things around you.

لازم نیست آنقدر به تصمیمات یا چیزهای اطراف خود فکر کنید.

And I think that's that's happened to a certain degree in the United States.

و من فکر می کنم که این اتفاق تا حدی در ایالات متحده رخ داده است.

And now that doesn't mean that people don't think.

و حالا این بدان معنا نیست که مردم فکر نمی کنند.

It just means it's easier to give someone else the responsibility.

این فقط به این معنی است که دادن مسئولیت به دیگری آسان تر است .

So your vote is going towards that and if that makes sense.

بنابراین رای شما به سمت آن است و اگر منطقی باشد.

But I think I always think that that it is interesting when we talk about good and bad,

اما فکر می‌کنم همیشه فکر می‌کنم که وقتی از خوب و بد صحبت می‌کنیم جالب است که

how we how we split those things up, but sometimes it's very hard

چگونه آن چیزها را تقسیم می‌کنیم، اما گاهی اوقات خیلی سخت است که

to put them in a certain place

آنها را در یک مکان خاص قرار دهیم

because one person's right, it's another person's wrong.

زیرا حق یک نفر است، اشتباه شخص دیگری است .

One person's normal behaviour

رفتار عادی یک فرد،

would be another person's abnormal behaviour.

رفتار غیرعادی فرد دیگری است.

So it is very I always find

بنابراین، من همیشه

that a very interesting subject, which is what we're talking about.

موضوع بسیار جالبی را پیدا می کنم، چیزی که ما در مورد آن صحبت می کنیم.

Steve Mr.

استیو آقای

Steve and Palmira says I love to, to, to visit churches I think is what you mean.

استیو و پالمیرا می‌گویند که من دوست دارم از کلیساها بازدید کنم، فکر می‌کنم منظور شما همین است.

Palmira Especially when travelling.

پالمیرا مخصوصاً هنگام مسافرت.

But I'm not religious. Yeah.

اما من مذهبی نیستم. آره

yeah, it is going into a big cathedral

بله، به یک کلیسای بزرگ

or a church or, you know, it is like

یا کلیسا می رود یا، می دانید، مثل این است که

we went to the Sacré-Coeur in, in Paris.

ما به کلیسای ساکره کور در پاریس رفتیم.

The beautiful buildings.

ساختمان های زیبا

People have been inspired by their religion to build

مردم برای ساختن این معابد مانند اهرام از دین خود الهام گرفته اند

these temples like the pyramids.

.

A similar thing.

یه چیز مشابه

And maybe,

و شاید،

you know, maybe that's what's good about religions in a way that they, you know,

می دانید، شاید این چیزی است که در مورد ادیان خوب است، به گونه ای که آنها، می دانید،

because we wouldn't have these wonderful buildings, would we know.

چون ما این ساختمان های شگفت انگیز را نداشتیم، می دانستیم.

But the interesting things are I also like going to churches.

اما چیزهای جالب این است که من هم دوست دارم به کلیسا بروم.

I made a video a few years ago when I went to Litchfield.

چند سال پیش وقتی به لیچفیلد رفتم یک ویدیو ساختم. در حال

I was recording a lesson all about Samuel Johnson,

ضبط یک درس درباره ساموئل جانسون بودم،

and they have a beautiful cathedral in Litchfield, and I did do some filming

و آنها کلیسای جامع زیبایی در لیچفیلد دارند، و من در آنجا فیلمبرداری کردم

there at the actual and I love places like that.

و من عاشق چنین مکان هایی هستم.

I'm always interested in things that are especially

من همیشه به چیزهایی علاقه مند هستم که مخصوصاً

when they are large or larger than they normally are.

وقتی بزرگ یا بزرگتر از حد معمول هستند.

And when you look at cathedrals, I think cologne, is it cologne?

و وقتی به کلیساها نگاه می کنید، فکر می کنم ادکلن است، آیا ادکلن است؟

They have the most amazing.

شگفت انگیزترین ها را دارند.

Yes, I visited Cologne Cathedral.

بله، من از کلیسای جامع کلن بازدید کردم.

Yes, Gigantic.

بله، غول پیکر.

I think it took something like 400 years to build this.

من فکر می کنم چیزی حدود 400 سال طول کشید تا این ساخته شود.

Yeah. It's just incredible.

آره این فقط باور نکردنی است.

It is. It is phenomenal.

این است. فوق العاده است.

But of course, you can separate

اما مسلماً می توانید

religion from

دین را از

the belief in a creator that there are two different things. Yes.

اعتقاد به خالق جدا کنید که دو چیز متفاوت وجود دارد. آره.

I don't want to really go.

من واقعا نمی خواهم بروم.

We're not getting into that.

ما وارد آن نمی شویم.

I know, but that's why I think when when like Palmira said that you can go to a church

می دانم، اما به همین دلیل است که فکر می کنم وقتی مانند پالمیرا گفت که می توانی به کلیسا بروی

because there is a certain atmosphere, isn't

چون جو خاصی وجود دارد، آیا

there a certain spirit atmosphere

جو روحی خاصی وجود ندارد

that may be I don't know.

که ممکن است من نمی دانم.

It may be the spirit of the Creator,

ممکن است روح خالق باشد،

but it doesn't mean that you have subscribe to that particular religion.

اما به این معنا نیست که شما به آن دین خاص پیوسته اید.

I get the same feeling in the graveyard, by the way.

اتفاقاً در قبرستان هم همین حس را دارم.

Yeah, well, that's it.

آره خب همینه

You know, it's it's it's it's a feeling.

می دانید، این یک احساس است.

And, you know, you can believe in a creator or not,

و، می دانید، شما می توانید به یک خالق اعتقاد داشته باشید یا نه،

but you don't have to subscribe to a religion to believe in a creator is the point.

اما لازم نیست برای اعتقاد به خالق یک دین را قبول کنید.

You know, that is to point out or you can be atheist you know

می‌دانی، این برای اشاره است یا می‌توانی بی‌خدایی باشی، می‌دانی که

it's a yeah it's one of those things that say that's not yes

بله، یکی از آن چیزهایی است که می‌گویند بله نیست،

anyway that's not actually the subject, but I know I mean, Steve, I know I've got you.

به هر حال در واقع موضوع این نیست، اما می‌دانم منظورم استیو، من می‌دانم که تو را درک کرده‌ام .

Okay.

باشه.

We've got to move on because we've got today's big, big it's a big one, by the way.

ما باید جلو برویم زیرا امروز را بزرگ کرده ایم، اتفاقاً بزرگ است.

Today. It's a very big one.

امروز. خیلی بزرگه

So we're looking at good and bad.

بنابراین ما به خوبی و بدی نگاه می کنیم.

So if you could look at the screen, Steve, because things are coming up on the screen right now.

بنابراین، اگر می‌توانی به صفحه نگاه کنی، استیو، چون همه چیز در حال حاضر روی صفحه ظاهر می‌شود.

So when we look at good things, good things, generally speaking.

بنابراین وقتی به چیزهای خوب نگاه می کنیم، به طور کلی چیزهای خوب.

So this is general.

پس این کلی است.

This is not about opinions just yet.

این هنوز در مورد نظرات نیست.

In a few moments, we will be looking at opinions.

تا چند لحظه دیگر به بررسی نظرات خواهیم پرداخت.

But when we talk about good in the general sense, we are

اما وقتی از خوب به معنای عام صحبت می کنیم،

we are looking at what is positive, positive things.

به چیزهای مثبت و مثبت نگاه می کنیم.

So good, generally speaking, is seen as positive.

بنابراین، به طور کلی، خوب به نظر می رسد مثبت است.

The state of doing the right thing, which I think is a very good way of putting it.

وضعیت انجام کار درست، که به نظر من راه بسیار خوبی برای بیان آن است.

I don't think there is a better way of defining good

من فکر نمی‌کنم راه بهتری برای تعریف خوب

than the state of doing the right thing quite often.

از حالت انجام کار درست اغلب وجود داشته باشد.

The thing that is that is the best way

چیزی که این است که بهترین راه

or the most logical way is quite often

یا منطقی ترین راه است، اغلب به

seen as the good way as well.

عنوان راه خوب نیز دیده می شود.

The best way, the most efficient way of doing something.

بهترین راه، کارآمدترین راه برای انجام کاری.

I suppose also we should look at the bad as well.

من فکر می کنم ما باید به بدی ها نیز نگاه کنیم.

Mr. Steve We will be doing that.

آقای استیو ما این کار را انجام خواهیم داد.

I know a lot of people don't to dear.

من می دانم که بسیاری از مردم به عزیز.

So the bad is often negative bad things,

بنابراین بد اغلب چیزهای بد منفی،

bad decisions, bad

تصمیمات بد،

choices.

انتخاب های بد است.

Doing something that is seen as bad is the state

انجام کاری که بد تلقی می شود حالت

of doing the wrong.

انجام نادرست است.

So there might be many situations, Steve, where you might find that

بنابراین ممکن است موقعیت های زیادی وجود داشته باشد، استیو، که در آن ممکن است دریابید که

sometimes you have to make a choice between

گاهی اوقات باید بین

good and bad, something you have to decide.

خوب و بد یکی را انتخاب کنید، چیزی که باید تصمیم بگیرید.

Is there a word you could use to describe that feeling

آیا کلمه ای وجود دارد که بتوانید برای توصیف آن احساس استفاده کنید.

You moral compass

If you have a choice to make, the dilemma are very good.

Yes, a dilemma.

بله، یک معضل.

So quite often when we can't decide

بنابراین اغلب زمانی که نمی‌توانیم

whether something is good or something is bad,

خوب یا بد بودن چیزی را تشخیص دهیم،

you might that you have to make a decision

ممکن است مجبور شوید

based on what you feel is right.

بر اساس آنچه فکر می‌کنید درست است تصمیم بگیرید.

You might have a dilemma.

ممکن است دچار دوراهی شوید.

So I think that's a great word.

بنابراین من فکر می کنم این یک کلمه عالی است.

Dilemma or dilemma.

دوراهی یا دوراهی.

Some people pronounce it differently.

برخی افراد آن را به شکل دیگری تلفظ می کنند.

And could you could you think of a situation, Steve, where you might have

و آیا می‌توانی به موقعیتی فکر کنی، استیو، که در آن ممکن است

a moral dilemma, where you have to decide what is right and what is wrong?

یک دوراهی اخلاقی داشته باشی، جایی که باید تصمیم بگیری چه چیزی درست است و چه چیزی غلط؟

Yes. So, yes, you could

آره. بنابراین، بله، می‌توانید

you could be younger to think of a work situation here.

جوان‌تر باشید و به یک موقعیت کاری در اینجا فکر کنید.

That's fine.

خوبه.

Where I might be purchasing some sandwiches.

جایی که من ممکن است چند ساندویچ بخرم.

No, I won't use that example.

نه، من از آن مثال استفاده نمی کنم.

No, that's probably another good example of a good example is a good example.

نه، این احتمالاً یکی دیگر از نمونه های خوب یک مثال خوب است.

I've got one called Mr. Taggert.

من یکی به نام آقای تاگرت دارم.

That's a terrible I know.

این وحشتناک است من می دانم.

I know exactly where you are going to be dropping myself in it.

من دقیقاً می دانم که شما قرار است خودم را در آن جا بیاندازید.

That could get you the what we call it could be one, like I mentioned.

این می تواند شما را به چیزی برساند که ما آن را می نامیم، همانطور که ذکر کردم.

Anyway, you know, you're at work and there's a stationary cupboard

به هر حال، می دانید، شما در محل کار هستید و یک کمد ثابت وجود دارد

and, and you

و، و می

you want some pens for or some paperclips for home

خواهید چند خودکار یا چند گیره کاغذ برای خانه داشته باشید

and they're there, there's boxes of them at work, They won't notice a few of them.

و آنها آنجا هستند، جعبه هایی از آنها در محل کار وجود دارد، آنها متوجه چند مورد از آنها نخواهند شد. آنها را

Do you just take a few home with you

آیا فقط

for a few bits of paper or a printer.

چند تکه کاغذ یا چاپگر را با خود به خانه ببرید.

Ink maybe, Maybe a big pen.

جوهر شاید، شاید یک خودکار بزرگ.

Do you take it home, put it in your bag because you want a pen at home.

آیا آن را به خانه می برید، آن را در کیف خود قرار دهید زیرا می خواهید یک خودکار در خانه داشته باشید.

That's could be a moral dilemma because you're at work.

این می تواند یک معضل اخلاقی باشد زیرا شما در محل کار هستید. آیا

Is it stealing?

دزدی است؟

I was thinking of something slightly more dramatic,

من به چیزی کمی دراماتیک تر فکر می کردم که

saving a person's life.

جان یک نفر را نجات دهد.

right.

Okay, then maybe if there is a moral dilemma and this is a big one,

درست.

خوب، پس شاید اگر یک معضل اخلاقی وجود داشته باشد و این یک معضل بزرگ باشد،

because last week, by the way, we talked about a very big moral dilemma,

زیرا هفته گذشته، اتفاقا، ما در مورد یک معضل اخلاقی بسیار بزرگ صحبت کردیم،

which was, of course, euthanasia here and I did get some lovely messages come through.

که البته در اینجا اتانازی بود و من پیام های دوست داشتنی دریافت کردم. از طریق.

I meant to I meant to mention this earlier.

منظورم این بود که قبلا به این موضوع اشاره کنم.

We had some lovely messages come through saying, Mr.

ما پیام‌های دوست‌داشتنی داشتیم که می‌گفتند، آقای

Duncan, it was nice to hear you talk about this particular subject because it's not easy to talk about.

دانکن، از شنیدن صحبت شما در مورد این موضوع خاص خوشحال شدم، زیرا صحبت کردن در مورد آن آسان نیست.

Euthanasia can be seen as

اتانازی را می توان به عنوان

a moral dilemma.

یک معضل اخلاقی در نظر گرفت.

Yes, you are having to make a choice between one thing

بله، شما مجبور هستید بین یک چیز

that may seem bad

که ممکن است بد به نظر برسد

compared to something that would appear to be more preferable.

در مقایسه با چیزی که ترجیح داده می شود، انتخاب کنید.

So it is interesting.

پس جالب است.

So I think euthanasia is is one of those things

بنابراین من فکر می کنم اتانازی یکی از آن چیزهایی است

that could be described as a as a moral dilemma.

که می تواند به عنوان یک معضل اخلاقی توصیف شود.

You are having to make a choice, but both of those choices

شما باید انتخاب کنید، اما هر دوی این انتخاب ها

might be negative as an outcome.

ممکن است به عنوان یک نتیجه منفی باشند.

So you have to make a decision.

پس باید تصمیم بگیری.

Yes, to a group of people.

بله، به گروهی از مردم.

That thing might seem bad or wrong, but to another group of people

آن چیز ممکن است بد یا اشتباه به نظر برسد، اما برای گروه دیگری از مردم

it will seem right or justified.

درست یا موجه به نظر می رسد.

It is certain. Yes.

مسلم است که. آره.

I mean, the doctor certainly has a dilemma.

منظورم این است که دکتر قطعا یک دوراهی دارد.

You know, somebody is going to die.

میدونی یکی قراره بمیره

They've got a terminal illness, but they're suffering.

آنها یک بیماری لاعلاج دارند، اما رنج می برند.

They're going to die anyway.

آنها به هر حال خواهند مرد.

Do you and their life a bit earlier

آیا شما و زندگی آنها کمی زودتر

to save their suffering

برای نجات آنها از رنج آنها می گذارید

or do you let them suffer?

یا اجازه می دهید آنها رنج بکشند؟

Some religious people would say you need to suffer

برخی از افراد مذهبی می گویند که شما باید رنج بکشید

and you mustn't interfere, whereas some sort of humanists might say, well,

و نباید مداخله کنید، در حالی که برخی از انسان گرایان ممکن است بگویند، خوب،

that person's suffering, they're going to die anyway.

رنج آن شخص، به هر حال می میرند.

You know, it's cruel to let them suffer

می دانید، ظالمانه است که اجازه دهید آنها رنج بکشند،

because we often use the, the, the, the other example that if you've got a pet,

زیرا ما اغلب از مثال دیگری استفاده می کنیم که اگر حیوان خانگی،

a dog, that suffering,

سگ، آن رنج را دارید،

then you don't you put them down.

آنها را زمین نمی گذارید.

I think nowadays people will go to any extreme to keep their dog alive.

من فکر می کنم امروزه مردم برای زنده نگه داشتن سگ خود به هر افراطی می روند.

But it true I suppose the other one of course

اما درست است که من فکر می کنم دیگری البته

is the death sentence that we talked about last week.

حکم اعدام است که هفته گذشته درباره آن صحبت کردیم.

Yes, moral decisions making.

بله، تصمیم گیری اخلاقی.

A moral decision is not easy to do

انجام یک تصمیم اخلاقی آسان نیست

because you can end up with a dilemma.

زیرا ممکن است با یک دوراهی روبرو شوید.

So here's another one, Mr.

پس اینم یکی دیگه، آقای

Steve Goode.

استیو گود.

What is seen as doing the right thing?

چه چیزی به عنوان انجام کار درست دیده می شود؟

So maybe a situation that comes along where you have to make a choice.

بنابراین ممکن است موقعیتی پیش بیاید که در آن شما مجبور به انتخاب شوید.

And as you know, Steve, in life,

و همانطور که می دانید، استیو، در زندگی،

sometimes you have to make that decision

گاهی اوقات مجبور می شوید

very quickly without much thinking.

خیلی سریع و بدون فکر کردن این تصمیم را بگیرید.

So what is seen as doing the right thing

بنابراین، آنچه به عنوان انجام کار درست تلقی می شود،

is often seen as doing good, doing the good thing,

اغلب به عنوان انجام کار خوب، انجام کار خوب، در

as opposed to doing the wrong thing or the bad thing.

مقابل انجام کار نادرست یا کار بد دیده می شود.

So I suppose there is there is a situation or many situations, again,

بنابراین، فکر می‌کنم شرایط یا موقعیت‌های زیادی وجود دارد،

where you might have to make a decision

که ممکن است مجبور شوید تصمیمی بگیرید

and you might not have much time to do it.

و ممکن است زمان زیادی برای انجام آن نداشته باشید.

Something that you have to do very quickly,

کاری که باید خیلی سریع انجام دهید،

something that you have to get involved with very quickly.

کاری که باید خیلی سریع با آن درگیر شوید.

Maybe if you see a robbery taking place, maybe a person is being attacked

شاید اگر دیدید سرقتی در حال انجام است، ممکن است شخصی مورد حمله قرار گرفته باشد

and you are nearby, you have to do the right thing.

و شما در نزدیکی باشید، باید درست عمل کنید.

Well, what is the right thing?

خوب، کار درست چیست؟

Because whatever you do might also be the wrong thing

زیرا هر کاری که انجام می دهید ممکن است کار اشتباهی باشد

if you do nothing, that person will be attacked.

اگر کاری انجام ندهید، آن شخص مورد حمله قرار می گیرد.

If you get involved, you also might end up

اگر درگیر شوید، ممکن است در نهایت

being injured or worse.

مجروح شوید یا بدتر شوید.

So again, that sense,

پس باز هم، این حس،

which is the right thing, some people might say, sorry, I was going to say in your example there,

که درست است، ممکن است برخی بگویند، متاسفم، می‌خواستم در مثال شما در آنجا بگویم،

if you are a Christian, certainly if you then you would you're not supposed to

اگر مسیحی هستید، قطعاً اگر می‌خواهید پس از آن، قرار نیست از آنجا

pass by on the other side, are you?

بگذرید. طرف مقابل، شما هستید؟

You're supposed to help.

تو قراره کمک کنی

So if you're if you are taking your moral compass

بنابراین، اگر قطب‌نمای اخلاقی خود را

from a religious point of view, then that's that

از منظر دینی می‌گیرید، این

would be a definite yes.

یک بله قطعی خواهد بود.

You would you would if someone was being attacked,

اگر کسی مورد حمله قرار می گرفت، چنین می کردید،

then you presumably would would need to intervene.

احتمالاً باید مداخله کنید.

But as you say, Mr.

اما همانطور که شما می گویید، آقای

Duncan, you might get injured yourself.

دانکن، ممکن است خودتان مجروح شوید.

And if you got killed in the altercation, then you've got a wife and family

و اگر در دعوا کشته شدید، زن و خانواده ای دارید که

you might have to support.

ممکن است مجبور شوید از آنها حمایت کنید.

Actually, that that's the Good Samaritan,

در واقع، این همان سامری خوب است،

isn't it, aspect of of the Christian religion.

اینطور نیست، جنبه ای از دین مسیحیت.

But I don't know whether that actually does apply to helping someone who is being robbed.

اما من نمی دانم که آیا این واقعاً برای کمک به کسی که مورد سرقت قرار می گیرد صدق می کند یا خیر.

I know if someone was on the other side of the street in need of

می دانم اگر کسی آن طرف خیابان بود که به

help, but they weren't being attacked.

کمک نیاز داشت، اما مورد حمله قرار نمی گرفت.

Well, maybe.

خوب شاید.

I think you're talking about people who are begging.

من فکر می کنم شما در مورد افرادی صحبت می کنید که التماس می کنند.

Yes. Maybe if somebody.

آره. شاید اگر کسی

Yeah, but if someone is being I don't know if there's. Yeah.

بله، اما اگر کسی وجود داشته باشد، نمی دانم وجود دارد یا خیر. آره

That that's a different situation.

که این یک وضعیت متفاوت است.

Another moral dilemma of course which is discussed a lot and has been discussed

یکی دیگر از معضلات اخلاقی که البته بسیار مورد بحث و بررسی قرار گرفته

and in fact laws have been changed in America over

و در واقع قوانینی در آمریکا بر سر

this is abortion.

این موضوع تغییر کرده است، سقط جنین است.

So there's a big moral dilemma

بنابراین یک معضل اخلاقی بزرگ

for certainly a lot of religious groups,

برای بسیاری از گروه های مذهبی وجود دارد،

but not all religious groups and not all.

اما نه همه گروه های مذهبی و نه همه.

If you just look at Christianity, okay, that's all I know about.

اگر فقط به مسیحیت نگاه کنید، خوب، این تنها چیزی است که من در مورد آن می دانم.

Some aspects of Christianity allow it and others don't.

برخی از جنبه های مسیحیت آن را مجاز می دانند و برخی دیگر اجازه نمی دهند.

So, you know, there's confusion and complication there.

بنابراین، می دانید، سردرگمی و پیچیدگی در آنجا وجود دارد.

But that's another moral dilemma.

اما این یک معضل اخلاقی دیگر است.

Now that you've you've brought up that Mr.

حالا که شما آقای دانکن را مطرح کردید

Duncan and as we know, laws have been changed in America recently.

و همانطور که می دانیم، اخیراً قوانین در آمریکا تغییر کرده است.

Yes, as well.

بله، همینطور.

Yes, but that is but the irony there is

بله، اما طنزی که وجود دارد این است که به

it is slowly being reversed in states.

آرامی در ایالت ها معکوس می شود.

States are now reversing that.

ایالت ها اکنون در حال معکوس کردن آن هستند.

Yes. So it is it is a very controversial subject

آره. بنابراین، این موضوع بسیار بحث برانگیز است،

as these things tend to be.

زیرا این موارد تمایل دارند.

So it be an awful decision to have to make.

بنابراین تصمیم وحشتناکی است که باید بگیرید.

Good. I've got to move on, Steve.

خوب من باید ادامه بدم، استیو.

Okay. Mr. Duncan, what is seen as doing the wrong thing.

باشه. آقای دانکن، کاری که به نظر می رسد کار اشتباهی انجام می دهد.

So again, this might be something

بنابراین دوباره، این ممکن است چیزی باشد

that you would describe as subjective,

که شما آن را ذهنی توصیف کنید،

subjective a thing that appears

چیزی که

different to each individual is subjective.

برای هر فردی متفاوت به نظر می رسد، ذهنی است.

So as I said a few moments ago, one person's

بنابراین همانطور که چند لحظه پیش گفتم، اشتباه یک شخص،

wrong is another person's rights.

حقوق شخص دیگری است.

One person's bad action might be another person's good action.

عمل بد یک نفر ممکن است عمل خوب شخص دیگری باشد .

So it is very strange when we talk about these things

بنابراین وقتی در مورد این چیزها صحبت می کنیم بسیار عجیب است

and sometimes it is very hard to

و گاهی

to decide what to actually do. Yes.

تصمیم گیری در مورد اینکه واقعاً چه کاری انجام دهیم بسیار دشوار است. آره.

And then you often don't realise

و پس از آن شما اغلب

until after the event that you might have made the wrong decision.

تا بعد از رویداد متوجه نمی شوید که ممکن است تصمیم اشتباهی گرفته باشید.

But as long as you're not doing it from an, you know,

اما تا زمانی که این کار را از

point of view of of of being bad,

منظر بد بودن انجام نمی‌دهید،

it depends on what you're where you're coming from in the first place.

بستگی به این دارد که در وهله اول از کجا آمده‌اید.

But some people might think that a decision you make is a bad decision.

اما برخی افراد ممکن است فکر کنند تصمیمی که می گیرید، تصمیم بدی است.

Like, for example, if you're the boss of a company and your

مثلاً، اگر شما رئیس یک شرکت هستید و

maybe your

sales aren't as good, they were a business isn't as good,

شاید

فروش شما به این خوبی نباشد، آن‌ها یک کسب‌وکار به خوبی نیستند،

so you have to make redundancies.

بنابراین باید تعدیل کنید.

Well, some people might think that's very bad

خوب، برخی از مردم ممکن است فکر کنند که این خیلی بد است

because you're going to put people out of work.

زیرا شما مردم را از کار بیکار خواهید کرد.

Families want money, you know, somebody needs to support a family

خانواده‌ها پول می‌خواهند، می‌دانید ، کسی باید از یک خانواده حمایت کند

or they might have to leave their home.

یا ممکن است مجبور شود خانه‌اش را ترک کند.

They haven't not getting a wage coming in.

آنها دستمزدی دریافت نکرده‌اند.

But then from your point of view, if you don't do this, the company

اما از دیدگاه شما، اگر این کار را انجام ندهید،

might fold, it might close down, and then everyone will lose their job.

ممکن است شرکت سقوط کند، ممکن است تعطیل شود و سپس همه شغل خود را از دست بدهند.

And it's only after the event sometimes that you might

و فقط بعد از این رویداد گاهی اوقات ممکن است

realise that you could have gone too far.

متوجه شوید که می توانستید از حد خود فراتر رفته باشید.

So you might have only needed really to make, say, three people redundant.

بنابراین ممکن است فقط واقعاً نیاز داشته باشید که مثلاً سه نفر را بیکار کنید.

But you decided to make ten people redundant

اما شما تصمیم گرفتید که ده نفر را بیکار کنید

and then you realise a year later that you didn't have to make all those redundant.

و بعد یک سال متوجه می شوید که لازم نیست همه آن ها را بیکار کنید.

The business picked up.

کسب و کار بلند شد.

So sometimes you don't know

بنابراین گاهی اوقات شما نمی دانید

what's good and what's bad until after the event.

چه چیزی خوب است و چه چیزی تا بعد از رویداد.

Yes, that's quite interesting.

بله، این بسیار جالب است.

And we do have to make decisions every day that affect other people's lives.

و ما باید هر روز تصمیماتی بگیریم که بر زندگی دیگران تأثیر بگذارد.

I'm always amazed by people who have a lot of authority

من همیشه از افرادی که دارای اختیارات زیادی هستند شگفت زده می شوم،

because they have to make pretty big decisions every day

زیرا آنها باید هر روز تصمیمات بسیار بزرگی بگیرند

that that affect the lives of hundreds, thousands and sometimes millions of people.

که بر زندگی صدها، هزاران و گاهی اوقات میلیون ها نفر تأثیر می گذارد.

So again, we are looking at that way of deciding what is right and wrong.

بنابراین دوباره، ما به این راه برای تصمیم گیری درست و نادرست نگاه می کنیم.

The action an action that is positive,

عمل، عملی که

generally speaking, is seen as good.

به طور کلی مثبت است، خوب تلقی می شود.

So it could be anything, anything that puts a smile on your face,

بنابراین می‌تواند هر چیزی باشد، هر چیزی که لبخندی بر لبان شما بیاورد،

something that makes you smile, could be seen

چیزی که باعث شود شما لبخند بزنید، می‌تواند به

as good an action that is positive.

عنوان یک اقدام مثبت تلقی شود.

Maybe someone comes up to you in the street and asks, How are you today?

شاید کسی در خیابان پیش شما بیاید و بپرسد امروز چطورید؟

Are you feeling okay?

آیا شما احساس خوبی دارید؟

It's nice to see you.

از دیدنت خوشحالم

It's nice to see you out and about.

خوشحالم که شما را بیرون از خانه می بینم.

It's good to see you today.

خوشحالم که امروز شما را می بینم.

It's very nice to meet you again.

خیلی خوشحالم که دوباره با شما آشنا شدم.

That is a good thing to do.

این کار خوبی است.

So anything that gives maybe a positive feeling to.

بنابراین هر چیزی که ممکن است احساس مثبتی به آن بدهد.

Another person could be described as as good a positive thing

شخص دیگری را می توان به عنوان یک چیز مثبت خوب توصیف کرد

that's out there.

.

It's a good point that sometimes you mean to do good,

این یک نکته خوب است که گاهی اوقات قصد دارید خوب انجام دهید،

but the outcome is bad.

اما نتیجه بد است.

Yes, you're not being intentionally bad,

بله، شما عمداً بد نیستید،

but sometimes, you know, sometimes you if you hear some information

اما گاهی اوقات، می دانید، گاهی اوقات اگر اطلاعاتی را می شنوید

and you think, I need to maybe you hear that,

و فکر می کنید، من نیاز دارم که شاید بشنوم،

for example, you might hear that somebody at work

مثلاً ممکن است بشنوید که شخصی در محل کار

is having an affair with somebody and they're your best friend.

با او رابطه دارد. کسی و آنها بهترین دوست شما هستند.

For example, you've got a best friend and you find out, for example,

به عنوان مثال، شما یک دوست صمیمی دارید و مثلاً متوجه می شوید

that their partner is having an affair with somebody else.

که شریک زندگی آنها با شخص دیگری رابطه نامشروع دارد.

Now, what do you do?

حالا چیکار میکنی؟

Do you tell your friend

آیا به دوست خود می گویید

because what are the impact

زیرا چه تأثیری دارد

You might think you're doing the right thing to tell your friend and it might be the right thing,

ممکن است فکر کنید کار درستی را انجام می دهید که به دوست خود بگویید و ممکن است کار درستی باشد،

but you might tell your friend and then they might go back and murder their partner in revenge.

اما ممکن است به دوست خود بگویید و سپس آنها ممکن است برگردند و شریک زندگی خود را برای انتقام بکشند. .

So the intention is good, but the outcome

بنابراین نیت خوب است، اما نتیجه

might have far reaching consequences.

ممکن است عواقب بسیار گسترده ای داشته باشد.

And sometimes the timing of when you say something,

و گاهی اوقات زمانی که شما چیزی می گویید،

the way that you say something might lead to a different outcome as well.

روشی که شما چیزی می گویید ممکن است به نتیجه متفاوتی نیز منجر شود.

Yeah. Yeah.

آره آره

I think that's a very good point, actually.

من فکر می کنم این نکته بسیار خوبی است، در واقع.

And people with authority or people in a position of power can also make the wrong decisions.

و افراد دارای اقتدار یا افراد در موقعیت قدرت نیز می توانند تصمیمات اشتباه بگیرند.

Maybe they, they might even lie or cheat

شاید حتی ممکن است دروغ بگویند یا تقلب کنند،

because they believe that whatever that thing

زیرا معتقدند هر چه که

is, they still it is the right thing to do.

باشد، باز هم کار درستی است.

And there have been many situations in recent history

و موقعیت های زیادی در تاریخ اخیر وجود داشته است که در

where countries and governments have made decisions to do things.

آن کشورها و دولت ها تصمیماتی برای انجام کارها گرفته اند.

And later on it turned out that maybe they were just trying

و بعداً معلوم شد که شاید آنها فقط سعی می کردند

to do the right thing, but in fact it was the wrong thing.

کار درست را انجام دهند، اما در واقع این کار اشتباه بود.

Or maybe they tried to do the right thing for the wrong reason.

یا شاید آنها سعی کرده اند کار درست را به دلیل اشتباه انجام دهند.

So it can happen.

بنابراین ممکن است اتفاق بیفتد.

But we generally talk about actions

اما ما به طور کلی در مورد اقدامات مثبت صحبت می کنیم

that are positive and of course, we can have the opposite.

و البته می توانیم برعکس هم داشته باشیم.

Of course here we can have an action that is negative.

البته در اینجا می توانیم عملی داشته باشیم که منفی است.

So again, generally speaking, Steve, on a day to day basis or situation,

بنابراین، به طور کلی، استیو، در هر روز یا موقعیتی،

you can find things that are negative, things that might just irritate you.

می توانید چیزهایی را پیدا کنید که منفی هستند، چیزهایی که ممکن است شما را آزار دهند.

Yesterday, yesterday, there was something that irritated Mr.

دیروز، دیروز، چیزی بود که آقای

Steve a lot. Can you remember what it was?

استیو را بسیار عصبانی کرد. یادت میاد چی بود؟

Was it that car, that red car?

اون ماشین، اون ماشین قرمز بود؟

Yes, you see.

بله، می بینید.

So even a small moment of time can be

بنابراین حتی یک لحظه کوچک از زمان می تواند

can be negative or it might affect in a negative way.

منفی باشد یا ممکن است به شکل منفی تأثیر بگذارد.

So any action. So we were walking yesterday, weren't we?

پس هر اقدامی پس دیروز داشتیم راه میرفتیم ، نه؟

And the car came right by, but he didn't move over.

و ماشین درست از راه رسید، اما او حرکت نکرد.

And we were walking along the side of the road and he was so close to us, he almost knocked his over.

و ما در کنار جاده قدم می زدیم و او آنقدر به ما نزدیک بود که تقریباً او را به زمین می زد.

And you you were quite angry.

و تو خیلی عصبانی بودی

So you might say that that was a negative thing?

بنابراین ممکن است بگویید که این یک چیز منفی بود؟

Yes, a negative action.

بله، یک اقدام منفی.

And I could have reacted to that like I do on the road

و من می‌توانستم به آن واکنش نشان دهم، مثل وقتی که در جاده

when people cut me up on the road

وقتی مردم مرا در جاده برش می‌زنند

or cut in, you know, at the end of a long line of traffic or something,

یا وارد می‌شوند، می‌دانی، در پایان یک صف طولانی ترافیک یا چیزی،

something, you know, and but you can take an action that is out of revenge

چیزی، می‌دانی، و اما می‌توانی تحمل کنی. اقدامی که از روی انتقام است

or because your ego has been hurt and then it can have far reaching consequences.

یا به این دلیل که نفس شما آسیب دیده است و می تواند عواقب بسیار گسترده ای داشته باشد.

So it's an action that ends up being quite negative

بنابراین این یک عمل است که در نهایت کاملاً منفی است

and you can send you your mood very low as well.

و شما می توانید روحیه خود را نیز بسیار پایین بیاورید.

Yes. It is interesting, though.

آره. هرچند جالب است.

Even a small moment of time might be seen as negative,

حتی یک لحظه کوچک از زمان ممکن است منفی تلقی شود،

even if that person isn't doing that particular thing deliberately late.

حتی اگر آن شخص آن کار خاص را عمداً دیر انجام ندهد.

So maybe that guy was driving yesterday and he was just driving along, just not thinking about anything.

بنابراین شاید آن مرد دیروز رانندگی می کرد و فقط در حال رانندگی بود، فقط به چیزی فکر نمی کرد.

And maybe he just came a little bit too close to us.

و شاید او فقط کمی بیش از حد به ما نزدیک شد.

But but so to us, that action was a negative action.

اما برای ما، آن عمل یک اقدام منفی بود.

But maybe to the person driving the car, it wasn't anything.

اما شاید برای شخصی که ماشین را رانندگی می کند، این چیزی نبوده است.

Yeah, it's just talking about it.

بله، این فقط در مورد آن صحبت می کند.

Tatiana makes a good point here.

تاتیانا در اینجا به نکته خوبی اشاره می کند.

Again, another good point from Tatiana today.

باز هم یک نکته خوب دیگر از تاتیانا امروز.

You can do bad things sometimes, but that does not

گاهی اوقات می توانید کارهای بدی انجام دهید، اما این

necessarily mean that you are a bad person.

لزوماً به این معنا نیست که شما آدم بدی هستید.

You might be just making bad decisions. Yes.

ممکن است فقط تصمیمات بدی بگیرید. آره.

Like that driver

مثل اون راننده ای

that happened to.

که اتفاق افتاد

And it's like when you're driving along and it's people on the motorway or on the road,

و مانند زمانی است که شما در امتداد رانندگی می کنید و مردم در بزرگراه یا جاده هستند،

particularly at night, they drive right up to your,

به خصوص در شب، آنها دقیقاً به سمت شما رانندگی می کنند، می

you know, they drive like a few feet from your bumper.

دانید، آنها مانند چند فوت از سپر شما رانندگی می کنند.

But sometimes maybe that's just a habit that they always drive that way.

اما گاهی اوقات شاید این فقط یک عادت باشد که آنها همیشه آن را هدایت می کنند.

But you see what you doing?

ولی میبینی چیکار میکنی؟

Get off my back and you get very annoyed.

از پشتم پیاده شو خیلی اذیت میشی

And then after a while and it really annoys me, you might put your brake

و بعد از مدتی و واقعاً من را آزار می دهد، ممکن است عمداً ترمز خود را فشار دهید

on deliberately to try and get rid of them, or you might put your windscreen washer on.

تا سعی کنید از شر آنها خلاص شوید یا ممکن است شوینده شیشه جلو خود را روشن کنید.

I've seen you do this. I've done this. Yes.

من تو را دیده ام که این کار را می کنی من این کار را انجام داده ام. آره.

But it may be that they don't think they're doing anything wrong.

اما ممکن است آنها فکر نکنند که کار اشتباهی انجام می دهند.

They're not being bad.

حالشون بد نیست

It's just that's the way they drive.

فقط روش رانندگیشون همینه

They're driving is bad, but they're not being bad. Yes.

رانندگی آنها بد است، اما بد نیستند. آره.

They're not doing it deliberately.

آنها عمدا این کار را نمی کنند.

I mean, probably

منظورم این است که

they are a lot of the time if they're in a rush.

اگر عجله داشته باشند، احتمالاً خیلی وقت ها هستند.

But if you assume they are, then you might do something

اما اگر آنها را فرض کنید، ممکن است کاری انجام دهید

that is bad and make the situation worse.

که بد است و وضعیت را بدتر کنید.

Yes. Well, I think I think the general point was,

آره. خب، فکر می‌کنم نکته کلی این بود،

even if you're good, you might do bad just by making the wrong choice.

حتی اگر خوب باشی، ممکن است با انتخاب اشتباه، بد عمل کنی.

Anyway, moving on, Steve, we've only got 25 minutes left.

به هر حال، استیو، ما فقط 25 دقیقه فرصت داریم.

Good grief.

غم خوب

I can't believe how fast this has gone today.

من نمی توانم باور کنم که امروز چقدر سریع گذشت.

That's bad, Duncan.

این بد است، دانکن.

Well, for some people, it might be good.

خوب، برای برخی افراد، ممکن است خوب باشد.

So a good thing is something that is satisfactory.

بنابراین یک چیز خوب چیزی است که رضایت بخش باشد.

A thing that pleases you so it doesn't necessarily

چیزی که شما را خوشحال می کند، بنابراین لزوماً

have to be changing the world in a new way.

نباید دنیا را به روشی جدید تغییر دهد.

It can be just something that is satisfying journey,

این می تواند فقط چیزی باشد که سفر راضی کننده باشد،

maybe something that a person is doing for you

شاید کاری باشد که شخصی برای شما انجام می دهد

and you are satisfied with it.

و شما از آن راضی هستید.

It's good.

خوبه.

Maybe it work.

شاید کار کند.

So situations at work where you have to do something for your boss and he's pleased.

بنابراین شرایطی در محل کار که شما باید کاری برای رئیس خود انجام دهید و او راضی است.

He's he says, Yes, that's good.

او می گوید، بله، این خوب است.

You did a good thing there. It's Good.

اونجا کار خوبی کردی خوبه.

You did a good job. You did a good thing.

کارت خوب بود. کار خوبی کردی خوب

You did well.

کردی

That thing is satisfactory.

آن چیز راضی کننده است.

So it isn't necessarily moral

بنابراین لزوماً اخلاقی نیست

as such, but it is something that is still good.

، اما چیزی است که هنوز خوب است.

It is correct, It is accurate.

درست است، دقیق است.

It is satisfactory.

راضی کننده است.

So I think that can happen, especially in a workplace and work environment

بنابراین من فکر می‌کنم که این اتفاق می‌تواند رخ دهد، به‌ویژه در محیط کار و محیط کاری

where there might be pressure on you.

که ممکن است بر شما فشار وارد شود.

And then course we have the opposite, something unsatisfactory.

و البته ما برعکس داریم، چیزی رضایت بخش نیست.

And we've all had bosses, we've all had managers.

و همه ما رئیس داشته ایم، همه ما مدیران داشته ایم.

I have Steve has where

من دارم که استیو

you do things and they are they are not satisfactory

کارها را در آنجا انجام می دهد و آنها راضی کننده نیستند

or you did a bad job, you did a bad job.

یا کار بدی انجام داده اید، کار بدی انجام داده اید.

That thing.

آن چیز.

You did an awful job.

کار بدی کردی

A bad job.

یه کار بد

It is not

satisfactory.

راضی کننده نیست.

It is bad.

آن بد است.

Good.

خوب

I'm sure Steve might have some input here too.

من مطمئن هستم که استیو ممکن است در اینجا نیز نظری داشته باشد.

Agree that something is right.

موافق باشید که چیزی درست است.

Can also be good.

هم میتونه خوب باشه

For example, in a sentence you could say you made a good choice.

به عنوان مثال، در یک جمله می توانید بگویید که انتخاب خوبی انجام داده اید.

You made a good choice.

انتخاب خوبی کردی

So what can we gather what can we take from that, Steve,

پس چه چیزی می توانیم جمع آوری کنیم ، استیو،

that particular sentence

آن جمله خاص

that you've made a decision

که شما در مورد چیزی تصمیم گرفته اید که

on something that's had that's having a good outcome? Yes,

نتیجه خوبی داشته است، چه چیزی می توانیم بگیریم؟ بله،

you made a good choice.

انتخاب خوبی کردید.

And sometimes, you know, you have to make choices.

و گاهی اوقات، می دانید، باید انتخاب کنید.

I mean, these are all things where you're not being a bad person or a good person.

منظورم این است که اینها همه چیزهایی است که شما آدم بد یا خوبی نیستید.

It's just the choices you're making.

این فقط انتخاب هایی است که می کنید.

And we ought to make that distinction between, you know, good and bad.

و ما باید این تمایز را بین خوب و بد قائل شویم.

Some people are deliberately making bad decisions or doing things.

برخی افراد عمدا تصمیمات بد می گیرند یا کارهایی انجام می دهند.

What we're talking about here is people

آنچه ما در اینجا در مورد آن صحبت می کنیم افرادی هستند

that just make bad decisions or good decisions.

که فقط تصمیمات بد یا تصمیمات خوب می گیرند.

And and it's not necessarily they're deliberately trying to be bad.

و لزوماً این نیست که آنها عمداً سعی می کنند بد باشند.

It's just that the result of what they do ends

فقط نتیجه کاری که انجام می دهند در

up being bad or good.

نهایت بد یا خوب می شود.

Giovani says. They are mistakes.

جیوانی می گوید. آنها اشتباه هستند.

Yeah, that's right. The mistakes, exactly. Yes.

آره درست است. اشتباهات دقیقا آره.

So when we talk about mistakes, we are talking about something that was done

بنابراین وقتی از اشتباهات صحبت می کنیم، در مورد کاری صحبت می کنیم که انجام شده

but was not intentional.

اما عمدی نبوده است.

You did not intend to do that thing.

شما قصد انجام این کار را نداشتید.

So even though it is a bad thing

بنابراین با وجود اینکه این کار بدی است

that you did, you didn't intend to do it.

که انجام دادید، اما قصد انجام آن را نداشتید.

So that is literally that is the definition of a mistake.

پس این به معنای واقعی کلمه تعریف اشتباه است.

You did something that that might have a bad outcome, but you didn't mean.

شما کاری کردید که ممکن است عاقبت بدی داشته باشد، اما قصد نداشتید.

Yes, it happened.

بله، این اتفاق افتاد.

An accident is a mistake.

تصادف یک اشتباه است.

It is something that happened.

اتفاقی است که افتاده است.

It involved you and it had a bad outcome, but you didn't want it to happen.

تو را درگیر کرد و عاقبت بدی داشت، اما تو نمی‌خواستی این اتفاق بیفتد.

It was a mistake to agree that something is right.

قبول اینکه چیزی درست است اشتباه بود.

So maybe you say that a person made a good choice

بنابراین شاید شما بگویید که شخصی انتخاب خوبی انجام داده است

or of course, to agree that something is wrong.

یا البته موافق است که چیزی اشتباه است.

You made a bad choice and

شما انتخاب بدی کردید و

I'm pretty sure all of us here,

من تقریباً مطمئن هستم که همه ما اینجا هستیم،

we've all made bad decisions.

همه ما تصمیمات بدی گرفته ایم.

Mr. Steve, myself and maybe you as well,

آقای استیو، من و شاید شما نیز،

we've made bad decisions

ما تصمیمات بد

or bad choices, so it can happen in life.

یا انتخاب های بدی گرفته ایم، بنابراین ممکن است در زندگی اتفاق بیفتد.

It doesn't necessarily mean you are a bad person, it just means the thing

این لزوماً به این معنی نیست که شما فرد بدی هستید، بلکه فقط به این معنی است که کاری که

you've done is the wrong decision,

انجام داده اید تصمیم اشتباهی است

or it might appear to be wrong to another person.

یا ممکن است برای شخص دیگری اشتباه به نظر برسد.

Yeah, sometimes people can't make decisions very well or they don't.

بله، گاهی اوقات مردم نمی توانند خیلی خوب تصمیم بگیرند یا نمی توانند.

They don't look at all the available information

آنها به تمام اطلاعات موجود نگاه نمی کنند

in order to make a good decision.

تا تصمیم خوبی بگیرند.

And but they're not necessarily being bad.

و اما آنها لزوما بد نیستند.

But if they're doing it all the time, I mean, yeah, exactly.

اما اگر آنها همیشه این کار را انجام می دهند، یعنی بله، دقیقا.

So, yeah, we're making the distinction here between

بنابراین، بله، ما در اینجا بین

people who are just bad,

افرادی که فقط بد هستند تمایز قائل می شویم،

but people who do things

اما افرادی که کارهایی را

unintentionally that end up being bad.

ناخواسته انجام می دهند که در نهایت بد می شوند.

Yes, that's it.

آره همینه.

So quite often it is it is the intention what the person has decided

بنابراین اغلب این هدف است که فرد تصمیم گرفته است که

the outcome should be.

نتیجه چه باشد.

That is literally the definition of intention.

این به معنای واقعی کلمه تعریف قصد است.

It is the thing that you planned to do

این چیزی است که شما برای انجام آن برنامه ریزی کرده اید

and the result is also planned as well.

و نتیجه نیز برنامه ریزی شده است.

So that is literally intention,

بنابراین این به معنای واقعی کلمه قصد است،

but it can be good, bad by accident.

اما می تواند به طور تصادفی خوب و بد باشد.

So good.

خیلی خوب.

When we talk about people who are good, a good person,

وقتی در مورد افراد خوب صحبت می کنیم،

we can use the word virtuous.

می توانیم از کلمه فاضل استفاده کنیم.

I like that word, by the way.

اتفاقا من این کلمه را دوست دارم.

Mr. Duncan.

آقای دانکن

That's a good word, isn't it virtuous?

این کلمه خوبی است، فضیلت نیست؟

Are you a virtuous person?

آیا شما فردی با فضیلت هستید؟

Now, this is not not to be confused, used with pious.

در حال حاضر، این را نباید با تقوا اشتباه گرفت.

So a person who is virtuous quite often will

بنابراین شخصی که اغلب اوقات فضیلت دارد

look at the right way of doing something.

به راه درست انجام کاری نگاه می کند.

So we think of virtuous being

پس ما به فضیلت بودن

from a religious point of view.

از منظر دینی می اندیشیم.

But it can also be just you think you feel strongly about what the right thing is to do.

اما ممکن است فقط به این دلیل باشد که فکر می کنید به شدت در مورد کار درست احساس می کنید.

You are virtuous. Where is pious

شما با فضیلت هستید. جایی که پرهیزگار است ریشه

does have a very deep

بسیار عمیقی

seated root in religion.

در دین دارد.

It is a person who will wave their holy book and tell you that you are doing the wrong thing

این شخصی است که کتاب مقدس خود را تکان می دهد و به شما می گوید که شما به

for for a certain reason to be virtuous,

دلیل خاصی کار اشتباهی انجام می دهید تا فضیلت داشته باشید،

people will often say to you, you're a virtuous person.

مردم اغلب به شما می گویند شما فردی با فضیلت هستید.

I've had it said to me, If you're in a restaurant,

به من گفته اند، مثلاً اگر در رستوران هستید

for example, and you decide not to have any alcohol, everyone else is drinking,

و تصمیم می گیرید الکل نخورید، بقیه در حال نوشیدن هستند

and you don't, you say, no, I don't want to because it's bad for my health.

و شما نمی نوشید، می گویید نه، من نمی خواهم چون برای سلامتی من مضر است

you say I'm no, I'm not going to have that fatty meal.

شما می گویید من نه، من آن غذای چرب را نمی خورم.

You're looking at the calories and you're counting the calories.

شما به کالری ها نگاه می کنید و کالری ها را می شمارید.

Well, I'll just have the fish.

خوب، من فقط ماهی را خواهم داشت.

I'm not going to have that.

من قرار نیست آن را داشته باشم.

You know, that meat meal because it's bad

می دانید، آن غذای گوشتی به این دلیل است که

for the animals and the planet or, you know, I'm vegan.

برای حیوانات و کره زمین مضر است یا، می دانید، من گیاهخوار هستم.

Somebody might turn round you and say you're a very virtuous person, aren't you?

ممکن است کسی دور شما بچرخد و بگوید شما فردی بسیار با فضیلت هستید، اینطور نیست؟

You're a person who

شما فردی هستید که

does things in life and makes decisions based on

کارهایی را در زندگی انجام می‌دهید و تصمیم می‌گیرید که

not just looking at what's good or for themselves. Yes.

فقط به چیزهای خوب یا برای خود نگاه نکنید. آره.

But what might be good or bad for other people

اما چه چیزی ممکن است برای افراد دیگر

and society or the world in general? Yes.

و جامعه یا به طور کلی جهان خوب یا بد باشد؟ آره. به این

Doesn't mean they're right,

معنی نیست که حق با آنهاست،

but they think they should be like this.

اما فکر می کنند که باید اینگونه باشند.

And of course, the word itself has been used a lot over the past ten years

و البته، خود این کلمه در طول ده سال گذشته بسیار استفاده شده است

to mean a person who is doing something good to appear

به این معنی که شخصی که کار خوبی انجام می دهد تا

better may be better than they actually are,

بهتر ظاهر شود، ممکن است بهتر از آنچه که واقعاً هستند باشد،

which is virtue signalling, which is where you take a moral stance.

که نشانه فضیلت است، جایی که شما موضع اخلاقی می گیرید. .

But you are doing it just to to appear

اما شما این کار را فقط برای اینکه به نظر برسید که

as if you are a good person.

آدم خوبی هستید انجام می دهید.

Yes, you you if you virtue signal your.

بله، شما اگر فضیلت خود را نشان دهید.

Yes. You want everybody to think you're a good person and you're

آره. شما می خواهید همه فکر کنند که شما آدم خوبی هستید و به

telling everybody that you're you but by what you're doing in

همه می گویید که شما هستید، اما با این کار که انجام می دهید می

saying that you are a virtuous person, but sometimes you will be.

گویید که شما یک فرد با فضیلت هستید، اما گاهی اوقات خواهید بود.

I've had people say that to me often.

من بارها داشته ام که مردم این را به من می گویند.

If I'm going out about drink anything or at work,

اگر قرار است برای هر چیزی یا در محل کار بیرون بروم،

because my work colleagues are all in sales

زیرا همکاران من همه در فروش هستند

and they like to drink a lot and it's a bit of a culture in sales Yes,

و دوست دارند زیاد مشروب بنوشند و این یک فرهنگ در فروش است، بله،

if anyone's in that and if you don't, they sort of, you know, when they're saying to you

اگر کسی در آن شرکت دارد و اگر شما ندارید، آنها به نوعی، می دانید، وقتی به شما می گویند که

you're a virtuous person, they're actually thinking, they're actually saying it's negative.

شما فردی با فضیلت هستید، در واقع فکر می کنند، در واقع می گویند که این موضوع منفی است.

It sounds like sarcasm.

به نظر طعنه میاد

Yes. They're saying, aren't you virtuous?

آره. آنها می گویند، آیا شما با فضیلت نیستید؟

You know, because actually what they're

می دانید، زیرا در واقع چیزی که آنها می

what they're saying is that they're actually trying to put you down. Yes.

گویند این است که آنها در واقع تلاش می کنند شما را پایین بیاورند. آره.

They're trying to say because they haven't might not have the inner

آن‌ها سعی می‌کنند بگویند، زیرا ممکن است قدرت درونی نداشته باشند

strength to stop themselves from doing what they know is probably not good for them.

تا از انجام کاری که می‌دانند برایشان خوب نیست باز دارند.

Yes, but that's a whole different debate. It is.

بله، اما این یک بحث کاملا متفاوت است. این است.

If you want a drink, you want a drink.

اگر نوشیدنی می خواهید، نوشیدنی می خواهید.

I don't say to people, I don't think it's good

من به مردم نمی گویم، فکر نمی کنم انجام این کار

for you to do that, but I just don't do it.

برای شما خوب باشد، اما من این کار را انجام نمی دهم.

Yeah.

So sometimes a well, but yeah, but people often accuse you of being virtuous

آره

بنابراین گاهی اوقات یک چاه، اما بله، اما مردم اغلب شما را متهم می کنند که با فضیلت هستید

and it's usually used in a negative way.

و معمولاً به شکل منفی استفاده می شود. آیا

Is it?

این است؟

Because in modern society it's not deemed to be

از آنجا که در جامعه مدرن به عنوان

a positive characteristic to, be virtuous?

یک ویژگی مثبت در نظر گرفته نمی شود، با فضیلت؟

Yeah, well it depends how you're doing it and how you're forcing other people

بله، این بستگی دارد که چگونه این کار را انجام می دهید و چگونه دیگران را مجبور می کنید که

to to, to go along with what you're saying.

با آنچه می گویید همراهی کنند.

Anyway, moving on.

به هر حال، ادامه دارد.

Bad negative to be without virtue

منفی بد بدون فضیلت،

the opposite of virtue is vice.

نقطه مقابل فضیلت، رذیلت است.

Did you know that the opposite of virtue is vice?

آیا می دانید نقطه مقابل فضیلت، رذیلت است؟

So the virtue is the good thing.

پس فضیلت چیز خوبی است.

The vice.

معاون

When we talk about vice, we often talk about the the wrong thing, immoral thing.

وقتی در مورد رذیلت صحبت می کنیم، اغلب در مورد چیز نادرست، چیز غیر اخلاقی صحبت می کنیم.

And we can all think of something I'm sure

و همه ما می‌توانیم به چیزی فکر کنیم که مطمئنم

if you were

walking the streets late at night in Wolverhampton,

اگر شما

در اواخر شب در ولورهمپتون در خیابان‌ها قدم می‌زدید،

you will know exactly what I'm talking about.

دقیقاً متوجه خواهید شد که در مورد چه چیزی صحبت می‌کنم.

Or drugs?

یا مواد مخدر؟

Yes. Anything, anything that that scene as as bad,

آره. هر چیزی، هر چیزی که آن صحنه به همان اندازه بد،

wicked, immoral to be without virtue.

شرور، غیراخلاقی است که بدون فضیلت باشد.

Yes. You might say to somebody, what's your vice?

آره. شما ممکن است به کسی بگویید، معایب شما چیست؟

So everyone's got a vice something that something that they find difficult to give up.

بنابراین هرکسی یک رذیله دارد که به سختی می‌توان آن را رها کرد.

Yeah.

Drugs, alcohol, chocolate could be chocolate, could be sweets, it could be crisps.

آره

مواد مخدر، الکل، شکلات می تواند شکلات باشد، می تواند شیرینی باشد، می تواند ترد باشد.

What your vice people often say to you.

آنچه افراد نایب شما اغلب به شما می گویند.

And there's always something that we find difficult to give up.

و همیشه چیزی وجود دارد که ترک کردن آن برای ما دشوار است.

So to be morally correct.

پس از نظر اخلاقی درست باشد.

Now, again, moral.

حالا دوباره اخلاقی.

I love this word.

من عاشق این کلمه هستم

I think moral is an interesting word to use when we talk about morals

من فکر می کنم اخلاق کلمه جالبی است برای استفاده وقتی که ما در مورد اخلاق صحبت می کنیم و در

we are talking about guidelines.

مورد دستورالعمل ها صحبت می کنیم.

They are the guidelines of what is right and wrong.

آنها راهنمای درست و نادرست هستند.

And again, you might say that it stems to what we were talking about earlier.

و دوباره، ممکن است بگویید که این به همان چیزی است که قبلاً در مورد آن صحبت کردیم.

Why? Why we we have certain rules in place,

چرا؟ چرا ما قوانین خاصی داریم، چه

be them in law or in a religious context as well.

در قانون و چه در زمینه مذهبی.

And to be morally incorrect things that are seen as bad.

و از نظر اخلاقی نادرست بودن چیزهایی که بد تلقی می شوند.

I'm going to go through these quickly, Steve. Okay.

من به سرعت از اینها عبور می کنم، استیو. باشه.

Because we are we're going to do a little thing

از آنجا که ما قرار است یک کار کوچک انجام دهیم،

where we're talking about what might be seen as right and wrong in a moment.

جایی که در مورد آنچه ممکن است در یک لحظه درست و نادرست دیده شود صحبت کنیم.

Right and good and bad.

درست و خوب و بد.

So a positive character.

پس یک شخصیت مثبت.

So I would say that Mr.

بنابراین من می گویم که آقای

Steve has a positive character.

استیو شخصیت مثبتی دارد.

He often looks on the bright side

او اغلب

when he's with other people, but

زمانی که با افراد دیگر است به جنبه مثبت نگاه می کند، اما

I think I'm neutral.

فکر می کنم من بی طرف هستم.

My father used to say, my father said I was a pessimist,

پدرم می گفت، پدرم می گفت من یک آدم بدبین هستم،

which is somebody that always looks on the negative.

یعنی کسی که همیشه منفی نگاه می کند.

I think I am.

فکر کنم هستم.

You say I'm a positive person, but I think I think

شما می گویید من آدم مثبتی هستم، اما فکر می کنم

actually I'm more a glass half empty person.

در واقع یک آدم نیمه خالی لیوان هستم.

A glass half full.

یک لیوان نیمه پر فکر می‌کنم

I think people would say that you are positive if they knew you in public or in a public place.

اگر مردم شما را در مکان‌های عمومی یا عمومی بشناسند، می‌گویند که شما مثبت اندیش هستید.

So your public persona or the face that you wear public.

بنابراین پرسونای عمومی شما یا چهره ای که عمومی می پوشید.

Anyway, moving on.

به هر حال، ادامه دارد.

I've got to get these out the way, Steve, because we only have 10 minutes.

من باید اینها را کنار بگذارم، استیو، چون فقط 10 دقیقه فرصت داریم.

In fact, we might run slightly over because I was 5 minutes starting.

در واقع، ممکن است کمی بیش از حد بدود زیرا من 5 دقیقه شروع کرده بودم.

Right? Okay.

درست؟ باشه.

You're a bad person, Mr.

تو آدم بدی هستی، آقای

Duncan being late.

دانکن دیر کرد.

See, I don't think that's necessarily a bad thing anyway.

ببینید، به هر حال فکر نمی‌کنم لزوماً چیز بدی باشد .

A negative character, a person who is often

یک شخصیت منفی، شخصی که اغلب

looking on the dark side or the black side of things.

به سمت تاریک یا جنبه سیاه چیزها نگاه می کند.

Or maybe they are always negative or they are moody a negative character.

یا شاید آنها همیشه منفی هستند یا یک شخصیت منفی هستند.

Generally speaking, Steve Good

به طور کلی، استیو گود

is seen as right, correct.

درست و درست دیده می شود.

Moral, helpful, kind and generous.

اخلاقی، مفید، مهربان و سخاوتمند.

So I think they are all words that go

بنابراین من فکر می کنم همه آنها کلماتی هستند که

with that particular subject, the subject of being good.

با آن موضوع خاص، یعنی موضوع خوب بودن همخوانی دارند.

And then of course we have bad.

و البته ما بد داریم.

Bad is often seen as wrong,

بد اغلب به عنوان اشتباه،

incorrect immoral,

نادرست غیر اخلاقی،

unhelpful, cruel.

غیر مفید، بی رحمانه دیده می شود.

Or now this is an interesting word, miserly

یا حالا این یک کلمه جالب است، خسیس

miserly.

خسیس.

I like that a person who is not generous,

من دوست دارم کسی که سخاوتمند نیست،

the person who does not like to help other people,

کسی که دوست ندارد به دیگران کمک کند،

especially when it comes to helping them

به خصوص وقتی صحبت از کمک به آنها

with their finances or their money Miserly.

در امور مالی یا خسیسی به میان می آید.

That's a great word.

این یک کلمه عالی است.

You might describe Ebenezer Scrooge as miserly.

ممکن است ابنزر اسکروج را بخیل توصیف کنید.

That's a great word. Yes.

این یک کلمه عالی است. آره.

Somebody who yeah, goodness, generally

کسی که بله، خوبی، به طور کلی

speaking, is state or quality of being good.

، حالت یا کیفیت خوب بودن است.

So we might say that goodness is in

بنابراین ممکن است بگوییم که خوبی در

someone, goodness is in that person.

کسی است، خوبی در آن شخص است.

They have a good

آنها یک خوبی خوب دارند

goodness is the noun describes

اسمی است که توصیف می کند

that that general appearance of being a good person

که ظاهر کلی انسان خوب

badness is the state or quality of being bad.

بد بودن حالت یا کیفیت بد بودن است.

Although to be honest with you, I'm going to be honest

اگر چه برای صادق بودن با شما، صادقانه بگویم،

badness is not actually accepted

بد بودن در واقع

in formal English, so we rarely say badness.

در انگلیسی رسمی پذیرفته نمی شود، بنابراین ما به ندرت می گوییم بد.

In fact, you you won't hear people say it, but it, it is

در واقع، شما نمی شنوید که مردم آن را بگویند، اما گاهی

sometimes used in English, even though it is

اوقات در انگلیسی استفاده می شود، حتی اگر از نظر

is technically it is incorrect.

فنی باشد، نادرست است.

Good is the right thing, bad is the wrong thing.

خوب چیز درست است، بد چیز اشتباه است.

So generally speaking,

بنابراین به طور کلی

the definition

تعریف

in religion good is seen as the right path.

در دین خیر به عنوان راه درست تلقی می شود.

Again, we often see good and bad.

باز هم ما اغلب خوب و بد را می بینیم.

I suppose we would have evil

فکر می کنم ما بد

and maybe kind or good.

و شاید مهربان یا خوب خواهیم داشت.

So you have good and evil as being opposites.

پس شما خیر و شر را متضاد دارید.

And quite often in a religious sense that would be the case in religion.

و اغلب به معنای دینی که در دین نیز صادق است.

Bad is seen as the wrong path.

بد به عنوان مسیر اشتباه دیده می شود.

We we might be talking a bit more about that in a moment.

ما ممکن است در یک لحظه کمی بیشتر در مورد آن صحبت کنیم. از نظر

Morally excellent, virtuous,

اخلاقی عالی، نیکوکار،

righteous and pious.

صالح و پارسا.

So I've actually put the word on the screen there, Steve Pious,

بنابراین من در واقع کلمه را روی صفحه نمایش گذاشته ام ، استیو پیوس،

a person who uses religious teachings

شخصی که از آموزه های دینی استفاده می کند

to to tell other people how to live righteous.

تا به دیگران بگوید چگونه درست زندگی کنند.

That's that's often associated with religion, isn't it?

این چیزی است که اغلب با دین مرتبط است، اینطور نیست؟

A righteous person. It is.

یک فرد صالح. این است.

But of course, like, like that and like morals.

اما البته، مانند، مانند آن و مانند اخلاق.

It depends on the culture.

بستگی به فرهنگ داره

What culture in and

چه فرهنگ در و

the time.

زمان.

I mean, morals vary a lot between different

منظورم این است که اخلاق بین افراد مختلف بسیار متفاوت است

and this is the problem throughout history religion has had

و این مشکلی است که دین در طول تاریخ سعی داشته

it has tried to impose its morals on other societies and that's why we've often had lots of problems.

اخلاق خود را به جوامع دیگر تحمیل کند و به همین دلیل است که ما اغلب با مشکلات زیادی روبرو بوده ایم.

Yes, well, I suppose each group wants to be right and neither neither wants to be wrong.

بله، خوب، گمان می کنم هر گروهی می خواهد درست باشد و هیچ کدام نمی خواهند اشتباه کنند.

Well, it's still going on.

خوب هنوز هم ادامه دارد.

This is the problem is that we're are seeing that

مشکل اینجاست که ما داریم آن را با

seeing that in all its horrendous glory.

تمام شکوه وحشتناکش می بینیم.

Slightly. Anyway, Steve, moving on.

اندکی. به هر حال، استیو، ادامه می دهد.

So in that in that respect. Mr.

بنابراین از این نظر. آقای

Duncan, I'm just saying in that respect, one person's

دانکن، من فقط از این نظر می گویم،

morals might be seen as being bad

ممکن است اخلاق یک فرد بد تلقی شود که

to try and impose your morals on somebody else

بخواهد اخلاق خود را به دیگری تحمیل کند

or on another group or society is seen as bad.

یا به گروه یا جامعه دیگری بد تلقی شود.

Yeah, I mean, in the in the past there were all sorts of religious

آره، منظورم این است که در گذشته انواع مذهبی وجود داشت که

we're going to say based on Steve, we're going to have I'm just you know, I'm running over.

ما قرار بود بر اساس استیو بگوییم، ما قرار است داشته باشیم .

So I'm just wanted to add something to that.

بنابراین من فقط می خواهم چیزی به آن اضافه کنم.

Mr. JONES okay.

آقای جونز باشه.

So bad negative things morally, terrible.

خیلی چیزهای منفی بد اخلاقی، وحشتناک.

I, I couldn't put that any stronger

من،

if I tried something that is morally terrible.

اگر چیزی را امتحان کنم که از نظر اخلاقی وحشتناک است، نمی‌توانستم آن را قوی‌تر بیان کنم.

It is an awful thing to do.

این کار وحشتناکی است.

Wicked.

شرور.

That was we grew up, didn't we, Steve

ما بزرگ شدیم، نه، استیو

And they in the late eighties, early 1990s,

و آنها در اواخر دهه هشتاد، اوایل دهه 1990،

and we met each other at the end of the 1980s and Wicked

و ما همدیگر را در پایان دهه 1980 ملاقات کردیم و Wicked

used to be a statement of good.

قبلا بیانیه خوبی بود. قبلاً

It used to be a slang word for good.

یک کلمه عامیانه برای خوب بود.

So when something was good, you would say wicked.

بنابراین وقتی چیزی خوب بود، می گویید بد است.

We had a wicked time last night,

دیشب روزگار بدی داشتیم،

so the use of that word was different way back

بنابراین استفاده از این کلمه در

when we were young.

دوران جوانی متفاوت بود.

Whereas you would, you would know, refer to Wicked to do like a witch.

در حالی که شما می دانید، به Wicked مراجعه کنید تا مانند یک جادوگر رفتار کنید.

The wicked witch.

جادوگر بدجنس

Let's just say somebody doing bad things, evil person,

بیایید بگوییم یک نفر در حال انجام کارهای بد، یک فرد شرور،

unrighteous and sinful.

ناصالح و گناهکار.

Sinful is a word that we've heard quite a lot over the years, haven't we, Steve?

Sinful کلمه ای است که در طول سال ها بسیار شنیده ایم، اینطور نیست، استیو؟

For various reasons, yes.

به دلایل مختلف، بله.

I mean, that's obviously if someone uses the word sinful, it means that you're breaking religious rule.

منظورم این است که واضح است که اگر کسی از کلمه گناهکار استفاده کند ، به این معنی است که شما قوانین مذهبی را زیر پا می گذارید.

That was that was rhetorical, by the way.

اتفاقاً این لفاظی بود.

It's associated with really.

واقعاً مرتبط است.

I know.

I was just explaining it so you might use good to show approval.

میدانم.

من فقط آن را توضیح دادم، بنابراین شما ممکن است از خوب برای نشان دادن تایید استفاده کنید.

Good work on the report or of course you might use bad to show disapproval.

کار خوب روی گزارش یا البته ممکن است از بد برای نشان دادن مخالفت استفاده کنید.

You did a bad job of that.

کار بدی کردی

You did a terrible job. A bad job,

کار وحشتناکی کردی یک شغل بد،

good and bad are often seen as rivals,

خوب و بد اغلب به عنوان رقیب دیده می شود،

things that are constantly battling against each other.

چیزهایی که دائماً در حال مبارزه با یکدیگر هستند.

The battle between right and wrong, good versus bad.

نبرد بین حق و باطل، خوب در مقابل بد.

And it is probably one of the oldest battles

و احتمالاً یکی از قدیمی ترین نبردها

if it takes place on this planet.

اگر در این سیاره رخ دهد.

I think so, Beatrice says.

بئاتریس می گوید، فکر می کنم اینطور است.

Is unrighteous the same as unfair?

آیا ناعادلانه همان بی انصافی است؟

Who unrighteous would probably be more making bad

چه کسی ناصالح احتمالاً

by creating, causing bad actions

با خلق کردن، ایجاد اعمال بد

or having no morals in that sense.

یا نداشتن اخلاقیات به این معنا بیشتر بد می‌کند.

Yeah. And righteous.

آره و صالح.

So a righteous person will hold themselves to the rules,

بنابراین یک فرد عادل خود را به قوانین پایبند خواهد کرد،

an unrighteous person will probably break all of those rules,

یک فرد ناصالح احتمالاً همه آن قوانین را زیر پا می گذارد،

namely that's associated with religious morals.

یعنی این که با اخلاق مذهبی مرتبط است.

I would say righteousness is often associated with religion,

من می گویم که عدالت اغلب با دین مرتبط است،

but something that's unfair is something that.

اما چیزی که ناعادلانه است چیزی است که.

Yeah, it's a different thing.

آره، چیز دیگری است.

Yes, But is as wrong, sinful,

بله، اما به عنوان اشتباه، گناه،

immoral, wicked or the wrong path.

بداخلاقی، شریر یا راه اشتباه است.

And that ends that part of today's live stream.

و این قسمت از پخش زنده امروز به پایان می رسد.

But there is a little bit more coming, Steve, because we are now

اما کمی بیشتر در راه است، استیو، زیرا ما اکنون

looking at the phrase that we mentioned earlier.

به عبارتی که قبلا ذکر کردیم نگاه می کنیم.

Moral compass, your moral compass.

قطب‌نمای اخلاقی، قطب‌نمای اخلاقی شما.

There it is now on the screen.

اکنون روی صفحه نمایش وجود دارد.

So you can see your moral compass is the guide that everyone has.

بنابراین می توانید ببینید که قطب نمای اخلاقی شما راهنمای همه افراد است.

We all have a little moral compass inside us

همه ما یک قطب نمای اخلاقی در درون خود داریم

where we are making decisions on what is right and what is wrong.

که در آن تصمیم می گیریم که چه چیزی درست است و چه چیزی اشتباه است.

So bad people do that.

خیلی آدم های بد این کار را می کنند.

Even bad people have a moral compass.

حتی افراد بد هم قطب‌نمای اخلاقی دارند.

It's just a different it's pointing in a different direction.

فقط متفاوت است و به جهت دیگری اشاره می کند.

They probably don't think they're being bad, but

آنها احتمالاً فکر نمی کنند که بد هستند، اما

their moral compass is different to your moral compass.

قطب نما اخلاقی آنها با قطب نما اخلاقی شما متفاوت است.

So today we are going to

بنابراین امروز ما قرار است

look at things that are good or bad,

به چیزهایی که خوب یا بد هستند نگاه کنیم

and we are going to ask this in a fool in the form of a question.

و این را با احمقانه در قالب یک سؤال بپرسیم.

We're putting it forward in the form of a question.

ما آن را در قالب یک سوال مطرح می کنیم.

So we are asking good

بنابراین ما خوب

or bad.

یا بد را می خواهیم.

So I'm going to put some things on the screen that Steve

بنابراین من می‌خواهم چیزهایی را روی صفحه نمایش بگذارم که استیو

and we are going to decide and you have course out there.

و ما تصمیم می‌گیریم و شما در آنجا دوره دارید.

So please don't go to sleep.

پس لطفا نخوابید

I want your attention as well,

من هم توجه شما را می خواهم،

good or bad.

خوب یا بد.

Here we go. Steve, are you ready?

در اینجا ما می رویم. استیو، آماده ای؟

So some of these things are seen as good and some of them are seen

پس بعضی از این چیزها خوب دیده می شود و بعضی از آنها

as not so good.

چندان خوب دیده نمی شود.

So is the first one.

اولی هم همینطور.

I might have to move this slightly up.

ممکن است مجبور شوم این را کمی بالاتر ببرم.

I did a good job of that.

من این کار را به خوبی انجام دادم.

Smacking your children, smacking Your children.

کتک زدن به فرزندانتان، زدن به فرزندانتان.

So when your child is naughty,

پس وقتی فرزند شما شیطون،

disobedient, or maybe they do

نافرمان است یا ممکن است

something that they should not and you want to punish them,

کاری انجام دهد که نباید انجام دهد و شما می خواهید او را تنبیه کنید،

do you smack them now?

آیا اکنون او را می زنید؟

My parents used to spank me as a child.

پدر و مادرم از بچگی به من کتک می زدند.

I would get a smack across my bottom

به پایین

or across my legs or sometimes across my face.

یا پاهایم و یا گاهی صورتم می خوردم. در

That was very often actually,

واقع اغلب اوقات،

you didn't punish smacking your children.

شما کتک زدن فرزندانتان را مجازات نمی کردید.

So some people might say that that is wrong and some people might say that that is right.

بنابراین برخی ممکن است بگویند که این اشتباه است و برخی ممکن است بگویند که این درست است.

A good thing or a bad thing. What do you think?

یک چیز خوب یا یک چیز بد. شما چی فکر میکنید؟

Well, again, it depends.

خب بازم بستگی داره

A lot of these depend on culture.

بسیاری از اینها به فرهنگ بستگی دارد.

and, you know,

و، می دانید،

50 years ago.

50 سال پیش.

Well, I'm asking what you think, Steve. Yeah, well, I'm giving my.

خوب، من می پرسم نظر شما چیست، استیو. آره خوب من دارم میدم

I'm telling you, yes or no, Is it good or bad to you now?

بهت میگم آره یا نه الان برات خوبه یا بد؟

Right now? Well, I don't think it's good or bad.

همین الان؟ خب به نظر من خوب یا بد نیست. در حال

It is smacking.

کوبیدن است.

I don't know.

I mean, the trouble is in the UK now, it's I think it's illegal to smack your children, isn't it?

من نمی دانم.

منظورم این است که مشکل الان در انگلستان است، به نظر من این غیرقانونی است که بچه های خود را بکوبید، اینطور نیست؟

I think it's actually against the law.

من فکر می کنم در واقع خلاف قانون است.

Yeah, I think it is a depends whether you mean smacking or.

بله، من فکر می کنم این بستگی به این دارد که آیا منظور شما کتک زدن است یا.

Yes. Smacking is just

آره. ضربه زدن فقط

well hitting.

خوب ضربه زدن است.

Yes. But it's normally a smack

آره. اما به طور معمول یک بوی

is is not designed to really hurt.

طراحی شده است که واقعا صدمه دیده است.

It's designed to try and stop a child from from doing some bad behave.

این طراحی شده است تا سعی کند کودک را از انجام برخی رفتارهای بد باز دارد.

It's a corrective action isn't it. Yeah.

این یک اقدام اصلاحی است، اینطور نیست. آره

I mean we're not parents, so we're really not in a place to.

منظورم این است که ما پدر و مادر نیستیم، پس واقعاً در جایی نیستیم که بخواهیم.

Well, I was a child though, but I think. I think.

خوب، من بچه بودم، اما فکر می کنم. من فکر می کنم.

I think it would be, you be.

من فکر می کنم این می شود، شما باشید.

It depends on many things I would say.

بستگی به خیلی چیزها داره که بگم

I think sometimes probably it is appropriate to smack a child.

من فکر می کنم گاهی اوقات احتمالاً مناسب است که یک کودک را بکوبیم.

But if you were to do all the time, it probably wouldn't be.

اما اگر قرار بود همیشه این کار را انجام دهید، احتمالاً اینطور نخواهد بود.

Well, some people would say it's never acceptable to smack your child.

خوب، برخی از مردم می گویند که هرگز قابل قبول نیست که فرزندتان را سیلی بزنید.

well, the live chat is very divided.

خوب، چت زنده بسیار تقسیم شده است.

Some people are saying yes, and some people are saying no.

بعضی ها می گویند بله و بعضی ها می گویند نه.

So the thing is, you do remember kind of look at the live chat now.

بنابراین مسئله این است که شما به یاد دارید که اکنون به چت زنده نگاه کنید.

Steve Yeah, I'm going to say you do remember when you've been smacked as a child.

استیو آره، می‌خواهم بگویم که یادت می‌آید زمانی که در کودکی بهت ضربه می‌خوردند.

I do remember, yeah.

یادم می آید، آره

When my father did, my mother

وقتی پدرم این کار را کرد، مادرم

never smacked me, but my father did a few times.

هرگز به من سیلی نزد، اما پدرم چند بار این کار را انجام داد.

But I mean, it's not like I'm scarred by it.

اما منظورم این است که اینطور نیست که از آن زخمی شده باشم.

I mean, beating up your children obviously is something different.

منظورم این است که کتک زدن فرزندانتان به وضوح چیز دیگری است.

I'd say. Well, that's not what I'm talking about.

مایلم بگم. خوب، این چیزی نیست که من در مورد آن صحبت می کنم.

Yeah, I know. I'm just

آره میدونم من فقط

a little.

Keep correcting me today, Mr.. Don't go. no.

کمی هستم.

امروز به تصحیح من ادامه بده آقای... نرو. نه

I think it just depends. I wouldn't like to comment.

من فکر می کنم فقط بستگی دارد. من دوست ندارم نظر بدهم

If I had a child that was being very naughty all the time,

اگر بچه‌ای داشتم که همیشه خیلی شیطون می‌کرد،

I'm sure eventually I would smack that child. That's it.

مطمئنم که در نهایت آن بچه را می‌زدم. خودشه.

To try and stop it, to correct its behaviour

تلاش برای متوقف کردن آن، اصلاح رفتار آن

isn't something you would do to correct their behaviour

کاری نیست که شما برای اصلاح رفتار آنها انجام دهید،

because no one is ever going to say you can beat your children.

زیرا هیچ کس قرار نیست بگوید که می توانید فرزندانتان را کتک بزنید.

No, I'm not saying you would do, but.

نه، نمی گویم این کار را می کنی، اما.

But yes, smack is designed as corrective behaviour just in the same way

اما بله، اسمک به‌عنوان یک رفتار اصلاحی طراحی شده است، دقیقاً به همان شکلی

as you would smack a dog to try and correct its behaviour.

که به سگ ضربه می‌زنید تا سعی کنید رفتارش را اصلاح کنید.

Well some people nowadays, Steve,

خوب، برخی از مردم امروزه، استیو، از نظر

that would also be seen as bad by many.

بسیاری نیز بد تلقی می شوند.

Well that's it, you know, it just depends.

خوب همین است، می دانید، فقط بستگی دارد.

I mean does it work.

یعنی کار میکنه

The proponents of the anti smackers

طرفداران ضد سیگار کشیدن می

would say that it doesn't correct behaviour,

گویند که این رفتار را درست نمی کند،

but some people might say it would, it might put some children off doing something.

اما برخی ممکن است بگویند این کار درست است، ممکن است برخی از کودکان را از انجام کاری منصرف کند.

I don't know. I'm not a parent.

من نمی دانم. من پدر و مادر نیستم

I wouldn't like to comment, but I wouldn't say it was a bad no, no, that's all right.

من دوست ندارم نظر بدهم، اما نمی گویم بد بود نه، نه، همه چیز درست است.

Well, I'm just looking at the live chat now.

خوب، من الان فقط به چت زنده نگاه می کنم.

See what people are saying on that.

ببینید مردم در این مورد چه می گویند.

Yes It's hard to teach discipline now to children.

بله، آموزش نظم و انضباط در حال حاضر به کودکان سخت است.

I would agree with you.

من با شما موافقم. فکر می‌کنم

I think I think all children now are small adults

همه بچه‌ها در حال حاضر بزرگسالان کوچکی هستند

and they expect everything to to come to them

و انتظار دارند همه چیز به همان شکلی باشد که

as it as it would if they were an adult.

اگر بزرگسال بودند، پیش بیاید.

And of course, in this realistic situation,

و البته، در این شرایط واقع بینانه،

it just can't happen.

این اتفاق نمی تواند بیفتد.

Here's another one, Steve. Mr.

اینم یکی دیگه، استیو.

Steve stealing it is of course,

دزدیدن آن توسط آقای استیو البته

one of the Ten Commandments.

یکی از ده فرمان است.

Thou shalt not

تو نباید

steal.

دزدی کنی

Well, I mean, you know, that's an easy one, isn't it?

خب، منظورم این است که می دانید، این کار آسانی است، اینطور نیست؟

It's bad.

این بد است.

Everyone would say stealing is bad.

همه می گویند دزدی بد است.

No, but again, in some cultures, maybe they do it. Yes.

نه، اما باز هم، در برخی فرهنگ ها، شاید آنها این کار را انجام دهند. آره.

Well, what about a situation where you are poor and you have to feed your baby?

خوب، وضعیتی که در آن شما فقیر هستید و باید به نوزاد خود غذا بدهید، چطور؟

So you go to the local supermarket and you steal some food and you put it under your coat.

بنابراین به سوپرمارکت محلی می روید و مقداری غذا می دزدید و آن را زیر کت خود می گذارید.

And then as you go out, someone catches you and you are arrested.

و بعد که بیرون می روید، یکی شما را می گیرد و دستگیر می شوید.

But all you are trying to do is trying to feed that little baby boy.

اما تمام تلاش شما این است که به آن پسر بچه شیر بدهید.

So do you think that's acceptable? Do you see?

پس به نظر شما این قابل قبول است؟ میبینی؟

No, I'm not saying whether it is or not.

نه، نمی گویم اینطور است یا نه.

It's just a general subject.

فقط یک موضوع کلی است.

Yeah, but I said it was bad and you said no.

آره ولی من گفتم بد بود و تو گفتی نه.

Well, I think I think in some situations

خب، فکر می‌کنم در برخی موقعیت‌ها

people get desperate.

مردم ناامید می‌شوند.

And when a person is desperate, they are they are likely to break

و وقتی فردی ناامید است، احتمالاً

the rules.

قوانین را زیر پا می گذارد.

that, that's different. Mr. Duncan.

که، آن متفاوت است. آقای دانکن

Yeah, So, so

بله، بنابراین،

but that's what I'm saying morally.

اما این چیزی است که من از نظر اخلاقی می گویم.

Sometimes that compass goes round and round.

گاهی آن قطب نما دور و بر می گردد.

You can't decide because the situation might be extreme.

شما نمی توانید تصمیم بگیرید زیرا ممکن است وضعیت بسیار شدید باشد.

Maybe a mother who is having to look after a baby or a young child

شاید مادری که باید از یک نوزاد یا یک کودک خردسال

or maybe three children, and she has to to feed them.

یا شاید سه فرزند مراقبت کند و باید به آنها غذا بدهد.

So she might have to go to the supermarket or maybe they steal from other people

بنابراین او ممکن است مجبور شود به سوپرمارکت برود یا شاید آنها از افراد دیگر دزدی کنند

and then something to others to make money so they can support their family.

و سپس چیزی به دیگران بدهند تا بتوانند از خانواده خود حمایت کنند.

So it is an interesting one.

پس موضوع جالبی است.

I always think that that's a good one. That's a good one to.

من همیشه فکر می کنم که این یکی خوب است. این یک مورد خوب است.

Look, in most Western countries it would be the necessity

ببینید، در اکثر کشورهای غربی،

to steal food for your child would be

دزدیدن غذا برای فرزندتان امری

would be a very rare it should be quite a rare

بسیار نادر خواهد بود، این امر بسیار نادر است،

because the state will support most people in in situations where they're,

زیرا دولت از اکثر افراد در شرایطی حمایت می‌کند که

say, single parents with a baby.

مثلاً والدین مجرد هستند. نوزادی.

I mean, legally, it would always be seen as stealing. Yes.

منظورم این است که از نظر قانونی، همیشه به عنوان دزدی تلقی می شود. آره.

And you would be punished accordingly.

و بر این اساس مجازات خواهید شد.

But even in law, you might find if you were caught

اما حتی در قانون، ممکن است متوجه شوید که اگر دستگیر شوید

and again, this is interesting, even in law, if you're caught doing that stealing,

و دوباره، این جالب است، حتی در قانون، اگر در حال انجام آن دزدی دستگیر شوید،

you still might not be punished harshly because of the circumstances.

باز هم ممکن است به دلیل شرایط به شدت مجازات نشوید.

So I always find this quite an interesting thing, an interesting thing how we can

بنابراین من همیشه این را یک چیز جالب می دانم، یک چیز جالب است که چگونه می توانیم آن را

we can turn that around.

تغییر دهیم.

Maybe if I went out tomorrow, Mr.

شاید اگر فردا بیرون می رفتم، آقای

Steve, and stole some

استیو، و تعدادی را که

I don't know, maybe maybe an iPod, iPad

نمی دانم، شاید یک آی پاد، آی پد

or an iPhone four from an electrical store or an Apple store.

یا آیفون چهار را از یک فروشگاه برق یا یک فروشگاه اپل دزدیدم.

And I put it in my pocket and run out.

و گذاشتمش تو جیبم و فرار کردم.

That would be very hard to defend because they'd say, Well,

دفاع از آن بسیار سخت خواهد بود، زیرا آنها می گویند، خوب،

you don't you don't have to have that phone.

شما لازم نیست آن گوشی را داشته باشید.

You're not you're not in the situation where you need to have that.

شما نیستید، در موقعیتی نیستید که باید آن را داشته باشید.

You are stealing it.

داری می دزدی.

You are doing something is clearly illegal.

شما در حال انجام کاری به وضوح غیرقانونی است.

So like, you know, if your husband beat you up and is beating you up for years

بنابراین، می دانید، اگر شوهرتان شما را کتک می زند و سال ها است که شما را کتک می زند

and you've had enough of it and, you kill your husband because they're beating you up.

و شما به اندازه کافی آن را می خورید و شوهرتان را می کشید چون آنها شما را کتک می زنند.

There's been lots of cases of that mean is that good or bad?

موارد زیادی وجود داشته که به این معنی است که خوب است یا بد؟

You might go to prison because technically it's murder,

شما ممکن است به زندان بروید زیرا از نظر فنی این قتل است،

but you might get a very light sentence because because people might understand it.

اما ممکن است یک حکم بسیار سبک دریافت کنید زیرا ممکن است مردم آن را درک کنند.

Fernando makes makes a very interesting point.

فرناندو به نکته بسیار جالبی اشاره می کند.

What about taxation?

مالیات چطور؟

And

و

if you don't declare income

اگر

in order to avoid paying tax, government tax tax,

برای فرار از پرداخت مالیات، مالیات دولتی، درآمد را اعلام نکنید، آیا

is that stealing from the government?

این دزدی از دولت است؟

Well, a state see, again, I think this is another moral dilemma

خوب، یک ایالت ببینید، دوباره، من فکر می کنم این یک معضل اخلاقی دیگر است،

because for some people they have to earn a little bit of extra money

زیرا برای برخی افراد باید کمی پول اضافی به دست آورند

and maybe they feel as if they need that extra money.

و شاید احساس کنند که به آن پول اضافی نیاز دارند.

So if they start giving their money away in tax,

بنابراین اگر آنها شروع به دادن پول خود به عنوان مالیات کنند،

then they might suffer in the long run.

ممکن است در دراز مدت متضرر شوند.

However, if you are a millionaire

با این حال، اگر شما یک میلیونر هستید

and you are doing the same thing,

و همین کار را انجام می دهید،

you clearly don't need to do it.

واضح است که نیازی به انجام آن ندارید.

You are doing it because of greed.

شما به خاطر طمع این کار را می کنید.

So so again, it's it's interesting how that

بنابراین باز هم، جالب است که چگونه

that moral compass can can move from one way

آن قطب‌نمای اخلاقی می‌تواند

to the other depending on the situation that is taking place.

بسته به موقعیتی که در حال وقوع است، از راهی به سمت دیگر حرکت کند.

And we all know a woman can come round to do some work

و همه ما می دانیم که یک زن می تواند برای انجام برخی کارها

for your house and they want cash for it rather than you writing a cheque

برای خانه شما بیاید و برای آن پول نقد می خواهد نه اینکه شما چک بنویسید

or paying it directly into the well that the bank is just stealing.

یا مستقیماً آن را به چاهی بپردازید که بانک فقط می دزدد.

No. To avoid taxes.

خیر. برای اجتناب از مالیات.

Yeah.

آره

That's what I mean. Yes.

منظورم همین است. آره.

But is stealing from the tax man isn't he.

اما آیا دزدی از مرد مالیاتی نیست.

Well he is, but then you could say that the state is stealing from you.

او خوب است، اما می توان گفت که دولت از شما دزدی می کند.

Yeah. Okay.

آره باشه.

You know, there we go.

می دانی، ما به اینجا می رویم.

We get into these.

وارد اینها می شویم.

We get into these debates, don't we?

ما وارد این بحث ها می شویم، اینطور نیست؟

On, yes, on all levels. Yes.

در، بله، در همه سطوح. آره.

But the problem with morals also is quite often there are laws

اما مشکل اخلاق نیز این است که اغلب قوانینی وجود دارد

that control these these types of things as well.

که این نوع چیزها را نیز کنترل می کند.

So I think it's a fascinating subject that people say, well, I'm paying my taxes

بنابراین فکر می‌کنم این موضوع جذابی است که مردم می‌گویند، خب، من مالیات‌ام را پرداخت می‌کنم

and there's the people sitting at home taking, taking benefits and.

و مردمی که در خانه نشسته‌اند، دارند، سود می‌برند و.

They see that as wrong because may maybe the the system is too generous

آنها این را اشتباه می‌دانند، زیرا ممکن است سیستم خیلی سخاوتمند باشد

with letting people stay at home and not and not forcing them out to work.

که به مردم اجازه دهد در خانه بمانند و آنها را مجبور به بیرون کردن کار نکند.

And they

و آنها

they have six

children and they get all this tax they get all this money from the taxpayer.

شش

فرزند دارند و این همه مالیات را می گیرند و این همه پول را از مالیات دهندگان می گیرند.

So a lot of people will think, well, you know, I'm going to try and avoid paying tax

بنابراین بسیاری از مردم فکر می کنند، خوب، می دانید، اگر بتوانم سعی می کنم از پرداخت مالیات اجتناب کنم،

if I can, because I don't agree with the way the money is being spent anyway.

زیرا به هر حال با نحوه خرج کردن پول موافق نیستم.

I'm not sure if a builder is a good example because I've never seen the poor builder

من مطمئن نیستم که یک سازنده نمونه خوبی باشد، زیرا به هر حال من هرگز سازنده فقیر را ندیده ام

anyway.

But anyway, without getting into the debate, that's just I'm just, you know.

.

اما به هر حال، بدون وارد شدن به بحث، من فقط هستم، می دانید.

Yeah, that's good. Here we go. Steve.

آره خوبه در اینجا ما می رویم. استیو

dear,

عزیز،

dear.

عزیز

Well, outright it's on the screen.

خوب، کاملاً روی صفحه نمایش است.

Yeah. Let's not go down.

آره پایین نرویم

Yeah, well,

آره خوب

what is it good for.

برای چی خوبه

Absolutely nothing.

مطلقا هیچ چیزی.

Is, is, is what some people, Edwin Starr have a hit with that.

آیا، است، چیزی است که برخی از افراد، ادوین استار با آن ضربه خورده اند.

I can't believe I remember that.

باورم نمیشه که یادم میاد

But yes, Paul does. It depends on who starts it.

اما بله، پل این کار را می کند. بستگی به این دارد که چه کسی آن را شروع کند.

Well,

خب،

don't count Steve as interesting.

استیو را جالب حساب نکنید.

Yeah. Because you know.

آره چون میدونی

Yeah.

آره

Well I don't really want to start talking about war really talk about one that isn't going on

خوب، من واقعاً نمی خواهم درباره جنگ صحبت کنم، واقعاً در مورد جنگی صحبت می کنم که

at the moment.

در حال حاضر در جریان نیست.

well, I mean, the Second World War, you could was,

خوب، منظورم این است که جنگ جهانی دوم، شما می توانستید،

was Germany started it, you could say.

اگر آلمان آن را آغاز کرد، می توانید بگویید.

I mean, some people might say it.

یعنی ممکنه بعضیا بگن

It relates to decisions that were made decades that led to it.

این به تصمیماتی مربوط می شود که دهه ها گرفته شده و منجر به آن شده است.

But I mean, that was

اما منظورم این است که

you know, we went to war with Germany to defend.

ما برای دفاع با آلمان وارد جنگ شدیم.

Yeah. Our way of life.

آره روش زندگی ما

So is that justified. Well, who knows?

پس این توجیه دارد. خوب، چه کسی می داند؟

We'll never know where we would have been.

ما هرگز نمی دانیم که کجا می بودیم.

But, you know, millions of people died in order to protect our freedoms.

اما، می دانید، میلیون ها نفر برای محافظت از آزادی های ما جان خود را از دست دادند.

So you could say that that was morally a good thing to do. Yes.

بنابراین می توان گفت که از نظر اخلاقی کار خوبی بود. آره.

Well, that's it.

But then, if you hadn't done anything, millions of people would have died as well.

خب همین.

اما پس از آن، اگر شما کاری انجام نمی دادید، میلیون ها نفر نیز می مردند.

Yeah, that's it.

آره همینه.

There's no way of knowing it.

راهی برای دانستن آن وجود ندارد

So I always find these sort of things.

بنابراین من همیشه چنین چیزهایی را پیدا می کنم.

So when we talk about war, it is the reason

بنابراین وقتی از جنگ صحبت می کنیم، اغلب دلیل

quite often for it occurring or beginning in your right.

وقوع یا شروع آن در سمت راست شماست.

I see what you said.

میبینم چی گفتی

The first thing you said, Steve was correct.

اولین چیزی که گفتی، استیو درست بود.

It's depends who starts it or how it starts, how it begins.

بستگی دارد چه کسی آن را شروع کند یا چگونه شروع کند، چگونه شروع شود.

So quite often you might see war as justified.

بنابراین اغلب شما ممکن است جنگ را موجه ببینید.

If it is retaliation, maybe So so again, it's a very

اگر انتقام‌جویی است، شاید باز هم همین‌طور باشد، قرار دادن آن

it's a very difficult one to put into good and bad

در خوب و بد بسیار دشوار است،

because you have your moral compass

زیرا شما قطب‌نمای اخلاقی خود را دارید

that is constantly moving backwards and forwards.

که دائماً به عقب و جلو می‌رود.

It's good, it's bad.

خوب است، بد است.

Maybe it's good today or maybe it's bad today.

شاید امروز خوب باشد یا شاید امروز بد.

This is this is the problem.

مشکل همینه

When talk about your moral compass, one person's

وقتی از قطب‌نمای اخلاقی خود صحبت می‌کنید،

just war is another person's unjust war.

جنگ عادلانه یک نفر، جنگ ناعادلانه شخص دیگر است.

And that's what's what's interesting.

و این چیزی است که جالب است.

So I was in the Second World War as a very good example of that,

بنابراین من در جنگ جهانی دوم به عنوان نمونه بسیار خوبی از آن حضور داشتم،

because it's one that is historical.

زیرا این جنگ تاریخی است.

It is a big event.

اتفاق بزرگی است.

It's also fairly recent as well. I know.

همچنین نسبتاً جدید است. میدانم.

I know you're going to say it's 80 years ago.

من می دانم که می خواهید بگویید 80 سال پیش است.

It's still recent.

هنوز تازه است.

It's still a recent event and it's a good one

این هنوز یک رویداد اخیر است و خوب است که به

to use as as an example of that.

عنوان نمونه ای از آن استفاده شود.

Again, usually wars are started by somebody who has tried to grab

باز هم، معمولاً جنگ‌ها توسط کسی شروع می‌شود که سعی کرده است

somebody else's land or their riches.

زمین یا ثروت شخص دیگری را تصاحب کند.

So from that point of view,

بنابراین از این منظر،

you could could always say that war was wrong.

همیشه می‌توان گفت که جنگ اشتباه بود.

I mean, at the moment we've got wars going on

منظورم این است که در حال حاضر ما

for religious reasons, which is a different debate altogether.

به دلایل مذهبی جنگ هایی داریم که در کل بحث متفاوتی است.

But quite often wars are started because somebody wants somebody else's land.

اما اغلب جنگ‌ها به این دلیل شروع می‌شوند که کسی سرزمین دیگران را می‌خواهد.

They want what they've got.

آنها آنچه را که دارند می خواهند.

And so the people in charge, you know,

و بنابراین، افراد مسئول، می دانید،

the leaders are the bad people because they managed to persuade

رهبران افراد بدی هستند زیرا آنها توانستند

the rest of the population that we need to go and kill all these people because we want their land.

بقیه مردم را متقاعد کنند که ما باید برویم و همه این افراد را بکشیم زیرا ما سرزمین آنها را می خواهیم.

Yeah, well, that's it. But it's always been the way.

آره خب همینه اما همیشه این راه بوده است.

So I think I like to think that

بنابراین من فکر می کنم دوست دارم

in a period of time, because that one of the problems is we don't have history books

در یک دوره زمانی فکر کنم، زیرا یکی از مشکلات این است که ما کتاب های تاریخی نداریم

that go back three or 4000 years.

که به سه یا 4000 سال قبل برگردد.

We don't have this wonderful record of

ما این سابقه شگفت انگیز

of how human beings behaved towards each other.

از نحوه رفتار انسان ها با یکدیگر نداریم.

But but you don't have to imagine much because you can probably come

اما لازم نیست چیز زیادی تصور کنید زیرا احتمالاً می توانید به این نتیجه برسید

to the conclusion that things were probably a little bit

که احتمالاً اوضاع کمی

violent.

خشونت آمیز بوده است.

Nature hits on a good point.

طبیعت به نقطه خوبی برخورد می کند.

I mean, it must be very difficult for imagine being the leader of a country

منظورم این است که تصور اینکه رهبر یک کشور هستید

and you're at war.

و در حال جنگ هستید، باید بسیار سخت باشد.

You have to make these awful decisions on

شما باید این تصمیمات وحشتناک را در مورد آنچه

what to do for what you think is maybe going to win you the war.

که فکر می کنید ممکن است برای شما برنده جنگ باشد، انجام دهید.

And when you look back, obviously, a lot of questionable things would have been done. Yes.

و وقتی به گذشته نگاه می کنید، بدیهی است که کارهای مشکوک زیادی انجام می شد. آره.

but at the time

اما در آن زمان

it might seem like a good thing to do because you were getting,

ممکن است انجام آن کار خوبی به نظر برسد، زیرا می‌دانید، می‌خواستید، می‌دانید،

you know, you were trying to, you know, revenge, trying to get revenge

انتقام می‌گرفتید، تلاش می‌کردید انتقام بگیرید،

because obviously London was being bombed and things like that.

زیرا بدیهی است که لندن بمباران می‌شد و چیزهایی از این قبیل.

You know, what do you what do you do?

میدونی چیکار میکنی چیکار میکنی

I wouldn't like to be the leaders know in those situations

من دوست ندارم در آن موقعیت ها رهبر باشم

because you make decisions that affect the lives of thousands, hundreds of thousands.

زیرا شما تصمیماتی می گیرید که زندگی هزاران، صدها هزار نفر را تحت تأثیر قرار می دهد.

So we're not we're not going into the good and bad of a particular war.

بنابراین ما نمی خواهیم وارد خوبی و بدی یک جنگ خاص شویم.

But it is interesting, isn't it, when we look when we step back and of course, hindsight

اما جالب است، اینطور نیست، وقتی به عقب برمی‌گردیم نگاه می‌کنیم و البته نگاه به گذشته

is a luxury that we all have after the event.

تجملی است که همه ما بعد از رویداد داریم.

Similar a similar similar decision was obviously made

بدیهی است که

by the American president when he decided to

رئیس جمهور آمریکا تصمیم مشابه مشابهی را در زمانی که تصمیم به

use nuclear weapons at the end of the Second World War.

استفاده از سلاح هسته ای در پایان جنگ جهانی دوم گرفت، اتخاذ کرد.

Was that good? Was it bad?

خوب بود؟ بد بود؟

Would more people have died had the war gone on for longer?

آیا اگر جنگ برای مدت طولانی تری ادامه می یافت، افراد بیشتری می مردند؟

There's no way of knowing.

راهی برای دانستن وجود ندارد

No, There's no way of knowing. No.

نه، راهی برای دانستن وجود ندارد. نه.

But the look, the luxury of hindsight is if only we did that differently.

اما ظاهر، تجمل نگرش به عقب است اگر ما این کار را متفاوت انجام دهیم.

If only we did that instead.

فقط اگر به جای آن این کار را می کردیم.

But unfortunately, at the time, it is not possible to do for thing to do.

اما متأسفانه در آن زمان نمی‌توان کاری را انجام داد.

But what would have happened had that not happened with the war had gone on for another five years?

اما اگر پنج سال دیگر جنگ ادامه نمی یافت، چه اتفاقی می افتاد؟

Who knows?

چه کسی می داند؟

Yes. Well, that's it.

آره. خب همین.

No one no one knows.

هیچکس هیچکس نمیشناسد

And that is why sometimes coming to these

و به همین دلیل است که گاهی اوقات رسیدن به این

decisions is so hard.

تصمیمات بسیار سخت است.

Here's another one, Steve.

اینم یکی دیگه، استیو.

How many more?

چند تا دیگه؟

okay. right. Okay.

باشه. درست. باشه.

That's a good one, to put it that way.

این یکی خوب است، به این شکل.

You're inviting all sorts of replies here in the live chat, but it's it's involved.

شما در اینجا در چت زنده انواع پاسخ‌ها را دعوت می‌کنید، اما این درگیر است.

It's involved in the depends whether you're religious or not.

این به این بستگی دارد که آیا شما مذهبی هستید یا نه.

If you're religious.

اگر مذهبی هستید

I don't think I don't think it's all about religion, though.

با این حال، فکر نمی‌کنم همه چیز مربوط به مذهب باشد.

Well well, I think if you are religious, I'm what I'm saying is

خوب خوب، من فکر می کنم اگر شما مذهبی هستید، من می گویم

if you subscribe to most of the major religions,

اگر شما مشترک اکثر ادیان اصلی هستید،

okay, they would say that that is bad. Yeah.

خوب، آنها می گویند که این بد است. آره

I don't know any religion that says that it's good,

من هیچ دینی را نمی شناسم که بگوید این خوب است،

but I don't think anyone's giving it a thumbs up.

اما فکر نمی کنم کسی آن را تحسین کند.

No, you might fight.

نه ممکنه دعوا کنی

You might fight again with things like

شما ممکن است دوباره با چیزهایی مانند

and we are talking about homosexuality.

و ما در مورد همجنس گرایی صحبت می کنیم دعوا کنید.

And this is one thing that, again, I think it is something you have to mention.

و این چیزی است که باز هم فکر می کنم باید به آن اشاره کنید.

You have to mention and it is they're just like war.

شما باید ذکر کنید و آنها دقیقاً مانند جنگ هستند.

These are things that some people have a strong opinion of.

اینها چیزهایی است که برخی از افراد به آنها نظر قوی دارند.

But I don't think it's always religious.

اما به نظر من همیشه مذهبی نیست.

I don't think it's always a religious point of view.

من فکر نمی کنم این همیشه یک دیدگاه مذهبی باشد.

I think sometimes people just have the reaction is emotion.

من فکر می کنم گاهی اوقات مردم فقط عکس العمل احساسی دارند.

You know, I agree with you there.

میدونی، من با شما موافقم.

But it from a religious point of view, it is never good, is it?

اما از نظر دینی هیچ وقت خوب نیست، اینطور است؟ هیچ

There's no religion that's ever said it's acceptable.

مذهبی وجود ندارد که گفته باشد قابل قبول است.

No But I think I think these days a lot of a lot of religions are tolerant or more tolerant.

نه، اما فکر می‌کنم این روزها بسیاری از ادیان مدارا یا مدارا می‌کنند.

Yes, there is a more tolerance. Yes.

بله، تحمل بیشتری وجود دارد. آره.

And I think that's that's that's what I'm trying to go

و من فکر می کنم این همان چیزی است که من سعی می کنم

is for

به

some reason, some people, even if they are religious, they might see that point of view.

دلایلی بروم، برخی افراد، حتی اگر مذهبی باشند، ممکن است این دیدگاه را ببینند.

They are able to see the content next

آنها می توانند محتوای بعدی

of a type of relationship or type of behaviour.

یک نوع رابطه یا نوع رفتار را ببینند.

So I think these days this this is why everything is

بنابراین فکر می‌کنم این روزها به همین دلیل است که امروزه همه چیز

so complex nowadays, because we often question things

بسیار پیچیده شده است، زیرا ما اغلب چیزهایی را زیر سوال می‌بریم

that don't need to be questioned

که نیازی به زیر سوال بردن

or made into an issue, but we have to do it.

یا تبدیل شدن به یک موضوع ندارند، اما باید این کار را انجام دهیم.

So people have something to talk about.

بنابراین مردم چیزی برای صحبت کردن دارند.

But yes, I suppose from a religious point of view, but not,

اما بله، من از نظر دینی فرض می کنم، اما نه،

not all religions have a strong hatred or.

همه ادیان نفرت شدید یا.

So you might find in certain religions like Hinduism, you might find it's,

بنابراین شما ممکن است در ادیان خاصی مانند هندوئیسم پیدا کنید، ممکن است آن را بیابید،

it's not so much and I think Judaism as well

نه چندان و به نظر من یهودیت نیز چنین

that they're not,

نیست،

although they are a bit Old Testament.

اگرچه آنها کمی عهد عتیق هستند.

Yeah. It depends on. Yeah.

آره بستگی دارد به. آره

Yeah it depends on, on.

آره بستگی داره به

Yeah.

Mean Tatiana makes a good point.

آره

یعنی تاتیانا به نکته خوبی اشاره می کند.

If you, if you believe in God and God is supposed to love everyone,

اگر تو، اگر به خدا اعتقاد داری و قرار است خدا همه را دوست داشته باشد،

God makes everyone the they are,

خدا همه را آن گونه که هستند می سازد، می

you know, you don't choose your sexual orientation.

دانی که گرایش جنسی خود را انتخاب نمی کنی.

You can choose your how to, how to

شما می توانید نحوه

live your life according to that.

زندگی خود را بر اساس آن انتخاب کنید.

But you could live a lie your entire life.

اما شما می توانید تمام زندگی خود را به دروغ زندگی کنید.

But yeah, if you believe

اما بله، اگر باور دارید که

God made, you the way you are, then how can it be bad?

خدا شما را آنطور که هستید آفریده است، پس چطور ممکن است بد باشد؟

Yeah, but you know, religion is a different thing

بله، اما می دانید، دین چیز دیگری است

that's separating religion from

که دین را از

the God aspect.

جنبه خدا جدا می کند.

Yeah, it's totally different.

آره کلا فرق داره

No, I'm not really.

نه، من واقعا نیستم.

I'm not really going from that point of view anyway.

من واقعاً از آن نقطه نظر نمی روم. من

I'm just.

Just generally speaking.

فقط.

فقط به طور کلی.

So I think there are people who are against things, but not necessarily because of religion.

بنابراین من فکر می کنم افرادی هستند که مخالف چیزها هستند، اما نه لزوماً به دلیل مذهب.

That's that's the point I'm trying to make.

این همان نکته ای است که من سعی می کنم به آن اشاره کنم.

It is just their their emotional reaction.

این فقط واکنش عاطفی آنهاست.

How They how it feels when you hear something rather than something you also believe in, put it. Yes.

آنها چه احساسی دارند وقتی چیزی را می شنوید نه چیزی که به آن اعتقاد دارید. آره.

Yes. No, I think it's a it's an interesting I think this is a very interesting conversation.

آره. نه، من فکر می کنم این یک گفتگوی جالب است، فکر می کنم این یک گفتگوی بسیار جالب است.

I don't think from from that point of view that there is

من از این منظر فکر نمی کنم که

it just me anyway.

به هر حال فقط من وجود داشته باشم.

Right.

The last one is murder.

درست.

آخرین مورد قتل است.

Yeah, well, yes, that's it.

بله، بله، همین است.

I mean, there we go.

منظورم این است که ما به آنجا برویم.

I mean, generally you would think murder is bad.

منظورم این است که به طور کلی فکر می کنید قتل بد است.

It's certainly one of the ten

if you if you subscribe to that.

اگر مشترک آن باشید، مطمئناً یکی از ده موردی است.

But again, if you it depends on your point of view.

اما باز هم، اگر شما، بستگی به دیدگاه شما دارد.

I an example used earlier, if your husband

من مثالی را که قبلاً استفاده کردم، اگر شوهر

or your wife let's say let's be

یا همسرتان فرض کنید بیایید

is constantly beating Europe and you've had enough of it after 20 years

دائماً اروپا را می‌کوبد و شما بعد از 20 سال به اندازه کافی از آن رنج می‌برید،

you've got bruises battered sometimes the the abuse could be mental.

کبودی‌هایی دارید که گاهی اوقات آزار و اذیت ممکن است ذهنی باشد.

You know relationships there is mental abuse going on as well.

می‌دانید که در رابطه‌ای که وجود دارد، سوء استفاده ذهنی نیز در جریان است. می‌دانی، اما

you know, if but if we stick to the, the,

اگر به آن پایبند باشیم، مثال

the rather easy example of the stronger man up his wife,

نسبتاً آسان مرد قوی‌تر از همسرش

and the wife's had enough

و همسرش

after 20 years and stabs him to death in a fit of rage.

پس از 20 سال بس است و او را از شدت عصبانیت با چاقو می‌کشد.

Is that still wrong? Yes.

آیا این هنوز اشتباه است؟ آره.

And of course, you have self-defence as well.

و البته شما دفاع شخصی هم دارید.

So maybe you're walking down the road and someone jumps out in front of you, and you're.

بنابراین شاید شما در جاده راه می روید و یکی از جلوی شما می پرد و شما هستید.

You're afraid for a moment, you are scared and you think that person is going to attack you.

شما یک لحظه می ترسید، می ترسید و فکر می کنید آن شخص به شما حمله می کند.

Or maybe you feel threatened and you do something to them and they lose their life again.

یا شاید شما احساس خطر می کنید و کاری با آنها انجام می دهید و آنها دوباره جان خود را از دست می دهند.

You have this strange moral compass and that that's normally where the law comes in, isn't it?

شما این قطب‌نمای اخلاقی عجیب و غریب را دارید و این که معمولاً قانون از آنجا وارد می‌شود، اینطور نیست؟

Yes. Giovanni

آره. جیوانی

Yes. Even with difficult neighbours, it's bad.

بله. حتی با همسایگان سخت، بد است.

Yes, exactly.

بله دقیقا.

But it's self-defence.

اما این دفاع از خود است.

But that's not murder, it.

اما این قتل نیست، آن است.

No, that's manslaughter.

نه، این قتل عمد است.

Well, yes, yes.

خوب، بله، بله.

Which is a different thing altogether. That's it.

که در کل یک چیز متفاوت است. خودشه.

Well manslaughter is when you when kill somebody by not intending to do it.

خوب قتل عمد زمانی است که وقتی کسی را به قصد انجامش نمی‌کشی می‌کشی.

That's it. Yes.

خودشه. آره.

Well that's what I mean.

خب منظورم همینه

Well self-defence would be that.

خوب دفاع از خود همین خواهد بود.

Yes. But yeah. Anyway. Right.

آره. ولی آره. به هر حال. درست. ولی

But yeah.

آره.

So generally murder is seen as

بنابراین به طور کلی قتل به

anyway. Yes.

هر حال دیده می شود. آره.

Yes. Really. Yeah.

آره. واقعا آره

I think it's quite a it's I know that's also in the Ten Commandments.

من فکر می‌کنم این کاملاً یک چیزی است که می‌دانم در ده فرمان نیز وجود دارد.

Thou shalt not kill is there to talk about.

تو نباید بکشی جای صحبت هست.

Yeah. Sorry.

آره متاسف.

That's fine.

This, that's fine.

خوبه.

این خوبه

That's all right.

مشکلی نیست.

It's the thing that exists is fine, Mr.

این چیزی است که وجود دارد خوب است، آقای

Steve. Anyway.

استیو. به هر حال.

Yeah.

آره

Being gay is not in the Ten Commandments, by the way.

اتفاقاً همجنسگرا بودن در ده فرمان نیست.

No, it isn't. It's not interesting.

نه، اینطور نیست. جالب نیست.

So it's interesting to point that out.

بنابراین جالب است که به آن اشاره کنیم. برای

I always find that interesting that in the Ten Commandments,

من همیشه جالب است که در ده فرمان،

the big thing that was written in stone ten

چیز بزرگی که در سنگ ده نوشته شده بود

being gay is not on there.

همجنس گرا بودن وجود ندارد.

However, looking at your neighbours new car is

با این حال، نگاه کردن به ماشین جدید همسایگان

not something you should do.

کاری نیست که باید انجام دهید.

So are you looking at your neighbours new car and feeling a little bit jealous?

پس آیا به ماشین جدید همسایگان خود نگاه می کنید و کمی حسادت می کنید؟

That is the worst sin that is up there

این بدترین گناهی است که آن بالا

with stealing and killing.

با دزدی و کشتن است.

It's not amazing.

این شگفت انگیز نیست.

That's so funny.

این خیلی خنده دار است.

But being homosexual is not on the Ten Commandments.

اما همجنس گرایی در ده فرمان نیست.

It's not in there.

اونجا نیست

I know what you're going to say, but Jesus wasn't going with it.

من می دانم که شما چه خواهید گفت، اما عیسی با آن همراه نبود.

Jesus. He never mentioned it.

عیسی. او هرگز به آن اشاره نکرد.

No, that's it. Well, that's my point.

نه همینه. خوب، منظور من همین است.

That was what I was going to say.

این چیزی بود که می خواستم بگویم.

But he didn't he didn't really sort of talk about it very much.

اما او این کار را نکرد و در واقع خیلی در مورد آن صحبت نکرد.

So It's interesting, isn't it?

پس جالب است، اینطور نیست؟

I think this is a really fascinating this might be the best subject we've ever had on the show.

من فکر می‌کنم این واقعاً جذاب است و ممکن است بهترین موضوعی باشد که تا به حال در نمایش داشته‌ایم.

I have to say.

من باید بگویم. جیووانی می گوید

Self-defence is a delicate topic in Italy, says Giovanni.

دفاع شخصی در ایتالیا موضوع حساسی است .

Well, we haven't even talked

خب، ما حتی در

about different laws that exist in other countries, have we?

مورد قوانین مختلفی که در کشورهای دیگر وجود دارد، صحبت نکرده ایم؟

It's amazing.

این شگفت انگیز است.

So in some countries a slight,

بنابراین در برخی کشورها،

slight crimes, small crimes that we might think are small

جنایات خفیف و جزئی، جنایات کوچکی که ممکن است فکر کنیم کوچک هستند،

might be big crimes somewhere else

ممکن است در جای دیگری جنایات بزرگ باشند

and seen as being completely wicked and evil.

و کاملاً شرورانه و شیطانی دیده شوند.

So it is interesting. Anyway, I can see Mr.

پس جالب است. به هر حال، می توانم ببینم که آقای

Steve has the look on his face that says I want a cup of tea.

استیو قیافه ای دارد که می گوید من یک فنجان چای می خواهم.

Yeah. Can you, can we please this live stream?

آره آیا می توانید، آیا می توانیم این پخش زنده را خوشحال کنیم؟

Thank you, Mr. Steve.

متشکرم، آقای استیو.

We'll see you next week, hopefully.

ما هفته آینده شما را می بینیم، امیدوارم.

And I think this has been good.

و من فکر می کنم این خوب بوده است.

This Might be one of the best things I've ever done.

این شاید یکی از بهترین کارهایی باشد که تا به حال انجام داده ام.

Thanks, Steve.

ممنون، استیو.

Thank you, Mr. Duncan. Thank you.

ممنون آقای دانکن متشکرم.

Lovely viewers across the world and hopefully see you again next week.

بینندگان دوست داشتنی در سراسر جهان و امیدوارم هفته آینده دوباره شما را ببینیم.

That's it.

So there he was.

خودشه.

پس او آنجا بود.

Mr. Steve is now

آقای استیو حالا

going is gone and that's it.

رفته است و بس.

Okay, Steve, you can go now.

باشه، استیو، حالا می تونی بری.

I can see. Thank you. See? I can see he was starting to

من میتوانم ببینم. متشکرم. دیدن؟ می توانم ببینم که او شروع به

see What I was expecting was Steve to fall asleep.

دیدن کرده بود آنچه من انتظار داشتم این بود که استیو به خواب برود.

I thought he was going to nod off, to be honest,

من فکر می کردم که او قصد دارد سرش را تکان دهد، صادقانه بگویم،

because, you know, it's so comfortable in his corner.

زیرا، می دانید، در گوشه او خیلی راحت است.

Thank you very much for for talking with me today.

از اینکه امروز با من صحبت کردید بسیار سپاسگزارم.

And I think I think sometimes you have to talk about different subjects,

و من فکر می کنم گاهی اوقات شما باید در مورد موضوعات مختلف صحبت کنید،

sometimes as up

گاهی اوقات به عنوان یک

adult human beings,

انسان بالغ

you have to talk about certain things.

باید در مورد چیزهای خاصی صحبت کنید. آیا

Can we have more of these topics? Mr.

می توانیم از این موضوعات بیشتر داشته باشیم؟ آقای

Duncan They are very conflicting and also provoking topics.

دانکن آنها موضوعات بسیار متناقض و همچنین تحریک کننده هستند.

Well, I'm not doing it to provoke.

خوب، من این کار را برای تحریک نمی کنم.

I'm not doing it to to get attention,

من این کار را برای جلب توجه نمی کنم،

but I am doing it because I think it's a very good part of learning English.

اما این کار را انجام می دهم زیرا فکر می کنم بخش بسیار خوبی از یادگیری زبان انگلیسی است.

And it is, of course, a big part of life as well.

و البته بخش بزرگی از زندگی نیز هست.

Thank for your company.

از شرکت شما متشکرم

I will see you on Wednesday.

چهارشنبه میبینمت

I will be back with you on Wednesday.

من چهارشنبه پیش شما خواهم بود.

A nice live stream coming up and I see you then.

یک پخش زنده خوب در راه است و من شما را می بینم.

Thank you very much for joining me today.

از اینکه امروز به من پیوستید بسیار سپاسگزارم.

I know we went over slightly longer than normal, but that's okay.

می‌دانم که کمی بیشتر از حد معمول پیش رفتیم، اما اشکالی ندارد.

See you on Wednesday. Take care.

چهارشنبه می بینمت. مراقب باش.

And forget to give me a lovely like as well to show you can

و فراموش کن که یک لایک دوست داشتنی به من بدهی تا بتوانی

about what I do.

در مورد کاری که انجام می دهم به تو نشان دهم.

That would be ever so nice.

که همیشه خیلی خوب خواهد بود.

I am going a cup of tea with Mr.

من با آقای استیو یک فنجان چای می روم

Steve and then maybe

و بعد شاید

I will have a little lie down on the bed because I am getting old.

کمی روی تخت دراز بکشم چون پیر شده ام.

This is Mr.

Duncan in the birthplace of English, saying Thanks for watching.

این آقای

دانکن در زادگاه انگلیسی است که می گوید ممنون از تماشا کردن.

See you later on.

بعدا میبینمت

Of course, until the next time we meet you, Know what's coming next?

البته، تا دفعه بعد که شما را ملاقات خواهیم کرد، بدانید که چه چیزی در راه است؟

Yes, you do enjoy the rest of your day.

بله، شما از بقیه روز خود لذت می برید.

Have a Super Sunday, see your Wednesday.

یک یکشنبه فوق العاده داشته باشید، چهارشنبه خود را ببینید.

And of course...

و البته...

ta ta for now...

تا تا فعلا...

See you soon.

به زودی می بینمت.