WHAT DO YOU DO FOR A LIVING? - English Addict - episode 262 \ LIVE CHAT - 1st Oct 2023

Mm. We are back, everyone...

مم ما برگشتیم همه...

I hope you've had a good weekend.

امیدوارم آخر هفته خوبی داشته باشید.

And I hope you are dry because we are not dry here.

و امیدوارم خشک باشی چون ما اینجا خشک نیستیم.

It's been raining all day, but

تمام روز باران می بارد، اما آیا این باران

has it made me unhappy or gloomy?

مرا ناراضی یا غمگین کرده است؟

No, it hasn't. Because we are back together once more.

نه، این کار را نکرده است. چون ما یک بار دیگر با هم هستیم.

English addict is back and yes,

معتاد انگلیسی بازگشته است و بله،

yes, we are back in the studio as well. Now,

بله، ما نیز به استودیو بازگشته ایم. حالا

it's so good to be back.

خیلی خوبه که برگشتی

We are back with you again.

ما دوباره با شما برگشتیم

Isn't it nice?

خوب نیست؟

And yes, we are in the studio.

و بله، ما در استودیو هستیم.

It's been a while since we've actually done anything from in here.

مدتی است که ما واقعاً کاری از اینجا انجام نداده ایم.

We have been doing our live streams from outside.

ما پخش زنده خود را از خارج انجام می دادیم.

But as I just mentioned, the weather is terrible today.

اما همانطور که قبلاً اشاره کردم، هوا امروز وحشتناک است.

It's a horrible day to be on it.

بودن در آن روز وحشتناکی است.

Like to be outside today, Mr. Duncan.

دوست دارم امروز بیرون باشم، آقای دانکن.

Well, though, it's not that cold,

خوب، با این حال، آنقدرها هم سرد نیست،

but still wouldn't like to be outside

اما هنوز هم دوست ندارم بیرون باشم و

with my feet in soggy, wet grass.

پاهایم در چمن های خیس و خیس باشد.

No, not very. Mr.

نه خیلی نه آقای

Duncan. Hello. Welcome. Hi. From me.

دانکن سلام. خوش آمدی. سلام. از من

That's Mr. Steve.

این آقای استیو است.

It is.

این است.

It says on the screen, apparently.

ظاهرا روی صفحه می گوید.

And under here it says Mr.

و زیر اینجا می گوید آقای

Duncan. And I am assuming that must be me.

دانکن. و من فرض می کنم که باید من باشم.

How are you today? Are you okay?

امروز چطوری؟ حالت خوبه؟

I hope so.

امیدوارم. آیا

Are you happy?

شما خوشحال هستید؟

I hope you are feeling happy today.

امیدوارم امروز احساس خوشبختی کرده باشید.

We have a new month as well.

یک ماه جدید هم داریم

October has arrived.

مهر فرا رسید.

I have to be honest with you.

من باید با شما صادق باشم.

I know I've said this before, Steve, but I hate

می دانم که قبلاً این را گفته ام، استیو، اما

September for many reasons.

به دلایل زیادی از سپتامبر متنفرم.

I don't know why I always find it one of the worst months of the year.

نمی دانم چرا همیشه آن را یکی از بدترین ماه های سال می دانم.

That month, and also February as well.

آن ماه و همچنین فوریه.

I don't know why I don't like those months. February.

نمی دانم چرا آن ماه ها را دوست ندارم. فوریه.

I don't like it.

من آن را دوست ندارم.

Well, it's my birthday in February, so I don't mind February, but the weather is normally

خب، در ماه فوریه تولد من است، بنابراین به فوریه اهمیتی نمی‌دهم، اما معمولاً

very bad here in the UK.

اینجا در بریتانیا هوا بسیار بد است.

Already we are talking about the weather because that's all we ever talk about in the UK.

ما در حال حاضر در مورد آب و هوا صحبت می کنیم زیرا این تنها چیزی است که در بریتانیا در مورد آن صحبت می کنیم.

Well, that's one of the first things you ever talk about when you meet somebody is the weather.

خوب، این یکی از اولین چیزهایی است که وقتی با کسی ملاقات می کنید، درباره آب و هوا صحبت می کنید.

If you want to know how to get on with anybody in the UK when you meet them, ask them, How are you?

اگر می خواهید بدانید که چگونه با هر کسی در بریتانیا در هنگام ملاقات با آنها ارتباط برقرار کنید، از آنها بپرسید که چطور هستید؟

Oh, isn't the weather bad or isn't the weather good?

آخه هوا بد نیست یا هوا خوب نیست؟

Or something about the weather?

یا چیزی در مورد آب و هوا؟

Although I think we'd soon be onside.

اگرچه فکر می کنم به زودی در کنار ما خواهیم بود.

I think we do have a good excuse for talking about the weather because it is awful.

من فکر می کنم ما بهانه خوبی برای صحبت در مورد آب و هوا داریم زیرا افتضاح است.

And yesterday did you see my live stream?

و دیروز پخش زنده من را دیدی؟

Yesterday it was literally a stream because there was so much rain falling.

دیروز به معنای واقعی کلمه یک جوی آب بود زیرا باران زیادی می بارید.

I went over to Shrewsbury yesterday because they were holding

من دیروز به شروزبری رفتم زیرا آنها

the first ever pride event

اولین رویداد پراید را برگزار می کردند

and it was a big thing.

و این یک اتفاق بزرگ بود.

The only problem

تنها مشکل این

was that it was raining

بود که

all the time and I did a live stream.

مدام باران می بارید و من یک استریم زنده انجام دادم.

Fortunately, the rain eased off

خوشبختانه

as I started my live stream, but everyone had gone.

با شروع پخش زنده ام، باران کم شد، اما همه رفته بودند.

Most people had cleared off.

اکثر مردم پاک شده بودند.

They all went back home because they didn't want to get wet.

همه آنها به خانه برگشتند زیرا نمی خواستند خیس شوند.

So I had to stand there like an idiot in the rain

بنابراین مجبور شدم مثل یک احمق زیر باران آنجا بایستم و

waiting for 2:00 to arrive and then.

منتظر ساعت 2:00 باشم و سپس.

But fortunately the rain did ease off.

اما خوشبختانه باران کاهش یافت.

But everyone had gone, so there weren't many people around.

اما همه رفته بودند، بنابراین افراد زیادی در اطراف نبودند.

However, there was also a procession as well that took place through the town.

با این حال، یک راهپیمایی نیز در شهر برگزار می شد.

So this is what happens quite often.

بنابراین این چیزی است که اغلب اتفاق می افتد.

Places like Manchester, they have their pride event.

مکان هایی مانند منچستر، رویداد غرور خود را دارند.

Brighton.

Brighton is a big one.

برایتون

برایتون یک تیم بزرگ است.

Birmingham, I suppose London must have one as well.

بیرمنگام، فکر می کنم لندن نیز باید یکی داشته باشد.

They must show. They certainly do, yes.

آنها باید نشان دهند. مطمئناً دارند، بله.

It's the biggest.

این بزرگترین است.

About about 2 million people descend on London during London Pride, the big Pride event.

حدود 2 میلیون نفر در جریان پراید لندن، رویداد بزرگ پراید، به لندن می آیند.

So yesterday Shrewsbury had theirs.

بنابراین دیروز شروزبری متعلق به آنها بود. در

Here is here is a quick shot.

اینجا یک عکس سریع است.

So this is what was happening yesterday as people were going through the streets.

پس این همان چیزی است که دیروز در حالی که مردم در خیابان ها می رفتند اتفاق می افتاد.

It's like Mr. Duncan Wild.

مثل آقای دانکن وایلد است.

Nobody is going into nationwide building society now

اکنون هیچ کس برای گرفتن وام مسکن جدید وارد جامعه ساخت و ساز در سراسر کشور نمی شود

to get a new mortgage, although many of the shops have their lovely rainbows on the front.

، اگرچه بسیاری از مغازه ها رنگین کمان دوست داشتنی خود را در جلو دارند.

And you can see lots of people using their umbrellas and they were really using them.

و شما می توانید افراد زیادی را ببینید که از چترهای خود استفاده می کنند و واقعاً از آنها استفاده می کردند.

This was just as the rain was starting.

این درست زمانی بود که باران شروع می شد.

So the march took place.

بنابراین راهپیمایی انجام شد.

He's in a hurry.

او عجله دارد.

He's got green hair.

او موهای سبز دارد.

That lad there on the front or is that girl.

اون پسر اون جلو یا اون دختره.

I'm not sure I've got to be careful.

من مطمئن نیستم که باید مراقب باشم.

These people, it doesn't take very long for Steve to start saying the wrong things.

این افراد، خیلی طول نمی کشد که استیو شروع به گفتن چیزهای اشتباه کند.

Well, will neither, of course, you know.

خوب، هیچکدام، البته، شما می دانید.

Okay, binary.

خوب، باینری.

Okay, Steve, that's great.

باشه، استیو، عالیه.

Anyway, let's talk about what's on the screen.

به هر حال، بیایید در مورد آنچه روی صفحه نمایش است صحبت کنیم.

So there's people marching.

بنابراین مردم در حال راهپیمایی هستند.

Lots of different organisations

بسیاری از سازمان ها

and groups were there yesterday and I was there as well.

و گروه های مختلف دیروز آنجا بودند و من نیز آنجا بودم.

But unfortunately, as I said, because the rain fell

اما متأسفانه، همانطور که گفتم، چون باران بارید

and it did come down quite heavily,

و بسیار شدید بارید،

sadly a lot of the people disappeared.

متأسفانه بسیاری از مردم ناپدید شدند.

They went home.

آنها به خانه رفتند.

So some

very interesting images that I'm showing you at the moment.

بنابراین چند

تصویر بسیار جالب که در حال حاضر به شما نشان می دهم.

I know I know what you're going to say.

میدونم میدونم چی میخوای بگی

I even received a little bit of abuse, abuse, abuse.

من حتی کمی مورد آزار و اذیت، بدرفتاری، بدرفتاری قرار گرفتم. وقتی داشتم پخش زنده ام را انجام می دادم،

Someone shouted and swore at me as I was doing my live stream.

شخصی فریاد زد و به من فحش داد .

You can actually hear it, he says a very rude word.

شما واقعاً می توانید آن را بشنوید، او یک کلمه بسیار بی ادبانه می گوید.

So safe to say he was not in favour of the pride march.

بنابراین می توان گفت که او طرفدار راهپیمایی غرور نیست.

He did not want the Pride March to take place.

او نمی خواست راهپیمایی پراید برگزار شود.

He said something rather derogatory.

او یک چیز نسبتاً تحقیر آمیز گفت.

It was a good word to teach you a bit of English.

این کلمه خوبی بود که کمی انگلیسی به شما یاد بدهم.

A derogatory term.

یک اصطلاح تحقیرآمیز

Yes. Derogatory just means it's nice putting you down.

آره. تحقیر فقط به این معنی است که خوب است شما را پایین بیاورم.

It's abusing you in some way to deride something.

این به نوعی از شما سوء استفاده می کند تا چیزی را مسخره کند.

If you deride or if you speak in a derogatory way,

اگر مسخره کنید یا به صورت تحقیر آمیز صحبت کنید، به کسی

you say something harsh or horrible or nasty to someone.

سخنی تند یا وحشتناک یا زننده می گویید.

Here's another shot.

اینم یه شات دیگه

So this is where the entertainment took place.

بنابراین این جایی است که سرگرمی انجام شد.

And you can see there's a lot of people there.

و می توانید ببینید که افراد زیادی آنجا هستند.

However, when the rain started, most of them went, they disappeared.

با این حال، وقتی باران شروع شد، بیشتر آنها رفتند، ناپدید شدند.

Look at that awful building on the left, that awful drab 1960s building there.

به آن ساختمان افتضاح در سمت چپ، آن ساختمان افتضاح دهه 1960 آنجا نگاه کنید.

Yeah, it's that

بله، این است که

there's lots of nice old America.

تعداد زیادی از آمریکای قدیمی خوب وجود دارد.

There's some nice old buildings in Shrewsbury because it's an old town.

چند ساختمان قدیمی زیبا در شروزبری وجود دارد زیرا این شهر قدیمی است.

But then you have those ghastly 1960s buildings

اما پس از آن شما آن ساختمان های وحشتناک دهه 1960 را

also, which are presumably the shops.

نیز دارید، که احتمالاً مغازه ها هستند.

Yes, there is controversy, isn't there, Or certainly debate on

بله، اختلاف نظر وجود دارد، نیست، یا قطعاً بحث در مورد

how you pronounce the town of Shrewsbury.

نحوه تلفظ شهر شروسبری وجود دارد.

Is that some. Yes. Who's debating this?

آیا این مقداری است. آره. چه کسی در این مورد بحث می کند؟

It's locals.

مردم محلی است.

Oh, I see.

So you can either say or either say

اوه می فهمم.

بنابراین می‌توانید بگویید یا بگویید

Shrewsbury or Shrewsbury

Shrewsbury یا Shrewsbury

and I've never worked out, which one because it's s h e w

و من هرگز به این نتیجه نرسیده‌ام، کدام یک از آن‌ها به دلیل s h e w است،

so some people pronounce it Shrewsbury

بنابراین برخی از مردم آن را Shrewsbury

and some people pronounce it Shrewsbury. Yes.

و برخی از افراد آن را Shrewsbury تلفظ می‌کنند. آره.

And apparently I've never worked out, which is the correct one,

و ظاهراً من هرگز کار نکرده‌ام، که درست است،

because even the people in Shrewsbury or Shrewsbury,

زیرا حتی مردم شروزبری یا شروزبری،

depending on which part of the town you come from,

بسته به اینکه از کدام قسمت شهر آمده‌اید،

they will pronounce it one of two those two different ways.

آن را به یکی از دو روش متفاوت تلفظ می‌کنند.

And one is some locals will adamantly

و یکی اینکه برخی از مردم محلی قاطعانه می

say it is Shrewsbury and others will say No, it's Shrewsbury.

گویند که شروزبری است و برخی دیگر خواهند گفت نه، این شروزبری است.

Yeah.

So we don't know which is true.

آره

بنابراین ما نمی دانیم کدام درست است.

Probably both of them are correct.

احتمالاً هر دوی آنها درست است.

But when you think about what's happening in the world at the moment, it doesn't seem that important really,

اما وقتی به آنچه در حال حاضر در جهان روی می دهد فکر می کنید، واقعاً آنقدرها مهم به نظر نمی رسد،

does it?

When you think about it?

درست است؟

وقتی به آن فکر می کنید؟

But people do argue over these things, don't they?

اما مردم بر سر این چیزها بحث می کنند، اینطور نیست؟

Steve The pronunciation of certain words or names

استیو تلفظ برخی از کلمات یا نام ها

and of course they squeak somebody

و البته صدای جیر جیر آنها یکی از

chopped down a very famous tree.

درختان بسیار معروف را قطع کرد.

I don't know if you've seen this, the the Hadrian's Wall,

نمی‌دانم این دیوار هادریان را دیده‌اید یا نه،

which which is an old battlement wall

که دیواری قدیمی است

which used to divide England from Scotland.

که انگلستان را از اسکاتلند جدا می‌کرد.

But along there there is a beautiful tree.

اما در کنار آن یک درخت زیبا وجود دارد.

I think it's a sycamore tree or it was I mean, now it's it's

فکر کنم درخت چنار است یا منظورم این بود ، حالا

just a sycamore stump, but somebody chopped it down in the middle of the night.

فقط یک کنده چنار است، اما یک نفر آن را در نیمه شب خرد کرد.

And apparently it's appeared in lots and lots of photographs and movies, including,

و ظاهراً در بسیاری از عکس‌ها و فیلم‌ها ظاهر شده است، از جمله،

I think it was Robin Hood way back in 1991.

فکر می‌کنم رابین هود در سال 1991 بود.

And this particular tree has become very famous.

و این درخت خاص بسیار مشهور شده است.

But now it is no more.

اما الان دیگر نیست.

It has been cut down.

قطع شده است.

It has been felled.

قطع شده است.

Yes, some some have.

بله، بعضی ها دارند.

They got the person that did it?

آنها فردی را که این کار را انجام داده است، دریافت کردند؟

Well, they've they've detained two people.

خوب، آنها دو نفر را بازداشت کرده اند.

They've let one of them go.

آنها یکی از آنها را رها کرده اند.

So one was a young boy and the other one an older man.

بنابراین یکی پسر جوان و دیگری مرد بزرگتر بود.

But I don't I don't think any charges have been made at the moment.

اما من فکر نمی کنم در حال حاضر هیچ اتهامی مطرح شده باشد.

I still think that they're being questioned or at least one of them

من هنوز فکر می کنم که آنها در حال بازجویی هستند یا حداقل یکی از آنها

is being questioned to find out

مورد بازجویی قرار می گیرد تا بفهمند

if he was the guy who was waving his chopper

آیا او همان مردی بود که هلی کوپتر خود را

around and slicing down historic trees.

به اطراف تکان می داد و درختان تاریخی را برش می داد.

Were people waving choppers around in Shrewsbury yesterday, Mr.

اگر مردم دیروز در شروزبری هلی کوپتر را تکان می دادند، آقای

Duncan waving their choppers around.

دانکن هلی کوپترهایشان را به اطراف تکان می داد. اولگا می‌گوید،

Euphemism for I won't say what it is, you can guess, Olga says.

تعبیر برای من نمی‌گویم چیست، می‌توانید حدس بزنید. آیا

Are all the people taking part Homosexual?

همه افرادی که شرکت می کنند همجنسگرا هستند؟

We tend to use the word gay these days.

ما این روزها تمایل داریم از کلمه گی استفاده کنیم.

No, you?

Well, you can't use the other one.

شما نه؟

خوب، شما نمی توانید از دیگری استفاده کنید.

It's so we can do, but it's not really.

بنابراین ما می توانیم انجام دهیم، اما واقعا اینطور نیست.

It's a bit scientia. It's a yeah, it's almost,

این کمی علمی است. بله، تقریباً

almost seen as not abusive but a bit.

به‌عنوان توهین‌آمیز نیست، اما کمی دیده می‌شود.

Well you wouldn't say to somebody are you homosexual?

خوب شما به کسی نمی گویید آیا شما همجنس گرا هستید؟

You would say, Are you gay?

شما می گویید، آیا شما همجنس گرا هستید؟

You can say it.

می توانید آن را بگویید.

I think it's more about how you say it.

من فکر می کنم بیشتر به نحوه بیان شما مربوط می شود.

Oh, he's a homosexual or are you a homosexual?

اوه او همجنس گرا است یا شما همجنس گرا هستید؟

Yes. So use Sometimes the intonation can make the word seem worse.

آره. بنابراین از گاهی اوقات لحن می تواند کلمه را بدتر به نظر برساند.

The BBC, for example, always use that horrible pronunciation.

برای مثال بی بی سی همیشه از آن تلفظ وحشتناک استفاده می کند.

I don't know why, but they do. Yeah.

من نمی دانم چرا، اما آنها می دانند. آره

So that word is is is

بنابراین احتمالاً کلمه is is

probably not used, certainly not in this country.

استفاده نمی شود، قطعاً در این کشور استفاده نمی شود.

To answer your question, some of them some of the people there

برای پاسخ به سوال شما، برخی از آنها برخی از افرادی که

yesterday were I should think most of them were white.

دیروز آنجا بودند، باید فکر کنم اکثر آنها سفیدپوست بودند.

Oh, no. Well, no. Well, I see what I'm about to say.

وای نه. خب نه. خوب، من می بینم که چه چیزی می خواهم بگویم.

But of course, there are various groups now that have joined together.

اما البته اکنون گروه های مختلفی هستند که به هم پیوسته اند.

So that's why we have I'm still confused by this, Steve.

بنابراین به همین دلیل است که من هنوز با این موضوع گیج هستم، استیو.

We have the l, g, B, t, Q,

ما l، g، B، t، Q را داریم

and there's a few more as well.

و چند مورد دیگر نیز وجود دارد.

So I don't really normally

بنابراین، صادقانه بگویم، من معمولاً

go to those sorts of events, to be honest, but I thought I'd go there. Yes.

به این نوع رویدادها نمی روم، اما فکر کردم که به آنجا بروم. آره.

Yeah, I thought I'd go there and see, see what was going on.

آره، فکر کردم برم اونجا ببینم چه خبره.

And it was it was interesting. It was good fun.

و جالب بود سرگرم کننده خوبی بود در

It looked tame compared to when we say something looks tame,

مقایسه با زمانی که می گوییم چیزی رام به نظر می رسد، رام به نظر می رسد،

you say it is very insubstantial

شما می گویید

compared to the big events that I've been to in Birmingham or Brighton.

در مقایسه با رویدادهای بزرگی که من در بیرمنگام یا برایتون در آن حضور داشته ام، بسیار بی اهمیت است.

But then it was their first go round

اما پس از آن این اولین بار بود که

just to just to answer Olga's comment. Yes.

فقط برای پاسخ به نظر اولگا به آنجا رفتند. آره.

So I would imagine most people in the march would have been gay

بنابراین تصور می‌کنم اکثر مردم در راهپیمایی همجنس‌گرا بودند

and there would have been family members supporting them.

و اعضای خانواده از آنها حمایت می‌کردند.

It was straight, but yeah, it would be a mixture of, I would say mostly actually the word.

مستقیم بود، اما بله، می‌توانستم ترکیبی از این کلمه باشد.

The word I hate is straight.

کلمه ای که از من متنفرم مستقیم است.

That's the worst one, because if you say straight, it means that that thing is right.

این بدترین است، زیرا اگر شما مستقیم بگویید، به این معنی است که آن چیز درست است.

And the opposite to that, of course, is bent, which of course nobody uses anymore

و برعکس آن، البته، خم شده است، که البته هیچ کس دیگر استفاده نمی کند،

unless it's used a derogatory term, unless it's used in an offensive way.

مگر اینکه از آن یک اصطلاح تحقیر آمیز استفاده شود، مگر اینکه به صورت توهین آمیز استفاده شود.

So yeah, I always, even straight to me

پس بله، من همیشه، حتی مستقیماً به من،

is not not a good word anyway, by my satnav, Mr.

به هر حال کلمه خوبی نیست، به قول ساتناو، آقای

Duncan. Okay. My satnav.

دانکن. باشه. ساتناو من

When I put my satnav on my car and it keeps telling me to go straight.

وقتی ساتناو را روی ماشینم می گذارم و مدام به من می گوید مستقیم برو.

Yeah.

آره

As a direction down the road.

به عنوان یک جهت پایین جاده.

Go straight.

مستقیم برو.

Continue to go straight.

به مسیر مستقیم ادامه دهید.

You know I've been trying for years. It's never worked. No.

میدونی که سالها تلاش کردم این هرگز کار نمی کند. نه.

I mean, you know, a satnav is trying to get me to go straight.

منظورم این است که می‌دانی، یک ساتناو سعی می‌کند من را وادار کند که مستقیم بروم.

I mean, you know, it's a joke. It's a joke. Yes.

منظورم این است که می دانید، این یک شوخی است. این یه شوخیه. آره.

I think we get that, Steve. We get it. It's a joke.

من فکر می کنم ما متوجه شدیم، استیو. ما آن را دریافت می کنیم. این یه شوخیه.

We don't actually think your satnav was doing any conversions, Mary.

ما واقعاً فکر نمی‌کنیم satnav شما هیچ تبدیلی انجام می‌داد، مریم.

Oh, can I just finish my sentence?

آه، می توانم جمله ام را تمام کنم؟

Go on. Yes, I'm still talking.

ادامه دادن. بله، من هنوز دارم صحبت می کنم. استیو

What's

چیه

Steve.

Your finish then. Right.

Okay.

پس از آن پایان شما. درست.

باشه.

In Lithuania says tell me when they have pride events, there are riots in the streets.

در لیتوانی می گوید به من بگو وقتی رویدادهای غرور دارند ، در خیابان ها شورش می شود.

Well I presume that there are these are people

خوب من فرض می کنم که این افراد هستند

that are not in favour or do not approve.

که موافق نیستند یا موافق نیستند.

Now surely people you mean there are people who don't like homosexuals saying that?

حالا مطمئناً منظور شما افرادی هستند که دوست ندارند همجنسگرایان این را بگویند؟

Mr. Duncan I believe people.

آقای دانکن من مردم را باور دارم. آیا

Can you believe they were people that don't like it?

می توانید باور کنید که آنها افرادی بودند که آن را دوست ندارند؟

Why? Why?

چرا؟ چرا؟

Why would you not like that?

چرا شما آن را دوست ندارید؟

Well, you know, anyway, we weren't going to that.

خوب، می دانید، به هر حال، ما به این سمت نمی رفتیم.

But yeah, you had a good time.

اما آره بهت خوش گذشت

I didn't go because I was seeing some friends in Birmingham.

من نرفتم چون چند دوست را در بیرمنگام می دیدم.

I didn't have a good time, by the way, because I got soaking wet.

اتفاقا حالم خوب نبود چون خیس شدم.

Soaking?

خیساندن؟

Did you really get soaking wet?

واقعا خیس شدی؟

I did get slightly down, yeah.

کمی پایین آمدم، آره.

You weren't there. So. So just take what I'm saying.

تو اونجا نبودی بنابراین. پس فقط آنچه را که می گویم قبول کنید.

When you came back last night, you told me you've got a bit wet.

دیشب که برگشتی به من گفتی کمی خیس شدی.

I got soaked, so literally.

من خیس شدم، به معنای واقعی کلمه.

So, yeah, my, my, my.

بنابراین، آره، من، من، من.

The clothes I was wearing were wet through.

لباسی که پوشیده بودم خیس شده بود.

So. Yes, because I had to walk around in the rain for a long time.

بنابراین. بله، چون مجبور بودم برای مدت طولانی زیر باران قدم بزنم.

It's strange how

عجیب است که

Steve is wondering whether or not I'm telling the truth about getting wet,

استیو به این فکر می کند که آیا من در مورد خیس شدن حقیقت را می گویم یا نه،

but I did and I got soaking wet.

اما این کار را کردم و خیس شدم.

It was throwing it down with rain. It's.

داشت با باران می انداختش پایین. این است.

Oh, you can use that.

اوه، شما می توانید از آن استفاده کنید.

Word is not.

کلمه نیست.

You don't have to apologise, is it.

شما مجبور نیستید عذرخواهی کنید، درست است.

Because obviously that's the technical term. Okay.

زیرا بدیهی است که این اصطلاح فنی است. باشه.

But yeah. Yeah.

ولی آره. آره

Anyway we've expected to be medium.

به هر حال ما انتظار داشتیم متوسط ​​باشیم.

Yeah.

آره

It's more, it's more about the way you say it.

بیشتر است، بیشتر به نحوه بیان شما مربوط می شود. می

You see it's very strange and I know I've mentioned this before,

بینید که خیلی عجیب است و می دانم که قبلاً به این موضوع اشاره کرده ام،

when we talk about English intonation

وقتی در مورد لحن انگلیسی صحبت می کنیم

can be very important.

می تواند بسیار مهم باشد.

When you are, you are showing how you feel about something,

وقتی هستید، احساس خود را نسبت به چیزی نشان می دهید،

so you can even say something positive.

بنابراین حتی می توانید یک چیز مثبت بگویید.

But it can come across negatively because you want it to.

اما به دلیل اینکه شما آن را می خواهید می تواند منفی باشد.

For example, maybe you get some news that you're not happy about,

به عنوان مثال، ممکن است شما اخباری دریافت کنید که از آن خوشحال نیستید،

but the other person is happy about it, but you don't feel happy.

اما طرف مقابل از آن خوشحال است، اما شما احساس خوشحالی نمی کنید.

So you might say, Oh, right now,

بنابراین ممکن است بگویید، اوه، در حال حاضر،

oh great is a positive sentence,

اوه عالی یک جمله مثبت است،

but your intonation has changed the meaning.

اما لحن شما معنی را تغییر داده است.

So it is possible to to make something

بنابراین ممکن است چیزی را

sound bad or maybe show your disagreement.

بد به نظر برسانید یا شاید اختلاف خود را نشان دهید.

Oh, by the way, you say something and it's a very subtle thing

اوه، اتفاقا، شما چیزی می گویید و این یک چیز بسیار ظریف است

that happens quite often and in English I'm sure it does in other languages as well.

که اغلب اتفاق می افتد و در زبان انگلیسی مطمئنم در زبان های دیگر نیز وجود دارد.

Yes. Beatrice? Yes.

آره. بئاتریس؟ آره.

That tree that was literally that was vandalism.

آن درختی که به معنای واقعی کلمه وندالیسم بود.

Whoever cut that tree down is a vandal and they should be punished accordingly.

هر کس آن درخت را قطع کند، خرابکار است و باید مطابق آن مجازات شود.

I think you should go to prison for life for that, that sort of thing,

فکر می‌کنم باید به خاطر این کار، مادام العمر به زندان بروید ،

because that was an iconic tree and many people were upset.

زیرا آن درخت نمادین بود و بسیاری از مردم ناراحت بودند.

People were crying.

مردم گریه می کردند.

Yeah.

Bye bye bye the tree and they were putting flowers down and lots of things.

آره

خداحافظ بای بای درخت و داشتند گل می گذاشتند و چیزهای زیادی.

The irony, by the way, was the fact that people were laying

اتفاقاً طنز ماجرا این بود که مردم

flowers, that they chopped.

گل می گذاشتند و آنها را خرد می کردند.

So they were chopping up flowers,

بنابراین آنها در حال خرد کردن گلها بودند،

they were chopping flowers and then taking them to the tree because they were sad

آنها گلها را خرد می کردند و سپس آنها را به درخت می بردند زیرا آنها

about the tree being chopped down, but they had just chopped some flowers.

از قطع شدن درخت ناراحت بودند، اما آنها به تازگی چند گل را خرد کرده بودند.

So there was a little bit of irony there.

بنابراین در آنجا کمی کنایه وجود داشت.

Sycamore, by the way, sycamore tree.

اتفاقا چنار، درخت چنار.

I don't know what type of tree that is, but it is apparently a beautiful tree,

من نمی دانم چه نوع درختی است، اما ظاهراً درخت زیبایی است،

but not, you know, a sycamore tree.

اما می دانید، درخت چنار نیست.

But now it is a stump.

اما الان یک کنده است.

It has the seeds of flutter down like that.

دانه های بال زدن را به آن پایین دارد.

Oh, you like little helicopters?

اوه، شما هلیکوپترهای کوچک را دوست دارید؟

The helicopters?

هلیکوپترها؟

Yes, the helicopter tree.

بله درخت هلیکوپتر.

See, that's what I know.

ببین، این چیزی است که من می دانم.

The sycamore as I don't know.

چنار که من نمی دانم.

It is the sycamore tree.

درخت چنار است.

I know it is the the helicopter tree.

من می دانم که آن درخت هلیکوپتر است.

Well, there's little helicopters come flying down. Yes.

خوب، هلیکوپترهای کوچکی در حال پرواز هستند. آره.

But apparently they're on the case, finding out the person who chopped that tree down.

اما ظاهراً آنها در حال یافتن فردی هستند که آن درخت را قطع کرده است.

Apparently they've called in Special Branch. Oh,

ظاهرا با شعبه ویژه تماس گرفته اند. اوه،

Mr. Duncan.

آقای دانکن.

And they are going to get to the root of that crime.

و قرار است به ریشه این جنایت برسند.

Special Branch is I don't know if it still exists,

شعبه ویژه این است که نمی دانم هنوز وجود دارد یا نه،

but they will they will leave police force.

اما آنها نیروی پلیس را ترک خواهند کرد.

They will leave no clue unturned until either

آنها هیچ سرنخی از خود باقی نمی گذارند تا زمانی که

I bet the person they catch will soil themselves.

شرط نبندم فردی که می گیرند خودش را خاک کند.

Well, thank God to do trees that their roots are in the soil.

خوب، خدا را شکر که درختانی که ریشه شان در خاک است.

Okay.

باشه.

And soil is you know so as I yeah,

و خاک را می دانی پس همانطور که من بله،

they've already arrested one person but they let him go.

آنها قبلاً یک نفر را دستگیر کرده اند اما او را رها کردند.

I think they were barking up the wrong tree.

فکر می کنم آنها از درخت اشتباهی پارس می کردند.

Very good.

خیلی خوب.

This is this is the the great entertainment you get every Sunday.

این همان سرگرمی عالی است که هر یکشنبه دریافت می کنید.

Now, I could be lying in bed now dreaming of nice things, but instead I'm here, you see.

حالا، می‌توانم در رختخواب دراز بکشم و رویای چیزهای خوب را ببینم، اما در عوض، اینجا هستم.

Well, let's hope the police get to the root of the problem.

خوب، بیایید امیدوار باشیم که پلیس به ریشه مشکل رسیدگی کند.

I just said that this year. I literally made that joke.

همین امسال گفتم من به معنای واقعی کلمه این شوخی را کردم.

I glad to see that Mr.

خوشحالم که می بینم آقای

Steve is concentrating as much on what I'm saying.

استیو به همان اندازه روی حرف های من تمرکز کرده است.

As usual. Very nice. Yes.

مثل همیشه. بسیار خوب. آره.

Oh, by the way, I suppose we should talk about the thing we are talking about today.

اوه، به هر حال، من فکر می کنم ما باید در مورد چیزی که امروز در مورد آن صحبت می کنیم صحبت کنیم.

So I'm going to tell you now what we're talking about today.

بنابراین من می خواهم به شما بگویم که امروز در مورد چه چیزی صحبت می کنیم.

We're looking at something I think we've looked at in the past

ما به چیزی نگاه می‌کنیم که فکر می‌کنم در مشاغل گذشته به آن نگاه کرده‌ایم،

occupations Now, I don't mean

اکنون،

I don't mean when one country is taken over

منظورم این نیست که وقتی یک کشور

by another group of people, not that type of occupation.

توسط گروه دیگری از مردم تسخیر می‌شود، نه آن نوع اشغال.

It's a different one that the thing you do your job.

کاری که شما کار خود را انجام می دهید متفاوت است.

So today we're looking at jobs, occupation goods, things that we have to do.

بنابراین امروز ما به مشاغل، کالاهای شغلی، کارهایی که باید انجام دهیم نگاه می کنیم.

We have no choice.

ما هیچ انتخابی نداریم.

When you think about it, one of the first lessons you learn in life as you get older

وقتی به آن فکر می‌کنید، یکی از اولین درس‌هایی که در زندگی با بزرگ‌تر شدن یاد می‌گیرید،

certainly when you are a teenager,

مطمئناً در دوران نوجوانی،

you suddenly you realise you want things,

ناگهان متوجه می‌شوید که چیزهایی می‌خواهید،

you want computers and iPads

کامپیوتر و آی‌پد

and the latest roller skates and the hula hoop.

و جدیدترین اسکیت‌های غلتکی و هولا هوپ می‌خواهید.

Hula hoops are very expensive.

هولا هوپ بسیار گران است.

Who who's who's lusting after hula hoops?

کیست که به دنبال هولا هوپ است؟

They don't grow on trees, but the teenagers still use hula hoops.

آنها روی درختان رشد نمی کنند، اما نوجوانان هنوز از هولاهوپ استفاده می کنند.

And the thing is.

و موضوع این است.

And pogo sticks.

و میله های پوگو.

Pogo sticks.

میله های پوگو

Apparently they're coming back.

ظاهرا دارن برمیگردن

Hula hoops and pogo sticks.

هولا هوپ و چوب پوگو.

Are they other powered by batteries?

آیا آنها دیگر با باتری تغذیه می شوند؟

They're not.

آنها نیستند.

They're powered by the human body anyway.

به هر حال آنها از بدن انسان نیرو می گیرند.

Well, that's not going to catch on. I digress.

خوب، این اتفاق نمی افتد. من منحرف شدم. دوست

I've like

دارم

I've digressed so much you can't remember what you're talking about.

آنقدر منحرف شده ام که یادت نمی آید در مورد چه صحبت می کنی.

Yo, yo, your subject of today, which was occupation, your what is your occupation?

یو، یو، موضوع امروزت که شغل بود، شغلت چیه؟

Yes, there job. There are many jobs.

بله کار هست مشاغل زیادی وجود دارد.

So the first lesson you learn when you are a teenager

بنابراین اولین درسی که در نوجوانی یاد می گیرید این

is that you need money to buy things and to get money.

است که برای خریدن چیزها و به دست آوردن پول به پول نیاز دارید.

Quite often your parents will encourage you

اغلب والدینتان شما را تشویق می‌کنند

to get some sort of job,

که شغلی پیدا کنید،

maybe just a light job, nothing too heavy, maybe delivering newspapers,

شاید فقط یک شغل سبک، هیچ چیز خیلی سنگین، شاید ارسال روزنامه،

or maybe they get you to do odd jobs.

یا شاید آنها شما را مجبور به انجام کارهای عجیب و غریب می‌کنند. می

I know as a teenager I did lots of odd jobs.

دانم که در نوجوانی کارهای عجیب و غریب زیادی انجام می دادم.

I bet.

شرط میبندم.

I bet teenagers don't deliver papers anymore

من شرط می بندم که نوجوانان دیگر کاغذ تحویل نمی دهند

because nobody

زیرا هیچ کس

or very few people read newspapers anymore. Hmm.

یا تعداد بسیار کمی از مردم دیگر روزنامه نمی خوانند. هوم

Being a paper boy or a paper girl. Yes.

پسر کاغذی بودن یا دختر کاغذی بودن. آره.

Or a paper person.

یا یک شخص کاغذی.

Paper. Transgender? Yes, a paper person.

کاغذ. تغییر جنسیت؟ بله، یک شخص کاغذی.

I don't think that

فکر نمی‌کنم

that image of, you know, a young lad on his bike

آن تصویر پسر جوانی که سوار بر دوچرخه‌اش

delivering newspapers around the streets, I don't think that exists anymore.

در خیابان‌ها روزنامه می‌فرستد، دیگر وجود نداشته باشد.

It might do in your country, but the printed word

ممکن است در کشور شما چنین باشد، اما

newspapers and books for that matter, I think are in decline.

من فکر می‌کنم که روزنامه‌ها و کتاب‌های چاپی در حال کاهش هستند.

Okay.

باشه.

I mean, we do get somebody delivering the

منظورم این است که ما کسی را می‌گیریم که

Wenlock Herald, a sort of a local magazine.

Wenlock Herald، نوعی مجله محلی را تحویل دهد.

But anyway, it's by a middle aged lady.

اما به هر حال از یک خانم میانسال است.

This is not really what we're talking about.

این واقعاً چیزی نیست که ما در مورد آن صحبت می کنیم.

Well, occupation is delivering newspapers is an occupation that has died out, I would suggest.

خب، من پیشنهاد می‌کنم اشغال، تحویل روزنامه است، شغلی است که از بین رفته است.

Okay.

باشه.

But we're talking about the first jobs that you do when you're young.

اما ما در مورد اولین کارهایی صحبت می کنیم که در جوانی انجام می دهید.

So maybe delivering newspapers, maybe helping someone else

بنابراین شاید تحویل روزنامه، شاید کمک به شخص دیگری برای

do a certain task, maybe delivering milk.

انجام یک کار خاص، شاید تحویل شیر.

So I do remember the the milkman used to come to our house

بنابراین من به یاد دارم که شیرفروش به خانه ما می آمد

and he you often have a young lad helping it.

و شما اغلب یک پسر جوان دارید که به آن کمک می کند.

And of course that that's quite good.

و البته این خیلی خوب است.

That's quite good.

So he was doing a little bit of work and earning some money.

این خیلی خوب است.

بنابراین او کمی کار می کرد و مقداری پول به دست می آورد.

But of course as you get older you realise that

اما البته با افزایش سن متوجه می‌شوید که

delivering newspapers will not pay very well.

تحویل روزنامه‌ها پول خوبی نخواهد داشت.

So you have to then

پس باید

go into the big world and find a proper job, a real job.

به دنیای بزرگ بروید و یک شغل مناسب، یک شغل واقعی پیدا کنید.

Well, I read a report the other day, Mr. Duncan, that

خوب، روز پیش گزارشی خواندم، آقای دانکن، مبنی بر اینکه

because there are so

از آنجایی که

few of those jobs around and because teenagers

این مشاغل در اطراف بسیار اندک هستند و نوجوانان

spend a lot of time in their rooms or on their devices,

زمان زیادی را در اتاق یا دستگاه های خود می گذرانند،

that quite often

اغلب

their first job, particularly they've been to university or college,

اولین کار آنها، به ویژه آنها. زمانی که در دانشگاه یا کالج بوده‌اند،

their first experience of a working environment

اولین تجربه آنها از محیط کاری

is the first job they get when they're in their early twenties.

اولین شغلی است که در اوایل دهه بیست سالگی به دست می‌آورند.

And so they are finding it difficult to cope with a workplace,

و بنابراین آنها برای کنار آمدن با یک محل کار مشکل دارند،

you know how people talk to each other and communicate.

شما می دانید که مردم چگونه با یکدیگر صحبت می کنند و ارتباط برقرار می کنند.

It's it's quite a different experience. So

این یک تجربه کاملا متفاوت است. بنابراین

because youngsters aren't getting jobs early now,

از آنجایی که جوانان در حال حاضر زود به کار نمی‌رسند،

then they haven't really got the experience of what works about.

پس واقعاً تجربه‌ای از آنچه در مورد آن کار می‌کند را ندارند.

Yes, they're struggling to cope with it in a lot of cases.

بله، آنها در بسیاری از موارد برای کنار آمدن با آن مشکل دارند .

So it's it's quite unusual now for a younger person, a teenager, to actually take on a job.

بنابراین، اکنون برای یک فرد جوانتر، یک نوجوان، کاملاً غیرعادی است که واقعاً شغلی را بر عهده بگیرد.

It's very interesting.

خیلی جالبه

We've we've had one or two messages come through as well.

ما یک یا دو پیام نیز داشته ایم .

My teenage son earned some money

پسر نوجوانم با نظافت خیابان ها مقداری پول به دست آورد

by cleaning the streets. Yes.

. آره.

Maybe you can do some work for your neighbour.

شاید بتوانید کاری برای همسایه خود انجام دهید.

Maybe you have an elderly neighbour and they can't do their garden anymore.

شاید همسایه سالخورده ای دارید و او دیگر نمی تواند باغچه خود را انجام دهد.

You might go round and and do

ممکن است دور بزنید و

some work in your neighbours gardens and they pay you a small amount of money.

در باغ همسایه‌تان کار کنید و آنها مقدار کمی پول به شما بپردازند.

So yes, there were many ways when you were young, many ways of making money,

بنابراین بله، زمانی که شما جوان بودید راه‌های زیادی وجود داشت، راه‌های زیادی برای کسب درآمد وجود داشت،

some of them legal and some of them not very legal.

برخی از آنها قانونی و برخی از آنها خیلی قانونی نبود.

Oh asks is bribe you buy same same as by bee?

اوه می پرسد آیا رشوه ای که خریداری می کنید مانند زنبور عسل است؟

Why? No.

چرا؟ نه.

If you buy something, you're going to the shops.

اگر چیزی بخرید، به مغازه ها می روید.

You're using money to get something.

شما از پول برای به دست آوردن چیزی استفاده می کنید.

That buy is b y is the same as is buy, buy, buy, isn't it? No.

این خرید b y همان خرید، خرید، خرید است، اینطور نیست؟ نه

What is it then?

پس چیه؟

Not going to buy.

قصد خرید ندارد.

Yes. No it's not.

آره. نه اینطور نیست.

No that is b y yes.

نه این b y بله است.

So if you leave the E off and just go B why that is.

بنابراین اگر E را خاموش کنید و فقط به B بروید، چرا اینطور است.

I am going by the C.

من با سی می روم.

Yeah.

آره.

It's, it's an indication of you're going somewhere isn't it.

این نشان دهنده این است که شما به جایی می روید، اینطور نیست.

I'm going.

من دارم میروم.

Then you explain it.

بعد تو توضیحش میدی

But they're not the same.

اما آنها یکسان نیستند.

B y often refers to something

B y اغلب به چیزی

in proximity to things that are by each other.

در مجاورت چیزهایی که در کنار یکدیگر هستند اشاره دارد.

They are near to each other.

آنها به یکدیگر نزدیک هستند.

Then we have B, which is a shortened version of good bye, bye

سپس B را داریم که نسخه کوتاه شده خداحافظ، بای

bye bye.

بای بای است.

And then we have the one you said b u y

و سپس ما یکی را داریم که شما گفتید می خواهید

to purchase something or buy it.

چیزی بخرید یا بخرید.

Excuse me.

ببخشید.

Mr. Duncan is going to have to clearly throughout today

آقای دانکن باید در طول امروز به وضوح

what we can hear you kids coughing. So.

آنچه را که می‌توانیم سرفه‌های شما بچه‌ها را بشنویم. بنابراین.

Yes. So what was I going to look at then?

آره. پس من قرار بود به چه چیزی نگاه کنم؟

Somebody said something about

when I was a teenager, says Palmira.

پالمیرا می‌گوید: زمانی که من نوجوان بودم، شخصی چیزی گفت.

I actually sold ice cream.

من در واقع بستنی فروختم.

So to correct you there

بنابراین برای اصلاح شما در

s around D I sold ice creams.

اطراف D بستنی فروختم.

It was fine. Yes,

خوب بود بله،

people used to I mean, I had a job.

مردم قبلاً منظورم این است که من شغل داشتم.

I used to pick fruit when I was younger.

وقتی کوچکتر بودم میوه می چیدم.

Strawberries in the fields, peas.

توت فرنگی در مزارع، نخود فرنگی.

My sister used to work in a local art shop.

خواهرم در یک مغازه هنری محلی کار می کرد.

And that gives you experience of dealing with people,

و این به شما تجربه برخورد با مردم،

connecting with people as if you never do that, then you don't.

ارتباط با مردم را می دهد، به گونه ای که گویی هرگز این کار را نمی کنید، پس نمی کنید.

You don't have those skills when you start in the workplace.

وقتی در محل کار شروع می کنید، آن مهارت ها را ندارید.

It is true.

درست است.

It is true.

درست است.

But that's another thing, actually.

اما در واقع این چیز دیگری است.

That's a very good point, Mr.

این نکته بسیار خوبی است، آقای

Steve, because we also talk about things that you do

استیو، زیرا ما همچنین در مورد کارهایی صحبت می کنیم که شما در جوانی انجام می دهید

when you are younger that give you some sort of experience,

که به شما نوعی تجربه می دهد،

and I might talk about this later on, but now we have some words coming up on the screen

و ممکن است بعداً در مورد آن صحبت کنم، اما اکنون چند کلمه در مورد این موضوع صحبت می کنیم. صفحه نمایش

because we only have half an hour left, just one hour today.

چون فقط نیم ساعت فرصت داریم، امروز فقط یک ساعت.

So it's shorter.

پس کوتاه تره

But there is some good news because during October,

اما یک خبر خوب وجود دارد زیرا در ماه اکتبر،

of course, this month is a special month

البته، این ماه یک ماه خاص است

because I celebrate my You Tube anniversary.

زیرا من سالگرد یوتیوب خود را جشن می‌گیرم.

It is my two, the first sorry, my YouTube of the story.

این دو، اولین متأسفم، یوتیوب داستان من است.

It is the anniversary of the formation of this channel

سالگرد تشکیل این کانال

way back in 2006.

در سال 2006 است.

So at the end of this month, I will be celebrating

بنابراین در پایان این ماه، من

17 years on YouTube.

17 سالگی را در یوتیوب جشن خواهم گرفت.

I'm probably one of the longest

من احتمالاً یکی از طولانی‌ترین

teaching, the longest

آموزش‌ها، طولانی‌ترین

educating person on YouTube, especially with the English language.

فرد تحصیلکرده در یوتیوب، به خصوص با زبان انگلیسی هستم.

So that's nice.

پس این خوب است.

So there will be some special things coming up during October,

بنابراین در ماه اکتبر چیزهای خاصی در راه است،

but now we will look at some words connected to

اما اکنون به برخی از کلمات مرتبط با

having a job, being in employment,

داشتن شغل، اشتغال،

jobs and occupations.

شغل و مشاغل نگاه خواهیم کرد.

And there is. Mr. Steve Can you see Steve?

و وجود دارد. آقای استیو آیا می توانید استیو را ببینید؟

So Steve looks like he might be working on a building site

بنابراین به نظر می رسد استیو در حال کار در یک سایت ساختمانی

or maybe in a warehouse.

یا شاید در یک انبار است.

So he has his special overalls and also is his safety hat.

بنابراین او لباس های مخصوص خود را دارد و همچنین کلاه ایمنی او است.

And what am I?

و من چی هستم؟

Well, it looks like I'm working in the kitchen.

خوب، به نظر می رسد که من در آشپزخانه کار می کنم.

Ironically, I am a chef in the kitchen.

از قضا من یک سرآشپز در آشپزخانه هستم.

So jobs and occupations, we are talking about today.

بنابراین مشاغل و مشاغل، ما در مورد امروز صحبت می کنیم.

We might ask a person

ممکن است از شخصی بپرسیم

and I'm not sure if this is a rude question, would you think it was a rude question?

و من مطمئن نیستم که آیا این یک سوال بی ادبانه است، آیا فکر می کنید این یک سوال بی ادبانه است؟

Well, it can be fast.

خوب، می تواند سریع باشد.

I was discussing that with some friends yesterday.

دیروز داشتم با چند تا از دوستان بحث میکردم.

Ironically, that's a bit of a coincidence.

از قضا، این کمی تصادفی است.

Yes. If you.

آره. اگر شما.

Well, I think if you said to somebody, are you working,

خوب، فکر می‌کنم اگر به کسی بگویید آیا کار می‌کنید،

that probably is a rude question, because if they're not,

احتمالاً این یک سؤال بی‌ادبانه است، زیرا اگر اینطور نباشد، باعث می‌شوید

you're going to make them feel bad about themselves.

نسبت به خودشان احساس بدی داشته باشند.

Another question is

سوال دیگر

a particular of his friends or people you don't know that?

مربوط به دوستان او یا افرادی است که آنها را نمی شناسید؟

Well, if you go to a party and you meet people, people often want to find out what you're doing.

خوب، اگر به یک مهمانی بروید و با مردم ملاقات کنید، مردم اغلب می خواهند بفهمند که شما چه کار می کنید.

So the other question they might ask is what's your job?

بنابراین سوال دیگری که ممکن است بپرسند این است که شغل شما چیست؟

What job do you do?

چه شغلی انجام می دهید؟

And that's that's okay to ask that. But,

و اشکالی ندارد که آن را بپرسیم. اما،

you know, if that person

می دانید، اگر آن شخص

it turns out you've got a better job than them,

معلوم شود که شما شغل بهتری نسبت به او دارید،

then you're going to make them feel inferior.

در این صورت باعث خواهید شد که او احساس حقارت کند.

And so I think sometimes asking people

و بنابراین فکر می‌کنم گاهی اوقات از مردم می‌پرسیم که

what they do for a living, it depends on,

برای امرار معاش چه کار می‌کنند، بستگی به این دارد که

I think, how well you know them.

چقدر آنها را می‌شناسید.

Yeah, it's a tricky question to ask

بله، پرسیدن سوال دشواری است

because it can make them feel good or it could make you feel good, make them feel bad,

زیرا می تواند احساس خوبی در آنها ایجاد کند یا باعث شود احساس خوبی داشته باشید، احساس بدی در آنها ایجاد کند،

or it could make you feel bad if you think you've got a good job

یا اگر فکر می کنید شغل خوبی دارید

and then you ask somebody and they're doing something, you know, higher up than you.

و سپس از کسی بپرسید می تواند باعث شود احساس بدی داشته باشید. و آنها در حال انجام کاری هستند، می دانید، بالاتر از شما.

So I would say, and I think I agree with Steve,

بنابراین من می‌گویم، و فکر می‌کنم با استیو موافقم،

this might not be a good question to ask someone.

این ممکن است سؤال خوبی برای پرسیدن از کسی نباشد.

So not only do we teach you what to say, sometimes we teach you what not to say.

بنابراین نه تنها به شما یاد می‌دهیم که چه بگویید، بلکه گاهی به شما یاد می‌دهیم که چه چیزی را نگویید.

So it's probably not a good way

بنابراین احتمالاً راه خوبی

of asking a person if they are working or if they have a job.

برای پرسیدن اینکه آیا کار می کند یا شغلی دارد، نیست.

You might, of course, ask,

البته ممکن است بپرسید،

What do you do for a living?

برای امرار معاش چه کار می کنید؟

Which is a little more neutral?

کدام یک کمی خنثی تر است؟

So if the person isn't working at the moment, it doesn't matter.

بنابراین اگر فرد در حال حاضر کار نمی کند، مهم نیست.

What do you do for a living?

برای امرار معاش چه کار می کنی؟

And they might say, I'm not working at the moment.

و ممکن است بگویند، من در حال حاضر کار نمی کنم.

It's a little more subtle and and less intrusive.

کمی ظریف تر و کمتر سرزده است.

What is what do you do for a living?

چه کاری برای امرار معاش انجام می دهید؟

Yeah, it's the same it's the same question.

بله، همان است، همان سوال است.

Really just worded slightly differently.

واقعا فقط کمی متفاوت بیان شده است.

And it depends.

و بستگی دارد.

I mean, people the thing is, if you want to get to know somebody

منظورم این است که مردم، موضوع این است که اگر می‌خواهید با کسی

in a party or something like that, then obviously

در یک مهمانی یا چیزی شبیه به آن آشنا شوید، احتمالاً

you probably will end up asking them that at some point.

در نقطه‌ای از آن‌ها این سؤال را خواهید پرسید.

But yeah, it can be

اما بله، ممکن است

it can go the wrong way sometimes.

گاهی اوقات راه را اشتباه برود.

And yeah, you may think about

و بله، ممکن است به این فکر کنید که

whether you want to do that or not, but you might.

آیا می خواهید این کار را انجام دهید یا نه، اما ممکن است.

But people are very judgemental of each other, aren't they.

اما مردم در مورد یکدیگر بسیار قضاوت می کنند، اینطور نیست.

Human beings, where we judging each other,

انسانها، جایی که ما همدیگر را قضاوت می کنیم،

you know.

Has that person got more money than me?

می دانید.

آیا آن شخص از من پول بیشتری گرفته است؟

I think I have better clothes now.

فکر می کنم الان لباس های بهتری دارم.

You a better car.

تو ماشین بهتری

Your life, your job, your life is fraught with.

زندگی شما، شغل شما، زندگی شما پر است.

I'm not saying me, I'm just saying in general, Mr.

من نمی گویم من، فقط به طور کلی می گویم، آقای

Duncan, we tend to judge each other,

دانکن، ما تمایل داریم همدیگر را قضاوت کنیم،

which is because,

دلیلش این است که، می

you know, hundreds of years ago,

دانید، صدها سال پیش،

everyone when my mother grew up, she said everyone was the same.

همه وقتی مادرم بزرگ شد، می گفت همه آدم ها هستند. یکسان.

Everyone was poor.

همه فقیر بودند.

When she was growing up, there were a few people who lived,

وقتی او در حال بزرگ شدن بود، چند نفر بودند که می‌دانید، در

you know, other parts of the town who might have had a car or might have been.

بخش‌های دیگر شهر زندگی می‌کردند که ممکن بود ماشین داشته باشند یا ممکن است بوده باشند.

But she said when she grew up, everyone was the same.

اما او گفت وقتی بزرگ شد همه مثل هم بودند.

Everybody was relatively poor.

همه نسبتاً فقیر بودند.

But now, of course, there are many, many layers.

اما در حال حاضر، البته، بسیاری از لایه ها وجود دارد.

Yes. And

آره. و

we've been we've been sort

ما به

of programmed to want to keep buying things and get a better car

نوعی برنامه ریزی شده بودیم که بخواهیم به خرید کالاها ادامه دهیم و یک ماشین بهتر

from the neighbour and a bigger house and a new drive and, you know,

از همسایه و یک خانه بزرگتر و یک ماشین جدید بگیریم و، می دانید، می

you know, so it's there's a lot of envy out there and a lot of people are judging everybody

دانید، بنابراین حسادت زیادی وجود دارد. در آنجا و بسیاری از مردم همه را

on what they do from a materialistic point of view.

بر اساس آنچه انجام می دهند از منظر مادی قضاوت می کنند.

Okay.

باشه.

So anyway, if if you're at a party or maybe some small talk,

بنابراین به هر حال، اگر در یک مهمانی یا شاید صحبت‌های کوچکی باشید،

quite often a person will ask, what do you do for a living?

اغلب یک نفر می‌پرسد که برای امرار معاش چه کار می‌کنید؟

What do you or maybe they might ask, what is what is your job?

شما یا شاید آنها بپرسند شغل شما چیست؟

So this one is a little bit more direct.

بنابراین این یکی کمی مستقیم تر است.

So what do you do for a living?

پس برای امرار معاش چه کار می کنید؟

It's a little less

کمی کمتر

interrogated.

مورد بازجویی قرار می گیرد.

What is what is your job?

شغل شما چیست؟

Sounds a little bit more direct.

کمی مستقیم تر به نظر می رسد.

So this probably is something you wouldn't say.

بنابراین این احتمالا چیزی است که شما نمی گویید.

I don't know what's going on with my throat tonight.

نمیدانم امشب در گلوی من چه میگذرد.

That's because you were talking about yesterday, Mr.

دلیلش این است که شما در مورد دیروز صحبت می کردید، آقای

Duncan. And of course, it could be the weather.

دانکن. و البته، ممکن است آب و هوا باشد. من ذات

I've got pneumonia.

الریه گرفتم

That's what it is.

همین است.

It's the weather.

این آب و هوا است.

Anyway, What is your job?

به هر حال شغل شما چیست؟

Another one.

یکی دیگه.

Ah, So this one is quite good.

آه، پس این یکی خیلی خوب است.

Quite often we will ask this question in a very formal situation.

اغلب ما این سوال را در یک موقعیت بسیار رسمی می پرسیم.

So maybe if a person is enquiring,

بنابراین شاید اگر شخصی در حال پرس و جو است،

maybe you are changing your job and maybe the person interviewing

شاید شما در حال تغییر شغل خود هستید و شاید فردی که با شما مصاحبه می کند

you might ask what is your occupation?

بپرسد شغل شما چیست؟

Or they might ask, what is your current

یا ممکن است بپرسند شغل فعلی شما چیست

occupation?

؟

That's often the word put on a form.

این اغلب کلمه ای است که در یک فرم قرار می گیرد.

If you're applying for a job. Hmm.

اگر برای کار درخواست می دهید. هوم

You might see that it would in that way.

شما ممکن است ببینید که آن را در آن راه.

It's quite a formal way, very formal of asking about

این یک راه کاملاً رسمی است، بسیار رسمی برای پرسیدن در مورد

what you do for a living.

آنچه برای زندگی انجام می دهید.

So that is something we often use

بنابراین این چیزی است که ما اغلب

when we are asking a person to tell us what their job actually is.

وقتی از شخصی می‌خواهیم به ما بگوید شغلش واقعاً چیست از آن استفاده می‌کنیم.

Normally in a very formal situation,

به طور معمول در یک موقعیت بسیار رسمی،

there are different types of work.

انواع مختلفی از کار وجود دارد.

Of course, Steve, when you think about it, there are many different types of work.

البته، استیو، وقتی به آن فکر می کنید، انواع مختلفی از کار وجود دارد.

Some people only work for a few hours each week.

برخی از افراد فقط چند ساعت در هفته کار می کنند.

They work part time, some people work for many hours a week.

آنها پاره وقت کار می کنند، برخی از افراد ساعات زیادی در هفته کار می کنند.

So at the moment, what would you say the average working hours

بنابراین در حال حاضر، میانگین ساعات کاری در

are each week for a person who is working full time,

هر هفته برای فردی که تمام وقت کار می کند چقدر است، من

full between 35 and 40 hours per week,

بین 35 تا 40 ساعت در هفته پر می کنم،

I would say is the average.

من می گویم میانگین است.

If you're working more than 40 hours a week, it's probably

اگر بیش از 40 ساعت در هفته کار می کنید، احتمالاً از

you're going to be suffering a lot of tiredness probably.

خستگی زیادی رنج خواهید برد .

I mean, don't this is the average of most people work in the UK between nine and five

منظورم این است که آیا این میانگین کار اکثر افراد در بریتانیا بین 9 تا 5 نیست،

I would say there's much more flexible hours of working these days.

من می‌توانم بگویم که این روزها ساعات کاری بسیار انعطاف‌پذیرتر است.

But most people, the 9 to 5 job same in America.

اما اکثر مردم، شغل 9 تا 5 در آمریکا یکسان هستند.

So that's about depending on whether you count lunch breaks or not.

بنابراین این بستگی به این دارد که آیا شما استراحت های ناهار را حساب کنید یا خیر.

That's 8 hours a day, isn't it?

این 8 ساعت در روز است، اینطور نیست؟

40 hours a week I think is probably the average with you're

40 ساعت در هفته فکر می‌کنم احتمالاً متوسط ​​است،

not working of course, all that time because you might get an hour off for lunch.

البته در تمام این مدت کار نمی‌کنید، زیرا ممکن است یک ساعت برای ناهار مرخصی بگیرید.

So probably 35 hours.

پس احتمالا 35 ساعت.

But yeah, I mean, some people are working much.

اما بله، منظورم این است که برخی از افراد بسیار کار می کنند.

I mean, doctors probably working maybe a lot more than that, maybe 50, 60 hours a week.

منظورم این است که پزشکان احتمالاً خیلی بیشتر از این کار می کنند، شاید 50، 60 ساعت در هفته.

And if you own your own business,

و اگر صاحب کسب و کار خود هستید،

you probably work even more than that because you have to work

احتمالاً بیشتر از این هم کار می کنید زیرا باید

all the hours to get enough money into to to keep your business going.

تمام ساعت ها را کار کنید تا پول کافی برای ادامه کسب و کار خود به دست آورید.

So around 40 hours is the average, if you are lucky enough to work from Monday to Friday.

بنابراین حدود 40 ساعت میانگین است، اگر به اندازه کافی خوش شانس باشید که از دوشنبه تا جمعه کار کنید.

Of course, there some people who have to work many more days

البته عده ای هم هستند که باید خیلی روزها

or many more hours than 40.

یا خیلی بیشتر از 40 ساعت کار کنند.

Some people have to work six days a week.

بعضی ها باید شش روز در هفته کار کنند.

Some people have to work seven days a week.

برخی افراد باید هفت روز در هفته کار کنند.

My my brother in law, he works for the railway

برادرشوهرم من، او برای راه آهن کار می کند

and he is he has a very job

و کار بسیار زیادی دارد

and he does very long shifts over a long period

و در یک دوره طولانی شیفت های طولانی انجام می دهد

and then has a rest break for maybe two or three days.

و بعد شاید دو یا سه روز استراحت کند.

So he does a very long period of time

بنابراین او یک دوره زمانی بسیار طولانی را در

where he works and then he has some time off.

جایی که کار می کند انجام می دهد و سپس مدتی مرخصی دارد.

So the nature of some people's jobs is

بنابراین ماهیت مشاغل برخی از افراد این است که

they might have to work a lot, but then they have a short time off,

ممکن است مجبور باشند زیاد کار کنند، اما پس از آن مدت کوتاهی مرخصی دارند،

which is nice.

که خوب است.

Yes. And of course, people work.

آره. و البته مردم کار می کنند.

Some people work during the day.

برخی افراد در طول روز کار می کنند.

Other people work what they call the night shift. Yeah.

افراد دیگر همان کاری را انجام می دهند که به آن شیفت شب می گویند. آره

So some people are working during the night, so they might come home

بنابراین برخی از افراد در طول شب کار می کنند، بنابراین ممکن است ساعت

at sort of four or 5:00 in the morning and then sleep until midday.

چهار یا پنج صبح به خانه بیایند و سپس تا ظهر بخوابند.

And other people, there are lots of Night-Time working in factories.

و افراد دیگر، شبانه‌های زیادی در کارخانه‌ها کار می‌کنند.

I would imagine Amazon do a lot of Night-Time work.

من تصور می کنم آمازون کارهای زیادی در شب انجام می دهد.

Yeah, lots of people work night shift, but of course you can have quite

بله، افراد زیادی در شیفت شب کار می‌کنند، اما مطمئناً شما می‌توانید

an impact on your health in the long term and also your social life,

در درازمدت روی سلامتی و همچنین زندگی اجتماعی‌تان تأثیر بسزایی داشته باشید،

because you're normally working when everybody else

زیرا معمولاً زمانی کار می‌کنید که دیگران در حال

is socialising.

معاشرت هستند.

But yeah, the graveyard shift is a good phrase.

اما بله، تغییر قبرستان عبارت خوبی است.

Yes, the graveyard shift maybe,

بله، ممکن است شیفت قبرستان،

maybe you are involved in security or something like that.

شاید شما درگیر امنیت یا چیزی شبیه به آن هستید.

So you have to be working all night.

بنابراین شما باید تمام شب کار کنید.

Quite a, quite a dull job.

کار کاملاً کسل کننده ای است.

I understand the graveyard shift.

من تغییر قبرستان را درک می کنم.

What's that, Mr. Duncan? That is.

این چیه آقای دانکن؟ به این معنا که.

That's a late shift normally, isn't it?

این معمولاً یک شیفت دیرهنگام است، اینطور نیست؟

Oh yes, I would, I would say it's through the whole night

اوه، بله، می‌خواهم، می‌توانم بگویم تمام شب

from maybe maybe ten until five or 6 a.m..

از شاید ده تا پنج یا شش صبح است.

So 10 p.m.

پس ساعت 10 شب.

to five or 6 a.m.

تا ساعت 5 یا 6 صبح نوبت

would be the graveyard shift

قبرستان می شود

or of course, from midnight onwards,

یا البته از نیمه شب به بعد،

a lot of people in supermarkets are stacking the shelves, aren't they, through the night

بسیاری از مردم در سوپرمارکت ها قفسه ها را روی هم می چینند، اینطور نیست که در طول شب

so that the shelves are full and ready for the people

قفسه ها پر و آماده برای آمدن مردم هستند.

to come in and and shop during the day.

در و و خرید در طول روز.

I've never done night work, but I have done work

من هرگز کار شبانه انجام نداده ام، اما کارهایی را انجام داده ام

where I've had to go to go to work and arrive at work very early.

که برای رفتن به سر کار و رسیدن به محل کار خیلی زود مجبور بوده ام.

We might talk about that later on.

ممکن است بعداً در مورد آن صحبت کنیم.

When we talk about terrible jobs, the shift work, there's another phrase.

وقتی در مورد مشاغل وحشتناک صحبت می کنیم ، نوبت کاری، عبارت دیگری وجود دارد.

What's that shift?

آن تغییر چیست؟

I said, s h i s t.

گفتم s h i s t

I wonder what you said.

تعجب میکنم چی گفتی

That shift work.

اون شیفت کاری

So, yeah, that's your your hours.

بنابراین، بله، این ساعت شماست.

Can be irregular.

می تواند نامنظم باشد.

You can work three days during one time.

شما می توانید سه روز در یک زمان کار کنید.

Then three days is another time that other people can work

سپس سه روز زمان دیگری است که افراد دیگر می توانند

like two days on three days on two days off.

مانند دو روز در سه روز در دو روز تعطیل کار کنند.

Yes, that is going to have many different working

بله،

times this sort of practises.

این نوع تمرین‌ها زمان‌های کاری متفاوتی خواهد داشت.

So some people might work sort of 12 hour days, but they do that for two or three days,

بنابراین برخی از افراد ممکن است حدود 12 ساعت روز کار کنند، اما آنها این کار را برای دو یا سه روز انجام می دهند،

then they have two days off and and they do it in that way.

سپس دو روز مرخصی دارند و این کار را به این صورت انجام می دهند.

So we have permanent, permanent and temporary.

پس دائمی، دائمی و موقت داریم.

So a permanent job is a job that has no end.

بنابراین شغل دائمی شغلی است که پایانی ندارد.

I'm sure a lot of people are involved in jobs

من مطمئن هستم که بسیاری از مردم در مشاغلی هستند

where their their work seems to have no end.

که به نظر می رسد کار آنها پایانی ندارد.

There is there is no future where they won't be doing that particular job.

هیچ آینده ای وجود ندارد که آنها آن کار خاص را انجام ندهند.

It is a permanent job. Also.

شغل دائمی است. همچنین.

Maybe there is no contract involved, so there are some jobs that have no contract.

شاید قراردادی در کار نباشد، بنابراین برخی از مشاغل هستند که قرارداد ندارند.

You've got to work permanently.

باید دائم کار کنی

Yeah, if you've got to pay, if you got a permanent position,

آره، اگر باید پول بپردازی، اگر موقعیت دائمی گرفتی، به این

it means that you, you know, unless you do something stupid like punch the boss,

معنی است که می‌دانی، مگر اینکه کار احمقانه‌ای مثل مشت زدن به رئیس انجام ندهی،

then you're not going to be.

دیگر نمی‌شوی.

It means that your employer can't just get rid of you for no reason,

یعنی کارفرمای شما نمی تواند بی دلیل از شر شما خلاص شود،

at least not in this country and in America.

حداقل در این کشور و در آمریکا.

From what we understand that there is

با توجه به آنچه که ما متوجه شدیم

they can just sack you with what you've got.

آنها فقط می توانند شما را با آنچه که دارید اخراج کنند.

No come back at all.

اصلا برنگرد

Whereas in this country and in many parts of Europe,

در حالی که در این کشور و در بسیاری از نقاط اروپا،

certainly France,

مسلماً فرانسه،

you've got unions protecting you and things like that.

اتحادیه هایی دارید که از شما محافظت می کنند و مواردی از این قبیل.

So if you've got a permanent position so you might start a job.

بنابراین اگر یک موقعیت دائمی دارید، ممکن است شغلی را شروع کنید.

For example, I've just started a new job and for the first six months I'm on probation.

به عنوان مثال، من به تازگی کار جدیدی را شروع کرده ام و شش ماه اول را مشروط می کنم.

Oh, okay.

اوه، باشه تحت

Probation.

مراقبت.

Which means if I do something wrong in that six months or if they decide

یعنی اگر در این شش ماه کار اشتباهی انجام دهم یا اگر آنها تصمیم بگیرند که

they don't me for whatever reason, they can legally just say to me

به هر دلیلی من را نپذیرند، از نظر قانونی فقط می توانند با من

goodbye.

خداحافظی کنند.

We don't think you you know, we don't want to carry on with you working here.

ما فکر نمی کنیم شما می دانید، ما نمی خواهیم با شما در اینجا کار کنید.

But after six months, you get more rights as a as a as an employee

اما پس از شش ماه، شما به عنوان یک کارمند حقوق بیشتری

than what the law determines is what rights you have at various points.

نسبت به آنچه که قانون تعیین کرده است، حقوق بیشتری دریافت می کنید.

So the first six months, you've got no rights, and then

بنابراین شش ماه اول، شما هیچ حقی نخواهید داشت، و سپس

six months to two years in the UK you've got a few more rights

شش ماه تا دو سال در بریتانیا، چند حقوق دیگر دارید

and after two years they've got to give you a proper redundancy payment and that sort of thing.

و بعد از دو سال، آنها باید به شما یک پرداخت مناسب برای مازاد بر کار را بدهند. چیز.

So yeah, people want permanent employment,

بنابراین بله، مردم خواهان اشتغال دائم هستند،

the 0 hours in employment as well.

0 ساعت کار نیز.

Okay. In the UK anyway, quite controversial.

باشه. به هر حال در بریتانیا، کاملا بحث برانگیز است.

We have a few more to look at that might be in there, you see.

ما چند مورد دیگر برای بررسی داریم که ممکن است در آنجا باشد.

All right.

Okay.

خیلی خوب.

باشه.

Now we have something called seasonal contract.

حالا ما چیزی به نام قرارداد فصلی داریم.

Now this is an interesting one, especially this time of year, because quite often

در حال حاضر این یک مورد جالب است، به خصوص در این زمان از سال، زیرا اغلب

there are many people who will take on a certain job or a type of job or type of work

افراد زیادی وجود دارند که یک شغل خاص یا یک نوع شغل یا نوع کار را

just for a short time.

فقط برای مدت کوتاهی انجام می دهند.

Maybe they need some extra money because, of course, October normally means that people

شاید آنها به مقداری پول اضافی نیاز داشته باشند زیرا، البته، ماه اکتبر به طور معمول به این معنی است که مردم

will be preparing for the arrival of Christmas, even though I don't want to mention it yet.

برای فرا رسیدن کریسمس آماده می شوند، اگرچه من هنوز نمی خواهم به آن اشاره کنم.

So a seasonal contract is a contract or a job

بنابراین یک قرارداد فصلی یک قرارداد یا کاری است

that you might only do at certain times of the year,

که شما ممکن است فقط در زمان های خاصی از سال انجام دهید،

maybe in a shop.

شاید در یک مغازه.

Maybe they need more staff, maybe the post office,

شاید آنها به کارکنان بیشتری نیاز دارند، شاید اداره پست،

because everyone's sending their Christmas cards and their gifts.

زیرا همه در حال ارسال کارت های کریسمس و هدایای خود هستند.

So they need more people to sort through the mail.

بنابراین آنها به افراد بیشتری برای مرتب کردن نامه ها نیاز دارند.

Fruit pickers, fruit pickers, farm workers

میوه‌چین‌ها، میوه‌چین‌کنندگان، کارگران مزرعه

during the summer when the crops are ripening and you need extra labour

در طول تابستان، زمانی که محصولات در حال رسیدن هستند و برای برداشت محصول به نیروی کار اضافی نیاز دارید،

to to harvest the crop, you'll bring in seasonal workers

کارگران فصلی را می‌آورید

and just pay them for maybe two or three months or something.

و فقط برای دو یا سه ماه یا چیزی به آنها حقوق می‌دهید.

So I think the most common type of seasonal work in this country is around Christmas

بنابراین من فکر می‌کنم رایج‌ترین نوع کار فصلی در این کشور در حوالی کریسمس است

with more people demanding their gifts or sending things through the post.

که افراد بیشتری هدایای خود را درخواست می‌کنند یا چیزهایی را از طریق پست ارسال می‌کنند.

So you often find that seasonal contracts

بنابراین اغلب متوجه می‌شوید که قراردادهای فصلی

often occur during,

اغلب در طول

I would say during summer and normally

تابستان اتفاق می‌افتد و معمولاً

the two months or three months leading up to Christmas

دو ماه یا سه ماه منتهی به کریسمس

of we all

همه ما

have to start somewhere, even when we're working in a job

باید از جایی شروع کنیم، حتی زمانی که در شغلی کار می‌کنیم

that might be very demanding, we have to start at the bottom.

که ممکن است بسیار سخت باشد. ، باید از پایین شروع کنیم.

Not everyone wants to do that.

همه نمی خواهند این کار را انجام دهند.

Mr. Steve Can you believe once in the past Mr.

آقای استیو باورتان می شود یک بار در گذشته آقای

Steve started at the bottom and he slowly worked his way up and then he got a job.

استیو از پایین شروع کرد و آرام آرام به سمت بالا رفت و بعد شغلی پیدا کرد.

Okay, so trainee a person who is following another person

بسیار خوب، بنابراین فردی را که دنبال شخص دیگری است

or learning a certain profession or trade, trade.

یا حرفه یا تجارت خاصی را یاد می گیرد، کارآموزی کنید.

So there is an interesting word.

بنابراین یک کلمه جالب وجود دارد.

I saw a lot of trade yesterday in Shrewsbury,

من دیروز در شروزبری تجارت زیادی دیدم،

a lot of trades, people on the market stall selling things.

معاملات زیادی انجام شد، مردمی که در بازار غرفه‌هایشان را می‌فروشند.

I say you thought I meant something else,

می گویم فکر کردی منظورم چیز دیگری است،

didn't you?

نه؟

So a person who is a trainee

بنابراین فردی که کارآموز است در حال

is learning how to do that job.

یادگیری نحوه انجام آن کار است.

And then of course we have the person who is fully qualified, like Mr.

و البته ما فردی را داریم که کاملاً واجد شرایط است، مانند آقای

Steve. Mr.

استیو. آقای

Steve has so many qualifications

استیو مدارک زیادی دارد

and we have a room in the house and all of Mr.

و ما یک اتاق در خانه داریم و تمام

Steve's certificates and diplomas cover all of the walls.

گواهینامه ها و مدارک آقای استیو تمام دیوارها را پوشانده است. در

The entire room has all of Mr.

کل اتاق همه

Steve's awards standing to sign a certificate like that.

جوایز آقای استیو برای امضای چنین گواهینامه ای وجود دارد.

It's all Mr.

این همه چیزی است که آقای

Duncan is, is is fully qualified.

دانکن است، کاملاً واجد شرایط است.

Me Strange thing to say.

من چیز عجیبی برای گفتن

This isn't.

این نیست

I don't have any certificates, Steve. It's just a joke.

من هیچ گواهینامه ای ندارم، استیو. این فقط یک شوخی است.

Okay, well, we need to explain that. Yeah.

خوب، خوب، ما باید آن را توضیح دهیم. آره

Most people think I'm an egotist.

اکثر مردم فکر می کنند من یک خودخواه هستم.

I would imagine most people watching at the moment wouldn't believe that.

تصور می‌کنم اکثر مردمی که در حال حاضر تماشا می‌کنند باور نمی‌کنند.

Anyway, I think.

به هر حال من فکر می کنم.

I think it's safe to say

من فکر می کنم می توان گفت

fully qualified.

کاملاً واجد شرایط است.

A person who has some proof that they know how to do the job that they're doing.

فردی که شواهدی دارد مبنی بر اینکه می داند چگونه کاری را که انجام می دهد انجام دهد. آیا

Are you fully qualified?

شما به طور کامل واجد شرایط هستید؟

Would apply to jobs like, you know, doctors,

می‌دانید، برای مشاغلی مانند پزشکان،

solicitors, that sort of thing, where you need a qualification

وکلای دادگستری، مواردی از این قبیل، که در آنها به مدرک نیاز دارید

and just to be able to add give credibility

و فقط بتوانید

to the job that you're performing.

به شغلی که انجام می‌دهید اعتبار بدهید، اعمال می‌شود.

They need to they need to know that you can do it.

آنها باید بدانند که شما می توانید این کار را انجام دهید.

Yeah, that's right.

آره درست است.

Whereas if, for example, you're stacking shelves in a

در حالی که برای مثال، اگر قفسه‌ها را در

in a supermarket, you probably don't

یک سوپرمارکت روی هم می‌چینید، احتمالاً

need to use the term fully qualified

نیازی به استفاده از عبارت کاملاً واجد شرایط ندارید،

because you don't need many qualifications for that sort of job. Yes.

زیرا برای این نوع شغل به مدارک تحصیلی زیادی نیاز ندارید . آره.

Whereas, you know, you could say, are you a fully qualified solicitor?

در حالی که، می دانید، می توانید بگویید، آیا شما یک وکیل کاملاً واجد شرایط هستید؟

Because of course there are lots of different levels there.

زیرا البته سطوح مختلف زیادی در آنجا وجود دارد.

So yeah, I think so skilled and unskilled.

بنابراین بله، من فکر می کنم بسیار ماهر و غیر ماهر.

So this might be similar to what we just talked about.

بنابراین این ممکن است شبیه چیزی باشد که ما در مورد آن صحبت کردیم.

However, it also goes into other areas.

با این حال، به حوزه های دیگر نیز می رود.

So there are certain jobs that you might describe as skills,

بنابراین مشاغل خاصی وجود دارد که ممکن است آنها را به عنوان مهارت توصیف کنید،

build a skilled job, and then we have jobs that are unskilled.

یک شغل ماهر بسازید، و سپس ما مشاغلی داریم که فاقد مهارت هستند.

And I think you just gave a good example there.

و من فکر می کنم شما فقط یک مثال خوب در آنجا ارائه کردید.

If you work at a supermarket and you you're putting the cans

اگر در سوپرمارکت کار می‌کنید و قوطی‌های

of beans on the shelf, you might describe that as unskilled work

حبوبات را در قفسه می‌گذارید، ممکن است آن را به عنوان کار غیر ماهر توصیف کنید،

because you don't really need to learn how to pick up things and put them on a shelf.

زیرا واقعاً نیازی به یادگیری نحوه برداشتن وسایل و گذاشتن آنها در قفسه ندارید.

Whereas if you're working

در حالی که اگر

in engineering

در مهندسی کار می کنید

or if you're a plumber, an electrician,

یا اگر یک لوله کش، یک برقکار هستید،

you would describe yourself as a skilled worker.

خود را به عنوان یک کارگر ماهر توصیف می کنید.

You've had to learn your trade, you've had to learn your

شما باید حرفه خود را یاد می گرفتید، باید کارهایی را که

what you do, you've had to go to college, you have to do some studying

انجام می دهید یاد می گرفتید، باید به دانشگاه می رفتید، باید کمی مطالعه کنید

and you're good at it.

و در آن مهارت دارید.

If you say somebody is skilled at something, normally you

اگر می گویید کسی در کاری مهارت دارد، معمولاً

that you're indicating that they're very good at what they do.

نشان می دهید که در کاری که انجام می دهد بسیار خوب است.

That's more informally, that's more informal. Yes.

این غیر رسمی تر است، غیر رسمی تر است. آره.

But in this case,

اما در این مورد،

yeah, if you're a skilled worker that normally refers to somebody that has had to undergo some training,

بله، اگر شما یک کارگر ماهر هستید که به طور معمول به شخصی اشاره می‌کند که مجبور بوده آموزش ببیند،

like like an electrician, plumbing the shop into that sort of thing,

مانند یک برق‌کار، لوله‌کشی مغازه در چنین چیزهایی،

the one thing I find amazing

تنها چیزی است که من

doctors or anyone who wants

پزشکان یا هر کسی شگفت‌انگیز را پیدا می‌کنم. کسی که می خواهد

to become a medical professional,

حرفه ای پزشکی شود،

I think the average is seven years, seven years.

فکر می کنم میانگین آن هفت سال، هفت سال است.

That's increased that for

این برای

a doctor. Yes.

یک دکتر افزایش یافته است. آره.

So you wouldn't describe a doctor as skilled work.

بنابراین شما یک پزشک را به عنوان کار ماهر توصیف نمی کنید.

You would call that professional that there is a distinction.

شما به آن حرفه ای می گویید که یک تمایز وجود دارد.

So you've got the unskilled.

بنابراین شما افراد غیر ماهر را دارید.

Well, we're going to talk about that in a few minutes as well.

خب، تا چند دقیقه دیگر در مورد آن صحبت خواهیم کرد.

Okay. That's okay.

باشه. اشکالی ندارد.

That's all right, Steve.

همه چیز درست است، استیو.

So but it just does amaze me.

بنابراین، اما من را شگفت زده می کند.

Can you can you imagine having and that's just training

آیا می توانید تصور کنید که فقط آموزش داشته باشید

that's just years and years of learning and training and maybe practice

که فقط سال ها و سال ها یادگیری و آموزش است و شاید تمرین کنید

and eventually you will become a doctor

و در نهایت پزشک

or a GP, as we call them here.

یا پزشک عمومی شوید، همانطور که در اینجا به آنها می گوییم.

So I always admire anyone who puts

بنابراین من همیشه هر کسی را که

a large part of their life into into training for the job

بخش بزرگی از زندگی خود را صرف آموزش برای شغلی می کند

that they eventually do professionally.

که در نهایت به صورت حرفه ای انجام می دهد، تحسین می کنم.

I to say I do admire that.

باید بگویم که آن را تحسین می کنم.

So a skilled person often has some ability and they can prove that they have it.

بنابراین یک فرد ماهر اغلب توانایی هایی دارد و می تواند ثابت کند که آن را دارد.

An unskilled person is doing a job that doesn't really need

یک فرد غیر ماهر در حال انجام کاری است که واقعاً به

much expertise.

تخصص زیادی نیاز ندارد.

That's putting it mildly.

این به بیان ملایم است.

Well, something they've said since Brexit, of course,

خب، چیزی که آنها از زمان برگزیت گفته اند، البته، این است

is that we've lost a lot of our skilled workers who used to come from the European Union to come

که ما بسیاری از کارگران ماهر خود را از دست داده ایم که قبلاً از اتحادیه اروپا می آمدند تا

in, do jobs that that we hadn't enough

وارد شوند، کارهایی انجام دهند که ما

people qualified in the UK to do, like electricians, builders,

افراد واجد شرایط کافی در آن نداشتیم. بریتانیا باید انجام دهد، مانند برق، سازندگان،

carpenters, people like that.

نجاران، افرادی مانند آن.

And there is a shortage of skilled workers.

و کمبود نیروی ماهر وجود دارد.

We know that because if you try to get an electrician or a plumber to come out and see you,

ما می دانیم که چون اگر بخواهید از یک برقکار یا لوله کش بیایید و شما را ببیند،

it's very, very difficult.

بسیار بسیار دشوار است.

And they charge lots of money because they know that there's not many people around,

و آنها پول زیادی دریافت می کنند زیرا می دانند که افراد زیادی در اطراف وجود ندارند،

certainly in the UK that can do those jobs. Now.

قطعاً در بریتانیا که بتوانند این کارها را انجام دهند. اکنون.

So moving

بنابراین در حال حرکت،

on, we've had skilled jobs and jobs maybe that you have to train for.

ما مشاغل و مشاغل ماهری داشته ایم که شاید شما مجبور باشید برای آنها آموزش ببینید.

And there is another type of job and this is the type of job I've done in my life.

و نوع دیگری از شغل وجود دارد و این نوع شغلی است که من در زندگی خود انجام داده ام.

So I'm not criticising any particular type of job

بنابراین من از هیچ نوع شغل خاصی انتقاد نمی کنم

because I can say now that I've done some awful, terrible,

زیرا اکنون می توانم بگویم که در زمان خود کارهای افتضاح، وحشتناک و به

literally in some cases

معنای واقعی کلمه در برخی موارد

stinky jobs in my time, menial jobs.

بدبو انجام داده ام، مشاغل پست.

And this once again is is a term

و این یک بار دیگر اصطلاحی است

that is often used when we are criticising

که اغلب برای انتقاد از

the type of job or the work that is involved.

نوع شغل یا کاری که درگیر است استفاده می شود.

Menial often means simple or, basic,

منیال اغلب به معنای کار ساده یا ابتدایی است

a job that is easy to do that

که انجام آن آسان است و

most people can do, but they would rather not do it.

اکثر مردم می توانند آن را انجام دهند، اما ترجیح می دهند آن را انجام ندهند.

And that is the important part.

و این قسمت مهم است.

And the important part of describing menial jobs

و بخش مهم توصیف مشاغل پست

quite often is it is a job that you can do.

اغلب این است که این شغلی است که می توانید انجام دهید.

But most people would rather not do it.

اما اکثر مردم ترجیح می دهند این کار را انجام ندهند.

And it's relatively unskilled.

و نسبتاً بی مهارت است.

Yes, it's a bit of a derogatory term, really is. Yes.

بله، این یک اصطلاح تحقیرآمیز است، واقعاً همینطور است. آره.

You wouldn't want to say to somebody, oh,

شما نمی خواهید به کسی بگویید، اوه،

they do just a menial job.

آنها فقط یک کار پست انجام می دهند.

So, yes, it's a simple job.

بنابراین، بله، این یک کار ساده است.

Like I probably would describe a cleaner as a mean job.

مثل اینکه من احتمالاً نظافتچی را شغلی پست توصیف می کنم.

This is what I'm going to talk about now.

این چیزی است که من اکنون در مورد آن صحبت خواهم کرد.

My my work that I've done in my past when I was a young person,

کار من که در گذشته در جوانی انجام داده ام،

work was not always available for for people in this country.

کار همیشه برای مردم این کشور در دسترس نبود.

During the 1980s, there were many periods of time

در طول دهه 1980، دوره‌های زیادی وجود داشت

where we had an incredibly poor economy

که اقتصاد بسیار ضعیفی داشتیم

and there was high unemployment and there were very few jobs around.

و بیکاری بالا بود و مشاغل بسیار کمی در اطراف وجود داشت.

So I had to do some really awful jobs

بنابراین مجبور شدم کارهای واقعاً افتضاحی انجام دهم

because I couldn't find work during a certain period of time.

زیرا در مدت زمان مشخصی نتوانستم کار پیدا کنم.

So I had no choice.

پس چاره ای نداشتم.

Sometimes beggars can't be choosers,

گاهی اوقات گداها نمی توانند انتخاب کننده باشند

and I was one of those beggars,

و من یکی از آن گداها بودم،

not literally, but I had very little choice.

نه به معنای واقعی کلمه، اما انتخاب بسیار کمی داشتم.

So I had to work for a famous

بنابراین مجبور شدم برای یک فروشگاه معروف کار کنم

shopping outlet

and I had to get up at around about 430 in the morning.

و باید حدود ساعت 430 صبح بیدار می شدم.

And I went to this one particular shop

و من به این یک مغازه خاص رفتم

and I had to clean the floors with a big machine.

و مجبور شدم با یک ماشین بزرگ کف ها را تمیز کنم.

And I used to do that a clean I used to clean floors and

و من قبلاً این کار را انجام می‌دادم و برای تمیز کردن کف‌ها و

the toilets, the toilets,

توالت‌ها، توالت‌ها،

I had to get a big brush and put it down the toilet.

باید یک برس بزرگ می‌گرفتم و آن را در توالت می‌گذارم.

And sometimes,

و گاهی اوقات،

let's just say sometimes people were not very careful

بیایید بگوییم گاهی اوقات مردم

when they went for a number two and I had the wonderful job.

وقتی برای شماره دو رفتند خیلی مراقب نبودند و من کار فوق العاده ای داشتم.

So that gives you an idea of the sort of work that I had to do.

بنابراین این به شما ایده ای از نوع کاری که من باید انجام می دادم می دهد.

I mean, that's I think that's below menial, to be honest,

منظورم این است که من فکر می‌کنم که پایین‌تر از پست است، صادقانه بگویم،

as a garbage collector and menial jobs says to me, yes,

همانطور که یک زباله‌گرد و مشاغل پست به من می‌گوید، بله،

you would probably put it in that category.

احتمالاً شما آن را در آن دسته قرار می‌دهید.

Yes, I think so. You know, we're not judging here.

بله، من اینطور فکر می کنم. می دانید، ما اینجا قضاوت نمی کنیم.

We're just saying using the terms that are used to describe these types of jobs.

ما فقط می گوییم از اصطلاحاتی استفاده می کنیم که برای توصیف این نوع مشاغل استفاده می شود.

But I've done lots of crappy jobs, literally and literally.

اما من کارهای بیهوده زیادی انجام داده ام، به معنای واقعی کلمه و به معنای واقعی کلمه.

Yes, it's a main, you know, job is a job that anyone could do.

بله، این یک کار اصلی است، می دانید، شغل شغلی است که هر کسی می تواند انجام دهد.

But as Mr.

اما همانطور که آقای

Duncan says, you wouldn't probably choose to do it. No.

دانکن می گوید، شما احتمالاً آن را انتخاب نمی کنید. نه.

If you didn't need the money. Yeah, exactly.

اگر به پول نیاز نداشتید. بله دقیقا.

And of course, there are some people who do menial jobs and they do maybe two or three different jobs.

و البته عده ای هم هستند که کارهای پست انجام می دهند و شاید دو یا سه کار متفاوت انجام می دهند.

They have to go from one place then to another place.

آنها باید از یک مکان و سپس به مکان دیگر بروند.

And they're doing similar work.

و آنها کار مشابهی را انجام می دهند.

Now. Again, I'm not judging people for doing that because it is necessary.

اکنون. باز هم، من مردم را به خاطر انجام این کار قضاوت نمی کنم زیرا این کار ضروری است.

They do it because they have to.

آنها این کار را می کنند زیرا مجبور هستند.

They have no choice.

آنها چاره ای ندارند.

Just like when I was sweeping the floors and getting the

درست مانند زمانی که من کف اتاق ها را جارو می کردم و

the poop out of the toilet, factory workers at the assembly line, well,

مدفوع را از توالت بیرون می آوردم، کارگران کارخانه در خط مونتاژ، خوب،

some of them might be menial jobs if they're doing simple tasks,

برخی از آنها اگر کارهای ساده ای انجام می دادند، ممکن است کارهای پستی باشند،

but then there would be skilled

اما پس از آن کارگران ماهر و ماهر وجود خواهند داشت.

workers and we'd be working on assembly lines as well.

ما روی خطوط مونتاژ نیز کار خواهیم کرد.

Maybe people working in car factories, things like that.

شاید افرادی که در کارخانه های خودروسازی کار می کنند، چیزهایی از این قبیل.

You might describe some work

ممکن است برخی از کارها را

as certainly more skilled than others.

قطعاً ماهرتر از دیگران توصیف کنید.

But but generally, you would probably think if someone is

اما به طور کلی، احتمالاً فکر می‌کنید که کسی

putting their heads on dolls or just doing the same repetitive work. Yes.

سرش را روی عروسک‌ها می‌گذارد یا فقط همان کار تکراری را انجام می‌دهد. آره.

All the time. Well, that's a good word.

همیشه. خوب این کلمه خوبی است.

Repetitive.

تکراری.

So quite often we think of menial jobs or menial work as being repetitive,

بنابراین اغلب اوقات ما فکر می کنیم که کارهای پست یا کارهای پست تکراری هستند،

something you you only do two or three things and that's it.

کاری که شما فقط دو یا سه کار انجام می دهید و تمام.

That's your whole job.

تمام کار شما همین است.

So maybe as you so maybe you're putting two things together

بنابراین شاید همانطور که شما دو چیز را کنار هم می گذارید

and that's all you do for the whole day.

و این تنها کاری است که برای کل روز انجام می دهید.

But then you might be doing something

اما ممکن است شما در حال انجام یک کار

repetitive, but in, say, electronic, where it requires

تکراری باشید، اما مثلاً در الکترونیک، جایی که

some skill to do it, you might be soldiering items

انجام آن به مهارت نیاز دارد، ممکن است در حال سرباز کردن موارد باشید

or you might be, yeah, something that requires some level of training

یا ممکن است، بله، چیزی که به سطحی از آموزش نیاز دارد،

could move into more of the skills area.

می‌تواند به کارهای بیشتری منتقل شود. حوزه مهارت ها

What about a postman?

پستچی چطور؟

Oh, that's an interesting one. Yes.

اوه، این یک مورد جالب است. آره.

Interesting.

جالب هست.

I'm not sure how that would fit because I think there is a certain

من مطمئن نیستم که چگونه می تواند مناسب باشد زیرا فکر می کنم

element of skill all involved.

عنصر خاصی از مهارت در همه چیز دخیل است.

Now, I know

حالا، من می دانم که

you wouldn't call that a menial job.

شما آن را یک شغل پست نمی نامید.

No, I think there is a certain amount of skill involved because you do have to deliver

نه، من فکر می‌کنم مهارت خاصی در این کار وجود دارد، زیرا شما باید

letters to the right houses in the right letterboxes.

نامه‌ها را در صندوق‌های نامه مناسب به خانه‌های مناسب تحویل دهید.

I'm not sure about the postman around here.

من در مورد پستچی اینجا مطمئن نیستم.

Sometimes he gets it right,

گاهی اوقات او درست می شود،

but I think he just drives down the road and he just throws everything out of the window.

اما فکر می کنم او فقط در جاده رانندگی می کند و همه چیز را از پنجره بیرون می اندازد.

It is Japan.

ژاپن است.

Probably most of us could do that,

احتمالاً بیشتر ما می‌توانستیم این کار را انجام دهیم،

but you would need a certain level of training.

اما شما به سطح خاصی از آموزش نیاز دارید.

Yeah, I mean, you've got to be out of drive for a start.

بله، منظورم این است که برای شروع باید از رانندگی خارج شوید.

You've got to have a sense, you know, you've got to be able to know where all the house is.

شما باید حواس تان باشد، می دانید، باید بتوانید بدانید که خانه کجاست.

You got to have a good memory.

باید حافظه خوبی داشته باشی پستچی بودن

There must be some level of training involved in being a postman.

باید سطحی از آموزش داشته باشد .

So yeah,

پس بله،

and, and in any rate, you would not class that as a menial job?

و به هر حال، شما آن را به عنوان یک شغل پست طبقه بندی نمی کنید؟

No, it's a job that because it's the postman

نه، این شغلی است که چون پستچی است،

is a job that a lot of people actually aspire to do.

شغلی است که بسیاری از مردم واقعاً آرزوی انجام آن را دارند.

So one of my friends is a postman. Yes.

پس یکی از دوستان من پستچی است. آره.

So just because of that reason alone

بنابراین فقط به همین دلیل است که

that a menial I think would be classified as a job that you wouldn't do

فکر می‌کنم یک پست به‌عنوان شغلی طبقه‌بندی می‌شود که

if you didn't have to do it,

اگر مجبور به انجام آن نبودید،

if you needed the money and you haven't got any qualifications.

اگر به پول نیاز داشتید و هیچ مدرکی نداشتید، آن را انجام نمی‌دادید.

And whereas a postman

و در حالی که یک پستچی

in particularly in this country, a lot of people say, Oh, I'd love to be a postman.

به ویژه در این کشور، بسیاری از مردم می گویند، اوه، من دوست دارم پستچی باشم.

Well, I'd love to be a lorry driver here, a man.

خب، من دوست دارم اینجا راننده کامیون باشم، یک مرد.

So no, you wouldn't put that under me, Neil, you've got to.

پس نه، تو آن را زیر نظر من نمی گذاری، نیل، مجبوری.

Yes, anyone could do it.

بله، هر کسی می تواند آن را انجام دهد.

But people want to do that job a lot of people actually want to do it.

اما مردم می‌خواهند آن کار را انجام دهند، بسیاری از مردم واقعاً می‌خواهند آن کار را انجام دهند.

They find it quite an attractive thing to do.

آنها آن را کاری بسیار جذاب می دانند.

So for that reason alone, you wouldn't describe it as menial a profession.

بنابراین تنها به همین دلیل، شما آن را به عنوان یک حرفه پست توصیف نمی کنید.

I used to do as well.

Another job I used to have.

منم همینطور.

شغل دیگری که قبلا داشتم.

I used to work in retail in a shop.

من قبلاً در یک مغازه خرده فروشی کار می کردم.

And strangely enough,

و به طرز عجیبی،

even though it was a little bit of a job

اگرچه این شغل کمی بود

that had no future, it was what we call a dead end job.

که آینده ای نداشت، اما آن چیزی بود که ما به آن شغل بن بست می گوییم.

I actually enjoyed it, and one of the reasons was

من واقعاً از آن لذت بردم و یکی از دلایل آن این بود که

I could always perform and put on a show.

همیشه می توانستم اجرا کنم و یک نمایش اجرا کنم.

So sales is a good job if you if you like, doing that sort of thing,

بنابراین اگر دوست دارید، فروش کار خوبی است ، این کار را انجام دهید،

because you can put your own personal flair into doing the particular job.

زیرا می توانید استعداد شخصی خود را در انجام کار خاص به کار ببرید.

So I did actually enjoy working in sales and also retail because you can have lots of fun,

بنابراین من واقعاً از کار در فروش و همچنین خرده فروشی لذت بردم، زیرا می توانید سرگرمی زیادی داشته باشید،

but that's not me, you know, because need a certain amount of skill

اما این من نیستم، می دانید، زیرا برای اینکه

to be able to sell to somebody.

بتوانید به کسی بفروشید نیاز به مهارت خاصی دارید.

So when you first start off,

بنابراین، وقتی برای اولین بار شروع به کار می کنید،

it might be, but yes, yeah, it's generally, as Mr.

ممکن است اینطور باشد، اما بله، بله، به طور کلی، همانطور که آقای

Dunford said, jobs that

دانفورد گفت، کارهایی هستند که

you don't really want to do,

واقعاً نمی خواهید انجام دهید،

but you have to do it because you need

اما باید آن را انجام دهید زیرا به

you need the money and it doesn't require very much skill.

پول نیاز دارید و به مهارت زیادی نیاز ندارد

So next we have a professional person.

بنابراین در مرحله بعدی یک فرد حرفه ای داریم.

So this might be the opposite.

پس این ممکن است برعکس باشد.

I suppose it might be the opposite.

فکر کنم ممکنه برعکس باشه

And you did kind of mentioned that earlier

و شما قبلاً به این موضوع اشاره کردید که در مورد

with certain types of job professional person, quite often

انواع خاصی از افراد حرفه ای شغلی، اغلب

a person who has to gain some sort of qualification, would you say?

فردی که باید نوعی صلاحیت کسب کند، می گویید؟

Yes, a higher qualification.

بله مدرک بالاتر

So I would say yep.

بنابراین من می گویم بله.

When you say a professional job, you're talking

وقتی می گویید شغل حرفه ای،

about doctors, solicitors,

در مورد پزشکان، وکلا،

architects. It's

معماران صحبت می کنید. این

a job that probably probably

شغلی است که احتمالاً به

requires a degree, level or above qualification.

مدرک، سطح یا مدرک بالاتر نیاز دارد.

I would say yes, you would count as a professional, a professional job.

من می گویم بله، شما به عنوان یک شغل حرفه ای و حرفه ای به حساب می آیید.

I think teaching would would go in there as well.

فکر می‌کنم تدریس در آنجا نیز انجام شود.

Definitely, Definitely.

قطعا، قطعا.

So teaching would go in there some sort of ability

بنابراین آموزش نوعی توانایی وجود دارد

and quite often you would have to probably gain

و اغلب شما احتمالاً باید

some sort of level of proficiency to see if you're going to put them in order.

سطحی از مهارت را به دست آورید تا ببینید آیا می خواهید آنها را مرتب کنید یا خیر. آیا

Have you got another one to do?

کار دیگری برای انجام دادن دارید؟

We have we have a few more things to do.

ما باید چند کار دیگر انجام دهیم.

So we're going to overrun slightly.

بنابراین ما کمی بیش از حد خواهیم بود.

Of course we are.

البته که ما هستیم.

So the final one, Steve, before we move on to specific trades,

بنابراین آخرین مورد، استیو، قبل از اینکه به معاملات خاص برویم،

which is what we're looking at in a minute, of course, this is the one that people hate.

چیزی است که در یک دقیقه به آن نگاه می کنیم، البته، این همان چیزی است که مردم از آن متنفرند.

This is the one that drives people

این همان چیزی است که مردم را به ناامیدی سوق می دهد

to despair.

.

And I've been through periods of time where I had no job,

و همان‌طور که گفتم در دهه 1980، دوره‌هایی را گذرانده‌ام که هیچ شغلی نداشته‌ام و

as I said, the 1980s, trying to find work in the 1980s.

در دهه 1980 تلاش کرده‌ام کار پیدا کنم.

I can still remember the pressure not only myself, but also many young people,

هنوز هم می توانم فشاری را که نه تنها خودم، بلکه بسیاری از جوانان را به خاطر بیاورم، به خاطر بیاورم

that there were many young people

که

unemployed during the early 1980s.

در اوایل دهه 1980 تعداد زیادی از جوانان بیکار بودند.

And unfortunately

و متأسفانه

I was one of those young people

من یکی از آن جوانان بودم

and it was a very grim time indeed.

و واقعاً زمان بسیار بدی بود.

So to be unemployed is not good.

پس بیکار بودن خوب نیست.

I know how it feels and sometimes you have to do jobs that other people don't want to do.

می دانم چه حسی دارد و گاهی اوقات مجبور می شوید کارهایی را انجام دهید که دیگران نمی خواهند انجام دهند.

And that's exactly what I did.

و این دقیقاً همان کاری است که من انجام دادم.

I rolled my sleeves up and I did those jobs because I had no choice.

آستین هایم را بالا زدم و آن کارها را انجام دادم چون چاره ای نداشتم.

Unfortunately, yes, you can be unemployed for a period of time.

متأسفانه، بله، ممکن است برای مدتی بیکار باشید. می

You know, maybe you're going from one job to another.

دونی، شاید از کاری به شغلی دیگر می روی.

You might be unemployed for a short period of time,

ممکن است برای مدت کوتاهی بیکار باشید

or you could be permanently unemployed.

یا به طور دائم بیکار باشید.

So unemployed can be from,

بنابراین می‌دانید که بیکار ممکن است

you know, maybe a week, a month, six months, or it could be that you

یک هفته، یک ماه، شش ماه باشد، یا ممکن است به این دلیل باشد که شما

you you're never going back to work because you might have you might have an injury

هرگز به سر کار برنمی‌گردید، زیرا ممکن است دچار آسیب

or an illness.

یا بیماری شوید.

That means that you can't work.

یعنی شما نمی توانید کار کنید.

And there are in this country and in many parts of

و در این کشور و در بسیاری از نقاط

the Western world, people who are drawing benefits.

جهان غرب، افرادی هستند که از منفعت می برند.

Yes. And

آره. و

have have decided that their benefits

تصمیم گرفته‌اند که مزایای آنها

are sufficiently large that they can't be bothered to go back to work.

به اندازه‌ای زیاد است که نمی‌توانند برای بازگشت به کار خود اذیت شوند.

This is something I was about to mention as well.

این چیزی است که من نیز می خواستم به آن اشاره کنم.

So in this country we do have a system

بنابراین در این کشور ما سیستمی داریم

that is in place that stops people from falling

که از پایین آمدن افراد

too low on the social ladder, as it were.

در نردبان اجتماعی جلوگیری می کند.

So we do have benefits that are given to people who are unemployed

بنابراین ما مزایایی داریم که به افرادی که بیکار هستند

and even people who are unemployed for a long period of time

و حتی افرادی که برای مدت طولانی

and sometimes years in fact.

و بعضاً سالها بیکار هستند تعلق می گیرد.

But for many people,

اما برای بسیاری از مردم،

being unemployed is not the best choice to make,

بیکاری بهترین انتخاب نیست،

especially if you want to, to aspire or to to better your life.

به خصوص اگر می خواهید، آرزو داشته باشید یا زندگی خود را بهتر کنید.

So I think, yes, we do.

بنابراین من فکر می کنم، بله، ما انجام می دهیم.

We do have quite a good Social Security system

ما در اینجا در بریتانیا یک سیستم تامین اجتماعی بسیار خوب داریم

here in the UK, but there are people who abuse it.

، اما افرادی هستند که از آن سوء استفاده می کنند.

Yes, that's so you want in

بله، شما می خواهید در

in a sort of civilised, reasonably reasonable society.

یک جامعه متمدن و معقولانه وارد شوید.

You want to be looking after people If no fault of their own, they become unemployed.

شما می خواهید مراقب مردم باشید اگر تقصیر خودشان نباشد، بیکار می شوند.

The business goes bankrupt. Yes.

کسب و کار ورشکست می شود. آره.

And all the workers are laid off.

و همه کارگران بیکار می شوند.

It's not the fault of the workers.

تقصیر کارگران نیست.

It's, you know, we don't know what the default could be anything.

می دانید، ما نمی دانیم پیش فرض چه چیزی می تواند باشد.

But I mean, it can be your own fault that you made unemployed.

اما منظورم این است که ممکن است تقصیر خودتان باشد که بیکار شدید.

You can be very bad at your job.

شما می توانید در کار خود بسیار بد باشید.

But if you want to be able to protect people and give them some money

اما اگر می‌خواهید بتوانید از مردم محافظت کنید و به آنها مقداری پول بدهید

to pay off their bills for a period of time, give them out to allow them to look for another job.

تا قبض‌هایشان را برای مدتی پرداخت کنند، به آنها اجازه دهید به دنبال شغل دیگری بگردند.

And of course, we do that in this country as they do in America and Europe.

و البته، ما در این کشور این کار را انجام می دهیم، همانطور که آنها در آمریکا و اروپا انجام می دهند.

So in the United States, they have a similar thing that I say.

بنابراین در ایالات متحده، آنها چیزی مشابه دارند که من می گویم.

I think actually here in this country we have a much better benefit system

من فکر می کنم در واقع در اینجا در این کشور ما سیستم مزایای بسیار بهتری

than they do in the United States and also a better health service as well.

نسبت به آنها در ایالات متحده داریم و همچنین خدمات بهداشتی بهتری نیز داریم.

Despite what people often say about it, the NHS, the National Health Service in

با وجود آنچه مردم اغلب در مورد آن می گویند، NHS، خدمات بهداشت ملی در

this country is the envy of many, many countries around the world.

این کشور مورد غبطه بسیاری از کشورهای جهان است. آیا

Have you ever been sacked, Steve?

تا به حال اخراج شده اید، استیو؟

I haven't ever been sacked, No.

من تا به حال اخراج نشده ام، نه.

To be sacked from your job is to be dismissed.

اخراج از شغل شما به معنای اخراج شدن است.

They don't want you anymore.

آنها دیگر تو را نمی خواهند.

For various reasons. I.

به دلایل مختلف.

I know you're not going to believe this.

من می دانم که شما این را باور نخواهید کرد.

You will find it hard to believe.

باورش برایتان سخت خواهد بود.

You will.

شما خواهد شد.

You'll your head will spin when you find out

وقتی بفهمی

that I was once sacked from a job.

من یک بار از کار اخراج شده ام، سرت می چرخد.

It's true.

درسته.

I was called into the office.

مرا به دفتر صدا زدند.

The boss was there and he said.

رئیس آنجا بود و گفت.

Duncan said, Look, it's not working out.

دانکن گفت، ببین، درست نیست.

See that's a nice. It's nice isn't it.

ببین خیلی خوبه خوب است نه

When they say that what they really saying is

وقتی آنها می گویند آنچه واقعاً می گویند این است که

you are absolutely rubbish at this job.

شما در این کار کاملاً بی ارزش هستید.

What were you doing at the time?

در آن زمان چه کار می کردید؟

I was working for Tesco in the warehouse.

من برای تسکو در انبار کار می کردم.

I hated the job so much.

خیلی از این کار متنفر بودم از

I despised being there.

بودن در آنجا متنفر بودم.

The staff were not very friendly.

کارکنان خیلی خوش برخورد نبودند.

The manager was horrible

مدیر وحشتناکی بود

and I just hated all of it.

و من فقط از همه آن متنفر بودم.

I just hated it.

فقط ازش متنفر بودم

I can't tell you how much I hated that job.

نمی توانم به شما بگویم که چقدر از آن شغل متنفر بودم.

It is definitely the worst job that I've ever done.

این قطعا بدترین کاری است که تا به حال انجام داده ام.

Even worse than.

حتی بدتر از.

Than just getting the poop out of the toilet.

به جز بیرون آوردن مدفوع از توالت.

Isn't that amazing, sir?

این شگفت انگیز نیست، قربان؟

I was sacked from that job.

من از آن کار اخراج شدم.

The only job that I've ever been sacked from.

تنها شغلی که تا به حال از آن اخراج شده ام.

But I have to say he did it. Mr. Watson.

اما باید بگویم او این کار را کرد. آقای واتسون

His name.

نام او.

He did a very nice job of sacking me.

او کار بسیار خوبی انجام داد که مرا اخراج کرد. او گفت که

It was the nicest sacking that I imagine anyone could have, he said.

این زیباترین اخراجی بود که تصور می کنم هر کسی می تواند داشته باشد. خوب

It's not working out, which I think, isn't that lovely?

نیست، که به نظر من، دوست داشتنی نیست؟

It's not working and we're going to have to let you go.

این کار نمی کند و ما باید شما را رها کنیم.

It's still the same result.

هنوز هم همان نتیجه است.

Basically, they are telling you we don't want you working for us anymore.

اصولاً آنها به شما می گویند ما نمی خواهیم دیگر برای ما کار کنید.

Please go away here.

لطفا از اینجا برو

Here is your salary and there is the door.

حقوق شما اینجاست و در آنجاست.

Please leave.

لطفا ترک کنید.

So I have been sacked.

بنابراین من اخراج شده ام.

But here I am today.

اما امروز اینجا هستم.

Look on YouTube and international.

در یوتیوب و بین المللی نگاه کنید.

Nobody can sack you from this, Mr. Noack.

هیچ کس نمی تواند شما را از این کار اخراج کند، آقای نواک.

Well, I'm just saying yes, but what I'm saying is being sacked from a job doesn't

خوب، من فقط می گویم بله، اما آنچه می گویم اخراج از شغل

necessarily mean that you can't continue you with your, your life in some way.

لزوماً به این معنی نیست که شما نمی توانید به نوعی به زندگی خود ادامه دهید.

So some people might find being sacked quite embarrassing.

بنابراین ممکن است برخی افراد اخراج شدن را بسیار شرم آور بدانند.

Get the push that's in the synonym but these days.

فشاری را دریافت کنید که مترادف آن اما این روزها است.

Yes that's a good one.

بله این یکی خوب است.

These days being sacked

این روزها اخراج شدن

is almost a mark of, of

تقریباً نشانه

respect.

احترام است.

So some people who are sacked from their jobs, they are,

بنابراین، برخی از افرادی که از شغل خود اخراج می شوند،

they are often looked for or sought after,

اغلب به دنبال آنها می گردند یا تحت تعقیب هستند،

especially in things like entertainment or broadcasting.

به خصوص در مواردی مانند سرگرمی یا پخش.

Many people who were sacked maybe from their radio show,

بسیاری از افرادی که شاید از برنامه رادیویی خود اخراج شدند،

quite often they will they will be taken in by someone else.

اغلب توسط شخص دیگری جذب می شوند.

I quote quite quickly. Well, that's what I mean.

من خیلی سریع نقل قول می کنم. خب منظورم همینه

So they do something disastrous and they are sacked and then someone else takes them back.

بنابراین آنها یک کار فاجعه بار انجام می دهند و اخراج می شوند و سپس شخص دیگری آنها را پس می گیرد.

What about politicians?

سیاستمداران چطور؟

How many politicians over the years

چه بسیار سیاستمدارانی که در طول این سال‌ها

have been sacked from their jobs

از مشاغل خود اخراج شده‌اند

and and they just seem to go into another job

و به نظر می‌رسد که

very quickly without any questions asked. So.

خیلی سریع و بدون هیچ سؤالی وارد شغل دیگری می‌شوند. بنابراین.

So being sacked is not necessarily the end of the world.

بنابراین اخراج شدن لزوماً پایان دنیا نیست.

That's what I mean.

منظورم همین است.

Dimitrios says.

دیمیتریوس می گوید.

I am about to sack three people over the next three weeks.

من در آستانه اخراج سه نفر در سه هفته آینده هستم.

Yes, I can't be good.

بله، من نمی توانم خوب باشم.

So. So I think it's a pleasant job.

بنابراین. بنابراین فکر می کنم کار خوشایندی است.

And what field are you working in?

و در چه زمینه ای مشغول به کار هستید؟

Demetrius? Do I need to worry?

دمتریوس؟ آیا باید نگران باشم؟ به

Who who do I need to inform?

چه کسی باید اطلاع دهم؟

As if we didn't know. I'm sorry.

انگار نمی دانستیم. متاسفم.

Yes, fine.

آره خوبه.

Carry on, Mr.

ادامه بده، آقای

Duncan.

دانکن.

Yes. It can't be very nice to. To.

آره. نمی تواند خیلی خوب باشد. به.

But I used to have a job, Mr. Duncan.

اما من قبلاً شغل داشتم، آقای دانکن.

I was a manager in sales. Sales manager?

من مدیر فروش بودم. مدیر فروش؟

Oh, I see.

And many, many years ago, and I had

اوه می فهمم.

و خیلی خیلی سال پیش، و من

a number of representatives working under me,

تعدادی نماینده داشتم که زیر نظر من کار می‌کردند،

so to speak, as a phrase you used.

اصطلاحی که شما استفاده کردید.

And I was asked by my boss to

و رئیسم از من خواسته بود که مجبور شوم،

that I had to because they were cutting back costs

زیرا آنها هزینه‌هایی را که باید از شر آنها خلاص می‌کردم، کم می‌کردند،

I had to get rid of, as he described it,

همانطور که او توضیح داد،

or I had to sack two employees.

یا باید دو کارمند را اخراج می‌کردم.

That and, you know, I've got, I think, eight representatives

این و، می دانید، فکر می کنم من هشت نماینده دارم

that I was responsible for working in different of the country.

که مسئولیت آنها را در کشورهای مختلف کار می کردم.

And I found this very, very difficult to do.

و من انجام این کار را بسیار بسیار دشوار دیدم.

In fact, I refused to do it and I was demoted

در واقع از انجام آن سرباز زدم و تنزل رتبه پیدا کردم

because I said I'm not going to

چون گفتم

get rid of people who were very good workers.

از شر افرادی که کارگران بسیار خوبی بودند خلاص نمی شوم.

And in the end, he said, what if you won't do it?

و در پایان گفت اگر این کار را نکنی چه؟

I will.

من خواهم.

And then two weeks later I got demoted back to being a representative. Yes.

و دو هفته بعد دوباره به نمایندگی تنزل رتبه پیدا کردم. آره.

So Steve's level in the company was reduced because he said, I'm not going to sack these lovely people.

بنابراین سطح استیو در شرکت کاهش یافت زیرا او گفت، من این افراد دوست داشتنی را اخراج نمی کنم.

I did sack one actually.

من یکی را در واقع اخراج کردم.

I can't imagine anything nicer than being sacked by Mr.

من نمی توانم چیزی بهتر از اخراج شدن توسط آقای استیو تصور کنم

Steve. It must be lovely.

. باید دوست داشتنی باشه به

That's why I've never been a manager ever again.

همین دلیل است که من هرگز دیگر مدیر نبودم.

Because doing those tasks for me is too stressful.

زیرا انجام آن وظایف برای من بیش از حد استرس زا است.

But the company I was working for at the time,

اما شرکتی که من در آن زمان برای آن کار می کردم،

I mean, you can't do this anymore because people are protected.

منظورم این است که شما دیگر نمی توانید این کار را انجام دهید زیرا مردم محافظت می شوند.

But he basically said, Oh, you've got to catch them out doing something and then we can sack them.

اما او اساساً گفت، اوه، شما باید آنها را در حال انجام کاری دستگیر کنید و سپس ما می توانیم آنها را اخراج کنیم.

Yeah.

آره

So he said, For example, I want you to sit outside their house and see what time they leave.

پس گفت: مثلاً می‌خواهم بیرون از خانه‌شان بنشینی و ببینی چه ساعتی می‌روند.

And if they haven't left the house by 830 was sack them.

و اگر تا 830 خانه را ترک نکرده باشند آنها را اخراج کرده است.

So he got me to do that. It was horrible. And I had to,

بنابراین او مرا مجبور به انجام این کار کرد. وحشتناک بود. و من مجبور شدم، می

you know, meet up with these people in the end.

دانید، در پایان با این افراد ملاقات کنم.

One of them said, you know,

یکی از آنها گفت، می‌دانی،

if are you basically saying, you know,

اگر اساساً می‌گویی، می‌دانی، هر کاری که می‌کنم، می‌خواهند از شر

no matter what I do, they want to get rid of me, you know, And I had to say, well, yes, they do.

من خلاص شوند، می‌دانی ، و من باید بگویم خوب، بله، می‌کنند.

So he just he did the decent thing.

بنابراین او فقط کار شایسته ای را انجام داد.

And Just resigned.

و فقط استعفا داد

Yes. Well well, that's I've got to move on, Steve.

آره. خوب، من باید ادامه دهم، استیو.

Fine. Okay.

خوب. باشه.

A lot of things still to look at. Yes.

هنوز خیلی چیزها باید نگاه کرد. آره.

I didn't like doing it, but

من دوست نداشتم این کار را انجام دهم، اما خیلی

I left that company soon afterwards.

زود آن شرکت را ترک کردم.

Okay. Sacking someone, a new job. They were horrible.

باشه. اخراج کسی، شغل جدید. آنها وحشتناک بودند.

Yeah. Okay.

آره باشه.

So sacking someone is an unpleasant thing to do and

بنابراین اخراج کسی کار ناخوشایندی است و

being sacked, being told to go.

اخراج شدن، به او گفته می شود برو.

And that's happened to me.

و این برای من اتفاق افتاده است.

It's not nice at the time.

در آن زمان خوب نیست.

Can I say thank you very much to

آیا می توانم از

Ariel Castella, who is sent

آریل کاستلا تشکر کنم که

a very happy and very pleasant soup chapped sticker.

یک برچسب سوپ بسیار شاد و بسیار دلپذیر برای او ارسال شده است.

Thank you very much, Ariel.

خیلی ممنون، آریل.

We do appreciate the donations because I don't charge anything

ما از کمک‌های مالی قدردانی می‌کنیم، زیرا در 17

for this 17 years for the past 17 years,

سال گذشته هیچ هزینه‌ای برای این 17 سال دریافت نکرده‌ام،

I have never charged anyone for any.

هرگز برای هیچ‌کس هزینه‌ای دریافت نکرده‌ام.

I think you should know.

فکر کنم باید بدونی

I shouldn't,

من نباید،

and then I could stop working. Mr..

و سپس می توانم کار را متوقف کنم. آقای.

Q Well, no, I don't think I would be that that wealthy, to be honest.

س خوب، نه، صادقانه بگویم، فکر نمی‌کنم آنقدر ثروتمند باشم.

So thank you, Ariel, for your lovely super.

پس از شما متشکرم، آریل، برای فوق العاده دوست داشتنی شما.

Isn't that nice? Thank you very much.

این خوب نیست؟ بسیار از شما متشکرم.

It's not very nice losing your job.

از دست دادن شغلت خیلی خوب نیست

I think it is.

من فکر میکنم که هست.

In fact, I think it's horrible to be honest here.

در واقع، من فکر می‌کنم صادق بودن در اینجا وحشتناک است.

Are some trades would you like to see some trades?

آیا برخی از معاملات دوست دارید برخی از معاملات را مشاهده کنید؟

Go on then. Here are some jobs types of jobs.

ادامه بده پس در اینجا چند نوع شغل از مشاغل آورده شده است.

They might be seen as being trades.

آنها ممکن است به عنوان یک تجارت در نظر گرفته شوند.

So a person who does that job.

بنابراین فردی که این کار را انجام می دهد.

By the way, I've been asked why are the Conservatives,

به هر حال، از من پرسیده شده است که چرا محافظه‌کاران،

the Conservative Party, called the Tories?

حزب محافظه‌کار، محافظه‌کاران نامیده می‌شوند؟

That was their original name.

این نام اصلی آنها بود.

The Tories is actually the oldest political party in this country.

حزب محافظه کار در واقع قدیمی ترین حزب سیاسی این کشور است.

They were the original political movement and they were called the Tories.

آنها جنبش اصلی سیاسی بودند و به آنها توری می گفتند.

So that is actually their their original name.

بنابراین این در واقع نام اصلی آنهاست.

So that's the reason why modern day conservatism

بنابراین به همین دلیل است که محافظه کاری مدرن

originated with the Tory Party.

از حزب محافظه کار سرچشمه گرفته است.

And they were the the people who wanted

و آنها کسانی بودند که خواهان

reforms in a conservative way.

اصلاحات به روشی محافظه کارانه بودند.

And they are the oldest political group in this country.

و قدیمی ترین گروه سیاسی این کشور هستند.

So I hope that answers your question.

بنابراین امیدوارم که به سوال شما پاسخ دهد.

Here we go then. Oh,

پس ما اینجا می رویم. اوه،

there was a song, was it? No.

یک آهنگ بود، این بود؟ نه،

If I was a carpenter and carpenter

اگر صبح نجار و نجار بودم

in the morning, I would carpenter in the evening.

، عصر نجار می کردم. تا حالا

Never heard of that song.

اسم اون آهنگ رو نشنیده بودم

Mr. Duncan, is it by the Carpenters?

آقای دانکن، آیا توسط نجارها است؟

If I had a hammer I would hammer in the morning.

اگر چکش داشتم صبح ها چکش می کردم.

Oh, right. Yeah.

درسته. آره در

All over the world.

سراسر جهان.

Carpenter or joiner.

نجار یا نجار.

What do they work with normally?

به طور معمول با چه چیزی کار می کنند؟

Oh, you asking me?

اوه، از من می پرسی؟

Yes. Wood Yes.

آره. چوب بله.

So often the trade concerns.

بنابراین اغلب نگرانی های تجارت.

Wood Measuring wood, slicing

چوب اندازه گیری چوب، بریدن

wood or maybe going into the middle

چوب یا شاید رفتن به وسط

of a picturesque place and

یک مکان زیبا و

cutting down a tree.

بریدن درخت.

Ariel says,

آریل می گوید،

I am the guy you randomly met in Paris.

من همان پسری هستم که به طور تصادفی در پاریس با او آشنا شدی.

Now, I remember. Of course, I'm sorry about that. Yeah.

الان یادم اومد. البته از این بابت متاسفم. آره

Live near the Louvre with your lovely wife.

با همسر دوست داشتنی خود در نزدیکی موزه لوور زندگی کنید.

And we we thought.

و ما فکر کردیم

We thought that you were coming to the rendezvous, but you weren't.

ما فکر می کردیم که به میعادگاه می آیی، اما نشدی.

You just happened to be in Paris at the same time as us.

شما اتفاقا همزمان با ما در پاریس بودید.

That was an amazing moment.

آن لحظه شگفت انگیزی بود.

What a strange coincidence. Meeting each other.

چه اتفاق عجیبی. ملاقات با یکدیگر.

We were walking to meet Beatrice,

داشتیم می رفتیم تا بئاتریس را ببینیم،

and we were going to meet Beatrice,

و قرار بود بئاتریس،

one of our gang, the Paris gang.

یکی از باند ما، باند پاریس را ملاقات کنیم.

And on the way there, we were stopped by somebody.

و در راه، یک نفر ما را متوقف کرد.

Well, I heard.

خب شنیدم

I heard someone shout Mr. Duncan.

شنیدم که یکی آقای دانکن فریاد زد.

They said Mr. Duncan.

گفتند آقای دانکن.

And I thought, Oh, they must be meeting us on the Paris rendezvous.

و من فکر کردم، اوه، آنها باید ما را در میعادگاه پاریس ملاقات کنند.

But it was just a coincidence.

اما این فقط یک تصادف بود.

We were in Paris at the same time as as Arielle.

ما همزمان با آریل در پاریس بودیم.

And Arielle is from Argentina.

و آریل اهل آرژانتین است.

We know that because I specifically remember

ما این را می دانیم زیرا من به طور خاص به یاد دارم که

saying that we were just about to meet

گفتم ما به تازگی با

somebody from Argentina, which was,

کسی از آرژانتین ملاقات می کنیم، که می

you know. Yeah. So.

دانید. آره بنابراین.

Yeah.

Beatrice so well, wonderful to see you here.

آره

بئاتریس خیلی خوب، خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

And we know you're having all sorts of problems with, your currency in Argentina at the moment.

و ما می دانیم که شما در حال حاضر با ارز خود در آرژانتین با انواع مشکلات روبرو هستید.

So we very much appreciate it. Thank you very much.

بنابراین ما بسیار از آن قدردانی می کنیم. بسیار از شما متشکرم.

Thanks. Very kind of you. Thank you.

با تشکر. لطف داری. متشکرم.

Yes. And say hi to your wife who she's watching.

آره. و به همسرتان که او را تماشا می کند سلام کنید.

And yeah, hopefully we'll bump into you again one day.

و بله، امیدوارم یک روز دوباره با شما برخورد کنیم.

Demetrius says, Jesus.

دیمیتریوس می گوید عیسی.

Oh Well, there's more.

اوه خوب، بیشتر وجود دارد.

Jesus was a carpenter, hence he.

عیسی یک نجار بود، از این رو او.

Oh, dear, Dimitrios, that's not very nice.

آه، عزیز، دیمیتریوس، این خیلی خوب نیست.

Neither Tomek does.

تامک هم این کار را نمی کند.

I mean, Demetrius does come out with some, some some comment sometimes, yes.

منظورم این است که دمتریوس با برخی اظهار نظر می کند، برخی گاهی اوقات، بله.

So a carpenter or joiner works with wood?

پس نجار یا وصال با چوب کار می کند؟

Sometimes I do as well. Plumber.

گاهی اوقات من هم همینطور. لوله کش.

Oh, he's an interesting job, Steve. Yes, Plumber.

اوه، او کار جالبی است، استیو. بله لوله کش

We all need a plumber.

همه ما به یک لوله کش نیاز داریم.

You never see.

شما هرگز نمی بینید.

You never see a plumber, Paul

تو هرگز یک لوله کش نمی بینی، پل،

Because they charge so much money.

زیرا آنها پول زیادی دریافت می کنند. زمانی که در ولورهمپتون زندگی می‌کردیم،

We used to have a guy that came to us when we lived in Wolverhampton and.

پسری داشتیم که پیش ما آمد .

He used to charge

او

ridiculous amounts of money for the smallest jobs.

برای کوچکترین کارها پول های مضحکی می گرفت.

Do you remember?

یادت میاد؟

He used to come in, repair the tap and and stop it from dripping

او می‌آمد، شیر آب را تعمیر می‌کرد و جلوی چکه‌اش را می‌گرفت

and he would charge some stupid amount of money.

و مقداری پول احمقانه می‌گرفت.

I can't remember his name there, but yes, well,

من نمی توانم نام او را در آنجا به خاطر بیاورم، اما بله، خوب،

these are, these are skilled jobs plumbers, electricians

اینها هستند، اینها مشاغل ماهر لوله کش، برقکار هستند

that there's a shortage of. Yes.

که کمبود آنها وجود دارد. آره.

And thus they can charge a lot of money to do that to do it.

و بنابراین آنها می توانند برای انجام این کار پول زیادی دریافت کنند.

Supply and demand.

عرضه و تقاضا.

You know, it's a difficult job being a plumber.

میدونی، لوله کش بودن کار سختیه.

Plumbers. Plumbers get bad knees. Yeah.

لوله کش ها لوله کش ها زانوهای بدی دارند. آره

Because they're always on their knees in cramped places. Yes.

چون همیشه در جاهای تنگ زانو زده اند. آره.

And I know know one or two plumbers that have had to give up work because

و من می‌دانم که یکی دو لوله‌کش را می‌شناسم که مجبور شده‌اند کار خود را رها کنند، زیرا، می‌دانید،

they've got, you know, bad knee damage.

آسیب بدی به زانو وارد شده‌اند.

So plumbers normally work with pipes, so it's not necessary to connect to water

بنابراین لوله کش ها معمولاً با لوله ها کار می کنند، بنابراین نیازی به اتصال به آب نیست

because plumbers, of course, can also connect

زیرا لوله کش ها، البته، لوله های گاز را نیز می توانند وصل کنند

gas as well, gas pipes.

.

So it's not just about water.

پس فقط بحث آب نیست.

And did you know whether. Steve.

و آیا می دانستید که آیا استیو

Yes, I know, but you would know me.

بله، می دانم، اما شما مرا می شناسید.

Yeah. Yes. I'm just

آره آره. من فقط

the word plumber has nothing to do with pipes.

کلمه لوله کش ربطی به لوله ندارد. آیا می

Did you know that?

دانستید که؟

In fact, it originates from a Latin word that means to

در واقع از یک کلمه لاتین به معنای

to have a flow of water from a roof.

جریان یافتن آب از سقف است.

So it has nothing to do.

پس کاری نداره

So it's just the control of water.

بنابراین فقط کنترل آب است.

So a plumber is magically controlled

بنابراین یک لوله کش به طور جادویی

in the motion of water, so it has nothing to do with pipes.

در حرکت آب کنترل می شود، بنابراین ربطی به لوله ها ندارد.

It might have something connected with water or, of course, gas.

ممکن است چیزی مرتبط با آب یا البته گاز داشته باشد.

What were you going to say, Steve?

میخواستی چی بگی استیو؟

Nothing. Now, I wasn't going to say anything.

هیچ چی. حالا قرار نبود چیزی بگم

Oh, yeah, I thought you were going to say a plumber.

اوه، آره، فکر کردم می خواهی بگی لوله کش.

Does it work with gas?

با گاز کار میکنه؟

Well, you would probably say a gas engineer.

خب احتمالا می گویید مهندس گاز.

That's it. Yeah, something like that. Yes.

خودشه. آره یه همچین چیزی آره.

I mean that connecting pipes, but Yeah, yeah, that's it.

منظورم همان لوله های اتصال است، اما بله، بله، همین است.

Yeah.

آره

But yeah.

ولی آره.

So in this country if you want a trade to be trying to be a plumber, electrician

بنابراین، در این کشور، اگر می‌خواهید تجارتی داشته باشید که سعی کنید لوله‌کش، برق‌کار

or something along those lines, you, you, if you want to do it because it's a job that

یا چیزی در همین راستا باشید، شما، شما، اگر می‌خواهید این کار را انجام دهید زیرا این شغلی است که

you'd need to want to do,

باید انجامش دهید،

I wouldn't want to be a plumber, I wouldn't want to be an electrician.

من این کار را انجام نمی‌دهم. من نمی خواهم یک لوله کش باشم، نمی خواهم یک برقکار باشم.

But some people do see I think it was Massey earlier on.

اما برخی از مردم می بینند که فکر می کنم قبلاً مسی بود.

Massey you touched on a very good point earlier on

مسی قبلاً به نکته بسیار خوبی در

about occupations and the fact that, you know, no job,

مورد مشاغل اشاره کردی و این واقعیت که، می‌دانی، هیچ شغلی،

no job should be seen as as as inferior to another job.

هیچ شغلی نباید نسبت به شغل دیگر پایین‌تر تلقی شود.

No, I agree.

نه موافقم

And yeah, that's my thing.

و بله، این موضوع من است.

One thing clear by not judging the job, we're just talking about how jobs are classified.

یک چیز با قضاوت نکردن شغل مشخص است، ما فقط در مورد نحوه طبقه بندی مشاغل صحبت می کنیم.

But, you know, if we didn't have people

اما، می دانید، اگر ما افرادی را نداشتیم

that could do all the jobs that we need, society wouldn't.

که بتوانند تمام کارهای مورد نیاز ما را انجام دهند، جامعه این کار را نمی کرد.

So if you didn't have people doing menial jobs,

بنابراین، اگر افرادی را نداشتید که کارهای پست انجام می‌دادند،

then collecting the rubbish,

زباله‌ها را جمع‌آوری می‌کردند،

cleaning toilets, then we just couldn't carry on.

توالت‌ها را تمیز می‌کردند، پس ما نمی‌توانستیم ادامه دهیم.

So every job is important enough.

بنابراین هر شغلی به اندازه کافی مهم است.

I've often found it strange that there's always somebody available to do a particular job.

اغلب برای من عجیب است که همیشه کسی برای انجام یک کار خاص در دسترس است.

There's always whatever whatever job there is,

همیشه هر شغلی که هست وجود دارد،

there is always somebody that's willing to do it.

همیشه کسی هست که مایل به انجام آن باشد.

Not no one wants to do.

هیچ کس نمی خواهد انجام دهد.

Not necessarily by choice, by the way. Yes.

اتفاقاً نه لزوماً با انتخاب. آره.

So you you might not want to clean toilets every day,

بنابراین ممکن است نخواهید هر روز توالت ها را تمیز کنید،

but you might have no choice because maybe there are very few jobs around.

اما ممکن است چاره ای نداشته باشید زیرا شاید مشاغل بسیار کمی در اطراف وجود داشته باشد.

Here's another.

اینم یکی دیگه

Yes We don't pronounce the B, the B in plumber.

بله، ما B، B را در لوله کش تلفظ نمی کنیم.

You're right.

حق با شماست.

Plumber It is if it's a silent B.

لوله کش اگر یک B خاموش باشد.

Yeah, that's a very good point.

بله، این نکته بسیار خوبی است.

Our car.

ماشین ما.

Our car, right?

ماشین ما، درسته؟

Yeah.

آره

So, yes, You don't say plumber.

بنابراین، بله، شما نمی گویید لوله کش.

You say plumber. Hmm.

شما می گویید لوله کش. هوم

Just something you've got to know.

فقط یه چیزی که باید بدونی

And here's another one.

و اینم یکی دیگه

So here's a generic term.

بنابراین در اینجا یک اصطلاح عمومی است.

This is a general term that we use for a person who is involved.

این یک اصطلاح کلی است که ما برای شخصی که درگیر است استفاده می کنیم.

Maybe in construction.

شاید در ساخت و ساز.

They work in the construction field or maybe they're skilled.

آنها در زمینه ساخت و ساز کار می کنند یا شاید ماهر باشند.

They have many different skills.

آنها مهارت های مختلفی دارند.

Quite often a person who is in the building trade

معمولاً شخصی که در تجارت ساختمان است

might have more than one skill.

ممکن است بیش از یک مهارت داشته باشد.

Isn't that strange? Yes.

این عجیب نیست؟ آره.

So they might not only just do one type of job they might be knowledgeable

بنابراین ممکن است نه تنها یک نوع کار را انجام دهند، بلکه ممکن است

about different things because they might go somewhere

در مورد چیزهای مختلف نیز آگاه باشند، زیرا ممکن است جایی بروند

and they have to carry out more than one task.

و مجبور باشند بیش از یک کار را انجام دهند.

So they have to know more than just one thing.

بنابراین آنها باید بیش از یک چیز را بدانند.

Maybe they have to put bricks on top of each other to build a house.

شاید برای ساختن خانه باید آجر روی هم بگذارند.

Maybe they have to put in a new door frame, or maybe they have to know how

شاید آنها باید یک چارچوب درب جدید بگذارند، یا شاید باید بدانند که چگونه

to put the tiles or shingles on a roof.

کاشی ها یا زونا را روی سقف قرار دهند.

See building work.

کار ساختمان را ببینید.

If you say you're a builder, it's looked down upon

اگر می گویید سازنده هستید،

in certainly in this country, if you say you're a builder.

قطعاً در این کشور به آن نگاه تحقیر آمیز می شود، اگر بگویید سازنده هستید.

Well, certainly when I grew up, I don't know whether it is in other countries it's not.

خوب، مطمئناً وقتی بزرگ شدم، نمی دانم که آیا در کشورهای دیگر اینطور نیست.

See, I think people admire builders nowadays, but I do now.

ببینید، فکر می‌کنم امروزه مردم سازندگان را تحسین می‌کنند، اما من اکنون این کار را می‌کنم.

I'm just saying that, you know, the perception, if you say you're

من فقط این را می گویم که، می دانید، این برداشت، اگر بگویی

a builder, you are seen as a sort of a a labourer.

یک سازنده هستی، به عنوان یک جور کارگر دیده می شوی.

There's another there's another classification of a labourer that that tends to be more unskilled.

طبقه بندی دیگری از یک کارگر وجود دارد که معمولاً غیر ماهرتر است.

But yes, a labourer is somebody that does man lots of manual work,

اما بله، کارگر کسی است که کارهای یدی زیادی انجام می دهد،

could work in a factory,

می تواند در یک کارخانه کار کند،

a builder could be described as manual work, but it's because it's very skilled.

یک سازنده را می توان کار یدی توصیف کرد، اما به این دلیل است که بسیار ماهر است.

I mean, I have not a clue about building.

یعنی سرنخی از ساخت و ساز ندارم.

I admire builders, but when I was growing up, if you were a builder, it was seen as an almost

من سازندگان را تحسین می کنم، اما وقتی بزرگ شدم، اگر شما یک سازنده بودید، به نظر می رسید که

not a particularly good thing to be in.

بودن در آن چیز چندان خوبی نیست

But builders can charge you a fortune and you do.

.

You never see any skills.

شما هرگز هیچ مهارتی را نمی بینید.

You never see a pool builder, no plumbers,

شما هرگز یک استخر ساز، هیچ لوله کش،

carpenters or a general,

نجار یا ژنرال،

a general builder, a person who repairs roofs.

یک سازنده عمومی، کسی که سقف ها را تعمیر می کند، نمی بینید.

Perhaps we have someone living here locally who

شاید کسی را داشته باشیم که اینجا زندگی می‌کند که وقتی آب به آنجا می‌آمد

who's fixed our roof a couple of times when the water was coming there.

چند بار سقف ما را درست کرده است .

So. So, yes, you never see a poor

بنابراین. بنابراین، بله، شما هرگز یک تاجر فقیر را نمی بینید

tradesman, especially in the building trade.

، به خصوص در تجارت ساختمان.

They're never poor because they charge a lot for their work.

آنها هرگز فقیر نیستند زیرا برای کار خود هزینه زیادی می گیرند.

Yeah, I it's one of those subjects that I think

بله، من یکی از آن موضوعاتی هستم که فکر می‌کنم

a lot of people think you've got to have a certain

بسیاری از مردم فکر می‌کنند شما باید چیز خاصی داشته باشید که

your mind has got to work in a certain way to be a builder.

ذهن شما باید به روشی خاص کار کند تا یک سازنده باشید.

You've got to be able to visualise something that there's going to be built.

شما باید بتوانید چیزی را تجسم کنید که قرار است ساخته شود.

I think it takes a very special set of skills to be able to do that

من فکر می کنم توانایی انجام این کار به مجموعه ای بسیار ویژه از مهارت ها نیاز دارد

and I wish I could do it.

و ای کاش می توانستم این کار را انجام دهم.

Construction See, you haven't got a clue about that.

ساخت و ساز ببینید، شما سرنخی در مورد آن ندارید.

It's a mystery to me.

برای من یک راز است.

Building construction, but never to start. Anyway.

ساخت و ساز ساختمان، اما هرگز شروع نشده است. به هر حال.

Next one. Oh Oh, this is the one I mentioned earlier.

بعدی. اوه اوه، این همان چیزی است که قبلا ذکر کردم.

This might be seen as a job that is unskilled

این ممکن است به عنوان شغلی بدون مهارت

or an area that doesn't need many qualifications.

یا زمینه ای که به مدارک زیادی نیاز ندارد تلقی شود.

However, working in retail is one of the hardest jobs that you can do because you have to sell.

با این حال، کار در خرده فروشی یکی از سخت ترین مشاغلی است که می توانید انجام دهید زیرا مجبور به فروش هستید.

You have to maintain the shop, you have to work maybe in the stockroom,

شما باید مغازه را حفظ کنید، باید در انبار کار کنید،

you have to handle the customers.

باید به مشتریان رسیدگی کنید.

That's the hardest part.

این سخت ترین قسمت است.

I to have my life threatened

by people in the shop that I used to work in.

در مغازه‌ای که قبلاً در آن کار می‌کردم جانم را تهدید می‌کنم.

So this is when I worked in retail and customers would come in and they would complain

بنابراین این زمانی است که من در خرده‌فروشی کار می‌کردم و مشتریان می‌آمدند و شکایت می‌کردند

or they would try to get their money back on something

یا سعی می‌کردند پول خود را بابت چیزی که

they had used and worn out.

استفاده کرده بودند پس بگیرند. فرسوده

And they still wanted their money back.

و آنها همچنان می خواستند پول خود را پس بگیرند.

And then of course, we would refuse

و البته ما رد می‌کردیم

and they would then start to threaten us. So.

و آنها شروع به تهدید ما می‌کردند. بنابراین.

So it was quite often I would I would have my life

بنابراین اغلب اوقات زندگی ام

threatened by people because I wouldn't give them a refund.

توسط مردم تهدید می شد زیرا به آنها بازپرداخت نمی کردم. پالمیراس می‌گوید،

But I was I was in my legal rights to do that

اما من از حقوق قانونی خود برای انجام این کار برخوردار بودم،

because they were just abusing

زیرا آنها فقط از

the refund system, Palmeiras says.

سیستم بازپرداخت سوء استفاده می‌کردند.

What about chimney workers?

کارگران دودکش چطور؟

What do we call them?

ما آنها را چه می نامیم؟

We call about chimney sweeps.

در مورد دودکش ها تماس می گیریم.

We them a chimney sweep.

ما آنها را یک دودکش رفتیم.

You can pleased to hear, by the way, you'll be pleased to hear that

می توانید از شنیدن این موضوع خوشحال شوید، اتفاقاً از شنیدن این که دیگر

we don't send children up the chimneys anymore.

بچه ها را از دودکش بالا نمی فرستیم، خوشحال خواهید شد. قبلاً

We used to, but then our chimneys got very small.

داشتیم، اما بعد دودکش‌هایمان خیلی کوچک شد.

And now you can't fit a child up there.

و حالا شما نمی توانید یک کودک را آنجا جا دهید.

Unfortunately, yes.

متاسفانه بله.

Yes. It is a rare occupation these days because,

آره. این روزها شغلی نادر است زیرا،

but it's it's increasing again now in the UK because so

اما اکنون دوباره در بریتانیا در حال افزایش است، زیرا از دهه 1960 به بعد،

everybody stopped having coal fires and wood

همه دیگر آتش زغال سنگ و

fires in their houses

آتش چوب در خانه های خود را متوقف کردند

from the 1960s onwards and they started hitting central heating

و شروع به زدن

gas boilers typically would be the common way of heating a house.

دیگ های بخار گاز مرکزی کردند. گرم کردن خانه

But of course now because

اما البته در حال حاضر به دلیل اینکه

everyone's splitting log burners into their houses

همه مشعل های چوبی را به خانه هایشان تقسیم می کنند،

because it's like a fashion statement

زیرا مانند یک بیانیه مد است

to have a log burner in your house, we have one.

که یک مشعل چوب در خانه خود داشته باشید، ما یکی را داریم.

We've got one.

ما یکی داریم

But our house originally had a chimney, a proper chimney.

اما خانه ما در اصل یک دودکش داشت، یک دودکش مناسب.

So we can you know, we can put one in,

بنابراین می‌توانیم بدانید، می‌توانیم یکی را وارد کنیم،

but a lot of houses are facing them where there was never

اما بسیاری از خانه‌ها روبه‌روی آن‌ها هستند که در

originally a chimney in the house.

اصل هرگز دودکشی در خانه وجود نداشت.

And It's really just

و این واقعاً فقط

a fashion statement.

یک بیانیه مد است.

Really. Yes.

واقعا. آره.

Anyway, and so now the point I'm making is that for where

به هر حال، و اکنون نکته ای که من به آن اشاره می کنم این است که برای جاهایی که

there is a shortage of chimney sweeps now, because there have been so many people

اکنون کمبود دودکش وجود دارد، زیرا افراد زیادی بوده اند که

fitting log burners and they need to have them swept.

مشعل های چوبی نصب کرده اند و باید آنها را جارو کنند.

So, yeah, that's something you can do in the UK and earn some money, I'm sure.

بنابراین، بله، این کاری است که می توانید در بریتانیا انجام دهید و مطمئن هستم که مقداری درآمد کسب کنید.

So there aren't many, but it might be seen also as an unusual job,

بنابراین تعداد زیادی وجود ندارد، اما ممکن است به عنوان یک شغل غیرعادی نیز دیده شود،

which maybe we could talk about that for a moment.

که شاید بتوانیم برای لحظه ای در مورد آن صحبت کنیم.

It's like a very old fashioned job, isn't it?

مثل یک کار بسیار قدیمی است، اینطور نیست؟

Yes, I'm moving on now.

بله الان دارم ادامه میدم

Yes, we're going to move on because we're about to go unusual jobs.

بله، ما به این کار ادامه خواهیم داد، زیرا در شرف انجام کارهای غیرعادی هستیم.

And there are many professions, Steve, that are odd, but people have to do it.

و بسیاری از حرفه ها وجود دارد، استیو، که عجیب هستند، اما مردم باید آن را انجام دهند.

One of them I'm sorry to mention

یکی از آنها متاسفم که به

this, a person has to handle

این موضوع اشاره می کنم، یک نفر باید با

dead people

مرده های

of all the jobs.

همه شغل ها رسیدگی کند.

And you said earlier, Steve, there are certain jobs.

و قبلاً گفتی استیو، مشاغل خاصی وجود دارد.

You can't believe that they want to do that job.

باورتان نمی شود که می خواهند این کار را انجام دهند.

And that's the one that always makes me go,

و این همان چیزی است که همیشه مرا وادار می کند بروم،

Why, why, why would you want to do that job?

چرا، چرا، چرا می خواهید آن کار را انجام دهید؟

You woke up one morning and you thought, you know what,

یک روز صبح از خواب بیدار شدی و فکر کردی، می‌دانی چیست،

I would like to spend all of my working hours

من دوست دارم تمام ساعات کارم را صرف

handling and touching dead people,

رسیدگی و لمس افراد مرده کنم،

but I'm sure.

I'm sure that's not the motivation.

اما مطمئنم.

مطمئنم این انگیزه نیست.

No. Well, I'm. I'm joking there a bit. Yes.

نه، من هستم. من آنجا کمی شوخی می کنم. آره.

An undertaker, as we call it. Yeah. Yeah.

به قول ما یک کفن‌کش. آره آره

In the in the UK.

در انگلستان.

An undertaker or funeral director.

یک متصدی مراسم تشییع جنازه یا تشییع جنازه.

Funeral director. So so they have there.

مدیر تشییع جنازه بنابراین آنها وجود دارد.

That's a type of job that that is maybe unusual

این یک نوع شغل است که شاید غیرعادی باشد،

because it's an unusual situation that you are you are constantly in I suppose another one

زیرا این یک موقعیت غیرعادی است که شما دائماً در آن هستید، فکر می‌کنم یک

I'm trying to think of another unusual job, but chimney sweep is quite unusual these days.

شغل غیرعادی دیگر است، اما این روزها دودکش‌شویی کاملاً غیرعادی است.

Yeah, but not, not really to the to the point

بله، اما نه، واقعاً به آن حدی نیست که

of being something you you really wouldn't want to do.

شما واقعاً نمی خواهید انجام دهید.

Another one is a person who stuffs

یکی دیگر شخصی است که حیوانات را پر می کند

animals because some people like to preserve their animals.

زیرا برخی از مردم دوست دارند حیوانات خود را حفظ کنند.

Apparently a lot of people.

ظاهراً افراد زیادی.

Now this is something becoming popular, Steve.

حالا این چیزی محبوب شده است، استیو.

People whose dog has died,

افرادی که سگشان مرده است،

they're actually having them stuffed.

در واقع آنها را پر می کنند.

So it looks as if they're still alive, but they're not alive.

بنابراین به نظر می رسد که آنها هنوز زنده هستند، اما آنها زنده نیستند.

They're just stuffed.

آنها فقط پر شده اند.

And that particular profession is called taxidermy.

و به آن حرفه خاص تاکسیدرمی می گویند.

So a taxidermist is a person who stuffs

بنابراین تاکسیدرمیست شخصی است که

dead things.

چیزهای مرده را پر می کند.

It sounds like something else.

به نظر چیز دیگری است.

I know, but it isn't just me.

می دانم، اما این فقط من نیستم.

So that's an unusual job, isn't it? Definitely, yes.

پس این یک کار غیرعادی است، اینطور نیست؟ قطعا، بله.

So you take dead animals and you use you put things

بنابراین شما حیوانات مرده را می گیرید و از آنها استفاده می کنید و چیزهایی را

inside them and stuff them and you preserve them.

در آنها قرار می دهید و آنها را پر می کنید و آنها را حفظ می کنید.

And then you you give it back to the person.

و سپس آن را به فرد پس می دهید.

And that dog is always going to be sitting in front of the fireplace

و آن سگ همیشه قرار است

forever.

برای همیشه جلوی شومینه بنشیند.

I wonder if you can stuff a human being

من تعجب می کنم که آیا می توانید یک انسان را پر کنید،

then think you can.

پس فکر کنید که می توانید.

You can preserve a human like chairman Mao.

شما می توانید انسانی مانند رئیس مائو را حفظ کنید.

So Chairman Mao is preserved in a big fish tank.

بنابراین رئیس مائو در یک مخزن ماهی بزرگ نگهداری می شود.

I'm not joking either.

من هم شوخی نمی کنم.

And every couple of years they have to take him out and clean him and then put him back in.

و هر دو سال یکبار باید او را بیرون بیاورند و تمیز کنند و بعد دوباره بگذارندش

And I'm not joking about any of that because that came straight

from someone who lived or lives in China.

.

So the right.

پس حق

But we finished another unusual job,

اما ما یک کار غیرمعمول دیگر را به پایان رساندیم،

by the way, is being here on YouTube.

اتفاقاً اینجا در YouTube است.

I think this is an unusual choice.

من فکر می کنم این یک انتخاب غیر معمول است.

I think this is a very unusual job.

من فکر می کنم این یک کار بسیار غیر معمول است.

Is it even a job?

آیا حتی یک شغل است؟

And I'm not sure if it is a job.

و من مطمئن نیستم که آیا این یک شغل است.

Is this a job?

آیا این یک شغل است؟

Well, I suppose it is a job if you are well paid.

خوب، فکر می کنم اگر حقوق خوبی داشته باشید، کار است.

But of course, I'm not well paid, so

اما البته، من حقوق خوبی دریافت نمی‌کنم، بنابراین

I'm not sure it's more of a I would describe this

مطمئن نیستم که بیشتر از این

as a vocation vocation.

به عنوان یک شغل حرفه‌ای توصیف کنم.

So that is a type of job, but quite often a job that you enjoy doing.

بنابراین این یک نوع شغل است، اما اغلب شغلی است که از انجام آن لذت می برید.

So almost your hobby, something you enjoy doing

بنابراین تقریباً سرگرمی شما، چیزی که از انجام آن

as a hobby becomes your your job.

به عنوان یک سرگرمی لذت می برید به شغل شما تبدیل می شود.

So we say it is a vocation.

بنابراین ما می گوییم این یک حرفه است.

Often teaching or being a nurse is seen as a vocation.

اغلب تدریس یا پرستاری به عنوان یک حرفه در نظر گرفته می شود.

You're doing the job from a sort of altruistic, wise,

شما کار را از روی نوع دوستی، عاقلانه،

altruistic,

نوع دوستی انجام می دهید،

Yeah.

You take it is a form of a type of generosity.

بله.

شما آن را نوعی سخاوت می دانید.

Francesc, a psychiatrist for dogs. Yes.

فرانسیس، روانپزشک سگ ها. آره.

That would be an unusual job.

این کار غیرعادی خواهد بود.

Is that real, though?

با این حال آیا این واقعی است؟

I think, yeah. That.

That is a real job.

من فکر می کنم، بله. که

این یک کار واقعی است.

You have

شما

psychologists who treat dogs.

روانشناسانی دارید که سگ ها را درمان می کنند.

That is an actual occupation.

این یک شغل واقعی است.

I I've heard of the Dog Whisperer.

من درباره سگ نجواگر شنیده ام.

He was a famous guy that was on TV for many years.

او مرد معروفی بود که سال ها در تلویزیون حضور داشت.

I don't know what happened to him. Maybe.

نمی دانم چه اتفاقی برای او افتاده است. شاید.

Maybe the dogs got annoyed and carried him away and buried him like a bone.

شاید سگ ها آزرده خاطر شدند و او را بردند و مانند استخوان دفن کردند.

But yes, yes, there are.

اما بله، بله، وجود دارد.

There are psychologists for humans.

برای انسان روانشناس وجود دارد.

But I didn't know there were

اما من نمی دانستم که

for for domestic pets, apparently.

برای حیوانات خانگی خانگی وجود دارد، ظاهرا.

Interesting.

جالب هست.

Anyway, on that note, I think Steve, I think we will leave it there.

به هر حال، با توجه به این نکته، من فکر می کنم استیو، فکر می کنم ما آن را همانجا رها خواهیم کرد.

We've been on for one and a half hours.

یک ساعت و نیم است که روشن بودیم.

I'm back with you.

من با تو برگشتم

Well, I will be with you, of course, next Sunday with Steve

خوب، من با شما خواهم بود، البته، یکشنبه آینده با استیو

as we continue on our journey through October.

در حالی که به سفر خود در ماه اکتبر ادامه می دهیم.

Can I say thank you once again to.

آیا می توانم یک بار دیگر از شما تشکر کنم.

I can't

I still can't quite believe I've had such a wonderful donation from Arielle.

من نمی توانم

هنوز نمی توانم کاملاً باور کنم که چنین کمک مالی فوق العاده ای از آریل دریافت کرده ام.

Isn't that lovely? Thank you very much.

دوست داشتنی نیست؟ بسیار از شما متشکرم.

That's just absolutely fantastic.

این کاملاً فوق العاده است.

Thank you very much for your lovely donation.

از اهدای زیبای شما بسیار سپاسگزارم.

I do appreciate that very much.

من از آن بسیار قدردانی می کنم.

And we will see you next Sunday as we make our way through this special moment.

و ما یکشنبه آینده شما را در حالی که در حال عبور از این لحظه خاص هستیم، خواهیم دید.

October is a special lots of unusual, interesting things coming up during this month.

اکتبر یک چیز خاص غیرعادی و جالب در این ماه است.

That's all I'm saying.

این تمام چیزی است که من می گویم.

So don't forget to listen out and look out and hopefully you will get

بنابراین فراموش نکنید که گوش کنید و مراقب باشید و امیدواریم که

the notifications from YouTube, although it is quite unlikely to be honest.

اعلان‌ها را از YouTube دریافت کنید، اگرچه بعید است صادق باشیم.

See you very soon.

خیلی زود میبینمت

Thanks, Steve.

ممنون، استیو.

I never say thank you to Steve.

من هرگز از استیو تشکر نمی کنم.

I never do.

من هرگز انجام نمی دهم.

But today I'm going to say thank you, Mr.

اما امروز می‌خواهم از شما تشکر کنم، آقای

Steve, for being here for, sharing your wisdom with the world

استیو، برای اینکه اینجا هستید و خرد خود را فوراً با جهان به اشتراک می‌گذارید

right away.

.

It's lovely to be here. I've enjoyed it. Mr.

اینجا بودن دوست داشتنی است. من از آن لذت برده ام. من

Duncan and I look forward to seeing you all, hopefully again next week.

و آقای دانکن مشتاق دیدار همه شما هستیم، امیدوارم دوباره هفته آینده.

Catch you later.

And of course, until the next time we meet here.

بعد به شما ملحق میشم.

و البته تا دفعه بعد که اینجا همدیگر را ببینیم.

Whatever your occupation

شغل شما هر چه

is, whether you are working, whether you are not working,

باشد، چه کار می کنید، چه کار نکنید، چه از

whether you enjoy your job, or whether you've just been sacked,

شغل خود لذت ببرید، چه به تازگی اخراج شده اید،

see if I see you very soon.

ببینید به زودی شما را می بینم یا نه.

Take care.

مراقب باش.

And of course, you know what's coming next.

و البته، شما می دانید که در آینده چه خواهد شد.

Yes, you do.

بله، شما انجام می دهید.

You know what's coming next.

میدونی بعدش چی میاد

Here it comes.

اینجا می آید.

Mr. Steve, are you ready?

آقای استیو، آماده ای؟

Yes, there is smoke outside the window.

بله، بیرون از پنجره دود است.

I think it's one of our neighbours with their log burn.

فکر کنم یکی از همسایه های ماست که لگ سوخته.

That's it.

خودشه.

You say that we're obsessed with burning wood around here? Yes.

شما می گویید که ما در این اطراف وسواس داریم که هیزم بسوزانیم؟ آره.

See you soon.

And of course, until the next time we meet.

به زودی میبینمت.

و البته تا دفعه بعد که همدیگه رو ببینیم.

Where's your ring?

حلقه شما کجاست؟

I haven’t got it on mr Duncan

من آن را در مورد آقای دانکن نگرفتم

Mr Steve is not wearing his ring.

آقای استیو حلقه خود را به دست نمی آورد.

I can't believe it.

من نمی توانم آن را باور کنم.

ta ta for now...

تا تا در حال حاضر ...

ta ta for now.

تا تا در حال حاضر.