😍 Do you Love Learning English? 🧡 - Join the Live Chat 🔴 - Sun 28th Jan 2024 - (English Addict 278)

we are back together again.

ما دوباره با هم برگشتیم

It's ever so nice to be here on a very calm day.

خیلی خوب است که در یک روز بسیار آرام اینجا باشید. هوا

It is cloudy,

ابری است،

quite damp, but at least it's not raining.

کاملاً مرطوب است، اما حداقل باران نمی بارد.

Well, not yet, anyway.

خب، به هر حال هنوز نه.

Here we are. English addict is back with you.

اینجا هستیم. معتاد انگلیسی با شما بازگشته است.

And yes, we are live from the birthplace of the English language,

و بله، ما از زادگاه زبان انگلیسی،

which just happens to be England.

که اتفاقاً انگلستان است، زندگی می کنیم.

broadcaster.

پخش کننده

Yes, everyone.

بله، همه.

And here we are again.

و دوباره اینجا هستیم.

Back once more with some more fun.

یک بار دیگر با کمی سرگرمی بیشتر بازگشت. با عرض

Apologies for being slightly late.

پوزش بابت تاخیر کمی

I might tell you why that is, although I probably won't.

ممکن است به شما بگویم که چرا اینطور است، اگرچه احتمالاً نخواهم گفت.

Hi, everybody.

سلام به همه.

This is Mr. Duncan in England.

این آقای دانکن در انگلیس است.

How are you today?

امروز چطوری؟

Are you okay? I hope so. Are you happy?

حالت خوبه؟ امیدوارم. آیا شما خوشحال هستید؟

Are you feeling happy on this Sunday? Yes.

آیا در این یکشنبه احساس خوشبختی می کنید؟ آره.

We have made it all the way to Sunday once again.

ما بار دیگر به یکشنبه رسیدیم.

Don't forget.

فراموش نکنید.

Please give me a like to let me know that you care

لطفاً به من لایک کنید تا به من اطلاع دهید که به

about me and my work here on YouTube.

من و کار من در اینجا در YouTube اهمیت می دهید.

Because let's face it, if I left it to YouTube to help me,

از آنجا که اجازه دهید با آن روبرو شویم، اگر آن را به یوتیوب بسپارم تا به من کمک کند،

I might be waiting forever.

ممکن است برای همیشه منتظر باشم.

So I am relying on you.

پس من به تو تکیه می کنم.

Please help me by giving me

لطفا به من کمک کنید با دادن

a lovely like that would be ever so nice.

یک چنین دوست داشتنی که همیشه بسیار خوب است.

As I mentioned, we have made it all the way to the end of another weekend

همانطور که اشاره کردم، ما آن را به پایان یک آخر هفته دیگر رساندیم

and I suppose we could say it is also the end of the week.

و فکر می‌کنم می‌توانیم بگوییم آخر هفته نیز هست.

And we are also approaching a new month as well.

و همچنین به ماه جدید نزدیک می شویم.

It's Sunday

یکشنبه است

and I'm already noticing technical problems.

و من از قبل متوجه مشکلات فنی هستم.

For some reason, the camera that Mr.

به دلایلی، دوربینی که آقای

Steve will be using is not working

استیو از آن استفاده خواهد کرد کار نمی کند

and I'm a little worried,

و حداقل می توانم بگویم کمی نگران هستم

to say the least.

.

I am slightly concerned.

کمی نگرانم

How are you on this Sunday?

این یکشنبه چطوری؟

I will try to sort that out in a few moments because at the moment we don't have any camera for Mr.

من سعی خواهم کرد که در چند لحظه آن را مرتب کنم زیرا در حال حاضر دوربینی برای آقای

Steve.

استیو نداریم.

It keeps breaking down and I don't know why.

مدام خراب می شود و نمی دانم چرا.

I have no idea why.

من نمی دانم چرا.

We will find out if it's working

ما در حدود 15 دقیقه متوجه خواهیم شد که آیا کار می کند یا خیر

in around about 15 minutes time.

.

I will give you the warning right now that Mr.

من همین الان به شما هشدار می دهم که آقای

Steve is on his way.

استیو در راه است.

So, yes, Mr.

بنابراین، بله، آقای

Steve will be here in around about 15 minutes.

استیو حدود 15 دقیقه دیگر اینجا خواهد بود.

For those wondering, he will be right here

برای کسانی که تعجب می کنند، او دقیقاً اینجا

on YouTube telling us all about his amazing week

در YouTube خواهد بود و همه چیز را در مورد هفته شگفت انگیز خود

and what is going on in the world of Mr.

و آنچه در دنیای آقای

Steve.

استیو می گذرد به ما می گوید.

So all of that coming very soon as well.

بنابراین همه اینها نیز به زودی در راه است.

Hello also to the live chat.

سلام به چت زنده.

we have the live chat working.

ما چت زنده کار می کنیم.

Hello, live chat.

سلام چت زنده

How nice to see you here.

چقدر خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

A lot of people joining in already.

افراد زیادی در حال پیوستن به آن هستند.

We have Vitesse.

ما ویتسه داریم.

We also have Lewis Mandela

ما همچنین داریم که لوئیس ماندلا

is here today, Beatrice.

امروز اینجاست، بئاتریس. چند لحظه دیگر

We will be talking about Beatrice in a few moments from now.

در مورد بئاتریس صحبت خواهیم کرد .

Maria is here as well.

ماریا هم اینجاست.

We also have her seen I don't know where you're watching at the moment,

ما همچنین او را دیده‌ایم که نمی‌دانم در حال حاضر کجا را تماشا می‌کنید،

but hello, anyway, it's nice to see you here live.

اما سلام، به هر حال، خوشحالم که شما را در اینجا زنده می‌بینم.

We are live now at 2:19 o'clock on a Sunday afternoon.

ما اکنون در ساعت 2:19 بعد از ظهر یکشنبه زنده هستیم.

Soon, as I mentioned a few moments ago, we are approaching the end of January.

به زودی، همانطور که چند لحظه پیش اشاره کردم، به پایان ژانویه نزدیک می شویم.

February is on the horizon.

فوریه در افق است.

It's only a short month, which is good really,

فقط یک ماه کوتاه است، که واقعاً خوب است،

because I don't like February, to be honest with you.

زیرا من از فوریه خوشم نمی‌آید، صادقانه بگویم.

I don't really like January very much either.

ژانویه را هم خیلی دوست ندارم.

I don't like February.

من فوریه را دوست ندارم.

I don't know why.

نمی دانم چرا. راستش را بخواهید

It still feels as if winter is hanging around, to be honest.

هنوز هم انگار زمستان در راه است.

So I'm not a big fan of February.

بنابراین من از طرفداران ماه فوریه نیستم.

I do like March. I have to say

من ماه مارس را دوست دارم باید بگویم

as soon as March arrives, I cheer up

به محض رسیدن اسفند، من روحیه می دهم

and I feel much better about everything

و در مورد همه چیز

but January and February.

به جز ژانویه و فوریه احساس بهتری دارم.

I don't like them very much at all.

من اصلاً آنها را خیلی دوست ندارم.

Hello, Duong Duong Hoang English.

سلام، Duong Duong Hoang انگلیسی.

Hello to you. Also we have Glenda.

درود بر تو. همچنین ما گلندا داریم.

Hello Glenda.

سلام گلندا

I like your name by the way.

اتفاقا اسمت را دوست دارم

It sounds very British.

خیلی انگلیسی به نظر می رسد.

And we did have an actress called Glenda Jackson.

و ما یک بازیگر به نام گلندا جکسون داشتیم.

So her name was Glenda.

بنابراین نام او گلندا بود.

Also, we have

همچنین، ما

Pedro Belmont is here as well.

پدرو بلمونت را نیز در اینجا داریم.

Hello, Pedro Amiel here.

سلام پدرو آمیل اینجاست.

We also have now, this is confusing.

ما هم اکنون داریم، این گیج کننده است.

We have yes, we have Emilio.

بله، امیلیو داریم.

Emilio Lopez.

امیلیو لوپز

Very nice to see you back. Also,

خیلی خوشحالم که برگشتم. همچنین

Palmira is here.

پالمیرا اینجاست.

And I suppose I should ask, how is your ankle?

و فکر می کنم باید بپرسم مچ پای شما چطور است؟

Is it feeling better?

آیا احساس بهتری دارد؟

I hope you are on the mend, Tom.

امیدوارم در حال بهبودی، تام.

Tom Rocks.

تام راکز

Very nice to see you here as well.

خیلی خوشحالم که شما را اینجا هم می بینم.

And Maffia is here, and that is it for now.

و مافیا اینجاست و فعلا همین است.

Thank you very much for joining me.

از اینکه به من پیوستید بسیار سپاسگزارم.

It's lovely to be with you live on YouTube.

دوست داشتنی است که در یوتیوب زنده با شما باشم.

For those who want to follow the live captions,

برای کسانی که می خواهند زیرنویس زنده را دنبال کنند،

there are live captions.

زیرنویس زنده وجود دارد.

They might not be completely accurate, but they are there anyway.

آنها ممکن است کاملا دقیق نباشند، اما به هر حال وجود دارند.

If you want to use the live captions.

اگر می خواهید از زیرنویس زنده استفاده کنید.

We had a very busy week by the way, Mr.

اتفاقاً ما هفته بسیار شلوغی داشتیم، آقای

Steve and myself,

استیو و من،

we were both away

ما هر دو دور بودیم

and I decided to have a look around a different part of the UK.

و تصمیم گرفتم نگاهی به گوشه‌های مختلف بریتانیا بیاندازم.

In fact, I was in a place that I've never been to before.

در واقع من در جایی بودم که قبلاً هرگز آنجا نرفته بودم. آیا

Isn't it exciting when you travel somewhere to a place that you'd never been to before?

هیجان انگیز نیست وقتی به جایی سفر می کنید که قبلاً هرگز به آنجا نرفته اید؟

Well, guess what?

خوب حدس بزن چی؟

This week I went to a place that I've never been to before.

این هفته به جایی رفتم که تا به حال نرفته بودم.

But now I have.

اما الان دارم.

I have been there

من

this week we went to Liverpool.

این هفته آنجا بودم و به لیورپول رفتیم.

Would you like to have a look around Liverpool?

آیا دوست دارید نگاهی به اطراف لیورپول بیندازید؟

Because Liverpool is well known for many things.

چون لیورپول به خیلی چیزها معروف است.

and there it was, a short video

و در آنجا بود، یک ویدیوی کوتاه

that I filmed last week because I was in Liverpool, a place

که من هفته گذشته فیلمبرداری کردم، زیرا در لیورپول بودم، جایی

that I've never been to before.

که قبلاً هرگز آنجا نرفته بودم.

But now I can safely say that I have been to Liverpool and it's great.

اما اکنون به جرات می توانم بگویم که در لیورپول بوده ام و عالی است.

It's a, it's a very interesting place.

این یک مکان بسیار جالب است.

Lots of nice things to see.

چیزهای خوب زیادی برای دیدن

Of course it is right by a very famous river called the Mersey.

البته درست در کنار رودخانه بسیار معروفی به نام مرسی است.

So a lot of people talk about the Mersey,

بنابراین بسیاری از مردم در مورد مرسی،

the Mersey Canal or the Mersey River,

کانال مرسی یا رودخانه مرسی صحبت می کنند،

and the whole area is named Mersey side.

و کل منطقه به نام مرسی سمت است.

So when they talk about Merseyside, they are talking about all of the areas

بنابراین وقتی آنها در مورد مرسی ساید صحبت می کنند، در مورد تمام مناطقی صحبت می کنند

that are near to the Mersey.

که نزدیک مرسی هستند.

We will show that again a little bit later on.

ما آن را دوباره کمی بعد نشان خواهیم داد.

Don't worry, just in case you missed it, we will show it again.

نگران نباشید، فقط اگر آن را از دست دادید، دوباره آن را نشان خواهیم داد.

Very nice to see Giovani here today.

خیلی خوشحالم که امروز جیوانی را اینجا دیدم.

Hello, Giovani, Thank you very much for joining us today.

سلام، جیوانی، از اینکه امروز به ما پیوستید، بسیار متشکرم.

It's always nice to see you here.

همیشه خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Don't forget to give me a lovely like as well, if you like this,

یادتون نره به من هم یه لایک دوست داشتنی بدید، اگه خوشتون اومد

please give me a like as well.

لطفا به من هم لایک کنید.

Here is your five minute warning, Mr.

این اخطار پنج دقیقه ای شماست، آقای

Steve

استیو

will be with us in around about 5 minutes from now.

تا حدود 5 دقیقه دیگر با ما خواهد بود.

If I can get his camera to work

اگه بتونم دوربینش رو به کار بیارم

because for some reason it stopped working.

چون به دلایلی از کار افتاد.

And now I have to work out why Mr.

و حالا باید بررسی کنم که چرا

Steve's camera isn't working.

دوربین آقای استیو کار نمی کند.

And to be honest with you, it is Steve's fault

و صادقانه بگویم، تقصیر استیو است

because he wanted to look better on camera.

زیرا می‌خواست جلوی دوربین بهتر به نظر برسد.

So I've changed the camera and now it doesn't work properly.

بنابراین دوربین را عوض کردم و حالا درست کار نمی کند.

So I'm using a different camera and it doesn't work properly,

بنابراین من از یک دوربین متفاوت استفاده می کنم و به درستی کار نمی کند،

so I'm going to try and put that right before Mr.

بنابراین سعی می کنم قبل از اینکه آقای

Steve comes on and joins us today.

استیو بیاید و امروز به ما ملحق شود، آن را درست کنم.

So all of that coming up. We have a lot of things to talk about.

بنابراین همه اینها در راه است. ما چیزهای زیادی برای صحبت داریم.

We are talking about supermarkets going to the supermarket.

ما در مورد سوپرمارکت هایی که به سوپرمارکت می روند صحبت می کنیم.

Is there a supermarket near your house?

آیا نزدیک خانه شما سوپرمارکت وجود دارد؟

Is there a place where you can go to that is very convenient to buy your things?

آیا جایی وجود دارد که بتوانید به آنجا بروید که برای خرید وسایل شما بسیار راحت باشد؟

We are talking all about that.

ما در مورد آن صحبت می کنیم.

In a few minutes, Mr.

تا دقایقی دیگر، آقای

Steve will be with us and yes, we will be talking to Mr.

استیو با ما خواهد بود و بله،

Steve in a few moments from now.

تا چند لحظه دیگر با آقای استیو صحبت خواهیم کرد.

English addict is with you today.

معتاد انگلیسی امروز با شماست.

I hope you are feeling good.

امیدوارم حالتون خوب باشه

And yes, I have managed to fix Mr.

و بله، من موفق شدم

Steve's camera, so Mr.

دوربین آقای استیو را تعمیر کنم، بنابراین آقای

Steve will be joining us in a couple of minutes from now.

استیو تا چند دقیقه دیگر به ما خواهد پیوست.

Did you like that?

آیا از آن خوشت آمد؟

I was playing in the snow there.

آنجا داشتم برف بازی می کردم.

We haven't had any snow.

برف نخورده ایم

The weather this winter, I have to say the weather this winter

هوای زمستان امسال، حداقل باید بگویم هوای این زمستان

has been a little bit crazy, to say the least.

کمی دیوانه کننده بوده است.

We've had a lot of rain.

ما باران زیادی داشته ایم.

Then we had some freezing weather

سپس کمی هوای سرد داشتیم

and then we had a little bit of snow, but not much.

و سپس کمی برف باریدیم، اما نه زیاد.

And then it went warm.

و بعد گرم شد.

And next week apparently it's going to be freezing cold again.

و هفته آینده ظاهراً دوباره سرد خواهد شد.

So we might actually get some real winter weather next week.

بنابراین ممکن است هفته آینده آب و هوای زمستانی واقعی داشته باشیم .

So we will see what happens today.

پس امروز خواهیم دید که چه اتفاقی می افتد.

We are looking at supermarkets.

ما به سوپرمارکت ها نگاه می کنیم.

We are also looking at words, phrases, slang

ما همچنین به کلمات، عبارات، عبارات عامیانه نگاه می کنیم

that we don't really use anymore.

که دیگر واقعاً از آنها استفاده نمی کنیم.

However, some people do use occasionally,

با این حال، برخی از مردم گاهی اوقات استفاده می کنند،

so lots of slang word slang terms from the past.

بنابراین بسیاری از اصطلاحات عامیانه کلمات عامیانه از گذشته.

Some of them you might recognise and some of them you might not recognise.

برخی از آنها را ممکن است بشناسید و برخی از آنها را نشناسید.

So all of that coming up later on as well.

بنابراین همه اینها بعداً نیز مطرح می شود.

Here in the UK, by the way, we've been debating a couple of things.

به هر حال، اینجا در بریتانیا، ما در مورد چند چیز بحث کرده ایم.

Now this is not official,

اکنون این رسمی نیست،

but one or two people have started talking about bringing back

اما یکی دو نفر شروع به صحبت در مورد بازگرداندن

certain things, two things in fact, both of them

چیزهای خاص کرده اند، در واقع دو چیز، هر دوی آنها

could be rather unpleasant for those involved.

می تواند برای دست اندرکاران نسبتاً ناخوشایند باشد.

More about that later on.

بیشتر در مورد آن بعدا.

Steve will be here.

استیو اینجا خواهد بود.

I am going to go over to Mr.

من یک لحظه دیگر می روم پیش آقای

Steve in a moment, but first we'll have another break and then we will see what Mr.

استیو، اما ابتدا یک استراحت دیگر خواهیم داشت و سپس خواهیم دید که آقای

Steve is doing today.

استیو امروز چه می کند.

But first of all, would you like to see some sheep you would like?

اما اول از همه، آیا دوست دارید گوسفندی را که دوست دارید ببینید؟

Let's all take a look

بیایید همه نگاهی بیندازیم

Oh deer.

آه گوزن.

I love those sheep so much.

من آن گوسفندها را خیلی دوست دارم

They are rather cute. Don't you think

آنها نسبتاً ناز هستند. فکر نمیکنی داره

he is coming?

میاد؟

Are you ready, everyone? He is on his way.

همه آماده اید؟ او در راه است.

The man who everyone loves

مردی که همه دوست دارند آن را

to watch, talk about,

تماشا کنند، در مورد او صحبت کنند

and sometimes even chase around the front garden

و حتی گاهی اوقات بدون هیچ لباسی در باغ جلویی بدرقه کنند

without any clothes on.

.

Mr. Steve is on his way.

آقای استیو در راه است.

Are you ready for him? There he is.

آیا برای او آماده ای؟ او آنجاست.

Freaking out.

دیوانه شدن

Freaking out. it's okay, Steve. You're not on yet.

دیوانه شدن اشکالی نداره استیو شما هنوز فعال نیستید

It's okay.

مشکلی نیست.

So there he is.

Look freaking out on the screen.

پس او آنجاست.

روی صفحه نمایش ترسناک به نظر برسید.

Just to give you an idea of the sort of person Mr.

فقط برای اینکه به شما ایده بدهم که آقای

Steve is, For those who don't know him, you are in for such a treat because

استیو چه کسی است

here he is right now.

.

Hello, everyone.

سلام به همه

Hello, Mr. Duncan. Hello.

سلام آقای دانکن سلام.

Wonderful viewers from across the globe and across the universe.

بینندگان شگفت انگیز از سراسر جهان و سراسر جهان.

I'm sure we've got people watching us in planets all over the solar system, Mr.

من مطمئن هستم که ما افرادی داریم که ما را در سیارات در سراسر منظومه شمسی تماشا می کنند، آقای

Duncan, and far and wide. Good.

دانکن، و دور و بر. خوب

Well, I'm in a different shirt today, Mr.

خب، من امروز با پیراهن دیگری هستم، آقای

Duncan.

I'm in my sort of prison shirt, as I like to call it.

دانکن.

من با پیراهن زندانی ام، همانطور که دوست دارم آن را بخوانم.

Looks like I've behind bars.

انگار پشت میله های زندان هستم

I like this shirt.

من این پیراهن را دوست دارم

You look like a new stand.

شما شبیه یک استند جدید هستید.

You know, when they used to put the the newspapers behind behind

می دانید، زمانی که روزنامه ها را پشت سر

a thing that people could grab very easily.

چیزی می گذاشتند که مردم خیلی راحت می توانستند آن را بگیرند.

You look like one of those.

شما شبیه یکی از آن ها هستید.

Anyway, let's let's join.

به هر حال بیایید با هم بپیوندیم.

Let's join together now.

حالا بیایید به هم بپیوندیم

There we are.

We are now together on screen.

ما آنجا هستیم.

ما اکنون با هم روی صفحه نمایش هستیم.

I don't know why I think I've decided that Mr.

نمی دانم چرا فکر می کنم به این نتیجه رسیده ام که آقای

Steve is really that killer. Because.

استیو واقعاً آن قاتل است. زیرا.

Because I've tried everything to change the colour of Mr.

چون من برای تغییر رنگ

Steve's face and I can't change it.

صورت آقای استیو همه چیز را امتحان کرده ام و نمی توانم آن را تغییر دهم.

So I'm starting to think, Steve, that that might be your actual killer.

بنابراین، من شروع به فکر می کنم، استیو، که ممکن است این قاتل واقعی شما باشد.

Yes, maybe. I'm. Maybe.

بله شاید. من هستم. شاید.

Maybe I've got high blood pressure, Mr. Duncan.

شاید من فشار خون بالا گرفته ام آقای دانکن.

It wouldn't surprise me, but I can't really see it.

من را شگفت زده نمی کند، اما واقعا نمی توانم آن را ببینم.

So what do other people think too?

پس دیگران هم چه فکری می کنند؟

Do I look a funny colour on your screens at home and your tablets and laptops?

آیا من روی صفحه نمایش شما در خانه و تبلت و لپ تاپ شما رنگ خنده داری به نظر می رسم؟

Well, this is.

خوب، این است.

This is your natural colour now, because I've tried to get the camera

اکنون این رنگ طبیعی شماست، زیرا من سعی کرده‌ام دوربین

to reproduce the most natural colour.

طبیعی‌ترین رنگ را بازتولید کند.

Because the other week you were complaining that you looked strange on camera but now,

چون هفته پیش از اینکه در دوربین عجیب به نظر می رسید شاکی بودید، اما

now I'm using my lovely big DSLR camera, which is professional quality.

اکنون، من از دوربین DSLR بزرگ دوست داشتنی خود استفاده می کنم که کیفیت حرفه ای دارد.

So whatever you look like right now, that that is definitely what you look like.

بنابراین به هر شکلی که در حال حاضر به نظر می رسید، قطعاً همان چیزی است که به نظر می رسید.

Steve It's up to the viewers. Yeah.

استیو این به بینندگان بستگی دارد. آره

Do I look a strange colour or do I look normal?

آیا رنگ عجیبی به نظر می رسم یا عادی به نظر می رسم؟

Well, if, if, if it's not suitable this time,

خوب، اگر، اگر، اگر این بار مناسب نیست،

we will just have to put a plastic bag over your head or something.

ما فقط باید یک کیسه پلاستیکی روی سر شما بگذاریم یا چیز دیگری.

I guess I'm shocked by the way.

حدس می زنم از این راه شوکه شده ام.

He's very busy. It is very busy.

سرش خیلی شلوغه خیلی شلوغ است.

People are saying they remember this shirt from earlier live chat years ago.

مردم می گویند که این پیراهن را از چت زنده قبلی سال ها پیش به یاد دارند. جووانی اولیوتی می گوید که

I look like I'm in Honolulu in Hawaii, says Giovanni Olivetti.

انگار در هونولولو در هاوایی هستم .

we were in Liverpool this week.

ما این هفته در لیورپول بودیم.

Do you know that?

آیا می دانید که؟

What? Giovanni was in Liverpool.

چی؟ جیووانی در لیورپول بود.

Giovanni was in Liverpool.

جیووانی در لیورپول بود.

You were in Liverpool this week.

این هفته در لیورپول بودی.

I can't believe it.

من نمی توانم آن را باور کنم.

And you didn't come and say hello.

و تو نیامدی و سلام نکردی.

Well, why didn't you say hello? Why didn't you find us?

خب چرا سلام نکردی؟ چرا ما را پیدا نکردی؟

Why didn't you hunt us down?

چرا ما را شکار نکردی؟

Yes, because Mr. Duncan did a live stream.

بله، چون آقای دانکن یک استریم زنده انجام داد. من

I didn't do a live stream.

پخش زنده انجام ندادم.

no, you didn't. No, no, I did not.

نه، نکردی نه، نه، نکردم.

I did one in the hotel room because the weather was dreadful.

من یکی را در اتاق هتل انجام دادم زیرا هوا وحشتناک بود.

So we went to Liverpool and the weather was absolutely dreadful.

بنابراین ما به لیورپول رفتیم و هوا کاملاً وحشتناک بود.

We had one of the worst storms ever,

ما یکی از بدترین طوفان های تاریخ را داشتیم،

storms something.

طوفان چیزی.

And we were very near to the Jocelyn.

و ما به جوسلین خیلی نزدیک بودیم.

So we had Jocelyn and there was a lot of Jocelyn.

بنابراین ما جوسلین را داشتیم و جوسلین زیادی وجود داشت.

Do you like that?

آن را دوست داری؟

So Jocelyn, Jocelyn means to be moved

بنابراین جوسلین، جوسلین به معنای جابه‌جایی

around in a in a violent way.

به روشی خشونت‌آمیز است.

Jostle You push and you shove,

هل می دهی و هل می دهی،

you jostle and it was storm.

تکان می دهی و طوفان بود.

Jocelyn So that's and then of course we had Aisha as well.

جوسلین پس این بود و البته ما عایشه را هم داشتیم.

Was that a storm? Aisha as well.

طوفان بود؟ عایشه هم همینطور

So, so lots of storms.

پس طوفان زیاد

Jocelyn is a name as well, isn't it?

جوسلین هم یک اسم است، اینطور نیست؟

Somebody is somebody is a first name, is it. Yes.

Somebody is Someone نام کوچک است، درست است. آره.

Well, well, the spelling is completely different as well.

خوب، املا نیز کاملاً متفاوت است.

I know you were playing on words, Mr. Duncan.

میدونم داشتی با کلمات بازی میکردی آقای دانکن.

It was my little pen, as they say hello to the live chat.

این خودکار کوچک من بود، همانطور که به گفتگوی زنده سلام می گویند.

we have Olga here as well.

ما اولگا را اینجا نیز داریم.

Leanne, there is here.

لیان، اینجا هست.

We'll make America great again.

ما دوباره آمریکا را بزرگ خواهیم کرد.

I get the feeling that

من این احساس را دارم

that Leanne might be

که لیان ممکن است

interested in a certain

به

contest that is taking place later this year.

مسابقه خاصی که اواخر امسال برگزار می شود علاقه مند باشد.

I think one thing's for certain.

من فکر می کنم یک چیز قطعی است.

It'll certainly be interesting if he gets back into power.

اگر او دوباره به قدرت برسد، مطمئناً جالب خواهد بود.

Well, did you know, Steve, this year,

خوب، آیا می دانید، استیو، امسال،

half of the population of this planet

نیمی از جمعیت این سیاره

is going to vote for a new government right?

قرار است به یک دولت جدید رای دهند، درست است؟

So this is I don't think this has happened for a long time.

بنابراین فکر نمی کنم این اتفاق برای مدت طولانی رخ داده باشد.

So it's it's something like five.

بنابراین چیزی شبیه به پنج است.

No. What is it?

نه این چیست؟

I think it's I want to say two, four or 5 billion people

فکر می کنم می خواهم بگویم امسال دو، چهار یا 5 میلیارد نفر

will be voting this year for another or new government.

به دولت دیگری یا جدید رای خواهند داد.

So they will all be going to vote for

بنابراین همه آنها به هر

whoever they like to rule their country and the Paris half the planet,

کسی که دوست دارند بر کشورشان و بر نیمی از کره زمین حکومت کند رای خواهند داد،

including here, of course, in the USA,

از جمله اینجا، البته در ایالات متحده،

because we will be going to the polls

زیرا ما برای رای دادن به پای صندوق‌های رای خواهیم رفت

to vote and at the moment we don't know when it will be.

و در حال حاضر این کار را نمی‌کنیم. نمی دانم چه زمانی خواهد بود. به

Some people seem to think it's going to be July, but I,

نظر می رسد برخی از مردم فکر می کنند که ژوئیه خواهد بود، اما من

I think it will be later than that

فکر می کنم دیرتر از آن خواهد بود،

because I think they will have the election here in the UK.

زیرا فکر می کنم آنها انتخابات را اینجا در بریتانیا خواهند داشت.

At the same time is the election in the United States

همزمان انتخابات در ایالات متحده است

and that will cause lots of lovely confusion and no one will know what is going on.

و باعث سردرگمی های دوست داشتنی زیادی می شود و هیچ کس نمی داند چه خبر است.

So I think that is more likely to happen.

بنابراین فکر می‌کنم این اتفاق بیشتر است.

So I think we might end up with an election taking place here

بنابراین من فکر می کنم ممکن است در نهایت انتخاباتی در اینجا برگزار شود که

at the same time as the one that will be taking place in the United States.

همزمان با انتخاباتی که در ایالات متحده برگزار می شود.

And I think both of them will be very eventful indeed.

و من فکر می کنم که هر دوی آنها واقعاً بسیار پر حادثه خواهند بود.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

So that should be interesting.

پس باید جالب باشه

Thank you.

Thank you very much for that.

متشکرم.

بابت آن بسیار ممنونم.

No, Mr. Duncan, I meant that Mr.

نه، آقای دانکن، منظورم این بود که آقای

Duncan at all the live chat, perhaps Duncan didn't tell you

دانکن در کل چت زنده، شاید دانکن به شما نگفته بود

that the video in the port was hilarious with lots of laughs.

که ویدیو در بندر با خنده های زیاد خنده دار بود.

When I come to England, I will let you know for sure.

وقتی به انگلیس آمدم حتماً به شما اطلاع خواهم داد.

yes, because I did make a video near the port in the wind.

بله، زیرا من یک ویدیو در نزدیکی بندر در باد ساختم.

And it was it was dreadful.

و این وحشتناک بود.

It was so dreadful.

خیلی وحشتناک بود

I had to hold onto the camera sometimes

گاهی اوقات مجبور می شدم دوربین را نگه دارم،

because it almost got blown away by the wind.

زیرا تقریباً در اثر باد از بین می رفت.

So no, I haven't seen it. Giovanni.

پس نه من ندیدمش جیووانی

I haven't actually seen that.

من در واقع آن را ندیده ام.

You know what happens sometimes?

میدونی گاهی چی میشه؟

Sometimes I actually forget things that I've done.

گاهی اوقات کارهایی را که انجام داده ام فراموش می کنم.

And last week was such a busy week.

و هفته گذشته، هفته شلوغی بود.

There are so many things that I did last week

چیزهای زیادی وجود دارد که هفته گذشته انجام دادم

that I've actually forgotten about already.

که در واقع قبلاً آنها را فراموش کرده ام.

So we did just have a look at the views around Liverpool.

بنابراین ما فقط نگاهی به مناظر اطراف لیورپول انداختیم.

Another thing I want to mention, Steve, is this week there was something taking place

نکته دیگری که می‌خواهم به آن اشاره کنم، استیو، این است که این هفته چیزی در حال وقوع است

that I did not know about, but I did eventually

که من در مورد آن نمی‌دانستم، اما در نهایت

find out all about.

متوجه همه چیز شدم.

There was a secret

rendezvous taking place.

قرار ملاقات مخفیانه ای در جریان بود.

I What's Mr. Duncan?

من آقای دانکن چیست؟

A secret rendezvous.

یک قرار ملاقات مخفی

A secret rendezvous.

یک قرار ملاقات مخفی

A secret meeting?

یک جلسه مخفیانه؟

Yes. So a rendezvous was taking place in Argentina.

آره. بنابراین یک قرار ملاقات در آرژانتین در حال برگزاری بود.

It was a different type of rendezvous.

این یک نوع دیگر از قرار ملاقات بود.

So it wasn't the Paris rendezvous.

پس میعادگاه پاریس نبود.

It was the Argentina rendezvous.

میعادگاه آرژانتین بود.

And there you can see Sandra Beatriz, Marcia and also Claudia,

و در آنجا می توانید ساندرا بئاتریز، مارسیا و همچنین کلودیا،

as well as in What's cooking, Claudia?

و همچنین در «آشپزی چیست، کلودیا» را ببینید؟

That Claudia.

اون کلودیا

So can I say a big hello to Sandra, Beatriz, Marcia and also Claudia.

بنابراین می توانم یک سلام بزرگ به ساندرا، بئاتریز، مارسیا و همچنین کلودیا بگویم.

Because they were together, they had a little a rendezvous this week.

چون با هم بودند، این هفته کمی قرار گذاشتند.

And there you can see once again, there is Claudia, Marcia

و در آنجا می توانید یک بار دیگر ببینید، کلودیا، مارسیا

and Beatriz as well.

و بئاتریز نیز وجود دارند.

And it looks as if some food was also eaten as well.

و به نظر می رسد که مقداری غذا نیز خورده شده است.

my goodness.

خدای من.

That is a lot of salad.

این مقدار زیادی سالاد است.

That's all I can say. That looks rather nice, actually.

این تمام چیزی است که می توانم بگویم. به نظر می رسد نسبتا زیبا، در واقع.

So there is Beatriz and Marcella having a very nice meal.

بنابراین بئاتریز و مارسلا در حال خوردن یک وعده غذایی بسیار خوب هستند.

So once again, a big shout out, a big hello to Sandra,

بنابراین یک بار دیگر، یک فریاد بزرگ، یک سلام بزرگ به ساندرا،

Beatriz, Marcia and Claudia.

بئاتریز، مارسیا و کلودیا.

Isn't that wonderful?

این فوق العاده نیست؟

And thank you very much, Beatriz, for your lovely message as well that you sent to me

و از شما بسیار سپاسگزارم، بئاتریز، برای پیام دوست داشتنی شما که برای من ارسال کردید و

saying that everything that they do and the all of the

گفتید که هر کاری که آنها انجام می دهند و

all of the friends that she's made is all because of us, Mr.

همه دوستانی که او پیدا کرده است، همه به خاطر ما هستند، آقای

Steve. It's all because of us.

استیو. همه اینها به خاطر ماست.

We are responsible for it.

ما مسئول آن هستیم.

What a lovely picture.

چه عکس دوست داشتنی

And it's lovely to see people

و دیدن افرادی

who watch you regularly are meeting up,

که مرتباً شما را تماشا می‌کنند بسیار دوست‌داشتنی است که

really meeting as a result of your live streams.

واقعاً در نتیجه پخش‌های زنده شما با هم ملاقات می‌کنند.

And lots of people, as we know, our friends,

و بسیاری از افراد، همانطور که می دانیم، دوستان ما هستند،

not just within while we're doing live streams, but also outside.

نه فقط در داخل در حالی که ما در حال پخش جریانی زنده هستیم، بلکه در خارج نیز.

People are contacting each other.

مردم در حال تماس با یکدیگر هستند.

We have the Paris meet with those other groups that we know that people meet up and

ما پاریس را با گروه‌های دیگری ملاقات می‌کنیم که می‌دانیم مردم با هم ملاقات می‌کنند

and here's another one where people from one continent manage to meet each other.

و اینجا یکی دیگر است که در آن مردم یک قاره موفق می‌شوند یکدیگر را ملاقات کنند.

How far is it from Brazil to Argentina, I wonder?

من تعجب می کنم که فاصله بین برزیل تا آرژانتین چقدر است؟

I think it's quite a long way.

من فکر می کنم این راه بسیار طولانی است.

I don't know that they're next to each other.

نمی دونم کنار هم هستن

They're actually on the same landmass, are they South America?

آنها در واقع در همان خشکی هستند، آیا آنها آمریکای جنوبی هستند؟

yes. But I meant how far in distance?

آره. اما منظورم این بود که فاصله چقدر است؟

I know they're on the same continent, Mr. Duncan.

من می دانم که آنها در یک قاره هستند، آقای دانکن.

Well, I suppose it by geography is reasonably good, I suppose.

خوب، من فکر می کنم که از نظر جغرافیایی نسبتاً خوب است، فکر می کنم.

Well, I don't know. I suppose.

خوب، من نمی دانم. گمان میکنم.

I suppose it depends where they were actually in location.

من فکر می کنم بستگی دارد که آنها واقعاً در کجا بودند.

So which part of Brazil and what part of Argentina?

پس کدام قسمت برزیل و کدام قسمت از آرژانتین؟

I think I think Beatrice is in Sao Paolo.

فکر می کنم بئاتریس در سائوپائولو است.

I might be wrong.

من ممکن است اشتباه کنم.

I might be wrong.

من ممکن است اشتباه کنم.

Venezuela is, Buenos Aires is. Did I say Sao Paolo?

ونزوئلا است، بوئنوس آیرس است. گفتم سائوپائولو؟

I'm getting my Brazil.

دارم برزیلم رو میگیرم

So Berlin is mixed up.

بنابراین برلین قاطی شده است.

So maybe maybe Beatrice can tell us or anybody else who's on is.

بنابراین شاید بئاتریس بتواند به ما بگوید یا هر کس دیگری که حاضر است بگوید.

I haven't seen.

من ندیده ام

it's Ms..

این خانم است.

You're on today.

شما امروز هستید.

And Sandra, Claudia,

و ساندرا، کلودیا،

how far did you have to travel to, and how long did it take

چقدر باید سفر می کردید، و چقدر طول کشید

you to get to see Beatrice in Buenos Aires?

تا بئاتریس را در بوئنوس آیرس ببینید؟

We would like to know.

ما دوست داریم بدانیم.

By the way, Giovanni says that he wants to hold your trip.

به هر حال، جیووانی می گوید که می خواهد سفر شما را برگزار کند.

Not next time.

دفعه بعد نه

That's a very good thank you for the offer you will be.

خیلی خوب است از پیشنهادی که خواهید داشت سپاسگزارم.

You might be surprised to find out how many people have made that offer to me over the years.

شاید تعجب کنید که بدانید چند نفر در طول سال ها این پیشنهاد را به من داده اند.

Quite a few people have offered to hold my tripod for me.

افراد زیادی پیشنهاد داده اند که سه پایه من را برای من نگه دارند.

I'll tell you something, Giovanni.

یه چیزی بهت میگم جیووانی

Mr. Duncan has a lot of tripod. I do.

آقای دانکن سه پایه زیادی دارد. انجام میدهم.

I often joke that I can't get into Mr.

من اغلب به شوخی می گویم که نمی توانم وارد

Duncan studio because there are so many tripods.

استودیوی آقای دانکن شوم زیرا سه پایه های زیادی وجود دارد.

I did once actually count them

من یک بار در واقع همه آنها را شمردم

all, and I think there were 17.

، و فکر می کنم 17 بودند.

Yes. One seven tripod. I think there's more now.

بله. یک سه پایه. من فکر می کنم در حال حاضر بیشتر وجود دارد.

I think there's more now.

من فکر می کنم در حال حاضر بیشتر وجود دارد.

That was a few years ago.

چند سال پیش بود.

So there's a lot of tripods to hold.

بنابراین سه پایه های زیادی برای نگه داشتن وجود دارد.

And I can tell

و من می توانم

you this, it's a trip hazard coming into Mr.

این را به شما بگویم، ورود به جت آقای دانکن یک خطر سفر است

Duncan's jet. There's wires and cables everywhere.

. همه جا سیم و کابل است.

Yeah. And tripods.

آره و سه پایه.

So in between Argentina and Brazil, there is Uruguay.

بنابراین بین آرژانتین و برزیل، اروگوئه قرار دارد.

You don't hear much about Uruguay, dear.

در مورد اروگوئه چیز زیادی نمی شنوی عزیزم.

We don't know of it.

ما از آن خبر نداریم.

I bet the people in Uruguay hear a lot about it, but they don't really do it here.

شرط می بندم که مردم اروگوئه چیزهای زیادی در مورد آن می شنوند، اما واقعاً اینجا این کار را نمی کنند.

I'm sorry.

متاسفم.

I don't know what's going over my throat.

نمی دانم در گلویم چه می گذرد.

I think my voice box is falling to pieces.

فکر می کنم جعبه صدایم در حال تکه تکه شدن است.

Yeah. So we just want to know.

آره بنابراین ما فقط می خواهیم بدانیم.

Yes. Yes, we do know, of course, that

آره. بله، ما می دانیم، البته،

the interest that you're in Argentina, in Buenos Aires, Mr.

علاقه ای که شما به آرژانتین، بوئنوس آیرس دارید، آقای

Duncan just.

دانکن فقط.

Just had a little mental breakdown there.

فقط در آنجا یک فروپاشی ذهنی کوچک داشتم.

But what we want to know is how far he's not the only one.

اما چیزی که ما می خواهیم بدانیم این است که تا چه حد او تنها نیست.

How far is it from

از

where Marcio lives, for example, or Claudia

محل زندگی مثلا مارسیو یا کلودیا

or Sandra to get to Buenos Aries?

یا ساندرا چقدر فاصله است تا به بوئنوس آریس برسیم؟

Yeah, that's what we want.

بله، این چیزی است که ما می خواهیم.

here we go. 4 hours flying.

در اینجا ما می رویم. 4 ساعت پرواز

Wow, That's a long time.

وای خیلی وقته

San Paolo to Buenos Aires Is.

سن پائولو به بوئنوس آیرس است.

Is 2200 kilometres or 4 hours.

2200 کیلومتر یا 4 ساعت است.

So, yes,

بنابراین، بله،

it's a long way.

But did she come on the plane or did she come on a bus or did she come on a train.

راه طولانی است.

اما آیا او در هواپیما آمده است یا با اتوبوس یا با قطار آمده است.

We don't know because she's busy cooking.

ما نمی دانیم زیرا او مشغول آشپزی است.

But yes, it would be.

اما بله، می شود.

Well, wouldn't it be nice if we could go there one day, Mr.

خوب، خوب نیست اگر بتوانیم یک روز به آنجا برویم، آقای

Duncan?

دانکن؟

We might need an armed guard, but we would go.

ممکن است به یک نگهبان مسلح نیاز داشته باشیم، اما می‌رویم.

I would just be worried about being kidnapped.

من فقط نگران ربوده شدن هستم.

Maybe a van will draw up and a couple of people will get out

شاید یک ون بلند شود و چند نفر پیاده شوند

and throw us into the back and then hold us hostage.

و ما را به عقب پرتاب کنند و بعد ما را گروگان بگیرند.

But the thing I'm worried about is that no

اما چیزی که من نگران آن هستم این است که هیچ

one will want to pay any ransom for us.

کس نمی خواهد برای ما باج بدهد.

True, True. That's right.

صحیح صحیح. درست است.

But they probably would assume you see that being a YouTube video, you're worth millions.

اما آنها احتمالاً تصور می کنند که می بینید که یک ویدیوی YouTube هستید، میلیون ها دلار ارزش دارید.

And they would they would kidnap you

و آنها شما را ربودند

and that would be their

و

mistake, by the way, because they would get nothing. Yes,

اتفاقاً این اشتباه آنها بود، زیرا چیزی به دست نمی آوردند. بله

exactly. 5 hours flying.

دقیقا. 5 ساعت پرواز

Yeah. So. Yeah, exactly. They would.

آره بنابراین. بله دقیقا. آنها انجام می دهند.

Just because you're a YouTube star, would you call yourself a YouTube star?

فقط به این دلیل که یک ستاره یوتیوب هستید، آیا خود را یک ستاره یوتیوب می نامید؟

Hi, I'm Lisa.

سلام من لیزا هستم

I am a YouTube.

من یوتیوب هستم.

Thalia.

تالیا.

I'm now classed

من اکنون به

well below, so you have all of the big YouTubers and then you go down

خوبی در پایین‌تر طبقه‌بندی شده‌ام، بنابراین شما همه یوتیوب‌برهای بزرگ را دارید و سپس پایین می‌روید

and down and down keep going down, by the way down.

و پایین می‌روید و به پایین رفتن ادامه می‌دهید.

And then you go through to the basement of YouTube and then you go down even further.

و سپس به زیرزمین یوتیوب می روید و سپس به پایین تر می روید.

Then you have get some special drilling equipment

سپس تعدادی تجهیزات مخصوص حفاری

to drill even deeper

برای حفاری حتی عمیق تر تهیه می کنید

and then you might go a little bit further down.

و سپس ممکن است کمی پایین تر بروید.

But then of course, you might have to wear special breathing apparatus

اما مطمئناً، ممکن است مجبور شوید از دستگاه تنفسی خاصی استفاده کنید،

because you'll be going down so low that the air pressure and everything will be so weird.

زیرا آنقدر پایین خواهید آمد که فشار هوا و همه چیز آنقدر عجیب و غریب خواهد شد.

And right down there where where a light never reaches,

و درست همان پایین جایی که نور هرگز به آن نمی رسد،

that's me

این من آن

down there in the dark is a bit like when you take one of those

پایین در تاریکی کمی شبیه زمانی است که شما یکی از آن

those robotic submarines down to,

زیردریایی های روباتیک را پایین می آورید، می

you know, five miles down to the bottom of the ocean,

دانید، پنج مایلی پایین به ته اقیانوس،

you see all these very strange creatures

همه چیز را می بینید. این موجودات بسیار عجیب

that you don't normally see before you see Jesus.

که معمولاً قبل از دیدن عیسی نمی بینید.

You've never it never thought could possibly exist.

شما هرگز فکر نمی کردید که ممکن است وجود داشته باشد.

Yeah.

آره

You see jellyfish and and white fish

چتر دریایی و ماهی سفید را

with no eyes and things like that.

بدون چشم و چیزهایی از این قبیل می بینید.

So that's where I am.

پس من اینجا هستم.

So on the YouTube scale of stardom,

بنابراین در مقیاس ستاره شدن یوتیوب،

I'm way down there with all of the plankton, and that's a good suggestion.

من با تمام پلانکتون ها به آنجا نزدیک هستم، و این پیشنهاد خوبی است.

Giovanni has suggested that we create a sort of community

جیووانی پیشنهاد کرده است که به

of English learners online away from these live streams.

دور از این پخش‌های زنده، نوعی انجمن از زبان‌آموزان انگلیسی به صورت آنلاین ایجاد کنیم.

Yes, it would be amazing to chat and share things.

بله، چت کردن و اشتراک گذاری چیزها شگفت انگیز خواهد بود.

You mean like.

منظورت مثله

Like a kind of WhatsApp group?

یک نوع گروه واتس اپ را دوست دارید؟

Yeah, something like that, maybe.

آره یه همچین چیزی شاید

Well, that that is definitely something worth considering.

خوب، این قطعاً چیزی است که ارزش بررسی دارد.

Because we did create one, didn't we, For the Paris trip? Yes.

چون ما یکی را برای سفر پاریس ایجاد کردیم، نه ؟ آره.

Well, what I have, I have to remember and what I have to

خوب، آنچه من دارم، باید به خاطر بسپارم و آنچه

also say now is

اکنون باید بگویم این است که

WhatsApp is a very strange thing

واتس اپ چیز بسیار عجیبی است

because if I create a WhatsApp group

زیرا اگر من یک گروه واتس اپ ایجاد کنم

and there are too many people on there, then no one will be able to communicate.

و افراد زیادی در آنجا حضور داشته باشند، هیچ کس نمی تواند ارتباط برقرار کند.

So normally when you have a WhatsApp group, normally the group is very small,

بنابراین معمولاً وقتی یک گروه واتساپ دارید، معمولاً گروه بسیار کوچک است،

normally about seven or eight people at the most.

معمولاً حداکثر هفت یا هشت نفر.

So this is often with work or maybe general interest.

بنابراین این اغلب با کار یا شاید علاقه عمومی است.

So that is one of the reasons why I've never made

بنابراین این یکی از دلایلی است که چرا من هرگز

a really big WhatsApp group, because then no one would be able to speak to each other

یک گروه واقعاً بزرگ واتس اپ ایجاد نکرده ام، زیرا در این صورت هیچ کس نمی تواند با یکدیگر صحبت کند

because they'd just be too many people on there at the same time.

زیرا تعداد افراد زیادی در آن واحد در همان زمان وجود دارد.

And, and it and it is very time consuming that

و، و بسیار وقت گیر است که

that is the one thing that I really did realise. Yes.

این تنها چیزی است که من واقعا متوجه شدم. آره.

Giovanni said this. So what about, what about Facebook?

جیووانی این را گفت. پس چطور، فیس بوک چطور؟

Well, you have got a Facebook.

خوب، شما یک فیس بوک دارید.

Of course you do. Of course I have.

البته که انجامش میدی. البته دارم.

You have got Mr. Duncan does have a Facebook.

شما دارید آقای دانکن فیس بوک دارد.

So that's my Facebook for for something like how many years if I had Facebook?

پس این فیسبوک من برای چیزی شبیه به چند سال است اگر فیس بوک داشته باشم؟

No, a very, very long time that people can chat to each other on their.

نه، مدت بسیار بسیار طولانی است که مردم می توانند با یکدیگر چت کنند.

Can they, Mr.

آیا می توانند، آقای

Duncan or definitely.

دانکن یا قطعا.

Yeah. Yes I would go back.

آره بله برمی گشتم

I've got 15,000 people following me on Facebook.

من 15000 نفر مرا در فیس بوک دنبال می کنند.

So yes, I do have Facebook.

بنابراین بله، من فیس بوک دارم.

Definitely.

قطعا.

There was the.

وجود داشت.

Do you want to remind people of your Facebook address?

آیا می خواهید آدرس فیس بوک خود را به مردم یادآوری کنید؟

I suppose I could.

فکر می کنم می توانستم.

So for what it's worth, just a moment, I will put this up on the screen.

بنابراین برای آنچه ارزش دارد، فقط یک لحظه، این را روی صفحه نمایش خواهم گذاشت.

There you go.

شما بروید.

So there's my there's my email address so you can see it now.

بنابراین آدرس ایمیل من وجود دارد، بنابراین شما می توانید آن را اکنون ببینید.

So if you want to get in touch by email, you can get in touch by email and then Facebook.

بنابراین اگر می خواهید از طریق ایمیل در تماس باشید، می توانید از طریق ایمیل و سپس فیس بوک در تماس باشید.

So there it is.

بنابراین وجود دارد.

For those wondering what my Facebook page is, there it is.

برای کسانی که می‌پرسند صفحه فیسبوک من چیست، اینجاست.

And you might notice that the name of the page is in Capital Letters.

و ممکن است متوجه شوید که نام صفحه با حروف بزرگ است.

Please remember capital letters

لطفا حروف بزرگ را به خاطر بسپارید

or else you will get another Mr.

وگرنه آقای دانکن دیگری خواهید داشت

Duncan.

. من

It won't be me.

نخواهم بود

So there is my Facebook page, and I suppose I should also mention

بنابراین صفحه فیس بوک من وجود دارد، و فکر می کنم باید

the address for donations because I do all of this for free.

آدرس کمک های مالی را نیز ذکر کنم زیرا همه این کارها را رایگان انجام می دهم.

If you feel like sending a donation my way, you are more than welcome to do so

اگر دوست دارید کمک مالی را از طریق من بفرستید، از انجام این کار خوشتان می آید

because I do everything here for free.

زیرا من اینجا همه کارها را رایگان انجام می دهم.

So there it is again.

بنابراین دوباره وجود دارد.

I will show my email address and then my Facebook.

آدرس ایمیل و سپس فیسبوکم را نشان خواهم داد.

There it is and my PayPal

وجود دارد و PayPal من

for donations.

برای کمک های مالی.

Hello Marzia.

سلام مرضیه

Molesey is here.

مولسی اینجاست.

Hello Marsha.

سلام مارشا.

We were just showing your photograph, by the way.

اتفاقاً ما فقط عکس شما را نشان می دادیم.

There it is.

ایناهاش.

Sandra, Beatrice, Marsha and Claudia.

ساندرا، بئاتریس، مارشا و کلودیا.

They were meeting up during the week, having their secret rendezvous.

آنها در طول هفته با هم ملاقات می کردند و قرار ملاقات مخفیانه خود را داشتند.

I knew nothing about this, so I was very surprised,

من هیچ چیز در مورد این موضوع نمی دانستم، بنابراین حداقل بگویم بسیار شگفت زده شدم

to say the least.

.

Very surprised indeed.

واقعا خیلی تعجب کرد

Lovely meeting out of love to have flown over.

ملاقات دوست داشتنی از روی عشق به پرواز شده است.

But we were in Liverpool. Yes,

اما ما در لیورپول بودیم. بله، می

we could have flown over.

توانستیم پرواز کنیم.

And I wonder how long it would take for us to fly to

و من نمی دانم چقدر طول می کشد تا ما به

to Argentina?

آرژانتین پرواز کنیم؟

Probably.

I would probably think about 8 hours, eight.

شاید.

من احتمالاً به 8 ساعت، هشت فکر می کنم.

I think you'll find it's about 13.

فکر می کنم متوجه خواهید شد که حدود 13 است. آیا

Was it 13, maybe even 18 hours?

13 یا حتی 18 ساعت بود؟

Yes. It's it's further away than Malaysia.

آره. این از مالزی دورتر است.

So I think it will be around 15, maybe even 20 hours.

بنابراین فکر می کنم حدود 15، شاید حتی 20 ساعت باشد.

It could be.

میتوانست باشد.

It's very long.

خیلی طولانیه

It's it's quite a long way away.

خیلی دور است

So I'm not sure I would do that.

بنابراین مطمئن نیستم که این کار را انجام دهم.

You would have to put me under with some sort of anaesthetic and then put me onto the plane. Yes.

باید مرا با نوعی داروی بیهوشی تحت فشار قرار می دادی و سپس سوار هواپیما می شدی. آره.

Pedro. Pedro.

پدرو. پدرو. می

I know Pedro tried to create a group, but I don't think he works with on.

دانم که پدرو سعی کرد گروهی ایجاد کند، اما فکر نمی کنم با او کار کند.

Yes, Pedro did tried to create a group many times.

بله، پدرو بارها سعی کرد یک گروه ایجاد کند.

I think it is quite difficult, quite challenging.

من فکر می کنم بسیار دشوار است، بسیار چالش برانگیز است.

15 hours. Wow.

15 ساعت. وای.

14 hours. That is a long time. Yes.

14 ساعت. مدت زمانی زیادی است. آره.

So it is around 15 hours flying from here to to to South America.

بنابراین حدود 15 ساعت پرواز از اینجا به آمریکای جنوبی است.

Definitely.

قطعا.

Maybe I'll take maybe I'll just go on a boat.

شاید ببرم شاید فقط سوار قایق شوم.

I'd probably take about a month.

من احتمالا حدود یک ماه طول می کشم.

I think it'll take longer than a month, Steve.

فکر می کنم بیشتر از یک ماه طول بکشد، استیو.

I'll take about seven or eight weeks. Yes.

من حدود هفت هشت هفته طول می کشم. آره.

And as we know, boats are being liner's

و همانطور که می دانیم، قایق ها به دلیل مشکلات مختلف

and whatever are being rerouted at the moment because of various problems.

در حال حاضر در حال تغییر مسیر هستند .

So yeah, maybe I won't

بنابراین بله، شاید من نخواهم

that we're talking about supermarkets I'll we Mr.

درباره سوپرمارکت ها صحبت کنیم، بلکه

Duncan supermarkets is one of the things the reason why I thought about it

سوپرمارکت های آقای دانکن یکی از دلایلی است که به آن فکر کردم،

because here in much Wenlock we are quite lucky

زیرا ما در اینجا در ونلاک بسیار خوش شانس هستیم

because we have two small local supermarkets

زیرا دو منطقه کوچک داریم. سوپرمارکت‌ها

and I'm just wondering because I know here in the UK.

و من فقط تعجب می‌کنم چون اینجا در بریتانیا را می‌شناسم.

So first of all I will talk about what we have here in the UK.

بنابراین اول از همه در مورد آنچه ما اینجا در بریتانیا داریم صحبت خواهم کرد.

Here of course we have lots of situations where people can just

البته در اینجا ما موقعیت‌های زیادی داریم که در آن افراد فقط می‌توانند

go to the supermarket or of course can actually go online as well.

به سوپرمارکت بروند یا البته می‌توانند واقعاً آنلاین نیز باشند.

They can actually just book their shopping to be delivered straight to the house.

آنها در واقع می توانند خرید خود را رزرو کنند تا مستقیماً به خانه تحویل داده شوند.

I had a lovely thing I made this morning

من امروز صبح یک چیز دوست داشتنی داشتم

and I forgot to load it into my computer for various reasons.

و به دلایل مختلف فراموش کردم آن را در رایانه خود بارگذاری کنم .

Sometimes when I'm doing this, you see I have to have my full attention on this

گاهی اوقات وقتی دارم این کار را انجام می دهم، می بینید که باید تمام توجهم را روی این کار متمرکز کنم

or else I start to make stupid, stupid mistakes.

وگرنه شروع به اشتباهات احمقانه و احمقانه می کنم.

And there we go.

و ما به آنجا می رویم.

So that's my first stupid mistake today.

پس این اولین اشتباه احمقانه امروز من است.

So there was a lovely caption that I made, but it's not there, unfortunately.

بنابراین یک کپشن دوست داشتنی بود که من درست کردم، اما متاسفانه وجود ندارد.

I just can load it up now.

من فقط می توانم آن را بارگذاری کنم.

I can't.

And fortunately, Steve, I can't do that

من نمی توانم.

و خوشبختانه، استیو، من نمی توانم این کار را انجام دهم

because it's too late, so.

زیرا خیلی دیر شده است، بنابراین.

Well, so just imagine there's something on the screen that says something nice.

خوب، پس فقط تصور کنید چیزی روی صفحه نمایش وجود دارد که چیز خوبی می گوید.

What does it say?

چی میگه؟

Maybe you can tell it can relay the the the the message.

شاید بتوانید بگویید که می تواند پیام را منتقل کند .

I don't know if I can actually loaded into the computer

نمی‌دانم واقعاً می‌توانم در رایانه بارگذاری کنم یا نه،

because if I do, everything will probably break.

زیرا اگر این کار را انجام دهم، احتمالاً همه چیز خراب می‌شود.

Let's see.

اجازه بدید ببینم.

Let's see if I can find it.

ببینم میتونم پیداش کنم

Well, you can

خوب، شما می توانید

you can do that while I carry on talking.

این کار را در حالی که من به صحبت کردن ادامه می دهم انجام دهید.

Mr. Duncan, you mentioned the two supermarkets that we have in the much Wenlock.

آقای دانکن، شما به دو سوپرمارکتی که در ونلاک بسیار داریم اشاره کردید.

Now there are two.

حالا دو تا هستند.

There's this one called a nicer or a nicer

این یکی به نام بهتر یا زیباتر

and there's another one which is

و یکی دیگر وجود دارد که

I can't remember the name of it now what's the name of the other supermarket that week.

نام آن را به خاطر نمی آورم حالا اسم سوپرمارکت دیگر آن هفته چیست.

This is going very well.

این خیلی خوب پیش می رود.

Often go to Mr. Duncan Spar the Spar S.P.

غالباً به آقای دانکن اسپار Spar S.P.

a spar shop and let's just say we fell out.

یک فروشگاه اسپار بروید و فرض کنید که ما از هم جدا شدیم.

Not with the spar. We go there. When you say we,

نه با اسپار. ما به آنجا می رویم. وقتی می گویید ما

you mean you.

یعنی شما.

We had an altercation with the.

با هم درگیری داشتیم

You had an altercation. Well, read it.

دعوا داشتی خب بخون

Yeah.

آره

Anyway, and let's just say we don't go to the neasa.

به هر حال، و فقط بگوییم که ما به neasa نمی رویم.

Okay?

باشه؟

This is because we, we, we had an incident.

این به این دلیل است که ما، ما، یک حادثه داشتیم.

Yeah, let's say we had an inside advert

بله، فرض کنید یک آگهی داخلی داشتیم که

where we were wrongly accused of something and.

در آن به اشتباه به چیزی متهم شدیم و.

Well, that sounds worse, by the way.

خب، اتفاقاً این بدتر به نظر می رسد.

Yeah. Never. Never.

آره هرگز. هرگز.

You should never say we were wrongly accused of something because people.

شما هرگز نباید بگویید که ما به اشتباه به خاطر مردم متهم شدیم.

Wait there. Steve, let me just talk, okay?

اونجا صبر کن استیو، اجازه بده من صحبت کنم، باشه؟

People will think the wrong thing.

مردم چیز اشتباهی فکر خواهند کرد.

Now, what they accused us of, because I think

حالا ما را به چه چیزی متهم کردند، چون فکر می‌کنم

we should we should clarify, make clear

ما باید روشن کنیم، روشن کنیم

what they accused us of, just in case they think the wrong thing.

که ما را به چه چیزی متهم کردند، فقط اگر اشتباه فکر کنند.

We weren't we weren't shoplifting, we weren't stealing,

ما نبودیم، ما دزدی نمی‌کردیم، دزدی نمی‌کردیم، با

we weren't chatting up the sales assistants.

دستیاران فروش صحبت نمی‌کردیم. اتفاقی که

What happened is they accused us of parking

افتاد این است که آنها ما را متهم کردند که

on their car park for too long,

برای مدت طولانی در پارکینگ آنها پارک کرده ایم،

when in fact, we had just been into the shop and bought a load of shopping.

در حالی که در واقع، ما تازه وارد مغازه شده بودیم و مقدار زیادی خرید خریده بودیم.

Yes. And Steve was very annoyed.

آره. و استیو خیلی اذیت شد.

They said, you've been here 2 hours.

گفتند 2 ساعت است که اینجا هستی.

Somebody came out, somebody was leaving

یکی اومد بیرون، یکی داشت

one of the owners and well, is there Nissan?

یکی از صاحبش رو میذاشت و خب نیسان هست؟

But the owner.

اما مالک

yeah.

Well, I wasn't going to go into specifics. Right.

بله

خب، من قصد نداشتم وارد جزئیات شوم. درست.

Just I don't think I don't think that the owners of the Nissan in much Wenlock are actually watching.

فقط من فکر نمی کنم که صاحبان نیسان در Wenlock زیادی واقعاً تماشا نمی کنند.

Yeah but there's still a record of but anyway cut long story short

بله، اما هنوز سابقه‌ای وجود دارد، اما به هر حال داستان را کوتاه کنیم،

we've boycotted the shop for five years.

ما پنج سال است که مغازه را تحریم کرده‌ایم.

Well you did well you've been occasionally but only when you're desperate.

خوب شما خوب عمل کردید که گاهی اوقات بوده اید اما فقط زمانی که ناامید هستید.

I had not even set foot in it for five years.

پنج سال بود که حتی پا در آن نگذاشته بودم.

I Mean we we were spending I was spending probably

منظورم این است که ما خرج می‌کردیم، من احتمالاً

£500 a month, if not more in there.

500 پوند در ماه خرج می‌کردم، اگر نه بیشتر.

Okay, that's good.

باشه. اون خوبه.

Plus, I was spending money on on

بعلاوه، من برای بله خود پول خرج می کردم

my Yes.

.

On customers sandwiches.

روی ساندویچ های مشتریان

Anyway, so they've lost out to the tune of thousands and thousands of pounds of our business.

به هر حال، بنابراین آنها هزاران و هزاران پوند از تجارت ما را از دست داده اند.

Yeah. Because of wrongly accusing us of something.

آره به دلیل اینکه ما را به اشتباه متهم می کنند.

But yeah, all the spar says V

اما بله، Spar می گوید V

task is is a is is a Dutch

task این است که یک شرکت هلندی است

company.

.

I didn't know that.

من این را نمی دانستم.

Well, they're very good. We like the spar.

خوب اونا خیلی خوبن ما اسپار را دوست داریم.

Yeah it's it's not too bad.

آره خیلی هم بد نیست

Some of the people in there are a bit grumpy though.

اگرچه برخی از افراد در آنجا کمی بداخلاق هستند.

One or two of the women and sometimes they just look at you

یکی دو تا از زن ها و گاهی فقط با اخم به شما نگاه می کنند

with a sort of a frown.

.

I didn't know that was a Dutch company.

من نمی دانستم که یک شرکت هلندی است.

I had no idea.

من هیچ ایده ای نداشتم.

There are spar all around the world.

اسپار در سراسر جهان وجود دارد.

Spar supermarkets.

سوپرمارکت های اسپار

They are they are actually dotted in many parts of the world as well.

آنها در واقع در بسیاری از نقاط جهان نیز نقطه چین هستند.

Very, very big company.

شرکت خیلی خیلی بزرگ

Well, they're very inexpensive.

خوب، آنها بسیار ارزان هستند.

Their products are very, very competitively priced.

قیمت محصولات آنها بسیار بسیار رقابتی است.

So we sorry, are we being sponsored by them?

بنابراین متاسفیم، آیا ما توسط آنها حمایت می شویم؟

No, but I'm just saying.

نه، اما من فقط می گویم.

Carlos s I know Carlos.

کارلوس من کارلوس را می شناسم.

It's yeah, it gives us a big hello did earlier says I'm a big fan of Asda

بله، این یک سلام بزرگ به ما می دهد که قبلاً می گوید من از طرفداران بزرگ Asda هستم

but I do buy some products from Tesco.

اما برخی از محصولات را از Tesco خریداری می کنم.

Well Asda are owned by two brothers

خب Asda متعلق به دو برادر هستند

and they're having a quite a few problems at the moment.

و آنها در حال حاضر با مشکلات زیادی روبرو هستند.

There's been a big falling out Asda I just as a

سقوط بزرگی از Asda I وجود دارد،

as the is owned by Wal Mart it used to be

همانطور که قبلاً متعلق به وال مارت بود،

but it isn't anymore.

اما دیگر اینطور نیست.

It isn't.

این نیست.

No. I think Wal Mart sold it.

نه. فکر می کنم وال مارت آن را فروخت.

it's now run by two brothers.

اکنون توسط دو برادر اداره می شود.

I think they're from the

من فکر می کنم آنها از جایی هستند که من

I'm not quite sure where they're from.

کاملاً مطمئن نیستم که آنها از کجا هستند.

There might be Middle Eastern as we would say here.

همانطور که در اینجا می گوییم ممکن است خاورمیانه وجود داشته باشد.

I didn't know maybe from Saudi Arabia.

من نمی دانستم شاید از عربستان سعودی است.

I'm not sure somebody can look it up.

من مطمئن نیستم که کسی بتواند آن را جستجو کند.

So the point is, yeah, I'm

بنابراین نکته اینجاست که بله، من

just saying that they're having problems at the moment, but well, in the UK they are anyway.

فقط می‌گویم که آنها در حال حاضر مشکل دارند، اما خوب، در بریتانیا به هر حال این مشکل وجود دارد.

I don't know that. Well, they were.

من این را نمی دانم. خوب، آنها بودند.

Yes. Anyway, they are. Okay.

آره. به هر حال آنها هستند. باشه.

You mind it.

حواست هست

I'm sure it was Asda that are owned by two.

من مطمئن هستم که این اسدا بود که متعلق به دو نفر است.

Somebody can look it up and they can confirm. Yes.

کسی می تواند آن را جستجو کند و آنها می توانند تایید کنند. آره.

Because as far as I knew they were,

زیرا تا آنجا که من می دانستم

they were part of the Wal Mart group which apparently they still got the Wal Mart. Yes.

آنها بخشی از گروه وال مارت بودند که ظاهراً هنوز وال مارت را دریافت می کردند. آره.

Operating systems are something which is causing them problems.

سیستم عامل ها چیزی هستند که آنها را با مشکل مواجه می کند.

But I think I think I'm right in saying that

اما فکر می کنم حق با من است که می گویم

as there is now owned by or is owned, two brothers.

همانطور که اکنون متعلق به دو برادر است یا متعلق به آن است.

Two brothers, two human beings. Yeah, please look it up.

دو برادر، دو انسان. آره لطفا نگاه کن

Who may be from Saudi Arabia or somewhere in that part of the world.

چه کسی ممکن است اهل عربستان سعودی یا جایی در آن نقطه از جهان باشد.

Yeah, that's good.

آره خوبه

Although it probably turned out that British born and bred as well.

اگرچه احتمالاً معلوم شد که بریتانیایی نیز متولد و پرورش یافته است.

I just sound like the sort of thing you do.

من فقط شبیه کارهایی هستم که شما انجام می دهید.

Well, of course,

خوب، البته،

supermarket shopping is a very strange thing because there are many places

خرید سوپرمارکت چیز بسیار عجیبی است، زیرا مکان های زیادی وجود دارد

where you can buy goods and groceries.

که می توانید کالاها و مواد غذایی بخرید.

By the way, £500 is too much a month.

در ضمن 500 پوند در ماه خیلی زیاده.

I don't I don't think we spend that much, do we, on groceries?

فکر نمی‌کنم ما آنقدر خرج کنیم، نه، برای مواد غذایی؟

£500.

500 پوند.

Well, I was you see, I have to I was buying.

خب، من که دیدی، باید می خریدم.

Well we were only spending maybe 200. Okay.

خوب ما فقط شاید 200 خرج کردیم. باشه.

And probably not that I think we I think most weekends we rent in there.

و احتمالاً نه این که فکر می کنم ما فکر می کنم بیشتر آخر هفته ها آنجا اجاره می کنیم.

We spent £50 most weekends on food. Yes.

بیشتر آخر هفته ها 50 پوند را صرف غذا می کردیم. آره.

I mean, the fact that their prices are double everywhere else

منظورم این است که این واقعیت که قیمت آنها در هر جای دیگر دوبرابر است

probably doesn't help that that wasn't the point I was making anyway.

احتمالا کمکی نمی کند که به هر حال این نکته ای نبود که من به آن اشاره کردم.

But I would also go in there and because if I'm seeing customers

اما من هم به آنجا می رفتم و چون اگر

most days, if it's lunchtime, I'll take them sandwiches.

بیشتر روزها مشتریان را ببینم، اگر وقت ناهار باشد، برایشان ساندویچ می برم.

So I would be going in there most days buying maybe £30 worth of food

بنابراین من بیشتر روزها به آنجا می رفتم و برای مشتریان غذا به ارزش 30 پوند

or more for customers, lunch time for lunchtime meetings.

یا بیشتر می خریدم، زمان ناهار برای جلسات ناهار.

And so it added up to a lot of money.

و بنابراین به پول زیادی اضافه شد.

So anyway, it's their loss.

بنابراین به هر حال، این از دست دادن آنها است.

I've just realised that I haven't read the live stream of

من تازه متوجه شدم که مدتهاست پخش زنده

the live chat for ages

چت زنده را نخوانده ام

because by the way, we could have gone on Concorde of course, in 3 hours,

زیرا اتفاقاً، ما می توانستیم البته در عرض 3 ساعت به کنکورد برویم،

sorry, across to the supermarket,

ببخشید، به سوپرمارکت،

but sorry Steve, what are you,

اما متاسفم استیو، چه آیا شما

are you just going to go from one subject to another without telling us?

فقط می خواهید بدون اینکه به ما بگویید از یک موضوع به موضوع دیگر بروید؟

So you could fly by Concorde

بنابراین شما می توانید با کنکورد

to the local Asda in 3 hours.

در عرض 3 ساعت به آسدا محلی پرواز کنید.

Is that, is that what you're saying.

آیا این همان چیزی است که شما می گویید.

No, I think it was to, to,

نه، فکر می‌کنم این بود که به

to fly west, you know, across to America,

غرب، آمریکا،

South America, South America.

آمریکای جنوبی، آمریکای جنوبی پرواز کنم.

I don't know where the Concorde went, too.

من هم نمی دانم کنکورد کجا رفت.

Did Concorde go to South America?

آیا کنکورد به آمریکای جنوبی رفت؟

I don't know. It didn't.

من نمی دانم. این کار را نکرد.

It only went to the United States, right.

این فقط به ایالات متحده رفت، درست است.

Normally, New York, 2 hours.

به طور معمول، نیویورک، 2 ساعت.

Imagine not getting on a plane and being in New York in just a couple of hours.

تصور کنید سوار هواپیما نشوید و در عرض چند ساعت در نیویورک باشید.

Wow. Amazing.

وای. حیرت آور.

They should bring back Concorde.

آنها باید کنکورد را برگردانند.

Is it Bring it?

آیا آن را بیاورید؟

They should get it and just give it a little clean, wipe it down

آنها باید آن را دریافت کنند و فقط کمی تمیزش کنند، آن را

with a damp rag and and then we can we can have supersonic travel again.

با یک پارچه مرطوب پاک کنند و سپس می توانیم دوباره سفر مافوق صوت داشته باشیم.

Wouldn't that be lovely?

دوست داشتنی نیست؟

The only problem is they kept bursting into flames.

تنها مشکل این است که آنها مدام در آتش می‌سوختند.

Of course, that's that's not good when you're flying.

البته وقتی در حال پرواز هستید این خوب نیست.

Well, only once.

خوب فقط یکبار

okay.

باشه.

Did you have we seen a film called Salt Burn?

آیا فیلمی به نام نمک سوزی دیده ایم؟

dear.

Everyone keeps asking about it.

عزیز

همه مدام در مورد آن می پرسند.

Everyone is talking about this show.

همه در مورد این نمایش صحبت می کنند.

And I have to say, that is the one thing that puts me off watching anything.

و باید بگویم، این تنها چیزی است که من را از تماشای هر چیزی باز می دارد.

When everyone's talking about a show on television.

وقتی همه در مورد یک برنامه تلویزیونی صحبت می کنند.

I normally don't watch it because normally I'm sick and tired of hearing it being talked about.

من معمولاً آن را تماشا نمی‌کنم، زیرا معمولاً از شنیدن صحبت در مورد آن خسته و بیزارم.

So no, I haven't seen it.

پس نه من ندیدمش

And to be honest, I probably never will because everyone keeps talking about it,

و صادقانه بگویم، احتمالاً هرگز این کار را نخواهم کرد، زیرا همه مدام در مورد آن صحبت می‌کنند،

even the news keeps talking about it and everyone

حتی اخبار همچنان در مورد آن صحبت می‌کنند و همه

and nobody that it once it becomes

و هیچ‌کس که به محض این‌که

overhyped, they actually lose interest.

بیش از حد تبلیغ شود، در واقع علاقه خود را از دست می‌دهند. به همین

That's why I never went to see Avatar, both of those movies.

دلیل است که من هرگز برای دیدن آواتار، هر دوی آن فیلم ها، نرفتم.

I never went to see them because everyone kept talking about them.

من هرگز به دیدن آنها نرفتم زیرا همه مدام در مورد آنها صحبت می کردند.

You must go and see it. It's an amazing movie.

باید بری ببینیش این یک فیلم شگفت انگیز است.

No, I don't know what it's about.

نه، من نمی دانم در مورد چیست.

I haven't heard of it. I haven't seen anything about it.

من در مورد آن نشنیده ام. من چیزی در مورد آن ندیده ام. بیایید

Let's just say it's about I think there's a lot of naughty stuff going on,

بگوییم که در مورد من فکر می کنم چیزهای شیطانی زیادی در جریان است،

which of course, is what you need to do nowadays to get people watching.

که البته، این همان کاری است که امروزه باید انجام دهید تا مردم تماشا کنند.

You mean naughty in terms of.

منظور شما از نظر شیطان است.

Well, know, just just I think people can make up their own minds.

خوب، بدانید، فقط فکر می کنم مردم می توانند تصمیم خود را بگیرند.

You don't have to say what it is. Yes. Naughty.

لازم نیست بگی چیه آره. شیطون

You know.

میدونی.

You know

شما

a lot of that because that's

خیلی از آن‌ها را می‌دانید، زیرا این

the only way you can get people to watch you things nowadays.

تنها راهی است که می‌توانید مردم را وادار کنید تا چیزهای شما را تماشا کنند .

It's a bit like YouTube is that they don't want to see ugly people like me.

کمی شبیه یوتیوب است که نمی خواهند افراد زشتی مثل من را ببینند. پالمیرا می گوید،

They want to see sexy people like me,

آنها می خواهند افراد سکسی مانند من را ببینند

Palmira says.

.

Have we got a I think you mean Sainsbury's?

آیا ما فکر می کنم منظور شما Sainsbury's است؟

Have we got a Sainsbury's? A much Wenlock? No, because

آیا ما یک Sainsbury's داریم؟ ونلاک زیاد؟ نه، چون

it's too small to have a big supermarket.

برای داشتن یک سوپرمارکت بزرگ خیلی کوچک است.

Well there is a Sainsbury's in Telford

خوب یک Sainsbury's در تلفورد

not too far away, about seven miles away.

نه چندان دور وجود دارد، حدود هفت مایل دورتر.

Okay.

So which a place that we often I often shop at home

باشه.

بنابراین، جایی که ما اغلب در خانه خرید می‌کنیم

and we've got all the big supermarkets in Telford

و همه سوپرمارکت‌های بزرگ را در تلفورد داریم، در

actually there's one in Bridgnorth as well.

واقع در بریگنورث نیز وجود دارد.

Bridgnorth. Yes. I'm sure everyone knows where that is.

بریگنورث. آره. من مطمئن هستم که همه می دانند که کجاست.

Yeah.

Which is not too far away but yeah, there's, there's a big supermarket not far away,

آره

که خیلی دور نیست، اما بله، یک سوپرمارکت بزرگ نه چندان دور وجود دارد،

but the, the

اما

can't remember the name.

نام آن را به خاطر نمی‌آورند.

I always have a block on the name of that

من همیشه یک بلوک روی نام آن

supermarket in this town centre of Much Wenlock.

سوپرمارکت در مرکز شهر Much Wenlock دارم.

Mr. Duncan.

Well the one we've just talked about, the one we've just been talking about and that is Spar Shop.

آقای دانکن

خوب همان چیزی که ما در مورد آن صحبت کردیم، همان چیزی که فقط در مورد آن صحبت کردیم و آن Spar Shop است.

Yeah. I don't know what I always have.

آره من نمی دانم همیشه چه چیزی دارم.

BLOCK on remembering the name of that of that particular shop, but there we go.

نام آن مغازه خاص را به خاطر بسپارید، اما ما به آنجا می رویم.

I've forgotten I've lost my train of thought.

فراموش کرده ام رشته افکارم را گم کرده ام.

Now, Mr. Duncan,

حالا، آقای دانکن،

this if you want to be very posh

اگر می خواهید خیلی شیک باشید، آیا

are we still talking about supermarkets? Mr.

ما هنوز در مورد سوپرمارکت ها صحبت می کنیم؟ آقای

Duncan It's still on the screen underneath us like, right.

دانکن هنوز روی صفحه زیر ماست، درست است.

Okay. I can't see it. Right? Yes.

باشه. من نمی توانم آن را ببینم. درست؟ آره.

So if you want to be very posh in the, you can impress all your friends and family,

بنابراین اگر می‌خواهید در آن بسیار شیک باشید، می‌توانید همه دوستان و خانواده‌تان را تحت تأثیر قرار دهید،

then you can say you shop at Waitrose. Yes.

سپس می‌توانید بگویید از Waitrose خرید می‌کنید. آره.

w a i t r s e

w a i t r s e

and supermarket Waitrose.

و سوپرمارکت Waitrose.

Could you spell that as well.

می توانید آن را هم بنویسید

Which is, which is the food

یعنی، که

branch of a big soup.

شاخه غذای یک سوپ بزرگ است. به

Sort of.

نوعی

I can't remember the name

اسمش را به خاطر نمی آورم

but there is a danger.

اما یک خطر وجود دارد.

My brain is completely frozen.

مغزم کاملا یخ زده است.

John Lewis That's the John Lewis group.

جان لوئیس این گروه جان لوئیس است.

Okay, Steve, you've got to just stop. Take a breath.

باشه، استیو، باید بس کنی. یک نفسی بگیر.

John Lewis Right.

جان لوئیس راست.

Have a lot of already thinking about abandoning this live stream.

از قبل در مورد رها کردن این پخش زنده فکر می کنید.

They're like a department store, but they also have the.

آنها مانند یک فروشگاه بزرگ هستند، اما آنها همچنین دارند.

Steve, Wait, I'm just talking.

استیو، صبر کن، من فقط دارم صحبت می کنم.

I'm just trying to tell the viewers something.

من فقط سعی می کنم چیزی را به بینندگان بگویم.

It's okay.

مشکلی نیست.

Well, obvious, but there's lots of other things going on on the Internet.

خب، واضح است، اما چیزهای زیادی در اینترنت در جریان است.

If you want to click away and watch something else, I don't blame you.

اگر می‌خواهید کلیک کنید و چیز دیگری را تماشا کنید، من شما را سرزنش نمی‌کنم.

You were saying, Steve?

داشتی میگفتی استیو؟

right. Okay. Yeah.

درست. باشه. آره

So they they they are the food company

بنابراین آنها آنها شرکت مواد غذایی هستند

that are owned by John Lewis and they started off just in London.

که متعلق به جان لوئیس است و آنها کار خود را در لندن آغاز کردند.

And it's basically a very posh supermarket.

و اساساً یک سوپرمارکت بسیار شیک است.

And as Christina points out,

و همانطور که کریستینا اشاره می کند،

Marks and Spencers food

غذای مارکس و اسپنسر

is also expensive as well. M.A.

نیز گران است. M.A

or Waitrose

یا Waitrose

is probably regarded as the highest quality food

احتمالاً به عنوان با کیفیت ترین غذایی در نظر گرفته می شود که

you could really say when you say and s what do you mean?

واقعاً وقتی می گویید و منظورتان چیست؟

Well, I just said Marks and Spencers, that's it.

خوب، من فقط گفتم مارکس و اسپنسر، همین.

So often people just call it and they do instead of say Marks and Spencer, even though

بنابراین اغلب مردم فقط آن را صدا می زنند و به جای مارکس و اسپنسر صدا می زنند، حتی اگر

there's virtually the same number of syllables you're not actually shortening it.

تعداد هجاها تقریباً یکسان باشد که در واقع آن را کوتاه نمی کنید.

Yeah, that's it.

آره همینه.

Anyway, the reason why I went to the we've, we've completely lost the track of why

به هر حال، دلیل اینکه من به ما رفتم، کاملاً مسیر این را گم کرده ایم که چرا در

I'm talking about this.

این مورد صحبت می کنم.

You would imagine that supermarkets would all be doing great business,

تصور می‌کنید که سوپرمارکت‌ها همگی تجارت خوبی انجام می‌دهند،

but here in the UK there has been a bit of a crisis, hasn't that, with people

اما اینجا در بریتانیا کمی بحران وجود داشته است، اینطور نیست، چرا که مردم

choosing other ways to shop and also

راه‌های دیگری را برای خرید انتخاب می‌کنند و همچنین

a lot of it now being done on the internet.

بسیاری از آن‌ها اکنون در اینترنت انجام می‌شوند. .

So a lot of people now can buy shopping on the Internet, even Amazon, Amazon

بنابراین بسیاری از مردم اکنون می‌توانند از اینترنت خرید کنند، حتی آمازون، آمازون

now do food so you can actually get food delivered to your door on Amazon.

اکنون غذا انجام می‌دهند تا بتوانید در واقع غذا را در آمازون درب منزل تحویل بگیرید.

That's that's crazy when you think about it.

وقتی به آن فکر می‌کنی دیوانه‌کننده است.

You can we can't because we don't live within I think they use a

شما نمی توانید ما نمی توانیم چون ما در درون زندگی نمی کنیم، فکر می کنم

do don't they to deliver their food Waitrose I thought it was a vine.

آنها برای تحویل غذای خود از یک نباید استفاده می کنند .

so I think so so we're not in range

بنابراین من فکر می کنم اینطور است بنابراین ما در محدوده

of, of being able to order food off Amazon.

امکان سفارش غذا از آمازون نیستیم.

If we were I tell you we would never leave the house because I get practically everything else from Amazon.

اگر جای ما بودیم، به شما می‌گفتم که هرگز از خانه بیرون نمی‌رفتیم، زیرا عملاً همه چیزهای دیگر را از آمازون دریافت می‌کنم.

It's interesting to note, by the way, that no one delivers to us here, not,

جالب است بدانید، اتفاقاً، هیچ‌کس اینجا به ما تحویل نمی‌دهد، نه،

not none of those food companies like Deliveroo and just

هیچ‌کدام از آن شرکت‌های غذایی مانند Deliveroo و فقط

they won't come here because we're too remote.

به دلیل دور بودن ما به اینجا نمی‌آیند.

So they always say all of those things.

بنابراین آنها همیشه همه آن چیزها را می گویند.

So we can't order food, we can't fast food on the Internet

بنابراین ما نمی‌توانیم غذا سفارش دهیم، نمی‌توانیم فست فود را از طریق اینترنت تهیه کنیم

and have it delivered because they say they don't come here.

و آن را تحویل بگیریم، زیرا آنها می‌گویند اینجا نمی‌آیند.

We can get some supermarkets to deliver here.

ما می توانیم چند سوپرمارکت را برای تحویل اینجا دریافت کنیم.

That's good.

خوبه.

And Christina is now, as pointed out, Aldi and Lidl.

و کریستینا اکنون، همانطور که اشاره شد، آلدی و لیدل است.

Now, of course, they or the other supermarkets

اکنون، البته، آنها یا سایر سوپرمارکت‌ها

have been suffering in recent years because because of course, there's

در سال‌های اخیر در رنج بوده‌اند، زیرا طبیعتاً چند سالی است که

been a cost of living crisis for a number of years set off by the pandemic

بحران هزینه‌های زندگی بر اثر همه‌گیری

and various other factors. Yes.

و عوامل مختلف دیگر ایجاد شده است. آره.

And so more and more people are now shopping at,

و بنابراین افراد بیشتری اکنون از

let's just say, lower costing supermarkets,

سوپرمارکت‌های کم‌هزینه‌تر،

Lidl and Aldi.

Lidl و Aldi خرید می‌کنند.

I think they from the Netherlands on they and they Dutch companies think they are.

من فکر می کنم آنها از هلند در آنها و آنها شرکت های هلندی فکر می کنند که هستند.

So yes, that's interesting.

بنابراین بله، این جالب است.

I'm sure they are Aldi.

مطمئنم آلدی هستند.

And are they German? They might be German.

و آیا آنها آلمانی هستند؟ آنها ممکن است آلمانی باشند.

They could be German.

آنها می توانند آلمانی باشند.

Maybe someone will tell us Aldi and Lidl, are they German owned?

شاید یکی به ما بگوید Aldi و Lidl آیا آنها متعلق به آلمان هستند؟

I think they are.

من فکر میکنم آنها هستند.

And so certainly the likes of Waitrose have been suffering.

و مطمئناً امثال Waitrose در رنج بوده اند.

Actually, the only supermarket that's really suffering is in the UK at the moment is Waitrose.

در واقع، تنها سوپرمارکتی که واقعاً در حال حاضر در بریتانیا رنج می‌برد، Waitrose است.

They've lost a lot of market share.

آنها سهم زیادی از بازار را از دست داده اند.

whereas I think and I think Tesco has a bit but,

در حالی که من فکر می کنم و فکر می کنم Tesco کمی دارد، اما،

but mainly Waitrose has suffered I do believe, but

اما عمدتا Waitrose آسیب دیده است، من معتقدم، اما

we don't have an

ما یک

eminence near us, but we do have a Tesco,

مقام برجسته در نزدیکی خود نداریم، اما ما یک Tesco داریم،

Tesco have a lot of these smaller shops,

Tesco بسیاری از این مغازه های کوچکتر دارد،

supermarkets are very small, it's

سوپرمارکت ها هستند بسیار کوچک است،

based in petrol stations,

در پمپ بنزین‌ها قرار دارد،

it's quite common to find those in petrol stations

یافتن آن‌هایی که در پمپ بنزین‌ها هستند، بسیار رایج است که

where you can just pick up essentials,

می‌توانید فقط وسایل ضروری را تهیه کنید، در

much smaller sort of shops.

نوع بسیار کوچک‌تر.

But, but yes, we can get most things delivered here.

اما، اما بله، ما می توانیم بیشتر چیزها را اینجا تحویل بگیریم.

But yeah, Aldi and Lidl are becoming more popular

اما بله، Aldi و Lidl محبوب‌تر می‌شوند،

because are trying to save money when,

زیرا زمانی که

when the price of oil went up and gas

قیمت نفت و بنزین

and everything else,

و هر چیز دیگری افزایش یافت،

then people obviously are trying to save on their budget.

مردم تلاش می‌کنند در بودجه خود صرفه‌جویی کنند، تلاش می‌کنند در پول خود صرفه‌جویی کنند.

So are choosing different supermarkets.

همینطور سوپرمارکت های مختلف را انتخاب می کنید.

Well, of course high end.

خوب، البته سطح بالا.

When we talk about high end, we are talking about things that are more expensive.

وقتی صحبت از رده بالا می کنیم، در مورد چیزهایی صحبت می کنیم که گران تر هستند.

So you might say that Waitrose

بنابراین ممکن است بگویید Waitrose

who who is owned by John Lewis,

که متعلق به جان لوئیس،

another very high end retailer,

یکی دیگر از خرده‌فروش‌های بسیار پیشرفته است،

they they've been suffering the most because of course they are the most expensive.

بیشترین آسیب را متحمل شده است، زیرا البته گران‌ترین آنها هستند.

So I think it would be fair to say that that those things that cater or

بنابراین من فکر می‌کنم منصفانه است که بگوییم آن چیزهایی که

their goods or services

to people with more money then than they are normally the ones to suffer.

به مردم با پول بیشتر از میزان معمولی آنها خدمات می‌دهند یا کالاها یا خدماتشان را تامین می‌کنند، آسیب می‌بینند.

First of all, I think they are they about to announce

اول از همه، من فکر می کنم آنها در حال اعلام

11,000 redundancies.

11000 تعدیل هستند.

John Lewis and Waitrose 11,000

جان لوئیس و ویتروز 11000

people look like they're going to lose their job.

نفر به نظر می‌رسند که شغل خود را از دست خواهند داد.

That that is not good.

که این خوب نیست.

I struggled a bit because they pitched themselves,

من کمی سختی کشیدم زیرا آنها خودشان را مطرح کردند،

they made a few mistakes really because Waitrose was a lovely shop to go to

آنها واقعاً چند اشتباه مرتکب شدند زیرا Waitrose یک فروشگاه دوست داشتنی بود که

if you wanted, if you wanted to go supermarket shopping

اگر می خواستید به آن بروید، اگر می خواستید به خرید سوپرمارکت بروید

and you wanted to feel special,

و می خواهید احساس خاصی داشته باشید،

then you we would occasionally treat ourselves

گهگاه از خودمان استقبال می کردیم.

to going to Waitrose because when you went in it was like going into a boutique.

رفتن به Waitrose چون وقتی وارد شدی مثل رفتن به یک بوتیک بود.

It just felt very special.

فقط حس خیلی خاصی داشت

Yes, everything was more expensive, but you were getting

بله، همه چیز گران‌تر بود، اما شما

a nicer overall experience as the

تجربه کلی بهتری را به دست می‌آورید چرا که

you never had to queue at tills, for example.

برای مثال، هرگز مجبور نبودید در انبارها صف بکشید.

There are always lots of staff there.

همیشه پرسنل زیادی آنجا هستند.

You got a free cup of coffee

شما یک فنجان قهوه رایگان دریافت می‌کنید

and then if anything went wrong, they'd instantly refund the service.

و اگر مشکلی پیش بیاید، فوراً هزینه خدمات را پس می‌دهند.

Customer service was first class

خدمات مشتری درجه یک بود

and you felt almost it was worth paying extra for the food.

و شما احساس کردید که ارزش پرداخت اضافی برای غذا را دارد.

But the mistake that they've made, or a lot of people, the mistake

اما اشتباهی که آنها مرتکب شده‌اند، یا اشتباهی که بسیاری از مردم

they have made, is they've dropped all the services but kept the prices high.

مرتکب شده‌اند، این است که همه خدمات را کاهش داده‌اند اما قیمت‌ها را بالا نگه داشته‌اند.

So if you go into a Waitrose store now,

بنابراین اگر اکنون به فروشگاه Waitrose می روید،

you mostly have to serve yourself on one of those self-service tills

بیشتر باید با یکی از آن سرویس های سلف سرویس به خودتان سرویس دهید،

because they've cut down on all the staff and they've so you don't feel it's any special.

زیرا آنها تعداد کارکنان را کم کرده اند و بنابراین شما احساس می کنید چیز خاصی نیست.

So you think, well, why would I go there and spend the extra money?

پس شما فکر می کنید، خوب، چرا من به آنجا بروم و پول اضافی را خرج کنم؟

I might as well just go to a normal supermarket.

من ممکن است فقط به یک سوپرمارکت معمولی بروم.

I think that's why they've suffered, because they've, they've sort of lost.

من فکر می‌کنم به همین دلیل است که آنها رنج کشیده‌اند، زیرا آنها رنج کشیده‌اند، آنها به نوعی ضرر کرده‌اند.

They've lost really the whole point of their existence.

آنها واقعاً کل وجود خود را از دست داده اند.

And they tried to introduce cheaper goods and it's all sort of spiral down from there.

و آنها سعی کردند کالاهای ارزان تری را معرفی کنند و همه چیز از آنجا به پایین مارپیچ است.

They're always out of stock of things as well,

آنها همیشه در انبار چیزهایی نیز موجود نیستند،

which is always very annoying.

که همیشه بسیار آزاردهنده است.

I don't want to turn this into a good sizing Waitrose

من نمی خواهم این را به یک Waitrose با اندازه خوب تبدیل کنم،

because they were giving it away.

زیرا آنها آن را می دادند. می

You see that we sometimes use them and we're not wealthy.

بینید که ما گاهی از آنها استفاده می کنیم و ثروتمند نیستیم. به

Trust me.

Please, please send your donations. Please, please.

من اعتماد کن.

لطفا کمک های خود را بفرستید لطفا لطفا. می

I know it seems odd that we're talking about shopping at Waitrose when I'm asking for donation.

دانم زمانی که من درخواست کمک مالی می کنم، عجیب به نظر می رسد که ما در مورد خرید در Waitrose صحبت می کنیم.

It doesn't seem right.

درست به نظر نمی رسد.

Yeah. Thank you.

Thank you.

آره متشکرم.

متشکرم.

It was quite so.

Isn't it annoying when you go to a supermarket?

کاملا همینطور بود. آیا

وقتی به سوپرمارکت می روید آزاردهنده نیست؟

There's two things to know about supermarkets.

دو نکته در مورد سوپرمارکت ها باید بدانید.

One is you go in and they've rearranged everything okay

یکی این است که شما وارد می شوید و آنها همه چیز را

on the shelves so you can you don't know where the milk is anymore or,

در قفسه ها مرتب کرده اند تا دیگر ندانید شیر کجاست

or your pastas move somewhere else

یا پاستاهایتان به جای دیگری نقل مکان می کنند

and you have to keep asking where is it?

و باید مدام بپرسید کجاست؟

But because everyone's in a rush, aren't they?

اما چون همه عجله دارند، اینطور نیست؟

And the other thing is that if they're out of stock or something or they

و نکته دیگر این است که اگر موجودی آنها تمام شده باشد یا چیزی یا چیزی

well they get rid of something that you like

خوب باشد، از شر چیزی که شما دوست دارید خلاص می شوند

and unfortunately Waitrose did a lot of that.

و متأسفانه Waitrose بسیاری از این کارها را انجام داد.

There were certain items that you could only get from them,

اقلام خاصی وجود داشت که فقط می‌توانستید از آنها تهیه کنید،

which we liked, and then they stopped

که ما آن‌ها را دوست داشتیم، و سپس آنها را متوقف کردند

or then they stopped stocking them and then other supermarkets have them instead.

یا پس از انباشتن آنها متوقف شدند و سپس سوپرمارکت‌های دیگر به جای آنها آنها را دارند.

So this is the trouble isn't it.

پس مشکل اینه نه

I tend to, to, to get a bit funny like that.

من تمایل دارم که اینطور کمی خنده دار شوم.

If somebody stop stocking something, I'll go somewhere else for it.

اگر کسی از جوراب کردن چیزی دست کشید، من برای آن به جای دیگری می روم.

But then of course when you go, this is what happens if something you like in a supermarket

اما مطمئناً وقتی می‌روید، اگر چیزی را در یک سوپرمارکت دوست داشته باشید

and then they stop stocking it, you then go to another supermarket.

و بعد از انبار کردن آن صرف نظر کنند، این اتفاق می‌افتد و شما به سوپرمارکت دیگری بروید.

But when you're there, you then buy all the other things that you would have got from the other one.

اما وقتی آنجا هستید، همه چیزهای دیگری را که از دیگری می‌گرفتید می‌خرید.

So they actually miss out massively

بنابراین آنها در واقع به شدت از دست می دهند

because in the end you just give up and you think, Well, I might as well just go to Tesco.

زیرا در پایان شما فقط تسلیم می شوید و فکر می کنید، خوب، من هم ممکن است فقط به Tesco بروم.

Okay, Might not be quite so up-market

بسیار خوب، ممکن است

feeding when I go in, but at least I'll get everything I want

وقتی وارد می شوم آنقدرها هم به بازار عرضه نمی شود، اما حداقل هر چیزی را که می خواهم به دست می آورم

and then you suddenly discover you're paying hundreds less,

و ناگهان متوجه می شوید که صدها پول کمتر می پردازید،

so you end up not going back to that last posh supermarket.

بنابراین به آخرین سوپرمارکت شیک باز نمی گردید. .

You end up sticking to the one that was cheaper.

شما در نهایت به یکی که ارزان تر بود می چسبید.

So yes, anyway, that's my little rant.

پس بله، به هر حال، این حرف کوچک من است.

It was everything.

همه چیز بود.

It was everything.

همه چیز بود.

I was just giving you a break, Mr.

من فقط به شما استراحت می دادم، آقای

Duncan.

دانکن.

That was like the Unabomber's manifesto.

این مانند مانیفست Unabomber بود.

Mr. English Addict is with you, by the way, today.

اتفاقا امروز آقای انگلیسی معتاد با شماست.

And we are looking at lots of things besides supermarkets.

و ما علاوه بر سوپرمارکت ها به چیزهای زیادی نگاه می کنیم .

But I thought it was interesting because we were in the supermarket

اما به نظرم جالب بود چون دیروز در سوپرمارکت بودیم

yesterday.

. آیا

Isn't that amazing?

این شگفت انگیز نیست؟

Let's just hope next week

فقط امیدواریم هفته آینده

my my subject will be slightly more scintillating.

سوژه من کمی درخشان تر باشد.

We do have the big five, though, don't we?

ما پنج بزرگ را داریم، اینطور نیست؟

We have Tesco. Sainsbury's.

ما تسکو داریم. Sainsbury's.

I'm trying to think what the other ones are Aldi,

دارم سعی می کنم فکر کنم که بقیه چی هستن Aldi،

little Lidl, Asda, Tesco, Sainsbury's.

Lidl کوچولو، Asda، Tesco، Sainsbury's.

That's it. I just said that.

خودشه. من فقط همین را گفتم.

Tesco, Sainsbury's, Aldi, Lidl

Tesco، Sainsbury's، Aldi، Lidl

and I think maybe Waitrose Co-op.

و من فکر می کنم شاید Waitrose Co-op.

Yeah.

آره

I'm not sure if Co-op is one of the big five

من مطمئن نیستم که Co-op یکی از پنج تای بزرگ باشد یا خیر،

but certainly Waitrose is in there I think. But,

اما مطمئناً Waitrose در آنجا حضور دارد.

but it is interesting how supermarket sales

اما جالب است که چگونه فروش سوپرمارکت ها

have changed due to social changes

به دلیل تغییرات اجتماعی

such as people not having as much money as they used to.

مانند نداشتن پول مردم به اندازه گذشته تغییر کرده است.

I think so. Co-op, that's interesting.

من هم اینچنین فکر میکنم. Co-op، جالب است.

We've always had a co-op in the in the UK,

ما همیشه یک تعاونی در بریتانیا داشته ایم،

but it was always seen as a very expensive place to shop.

اما همیشه به عنوان مکانی بسیار گران برای خرید دیده می شد.

I think it still is.

فکر کنم هنوز هست.

You think a co-op would be,

شما فکر می کنید که یک Co-op می تواند

you know, on the same

در همان

level a sort of Tesco or something, but

سطح یک نوع Tesco یا چیزی مشابه باشد، اما

it's very expensive.

بسیار گران است.

And I remember when I was growing up we had a co-op in the town where I grew up

و یادم می‌آید وقتی بزرگ می‌شدم، در شهری که من در آن بزرگ شدم، یک تعاونی داشتیم

and my mother would only ever go there if she was desperate for something.

و مادرم فقط زمانی به آنجا می‌رفت که برای چیزی ناامید بود.

She couldn't get somewhere else because it was always just very expensive.

او نمی توانست به جای دیگری برسد زیرا همیشه بسیار گران بود.

I think they are still a bit, but they are.

من فکر می کنم آنها هنوز کمی هستند، اما هستند.

They are a co-operative, aren't they?

آنها یک تعاونی هستند، نه؟

Yes, I'm not quite sure what that is,

بله، من کاملاً مطمئن نیستم که چیست،

but they are a bit different to the other supermarkets.

اما آنها کمی با سوپرمارکت های دیگر متفاوت هستند.

I think they're owned by

من فکر می‌کنم که آنها

their own business in a different way.

به شیوه‌ای متفاوت متعلق به کسب‌وکار خودشان هستند.

Well, I think originally it was literally a co-operative, but of course

خب، من فکر می‌کنم در ابتدا به معنای واقعی کلمه یک تعاونی بود، اما البته

part of the company moved into banking as well

بخشی از شرکت به سمت بانکداری هم رفتند

and they were involved in quite, quite a few scandals,

و آنها درگیر رسوایی‌های بسیار زیادی بودند،

one or two scandals, co-operative banking.

یکی دو رسوایی، بانکداری تعاونی.

But yes, this is I think I think it's a it's a mundane thing.

اما بله، من فکر می کنم این یک چیز پیش پا افتاده است.

I have to be honest.

من باید صادق باشم.

I don't like going supermarket shopping, which is why we we very rarely do it nowadays.

من دوست ندارم به خرید سوپرمارکت بروم، به همین دلیل است که ما امروزه به ندرت این کار را انجام می دهیم.

We normally order our groceries online.

ما معمولاً مواد غذایی خود را آنلاین سفارش می دهیم.

Yes, last week we were in Liverpool

بله، هفته گذشته ما در لیورپول بودیم

and I can't resist showing you this again,

و من نمی توانم مقاومت کنم که دوباره این را به شما نشان دهم،

some of the sites and some of the music, it sounds very familiar,

برخی از سایت ها و برخی از موسیقی ها، بسیار آشنا به نظر می رسد،

very similar to the music

بسیار شبیه به موسیقی ای است

that you may have heard during the 1960s.

که ممکن است در طول دهه 1960 شنیده باشید.

And then more of this

و بعد از این،

It is amazing to think all of that was filmed

شگفت‌انگیز است که فکر کنم همه آن‌ها

on my little mobile phone

با تلفن همراه کوچک من فیلم‌برداری شده است

and that is the reason why I love technology so much.

و به همین دلیل است که من فناوری را بسیار دوست دارم.

Isn't it amazing? You just couldn't.

شگفت انگیز نیست؟ تو فقط نتونستی

You could just take your phone out of your pocket and you can film like that.

شما فقط می توانید گوشی خود را از جیب خود بیرون بیاورید و می توانید اینگونه فیلم برداری کنید.

Amazing.

حیرت آور.

It is English addicts

این معتادان انگلیسی

on a Sunday afternoon where anything can happen and quite often it does.

در یک بعد از ظهر یکشنبه هستند که هر اتفاقی ممکن است بیفتد و اغلب اتفاق می افتد. من

There's myself and of course we are joined by Mr.

آنجا هستم و البته آقای استیو هم به ما ملحق می شود

Steve.

.

There he is looking cool and relaxed in his little corner

در آنجا او در گوشه کوچکش خونسرد و آرام به نظر می رسد

when he had seen me before the start of the live stream.

وقتی که قبل از شروع پخش زنده من را دیده بود.

But we won't go into that.

اما ما وارد این موضوع نمی شویم.

Who is sinner?

گناهکار کیست؟

He's won the Australian Open, says Francesca.

فرانچسکا می گوید که او باز استرالیا را برده است.

I see.

می بینم.

I'm guessing he's a tennis player.

حدس می زنم او یک تنیسور باشد.

Might be wrong.

ممکنه اشتباه باشه

He deserved it, says Roser.

روزر می‌گوید که او لیاقتش را داشت.

So he must be.

پس او باید باشد.

Is he Italian?

او ایتالیایی است؟

More information.

اطلاعات بیشتر.

Places were ignorant when it comes to sport.

وقتی صحبت از ورزش می شود مکان ها ناآگاه بودند.

Well I don't follow tennis.

خوب من تنیس را دنبال نمی کنم.

I don't follow tennis at all.

من اصلا تنیس را دنبال نمی کنم.

I know that the open was was on but I to be honest with you,

می‌دانم که مسابقات آزاد برگزار شد، اما صادقانه بگویم،

I don't really follow tennis or

من واقعاً تنیس یا

to be honest, any sport.

صادقانه بگویم، هیچ ورزشی را دنبال نمی‌کنم. کریستینا می‌گوید،

If I was bluntly honest with you, yes,

اگر صراحتاً با شما صادق باشم، بله،

we did have a good time in Liverpool, even under the weather was crazy, Christina says.

ما در لیورپول اوقات خوبی را سپری کردیم، حتی در شرایط آب و هوایی دیوانه‌کننده بود.

I went to visit the Cavern.

برای بازدید از غار رفتم.

There is an interesting story about the Cavern Club

داستان جالبی در مورد باشگاه غار وجود دارد

because originally it was built underground

زیرا در ابتدا زیرزمینی ساخته شده بود

and then Liverpool Council decided, they want to

و سپس شورای لیورپول تصمیم گرفت، آنها می‌خواهند

they wanted to build a huge tunnel underneath.

یک تونل بزرگ در زیر آن بسازند.

It was never built. It was never completed.

هرگز ساخته نشد. هرگز کامل نشد.

But they had to close the Cavern Club down and then fill everything in.

اما آنها مجبور شدند کلوپ غار را ببندند و سپس همه چیز را پر کنند.

And then years later they

و سال ها بعد

excavated it and everything has been swapped around.

آن را حفاری کردند و همه چیز عوض شده است.

So the, the entrance that was

بنابراین، ورودی که

the entrance is now the exit.

ورودی بود، اکنون خروجی است.

It's where you come out.

این جایی است که شما بیرون می آیید.

If there's a fire and there is a new entrance

اگر آتش سوزی وجود دارد و ورودی جدیدی در

further down the road which you saw in the video.

پایین تر از جاده وجود دارد که در ویدیو مشاهده کردید.

But I did notice that there seemed to be a lot of pubs, maybe too many pubs and restaurants

اما متوجه شدم که به نظر می‌رسد میخانه‌های زیادی وجود دارد، شاید میخانه‌ها و رستوران‌های بسیار زیادی که

all with names referring to the Beatles.

همگی نام‌هایی به بیتلز دارند.

I also noticed that there was no one there.

من هم متوجه شدم که کسی آنجا نیست.

It was almost empty.

تقریبا خالی بود.

So you may noticed in the video

بنابراین ممکن است در ویدیو متوجه شده باشید که در

there weren't many people actually walking around, but it is.

واقع افراد زیادی در حال راه رفتن نیستند، اما اینطور است.

I'm sure it's lovely when the weather is nice.

من مطمئنم که وقتی هوا خوب است دوست داشتنی است.

Unfortunately, we decided to go to Liverpool when the weather was awful.

متاسفانه زمانی که هوا بد بود تصمیم گرفتیم به لیورپول برویم .

It was so wet and windy.

خیلی مرطوب و باد بود.

I can't tell you how bad it was.

نمیتونم بگم چقدر بد بود

In fact, I'm surprised that I managed to fill in anything,

در واقع، من تعجب کردم که توانستم هر چیزی را پر کنم،

to be honest, because it was so bad.

صادقانه بگویم، زیرا خیلی بد بود.

One highlight for me was the an Italian restaurant that we went to.

یکی از نکات برجسته برای من رستوران ایتالیایی بود که به آنجا رفتیم.

Now it's I can't remember its full name.

الان اسم کاملش یادم نمیاد

It was something blue,

چیزی آبی بود،

an Italian restaurant in Liverpool.

یک رستوران ایتالیایی در لیورپول.

It was, I would say without

بدون

any doubt would say it was the best

هیچ شکی می‌توانم بگویم بهترین

Italian restaurant I've ever been to.

رستوران ایتالیایی بود که تا به حال به آن رفته بودم.

I'm giving them a plug even though I can't remember their name.

من به آنها دوشاخه می دهم با وجود اینکه نام آنها را به خاطر نمی آورم.

Something blue.

یه چیزی آبی

Maybe somebody can look it up.

شاید کسی بتواند آن را جستجو کند.

Italian restaurant in Liverpool.

رستوران ایتالیایی در لیورپول.

It was spectacular.

دیدنی بود

The food was absolutely gorgeous.

غذا کاملاً عالی بود.

I had.

من داشتم.

They were all laughing at me,

همه آنها به من،

my work colleagues,

همکارانم می خندیدند،

because I had as my main course lasagne,

زیرا من به عنوان غذای اصلی لازانیا داشتم،

which is,

که

I would say, the most obvious choice

می توانم بگویم بدیهی ترین انتخابی است

that you could have for an Italian meal for a British person.

که می توانید برای یک غذای ایتالیایی برای یک انگلیسی داشته باشید.

You think of the average British person,

شما به یک انگلیسی متوسط ​​فکر می کنید

and if you mention Italian food, they will say

و اگر به غذاهای ایتالیایی اشاره کنید،

lasagne, of course.

البته لازانیا خواهند گفت.

And so they were also having all sorts

و بنابراین آنها انواع

of things on that menu, loads of different things.

چیزها را در آن منو داشتند، انبوهی از چیزهای مختلف. می

I could have ordered Italian food, I ordered lasagne.

توانستم غذای ایتالیایی سفارش بدهم، لازانیا سفارش دادم.

They were all laughing at me.

همه به من می خندیدند.

And yet when that lasagne arrived, they were all jealous.

و با این حال وقتی آن لازانیا رسید، همه آنها حسادت کردند.

Mr. Duncan because it was the most gorgeous homemade

آقای دانکن به این دلیل که این لازانیای خانگی زیباترین لازانیایی بود که

lasagne I've ever tasted in my life.

در عمرم چشیده بودم.

And I would drive all the way back there just to go to that restaurant again.

و من تمام راه را به آنجا برمی‌گشتم تا دوباره به آن رستوران بروم.

If only I could remember the name of it.

اگر فقط می توانستم نام آن را به خاطر بسپارم.

I know where it is.

من میدانم کجاست.

It was very near to a particular bar.

خیلی نزدیک یک بار خاص بود.

Mr. Duncan I'm boring. Mr. Duncan.

آقای دانکن من خسته ام. آقای دانکن

It's nice.

خوبه.

Just the details are so random and sketchy.

فقط جزئیات بسیار تصادفی و کلی هستند.

Anyway, it was a lovely Italian restaurant, so. Right.

به هر حال، این یک رستوران ایتالیایی دوست داشتنی بود، بنابراین. درست.

So the amazing restaurant that Steve can't remember the name of.

بنابراین رستوران شگفت انگیزی که استیو نام آن را به خاطر نمی آورد.

But it's an amazing place.

اما جای شگفت انگیزی است.

The best restaurant Mr.

بهترین رستورانی که آقای

Steve's ever been to.

استیو تا به حال به آن رفته است.

And we don't know what it's called.

و ما نمی دانیم نام آن چیست.

Something blue.

یه چیزی آبی

Okay. Yes.

باشه. آره.

was it Rave Blue?

ریو بلو بود؟

I think it was Giovanni Reve Blue.

فکر کنم جووانی ریو بلو بود.

I think it was.

من فکر می کنم این بود.

I didn't go, by the way, because this was for for Mr.

اتفاقاً نرفتم، چون این برای

Steve's work colleagues, not for not for me.

همکاران کار آقای استیو بود، نه برای من.

A paupers like me very, very, very clever of you to to

آدم فقیری مثل من خیلی خیلی خیلی باهوش بود که

to find

that the name of that it was, it was Reve or Rive Blue.

فهمید

اسمش ریو یا ریو بلو بود.

Anyway, it was spectacular.

به هر حال دیدنی بود. می

I would say probably one of the nicest mirrors I've ever had out.

توانم بگویم احتمالا یکی از زیباترین آینه هایی است که تا به حال دیده ام.

Start a mango.

انبه را شروع کنید.

Everything was just gorgeous and.

همه چیز فقط زیبا بود و

Yeah, okay.

آره باشه

I think we've given given enough promotions now to the all of these businesses. Yes.

فکر می‌کنم اکنون به همه این مشاغل تبلیغات کافی داده‌ایم. آره.

We don't get a penny for any of this.

ما برای هیچ یک از اینها یک پنی دریافت نمی کنیم.

So So maybe next time we contact the businesses first

بنابراین ممکن است دفعه بعد ابتدا با کسب و کارها تماس بگیریم

and then ask them if we can talk about their business and then they can pay us for mentioning it.

و سپس از آنها بپرسیم که آیا می توانیم در مورد تجارت آنها صحبت کنیم و سپس آنها می توانند برای ذکر آن به ما پول بدهند.

But no more.

اما نه بیشتر.

No more free promotions, please, for businesses.

لطفاً تبلیغات رایگان دیگری برای مشاغل وجود ندارد.

Yes, it was Giovanni And we're going to Italian themed today, haven't we?

بله، این جووانی بود و ما امروز به موضوع ایتالیایی می رویم، اینطور نیست؟

Because Francesca has answered our question

زیرا فرانچسکا به سوال ما پاسخ داده است

that it was the first Italian player to win for 48 years.

که این اولین بازیکن ایتالیایی بود که در 48 سال پیروز شد.

Okay, So congratulations.

باشه پس تبریک میگم

Maybe.

شاید.

Maybe he had lasagne from Reve Blue Restaurant.

شاید لازانیا از رستوران ریو بلو داشت.

Maybe got that in in Italy.

شاید آن را در ایتالیا گرفتم.

But anyway, it must have given him lots of energy.

اما به هر حال، باید به او انرژی زیادی داده باشد.

Yes.

آره.

Lovely. That was it. I'm going.

دوست داشتني. همین بود. من دارم میروم.

We're going back there again, Mr. Duncan.

ما دوباره به آنجا برمی گردیم، آقای دانکن.

Yeah, I'll go there for my birthday.

آره برای تولدم میرم اونجا

That's what I want to go for. My birthday.

این چیزی است که من می خواهم برای آن بروم. تولد من.

And I did mention earlier that I don't like February,

و قبلاً اشاره کردم که فوریه را دوست ندارم

and the reason why I don't like February is because it's a short month.

و دلیل اینکه فوریه را دوست ندارم این است که ماه کوتاه است.

The weather's normally horrible, but of course it is Mr.

هوا معمولاً وحشتناک است، اما البته

Steve's birthday.

تولد آقای استیو است.

Next. Thanks.

بعد. با تشکر. من

I haven't finished the sentence, but there you go.

جمله را تمام نکرده ام، اما شما بروید.

There.

آنجا.

But you start to the sense of saying I don't like February and they had it in.

اما شما شروع به این احساس می کنید که می گویید من فوریه را دوست ندارم و آنها آن را

It's Mr.

Steve's birthday Just because I forgot that is also included.

وارد کردند.

But that's not the bad thing.

اما این چیز بدی نیست.

So the bad thing for me is always the weather.

پس بدی من همیشه آب و هواست.

It's always gloomy during February.

در ماه فوریه همیشه تاریک است.

I don't like January, to be honest.

راستش من ژانویه را دوست ندارم.

I should be so glad when this month is finished.

وقتی این ماه تمام شد باید خیلی خوشحال باشم.

And then of course we can move into the the spring season.

و البته می توانیم به فصل بهار برویم.

I can't wait for spring time to arrive.

من نمی توانم برای رسیدن بهار صبر کنم.

If I was honest with you as Giovanni apologising, I don't know, I.

اگر جووانی در حال عذرخواهی با شما صادق بودم، نمی‌دانم،

Maybe I missed something too.

شاید من هم چیزی را از دست داده‌ام.

Steve. You definitely missed something.

استیو قطعا چیزی را از دست داده اید.

Yes, that's true.

بله، این درست است.

I'm feeling hungry now.

الان احساس گرسنگی میکنم

I want to send you.

میخوام برات بفرستم

Well, you can always go and get something from the kitchen.

خوب، شما همیشه می توانید بروید و چیزی از آشپزخانه بگیرید.

There. Let me keep you.

آنجا. بذار نگهت دارم

I'll hold you back.

من شما را عقب نگه می دارم.

You know,

می دانید، اتفاقاً

in a moment, we're talking about something very serious, by the way.

در یک لحظه، ما در مورد یک موضوع بسیار جدی صحبت می کنیم.

So very serious.

خیلی جدی

Apparently here in the UK, politicians and members of the general public

ظاهراً اینجا در بریتانیا، سیاستمداران و اعضای عموم مردم در

have been debating whether or not to bring back hanging

حال بحث هستند که آیا حلق آویز کردن را

to bring back

برای بازگرداندن

capital punishment. yes.

مجازات اعدام بازگردانند یا نه. آره.

They've been talking about this as a way of

آنها در مورد این موضوع به عنوان راهی برای

putting people off, committing horrible crimes.

از کار انداختن مردم و ارتکاب جنایات وحشتناک صحبت کرده اند.

All of that coming in a few moments.

همه اینها در چند لحظه می آید.

You will be sentenced

a capital sentence, as they say.

به قول خودشان محکوم به اعدام می شوید.

And that doesn't mean

و این بدان معنا نیست

that all of the letters are in capital letters.

که همه حروف با حروف بزرگ هستند.

So it's it's it's not that kind of capital.

بنابراین این چنین سرمایه ای نیست.

So, yes, we've been debating this.

بنابراین، بله، ما در این مورد بحث کرده ایم.

Not not Mr.

نه

Stephen, myself, we haven't been debating it, but generally people

من، آقای استفان، ما در مورد آن بحث نکرده‌ایم، اما عموماً مردم

have been talking about whether or not to make certain punishments stricter

درباره تشدید یا عدم تشدید برخی مجازات‌ها

in the UK.

در بریتانیا صحبت می‌کنند.

Some people very strict.

بعضیا خیلی سختگیرن

okay, carry on.

باشه ادامه بده

Hello Mr.

Duncan here in the in the UK,

سلام آقای

دانکن اینجا در بریتانیا،

some people want to bring back capital punishment.

برخی از مردم می خواهند مجازات اعدام را بازگردانند.

They want to bring it back.

می خواهند آن را برگردانند.

When we talk about capital punishment, it of course we,

وقتی از مجازات اعدام صحبت می کنیم، البته

we talk about the death sentence.

در مورد حکم اعدام صحبت می کنیم.

So if a person commits a certain type of crime,

بنابراین اگر فردی مرتکب نوع خاصی از جرم و

serious crime, they will be

جنایت سنگین شود، اعدام می شود

executed.

.

now we used to do this until the late 1960s, believe it or not.

حالا ما تا اواخر دهه 1960 این کار را می کردیم، چه باور کنید چه نه.

Yes, it's true. I'm Not joking.

بله این درست است. شوخی نمی کنم.

So we did actually have capital punishment here in the UK.

بنابراین ما واقعاً اینجا در بریتانیا مجازات اعدام داشتیم.

I think it was until was it the late sixties or late fifties, Steve?

فکر کنم تا اواخر دهه شصت بود یا اواخر دهه پنجاه، استیو؟

I think it was the late 1950s.

فکر می کنم اواخر دهه 1950 بود.

I've got now I've got I've got a feeling people were still being

من الان دارم احساس می کنم مردم هنوز به

hung.

دار آویخته می شوند.

That's how we do it in the UK in the 1960s.

این روشی است که ما در بریتانیا در دهه 1960 انجام می دهیم.

I'm sure they were.

من مطمئن هستم که آنها بودند.

Mr. Duncan because I thought it was about 67.

آقای دانکن چون فکر می کردم حدود 67 است.

Yes, I think you probably right.

بله، فکر می کنم احتمالاً حق با شماست.

But at that point I think they were only giving

اما در آن مرحله فکر می‌کنم آنها فقط

that sort of sentence to people who had committed terrible,

برای افرادی که

terrible acts of,

اعمال وحشتناک، وحشتناک،

well, crime, basically very, very serious things.

جنایت، اساساً کارهای بسیار بسیار جدی را مرتکب شده بودند، چنین حکمی صادر می‌کردند.

But we are thinking of it.

اما ما به آن فکر می کنیم.

It's it is amazing how many countries still have it in place.

شگفت آور است که چند کشور هنوز آن را دارند.

And did you know, Steve, that the Isle of Man?

و آیا می دانستی، استیو، که جزیره من است؟

I think the Isle of Man was one of the last places

فکر می‌کنم جزیره من یکی از آخرین مکان‌هایی

in Britain or around this area to actually get rid

در بریتانیا یا اطراف این منطقه بود که واقعاً

and abolish capital punishment?

مجازات اعدام را از بین برد و لغو کرد؟

I think was some I'm sure it was in the mid 1980s.

من فکر می کنم برخی از آنها بود که مطمئن هستم در اواسط دهه 1980 بود.

They actually still had capital punishment

آنها در واقع هنوز

in the Isle of Man, but did they actually act accused anybody?

در جزیره من مجازات اعدام داشتند، اما آیا واقعاً کسی را متهم کردند؟

I don't think they did that, but they still had it there as a deterrent. Yes.

فکر نمی کنم آنها این کار را انجام دهند، اما همچنان آن را به عنوان یک عامل بازدارنده در آنجا داشتند. آره.

So that is the reason.

پس دلیلش همین است.

That's a good word, by the way, Steve.

این کلمه خوبی است، اتفاقا، استیو.

It is. I thought that's why I thought I'd use it.

این است. فکر کردم به همین دلیل فکر کردم از آن استفاده کنم.

Yes. It's a deterrent.

آره. این یک عامل بازدارنده است.

You're trying to deter or put off

شما در تلاشید تا کسی را از ارتکاب جرم بازدارید یا آن را به عقب بیندازید،

somebody from committing a crime

because the the you could possibly lose your life if you did.

زیرا در صورت انجام ممکن است جان خود را از دست بدهید.

So, Yeah, it is it is the ultimate punishment when you think about it.

بنابراین، آره، وقتی به آن فکر می کنید، این مجازات نهایی است.

But it is amazing how many countries around the world right now.

اما شگفت انگیز است که در حال حاضر چند کشور در سراسر جهان هستند.

Yeah.

آره

Still have capital punishment

هنوز مجازات اعدام وجود دارد

and and this is one of the things that has been debated for many years.

و این یکی از مواردی است که سال هاست مورد بحث قرار گرفته است.

We've seen this happen before, haven't we, Steve,

ما قبلاً این اتفاق را دیده‌ایم، مگر نه، استیو،

where people debate these subjects,

جایی که مردم در مورد این موضوعات بحث می‌کنند،

but every ten years, so about every ten years, these things always come around again.

اما هر ده سال، بنابراین تقریباً هر ده سال، این چیزها همیشه دوباره تکرار می‌شوند.

So once more we are all talking about it so

بنابراین یک بار دیگر همه ما در مورد آن صحبت می کنیم، بنابراین

certain employees or members of Parliament

برخی از کارمندان یا اعضای پارلمان

want to actually bring in some sort of referendum

می خواهند در واقع نوعی همه پرسی برگزار کنند که

where people can decide if we bring it back.

در آن مردم بتوانند تصمیم بگیرند که آیا آن را بازگردانیم یا خیر.

I don't think it's ever going to happen because I think it is a big step backwards

من فکر نمی‌کنم هرگز این اتفاق بیفتد، زیرا فکر می‌کنم این یک گام بزرگ به عقب است،

because what if and this

زیرا اگر و این

the big one, Steve, what if you get the wrong person

یکی بزرگ، استیو، چه می‌شود اگر فرد اشتباهی را انتخاب کنید

and it has happened.

و این اتفاق افتاده باشد.

We have had many instances in the past

ما در گذشته موارد زیادی داشته ایم

where people have gone to prison for crimes

که افرادی به خاطر جنایت هایی که مرتکب نشده اند به زندان رفته اند

that they did not commit

and they were a life later they were pardoned.

و یک عمر بعد مورد عفو قرار گرفته اند.

But unfortunately, with capital punishment,

اما متأسفانه، با مجازات اعدام،

you can't really reverse the sentence

واقعاً نمی‌توانید حکم را برگردانید

because then you've you've already ended that person's life.

زیرا در این صورت به زندگی آن شخص پایان داده‌اید.

So I think I think it is a very, I would say,

بنابراین فکر می‌کنم این

controversial subject for for many people.

موضوع برای بسیاری از مردم بسیار بحث‌برانگیز است.

But it does come around now and again.

اما در حال حاضر و دوباره به اطراف می آید.

Yes. So I wonder I wonder if anyone is watching

آره. بنابراین تعجب می کنم که آیا کسی

in a country where they have it.

در کشوری که آن را دارد تماشا می کند.

Yeah.

آره

Do so so do you live in a country

آیا شما در کشوری زندگی می کنید

where they still have capital punishment?

که هنوز مجازات اعدام دارند؟ فرناندز می‌گوید،

That means if you commit a serious crime, then if

این بدان معناست که اگر مرتکب جرمی شدید، اگر

anybody, Fernandez says.

کسی باشد.

The last execution in the UK was 1965.

آخرین اعدام در بریتانیا در سال 1965 بود.

I see.

من می بینم.

Of course we are. Yes.

البته که ما هستیم. آره.

Please tell us if you still have capital punishment in your country.

لطفاً به ما بگویید که آیا هنوز در کشور خود مجازات اعدام دارید.

We, of course, that America does.

ما، البته، که آمریکا انجام می دهد.

Many states, the United States in the United States.

بسیاری از ایالات، ایالات متحده در ایالات متحده.

And in fact, this week they they executed somebody

و در واقع، این هفته آنها کسی را اعدام کردند که

trying to buy a new car,

سعی می کرد یک ماشین جدید بخرد، و

trying out a new method.

روش جدیدی را امتحان کرد.

Okay.

باشه.

Because it what did they do?

چون آنها چه کردند؟

Did they tickle him, tickled him to death? No.

آیا او را قلقلک دادند، او را تا حد مرگ قلقلک دادند؟ نه. منظورم

I mean, bearing in mind this this particular person has been on what they called death row,

این است که با در نظر گرفتن این فرد خاص در موردی بوده است که آنها به آن محکوم به اعدام می‌گویند،

which is the place you go when you're white,

جایی که وقتی سفید پوست هستید،

when you've been sentenced to be executed, and you wait there

زمانی که حکم اعدام شما صادر می‌شود، می‌روید و آنجا منتظر می‌مانید

and he's been there since about 1995 or something.

و او بوده است. از حدود 1995 یا چیزی در آنجا وجود دارد.

So it's 20 odd years before

بنابراین 20 سال عجیب است تا

it's got to the point where these appealed and whatever

به نقطه ای برسد که اینها جذابیت داشته باشند و هر

are the common way

روشی که

over there in America is lethal injection.

در آمریکا رایج است تزریق مرگبار است.

They used to use electrocution, didn't they?

قبلاً از برق گرفتگی استفاده می کردند، نه؟

But they use lethal injection.

اما از تزریق کشنده استفاده می کنند.

But they tried it on this person and it didn't work.

اما روی این شخص امتحان کردند و نشد.

So they they decided to try suffocating him with nitrogen gas.

بنابراین آنها تصمیم گرفتند او را با گاز نیتروژن خفه کنند.

Okay.

باشه.

And it was pretty horrendous by all accounts.

و از هر نظر بسیار وحشتناک بود.

Okay.

باشه.

Is there a nice way of doing it, though?

آیا راه خوبی برای انجام آن وجود دارد؟

I mean, I can't think of any sort of execution, which would be nice.

منظورم این است که نمی توانم به هیچ نوع اعدامی فکر کنم که خوب باشد.

Well, I think lethal injection is quite.

خوب، من فکر می کنم تزریق کشنده کاملا است.

Is it nice, humane?

خوب است، انسانی؟

The lovely, I think, you know, I mean, you wouldn't want it, obviously,

دوست داشتنی، فکر می کنم، می دانید، منظورم این است که شما آن را نمی خواهید، بدیهی است،

but I don't think you suffer that when given a lethal injection of whatever it is.

اما من فکر نمی کنم که وقتی یک تزریق کشنده از هر چیزی که باشد، چنین رنج می برید.

But you know, I've always I mean in the UK

اما می دانید، منظور من همیشه در بریتانیا بوده است که

we always used to use hanging which I think is Yes.

ما همیشه از حلق آویز استفاده می کردیم که فکر می کنم بله است.

A bit like the guillotine in it's a very sort of dramatic

کمی شبیه گیوتین در آن یک

way of, of being killed isn't it.

روش نمایشی برای کشته شدن است، اینطور نیست.

it's, it's, it's, it's dramatic but also quite quick I think I think actually

این است، این است، این است، دراماتیک است، اما همچنین بسیار سریع، فکر می کنم در واقع

the guillotine is the best one because it's pretty quick.

گیوتین بهترین است، زیرا بسیار سریع است.

So there's no doubt that that is going to kill you.

پس شکی نیست که این شما را خواهد کشت.

Whereas hanging sometimes you, you know, you don't always die straight away.

در حالی که می‌دانی، گاهی اوقات آویزان کردن، همیشه بلافاصله نمی‌میری.

You sort of well, well,

تو خوب، خوب،

she was thrashing around for quite a while.

او مدتی در حال کتک زدن بود.

So we're talking about execution of everyone else on the live chat, talking about tennis.

بنابراین ما در مورد اعدام بقیه در چت زنده صحبت می کنیم، در مورد تنیس صحبت می کنیم.

Well, some people might say that they are similar things.

خوب، ممکن است برخی افراد بگویند که آنها چیزهای مشابهی هستند.

Yeah.

آره

So yeah, we want to know if you still got

بنابراین بله، ما می خواهیم بدانیم که آیا شما هنوز

capital punishment in your country and if so, what is the preferred method

در کشور خود مجازات اعدام دارید و اگر چنین است، روش ارجح

in in Italy?

در ایتالیا چیست؟

Says Slattery.

می گوید Slattery.

It was shooting all right.

داشت تیراندازی می کرد

I think that's quite quick.

فکر می کنم خیلی سریع است.

I think that's fairly quick.

من فکر می کنم که نسبتا سریع است.

I think I'd go for lethal injection if I had a choice.

فکر می کنم اگر چاره ای داشتم برای تزریق کشنده بروم.

Okay. Hopefully, I will never have to face that.

باشه. امیدوارم هرگز مجبور نباشم با آن روبرو شوم.

So unless you're thinking of committing any serious crime,

بنابراین، مگر اینکه به ارتکاب جنایت جدی فکر کنید،

Steve Letts, which I, of course,

استیو لتس، که البته من به

do not condone in any way

هیچ وجه در فرانسه از آن چشم پوشی نمی کنم،

whatsoever in France, it was 1978.

سال 1978 بود.

Yes, it was the 1970s before they got rid of it.

بله، قبل از اینکه آنها از شر آن خلاص شوند، دهه 1970 بود.

But but of course, it's fair to mention that they didn't do it very often.

اما البته، منصفانه است که ذکر شود که آنها این کار را اغلب انجام نمی دادند.

So the law was still in place.

بنابراین قانون همچنان پابرجا بود.

They weren't really carrying out many,

آنها واقعاً

many of the executions with Madame Guillotine.

بسیاری از اعدام ها را با مادام گیوتین انجام نمی دادند.

I don't know.

من نمی دانم.

Did they still use the guillotine in the 1970s?

آیا آنها هنوز در دهه 1970 از گیوتین استفاده می کردند؟

So when was the last time anyone was executed

پس آخرین باری که کسی

for a crime in France?

به جرم جنایتی در فرانسه اعدام شد کی بود؟ منظورم

When was the actual I mean, it might have been stopped in 1978,

واقعاً چه زمانی بود ، شاید در سال 1978 متوقف شده باشد،

but when was the last time somebody somebody can Google this?

اما آخرین باری که کسی می تواند این را در گوگل جستجو کند، کی بوده است؟

When was the last time someone was actually executed for a crime?

آخرین باری که یک نفر واقعاً به خاطر جرمی اعدام شد چه زمانی بود؟

And if so, what was the method?

و اگه هست روش چی بوده؟

Did they still use the guillotine?

آیا هنوز از گیوتین استفاده می کردند؟

I'm guessing they didn't.

حدس می زنم این کار را نکردند.

They might have done. I don't know just why I'm asking.

آنها ممکن است انجام داده باشند. فقط نمیدونم چرا میپرسم

Francesca's doesn't agree with capital punishment.

فرانچسکا با مجازات اعدام موافق نیست.

Yes. It's one of those things that

آره. این یکی از آن چیزهایی است که

tend to polarise opinions.

تمایل به دو قطبی کردن نظرات دارد.

Yes, some people say it.

بله، بعضی ها می گویند.

Of course, it is a big risk, as you've pointed out, Mr.

البته، همانطور که اشاره کردید، آقای دانکن، ریسک بزرگی است

Duncan. Yes, because If you would.

. بله، زیرا اگر شما می خواهید.

You could only ever do it now, I think for.

فکر می کنم فقط الان می توانستی این کار را انجام دهی.

Absolutely. You know, you've rock solid evidence.

کاملا. می دانید، شما شواهد محکمی دارید.

You'd have to have literally video, a video of that person committing the actual crime

شما باید به معنای واقعی کلمه ویدیو داشته باشید، ویدیویی از آن شخص که مرتکب جنایت واقعی

with six people who were there and

با شش نفری که آنجا بودند

and everyone was there in the same room.

و همه آنجا در یک اتاق بودند.

And Everything was was all done in the same place.

و همه چیز در یک مکان انجام شد.

And there were at least three cameras filming that thing at the same time.

و حداقل سه دوربین به طور همزمان از آن فیلم فیلمبرداری می کردند.

And even then it might not be real

و حتی در آن صورت ممکن است واقعی نباشد

because nowadays, of course, we have AI which can create anything.

زیرا امروزه، البته، ما هوش مصنوعی داریم که می تواند هر چیزی را ایجاد کند.

So. So it's quite disturbing when you think about it.

بنابراین. بنابراین وقتی به آن فکر می کنید کاملاً آزاردهنده است.

You could create, yeah, a crime being committed to, to,

شما می توانید، بله، جنایتی را ایجاد کنید که برای شخص دیگری مرتکب شده است،

to actually set another person up so they end up going to prison or even worse.

تا در نهایت به زندان یا حتی بدتر از آن بروند.

So I suppose that's one of the worrying things about. I

بنابراین فکر می کنم این یکی از چیزهای نگران کننده است. من

think the

other thing is if you, if you, if someone is executed it,

فکر می‌کنم

مسئله دیگر این است که اگر شما، اگر کسی اعدام شد،

so if you committed their capital crime, you murdered somebody

پس اگر جنایت سرمایه‌ای او را مرتکب شده‌اید، کسی را به قتل رسانده‌اید

or robbed a bank with a gun

یا با اسلحه از یک بانک سرقت کرده‌اید

and those sort of really serious crimes,

و از این جنایات واقعاً جدی،

if you are executed. Yes.

اگر اعدام شوید. آره.

But I would want that person to suffer.

اما من دوست دارم آن شخص رنج بکشد.

If somebody had, say, murdered somebody, I

اگر کسی، مثلاً، کسی را به قتل رسانده بود،

yeah, I would want them to

بله، من می‌خواستم او را اعدام کنند،

I'm not sure I would want them to be executed because

مطمئن نیستم که می‌خواهم او را اعدام کنند، زیرا می‌خواهم

I'd want them to say that's not really suffering, is it?

بگویند این واقعاً رنج نیست، اینطور است؟

Because once you're dead, you dead, you're not suffering, then yes,

چون وقتی مردی، مرده ای، عذاب نمی کشی، پس بله، می

I would want them to to suffer in some way.

خواهم که آنها به نوعی رنج ببرند.

I would like to be able to choose what would happen to them,

من دوست دارم بتوانم انتخاب کنم که چه اتفاقی برای آنها بیفتد،

which would be living in the most extreme, horrible conditions.

یعنی زندگی در شدیدترین و وحشتناک ترین شرایط.

I think for years.

فکر می کنم سال هاست

But then you see prison is not exactly you haven't got your freedom, but,

اما بعد می بینید که زندان دقیقاً این نیست که آزادی خود را به دست نیاورده اید، اما، می

you know, the people

دانید، مردم

think the prisons are a bit soft these days, though.

فکر می کنند که این روزها زندان ها کمی نرم هستند.

Maybe you could go to one of the version you like.

شاید بتوانید به یکی از نسخه هایی که دوست دارید بروید.

Yeah, that's it. Yes. Send them to Russia.

آره همینه. آره. آنها را به روسیه بفرستید.

That is that is what one thing I would say, Steve in Russia you do not

این همان چیزی است که من می گویم، استیو در روسیه

in any way you don't want to go to prison in Russia

به هیچ وجه نمی خواهید در روسیه به زندان بروید

because they will send you to to the bleakest parts of Siberia

زیرا آنها شما را به تاریک ترین نقاط سیبری می فرستند

and you will not escape because even if you do escape,

و فرار نمی کنید زیرا حتی اگر فرار کنید،

you will not survive for very long.

برای مدت طولانی زنده نخواهید بود.

China, of course, China I think it's very high up there

البته چین، چین، من فکر می‌کنم

with the number of people they they execute every year.

با تعداد افرادی که هر سال اعدام می‌کنند، بسیار بالاست. هر ساله

It's thousands, thousands and thousands of people are executed every year in China.

هزاران، هزاران و هزاران نفر در چین اعدام می شوند.

Not they ever admit to it.

آنها هرگز به آن اعتراف نمی کنند.

But but there are large camps where public or.

اما کمپ های بزرگی وجود دارد که در آن عمومی یا.

Well, when I say public, I mean outdoor executions take place.

خوب، وقتی می گویم در ملاء عام، منظورم این است که اعدام در فضای باز صورت می گیرد.

They often use firing squads or these days

آنها اغلب از جوخه های تیراندازی استفاده می کنند یا این روزها

they often use the lethal injection.

اغلب از تزریق کشنده استفاده می کنند.

My friend Jiang Wei went to an execution.

دوستم جیانگ وی به اعدام رفت.

He actually saw it take place, maybe a prisoner

او در واقع شاهد وقوع آن بود، شاید یک زندانی

who had murdered someone.

که کسی را به قتل رسانده بود.

And Jiang Wei was invited along to sit and watch this.

و جیانگ وی دعوت شد تا بنشیند و این را تماشا کند.

This guy get invited?

این پسر دعوت می شود؟

Invited? Yes.

دعوت کرد؟ آره.

Like going to watch a film?

دوست داری فیلم ببینی؟

It's a yes. It's a pretty little envelope.

این یک بله است. این یک پاکت بسیار کوچک است.

They send you an envelope.

برایت پاکت میفرستند.

It comes with a dove and it lands by your window.

با یک کبوتر می آید و کنار پنجره شما فرود می آید.

And they say you are invited to an execution.

و می گویند شما به اعدام دعوت شده اید.

So. So that's what he did. He watched this guy

بنابراین. پس این کاری است که او انجام داد. او شاهد اعدام این مرد

get executed by lethal injection.

با تزریق کشنده بود.

And he said it was very strange seeing seeing someone's

و او گفت خیلی عجیب است که می بینید زندگی یک نفر را

life being taken away right in front of you.

درست در مقابل شما می گیرند.

Very, very unusual.

خیلی خیلی غیرعادی

I don't think I'd like to see that.

فکر نمی کنم دوست داشته باشم آن را ببینم.

And, of course, it is execution

و البته اعدام

for carrying a gun in China, not using a gun.

برای حمل اسلحه در چین است نه استفاده از اسلحه.

Carrying a gun in any way you are for the chop.

حمل اسلحه به هر شکلی که برای ریز ریز کردن هستید.

Well, it doesn't seem that capital punishment is acting

خوب، به نظر نمی رسد که مجازات اعدام

as a deterrent in China if they are executing thousands of people every year.

در چین به عنوان یک عامل بازدارنده عمل کند، اگر آنها هر سال هزاران نفر را اعدام کنند.

But that's because many of the people haven't done anything wrong.

اما این به این دلیل است که بسیاری از مردم کار اشتباهی انجام نداده اند.

They are political dissidents and people who disagree with local authorities

آنها ناراضیان سیاسی و افرادی هستند که با مقامات محلی مخالف هستند

or maybe someone who has been hounded out

یا شاید کسانی هستند که تحت تعقیب قرار گرفته اند

and maybe they have turned on their their local leaders.

و شاید آنها به رهبران محلی خود روی آورده اند.

You see, I began what was an incident.

ببینید، من اتفاقی را شروع کردم.

Well, I don't have to be careful.

خوب، من نباید مراقب باشم.

Why? Why, Steve? Well, I don't know why.

چرا؟ چرا استیو؟ خوب من نمی دانم چرا.

I'm just saying, you know, kill Santa Reno, the stoning?

من فقط می گویم، می دانید، سانتا رنو، سنگسار را بکشید؟

Yeah. Was stoning.

آره سنگسار بود

It wasn't that stoning was very popular, sort of.

این نبود که سنگسار خیلی رایج بود.

You know, in ancient times.

می دانید، در زمان های قدیم.

Certainly there's a lot of writings

مطمئناً نوشته های زیادی

around the times of Jesus in the Bible about a stonings.

در مورد زمان عیسی در کتاب مقدس در مورد سنگسار وجود دارد.

They used to stoned people to death.

آنها مردم را سنگسار می کردند.

Then I used to, I think, when I was younger.

بعد فکر می کنم وقتی جوانتر بودم عادت داشتم.

Well, how can how can you die from people throwing stones at you?

خوب، چگونه می توانید از پرتاب سنگ توسط مردم بمیرید؟

Because you think of a stone as being like that.

زیرا شما سنگ را به این صورت تصور می کنید.

But of course, I think they mean sort of rocks legally.

اما البته، من فکر می کنم منظور آنها از نظر قانونی نوعی سنگ است.

Not not little stone and little pebbles.

نه سنگ کوچک و سنگریزه های کوچک.

No, that would do nothing.

نه، هیچ کاری نمی کند.

They would just bounce off your head.

آنها فقط از سر شما می پرند.

But I used to think when I was when I was young, how can you die from people throwing stones at you?

اما وقتی جوان بودم به این فکر می‌کردم که چگونه می‌توانی از سنگ پرانی مردم بمیری؟

You just said that.

تو همین الان گفتی

I know.

میدانم.

I'm just repeating it,

من فقط آن را تکرار می‌کنم،

but they must be quite

اما آنها باید

big stones, you know, rocks big so fast.

سنگ‌های بسیار بزرگی باشند، می‌دانید، صخره‌های خیلی سریع بزرگ هستند.

And a lot of them. Yes.

و تعداد زیادی از آنها. آره.

You also forgetting.

تو هم فراموش می کنی

The other thing is that the person is normally buried.

مورد دیگر این است که فرد به طور معمول دفن می شود.

Of course, in ancient times, death was commonplace.

البته در قدیم مرگ امری عادی بود.

death was everywhere.

مرگ همه جا بود

People were being killed all the time. Yes.

مردم مدام کشته می شدند. آره.

You don't see so much death anymore.

دیگه اینقدر مرگ نمیبینی

It's almost going to a fashion.

تقریباً دارد مد می شود.

Well, you don't see it in the same way.

خوب، شما آن را به یک شکل نمی بینید.

People didn't live anywhere near as long as they do now.

مردم تا زمانی که اکنون زندگی می کنند در هیچ کجای نزدیکی زندگی نمی کردند . می

You know, 2000 years ago or even a thousand years ago, people like people

دانید، 2000 سال پیش یا حتی هزار سال پیش، اگر شما خوش شانس بودید، افرادی مانند مردم بیشتر

didn't live much beyond sort of 35, 40, if you were lucky.

از 35، 40 زندگی نمی کردند .

And death was always around the corner, I guess,

و مرگ همیشه در گوشه و کنار بود، حدس می‌زنم،

from all

به خاطر

sorts of things, natural causes, people being murdered,

انواع چیزها، علل طبیعی، افرادی که به قتل می‌رسند،

people murdering you, wars, there was disease, all these things around.

افرادی که شما را به قتل می‌رسانند، جنگ‌ها، بیماری وجود دارد، همه این چیزها در اطراف.

Now, now with Mr. Duncan is a lot more of it.

در حال حاضر، در حال حاضر با آقای دانکن بسیار بیشتر از آن است.

People use the thousands.

مردم از هزاران استفاده می کنند.

Millions died of disease and,

میلیون‌ها نفر بر اثر بیماری مردند و، می‌دانید

you know, animals leaping out, ripping you to shreds.

، حیواناتی که به بیرون پریدند، شما را تکه تکه کردند.

animals.

حیوانات

Yeah, that's it.

آره همینه.

Bears and tigers and dinosaurs.

خرس ها و ببرها و دایناسورها.

Yeah.

آره

Death Was commonplace.

مرگ امری عادی بود

People accepted it, as, you know, you could go.

مردم آن را پذیرفتند، همانطور که می دانید، می توانید بروید.

I mean, we've often discussed this.

منظورم این است که ما اغلب در این مورد بحث کرده ایم.

I mean, I've recently we've lost our parents,

منظورم این است که من اخیراً پدر و مادرمان را از دست داده‌ایم،

lost a few friends recently, but normally, you know, touch wood.

اخیراً چند دوست را از دست داده‌ایم، اما به طور معمول، می‌دانید، چوب را لمس کنید.

You don't really it's not a daily occurrence, is it?

واقعاً این یک اتفاق روزمره نیست، اینطور نیست؟

They or the people you work with.

آنها یا افرادی که با آنها کار می کنید.

They've been there, but not many people die that

آن‌ها آنجا بوده‌اند، اما افراد زیادی نمی‌میرند که

that you know, it's not that many.

شما می‌دانید، آنقدرها هم نیستند.

Whereas, you know, a few hundred years ago or a thousand years ago,

در حالی که، می دانید، چند صد سال پیش یا هزار سال پیش،

you know, you'd

می دانید،

probably know somebody for a couple of weeks and then they died.

احتمالاً برای چند هفته کسی را می شناختید و سپس مرد.

Well, the So she died. yeah.

خوب، پس او مرد. بله

There'd be somebody new every day because of disease

به خاطر بیماری

Steve and, and things like that.

استیو و مواردی از این دست، هر روز یک نفر جدید پیدا می شود.

But yeah, we,

اما آره، ما،

we're not hardened to death

in the same way that our ancestors would have been.

به همان شکلی که اجدادمان می‌بودند، تا حد مرگ سخت نشده‌ایم.

No, I mean, childhood deaths, even going back to the

نه، منظورم این است که مرگ و میرهای دوران کودکی، حتی به دهه

the 1950s before vaccines, children were dying

1950 قبل از واکسن، کودکان در

all over the place from measles and diseases like that.

همه جا بر اثر سرخک و بیماری هایی از این دست می مردند.

And thousands of people in iron lungs

و هزاران نفر در ریه های آهنی به

to to help them breathe with polio.

آنها کمک می کند تا با فلج اطفال تنفس کنند.

Yeah.

آره

You know, death is nowhere near

می دانید، مرگ به اندازه

as common as it was to our ancestors.

اجداد ما رایج نیست.

And along that happy subject.

و در کنار آن موضوع شاد.

We've got 10 minutes to go.

10 دقیقه فرصت داریم

Thank you, sir.

ممنون آقا

Well, we've got longer than that, because if you remember, we didn't

خب، ما بیشتر از این زمان داریم، چون اگر یادتان باشد،

start till 21st, so Yeah.

تا 21 شروع نکردیم، پس آره.

Damn, I can wait. You can go if you want.

لعنتی میتونم صبر کنم اگه خواستی میتونی بری

Let me keep you.

بذار نگهت دارم

Anyway.

That has nothing to do whatsoever with capital punishment.

به هر حال.

این هیچ ربطی به مجازات اعدام ندارد.

All of the things Steve just talked about the last 5 minutes, nothing to do with it,

همه چیزهایی که استیو فقط در مورد 5 دقیقه آخر صحبت کرد، هیچ ربطی به آن نداشت،

but I don't think it's ever going to happen anyway, because I suppose

اما به هر حال فکر نمی‌کنم این اتفاق بیفتد، زیرا فکر می‌کنم

we like to think of ourselves as civilised, even though

ما دوست داریم خودمان را متمدن بدانیم، حتی اگر

you don't have to look very far to see that human beings are often

شما اینطور نباشید. باید خیلی دور نگاه کرد تا متوجه شد که انسان ها اغلب

quite un civilised.

کاملاً متمدن نیستند.

When you think about, I'll tell you what would be a good deterrent to crime.

وقتی به این موضوع فکر می کنید، به شما می گویم که چه چیزی می تواند بازدارنده خوبی برای جرم باشد.

Mr. Dunn.

آقای دان.

Yes, Mr.

Steve is if, if you committed

بله، آقای

استیو اگر مرتکب

any crime, but particularly a serious crime, then

هر جنایتی شده اید، به خصوص جرمی جدی،

you're somebody in your close

شما یکی از اعضای خانواده نزدیک خود هستید که باید

family has to take the punishment.

مجازات را بپذیرید.

Okay, how about that?

خوب، چطور؟

Would that deter you from committing a crime if, for example,

آیا این شما را از ارتکاب جرم باز می دارد، اگر مثلاً

if you murdered somebody,

کسی را به قتل رساندید،

then you if you had a wife or husband

سپس اگر زن یا شوهر

or children, then one of their lives had to taken in return,

یا فرزند داشتید، در ازای آن باید جان یکی از آنها را گرفت، آیا

would that deter you from committing a crime?

این شما را از ارتکاب جرم باز می داشت؟

What kind of society would that be?

آن جامعه چه نوع جامعه ای خواهد بود؟

No, but I think it would work, wouldn't it?

نه، اما من فکر می کنم کار می کند، اینطور نیست؟

I mean, if you knew that one of your children, it wouldn't work.

منظورم این است که اگر می دانستی یکی از بچه هایت درست نمی شد. به

How do you think it would help?

نظر شما چگونه می تواند کمک کند؟

Because you people would weaponise it.

چون شما مردم آن را اسلحه می کنید.

They would use it as a weapon if you wanted to get rid of someone.

اگر شما بخواهید از شر کسی خلاص شوید از آن به عنوان سلاح استفاده می کنند.

So so I no, I think I think that would definitely be misused

بنابراین من نه، من فکر می کنم من فکر می کنم که قطعا مورد سوء استفاده قرار می گیرد

in a similar way that it is misused in China.

به روشی مشابه که در چین مورد سوء استفاده قرار می گیرد.

Well, put it this way, that that that's how I would that's how I would metre out my judgement.

خوب، آن را اینطور بیان کنید، که من اینطوری می خواهم، اینطوری قضاوتم را اندازه گیری می کنم.

We've got it.

Steve, you've just you just told us there's no need to tell us again

ما آن را دریافت کرده ایم.

استیو، فقط به ما گفتی که نیازی نیست دوباره به ما بگوییم

because that was quite harrowing for me to Christine is what was harrowing for you?

زیرا برای من بسیار آزاردهنده بود.

Christine has got covered. I think

کریستین پوشیده شده است. فکر می کنم

what we hope you recover soon,

چیزی که امیدواریم به زودی بهبود پیدا کنید،

it's everywhere at the moment.

در حال حاضر همه جا هست.

I know lots of people have got covered.

من می دانم که افراد زیادی تحت پوشش قرار گرفته اند.

You're not giving it to them all.

شما آن را به همه آنها نمی دهید.

You know. I'm not know.

میدونی. من نمی دانم.

I've you know, the super spreader,

می‌دانم، ابر پخش‌کننده،

although in my day, that used to mean something completely different.

اگرچه در زمان من، معنایی کاملاً متفاوت داشت.

Yes. Lewis points out that in Paris,

آره. لوئیس اشاره می‌کند که در پاریس،

in the Middle Ages, capital punishment took place on Sundays

در قرون وسطی، مجازات اعدام در روزهای یکشنبه اتفاق می‌افتد

and crowds attended like we would go to football matches.

و جمعیتی مانند ما به مسابقات فوتبال می‌رفتیم.

Well, we used to hear.

خوب، قبلاً می شنیدیم.

We did hear. We used to.

ما شنیدیم عادت داشتیم

We used to burn witches. No, Steve.

ما جادوگرها را می سوزاندیم. نه استیو

A bit later than that.

کمی دیرتر از آن

We used to hang people outside in Stafford

ما عادت داشتیم مردم را بیرون در زندان استافورد استافورد دار بزنیم

Stafford Prison.

.

The old jail outside the front doors there was a gallows

زندان قدیمی بیرون درهای ورودی یک چوبه دار بود

and they would hang people and the public would come

و مردم را به دار می آویختند و مردم می آمدند

and they would watch someone being hung for entertainment

و کسانی را که برای سرگرمی آویزان می کردند نگاه می کردند

almost as if you were you were you were going to the circus or something,

تقریباً انگار که شما هستید که به سیرک یا چیزی می روید.

and there'd be people there selling toffee apples and candyfloss

افرادی باشید که سیب تافی و آب نبات

and cold drinks and you'd be there.

و نوشیدنی های سرد می فروشند و شما آنجا خواهید بود.

You maybe you could take a little chair and sit down and then wait,

شاید بتوانید یک صندلی کوچک بردارید و بنشینید و سپس منتظر بمانید

wait for the big event to take place. So.

تا رویداد بزرگ رخ دهد. بنابراین.

So it's true in Stafford Prison, I think I think 1800s,

بنابراین در زندان استافورد درست است، فکر می‌کنم در دهه 1800،

they were always executing people outside the door and actually see the place where the gallows was

آنها همیشه مردم را بیرون از در اعدام می‌کردند و در واقع مکانی را می‌دیدند که چوبه‌دار بسیار دوست‌داشتنی بود،

lovely,

very sobering.

بسیار هوشیار.

We do make mistakes.

ما اشتباه می کنیم

Yes, you are right.

بله حق با شماست.

Last year time passes and we make the same mistakes.

سال گذشته زمان می گذرد و ما همان اشتباهات را می کنیم.

If we do not improve in relation to our feelings

در صورتی که نسبت به احساسات و معنویات خود پیشرفت نکنیم

and spirituality.

.

very deep, I have to say.

خیلی عمیق باید بگم

Anyway, I think we've used that one quite a lot today.

به هر حال، من فکر می کنم که ما امروز بسیار از آن استفاده کرده ایم.

That particular subject, it's gone straight to the bone.

آن موضوع خاص، مستقیماً به استخوان رسیده است.

We will be going in a few moments, but I hope you've enjoyed today's live stream.

چند لحظه دیگر می رویم، اما امیدوارم از پخش زنده امروز لذت برده باشید.

We haven't done everything today because it's a little shorter.

ما امروز همه کارها را انجام نداده ایم زیرا کمی کوتاهتر است.

I was a little late, for which I apologise so much.

یه کم دیر اومدم که خیلی معذرت میخوام

It is regrettable that I was late,

باعث تاسف است که دیر رسیدم،

but circumstances beyond my understanding

اما شرایطی فراتر از درک من اتفاق

took place.

افتاد.

Let's just say an exciting topic, says Tom.

تام می گوید، بگذارید فقط یک موضوع هیجان انگیز بگوییم.

I see.

So maybe we can carry on

می بینم.

بنابراین شاید بتوانیم

for 10 minutes talking about various ways to execute people.

10 دقیقه در مورد روش های مختلف اعدام افراد صحبت کنیم.

Well, I think. I think we know most of them.

خوب، من فکر می کنم. فکر می کنم بیشتر آنها را می شناسیم.

I think there aren't that many when you think about it.

فکر می کنم وقتی به آن فکر می کنید تعداد آنها زیاد نیست.

I suppose you could come up with some interesting ways of doing it.

من فکر می کنم شما می توانید راه های جالبی برای انجام آن پیدا کنید.

But there was there was one I remember.

اما یکی بود که به یاد دارم.

I think it was during the not not the First World War,

فکر می‌کنم در طول نه جنگ جهانی اول،

but maybe longer, much further back than that.

بلکه شاید طولانی‌تر، بسیار دورتر از آن بود.

People who tried to desert or

مردمی که می خواستند کویر شوند یا

they tried to desert west, a battle was taking place, you know.

سعی می کردند از غرب فرار کنند، جنگی در حال وقوع بود، می دانید.

You know, how would they would they would they wouldn't arrest them.

می دانید، چگونه آنها را دستگیر نمی کردند.

They will execute them.

آنها را اعدام خواهند کرد.

And what they used to do is tie them to the front of a cannon.

و کاری که انجام می دادند این بود که آنها را به جلوی یک توپ می بستند.

They would bind their arms and legs and they would

دست و پاهایشان را می بستند و

their body would be covering the hole at the front of the cannon.

بدنشان سوراخ جلوی توپ را می پوشاند.

And then they would launch a cannonball.

و سپس یک گلوله توپ پرتاب می کردند.

And that was how to do the trick.

و این نحوه انجام این ترفند بود.

Very creative and also a little bit

بسیار خلاقانه و همچنین کمی

messy as well, if you don't mind me saying that.

کثیف است، اگر برایتان مهم نیست که این را بگویم.

It's it sounds like an awful thing to clean up afterwards.

تمیز کردن بعد از آن چیز وحشتناکی به نظر می رسد.

But yes, it is.

اما بله، اینطور است.

And of course, medieval times they used to hang someone, then they would draw them,

و البته در قرون وسطی یک نفر را آویزان می‌کردند، بعد می‌کشیدند،

they would cut them open and then they would separate their body with horses,

باز می‌کردند و بعد بدنش را با اسب‌ها جدا می‌کردند و

get them to run in different directions.

به جهات مختلف می‌دویدند.

Nowadays,

امروزه

we don't do any of that, fortunately, and I'm very pleased to hear it.

خوشبختانه ما هیچ کدام از این کارها را انجام نمی دهیم و از شنیدن آن بسیار خوشحالم.

I'm sure that gangs

مطمئنم که باندها

and in certain countries,

و در برخی کشورها،

you know, metre out their own form of justice

شکل عدالت خود را

in ways

به گونه ای رعایت می کنند

that the authorities know nothing about,

که مقامات از آن چیزی نمی دانند،

particularly if you're in drug gangs and things like that.

به خصوص اگر در باندهای مواد مخدر و مواردی از این قبیل باشید.

And there's all sorts of wars going on between gangs

و انواع جنگ ها بین باندها

in other countries and of course they'll murder each other all the time.

در کشورهای دیگر در جریان است و البته آنها همیشه یکدیگر را خواهند کشت.

But they, they well unfortunate.

اما آنها، آنها به خوبی بدبخت.

Yes, it's very cheering, says Valentine. Yeah.

ولنتاین می گوید: بله، خیلی خوشحال کننده است. آره

Thank you, Tom, for appreciating my shirt. Yes.

متشکرم، تام، برای قدردانی از پیراهن من. آره.

I've had this for years. There's a story behind this shirt,

من این را سالهاست دارم پشت این پیراهن داستانی نهفته است،

but it's a short story.

اما داستان کوتاهی است.

I can make it short.

میتونم کوتاهش کنم

I think. Just so.

من فکر می کنم. فقط تا.

I was in a choir many years ago, and they had a a gala evening,

من سالها پیش در یک گروه کر بودم و آنها یک شب جشن داشتند،

a special evening when we all went to celebrate

یک شب ویژه که همه برای جشن

the end of the year.

پایان سال رفتیم.

And I got the dress code wrong.

و من کد لباس را اشتباه گرفتم.

So I thought it was smart, casual,

بنابراین فکر کردم که

smart, casual is that there's

this a shirt with a smart pair of trousers.

این یک پیراهن با یک شلوار هوشمند است.

And but I misinterpreted or got it wrong.

و اما من اشتباه تعبیر کردم یا اشتباه گرفتم.

In fact, it was black tie, which is black

در واقع کراوات مشکی بود که

tie means get a bow tie dinner suit.

کراوات مشکی یعنی کت و شلوار شام پاپیون بگیرید.

It means dinner suit and smart dinner suit,

این به معنای کت و شلوار شام و کت و شلوار شامی هوشمند است

which is a totally different to smart casual.

که کاملاً با گاه به گاه هوشمند متفاوت است.

So I was the only one that turned up just wearing this.

بنابراین من تنها کسی بودم که فقط این را پوشیدم.

And I wore this shirt because I bought this shirt thinking, this'll impress people.

و من این پیراهن را پوشیدم زیرا این پیراهن را خریدم و فکر کردم که مردم را تحت تاثیر قرار می دهد.

No, it didn't,

نه، نشد،

because I should have worn a dinner jacket and a bow tie.

چون باید کت شام و پاپیون می پوشیدم.

And for the entire evening I wanted the ground

و تمام غروب می خواستم زمین

to open up and swallow me because I just I kept all day, all night.

باز شود و مرا ببلعد، زیرا تمام روز و تمام شب را نگه داشتم.

People were looking at me and I said, What on earth are you wearing?

مردم به من نگاه می کردند و من گفتم: تو چه پوشیده ای؟

Well, how disgraceful.

خب چقدر افتضاح

I think a lot of people were doing that today,

فکر می‌کنم بسیاری از مردم امروز این کار را انجام می‌دهند،

and so I've never quite got over that.

و بنابراین من هرگز کاملاً بر آن غلبه نکرده‌ام.

If you don't get over something, it means you never recover

اگر از چیزی غلبه نکنید، به این معنی است که هرگز

from the effects of the embarrassment or whatever happened at the time.

از اثرات خجالت یا هر اتفاق دیگری که در آن زمان رخ داده است، خلاص نمی شوید.

I've never got over that.

من هرگز از آن عبور نکرده ام

So you can't you can't mentally accept it and move on.

بنابراین نمی توانید از نظر ذهنی آن را بپذیرید و ادامه دهید.

I'm very bad at that.

من در آن خیلی بد هستم.

Yes, I hadn't noticed.

بله، من متوجه نشده بودم.

Tom says.

تام می گوید.

Is euthanasia allowed in the UK?

آیا اتانازی در بریتانیا مجاز است؟

Now this is a big subject and this this show

حالا این یک موضوع بزرگ است و این نمایش

this be similar to capital punishment

شبیه مجازات اعدام است،

because well can I get just go on.

زیرا خوب می توانم ادامه دهم.

I haven't finished the sentence yet Steve in the fact

من هنوز جمله را تمام نکرده ام استیو در این حقیقت

that someone ends up no longer alive,

که یک نفر دیگر زنده نمی ماند،

but very different circumstances, maybe a person who is ill,

اما شرایط بسیار متفاوتی دارد، ممکن است فردی که بیمار باشد،

who if they have a terminal illness, which means the illness will eventually kill them

که اگر یک بیماری لاعلاج داشته باشد، به این معنی است که بیماری در نهایت او را می کشد

or or maybe they would just be unable to move,

یا یا شاید آنها فقط قادر به حرکت نباشند،

they will they or there will be some sort of suffering a person can decide to

آنها را انجام می دهند یا نوعی رنج وجود دارد که یک فرد می تواند برای

to end their own life.

پایان دادن به زندگی خود تصمیم بگیرد.

Here in the UK, it is still illegal.

اینجا در بریتانیا، هنوز غیرقانونی است.

You cannot help a person to take their own life.

شما نمی توانید به یک نفر کمک کنید تا جان خود را بگیرد.

Of course you can. You can do it anyway. But

البته که می توانی. به هر حال می توانید آن را انجام دهید. اما

if you help someone to do it, then you will be

اگر به کسی کمک کنید تا این کار را انجام دهد، آنگاه خوب خواهید شد

well.

You'll be imprisoned basically.

.

شما اساساً زندانی خواهید شد.

And it is still illegal.

و همچنان غیرقانونی است.

Of course, you can go to places like Switzerland

البته، می‌توانید به مکان‌هایی مانند سوئیس بروید که در

where they have these lovely little machines you can step into

آنجا این ماشین‌های کوچک دوست‌داشتنی را دارند که می‌توانید وارد آن‌ها شوید

and they I don't know what they do, but

و نمی‌دانم چه کار می‌کنند، اما

you can just have these it just eases you away.

شما فقط می‌توانید این ماشین‌ها را داشته باشید، این کار شما را راحت می‌کند.

But I'm not sure how I feel about that, to be honest.

اما صادقانه بگویم، مطمئن نیستم که در مورد آن چه احساسی دارم.

I think if I was really suffering to the point where

فکر می‌کنم اگر واقعاً تا حدی رنج می‌کشیدم که

maybe everything was hanging off and I was in lots of pain,

شاید همه چیز معطل مانده بود و من درد زیادی می‌کشیدم،

maybe I would want to have my suffering.

شاید می‌خواستم رنجم را تحمل کنم.

And it in some way, if you had a terminal illness, you know, motor neurone disease

و به نوعی، اگر یک بیماری لاعلاج داشتید، می‌دانید، بیماری نورون حرکتی

or something like that, because even with that, you don't know how long you're going to live.

یا چیزی شبیه به آن، زیرا حتی با آن، نمی‌دانید چقدر زندگی خواهید کرد.

It depends what you know.

بستگی داره چه میدونی

It's a controversial subject because

این یک موضوع بحث برانگیز است زیرا

the only people really

تنها افرادی که واقعاً

qualified to do it would be doctors.

واجد شرایط انجام آن هستند، پزشکان هستند.

And they they have signed the Hippocratic Hippocratic

و آنها

Oath to say that they would always try.

سوگند بقراط بقراط را امضا کرده اند تا بگویند که همیشه تلاش خواهند کرد.

And basically they've always got to keep you alive

و اساساً آنها همیشه باید شما را زنده نگه دارند

so that a doctor can't do it in this country because of things that they've signed.

تا یک پزشک نتواند در این کشور به دلیل چیزهایی که آنها امضا کرده اند این کار را انجام دهد.

Yes. And of course, it's controversial because you don't actually know

آره. و البته، بحث برانگیز است زیرا شما در واقع نمی دانید که

if somebody isn't murdering somebody. And,

آیا کسی کسی را نمی کشد یا خیر. و،

you know, you you know, you would feel uncomfortable.

می دانید، می دانید، احساس ناراحتی خواهید کرد.

You may may be a relation is trying to get rid of you for your and have for the inheritance.

ممکن است یکی از رابطه‌های شما برای خلاص شدن از شر شما برای ارث داشته باشد.

And maybe you don't know what's going on

و شاید شما نمی دانید چه اتفاقی می افتد

because you've lost your mind and maybe they're trying to get rid of you.

زیرا عقل خود را از دست داده اید و شاید آنها سعی دارند از شر شما خلاص شوند.

It's it's I think those cases are few and far between.

این است که من فکر می کنم این موارد کم و دور از هم هستند.

What you're trying to say is that it could be abused.

آنچه شما می خواهید بگویید این است که ممکن است از آن سوء استفاده شود.

It could be abused.

ممکن است مورد سوء استفاده قرار گیرد.

Mr. Duncan So this is why we've never

آقای دانکن پس به همین دلیل است که ما هرگز

I think it's coming closer and closer in the UK.

فکر نمی‌کنم در بریتانیا نزدیک‌تر و نزدیک‌تر شود.

But right now, if you want to end your own life, you go to Switzerland.

اما در حال حاضر، اگر می خواهید به زندگی خود پایان دهید، به سوئیس می روید.

So if Aunty Margaret, who is a millionaire, is

بنابراین، اگر عمه مارگارت، که یک میلیونر است،

is feeling a little bit rough, she's okay.

کمی احساس خشن دارد، مشکلی ندارد.

But you feel very well you could say,

اما شما احساس خوبی دارید، می توانید بگویید،

well let me just let me just help you here with, with this pillow.

خوب اجازه دهید من فقط در اینجا با این بالش به شما کمک کنم.

And then the next day the police come and they investigate and they said, and she,

و سپس روز بعد پلیس می آید و آنها تحقیق می کنند و آنها می گویند، و او،

she, she, she said she wanted to do it.

او، او، او گفت می خواهد این کار را انجام دهد.

She said she wanted to do it, but she didn't she didn't want to do it.

او گفت که می‌خواهد این کار را انجام دهد، اما او نمی‌خواست این کار را انجام دهد.

So it can be it can be abused in some way.

بنابراین می تواند به نوعی مورد سوء استفاده قرار گیرد.

So I think that's one of the main reasons why we've never allowed that in this country.

بنابراین من فکر می کنم این یکی از دلایل اصلی است که چرا ما هرگز اجازه چنین کاری را در این کشور نداده ایم.

So it is still illegal.

بنابراین همچنان غیرقانونی است.

You can't do it even if the person asks you to do it,

شما نمی توانید این کار را انجام دهید حتی اگر آن شخص از شما بخواهد این کار را انجام دهید،

even if they ask you nicely and say please,

حتی اگر به زیبایی از شما بخواهد و بگوید لطفاً

please put me out of my misery, you still can't do it.

من را از بدبختی ام رها کنید، باز هم نمی توانید این کار را انجام دهید. می

I knew if I went to Switzerland I'd try some chocolate first.

دانستم اگر به سوئیس بروم ابتدا مقداری شکلات امتحان می کنم.

I wonder if you could

تعجب می کنم که آیا می توانید

euthanize or euthanize yourself.

خود را معدوم کنید یا معدوم کنید.

I'm not sure what the word would be for that by just eating lots of chocolate.

من مطمئن نیستم که با خوردن مقدار زیادی شکلات چه کلمه ای برای آن وجود دارد.

I think you can anyway, because as we know, Switzerland makes the nicest chocolate.

من فکر می کنم شما می توانید به هر حال، زیرا همانطور که می دانیم، سوئیس بهترین شکلات را درست می کند.

Well, Belgium probably we would disagree, but Yes,

خب، بلژیک احتمالاً ما مخالفت خواهیم کرد، اما بله،

I'm being a bit trivial here, but I think I'd like a lot of chocolate.

من اینجا کمی پیش پا افتاده هستم، اما فکر می کنم شکلات زیادی می خواهم.

That would be my last meal.

این آخرین وعده غذایی من خواهد بود.

I think some linked chocolate.

من فکر می کنم برخی از شکلات مرتبط است.

Maybe they could put you in a big container and just pour the chocolate in and you just drown.

شاید بتوانند شما را در یک ظرف بزرگ بگذارند و فقط شکلات را در آن بریزند و شما فقط غرق شوید.

Drown in chocolate? Yes. Not sure I'd like that.

غرق در شکلات؟ آره. مطمئن نیستم که آن را دوست داشته باشم.

No, this is Rosa says I'm elegant, but I'm in the wrong clothing.

نه، این رزا است که می‌گوید من شیک هستم، اما من لباس اشتباهی دارم.

While Tom doesn't agree with you.

در حالی که تام با شما موافق نیست.

Now, this is a marmite shirt, isn't it?

حالا این یک پیراهن مارمیتی است، اینطور نیست؟

You either like it or you don't like it.

یا دوستش دارید یا دوست ندارید.

You either love or hate this shirt.

شما یا عاشق این پیراهن هستید یا از آن متنفر هستید.

Okay, maybe.

باشه، شاید

Maybe next week I'll a dingy jacket.

شاید هفته آینده یک ژاکت تیره بخرم.

We believe you, Mr. Steve.

ما شما را باور داریم، آقای استیو.

We believe you.

ما شما را باور داریم.

So we are going in a moment

پس ما یک لحظه دیگر می رویم

and we will see you

و

next Sunday, perhaps,

شاید یکشنبه آینده شما را ببینیم

and I will be back with you on Wednesday Wednesday.

و چهارشنبه چهارشنبه با شما بازخواهم گشت.

By the way, is the last day of July.

اتفاقاً آخرین روز تیرماه است.

July it's January.

جولای ژانویه است.

this has been one of those days, I have to say.

این یکی از آن روزها بود، باید بگویم.

One of those days.

I'm looking forward to being asleep today.

یکی از آن روزها

من مشتاقانه منتظرم که امروز بخوابم.

I have to say unconsciousness.

باید بگویم بی هوشی.

Beckham, Do you want a cup of tea? Mr.

بکهام، یک فنجان چای می خواهی؟ آقای

Duncan I can go make one after the livestream cup of tea and some Valium would be lovely.

دانکن من می‌توانم بعد از پخش مستقیم فنجان چای، یکی درست کنم و کمی والیوم دوست‌داشتنی خواهد بود.

Mr. Steve, Thank you very much.

آقای استیو، بسیار متشکرم.

And we will see you next weekend.

و آخر هفته آینده شما را خواهیم دید.

Hopefully.

خوشبختانه.

Of course, these

البته این

days a week is a very long time on planet Earth.

روزها در هفته زمان بسیار طولانی در سیاره زمین است.

It really is.

واقعا هست.

Thank you very much for watching. See you soon.

از تماشای شما بسیار سپاسگزارم. به زودی میبینمت.

And of course, until the next time we meet here, you know what's coming next, don't you, Mr.

و البته، تا دفعه بعد که اینجا همدیگر را ملاقات می کنیم، می دانید بعد از آن چه اتفاقی می افتد، نه، آقای

Steve? I do, sadly.

استیو؟ دارم، متاسفانه

You know what's coming next.

میدونی بعدش چی میشه هر

We both know what's coming next.

دوی ما می دانیم که آینده چه خواهد شد.

Have a good week.

هفته خوبی داشته باشید.

Enjoy the rest of your Sunday.

از بقیه یکشنبه خود لذت ببرید.

And of course, you know what's coming next.

و البته، شما می دانید که در آینده چه خواهد شد.

Yes, you do.

بله، شما انجام می دهید.

ta ta for now...

تا تا فعلا...

that that was awful, wasn't it, Joe?

این افتضاح بود، نه، جو؟

We do it again.

ما دوباره آن را انجام می دهیم.

One, two, three, ta ta for now...

فعلاً یک، دو، سه، تا تا...

That was much better, Mr. Steve. Well done.

خیلی بهتر بود، آقای استیو. آفرین.