WHAT DOES SUNDAY MEAN TO YOU? - Learn English LIVE from England - join the live chat

Wait until you see what Mr Steve

صبر کنید تا ببینید آقای استیو

is wearing today.

امروز چه لباسی پوشیده است.

You won't believe it.

شما آن را باور نمی کنید.

The sounds.

صداها. می

You can hear us

توانید بشنوید که

preparing to go live.

در حال آماده شدن برای پخش زنده هستیم.

Hmm. Hmm hmm hmm hmm hmm hmm.

هوم هوم هوم هوم هوم هوم هوم.

Doo doo doo doo doo doo doo.

دوو دوو دوو دوو.

So here we are again, Mr Steve.

پس دوباره اینجا هستیم، آقای استیو. به

What do you think we are going to talk about today?

نظر شما امروز قرار است در مورد چه چیزی صحبت کنیم؟

Is there anything on your mind at the moment?

آیا در حال حاضر چیزی در ذهن شما وجود دارد؟

Electric cars, of course.

البته ماشین های برقی

Well, is that what we didn't talk about, Mr. Duncan?

خوب، این همان چیزی است که ما در مورد آن صحبت نکردیم، آقای دانکن؟

Is it the change in policy in the UK on electric cars?

آیا این تغییر سیاست در بریتانیا در مورد خودروهای الکتریکی است؟

Oh, dear. We're off already.

اوه عزیزم. ما قبلاً راه افتادیم

We haven't even started yet.

ما هنوز شروع نکردیم

And already Mr.

و در حال حاضر آقای

Steve is talking about electric cars. Here we go, then.

استیو در مورد ماشین های الکتریکی صحبت می کند. پس ما اینجا می رویم.

We are back with you live.

زنده با شما برگشتیم

We are outside aid.

ما کمک خارجی هستیم

Hopefully it will not rain today.

امیدوارم امروز باران نبارد.

We are talking about lots of things.

ما در مورد خیلی چیزها صحبت می کنیم.

What is on your mind at the moment?

در حال حاضر چه چیزی در ذهن شماست؟

Is there anything on your mind, I wonder?

آیا چیزی در ذهن شما وجود دارد، تعجب می کنم؟

It is a beautiful afternoon now.

الان بعدازظهر زیبایی است.

The rain has stopped.

باران قطع شده است.

The rain has stopped falling.

بارش باران متوقف شده است.

There he is. Come to me, Mr. Steve.

او آنجاست. بیا پیش من، آقای استیو.

Come to me.

بیا پیش من. تو

Don't be a stranger in this world.

این دنیا غریبه نباش

Hi, everybody.

سلام به همه.

This is Mr.

این آقای

Steve. There he is over there.

استیو است. او آنجاست. آیا

Can you see him and Mr. Duncan?

می توانید او و آقای دانکن را ببینید؟

We are now live on YouTube, as we always are.

ما اکنون مانند همیشه در YouTube زنده هستیم.

Every Sunday.

هر یکشنبه.

I hope you are having a good Sunday where you are.

امیدوارم در جایی که هستید یکشنبه خوبی را سپری کرده باشید.

I'm just going to set

من فقط می‌خواهم

the live stream up on my little device so we can see what is happening.

پخش زنده را روی دستگاه کوچکم تنظیم کنم تا ببینیم چه اتفاقی می‌افتد.

We're outside, you see.

ما بیرون هستیم، می بینید.

So technically things have to be done a little differently now.

بنابراین از نظر فنی، اکنون باید کارها کمی متفاوت انجام شود.

We are in the studio all ready?

ما در استودیو همه آماده هستیم؟

Yes, it's done. Look at that so quickly.

بله، انجام شد. اینقدر سریع نگاه کن

And already the live chat is also incredibly busy as well.

و در حال حاضر چت زنده نیز فوق العاده شلوغ است.

We are live with you. Hi, everybody.

ما با شما زندگی می کنیم سلام به همه.

This is Mr. Duncan and Mr. Steve.

این آقای دانکن و آقای استیو هستند.

We are now live on YouTube.

ما اکنون در YouTube زنده هستیم.

I don't know why we look a strange colour today.

نمی دانم چرا امروز رنگ عجیبی داریم.

I don't know why I Maybe it's the camera you've been fiddling

نمی‌دانم چرا شاید این دوربینی است که شما

around with the all the, all the various setting.

با تمام تنظیمات مختلف در اطراف آن دست و پنجه نرم کرده‌اید.

No, I haven't.

نه، ندارم.

I haven't touched anything. Maybe it's the lights.

من به چیزی دست نزده ام شاید از چراغ ها باشد.

Maybe there's a strange light. Oh, we look lovely.

شاید نور عجیبی وجود داشته باشد. اوه، ما دوست داشتنی به نظر می رسیم

Actually, I'm just looking now at ourselves on the screen.

در واقع، من اکنون فقط به خودمان روی صفحه نگاه می کنم.

We look very nice, actually.

ما واقعاً خیلی خوب به نظر می رسیم.

Not too bad at all.

اصلا بد نیست.

Even though everything is a bit jittery.

حتی اگر همه چیز کمی گیج کننده باشد.

I don't know why that is.

من نمی دانم چرا اینطور است.

Oh, you said I looked like a tramp before we came on, but I haven't got time to change.

اوه، گفتی من قبل از اینکه وارد شویم شبیه یک ولگرد به نظر می‌آمدم، اما فرصتی برای تغییر ندارم.

So what do the viewers think?

پس نظر بینندگان چیست؟ به

Do you think I look smart enough for the live stream?

نظر شما برای پخش زنده به اندازه کافی باهوش به نظر می رسم؟

I don't look a bit.

من کمی نگاه نمی کنم.

What are you wearing?

شما چی پوشیدید؟

Dowdy is the word.

داودی کلمه است.

What are you wearing? Steve Sweat. Top hat.

شما چی پوشیدید؟ استیو عرق. کلاه بالا. به

Looks like something you've you've retrieved from someone's dustbin.

نظر می رسد چیزی است که شما از زباله دان کسی بازیابی کرده اید.

Well, what do you think?

خوب، چی فکر میکنی؟

Do I look smart enough, presentable enough for the viewership,

آیا من به اندازه کافی باهوش به نظر می رسم ، به اندازه کافی قابل ارائه برای بینندگان،

or should I go and change and put something else on

یا باید بروم و چیز دیگری را تغییر دهم

that will brighten your day a bit more than this?

که روز شما را کمی بیشتر از این روشن کند؟

What? Mr. Dunga described as a dull piece of rag.

چی؟ آقای دونگا را به عنوان یک تکه پارچه کسل توصیف کرد.

But I thought it was

اما من فکر می کردم

going to be cold out here, so I thought I'd put something warm on.

اینجا قرار است سرد باشد، بنابراین فکر کردم که یک چیز گرم بپوشم.

But anyway, up to you.

اما به هر حال، به شما بستگی دارد.

Where are you going, Steve?

کجا میری استیو؟

Going anyway, just step back a bit.

به هر حال رفتن، فقط کمی به عقب برگرد.

You don't have to get too close.

لازم نیست خیلی نزدیک شوید.

It's okay. I'm trying to. To operate this. You say.

مشکلی نیست. من در تلاش برای. برای بهره برداری از این. تو بگو.

Just give me a second, Steve.

فقط یک ثانیه به من بده، استیو.

But should I keep talking, then? No, just.

اما آیا باید به صحبت کردن ادامه دهم؟ نه فقط.

Just wait a second. Here we go.

فقط یک ثانیه صبر کنید در اینجا ما می رویم.

I'm just trying to get the live chat back up.

من فقط سعی می کنم چت زنده را پشتیبان بگیرم.

It's very strange. This is.

خیلی عجیب است. این هست.

I'm sure they've changed this again.

من مطمئن هستم که آنها دوباره این را تغییر داده اند.

You know, YouTube keep changing things, and I really do hate it when they do.

می‌دانید، یوتیوب مدام چیزها را تغییر می‌دهد، و من واقعاً از آن متنفرم.

I was just there a minute ago, Mr.

من همین یک دقیقه پیش آنجا بودم، آقای

Duncan, and now it's disappeared.

دانکن، و اکنون ناپدید شده است.

I don't know where the live chat has gone. There is this.

من نمی دانم چت زنده کجا رفته است. این وجود دارد.

We must have the live chat.

ما باید چت زنده داشته باشیم.

Oh, Mr. Duncan, it's back.

اوه، آقای دانکن، برگشت.

I solved the problem. No, you didn't.

من مشکل را حل کردم. نه، نکردی.

I did. I saw it anyway.

من کردم. به هر حال دیدمش

I said, Is it there anyway, Steve?

گفتم، آیا به هر حال آنجاست، استیو؟

That's a first.

این اولین است.

No one cares about this conversation, by the way.

اتفاقاً هیچ کس به این گفتگو اهمیت نمی دهد.

But you started it. Me solving a technical issue. Mr. Doom.

اما تو شروعش کردی من یک مشکل فنی را حل می کنم. آقای دووم.

Anyway, live chat.

به هر حال چت زنده

Everyone's on the live chat.

همه در چت زنده هستند.

Hello, Sunday. It's nice to see you here.

سلام یکشنبه خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

This is, of course, the last Sunday live stream and whatever. And

این، البته، آخرین پخش زنده یکشنبه و هر چیز دیگری است. و

what do you want it to be?

شما می خواهید چه چیزی باشد؟

The last one ever.

آخرین مورد همیشه.

Well, you just said it's the last livestream.

خوب، شما فقط گفتید این آخرین پخش زنده است.

Do you mean in September? In September?

منظورتون شهریوره؟ در سپتامبر؟

Yeah, that's right. Okay.

آره درست است. باشه.

Just we are coming back in October.

فقط ما در ماه اکتبر برمی گردیم.

I didn't say we weren't.

من نگفتم ما نیستیم.

If you said you said we weren't.

اگه گفتی گفتی ما نیستیم

Well, you listen to it later, Mr. Duncan.

خب، شما بعداً به آن گوش دهید، آقای دانکن.

You see what I mean?

متوجه شدید منظورم چیست؟

Yes, I said the last, the last live stream and then you put it in.

بله، آخرین و آخرین پخش زنده را گفتم و شما آن را وارد کردید.

You interrupted before I could finish the sentence.

قبل از اینکه جمله را تمام کنم قطع کردید.

So, yes, we are here this week and also next weekend.

بنابراین، بله، ما این هفته و همچنین آخر هفته آینده اینجا هستیم.

By the way, something interesting is happening next week,

به هر حال، هفته آینده اتفاق جالبی در حال رخ دادن است،

not very far away from where we live.

نه چندان دور از محل زندگی ما.

It is the first ever Pride Day

این اولین روز غرور

or Pride weekend in Shrewsbury.

یا آخر هفته غرور در شروزبری است.

So I'm thinking I might go along there next week.

بنابراین من فکر می کنم که ممکن است هفته آینده به آنجا بروم.

Steve won't be there because he's doing other things, but I'm going to be there

استیو آنجا نخواهد بود زیرا کارهای دیگری انجام می دهد، اما

hopefully if the weather is good and I might even do a live stream from the first ever.

امیدوارم اگر هوا خوب باشد، آنجا خواهم بود و حتی ممکن است از اولین پخش زنده پخش کنم.

It is historical, a historic thing,

این تاریخی است، یک چیز تاریخی است،

even something that will be remembered for many years.

حتی چیزی که برای سال های طولانی در یادها باقی خواهد ماند.

It's the first ever pride celebration,

این اولین جشن غرور است،

you might call it Pride Weekend in Shrewsbury,

می‌توانید آن را «آخر هفته غرور» در شروزبری بنامید،

so that a very conservative lot in Shrewsbury.

به‌طوری‌که یک بخش بسیار محافظه‌کار در شروزبری.

So we're amazed that it's happening.

بنابراین ما از این اتفاق شگفت زده شده ایم.

So there we go.

بنابراین ما به آنجا برویم.

So we will see what happens there.

بنابراین خواهیم دید که در آنجا چه اتفاقی می افتد.

We're expecting riots and conflicts.

ما منتظر شورش و درگیری هستیم.

Okay, but you'll be there to film it all. Mr.

خوب، اما شما آنجا خواهید بود که همه آن را فیلم برداری کنید. آقای

Paul I won't be filming it. I'll be live.

پل من فیلمبرداری آن را نخواهم داشت. من زنده خواهم بود

That's what I mean.

منظورم همین است.

Filming it.

فیلمبرداری از آن

Yeah. Well, you filmed something.

آره خب یه چیزی فیلم گرفتی

I recorded You Do It Live is a live stream, so.

من ضبط کردم You Do It Live یک پخش زنده است، بنابراین.

No, I'm not so pedantic.

نه، من آنقدرها هم دمدمی مزاج نیستم. من

I'm not being pedantic. It's not pedantic, Steve.

فضول نیستم این فتنه انگیز نیست، استیو. یه

It's kind of.

جوریه

Hello, Vitus.

سلام ویتوس

Hello, Vitus. Nice to see you. Here you are.

سلام ویتوس از دیدن شما خوشحالم. بفرمایید.

First on today's live stream, we also have Dimitrios as well.

ابتدا در پخش زنده امروز، دیمیتریوس را نیز داریم.

Dimitrios is here.

دیمیتریوس اینجاست

It's nice to see you.

از دیدنت خوشحالم

Also on the live chat as well.

همچنین در چت زنده نیز.

We are outside something that we've been doing

ما خارج از کاری هستیم که

for the past three weeks and it seems to be going rather well.

در سه هفته گذشته انجام داده ایم و به نظر می رسد که نسبتاً خوب پیش می رود.

It stopped raining.

باران قطع شد.

Thank goodness. It's quite warm.

خدا را شکر. کاملا گرم است

It's freakishly warm today, Mr.

امروز هوا به طرز عجیبی گرم است، آقای

Duncan. Very humid, humid.

دانکن. خیلی مرطوب، مرطوب.

Just just it's just warm.

فقط فقط گرم است

It must be 17 degrees out here at least.

اینجا حداقل باید 17 درجه باشد.

I think so, which is unusual.

من فکر می کنم اینطور است، که غیرعادی است.

I've been doing a bit of gardening.

من کمی باغبانی انجام داده ام.

Mr. Duncan just did a little bit of trimming here and there.

آقای دانکن فقط کمی از اینجا و آنجا پیرایش کرد.

Good.

In fact, right behind you there and that little corner. Wow.

خوب

در واقع، درست پشت سر شما آنجا و آن گوشه کوچک. وای.

So maybe you can share.

پس شاید بتوانید به اشتراک بگذارید.

I know I'm pretty sure the viewers are there. Really?

من می دانم که کاملاً مطمئن هستم که بینندگان آنجا هستند. واقعا؟

Well, I'm just saying what I've been doing, you know, just talking

خوب، من فقط می‌گویم که چه کار می‌کردم، می‌دانی، فقط صحبت می‌کردم،

I've been setting up this live stream all morning.

من تمام صبح این پخش زنده را راه‌اندازی کردم.

Hello. Also, Palmira.

سلام. همچنین پالمیرا.

Come on, concentrate on the live chat.

بیا، روی چت زنده تمرکز کن.

Normally, Steve is always looking at the live chat.

به طور معمول، استیو همیشه به چت زنده نگاه می کند.

He seems very distracted today. Distracted? I'm just.

امروز خیلی حواسش پرت به نظر می رسد. پریشان؟ من فقط.

Here we go from say who's on Valentin?

در اینجا می خواهیم بگوییم چه کسی در والنتین است؟

We also have Beatrix.

ما بئاتریکس را هم داریم.

Hello, Beatrice.

سلام بئاتریس

It's nice to see you here today.

خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم.

Hello to Beatrice. You can go over there a bit.

سلام به بئاتریس می توانید کمی به آنجا بروید.

I feel like I'm being over here, so I go over here.

احساس می کنم اینجا هستم، پس می روم اینجا.

No matter

مهم نیست

what.

چه.

I think that's better.

من فکر می کنم که بهتر است. به

It looks there's more room.

نظر می رسد فضای بیشتری وجود دارد.

You see, I'm trying to look at the live chat.

ببینید، من سعی می کنم به چت زنده نگاه کنم.

Yeah, There it is.

بله، وجود دارد.

There it is. There's a reflection on the screen.

ایناهاش. یک انعکاس روی صفحه وجود دارد.

That's better.

این بهتر است.

That's better.

این بهتر است. به

That's why I'm having to lean over.

همین دلیل من مجبورم خم شوم.

Because there's a reflection.

چون بازتابی وجود دارد

Yeah, it's not that difficult.

بله، آنقدرها هم سخت نیست.

Here we go, then. Steve, Live chat today.

پس ما اینجا می رویم. استیو، چت زنده امروز.

We're looking at lots of different things.

ما به چیزهای مختلف زیادی نگاه می کنیم.

I'm sure we've put everyone off already with our bickering.

من مطمئن هستم که ما قبلاً با دعواهایمان همه را به تعویق انداخته ایم .

We don't mean it, by the way. Yes, we do. Well, he does.

اتفاقاً منظور ما این نیست. بله ما انجام میدهیم. خوب، او انجام می دهد.

He means it. But I don't. It's just a bit of fun.

منظورش هست اما من این کار را نمی کنم. این فقط کمی سرگرم کننده است.

Hello.

Also, Irene is here as well.

سلام.

همچنین ایرن نیز اینجاست.

I am Irene. Hello, Irene. Come on. Scene.

من آیرین هستم. سلام ایرین. بیا دیگه. صحنه.

Come on, Irene.

بیا ایرین

Come on, Irene.

بیا ایرین

That was another song for the 1980s. Yes.

این آهنگ دیگری برای دهه 1980 بود. آره.

Who else? And I hate it. Who else is here?

کی دیگه؟ و من از آن متنفرم. کی دیگه اینجاست؟

Well, there's Perdita says Hello, Irene.

خوب، پردیتا می گوید سلام، آیرین.

We said that already. Louis is here, of course.

قبلا این را گفتیم. البته لویی اینجاست.

Louis Mendez V Chance, we've said,

گفتیم لوئیس مندز V Chance

and Gok Vu from Vietnam.

و گوک وو از ویتنام.

So I know I pronounced that incorrectly.

بنابراین می دانم که آن را اشتباه تلفظ کردم.

So I do apologise. We all know I'm saying that. Anyway.

پس من عذرخواهی میکنم همه ما می دانیم که من این را می گویم. به هر حال.

Clear.

پاک کردن

See Bob, it says Oh he bom dear bum dear.

ببین باب، میگه Oh he bom dear bum dear.

Which is Hello greetings yet again.

که سلام دوباره سلام.

I was guessing that to you you're all here.

من حدس می زدم که برای شما همه اینجا هستید.

Mila Javadi is here.

میلا جوادی اینجاست.

Hello, Dimitrios. We've said already.

سلام دیمیتریوس قبلا هم گفتیم

Giovanni Rivette de

Giovanni Rivette de

Rivette de

Rivette de

says hello,

سلام می‌گوید،

and I hope I'm pronouncing that correctly.

و امیدوارم که آن را درست تلفظ کرده باشم.

Valentine Gheorghe, Lev or Lev?

ولنتاین گئورگه، لو یا لو؟

Not sure how to

نمی‌دانم چگونه

pronounce that, but hopefully we've got that right.

آن را تلفظ کنیم، اما امیدواریم که درست گفته‌ایم.

And roses here.

و گل رز اینجا

Her sheet is here as well.

برگه او هم اینجاست.

Hello to you.

درود بر تو.

We also have English lessons.

آموزش زبان انگلیسی هم داریم.

Hello, English lessons.

سلام آموزش زبان انگلیسی

Nicoletta, hello to you.

نیکولتا، سلام به شما.

We have a lot of people you might not believe this, Steve, but

ما افراد زیادی داریم که شما ممکن است این را باور نکنید، استیو، اما

we do get a lot of people who are English teachers

ما افراد زیادی را داریم که معلم زبان انگلیسی هستند که

watching my lessons and also the live stream.

درس‌های من و همچنین پخش زنده را تماشا می‌کنند.

He says, Well, so you want to see how it's not done.

او می گوید، خوب، پس شما می خواهید ببینید چگونه این کار انجام نمی شود.

I'm just joking.

من فقط شوخی می کنم.

But you said, you mean everything

اما تو گفتی، منظورت همه چیز

okay,

خوب است،

Beatrice, you have a higher temperature in your autumn

بئاتریس، تو در پاییز دمای بیشتری

than we do in spring because it is springtime.

نسبت به ما در بهار داری چون بهار است.

That's strange, isn't it?

این عجیب است، اینطور نیست؟

It's always strange to think it's the same in Australia, isn't it? Yes.

همیشه عجیب است که فکر کنیم در استرالیا هم همینطور است، اینطور نیست؟ آره.

So. Well, they're still in deep winter, so I mean the seasons are different,

بنابراین. خوب، آنها هنوز در زمستان عمیق هستند، بنابراین منظورم این است که فصل ها متفاوت است،

but at the moment in Argentina it is early spring,

اما در حال حاضر در آرژانتین اوایل بهار است،

so all of the flowers are preparing to come out into bed

بنابراین همه گل ها برای بیرون آمدن به رختخواب

and all of the leaves on the trees, the ones that do come out in spring.

و همه برگ های درختان آماده می شوند. آنهایی که در بهار بیرون می آیند

So it's very strange as we head now towards autumn

بنابراین بسیار عجیب است که ما اکنون به سمت پاییز

and then winter in Argentina and many parts

و سپس زمستان در آرژانتین و بسیاری

of South America and also down towards Australia.

از مناطق آمریکای جنوبی و همچنین به سمت استرالیا حرکت می کنیم.

As Steve said, they are preparing for the change

همانطور که استیو گفت، آنها برای تغییر

of season as well, but different seasons.

فصل نیز آماده می شوند، اما فصل های مختلف.

Ricardo says It looks like we've been drinking

ریکاردو می‌گوید به‌نظر می‌رسد که ما مشروب خورده‌ایم،

because we've got a reddish tone to our faces.

زیرا رنگ صورتمان قرمز شده است.

Yes, okay.

بله، باشه.

Similar to if we've had two glasses of wine, well, maybe we have had two glasses of wine.

مشابه اگر دو لیوان شراب خورده باشیم، خوب، شاید دو لیوان شراب خورده باشیم.

I actually have had six.

من در واقع شش بار داشتم.

So that that probably accounts for it.

به طوری که احتمالاً دلیل آن است.

But no, you know, you can't be in the garden doing gardening if you're

اما نه، می دانید، اگر تحت تأثیر الکل باشید، نمی توانید در باغ باشید و باغبانی کنید

if you're under the influence of alcohol.

.

Mr. Duncan is attempting to change that better.

آقای دانکن در تلاش است تا آن را بهتر تغییر دهد.

That better.

که بهتره

Maybe we're only down to one glass of wine each.

شاید هر کدام فقط یک لیوان شراب کم کرده باشیم.

Now, Mr. Duncan,

حالا آقای دانکن

40 degrees, says Rosa, where Rosa is

40 درجه می گوید رزا که رزا

40 degrees. Well, that's not true.

40 درجه است. خب این درست نیست.

That's unbearable.

این غیر قابل تحمل است.

That is staying indoors with air con on full temperature.

یعنی ماندن در داخل خانه با تهویه هوا در دمای کامل.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

31 degrees as Rosa.

31 درجه مثل روزا.

So. Yes.

بنابراین. آره.

So it's warm everywhere, it seems, apart from in Argentina.

بنابراین به نظر می رسد همه جا گرم است، به غیر از آرژانتین.

So today it is Sunday, every Sunday.

بنابراین امروز یکشنبه است، هر یکشنبه.

Now, I remember growing up Sunday

حالا، یادم می‌آید که یکشنبه بزرگ‌شدن

always had a very different feeling from the rest of the week.

همیشه حسی متفاوت از بقیه روزهای هفته داشت.

It always seemed as if Sunday had its own atmosphere or its own feeling.

همیشه به نظر می رسید که یکشنبه حال و هوا یا حس خاص خودش را دارد.

What was Sunday's like in your house, Steve?

یکشنبه در خانه شما چگونه بود، استیو؟

Very religious, no?

خیلی مذهبی، نه؟

Well, it was for my mother.

خب برای مادرم بود.

She always went to church and came back

او همیشه به کلیسا می رفت و

very happy and cheerful, which used to annoy is never

بسیار شاد و سرحال برمی گشت، چیزی که همیشه آزاردهنده نبود این بود که

that she always went to church and she always came back full of life bubbling.

همیشه به کلیسا می رفت و همیشه پر از زندگی برمی گشت.

She'd been talking to people, socialising, and then she would cook.

او با مردم صحبت می کرد، معاشرت می کرد و بعد آشپزی می کرد.

It was always a roast dinner on a Sunday traditional roast

این همیشه یک شام کباب شده در یک روز یکشنبه سنتی بود که

beef or lamb

گوشت گاو یا گوشت گوسفند

or pork on a rotisserie

یا خوک در یک جوجه گردان

where the the meat goes round and round and gets cooked slowly.

که در آن گوشت گرد و گرد می شود و به آرامی پخته می شود.

And my father used to like doing this.

و پدرم دوست داشت این کار را بکند.

Lots of my father used to take care of the rotisserie, basting the meat,

بسیاری از پدرم از جوجه‌گردان مراقبت می‌کردند، گوشت را می‌پاشیدند،

and then we'd just have meat and two vegetables

و بعد فقط گوشت و دو سبزی

with it and a nice pudding.

با آن و یک پودینگ خوب می‌خوردیم.

Yeah, sometimes we'd have like that to do a prawn cocktail starter or something.

بله، گاهی اوقات برای خوردن یک کوکتل میگو یا چیزی شبیه به این کار می‌خواهیم. حال به هم

That's disgusting.

زنه.

But yeah, we, we always ate well on a Sunday.

اما بله، ما همیشه یکشنبه ها خوب می خوردیم.

Who has prawn cocktail for their Sunday lunch.

چه کسی برای ناهار یکشنبه خود کوکتل میگو دارد.

I don't think anyone does.

من فکر نمی کنم کسی انجام دهد.

Well, sometimes we did as a starter it was kind of it

خوب، گاهی اوقات ما به عنوان پیش غذا درست می کردیم، به نوعی

was prawn cocktail became very popular in the seventies so you can look for Sunday dinner

کوکتل میگو در دهه هفتاد بسیار محبوب شد، بنابراین می توانید شام یکشنبه را

well as a starter, not as a main meal as a starter.

به خوبی به عنوان پیش غذا، نه به عنوان یک غذای اصلی به عنوان پیش غذا، جستجو کنید. به

It sounds Last Call sounds like you were eating at a Bernie in or something.

نظر می رسد آخرین تماس به نظر می رسد که شما در حال غذا خوردن در برنی یا چیزی شبیه به آن هستید.

A lot of those places where I do remember though,

بسیاری از مکان‌هایی که یادم می‌آید،

in the seventies, prawn cocktail was everywhere.

در دهه هفتاد، کوکتل میگو همه جا بود.

It was everywhere.

Mr. Duncan So my father used to like cooking it, making it at home.

همه جا بود.

آقای دانکن پس پدرم عادت داشت آن را بپزد و در خانه درست کند.

He buys some frozen prawns. Yes.

او چند میگوی یخ زده می خرد. آره.

And then he would put lemon juice on them

و سپس روی آنها آب لیمو می ریخت

and, uh, and some kind of some kind of sauce.

و نوعی سس.

I can't remember what it was now that you put on a thousand Island dressing or something.

الان یادم نمی آید که هزار پانسمان جزیره ای یا چیز دیگری پوشیدی چه بود.

It was a type of special sauce that you put on, and it made the fish

یه جور سس مخصوص بود که میذاشتی و همه طعمش رو به ماهی درست میکرد،

all its taste well, it made it taste not so fishy, to be honest.

انصافاً مزه ماهی رو نمیداد.

I didn't.

من این کار را نکردم.

I don't like prawns or mussels or I don't like that kind of seafood.

من میگو یا صدف دوست ندارم یا از این نوع غذاهای دریایی خوشم نمی آید.

It's not my favourite.

مورد علاقه من نیست.

So I used to, I used to eat it, but we didn't always have it.

بنابراین عادت داشتم، آن را می خوردم، اما همیشه آن را نداشتیم.

Then Dad replaced him.

بعد بابا جای او را گرفت.

Classical music while we were eating, usually Beethoven.

موسیقی کلاسیک در حالی که غذا می خوردیم، معمولاً بتهوون.

And normally during your meals.

و به طور معمول در طول وعده های غذایی شما.

I remember you telling me this, but you weren't allowed

یادم می آید که این را به من گفتی، اما اجازه نداشتی

to make any sounds or even speak.

هیچ صدایی در بیاوری یا حتی صحبت کنی.

Well, Dad used to love recording classical music on his reel to reel tape recorder.

خوب، پدر عاشق این بود که موسیقی کلاسیک را روی نوار ضبط صوتش ضبط کند.

So a very big old fashioned tape recorder with big reels of tape.

بنابراین یک ضبط صوت بسیار بزرگ قدیمی با قرقره های بزرگ نوار.

I think we get it.

من فکر می کنم ما آن را دریافت می کنیم.

And, well, I'm just explaining it to the young people

و خوب، من فقط آن را برای جوانانی توضیح می دهم

who won't have heard of such devices

که چنین وسایلی را نشنیده اند

and he kept it.

و او آن را نگه داشته است.

Now, I can tell you now we have no young people watching.

حالا می‌توانم به شما بگویم که ما هیچ جوانی نداریم.

Well, yes, probably not. Yes.

خوب، بله، احتمالا نه. آره.

And then it was just then and then after the meal,

و آن موقع بود و بعد از غذا،

it's dad would sit down in the

پدر روی

in his favourite armchair and watch sport. Yes.

صندلی راحتی مورد علاقه اش می نشست و ورزش تماشا می کرد. آره.

A lot of people would sleep and he would sleep watch a bit of sport,

بسیاری از مردم می خوابیدند و او به تماشای کمی ورزش می خوابید،

usually football or golf or cricket in the in the summer it was cricket.

معمولاً فوتبال یا گلف یا کریکت در تابستان که کریکت بود.

But yes, Dad was a great sports, avid sports watcher.

اما بله، پدر یک ورزش عالی بود، تماشاگر ورزش.

Mum would do the washing up and I would help to dry

مامان شستن را انجام می‌داد و من کمک می‌کردم خشک شود

or my sister would and yeah, it was sort of a family event.

یا خواهرم می‌کرد و بله، این یک رویداد خانوادگی بود.

The family got together on a Sunday for the traditional Sunday roast.

خانواده در یک روز یکشنبه برای کباب سنتی یکشنبه دور هم جمع شدند.

Yes, I think so. So, so very similar.

بله، من اینطور فکر می کنم. بنابراین، بسیار شبیه.

I think everyone had very similar sundaes, especially growing up in the 1970s.

من فکر می‌کنم که همه افراد، مخصوصاً در دهه 1970، روزهای بسیار مشابهی داشتند .

It was it was almost a tradition.

این تقریباً یک سنت بود.

So that's one of the things I wanted to ask today.

پس این یکی از چیزهایی است که امروز می خواستم بپرسم.

How was how is your Sunday?

یکشنبه چطور بود؟

Do you treat Sunday as a different type of day,

آیا یکشنبه را به عنوان روز متفاوتی می‌دانید،

maybe a day for having the family together?

شاید روزی برای جمع کردن خانواده؟

Because that's what used to happen.

چون قبلاً این اتفاق می افتاد.

But I don't think these days I don't think people do.

اما من فکر نمی کنم این روزها فکر نمی کنم مردم چنین کنند.

I think now Sunday just feels like a normal day.

فکر می‌کنم امروز یکشنبه یک روز عادی به نظر می‌رسد.

And one of the other things I always remember about Sundays growing up was that

و یکی از چیزهای دیگری که همیشه در مورد یکشنبه‌ها به یاد دارم این بود که

the shops were shut.

مغازه‌ها بسته بودند.

Yes, all of the shops were closed.

بله، همه مغازه ها تعطیل بودند.

Not just some of them, not not half day closing, but completely closed.

نه فقط برخی از آنها، نه نیم روز تعطیل، بلکه کاملاً بسته شده اند.

So you couldn't go into town because all of the towns were shut,

بنابراین شما نمی توانستید به شهر بروید زیرا همه شهرها بسته بودند،

they were closed down, Everything shut.

آنها بسته بودند، همه چیز بسته بود.

You couldn't buy anything on Sunday.

یکشنبه نمی توانستی چیزی بخری.

So that's another reason why a lot of people used to just stay at home

بنابراین این دلیل دیگری است که چرا بسیاری از مردم فقط در خانه می ماندند

and relax and enjoy some food.

و استراحت می کردند و از کمی غذا لذت می بردند.

So I think Sunday used to be a very atmospheric day,

بنابراین من فکر می کنم یکشنبه روزی بسیار جوی بود، روزی روزی بود

used to be a day where everything felt

که همه چیز

like Sunday.

شبیه یکشنبه بود.

Now, some people might say that Sunday's were boring

حالا، برخی ممکن است بگویند یکشنبه‌ها

in the past and quite likely as a child

در گذشته کسل‌کننده بودند و به احتمال زیاد در کودکی،

I used to find Sundays,

یکشنبه‌ها را

sometimes a little bit boring because you couldn't go out.

گاهی اوقات کمی خسته‌کننده می‌دانستم، زیرا نمی‌توانستید بیرون بروید. جایی

There was nowhere to to go because everywhere was closed.

برای رفتن نبود چون همه جا بسته بود.

Yes, it was.

آره اینجوری بود.

If you'd forgotten your mint sauce

اگر فراموش کرده اید سس نعناع خود را

to go with your, uh, your lamb or your horseradish sauce

با گوشت بره یا سس ترب یا

to go with your beef or your applesauce to go with your pork.

گوشت گاو یا سس سیب همراه با گوشت خوک همراه کنید.

You couldn't just nip down to the shops and get it because they were all shut,

نمی‌توانستید به مغازه‌ها بروید و آن را بگیرید، زیرا همه آنها بسته بودند،

although we used to make our own dad had a horse

اگرچه ما خودمان درست می‌کردیم که پدرمان یک

radish plants in the garden and we used to make that.

گیاه ترب کوهی در باغ داشته باشد و ما آن را درست می‌کردیم.

We used to make our own mint sauce for the lamb.

ما خودمان سس نعنا برای بره درست می کردیم.

I always remember that we used to chop up the we used to have a knife for means

من همیشه به یاد دارم که ما برای خرد کردن برگها

to chop up the chop up the leaves into a very fine

به ذرات بسیار ریز، چاقویی را که قبلاً برای خرد کردن برگها در اختیار داشتیم، خرد می کردیم

particles.

.

Then we'd add sugar and vinegar and make our own mint sauce.

سپس شکر و سرکه را اضافه کرده و سس نعناع خود را درست می کنیم.

Oh, very nice.

اوه خیلی خوبه

Yes, we always did that with lamb.

بله، ما همیشه این کار را با گوشت بره انجام می دادیم.

So. So lamb we used to have.

بنابراین. بنابراین گوشت بره ما قبلا داشتیم.

I tell you what, we used to have quite a lot.

من به شما می گویم، ما قبلا چیزهای زیادی داشتیم.

We used to have chicken or

ما قبلاً مرغ می خوردیم یا

sometimes we would have lamb chops as well.

گاهی اوقات گوشت بره هم می خوردیم.

But quite often it would be a bird. A bird.

اما اغلب این یک پرنده است. یک پرنده.

We didn't have chicken very good.

مرغ خیلی خوب نداشتیم.

My father didn't like chicken.

پدرم مرغ دوست نداشت.

Oh, so he wasn't a fan of chicken.

اوه، پس او طرفدار مرغ نبود.

So we always had like the red meat,

بنابراین ما همیشه مانند گوشت قرمز،

pork,

گوشت خوک،

beef, lamb, that sort of thing.

گوشت گاو، بره، و از این نوع چیزها داشتیم.

It was one of those three every week.

هر هفته یکی از آن سه نفر بود.

Occasionally we'd have a chicken.

گاهی اوقات ما یک جوجه می خوریم.

Maybe it now at Easter, we'd have Turkey.

شاید الان در عید پاک، ترکیه را داشته باشیم.

But yeah, it was always mum was always very busy.

اما آره، همیشه مامان خیلی شلوغ بود.

Mum and Dad used to eat,

مامان و بابا غذا می خوردند، می

go and sit down, fall asleep and watch the sports.

رفتند می نشستند، می خوابیدند و ورزش می دیدند.

That's it.

خودشه.

That's what people did.

این کاری است که مردم انجام دادند.

It was normally a day where everyone would completely relax and do very little

معمولاً روزی بود که همه کاملاً آرام می‌شدند و کارهای بسیار کمی انجام می‌دادند،

and I suppose if we go further back you might also say that Sunday was the day

و فکر می‌کنم اگر به عقب‌تر برگردیم، ممکن است بگویید یکشنبه روزی بود

when everyone went to church, which is something

که همه به کلیسا می‌رفتند، کاری که

very few people do nowadays.

امروزه افراد کمی انجام می‌دهند.

So I say, my mother did.

پس من می گویم، مادرم این کار را کرد.

So we went every Sunday.

بنابراین ما هر یکشنبه می رفتیم.

So I suppose in the past, a long time ago,

بنابراین تصور می‌کنم در گذشته، مدت‌ها پیش،

a big part of the Sunday ritual would be going to church.

بخش بزرگی از مراسم یکشنبه رفتن به کلیسا بود.

Of course, I never went to church as a child.

البته من در کودکی هرگز به کلیسا نرفتم.

I have to be honest with you. We never went to church.

من باید با شما صادق باشم. ما هرگز به کلیسا نرفتیم.

The only times I went to church, well, funerals.

تنها دفعاتی که به کلیسا رفتم، مراسم تشییع جنازه بود.

But that was later in life because my my family wouldn't

اما این در اواخر زندگی بود، زیرا خانواده‌ام

allow me to go to things like funerals

اجازه نمی‌دادند به کارهایی مانند مراسم تشییع جنازه بروم،

because they were worried that I wouldn't understand what they were all about.

زیرا نگران بودند که نفهمم درباره چه چیزی هستند.

Why why is my why has my auntie disappeared

چرا من چرا عمه ام ناپدید شده است

and why is she now lying in that box, that sort of thing?

و چرا او اکنون در آن جعبه دراز کشیده است، این جور چیزها؟

So kids aren't very good at processing that stuff.

بنابراین بچه ها در پردازش این چیزها خیلی خوب نیستند.

So I never really went to church at all, to be honest.

بنابراین صادقانه بگویم، من واقعاً هرگز به کلیسا نرفتم.

And even on Sunday we didn't go to church. So.

و حتی یکشنبه هم به کلیسا نرفتیم. بنابراین.

But you put your mother I know your mother used to go to church right up to the end of her life.

اما تو مادرت را گذاشتی می دانم که مادرت تا آخر عمرش به کلیسا می رفت.

Oh, yes.

She was a big churchgoer believer.

آه بله.

او یک معتقد کلیسا بود.

I mean, we used to go to Sunday school.

یعنی ما به مدرسه یکشنبه می رفتیم.

I seem to vaguely remember.

انگار به طور مبهم به یاد دارم.

I don't know what. I just stopped going.

نمیدونم چیه من فقط از رفتن منصرف شدم

See, my father wasn't a churchgoer, but my mother was,

ببینید، پدر من اهل کلیسا نبود، اما مادرم بود،

so she would always carry them quite independent, really.

بنابراین او همیشه آنها را کاملاً مستقل حمل می کرد، واقعاً.

Uh, but yes, I mean, the morning on the Sunday,

اوه، اما بله، منظورم این است که صبح روز یکشنبه،

Dad would spend the morning reading the papers.

پدر صبح را صرف خواندن روزنامه می کرد.

He'd buy lots of papers on a Sunday, and they were always very bulky things On a Sunday.

او روز یکشنبه تعداد زیادی کاغذ می‌خرید، و آن‌ها همیشه چیزهای بزرگی در یکشنبه بودند.

They'd be about that thick.

آنها تقریباً ضخیم خواهند بود.

Yes, I'd be all sorts of magazines inside them, just as bad now.

بله، من در داخل آنها همه نوع مجله خواهم بود، به همان اندازه که الان بد است.

Yeah.

So Dad always just read the papers.

آره

بنابراین بابا همیشه فقط روزنامه ها را می خواند.

Mum went to church, came back and prepared the meal.

مامان به کلیسا رفت، برگشت و غذا را آماده کرد.

Then she had to do the washing up.

سپس او مجبور شد شستشو را انجام دهد.

Of course, you know, Dad was at work all week.

البته، می دانید، بابا تمام هفته سر کار بود.

I mean Mum was but she only worked part time

منظورم این است که مامان بود، اما او فقط پاره وقت کار می کرد،

so I suppose, you know Dad thought he could get Sunday off.

بنابراین فکر می کنم، می دانید که پدر فکر می کرد می تواند یکشنبه را تعطیل کند.

But I do find I think I do find it interesting over the years

اما فکر می‌کنم در طول سال‌ها جالب است که

how, how Sunday has changed

چگونه یکشنبه به

as, as a day where families would get together.

عنوان روزی که خانواده‌ها دور هم جمع می‌شوند، تغییر کرده است.

I think families, a lot of families don't even spend time together on Sunday.

من فکر می کنم خانواده ها، بسیاری از خانواده ها حتی یکشنبه ها را با هم نمی گذرانند.

I would imagine the kids, especially if they are teenagers,

بچه‌ها را تصور می‌کنم، مخصوصاً اگر نوجوان باشند،

I bet they go out somewhere on Sunday now and not even stay at home with the family.

شرط می‌بندم امروز یکشنبه جایی بیرون می‌روند و حتی با خانواده در خانه نمی‌مانند.

So I would imagine that that tradition of the family

بنابراین من تصور می کنم که آن سنت خانواده

getting together on Sunday and having a meal together

در روز یکشنبه دور هم جمع می شوند و با هم غذا می خورند

probably doesn't happen as much as it used to.

احتمالاً به اندازه گذشته اتفاق نمی افتد.

A day of rest, which is typical.

یک روز استراحت که معمولی است.

That's what my mother always said.

مادرم همیشه همین را می گفت.

Sunday is a day of rest, though she wasn't actually resting.

یکشنبه روز استراحت است، اگرچه او در واقع استراحت نمی کرد.

She was cooking and doing whatever.

داشت آشپزی می کرد و هر کاری می کرد.

Actually, Dad used to go in the garden.

راستش بابا میرفت تو باغ.

So what what do you do on a Sunday? A lot.

پس یکشنبه چه کار می کنید؟ زیاد.

Of course, a lot of people have been saying that their Sundays

البته، بسیاری از مردم گفته اند که یکشنبه های آنها

completely revolve around these live streams, of course.

کاملاً حول محور این پخش زنده می چرخد .

Oh, Oh, all way part of your Sunday.

اوه، اوه، تماماً بخشی از یکشنبه شماست.

I think we are for a lot of people.

فکر می کنم ما برای خیلی ها هستیم.

Is it true we still go to church in Poland?

آیا درست است که ما هنوز در لهستان به کلیسا می رویم؟

Says Derek.

درک می گوید.

So that's interesting.

پس این جالب است.

So how many people, what percentage of the population go to church in Poland?

پس چند نفر، چند درصد از جمعیت در لهستان به کلیسا می روند؟

Derek Please let us know.

درک لطفا به ما اطلاع دهید.

Because I would say here,

چون اینجا می گویم یعنی

I mean, if we took I mean, I don't know about other religions.

اگر ما می گرفتیم یعنی از ادیان دیگر اطلاعی ندارم.

I'm just talking about Church of England.

من فقط در مورد کلیسای انگلستان صحبت می کنم.

Yeah, well, it's on Sunday

بله، خوب، یکشنبه است

because each each religion has its own special day.

زیرا هر دینی روز خاص خود را دارد.

A lot of a lot of people go on Friday if they are Muslim,

خیلی‌ها اگر مسلمان باشند جمعه می‌روند،

they go to the mosque on Friday, have special prayers.

جمعه می‌روند مسجد، نمازهای خاص می‌خوانند.

And on Saturday, it's the Jewish faith, their Sabbath is on Saturday.

و روز شنبه، این ایمان یهودی است، شنبه آنها در روز شنبه است.

And in the Christian faith, a lot of people observe Sunday,

و در ایمان مسیحی، بسیاری از مردم یکشنبه را جشن می گیرند،

but they don't necessarily go to church.

اما لزوماً به کلیسا نمی روند.

So very few people now here in much Wenlock, shall I mention here in much Wenlock.

بنابراین تعداد بسیار کمی از افراد در حال حاضر اینجا در بسیاری از Wenlock، من در اینجا در بسیاری از Wenlock اشاره کنم.

We do have a local church and I still think

ما یک کلیسای محلی داریم و من هنوز فکر می کنم

a lot of the the older

بسیاری از

residents of this area do go to church.

ساکنان قدیمی این منطقه به کلیسا می روند.

I think so, yes.

من فکر می کنم اینطور است، بله.

But I mean, around the around the country, we're not sure.

اما منظورم این است که در سراسر کشور مطمئن نیستیم.

It's certainly less than 10% from maybe not even that

مطمئناً کمتر از 10٪ از این که

that we would go to church on a Sunday.

ما یکشنبه ها به کلیسا می رفتیم، حتی شاید نه.

Used to be.

قبلا بود.

Yeah, 90%, 100%

بله، 90٪، 100٪

probably from my from my parents was in fact, when my mother was growing

احتمالاً از پدر و مادر من بود، در واقع، وقتی مادرم بزرگ می شد

up, you know, in the 1930s, 1940s,

، می دانید، در دهه 1930، 1940،

everybody went to church, literally everybody.

همه به کلیسا می رفتند، به معنای واقعی کلمه همه.

So it was probably 100%.

بنابراین احتمالاً 100٪ بود.

There was definitely a lot of praying taking place during the 1930s

قطعاً در دهه 1930

and 19 early 1940s, definitely.

و 19 اوایل دهه 1940 دعاهای زیادی برگزار می شد، قطعاً.

But but yes, I mean that was you know, people did for for for decades.

اما بله، منظورم این است که مردم برای چندین دهه این کار را انجام دادند.

But whether they do now, it's probably I probably say

اما چه آنها اکنون انجام دهند، احتمالاً من می

5% I would say.

گویم 5٪.

And of course the church

و البته

Christian churches have have deteriorated considerably.

کلیساهای مسیحی کلیسا به میزان قابل توجهی خراب شده اند.

The numbers of people that go to them, at least here in the UK. Hmm.

تعداد افرادی که به آنها مراجعه می کنند، حداقل در اینجا در بریتانیا. هوم

So you never think of days during the week as being religious days

بنابراین شما هرگز روزهای هفته را به عنوان روزهای مذهبی در نظر نمی گیرید،

unless of course, it is a special type of festival

مگر اینکه این یک نوع جشن خاص است

that is often observed on different days of the week

که اغلب در روزهای مختلف هفته برگزار می شود

or some of course, that are always observed

یا البته برخی از آنها که همیشه

on certain days of the week, such as Wednesday.

در روزهای خاصی از هفته برگزار می شود. مانند چهارشنبه.

So in in the Christian faith, I think there's Ash Wednesday.

بنابراین در ایمان مسیحی، من فکر می کنم چهارشنبه خاکستر وجود دارد.

So it's always on Wednesday

بنابراین همیشه چهارشنبه است

because it's always the nearest Wednesday that falls.

زیرا همیشه نزدیکترین چهارشنبه است که می افتد.

I think it's after Easter.

فکر کنم بعد از عید است.

So Easter is a very interesting festival because it takes place over a very long period of time.

بنابراین عید پاک یک جشنواره بسیار جالب است زیرا در یک دوره زمانی بسیار طولانی برگزار می شود.

So there are many different observations that take place.

بنابراین مشاهدات مختلف زیادی وجود دارد .

Easter is only one of them is only one of those things.

عید پاک تنها یکی از آنهاست تنها یکی از آن چیزهاست.

Yeah. So please let us know.

آره پس لطفا به ما اطلاع دهید.

Derek in Poland, how many people you would estimate

درک در لهستان، تخمین می زنید چند نفر

go to church and what is the main church there?

به کلیسا می روند و کلیسای اصلی آنجا چیست؟

I'm guessing it's Catholic, but I'm not sure.

حدس می زنم کاتولیک باشد، اما مطمئن نیستم.

So please let us know what you would like to know.

پس لطفاً آنچه را که دوست دارید بدانید به ما اطلاع دهید.

What goes on in your countries.

در کشورهای شما چه می گذرد.

Now, for me traditionally is my family, because my father was sometimes away

الان برای من به طور سنتی خانواده ام هستند، زیرا پدرم گاهی اوقات دور بود و

doing various things that I won't go into.

کارهای مختلفی انجام می داد که من وارد آن نمی شوم.

But but quite often we would be together with my father as well, and we would do the same thing.

اما اغلب اوقات ما با پدرم هم بودیم و همین کار را می کردیم.

Steve's family,

خانواده استیو،

without the classical music.

بدون موسیقی کلاسیک.

We didn't have classical music playing, but we did have my parents

ما موسیقی کلاسیک نداشتیم، اما پدر و مادرم با هم

arguing and roaring, which which was kind of nice.

دعوا می‌کردند و غر می‌زدند، که به نوعی خوب بود.

It allowed the meal to go by very quickly,

این باعث می شد که غذا خیلی سریع بگذرد،

but it always gave me indigestion afterwards.

اما همیشه بعد از آن باعث سوء هاضمه می شد.

Your mother did a very good roast because I did sample sometimes.

مادرت کباب خیلی خوبی انجام داد چون من گاهی نمونه می گرفتم.

I used to come random visits on a Sunday. Yes.

من یک روز یکشنبه به طور تصادفی ملاقات می کردم. آره.

And your mother used to do it.

و مادرت این کار را می کرد.

She was a very good cook, a very, you know,

او آشپز بسیار خوبی بود، یک

lots of thick gravy, which of course we like in the UK.

سس بسیار غلیظ، که البته ما در بریتانیا دوست داریم.

We like lots of gravy with our meat.

ما سس زیادی را با گوشتمان دوست داریم.

So, yes, Catholics used to go to church on Sundays.

بنابراین، بله، کاتولیک ها یکشنبه ها به کلیسا می رفتند.

Yes, I expect they do.

بله، من انتظار دارم که آنها انجام دهند.

I would imagine in

من تصور می کنم

in a lot of Catholic countries, I would imagine the church is quite still quite important.

در بسیاری از کشورهای کاتولیک، تصور می کنم کلیسا هنوز بسیار مهم است.

Mm hmm.

مم هوم

But as as I said, my mother used to cook the most amazing meals.

اما همانطور که گفتم، مادرم شگفت‌انگیزترین غذاها را درست می‌کرد.

And yes, when we first met,

و بله، وقتی برای اولین بار همدیگر را دیدیم،

my mother used to make Sunday roasts for us as well.

مادرم برای ما کباب یکشنبه نیز درست می کرد.

We would go round and have a Sunday roast.

دور می رفتیم و یکشنبه کباب می خوردیم.

And I remember Steve.

و من استیو را به یاد دارم.

Steve would always, after the meal,

استیو همیشه بعد از غذا

he would always fall asleep for two reasons.

همیشه به دو دلیل به خواب می رفت.

First of all, my mother would make very big meals, but also

اول از همه، مادرم غذاهای بسیار بزرگ درست می کرد، اما

my mother had a habit

مادرم هم عادت داشت

of always having the heating on in the house.

که همیشه بخاری در خانه روشن باشد.

So after we ate,

بنابراین بعد از خوردن ما،

Steve would normally fall asleep because.

استیو معمولاً به خواب می رفت زیرا.

Because of a combination of my mum's cooking, which was always great.

به خاطر ترکیبی از آشپزی مادرم که همیشه عالی بود.

And also the fact that the room, the living room was always at about 85 degrees.

و همچنین این واقعیت که اتاق، اتاق نشیمن همیشه در حدود 85 درجه بود.

It's true.

درسته.

That's Fahrenheit, of course is what that is in centigrade,

این فارنهایت است، البته همان چیزی است که بر حسب سانتیگراد است،

probably over 30, 32, probably 35.

احتمالاً بیش از 30، 32، احتمالاً 35.

And it was always very, very hot.

و همیشه بسیار بسیار گرم بود.

So I would fall asleep instantly.

بنابراین من فوراً به خواب می رفتم.

But even if even if we weren't eating,

اما حتی اگر غذا نمی‌خوردیم،

I used to fall asleep at your mum's house because it was just always so hot in the living room.

من در خانه مامانت می‌خوابیدم، چون همیشه در اتاق نشیمن خیلی گرم بود.

That is true.

این درست است.

So I think it would be a similar situation.

بنابراین فکر می کنم وضعیت مشابهی خواهد بود.

But the really strange thing was that every

اما نکته واقعا عجیب این بود که همه

where was closed, everywhere was shut.

جا بسته بود، همه جا بسته بود.

So you couldn't go to the shops.

بنابراین نمی توانید به مغازه ها بروید.

Maybe you wanted to buy something from town, but you couldn't because all of the shops were shut.

شاید می خواستید از شهر چیزی بخرید، اما نتوانستید زیرا همه مغازه ها بسته بودند.

There was no internet, there was no Amazon.

اینترنت نبود، آمازون نبود.

There were there were no deliveries coming to your house,

هیچ تحویلی به خانه شما نمی آمد و

bringing all of those lovely things you've ordered off the Internet.

همه آن چیزهای دوست داشتنی را که سفارش داده بودید از اینترنت می آورد.

But nowadays it would appear that Sun is

اما امروزه به نظر می رسد که خورشید

just like any other day for most people, because you can go out,

برای اکثر مردم مانند هر روز دیگری است، زیرا می توانید بیرون بروید، می

you can visit places, most places are open, the shops are open.

توانید از مکان ها بازدید کنید، بیشتر مکان ها باز هستند، مغازه ها باز هستند.

So there is nothing really keeping you

بنابراین هیچ چیز واقعاً شما را

at home on Sunday because everywhere is open to me.

در روز یکشنبه در خانه نگه نمی دارد زیرا همه جا به روی من باز است.

Just says that probably around 30% of people are still going to church in Poland,

فقط می گوید که احتمالاً حدود 30٪ از مردم هنوز هم در لهستان به کلیسا می روند،

but it's on the decline that is quite high.

اما این روند در حال کاهش است که بسیار زیاد است.

It is quite high, but it's a lot higher than here in the UK.

بسیار بالا است، اما بسیار بالاتر از اینجا در بریتانیا است.

I probably estimate 5%

من احتمالا 5%

lamb roast with mint sauce.

بره کباب شده با سس نعنا تخمین می زنم.

Yummy says English lessons.

جالب می گوید درس های انگلیسی.

Well, can I just say after the last census?

خوب، می توانم بگویم بعد از آخرین سرشماری؟

Because during a census we always record all of the

زیرا در طی یک سرشماری ما همیشه تمام

the traits or the ways of life of the population.

صفات یا شیوه های زندگی جمعیت را ثبت می کنیم.

So here, after the last census that we had, it turns out more and more people

بنابراین در اینجا، پس از آخرین سرشماری که ما داشتیم، معلوم شد که اکنون افراد بیشتری

are now having no religion.

بی دین هستند.

So atheism is definitely on the increase in this country.

بنابراین بی‌خدایی قطعاً در این کشور رو به افزایش است.

So there are more and more people that don't observe religion

بنابراین بیشتر و بیشتر افرادی هستند که دین را رعایت نمی کنند

or follow religion in any way whatsoever.

یا به هیچ وجه از دین پیروی نمی کنند.

And I think you're right.

و من فکر می کنم حق با شماست.

I think Christianity was something like for less than 5% of the country.

من فکر می کنم مسیحیت چیزی شبیه به کمتر از 5 درصد از کشور بود.

So it is very interesting how those things have changed over the years.

بنابراین بسیار جالب است که چگونه آن چیزها در طول سال ها تغییر کرده اند.

Big opportunity for new religions to grow into that space.

فرصت بزرگی برای رشد مذاهب جدید در آن فضا.

Maybe some of the world.

شاید بعضی از دنیا.

Maybe Scientology. Yes.

شاید ساینتولوژی آره.

Roast lamb.

بره کباب.

Yeah.

Is something that people would be a popular roast on a Sunday, but it's probably,

آره

چیزی است که مردم می توانند در یکشنبه ها کباب محبوبی باشند، اما احتمالاً،

I would say, the most expensive meat

من می گویم، گران ترین گوشتی است

that you can buy now.

که اکنون می توانید بخرید.

I mean, it's a lot, but meat, chickens are very cheap.

یعنی زیاده ولی گوشت و مرغ خیلی ارزونه.

Beef is somewhere in the middle, but lamb is very expensive.

گوشت گاو یک جایی وسط است، اما گوشت بره بسیار گران است.

It was always expensive.

همیشه گران بود.

Of course, the best lamb comes from New Zealand.

البته بهترین بره از نیوزلند می آید.

So they say around here, they'd say it came from Wales.

بنابراین آنها می گویند این اطراف، آنها می گویند از ولز آمده است.

But yes, so we started having

اما بله، بنابراین ما

lots of imports of New Zealand lamb

واردات زیادی از بره نیوزیلندی را

in the 1970s and it became very popular.

در دهه 1970 آغاز کردیم و بسیار محبوب شد.

I think it was probably cheaper than the lamb you could get here, but I'm always amazed

فکر می‌کنم احتمالاً ارزان‌تر از بره‌ای بود که می‌توانستید اینجا تهیه کنید، اما من همیشه

at how expensive lamb is because we've got sheep everywhere,

از گرانی بره شگفت‌زده هستم، زیرا ما همه جا گوسفند داریم، می‌دانی،

You know, Wales is covered in sheep.

ولز پر از گوسفند است.

I don't know whether they export most of it, but for some reason a lamb is very expensive.

نمی دونم بیشترش رو صادر می کنن ولی به دلایلی بره خیلی گرونه.

Well, I know why I'd have to ask a farm.

خوب، می دانم چرا باید از یک مزرعه بپرسم. می

I can tell you lamb is only available at certain times of the year.

توانم به شما بگویم گوشت بره فقط در زمان های خاصی از سال موجود است.

And also it isn't produced in large, large amounts.

و همچنین در مقادیر زیاد و زیاد تولید نمی شود.

So lamb is always seen as something that's it's almost a speciality.

بنابراین گوشت بره همیشه به عنوان چیزی در نظر گرفته می شود که تقریباً یک تخصص است.

Meat because no one wants to eat an old sheep

گوشت به این دلیل که هیچ کس نمی خواهد یک گوسفند پیر را بخورد

because the meat is tough and no one really wants to try that.

زیرا گوشت آن سفت است و هیچ کس واقعاً نمی خواهد آن را امتحان کند.

You don't get so much off of a lamb. Do you?

شما اینقدر از بره نمی خورید. آیا تو؟

Offer of a of a cow.

پیشنهاد یک گاو.

You get a lot of meat of a cow.

شما مقدار زیادی گوشت گاو دریافت می کنید.

They grow very quickly and yes, so you get a lot of meat of a cow.

آنها خیلی سریع رشد می کنند و بله، بنابراین شما مقدار زیادی گوشت گاو دریافت می کنید.

That's probably right.

احتمالا درست است.

But yeah, I mean, if you buy a joint of lamb,

اما بله، منظورم این است که اگر یک گوشت بره بخرید

it's going to cost you 30, £25,

30، 25 پوند برای شما هزینه خواهد داشت،

at least for a joint of lamb that will feed,

حداقل برای یک گوشت بره که

you know, four or five people.

چهار یا پنج نفر را سیر کند.

And that's, you know, €30, something like that for a joint of lamb.

و این، می دانید، 30 یورو است، چیزی شبیه به آن برای یک گوشت بره.

That might be the reason why people aren't having Sunday roasts,

شاید این دلیلی باشد که مردم کباب های یکشنبه را نمی خورند،

because the meat to go with it is so expensive.

زیرا گوشتی که همراه آن است بسیار گران است.

Whereas you can buy a chicken, you know, a nice chicken for £5, can you?

در حالی که شما می توانید یک مرغ بخرید، می دانید، یک مرغ خوب با قیمت 5 پوند، می توانید؟

I think some of which is €6.

من فکر می کنم برخی از آنها 6 یورو است.

So lambs five times the cost of, of,

بنابراین، بره پنج برابر هزینه، گوشت

of chicken and beef would be somewhere in between. Yes.

مرغ و گاو، چیزی در این بین خواهد بود. آره.

I suppose with beef it depends what type of cut you have.

من فکر می کنم با گوشت گاو بستگی به نوع برش شما دارد.

But, but certainly certainly lamb

اما، اما مطمئناً گوشت بره

is a very expensive type of meat

یک نوع گوشت بسیار گران است

and of course more people now and I suppose we should be fair, Steve,

و البته در حال حاضر افراد بیشتری هستند و فکر می‌کنم باید منصف باشیم، استیو،

more people are eating less meat as well.

افراد بیشتری نیز گوشت کمتری می‌خورند.

So maybe they are substituting

بنابراین شاید آنها

the meat with something else that hasn't been

گوشت را با چیز دیگری جایگزین می کنند که

taken into a a large barn and shot in head.

به یک انبار بزرگ برده نشده و به سرش شلیک نشده است.

I'll tell you what is cheap lentils?

من به شما می گویم عدس ارزان چیست؟

Well, yes, lentils and rice, very cheap meal and quite nutritious, apparently.

خوب، بله، عدس و برنج، وعده غذایی بسیار ارزان و کاملا مغذی، ظاهرا.

Lots of it.

You combine lentils and rice, you get a very good balance of all the different protein amino acids.

مقدار زیادی از آن.

با ترکیب عدس و برنج، تعادل بسیار خوبی از تمام آمینو اسیدهای مختلف پروتئین بدست می آید.

Yeah.

To give you a good protein mix, that's good.

آره

برای دادن یک ترکیب پروتئین خوب، خوب است.

Which of course, you know, Hindus

که البته، می دانید، هندوها

have been living off for thousands of years, so they know what they're doing.

هزاران سال است که زندگی می کنند، بنابراین آنها می دانند که چه می کنند.

You can't go wrong with Rice.

شما نمی توانید با رایس اشتباه کنید.

I have to say two of my most favourite foods

باید بگویم دو مورد از غذاهای مورد علاقه من

are possibly to be the things that

احتمالاً چیزهایی هستند که

are in abundance abundance.

به وفور یافت می شوند.

I like that word by the way.

اتفاقا این کلمه را دوست دارم.

If something is in abundance, it means it is plentiful.

اگر چیزی به وفور باشد به این معناست که فراوان است.

There is lots of it.

مقدار زیادی از آن وجود دارد.

Potatoes and rice.

سیب زمینی و برنج.

I both of those things.

من هر دوی این چیزها

Yes, but if you we've said this before,

بله، اما اگر قبلاً این را گفته‌اید،

if you're going to go vegetarian, you've got to you've got to know what you're doing.

اگر می‌خواهید گیاه‌خوار شوید، باید بدانید که دارید چه می‌کنید.

Because to get to get the to get the right mix of amino acid,

زیرا برای به دست آوردن ترکیب مناسبی از اسید آمینه،

to get the protein right in your diet, you've got to you've got to know what you're doing.

برای دریافت پروتئین مناسب در رژیم غذایی خود، باید بدانید که چه کاری انجام می دهید.

You can't just eat lentils on their own or rice.

شما نمی توانید عدس را به تنهایی یا برنج بخورید.

You've got to combine them with other things and make sure you get you get a nice balanced meal.

شما باید آنها را با چیزهای دیگر ترکیب کنید و مطمئن شوید که یک وعده غذایی متعادل خوب دریافت می کنید.

So so you can never stray into these things,

بنابراین شما هرگز نمی توانید به این چیزها منحرف شوید،

having some research or some information

تحقیق یا اطلاعاتی داشته باشید

because you might think it's better not to eat meat.

زیرا ممکن است فکر کنید بهتر است گوشت نخورید.

There are some people who believe that eating meat

برخی از افراد معتقدند که خوردن گوشت

is better than eating vegetables and fruit, but I think you've got to know what you're doing

بهتر از خوردن سبزیجات و میوه است، اما من فکر می کنم

before you go into any of these things, because some people have become

قبل از اینکه وارد هر یک از این کارها شوید باید بدانید که چه کار می کنید، زیرا برخی افراد

quite ill following strict diet.

به دنبال رژیم غذایی سخت کاملاً بیمار شده اند. .

So whether that is going without meat

بنابراین چه بدون گوشت

or eating only meat.

یا فقط خوردن گوشت.

So you have to be very careful because everyone's body, Mr.

پس باید خیلی مواظب باشی چون بدن همه،

Steve's body is different from mine.

بدن آقای استیو با بدن من متفاوت است.

So maybe there are certain vitamins, certain things.

بنابراین شاید ویتامین های خاصی، چیزهای خاصی وجود داشته باشد.

Steve needs more of that. I don't.

استیو به آن بیشتر نیاز دارد. من این کار را نمی کنم.

So you do have to be careful when you go down that road.

بنابراین باید مراقب باشید که در آن راه بروید.

It's always best if you change your diet in a big way.

اگر رژیم غذایی خود را به میزان زیادی تغییر دهید، همیشه بهتر است.

I think you've always got to check with your doctor to make sure, to make sure it's the right thing.

من فکر می کنم شما همیشه باید با پزشک خود مشورت کنید تا مطمئن شوید که این کار درست است.

I'm eating eggs instead of meat.

من به جای گوشت تخم مرغ میخورم

Since when they're now? Yes, why not?

از کی الان هستن؟ بله چرا که نه؟

Eggs are

تخم مرغ

an excellent source of protein.

منبع عالی پروتئین است.

It's virtually pure protein.

این تقریبا پروتئین خالص است.

And certainly the whiteys and they're very easy to digest.

و مطمئناً سفیدها و هضم آنها بسیار آسان است.

And eggs are very well, they're a natural food.

و تخم مرغ بسیار خوب است، آنها یک غذای طبیعی هستند.

People have always eaten eggs, I would imagine.

فکر می کنم مردم همیشه تخم مرغ می خوردند. می‌دانی

You know, man, thousands of years ago was

، مرد، هزاران سال پیش بود که

getting birds eggs and eating them because they're

تخم پرندگان را می‌گرفت و می‌خورد، زیرا

they're full of nutrients and they're very good for you. Yes.

سرشار از مواد مغذی هستند و برای شما بسیار مفید هستند. آره.

But again, you can't just live on eggs.

اما باز هم نمی توان فقط با تخم مرغ زندگی کرد.

You've got to have something else.

شما باید چیز دیگری داشته باشید.

People have all sorts of extreme diets now, all meat diets, all vegan.

مردم در حال حاضر انواع رژیم های غذایی افراطی دارند ، همه رژیم های غذایی گوشتی، همه وگان.

That's an extreme diet, really.

این یک رژیم غذایی افراطی است، واقعا.

But as we've said, you've got to know what you're doing.

اما همانطور که گفتیم، شما باید بدانید که چه کار می کنید.

Otherwise, over a period of time, over weeks and months and years,

در غیر این صورت، در طی یک دوره زمانی، طی هفته ها و ماه ها و سال ها،

you become depleted in certain vitamins and not realise it until you suddenly become ill.

ویتامین های خاصی تهی می شوید و تا زمانی که به طور ناگهانی بیمار نشوید متوجه آن نمی شوید.

Then you go to a doctor and have a blood test and he says, Oh, you've vitamin

بعد میری دکتر و آزمایش خون میدی و میگه آخه تو ویتامین

D, you've got no vitamin B12,

D داری، ویتامین ب 12 نداری،

which is a common thing that vegetarians lack from their diets,

این یک چیز رایجی است که گیاهخواران از رژیم غذایی خود کم دارند،

which of course you can supplement.

که البته می توانی مکمل هم داشته باشی.

So you do have to be careful when you start experimenting with your eating habits.

بنابراین هنگام شروع آزمایش عادات غذایی خود باید مراقب باشید.

You have to make sure that you're not doing more damage than good because it is it is very easy.

شما باید مطمئن شوید که ضرر بیشتری نسبت به سود شما ایجاد نمی کند زیرا این کار بسیار آسان است.

I would say if you want to go vegetarian,

من می گویم اگر می خواهید گیاهخوار شوید،

then look at which cultures are vegetarian

ببینید کدام فرهنگ ها گیاهخوار هستند

and have been for hundreds of thousands of years.

و صدها هزار سال است که بوده اند.

In India, for example, you know,

به عنوان مثال، در هند، شما می دانید،

then there's a I don't eat meat.

پس از آن من گوشت نمی خورم وجود دارد.

Hindus think I'm right in saying that Hindus don't eat meat at all,

هندوها فکر می کنند که من درست می گویم که هندوها اصلاً گوشت نمی خورند،

but they've obviously worked out what you can eat over hundreds of thousands of years.

اما آنها آشکارا در طول صدها هزار سال متوجه شده اند که شما چه چیزی می توانید بخورید .

It's vegetarian and that will provide all the vitamins

این گیاهخوار است و تمام ویتامین ها

and minerals and nutrients that you need.

و مواد معدنی و مواد مغذی مورد نیاز شما را فراهم می کند.

Excuse me.

ببخشید.

So I think if I was going to turn vegetarian, I would stick to a Hindu diet because

بنابراین فکر می‌کنم اگر می‌خواستم گیاه‌خوار شوم، به یک رژیم غذایی هندو پایبند می‌شدم، زیرا

at least I'd look there first, because I know that,

حداقل ابتدا به آنجا نگاه می‌کردم، زیرا می‌دانم که، می‌دانید

you know, that has been something that has sustained

، این چیزی بوده است که

that culture for for thousands of years. Yes.

آن فرهنگ را برای هزاران سال حفظ کرده است. . آره.

Well, it's interesting because we saw a very interesting programme about the ascent of mankind.

خب جالبه چون برنامه خیلی جالبی در مورد صعود بشر دیدیم.

And it would appear that the big step forward for for early man

و به نظر می رسد که قدم بزرگ رو به جلو برای انسان اولیه

was, of course, discovering that you could grow things crops, agriculture.

، البته، کشف این بود که می توان محصولات کشاورزی، کشاورزی را پرورش داد.

So the big step forward for all of us, all Homo sapiens,

بنابراین گام بزرگ رو به جلو برای همه ما، همه انسان‌های خردمند،

was the ability to to to sow seeds.

توانایی به کاشت بذر بود.

And then you could grow things on a very large scale

و سپس می توانید چیزهایی را در مقیاس بسیار بزرگ پرورش دهید

and then collect the seeds or collect the grain

و سپس دانه ها را جمع آوری کنید یا دانه ها را جمع آوری کنید

and use it for various things.

و از آن برای چیزهای مختلف استفاده کنید.

So I think agriculture, certainly when we talk about human beings, I think we are

بنابراین فکر می‌کنم کشاورزی، مطمئناً وقتی در مورد انسان صحبت می‌کنیم، فکر می‌کنم حالمان

well, it's safe to say that we are the only animals on the planet

خوب است، به جرات می‌توان گفت که ما تنها حیوانات روی کره زمین هستیم

that actually processes the food or

که در واقع غذا را پردازش می‌کنیم

or has some sort of agricultural arrangement with nature where we grow things,

یا نوعی هماهنگی کشاورزی با طبیعت داریم که در آن رشد می‌کنیم. چیزها

we collect them, we eat them, and then we we grow them again.

را جمع آوری می کنیم، می خوریم و دوباره آنها را رشد می دهیم.

So I think I think that was the big step forward for us.

بنابراین فکر می کنم این گام بزرگی برای ما بود.

Yes. Wheat

آره.

cultivating wheat

کشت گندم

allowed, as we saw in that program,

اجازه داد، همانطور که در آن برنامه دیدیم،

instead of living the hunter gatherer lifestyle

به جای زندگی در سبک زندگی صیاد گردآوری که

where the nomadic lifestyle were, where people were just wandering around

در آن سبک زندگی عشایری وجود داشت، که در آن مردم فقط

every day to new places to look for food, you could stay in one place and

هر روز سرگردان به مکان های جدید برای جستجوی غذا بودند، می توانید در یک مکان بمانید

and set up a town, a settlement, because you could go

و تنظیم کنید. در یک شهر، یک شهرک، زیرا می‌توانید

grow crops like wheat,

محصولاتی مانند گندم بکارید،

which would sustain and, allow people to stay in one place.

که باعث می‌شود مردم در یک مکان بمانند.

And then once they stayed in one place, they could then think about how they could make tools.

و پس از آن که در یک مکان ماندند، می‌توانستند به این فکر کنند که چگونه می‌توانند ابزار بسازند.

And and it gave scope for the whole of development of mankind.

و زمینه را برای رشد کل بشر فراهم کرد.

As I understand it, the Middle East was where many of the agricultural processes began.

همانطور که من درک می کنم، خاورمیانه جایی بود که بسیاری از فرآیندهای کشاورزی آغاز شد.

I think it was around there.

فکر کنم اون اطراف بود

The I suppose where modern day Israel is that sort of area.

من تصور می کنم که اسرائیل امروزی در آن منطقه است.

So a lot of irrigation, a lot of those types of agriculture,

بنابراین آبیاری زیاد، بسیاری از آن انواع کشاورزی،

agriculture here was started in those areas.

کشاورزی اینجا در آن مناطق آغاز شد.

And the other thing that was always interesting that caught my eye when we were watching that program

و چیز دیگری که همیشه جالب بود و توجه من را هنگام تماشای آن برنامه

the other week, was that because of small mutations,

هفته پیش جلب می کرد، این بود که به دلیل جهش های کوچک،

genetic mutations in these types of grains,

جهش های ژنتیکی در این نوع غلات،

we are actually able to to grow them and eat them.

ما در واقع قادر به رشد آنها و خوردن آنها هستیم.

And that's that's really amazing when you think about it.

و این واقعاً شگفت انگیز است وقتی به آن فکر می کنید.

So it's not just us discovering it, it's also nature accident

بنابراین این فقط ما نیستیم که آن را کشف می کنیم ، بلکه تصادفی در طبیعت نیز

changing, slightly altering things in a way that allows these things.

تغییر می کند، کمی چیزها را به گونه ای تغییر می دهد که این چیزها را مجاز می کند.

Instead of them being in edible,

به جای خوراکی بودن، تبدیل به

they become something you can eat and process in your body in large quantities.

چیزی می‌شوند که می‌توانید بخورید و در بدنتان در مقادیر زیاد پردازش کنید.

You get got a higher yield.

بازدهی بالاتری دریافت می کنید.

I think when when a particular type of wheat mutated into its modern form.

فکر می کنم زمانی که نوع خاصی از گندم به شکل مدرن خود جهش پیدا کرد.

So that's 10,000 years ago I think from that program.

بنابراین من فکر می کنم از آن برنامه 10000 سال پیش است.

It's quite fascinating. It is fascinating.

این کاملا جذاب است. جذاب است.

My crush has arrived.

عشق من رسیده است.

Are referring to Pedro Demetrius Neville.

منظور پدرو دمتریوس نویل است.

Demetrius, you're my crush.

دمتریوس، تو عاشق منی.

So, you know I mean, you're here most weeks

بنابراین، می دانید منظورم این است که بیشتر هفته هایی که من اینجا بوده ام، اینجا هستید

I've. Got many crushes anyway, Not just one or two.

. به هر حال مورد علاقه زیادی قرار گرفتم، نه فقط یکی دو تا.

Many crushes,

خیلی له می شود،

but yes.

اما بله. آیا

Have we got any Indian people on who are vegetarian?

ما مردم هندی داریم که گیاهخوار باشند؟

Please let us know.

لطفا اجازه دهید تا ما بدانیم.

And we'd like to I'd like to know what you eat.

و ما دوست داریم به من می خواهم بدانم چه می خورید.

But from what I understand, from what I've read, I've seen

اما از آنچه که من فهمیدم، از آنچه خواندم، دیدم که

the staple is a combination of rice and lentils,

اصلی ترین آن ترکیبی از برنج و عدس است،

I think is what is a good combination to keep you healthy for being vegetarian.

فکر می کنم این ترکیب خوبی برای حفظ سلامتی شما برای گیاهخواری است.

So please let us know any vegetarians from India watching,

بنابراین لطفاً هر گیاه‌خواری از هند که تماشا می‌کند،

any Hindus watching, please let us know.

هر هندو که تماشا می‌کند، به ما اطلاع دهید، لطفاً به ما اطلاع دهید.

We'd love to.

ما دوست داریم.

I mean, I love that.

یعنی من آن را دوست دارم.

I love that sort of food.

من عاشق این نوع غذا هستم

I could live off that, Mr. Duncan.

من می توانم با آن زندگی کنم، آقای دانکن.

But yes, I mean, a lot of people are saying

اما بله، منظورم این است که بسیاری از مردم همینطور می گویند،

as well, of course, now that they're saying that

البته، حالا که می گویند

Africa culture with meat

فرهنگ آفریقا با

producing meat is very bad for the environment

تولید گوشت برای محیط زیست بسیار بد است،

because it's supposedly

زیرا ظاهراً

creating more CO2 than if you were going to have a vegetarian diet.

CO2 بیشتری نسبت به زمانی که شما قرار بود داشته باشید ایجاد می کند. یک رژیم گیاهخواری

Yeah, well, I think I think this comes from not necessarily because a lot of people misunderstand that.

بله، خوب، فکر می‌کنم این دلیل لزوماً این نیست که بسیاری از مردم آن را اشتباه می‌فهمند.

Don't know why they say that.

نمی دانم چرا این را می گویند.

It's because of the cows farting, but it isn't.

این به خاطر گوز گاوهاست، اما اینطور نیست. ربطی

It's nothing to do with that.

به اون نداره

It's to do with the front end of the cow.

این مربوط به قسمت جلویی گاو است.

When they eat, they have to keep burping.

وقتی غذا می خورند باید مدام آروغ بزنند.

They bring up lots of air because they have to process the food many, many times.

آنها هوای زیادی را بیرون می آورند زیرا مجبورند غذا را بارها و بارها پردازش کنند.

So every time they do that, it does produce methane.

بنابراین هر بار که آنها این کار را انجام می دهند، متان تولید می کند.

So it's not necessarily coming out the back end of the cow,

بنابراین لزوماً از قسمت پشتی گاو خارج نمی شود ،

but they believe it's because it's coming out of the front end of the cow.

اما آنها معتقدند به این دلیل است که از قسمت جلویی گاو خارج می شود.

See, this area this argument, though, doesn't make sense to me

ببینید، این بحث در این زمینه برای من منطقی نیست

that eating meat is bad for the ecology and bad for

که خوردن گوشت برای محیط زیست مضر است و برای

CO2 in the environment.

CO2 در محیط زیست بد است.

Because you think about it before man came around.

زیرا شما قبل از اینکه انسان بیاید به آن فکر می کنید.

I mean, yes, we've got herds of sheep and cattle,

منظورم این است که بله، ما گله‌های گوسفند و گاو داریم،

but I would think there's still far less

اما فکر می‌کنم هنوز حیوانات بسیار کمتری

animals around now than there were, say, 10,000 years ago.

نسبت به مثلاً 10000 سال پیش وجود دارد.

I would think. I don't know.

من فکر می کنم. من نمی دانم.

I might be wrong in that, but I'm because we've killed a lot of wild animals off, haven't we?

ممکن است در این مورد اشتباه کنم، اما به این دلیل است که ما حیوانات وحشی زیادی را کشته ایم، اینطور نیست؟

Yeah.

آره

I mean, there aren't wild animals roaming.

منظورم این است که حیوانات وحشی در حال پرسه زدن نیستند.

I mean, they used to be you.

یعنی قبلا تو بودی

You imagine going back thousands of years, There were wild animals everywhere.

تصور می کنید به هزاران سال قبل برگردید، همه جا حیوانات وحشی بودند.

It kind of just stop you there, Steve, because it isn't sort of all of the animals.

این فقط تو را در آنجا متوقف می کند، استیو، زیرا این همه حیوانات نیست.

It's just certain that are being bred for for meat.

فقط مسلم است که برای گوشت پرورش داده می شوند.

So you have fields of thousands and thousands of cows

پس شما مزارع هزاران و هزاران گاو

and fields full of thousands and thousands of sheep.

و مزارع پر از هزاران و هزاران گوسفند دارید.

So it's just one or two particular types of animal, isn't it, now.

پس این فقط یک یا دو نوع خاص از حیوانات است، اینطور نیست.

But yes, and they're all, of course, eat vegetables.

اما بله، و البته همه آنها سبزیجات می خورند.

But I mean, I don't know.

اما منظورم این است که نمی دانم.

But if if you were to think of Africa,

اما اگر

for example, I mean the amount of

به عنوان مثال به آفریقا فکر کنید، منظورم تعداد

wildlife, the amount of elephants that they used to be

حیات وحش، تعداد فیل هایی است که

even a few hundred years ago,

حتی چند صد سال پیش وجود داشتند،

elephants, all sorts of animals like that that eat vegetables

فیل ها، انواع حیواناتی مانند آن که سبزیجات

that would be given off, you know, burping away and giving off

می خورند. می دانید، آروغ می زند و

methane.

متان می دهد.

I mean, that there's a fraction of those animals in the wild

منظورم این است که در حال حاضر کسری از آن حیوانات در طبیعت در

now compared to what the was thousands, you know, even a few hundred years ago.

مقایسه با هزاران حیوان، حتی چند صد سال پیش، وجود دارد.

So I find that argument a little

بنابراین من آن استدلال را کمی

dull, not totally disagreeing with it,

کسل‌کننده می‌دانم، کاملاً با آن مخالف نیستم،

but I find the argument a little, you know, not sustainable, really.

اما من آن استدلال را کمی، می‌دانید، واقعاً پایدار نمی‌دانم.

If you think back to what the earth used to be like and how many wild animals there would have been. Yes.

اگر به این فکر کنید که قبلاً زمین چگونه بوده و چند حیوان وحشی وجود داشته است. آره.

Well, the also the fact that there were more trees, I suppose.

خوب، همچنین این واقعیت که درختان بیشتری وجود داشت، فکر می کنم.

So you would have had more more if nature would be there to to take care of those things as well.

بنابراین، اگر طبیعت برای مراقبت از آن چیزها نیز وجود داشت، چیزهای بیشتری داشتید.

So there are fewer trees in the world.

بنابراین درختان کمتری در جهان وجود دارد.

I mean, the if era.

منظورم دوران اگر است.

Yes, I mean, Britain used to be just a forest from from from end to end.

بله، منظورم این است که بریتانیا قبلاً فقط یک جنگل از انتها تا انتهای آن بود.

It was just nothing but trees.

چیزی جز درختان نبود.

And then over the years, of course, we chopped most of them down.

و سپس در طول سالها، البته، ما اکثر آنها را خرد کردیم.

So the amount of trees that exist now in the UK or across

بنابراین، تعداد درختانی که اکنون در بریتانیا یا در سراسر

Britain is is is a fraction of what used to exist.

بریتانیا وجود دارد، کسری از درختانی است که قبلا وجود داشت.

And you know, the rainforests as well.

و می دانید، جنگل های بارانی نیز.

And I was going to make a point there, but I can't remember. It was,

و من قصد داشتم در آنجا نکته ای را بیان کنم، اما یادم نمی آید.

Yeah, well

بله، خوب

someone's estimated that because CO2 levels have gone up

کسی تخمین زده است که چون سطح CO2 بالا رفته است

there's been and the plant life is actually accelerating.

و زندگی گیاه در واقع در حال تسریع است.

And I read a report somewhere that in certain parts of the world

و من گزارشی را در جایی خواندم مبنی بر اینکه در مناطق خاصی از جهان

there's a 30% increase in in in plants.

30 درصد افزایش در گیاهان وجود دارد.

So there'll be, you know,

بنابراین، می دانید،

CO2 levels used to be much higher

سطح CO2

in sort of prehistoric times

در دوران ماقبل تاریخ بسیار بالاتر بود

and the plant life grew very quickly.

و زندگی گیاهی خیلی سریع رشد کرد.

So maybe the increased plant life because they like the CO2,

بنابراین شاید افزایش زندگی گیاهان به دلیل علاقه آنها به CO2،

maybe that'll balance it out, suck all the CO2 out of the atmosphere.

شاید این باعث متعادل شدن آن شود، تمام CO2 را از جو خارج کند.

I think one of the problems as well is that people

من فکر می‌کنم یکی از مشکلات نیز این است که مردم

don't actually know

واقعاً نمی‌دانند

whether or not anything

که آیا چیزی

that we are working out at the moment is actually correct or accurate.

که ما در حال حاضر روی آن کار می‌کنیم درست است یا نه.

Because I've said this before, I will repeat it very quickly.

چون قبلا این را گفتم خیلی سریع تکرار می کنم.

Human beings have very short lives.

انسان ها عمر بسیار کوتاهی دارند.

We are here just like a like a flash, and then we're gone.

ما اینجا هستیم درست مثل فلاش، و بعد رفتیم.

And it's very hard for human beings to appreciate

و قدردانی از

the processes that happen on the planet

فرآیندهایی که روی کره زمین اتفاق می افتد برای انسان بسیار سخت است

because they happen over thousands and thousands

زیرا آنها در طول هزاران و هزاران

or in some cases millions of years.

یا در برخی موارد میلیون ها سال اتفاق می افتند.

So we are here just

بنابراین ما

just for a millisecond.

فقط برای یک میلی ثانیه اینجا هستیم.

Our lives just gone and we're trying to work out

زندگی ما به تازگی از بین رفته است و ما در تلاش هستیم تا بفهمیم

what the process of the planet is.

روند این سیاره چگونه است.

But unless you are 100,000 years old

اما تا زمانی که شما 100000 سال

or even 100 million years old,

یا حتی 100 میلیون سال سن نداشته باشید،

you're not going to really

واقعاً

have anything to work with because there are no records

چیزی برای کار با آن نخواهید داشت، زیرا هیچ سابقه ای

of what the planet was like 100,000 years ago.

از این که سیاره 100000 سال پیش چگونه بوده است وجود ندارد.

No one wrote it down.

کسی آن را یادداشت نکرد.

You see the I mean, there's no doubt CO2 levels anyway, we're getting into

منظورم را می بینید، به هر حال در سطح دی اکسید کربن شکی وجود ندارد ، ما در حال وارد شدن به

we're getting into the conversation. I wasn't I wasn't good.

بحث هستیم. من نبودم خوب نبودم

And I said, well, that's basically well, I'm saying we don't actually know.

و من گفتم، خوب، اساساً خوب است، من می گویم ما در واقع نمی دانیم.

Even if we think we know, we don't know.

حتی اگر فکر کنیم می دانیم، نمی دانیم.

We probably we think we can we could only guess.

ما احتمالاً فکر می کنیم که فقط می توانیم حدس بزنیم.

We can only work out what it might be,

ما فقط می‌توانیم بررسی کنیم که چه چیزی ممکن است باشد،

but we're not 100% sure because you would have to come back

اما ما 100٪ مطمئن نیستیم زیرا باید

a hundred years from now to see if anything is changing.

صد سال بعد برگردید تا ببینید آیا چیزی در حال تغییر است یا خیر.

But of course, everyone here now, you, me, Mr.

اما مطمئناً، همه اکنون اینجا هستند، شما، من، آقای

Steve, we'll all be dead, so we won't be able to say what it was like.

استیو، همه ما مرده ایم، بنابراین نمی توانیم بگوییم که چگونه بود.

Now, at this point, it's very strange, isn't it?

حالا، در این مرحله، خیلی عجیب است، اینطور نیست؟ می

You know, we recorded human beings

دانید، ما ثبت کرده ایم که انسان ها

are interesting creatures.

موجودات جالبی هستند.

Why? There's nothing else on there at the moment.

چرا؟ در حال حاضر هیچ چیز دیگری در آنجا نیست. آقای دووم امروز در

What else are we talking about today, Mr. Doom? Well, we're going in a minute.

مورد چه چیز دیگری صحبت می کنیم ؟ خوب، یک دقیقه دیگر می رویم.

So we're going to be talking about much will be eating insects soon, says Dereck.

دِرک می‌گوید، بنابراین، به زودی در مورد خوردن حشرات زیاد صحبت خواهیم کرد.

Want. Yes, they are talking about this possibility

خواستن بله، آنها در مورد این احتمال صحبت می کنند

that we could be eating insects because,

که ما می توانیم حشرات بخوریم، زیرا،

of course, there's always lots of insects.

البته، همیشه حشرات زیادی وجود دارد.

And I think they've got sort of low impact on the environment.

و من فکر می کنم که آنها به نوعی تأثیر کمی بر محیط زیست دارند.

But I mean, locusts full of protein.

اما منظورم ملخ های پر از پروتئین است.

Yeah, very nutritious.

آره خیلی مغذی

The thing is they're not they're not going to just give them to is like on sticks in certain

مسئله این است که آنها قرار نیست آنها را فقط به آنها بدهند مانند چوب هایی است که در برخی از

Asian countries they have them deep fried and then they put them on little sticks.

کشورهای آسیایی آنها را سرخ می کنند و سپس آنها را روی چوب های کوچک می گذارند.

So it won't be like that.

پس اینجوری نمیشه

But what they're going to do is dry them, grind them up and then put them into food.

اما کاری که قرار است انجام دهند این است که آنها را خشک کرده، آسیاب کرده و سپس داخل غذا قرار دهند.

So you might have food that looks like meat and it will have all of the protein,

بنابراین ممکن است غذایی داشته باشید که شبیه گوشت باشد و تمام پروتئین را داشته باشد،

but it won't actually be part of a cow or sheep.

اما در واقع بخشی از گاو یا گوسفند نخواهد بود.

It will be crushed ground, powdered insects,

این حشرات پودری و له شده خواهد بود،

but it will taste lovely, so it won't matter.

اما طعم دوست داشتنی خواهد داشت، بنابراین مهم نیست.

It'll be full of artificial flavours, won't it?

پر از طعم های مصنوعی خواهد بود، اینطور نیست؟

And It'll be highly processed, so it probably won't be very good for you.

و بسیار پردازش خواهد شد، بنابراین احتمالاً برای شما خوب نخواهد بود.

Really.

واقعا

Do you remember a film many years ago called You remember the Soylent Green?

آیا فیلمی را به خاطر دارید که سالها پیش به نام سبزه سویلنت را به یاد دارید؟

It was called.

نامیده شد.

It was a film set in the future where there was a shortage of food

این یک فیلم در آینده بود که در آن کمبود غذا وجود داشت

and but people were just eating these sort of green

و مردم فقط این نوع غذاهای سبز را می خوردند

of food.

Everything very simple.

.

همه چیز خیلی ساده

Anyway, it turned out that any when people died, their bodies

به هر حال، معلوم شد که وقتی مردم می‌مردند، اجسادشان

weren't weren't being buried, cremated, they were being recycled

دفن نمی‌شد، سوزانده نمی‌شد، بازیافت می‌شد

and people were literally eating dead human beings.

و مردم به معنای واقعی کلمه انسان‌های مرده را می‌خوردند.

I think it's worse than I think where they weren't they actually purposely killing people.

من فکر می‌کنم این بدتر از آن است که فکر می‌کنم در جایی که آنها نبودند، عمداً مردم را می‌کشتند. منظورم این است که

I mean, I'm sure they were killing people very similar to another movie called Logan's Run,

من مطمئن هستم که آنها افرادی را می کشتند که بسیار شبیه به فیلم دیگری به نام Logan's Run بود،

but it was it was Charlton Heston in that I can't remember.

اما این چارلتون هستون بود که من به یاد ندارم.

There were some well-known actors in it.

چند بازیگر سرشناس در آن حضور داشتند.

I don't know why I always I always think of Charlton Heston as being in everything Planet of the Apes.

نمی‌دانم چرا همیشه فکر می‌کنم چارلتون هستون در همه چیز سیاره میمون‌ها حضور دارد.

He was in that.

او در آن بود.

I know that. But I.

من می دانم که. اما

I always think he was in Soylent Green.

من فکر می کنم همیشه در Soylent Green بود.

He might have been. Yes.

او ممکن است بود. آره. به

It seemed it seems like it.

نظر می رسید که اینطور است.

Vitus says that this a vet task

Vitus می گوید که این کار دامپزشکی

puts a lot of jokes on the live stream, but this one could be a joke.

جوک های زیادی را در جریان زنده قرار می دهد، اما این یکی می تواند یک شوخی باشد.

But it's sort of true.

ولی یه جورایی درسته

Driving a sports car and sticking to the speed limit

رانندگی با ماشین اسپرت و رعایت سرعت مجاز

is like going to McDonald's and just having the salad.

مانند رفتن به مک دونالد و صرف سالاد است.

Yes. So that

آره. بنابراین

actually is true if you buy a sports car.

اگر یک ماشین اسپورت بخرید این در واقع درست است.

I mean, I think it's supposed to be a joke, but it's true.

یعنی فکر می کنم قرار است شوخی باشد، اما واقعیت دارد.

You spend a lot of money on a sports car and then just drive around

شما پول زیادی را برای یک ماشین اسپورت خرج می کنید و سپس به طور معمول در اطراف رانندگی می کنید

normally as though you're in a Ford Fiesta or something.

انگار که در یک فورد فیستا یا چیزی شبیه به آن هستید.

You have no choice.

تو انتخابی نداری.

Then you know, why bother?

اونوقت میدونی چرا ناراحتی؟

In other words, is what the test is saying with that statement?

به عبارت دیگر، آیا آزمون با آن جمله می گوید؟

Well, talking of cars and talking talking of the roads

خوب، صحبت از ماشین ها و صحبت از جاده های

in Wales at the moment, yes, Wales is very close to us.

ولز در حال حاضر، بله، ولز به ما بسیار نزدیک است.

It's just it's just over there.

فقط همین جاست.

In fact, I look over my shoulder, we can see, we can see it.

در واقع، من از بالای شانه ام نگاه می کنم، می توانیم ببینیم، می توانیم آن را ببینیم.

We can see Wales from our house.

ما می توانیم ولز را از خانه خود ببینیم.

I bet in Wales they've just passed a new law. Yes.

شرط می بندم در ولز آنها به تازگی قانون جدیدی را تصویب کرده اند. آره.

That, that reduces the speed that people can drive up

این، سرعتی را که افراد می توانند

to 20 miles an hour.

تا 20 مایل در ساعت رانندگی کنند، کاهش می دهد.

Now I can walk faster than that.

اکنون می توانم سریعتر از آن راه بروم.

So that's in the town.

بنابراین آن در شهر است.

So where it used to be a 30 mile an hour limit, which

بنابراین جایی که قبلاً محدودیت 30 مایل در ساعت بود، که

I wonder what that is in kilometres with.

من تعجب می کنم که با چه کیلومتری است.

Uh, well, I'm just trying because most people don't use miles per hour, so.

اوه، خوب، من فقط تلاش می کنم، زیرا اکثر مردم مایل در ساعت استفاده نمی کنند، بنابراین.

30 miles per hour.

30 مایل در ساعت.

What is that, 40 kilometres an hour?

اون چیه 40 کیلومتر در ساعت؟

45, something like that.

45، چیزی شبیه به آن.

They've reduced it from 30 down to 20,

آنها آن را از 30 به 20 کاهش داده اند

which is probably 30 kilometres an hour.

که احتمالاً 30 کیلومتر در ساعت است.

So it's very, very slow in all towns.

بنابراین در همه شهرها بسیار بسیار کند است.

Wherever it was 30, I can walk quicker than that is now 20.

هر جا که 30 سال بود، می توانم سریعتر از 20 سالگی راه بروم.

And it's the only country in the world that's done that.

و این تنها کشوری در جهان است که این کار را انجام داده است.

And I've got Welsh friends and I've been speaking to them

و من دوستان ولزی دارم و با آنها صحبت کرده ام

and they're furious about it because it's it's an over this.

و آنها از این موضوع خشمگین هستند زیرا این موضوع تمام شده است. به

They seem to think it's an over the top reaction by the by the government.

نظر می رسد آنها فکر می کنند که این یک واکنش بیش از حد از سوی دولت است.

Know the thing I do agree with is that 20 miles an hour is a good speed

بدانید چیزی که من با آن موافقم این است که 20 مایل در ساعت یک محدودیت سرعت خوب در

limit near places where there might be lots of kids, maybe a school.

نزدیکی مکان هایی است که ممکن است بچه های زیادی وجود داشته باشد، شاید یک مدرسه.

So during school time and maybe when the kids are coming out of school,

بنابراین در زمان مدرسه و شاید زمانی که بچه‌ها از مدرسه بیرون می‌آیند،

having an area where the speed

داشتن منطقه‌ای که

limit is 20 miles an hour is a good idea.

حداکثر سرعت آن 20 مایل در ساعت باشد ایده خوبی است.

It's very good.

Very good. But not everywhere.

خیلی خوبه

خیلی خوب. اما نه همه جا.

Not all over the place.

نه در همه جا.

Yes. So it's causing is causing a few issues that their apparently there have been was over

آره. بنابراین باعث ایجاد چند مشکل می شود که ظاهراً بیش از

one and a half million signatures to a petition

یک و نیم میلیون امضا برای طوماری

to ask the government to to put it back up to 30

برای درخواست از دولت برای بازگرداندن آن به 30 نفر وجود داشته است

and that's a third of the population of Wales

و این یک سوم از جمعیت ولز

have already signed a petition.

قبلاً امضای این درخواست را امضا کرده اند. دادخواست

So we'll see what happens.

پس خواهیم دید چه اتفاقی می افتد.

But it's going to make it rather difficult for for the locals

اما این کار را برای مردم محلی

and for people travelling to Wales on holiday.

و افرادی که در تعطیلات به ولز سفر می کنند، دشوار خواهد کرد.

But then I don't think it's going to make much difference to holidaymakers

اما پس از آن، فکر نمی‌کنم برای مسافران تعطیلات تفاوت زیادی ایجاد کند،

because you don't really travel through the towns anyway.

زیرا به هر حال شما واقعاً در شهرها سفر نمی‌کنید .

We mainly travel on the on the country roads and they haven't changed the speed limit there.

ما عمدتاً در جاده های کشور تردد می کنیم و محدودیت سرعت را در آنجا تغییر نداده اند.

So it will be interesting.

بنابراین جالب خواهد بود.

This is only just started, so it will be interesting

این تازه شروع شده است، بنابراین جالب است که

to see what happens with the statistics of accidents

ببینیم با آمار تصادفات

and deaths on the road, whether it actually does make a difference.

و مرگ و میر در جاده ها چه اتفاقی می افتد، آیا واقعاً تفاوتی ایجاد می کند.

So you might be a little bit worried.

بنابراین ممکن است کمی نگران باشید.

We are worried because if it's successful

ما نگران هستیم زیرا اگر موفقیت آمیز باشد

you might find that we adopt it here in England.

ممکن است متوجه شوید که ما آن را اینجا در انگلیس پذیرفته ایم.

We might start all driving around very slowly.

ممکن است خیلی آهسته شروع به رانندگی کنیم.

Francesca says hello.

فرانچسکا سلام می کند.

Francesca

فرانچسکا

has been working very hard recently

اخیراً بسیار سخت کار کرده است

and it's a team Although there would be riots.

و این یک تیم است، اگرچه ممکن است شورش هایی رخ دهد.

Yeah, I think so. Well, yes.

آره، من اینطور فکر می کنم. خب بله.

I mean, sheep go faster than 20 miles an hour.

منظورم این است که گوسفندها سریعتر از 20 مایل در ساعت می روند.

Yeah.

آره

So I think you'll be sheep passing you with that. Yes.

بنابراین من فکر می کنم که شما گوسفندی خواهید بود که از کنار شما عبور می کنید. آره.

It's.

It's causing a lot of consternation.

این است.

باعث ایجاد حیرت زیادی می شود.

That's a good word for you. Consternation nation.

این یک کلمه خوب برای شما است. ملت حیرت.

A lot of upset, a lot of talk, a lot of a lot of fuss.

ناراحتی زیاد، صحبت زیاد، هیاهو زیاد.

People are getting a little bit unhappy and wound up

مردم کمی ناراضی می شوند و

by the thought of driving around so slowly.

از این فکر که به آرامی در اطراف رانندگی می کنند، زخمی می شوند.

Do we never watch Brand called CWC?

آیا ما هرگز برندی به نام CWC را تماشا نمی کنیم؟

Says Petro.

می گوید پترو.

No, I haven't heard of that.

نه، من در مورد آن نشنیده ام.

Is that a local watch brand for

آیا این یک مارک ساعت محلی برای

Brazil?

برزیل است؟

Maybe where you are, Please, that is.

شاید جایی که هستی، لطفاً، همین است.

No, I haven't heard of CW C I've never heard of a watch company in Brazil.

نه، من در مورد CW C چیزی نشنیده‌ام، من هرگز در مورد یک شرکت ساعت سازی در برزیل نشنیده‌ام.

I don't think there are.

من فکر نمی کنم وجود داشته باشد.

I'd imagine they're mostly imported.

من تصور می کنم آنها عمدتا وارداتی هستند.

Please tell us, Pedro.

لطفا به ما بگو، پدرو.

We'd like to know.

ما دوست داریم بدانیم.

Uh, that's about it on the live chat for now.

اوه، در حال حاضر در چت زنده همینطور است.

Okay.

Uh, yes,

باشه.

اوه، بله،

but we could always talk about

اما ما همیشه می‌توانیم درباره

the other thing that's happened in politics this week.

چیز دیگری که این هفته در سیاست رخ داده است صحبت کنیم.

Well, that's not.

خوب، این نیست.

I stop because it's 3 minutes to three.

توقف می کنم چون 3 دقیقه به سه است.

And to be honest with you, everyone's to be cheered up.

و صادقانه با شما، همه باید خوشحال شوند. به همین

That's why we're here to cheer you up, not to talk about depressing things all the time.

دلیل است که ما اینجا هستیم تا شما را شاد کنیم، نه اینکه همیشه در مورد چیزهای افسرده کننده صحبت کنیم.

However, however, sometimes you do have to talk about things that aren't so cheerful as well.

با این حال، گاهی اوقات مجبور می شوید در مورد چیزهایی صحبت کنید که آنقدرها هم شاد نیستند.

It was cars I was going to talk about.

ماشین هایی بودند که قرار بود در موردشان صحبت کنم.

Yes. Anyway, we've been talking about cars over the past 5 minutes.

آره. به هر حال، ما در 5 دقیقه گذشته در مورد خودروها صحبت کرده ایم .

Okay, then technically you say the car was a coming by.

خوب، پس از نظر فنی می گویید ماشین در راه است.

The cows are coming by.

گاوها می آیند.

They they look lovely today.

آنها امروز دوست داشتنی به نظر می رسند.

They look all happy.

همه آنها خوشحال به نظر می رسند.

The cows. I'm just going to wave to the cows.

گاوها. من فقط برای گاوها دست تکان می دهم.

Hello, Cowens. Hello. Very meaty.

سلام، کوونز. سلام. خیلی گوشتی

They look nice. Yes. Keep eating that grass.

آنها زیبا به نظر می رسند. آره. به خوردن آن علف ادامه بده یادم می آید

I remember someone once asked if we were ever tempted

یک بار یکی از ما پرسید که آیا تا به حال وسوسه شدیم

to go and take one of the cows

که برویم و یکی از گاوها را برداریم

and maybe chop it up and put it in the freezer.

و شاید آن را خرد کرده و در فریزر بگذاریم؟

I think.

من فکر می کنم.

I think the people would look not very kindly on you in this area

من فکر می کنم اگر شما در این منطقه

if you were if you stole

بودید اگر

people's cattle, sheep, cattle rustling, as it's called.

گاوهای مردم، گوسفندان، خش خش گاوهای مردم را دزدیدید، در این منطقه خیلی مهربان نگاه نمی کردند.

But it is in America.

اما در آمریکاست.

I don't know what you call it here, just cattle theft, probably.

من نمی دانم شما اسمش را اینجا چه می گذارید، احتمالاً فقط سرقت گاو.

I think they would notice.

من فکر می کنم آنها متوجه می شوند.

They would think the farmer comes quite regularly and counts them.

آنها فکر می کنند کشاورز مرتباً می آید و آنها را می شمارد.

The word you're looking for is poach cow poaching.

کلمه ای که شما به دنبال آن هستید شکار غیرقانونی گاو غیرقانونی است.

Yes. So,

آره. بنابراین،

yeah, I don't think there's much danger of his doing that because.

بله، من فکر نمی‌کنم خطر زیادی برای انجام این کار وجود داشته باشد، زیرا.

Well, that's that's the other thing they would say about meat eaters.

خوب، این چیز دیگری است که در مورد گوشت خواران می گویند.

Yeah.

آره

That, well, if you had to kill you,

خوب، اگر مجبور بودید شما را بکشید،

kill the animal yourself, you probably wouldn't do it.

حیوان را خودتان بکشید، احتمالاً این کار را نمی کردید.

Although when my parents are growing up, they used to

اگرچه وقتی پدر و مادرم در حال بزرگ شدن هستند، عادت داشتند از

keep pigs in that everyone had a pig in their back garden.

خوک نگهداری کنند، زیرا همه در باغچه پشتی خود یک خوک داشتند.

I thought you were going to say your parents used to kill a cow in the back garden.

فکر کردم میخوای بگی والدینت در باغچه پشتی گاو میکشتند.

Well, people used to commonly keep pigs because pigs eat anything,

خوب، مردم معمولاً خوک نگهداری می کردند، زیرا خوک ها هر چیزی را می خورند،

so they're quite good animals to keep in your garden.

بنابراین آنها حیوانات بسیار خوبی برای نگهداری در باغ شما هستند.

So you're telling me right now, live at 3:00

پس همین الان به من می گویید، ساعت 3:00 به

UK time, you're telling me that your parents

وقت انگلستان زنده، به من می گویید که والدین شما

used to keep pigs and they used to slaughter them in their garden?

خوک نگهداری می کردند و آنها را در باغ خود ذبح می کردند؟

Yes, everybody did. Particularly during the war,

بله، همه انجام دادند. مخصوصاً در طول جنگ،

because you

زیرا شما می‌دانید که

pig would keep you going for, you know, months.

ماه‌ها شما را ادامه می‌داد.

Who did it?

کی اینکار رو کرد؟

I don't know.

من نمی دانم.

I presume it was my grandfather.

حدس میزنم پدربزرگم بود

Or maybe you got somebody in.

یا شاید شما کسی را وارد کرده اید.

But you're all chickens.

اما همه شما مرغ هستید.

Everybody had chickens, and a lot of people had a pig because everybody had quite big gardens then.

همه جوجه داشتند و بسیاری از مردم خوک داشتند، زیرا در آن زمان همه باغ‌های بزرگی داشتند.

Houses are quite big gardens.

خانه ها باغ های بسیار بزرگی هستند.

And yeah, you'd, you'd,

و بله، شما می خواهید، شما می خواهید،

you'd, uh.

شما، اوه.

Yeah.

Keep a pig for a few months or a year and then, you know

آره

یک خوک برای چند ماه یا یک سال نگه دارید و بعد، می دانید که

what I've, I've, I've never ever heard of this.

من چه کرده ام، من هرگز در مورد این چیزی نشنیده ام.

I don't think families used to do that.

فکر نمی کنم خانواده ها قبلا این کار را می کردند.

So chicken.

So, so this was, this was going back to your grandparents time.

پس مرغ

بنابراین، این بود، این به زمان پدربزرگ و مادربزرگ شما برمی گشت.

Yeah. So we're talking 1930s.

آره بنابراین ما از دهه 1930 صحبت می کنیم.

Okay.

Probably people used to keep pigs in their garden

باشه.

احتمالاً مردم قبلاً در باغ خود خوک نگهداری می کردند

and chickens must have stink. Hmm.

و مرغ ها باید بوی بدی داشته باشند. هوم

In the local area.

در منطقه محلی.

And of course, not everyone likes to eat pork anyway, so.

و البته، به هر حال همه دوست ندارند گوشت خوک بخورند، بنابراین.

So maybe, though there are other alternatives like chicken, you can have chicken.

بنابراین شاید، اگرچه جایگزین های دیگری مانند مرغ وجود دارد، اما می توانید مرغ بخورید.

Or maybe think about pigs.

یا شاید به خوک ها فکر کنید.

As I said, they're very good animals to keep domestically

همانطور که گفتم، آنها حیوانات بسیار خوبی برای نگهداری در داخل خانه هستند،

because you can just throw anything and they'll eat it.

زیرا شما فقط می توانید هر چیزی را پرتاب کنید و آنها آن را می خورند.

They'll just eat any old scraps.

آنها فقط هر ضایعات قدیمی را می خورند.

Uh, and

اوه، و

generally

they'll eat anything so that they're very good animals to keep.

به طور کلی

آنها هر چیزی می خورند تا حیوانات بسیار خوبی برای نگهداری باشند.

By keeping a cow in your garden, you've got to have a lot of grass for it.

با نگه داشتن یک گاو در باغ خود، باید علف زیادی برای آن داشته باشید.

I think so

anyway. Anyway.

به هر حال من اینطور فکر می کنم. به هر حال.

It is almost time to say goodbye.

نزدیک به زمان خداحافظی است.

I hope you enjoy today's live stream and of course, we will be back next week.

امیدوارم از پخش زنده امروز لذت ببرید و البته هفته آینده باز خواهیم گشت.

I might be doing a special live stream from Shrewsbury

من ممکن است یک پخش زنده ویژه از Shrewsbury انجام دهم

because it is the first ever Pride weekend.

زیرا این اولین آخر هفته پراید است.

So I might be there hanging around with

بنابراین من ممکن است آنجا باشم و

with all of the glamorous people, all of the drag queens.

با همه افراد پر زرق و برق، همه درگ کوئین ها، دور هم باشم.

I might even go there myself dressed up in drag.

حتی ممکن است خودم با لباس درگ به آنجا بروم.

Let's see what happens. Just. Yes, you can always.

بذار ببینیم چه اتفاقی میافتد. فقط بله، شما همیشه می توانید.

I've never seen you, do you?

من هرگز تو را ندیده ام، نه؟

You could always just take your costume with you and then just see.

شما همیشه می توانید فقط لباس خود را با خود ببرید و سپس فقط ببینید.

See what's going on. Yes.

ببین چه خبره آره.

So rather than go on the bus like that.

بنابراین به جای رفتن در اتوبوس آنطور.

So I think I might do that.

بنابراین فکر می کنم ممکن است این کار را انجام دهم.

I might go over to Shrewsbury next week, not very far away from here and see what happens.

من ممکن است هفته آینده به شروزبری بروم، نه چندان دور از اینجا و ببینم چه اتفاقی می افتد.

I might do a live stream.

من ممکن است یک استریم زنده انجام دهم.

We will see.

خواهیم دید.

Also, there are new lessons coming during the week as well, so look out for those.

همچنین، در طول هفته نیز درس های جدیدی در راه است، پس مراقب آن ها باشید.

All right.

خیلی خوب.

It's lovely to be here. Lovely to see you all.

اینجا بودن دوست داشتنی است. از دیدن همه شما خوشحالم

Hey, you all and read out your your lovely comments and we we thank you very much for those.

سلام، همه شما و نظرات زیبای شما را می خوانیم و ما از آنها بسیار سپاسگزاریم.

Thank you very much for watching.

از تماشای شما بسیار سپاسگزارم.

And it's been lovely being with you today.

و امروز بودن در کنار شما بسیار زیبا بود.

See you soon. Take care.

به زودی میبینمت. مراقب باش.

Don't forget to give me a big like on here as well because YouTube,

فراموش نکنید که در اینجا نیز به من یک لایک بزرگ بدهید زیرا یوتیوب،

for some reason they seem obsessed with likes.

به دلایلی به نظر می رسد که آنها علاقه مند به لایک هستند.

So you have to have lots of likes or else YouTube will just ignore you.

بنابراین باید لایک های زیادی داشته باشید وگرنه یوتیوب شما را نادیده می گیرد.

They will pretend that you don't exist.

آنها وانمود خواهند کرد که شما وجود ندارید.

So please can we have lots of likes as well?

پس لطفا ما هم لایک های زیادی داشته باشیم؟

See you next weekend.

آخر هفته آینده می بینمت.

This is Duncan and Mr.

این را دانکن و آقای

Steve saying.

استیو می گویند.

Thanks for watching. See you later.

ممنون از ملاحظه تان. بعدا میبینمت.

Take care of yourself.

مراقب خودت باش.

This will be available soon.

این به زودی در دسترس خواهد بود.

Again, this live stream with lovely captions as well.

باز هم، این پخش زنده با زیرنویس های دوست داشتنی نیز.

Take care.

مراقب باش.

And of course, until the next time we meet, you know what's coming next.

و البته، تا دفعه بعد که ما ملاقات می کنیم، شما می دانید که در آینده چه خواهد شد.

As the sun comes out and everything is lovely and bright, you know what's coming next.

همانطور که خورشید بیرون می آید و همه چیز دوست داشتنی و روشن است، شما می دانید که چه چیزی در راه است.

Are you ready, Mr Steve?

آیا آماده اید، آقای استیو؟

I'm ready.

من آماده ام.

ta ta for now.

تا تا فعلا