'JUNK' & 'TAT' 'unused things' words | English Addict eXtra - LIVE chat / THURSDAY 8th DEC 2022

Well, that's a good start.

خوب، این شروع خوبی است.

Mr. Steve just told me he wants a poo.

آقای استیو فقط به من گفت که او می خواهد یک پوک داشته باشد.

Too late, Steve.

خیلی دیر استیو

You'll have to hold it in. Here we go.

شما باید آن را نگه دارید.

We are back together once more.

ما یک بار دیگر با هم برگشتیم.

It's a beautiful day, by the way.

اتفاقاً روز زیبایی است.

Even though it's freezing cold.

با اینکه هوا خیلی سرده

Welcome to the warmest room in the house.

به گرم ترین اتاق خانه خوش آمدید.

It's English addict.

این معتاد انگلیسی است.

Coming to you live from the birthplace of English, which just happens to be.

آمدن به شما زندگی می کنند از زادگاه انگلیسی، که اتفاقا می باشد.

Oh, my goodness, it's England.

خدای من، اینجا انگلیس است.

And here we go again.

و باز دوباره شروع شد!

Hello.

سلام.

Hello.

سلام.

Hello, Mr.

سلام آقای

Duncan. Hello.

دانکن سلام.

Beautiful, wonderful viewers from across the globe.

بینندگان زیبا و فوق العاده از سراسر جهان.

Keep clenching.

به فشار دادن ادامه دهید.

Clenching, clench.

فشردن، فشردن

VI, clench those buttocks together.

VI، آن باسن ها را به هم فشار دهید.

Well, it's very easy to do that, Mr.

خوب، انجام این کار بسیار آسان است، آقای

Duncan, because it's very cold here.

دانکن، زیرا اینجا خیلی سرد است.

It's about minus five.

تقریبا منهای پنج است.

I can't believe it.

من نمی توانم آن را باور کنم.

This morning I woke up and everywhere was white outside.

امروز صبح از خواب بیدار شدم و بیرون همه جا سفید بود.

For a moment, I thought it had been snowing, but it wasn't.

یه لحظه فکر کردم برف اومده ولی نشد.

It was just frost.

فقط سرما بود

It was minus five.

منهای پنج بود.

In fact, when I looked at my computer downstairs, it said minus six.

در واقع، وقتی به کامپیوترم در طبقه پایین نگاه کردم، منفی شش بود.

So after all of those lovely days of warm

بنابراین پس از تمام آن روزهای دوست داشتنی هوای گرم

and mild weather, suddenly we are plunged.

و معتدل، ناگهان ما غرق شدیم.

Into. Winter.

به. زمستان.

And, well, it's right where Palmira is.

و خوب، درست همان جایی است که پالمیرا است.

That's where Beatrice is. It's very hot.

بئاتریس اینجاست. خیلی گرمه

Hello, Beatrice.

سلام بئاتریس

So we've got all this different weather from all over the globe.

بنابراین ما این همه آب و هوای متفاوت را از سراسر جهان داریم.

We're having to wrap up.

ما باید جمع بندی کنیم.

Look, have we've got t shirts on.

ببین، آیا ما تی شرت پوشیده ایم؟

I've got a t shirt on on the hair.

من یه تی شرت روی موهام.

As you say, this is the warmest room in the house because Mr.

همانطور که می گویید، اینجا گرم ترین اتاق خانه است، زیرا آقای

Duncan is using lots of electricity.

دانکن از برق زیادی استفاده می کند.

Okay, all the lights.

باشه همه چراغا

This is my electricity bill.

این قبض برق من است.

Right? Well, I can turn them off, if you will.

درست؟ خوب، من می توانم آنها را خاموش کنم، اگر بخواهید.

I'm only joking, Mrs. Duncan.

من فقط شوخی می کنم، خانم دانکن.

And so, yes, we are plunged into darkness.

و بنابراین، بله، ما در تاریکی فرو رفته ایم.

Look at Mr. Duncan.

به آقای دانکن نگاه کن.

I don't know why he takes things that seriously.

من نمی دانم چرا او مسائل را جدی می گیرد.

Oh, I think I.

اوه، فکر می کنم من.

Oh, Mr.

Duncan is seven.

اوه، آقای

دانکن هفت ساله است.

Doing seven times. Well, I don't mind being in the dark.

هفت بار انجام دادن خب من بدم نمیاد تو تاریکی باشم

I'm in the dark most of the time anyway.

به هر حال من بیشتر اوقات در تاریکی هستم.

So let's just be in the dark.

پس بیایید در تاریکی باشیم.

We've got a few new people here today.

ما امروز چند نفر جدید اینجا داریم.

Cat A boar is new, so welcome to you.

گربه گراز جدید است، پس به شما خوش آمدید.

CARGILE Welcome to have you here.

CARGILE به حضور شما در اینجا خوش آمدید.

Also from Poland, Marriott's stroker, are you new as well?

همچنین از لهستان، استروکر ماریوت ، شما هم تازه کار هستید؟

So new people, please let yourself be known to us is interesting.

بنابراین افراد جدید، لطفا اجازه دهید خود را به ما شناخته شده است جالب است.

Mr. Jones, is that better? Mr.

آقای جونز این بهتر است؟ آقای

Fine, I don't mind. It's your show, not mine.

خوب، من مشکلی ندارم. این نمایش شماست، نه مال من.

I'm just worried about your electricity bills.

من فقط نگران قبض برق شما هستم.

I was joking. You know I'm joking, Mr. Duncan.

شوخي كردم. میدونی دارم شوخی میکنم آقای دانکن.

You take things so seriously.

شما مسائل را خیلی جدی می گیرید.

Sometimes I just think it's a good idea.

گاهی اوقات فکر می کنم این یک ایده خوب است.

But don't worry, Steve, because we have here we have some candles.

اما نگران نباش استیو، چون ما اینجا داریم چند شمع داریم.

Oh, good candles. That's what we want them. Yeah.

اوه شمع های خوب این چیزی است که ما آنها را می خواهیم. آره

So just in case.

پس برای هر موردی

You're going to put, have all the new people that are joining. Mr..

قرار است همه افراد جدیدی را که در حال پیوستن هستند قرار دهید. آقا

I always have candles on standby just in case.

من همیشه شمع در حالت آماده به کار دارم برای هر موردی.

So hold that in your head. Just in case of what?

پس آن را در سر خود نگه دارید. فقط در صورت چی؟

Yes. Well, just in case.

آره. خوب، فقط در مورد.

We we lose our electricity, so.

ما برق خود را از دست می دهیم، بنابراین.

Well, that hasn't happened for quite a long time, Mr. Duncan.

خب، مدت زیادی است که این اتفاق نیفتاده است، آقای دانکن.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

Right.

Okay, let's light a candle.

درست.

باشه بیا یه شمع روشن کنیم

And we go.

و ما می رویم.

Here we go, Steve, just to make sure that

ما به اینجا می رویم، استیو، فقط برای اینکه مطمئن شویم که

they're okay.

آنها خوب هستند.

So we normally use these.

بنابراین ما معمولا از اینها استفاده می کنیم.

This is for Jesus.

این برای عیسی است.

We normally use. These were Mr.

ما معمولا استفاده می کنیم. اینها آقای

Steve is feeling a bit excited and he likes me to drip

استیو کمی هیجان زده است و دوست دارد که من

the hot wax onto the top of his head like this.

موم داغ را به این صورت روی سرش چکانم.

Yeah, very good, Mr. turned. Against what we normally do.

آره، خیلی خوب، آقای برگشت. برخلاف کاری که معمولا انجام می دهیم.

But look at that very clear. We're saving electricity.

اما خیلی واضح به آن نگاه کنید. در مصرف برق صرفه جویی می کنیم

I put this under your equipment, Mr.

من این را زیر تجهیزات شما قرار دادم، آقای

Duncan.

What would happen if I raise this, Campbell underneath your computer?

دانکن.

چه اتفاقی می افتد اگر من این را، کمپبل، زیر رایانه شما بیاورم؟

Well, let's just say this candle would go in the place where the sun does not shine.

خوب، بیایید بگوییم که این شمع در جایی می رود که خورشید نمی تابد.

I feel like I'm at a pop concert. Really? Well, yeah.

احساس می کنم در یک کنسرت پاپ هستم. واقعا؟ اره.

Do you normally take candles to pop concert light?

آیا معمولاً شمع را به نور کنسرت پاپ می برید؟

She sort of lights up, don't you? And

او به نوعی روشن می شود، نه؟

sort of both people hold candles and lights.

و هر دو نفر شمع و چراغ در دست دارند.

Probably not, actually.

احتمالاً نه، در واقع.

Candles, but certainly lights.

شمع، اما مطمئناً چراغ.

How is your how is your poo? Is it coming out yet?

حالتون چطوره؟ آیا هنوز بیرون می آید؟

I don't know what you're talking about, Mr. Duncan.

من نمی دانم در مورد چه چیزی صحبت می کنید، آقای دانکن.

You're obsessed with poo.

شما با پو وسواس شدید.

I'm not. I'm just.

من نیستم. من فقط.

You said just before we started.

درست قبل از شروع ما گفتی.

Oh, no, I need a poo, so I'm just concerned.

اوه، نه، من نیاز به پوک دارم، پس فقط نگرانم.

No, I didn't say that.

نه من اینو نگفتم

You just made it up as usual to try and create some kind of

شما فقط طبق معمول سعی کردید

some kind of dialogue on the livestream.

نوعی دیالوگ در جریان زنده ایجاد کنید.

Well, we have to do that. Or else if you just.

خوب، ما باید این کار را انجام دهیم. وگرنه اگه فقط

Hold this for Mr. Duncan.

این را برای آقای دانکن نگه دارید.

Well, as long as you're here, that's this is it.

خوب، تا زمانی که شما اینجا هستید، همین است.

Well, if we do that, you see, people can't see us.

خوب، اگر این کار را انجام دهیم، می بینید، مردم نمی توانند ما را ببینند.

Well, they can't see us anyway.

خب، به هر حال نمی توانند ما را ببینند.

So just to show how prepared we are, can you see how prepared we are today?

پس فقط برای اینکه نشان دهیم چقدر آماده ایم، می توانید ببینید امروز چقدر آماده ایم؟

Just in case?

محض احتیاط؟

Because we have been warned once again that there might be power cuts,

از آنجا که یک بار دیگر به ما هشدار داده شده است که ممکن است برق قطع شود

there might be disconnections of our power supply.

، ممکن است منبع تغذیه ما قطع شود.

So just to make sure we're prepared, we

بنابراین فقط برای اطمینان از اینکه آماده هستیم،

we have our candles ready.

شمع هایمان را آماده کرده ایم.

We have lots of things to talk about today, by the way.

اتفاقاً امروز چیزهای زیادی برای صحبت داریم.

We are talking about storage. Well, not like this.

ما در مورد ذخیره سازی صحبت می کنیم. خب اینجوری نیست

Holding candles.

نگه داشتن شمع.

We're not going to be doing this for the entire lesson hours.

ما قرار نیست این کار را در تمام ساعات درس انجام دهیم.

Steve, can I put the lights back on?

استیو، آیا می توانم چراغ ها را دوباره روشن کنم؟

Well, I didn't touch.

خوب من دست نزدم

Didn't tell you to turn them off in the first place.

از اول بهت نگفتم خاموششون کن

I was actually going to do this today, by the way.

اتفاقاً امروز قرار بود این کار را انجام دهم.

Oh, I was going to do this. That's why the candles.

اوه قرار بود این کارو بکنم به همین دلیل شمع ها.

I just wonder, is a bit strange.

فقط تعجب می کنم، کمی عجیب است.

So I gave you a little.

بنابراین من به شما کمی دادم.

You might not believe this, Steve, but I was going to do this. Why?

شاید این را باور نکنی استیو، اما من قرار بود این کار را انجام دهم. چرا؟

Because. Well, it's funny.

زیرا. خب خنده داره

Okay, right.

باشه، درسته

Well, joke's over, but the lesson.

خوب، شوخی تمام شد، اما درس.

It's to blow out your candle and make a wish.

این است که شمع خود را فوت کنید و آرزو کنید.

One, two, three.

یک دو سه.

It didn't come.

نیامد.

You didn't go true.

درست نشدی

I wished for a handsome prince.

آرزوی یک شاهزاده خوش تیپ داشتم.

Well, I'm glad that you've done that now and not after

خوب، خوشحالم که شما این کار را در حال حاضر انجام دادید و نه بعد از

I've gone for my walk, because I would have been worried.

اینکه من برای پیاده روی رفتم، زیرا من نگران بودم.

More for your pain.

بیشتر برای درد شما

Set the house on fire by the time I came back.

تا من برگشتم خانه را آتش بزنید.

This is going to upset.

این باعث ناراحتی میشه

It's created a lot of stinky smoke.

دود بدبوی زیادی ایجاد کرده است.

As if we haven't got enough stinky smoke outside

انگار بیرون از خانه به اندازه کافی دود بدبو نداریم،

because idiots around this area

زیرا احمق های اطراف این

have decided on this very cold winter day

منطقه تصمیم گرفته اند در این روز بسیار سرد زمستانی،

they are going to light fires in their back gardens

در باغچه های پشتی خود آتش روشن کنند

to burn off all the leaves that have fallen off the trees.

تا تمام برگ هایی که از درختان افتاده است را بسوزانند.

I mean, how stupid is that?

یعنی چقدر احمقانه است؟

I mean I mean, it literally enveloped the whole village.

منظورم این است که به معنای واقعی کلمه تمام روستا را در بر گرفته است.

One person has lit a giant fire, burning leaves and rubbish in the garden

یک نفر آتشی غول پیکر روشن کرده است، برگ ها و زباله ها را در باغ می سوزاند و در

and the whole because we're quite up high, we can see the entire village is covered.

کل چون ما کاملاً بلند هستیم، می توانیم ببینیم که کل روستا پوشیده شده است.

That's probably 100 houses in this thick smoke

این احتمالاً 100 خانه در این دود غلیظ است

because one idiot has decided that he wants to burn leaves.

زیرا یک احمق تصمیم گرفته است که می خواهد برگ ها را بسوزاند.

But there you go.

اما شما بروید.

That's what happens. It's not everything over, Steve.

این چیزی است که اتفاق می افتد. همه چیز تمام نشده استیو.

What they should do is put the knees into a nice pile, wait for them to compost down

کاری که آنها باید انجام دهند این است که زانوها را در یک توده خوب قرار دهند، منتظر بمانند تا کمپوست شوند

and then put it on the garden.

و سپس آن را در باغ قرار دهند.

But now they have to burn them.

اما حالا باید آنها را بسوزانند.

You are turning into a miserable old man now.

الان داری به یه پیرمرد بدبخت تبدیل میشی

You shouldn't be lighting fires in very cold weather

شما نباید در هوای خیلی سرد آتش روشن کنید

because the air press is down and all the smoke stays there anyway.

زیرا پرس هوا خاموش است و به هر حال همه دود در آنجا باقی می ماند.

Doesn't go up.

بالا نمی رود

Steve Lots of people in this area with lung condition, COPD,

استیو بسیاری از مردم در این منطقه با بیماری ریوی، COPD،

asthma stuck in their houses because of that idiot.

آسم به دلیل آن احمق در خانه های خود گیر کرده اند.

Okay, hope is what I dare you to go round to that person's house and tell them what I would.

خوب، امید چیزی است که من به شما جرات می کنم به خانه آن شخص بروید و به آنها بگویید که من چه می خواهم.

Have done if I lived next door.

اگر من در همسایگی زندگی می کردم انجام داده ام.

Thankfully, it didn't actually affect us.

خوشبختانه در واقع ما را تحت تأثیر قرار نداد.

What would you go round?

دور چه چیزی می روید؟

No, no, no, I wouldn't.

نه، نه، من این کار را نمی کنم.

I would do. I was going to put something on the local village

انجام می دادم. من قصد داشتم چیزی را در وب سایت روستای محلی قرار دهم

website.

.

Is it like a blog or is it WhatsApp?

مثل وبلاگه یا واتساپ؟

It's Facebook.

فیسبوک است.

Facebook that seems to say who whoever is lighting that fire, I would have done it very kindly.

فیس‌بوک که به نظر می‌رسد می‌گوید هر کسی که آن آتش را روشن می‌کند، من با مهربانی این کار را انجام می‌دادم.

I wouldn't have used the word idiot.

من از کلمه احمق استفاده نمی کردم.

I said, could the person just like the fire please understand that

گفتم آیا آن شخص که آتش را دوست دارد لطفا بفهمد که

there are people living in this village who have lung conditions?

در این روستا افرادی زندگی می کنند که بیماری ریوی دارند؟

And could you please not burn your leaves

و آیا می توانید لطفاً برگ های خود را به

for 3 hours on a cold winter's morning?

مدت 3 ساعت در یک صبح سرد زمستانی نسوزانید؟

Have you seen that people would agree?

آیا دیده اید که مردم موافق باشند؟

Well, yes, if they if they were tuning in

خب، بله، اگر آنها

to listen to somebody moaning, I suppose they wouldn't. Yes.

برای گوش دادن به صدای ناله‌های کسی تنظیم می‌کردند، فکر می‌کنم این کار را نمی‌کردند. آره.

You certainly are.

شما قطعا هستید.

We were not with you yesterday for those wondering where we were.

ما دیروز با شما نبودیم برای کسانی که نمی‌دانستند کجا هستیم.

We were doing something family related yesterday, and that's all we're saying.

ما دیروز داشتیم کاری مرتبط با خانواده انجام می دادیم، و این تمام چیزی است که می گوییم.

But we are here today with somebody with some extra

اما ما امروز اینجا هستیم با یک نفر با یک مهمان اضافی

with some extra

با یک

host guest, please,

مهمان میزبان اضافی، لطفاً

with some extra live streams during the month of December.

با چند پخش زنده اضافی در طول ماه دسامبر.

So that's what we're doing during the month of December.

بنابراین این کاری است که ما در ماه دسامبر انجام می دهیم.

Extra live streams.

پخش‌های زنده اضافی

Although after today, maybe not, maybe there won't be any ever again.

اگرچه بعد از امروز، شاید نه، شاید دیگر هیچ وقت وجود نداشته باشد.

Surprised the the smoke alarms haven't gone off in the house.

تعجب کردم که آلارم دود در خانه روشن نشده است.

Mr. Duncan.

آقای دانکن

But fortunately there are no smoke alarms in here.

اما خوشبختانه هیچ هشدار دهنده دود در اینجا وجود ندارد.

Yes, but yeah, this is the place where they should be, to be honest.

بله، اما بله ، صادقانه بگویم، اینجا جایی است که آنها باید باشند.

There should be smoke alarms.

باید آلارم دود وجود داشته باشد.

Yes. All this electrical equipment.

آره. این همه تجهیزات برقی

Yes, exchanges.

بله مبادلات

It could all burst into flames at any moment.

هر لحظه ممکن است همه آن شعله ور شود.

Well, if you leave the door open, then any smoke will drift into the other room

خوب، اگر در را باز بگذارید ، هر دودی به اتاق دیگری

where we do have a smoke detector.

که در آن آشکارساز دود داریم می‌رود.

Some good advice, though.

هر چند چند توصیه خوب

New people that have just joined in first.

افراد جدیدی که به تازگی وارد شده اند.

First of all, Steve, I just once again,

اول از همه، استیو، من فقط یک بار دیگر،

I'm not sure I'm not sure if I want to be here.

مطمئن نیستم که مطمئن نیستم که می خواهم اینجا باشم.

Before we begin, can I say congratulations?

قبل از شروع، می توانم تبریک بگویم؟

The format of this programme, by the way, that I'm trying to stick

به هر حال، فرمت این برنامه ، که من سعی می کنم به آن پایبند

to, can I say well done to Beatrix?

باشم، می توانم بگویم آفرین به بیتریکس؟

You are first. It's not nice.

شما اول هستید این خوب نیست.

Congratulations, Beatrice.

تبریک می گویم، بئاتریس.

I bet you have a lovely big smile on your face now.

شرط می بندم که اکنون یک لبخند بزرگ و دوست داشتنی بر روی صورت خود دارید.

Congratulations, Beatrice.

تبریک می گویم، بئاتریس.

And it's very hot where the interest is. So,

و آنجا که علاقه است بسیار گرم است. بنابراین،

you know, that's something to celebrate.

می دانید، این چیزی برای جشن گرفتن است.

We could do with 35 degrees here right now.

در حال حاضر می‌توانیم با 35 درجه اینجا کار کنیم.

Well, it is. It is 35.

خوب، این است. 35

Degrees, a jump of 10/10. And Mr.

درجه است، پرش 10/10. و آقای

Duncan, it's 35 degrees in the studio.

دانکن، در استودیو 35 درجه است.

That's what it's like presenting with a ferret.

این چیزی است که آن را مانند ارائه با یک فرت است.

It never stops moving.

هرگز از حرکت باز نمی ایستد.

Just just I'm going to go and look at my metre be going round like that.

فقط من می روم و به مترم نگاه می کنم که اینطور دور می شود.

It won't be doing that.

این کار را نخواهد کرد.

It will be a blur.

تاری خواهد بود.

They will be there.

آنها آنجا خواهند بود.

Will people still have that?

آیا مردم هنوز آن را خواهند داشت؟

But we've still got still got an old fashioned electric metre

اما ما هنوز یک کنتور برقی قدیمی

with that, with a thing that goes round and round and round like this.

با آن داریم، با چیزی که اینطور دور و بر و دور می‌شود.

They keep trying to.

آنها به تلاش خود ادامه می دهند.

Yes, they keep trying to.

بله، آنها به تلاش خود ادامه می دهند.

Oh don't you know Steve to have a new type.

اوه نمی دانی استیو تیپ جدیدی دارد.

Of smart metre. Don't.

از متر هوشمند نکن.

Don't talk about smart metres.

در مورد کنتورهای هوشمند صحبت نکنید.

No one, no one cares about this.

هیچ کس، هیچ کس به این موضوع اهمیت نمی دهد.

How do you know.

You know what they care about.

از کجا می دانی.

میدونی به چی اهمیت میدن

You know what people want to hear is learning English.

می دانید آنچه مردم می خواهند بشنوند یادگیری زبان انگلیسی است.

Well that yes, we haven't done that so far after 15 minutes.

خوب که بله، ما تا کنون پس از 15 دقیقه این کار را انجام نداده ایم.

But what they want to hear about is

اما چیزی که آنها می خواهند در مورد آن بشنوند این است

what does Prince Charles think?

که شاهزاده چارلز چه فکر می کند؟

Oh, now people don't want to know about that.

اوه، حالا مردم نمی خواهند در مورد آن بدانند.

Meghan Markle and Prince Harry.

مگان مارکل و پرنس هری.

Well, hello. Hello. I'm a little annoyed.

خب سلام. سلام. من کمی اذیتم.

Because one of my.

چون یکی از من

Sons has decided to make a Netflix and I was going to Netflix

پسران تصمیم گرفته است که یک نتفلیکس بسازد و من به نتفلیکس می رفتم

to look for the sequel to Black Panther

تا دنباله فیلم پلنگ سیاه

and I couldn't find it, but instead I found my son

را پیدا کنم، اما در عوض پسرم را پیدا

and he was saying all sorts of dreadful things like

کردم و او همه جور چیزهای وحشتناکی می

like my mummy was racist and things like that.

گفت مانند اینکه مومیایی من نژادپرست است. و چیزهایی از این قبیل

Well, all I can say is I hope there is no ink

خوب، تنها چیزی که می توانم بگویم این است که امیدوارم جوهر وجود نداشته باشد

because I hate bloody ink.

زیرا از جوهر خونی متنفرم.

I think it

فکر کنم اونجا باشه

there.

That's what Prince Charles thinks.

این چیزی است که شاهزاده چارلز فکر می کند.

Well, we don't yes. We don't know what he thinks.

خوب، ما نه بله. ما نمی دانیم او چه فکر می کند.

He probably wants to strip them of their royal titles.

او احتمالاً می خواهد القاب سلطنتی را از آنها سلب کند.

I mean, we're not sort of

منظورم این است که ما

particular royalists.

سلطنت طلب خاصی نیستیم.

I'm not I'm not a royalist.

من نیستم سلطنت طلب نیستم.

Well, I don't think I think we should keep them.

خب، من فکر نمی کنم که ما باید آنها را نگه داریم.

But I'm not sort of you know, I'm not out there in the streets.

اما من آنطور نیستم که می دانید، من در خیابان ها نیستم.

But when we say when we say royalist, what I normally mean is a crazy person

اما وقتی می گوییم سلطنت طلب می گوییم، منظور من معمولاً یک دیوانه است

who goes all the way to London to wave flags

که تا لندن می رود تا پرچم ها را به اهتزاز درآورد

and dress up like a giant flag.

و مانند یک پرچم غول پیکر لباس بپوشد.

Yeah.

آره

So, I mean, I believe that we should keep the royal family, but

بنابراین، منظورم این است که من معتقدم که ما باید خانواده سلطنتی را حفظ کنیم، اما

I'm not going to go out in the streets and try and meet them as you say, and go to events where they.

قرار نیست در خیابان ها بیرون بروم و سعی کنم به قول شما آنها را ملاقات کنم و به رویدادهایی بروم که آنها در آنجا حضور دارند.

Are well thrown at them.

به خوبی به سمت آنها پرتاب می شوند.

But nevertheless I think the behaviour of a certain

اما با این وجود من فکر می کنم رفتار یک

prince and prince Harry,

شاهزاده و شاهزاده هری خاص،

I have to be careful what I say because you sense.

من باید مراقب حرف هایم باشم زیرا شما احساس می کنید.

Is it Harry Windsor, you never hear him

آیا این هری ویندزور است، هرگز نمی شنوید که او

talk about his second name is Harry Windsor.

در مورد نام دومش هری ویندزور صحبت کند.

Although the greatest traitors.

اگرچه بزرگترین خائنان.

The strange thing is all royal family.

نکته عجیب همه خانواده سلطنتی است.

Their real name is not Windsor.

نام واقعی آنها ویندزور نیست.

It was changed because it had a German sound,

چون صدای آلمانی داشت عوض شد،

but they

اما

decided to change it to Windsor because it sounded much, much nicer.

تصمیم گرفتند آن را به ویندزور تغییر دهند، چون خیلی خیلی زیباتر بود.

More like an English name or a family name.

بیشتر شبیه یک نام انگلیسی یا یک نام خانوادگی است.

So that's what they did.

پس همین کار را کردند.

We are talking about junk rubbish tat,

ما در مورد آشغال های آشغال صحبت می کنیم،

things that are unwanted.

چیزهایی که ناخواسته هستند.

And I'm not talking about this live stream,

و من در مورد این پخش زنده صحبت نمی کنم،

I'm talking about something completely different.

من در مورد چیزی کاملا متفاوت صحبت می کنم.

This morning. It was lovely.

امروز صبح. دوست داشتنی بود.

It was so nice outside.

بیرون خیلی خوب بود

Even though it was chilly, we had a harsh frost

با اینکه هوا سرد بود، یخبندان شدیدی

on the ground.

روی زمین داشتیم.

Anything interesting?

چیز جالبی هست؟

Mr. Delaney is taking a break from work at the moment.

آقای دلانی در حال حاضر در حال استراحت از کار است.

That's what I'm doing.

این کاری است که من انجام می دهم.

And I will start looking for new work in the new year.

و در سال جدید شروع به جستجوی کار جدید خواهم کرد.

Probably only so that I don't have to keep having to come on to these live streams every day.

شاید فقط به این دلیل که مجبور نباشم هر روز به این پخش‌های زنده بیایم.

I going to escape this. No, I'm joking, Mr.

من میرم از این فرار کنم نه، شوخی می کنم، آقای

Jones.

I'm willing to take you seriously.

جونز.

من حاضرم شما را جدی بگیرم.

But if you pay me, then maybe I'll stay.

اما اگر به من پول بدهید، شاید من بمانم.

Okay. What were we doing yesterday?

باشه. دیروز داشتیم چیکار میکردیم؟

So yesterday we went to.

پس دیروز رفتیم

As many of you know, my mother passed away a few months ago,

همانطور که بسیاری از شما می دانید، مادر من چند ماه پیش فوت کرد،

two days after the queen, in fact, was the 10th.

دو روز بعد از اینکه ملکه در واقع دهمین بود.

Was it the 10th or the 8th of September?

10 بود یا 8 شهریور؟

I can't remember. Forgotten already.

من نمی توانم به یاد بیاورم. قبلا فراموش شده

It was the. 10th.

این بود. 10.

The 10th. That's right. It was a Saturday

دهمین. درست است. شنبه بود

and the queen died on the eighth, isn't she?

و ملکه در روز هشتم مرد، اینطور نیست؟

Yes, our queen.

بله ملکه ما

That is Queen Elizabeth.

آن ملکه الیزابت است.

The second.

دومین.

And so we've had the funeral and everything.

و بنابراین ما مراسم خاکسپاری و همه چیز را برگزار کردیم.

But my mother was cremated,

اما مادرم سوزانده شد،

so we had what they call an interment

بنابراین ما در

touring where the ashes in

آنجا که خاکستر در

a container are placed into the ground.

یک ظرف در داخل زمین قرار می‌گیرد، تور مدفن داشتیم.

We had a little heart shaped plaque made

ما یک پلاک قلبی شکل داشتیم

with some nice words on it, and

که چند کلمه زیبا روی آن درست شده بود

we said a few prayers and basically laid my mum to rest.

و چند نماز خواندیم و اساساً مادرم را آرام گرفتیم.

Sad, sad moment.

لحظه غم انگیز، غم انگیز

It was my sister and her husband.

خواهرم و شوهرش بودند.

And then we went for a meal afterwards. Yes.

و بعد برای صرف غذا رفتیم. آره.

I suppose.

گمان میکنم.

I suppose it was a way of just just sharing some moments and some time together. So.

فکر می‌کنم این فقط راهی برای به اشتراک گذاشتن چند لحظه و مدتی با هم بود. بنابراین.

So it was a very strange atmosphere.

بنابراین فضای بسیار عجیبی بود.

And the word in turn means to lay to rest.

و این کلمه به نوبه خود به معنای دراز کشیدن برای استراحت است.

So maybe a coffin that is lowered into the ground or put into a tomb

پس شاید تابوتی که در زمین فرو می‌روند یا داخل قبر می‌گذارند

or maybe the ashes of someone who is who is who has been cremated.

یا شاید خاکستر کسی که سوزانده شده است.

And then that is put into the ground, into her.

و سپس آن را در زمین، در او قرار می دهند.

It's a great word, actually. Yes.

این یک کلمه عالی است، در واقع. آره.

Uh, yeah, yeah.

اوه، آره، آره

So we did that yesterday and

بنابراین ما دیروز این کار را انجام دادیم و

we can go and visit now whenever we want.

می توانیم هر زمان که بخواهیم برویم و بازدید کنیم.

This is a bench nearby in the in the it's not a cemetery.

این یک نیمکت در نزدیکی در قبرستان نیست.

It's it's at the.

این در آن است.

Yes, a cemetery is where you bury bodies.

بله، قبرستان جایی است که اجساد را دفن می کنید.

That's what we normally think of as cemeteries where you bury a body.

این همان چیزی است که ما معمولاً به عنوان گورستان هایی در نظر می گیریم که در آن شما یک جسد را دفن می کنید.

So for ashes, it's a crematorium in the crematorium.

بنابراین برای خاکستر، آن یک کوره مرده سوز در کوره مرده سوز است.

Garden of rest. Yes.

باغ استراحت. آره.

And you have a little plot about that big.

و شما طرح کوچکی در مورد آن بزرگ دارید.

And you don't need much space when you when you're only this

و وقتی اینقدر

this tall, when you just a bottle of of ashes.

قد دارید، وقتی فقط یک بطری خاکستر دارید، به فضای زیادی نیاز ندارید.

It's a nice, peaceful area and nice garden.

این یک منطقه خوب، آرام و باغ خوب است.

Of course, I don't have to worry about that, do I, Steve?

البته، من نباید نگران این باشم، استیو؟

Because I am donating my body to medical science.

چون بدنم را به علم پزشکی اهدا می کنم.

They can do whatever they want with it.

آنها می توانند هر کاری که می خواهند با آن انجام دهند.

Talking of which, there was a very strange television show on Monday

در مورد آن ، دوشنبه شب یک برنامه تلویزیونی بسیار عجیب

night of a live dissection

از تشریح

of a person, a human being.

زنده یک فرد، یک انسان، پخش شد.

So imagine an autopsy being performed on television.

بنابراین تصور کنید کالبد شکافی در تلویزیون انجام شود.

But the strange thing was the person whose body was was doing

اما نکته عجیب این بود که جسدش در

the description and the narration of the actual dissection.

حال شرح و روایت تشریح واقعی بود.

So the person themselves had recorded all of those things before they passed away.

بنابراین خود شخص قبل از مرگ همه آن چیزها را ضبط کرده بود.

Very, very strange. I did not watch it.

خیلی خیلی عجیبه من آن را تماشا نکردم.

I have to be honest with you.

من باید با شما صادق باشم.

I didn't watch it, but it was a very strange

من آن را تماشا نکردم، اما ظاهراً یک اتفاق بسیار عجیب

event, apparently, and it's never been done before.

بود و قبلاً هرگز انجام نشده بود.

It's never actually happened before, especially where the person themselves

این هرگز قبلاً اتفاق نیفتاده است، مخصوصاً در جایی که خود شخص

are describing what is happening, very, very unusual.

در حال توصیف آنچه در حال رخ دادن است، بسیار بسیار غیرعادی است.

So they must have

بنابراین آنها باید

consulted with

the doctors that were going to do the dissection

با پزشکانی که می‌خواستند تشریح را انجام دهند، مشورت

as to to get the terminology right.

می‌کردند تا اصطلاحات را درست بیان کنند.

Presumably that's. It.

احتمالا همینطوره آی تی.

They must have just used certain phrases or sentences. Yes.

آنها باید فقط از عبارات یا جملات خاصی استفاده کرده باشند. آره.

Well, normally, apparently an autopsy or dissection is done

خب، به طور معمول، ظاهراً کالبد شکافی یا تشریح

in a certain way, so they would know exactly what they were going to do.

به روش خاصی انجام می شود، بنابراین آنها دقیقاً می دانند که قرار است چه کاری انجام دهند.

Right at they start. I don't know.

درست در شروع آنها من نمی دانم.

Where do they start when they're cutting you open?

از کجا شروع می کنند وقتی شما را باز می کنند؟

I don't know, Steve.

من نمی دانم، استیو.

I don't really want to know.

من واقعا نمی خواهم بدانم.

Yes, there must be a process involved. Yes.

بله، باید روندی در کار باشد. آره.

Uh, but anyway, what do you mean you get.

اوه، اما به هر حال، منظور شما چیست؟

Well, that's what you want to do with your.

خوب، این همان کاری است که شما می خواهید با خودتان انجام دهید.

Yes, but I wouldn't, I wouldn't care.

بله، اما من نمی خواهم، من اهمیتی نمی دهم.

Then I worry about it now because it's not very nice to think about.

بعد الان نگرانش هستم چون فکر کردن به آن خیلی خوب نیست.

But afterwards I don't really care to be honest, because everything's gone.

اما بعد از آن من واقعاً اهمیتی نمی دهم که صادق باشم، زیرا همه چیز از بین رفته است.

Everything's all switched off.

همه چیز خاموش است

So let's hope so.

پس بیایید امیدوار باشیم.

Yeah.

آره

Isn't this isn't this a nice, happy.

آیا این خوب نیست، خوشحال است.

Merry Christmas, everyone?

کریسمس همگی مبارک؟

Well, I just thought

خوب، من فقط فکر

I'd mention about what we were doing yesterday and it's.

کردم که در مورد کاری که دیروز انجام می دادیم و همینطور است اشاره کنم .

Oh, no, that's okay.

اوه، نه، اشکالی ندارد.

That's fine.

خوبه.

Claudia's cooking, of course.

آشپزی کلودیا، البته.

Uh, something because it's hot there as well.

اوه، چیزی چون آنجا هم گرم است.

Claudia's cooking something, and then she's going to let it cool down

کلودیا در حال پختن چیزی است و سپس

some carrots and potatoes and then going to add some tuna and mayonnaise later

می‌گذارد کمی هویج و سیب‌زمینی خنک شود و بعداً مقداری ماهی تن و مایونز

and some eggs and mix the yolks in with the

و کمی تخم‌مرغ اضافه می‌کند و زرده‌ها را

with parsley, mayonnaise and mustard.

با جعفری، مایونز و خردل مخلوط می‌کند.

You're going to make somebody a wonderful wife. Yes.

قرار است از کسی همسری فوق العاده بسازید. آره.

I mean, those skills are incredibly valuable

منظورم این است که این مهارت ها

in any kind of relationship.

در هر نوع رابطه ای فوق العاده ارزشمند هستند.

You should be able to woo somebody with your cooking

شما باید بتوانید با مهارت های آشپزی خود کسی را جذب کنید

skills.

.

Would that work for you, Mr. Duncan?

آیا این برای شما مفید است، آقای دانکن؟

Will it work for. Me to woo somebody with your cooking. Skills?

آیا آن را برای. من با آشپزی شما کسی را جذب کنم. مهارت ها؟

No, I don't need to. Beans on tap.

نه من نیازی ندارم لوبیا روی شیر.

I can.

من میتوانم.

I can just put some toast in the toaster and have beans on toast every night.

من فقط می توانم مقداری نان تست را در توستر بریزم و هر شب لوبیا روی نان تست بخورم.

Crunchy nut cornflakes and milk. Yes, perfectly.

کورن فلکس و شیر مغزی ترد. بله، کاملا.

All right. Toast.

خیلی خوب. نان تست.

Well, I just mentioned toast, so.

خوب، من فقط به نان تست اشاره کردم، بنابراین.

Yes, more toast.

بله، نان تست بیشتر.

Pizza, pizza. Pizza, toast.

پیتزا، پیتزا پیتزا، نان تست.

Yes, baked beans, chips.

بله، لوبیا پخته، چیپس.

Fried eggs.

تخم مرغ سرخ شده.

Yes, sausages. Sausages, big sausages.

بله سوسیس. سوسیس، سوسیس بزرگ.

You know, I like a big sausage. You do it. You really do.

میدونی، من یک سوسیس بزرگ دوست دارم. شما آن را انجام دهید. شما واقعا انجام می دهید.

You have

I've said hello to the new members today because we've got new people, new people watching.

شما دارید

من امروز به اعضای جدید سلام کرده ام، زیرا ما افراد جدیدی داریم، افراد جدیدی که تماشا می کنند.

We like to.

ما دوست داریم.

We like to we've got Kim Lee Tran as well fellow now.

ما دوست داریم که کیم لی تران را هم اکنون داشته باشیم.

Hello.

Hello to Vietnam.

سلام.

سلام به ویتنام

A lot of people watch in Vietnam.

افراد زیادی در ویتنام تماشا می کنند.

It is true.

درست است.

But we did have some new people.

اما ما چند نفر جدید داشتیم.

I mentioned their names. Kajol, Borat.

نام آنها را ذکر کردم. کاجول، بورات.

Um, and some a name I didn't recognise.

ام، و برخی از آنها نامی را که من نمی شناختم.

Marriott Stroker from Poland.

ماریوت استروکر از لهستان.

Mary I think Marriott's so it has definitely been on before.

مری من فکر می کنم ماریوت است، بنابراین قطعاً قبلاً وجود داشته است.

But certainly channel is new, so welcome.

اما مطمئنا کانال جدید است، پس خوش آمدید.

And are you still here?

و هنوز اینجایی؟

Are you still engaged, aged in what we're talking about or are you bored

آیا هنوز درگیر موضوعی هستید که در مورد آن صحبت می کنیم، پیر شده اید یا

and have you switched off as an as a new person to the channel?

حوصله دارید و به عنوان یک فرد جدید کانال را قطع کرده اید؟

Please give us a critique.

لطفا ما را نقد کنید.

Oh, well, I've always considered I'm always concerned, Steve, because we get

اوه، خوب، من همیشه فکر می‌کردم که همیشه نگرانم، استیو، زیرا

we get hundreds of new subscribers every week,

هر هفته صدها مشترک جدید دریافت می‌کنیم،

but we never get more viewers or more viewers of my videos.

اما هرگز بیننده‌های بیشتر یا بیننده‌های بیشتری از ویدیوهایم دریافت نمی‌کنیم.

So my live streams, they never increase.

بنابراین پخش‌های زنده من، هرگز افزایش نمی‌یابند.

I don't know how that works.

من نمی دانم چگونه کار می کند.

And it's one of those things that always annoys me.

و این یکی از آن چیزهایی است که همیشه من را آزار می دهد.

So I get hundreds and hundreds of new people subscribing,

بنابراین من صدها و صدها نفر جدید مشترک

but I don't get any extra viewers

می‌کنم، اما هیچ بیننده اضافی

on my live streams or even for my video lessons.

در جریان‌های زنده یا حتی برای درس‌های ویدیویی‌ام دریافت نمی‌کنم.

It's very weird.

خیلی عجیب است.

That Kajol is still here. Well done. We've.

که کاجول هنوز اینجاست. آفرین. ما داریم.

We haven't bored you yet, not made you go to another channel, so.

ما هنوز حوصله شما را سر نبرده ایم، مجبورتان نکرده ایم به کانال دیگری بروید، بنابراین.

We will try our. Best.

ما سعی خواهیم کرد. بهترین.

Yeah, well, I mean, if we get desperate, we can strip, you know, just.

بله، خوب، منظورم این است که اگر ناامید شویم، می‌توانیم خودمان را برهنه کنیم، فقط.

So that would definitely send everyone away.

بنابراین قطعاً همه را دور می کند.

Yeah, exactly. I think. So.

بله دقیقا. من فکر می کنم. بنابراین.

So today we were joking. Of course.

پس امروز شوخی کردیم البته.

I'm talking about just keeping things that are now

من فقط در مورد نگه داشتن چیزهایی صحبت می کنم که اکنون

useless,

بی فایده هستند،

having things around you that are now old and

داشتن چیزهایی در اطراف شما که اکنون قدیمی شده اند و

falling to pieces.

تکه تکه می شوند.

Well, things can be restored.

خوب، چیزها قابل بازیابی هستند.

There's lots of television programmes, Mr.

برنامه های تلویزیونی زیادی وجود دارد، آقای

Duncan, are they not?

دانکن، اینطور نیست؟

It's the it's quite a big theme in the UK television programmes

این یک موضوع کاملاً بزرگ در برنامه های تلویزیونی بریتانیا است

encouraging people to restore old

که مردم را تشویق می کند تا

toys, cars, houses,

اسباب بازی های قدیمی، اتومبیل ها، خانه ها را

lots of channel is involved in restoration.

بازسازی کنند، بسیاری از کانال ها درگیر بازسازی هستند.

And some of them are the most boring things ever.

و برخی از آنها کسل کننده ترین چیزها هستند.

If you think this is boring, you should.

اگر فکر می کنید این خسته کننده است، باید.

You should see some of our television programmes, restoration,

شما باید برخی از برنامه های تلویزیونی ما را ببینید، بازسازی،

making things that are old and broken look like new.

و چیزهایی که قدیمی و شکسته به نظر می رسد جدید.

But they're so it's so tedious and so slow.

اما آنها بسیار خسته کننده و بسیار کند هستند.

And I can't believe people watch these things.

و من نمی توانم باور کنم که مردم این چیزها را تماشا می کنند.

I really can't thank. You me around.

واقعا نمی توانم تشکر کنم. تو من در اطراف

Would I would much rather watch someone being cut up.

آیا ترجیح می دهم کسی را که بریده می شود ببینم؟

Your ever vigilant moderators aren't doing their job very.

مدیران همیشه هوشیار شما کار خود را خیلی انجام نمی دهند.

Very good and they do it so silently.

خیلی خوبه و خیلی بی صدا این کار رو میکنن.

Yes, I do.

بله، من انجام می دهم.

But we like to give recognition for the services that they rendered to this channel.

اما ما دوست داریم خدماتی را که آنها به این کانال ارائه کردند به رسمیت بشناسیم.

We salute you.

ما به شما سلام می کنیم.

We salute all of the moderators that exist. Yes.

ما به همه مدیرانی که وجود دارند درود می فرستیم. آره.

They do. Look

انجام می دهند. ببین

how. That says.

چطوری که می گوید.

You're right.

حق با شماست.

Oh, this is a very strange vibe.

اوه، این حال و هوای بسیار عجیبی است.

Today. You've come you've come down in a really horrible mood.

امروز. اومدی با حال و هوای وحشتناکی اومدی پایین

Horrible mood. I'm not in a horrible mood.

خلق و خوی وحشتناک حال و هوای وحشتناکی ندارم

Okay, then. I'm in a very good mood. Mr. Timken.

باشه پس حالم خیلی خوبه آقای تیمکن

Well, you were getting so angry about the fire, the people I.

خب، شما خیلی از آتش عصبانی می شدید

Was just expect, you know, that's just me expressing my.

، مردمی که من.

Nobody's made any comments about that.

هیچ کس در مورد آن نظر نداده است.

No, I'm not surprised.

نه، من تعجب نمی کنم.

But just thinking I hope this gets better.

اما فقط فکر می کنم امیدوارم این بهتر شود.

I hope they get get a bit more cheerful.

امیدوارم کمی شادتر شوند.

I'm allowed to express I've got to get my feelings out because if you

من اجازه دارم ابراز کنم که باید احساساتم را بیرون بیاورم، زیرا

if these feelings stay inside, you know what happens, Mr. Duncan?

اگر این احساسات درون خود باقی بمانند، می دانید چه اتفاقی می افتد، آقای دانکن؟

They fester.

That's a good way for you, Fester.

آنها چرک می کنند.

این راه خوبی برای تو است، فستر.

Not, not Uncle Fester from the Addams Family.

نه، نه عمو فستر از خانواده آدامز.

If something festers, it means it.

اگر چیزی تبخیر شد، به معنای آن است.

It sort of gets more intense

به نوعی شدیدتر می شود

and it feelings of feelings fester.

و احساسات آن تشدید می شود.

It means they grow and develop silently without anyone seeing a knowing.

این بدان معنی است که آنها بی سر و صدا رشد می کنند و رشد می کنند بدون اینکه کسی چیزی ببیند.

And then suddenly out they burst in the most unusual and unexpected way.

و سپس ناگهان به غیرمعمول ترین و غیرمنتظره ترین شکل ترکیدند.

Yes, we often use it in medicine for a wound or a cut

بله، ما اغلب از آن در پزشکی برای زخم یا بریدگی

that starts to go bad and infected.

که شروع به بد و عفونی شدن می کند استفاده می کنیم.

It will fester.

چرک خواهد کرد.

It will slowly become more and more inflamed.

آرام آرام بیشتر و بیشتر ملتهب می شود.

I guess it grows in intensity slowly.

من حدس می زنم شدت آن به آرامی رشد می کند.

You just have feelings that you have that you keep inside.

شما فقط احساساتی دارید که در درون خود نگه می دارید.

If you express them, it sort of gets rid of them.

اگر آنها را بیان کنید، به نوعی از شر آنها خلاص می شود.

But if you keep them inside feelings of hatred towards somebody, maybe,

اما اگر آنها را در درون احساس نفرت نسبت به کسی نگه دارید، شاید،

and you keep that in mind or any sort of Norway antigen, it festers and becomes.

و آن را در ذهن داشته باشید یا هر نوع آنتی ژن نروژی را در ذهن داشته باشید ، تبخیر می شود و تبدیل می شود.

It grows and grows and grows and then bursts out and expected.

رشد می کند و رشد می کند و رشد می کند و سپس می ترکد و انتظار می رود.

Maybe like a boil festering on your head and your armpit.

شاید مثل جوشی که روی سر و زیر بغلت چرک می کند.

Oh, okay.

اوه، باشه

Yeah. Fester. That's a good word. Fester.

آره فستر. این کلمه خوبی است. فستر.

Usually, as Mr.

معمولاً همانطور که آقای

Duncan said, used to describe a wound

دانکن گفت معمولاً زخمی را توصیف می کرد

maybe that's become infected.

که ممکن است عفونی شده باشد.

That sort of gradually gets more and more infected. Mm.

این نوع به تدریج بیشتر و بیشتر آلوده می شود. مم

I don't know.

You can use it for feelings

من نمی دانم.

شما می توانید از آن برای احساساتی که

inside you festering away.

در درون شما تبخیر شده اند استفاده کنید.

It's a negative. Phrase.

منفی است. عبارت.

It is very negative. Yes. Very, very negative.

بسیار منفی است. آره. خیلی خیلی منفی

Well, I have to carry on now, Steve, because I have half an hour of stuff to talk about.

خب، الان باید ادامه بدم، استیو، چون نیم ساعت حرف دارم.

Right.

درست.

Look at you are going to have now.

ببین الان میخوای داشته باشی

What are you doing first?

اول چیکار میکنی؟

Are you having your poop or your wall?

مدفوع خود را دارید یا دیوار خود را؟

I'm not having it.

من آن را ندارم.

I'm going for a walk, Mr.

من برای پیاده روی می روم، آقای

Duncan, while I'm out for the walk, I'm going to have a poop.

دانکن، در حالی که برای پیاده روی بیرون هستم، قصد دارم مدفوع کنم.

Oh, yes.

آه بله.

You could have one behind a tree. Exact.

شما می توانید یکی را پشت یک درخت داشته باشید. دقیق

I think that's what I'll do. That's nature's way.

فکر می کنم این کاری است که من انجام خواهم داد. این راه طبیعت است.

Have you ever done that before?

آیا قبلاً این کار را انجام داده اید؟

Have you ever had a poop outside?

آیا تا به حال بیرون مدفوع کرده اید؟

Oh, I'm sure I have. I can't remember specifically.

اوه، مطمئنم دارم. به طور خاص یادم نمی آید.

I think probably, yes.

من فکر می کنم احتمالا، بله.

In an emergency situation,

در شرایط اضطراری،

maybe I had a strong carry the night before.

شاید شب قبل یک حمل قوی داشتم.

I got some.

یکم گرفتم.

You know, some kind of infection in my stomach,

می دانید، نوعی عفونت در معده من،

gastroenteritis or something that would do it

گاستروانتریت یا چیزی که این کار را می کند

and, you know, upset stomach from an infection and you're outside.

و، می دانید، معده از عفونت ناراحت می شود و شما بیرون هستید.

And if you don't, then, you know, you're going to have to go home and change your pants.

و اگر این کار را نکنید، پس می دانید، باید به خانه بروید و شلوار خود را عوض کنید.

Yes, I've you had to use sort of vegetation leaves,

بله، باید از برگ های گیاهی استفاده

you know, because you don't normally go out walking with toilet paper.

کنید، چون معمولاً با دستمال توالت بیرون نمی روید.

Careful of the nettles. You you never you never.

مراقب گزنه ها باشید تو هرگز تو هرگز

Use those as toilet paper.

از آنها به عنوان دستمال توالت استفاده کنید.

You never want to wipe your bum on nettles.

شما هرگز نمی خواهید پوست خود را روی گزنه پاک کنید.

We've all had to do this, haven't we?

همه ما مجبور بوده ایم این کار را انجام دهیم، اینطور نیست؟

Have been caught outside

آیا در بیرون گرفتار شده اید

and desperately in need of going to the toilet?

و به شدت نیاز به رفتن به توالت دارید؟

It's not this, you know.

این این نیست، می دانید.

Normally you can sort of hold it in, couldn't you?

به طور معمول شما می توانید آن را به نوعی نگه دارید، نمی توانید؟

Well, well, I don't know about poops.

خوب، من در مورد مدفوع نمی دانم.

Sometimes when a poop wants to come out, it will not hold back.

گاهی اوقات وقتی مدفوع می خواهد بیرون بیاید، جلوی آن را نمی گیرد.

We and men, of course.

ما و مردان البته.

Men quite often if you go around the town late on a Friday night,

مردان معمولاً اگر جمعه شب را تا دیر وقت در شهر

you will see men having we wees everywhere

بگردید، مردانی را خواهید دید که همه

the lamps illegal at the lampposts and at the walls.

جا چراغ‌های غیرقانونی در تیر چراغ‌ها و دیوارها را می‌کشند.

The legal in this country. Yeah,

قانونی در این کشور بله،

but I've never heard of anybody actually being arrested for it.

اما من هرگز نشنیده ام که کسی واقعاً به خاطر آن دستگیر شده باشد.

But it's yeah.

اما بله

Anyway, yes, I'm sorry. It is gross.

به هر حال، بله، متاسفم. ناخالص است.

Alexander it is gross.

اسکندر بسیار ناخوشایند است.

Talking about it's only because of Mr. Steve.

صحبت در مورد آن فقط به خاطر آقای استیو است.

He said just before I started, I need a poop.

او درست قبل از شروع گفت، من نیاز به مدفوع دارم.

I didn't.

من این کار را نکردم.

You're just.

تو فقط.

Well, you didn't have to mention it, did you?

خوب، لازم نبود به آن اشاره کنید، نه؟

I felt like you.

من حس تو را داشتم

Bring this onto the you know, we've got new people watching me.

این را در اختیار شما قرار دهید، ما افراد جدیدی داریم که مرا تماشا می کنند.

I think it's all I think it brings an element of reality.

فکر می کنم تمام چیزی است که فکر می کنم عنصری از واقعیت را به ارمغان می آورد.

This is reality, you see, not not like that.

این واقعیت است، می بینید، نه آنطور.

Those stupid documentaries on Netflix

آن مستندهای احمقانه در نتفلیکس

with millionaires moaning about their lives.

با میلیونرهایی که درباره زندگی خود ناله می کنند.

Oh, my life is so difficult.

آخه زندگی من خیلی سخته

It's.

این است.

It's so hard being a millionaire.

میلیونر بودن خیلی سخته

Who's this?

این کیه؟

You must have seen the photographs.

حتما عکس ها را دیده اید.

You know, I've only been paid 100 million for this Netflix documentary.

می دانید، من فقط 100 میلیون برای این مستند نتفلیکس دریافت کرده ام.

My life is just so awful. So difficult being being

زندگی من خیلی وحشتناک است. بودن

one of the

wealthiest people from one of the wealthiest families in the world.

یکی از

ثروتمندترین افراد از یکی از ثروتمندترین خانواده های جهان بسیار دشوار است.

It's so difficult. See this? This is so hard.

بسیار دشوار است. این را ببینید؟ این خیلی سخته.

This culture of airing your dirty linen in.

این فرهنگ پخش کتانی کثیف در

Public laundry. Or laundry? Yeah.

لباسشویی عمومی. یا لباسشویی؟ آره

Linen or laundry in public is something that

کتانی یا لباس‌های شسته شده در ملاء عام کاری است که

the British people would never have done

مردم بریتانیا سال‌ها پیش هرگز انجام

years ago.

You would normally keep that to yourself.

نمی‌دادند.

شما معمولاً آن را برای خود نگه می دارید.

You can sort it out within the family.

شما می توانید آن را در خانواده مرتب کنید.

So they have blatantly created this

بنابراین آنها آشکارا این

Netflix documentary with the sole purpose of making money for themselves,

مستند نتفلیکس را تنها با هدف کسب درآمد برای خود ساخته اند،

and that is the only reason they've done it, because, you know, they're traitors.

و این تنها دلیلی است که آنها این کار را انجام داده اند، زیرا، می دانید، آنها خائن هستند.

I would say they're traitors to their family and to the UK.

من می گویم آنها به خانواده خود و انگلیس خائن هستند.

Yeah. And they should be outcasts.

آره و آنها باید مطرود باشند.

Okay. Well, I think they are.

باشه. خوب، من فکر می کنم آنها هستند.

I mean, going to live in the United States is quite often

منظورم این است که رفتن به ایالات متحده

a sign that you've been shunned.

اغلب نشانه این است که از شما طرد شده اید.

Yes. I don't think

آره. به هر حال فکر نمی کنم

there's any way back for them now anyway.

در حال حاضر راه بازگشتی برای آنها وجود داشته باشد.

I think that's it. But I suppose they do.

فکر می کنم همین است. اما من فکر می کنم آنها انجام می دهند.

They won't do any damage to the royal family.

آنها هیچ آسیبی به خانواده سلطنتی وارد نمی کنند.

No. And I have been thinking that, well.

نه. و من به این فکر کرده ام، خوب.

We might be the only two people who are not going to watch it.

شاید ما تنها دو نفر باشیم که قرار نیست آن را تماشا کنیم.

Well, I'm not going to watch it as well.

خب، من هم قرار نیست آن را تماشا کنم.

As what I just said. Yeah.

همونطور که الان گفتم آره

Did I just. What we.

آیا من فقط. ما چی.

So we are the only two people who are not going to watch it at all.

بنابراین ما تنها دو نفری هستیم که اصلا قرار نیست آن را تماشا کنیم.

I have no interest, I don't have Netflix.

من هیچ علاقه ای ندارم، من نتفلیکس ندارم.

So that's the other reason as well.

پس این هم دلیل دیگری است.

Khalid Mohammed is here from Saudi Arabia.

خالد محمد از عربستان سعودی اینجاست.

Hello to you.

درود بر تو.

Lots of people whose names I haven't seen for a while,

بسیاری از افرادی که مدتی است نامشان را ندیده ام،

but probably that's because I'm not concentrating on the live streams.

اما احتمالاً به این دلیل است که تمرکز من روی پخش زنده نیست.

Claudia is off because she's going to eat something.

کلودیا رفته چون می خواهد چیزی بخورد.

Oh, it's a public day in

Argentina, says Angela's.

آنجلا می گوید: اوه، در آرژانتین یک روز عمومی است.

But it's so it's wonderful to join because it's a public day.

اما پیوستن به آن فوق العاده است زیرا روز عمومی است.

They've got time off.

مرخصی دارند

Time to watch you, Mr.

وقت آن است که شما را تماشا کنم، آقای

Duncan. Right.

دانکن. درست.

I shall go and leave you to not set fire to your studio.

من می روم و شما را رها می کنم تا استودیوی شما را آتش نزنید.

No, I have no intention of doing that.

نه، من قصد این کار را ندارم.

I might go in, turn the electricity off.

ممکن است بروم داخل، برق را خاموش کنم.

Okay, fine.

باشه، خوبه.

That's just the lights.

این فقط چراغ هاست

I don't know why you.

من نمی دانم چرا شما

Why are you trying to really? I'm joking. I'm joking.

واقعا چرا سعی میکنی؟ من شوخی میکنم. من شوخی میکنم.

Yes, our electricity bills are quite low.

بله، قبض برق ما بسیار کم است.

Really?

واقعا؟

These are all low energy bulbs. I'm only joking, Mr.

اینها همه لامپ های کم مصرف هستند. من فقط شوخی می کنم آقای

Cool. Right.

باحال. درست.

See you tomorrow. Are we on tomorrow?

فردا می بینمت. فردا هستیم؟

We're not here tomorrow. I'm not here tomorrow.

فردا اینجا نیستیم من فردا اینجا نیستم

Saturday.

شنبه.

We're not here on Saturday. Okay.

شنبه اینجا نیستیم باشه.

Sunday. Yes, yes.

یکشنبه. بله بله.

We're here on Sunday. Sunday.

ما یکشنبه اینجا هستیم یکشنبه.

So Mr.

بنابراین آقای

Steve will be back once more and hopefully by then

استیو یک بار دیگر بازخواهد گشت و امیدواریم که تا آن زمان

he will

be all fresh. And

سرحال باشد. و

what's the word?

کلمه چیست؟

Satisfied.

راضی.

Have a good rest of your lesson with Mr.

بقیه درس خود را با آقای

Duncan. RC Well, soon.

دانکن به خوبی بگذرانید. RC خب، به زودی.

Mr.. Steve is going.

آقای استیو می رود.

To interview and

برای مصاحبه و

we are back.

ما برگشتیم.

We are back, everybody.

ما برگشتیم همه

It's nice to see you here today.

خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم.

It's nice to see you here on the live chat.

خوشحالم که شما را اینجا در چت زنده می بینم.

Yes, it is English addict for a Thursday.

بله، برای پنجشنبه معتاد انگلیسی است.

It's it seems very strange saying Thursday, by the way.

اتفاقاً گفتن پنج شنبه بسیار عجیب به نظر می رسد.

It feels weird.

حس عجیبی داره

It feels ever so unusual doing it.

انجام آن بسیار غیرعادی است.

So lots of people are putting their Christmas lights up.

بنابراین بسیاری از مردم چراغ های کریسمس خود را روشن می کنند.

And I thought it would be a good opportunity to show you something that I recorded

و فکر کردم این فرصت خوبی است تا چیزی را که

a few years ago when I was actually putting my Christmas

چند سال پیش ضبط کردم، زمانی که در واقع

lights up on the front of the house.

چراغ‌های کریسمس را در جلوی خانه روشن می‌کردم، به شما نشان دهم.

I was very busy indeed.

واقعا سرم شلوغ بود

This month is proving to be a busy one for me.

این ماه برای من پرمشغله است.

I have been doing all sorts of things today.

من امروز همه کارها را انجام داده ام.

I'm on the roof of my house, fixing some festive

من روی پشت بام خانه ام هستم و چند چراغ جشن را

lights to the railings above my garage.

به نرده های بالای گاراژم تعمیر می کنم.

Have you noticed how important lights are during festivals and celebrations?

آیا دقت کرده اید که چراغ ها در جشنواره ها و جشن ها چقدر اهمیت دارند؟

Even the word light can have a significant meaning.

حتی کلمه نور می تواند معنای قابل توجهی داشته باشد.

We can see the light.

ما می توانیم نور را ببینیم.

This means that we have had a revelation.

یعنی ما وحی داشته ایم.

If a person suddenly changes their mind about something

اگر فردی به طور ناگهانی نظر خود را در مورد چیزی تغییر دهد

or they have a great idea, we can say that they have seen the light.

یا ایده خوبی داشته باشد، می توان گفت که نور را دیده است.

Something that was unclear before can now be seen

چیزی که قبلاً نامشخص بود اکنون به وضوح قابل مشاهده است

vividly and can be understood well.

و به خوبی قابل درک است.

That person has seen the light.

آن شخص نور را دیده است.

These are called fairy lights.

به این چراغ های پری می گویند.

They are tiny lights that glow and twinkle.

آنها نورهای کوچکی هستند که می درخشند و چشمک می زنند.

Fairy lights are often hung on Christmas trees.

چراغ های پری اغلب روی درخت های کریسمس آویزان می شوند.

They create a magical atmosphere with a gentle glow.

آنها فضایی جادویی با درخشش ملایم ایجاد می کنند.

Some fairy flash or blink.

مقداری پری فلش یا پلک زدن.

Some are white, while others are multicoloured.

برخی از آنها سفید و برخی دیگر چند رنگ هستند.

The name Fairy Lights dates back to the late

نام Fairy Lights به اواخر

1800s and became popular after

دهه 1800 برمی گردد و پس از استفاده از

they were used as a stage prop in the Opera Island theme

آنها به عنوان یک پایه صحنه در موضوع جزیره اپرا

written by the composers Gilbert and Sullivan

که توسط آهنگسازان گیلبرت و سالیوان برای اپرا نوشته شده بود

for the opera, small electric lights

،

were placed on the actors who were playing fairies.

مورد استفاده قرار گرفت.

The name fairy lights stuck and is still used to this very day.

نام پری چراغ گیر کرده است و هنوز هم تا به امروز استفاده می شود.

Did you know that

آیا می دانستید که در

originally candles were used as decorations

اصل از شمع ها به عنوان تزیینات استفاده می شد

that does not sound very safe

که به نظر من چندان ایمن

to me. You

نیست. شما

Christmas is definitely in the air at the moment.

کریسمس قطعا در حال حاضر در هوا است.

As you can see, the lights are up outside, but I haven't put them up in the house yet.

همانطور که می بینید، چراغ های بیرون روشن است، اما من هنوز آنها را در خانه روشن نکرده ام.

So you can see behind me there is nothing here in the studio.

بنابراین می توانید ببینید پشت سر من هیچ چیز اینجا در استودیو وجود ندارد.

We don't have the Christmas tree yet.

ما هنوز درخت کریسمس را نداریم.

Haven't done that even yet.

هنوز این کار را نکرده‌ام

But over the next few days we are going to do that as well.

اما طی چند روز آینده این کار را نیز انجام خواهیم داد.

Hello to everyone in the live chat today.

سلام به همه کسانی که امروز در چت زنده حضور دارند.

We are having to look at things that we we

ما باید به چیزهایی نگاه کنیم که

we have but we don't really need things that we have around

داریم اما واقعاً به چیزهایی که در

us, things that might be useless or maybe things that we no longer use.

اطرافمان داریم، چیزهایی که ممکن است بی فایده باشند یا شاید چیزهایی که دیگر استفاده نمی کنیم نیازی نداریم.

We are talking about unwanted

ما در مورد

things, words and phrases

چیزهای ناخواسته، کلمات و عبارات

connected to all of those items.

مرتبط با همه آن موارد صحبت می کنیم.

I suppose a word we often use in that particular situation.

فکر می کنم کلمه ای که اغلب در آن موقعیت خاص استفاده می کنیم.

We use the word thing.

ما از کلمه چیز استفاده می کنیم.

I like this word.

من این کلمه را دوست دارم.

Things in English relates to almost anything.

چیزها در انگلیسی تقریباً به هر چیزی مربوط می شود.

So maybe sometimes when you can't remember the name of a certain item,

بنابراین ممکن است گاهی اوقات وقتی نام یک مورد خاص را به خاطر نمی آورید،

you might say thing instead of the name of the item.

ممکن است به جای نام آن مورد، چیزی بگویید.

Things can also be used as a generic term, a general term

چیزها همچنین می توانند به عنوان یک اصطلاح عمومی استفاده شوند، یک اصطلاح کلی

for items that have been left in a certain place,

برای مواردی که در یک مکان خاص رها شده اند،

or maybe things that are collected.

یا شاید چیزهایی که جمع آوری شده اند.

Or maybe if you are putting things in a certain place,

یا شاید اگر وسایل را در مکانی خاص قرار می دهید،

those things are placed in a storage area.

آن چیزها در یک فضای ذخیره سازی قرار می گیرند.

Storage is the place where we often put things.

ذخیره سازی جایی است که ما اغلب چیزها را در آن قرار می دهیم.

Another word we often use is

کلمه دیگری که ما اغلب استفاده می کنیم

stuff.

چیز است.

Stuff.

چیز.

This once again is a generic term, general term

این یک بار دیگر یک اصطلاح عمومی است، یک اصطلاح کلی

for things, stuff maybe things you have

برای چیزها، چیزهایی که ممکن است داشته باشید

or things you own, your stuff,

یا چیزهایی که دارید

the things you have, the things

، چیزهای شما، چیزهایی که دارید، چیزهایی که

maybe you keep in a certain place.

ممکن است در یک مکان خاص نگه دارید.

Some people keep their stuff in a cupboard,

بعضی ها وسایلشان را در کمد

some people keep their stuff

نگه می دارند، بعضی ها وسایلشان را

on the floor.

روی زمین.

I know sometimes I have a very bad habit

می دانم گاهی اوقات عادت بسیار بدی

of leaving my clothes on the floor

دارم که لباس هایم را روی زمین بگذارم

and well, first of all, it looks

و خب، اول از همه، این

very untidy and also a little dangerous as well,

خیلی نامرتب به نظر می رسد و همچنین کمی خطرناک است،

because you could trip over the stuff

زیرا ممکن است روی چیزهایی

that is lying on the floor, stuff

که روی زمین افتاده اند، زمین بخورید.

that we have, stuff that we need

چیزهایی که داریم، چیزهایی که نیاز داریم

or maybe things that we own as well.

یا شاید چیزهایی که خودمان هم داریم.

Things that you own are often

چیزهایی که شما مالک آنها هستید

referred to as your belongings.

اغلب به عنوان متعلقات شما شناخته می شوند.

So this once again is a noun that defines

بنابراین این یک بار دیگر اسمی است که

the things that you own, the things that belong to

چیزهایی را که شما مالک آنها هستید تعریف می کند، چیزهایی که متعلق به

you are your belongings.

شما هستند متعلقات شما هستند.

They are your things.

آنها چیزهای شما هستند.

Of course, sometimes things that we own

البته گاهی اوقات ممکن است چیزهایی که ما در اختیار داریم

may no longer be useful.

دیگر مفید نباشند.

We might describe those things as junk.

ما ممکن است آن چیزها را به عنوان آشغال توصیف کنیم.

We might say that something is useless or something

ممکن است بگوییم چیزی بی فایده است یا

that we no longer need or use can be described as junk.

چیزی که دیگر به آن نیازی نداریم یا از آن استفاده نمی کنیم می تواند به عنوان آشغال توصیف شود.

Quite often we will use the word junk

اغلب

when we are talking about things

وقتی در مورد چیزهایی صحبت می

that have broken or no longer work properly.

کنیم که خراب شده اند یا دیگر به درستی کار نمی کنند، از کلمه آشغال استفاده می کنیم.

Maybe an old television, or maybe an old computer that no longer works properly.

شاید یک تلویزیون قدیمی، یا شاید یک کامپیوتر قدیمی که دیگر به درستی کار نمی کند.

We can describe it as junk.

می توانیم آن را به عنوان آشغال توصیف کنیم.

Maybe there is a car that you have and you've had it for many years

شاید ماشینی وجود داشته باشد که شما آن را دارید و سال هاست

and now it does not run very well.

آن را دارید و حالا خیلی خوب کار نمی کند.

You might describe it as a piece of junk,

ممکن است آن را به عنوان یک تکه آشغال توصیف کنید،

even if it still runs, even if you still use it.

حتی اگر هنوز کار می کند، حتی اگر هنوز از آن استفاده می کنید.

Sometimes we can use the word junk as well.

گاهی اوقات می توانیم از کلمه آشغال نیز استفاده کنیم.

Maybe an insult, or maybe in a sarcastic way.

شاید توهین یا شاید هم به طعنه.

Your car might be old and worn out.

ممکن است ماشین شما قدیمی و فرسوده باشد.

You might describe it as a piece of junk.

ممکن است آن را به عنوان یک آشغال توصیف کنید.

So the word junk

بنابراین کلمه آشغال را

can be used in many ways and in many situations.

می توان در بسیاری از موارد و در موقعیت های مختلف به کار برد.

If you want to be formal, you might say accumulated items.

اگر می خواهید رسمی باشید، ممکن است بگویید اقلام انباشته شده.

The things that you have collected,

چیزهایی که جمع

the things you have bought over the years,

کرده‌اید، چیزهایی که در طول سال‌ها خریده‌اید

your accumulated items,

، وسایل جمع‌شده‌تان

the things you have bought, the things that you keep,

، چیزهایی که خریده‌اید، چیزهایی که نگه می‌دارید

the things that you don't want to throw away.

، چیزهایی که نمی‌خواهید دور بریزید.

They are all accumulated.

همه آنها انباشته شده اند.

You gather those things.

شما آن چیزها را جمع کنید.

Clothes, I suppose a lot of people think of clothes.

لباس، فکر می کنم خیلی ها به لباس فکر می کنند.

When we talk about items that we have or we own,

وقتی در مورد اقلامی صحبت می کنیم که داریم یا داریم،

quite often we will mention clothing.

اغلب به لباس اشاره می کنیم.

We all have clothes,

همه ما لباس داریم،

some of us have lots of clothes.

برخی از ما لباس های زیادی داریم.

Some of us have too much or too many

برخی از ما لباس‌های زیاد یا زیاد داریم

clothes.

.

That's all I'm saying.

این تمام چیزی است که من می گویم.

That's all I'm saying.

این تمام چیزی است که من می گویم.

So the accumulated items are the things you've bought

بنابراین اقلام انباشته شده چیزهایی هستند که در

over the year for yourself.

طول سال برای خود خریده اید.

You might have things that you no longer need,

ممکن است چیزهایی داشته باشید که دیگر به آنها نیاز ندارید

or maybe things you no longer use.

یا شاید چیزهایی که دیگر استفاده نمی کنید.

We describe these as unused items, things

ما این موارد را به عنوان موارد استفاده نشده، چیزهایی

that you don't want or things that you no longer need.

که نمی‌خواهید یا چیزهایی که دیگر نیاز ندارید توصیف می‌کنیم.

Quite often this particular phrase is used

اغلب این عبارت خاص زمانی استفاده می شود

when something is still new.

که چیزی هنوز جدید است.

So we have never used it.

بنابراین ما هرگز از آن استفاده نکردیم.

It has never been used at all.

اصلا استفاده نشده است.

Quite often the thing will still be in the box and still be sealed

اغلب اوقات چیز همچنان در جعبه است و همچنان در جعبه بسته

or wrapped in the box.

یا بسته می شود.

So unused items quite often are

بنابراین اقلام استفاده نشده اغلب

things that are as good as new

چیزهایی هستند که به خوبی جدید هستند

because they've never been used.

زیرا هرگز استفاده نشده اند.

Something you no longer want or something you no longer need

چیزی که دیگر نمی خواهید یا چیزی که دیگر به آن نیاز ندارید را

can be described as surplus to your needs.

می توان به عنوان مازاد بر نیازهای شما توصیف کرد.

It is something you no longer require, something you no longer need,

این چیزی است که دیگر به آن نیاز ندارید، چیزی است که دیگر به آن نیاز ندارید،

maybe a thing that you used to use in your job or part of your work.

شاید چیزی است که قبلاً در شغل یا بخشی از کار خود از آن استفاده می کردید.

But now perhaps you've changed your job, or maybe you no longer work

اما اکنون شاید شغل خود را تغییر داده اید، یا شاید دیگر کار نمی کنید

so that thing becomes surplus to your needs.

تا آن چیز مازاد بر نیاز شما شود.

You do not need that thing anymore.

شما دیگر به آن چیز نیاز ندارید.

It is something that is no longer used.

چیزی است که دیگر استفاده نمی شود.

I like this word.

من این کلمه را دوست دارم.

Oh, very nice.

اوه خیلی خوبه

Superfluous.

زیادی.

If something is superfluous,

اگر چیزی اضافی است، به

it means it is no longer required.

این معنی است که دیگر مورد نیاز نیست.

It is no longer needed.

دیگر نیازی به آن نیست.

Maybe it is something that you had.

شاید این چیزی است که شما داشته اید.

And perhaps you have it already.

و شاید شما آن را در حال حاضر داشته باشید.

It is superfluous.

زائد است.

It is no longer needed.

دیگر نیازی به آن نیست.

It serves no purpose to you

هیچ هدفی برای شما

it is superfluous.

ندارد، زائد است.

I like that word,

من آن کلمه را دوست دارم،

something that is no longer used.

چیزی که دیگر استفاده نمی شود.

And there are many things.

و چیزهای زیادی وجود دارد.

Quite often I think sometimes we live in a wasteful society where we buy things but we never use it.

اغلب اوقات فکر می‌کنم گاهی اوقات در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که در آن چیزهایی می‌خریم، اما هرگز از آن استفاده نمی‌کنیم.

Maybe something we feel that we need.

شاید چیزی که احساس می کنیم به آن نیاز داریم.

But then after we buy it, after we get it,

اما پس از خرید، پس از دریافت آن،

we realise we don't actually need it at all.

متوجه می‌شویم که اصلاً به آن نیاز نداریم.

So sometimes that happens, sometimes that is, it is no longer used.

بنابراین گاهی اوقات این اتفاق می افتد، گاهی اوقات یعنی دیگر استفاده نمی شود.

Maybe it is something you only use once or twice and then never use again.

شاید چیزی باشد که شما فقط یک یا دو بار استفاده می کنید و سپس دیگر استفاده نمی کنید.

Quite often things you buy for your kitchen,

اغلب چیزهایی که برای آشپزخانه خود می خرید،

maybe a bread maker or an ice cream maker,

شاید نان ساز یا بستنی ساز،

or maybe some other device

یا شاید وسایل دیگری

that is supposed to save time in the kitchen.

که قرار است در وقت آشپزخانه صرفه جویی کنند.

But you use it once or twice and then you realise

اما شما یک یا دو بار از آن استفاده می کنید و سپس متوجه می شوید

you don't want to use it anymore, so you put it away.

که دیگر نمی خواهید از آن استفاده کنید، بنابراین آن را کنار می گذارید.

So I think most of us somewhere in our kitchen,

بنابراین فکر می‌کنم اکثر ما در جایی در آشپزخانه‌مان

there is at least one thing

، حداقل یک چیز

that has been put away in a cupboard or hidden away

وجود دارد که در کمد گذاشته شده یا پنهان شده

that we no longer use, perhaps something that you use for DIY.

است که دیگر از آن استفاده نمی‌کنیم، شاید چیزی که شما برای خودتان استفاده می‌کنید.

Or maybe if you are doing a certain task, maybe something you buy

یا شاید اگر کار خاصی را انجام می دهید، شاید چیزی را می خرید

and you only need that thing once and then you put it away somewhere.

و فقط یک بار به آن چیز نیاز دارید و سپس آن را در جایی کنار می گذارید.

So I think it kind of happens quite a lot.

بنابراین من فکر می‌کنم که خیلی اتفاق می‌افتد.

Another one, oh, we can describe things

یکی دیگر، اوه، ما می توانیم همه چیز را

as a clutter or mess.

به عنوان یک درهم ریختگی یا درهم ریختگی توصیف کنیم.

We can describe something as a clutter.

ما می توانیم چیزی را به عنوان یک درهم ریختگی توصیف کنیم.

Clutter.

کلفت.

So if there are lots of things like ring around,

بنابراین اگر چیزهای زیادی مانند زنگ زدن در اطراف وجود دارد،

like here on my screen, you can see here

مانند اینجا روی صفحه نمایش من، می توانید در اینجا ببینید

there are lots of things lying around clutter,

که چیزهای زیادی در اطراف به

lots of things just thrown on the floor

هم ریخته هستند، چیزهای زیادی فقط روی زمین

or maybe in the corner of a room,

یا شاید در گوشه اتاق پرتاب شده اند،

something that is clutter.

چیزی که کلفت.

Or of course, we can use the word mess as well.

یا البته می توانیم از واژه آشفتگی هم استفاده کنیم.

Mess.

بهم ریختگی.

The word mess means something

کلمه آشفتگی به معنای چیزی است

that is disorganised, things that have just been thrown in one place.

که سازماندهی نشده است، چیزهایی که به تازگی در یک مکان پرتاب شده اند.

It is a mess.

این یک بد بیاری است.

We often use the word mess to mean confusion as well.

ما اغلب از کلمه mess به معنای سردرگمی نیز استفاده می کنیم.

Maybe things are in a mess.

شاید همه چیز به هم ریخته است.

Everything is in a mess.

همه چیز به هم ریخته است.

Some people say that the world at the moment is in a mess.

برخی از مردم می گویند که جهان در حال حاضر به هم ریخته است.

Everything is disorganised and confused.

همه چیز آشفته و آشفته است.

It is a mess.

این یک بد بیاری است.

One thing we have to do quite often, we have to make difficult decisions in life

یک کاری که باید اغلب انجام دهیم، باید در زندگی تصمیم‌های سخت بگیریم

and one of the most difficult decisions, especially when you have things that you want to keep,

و یکی از سخت‌ترین تصمیم‌ها، مخصوصاً زمانی که چیزهایی دارید که می‌خواهید نگه دارید،

but you know,

اما می‌دانید،

that thing will be in the way

آن چیز به همان شکلی خواهد بود

it is something that is large or something that is too big for the room,

که چیزی است. که بزرگ است یا چیزی که برای اتاق خیلی بزرگ است،

or maybe things that you no longer need, but

یا شاید چیزهایی که دیگر به آنها نیاز ندارید،

you still feel as if you have an attachment.

اما هنوز احساس می کنید که دلبستگی دارید.

You still feel as if you want to be near that thing.

هنوز احساس می کنید که می خواهید نزدیک آن چیزی باشید.

Sometimes you have to make it difficult decision.

گاهی اوقات باید تصمیم سختی بگیرید.

Shall I keep that thing or shall I throw it away?

آیا آن چیز را نگه دارم یا دور بریزم؟

Keep or fro?

نگه داشتن یا آن طرف؟

Do I keep it or do I throw it away or throw it out?

آیا آن را نگه می دارم یا دور می اندازم یا بیرون می اندازم؟

Furniture maybe something that is old,

مبلمان شاید چیزی کهنه است،

maybe a chair that is now falling to pieces,

شاید صندلی که حالا تکه تکه می شود،

or maybe something you've had for many years and you don't want to say goodbye to it.

یا شاید چیزی که سال هاست دارید و نمی خواهید با آن خداحافظی کنید.

You want to keep it even though it's old and worn out.

شما می خواهید آن را نگه دارید حتی اگر قدیمی و فرسوده است.

Should I keep it or should I throw it away?

نگهش دارم یا دور بریزم؟

Quite often people will keep old things

اغلب مردم چیزهای قدیمی را نگه می دارند

because they remind them of the past.

زیرا آنها را به یاد گذشته می اندازند.

This is something we were talking about yesterday because Mr.

این چیزی است که ما دیروز در مورد آن صحبت می کردیم، زیرا آقای

Steve wants to bring some of his mother's furniture

استیو می خواهد تعدادی از اثاثیه مادرش را نیز به

here, too, to have in the house.

اینجا بیاورد تا در خانه داشته باشد.

So that is one of the things that we are having to do at the moment.

بنابراین این یکی از کارهایی است که در حال حاضر باید انجام دهیم.

We are having to make a very tough decision on what to keep

ما باید تصمیم بسیار سختی در مورد اینکه چه چیزی را نگه داریم بگیریم

because Steve's mum has furniture in her house

زیرا مادر استیو در خانه اش مبلمان دارد

and now she no longer needs it because she's no longer around.

و اکنون دیگر به آن نیاز ندارد زیرا او دیگر آنجا نیست.

So we have to make the difficult decision,

بنابراین باید تصمیم سخت را بگیریم،

keep or throw, of course, these days

نگه داریم یا پرتاب کنیم، البته این روزها

and this is a very good idea.

و این ایده بسیار خوبی است.

Charity shops and maybe

مغازه های خیریه و شاید

charities that have shops where they sell things second-hand furniture

خیریه هایی که مغازه هایی دارند که در آن وسایل دست دوم یا مبلمان دست دوم می فروشند

or used furniture.

.

Quite often they will collect anything that people don't want anymore.

اغلب آنها هر چیزی را که مردم دیگر نمی خواهند جمع آوری می کنند.

So that's a good idea. I think

پس این ایده خوبی است. فکر می‌کنم

so quite often we have to think about

خیلی وقت‌ها باید به این فکر

what we are going to throw away and what we are going to keep.

کنیم که چه چیزی را دور بریزیم و چه چیزی را نگه داریم.

But I think sometimes it is very hard to throw things away

اما من فکر می کنم گاهی اوقات دور انداختن چیزها بسیار سخت است

as we will find out in a few moments from now.

زیرا تا چند لحظه دیگر متوجه خواهیم شد.

So when we want to keep things, we often put them in

بنابراین وقتی می خواهیم چیزهایی را نگه داریم، اغلب آنها را در انبار قرار می دهیم

storage.

.

We put them into storage.

آنها را در انبار قرار می دهیم.

We decide to put them in a certain place or a certain part of the house.

ما تصمیم می گیریم آنها را در یک مکان یا قسمت خاصی از خانه قرار دهیم.

These days, of course, a lot of people have too much stuff.

این روزها، البته ، بسیاری از مردم چیزهای زیادی دارند.

They have too many items in their life.

آنها موارد زیادی در زندگی خود دارند.

So they will often take those things

بنابراین آنها اغلب آن چیزها را

to another place, to a storage area.

به مکان دیگری، به یک انبار می برند.

So these days it is possible to rent

بنابراین این روزها امکان اجاره

or even buy a place to store things.

یا حتی خرید مکانی برای نگهداری وسایل وجود دارد.

And I think it's one of the reasons why people have too much stuff because they know

و من فکر می‌کنم این یکی از دلایلی است که مردم چیزهای زیادی دارند زیرا می‌دانند

if they have too many things, they can always put it somewhere else.

که اگر چیزهای زیادی داشته باشند، همیشه می‌توانند آن را در جای دیگری قرار دهند.

They can always put it into storage, store

آنها همیشه می توانند آن را در انبار قرار دهند،

it somewhere else.

آن را در جای دیگری ذخیره کنند.

So I think these days there are two types of people.

بنابراین فکر می کنم این روزها دو دسته از مردم وجود دارند.

There are people that want to keep things and they don't want to throw things away.

افرادی هستند که می خواهند چیزها را نگه دارند و نمی خواهند چیزها را دور بیندازند.

And there are other people who just throw things away.

و افراد دیگری هستند که فقط چیزها را دور می اندازند.

They get rid of them and then they buy something new.

از شر آنها خلاص می شوند و سپس چیز جدیدی می خرند.

So I think those are the two main types of people that exist.

بنابراین من فکر می کنم این دو نوع اصلی از مردم هستند.

Then of course we have places

البته ما جاهایی داریم

where people like to put junk.

که مردم دوست دارند آشغال بگذارند.

Well, first of all, we have this place,

خوب، اول از همه، ما این مکان را داریم،

if you are lucky enough to have a roof on your house, quite often

اگر به اندازه کافی خوش شانس باشید که روی خانه خود سقف داشته باشید، اغلب

there will also be a loft or attic,

اوقات یک اتاق زیر شیروانی یا اتاق زیر شیروانی نیز وجود دارد

a place in your roof space and quite often

، مکانی در فضای پشت بام شما و اغلب

people will put things up there.

مردم چیزهایی را در آنجا قرار می دهند. .

I think most people at some point

من فکر می کنم اکثر مردم در برخی مواقع

will put something in their attic or loft.

چیزی را در اتاق زیر شیروانی یا اتاق زیر شیروانی خود قرار می دهند.

So here in the UK we often describe the place

بنابراین در اینجا در انگلستان، ما اغلب مکانی را

at the top of your house or the roof space

در بالای خانه شما یا فضای پشت بام را

as the loft loft

به عنوان

and some people say attic.

اتاق زیر شیروانی توصیف می کنیم و برخی افراد می گویند اتاق زیر شیروانی.

So to be honest with you both of them are acceptable.

بنابراین صادقانه بگویم که هر دوی آنها قابل قبول هستند.

So I think it's fair to say that lots of people these days do like to put things away.

بنابراین من فکر می کنم منصفانه است که بگوییم بسیاری از مردم این روزها دوست دارند همه چیز را کنار بگذارند.

They like to store things.

آنها دوست دارند چیزها را ذخیره کنند.

They don't want to throw those things away because they remind them of the past.

آنها نمی خواهند آن چیزها را دور بیندازند زیرا آنها را به یاد گذشته می اندازند.

They remind them of a moment of time,

آنها را به یاد لحظه ای از زمان،

maybe from their childhood.

شاید از دوران کودکی شان می اندازند.

There is also a carriage.

کالسکه هم هست.

There is a carriage. Most

یک کالسکه وجود دارد. اکثراً

if they have a car

اگر ماشین

or they have a place where they want to put things quite often there is a storage area.

دارند یا مکانی دارند که می‌خواهند وسایل را در آنجا قرار دهند، اغلب یک فضای ذخیره‌سازی وجود دارد.

Of course, your garage is supposed to be used for

البته، گاراژ شما قرار است برای

your car, but these days

ماشین شما استفاده شود، اما این

a lot of people just put junk rubbish.

روزها بسیاری از مردم فقط زباله های ناخواسته می ریزند.

They have things that they just put in their garage,

آنها چیزهایی دارند که فقط در گاراژ خود قرار می دهند،

even though those things they probably don't need anymore.

حتی اگر به آن چیزهایی که احتمالاً دیگر نیازی ندارند.

And they might.

و آنها ممکن است.

They might never use those things again,

آنها ممکن است دیگر هرگز از آن چیزها استفاده نکنند،

but they still put them away.

اما هنوز آنها را کنار می گذارند.

They put them in a place where they can keep them safely.

آنها آنها را در مکانی قرار می دهند که بتوانند با خیال راحت آنها را نگهداری کنند.

And quite often that place will be the garage.

و اغلب آن مکان گاراژ خواهد بود.

People will put things away

مردم چیزها را کنار می گذارند

and well, you can see what's happening there.

و خوب، می توانید ببینید آنجا چه اتفاقی می افتد.

There are too many things in the garage.

چیزهای زیادی در گاراژ وجود دارد.

Too many things have been stored away.

چیزهای زیادی ذخیره شده است.

Here's another one, another picture.

اینم یه عکس دیگه

Oh, this also is a garage.

اوه، این هم یک گاراژ است.

You can see quite often people will clear out that garage

اغلب می‌توانید ببینید که مردم آن گاراژ

or a place where they have lots of unused things, lots of junk.

یا مکانی را که در آن چیزهای استفاده نشده و آشغال‌های زیادی دارند، پاک می‌کنند.

It's amazing over the years how much junk you can actually collect.

در طول سال‌ها شگفت‌انگیز است که واقعاً چقدر می‌توانید آشغال جمع‌آوری کنید.

And quite often

و اغلب اوقات

you find that

متوجه می‌شوید که

now and again, you have to clear out, you have to throw away

هرازگاهی باید آن را پاک کنید ، باید

some of the junk that you have.

مقداری از آشغال‌هایی را که دارید دور بریزید.

And I think this is something that happens quite often

و من فکر می کنم این چیزی است که اغلب

in people's lives.

در زندگی مردم اتفاق می افتد.

It is something that happens the older you get.

این چیزی است که هر چه سن شما بالاتر می رود اتفاق می افتد.

Quite often you like to keep things because you don't want to throw them away.

اغلب دوست دارید چیزهایی را نگه دارید زیرا نمی خواهید آنها را دور بیندازید.

You don't want to throw them out.

شما نمی خواهید آنها را بیرون بیندازید.

Another word we can use is hoard

کلمه دیگری که می توانیم استفاده کنیم این است

a person who hoards things, hoard

که کسی را احتکار می کند که اشیاء را احتکار می کند، احتکار

it means to put things away or to keep things nearby.

به معنای کنار گذاشتن چیزها یا نگه داشتن اشیا در نزدیکی است.

You put them all into one place.

همه آنها را در یک مکان قرار می دهید.

You keep collecting everything and there are people who can't stop doing it.

شما به جمع آوری همه چیز ادامه می دهید و افرادی هستند که نمی توانند از انجام آن دست بردارند.

They have to keep keep everything that happens in their life.

آنها باید تمام اتفاقات زندگی خود را حفظ کنند.

Maybe newspapers, maybe magazines.

شاید روزنامه ها، شاید مجلات.

And they feel a personal connexion to them,

و با آنها ارتباط شخصی احساس می کنند،

but they can't throw them away.

اما نمی توانند آنها را دور بیندازند.

So some people hoard and other people store,

بنابراین برخی افراد احتکار می کنند و دیگران ذخیره می کنند،

but they are two different types of thing.

اما آنها دو نوع متفاوت از چیزها هستند.

And then we have the noun hoarder.

و سپس اسم hoarder را داریم.

A person who is a hoarder is a person who can't stop

فردی که احتکار می کند شخصی است که نمی تواند از

keeping the things that they have personal contact with.

نگه داشتن چیزهایی که با آنها تماس شخصی دارد دست بردارد.

So they collect everything around them and they keep it.

بنابراین آنها همه چیز را در اطراف خود جمع می کنند و آن را نگه می دارند.

They can't let go.

آنها نمی توانند رها کنند.

A hoarder is a person who is unable to throw things away.

احتکار کسی است که قادر به دور انداختن اشیا نیست.

They are unable to let go of items.

آنها نمی توانند اقلام را رها کنند.

The emotional bond between the person and the items is unusually strong.

پیوند عاطفی بین فرد و اقلام به طور غیرعادی قوی است.

The habit of hoarding items often comes after a traumatic occurrence

عادت به احتکار اقلام اغلب پس از یک رویداد آسیب زا

or personal tragedy.

یا تراژدی شخصی ایجاد می شود.

So there are people who cannot stop themselves

بنابراین افرادی هستند که نمی توانند خود را

from keeping everything

از نگه داشتن هر

that they've touched or things that have been in their life.

چیزی که لمس کرده اند یا چیزهایی که در زندگی شان بوده است باز دارند.

In fact, there are some people who keep

در واقع، برخی از افراد هستند که

everything, let's

همه چیز را نگه می دارند،

just say, and that's all I'm saying about that.

فقط بگوییم، و این تمام چیزی است که من در مورد آن می گویم.

So hoarding can be a problem.

بنابراین احتکار می تواند مشکل ساز باشد.

But I think it's fairly normal for people in their everyday lives.

اما من فکر می کنم که این برای مردم در زندگی روزمره آنها نسبتاً عادی است.

I think it's normal for people to collect things, keep things, especially things

من فکر می کنم برای مردم عادی است که چیزهایی را جمع آوری کنند، چیزهایی را نگه دارند، به خصوص

that mean something to them.

چیزهایی که برایشان مهم است.

I suppose the danger is

فکر می کنم خطر این است که

sometimes you might not want to let go of anything.

گاهی اوقات ممکن است نخواهید چیزی را رها کنید.

You want to keep it all nearby.

شما می خواهید آن را در نزدیکی خود نگه دارید.

So that was today's subject junk

بنابراین، این موضوع امروز

items, things.

موارد ناخواسته، چیزها بود.

Another word I didn't mention today was tat tat.

کلمه دیگری که امروز به آن اشاره نکردم تات تات بود.

That is something that you buy that is already useless,

این چیزی است که شما خریداری می کنید که قبلاً بی فایده است،

something you've bought that is already useless.

چیزی که خریداری کرده اید و قبلاً بی فایده است.

It has no purpose anyway.

به هر حال هدفی ندارد.

Maybe you buy something from a market.

شاید از بازار چیزی بخرید.

It's very cheap.

بسیار ارزان است.

But when you get it home you realise it is just

اما وقتی آن را به خانه می‌رسانید، متوجه می‌شوید که این فقط

tat it is rubbish.

یک آشغال است.

Thank you very much for your company today.

از شرکت امروز شما بسیار سپاسگزارم.

We've had a lot of people here.

ما اینجا افراد زیادی داشته ایم.

We had Mr.

آقای

Steve here forcing me to turn out my lights.

استیو اینجا بود که مرا مجبور کرد چراغ‌هایم را خاموش کنم.

Did you see that?

اون رو دیدی؟

And we had to light our candles.

و ما مجبور شدیم شمع هایمان را روشن کنیم.

If you missed that, you can watch it again because the live stream

اگر آن را از دست دادید، می‌توانید دوباره آن را تماشا کنید زیرا پخش جریانی زنده

will be available to watch as many times as you want.

هر چند بار که بخواهید برای تماشا در دسترس خواهد بود.

See you later.

بعدا میبینمت.

Thank you very much for your company.

از همراهی شما بسیار سپاسگزارم.

This was a special Thursday English Addict Extra.

این یک ویژه پنج شنبه انگلیسی معتاد اضافی بود.

I will be back with you on Sunday from 2 p.m.

یکشنبه از ساعت 14 با شما خواهم بود.

UK time. Mr. Steve will be here as well.

به وقت انگلستان آقای استیو هم اینجا خواهد بود.

Hopefully he will be in a much better mood.

امیدوارم حال او خیلی بهتر باشد.

He was a little bit grumpy today, don't you think?

او امروز کمی بداخلاق بود، فکر نمی کنی؟

Thanks for your company.

با تشکر از شرکت شما

Thank you very much for joining me very

از اینکه به من ملحق شدید بسیار سپاسگزارم

to have you here today.

تا امروز شما را اینجا داشته باشید.

Nicoletta.

نیکولتا

When I went to Scotland, I left my clothes

وقتی به اسکاتلند رفتم، لباس‌هایم را

for a landlady of a bed and breakfast,

برای خانم صاحبخانه تخت‌خواب و صبحانه گذاشتم

and she gave them to Barnardos, a famous charity.

و او لباس‌هایم را به بارناردوس، یک موسسه خیریه معروف داد.

Yes, Barnardos is a charity

بله، بارناردوس یک موسسه خیریه است

mainly aimed at children, helping

که عمدتاً با هدف کمک به کودکان، کمک به

children and helping children who are suffering,

کودکان و کمک به کودکانی که رنج می‌برند،

or maybe who have families, who have little money.

یا شاید خانواده‌هایی دارند که پول کمی دارند، است.

So Barnardos.

بنابراین بارناردوس.

Yes, many charities.

بله، بسیاری از خیریه ها.

Many charities will take your old furniture

بسیاری از موسسات خیریه اثاثیه قدیمی

and also your old items as well.

و همچنین وسایل قدیمی شما را می برند.

Thank you very much for your company.

از همراهی شما بسیار سپاسگزارم.

I will see you on Sunday 2 p.m.

یکشنبه ساعت 14 می بینمت.

UK time is when I'm back with you

زمان انگلستان زمانی است که من با شما

I think I will leave you with the lights.

برگشتم، فکر می کنم شما را با چراغ ها ترک خواهم کرد.

Would you like to see the lights or maybe the view from my window?

آیا می خواهید چراغ ها یا شاید منظره ای از پنجره من را ببینید؟

I think the view from my window is much nicer, to be honest, because it looks amazing outside.

من فکر می کنم که منظره از پنجره من بسیار زیباتر است، صادقانه بگویم، زیرا بیرون شگفت انگیز به نظر می رسد.

I love it very much.

من خیلی دوسش دارم.

In fact, thank you for your company.

در واقع از همراهی شما متشکرم.

See you later. Catch you on Sunday. This is Mr.

بعدا میبینمت. یکشنبه میگیرمت این آقای

Duncan in the birthplace of English, saying, see you soon, take care of yourselves.

دانکن در زادگاه انگلیسی است که می گوید به زودی می بینمت، مواظب خودت باش.

Enjoy the rest of your Thursday and the rest of your week.

از بقیه روزهای پنجشنبه و بقیه هفته خود لذت ببرید.

And of course, until the next time we meet, you know, what's coming next.

و البته، تا دفعه بعد که ما ملاقات می کنیم، می دانید، چه چیزی در راه است.

Yes, you do...

بله، شما

ta tar for now.

در حال حاضر ... تاتر.