FULL ENGLISH (29) - Describe Things / 'Hook' Uses / Work Words / Embargo Meaning

You know the world of English is a fun and exciting place to be,

شما می دانید که دنیای انگلیسی مکانی سرگرم کننده و هیجان انگیز برای بودن است،

especially today because I'm back with another Full English lesson, coming to you from the birthplace of…

به خصوص امروز به این دلیل که من با یک درس کامل انگلیسی دیگر بازگشته ام، از زادگاه…

Eric Clapton, Kate Winslet, David Beckham, Richard Branson, and of course the English language,

اریک کلاپتون، کیت وینسلت، دیوید بکهام، ریچارد برانسون، و... البته زبان انگلیسی،

which is the thing we all have in common: a passionate love of this lovely thing called

چیزی که همه ما مشترکیم : عشق پرشور به این چیز دوست داشتنی به نام

English. So without any more dawdling or annoying hold ups, let’s get on with today's Full English lesson...

انگلیسی. بنابراین، بدون هیچ گونه هول‌آپ‌های مزاحم یا آزاردهنده‌ای ، بیایید به درس انگلیسی کامل امروز بپردازیم...

right...

now!

همین حالا...!

Can you see what I have in my hand? It’s a hook.

آیا می توانی ببینی چه چیزی در دست دارم؟ این یک قلاب است.

This might look like a simple object but is has many uses, both inside and outside the house. It

این ممکن است یک شی ساده به نظر برسد اما کاربردهای زیادی دارد ، هم در داخل و هم در خارج از خانه.

is useful for hanging things, either from a wall or ceiling. The word ‘hook’ can

برای آویزان کردن وسایل چه از دیوار و چه از سقف مفید است. کلمه "قلاب" را می

be used in many ways too. As a noun it names a piece of metal or plastic that is curved

توان در بسیاری از موارد نیز به کار برد. به عنوان یک اسم، یک قطعه فلز یا پلاستیک را نام می برد که

at one end. It is an object used for hanging things from. Hooks come in many different

در یک انتها منحنی است. شیئی است که برای آویزان کردن اشیا از آن استفاده می شود. قلاب ها در

shapes and sizes. You can also use a hook to catch a fish. You put a hook on the end of

اشکال و اندازه های مختلف وجود دارند. برای صید ماهی نیز می توانید از قلاب استفاده کنید . شما یک قلاب را در انتهای

a fishing line. An object for hanging clothes on is also called a hook. One more these come

یک نخ ماهیگیری قرار می دهید. شیئی که برای آویزان کردن لباس به آن قلاب نیز نامیده می شود. یکی دیگر از این ها

in many different shapes and sizes. A hook can also describe an eye-catching thing. Something

در اشکال و اندازه های مختلف وجود دارد. یک قلاب همچنین می تواند یک چیز چشم نواز را توصیف کند.

that is used to get attention from people is a hook. For example - ‘A sales hook’.

چیزی که برای جلب توجه مردم استفاده می شود قلاب است. به عنوان مثال - "قلاب فروش".

A short swinging punch is also a ‘hook’. As a verb the word ‘hook’ can mean the

یک پانچ چرخان کوتاه نیز یک "قلاب" است. به عنوان یک فعل، کلمه "قلاب" می تواند به معنای

action of attaching two or more hooks together. You can hook one thing to another. You can

عمل اتصال دو یا چند قلاب به یکدیگر باشد. شما می توانید یک چیز را به چیز دیگر متصل کنید. شما می توانید

hook onto something. “He managed to hook his leg onto the branch to prevent himself

به چیزی قلاب کنید. او توانست پای خود را به شاخه قلاب کند تا از افتادن خود جلوگیری کند

from falling.” A person, who has become over-reliant on something, is hooked. To hook

. شخصی که بیش از حد به چیزی متکی شده است، درگیر است. قلاب کردن

someone on a thing, so as to get them addicted. The person who is addicted is ‘hooked’.

کسی به چیزی، تا او را معتاد کند. فردی که معتاد است "قلاب" است.

“My brother became hooked on drugs during his teen years.’’ To lure someone towards

«برادرم در سال‌های نوجوانی به مواد مخدر گره خورد.» فریب دادن کسی به سمت

something, such as an image, a person, or a song is hook. The thing in question is attractive.

چیزی، مانند یک تصویر، یک شخص یا یک آهنگ، قلاب است. موضوع مورد بحث جذاب است.

It hooks you. You can ‘hook-up’ with someone. To meet a person with a view to starting a

شما را قلاب می کند. شما می توانید با کسی "وصل شوید". ملاقات با یک فرد با هدف شروع یک

relationship is ‘hook-up’. To connect electrical equipment together with wires is

رابطه، «پیوستگی» است. اتصال تجهیزات الکتریکی به یکدیگر با سیم ها

‘hook-up’. “He came over last night to hook-up my hi-fi speakers’’. To catch

"قلاب" است. "او دیشب آمد تا بلندگوهای Hi-Fi من را وصل کند." گرفتن

something with a hook is to ‘hook something’. “I hope we will hook ourselves a nice big

چیزی با قلاب "قلاب کردن چیزی" است. "امیدوارم خودمان یک ماهی بزرگ خوب را قلاب کنیم

fish.’’ To bend something into a hook shape is to ‘hook’. ‘’He hooked his

." خم کردن چیزی به شکل قلاب ، "قلاب کردن" است. "او

thumbs under his belt.” The phrase ‘off the hook’ means to be no longer a suspect

انگشت شستش را زیر کمربندش قلاب کرد." عبارت «خارج از قلاب» به معنای دیگر مظنون

or to become blameless and out of trouble. “His wife’s statement got him off the hook.''

نبودن یا بی تقصیر و رهایی از مشکل است. "گفته همسرش او را از قلاب خارج کرد."

There is also ‘by hook or by crook’ which means to succeed, no matter

همچنین "با قلاب یا با کلاهبردار" وجود دارد که به معنای موفقیت است، مهم نیست

what happens or whatever it takes. “I will make this business grow, by hook or by crook.”

چه اتفاقی می افتد یا هر چیزی که لازم باشد. "من باعث رشد این تجارت خواهم شد، با قلاب یا کلاهبر."

To tell a person to go away, you can say…

برای اینکه به یک نفر بگویید برود، می توانید بگویید ...

''sling your hook''.

"قلاب خود را ببندید".

It is hard to fully appreciate the power of language, it gives us the chance to express so many things.

درک کامل قدرت زبان سخت است، این فرصت را به ما می دهد که چیزهای زیادی را بیان کنیم.

When we look at something, our eyes see it and our brain tells us what we are looking at. However all of

وقتی به چیزی نگاه می کنیم، چشمان ما آن را می بینند و مغز ما به ما می گوید که به چه چیزی نگاه می کنیم. با این حال، همه

this is a silent process and there is no way of letting someone else know what it is we

اینها یک فرآیند خاموش است و هیچ راهی وجود ندارد که به دیگران اجازه دهیم بدانند ما چه چیزی

are observing or later telling them what it was we were looking at. Spoken language gives

را مشاهده می کنیم یا بعداً به آنها بگوییم که ما به چه چیزی نگاه می کنیم. زبان گفتاری

us not only the power to communicate our thoughts but also to describe the things we see around

نه تنها به ما این قدرت را می دهد که با افکار خود ارتباط برقرار کنیم بلکه چیزهایی را که در اطراف خود می بینیم نیز توصیف

us. There are some basic rules when it comes to describing something. We need to clearly

کنیم. وقتی نوبت به توصیف چیزی می رسد، قوانین اساسی وجود دارد . ما باید

express what it is we saw or what we are looking at. To do this we need to tell the other person

آنچه را که دیدیم یا به آن نگاه می کنیم به وضوح بیان کنیم. برای انجام این کار باید به شخص مقابل

about the characteristics or obvious parts of the thing we are looking at, or what we

در مورد ویژگی ها یا بخش های آشکار چیزی که به آن نگاه می کنیم یا آنچه

had observed. We need to tell them the size, the colour, the shape, and if relevant, what

مشاهده کرده بودیم بگوییم. ما باید اندازه ، رنگ، شکل و در صورت لزوم به آنها بگوییم که از چه

it is made from. These are not fixed rules and they do not all have to be said, although

چیزی ساخته شده است. اینها قوانین ثابتی نیستند و لازم نیست همه آنها گفته شوند،

the more information you can give will make the description much clearer for the listener.

اگرچه اطلاعات بیشتری که می توانید ارائه دهید، توضیحات را برای شنونده بسیار واضح تر می کند.

It is possible to describe anything and even the most basic or dull objects can be described.

توصیف هر چیزی امکان پذیر است و حتی ابتدایی ترین یا کسل کننده ترین اشیاء را می توان توصیف کرد.

A good way to improve your English is to get used to describing objects around you.

یک راه خوب برای بهبود زبان انگلیسی این است که به توصیف اشیاء اطراف خود عادت کنید.

Take a look around the place where you are sitting now. There must be many things nearby that you can describe

اکنون به مکانی که اکنون در آن نشسته اید نگاهی بیندازید. باید چیزهای زیادی در این نزدیکی وجود داشته باشد که بتوانید آنها را توصیف کنید

The good thing about this exercise is that you can do it on your own

. خوبی این تمرین این است که می توانید آن را به تنهایی

or with others in a group. You can even play a great game together. Write down the names

یا با دیگران در یک گروه انجام دهید. حتی می توانید یک بازی عالی را با هم انجام دهید.

of some everyday objects onto small pieces of paper and then fold them up. Ask one member

نام برخی از اشیاء روزمره را روی کاغذهای کوچک بنویسید و سپس آنها را تا کنید. از یکی

from your group to pick out a piece of paper and look at what is written on it.

از اعضای گروه خود بخواهید یک تکه کاغذ را انتخاب کند و به آنچه روی آن نوشته شده است نگاه کند.

Now that person must describe the object to the rest of the group without saying what it is.

حال آن شخص باید شی را برای بقیه گروه توصیف کند بدون اینکه بگوید چیست.

You must use as many words as possible to describe the object without giving away what the actual object is.

شما باید تا حد امکان از کلمات برای توصیف شیء استفاده کنید بدون اینکه شیء واقعی را مشخص کنید.

This game is a great exercise for building up your word power and provides good confidence

این بازی یک تمرین عالی برای تقویت قدرت کلمات شماست و همچنین اعتماد به نفس خوبی را

building as well. Describing things is a great way of expanding your word power and it is

ایجاد می کند. توصیف چیزها یک راه عالی برای گسترش قدرت کلمات شما است و

also a cool way to get used to speaking English in front of a group of people.

همچنین یک روش جالب برای عادت کردن به صحبت کردن انگلیسی در مقابل گروهی از افراد است.

The world in which we live is a wonderful and vibrant place and being able to express what you see around

دنیایی که ما در آن زندگی می کنیم مکانی شگفت انگیز و پر جنب و جوش است و اینکه بتوانید آنچه را که در اطراف خود

you in English will give you a great new skill and most important of all,

می بینید به زبان انگلیسی بیان کنید، به شما مهارت جدیدی می دهد و مهمتر از همه،

it will make you more confident with your English speaking.

اعتماد به نفس شما را در صحبت کردن به زبان انگلیسی بیشتر می کند.

It’s now time to take a look at another buzzword.

اکنون زمان آن فرا رسیده است که نگاهی به کلمه کلیدی دیگری بیندازیم.

A buzzword is a word or phrase that is used often during a certain period, or is generally popular.

کلمه ی عمومی کلمه یا عبارتی است که اغلب در یک دوره معین استفاده می شود یا عموماً محبوب است.

Today’s buzzword is…

کلمه رایج امروز…

‘Embargo’. The word ‘embargo’ can be used as a noun

"تحریم" است. کلمه تحریم را می توان به

and as a verb. As a noun ‘embargo’ means: to block something from being imported

عنوان اسم و فعل استفاده کرد. به عنوان اسم «تحریم» به معنای جلوگیری از واردات چیزی

from another country. An import ban can be described as an embargo.

از کشور دیگر است. ممنوعیت واردات را می توان تحریم توصیف کرد.

“The weapons embargo begins at MIDNIGHT."

«تحریم تسلیحات از نیمه‌شب آغاز می‌شود.

A dispute between two nations might result in an embargo. An official ban on all activity is an embargo.

» اختلاف بین دو کشور ممکن است منجر به تحریم شود. ممنوعیت رسمی همه فعالیت‌ها تحریم است.

“There is an embargo on taking photographs in the courtroom”.

«عکاسی در دادگاه تحریم وجود دارد».

Historically an embargo names the state of ships being unable to enter or leave a country's port.

کشتی ها قادر به ورود یا خروج از بندر یک کشور نیستند.

We sometimes include an embargo with the word sanction. One country might sanction

ما گاهی اوقات تحریم را با کلمه تحریم وارد می کنیم. ممکن است یک کشور

an embargo on another, as punishment. An embargo aimed at a country often involves much needed

تحریم دیگری را به عنوان مجازات اعمال کند. تحریمی که هدف آن یک کشور است اغلب شامل کالاهای بسیار مورد نیاز

commodities, the most common being oil and gas. The word ‘sanction’ can also mean

است که رایج ترین آنها نفت است. و گاز. کلمه "تحریم" همچنین می تواند به

a threat to block or cut off trade. As a verb the word ‘embargo’ is the action of placing

معنای تهدید به مسدود کردن یا قطع تجارت باشد. به عنوان یک فعل کلمه "تحریم" عمل قرار

the block. A nation will ‘ban’, ‘bar’, ‘limit’, ‘prohibit’, ‘restrict’, stop.

دادن بلوک است. "ممنوع کردن"، "محدود کردن"، متوقف کردن.

It's a fact of life that we all have to work. It is how we earn our bread and butter.

این یک واقعیت زندگی است که همه ما باید کار کنیم. این روشی است که نان خود را به دست می آوریم.

it is a means to an end. We must do it to survive. There are many ways of expressing regular work.

این وسیله ای برای رسیدن به هدف است. ما باید این کار را انجام دهیم تا زنده بمانیم . راه های زیادی برای بیان کار معمولی.

It is a job. It’s an occupation. It is your profession. It is your livelihood.

این یک شغل است. این یک شغل است . این حرفه شماست

It’s what you do for a living. The word profession also helps to name the type of job you do.

. این کاری است که شما برای امرار معاش انجام می دهید. کلمه حرفه همچنین به نام بردن نوع شغلی که انجام می دهید کمک می کند.

“What is your profession?” “I’m a sales assistant.”

"حرفه شما چیست؟" "من یک دستیار فروش هستم."

We can also ask…

ما همچنین می توانیم بپرسیم ...

“What do you do for a living?” “I work as a sales assistant in a shop.”

"برای امرار معاش چه کار می کنید؟" من به عنوان دستیار فروش در یک مغازه کار می کنم.

We can ask who a person works for. This often relates to a big company or public sector service.

می توانیم بپرسیم که یک شخص برای چه کسی کار می کند. این اغلب به یک شرکت بزرگ یا خدمات بخش عمومی مربوط می شود.

“I work at Google.” “I work for the fire department.”

"من در گوگل کار می کنم." "من برای آتش نشانی کار می کنم."

You can work full-time or part-time. The average hours worked each week here in the UK is around 40 hours.

می توانید تمام وقت یا پاره وقت کار کنید. میانگین ساعات کار در هر هفته در اینجا در بریتانیا حدود 40 ساعت است.

However, some people work very long hours. Hospital employees might work very long shifts.

با این حال، برخی از افراد ساعات بسیار طولانی کار می کنند. کارمندان بیمارستان ممکن است در شیفت های بسیار طولانی کار کنند.

Some workers might have to be on the job, around the clock. The amount of work a person is

برخی از کارگران ممکن است مجبور باشند شبانه روز سر کار باشند . میزان کاری که یک فرد

willing to do varies. A hard working person might be willing to work long hours,

مایل به انجام آن است متفاوت است. یک فرد سخت کوش ممکن است مایل باشد ساعت های طولانی کار کند،

While some people might avoid work at any cost. They are ‘work-shy’.

در حالی که برخی از افراد ممکن است به هر قیمتی از کار اجتناب کنند. آنها «خجالتی کار» هستند.

A work-shy person might be described as a ‘layabout’ ‘slacker’ ‘bone-idle’ ‘lazy’.

یک فرد خجالتی را می‌توان به عنوان یک «آرام‌طلب»، «تنبل»، «تنبل»، «تنبل» توصیف کرد.

"Why don't you go out and get a job, you’re just a bone-idle lazy layabout!”

"چرا نمیری بیرون و شغلی پیدا نمیکنی، تو فقط یک تنبل بیکار هستی!"

Negative slang terms for regular work include - ‘daily grind’ ‘9 to 5’ ‘rat race’ ‘daily slog'

عبارات عامیانه منفی برای کار معمولی عبارتند از - "روزانه خرد کردن" "9 تا 5" "مسابقه موش" "تنگ روزانه"

An interesting job can be rewarding, while a dull or uninteresting job might be

یک شغل جالب می تواند پاداش دهنده باشد، در حالی که یک کار کسل کننده یا غیر جالب ممکن است

described as ‘tedious’ ‘laborious’ ‘unrewarding’. To work hard you must

به عنوان "خستگی" "پر زحمت" " بی پاداش" توصیف شود. برای سخت کار کردن باید

"Slog your guts out’ ‘keep your nose to the grindstone’ ‘sweat’ ‘give your all’.

"شما را بیرون بیاورید" "بینی خود را به سنگ خرد کنید" "عرق کنید" "همه خود را بدهید".

Having a job is a necessity. It is what brings in the livelihood, the income,

داشتن شغل یک ضرورت است. این چیزی است که معیشت، درآمد

your source of revenue, your earnings. It is a fact of life that we all have to work.

، منبع درآمد و درآمد شما را به ارمغان می آورد. این یک واقعیت زندگی است که همه ما باید کار کنیم.

It is how we earn our bread and butter. It is a means to an end. We must do it to survive.

نان و کره خود را از این طریق به دست می آوریم. وسیله ای برای رسیدن به هدف است. برای زنده ماندن باید این کار را انجام دهیم.

Well it looks as if my work here is done for another lesson. I hope you have enjoyed it and don’t

خوب به نظر می رسد که کار من در اینجا برای یک درس دیگر انجام شده است . امیدوارم از آن لذت برده باشید و

forget to subscribe to my channel and turn on the notifications, so you’ll never miss

فراموش نکنید که در کانال من مشترک شوید و اعلان‌ها را روشن کنید، بنابراین هرگز

another lesson, be it live or recorded. This is Misterduncan in the birthplace of English,

درس دیگری را، چه زنده و چه ضبط شده، از دست ندهید. این Misterduncan در زادگاه انگلیسی است،

that is of course England saying thank you for watching me, teaching you and of course…

که البته انگلیس می گوید از اینکه من را تماشا کردید، به شما آموزش دادید و البته…

ta ta for now.

تا تا تا در حال حاضر تشکر می کنم.