Raining Cats and Frogs ~ live from England - Sunday 9th September 2023

Good morning.

صبح بخیر.

Good afternoon. Good evening.

عصر بخیر. عصر بخیر.

Good night.

شب بخیر.

And merry Christmas.

و کریسمس مبارک.

Here we are live now on YouTube and it is raining.

اینجا ما اکنون در YouTube زنده هستیم و باران می بارد. قرار بود بریم

We were going to go for a lovely walk, but unfortunately,

یه پیاده روی دوست داشتنی ولی متاسفانه

if you look carefully, you can see it is raining at the moment.

اگه با دقت نگاه کنی میبینی فعلا داره بارون میاد.

So we have under the gazebo in the garden.

بنابراین ما زیر آلاچیق در باغ داریم.

So we are staying nice and dry.

بنابراین ما خوب و خشک می مانیم.

I'm not sure about anything else though, because it's raining quite a lot.

من در مورد چیز دیگری مطمئن نیستم، زیرا باران بسیار زیادی می بارد.

And of course, joining me, Mr.

و البته با پیوستن به من، آقای

Steve is here as well.

استیو نیز اینجاست.

But I know what you're asking for.

اما من می دانم که شما برای چه چیزی می خواهید.

Asking where are you, Mr. Duncan?

می پرسند کجایی آقای دانکن؟

We can't see you.

ما نمی توانیم شما را ببینیم.

We can't see your beautiful, handsome face.

ما نمی توانیم چهره زیبا و خوش تیپ شما را ببینیم.

We can't see your dashing style.

ما نمی‌توانیم استایل جذاب شما را ببینیم.

Well, wait no longer.

خب دیگه صبر نکن

Because it's not just me. It's someone else as well.

چون فقط من نیستم. آن شخص دیگری نیز هست.

Hi, everybody.

سلام به همه.

This is Mr. Duncan and Mr. Steve.

این آقای دانکن و آقای استیو هستند.

Mr. Steve is here.

آقای استیو اینجاست.

Is. Well, we are nice and dry.

است. خوب، ما خوب و خشک هستیم.

And then my little gazebo in the garden.

و سپس آلاچیق کوچک من در باغ.

And I have to say,

و باید بگویم،

we. We were.

ما. ما بودیم.

Well, we did have a couple of plans for today.

خوب، ما برای امروز چند برنامه داشتیم.

Both of them now are not happening,

هر دوی آنها در حال حاضر اتفاق نمی‌افتند،

but we are at least live with you on YouTube.

اما ما حداقل با شما در YouTube زنده هستیم.

We've managed to do that at least, Mr. Steve.

ما حداقل توانسته ایم این کار را انجام دهیم، آقای استیو.

Yes, we were going to go for a walk and then do a live stream on Mr.

بله، قرار بود برویم پیاده روی و سپس یک استریم زنده با

Duncan's mobile and just for something different.

موبایل آقای دانکن و فقط برای یک چیز متفاوت انجام دهیم.

But the forecast changed

اما پیش بینی تغییر کرد

and it was supposed to rain later on.

و قرار بود بعداً باران ببارد.

Then it started raining, so we had to quickly set up outside.

سپس باران شروع به باریدن کرد، بنابراین ما مجبور شدیم سریعاً بیرون بیایم. این

It's been it's been the gazebo.

آلاچیق بوده است. اکنون

It's been raining for 2 hours now, literally 2 hours without stopping.

2 ساعت است که باران می بارد ، به معنای واقعی کلمه 2 ساعت بدون توقف است.

So we thought, well, that's it, really, that's it.

بنابراین فکر کردیم، خوب، همین است، واقعاً، همین است.

We're going to have to make another plan.

ما باید یک برنامه دیگر بسازیم.

So this is plan.

پس این طرح است.

It's not plan B, this is planned.

این برنامه B نیست، این برنامه ریزی شده است.

I think it might be plan W because we had lots of different plans.

من فکر می کنم ممکن است برنامه W باشد زیرا ما برنامه های مختلفی داشتیم.

By the way, did you see us yesterday?

راستی دیروز ما رو دیدی؟

Did you see Mr. Steve?

آقای استیو را دیدی؟

I can't believe yesterday, Mr.

باورم نمی‌شود دیروز، آقای

Steve, you were driving along the country lanes and you were sounding your horn.

استیو، شما در امتداد خطوط روستایی رانندگی می‌کردید و بوق می‌دادید.

I know what you're going to say.

میدونم چی میخوای بگی

You're going to say, Well, there was no one around, but still it was.

شما می خواهید بگویید، خوب، هیچ کس در اطراف نبود، اما همچنان بود.

It was so funny.

خیلی خنده دار بود.

Well, I guess.

خوب من حدس میزنم.

Well, you know, I like to mess around.

خوب، می دانید، من دوست دارم در اطراف خود قاطی کنم.

It was safe. It was all very safe, Mr.

امن بود. همه چیز بسیار امن بود، آقای

Duncan.

دانکن.

It was, but I was imitating or pretending

بود، اما من تقلید می‌کردم یا وانمود می‌کردم

that I was undergoing a bit of road rage.

که دچار خشم جاده‌ای شده‌ام.

Road rage?

خشم جاده؟

It is common here, which sometimes I do. For real.

اینجا رایج است که گاهی اوقات انجام می دهم. واقعا - جدا.

If somebody crosses me on the open road.

اگر کسی در جاده باز از من عبور کند.

But I was just pretending for comic effect

اما من فقط تظاهر به جلوه های کمیک داشتم

and it was all very safe and no one was injured.

و همه چیز بسیار امن بود و هیچ کس آسیبی ندید.

We were just having a bit of fun and we had to have some fun yesterday because we went to see Mr.

ما فقط داشتیم کمی خوش می گذشتیم و دیروز باید کمی خوش می گذراندیم چون به دیدن

Steve's sister and brother in law.

خواهر و برادر شوهر آقای استیو رفتیم.

We had a lovely meal, I want to say lovely, but it wasn't the best meal.

ما یک غذای دوست داشتنی خوردیم، می خواهم بگویم دوست داشتنی بود، اما این بهترین غذا نبود.

And we're not talking about the company we were in. Oh,

و ما در مورد شرکتی که در آن بودیم صحبت نمی کنیم. اوه،

we were having a lovely time with your sister

ما با خواهر

and brother in law, but the meal wasn't that good, was it?

و برادر شوهرت اوقات خوشی داشتیم، اما غذا آنقدرها هم خوب نبود، درست است؟

It was.

بود.

It was very, very, very.

خیلی خیلی خیلی خیلی بود

What's the word I'm looking for?

کلمه ای که من به دنبال آن هستم چیست؟ می

I want to say it was a little bit bland, below average.

خواهم بگویم کمی بی مزه بود، کمتر از حد متوسط. می

You know, when you go to a restaurant and it all looks very nice,

دانید، وقتی به یک رستوران می روید و همه چیز بسیار زیبا به نظر می رسد،

it looks very posh, the outside looks nice, the service is very good.

بسیار شیک به نظر می رسد، بیرون زیبا به نظر می رسد، خدمات بسیار خوب است.

Yes, the setting is a lovely, expensive décor,

بله، دکور زیبا و گران قیمت است،

but then the food is below average.

اما غذا کمتر از حد متوسط ​​است.

So we were a little disappointed with the food,

بنابراین کمی از غذا ناامید شدیم،

but we had a nice time anyway.

اما به هر حال به ما خوش گذشت.

But the food really is.

اما غذا واقعاً همینطور است.

The main thing is that when you go to a restaurant,

نکته اصلی این است که وقتی به رستوران می روید،

you want the food to be good, The food is good, you forgive everything.

می خواهید غذا خوب باشد، غذا خوب است، همه چیز را می بخشید.

You would even forgive bad service if the food is good.

حتی اگر غذا خوب باشد، خدمات بد را هم می بخشید.

Yes, that is that is the top thing.

بله، این بالاترین چیز است.

Two things you expect when you go for a meal.

وقتی برای غذا می روید دو چیز را انتظار دارید.

The food has to be good and the service has to be fast.

غذا باید خوب باشد و خدمات باید سریع باشد.

Those are the top two things.

این دو مورد اول هستند.

The rest of it is to me anyway.

به هر حال بقیه اش برای من است.

It's secondary.

ثانویه است.

Yes, but anyway, we had a nice time.

بله، اما به هر حال به ما خوش گذشت. ما

We're not here for long, we ought to say.

خیلی وقته اینجا نیستیم، باید بگوییم.

But wouldn't we, Mr. Duncan?

اما آیا ما این کار را نمی کنیم، آقای دانکن؟

Well, we we plan well, as I've mentioned

خوب، ما خوب برنامه ریزی می کنیم، همانطور که

just before, we came on, I think we will just do maybe half an hour.

قبلاً اشاره کردم، آمدیم، فکر می کنم فقط شاید نیم ساعت این کار را انجام دهیم.

We will see what happens.

خواهیم دید چه اتفاقی می افتد.

We will see how many of you lovely student and the viewers around the world,

ما خواهیم دید که چه تعداد از شما دانش آموزان دوست داشتنی و بینندگان در سراسر جهان،

how many people are here joining us because they might have other things to do.

چند نفر در اینجا به ما می پیوندند زیرا ممکن است کارهای دیگری انجام دهند. می

You see, not only is it not only s with all busy lives,

بینید، نه تنها در تمام زندگی های پرمشغله نیست،

but you you might have a busy life as well.

بلکه ممکن است زندگی پرمشغله ای نیز داشته باشید.

Yes. We'd like to know what you're doing as ever.

آره. ما دوست داریم بدانیم که شما مثل همیشه چه کار می کنید.

Every week a number of you are,

هر هفته تعدادی از شما،

as we are

همانطور که ما

doing the live stream, you are also doing your own thing.

پخش زنده را انجام می دهیم، شما نیز کارهای خود را انجام می دهید.

Sometimes it's ironing.

گاهی در حال اتو کردن است.

I no one cooking.

من کسی آشپزی نمیکنم

Can I just say one thing, Claudia?

می توانم فقط یک چیز بگویم، کلودیا؟

Claudia is busy today because she's doing some special things.

کلودیا امروز سرش شلوغ است چون کارهای خاصی انجام می دهد.

I think it's a birthday party for her brother.

فکر کنم جشن تولد برادرش باشه.

How lovely.

So she's made a lovely cake as well.

چقدر دوست داشتنی.

بنابراین او یک کیک دوست داشتنی نیز درست کرده است.

She sent me a picture.

او برای من یک عکس فرستاد.

Thank you, Claudia, for the photograph of your cake.

با تشکر از شما، کلودیا، برای عکس کیک شما.

I know it has nuts.

میدونم آجیل داره

I haven't seen the picture of the cake.

عکس کیک رو ندیدم

Mr. Duncan, you'll have to show me later.

آقای دانکن، شما باید بعداً به من نشان دهید.

It has nuts. You're not keen on that, are you?

آجیل دارد. شما مشتاق آن نیستید، نه؟

I don't like nuts. I don't like nuts.

آجیل دوست ندارم آجیل دوست ندارم

No, I do. I scoff them down. Scoff?

نه، من انجام می دهم. آنها را مسخره می کنم. تمسخر؟

If you scoff something down A as c f during a lie down.

اگر در هنگام دراز کشیدن چیزی A را به صورت c f مسخره کنید.

Steve, I'm fine.

استیو، من خوبم

I'm just relaxing and disappearing on the side of the screen.

من فقط در حال استراحت و ناپدید شدن در کنار صفحه هستم.

Oh, I just is slowly struggling.

آه، من فقط کم کم دارم سخت می کشم.

He's faxing Mr. Duncan, just relaxing.

او دارد به آقای دانکن فکس می کند، فقط استراحت می کند.

This is what Steve is doing now.

این همان کاری است که استیو در حال حاضر انجام می دهد.

As I was trying to actually, you know, do a bit of teaching

همانطور که من سعی می کردم در واقع، می دانید،

scoff if you scoff something down as c i f

اگر چیزی را به صورت c i f مسخره می کنید،

I think it's pronounced or spelt, it means you eat something very quickly.

من فکر می کنم تلفظ یا املایی است، به این معنی است که شما چیزی را خیلی سریع می خورید.

You probably don't chew it properly

احتمالاً

because you're so hungry or you like it so much.

چون خیلی گرسنه هستید یا خیلی دوستش دارید آن را به درستی نمی جوید.

Do you often do that when you have a meal out somewhere

آیا اغلب این کار را انجام می‌دهید، زمانی که در جایی بیرون غذا می‌خورید

or if you're eating at home you scoff the food down,

یا اگر در خانه غذا می‌خورید، غذا را مسخره می‌کنید،

you means you eat it very quickly, probably too quickly.

یعنی خیلی سریع، احتمالاً خیلی سریع آن را می‌خورید.

You don't chew it enough.

شما آن را به اندازه کافی نمی جوید.

You might get indigestion later, but usually if you're very hungry,

ممکن است بعداً دچار سوء هاضمه شوید، اما معمولاً اگر خیلی گرسنه باشید،

you will scoff your food down and you might be

غذای خود را مسخره می کنید و ممکن است مورد

criticised by your loved ones, particularly if you're a child. Yes.

انتقاد عزیزانتان قرار بگیرید، به خصوص اگر کودک هستید. آره.

When you say loved ones, do you mean people who are a member of your family

وقتی می گویید عزیزان، منظورتان افرادی است که عضوی از خانواده شما هستند

or maybe someone you have recently done this with?

یا شاید کسی که اخیراً این کار را با او انجام داده اید؟

So let's have a look at your lovely ring, Mr.

پس بیایید نگاهی به انگشتر دوست داشتنی شما بیاندازیم، آقای

Stew. Now, I. I'm leaning Mr.

خورش. حالا، من. من به آقای دانکن متکی هستم

Duncan. I'm leaning here.

. من به اینجا تکیه می دهم.

I cannot possibly remove my hand.

من نمی توانم دستم را برداریم.

Can I just say I will fall over?

فقط میتونم بگم زمین میخورم؟

Steve is not wearing his ring.

استیو حلقه اش را نمی زند.

I am. I'm wearing mine. But Steve is not.

من هستم. من مال خودم را می پوشم اما استیو اینطور نیست.

He keeps forgetting.

او مدام فراموش می کند.

How do you forget?

چگونه فراموش می کنی؟

Well, what are you doing down there, Steve?

خب، استیو اون پایین چیکار میکنی؟

Is it my birthday already?

آیا قبلا تولد من است؟

There we go, Mr.

ما برویم، آقای

Duncan. I have it on. I have my ring on. Yes.

دانکن. من آن را در. من حلقه ام را در دست دارم آره.

And just to show everybody that this is this is by all means,

و فقط برای اینکه به همه نشان دهم که این دقیقاً همین است،

this is not just a bit of wire that I've just wrapped around my finger.

این فقط یک تکه سیم نیست که من فقط دور انگشتم پیچیده ام.

I'm found Mr.

Duncan's little tool box down there.

جعبه ابزار کوچک آقای دانکن را آنجا پیدا کردم.

This is, in fact, the real ring.

این در واقع حلقه واقعی است.

It's falling apart already.

در حال حاضر در حال فروپاشی است.

We need to get our money back. Yes.

باید پولمان را پس بگیریم. آره.

Now, listen, this is the real ring.

حالا، گوش کن، این حلقه واقعی است.

And Steve keeps forgetting.

و استیو مدام فراموش می کند. به

I do keep forgetting to put it up, strangely enough.

طرز عجیبی فراموش می کنم آن را بگذارم.

I mean, how do you forget?

یعنی چطوری فراموش می کنی؟

Well, this is an interesting question to you.

خوب، این یک سوال جالب برای شما است.

Who have been married.

که ازدواج کرده اند.

They've been married well.

آنها خوب ازدواج کرده اند

Oh, well, let me finish the sentence.

خب بذار جمله رو تموم کنم

If you've been to those of you who have been married for a long period of time.

اگر با کسانی از شما که برای مدت طولانی ازدواج کرده اند، بوده اید.

So we were with I'm sure my sister won't mind me

بنابراین با هم بودیم، مطمئنم خواهرم بدش نمی‌آید که من

revealing this bit of information about their relationship.

این اطلاعات کمی درباره رابطه آنها را فاش کنم.

It's up to you.

این به شما بستگی دارد.

But they my sister said that she has never taken her wedding ring off.

اما خواهرم گفتند که او هرگز حلقه ازدواجش را در نیاورده است.

They've been married for 30 something years, and I think

آنها 30 سال است که ازدواج کرده اند و فکر می کنم

her husband also said the same thing.

شوهرش هم همین را گفته است.

I've never taken their wedding rings off.

من هرگز حلقه ازدواج آنها را در نیاوردم.

So not for washing, showering,

پس نه برای شستن، دوش گرفتن،

doing the housework, going to sleep.

انجام کارهای خانه، خوابیدن.

How about you?

در مورد شما چطور؟

So if you are married and you've got a wedding ring, do you ever take it off?

بنابراین اگر متاهل هستید و حلقه ازدواج دارید، آیا هرگز آن را در می آورید؟

Do you take it off at night?

آیا آن را در شب در می آورید؟

Do you take it off when you're going to go see?

وقتی میخوای بری ببینیش در میاری؟

I like to take it off when I'm doing things like gardening because I think it's not safe. Yes.

من دوست دارم وقتی کارهایی مانند باغبانی انجام می دهم آن را برداریم زیرا فکر می کنم ایمن نیست. آره.

Anyway, caught up in equipment.

به هر حال، گرفتار تجهیزات.

I'm what I want to actually mention, Steve.

من همان چیزی هستم که واقعاً می خواهم به آن اشاره کنم، استیو.

Well, anyway, that's my question.

خب، به هر حال، این سوال من است.

Do you take your wedding ring often or do you keep it on all the time?

آیا حلقه ازدواج خود را اغلب به دست می آورید یا همیشه آن را در دست دارید؟

That's it.

خودشه. به

I thought it was an interesting thing.

نظرم چیز جالبی بود.

It is an interesting it's an interesting question.

جالب است سوال جالبی است.

So do you ever take it off?

پس آیا تا به حال آن را بردارید؟

Although Mr.

Steve never puts it on.

اگرچه آقای

استیو هرگز آن را نمی پوشد.

I know that that's true there. It's always off.

من می دانم که آنجا درست است. همیشه خاموش است.

Now I do put it on it.

حالا من آن را روی آن قرار می دهم.

But the thing is, we've you know, we've been together for 34 years.

اما موضوع این است که ما می دانیم، ما 34 سال است که با هم هستیم.

It's difficult.

I don't wear my wedding ring.

این دشوار است.

من حلقه ازدواجم را نمی زنم

I don't know.

من نمی دانم.

I've stopped wearing it. Yes.

من پوشیدن آن را متوقف کردم. آره.

All get doesn't wear have ready wedding but

همه گرفتن عروسی آماده نمی پوشند اما

doesn't wear a wedding ring.

حلقه ازدواج نمی زنند.

That's difficult to say Wedding ring.

گفتن حلقه ازدواج سخت است.

Wedding ring at all.

اصلا حلقه ازدواج

So that's it.

پس همین است.

So therefore, Mr.

Duncan, I don't have to wear mine, I tell you.

بنابراین، آقای

دانکن، من به شما می گویم که من مجبور نیستم لباس خودم را بپوشم.

I'll tell you what happens.

بهت میگم چی میشه

I'll tell you what.

بهت میگم چیه

Okay, Steve, you have to stop some time.

باشه، استیو، باید مدتی توقف کنی.

Yeah.

آره

What happens with these things is they are very good

اتفاقی که با این چیزها می افتد این است که

if you want to get your own way, because all you have to do is start.

اگر بخواهید راه خودتان را بگیرید خیلی خوب هستند، زیرا تنها کاری که باید انجام دهید این است که شروع کنید.

Take this off and say, Look,

این را بردارید و بگویید، ببین،

this can come off at any moment

این می تواند هر لحظه از بین برود

or maybe even throw it at the other person.

یا حتی ممکن است آن را به طرف طرف مقابل پرتاب کند.

Paul Mary doesn't wear her rings because I do find them.

پل مری حلقه‌هایش را نمی‌پوشد چون من آنها را پیدا می‌کنم.

If you're not used to having I've never liked wearing jewellery of any description.

اگر به داشتن عادت ندارید، هرگز از پوشیدن جواهرات با هر توصیفی خوشم نیامده است.

Why you doing that standing over there? Mr.

چرا اونجا ایستاده اینکارو میکنی؟ آقای

Duncan I've never liked wearing any form of jewellery, necklaces, bracelets, rings.

دانکن من هرگز دوست نداشتم جواهرات، گردنبند، دستبند، انگشتر بپوشم.

I just find them irritating.

من فقط آنها را آزاردهنده می دانم.

I'm conscious of them all the time.

من همیشه حواسم به آنهاست

So I'm always on.

بنابراین من همیشه فعال هستم.

I've got the ring on, I'm always fiddling with it

من حلقه را در دست دارم، همیشه با آن دست و پنجه نرم می کنم

and I've never like bracelets.

و هرگز دستبند را دوست ندارم.

They just annoy me.

فقط اذیتم میکنن

I must be very sensitive. Skin, Mr. Duncan

من باید خیلی حساس باشم پوست، آقای دانکن

and tell.

و بگویید. ما

There we go.

میرویم آنجا.

So that's interesting.

پس این جالب است.

Some people are saying they don't wear that well.

بعضی ها می گویند آنقدرها خوب نمی پوشند.

Maybe. Yeah.

شاید. آره

Yes, maybe you don't wear your wedding ring because you want to meet another man.

بله، شاید شما حلقه ازدواج خود را به این دلیل به دست نمی آورید که می خواهید با مرد دیگری آشنا شوید.

Maybe you don't want people to know your married.

شاید نمی خواهید مردم ازدواج شما را بدانند.

Is that the reason why you don't wear it?

دلیل نپوشیدنش همینه؟

Well, because you don't want to be seen as available at all times?

خوب، چون نمی خواهید همیشه در دسترس دیده شوید؟

Mr. Duncan said, Well, this is it.

آقای دانکن گفت، خب، همین است.

I think everyone knows you all are available.

من فکر می کنم همه می دانند که همه شما در دسترس هستید.

It's just you go look what Olga has said.

فقط برو ببین اولگا چی گفته.

Yes, Olga said her husband stopped wearing his wedding ring because he nearly

بله، اولگا گفت که شوهرش حلقه ازدواجش را نمی پوشد زیرا نزدیک بود

broke his finger while working.

انگشتش را در حین کار بشکند.

Now we know we are we going to tell the story?

حالا می دانیم که می خواهیم داستان را تعریف کنیم؟

We're going to tell the story very briefly.

ما به طور خلاصه داستان را بیان می کنیم.

There are lots of accidents with people wearing wedding rings.

تصادفات زیادی با افراد حلقه ازدواج رخ می دهد.

My best friend at work, her husband was playing tennis.

بهترین دوست من در محل کار، شوهرش تنیس بازی می کرد.

Playing tennis?

بازی تنیس؟

Yes. Doing a backhand against the net

آره. انجام یک بک هند در برابر تور

and his wedding ring got caught in the net

و حلقه ازدواج او در تور گیر کرد

and it literally tore his finger right off the story before.

و انگشت او را به معنای واقعی کلمه از داستان قبلی جدا کرد.

But I know of other people where it's happened similar thing has happened.

اما من افراد دیگری را می شناسم که در آنجا این اتفاق افتاده است، چنین اتفاقی افتاده است.

You can get it caught up in equipment.

شما می توانید آن را در تجهیزات گرفتار کنید.

So that's why, you know, safety.

پس به همین دلیل، می دانید، ایمنی.

Take it off.

آن را بردارید.

My marriage ring was lost. Says, what do I do?

حلقه ازدواجم گم شد میگه چیکار کنم

Where do I tap?

کجا ضربه بزنم؟

Lewis.

لوئیس

Lewis lost his marriage ring,

لوئیس حلقه ازدواج خود را گم کرد،

bought another one, and then

حلقه دیگری خرید و سپس

think he lost that one as well.

فکر کنید که آن حلقه را نیز گم کرده است.

But because he said he gets distracted, it's caught.

اما چون گفت حواسش پرت می شود، گرفتار شده است.

It's a small thing.

این یک چیز کوچک است.

It's easy to lose it.

از دست دادن آن آسان است.

You lose hours.

ساعت ها را از دست می دهید.

You don't lose it when you never put it on.

وقتی هرگز آن را نپوشید آن را از دست نمی دهید.

That's true.

درست است.

It could fall down.

ممکن است سقوط کند.

The back of the bed may be, of course, of course, the most painful part

پشت تخت ممکن است، البته، البته، دردناک ترین قسمت

of having a wedding ring is actually putting it on for the first time during the wedding ceremony.

حلقه ازدواج در واقع گذاشتن آن برای اولین بار در مراسم عروسی است.

Yeah.

You couldn't get you couldn't get it.

آره

نتونستی بگیری نتونستی بگیری

You couldn't get mine on, could you, Mr. Duncan?

شما نتوانستید مال من را بگیرید، می توانید آقای دانکن؟

No, I meant just. You don't want to do it.

نه منظورم فقط شما نمی خواهید آن را انجام دهید.

Oh. Oh, I'm.

اوه اوه، من هستم.

I've got quite big knuckles.

من بند انگشت های خیلی بزرگی دارم

Well, well, actually, my c my sister said yesterday that she doesn't know

خب، خب، در واقع، سی من، خواهرم دیروز گفت که نمی‌داند

if she could actually take it off because it's been on for 30 years.

واقعاً می‌تواند آن را حذف کند یا نه، زیرا 30 سال است که روشن است.

Maybe her knuckles have got bigger or our fingers have got fatter.

شاید بند انگشتان او بزرگتر شده یا انگشتان ما چاق تر شده اند.

No, probably not, because she does look after ourselves by what is.

نه، احتمالاً نه، زیرا او با آنچه هست از خودمان مراقبت می کند.

But yes, if you keep it on all the time, maybe you need some grease.

اما بله، اگر آن را همیشه روشن نگه دارید، شاید به مقداری گریس نیاز داشته باشید.

A bit of good, a bit of butter to get it off with.

کمی خوب، کمی کره برای پاک کردن آن.

But yeah, interesting.

اما آره جالبه

Interesting that, well, most people so far have said that

جالبه که خب اکثر مردم تا حالا گفته بودن که

they take their rings off or don't even wear them at all.

حلقه هاشون رو در میارن یا اصلا نمی بندن.

Well, I find that a little I have to say I'm disappointed, to be honest.

خوب، صادقانه بگویم، کمی باید بگویم که ناامید هستم.

I'm very disappointed because I wear mine all the time, even when, well, I'm having a poop.

من بسیار ناامید هستم زیرا همیشه مال خودم را می پوشم ، حتی زمانی که، خوب، مدفوع می کنم.

You don't wear it at night, though, do you?

با این حال، شما آن را در شب نمی پوشید، درست است؟

Now, I don't wear it.

حالا من آن را نمی پوشم.

Not just in case the ring fairy comes and takes it away.

نه فقط در صورتی که پری حلقه بیاید و آن را بردارد.

You're thinking of the tooth fairy, Mr.

شما به پری دندان فکر می کنید، آقای

Duncan. The tooth fairy. Okay.

دانکن. پری دندان. باشه.

That you put your children needs to take their teeth.

این که بچه هایتان را بگذارید باید دندان هایشان را بگیرند.

Fell out their milk teeth, as we call them.

دندان های شیری آنها به قول ما افتادند.

Their first teeth fall out.

اولین دندان هایشان می افتد.

That's an interesting thing.

این یک چیز جالب است.

Whether that happens in other countries in the UK,

چه در کشورهای دیگر بریتانیا این اتفاق بیفتد،

my mother used to say,

مادرم می‌گفت:

Oh, so a tooth fell out when I was say, six.

اوه، وقتی من می‌گفتم شش، یک دندان افتاد.

When do you second teeth come through?

دندان دوم شما چه زمانی بیرون می آید؟

I have no idea.

هیچ نظری ندارم.

Anyway, so the the old ones fall out the milk, the milk teeth as we call them.

به هر حال، بنابراین قدیمی ها شیر می افتند، دندان های شیری که ما آنها را می نامیم.

And then my mother used to say put the,

و بعد مامانم میگفت

put the tooth under your pillow and the tooth fairy will come and take it away

دندون رو بذار زیر بالش پری دندون میاد و میبره

and there will be a little surprise for you

و یه سورپرایز کوچولو

like money, I assure you, you weren't the tooth fairy.

مثل پول برایت پیش میاد، بهت اطمینان میدم تو پری دندون نبودی.

Well, that's the thing.

خب، موضوع همین است.

I think what happened is I think.

من فکر می کنم آنچه اتفاق افتاده است من فکر می کنم.

I think my mother said the wrong thing.

فکر کنم مادرم اشتباه گفته

And, you know, the tooth fairy turned me into a fairy.

و میدونی، پری دندون منو تبدیل به پری کرد.

Do you like my really awkward away?

آیا از من واقعا بی دست و پا خوشت می آید؟

My awkward way of holding the microphone?

روش ناهنجار من برای نگه داشتن میکروفون؟

I think this will catch on.

من فکر می کنم این اتفاق خواهد افتاد.

This will be the new social media trend.

این روند جدید رسانه های اجتماعی خواهد بود.

Everyone holding their microphone in a very strange way.

همه میکروفون خود را به طرز بسیار عجیبی در دست گرفته اند.

I it'll get you noticed for a few minutes Mr.

من برای چند دقیقه متوجه شما خواهم شد آقای

Duncan so any more stories about wedding rings?

دانکن پس داستان دیگری در مورد حلقه ازدواج دارید؟

Anybody there who has had to have sustained an injury as a result of their wedding ring

هر کسی آنجاست که در اثر حلقه ازدواجش آسیب دیده باشد

or if you've lost it, what what is the most

یا اگر آن را گم کرده باشید،

what is the strangest place you've ever lost?

عجیب ترین جایی که تا به حال از دست داده اید کدام بوده است؟

The wedding ring? Maybe.

حلقه ازدواج؟ شاید.

Maybe when you were sitting on a toilet, maybe you were attending to yourself.

شاید وقتی روی توالت نشسته بودید، شاید مراقب خودتان بودید.

And then and then the the ring fell off into the toilet.

و بعد و بعد حلقه در توالت افتاد.

See, I'm thinking that if you leave, take the wedding ring off.

ببین من دارم فکر میکنم اگه رفتی حلقه ازدواج رو در بیار.

People might think you are available for a relationship.

مردم ممکن است فکر کنند که شما برای یک رابطه در دسترس هستید.

Yeah, but on the other hand, it could work the other way.

بله، اما از طرف دیگر، می تواند به روش دیگری کار کند.

Because if you keep your wedding ring on, some people might say, Ooh, they are marriage worthy,

چون اگر حلقه ازدواجتان را نگه دارید، ممکن است عده ای بگویند: اوه، آنها شایسته ازدواج هستند،

someone they must be very good in a relationship or good in bed or something.

کسی که باید در رابطه خیلی خوب باشد یا در رختخواب خوب باشد یا چیز دیگری.

Okay, Somebody has decided to marry them, so you might become more attractive with the ring on

بسیار خوب، کسی تصمیم گرفته است با آنها ازدواج کند، بنابراین ممکن است با حلقه

bell rings without a ring.

زنگ بدون حلقه جذاب تر شوید.

If you're a certain age, say you're in your forties or fifties,

اگر سن خاصی دارید، مثلاً در دهه چهل یا پنجاه سالگی هستید،

somebody might think, Blimey, they've got to 40 or 50 and nobody's married.

ممکن است کسی فکر کند بلیمی، آنها به 40 یا 50 سالگی رسیده اند و هیچکس ازدواج نکرده است.

Then they can't be very good.

آن وقت آنها نمی توانند خیلی خوب باشند.

So I won't, I won't ask them out.

بنابراین من نمی خواهم، من از آنها درخواست نمی کنم.

I know, I know.

میدونم میدونم.

There was a trend in the nineties, in the 1990s where

در دهه نود، در دهه 1990، روندی وجود داشت که در آن

if you wore a wedding ring actually had one on

اگر حلقه ازدواجی به دست می‌داشتید،

you were seen as hot property and people would try to

به‌عنوان یک ملک داغ دیده می‌شدید و مردم سعی می‌کردند

to get you exactly try and chat you up because there must be, you must have some attributes,

دقیقاً شما را امتحان کنند و با شما صحبت کنند، زیرا باید وجود داشته باشد، باید داشته باشید. برخی ویژگی‌ها،

some qualities that make you worthy of marriage

برخی ویژگی‌ها که اگر قبلاً تأیید شده‌اید، شما را شایسته ازدواج می‌کند

if you've already been pre-approved.

.

Exactly. So

دقیقا. بنابراین

what's strange is it's amazing how people notice things.

آنچه عجیب است این است که چگونه مردم به چیزها توجه می کنند شگفت انگیز است.

I mean, I went to see a friend who I've known for

یعنی رفتم سراغ دوستی که

40 years.

40 سال است می شناسمش.

Is this the mad one years for that matter?

آیا این یک سال دیوانه برای آن موضوع است؟

All my friends are mad, including myself.

همه دوستان من از جمله خودم دیوانه هستند.

And I went to to see him and we just went to a restaurant for a meal, Chinese meal.

و من برای دیدنش رفتم و فقط برای صرف غذا به یک رستوران رفتیم، غذای چینی.

And so I was wearing my wedding ring and he noticed.

و من حلقه ازدواجم را بسته بودم و او متوجه شد.

Yes. Now, I wouldn't have thought that would have been something you'd notice.

آره. حالا، فکر نمی‌کردم این چیزی باشد که شما متوجه آن شوید.

I never notice people's rings.

من هرگز متوجه حلقه های مردم نمی شوم.

Do you, Mr.

آیا شما آقای

Duncan?

Well, not their wedding rings anyway,

دانکن؟

خوب، به هر حال حلقه ازدواج آنها نیست،

but I don't notice.

اما من متوجه نمی شوم.

I don't know.

من نمی دانم.

I don't look at people's hands to see if they're married, do you?

من به دست مردم نگاه نمی کنم که ببینم ازدواج کرده اند، شما؟

I think some people do.

فکر می کنم بعضی ها این کار را می کنند.

Oh, quite often you notice them just because they, they, they glint,

اوه، اغلب شما آنها را متوجه می شوید فقط به این دلیل که آنها، آنها، می درخشند،

they have a certain glint in the in the light to shine. Yes.

درخشش خاصی در نور دارند تا بدرخشند. آره.

That the gold in your wedding ring Mr.

طلای موجود در حلقه ازدواج شما که آقای

Duncan has in all gold

دانکن تمام طلا دارد،

has been

formed from a supernova explosion billions of years ago.

از انفجار ابرنواختری میلیاردها سال پیش به وجود آمده است.

A star going into supernova, creating that particular element

ستاره ای که وارد ابرنواختر می شود و عنصر خاص طلا را ایجاد می کند

gold, which is a heavy element, and it has sent it flying through the galaxy

که عنصری سنگین است و آن را در کهکشان پرواز کرده

and ended up on earth.

و به زمین ختم شده است.

This ended up on the on my on my finger. Yes.

این به انگشت من روی انگشت من ختم شد. آره.

There's only one place that that gold can be made, and that's in an exploding star.

تنها یک مکان وجود دارد که می توان آن طلا را ساخت، و آن در یک ستاره در حال انفجار است.

That's quite amazing.

این کاملا شگفت انگیز است.

I think

من فکر می کنم که

we need more of them, along with lots of other of the heavy what we call the heavy elements.

ما به تعداد بیشتری از آنها، همراه با بسیاری دیگر از عناصر سنگین که ما آنها را عناصر سنگین می نامیم، نیاز داریم.

So I would imagine when when our sun

بنابراین من تصور می کنم زمانی که خورشید ما

explodes in around about 500 million years from now,

در حدود 500 میلیون سال آینده منفجر می شود،

I suppose there would be lots of gold around.

تصور می کنم مقدار زیادی طلا در اطراف وجود داشته باشد.

Oh, I can't wait for that.

اوه، من نمی توانم برای آن صبر کنم.

Well, we see our sun is very small,

خوب، ما می بینیم که خورشید ما بسیار کوچک است،

so apparently, according to the experts, it won't ever go into supernova.

بنابراین ظاهرا، به گفته کارشناسان، هرگز به ابرنواختر نخواهد رفت.

Oh, it's too small. It will.

اوه، خیلی کوچک است. خواهد شد.

I think it gets expands and gets bigger.

من فکر می کنم گسترش می یابد و بزرگتر می شود.

So that's not going to happen to us.

بنابراین این اتفاق برای ما نخواهد افتاد.

And you need a particularly massive it becomes becomes a red dwarf, doesn't it?

و شما به یک حجم خاص نیاز دارید که به یک کوتوله قرمز تبدیل می شود، اینطور نیست؟

Yes, I think so. Something like that.

بله، من اینطور فکر می کنم. یه چیزی شبیه اون.

It goes really big and in doing so the earth will be evaporated.

بسیار بزرگ می شود و با انجام این کار زمین تبخیر می شود.

Sue, isn't that good?

سو، این خوب نیست؟

And see, so all that work, all that trouble that we're going to to try and save the planet,

و ببینید، پس تمام آن کارها، آن همه دردسری که برای نجات سیاره به سر می بریم،

it's all pointless because eventually the sun is going to expand

همه بی معنی است، زیرا در نهایت خورشید منبسط خواهد شد

and and we will be obliterated.

و ما محو خواهیم شد.

The live chat.

چت زنده.

Mr. Duncan Well, remember the rule tap somewhere, anywhere.

آقای دانکن خوب، شیر قانون را در جایی، هر جایی به خاطر بسپارید.

Nothing's happening. It's swipe pow.

هیچ چیزی رخ نمیدهد. این سوایپ پاو است.

Mary's Why is the here's the rule.

مریم چرا اینجا قانون است.

I'm going to say once today, swipe and swipe down.

امروز یک بار می گویم، انگشت خود را بکشید و به پایین بکشید.

Swipe it. Don't tap.

آن را بکشید. ضربه نزنید.

I know just in some countries as POW Mia amend

من فقط در برخی از کشورها می دانم که اسرای جنگی Mia اصلاح می کند

whether wedding wedding can't say wedding rings

که آیا عروسی عروسی نمی تواند حلقه ازدواج را

on their left hand

در دست چپ خود بگوید

whereas in

در حالی که در

my Palmira is the country that people wear it on the right handle.

پالمیرا من کشوری است که مردم آن را روی دسته راست می بندند.

Yes we wear it on the left in England.

بله، ما آن را در سمت چپ در انگلستان می پوشیم.

I'm not sure about the rest of Europe.

در مورد بقیه اروپا مطمئن نیستم.

Some have it through their nose and and in other places as well.

برخی آن را از طریق بینی و در جاهای دیگر نیز دارند.

We know somebody already alluded to that.

ما می دانیم که شخصی قبلاً به آن اشاره کرده است.

Okay, I have similar type of ring, says Olga.

اولگا می‌گوید: «خوب، من حلقه مشابهی دارم.

Yes, the

بله،

traditional gold band is a very popular.

نوار طلای سنتی بسیار محبوب است.

They call it a gold band in the UK.

آنها در بریتانیا به آن باند طلا می گویند.

It's a particularly common wedding ring style.

این یک سبک خاص حلقه ازدواج رایج است.

There's some brilliant comments coming up.

نظرات درخشانی در راه است.

Francesca just said, I only noticed the wedding ring

فرانچسکا فقط گفت، من فقط زمانی متوجه حلقه ازدواج شدم که از

when I like the person who is wearing it.

کسی که آن را به دست دارد خوشم بیاید.

And then and then Princess deleted the message.

و بعد و بعد پرنسس پیام را حذف کرد.

Well, she didn't want her husband to see it.

خوب، او نمی خواست شوهرش آن را ببیند.

So your secret is out now?

پس راز شما اکنون آشکار شده است؟

Of course, we're not.

البته ما نیستیم.

We're not going to go into that. Yes, exactly.

ما قصد نداریم وارد آن شویم. بله دقیقا.

You don't want to be noticed as somebody who is maybe what do they call

شما نمی خواهید به عنوان کسی که شاید چه می گویند

a woman that is is always trying to go after married men.

زنی که همیشه سعی می کند به دنبال مردان متاهل برود مورد توجه قرار بگیرید.

There is a name for that slut.

اسمی برای آن شلخته وجود دارد.

So is that what you're saying about French?

پس این همان چیزی است که شما در مورد فرانسوی می گویید؟

No, I'm not saying princess. No, no.

نه، من نمی گویم شاهزاده خانم. نه نه.

I think that's normally someone who actually does it, who actually does.

من فکر می کنم که معمولاً کسی است که واقعاً این کار را انجام می دهد، که واقعاً انجام می دهد.

We want to keep keep people watching.

ما می خواهیم مردم را تماشا کنیم.

And you're the one that's saying it, not me.

و تو کسی هستی که اینو میگه نه من.

Just don't say anything, Beatrice says.

بئاتریس می گوید فقط چیزی نگو.

In Argentina, it's on the left hand.

در آرژانتین، در دست چپ است.

It took me decades to work out which hand it was.

دهه ها طول کشید تا بفهمم کدام دست است.

Yes. Anyway, just a to just to say again,

آره. به هر حال، فقط برای اینکه دوباره بگویم،

the word I just used is

کلمه ای که من استفاده کردم

a very loose woman who who goes after lots and lots of different men.

یک زن بسیار شل و ول است که دنبال تعداد زیادی از مردان مختلف می رود.

And of course, men go after lots of women.

و البته، مردان به دنبال زنان زیادی می روند.

It's the same thing.

همین موضوع است.

But he's not called that.

اما او به این نام نیست.

He's he's normally called the FA or the FA.

او معمولاً FA یا FA نامیده می شود.

Yeah. Yeah.

I started.

آره آره

من شروع کردم.

It's always a positive thing. Isn't that what a man is?

همیشه یک چیز مثبت است. مگه مرد این نیست؟ با

Is dating lots of women.

زنان زیادی قرار می گیرد

I don't know why they say in the same way when a woman does it.

نمی دانم چرا وقتی یک زن این کار را می کند، همین طور می گویند.

Where are you going, Steve? I'm just one.

کجا میری استیو؟ من فقط یکی هستم.

If it's sort of vanishing from me

اگر به نوعی از من ناپدید می شود

so that.

.

Yeah, just.

Just this just in the South Africa.

آره، فقط

فقط این فقط در آفریقای جنوبی.

We're caught up now. Okay?

الان گرفتار شدیم باشه؟

Florence is only here for a short time.

فلورانس فقط برای مدت کوتاهی اینجاست.

Well, don't worry.

خب نگران نباش

So we were all only here for a short time today.

بنابراین ما امروز فقط برای مدت کوتاهی اینجا بودیم.

So, you know, leave whenever you feel like it.

پس میدونی هر وقت خواستی برو.

It's all very flexible.

این همه بسیار انعطاف پذیر است.

We're all here for a short time,

همه ما برای مدت کوتاهی اینجا هستیم،

so I'm on this earth, so make the most of it.

بنابراین من روی این زمین هستم، پس از آن نهایت استفاده را ببرید.

You know what I did this morning?

میدونی امروز صبح چیکار کردم؟

I woke up at 4:00 this morning.

امروز صبح ساعت 4 از خواب بیدار شدم.

I went into the garden and all the stars were out in the sky,

من به باغ رفتم و همه ستارگان در آسمان بودند

and I actually got one of our outdoor chairs.

و در واقع یکی از صندلی های فضای بازمان را گرفتم.

I sat on it for nearly 2 hours watching the stars

من نزدیک به 2 ساعت روی آن نشستم و ستاره‌های

above me, and I was watching all the little satellites going over.

بالای سرم را تماشا کردم و تمام ماهواره‌های کوچک را تماشا می‌کردم .

And I actually saw I saw one shooting star go over

و من در واقع دیدم که یک ستاره تیرانداز را دیدم

and I thought of your mum at the same time.

و همزمان به مادرت فکر کردم.

A very lovely moment because.

لحظه ای بسیار دوست داشتنی چون

Yes, because today is the fortunately, the anniversary of my mother's sad part.

بله، چون خوشبختانه امروز سالگرد قسمت غم انگیز مادرم است.

Unfortunately. Unfortunately, yes.

متاسفانه متاسفانه بله.

So I've been thinking about my mum a lot today.

بنابراین من امروز خیلی به مادرم فکر کرده ام.

Well, last night as well, because it actually happened in the early hours of the morning.

خب دیشب هم چون در واقع در ساعات اولیه صبح اتفاق افتاد.

So. Yes, but we decided to come on anyway

بنابراین. بله، اما ما تصمیم گرفتیم به هر حال وارد شویم

because we just wanted to cheer ourselves up.

زیرا فقط می‌خواستیم خودمان را شاد کنیم.

And my mother said, Don't cry, enjoy your life, because I've had a good one.

و مادرم گفت: گریه نکن، از زندگیت لذت ببر، چون زندگی خوبی داشته ام.

So that's what we're doing.

پس این کاری است که ما انجام می دهیم.

Yes. Well, that's what life is for.

آره. خب زندگی برای همینه

You see, I know we say this quite often, but life is for living.

ببینید، من می دانم که ما اغلب این را می گوییم، اما زندگی برای زندگی کردن است.

Live your life, live your daily life as if it's the last one.

زندگی خود را زندگی کنید، زندگی روزمره خود را طوری زندگی کنید که گویی آخرین زندگی است.

And one day you will be right.

و یک روز حق با شماست.

Somebody forgot to switch off the electric pad.

یک نفر فراموش کرده است که پد برقی را خاموش کند.

It was covered with a blanket and started to smoke.

با پتو پوشانده شد و شروع به دود کردن کرد.

Do you mean your iPad? Okay. Okay.

منظورتان آی پد شماست؟ باشه. باشه.

Do you mean your.

منظورت شماست

When you say electric power, do you mean your iPad or maybe electric blanket?

وقتی می گویید برق، منظور آی پد یا شاید پتوی برقی است؟

Oh, no.

Can't have been an electric blanket. Yes.

وای نه.

نمیتونستم پتوی برقی باشه آره.

I mean, I'm enjoying your inner monologue.

یعنی از مونولوگ درونی شما لذت می برم.

Yes. Thank you, Beatrice.

آره. متشکرم، بئاتریس.

Yes. So you saw and I didn't see it.

آره. پس تو دیدی و من ندیدم.

A shooting star.

یک ستاره در حال تیراندازی

Steve was fast asleep, but I wasn't.

استیو عمیقاً خوابیده بود، اما من نه.

Actually, I was awake.

راستش من بیدار بودم

Well, I know you were fast asleep, actually.

خوب، من می دانم که شما در واقع خواب عمیقی بودید.

You were making all all the sounds that you make when you were asleep.

تمام صداهایی را که هنگام خواب در می آورید، در می آوردید .

The whistling, the grunting and the occasional,

سوت، غرغر و خطاهای گاه و

occasional foul.

بیگاه. آن

What was that?

Nothing. Nothing. I didn't say anything,

چه بود؟

هیچ چی. هیچ چی. من چیزی نگفتم،

but yes, because the shooting star would have been nice to see,

اما بله، زیرا دیدن ستاره تیرانداز خیلی خوب بود،

because it's unusual to see them probably at this time of the year.

زیرا دیدن آنها احتمالاً در این زمان از سال غیرعادی است.

But they're infrequent.

اما آنها نادر هستند.

Yes, because a lot of around August.

بله، زیرا در حدود اوت است.

Thank you, Rosa.

ممنون رزا

And of course, I wonder how long it takes before you stop remembering

و البته، من تعجب می کنم که چقدر طول می کشد تا

about the death of a loved one every year.

هر سال یاد مرگ یکی از عزیزانتان را فراموش کنید.

Well, we're never going to forget it because your mother, sadly passed two days after the queen.

خوب، ما هرگز آن را فراموش نخواهیم کرد زیرا مادر شما متأسفانه دو روز از ملکه گذشت.

She did so every year in this country, we are always going to mention it.

او این کار را هر سال در این کشور انجام داد، ما همیشه به آن اشاره خواهیم کرد.

So we're always going to remember that.

بنابراین ما همیشه آن را به خاطر خواهیم داشت.

Although I have a feeling we are never going to forget her.

اگرچه احساس می کنم هرگز او را فراموش نمی کنیم.

Well, the news didn't mention my mother.

خب، در خبرها اشاره ای به مادرم نشد.

And you mentioned the queen.

و شما به ملکه اشاره کردید.

I thought maybe, you know, the BBC would have mentioned my mother.

فکر کردم شاید، می دانید، بی بی سی به مادرم اشاره می کرد.

But no, never mind.

اما نه، مهم نیست.

It was a small electric blanket.

یک پتوی کوچک برقی بود.

I use it to warm up my feet. Oh, good idea.

من از آن برای گرم کردن پاهایم استفاده می کنم. اوه، ایده خوبی است.

Um, you don't need to put an s on the end of that.

اوم، شما نیازی به گذاشتن s در انتهای آن ندارید.

Uh, Olga, because feet,

اوه، اولگا، چون پاها،

plural, four feet is feet. Hmm.

جمع، چهار پا پا است. هوم

Uh, you have one to put an S on the end of feet.

اوه، شما یکی برای گذاشتن S در انتهای پا دارید.

You have singular, singular foot, foot and two feet.

شما مفرد، مفرد، پا و دو پا دارید.

Two feet, because it's already assumed that there are more than one.

دو پا، زیرا قبلاً فرض شده است که بیش از یک وجود دارد.

So even if there are 12 feet

بنابراین حتی اگر 12 فوت و

12 pairs of feet

12 جفت پا

or six pairs of feet

یا شش جفت پا وجود داشته باشد

and there are 12 actual feet, you still say feet.

و 12 فوت واقعی وجود داشته باشد، باز هم می گویید پا.

So once you go over one, it is feet, one foot.

بنابراین وقتی از یکی عبور کردید، آن پا است، یک پا.

It's easy.

آسان است.

It's unfortunately in English. It's one of those

متاسفانه به زبان انگلیسی است. این یکی از آن

things you just have to there's no rule around it, because normally

چیزهایی است که فقط باید رعایت کنید، هیچ قانونی در مورد آن وجود ندارد، زیرا به طور معمول

if you go from singular to plural, you would put an S on the end, wouldn't you?

اگر از مفرد به جمع بروید، یک S را در انتهای آن قرار می دهید، اینطور نیست؟

Well, a lot of time there are many things in English that are not plural.

خب، خیلی وقت‌ها چیزهای زیادی در انگلیسی وجود دارد که جمع نیستند.

For example, a sheep.

مثلا یک گوسفند.

If I had a telephone fish, if there was one telephone, it's a telephone.

اگر من ماهی تلفن داشتم، اگر یک تلفن بود، تلفن است.

If I had more than one telephone, you would say telephones. Hmm.

اگر بیش از یک تلفن داشتم، می گفتید تلفن. هوم

But four feet. It's one foot.

اما چهار پا یک پا است.

Two feet or ten feet.

دو پا یا ده پا.

You don't you don't put an S on the end.

شما نه شما یک S در انتهای آن قرار نمی دهید.

There is no such word as feets. Yes.

کلمه ای به نام پا وجود ندارد. آره.

We're just helping here.

ما اینجا فقط کمک می کنیم.

Helping? Helping.

کمک؟ کمک.

Not with English. I'm not sure about that.

نه با انگلیسی مطمئن نیستم.

Teeth and tooth. There's another good one.

دندان و دندان. یه خوب دیگه هم هست

All good. Yes, that's it. Yes.

همه خوبن آره همینه. آره.

So there are many things that don't have a plural,

بنابراین چیزهای زیادی هستند که جمع ندارند،

but they do have another word that stands in for the plural.

اما کلمه دیگری دارند که مخفف آن جمع است.

One tooth and many teeth.

یک دندان و چند دندان.

Two teeth or three teeth or 40. Hmm.

دو دندان یا سه دندان یا 40. هوم.

But yes, there are these exceptions aren't the.

اما بله، این استثنائات وجود دارد که وجود ندارد.

Yeah.

To be aware of.

آره

آگاه بودن از.

That's it.

خودشه.

I no rule over over time you do learn them.

من هیچ حکمی ندارم در طول زمان شما آنها را یاد می گیرید.

You just have to learn them over time so it's a you know I hope you don't mind

شما فقط باید آنها را در طول زمان یاد بگیرید، بنابراین می دانید که امیدوارم برای شما مهم نباشد که

mind me correcting you there.

شما را در آنجا اصلاح کنم.

But yeah, this is an English teaching channel after all.

اما بله، بالاخره این یک کانال آموزش انگلیسی است .

Apparently. Yes.

ظاهرا آره.

And then it was a kind of person.

و بعد یه جور آدم بود.

Person persons. Yes.

اشخاص شخص آره.

Although the persons can also be

اگر چه افراد می توانند

if if just generally anyone any

اگر به طور کلی هر

anything that might be, for example, something unknown,

چیزی که ممکن است مثلاً چیزی ناشناخته باشد،

persons unknown.

افراد ناشناخته نیز باشند.

So you are not sure who it is. Yes.

پس مطمئن نیستید کیست. آره.

Yes. In that context, probably the normal context

آره. در آن زمینه، احتمالاً بافت عادی

would be one person or many people. Hmm.

یک فرد یا افراد زیادی خواهد بود. هوم

So that is another example. Yes.

پس این یک مثال دیگر است. آره.

But there is a word persons, as Mr.

اما همانطور که آقای دانکن توضیح داد یک کلمه اشخاص وجود دارد

Duncan just explained.

.

So that makes it even more complicated.

به طوری که آن را حتی پیچیده تر می کند.

Also, if we are using it as something you are owning

همچنین، اگر از آن به‌عنوان چیزی که مالک آن هستید

or in it's possessive form,

یا به شکل تملک،

a person's income, a person's house.

درآمد یک فرد، خانه یک فرد استفاده می‌کنیم.

So in that sense you would have the apostrophe and then s at the end

بنابراین در این معنا شما باید آپستروف و سپس s در پایان

to show the possessive clause.

برای نشان دادن بند مالکیت داشته باشید.

Yes, these are just individual little words.

بله، اینها فقط کلمات کوچک فردی هستند.

You have to know and remember, unfortunately.

متأسفانه باید بدانید و به خاطر بسپارید.

But there you go.

اما شما بروید.

I'm sure every language has its little idiosyncrasies.

من مطمئن هستم که هر زبانی ویژگی‌های خاص خود را دارد. جای

It's little

wonder there's any language that sticks to a very rigid set of rules.

تعجب نیست که زبانی وجود داشته باشد که به مجموعه ای از قوانین بسیار سفت و سخت پایبند باشد.

And you always know what to do.

و شما همیشه می دانید چه کاری انجام دهید.

No to the rule. No, I can tell you that. No, no.

نه به قانون نه، می توانم این را به شما بگویم. نه نه.

Even Jim and I, which I thought Jim.

حتی من و جیم که فکر می کردم جیم.

And then very precise, they all have they all have some crazy rules.

و سپس بسیار دقیق، همه آنها قوانین دیوانه کننده ای دارند.

So the in any language, but the most of the rules are a problem

بنابراین در هر زبانی، اما اکثر قوانین

when you try to translate from one language to another.

زمانی که می‌خواهید از زبانی به زبان دیگر ترجمه کنید، مشکل ساز هستند.

Chinese, for example, doesn't have the past tense.

برای مثال چینی زمان گذشته ندارد.

So that's why it's quite difficult for people who speak Chinese to learn English

بنابراین برای افرادی که چینی صحبت می کنند یادگیری زبان انگلیسی به

as a second language, because in English there is a lot of past tense that has to be remembered.

عنوان زبان دوم بسیار دشوار است، زیرا در زبان انگلیسی زمان گذشته زیادی وجود دارد که باید به خاطر بسپارند.

Yes. So Francesca says there,

آره. بنابراین فرانچسکا آنجا می گوید، فکر می کنم

I think she means

منظورش این است که

is the word person singular or plural?

کلمه شخص مفرد است یا جمع؟

Singular. Singular.

مفرد. مفرد.

So a person, one person I saw a person walk by,

بنابراین یک نفر، یک نفر دیدم که یک نفر از کنارش عبور می کند،

but you can have it as the plural persons.

اما شما می توانید آن را به عنوان افراد جمع داشته باشید.

So but but generally speaking, we don't use that because.

بنابراین، اما به طور کلی، ما از آن استفاده نمی کنیم زیرا.

Well, first of all, it sounds not very good.

خوب، اول از همه، صدا خیلی خوب نیست.

And there is a much simpler word you can use instead.

و یک کلمه بسیار ساده تر وجود دارد که می توانید به جای آن استفاده کنید.

People there were many people in the room.

افراد زیادی در اتاق بودند.

What's that person doing over there?

اون آدم اونجا چیکار میکنه؟

Yes, I would refer to one person.

بله، من به یک نفر اشاره می کنم.

You don't know their name, so you call them a person.

شما نام آنها را نمی دانید، بنابراین آنها را یک شخص خطاب می کنید.

Or you could say, What's that man doing? Or what?

یا می توانید بگویید، آن مرد چه کار می کند؟ یا چی؟

That woman doing. Hmm.

آن زن انجام می دهد. هوم

But if there were lots of people, what what are all those people doing over there?

اما اگر افراد زیادی بودند، این همه مردم آنجا چه می‌کنند؟

Oh, they've come to say Mr. Duncan.

اوه، آمده اند بگویند آقای دانکن.

Hmm. So generally speaking,

هوم بنابراین به طور کلی،

person is one individual persons.

شخص یک فرد منفرد است.

Quite often it is lots of people, but it isn't often used.

اغلب افراد زیادی از آن استفاده می کنند، اما اغلب استفاده نمی شود.

In fact, I think in some senses it might be seen as a little archaic.

در واقع، من فکر می کنم از برخی جهات ممکن است کمی کهنه دیده شود.

I think Mr.

من فکر می کنم آقای

Steve is one of them.

استیو یکی از آنهاست.

Do you agree?

موافقید؟

I'm definitely one of them.

من قطعا یکی از آنها هستم.

Beatrice.

بئاتریس

Now, I think I think Beatrice

حالا فکر می‌کنم بئاتریس

was referring to Louise's question about my mother saying

به سوال لوئیز در مورد مادرم اشاره می‌کرد

so. My mother had two children,

. مادرم دو فرزند داشت،

but as far as I know, it was just to myself and my sister.

اما تا آنجایی که می‌دانم، فقط برای خودم و خواهرم بود.

And Louis was asking,

و لویی می‌پرسید

is my sister

آیا خواهرم

or am I as intrepid and courageous as your mother?

یا من به اندازه مادرت شجاع و شجاع هستم؟

I couldn't possibly answer that.

من احتمالاً نمی توانستم به آن پاسخ دهم.

But Beatrice has and says she thinks that.

اما بئاتریس دارد و می‌گوید که فکر می‌کند.

And what does Beatrice say?

و بئاتریس چه می گوید؟

I've lost it now.

الان گمش کردم

Beatrice said that she thought that I was.

بئاتریس گفت که فکر می کند من هستم.

Do you agree? Well, I'm.

موافقید؟ خوب، من هستم.

I'm I

من

in Sheffield and in courageousness, I would say to you.

در شفیلد هستم و در شجاعت به شما می گویم.

So I would probably say I would I would say that you're not as adventurous

بنابراین من احتمالاً می گویم می خواهم بگویم که شما مانند گذشته ماجراجو نیستید

as you used to be, but I think that's normal when you get older.

، اما فکر می کنم وقتی بزرگتر می شوید این طبیعی است.

So I'm the same.

پس منم همینطورم

I used to be more adventurous when I was younger, but as you get older,

زمانی که جوانتر بودم بیشتر ماجراجو بودم، اما هر چه بزرگتر می‌شوید،

you become a little bit more afraid to to push yourself forward.

کمی بیشتر می‌ترسید که خودتان را جلو ببرید.

I have to say, when we when we did the big rendezvous

باید بگویم، زمانی که ما در پاریس قرار ملاقات بزرگی داشتیم

in Paris, I was I was quite nervous about doing it.

، من در مورد انجام آن بسیار عصبی بودم. به

It doesn't look as if I was nervous because I was having lots of fun.

نظر نمی رسد که من عصبی بودم، زیرا خیلی سرگرم بودم.

But up until that point, I was so nervous.

اما تا آن لحظه، من خیلی عصبی بودم.

I thought, What if it all goes wrong? What?

فکر کردم، اگر همه چیز خراب شود چه؟ چی؟

I really felt quite worried about it,

من واقعاً در مورد آن احساس نگرانی می کردم،

but in the end it was a lovely trip.

اما در نهایت این یک سفر دوست داشتنی بود.

And we're still in touch with all of you wonderful people that we met up with.

و ما هنوز با همه شما افراد فوق العاده ای که با آنها آشنا شدیم در تماس هستیم.

And we were only talking about it the other day that we want to do it again next year.

و ما فقط روز گذشته در مورد آن صحبت می کردیم که می خواهیم سال آینده دوباره این کار را انجام دهیم.

Yes. Well, we will see what happens.

آره. خوب، خواهیم دید که چه اتفاقی می افتد.

That happens.

پیش می آید.

But we we've almost planned Mr. Duncan to go somewhere.

اما ما تقریباً برنامه ریزی کرده ایم که آقای دانکن به جایی برود.

A lot of people said that they wanted to have a rendezvous in the UK.

بسیاری از مردم گفتند که می‌خواهند یک قرار ملاقات در بریتانیا داشته باشند.

Okay. Where we want to go to Italy.

باشه. جایی که می خواهیم به ایتالیا برویم.

Okay, Steve, all of these things are going to be taken as something we're arranging.

بسیار خوب، استیو، همه این چیزها به عنوان چیزی که ما ترتیب می دهیم تلقی می شود.

I'm guessing just nothing is arranged.

من حدس می زنم فقط چیزی تنظیم نشده است.

Nothing's arranged.

هیچ چیز مرتب نیست

I didn't say it was. Mr..

نگفتم هست آقای..

But you know, you're kind of listing countries now.

اما می دانید، شما اکنون به نوعی کشورها را فهرست می کنید.

Well, I'm just speculating, you know, where could we go? Yes,

خوب، من فقط حدس می زنم، می دانید، کجا می توانیم برویم؟ بله،

I think people want to come to the UK, actually.

من فکر می‌کنم مردم واقعاً می‌خواهند به بریتانیا بیایند.

So we may have to bow to popular pressure.

بنابراین ممکن است مجبور شویم در برابر فشارهای مردمی تسلیم شویم.

Yeah, we don't know yet.

بله، ما هنوز نمی دانیم.

Can we just say 2024 is a long way off

آیا می توانیم بگوییم که سال 2024 فاصله زیادی دارد

and people keep dying and think things keep changing in the world.

و مردم همچنان می میرند و فکر می کنند همه چیز در جهان مدام در حال تغییر است.

Who knows? We might not be here tomorrow.

چه کسی می داند؟ شاید فردا اینجا نباشیم

The House might fall down during the night and we'll be both killed.

ممکن است خانه در طول شب سقوط کند و ما هر دو کشته شویم.

Well, I've just been looking at the house insurance which needs renewing Mr.

خوب، من به تازگی به بیمه خانه نگاه می کنم که نیاز به تمدید آقای

Duncan. So it comes out at the end of this month.

دانکن دارد. بنابراین در پایان این ماه منتشر می شود.

So I've been looking around for a good deal on that

بنابراین من به دنبال معامله خوبی در آن

front.

From Francesca Cheska.

جبهه بودم.

از فرانچسکا چسکا.

Francesca.

فرانچسکا

And yet it wants us to go to Italy, of course, because she lives in Italy,

و با این حال از ما می خواهد که به ایتالیا برویم، البته، زیرا او نیز

as do many of our friends.

مانند بسیاری از دوستان ما در ایتالیا زندگی می کند.

Christina is also in Italy.

کریستینا نیز در ایتالیا است.

So there we go.

بنابراین ما به آنجا برویم.

You see, and we've been seeing some lovely pictures from the holidays.

می بینید، و ما چندین عکس دوست داشتنی از تعطیلات را می بینیم.

Okay.

And so it's making me think that people in Italy are always on holiday

باشه.

و بنابراین باعث می شود فکر کنم مردم ایتالیا همیشه در تعطیلات هستند و

trying to come back a bit.

سعی می کنند کمی به کشور بازگردند.

Yeah, disappearing.

آره ناپدید شدن

But I think it's yes, a slowly going down at this.

اما من فکر می کنم بله، به آرامی در این مورد پایین می آید.

Well, I'm leaning Mr. Duncan. I'm leaning.

خب، من به آقای دانکن متکی هستم. من تکیه می کنم.

Why not a lamp post?

چرا تیر چراغ نیست؟

You turn to the streets, you want a big chair to sit in case a certain little lady goes by.

شما به خیابان ها می چرخید، می خواهید یک صندلی بزرگ بنشینید تا اگر خانم کوچکی از آنجا رد شود.

Aw, man,

اوه، مرد،

that's a song.

این یک آهنگ است.

The line of a song, popular song from I can't remember the name of the show, Mr.

خط یک آهنگ، آهنگ محبوب از اسم برنامه یادم نیست، آقای

Duncan.

دانکن.

I should remember it because not now.

باید یادم بیاد چون الان نه

I've never been in it.

من هرگز در آن نبودم. آیا

Have are you certainly in it today? Yes.

شما مطمئناً امروز در آن هستید؟ آره.

My mother did have a car accident and started to drive again, and she was 90 at the time.

مادرم تصادف کرد و دوباره شروع به رانندگی کرد و او در آن زمان 90 ساله بود.

I think she was probably.

من فکر می کنم او احتمالا بود.

Yes, around that age, certainly.

بله، در حدود آن سن، قطعا.

I think she was a bit younger than that.

من فکر می کنم او کمی جوان تر از آن بود.

But I mean, probably still about 80.

اما منظورم این است که احتمالا هنوز حدود 80 سال

I think she's probably 87, 88

when she had the car accident.

دارد.

But I had a car accident when I was 22 and I went back driving again.

اما من در 22 سالگی تصادف کردم و دوباره رانندگی کردم.

It's always about Mr. Steve.

همیشه در مورد آقای استیو است.

I know it was courageous. Let's have a look.

می دانم که شجاعانه بود. بیایید نگاهی بیندازیم. وقتی 90 ساله شوم

I'll have a car accident when I'm 90 and let's see if I get back in.

یک تصادف رانندگی خواهم کرد و ببینیم دوباره وارد می شوم یا نه.

But I won't be able to tell you.

اما نمی توانم به شما بگویم.

Unfortunately, I don't. I don't have a car accident.

متاسفانه من این کار را نمی کنم. من تصادف رانندگی ندارم

No, it's a, you know, a minor one.

نه، می دانید، این یک مورد جزئی است.

Oh, that's okay, then.

اوه، پس اشکالی ندارد.

All right.

خیلی خوب.

So Steve will just make sure that the car accident is a minor one.

بنابراین استیو فقط مطمئن می شود که تصادف رانندگی جزئی است.

You have some lovely memories because of your mother's.

شما به خاطر خاطرات مادرتان خاطرات خوبی دارید.

Yes, that's exactly so.

بله دقیقا همینطوره

Thank you for that, Olga.

برای آن متشکرم، اولگا.

Yes. Italy's. I've.

آره. ایتالیا. من داشتم.

I've read that one already.

من قبلاً آن یکی را خوانده ام.

That's all we've got today is a live chat because we were going to go outside

این تنها چیزی است که امروز داریم یک چت زنده است زیرا قرار بود

further away than this.

دورتر از این به بیرون برویم.

It's not raining there, Mr. Duncan. We could.

آنجا باران نمی بارد، آقای دانکن. ما توانستیم.

We could actually.

ما در واقع می توانستیم

It's not raining now. Mr.

الان بارون نمیاد صدای آقای

Steve can't be heard because of

استیو شنیده نمی شود زیرا

Steve still talking.

استیو هنوز صحبت می کند.

And I've got the microphone.

و من میکروفون را دارم.

I have the microphone, you see.

من میکروفون را دارم، می بینید.

But the rain has stopped

اما باران در

where you are and and coming back now.

جایی که تو هستی متوقف شده است و اکنون برمی گردی.

Don't panic.

وحشت نکنید.

So I was

پس من

I say this is Manchester.

گفتم اینجا منچستر است.

Is it Francesca or Francesca That was fantastic.

فرانچسکا است یا فرانچسکا که فوق العاده بود.

Yes, it's Francesca.

بله، فرانچسکا است.

If I say Francesca, Is that correct? It is correct.

اگر من بگویم فرانچسکا، آیا این درست است؟ درست است. به

Tell us, because there isn't I think there should be a H in there because.

ما بگویید، چون فکر می‌کنم یک H وجود ندارد، زیرا.

But there isn't.

The C mispronounces a cha sound.

اما وجود ندارد.

C صدای چا را اشتباه تلفظ می کند.

C I haven't got my own mike.

ج من مایک خودم را ندارم.

Olga. Mr.

اولگا.

only Mr.

فقط آقای

Duncan is in control of the house.

دانکن کنترل خانه را در دست دارد.

Sometimes Mr. Steve is a bit of a tent,

گاهی اوقات آقای استیو کمی چادر است،

so he walks off and I start talking.

بنابراین او راه می رود و من شروع به صحبت می کنم.

Carry on, making me look a bit of a fool.

ادامه بده، باعث می شود من کمی احمق به نظر برسم.

I wasn't doing that.

من این کار را نمی کردم.

I just walked off to see if it was still raining.

من فقط راه افتادم تا ببینم هنوز باران می بارد یا نه.

Yeah, although they carried on talking.

بله، اگرچه آنها به صحبت ادامه دادند.

Is it Francesca?

فرانچسکا است؟

Number one or is it number two?

شماره یک یا شماره دو؟

Francesca No, it's Francesca. One or two.

فرانچسکا نه، فرانچسکا است. یک یا دو.

She told us when we met her. Never forgotten.

وقتی با او آشنا شدیم به ما گفت. هرگز فراموش نمی شود.

You say? Yes.

تو بگو؟ آره.

Well, I'm telling you it.

خب دارم بهت میگم

It's Francesca.

فرانچسکا است.

Is Mr. Duncan right? Please.

آیا آقای دانکن درست می گوید؟ لطفا.

I am. I am right.

من هستم. حق با من است.

Which was number one.

که شماره یک بود

I can't remember now. Francesca. Right. Okay.

الان یادم نمیاد فرانچسکا درست. باشه.

Forgotten.

فراموش شده.

Oh, my Blood sugar is dropping. Mr. Duncan.

اوه قند خونم داره افت میکنه آقای دانکن

I haven't eaten much today.

امروز زیاد نخوردم

I'm not sure if it's your blood sugar that's dropping.

من مطمئن نیستم که آیا این قند خون شما است که در حال کاهش است.

Something is dropping. It's not your blood sugar.

چیزی در حال سقوط است. این قند خون شما نیست.

So the C is pronounced like a sound?

بنابراین C مانند یک صدا تلفظ می شود؟

Yes, like we in England.

بله، مثل ما در انگلیس.

That sound would be a c h,

این صدا یک c h خواهد بود،

but obviously

اما بدیهی است که

in Italian the C is pronounced as a sound.

در ایتالیایی C به عنوان یک صدا تلفظ می شود.

Yeah.

آره

Like to to

دوست دارم

buy that special bread.

آن نان مخصوص را بخرم.

Talking of bread we had, there's an interesting word for you.

صحبت از نانی که داشتیم، یک کلمه جالب برای شما وجود دارد.

Sure. Yes. Thank you for Francesca.

مطمئن. آره. ممنون از فرانچسکا آیا

Are you sure you don't want to high chair or rocking chair?

مطمئن هستید که نمی خواهید صندلی بلند یا صندلی گهواره ای داشته باشید؟

I'm just leaning. I'm just leaning Mr. Duncan.

من فقط تکیه می کنم. من فقط به آقای دانکن تکیه می دهم.

And yes, sir, we went to this restaurant

و بله، آقا، ما به این رستوران رفتیم

and they had something on the menu called Artisan Bread,

و یک چیزی در منو داشتند به نام نان آرتیزان

and they had artisan sausages.

و سوسیس و کالباس.

So if you see the word artisan

بنابراین اگر کلمه صنعتگر را

in a sentence that's linked to food,

در جمله‌ای می‌بینید که به غذا مرتبط است،

then it often means that somebody has specially made this by hand.

اغلب به این معنی است که شخصی این را به طور خاص با دست ساخته است.

It's something very special about.

این یک چیز بسیار خاص است.

It's some ancient technique that they've used.

این یک تکنیک قدیمی است که آنها از آن استفاده کرده اند.

It means that it hasn't come out of a factory.

یعنی از کارخانه بیرون نیامده است.

So artisan bread,

بنابراین، نان صنعتگر،

somebody has made it, you know, in some traditional way.

کسی آن را به روشی سنتی درست کرده است.

Yes, they pass.

بله می گذرند.

It generally means handmade or or something.

به طور کلی به معنای دست ساز یا چیزی است.

It's been made from from raw ingredients and inevitably

از مواد خام تهیه شده است و به ناچار

will be twice the cost at least of normal bread.

حداقل دو برابر قیمت نان معمولی خواهد بود.

But it was revolting.

اما شورش بود. آیا

Was this yesterday's meal, yesterday's the starter was was was this

این غذای دیروز بود، غذای دیروز پیش غذا بود این

artisan bread?

نان صنعتگر بود؟

It was rock hard and tasteless.

سنگ سخت و بی مزه بود.

Okay.

باشه.

So I was very disappointed, of course, being artisan,

بنابراین من بسیار ناامید شدم، البته صنعتگر بودن،

as soon as you put artisan in front of something, you can double the price.

به محض اینکه شما آرتیزان را در مقابل چیزی قرار دهید، می توانید قیمت را دو برابر کنید.

Yeah. Okay.

آره باشه.

Well, normally that's because it's handmade.

خوب، معمولاً به این دلیل است که دست ساز است.

It's a little it's a little pretentious

کمی تظاهرآمیز است که

to say that you've got artisan

بگوییم

bread or artisan sausages or something like that.

نان صنعتگر یا سوسیس صنعتگر یا چیزی شبیه به آن دارید.

So if you ever see that on a menu, avoid, avoid. Yes.

بنابراین اگر زمانی آن را در منو مشاهده کردید، اجتناب کنید، اجتناب کنید. آره.

Because you're playing twice the price and also the taste.

چون دوبرابر قیمت و همچنین سلیقه بازی می کنید.

Also avoid the little ten arms.

همچنین از ده بازوی کوچک خودداری کنید.

Yeah.

آره

Yes. Pizza in Italy is

آره. پیتزا در ایتالیا

an artisan meal house is Francesca's.

یک غذای صنعتگر است که متعلق به فرانچسکا است.

Uh, so that is.

اوه، پس همین است.

That is what I want to see you see.

این چیزی است که من می خواهم ببینم شما می بینید.

That is what I want to see.

این چیزی است که من می خواهم ببینم.

One of the things that attracts me about going to

یکی از چیزهایی که در سفر به ایتالیا مرا جذب می کند

Italy would be to go to a place where you are seeing all the food made

این است که به جایی بروم که در آن همه غذاهای تهیه شده

from from the very raw ingredients or a traditional recipe.

از مواد اولیه خام یا دستور پخت سنتی را می بینید.

Yes, From the raw from the raw ingredients.

بله، از خام از مواد خام.

So pizza is something you rarely see

بنابراین، پیتزا چیزی است که به ندرت می بینید که

made from the raw ingredients, especially when you you

از مواد اولیه تهیه شده باشد، به خصوص زمانی که

you make a telephone call and it's delivered to your house.

تماس تلفنی برقرار می کنید و به خانه شما تحویل داده می شود.

So you never see how it's made. Very true, Mr. Duncan.

بنابراین هرگز نمی بینید که چگونه ساخته شده است. خیلی درسته آقای دانکن

I was, yes.

من بودم، بله

But we'd love to come to Italy and sample, see my favourite

اما ما دوست داریم به ایتالیا بیاییم و غذای ایتالیایی مورد علاقه من را امتحان کنیم

Italian food.

.

I do like a cow zone.

من منطقه گاو را دوست دارم.

Or is it cow zone or cow is only,

یا این منطقه گاو است یا فقط گاو،

uh. It's sort of a folded bread with a filling heart.

اوه. یه جورایی یه نان تا شده با قلب سیر کننده.

Delicious.

It's a bit like a sort of a pizza, but folded over. Yeah.

خوشمزه - لذیذ.

کمی شبیه پیتزا است، اما تا شده است. آره

And a base. That's basically what it is.

و یک پایه اساساً همین است.

And you put some nice hot filling in meatballs or vegetables

و داخل کوفته یا سبزیجات

or cheese or something.

یا پنیر یا چیزهای دیگر مقداری پرکننده داغ می‌ریزید.

Do you pronounce the E?

آیا E را تلفظ می کنید؟

Is it cow zone Nei or just cow zone?

منطقه گاو نی یا فقط گاو زون؟

It's probably cow zone. Nay.

احتمالاً منطقه گاو است. نه

So number one, cow zone.

بنابراین شماره یک، منطقه گاو.

Number two, cow zone.

شماره دو، منطقه گاو.

They say I've heard it pronounced both ways.

آنها می گویند من شنیده ام که تلفظ آن به هر دو صورت است.

I have. So is it one or two?

من دارم. پس یکی دوتا هست؟

Francesca, please tell us how we're paying a lot of attention to Francesca today.

فرانچسکا، لطفا به ما بگویید که امروز چگونه به فرانچسکا توجه زیادی داریم.

Oh, it's number two. Are

اوه، شماره دو است.

always number two, says Christina.

کریستینا می گوید همیشه شماره دو هستند.

Okay, the.

باشه،

Or is that six

یا روی آن شش

cows on that says French Arkansan?

گاو نوشته فرانسوی Arkansan؟

Oh, so friend Christine is saying you do pronounce the E?

اوه، پس دوست کریستین می گوید که شما E را تلفظ می کنید؟

And yes, as I just said, there are different ways

و بله، همانطور که قبلاً گفتم، احتمالاً راه‌های مختلفی

probably of saying it, because I've heard it pronounced in different ways.

برای گفتن آن وجود دارد، زیرا من شنیده‌ام که به روش‌های مختلف تلفظ می‌شود.

Yes, I have.

بله دارم.

It's a bit like often and often.

این کمی شبیه اغلب و اغلب است.

Some people say often.

بعضی ها اغلب می گویند.

Some people say often.

بعضی ها اغلب می گویند.

So that's in English, because normally in Italy we would normally think

بنابراین این به زبان انگلیسی است، زیرا معمولاً در ایتالیا ما معمولاً فکر می‌کنیم

that every every letter has to be pronounced is what we

که هر حرفی باید تلفظ شود همان چیزی است که

of taught as a rule for for Italian.

به عنوان یک قانون برای ایتالیایی آموزش می‌دهیم.

So however you see the word spelt, you have to pronounce

بنابراین هر طور که کلمه املا را ببینید، باید

each consonant, each vowel.

هر صامت، هر مصوت را تلفظ کنید.

Uh, well that's wrong.

خب این اشتباهه

Whoever is teaching Italian is, is not a very good Italian teacher.

هر کسی که ایتالیایی تدریس می کند، معلم ایتالیایی خیلی خوبی نیست.

I think that's a sort of a rule.

من فکر می کنم این یک نوع قانون است.

If you're in doubt, pronounce everything

اگر شک دارید، بگویید همه چیز

is, but that's what you're taught in singing anyway.

هست، اما به هر حال این چیزی است که در آواز خواندن به شما آموزش داده شده است.

In fact, if I always find the, the Italian language,

در واقع، اگر من همیشه زبان ایتالیایی را پیدا کنم،

then there are many words or phrases

پس کلمات یا عبارات زیادی وجود دارند

that are pronounced not as they appear written.

که تلفظ می‌شوند نه آنطور که به نظر می‌رسند نوشته شده‌اند.

It's very interesting Where is in English, at least in English, we do have silent letters.

خیلی جالب است Where is in English، حداقل در انگلیسی، ما حروف بی صدا داریم.

So I think that's the worst part of learning English.

بنابراین فکر می کنم این بدترین قسمت یادگیری زبان انگلیسی است.

You have to get used to all of the silent letters.

شما باید به تمام حروف بی صدا عادت کنید.

Oh, that's a good question, Rosa.

اوه، این سوال خوبی است، رزا.

Which

کدام

culinary in the world has influenced England?

آشپزی در جهان بر انگلستان تأثیر گذاشته است؟

Well, every single one.

خوب، تک تک.

Every single one.

تک تک.

I would say there is an influence from everywhere in England.

من می‌توانم بگویم که از همه جای انگلیس تأثیر دارد.

But if you were to talk specifically for more recent times, I would say Indian culture

اما اگر بخواهید به طور خاص برای زمان‌های اخیر صحبت کنید، می‌توانم بگویم فرهنگ هند

has had a massive impact on

تأثیر زیادی بر

English cuisine because you you will go to any restaurant.

غذاهای انگلیسی داشته است، زیرا شما به هر رستورانی خواهید رفت.

Now, even that one we went to, which was what you would call a traditional English sort of restaurant,

حالا، حتی آن رستورانی که ما به آن رفتیم، که شما آن را رستوران سنتی انگلیسی می نامید،

there's always a curry option on there now where you go to any restaurant

همیشه یک گزینه کاری در آنجا وجود دارد که به هر رستورانی می روید،

because somebody always wants some kind of curry,

زیرا کسی همیشه نوعی کاری می خواهد،

even if it's not an Indian restaurant, wherever you go,

حتی اگر این رستوران نباشد. رستوران هندی، هر کجا که بروید،

there will be some kind of curry dish in there as well.

نوعی غذای کاری نیز در آنجا وجود خواهد داشت.

So I think probably I would say that is

بنابراین فکر می‌کنم احتمالاً می‌توانم بگویم که این

been a big influence over the last sort of 40 years in the UK,

تأثیر بزرگی در طول 40 سال گذشته در بریتانیا بوده است،

but also from from many of the invasions that have taken place over the years.

اما همچنین از بسیاری از تهاجماتی که در طول سال‌ها رخ داده است.

So we we kind of steal all of the good bits

بنابراین ما به نوعی همه چیزهای خوب را

from all the people that come here to invaders or people who come to visit.

از همه افرادی که به اینجا می آیند به مهاجمان یا افرادی که برای بازدید می آیند می دزدیم.

So so we are very good here at borrowing

بنابراین ما در اینجا در قرض گرفتن

other people's cultural delights.

لذت های فرهنگی دیگران بسیار خوب هستیم.

And food is probably the top one, I would say as well.

و من می توانم بگویم که غذا احتمالاً از همه بالاتر است.

Apart from Curry, the Italian influence has been very strong.

به غیر از کری، نفوذ ایتالیایی بسیار قوی بوده است.

Lots of people. Pizzas are very common.

افراد زیادی. پیتزا بسیار رایج است.

Pizza, spaghetti.

پیتزا، اسپاگتی.

When I grew up, my father was always cooking spaghetti bolognaise.

وقتی بزرگ شدم، پدرم همیشه اسپاگتی بولونیز می پخت.

He loved Italian food.

او عاشق غذاهای ایتالیایی بود.

So I think

بنابراین من فکر می کنم

that's stuck, hasn't it?

که گیر کرده است، اینطور نیست؟

So I think from the sort of fifties, sixties and seventies, I think Italian

بنابراین فکر می‌کنم از دهه‌های پنجاه، شصت و هفتاد، فکر می‌کنم ایتالیایی

was the big influence and has stayed

تأثیر بزرگی داشته و باقی مانده است

and Indian has come in to the Italians probably more.

و هند احتمالاً بیشتر به ایتالیایی‌ها وارد شده است.

Would you say, Mr.

آیا می‌گویید، آقای

Duncan, You might actually find and this is the weird part, you might find a lot

دانکن، ممکن است واقعاً پیدا کنید و این قسمت عجیب است، ممکن است متوجه شوید که بسیاری

of the food influences over the past 50 years

از تأثیرات غذایی در 50 سال گذشته

have actually come from the United States.

واقعاً از ایالات متحده آمده است.

So it has it Italian food

بنابراین، غذاهای ایتالیایی

became very popular in the United States because they had a lot of Italian migrants.

در ایالات متحده بسیار محبوب شدند، زیرا آنها مهاجران ایتالیایی زیادی داشتند.

And the same thing with other cultures and other nationalities.

و همین امر در مورد سایر فرهنگ ها و ملیت های دیگر.

But it's very strange.

اما خیلی عجیب است.

I think it's fair to say that all cultures

من فکر می کنم منصفانه است که بگوییم همه فرهنگ ها در

actually influence each other in some way.

واقع به نوعی روی یکدیگر تأثیر می گذارند.

If you look at Asian culture, you will find a lot of things that are done

اگر به فرهنگ آسیایی نگاه کنید، کارهای زیادی را خواهید یافت که

maybe in Japanese culture originated in Chinese culture,

شاید در فرهنگ ژاپنی از فرهنگ چینی سرچشمه گرفته باشد،

and some things that are originated in Chinese culture

و برخی از چیزهایی که در فرهنگ چینی نشات گرفته است، در

actually originated in Indian culture.

واقع از فرهنگ هندی سرچشمه گرفته است.

So everyone, we all do it.

بنابراین همه، همه ما این کار را انجام می دهیم.

We all borrow the the tasty

همه ما

parts of each other's cultures.

بخش های خوشمزه فرهنگ یکدیگر را قرض می گیریم.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

I mean, we French I would yes, that, that maybe that's a good point you've made there.

منظورم این است که ما فرانسوی‌ها بله، شاید این نکته خوبی باشد که شما در آنجا به آن اشاره کرده‌اید.

I mean American influence with I mean,

منظورم نفوذ آمریکاست، یعنی

you look at the number of McDonald's that are everywhere.

شما به تعداد مک‌دونالدهایی که همه جا هستند نگاه کنید.

Kentucky Fried Chicken, KFC,

جوجه سوخاری کنتاکی، KFC،

that is you know, if you were going to look at what

یعنی می‌دانید، اگر می‌خواهید به این موضوع نگاه کنید که

if you add up,

اگر جمع کنید،

what proportion of different food people eat from different cultures,

چه نسبتی از غذاهای مختلف مردم از فرهنگ‌های مختلف می‌خورند،

I bet particularly in young people, I bet the the American burger

شرط می‌بندم به ویژه در افراد جوان، شرط می‌بندم نفوذ برگر آمریکایی

influence is probably greater.

احتمالا بزرگتر

But if you're talking about going out to a restaurant

اما اگر در مورد رفتن به یک رستوران

to to have a meal in the evening somewhere, then the calories are very popular.

برای صرف یک وعده غذایی در عصر در جایی صحبت می کنید، پس کالری آن بسیار محبوب است.

Chinese, of course, is.

چینی، البته، است.

But you don't really see Chinese outside

اما شما واقعاً در خارج از

a Chinese restaurant very much, do you?

یک رستوران چینی خیلی چینی نمی بینید، درست است؟

I mean, you can buy Chinese for people.

منظورم این است که شما می توانید برای مردم چینی بخرید.

Don't sort of cook Chinese food very much at home, but they might they might cook a curry

غذاهای چینی را زیاد در خانه نپزید، اما ممکن است کاری بپزند

because it's easy to cook.

زیرا پختن آن آسان است.

You've got a sauce in a jar. Well, not noodles.

شما یک سس در یک شیشه دارید. خوب، رشته فرنگی نیست.

The Chinese food is actually quite popular because it's quick to make

غذای چینی در واقع بسیار محبوب است، زیرا سریع درست می شود،

you can actually make a make a stir fry in just a few seconds.

شما می توانید فقط در چند ثانیه یک غذای سرخ شده درست کنید.

So that's.

پس همین است.

So noodles are very common junk food. Yeah.

بنابراین نودل یک غذای ناسالم بسیار رایج است. آره

Okay. Mr. Duncan, what's a dunk?

باشه. آقای دانکن، دانک چیست؟

Student's noodles are seeing quite often

رشته فرنگی دانش آموزی اغلب

as something that is convenient ramen.

به عنوان چیزی که رامن مناسب است دیده می شود.

I'm sure you've heard of that, Steve.

من مطمئنم که شما در مورد آن شنیده اید، استیو.

And and it's it's something that many

و این چیزی است که بسیاری

eat because it's very quick to make.

می خورند زیرا بسیار سریع درست می شود.

In fact, all you need is boiling water.

در واقع تنها چیزی که نیاز دارید آب جوش است.

Sometimes you can add your own ingredients. So.

گاهی اوقات می توانید مواد خود را اضافه کنید. بنابراین.

So ramen is, is a type of it's it looks like a noodle,

بنابراین رامن، نوعی از آن است که شبیه رشته فرنگی است،

but it's very easy to make very convenient.

اما درست کردن آن بسیار راحت است.

Yes. Spanish.

آره. اسپانیایی.

We we there's an influence of Spanish here as well.

ما در اینجا نیز تأثیر زبان اسپانیایی داریم.

It's everything

این همه چیزهایی است که

we haven't really got about from fish and chips

ما واقعاً از ماهی اند چیپس

and roast beef.

و رست بیف به دست نیاورده ایم.

You know that that they they you would say they were typical

شما می دانید که آنها می گویند

English foods, fish and chips and roast beef.

غذاهای معمولی انگلیسی، ماهی اند چیپس و رست بیف هستند.

But I think you will even find that

اما فکر می کنم حتی خواهید دید که

things like fish and chips are actually borrowed from other cultures.

چیزهایی مانند ماهی و چیپس در واقع از فرهنگ های دیگر قرض گرفته شده اند.

So I don't think we have any what you would call traditional food

بنابراین فکر نمی‌کنم چیزی که شما آن را شلغم غذای سنتی،

turnips, boiled turnips.

شلغم آب پز می‌نامید، نداریم.

I think that's it.

فکر می کنم همین است.

And maybe some boiled potatoes.

و شاید مقداری سیب زمینی آب پز.

That's all we used to eat.

این تمام چیزی است که قبلا می خوردیم.

But then all of this beautiful food came to us

اما بعد از آن همه این غذاهای زیبا

from lots of other countries, and now we have all sorts of delicious things.

از بسیاری از کشورهای دیگر به ما رسید و اکنون انواع غذاهای خوشمزه داریم.

But I think even fish and chips

اما من فکر می کنم حتی ماهی و چیپس

isn't isn't originally English?

است که در اصل انگلیسی نیست؟

Well, probably spaghetti is originally

خب، احتمالاً اسپاگتی اصل

Italian.

ایتالیایی است.

We don't really know, but here we go.

ما واقعاً نمی دانیم، اما به اینجا می رسیم.

What about Vietnamese food?

در مورد غذاهای ویتنامی چطور؟

Yes, well, we have Vietnamese restaurants here.

بله، خوب، ما اینجا رستوران های ویتنامی داریم.

I haven't I don't know if.

من ندارم نمی دانم اگر.

Have you had Vietnamese fare?

کرایه ویتنامی خورده اید؟

Is there is a nice Vietnamese restaurant in London.

آیا یک رستوران ویتنامی خوب در لندن وجود دارد؟ من

I saw it.

Unfortunately, it was closed the other week when I went down to London.

آن را دیدم.

متأسفانه هفته دیگر که به لندن رفتم تعطیل بود.

It was closed, but I looked at the menu

بسته بود، اما من به منو نگاه کردم

and a lot of the stuff on there looked delicious.

و خیلی از چیزهای آنجا خوشمزه به نظر می رسید.

But I don't think I've ever tried Vietnamese food.

اما فکر نمی کنم تا به حال غذاهای ویتنامی را امتحان کرده باشم.

We I'm sharing my ignorance here.

ما نادانی خود را در اینجا به اشتراک می گذارم.

I would associate that as being close to Chinese, but I might be wrong.

من این را نزدیک به چینی می دانم، اما ممکن است اشتباه کنم.

Uh, probably, I would think rice.

اوه، احتمالا، من فکر می کنم برنج.

Lots of rice.

برنج زیاد.

I don't know. Don't look like that, Mr..

من نمی دانم. اینطوری نگاه نکن آقای...

Don't. Come on. I'm. I'm just listening.

نکن. بیا دیگه. من هستم. من فقط گوش میدم

I'm asking the question. Yes, I'm just listening. But

من سوال را می پرسم بله، من فقط گوش می کنم. اما

we do have

ما

Vietnamese restaurants in the UK, but not many, I would say.

در بریتانیا رستوران های ویتنامی داریم، اما من می توانم بگویم که تعداد زیادی از آنها وجود ندارد.

I've never I've never tried what you would call Vietnamese food,

من هرگز چیزی را امتحان نکرده‌ام که شما آن را غذاهای ویتنامی می‌نامید،

but I well, Malaysian food quite often if you go to Malaysia

اما خوب، غذاهای مالزیایی اغلب اگر به مالزی بروید

and have some of the finest food in the world, a place called Penang in Malaysia,

و برخی از بهترین غذاهای جهان را بخورید، جایی به نام پنانگ در مالزی،

their food, their street food is very well known,

غذاهای آنها غذاهای خیابانی آنها بسیار شناخته شده است،

but again, it's influenced by many different cultures.

اما باز هم، تحت تأثیر فرهنگ های مختلف است.

I have a go.

من راه دارم

Christina v I know it's gone now.

کریستینا v من می دانم که اکنون از بین رفته است.

Uh, lasagne.

اوه لازانیا

Well, lasagne is a very popular dish to make at home.

خوب، لازانیا یک غذای بسیار محبوب برای تهیه در خانه است.

It's an easy one to make for a food companies to put into packages, and you just heat it up.

ساختن آن برای شرکت های مواد غذایی در بسته بندی ها آسان است و شما فقط آن را گرم می کنید.

See what we love in the UK, probably in a lot of countries

ببینید آنچه ما در بریتانیا دوست داریم، احتمالاً در بسیاری از کشورها

now, is food that is quick and easy to make.

، غذاهایی است که سریع و آسان درست می شوند.

So if it's quick and easy to make, we love it.

بنابراین اگر سریع و آسان درست شود، ما آن را دوست داریم.

So lasagne is great because the companies can make it,

بنابراین لازانیا عالی است زیرا شرکت ها می توانند آن را درست کنند،

put it in a tin foil and you just heat it up in your in the oven.

آن را در یک فویل حلبی قرار دهند و شما فقط آن را در فر گرم کنید.

So anything that's quick and easy to do.

بنابراین هر کاری که سریع و آسان انجام شود.

Pot noodles, uh, very quick and easy to do.

نودل قابلمه ای، خیلی سریع و آسان انجام می شود.

It's junk food pizzas.

این پیتزاهای ناسالم است.

Just stick them in the oven, easy to do.

فقط آنها را در فر بچسبانید، به راحتی انجام می شود.

So anything like that. Mr.

پس هر چیزی شبیه آن آقای

Duncan We love here in the UK and anyone who is

دانکن ما اینجا در بریتانیا و هر کسی را که

at work and doesn't have very much time

سر کار است و زمان زیادی برای

boiled potatoes, uh,

سیب زمینی آب پز ندارد، دوست داریم، اوه،

yes, exactly.

بله، دقیقا.

Came from South America.

از آمریکای جنوبی آمده است.

So boiled potato potatoes, of course, are associated with the Irish.

بنابراین سیب زمینی آب پز، البته، با ایرلندی ها مرتبط است.

Well, that's why I mentioned turnips first,

خب، به همین دلیل است که من ابتدا به شلغم اشاره کردم،

because that's basically all people eat

زیرا اساساً همه مردم آن را می‌خورند

and anything they could catch didn't run very fast.

و هر چیزی را که می‌توانستند بگیرند، خیلی سریع نمی‌دوید.

Well, it's the same in any country.

خب تو هر کشوری همینطوره

What you would have eaten, you know, hundreds of years ago would have been

آنچه می‌خوردید، می‌دانید، صدها سال پیش همان چیزی بود که

what was available in your country, what grew what vegetables grew, what animals were there.

در کشور شما موجود بود، چه سبزی‌هایی رشد کرد، چه حیواناتی در آنجا بودند.

Wow. So lamb probably has been popular in the US.

وای. بنابراین گوشت بره احتمالاً در ایالات متحده محبوب بوده است.

I don't know when they started.

نمی دانم کی شروع کردند.

It's when lamb became

این زمانی است که بره به

a particular animal that was reared on farms.

یک حیوان خاص تبدیل شد که در مزارع پرورش می یافت.

I don't know when that started, but the thing that's that's once again, I think that's Northern Europe.

نمی‌دانم چه زمانی شروع شد، اما چیزی که دوباره وجود دارد، فکر می‌کنم اروپای شمالی است.

I think having livestock

من فکر می‌کنم پیدا کردن دام‌ها در

took a while to catch on here, certain cows didn't exist.

اینجا مدتی طول کشید، برخی گاوها وجود نداشتند.

Friesian cows often used for producing milk.

گاوهای فریزی اغلب برای تولید شیر استفاده می شوند. در

There aren't actually to this country.

واقع در این کشور وجود ندارد.

Blinken, Who is the American,

بلینکن، کیست آمریکایی،

the secretary of state, something like that, uh,

وزیر امور خارجه، چیزی شبیه به آن، آه،

at Embassy fried chips in Kiev.

در چیپس سرخ شده سفارت در کیف.

What embassy?

کدوم سفارت؟

McDonald's.

مک دونالد.

Um, I don't know.

اوم، من نمی دانم.

I can't see the message.

من نمی توانم پیام را ببینم.

AMC Fried chips in Kiev have a go.

تراشه‌های سرخ‌شده AMC در کی‌یف می‌توانند کار کنند.

Yes, it's probably a fast food restaurant of which, of course, they've got them everywhere. Hmm.

بله، احتمالاً یک فست فود است که البته همه جا آن را دارند. هوم

Sandy With meat or vegetables.

شنی با گوشت یا سبزیجات.

Yeah.

So whatever would have been available, people would have eaten in the UK.

آره

بنابراین هر آنچه در دسترس بود، مردم در بریتانیا می‌خوردند.

But it probably would have been less than what would have been available in a hotter country.

اما احتمالاً کمتر از چیزی بود که در یک کشور گرمتر موجود بود.

Uh, but I mean, wheat, of course, anything wheat based

اوه، اما منظورم این است که گندم، البته، هر چیزی که بر پایه گندم باشد،

because wheat has been around for thousands,

زیرا گندم هزاران سال است که وجود دارد، می

you know, thousands and thousands of years, everyone grows wheat now I don't like.

دانید، هزاران و هزاران سال است، اکنون همه گندم می کارند، من دوست ندارم.

So that would have anything that's wheat based bread.

بنابراین هر چیزی که نان بر پایه گندم باشد، خواهد داشت. برای

I always find it interesting that only certain countries

من همیشه جالب است که فقط کشورهای خاصی

produce a lot of the grain for the rest of the world.

مقدار زیادی غلات را برای بقیه جهان تولید می کنند.

Of course, at the moment we're talking a lot about Ukraine.

البته در حال حاضر ما در مورد اوکراین زیاد صحبت می کنیم.

Ukraine produces a lot of grain

اوکراین غلات زیادی تولید می کند

that is then exported to different countries.

که سپس به کشورهای مختلف صادر می شود.

Yeah, and you find also other countries that produce

بله، و شما کشورهای دیگری را نیز پیدا می کنید که

more of a certain type of food than you actually realise.

بیشتر از آنچه واقعا تصور می کنید نوع خاصی از غذا را تولید می کنند .

You never get potatoes.

شما هرگز سیب زمینی نمی گیرید.

Yes, I'll get associated with Ireland.

بله، من با ایرلند ارتباط برقرار خواهم کرد.

I don't know if it is whether how many, you know, whether they eat a lot of potatoes now.

نمی‌دانم چند تا است، می‌دانید، حالا سیب‌زمینی زیاد می‌خورند یا نه.

Probably not because they had that famous and tragic famine,

احتمالاً نه به این دلیل که آن‌ها قحطی معروف و غم‌انگیز را داشتند،

uh, when potato blight, which is a fungus that destroys potato crops

اوه، زمانی که بلایت سیب‌زمینی، که قارچی است که محصولات سیب‌زمینی را از بین می‌برد،

devastated Ireland and therefore a lot of people starve to death

ایرلند را ویران کرد و بنابراین بسیاری از مردم از گرسنگی می‌میرند،

because it was like a staple mainstay of something is a staple.

زیرا مانند یک پایه اصلی چیزی بود که یک غذای اصلی است.

It's a main part of your diet, an important main part.

این بخش اصلی رژیم غذایی شما است، بخش اصلی مهم.

So that's where they're getting a lot of their energy from.

بنابراین آنها انرژی زیادی را از آنجا می گیرند.

And there was this potato famine in the probably the 18 something that I don't know when it was.

و این قحطی سیب زمینی در احتمالاً 18 چیزی بود که من نمی دانم چه زمانی بود.

My history isn't too good, but they sort of we didn't help them out.

سابقه من خیلی خوب نیست، اما آنها به نوعی ما به آنها کمک نکردیم.

They didn't like us, did they?

آنها ما را دوست نداشتند، نه؟

Because I don't think we gave them much aid at the time.

چون فکر نمی کنم در آن زمان کمک زیادی به آنها کردیم .

Well, it was it was a long standing dispute that was still continuing

خب، این یک اختلاف طولانی مدت بود که هنوز ادامه داشت

and is continuing to this very day.

و تا امروز ادامه دارد.

Everyone's hungry now, Mr.

الان همه گرسنه اند، آقای

Duncan, because as usual, we're talking about food and it's almost lunchtime in

دانکن، چون طبق معمول، ما در مورد غذا صحبت می کنیم و تقریباً وقت ناهار

in Brazil.

در برزیل است.

So, uh, Joe, Hans Martens,

خب، اوه، جو، هانس مارتنز،

Johan's Martens, what are you going to be eating then?

یوهان مارتنز، آن وقت قرار است چه بخورید؟

If it's almost lunchtime, what are you going to be eating in Brazil?

اگر تقریباً وقت ناهار است، در برزیل چه می خورید؟

Please tell us.

لطفا به ما بگویید.

Uh, and

اوه، و

we'd love to know

ما دوست داریم بدانیم

what you and I don't even know what we're eating today.

من و شما حتی نمی دانیم امروز چه می خوریم.

We might have beans on toast.

ممکن است روی نان تست لوبیا داشته باشیم.

See, there is a very popular meal that people like to eat here in the UK.

ببینید، یک وعده غذایی بسیار محبوب وجود دارد که مردم دوست دارند اینجا در بریتانیا بخورند.

Beans on toast.

لوبیا روی نان تست.

I like it very much.

خیلی دوستش دارم.

Claudia has been tossing pancakes and making cannelloni.

کلودیا در حال پرتاب پنکیک و درست کردن کانلونی بوده است.

Cannelloni?

کانلونی؟

That's a difficult word to pronounce, which, of course, is pasta.

تلفظ این کلمه سخت است که البته پاستا است.

And pastor, of course, is made from wheat and everyone grows wheat.

و کشیش البته از گندم درست می شود و همه گندم می کارند.

So lots of different varieties of food made

بنابراین بسیاری از انواع مختلف غذا

from wheat, wheat and rice, wheat and rice.

از گندم، گندم و برنج، گندم و برنج تهیه می شود. می

We see we eat a lot of rice, maybe a couple of times a week.

بینیم که برنج زیاد می خوریم، شاید چند بار در هفته.

We have rice and when I grew up, we had rice.

ما برنج داریم و وقتی بزرگ شدم، برنج داشتیم.

My mother would buy we buy a vest, a curry,

مادرم می‌خرید ما یک جلیقه می‌خریم، یک کاری،

which was a curry,

که کاری بود،

because my dad was a sailor and he used to travel around the world.

چون پدرم ملوان بود و به دور دنیا سفر می‌کرد.

So he had a very

بنابراین او

varied palate.

کام بسیار متنوعی داشت.

He had lots of different foods that come in a box. Yes.

او غذاهای مختلف زیادی داشت که در یک جعبه می آمدند. آره.

So my father loved food from different countries, particularly French food.

بنابراین پدرم عاشق غذاهای کشورهای مختلف، به ویژه غذاهای فرانسوی بود.

And he would he used to cook.

و او عادت داشت آشپزی کند.

He was quite a good cook

او آشپز خوبی بود

and he'd always had lots of garlic and herbs into food.

و همیشه مقدار زیادی سیر و سبزی را در غذا می آورد.

My mother didn't like garlic.

مادرم سیر دوست نداشت.

It gave a stomach-ache.

معده درد داد

But dad always put lots of garlic in food

اما پدر همیشه مقدار زیادی سیر در غذا می‌ریزد،

because that was, you know, French cuisine, always had lots of garlic in it.

زیرا می‌دانید که غذاهای فرانسوی، همیشه سیر زیادی در آن وجود داشت.

So we had a lot of quite a varied diet when we grew up because

بنابراین وقتی بزرگ شدیم، رژیم غذایی بسیار متنوعی داشتیم، زیرا

dad used to travel the world.

پدر به دور دنیا سفر می کرد.

He was in the merchant Navy, so we sampled or sampled

او در نیروی دریایی بازرگانی بود، بنابراین ما از

all these different foods and I think gave my mum a bit of an education

همه این غذاهای مختلف نمونه یا نمونه گرفتیم و فکر می کنم در طول دوره به مادرم کمی آموزش داد

throughout the course.

.

It certainly taught her a lesson.

مطمئناً درسی به او داد.

That's another food people associate with the UK and England

این غذای دیگری است که مردم بریتانیا و انگلیس را

as brussel sprouts, cabbages,

به عنوان کلم بروکسل، کلم با بریتانیا و انگلیس مرتبط می‌دانند،

But yes, but ironically they are also European,

اما بله، اما از قضا آنها اروپایی هم هستند،

but they grow very well here in these sort of cold can.

اما اینجا در این نوع قوطی‌های سرد خیلی خوب رشد می‌کنند.

It means the brussel sprouts means you can have a vegetable during winter

این بدان معنی است که کلم بروکسل به این معنی است که شما می توانید در زمستان یک سبزی بخورید،

because the because obviously normally vegetables

زیرا طبیعتاً سبزیجات در

don't survive the winter climate, but they are very hardy.

آب و هوای زمستانی زنده نمی مانند، اما بسیار مقاوم هستند.

Brussel sprouts survive all the frost and you can take them off, you know,

جوانه‌های بروکسل در تمام یخبندان زنده می‌مانند و می‌توانید

before Christmas and you've got a healthy vegetable to last you through the winter months.

قبل از کریسمس آن‌ها را بردارید و یک سبزی سالم برای ماندگاری در ماه‌های زمستان دارید. به

That's why turnips are popular because.

همین دلیل شلغم محبوب است زیرا.

And Swede, because they survive over the winter months.

و سوئدی، زیرا آنها در طول ماه های زمستان زنده می مانند.

Can I just say we don't eat turnips anymore?

فقط میتونم بگم دیگه شلغم نمیخوریم؟

Even the UK, because it was a

حتی بریتانیا، چون در قرون وسطی

it was a traditional meal during medieval times, but not now.

یک غذای سنتی بود ، اما اکنون نه.

Greetings from Peru, says one bear.

یک خرس می گوید از پرو درود می فرستم.

Now, greetings to you two. Hello. Hello.

حالا درود بر شما دو نفر. سلام. سلام.

Hello, Juan.

سلام، خوان.

We have so many people that watches in the South American continent

ما افراد زیادی داریم که در قاره آمریکای جنوبی تماشا می کنند،

and it's Argentina, Brazil, Peru.

آرژانتین، برزیل، پرو.

It's lovely to have you here.

دوست داشتنی است که شما اینجا هستید.

We've stayed a lot longer than we thought.

ما خیلی بیشتر از چیزی که فکر می کردیم مانده ایم.

We were going to Colombia as well.

به کلمبیا هم می رفتیم.

We have a lot of you is in Colombia.

ما تعداد زیادی از شما را در کلمبیا داریم.

You might not realise that, but we do. We do.

شما ممکن است متوجه نباشید، اما ما متوجه می شویم. ما انجام می دهیم.

A lot of people in Colombia.

افراد زیادی در کلمبیا.

Yes. Happy birthday to Claudia's brother.

آره. تولد برادر کلودیا مبارک.

We won't ask how old he is,

ما نمی‌پرسیم چند سال دارد،

but we can ask.

اما می‌توانیم بپرسیم. می

We can ask. You might not want to tell us, sir.

توانیم بپرسیم. شاید نخواهید به ما بگویید، قربان.

Patrick, can I just ask how Beatrice brother is?

پاتریک، می توانم فقط بپرسم برادر بئاتریس چطور است؟

How is your brother Beatrice?

برادرت بئاتریس چطوره؟

Is he doing okay? I hope he is.

آیا او خوب است؟ امیدوارم او باشد.

Hello, Marcia as well.

سلام مارسیا همینطور

Lots of delicious food in Argentina.

غذاهای بسیار خوشمزه در آرژانتین.

See, there's a country we ought to visit.

ببینید، کشوری هست که باید از آن بازدید کنیم.

Cheese, bread, different types of wine.

پنیر، نان، انواع شراب.

But yes,

اما بله،

South American food always sounds very exotic to me.

غذاهای آمریکای جنوبی همیشه برای من بسیار عجیب به نظر می رسد.

Uh, PS, yes.

اوه، PS، بله.

Well, we we eat a lot of peas.

خب ما خیلی نخود می خوریم.

It's a very popular vegetable again, because it's very easy

باز هم سبزی بسیار پرطرفدار است، چون خیلی راحت است

and you just take it out of the freezer and put it in some boiling water.

و فقط آن را از فریزر درآورده و در مقداری آب جوش بریزید.

You can grow your own, of course, which is very satisfying because then you can

البته می‌توانید خودتان رشد کنید، که بسیار رضایت‌بخش است، زیرا در این صورت می‌توانید

you can take the peas out of the pod and you can pop them

نخودها را از غلاف بیرون بیاورید و می‌توانید آنها را

open.

باز کنید.

I like that.

من آن را دوست دارم.

Uh, yes.

اوه، بله

My father used to grow all his own vegetables, or most of them carrots, peas,

پدرم تمام سبزیجات خود را می‌کارید، یا بیشتر آنها هویج، نخود،

broad beans, huge quantities.

لوبیا، و مقادیر زیادی.

He always grew far too much,

او همیشه بیش از حد رشد می کرد

and we ended up eating it for four months.

و ما چهار ماه آن را می خوردیم.

He used to freeze it, put it in the deep freeze.

یخ می زد، می گذاشت توی انجماد عمیق.

I can't imagine broad beans frozen.

نمی توانم لوبیا یخ زده را تصور کنم.

They're not very nice when they're fresh.

وقتی تازه هستند خیلی خوب نیستند.

That is disgusting.

که منزجر کننده است.

Broad beans and one of my favourite vegetables they're all right with.

لوبیا پخته و یکی از سبزیجات مورد علاقه من که همه آنها با آن مناسب هستند.

They're very new,

آنها بسیار جدید هستند،

but when they start getting bigger and bigger, they get very hard and they're difficult to cook.

اما زمانی که شروع به بزرگ شدن و بزرگ شدن می کنند، بسیار سفت می شوند و پختن آنها دشوار است.

But yes, my father was very excited because one

اما بله، پدرم خیلی هیجان زده بود، زیرا

one day he bought a deep freeze and we used to freeze everything in the garden.

یک روز یک انجماد عمیق خرید و همه چیز را در باغ یخ می زدیم.

But they never used to freeze that well.

اما آنها هرگز به این خوبی یخ نمی زدند.

Beans froze quite well.

لوبیا به خوبی یخ زد.

RENNER Beans.

لوبیا رنر.

Most vegetables don't freeze very well.

بیشتر سبزیجات خیلی خوب یخ نمی زنند.

You can't freeze potatoes.

شما نمی توانید سیب زمینی را فریز کنید.

You can't freeze eggs.

شما نمی توانید تخم مرغ را فریز کنید. آیا

Have you ever tried freezing an egg?

تا به حال سعی کرده اید یک تخم مرغ را فریز کنید؟

Apparently it explodes because it expands as it freezes.

ظاهراً منفجر می شود زیرا با یخ زدن منبسط می شود.

Yes. Peas, of course. Freeze. Very well.

آره. البته نخود یخ زدگی. خیلی خوب.

I think anything that got a low water content will freeze.

من فکر می کنم هر چیزی که محتوای آب کمی داشته باشد یخ می زند.

Well,

خب،

so peas freeze.

پس نخود فریز کنید.

Well, but the trouble is, when you freeze things like

خوب، اما مشکل اینجاست که وقتی چیزها را منجمد می‌کنید، مثل اینکه

you lose a lot of the nutrition, it's because when you cook it

مقدار زیادی از مواد مغذی خود را از دست می‌دهید، به این دلیل است که وقتی آن را می‌پزید

or the or the nutrients come out because it's broken, all the cells open.

یا مواد مغذی بیرون می‌آیند چون شکسته است، همه سلول‌ها باز می‌شوند.

So I don't think

بنابراین فکر نمی‌کنم

when you freeze vegetables and then cook them, unless you steam them,

وقتی سبزیجات را فریز می‌کنید و سپس آنها را می‌پزید، مگر اینکه آنها را بخارپز کنید،

you're going to lose a lot of the nutrients.

مقدار زیادی از مواد مغذی خود را از دست خواهید داد.

My brother is having a great recovery,

برادرم در حال بهبودی عالی است،

but he needs to control his food.

اما باید غذایش را کنترل کند.

Oh, well, that's interesting.

اوه، این جالب است.

That is interesting.

این جالب است.

One of my biggest fears.

یکی از بزرگترین ترس های من

Can I just let you in on my own personal life?

آیا می توانم به شما اجازه بدهم وارد زندگی شخصی من شوید؟

The things that go on inside this weird thing in here,

چیزهایی که در داخل این چیز عجیب و غریب اینجا می گذرد،

one of my biggest fears is not being able

یکی از بزرگترین ترس های من این است که نتوانم

to eat certain types of food.

انواع خاصی از غذا را بخورم.

I would hate it so much if I ever got diabete is

من خیلی از آن متنفرم اگر روزی به دیابت مبتلا می شدم،

if I ever became diabetic, I think I would just jump off the nearest building.

اگر روزی دیابتی می شدم، فکر می کنم فقط از نزدیکترین ساختمان می پرم.

Yeah, but

آره، اما

because I wouldn't be able to out Because you like sugar.

چون نمیتونم بیرون برم چون شکر دوست داری.

Yeah, well, that's the point.

بله، خوب، این نکته است.

Sugar is a bit of a sugar addict.

شکر کمی معتاد به شکر است.

I love sweet things.

من عاشق چیزهای شیرین هستم.

Chocolate, sweets, cakes, anything, even sugar.

شکلات، شیرینی، کیک، هر چیزی، حتی شکر.

Just I could just eat sugar.

فقط میتونستم شکر بخورم

Just.

فقط

I'll just have to be turnips for you, Mr.

من فقط باید برای شما شلغم باشم، آقای

Duncan.

دانکن.

Turnips, vegetable Oils would be fine.

شلغم، روغن های گیاهی خوب است.

But yes, you would have to severely

اما بله، شما باید

moderate your intake of refined sugar.

مصرف شکر تصفیه شده خود را به شدت تعدیل کنید.

So that is a very good incentive for me to actually stay fairly healthy

بنابراین این انگیزه بسیار خوبی برای من است تا در واقع نسبتاً سالم بمانم

because I don't want to actually end up with some sort of illness.

زیرا نمی خواهم در واقع به نوعی بیماری دچار شوم.

That means I can't eat all of my favourite food from.

یعنی من نمی توانم همه غذاهای مورد علاقه ام را از آن بخورم.

I think it's from Hong Kong. Quite so.

فکر کنم از هنگ کنگ باشه کاملا همینطور است.

Can you read that?

آیا می توانید آن را بخوانید؟

Mr. Duncan asks

آقای دانکن از

Trump Ong what type of food

ترامپ اونگ می پرسد چه نوع غذایی

is popular for vegetarians in the UK?

برای گیاهخواران در بریتانیا محبوب است؟

Well, first of all, vegetarians

خوب، اول از همه،

have kind of become

the dominant force when we talk about food politics.

وقتی از سیاست غذایی صحبت می کنیم، گیاهخواران به نوعی به نیروی غالب تبدیل شده اند.

So when we talk about politics connected to food,

بنابراین وقتی در مورد سیاست مرتبط با غذا صحبت می‌کنیم،

I would say that the most politically vocal of all of the groups

می‌گویم که از نظر سیاسی پرطرفدارترین گروه‌ها

must be vegetarians getting people to eat less meat.

باید گیاه‌خواران باشند که مردم را کمتر گوشت بخورند.

But of course,

اما البته

the main reason is to

دلیل اصلی

to stop the animals from being slaughtered.

جلوگیری از ذبح حیوانات است.

But of course, if we didn't have the animals

اما مسلماً اگر ما حیوانات را

for slaughtering, they wouldn't exist at all.

برای ذبح نداشتیم، اصلاً وجود نداشتند.

So that's the irony.

پس طنز ماجرا همین است.

It's a bit of a paradox really, but there are lots of things on the lots of vegetarian meals.

این واقعاً کمی پارادوکس است، اما چیزهای زیادی در تعداد زیادی از وعده های غذایی گیاهی وجود دارد.

If you're going to a restaurant.

اگر به رستوران می روید.

Vegetable lasagne is a very popular vegetarian dish.

لازانیا سبزیجات یک غذای گیاهی بسیار محبوب است.

It's easy for the restaurant to make

درست کردن آن برای رستوران آسان است

and it's also quite tasty.

و همچنین بسیار خوشمزه است.

You've got to be careful, of course, being a vegetarian that you don't get deficient.

شما باید مراقب باشید، البته، گیاهخوار بودن که دچار کمبود نشوید. آنها می گویند،

It's much more difficult to be a healthy vegetarian, probably,

احتمالاً گیاهخوار سالم بودن بسیار دشوارتر

they say, than to be a healthy meat eater

از این است که یک گوشت خوار سالم

or somebody an omnivore, somebody that eats a wide variety of foods,

یا یک فرد همه چیزخوار باشد، کسی که غذاهای متنوعی می خورد،

which of course, you only have to look at our teeth to know that

که البته برای دانستن آن فقط باید به دندان های ما نگاه کنید. که از

so ecologically and evolutionary

نظر اکولوژیکی و تکاملی

we are omnivores, so need to eat a wide variety.

ما همه چیزخوار هستیم، بنابراین باید تنوع زیادی بخوریم.

Yeah.

So what about vegetarian meals then?

آره

پس در مورد وعده های غذایی گیاهی چطور؟

So there's lasagne as lasagne.

بنابراین لازانیا به عنوان لازانیا وجود دارد.

And of course there's there's fruit and vegetables, rice, anything with rice and, and vegetables.

و البته میوه و سبزیجات، برنج، هر چیزی با برنج و سبزیجات هم وجود دارد.

It depends on what type of vegetarian you are.

بستگی به نوع گیاهخواری شما دارد.

Some will eat eggs, which is a good source of protein, but if you're vegan

برخی تخم مرغ می خورند، که منبع خوبی از پروتئین است، اما اگر گیاهخوار هستید،

you're going to have a problem with anything that comes

با هر چیزی که در

have been anywhere near an animal. Yes,

نزدیکی حیوان بوده است، مشکل خواهید داشت. بله

of course.

حتما.

The thing is you can you can you can switch to a vegetarian diet or a vegan diet

مسئله این است که شما می توانید، می توانید به رژیم گیاهخواری یا رژیم گیاهخواری روی بیاورید

and feel very healthy for a long time because it takes a long time

و برای مدت طولانی احساس سلامتی کنید، زیرا زمان زیادی طول می کشد

for certain vitamins and minerals to become deficient.

تا برخی ویتامین ها و مواد معدنی دچار کمبود شوند.

It can take years.

ممکن است سالها طول بکشد.

Vitamin B12 is a

ویتامین B12 یک ویتامین

common one that vegetarians suffer from a deficiency

رایج است که گیاهخواران از کمبود آن رنج می برند

because there are only certain foods where you can get that particular vitamin from.

زیرا فقط غذاهای خاصی وجود دارند که می توانید آن ویتامین خاص را از آنها دریافت کنید.

I must admit, eggs being one of them, I must admit to whatever.

باید اعتراف کنم، تخم مرغ یکی از آنهاست، باید به هر چیزی اعتراف کنم.

Whenever anyone tells me that they're vegetarian or vegan, you can

هر زمان که کسی به من گفت که گیاه خوار یا گیاهخوار است، شما می توانید به

you can normally tell anyway before they even say it,

طور معمول قبل از اینکه آن را بگوید، بگویید،

because they look quite unhealthy.

زیرا کاملاً ناسالم به نظر می رسند.

That's the irony.

طنز ماجرا همین است. فکر

I don't think I've ever met anyone who is a vegan

نمی‌کنم تا به حال با کسی که گیاهخوار باشد ملاقات نکرده‌ام

who doesn't actually look unhealthy, which is ironic when you think about it.

که در واقع ناسالم به نظر نمی‌رسد، که وقتی به آن فکر می‌کنید طعنه آمیز است.

I mean, they used to say that if you're a vegetarian, if you look at the statistics,

منظورم این است که می گفتند اگر گیاهخوار هستید، اگر به آمار نگاه کنید،

you're more likely to live longer.

احتمال عمرتان بیشتر است.

I don't think it's by very much.

فکر نمی کنم زیاد زیاد باشد.

But I think if you on balance, vegetarians probably live a bit longer.

اما فکر می‌کنم اگر متعادل باشید، گیاه‌خواران احتمالاً کمی بیشتر عمر می‌کنند.

But that's probably the vegetarians that are very careful about what they eat

اما احتمالاً این گیاهخواران هستند که در مورد آنچه می خورند بسیار مراقب هستند

to make sure that they are getting a healthy diet these days, people often turn vegetarian or vegan,

تا مطمئن شوند که این روزها رژیم غذایی سالمی دارند، مردم اغلب گیاهخوار یا وگان می شوند

and because they're rushing around, they're busy

و از آنجا که آنها عجله دارند، مشغول کار هستند.

with work, they're buying the easy to cook pre-packaged foods from supermarkets,

از سوپرمارکت‌ها غذاهای بسته‌بندی شده آسان را بخرید

which have got a very low level of vitamins and minerals in them.

که سطح بسیار کمی از ویتامین‌ها و مواد معدنی در آنها وجود دارد.

So that's the danger.

You can switch to these diets if you want to.

پس این خطر است.

در صورت تمایل می توانید به این رژیم ها تغییر دهید.

You can become vegetarian, but you've got to know what you're doing.

شما می توانید گیاهخوار شوید، اما باید بدانید که چه کار می کنید.

Yeah, to remain healthy.

آره برای سالم ماندن

So you've got to keep keep all of the supplements to make sure that all of those vitamins

بنابراین باید تمام مکمل ها را نگه دارید تا مطمئن شوید که همه آن ویتامین ها

are still going into your body.

هنوز وارد بدن شما می شوند.

You need to have supplements you right.

شما باید مکمل ها را به درستی مصرف کنید. در غیر این صورت

Or else or else your bones will turn to rubber and all your teeth will fall out.

استخوان های شما تبدیل به لاستیک می شوند و تمام دندان های شما می ریزند.

You might even go blind.

حتی ممکن است کور شوید.

You don't that because it's a gradual.

شما این کار را نمی کنید زیرا این یک مرحله تدریجی است.

Your body can store certain vitamins,

بدن شما می‌تواند ویتامین‌های خاصی را ذخیره کند،

but it takes many years sometimes for you your stores to

اما گاهی اوقات سال‌ها طول می‌کشد تا ذخایر شما

to deplete to a level that you will show symptoms of deficiency.

به حدی کاهش یابد که علائم کمبود را نشان دهید.

Well somebody died

خوب،

recently a well-known YouTube celebrity

اخیراً یکی از افراد مشهور یوتیوب درگذشت

and she was someone who was just eating vegetables and fruit.

و او کسی بود که فقط سبزیجات و میوه می خورد.

And she she became so thin and unhealthy, her body just gave up.

و او آنقدر لاغر و ناسالم شد که بدنش تسلیم شد.

So, yeah.

پس آره.

So I think that just proves the point.

بنابراین من فکر می کنم که این فقط موضوع را ثابت می کند.

Yes. You can be very, very healthy, vegetarian

آره. شما می توانید بسیار بسیار سالم، گیاهخوار

and very healthy vegan, but you've got to know what you're doing.

و وگان بسیار سالم باشید، اما باید بدانید که چه کار می کنید.

You can't just whereas you can if you eat a wide variety of foods,

شما نمی توانید در حالی که می توانید اگر غذاهای متنوعی از

including meat and,

جمله گوشت بخورید و

then you're likely to remain healthier because you're getting all the variety.

احتمالاً سالم تر خواهید بود زیرا همه تنوع را دریافت می کنید.

The trouble with humans is we need to have a big wide variety of foods to get all the nutrients we need.

مشکل انسان ها این است که ما برای دریافت تمام مواد مغذی مورد نیاز خود نیاز به تنوع زیادی از غذاها داریم.

Some animals can can make vitamins within their own body, but we can't do that

برخی از حیوانات می‌توانند در بدن خود ویتامین بسازند، اما ما نمی‌توانیم

with very many vitamins inside as various animals do.

مانند حیوانات مختلف با ویتامین‌های زیاد داخل این کار را انجام دهیم.

So, you know, dogs don't need to eat vegetables, for example, but we do

بنابراین، می دانید، سگ ها به عنوان مثال نیازی به خوردن سبزیجات ندارند، اما ما این کار را انجام می دهیم

because we can't make vitamin C, even though now there is a trend

زیرا نمی توانیم ویتامین C بسازیم، حتی اگر اکنون روند

to give dogs carrots and peas.

دادن هویج و نخود به سگ ها وجود دارد.

Apparently that's the big thing.

ظاهراً این چیز بزرگ است.

A lot of dog food now has vegetables in them, even though

در حال حاضر بسیاری از غذای سگ دارای سبزیجات هستند، اگرچه

well, as you rightly said, Steve, they don't really need it.

خوب، همانطور که شما به درستی گفتید، استیو، آنها واقعاً به آن نیاز ندارند.

But it's very trendy, you see.

اما می بینید که بسیار شیک است.

It's very trendy and sophisticated.

بسیار مد روز و پیچیده است.

Of course, there's always some new fad popular diet coming along.

البته، همیشه یک رژیم غذایی پرطرفدار جدید در راه است.

The common one now is meat eaters, carnivore diet.

یکی از رایج ترین آنها در حال حاضر گوشت خواران، رژیم غذایی گوشتخواران است.

That's a common one now, which I'm sure for a period of time will help you lose weight.

این یک مورد رایج در حال حاضر است، که من مطمئن هستم که برای مدتی به کاهش وزن کمک می کند.

It's probably very good for you, but

احتمالاً برای شما بسیار خوب است، اما

there's no real

هیچ مدرک واقعی وجود ندارد

evidence that that on the long term is going to be good for you.

که در بلندمدت برای شما خوب باشد.

I think too much of anything is bad for you.

من فکر می کنم زیاده روی در هر چیزی برای شما بد است.

You can have too much fruit, too much too many vegetables.

شما می توانید میوه زیاد، سبزیجات بیش از حد زیاد داشته باشید.

Yeah, you've got to have some protein, everything

بله، شما باید مقداری پروتئین داشته باشید، همه چیز

in moderation.

در حد اعتدال. ما

We're omnivore, we're omnivores.

همه چیزخوار هستیم، ما همه چیزخوار هستیم.

You just got to eat common sense.

شما فقط باید عقل سلیم را بخورید.

You need to eat a wide variety of food.

شما باید غذاهای متنوعی بخورید.

Yeah, probably is the safest thing if you want to remain healthy.

بله، اگر می خواهید سالم بمانید، احتمالاً امن ترین چیز است.

I like the long term.

من بلند مدت را دوست دارم.

I like meat.

من گوشت دوست دارم.

I like vegetables, I like fruit, I like sweet things.

من سبزیجات را دوست دارم، میوه ها را دوست دارم، چیزهای شیرین را دوست دارم.

So maybe, maybe I am the more typical human

بنابراین شاید، شاید من از این نظر انسان معمولی تر باشم

being in that respect.

.

I love it.

عاشقشم.

So yes.

درنتیجه بله.

So we love talking about food generally.

بنابراین ما عاشق صحبت در مورد غذا به طور کلی هستیم.

I mean, don't take any advice. Advice seriously.

یعنی هیچ نصیحتی نکن مشاوره جدی

I'm no expert love eating food more than talking about it,

من متخصص نیستم که غذا خوردن را بیشتر از صحبت کردن در مورد آن دوست دارم،

which we will be doing as soon as we come off this live stream.

کاری که به محض خروج از این پخش زنده انجام خواهیم داد.

I'll be having some some lovely breads which are baked yesterday in the machine.

من چند نان دوست داشتنی می خورم که دیروز در دستگاه پخته شده اند.

Would you call what I baked artisan bread? Mr.

آیا به آنچه من پختم نان صنعتگر می گویید؟ آقای

No. Now, because it was done in a machine, I didn't use my fingers, I didn't need the dough.

نه حالا چون در ماشینی انجام شد از انگشتم استفاده نکردم نیازی به خمیر نداشتم.

It's a nice feeling, kneading dough.

حس خوبیه ورز دادن خمیر.

Uh, when I say kneading and that's okay.

اوه، وقتی می گویم ورز دادن و این اشکالی ندارد.

And, uh, kneading is an action

و اوه، ورز دادن عملی

of manipulating the dough.

برای دستکاری خمیر است.

But if you need

اما اگر به چیزی نیاز دارید

something,

،

if you need you smile,

اگر نیاز به لبخند دارید،

you need a bath, that means you need something you have to do.

به حمام نیاز دارید، این بدان معناست که شما به کاری نیاز دارید که باید انجام دهید.

That's an EEG.

اون EEG هستش

We're talking about you, Chris.

ما در مورد شما صحبت می کنیم، کریس.

Kristina That is correct.

کریستینا درست است.

Spelling of needing.

املای نیاز.

You're manipulating with your hands some bread dough.

شما با دستان خود مقداری خمیر نان را دستکاری می کنید.

Would you manipulate anything else with your hand and call it kneading?

آیا چیز دیگری را با دست خود دستکاری می کنید و آن را ورز دادن می نامید؟

Or was it just preferred to when you're making bread, do you think?

یا فکر می‌کنید این کار به زمانی که نان درست می‌کنید ترجیح داده می‌شد ؟

I don't know.

من نمی دانم.

Maybe if you're having a very deep massage, maybe they will need your muscles with their hands.

شاید اگر ماساژ عمیقی انجام می دهید، شاید با دستانشان به عضلات شما نیاز داشته باشند.

Yeah.

They will manipulate your, your your muscles and

آره

آنها شما، ماهیچه های شما و

other parts of your body as well.

سایر قسمت های بدن شما را نیز دستکاری می کنند.

Thanks for that. I

برای آن متشکرم. من به

need your buttocks.

باسنت نیاز دارم

Somebody might need your buttocks.

ممکن است کسی به باسن شما نیاز داشته باشد.

Well, they might need them and as well,

خوب، آنها ممکن است به آنها نیاز داشته باشند و همچنین،

they might actually need them for other reasons.

ممکن است در واقع به دلایل دیگری به آنها نیاز داشته باشند.

But yes.

اما بله.

Yes they can be just if you are doing that to your bread dough,

بله، آنها می توانند فقط اگر این کار را با خمیر نان خود انجام می دهید، آن را

you are kneading it, manipulating it, talking,

ورز می دهید، دستکاری می کنید، صحبت می کنید،

talking of happy endings, where you will be going in a few moments.

از پایان های خوش صحبت می کنید، جایی که چند لحظه دیگر خواهید رفت.

So we are coming towards the end of this live stream.

بنابراین به پایان این پخش زنده نزدیک می شویم.

We've been with you now for one hour and 11

ما الان یک ساعت و 11

a lot longer than we anticipated and the rain has stopped.

خیلی بیشتر از آنچه پیش بینی می کردیم با شما هستیم و باران متوقف شده است.

You may notice.

ممکن است متوجه شوید.

In fact, in fact, let's let's just

در واقع، در واقع، بیایید فقط بیایید

let's just go over here, stay for a moment.

اینجا برویم، یک لحظه بمانیم.

Let's just come and admire the view

بیایید بیایم و منظره

and the fact that the rain has stopped.

و این که باران قطع شده است را تحسین کنیم.

Everything is all right.

همه چیز درست است.

Where are you all? Are you Steve?

همه کجایی؟ تو استیو هستی؟

So it's it's isn't it lovely?

پس این است که دوست داشتنی نیست؟

It's very humid.

خیلی مرطوب است.

Mr. Duncan Very humid.

آقای دانکن خیلی مرطوب.

Patrick By the way, I just want to mention.

پاتریک به هر حال، من فقط می خواهم به آن اشاره کنم.

Patrick Hello, Patrick.

پاتریک سلام، پاتریک.

Patrick, uh, grows a lot of vegetables in his garden.

پاتریک، اوه، در باغش سبزیجات زیادی می کارد. فکر می‌کنم

I think he just said the on the live chat that his tomatoes are ready

او فقط در چت زنده گفت که گوجه‌فرنگی‌هایش آماده

and nice and red and ready for picking.

و زیبا و قرمز و آماده چیدن هستند.

I do love the smell.

من عاشق بو هستم

If you have one of those greenhouses,

اگر یکی از آن گلخانه ها را دارید،

if you have one of those greenhouses made of glass and you will growing tomatoes.

اگر یکی از آن گلخانه های شیشه ای دارید و گوجه فرنگی می روید.

I love that smell.

من عاشق آن بو هستم.

When you open the door and you go in and all of the tomatoes are ripe

وقتی در را باز می‌کنید و داخل می‌شوید و همه گوجه‌ها رسیده‌اند

and there's that that delicious sweet smell in the air.

و آن بوی خوش‌مزه در هوا است.

And it's it's it's all warm and humid inside the greenhouse.

و این همه گرم و مرطوب داخل گلخانه است.

I love that feeling. I don't know why.

من عاشق این حس هستم. نمی دانم چرا.

Yes. When you buy tomatoes from the supermarket, they often

آره. وقتی گوجه فرنگی را از سوپرمارکت می‌خرید، اغلب

don't have that smell of home grown. Hmm.

آن بویی که در خانه پرورش داده می‌شود، ندارد. هوم

So, Patrick, do your tomatoes smell like tomatoes?

بنابراین، پاتریک، آیا گوجه های شما بوی گوجه فرنگی می دهند؟

I'm sure they do.

من مطمئن هستم که آنها انجام می دهند.

And if they do come back, if don't.

و اگر برگردند، اگر برنگردند.

If they don't.

اگر این کار را نکنند.

If they don't smell like tomatoes, please tell us what they smell like.

اگر بوی گوجه فرنگی نمی دهند، لطفاً به ما بگویید که چه بویی دارند.

Heavy.

Okay, So, yes, I'd like to.

سنگین.

خوب، پس، بله، من می خواهم.

I'd like to taste your vegetables.

من می خواهم طعم سبزیجات شما را بچشم.

I think I got what we need. The microphone.

فکر می کنم آنچه را که نیاز داریم بدست آورده ام. میکروفون.

Okay, fine.

باشه، خوبه.

Uh, lovely.

اوه، دوست داشتنی

Yes. How lovely. Yes.

آره. چقدر دوست داشتنی. آره.

So, yeah, maybe you could show us a picture of your vegetables.

بنابراین، بله، شاید بتوانید عکسی از سبزیجات خود را به ما نشان دهید. آیا

Know that there's an offer?

می دانید پیشنهادی وجود دارد؟

That's not a euphemism.

این یک تعبیر نیست.

When we see your vegetables.

وقتی سبزیجات شما را می بینیم.

Patrick, can you get them out for us?

پاتریک، می‌توانی آنها را برای ما بیرون بیاوری؟

Patrick has been taking a lot of holidays, but then he's retired.

پاتریک تعطیلات زیادی را سپری کرده است، اما پس از آن بازنشسته شده است.

That's something I'm missing.

این چیزی است که من از دست داده ام.

Going back to work is being able to do what I want and never do whenever I want to do it.

بازگشت به سر کار این است که بتوانم کاری را که می‌خواهم انجام دهم و هرگز هر زمان که بخواهم آن را انجام ندهم.

Nobody made you go back to work?

کسی باعث نشد که به سر کار برگردی؟

No, I volunteer voluntarily went back.

نه، من داوطلبانه برگشتم.

Well, voluntarily went back, is that right?

خوب، داوطلبانه برگشت، درست است؟

Yes, he went away.

بله او رفت.

He went back to work.

او به سر کار برگشت.

But he's certainly not doing it voluntarily.

اما مطمئناً او این کار را داوطلبانه انجام نمی دهد.

I've sort of anyway.

به هر حال من دارم

Right.

It's not going to be off.

درست.

قرار نیست خاموش شود. به

It seems like Mr. Steve wants to go.

نظر می رسد که آقای استیو می خواهد برود. به

It seems like people think we are going in, they're also going,

نظر می رسد مردم فکر می کنند که ما وارد می شویم، آنها نیز می روند،

okay, then maybe not, maybe not, maybe they are, maybe they're not.

خوب، پس شاید نه، شاید نه، شاید هستند، شاید هم نیستند.

This is the wonderful thing about doing a livestream.

این چیز شگفت انگیز در مورد انجام پخش زنده است.

Sometimes you can go on for a long time

گاهی اوقات می توانید برای مدت طولانی ادامه دهید

and sometimes you can just do it for a couple of minutes.

و گاهی اوقات می توانید آن را برای چند دقیقه انجام دهید.

By the way, if you missed yesterday's video

به هر حال، اگر ویدیوی دیروزی را

that we recorded in the car, it is a little bit crazy.

که در ماشین ضبط کردیم از دست دادید، کمی دیوانه کننده است.

And Mr. Steve,

و آقای استیو،

Mr. Steve actually sounds his horn.

آقای استیو در واقع بوق خود را به صدا در می آورد.

I can't believe he did that.

من نمی توانم باور کنم که او این کار را کرده است.

I really can't.

من واقعا نمی توانم.

Patrick has got no mandolins, but he's got horns.

پاتریک ماندولین ندارد، اما شاخ دارد.

Oh, Uh,

اوه، اوه،

is will you turn when you make a pumpkin pie?

آیا وقتی پای کدو حلوایی درست می کنید، می چرخید؟

Patrick, will you.

پاتریک، آیا شما.

Will you cut out the pumpkin and make it into a Halloween?

آیا کدو تنبل را می برید و آن را به هالووین تبدیل می کنید؟

That is pumpkins?

یعنی کدو تنبل؟

You cut out, make a face and put a light inside?

بریدی، صورت درست کردی و چراغی داخلش گذاشتی؟

I like pumpkin pie.

من پای کدو تنبل دوست دارم.

Pumpkin pie.

کیک کدو.

Or you can have I think you can have pumpkin stew as well.

یا میتونید بخورید فکر کنم خورش کدو هم بخورید.

Probably very good for you.

احتمالا برای شما خیلی خوب است.

Very nice wide variety of food.

غذاهای بسیار زیبا و متنوع

That's what you need to stay healthy.

این چیزی است که برای سالم ماندن به آن نیاز دارید.

What are we having tonight, Mr. Duncan?

امشب چی داریم آقای دانکن؟

To eat peas and toast I might make I might make

برای خوردن نخود و نان تست ممکن است

something Italian tonight.

امشب چیزی ایتالیایی درست کنم.

Out of.

بیرون از.

Out of a jar, Of course beans on toast, on pizza.

از یک شیشه، البته لوبیا روی نان تست، روی پیتزا.

I think we might have, I call it.

من فکر می کنم ممکن است داشته باشیم، من آن را صدا می کنم.

We'll have tuna with pasta sauce on rice tonight.

امشب روی برنج ماهی تن با سس پاستا میل می کنیم.

Mr. Duncan and I was put in some.

من و آقای دانکن را در تعدادی قرار دادند.

Some cooked.

بعضی ها پختند.

What's that?

Vegetable of spinach

آن چیست؟

سبزی اسفناج

and some herbs and some garlic.

و مقداری سبزی و مقداری سیر.

I can get it done in under half an hour.

من می توانم آن را در کمتر از نیم ساعت انجام دهم.

Okay. Yes, that's good.

باشه. بله خوبه.

So we are having an Italian meal tonight, Mr.

پس امشب یک غذای ایتالیایی میخوریم، آقای

Steve. We'll be making it.

استیو. ما آن را درست می کنیم.

I was going to make the beans on toast, but Steve wants to make the meal instead, So there we go.

قرار بود لوبیاها را روی نان تست درست کنم، اما استیو می‌خواهد به جای آن غذا درست کند.

We need something a bit more substantial.

ما به چیزی کمی اساسی تر نیاز داریم.

Well, we had a massive meal yesterday.

خب دیروز یه غذای انبوه خوردیم

Even though. It was disgusting.

بااینکه. چندش آور بود.

If you have a substantial meal.

اگر یک وعده غذایی قابل توجه دارید.

A substantial meal, it means that it's a big meal.

یک وعده غذایی قابل توجه، به این معنی است که یک وعده غذایی بزرگ است.

There's a lot to it. Hmm.

چیزهای زیادی برای آن وجود دارد. هوم

Nutritious. That's good for you.

مغذی. این برای شما خوب است.

Okay.

باشه.

A substantial meal.

یک وعده غذایی قابل توجه

Anything that's substantial, It means there's a lot of it, isn't it?

هر چیزی که قابل توجه است، یعنی مقدار زیادی از آن وجود دارد، اینطور نیست؟

That's it?

خودشه؟

That's correct.

این درست است.

You can have a substantial amount of money.

شما می توانید مقدار قابل توجهی پول داشته باشید.

You can have a substantial gain or a substantial loss

شما می توانید یک سود قابل توجه یا یک ضرر قابل توجه

on that.

در آن داشته باشید.

By the way, new lessons

به هر حال، درس های جدید

this week, new recorded lessons coming up on my YouTube channel.

این هفته، درس های ضبط شده جدید در کانال یوتیوب من در راه است.

Before we go, I will let you know that.

قبل از رفتن، من به شما اطلاع می دهم.

So that's it.

پس همین است.

Let's go, Mr. Steve, shall we go?

بریم آقای استیو، بریم؟

Yes, I'm going to have some yoghurt and bread.

بله، من می روم کمی ماست و نان بخورم.

Oh, that sounds good.

اوه، این خوب به نظر می رسد.

Greek yoghurt.

ماست یونانی.

I'm going to be having low fat Greek yoghurt.

من قصد دارم ماست یونانی کم چرب بخورم.

Good.

خوب

Sounds good to me.

به نظر من خوب است.

I have that virtually every day.

من تقریباً هر روز آن را دارم.

Yeah.

I put some homemade damson jam in it and some raisins.

آره

مقداری مربای دامسون خانگی و مقداری کشمش ریختم.

Lovely.

I can't say I like the sound.

دوست داشتني.

نمی توانم بگویم که صدا را دوست دارم.

Enjoyed it today, Mr. Duncan. Good.

امروز از آن لذت بردم، آقای دانکن. خوب

I hope it's taking your mind off other sad things.

امیدوارم ذهن شما را از چیزهای غم انگیز دیگر دور کند.

Yes, it has.

بله، دارد.

I think my mother would be pleased that we're carrying on as normal. Hmm.

فکر می کنم مادرم خوشحال می شود که ما به روال عادی خود ادامه دهیم. هوم

I think that's what she would have wanted. Yes.

من فکر می کنم این چیزی است که او می خواست. آره.

So that's what we're doing. So that is it. We are going.

پس این کاری است که ما انجام می دهیم. پس همین است. ما داریم می رویم.

Thank you for watching. See you very soon.

ممنون که تماشا کردید خیلی زود میبینمت

We are back next Sunday I think live from 2 p.m., all being well, as we say,

ما یکشنبه آینده برمی گردیم، فکر می کنم از ساعت 2 بعد از ظهر به صورت زنده، همه خوب هستند، همانطور که می گوییم،

all being well as long as nothing happens to the house tonight.

همه خوب هستند تا زمانی که امشب هیچ اتفاقی برای خانه نیفتد.

I don't know why it would.

نمی دانم چرا می شود.

Thank you very much for your company.

از همراهی شما بسیار سپاسگزارم.

See you soon.

به زودی میبینمت.

Soon.

به زودی.

And yes, there will be some new lessons during the week.

و بله، چند درس جدید در طول هفته وجود خواهد داشت.

I will tell you again, new lessons will be published during the week.

باز هم به شما می گویم در طول هفته دروس جدید منتشر خواهد شد.

We have some interesting topics and also some

ما چند موضوع جالب و همچنین

very good advice coming up next week.

توصیه های بسیار خوبی در هفته آینده داریم.

See you later on behalf of myself and also Mr.

بعداً از طرف خودم و همچنین آقای

Steve Bean.

استیو بین می بینمت.

Lovely to have your company this afternoon.

خوشحالم که امروز بعد از ظهر شرکت شما را دارم.

Thank you for watching.

ممنون که تماشا کردید

See you soon.

به زودی میبینمت.

And of course, until the next time we meet, you know what's coming next.

و البته، تا دفعه بعد که ما ملاقات می کنیم، شما می دانید که در آینده چه خواهد شد.

Yes, you do...

بله، فعلاً...

ta ta for now.

تا تا.