Everything is HARD before it is EASY! - Learn English 🔴LIVE - English Addict / 14th April 2024

The journey of a thousand miles begins with one step.

سفر هزار مایلی با یک قدم آغاز می شود.

Here we are. We are back together again.

اینجا هستیم. ما دوباره با هم برگشتیم.

And it is so nice to be with you on a very bright day.

و خیلی خوب است که در یک روز بسیار روشن با شما باشم.

We have sunshine, we have blue sky.

ما آفتاب داریم، آسمان آبی داریم.

We have a nice breeze.

نسیم خوبی داریم

It is quite nice outside here

بیرون اینجا

in the birthplace of the English language.

در زادگاه زبان انگلیسی خیلی خوب است.

You know where it is?

میدونی کجاست؟

I know where it is. We all know where it is.

من میدانم کجاست. همه ما می دانیم کجاست.

It is England

این انگلستان است

It is live.

زنده است.

We are back together again.

ما دوباره با هم برگشتیم.

It is so nice to be with you once more.

خیلی خوب است که یک بار دیگر با شما هستم.

Live on YouTube. Hi, everybody. This is Mr.

زنده در یوتیوب. سلام به همه. این آقای

Duncan in England. How are you today?

دانکن در انگلیس است. امروز چطوری؟ حالت

Are you okay?

خوبه؟

I hope so.

امیدوارم.

Are you feeling happy on this Sunday?

آیا در این یکشنبه احساس خوشبختی می کنید؟

It is literally a sunny day here in England

اینجا در انگلستان به معنای واقعی کلمه یک روز آفتابی است

and I hope the weather is nice where you are as well.

و امیدوارم در جایی که شما هم هستید هوا خوب باشد.

First of all, I am slightly late, for which I apologise.

اول اینکه کمی دیر اومدم که عذر میخوام.

Almost 7 minutes late starting today.

تقریبا 7 دقیقه تاخیر از امروز.

Lots of things going on, many things

خیلی چیزها در حال انجام است، خیلی چیزها در حال

being arranged.

تنظیم هستند.

You know what I'm talking about.

شما می دانید من در مورد چه صحبت می کنم.

All sorts of things happening.

همه جور اتفاقات در حال وقوع است.

I have new lessons, new

من درس های جدید دارم،

English lessons are being posted.

درس های جدید انگلیسی در حال ارسال است.

I put the first two on last week and there will be some more

من دو مورد اول را در هفته گذشته قرار دادم و

coming your way during the next few weeks.

در چند هفته آینده چند مورد دیگر در راه شما خواهد بود.

So I hope you will look out for those as well.

پس امیدوارم شما هم مراقب آن ها باشید.

Thank you very much for joining me and also thank you

از اینکه به من ملحق شدید بسیار سپاسگزارم و همچنین

for your lovely messages concerning my new lessons.

از پیام های زیبای شما در رابطه با درس های جدیدم سپاسگزارم.

Very nice. What else are we doing today?

بسیار خوب. ما امروز چه کار دیگری انجام می دهیم؟

We are talking about an interesting subject going on, a journey.

ما در مورد یک موضوع جالب صحبت می کنیم، یک سفر.

The word journey can be used in many different ways.

کلمه سفر را می توان به طرق مختلف به کار برد.

We can use it to mean a long trip

می توانیم آن را به معنای سفر طولانی

and of course we can use it figuratively as well.

و البته مجازی نیز به کار ببریم.

So all of that coming up

بنابراین همه اینها

on today's live stream.

در جریان مستقیم امروز مطرح می شود.

We have Mr.

ما آقای

Steve here as well.

استیو را هم اینجا داریم. فکر

I suppose I should say that Mr.

می کنم باید بگویم که آقای

Steve will be with us and I will put on the screen right now the

استیو با ما خواهد بود و من همین الان روی صفحه می گذارم که

Mr. Steve

آقای استیو به

will be here soon alert.

زودی در اینجا هشدار می دهد.

So there it is now on the screen saying Mr.

بنابراین، اکنون روی صفحه نمایش می‌گوید که آقای

Steve is on his way.

استیو در راه است.

He will be with us at around about 2:30

او حدود ساعت 2:30 با ما خواهد بود و

talking about what is going on at the moment.

در مورد آنچه در حال حاضر در جریان است صحبت خواهد کرد.

Lots of things going on.

چیزهای زیادی در جریان است.

It is nice to see you here.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

And I really do mean that.

و من واقعاً منظورم این است.

I really mean it very, very much.

واقعا منظورم خیلی خیلی زیاده

Steve will be here.

استیو اینجا خواهد بود

Another thing to announce, I think I will mention it now.

نکته دیگری که باید اعلام کنم، فکر کنم الان به آن اشاره کنم.

I will of course mention it later on as well.

البته در ادامه نیز به آن اشاره خواهم کرد.

We now have some merchandise.

الان مقداری کالا داریم

A lot of people have been asking Mr.

بسیاری از مردم از آقای

Duncan, where can I get my lovely English addict t shirt?

دانکن می پرسند، از کجا می توانم تی شرت انگلیسی معتاد دوست داشتنی ام را تهیه کنم ؟

Well, guess what?

خوب حدس بزن چی؟

Now you can.

حالا می توانید.

Today we are launching the merch.

امروز ما در حال راه اندازی این کالا هستیم.

Who do I think I am, Mr.

من فکر می کنم من کی هستم، آقای

Beast?

هیولا؟

We have merchandise, t shirts.

ما کالا، تی شرت داریم.

We also have an English addict mug as well.

ما یک لیوان معتاد انگلیسی نیز داریم .

If you want to have your own English addict cup

اگر می خواهید یک فنجان معتاد انگلیسی خود را داشته باشید

to drink your hot beverage from maybe you like your coffee,

تا نوشیدنی گرم خود را از آن بنوشید، شاید از قهوه خود خوشتان بیاید،

maybe you want to have a cup of tea whilst watching me on the live chat.

شاید بخواهید در حین تماشای من در چت زنده، یک فنجان چای بنوشید.

You can have one of these as well.

می توانید یکی از این موارد را نیز داشته باشید.

And all of the details are underneath this video.

و تمام جزئیات در زیر این ویدیو آمده است.

There is a link and also a shortcut

یک لینک و همچنین یک میانبر وجود دارد

which will take you to my

که شما را به محصولات من می برد

products.

.

If you want to buy one, you can.

اگر می خواهید یکی بخرید، می توانید.

If you don't want to, you don't have to.

اگر نمی خواهید، مجبور نیستید. به

It is simple as that.

همین راحتی است.

But a lot of people have asked Mr.

اما خیلی ها از آقای

Duncan, we would like to have an English and a t shirt

دانکن پرسیده اند، ما دوست داریم یک تی شرت انگلیسی و یک تی شرت داشته باشیم

and now you have the chance they are available.

و حالا شما این شانس را دارید که در دسترس باشند.

So it is lovely to see you.

پس دیدنت لذت بخشه

We have the live chat as well.

ما چت زنده را نیز داریم.

Hello to the live chat.

سلام به چت زنده

It's nice to see you here today.

خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم.

Joining me live.

پیوستن به من به صورت زنده

So many people already here who was first on today's live chat.

افراد زیادی از قبل اینجا بودند که اولین نفر در چت زنده امروز بودند.

I have a feeling

احساسی دارم که

I know already.

از قبل می دانم.

Vitesse, congratulations.

ویتسه، تبریک می گویم.

You are once again.

شما یک بار دیگر هستید.

First followed very closely by Beatrice.

ابتدا بئاتریس با دقت دنبال شد.

So congratulations to both of you.

پس به هر دوی شما تبریک می گویم.

You have very fast fingers.

شما انگشتان بسیار سریعی دارید.

Even though I was a little bit late today, for which I apologise once again.

با وجود اینکه امروز کمی دیر آمدم که یک بار دیگر عذرخواهی می کنم.

Hello. Also, we have

سلام. همچنین، ما

raised Sean.

شان را بزرگ کرده ایم.

Raised hello to you.

به شما سلام داد.

I don't recognise your name.

من اسم شما را نمی شناسم

Hello. Also to Patrick.

سلام. همچنین به پاتریک.

Patrick.

Patrick is here again.

پاتریک

پاتریک دوباره اینجاست.

Also we have Maria.

همچنین ما ماریا را داریم. اکنون

We also have

نیز داریم

now that looks like

که به نظر می رسد

it might be Arabic.

ممکن است عربی باشد.

I'm not sure, but I do apologise if I've got it wrong.

مطمئن نیستم، اما اگر اشتباه کردم عذرخواهی می کنم.

English lessons says hi there.

درس های انگلیسی می گوید سلام.

Hello, English lessons.

سلام آموزش زبان انگلیسی

It's nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

So do you teach English or do you learn

پس آیا شما انگلیسی تدریس می کنید یا

from English lessons on the internet?

از درس های انگلیسی در اینترنت یاد می گیرید؟

So it is interesting.

پس جالب است.

Some people like to come along to watch this

برخی از مردم دوست دارند برای تماشای این فیلم بیایند

because they just find it interesting

زیرا آن را جالب

and entertaining.

و سرگرم کننده می دانند.

I'm not sure why, but it is true.

من مطمئن نیستم چرا، اما واقعیت دارد.

Hello. Name.

سلام. نام.

Name is here again.

نام دوباره اینجاست

Thank you.

Also Claudia. Hello, Claudia.

متشکرم.

همچنین کلودیا. سلام، کلودیا.

What have you got Cooking today?

امروز چه آشپزی دارید؟

Apparently, Claudia is not cooking.

ظاهراً کلودیا در حال آشپزی نیست.

Claudia is writing.

کلودیا در حال نوشتن است.

Writing something.

نوشتن چیزی

I wonder what it is, Bert.

من تعجب می کنم که چیست، برت.

Something that you've just reminded me of,

چیزی که تو همین الان به من یادآوری کردی،

Claudia, to be honest, you've just reminded me that everyone.

کلودیا، راستش را بخواهی، فقط به من یادآوری کردی که همه.

Everyone on myself, you sitting there now watching this,

همه روی خودم، شما که الان آنجا نشسته اید و این را تماشا می کنید،

everyone has something to tell.

همه چیزی برای گفتن دارند.

Everyone has a story that they can share with other people.

هر کس داستانی دارد که می تواند با دیگران به اشتراک بگذارد.

And I always say that everyone has a book inside them.

و من همیشه می گویم که هر کسی یک کتاب در درون خود دارد.

Everyone has a story to tell, but only a few people

هر کس داستانی برای گفتن دارد، اما تنها تعداد کمی از مردم

have the motivation or the courage

انگیزه یا شهامت آن را دارند که

to tell their story,

their own personal life story.

داستان زندگی شخصی خود را بیان کنند.

And to be honest with you, I do find

و صادقانه بگویم، من

life stories quite interesting.

داستان های زندگی را بسیار جالب می دانم.

So I'm not talking about fiction.

بنابراین من در مورد داستان صحبت نمی کنم.

I'm talking about real things

من در مورد چیزهای واقعی صحبت می کنم

that happened to to anyone really.

که واقعا برای هر کسی اتفاق افتاده است.

So quite often in life you can have problems,

بنابراین اغلب در زندگی ممکن است مشکلاتی داشته باشید،

you can have challenges, you can have things.

ممکن است چالش هایی داشته باشید، می توانید چیزهایی داشته باشید.

You have to overcome some type

شما باید بر نوعی

of difficulty that you have to push through.

از دشواری غلبه کنید که باید از آن عبور کنید.

And I think those types of stories

و من فکر می کنم این نوع داستان ها

can be inspirational.

می توانند الهام بخش باشند.

They can inspire people

آنها می توانند افراد را تشویق کنند

to do their own things in their own life.

تا کارهای خود را در زندگی خود انجام دهند.

Maybe if you have a certain disability, maybe something you feel is holding

شاید اگر ناتوانی خاصی دارید، شاید چیزی که احساس می کنید

you back in your life and you might find

شما را در زندگی تان عقب نگه می دارد و ممکن است متوجه شوید

that you are inspired by that story.

که از آن داستان الهام گرفته اید.

Maybe you read the story of a person who overcame

شاید داستان شخصی را خوانده باشید که بر

lots of difficulties and there are many.

سختی های زیادی غلبه کرده است.

We often think of disabilities maybe

ما اغلب به ناتوانی ها فکر می کنیم، شاید

the background of our own lives.

پس زمینه زندگی خودمان.

Mine, for example.

مثلا مال من

I don't want to talk about me all the time,

من نمی‌خواهم همیشه در مورد خودم صحبت کنم ،

but my mind, my upbringing, my

اما ذهنم، تربیتم،

my early life was quite simple, quite basic.

زندگی اولیه‌ام بسیار ساده و کاملاً ابتدایی بود.

It wasn't.

این نبود.

I wasn't born with a silver spoon in my mouth.

من با قاشق نقره ای در دهانم متولد نشدم.

Let's just say I wasn't.

بیایید بگوییم که من نبودم.

So I had a very basic upbringing.

بنابراین من یک تربیت بسیار ابتدایی داشتم.

My parents were not wealthy and everything was fairly difficult.

پدر و مادرم ثروتمند نبودند و همه چیز نسبتاً سخت بود.

Growing up during the 1970s and the 1980s.

در دهه 1970 و 1980 بزرگ شد.

It was not a good time.

زمان خوبی نبود.

If you were a family way back then,

اگر در آن زمان یک خانواده بودید و

trying to raise your children without a family

سعی می کردید فرزندان خود را بدون خانواده بزرگ کنید

and earn a living, it was not easy, let's just say so.

و امرار معاش کنید، این کار آسانی نبود، فقط بگوییم.

I think we all have a story to tell.

فکر می کنم همه ما داستانی برای گفتن داریم.

Maybe your background, maybe something about yourself,

شاید سابقه شما، شاید چیزی در مورد خودتان،

maybe a certain difficulty, maybe a physical problem.

شاید یک مشکل خاص، شاید یک مشکل فیزیکی.

Maybe mental illness has become

شاید بیماری روانی به چیزی تبدیل شده است

something that more and more people talk about depression,

که افراد بیشتری از افسردگی،

anxiety, these things, many people are affected by them.

اضطراب، این چیزها صحبت می کنند، بسیاری از افراد تحت تأثیر آنها قرار می گیرند.

And these days there are many ways of pushing

و این روزها راه های زیادی برای عبور

through those difficulties.

از این مشکلات وجود دارد.

So I think it is fair to say these days

بنابراین فکر می کنم منصفانه است که بگوییم این روزها می توان

it is possible to find

inspiration from other people,

از افراد دیگر الهام گرفت،

especially stories, life stories.

به ویژه داستان ها، داستان های زندگی.

So Claudia, who knows?

پس کلودیا، چه کسی می داند؟

You might have something in your life, a thing that you could

شما ممکن است چیزی در زندگی خود داشته باشید، چیزی که بتوانید در مورد آن

write about or talk about maybe your occupation,

بنویسید یا درباره شغل خود صحبت کنید،

which for me is very interesting for two reasons.

که برای من به دو دلیل بسیار جالب است.

One, I always find your occupation very,

اول، من همیشه شغل شما را بسیار

very intriguing because I don't think it's an easy thing to do.

بسیار جذاب می دانم زیرا فکر نمی کنم انجام آن کار آسانی باشد.

Also,

همچنین

I have a slight problem at the moment concerning one of my teeth.

در حال حاضر در مورد یکی از دندان هایم یک مشکل جزئی دارم.

Again, over the past couple of days it has been hurting so much.

باز هم طی چند روز گذشته خیلی آسیب دیده است.

I don't think there is anything worse than having toothache.

فکر نمی کنم چیزی بدتر از دندان درد وجود داشته باشد.

Your tooth

دندان شما

is something that might cause problem.

چیزی است که ممکن است مشکل ایجاد کند.

One of them, maybe one of your teeth.

یکی از آنها، شاید یکی از دندان های شما.

Many of your teeth.

بسیاری از دندان های شما.

All of your teeth.

همه دندان های تو

Well, I have one at the back

خوب، من در حال حاضر یکی در پشت دارم

at the moment that has been causing a lot of problems.

که مشکلات زیادی ایجاد کرده است.

And over the past couple of days, it has been hurting quite a lot.

و در طول چند روز گذشته، بسیار آسیب دیده است. می‌دانی که

Just throbbing

فقط به

me, you know, the feeling

من می‌تپد، احساس می‌کنم

something is throbbing throb,

چیزی تپش دارد،

the feeling of something hurting

احساس چیزی که به آن آسیب می‌زند

it almost pulsates.

تقریباً تپش دارد. بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووون.

Boop, boop, boop, boop, boop, boop.

It is a type of pain that you feel in a certain part of your body.

این نوعی دردی است که در قسمت خاصی از بدن خود احساس می کنید.

Maybe if you've injured a muscle, or as I did

شاید اگر شما یک عضله یا مثل

a couple of weeks ago, into my back.

چند هفته پیش در پشتم آسیب دیده باشید.

But now I have my tooth problem.

اما الان مشکل دندونم هست.

I don't know what is happening.

من نمی دانم چه اتفاقی می افتد.

I think I might be falling to pieces.

فکر می کنم شاید دارم تکه تکه می شوم.

It could have something to do with my age.

ممکنه به سن من ربط داشته باشه

I don't know. Talking of which,

من نمی دانم. در مورد آن،

we are talking about an interesting subject today.

امروز در مورد یک موضوع جالب صحبت می کنیم.

We are going on a journey, but also we are talking about

ما به یک سفر می رویم، اما در عین حال در مورد

something called a senior moment.

چیزی به نام یک لحظه ارشد صحبت می کنیم.

Now, this is something that is normally treated

حال، این چیزی است که معمولاً

in a light hearted or

به صورت ساده یا

jovial or frivolous

شوخی یا بیهوده

or light or as a joke.

یا سبک یا به عنوان یک شوخی با آن برخورد می شود.

So you might treat this particular thing

بنابراین ممکن است با این موضوع خاص برخورد

not seriously.

جدی نکنید.

Senior moment.

لحظه ارشد.

Do you ever have a senior moment if you don't know what it is?

آیا تا به حال یک لحظه سالمندی دارید اگر ندانید چیست؟

Stick around, because we will be talking all about that later on as well.

ادامه دهید، زیرا بعداً در مورد آن صحبت خواهیم کرد.

I don't want to forget the live chat because we do have a lot of people here.

من نمی خواهم چت زنده را فراموش کنم زیرا ما افراد زیادی اینجا داریم.

Hello, Francesca.

سلام فرانچسکا

Hello to you.

درود بر تو. جالب

We also have

هم داریم

interesting.

Pedro Belmont is here today.

پدرو بلمونت امروز اینجاست.

Hello, Pedro.

سلام پدرو

Nice to see you here.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

I might have to drink some water in the moment.

شاید در لحظه مجبور شوم کمی آب بنوشم .

Hello, Idris.

سلام ادریس

Idris is watching in Morocco.

ادریس در مراکش تماشا می کند.

I hope you are well on this Sunday.

امیدوارم این یکشنبه حالتون خوب باشه

The 14th of April, which happens to be

14 فروردین که اتفاقا

my sister's birthday today.

امروز تولد خواهرم است.

My elder sister, it's her birthday.

خواهر بزرگم، تولدش است.

I won't tell you how old she is because you're not supposed to.

من به شما نمی گویم که او چند ساله است زیرا شما قرار نیست.

You see, you never you never tell the age of a woman or a lady.

ببینید، شما هرگز سن یک زن یا یک خانم را نمی گویید.

Never.

هرگز.

But it is my sister's birthday

اما تولد خواهرم است

who happens to also be called April.

که اتفاقاً به او می گویند آوریل.

So my sister April, who was born in April,

بنابراین خواهر من آوریل که در آوریل به دنیا آمده است،

has a birthday today on April the 14th.

امروز در 14 آوریل تولد دارد.

Very nice.

بسیار خوب.

Katiba is here.

کتیبه اینجاست.

Hello to East Hello to the Middle East.

سلام به شرق سلام به خاورمیانه.

Syria is here. Hello, Syria.

سوریه اینجاست سلام سوریه

I hope you are keeping well and safe today.

امیدوارم امروز خوب و سلامت باشید .

A lot of news

اخبار زیادی

coming from a certain part of the world.

از یک نقطه خاص از جهان می آید.

Now I know what you are going to say, Mr. Duncan.

حالا می دانم چه می خواهید بگویید، آقای دانکن. در

There are problems all around the world in many different places,

سرتاسر دنیا در نقاط مختلف مشکلاتی وجود دارد،

but I suppose over the past 24 hours, a lot of people have been watching

اما من فکر می‌کنم در 24 ساعت گذشته، افراد زیادی در حال تماشای

what has been going on in the Middle East, a certain part of the Middle East.

آنچه در خاورمیانه، بخش خاصی از خاورمیانه، می‌گذرد، بوده‌اند.

You know what I'm talking about?

میدونی دارم راجع به چی حرف میزنم؟

You know where I'm talking about a lot of concerns.

شما می دانید که من در مورد بسیاری از نگرانی ها در کجا صحبت می کنم.

But I hope today I hope today we can cheer each other up

اما امیدوارم امروز امیدوارم بتوانیم همدیگر را شاد کنیم

because not everything in life is doom and gloom

زیرا همه چیز در زندگی عذاب و تاریکی نیست

Quite often there are nice things to see and to talk about.

اغلب چیزهای خوبی برای دیدن و صحبت کردن وجود دارد.

Hello, Khalid.

سلام خالد

I used to learn great British accents from you since my old days, Mr.

من از زمان های قدیم لهجه های انگلیسی عالی را از شما یاد می گرفتم، آقای

Duncan. And I'm glad I still learn from you.

دانکن. و خوشحالم که هنوز از شما یاد می گیرم.

Thank you, Khalid.

ممنون خالد

That's very kind of you to say.

این خیلی لطف شماست که می گویید.

I always like to see

من همیشه دوست دارم

those nice comments.

این نظرات زیبا را ببینم.

It keeps me going.

این مرا ادامه می دهد.

Do you know what?

میدونی چیه؟

When you do this for 17 years,

وقتی این کار را به مدت 17 سال انجام می دهید،

sometimes you might get a bit tired,

گاهی اوقات ممکن است کمی خسته شوید،

especially if you do everything yourself.

به خصوص اگر همه کارها را خودتان انجام دهید.

But thank you, Khalid.

ولی ممنون خالد

That's very kind of you.

این خیلی از شما مهربان است.

It means more to me than you even realise.

این برای من بیشتر از آن چیزی است که شما حتی تصور می کنید.

Tom is here.

تام اینجاست

Hello, Tom.

سلام تام.

Hello, Tom.

سلام تام.

Tom Roberts is here. Hello. Nice to see you.

تام رابرتز اینجاست. سلام. از دیدن شما خوشحالم.

Here is your sister's name April?

اسم خواهرت آوریل اینجاست؟

Yes, it is.

بله همینطور است.

I think maybe my parents were not sure

فکر می‌کنم شاید والدینم مطمئن نبودند که

what to call my sister, and they just thought

خواهرم را چه صدا کنند ، و فقط فکر می‌کردند که

It's April.

آوریل است.

It's.

It's called her April.

این است.

اسمش آوریل اوست.

I was born in August,

من در ماه اوت به دنیا آمدم،

so I could have been called Augustus.

بنابراین می توانستم به من آگوستوس بگویند.

A nice old fashioned name.

یک اسم قدیمی زیبا

Claudia says, Mr.

کلودیا می‌گوید، آقای

Duncan, you must pull the tooth and have it removed.

دانکن، شما باید دندان را بکشید و بیرون بیاورید.

I'm not sure.

مطمئن نیستم.

I'm not sure.

مطمئن نیستم.

I am waiting for the tooth to fall out

من منتظر افتادن دندان هستم

because I think it is preparing to actually fall out.

زیرا فکر می کنم در حال آماده شدن برای افتادن است.

Maybe that's the reason why it's so painful.

شاید به همین دلیل است که اینقدر دردناک است.

Coming up today, we have lots of things going on, a journey

امروز در راه است، ما چیزهای زیادی در حال انجام هستیم، سفری که

struggling through anything to be honest.

با هر چیزی در حال مبارزه است.

Maybe a journey can be something real.

شاید یک سفر چیزی واقعی باشد.

Maybe your journey can be something

شاید سفر شما می تواند کاری باشد که

you are doing figuratively.

به صورت مجازی انجام می دهید.

And I know this is something I don't often explain,

و می‌دانم که این چیزی است که اغلب توضیح نمی‌دهم،

but I will figurative something that is

اما چیزی که

figurative is being used as an expression.

فیگوراتیو است به عنوان یک بیان استفاده می‌شود.

Some things it is literal

برخی چیزها

is real.

واقعی است. در

It is actually happening.

واقع در حال وقوع است.

You might say that it is physical,

ممکن است بگویید که فیزیکی است،

so literal is real, figurative is imagined,

بنابراین تحت اللفظی واقعی است، مجازی تصور می شود،

or you are using something as an idiom.

یا از چیزی به عنوان اصطلاح استفاده می کنید.

So, Judy, the word journey can be used

بنابراین، جودی، کلمه سفر را می‌توان

both literally as something you are doing

هم به معنای واقعی کلمه به عنوان کاری که شما به صورت فیزیکی انجام می‌دهید به کار برد

physically or it can be something that is figurative.

و هم می‌تواند چیزی است که مجازی است.

So you are showing the way in which something is being done,

بنابراین شما در حال نشان دادن راهی هستید که در آن کاری انجام می شود،

even if you are sitting still, you can go on a journey in your mind.

حتی اگر یک جا بنشینید، می توانید در ذهن خود به سفر بروید.

You might dream, you might have a fantasy about something,

ممکن است رویا داشته باشید، ممکن است در مورد چیزی فانتزی داشته باشید،

that might be something you've always wanted to do or try.

ممکن است چیزی باشد که همیشه می خواستید انجام دهید یا امتحان کنید.

You might start a journey of discovery.

ممکن است سفری برای کشف آغاز کنید.

All of that coming up in a few minutes from now because Mr.

همه اینها تا چند دقیقه دیگر انجام می شود زیرا آقای

Steve is on his way.

استیو در راه است. اتفاقا

I was out walking yesterday with Mr.

من دیروز با آقای استیو بیرون رفته بودم

Steve, by the way.

.

My back is much better.

کمرم خیلی بهتره

It is slowly getting

کم کم داره

better, but I still have to be careful.

بهتر میشه ولی بازم باید مراقب باشم.

I still have to be very careful when I am walking or sitting or bending down.

هنوز هم باید هنگام راه رفتن یا نشستن یا خم شدن خیلی مراقب باشم.

Can you believe it at the moment?

فعلا باورت میشه؟

And I'm very embarrassed to tell you this at the moment. Mr.

و من در حال حاضر خیلی خجالت می کشم این را به شما بگویم. آقای

Steve has to tie my shoelaces

استیو باید بند کفش های من را ببندد

because I can't bend down to tie them.

زیرا نمی توانم برای بستن آنها خم شوم.

So whenever we go for a walk and I put my big boots on, Mr.

بنابراین هر زمان که برای پیاده روی می رویم و من چکمه های بزرگم را می پوشم، آقای

Steve has to tie my shoelaces.

استیو باید بند کفش هایم را ببندد.

It's a little bit like my mother used to

کمی شبیه مادرم

before I went to school.

قبل از رفتن من به مدرسه است.

She would always tie my shoelaces.

همیشه بند کفشم را می بست.

So that is something that is happening at the moment.

بنابراین این چیزی است که در حال حاضر اتفاق می افتد.

So Mr. Steve has become my carer?

پس آقای استیو مراقب من شده است؟

Well, not completely, but especially if there's

خوب، نه به طور کامل، اما به خصوص اگر کاری وجود داشته باشد که

anything I have to do down there by my feet.

من باید در کنار پایم انجام دهم.

So if I have to tie my shoelaces, Mr.

بنابراین اگر مجبور باشم بند کفشم را ببندم، آقای

Steve has to do it for me, which is very, very embarrassing.

استیو باید این کار را برای من انجام دهد، که بسیار بسیار شرم آور است.

Semi semi,

نیمه نیمه،

Bozkurt says In one of your livestreams you said that

بزکورت می گوید در یکی از پخش زنده خود گفتید که در نزدیکی خانه خود

you will have high speed Internet near your home.

اینترنت پرسرعت خواهید داشت .

Do you have it now?

الان داری؟

Mr. Duncan No, not yet.

آقای دانکن نه، هنوز نه.

So at the moment I am using my my broadband and internet,

بنابراین در حال حاضر از پهنای باند و اینترنت خود استفاده می کنم،

but it isn't very fast and that's why

اما خیلی سریع نیست و به همین دلیل است که

sometimes there is a problem with the connection.

گاهی اوقات مشکل در اتصال وجود دارد.

Not always, but sometimes.

نه همیشه، اما گاهی اوقات.

However, I did receive a very interesting

با این حال،

email a few days ago from the the company

چند روز پیش یک ایمیل بسیار جالب از شرکتی دریافت کردم

that is putting all of the new cables in around this area.

که تمام کابل های جدید را در اطراف این منطقه قرار می دهد.

And they said that they now have my house on the plans

و گفتند که الان خانه من را در طرح

for the new high speed Internet.

اینترنت پرسرعت جدید دارند.

And I have to say I can't wait because between you and me,

و باید بگویم که نمی توانم صبر کنم زیرا بین من و شما،

I am getting a bit bored with streaming in. 720p

من کمی حوصله پخش جریانی را دارم. 720p

What I would like to do

کاری که من می خواهم انجام دهم

is broadcast in ten htp full high definition.

پخش با کیفیت بالای 10 htp است.

Imagine.

تصور کن.

Imagine this in full high definition.

این را با وضوح کامل کامل تصور کنید.

It would be lovely, but to answer your question, no, at the moment we don't.

دوست داشتنی خواهد بود، اما برای پاسخ به سوال شما، نه، در حال حاضر پاسخ نمی دهیم.

We don't have high speed internet here.

اینجا اینترنت پرسرعت نداریم.

I think the average here is around

من فکر می کنم میانگین اینجا

about 4040 megabytes a second,

حدود 4040 مگابایت در ثانیه است

and unfortunately the upload speed

و متاسفانه سرعت آپلود

is only

فقط

eight

eight megabyte upload.

88 مگابایت آپلود است.

So download is a little bit faster, but

بنابراین دانلود کمی سریعتر است، اما

upload is still very slow.

آپلود همچنان بسیار کند است.

And of course if you want to do this streaming,

و البته اگر می خواهید این استریم را انجام دهید،

you have to have a very fast upload speed as well.

باید سرعت آپلود بسیار بالایی نیز داشته باشید.

But I am hoping over the next few months

اما امیدوارم در چند ماه آینده

things will be improved.

اوضاع بهتر شود.

I hope so.

امیدوارم.

Who knows?

چه کسی می داند؟

One day I might be actually broadcasting in 4K.

یک روز ممکن است واقعاً در حال پخش با کیفیت 4K باشم.

Imagine that.

تصور کنید که.

Imagine this in 4K.

این را در 4K تصور کنید.

Wow. Mr. Duncan, we can't wait.

وای. آقای دانکن، ما نمی توانیم صبر کنیم.

Mr. Steve will be here in a moment.

آقای استیو یک لحظه دیگر اینجا خواهد بود.

We were asking about yesterday and we noticed

ما درباره دیروز می پرسیدیم و متوجه شدیم که در

right now there are lots of lovely lambs running around,

حال حاضر بره های دوست داشتنی زیادی در حال دویدن هستند،

so I couldn't resist showing you

بنابراین من نمی توانستم از نشان دادن

a video that I filmed a couple of years ago

ویدیویی که چند سال پیش

with some lovely lambs in the field.

با چند بره دوست داشتنی در مزرعه فیلمبرداری کرده بودم مقاومت کنم.

And between you and me, whenever I see the lambs,

و بین من و تو، هرگاه بره ها را می بینم،

I know that spring is definitely in the air.

می دانم که قطعاً بهار در هواست.

And then after this,

و بعد از این،

he will be here.

او اینجا خواهد بود.

Mr. Steve will be right here in the studio.

آقای استیو همین جا در استودیو خواهد بود. نرو

Don't go away.

Everybody loves the cows

همه گاوها را دوست دارند

and everybody loves this sheep.

و همه این گوسفند را دوست دارند.

I have to say,

باید بگویم

they are all very, very nice.

همه آنها بسیار بسیار خوب هستند.

And I have to also say another little animal

و همچنین باید بگویم حیوان کوچک دیگری

that I love stroking and petting.

که من عاشق نوازش و نوازش هستم.

And sometimes I have to clear up after him.

و گاهی اوقات من باید بعد از او پاکسازی کنم.

You know who I'm talking about?

میدونی در مورد کی حرف میزنم؟

He's not quite house trained yet,

او هنوز کاملاً در خانه آموزش ندیده است،

but we're getting There it is.

اما ما در حال رسیدن به آنجا هستیم.

Mr. Steve.

آقای استیو

Hello.

سلام.

Hello. Greetings.

سلام. با درود.

Greetings to everyone around the world who's watching now,

درود به همه کسانی که اکنون در سراسر جهان تماشا می کنند،

and hopefully you've enjoyed the first half

و امیدوارم از نیمه اول لذت برده باشید

and you should enjoy the second part

و باید از قسمت دوم

even more with more Mr.

حتی بیشتر با دستیار آقای

Duncan's assistant here to help you learn English.

دانکن در اینجا برای کمک به یادگیری زبان انگلیسی لذت ببرید.

Even though I'm not an English teacher.

با اینکه معلم زبان انگلیسی نیستم.

But it's fun anyway, and we always have some fun.

اما به هر حال سرگرم کننده است و ما همیشه کمی سرگرم هستیم.

Mr. Duncan We do have some fun.

آقای دانکن ما کمی لذت می بریم.

Sun sets, I think.

به نظر من خورشید غروب می کند.

I think I think one of the things one of the best things about learning

من فکر می کنم یکی از بهترین چیزها در مورد یادگیری

anything is sometimes you have to have fun doing it.

هر چیزی این است که گاهی اوقات باید از انجام آن لذت ببرید.

And I like to think this is fun.

و من دوست دارم فکر کنم این سرگرم کننده است.

Sometimes it doesn't feel like it, especially if I don't feel

گاهی اوقات احساس نمی کنم، به خصوص اگر

too good in the morning.

در صبح احساس خوبی نداشته باشم.

Maybe there is an ache or a pain in my body.

شاید درد یا دردی در بدنم وجود داشته باشد.

I've had many of those recently, including my poor little tooth.

من اخیراً بسیاری از آنها را داشته ام، از جمله دندان کوچک ضعیفم.

Mr. Steve, you look good today.

آقای استیو، شما امروز خوب به نظر می رسید.

You look bright, you look cheerful.

شما درخشان به نظر می رسید، شاد به نظر می رسید.

I think you've been outside, haven't you?

فکر کنم بیرون بودی، نه؟

I've been outside.

من بیرون بوده ام

I've been trying to relax.

من سعی کردم آرامش داشته باشم.

Mr. Duncan, I don't want to get too tense.

آقای دانکن، من نمی خواهم زیاد تنش کنم. همانطور که می دانید

My mind has been working overtime, as you well know.

ذهن من اضافه کار کرده است.

I've got a

tendency for a mind that never shuts down.

من

تمایل به ذهنی دارم که هرگز خاموش نمی شود.

Yes, And it's a bit like, as you put it this morning, Mr.

بله، و این کمی شبیه است، همانطور که امروز صبح گفتید، آقای

Duncan, My mind's a bit like.

دانکن، ذهن من کمی شبیه است.

It's a bit like a computer chip.

کمی شبیه تراشه کامپیوتر است.

An old

یک

computer chip that that easily gets overwhelmed with too many thoughts,

تراشه کامپیوتری قدیمی که به راحتی در افکار بیش از حد غرق می شود،

Just like putting too many apps up on your computer.

درست مانند قرار دادن برنامه های زیاد روی رایانه.

Yeah, well, having too many websites open, eventually it just goes

بله، خوب، باز بودن تعداد زیادی وب‌سایت، در نهایت

slower and slower and eventually packs of all together.

کندتر و کندتر پیش می‌رود و در نهایت همه چیز را جمع می‌کند.

This is what I always say then about the brain.

این چیزی است که من همیشه در مورد مغز می گویم.

I always say this about the brain.

من همیشه این را در مورد مغز می گویم.

The brain is a computer.

مغز یک کامپیوتر است.

I know it's not quite the same, but some people,

من می دانم که کاملاً یکسان نیست، اما برخی افراد،

they have a very old computer chip in their brain

یک تراشه کامپیوتری بسیار قدیمی در مغز خود دارند

and you have to be careful how how much you you try to get it to do

و شما باید مراقب باشید که چقدر تلاش می کنید تا آن را به این کار برسانید

so. I've been trying to mentally relax, Mr.

. من سعی کرده ام از نظر ذهنی آرامش داشته باشم، آقای

Duncan, not worry about planning things too much.

دانکن، نگران برنامه ریزی بیش از حد چیزها نباشید.

I think it's safe.

فکر کنم بی خطر باشه

So it's safe to say, Steve,

بنابراین می توان گفت، استیو،

that maybe your chip is maybe

که شاید تراشه شما احتمالاً

a Pentium one or Pentium two.

پنتیوم وان یا پنتیوم دو باشد.

I think mine is about Pentium eight or nine.

فکر می کنم مال من در مورد پنتیوم هشت یا نه باشد.

I need up.

I need an upgrade. Mr. Duncan. I think so.

من نیاز دارم

من نیاز به ارتقا دارم آقای دانکن من هم اینچنین فکر میکنم.

I need an upgrade to the the operating system of my brain, everything.

من نیاز به ارتقاء سیستم عامل مغزم، همه چیز دارم.

And I'm not quite sure what that is.

و من کاملاً مطمئن نیستم که چیست.

Maybe it's just doing more

شاید فقط

to get those because as you when you do more,

برای به دست آوردن آنها بیشتر کار می کنید زیرا مانند شما وقتی بیشتر انجام می دهید،

when you think about things and if Pedro reads a lot of books and

وقتی به چیزهایی فکر می کنید و اگر پدرو کتاب های زیادی می خواند و

you need to stimulate the mind

نیاز دارید ذهن را تحریک کنید

and to form new connections, see, I think it's the opposite with you.

و ارتباطات جدید ایجاد کنید، ببینید، فکر می کنم برعکس است. شما.

I think sometimes you will overstimulated.

من فکر می کنم گاهی اوقات شما بیش از حد تحریک خواهید کرد.

I think you worry about too many things.

من فکر می کنم شما نگران چیزهای زیادی هستید.

Last night I was worried.

دیشب نگران بودم

Last night I thought, Mr. Steve, I bet Mr.

دیشب فکر کردم، آقای استیو، شرط می بندم که آقای

Steve doesn't sleep very well because everyone was talking

استیو خیلی خوب نمی خوابد، زیرا همه در

about what is happening at the moment in the Middle East.

مورد آنچه در حال حاضر در خاورمیانه اتفاق می افتد صحبت می کردند.

And I thought Steve won't be able to sleep, but I think you did sleep okay.

و من فکر می کردم استیو نمی تواند بخوابد، اما فکر می کنم شما خوب خوابیدید.

So full sleep because I went to bed with an attitude that probably the news has,

خواب کامل به این دلیل که با نگرشی به رختخواب رفتم که احتمالاً اخبار طبق

as usual, turned

معمول

sort of serious world events into a spectator sport.

رویدادهای جدی جهانی را به یک ورزش تماشاگر تبدیل کرده است.

Well, it almost had, which it did last night.

خوب، تقریبا داشت، که دیشب انجام داد.

It was just horrible the way the news was reporting what was going on last night.

نحوه گزارش اخبار اتفاقات شب گذشته وحشتناک بود.

It was like we were watching some, you know, the Olympic Games or something.

انگار داشتیم بازی‌های المپیک را تماشا می‌کردیم.

It's like a spectator sport. It was very strange.

مثل ورزش تماشاچی است. خیلی عجیب بود.

There was one news channel and they said, stay with us

یک کانال خبری بود و گفتند با ما بمانید

because you won't miss a thing.

که چیزی از دست نمی دهید.

And I thought, what a strange way of talking about something

و من فکر کردم، چه روش عجیبی برای صحبت کردن در مورد چیزی

that's quite serious.

که کاملا جدی است.

And if one country is sending missiles

و اگر کشوری

to another country and you are covering that thing live

به کشور دیگری موشک می فرستد و شما آن موضوع را به صورت زنده پوشش می دهید

and you're talking about it almost as if it's a game show

و تقریباً در مورد آن صحبت می کنید که انگار یک برنامه بازی

or reality TV, I thought it was very, very poor taste.

یا تلویزیون واقعیت است، من فکر می کردم که بسیار بسیار بد سلیقه است.

It was horrible.

وحشتناک بود.

It was like they were saying the missiles are arriving in half an hour.

انگار می گفتند موشک ها نیم ساعت دیگر می رسد. می

You know, stay tuned and watch them.

دانید، با ما همراه باشید و آنها را تماشا کنید.

It was just horrible.

فقط وحشتناک بود

Horrible.

Anyway, we went to bed very bad and of course

ناگوار.

به هر حال ما خیلی بد به رختخواب رفتیم و البته

everything was alright this morning. Well, you know what happened.

امروز صبح همه چیز خوب بود. خوب میدونی چی شد

Well, I'm not saying it.

خب من نمیگم

I wouldn't say it's all right.

من نمی گویم همه چیز درست است.

Well no, Yeah it's, it's, it's a long way from over anyway.

خوب نه، بله، همینطور است، به هر حال تا پایان راه زیادی است.

I don't want to talk about that.

من نمی خواهم در مورد آن صحبت کنم.

There is enough of that.

این به اندازه کافی وجود دارد.

Maybe people are coming here because they want to cleanse their palates

شاید مردم به این دلیل به اینجا می آیند که می خواهند کام خود را

with something nice and fresh, which is what we are when you think about it.

با چیزی خوب و تازه تمیز کنند، که وقتی به آن فکر می کنید ما همان چیزی هستیم.

That's your comment, Claudia?

این نظر شماست، کلودیا؟

Yes, exactly. Yes. You have to

بله دقیقا. آره. باید

do something.

یه کاری کنی.

But yeah, let's move on.

اما آره، بیایید ادامه دهیم.

Today we are looking at journeys, making journeys.

امروز ما به سفرها و سفرها نگاه می کنیم.

Of course, we can have different types of journeys,

البته، ما می‌توانیم انواع مختلفی از سفر داشته باشیم،

figurative journeys for me

سفرهای مجازی برای من

are normally things that you do or something you undertake,

معمولاً کارهایی هستند که شما انجام می‌دهید یا کاری که انجام می‌دهید،

maybe something new that you are learning or doing or something you are pursuing.

شاید چیز جدیدی که در حال یادگیری یا انجام آن هستید یا چیزی که دنبال می‌کنید.

So we are talking about that later on.

بنابراین ما در مورد آن بعدا صحبت می کنیم.

So even though we often think of having a journey or taking a journey

بنابراین حتی اگر ما اغلب فکر می کنیم که یک سفر یا یک سفر را

as going a long distance, a very long way,

پیمودن یک مسافت طولانی، یک راه بسیار طولانی می دانیم،

we can also use it figuratively.

می توانیم از آن به صورت مجازی نیز استفاده کنیم.

So we are looking at that a little bit later on.

بنابراین ما کمی بعد به آن نگاه می کنیم .

But right now, Steve, now,

اما در حال حاضر، استیو، اکنون،

as you might know, as a regular viewer, you might know that we are not

همانطور که ممکن است بدانید، به عنوان یک بیننده معمولی، ممکن است بدانید که ما

young people and there are things that can happen as you get older.

جوان نیستیم و با بالا رفتن سن چیزهایی وجود دارد که ممکن است اتفاق بیفتد.

And there is one particular thing

و یک چیز خاص وجود دارد

that people do refer to and we refer to it quite often.

که مردم به آن اشاره می کنند و ما اغلب به آن اشاره می کنیم.

In fact, Steve mentioned this yesterday.

در واقع استیو دیروز به این موضوع اشاره کرد.

He doesn't know I'm going to do this, but I'm going to do it anyway.

او نمی داند که من این کار را خواهم کرد، اما به هر حال این کار را انجام خواهم داد.

This is something that we often refer to

این چیزی است که ما اغلب به آن اشاره می کنیم

when we for a moment,

وقتی یک لحظه

all our mind will go

تمام ذهنمان

blue, go blind, or maybe we are trying to do something

کبود می شود، کور می شود یا شاید می خواهیم کاری انجام دهیم

or we go somewhere and we can't remember why.

یا جایی می رویم و دلیل آن را به خاطر نمی آوریم.

And there is a particular phrase that we use,

و یک عبارت خاص وجود دارد که ما از آن استفاده می کنیم

and that particular phrase is

و آن عبارت خاص

to have a senior moment.

داشتن یک لحظه ارشد است.

Now, can I first of all say this is not attacking

حالا، می‌توانم اول از همه بگویم که این حمله به

people who are old or older because we are getting on.

افراد مسن یا بزرگ‌تر نیست، زیرا ما در حال پیشرفت هستیم.

We are we are also getting on.

ما هم داریم سوار می شویم. از

We are past middle age.

میانسالی گذشته ایم.

So to have a senior moment, senior moments,

بنابراین برای داشتن یک لحظه ارشد، لحظات ارشد،

okay, can be described as a lapse of thought or concentration.

بسیار خوب، می توان به عنوان یک نقص فکر یا تمرکز توصیف کرد.

So this almost goes back to what you were just saying, Steve,

بنابراین این تقریباً به همان چیزی برمی‌گردد که استیو می‌گفتید،

about your brain needing an update or a reboot.

در مورد اینکه مغز شما نیاز به به‌روزرسانی یا راه‌اندازی مجدد دارد.

So when we say that you have a senior moment,

بنابراین وقتی می‌گوییم که شما یک دوره ارشد دارید، به

it means a moment of time where you

معنای لحظه‌ای از زمان است که

you lose concentration,

تمرکزتان را از دست می‌دهید،

or maybe you start to do something and then you can't remember why

یا شاید شروع به انجام کاری می‌کنید و سپس نمی‌توانید دلیل آن را به خاطر بیاورید

or you do something that is rather unusual.

یا کاری را انجام می‌دهید که نسبتاً غیرعادی است.

For example, can you give me an example, Mr.

به عنوان مثال، می‌توانید به من یک مثال بزنید، آقای

Steve, of what we call a senior moment?

استیو، از چیزی که ما به آن زمان ارشد می‌گوییم؟

Well, yes, it's you.

خوب، بله، این شما هستید.

You're talking to somebody and this actually happened to me this week.

شما با کسی صحبت می کنید و این در واقع این هفته برای من اتفاق افتاد.

I had to give a presentation at work and I sort of

من باید در محل کار ارائه می دادم و

was I've been doing it for about 5 minutes.

تقریباً 5 دقیقه است که این کار را انجام می دهم.

And then I was talking about something and somebody asked me a question

و بعد داشتم در مورد چیزی صحبت می کردم و یکی از من سوالی پرسید

and then I, I started again.

و بعد من، دوباره شروع کردم.

I couldn't remember what I was talking about.

یادم نمی آمد در مورد چه چیزی صحبت می کردم.

I lost my train of thought.

رشته افکارم را گم کردم.

But yes, a senior moment.

اما بله، یک لحظه ارشد.

You just forget maybe somebody name somebody that you know

فقط فراموش می‌کنی شاید کسی اسم کسی را بگذارد که

very well and

خیلی خوب می‌شناسید و

yeah, it's a they call it a senior moment.

بله، آن را یک لحظه بزرگ می‌نامند.

It's like a it's like a kind of way of saying that, you know, your brain isn't.

مثل این است که به نوعی می گوییم، می دانید، مغز شما اینطور نیست.

But I think a lot of the time is because

اما من فکر می کنم بیشتر اوقات به این دلیل است که همیشه چیزهای

there's too much in there going on all the time.

زیادی در آنجا در جریان است.

I actually did something quite disturbing the other day.

من واقعاً روز قبل یک کار کاملاً آزاردهنده انجام دادم.

Mr. Duncan Yeah, when I was getting ready.

آقای دانکن آره، وقتی داشتم آماده می شدم.

Don't know if you describe it as a senior moment.

نمی دانم آن را به عنوان یک دوره ارشد توصیف می کنید یا خیر.

I'm not quite sure what this is.

من کاملاً مطمئن نیستم که این چیست.

Come on, tell us. I will tell you anyway. Tell us.

بیا به ما بگو به هر حال بهت میگم به ما بگو.

So I was, you know, got up usual going to do my sort of

بنابراین، می‌دانی، از خواب بیدار شدم تا

get ready in the morning in the bathroom, clean your teeth, have a shave

صبح در حمام آماده شوم، دندان‌هایت را تمیز کنم، اصلاح کنم

and things like that, and I clean my teeth.

و چیزهایی از این قبیل، و دندان‌هایم را تمیز کنم.

That's the first thing I do.

این اولین کاری است که انجام می دهم.

And and then

و بعد

I don't know what happened, but suddenly I was cleaning my teeth again.

نمی دانم چه اتفاقی افتاد، اما ناگهان دوباره داشتم دندان هایم را تمیز می کردم.

for the first time, you.

برای اولین بار، شما از

You were using the toothbrush? Yes.

مسواک استفاده می کردی؟ آره.

Because we've got

از آنجایی که ما داریم،

I've got an electric toothbrush, but I've got I only use that it night

من یک مسواک برقی دارم، اما من فقط از آن شب استفاده می کنم

and I tend to use a brush in the morning because I like to do

و صبح ها از مسواک استفاده می کنم، زیرا دوست دارم

different things. Yes.

کارهای مختلف انجام دهم. آره.

So I clean my teeth and then I was going to have a shave

بنابراین من دندان‌هایم را تمیز می‌کنم و سپس می‌خواستم اصلاح کنم،

because that's what I usually do after that.

زیرا معمولاً بعد از آن این کار را انجام می‌دهم.

And then I suddenly found myself cleaning my teeth again

و بعد ناگهان متوجه شدم که دوباره دندانهایم را تمیز می کنم

and only realising that I was doing it when I was

و فقط زمانی که

putting the 60 seconds in and I suddenly thought,

60 ثانیه را گذاشتم متوجه شدم که این کار را انجام می دهم و ناگهان فکر کردم،

when I say, you're going a minute, I see my teeth, Steve.

وقتی می گویم یک دقیقه می روید، دندان هایم را می بینم استیو.

But the second time you use the electric toothbrush.

اما بار دوم که از مسواک برقی استفاده می کنید.

Yeah, I did, yes.

بله، انجام دادم، بله.

So that's the big part of the story.

بنابراین این بخش بزرگ داستان است.

So first of all, you brush your teeth with, with the hand brush

بنابراین اول از همه با مسواک دستی مسواک می زنید

and then

و بعد

the next moment you take the electric toothbrush and cleaning your teeth.

لحظه بعد مسواک برقی را می گیرید و دندان هایتان را تمیز می کنید.

Again, I started and I suddenly thought, Hang on a minute.

دوباره شروع کردم و ناگهان فکر کردم یک دقیقه صبر کن.

Haven't I just cleaned my teeth?

تازه دندان هایم را تمیز نکرده ام؟

And sure enough, I had.

و مطمئناً داشتم.

So I've done that twice actually, in the last few months.

بنابراین من این کار را دو بار در چند ماه گذشته انجام داده ام.

So, you know, it's time to save up for the nursing home

بنابراین، می دانید، وقت آن است که برای کدهای خانه سالمندان صرفه جویی کنید،

codes as

زیرا در

Here's a good senior moment example.

اینجا یک مثال خوب برای سالمندان است.

I open sometimes I open a cupboard or go into the fridge

باز می‌کنم گاهی در کمد را باز می‌کنم یا می‌روم داخل یخچال

and you think to yourself, Why, why, why have I come in?

و با خودت فکر می‌کنی چرا، چرا، چرا آمده‌ام؟

What have I come in there for?

من برای چه به آنجا آمده ام؟

Because you suddenly forget.

چون ناگهان فراموش می کنی.

And I think it is because

و من فکر می کنم به این دلیل است که

there's too much going on in your brain.

در مغز شما چیزهای زیادی در حال وقوع است.

You're not in the present moment.

تو در لحظه حال نیستی

I think that's what it is with me.

فکر می کنم در مورد من همین است.

So I was cleaning my teeth, doing whatever, and I'm thinking

بنابراین من دندان هایم را تمیز می کردم، هر کاری انجام می دادم، و همیشه به این فکر می کردم که

all the time about what I'm going to do today.

امروز قرار است چه کار کنم.

Maybe having an argument with somebody about something that happened

شاید با کسی در مورد چیزی که

a week ago or something like that. Yes.

یک هفته پیش اتفاق افتاده یا چیزی شبیه به آن مشاجره داشته باشید. آره.

And all scenarios are going over my head just Yes.

و همه سناریوها بالای سر من می گذرد فقط بله.

And you're trying to do one thing, but maybe you're doing

و شما در حال تلاش برای انجام یک کار هستید، اما ممکن است

two or three other things as well.

دو یا سه کار دیگر را نیز انجام دهید.

Maybe you see your bathroom scenario I think is quite good.

شاید سناریوی حمام خود را می بینید به نظر من بسیار خوب است.

So that is a very good example because you were getting ready for work.

بنابراین این یک مثال بسیار خوب است زیرا شما برای کار آماده می شدید.

But but maybe you were also thinking about the things you had to do during the day.

اما شاید شما هم به کارهایی که در طول روز باید انجام می دادید فکر می کردید.

So that's what was happening.

بنابراین این چیزی است که اتفاق می افتد.

You were completely distracted.

کاملا حواستون پرت شد

So you're your mind was just taking you from cleaning your teeth

پس شما فکر می کنید که فقط شما را از تمیز کردن دندان هایتان

with the toothbrush, and then you actually took

با مسواک منصرف می کند، و سپس در واقع

the electric toothbrush and started cleaning your teeth again. Yes.

مسواک برقی را برداشته و دوباره شروع به تمیز کردن دندان های خود کرده اید. آره.

And I think what it is, is I'm not in those moments in time.

و من فکر می کنم آنچه هست، این است که من در آن لحظات در زمان نیستم.

I'm not in the present moment.

من در لحظه حال نیستم

I'm not focusing on the task I'm doing because obviously, cleaning your teeth,

من روی کاری که انجام می‌دهم تمرکز نمی‌کنم، زیرا بدیهی است که تمیز کردن دندان‌ها،

shaving, it is like an almost an automatic thing.

اصلاح کردن، تقریباً یک کار خودکار است.

It's like driving or riding a bike.

مثل رانندگی یا دوچرخه سواری است.

You don't need to concentrate on it.

نیازی نیست روی آن تمرکز کنید.

But part of this mindfulness coach

اما بخشی از این مربی ذهن‌آگاهی

or mindfulness mindfulness technique,

یا تکنیک ذهن‌آگاهی ذهن‌آگاهی،

which is designed to sort of relieve stress in the brain,

که برای کاهش استرس در مغز طراحی شده است، در

is is about focusing on those everyday tasks like cleaning your teeth.

مورد تمرکز بر روی کارهای روزمره مانند تمیز کردن دندان‌هایتان است.

Yes, like so

بله، دوست دارم غذا

eating.

بخورم. با

Let me go back to this, though, to have a senior moment. Now.

این حال، اجازه دهید به این موضوع برگردم تا یک لحظه بزرگ داشته باشم. اکنون.

I'm going to tell you a couple of mine, because it doesn't just happen to Mr.

من می خواهم یکی دو مورد خود را به شما بگویم، زیرا این فقط برای آقای استیو اتفاق نمی افتد

Steve and Claudia has told us about her.

و کلودیا درباره او به ما گفته است.

So where are the keys? Where did I put them? Yes, exactly.

پس کلیدها کجا هستند؟ کجا گذاشتمشون؟ بله دقیقا.

Yeah. So let me tell you about mine.

آره پس اجازه دهید در مورد من برای شما بگویم. ادامه

Go on. That couple.

دادن. اون زوج

One of them is that sometimes I will have a cup of tea or Mr.

یکی از آنها این است که گاهی اوقات من یک فنجان چای می نوشم یا آقای

Steve will make a cup of tea for me in my lovely

استیو یک فنجان چای برای من در لیوان معتاد انگلیسی دوست داشتنی ام درست می کند

English addict mug, which is now available by the way.

که اتفاقاً اکنون موجود است.

And. And I will forget it.

و. و من آن را فراموش خواهم کرد.

I will forget to drink it.

نوشیدن آن را فراموش خواهم کرد.

So maybe it's still in the kitchen going cold.

بنابراین شاید هنوز در آشپزخانه سرد باشد.

So what I will do is I will then put the cup with the tea,

بنابراین کاری که من انجام خواهم داد این است که فنجان را با چای،

cold tea into the microwave oven

چای سرد داخل مایکروفر می گذارم

and then I put the microwave oven on for about one minute to heat the tea up.

و سپس مایکروفر را برای حدود یک دقیقه روشن می کنم تا چای گرم شود.

But then I

forget that I've put the tea in the microwave.

اما بعد

فراموش می کنم که چای را در مایکروویو گذاشته ام.

So later on I go into the kitchen

بنابراین بعداً به آشپزخانه می روم

and then I discover in the microwave there is a cold cup of tea.

و سپس متوجه می شوم که در مایکروویو یک فنجان چای سرد وجود دارد.

So can you guess what I do next?

پس می توانید حدس بزنید که من چه کاری انجام دهم؟

I heat it up again.

دوباره گرمش میکنم

And this sometimes happens more than once?

و این گاهی اوقات بیش از یک بار اتفاق می افتد؟

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

I think the most is maybe three times.

من فکر می کنم بیشتر شاید سه برابر است.

So I've actually had a cup of tea waiting for me in the kitchen

بنابراین من در واقع یک فنجان چای در آشپزخانه منتظرم بوده

and I've heated it up at least three times.

و حداقل سه بار آن را گرم کرده ام.

And each time I've done it, I've forgotten it was there.

و هر بار که این کار را انجام داده ام، فراموش کرده ام که آنجا بوده است.

So I think that's a good example of a senior moment.

بنابراین من فکر می کنم که این نمونه خوبی از یک دوره ارشد است.

I think that with you, Mr.

من فکر می کنم با شما، آقای

Duncan, because I think you would get distracted.

دانکن، چون فکر می کنم حواس شما پرت می شود.

I don't think that's actually a senior moment.

من فکر نمی کنم که در واقع یک لحظه ارشد باشد.

I think you just get distracted by something else. But

من فکر می کنم شما فقط با چیز دیگری پرت می شوید. اما

but yes, the

بله،

senior moments, I think, are things like you go upstairs.

من فکر می‌کنم لحظات ارشد، چیزهایی هستند که شما به طبقه بالا بروید. در

Here's another example. Okay.

اینجا یک مثال دیگر است. باشه.

You obviously you go upstairs and you get to the top of the stairs

معلومه که میری بالا و به بالای پله میرسی

and you say, what have I come up for?

و میگی برای چی اومدم بالا؟ یه

There was something you were downstairs.

چیزی بود که تو طبقه پایین بودی

There was something in your brain

چیزی در مغزت بود

that said you want to go upstairs for something,

که می‌گفت برای چیزی می‌خواهی از پله‌ها بروی،

and then you

come all the way back down again, and then you suddenly remember what it is.

و بعد

دوباره به پایین برمی‌گردی، و ناگهان یادت می‌آید که چیست.

You have to go all the way back up again.

شما باید دوباره تمام راه را به عقب برگردید.

Or the opposite.

یا برعکس.

Yeah, but it is. It's.

آره ولی هست این است.

You just put your keys down.

شما فقط کلیدهای خود را بگذارید.

You just come in the house, you put your keys. I mean, I do this.

شما تازه وارد خانه می شوید، کلیدهایتان را می گذارید. یعنی من این کار را می کنم.

You always lose your car keys.

شما همیشه کلید ماشین خود را گم می کنید.

Well, sometimes when say always.

خوب، گاهی اوقات وقتی می گویند همیشه.

Okay, often.

خوب، اغلب.

I wouldn't say often. Okay. Never.

من نمی گویم اغلب. باشه. هرگز.

This is just a thing.

این فقط یک چیز است.

This is just a thing. For an example.

این فقط یک چیز است. برای مثال.

Don't worry, Steve, but I think sometimes we're not.

نگران نباش استیو، اما من فکر می کنم گاهی اوقات ما اینطور نیستیم.

We're not assessing you. I know, I know.

ما شما را ارزیابی نمی کنیم میدونم میدونم.

Sometimes there is difference between what is a senior moment

گاهی اوقات بین آنچه که یک لحظه ارشد است

and what is a distraction.

و چیزی که حواس پرتی است تفاوت وجود دارد.

Well, I'm moving on to this in a second.

خوب، من در یک ثانیه به این موضوع می پردازم.

You say because we

شما می گویید چون ما

we use the phrase quite often, it doesn't necessarily refer to being old.

اغلب از این عبارت استفاده می کنیم، لزوماً به قدیمی بودن اشاره نمی کند.

So it is often used as a joke.

بنابراین اغلب به عنوان شوخی استفاده می شود.

So it doesn't mean you are old.

پس به این معنی نیست که شما پیر شده اید.

It doesn't mean you are going senile.

این بدان معنا نیست که شما پیر می شوید.

It doesn't mean that, but it's referring to just doing something

این به این معنی نیست، بلکه به انجام کاری اشاره دارد

where for a moment, you know, your brain stops working.

که برای یک لحظه، می دانید، مغز شما از کار می افتد.

For example, sometimes I put cheese

مثلاً گاهی پنیر را

that I've taken out of the fridge, I put it back in the cupboard

که از یخچال بیرون آورده‌ام می‌گذارم، دوباره در کمد می‌گذارم

and I have on a couple of occasions and I'm

و چند بار هم می‌گذارم و

found

the cheese

پنیر را

in one of the cupboards, not for very long.

در یکی از کمدها پیدا می‌کنم، نه خیلی طولانی.

So the cheese hasn't gotten a rotten.

بنابراین پنیر پوسیده نشده است.

But I have got I have suddenly remembered that I put the cheese in the wrong place.

اما من ناگهان به یاد آوردم که پنیر را در جای اشتباهی گذاشته ام.

So it does happen and I think it can and I think

بنابراین این اتفاق می افتد و من فکر می کنم می تواند و فکر می کنم

the best example was the one you just had where you you go into a room

بهترین مثال همانی بود که شما همین الان داشتید، وقتی وارد یک اتاق می شوید

and you walk in the room and you go, Well,

و در اتاق راه می روید و می روید، خوب،

what the hell was I doing?

لعنتی داشتم چه کار می کردم؟

I came in here for something and then I can't remember what it is.

من برای یه چیزی اومدم اینجا و بعد یادم نمیاد چیه.

What was it?

چی بود؟

What, what was I looking for?

چی، دنبال چی بودم؟

And as as Claudia says, it's often

و همانطور که کلودیا می گوید، اغلب به این

because our mind is on something else at the same time.

دلیل است که ذهن ما در همان زمان به چیز دیگری می پردازد.

Yeah, we. We're thinking because I can have.

آره، ما ما فکر می کنیم چون می توانم داشته باشم.

I can have two or three things going on in my head.

می توانم دو یا سه چیز در سرم بیفتد.

I can have a melody of a song going on in my head,

من می توانم ملودی یک آهنگ را در ذهنم داشته باشم

and then I can be thinking about two other things at the same time.

و سپس می توانم همزمان به دو چیز دیگر فکر کنم.

And that's like, you know, I haven't got a quad core processor in my brain.

و این مانند، می دانید، من یک پردازنده چهار هسته ای در مغزم ندارم.

If anything, it's probably only three chords.

اگر چیزی باشد، احتمالاً فقط سه آکورد است.

So I can

بنابراین من می

be I can be having a conversation about something in my head with somebody.

توانم در مورد چیزی در ذهنم با کسی صحبت کنم.

A tune will be going over there and then you start adding

یک آهنگ در آنجا پخش می شود و سپس شروع به اضافه کردن می کنید

and then you start adding and then something else is going on

و سپس شروع به اضافه کردن می کنید و سپس چیز دیگری در حال انجام است

and then you're trying to do your everyday tasks.

و سپس سعی می کنید کارهای روزمره خود را انجام دهید .

Yeah, but this is not that's not a senior moment.

بله، اما این یک لحظه قدیمی نیست.

That's.

یعنی.

No, but that, that's just your cringe.

نه، اما این فقط دلتنگی شماست.

But I think that's what causes the senior moments I think is because

اما من فکر می‌کنم این چیزی است که باعث می‌شود لحظات سالمندی به این دلیل باشد که

your mind is distracted with other things.

ذهن شما با چیزهای دیگر پرت شده است.

Yeah.

آره

I just think paying attention as well, paying attention to things.

من فقط به این فکر می کنم که به چیزها توجه کنم.

And we've been in situations where where

و ما در موقعیت‌هایی بوده‌ایم که

we might be having a conversation with other people and,

ممکن است در حال گفتگو با افراد دیگر باشیم و

I sometimes

من گاهی

just completely disappear from the conversation.

کاملاً از گفتگو ناپدید می‌شوم.

I'm not listening to what the other person is saying,

من به حرف های طرف مقابل گوش نمی دهم

and I know it's sometimes happens to you as well, isn't it?

و می دانم که گاهی برای شما هم اتفاق می افتد ، اینطور نیست؟

Steve So maybe a person is talking you and you just for a moment,

استیو پس شاید یک نفر فقط برای یک لحظه با شما و شما صحبت می کند،

you know, your mind just just drifts away

می دانید، ذهن شما فقط

for no reason.

بی دلیل دور می شود.

What was that? Mr.

آن چه بود؟ آقای

Duncan That's it.

دانکن همین.

You see, that's a very good example.

ببینید، این یک مثال بسیار خوب است.

Well, I was pretending that, in fact, it actually happens to us here

خب، من داشتم وانمود می‌کردم که در واقع، این اتفاق در اینجا

on the live stream.

در جریان زنده برای ما می‌افتد.

Sometimes I'm talking and Steve will get

گاهی اوقات من در حال صحبت هستم و استیو

very distracted by the the live chat.

از چت زنده بسیار حواسش پرت می شود.

And then I say something and he says, sorry, Mr.

و بعد من چیزی می گویم و او می گوید، ببخشید آقای

Duncan, what did you say?

دانکن، شما چه گفتید؟

And I'm right here talking to Mr.

و من همین جا با آقای

Steve Beatrice.

استیو بئاتریس صحبت می کنم.

Beatrice says, when we don't remember

بئاتریس می‌گوید، وقتی

that thing we went into the room for, we must walk back

آن چیزی را که به خاطرش وارد اتاق شده‌ایم به خاطر نمی‌آوریم، باید برگردیم

and say, and suddenly the answer will come.

و بگوییم، و ناگهان جواب می‌آید.

Yes, yes, maybe.

بله، بله، شاید.

Sometimes we remember later.

بعضی وقتا بعدا یادمون میاد

But the other one is

اما مورد دیگر

when you are about to say something

زمانی است که می خواهید چیزی بگویید

and then suddenly you can't remember what it is you were going to say.

و ناگهان نمی توانید به یاد بیاورید که قرار است چه چیزی را بگویید.

So that happens sometimes.

بنابراین گاهی اوقات این اتفاق می افتد.

wait, there I was.

صبر کن من آنجا بودم اون موقع

I was going to say something then and I can't remember what it is.

میخواستم یه چیزی بگم و یادم نمیاد چیه.

And that's that's a very typical one.

و این یک مورد بسیار معمولی است.

But again, it's because it's because your mind is maybe

اما باز هم به این دلیل است که ذهن شما ممکن است

doing more than one thing.

بیش از یک کار را انجام دهد.

Maybe you're listening to another person talking to you

شاید در حال گوش دادن به صحبت های شخص دیگری با شما هستید

and you want to say that thing,

و می خواهید آن چیزی را بگویید،

but then you get distracted by what the other person is saying.

اما بعد از صحبت های طرف مقابل حواس تان پرت می شود.

So so that thing just just vanishes from your mind.

بنابراین آن چیز فقط از ذهن شما ناپدید می شود.

I don't think it's necessarily a bad thing.

من فکر نمی کنم لزوما چیز بدی باشد. به

I think it's normal.

نظرم طبیعیه

I think we all have that.

من فکر می کنم همه ما آن را داریم.

Although sometimes I walk into a room and I look around and I think,

اگرچه گاهی وارد اتاقی می شوم و به اطراف نگاه می کنم و فکر می کنم،

no, that's it.

نه، همین.

My mind is now starting to to go.

اکنون ذهن من شروع به رفتن کرده است.

That's it.

But I think it happens to everyone.

خودشه.

اما فکر می کنم برای همه اتفاق می افتد. ربطی

It's nothing to do with age.

به سن نداره

I think we all have these these what we call senior moments and,

من فکر می‌کنم همه ما این‌ها را داریم که آن‌ها را لحظات ارشد می‌نامیم

and you might also say that

و ممکن است بگوییم که

it is often used in a facetious way.

اغلب به شیوه‌ای جذاب استفاده می‌شود.

So when we talk about something being done in a facetious way,

بنابراین وقتی در مورد کاری صحبت می‌کنیم که به شیوه‌ای واهی انجام می‌شود،

it is normally done in a very light hearted

معمولاً به صورت کاملاً سبک

or as a joke.

یا به عنوان یک شوخی انجام می‌شود.

I had a senior moment that

من یک دوره ارشد داشتم که

so it isn't really taken seriously.

واقعا جدی گرفته نمی شود.

It is just a fun way of saying you forgot something

این فقط یک راه سرگرم کننده است برای گفتن اینکه چیزی را فراموش کرده اید

or my memory suddenly stopped working for a moment.

یا حافظه من ناگهان برای یک لحظه از کار افتاده است.

So I don't think it's necessarily an insult to anyone

بنابراین فکر نمی‌کنم لزوماً توهین به کسی باشد،

because but it sounds like it could be,

زیرا به نظر می‌رسد که می‌تواند باشد،

but quite often we use it, don't we, Steve, in a jovial way or as a joke? Yes.

اما اغلب ما از آن استفاده می‌کنیم، آیا استیو، به شکلی شوخی یا شوخی؟ آره.

I mean, the phrase senior moment is a kind way of saying to somebody

منظورم این است که عبارت Senior moment روشی مهربانانه برای گفتن به کسی است

or they say about themselves that they'd just just had a lapse of concentration.

یا آنها در مورد خودشان می گویند که فقط تمرکزشان کم شده است.

Yeah, it's probably a which is what it amounts to.

بله، احتمالاً این چیزی است که به آن می رسد.

But it's very easy to get into these habits of not being in the present moment.

اما خیلی آسان است که به این عادت های نبودن در لحظه حال دست پیدا کنید.

It's very easy to get into these because it's a habit, isn't it?

خیلی راحت وارد اینها شد چون این یک عادت است، اینطور نیست؟

Yes, it's a habit.

بله، این یک عادت است.

If you patterns of thought, just like anything, habits

اگر شما الگوهای فکری دارید، درست مانند هر چیزی، عادت دارید

and you can develop the wrong habits, the wrong patterns of thought.

و می توانید عادات اشتباه، الگوهای فکری اشتباه را در خود ایجاد کنید.

And then if you let it go and let it go, you end up going to the doctor

و سپس اگر آن را رها کنید و رها کنید، در نهایت به دکتر مراجعه می‌کنید

and he gives you some pills, which obviously

و او به شما قرص‌هایی می‌دهد که بدیهی است که

are very helpful to people in certain situations.

در شرایط خاص برای افراد بسیار مفید است.

But yes, so I'm going to but I always find that meditation, Mr.

اما بله، بنابراین من می روم اما همیشه آن مدیتیشن را پیدا می کنم، آقای

Duncan always works for me, but in meditation.

دانکن همیشه برای من کار می کند، اما در مدیتیشن.

But what I do is I do that for a while,

اما کاری که انجام می دهم این است که برای مدتی،

maybe a couple of weeks.

شاید چند هفته این کار را انجام می دهم.

Everything's fine, and then I stop doing it

همه چیز خوب است، و بعد از انجام آن دست می کشم

and then all the old habits come back. Yeah.

و سپس تمام عادات قدیمی برمی گردند. آره

So all my life I've thought, meditation works.

بنابراین در تمام عمرم فکر می کردم، مدیتیشن جواب می دهد.

I do it for a while.

یه مدت انجامش میدم

I stop doing it, but I've really got to be very disciplined

من از انجام آن دست می کشم، اما واقعا باید بسیار منظم باشم

and just do it even when I feel good and well and everything's

و فقط زمانی که احساس خوب و خوبی دارم و همه چیز از نظر

good with the mind, I've got to do it anyway.

ذهنی خوب است، این کار را انجام دهم، به هر حال باید این کار را انجام دهم.

Well, I think meditation is not just the thing you do it.

خوب، من فکر می کنم مدیتیشن فقط کاری نیست که شما آن را انجام می دهید.

It is.

It becomes a way of life.

این است.

تبدیل به یک سبک زندگی می شود.

And I used to know someone who has a company.

و قبلاً شخصی را می شناختم که یک شرکت دارد.

He actually has a company very still, still doing it, quite successful.

او در واقع شرکتی دارد که هنوز هم در حال انجام است و کاملاً موفق است.

And he goes around the world

و با

holding these special retreats in different parts of the world.

برگزاری این اعتکاف های ویژه در نقاط مختلف جهان به سراسر جهان می رود.

Quite often in places like Nepal, for example.

به عنوان مثال، اغلب در مکان هایی مانند نپال.

I know he's been there

من می دانم که او آنجا بوده است

and he takes a group of people with him and they go and they they just

و گروهی از مردم را با خود می برد و آنها می روند و آنها فقط

mindfulness.

مراقب هستند.

It is something that has has been I suppose it's quite trendy

این چیزی است که بوده است، فکر می کنم

or fashionable now to talk about it.

اکنون صحبت کردن در مورد آن کاملاً مد روز یا مد شده است.

But I remember him telling me that that meditation is

اما به یاد دارم که او به من گفت که مدیتیشن

is not just something you do.

فقط کاری نیست که شما انجام دهید.

It's not like putting a plaster on on a cut.

مثل گذاشتن گچ روی بریدگی نیست.

It has to become it has to become your whole existence.

باید تبدیل شود باید تمام وجود تو شود.

It has to almost become your way of life.

تقریباً باید به روش زندگی شما تبدیل شود.

It it almost exists through you

این تقریباً از طریق شما وجود دارد،

a bit like the force in Star Wars.

کمی مانند نیروی جنگ ستارگان.

So it's something that's there.

بنابراین این چیزی است که وجود دارد.

It is almost like an energy, but I think you create that energy yourself.

تقریباً مانند یک انرژی است، اما من فکر می کنم شما خودتان آن انرژی را ایجاد می کنید.

So it isn't coming from anywhere.

بنابراین از جایی نمی آید. در

It's actually coming from you.

واقع از شما می آید.

You are you are creating that, that way

شما در حال ایجاد آن هستید، آن شیوه

of behaving or thinking.

رفتار یا تفکر.

And over time, of course, the more you do it, the easier it becomes.

و البته با گذشت زمان، هر چه بیشتر این کار را انجام دهید، آسان تر می شود.

And I think that's what that's what meditation really is.

و من فکر می کنم این همان چیزی است که مدیتیشن در واقع همان است.

And I think it is very hard to keep doing it

و من فکر می کنم ادامه دادن به آن بسیار سخت است

because life, as you know, Steve, life

زیرا زندگی، همانطور که می دانید، استیو، زندگی

can be crazy.

می تواند دیوانه کننده باشد.

Yes. But I think to develop healthy habits is a very useful thing.

آره. اما من فکر می کنم ایجاد عادات سالم چیز بسیار مفیدی است.

And

و

Beatrice says hello.

بئاتریس سلام می کند.

Beatrice says that she does meditation every day.

بئاتریس می گوید که هر روز مدیتیشن می کند.

Pedro says that he used to meditate every day as well, but it is difficult to.

پدرو می گوید که او هر روز نیز مدیتیشن می کرد، اما این کار دشوار است.

I mean, he's only ten.

منظورم این است که او فقط ده سال دارد.

You you only need to do it for ten or 15 minutes.

فقط باید ده یا 15 دقیقه این کار را انجام دهید.

And yet, you know, how much time do I spend scrolling

و با این حال، می‌دانید، چقدر زمان صرف جستجوی

through the Internet on stories about car cars or some of the rubbish

اینترنت در مورد داستان‌های مربوط به ماشین‌های خودرو یا برخی زباله‌ها می‌کنم

when I could be spending it developing healthy habits

در حالی که می‌توانم آن را صرف ایجاد عادات سالم

in my mind and nature.

در ذهن و طبیعت خود کنم.

I'm says from an evolutionary point of view it makes sense.

من می گویم از نقطه نظر تکاملی منطقی است.

We developed in such a way to focus on one thing

ما به گونه ای توسعه یافتیم که بر روی یک چیز تمرکز کنیم،

because that's the trouble with modern life.

زیرا این مشکل زندگی مدرن است.

It's so relatively, you know, if you think of animals, animals

خیلی نسبی است، می‌دانید، اگر به حیوانات فکر می‌کنید، حیوانات

are always in the present moment out at night

همیشه شب‌ها در لحظه حال هستند،

because they're constantly worried about one thing and that's survival. Yes.

زیرا دائماً نگران یک چیز هستند و آن بقا است. آره.

Well, most animals, if you're unless you're at the top

خوب، اکثر حیوانات، اگر شما هستید، مگر اینکه در بالای

of the evolutionary tree and of course, we are the top of the evolutionary tree.

درخت تکاملی باشید و البته، ما بالای درخت تکاملی هستیم.

So we don't necessarily have to worry about our survival every day.

بنابراین لزوماً نباید هر روز نگران بقای خود باشیم.

But most of us don't anyway, thankfully.

اما بسیاری از ما به هر حال، خوشبختانه این کار را نمی کنیم.

So our minds are then free to go off in other directions.

بنابراین ذهن ما آزاد است که به جهات دیگر برود.

But the problem is we end up not spending a lot of it in the present moment.

اما مشکل این است که ما در حال حاضر مقدار زیادی از آن را خرج نمی کنیم.

I think so.

And I can go out for walks camp.

من هم اینچنین فکر میکنم.

و می توانم برای پیاده روی در کمپ بیرون بروم.

We can go out for walks. Mr.

می توانیم برای پیاده روی بیرون برویم.

Duncan and I can go into the lovely countryside

من و آقای دانکن می توانیم به روستاهای دوست داشتنی برویم

and you can literally I mean, I've done this.

و شما به معنای واقعی کلمه می توانید یعنی من این کار را انجام داده ام.

I'm on walk and I've not noticed anything.

من در حال پیاده روی هستم و چیزی متوجه نشده ام.

I'm just in here somewhere

من فقط در اینجا در جایی هستم که

thinking about something or some scenario

به چیزی یا سناریویی در

going on, and I'm not even enjoying

حال وقوع فکر می کنم، و حتی از

the present moment, which is very important.

لحظه حال لذت نمی برم، که بسیار مهم است.

Anyway, we, you know, I think we all have go through periods like this.

به هر حال، ما، می دانید، فکر می کنم همه ما چنین دوره هایی را گذرانده ایم.

I think so.

And the reassuring thing is that

من هم اینچنین فکر میکنم.

و نکته اطمینان بخش این است که

this is something that happens to everyone.

این چیزی است که برای همه اتفاق می افتد.

So it doesn't matter if it happens now or the game, it doesn't happen.

بنابراین فرقی نمی کند که الان اتفاق بیفتد یا بازی، این اتفاق نمی افتد.

It doesn't matter if sometimes you you brush your teeth twice

مهم نیست گاهی اوقات دندان های خود را دو بار مسواک بزنید

and then you realise that you've done it.

و بعد متوجه شوید که این کار را انجام داده اید.

It doesn't matter if you go into a room and forget why you went in there,

مهم نیست که وارد اتاقی شوید و فراموش کنید که چرا وارد آن اتاق شده اید،

because at some point everyone will do that thing.

زیرا در یک زمان همه این کار را انجام می دهند.

It is something that happens.

اتفاقی است که می افتد.

And as you say, Steve, it is because life can sometimes

و همانطور که شما می گویید، استیو، به این دلیل است که زندگی گاهی اوقات ممکن است مانع شود،

get in the way is a thing that can happen.

اتفاقی است که می تواند رخ دهد.

Claudia Claudia says Good is coming out with a lot of

کلودیا کلودیا می گوید Good با

very insightful comments around this subject.

نظرات بسیار روشنگرانه در مورد این موضوع منتشر می شود.

Our minds do not like emptiness.

ذهن ما پوچی را دوست ندارد.

That's true.

درست است.

The mind doesn't.

ذهن این کار را نمی کند.

The mind doesn't like to be empty.

ذهن دوست ندارد خالی باشد.

It's active. It's busy.

فعال است. شلوغ است.

And when there's nothing for it to be busy with, it will fill it with something.

و وقتی چیزی نباشد که با آن مشغول باشد، آن را با چیزی پر می کند.

Yes. And I often find like when I'm doing music, for example,

آره. و من اغلب مانند زمانی که دارم موسیقی می‌کنم، می‌بینم، برای مثال، می‌بینم که این

I find that's the thing that really when I'm really in the present moment

چیزی است که واقعاً وقتی واقعاً در لحظه حال هستم،

is when I'm doing something I enjoy, like music, gardening.

زمانی است که در حال انجام کاری هستم که از آن لذت می‌برم، مانند موسیقی، باغبانی.

I can be gardening and mind is going over,

من می‌توانم باغبانی کنم و ذهن در حال کار کردن است،

but if I'm, if I'm doing music, singing or doing, I can only concentrate on that.

اما اگر هستم، اگر موسیقی می‌کنم، آواز می‌خوانم یا کار می‌کنم، فقط می‌توانم روی آن تمرکز کنم.

Nothing else comes in. So that's a great

هیچ چیز دیگری وارد نمی‌شود. بنابراین فکر می‌کنم این

mental health thing for me,

برای من یک چیز عالی برای سلامت روان است،

like playing an instrument anyway, I think.

مانند نواختن یک ساز .

I think it depends, Steve as well, what you are doing at the time and

من فکر می کنم، استیو نیز به این بستگی دارد که شما در آن زمان چه کار می کنید

and how how those two things come together.

و چگونه این دو چیز با هم ترکیب می شوند.

Because I used to find that when I went for a walk, I would often

چون قبلاً متوجه می شدم که وقتی برای پیاده روی می روم، اغلب

think of new ideas.

به ایده های جدید فکر می کنم.

It could give me inspiration for something to talk about

این می تواند به من الهام بخشد تا در مورد چیزی صحبت کنم

or something to make a make a lesson about.

یا چیزی برای ساختن یک درس در مورد آن.

So it isn't even that isn't necessarily a bad thing.

بنابراین حتی این هم لزوماً چیز بدی نیست.

You can put that energy in your brain to good use.

شما می توانید از آن انرژی در مغز خود به خوبی استفاده کنید.

So even even that, and I think exercise is a very good way of doing that.

بنابراین حتی آن هم، و به نظر من ورزش راه بسیار خوبی برای انجام آن است.

Anyway, we've got to take a break.

به هر حال باید استراحت کنیم.

We're looking at journeys.

ما به سفرها نگاه می کنیم.

So you might say that this is connected

بنابراین ممکن است بگویید که این

to the subject we were just talking about,

به موضوعی که ما در مورد آن صحبت می‌کردیم مرتبط است،

and I think it would be a nice moment for us all

و فکر می‌کنم این لحظه خوبی برای همه ما خواهد بود

to close our eyes or maybe

که چشمانمان را ببندیم یا شاید

watch the beautiful images that are about to come onto your screen.

تصاویر زیبایی را که قرار است روی صفحه نمایش شما بیایند تماشا کنیم.

So let's all take a deep breath together and

پس بیایید همه با هم یک نفس عمیق بکشیم و از

enjoy some of the lovely spring sights

مناظر زیبای بهاری

that are all around us at the moment.

که در حال حاضر در اطراف ما هستند لذت ببریم.

Isn't that lovely?

دوست داشتنی نیست؟

Not very far away from much.

خیلی دور نیست.

Wenlock The views we were just looking at.

Wenlock نماهایی که ما فقط به آنها نگاه می کردیم.

And there it is now outside the view right now

و اکنون در خارج از منظره است که

looking out of the window, you can see that we have a lot of sunshine.

از پنجره به بیرون نگاه می کند، می توانید ببینید که ما آفتاب زیادی داریم.

You can also see that many of the leaves are now coming out on the trees.

همچنین می توانید ببینید که اکنون بسیاری از برگ ها روی درختان بیرون می آیند.

It really does feel as if spring has happened.

واقعاً انگار بهار آمده است.

But also, I suppose we could say that

اما همچنین، گمان می‌کنم بتوانیم بگوییم

summer is also on its way.

تابستان نیز در راه است.

And I have to say I'm pretty excited about that. Now,

و باید بگویم که از این بابت بسیار هیجان زده هستم. حالا

English addict with myself,

معتاد انگلیسی با خودم،

Mr. Duncan.

آقای دانکن.

And also there he is.

و همچنین او آنجاست.

Mr. Steve still with us.

آقای استیو هنوز با ماست. حالت

Are you okay, Steve?

خوبه استیو؟

I'm fine, but that isn't where Mr.

من خوبم، اما این جایی نیست که آقای

Duncan fell. Roser It was an error.

دانکن زمین خورد. Roser این یک خطا بود.

It was near a stream, but I wasn't the actual one.

نزدیک یک نهر بود، اما من واقعی نبودم.

But we won't go into that because it's left.

اما ما وارد آن نمی شویم زیرا باقی مانده است.

Let's just say it's left some very bad memories for Mr.

بیایید بگوییم که خاطرات بسیار بدی برای آقای دانکن به جا گذاشته است

Duncan. Yes.

. آره.

No one like no one

هیچ کس مثل هیچ کس نمی

wants to fall into a stream and get wet and injure themselves. So.

خواهد در یک رودخانه بیفتد و خیس شود و به خود آسیب برساند. بنابراین.

So it's not something you want to relive.

بنابراین این چیزی نیست که بخواهید دوباره آن را زنده کنید.

I have now put it it's I've put it out of my mind.

اکنون آن را گذاشته ام و آن را از ذهنم دور کرده ام.

My mind is now free of.

الان ذهنم آزاد است

That memory.

Hello, Lysander Hennessy. Ah.

اون خاطره

سلام، لیساندر هنسی. آه

I'm not sure if we've seen you before from Colombia.

مطمئن نیستم قبلاً شما را از کلمبیا دیده‌ایم یا نه.

Somebody else from.

شخص دیگری از

From South America continent.

از قاره آمریکای جنوبی.

So I lose Fanny Rodriguez.

بنابراین من فانی رودریگز را از دست دادم.

It's rude. Yeah.

گستاخانه است. آره

Thank you. I get so many people from.

متشکرم. من افراد زیادی را از

From that particular continent whom we have

از آن قاره خاص که

watching us today as we do every week.

امروز نیز مانند هر هفته ما را تماشا می کنیم.

So what are you doing?

خب، چکار میکنی؟

So I need the table that I was assigned me.

بنابراین من به جدولی که به من اختصاص داده شده نیاز دارم.

And then he fell over.

و سپس به زمین افتاد.

But it didn't say You're lucky now.

اما نگفت تو الان خوش شانسی.

I don't even know how that's possible, because it's not particularly stable.

من حتی نمی دانم چگونه ممکن است، زیرا به خصوص پایدار نیست.

There you go.

شما بروید.

Look,

ببین،

let's face it, when you're around, Steve, nothing.

بیایید با آن روبرو شویم، استیو، وقتی در اطراف هستید، هیچ چیز. صادقانه بگویم

Nothing that exists on this planet is stable, to be honest.

هیچ چیز روی این سیاره پایدار نیست.

So it's nice to see some people watching in Colombia.

بنابراین دیدن برخی از مردم که در کلمبیا تماشا می‌کنند بسیار خوب است.

Hello. Have you watched my new lessons yet?

سلام. آیا هنوز درس های جدید من را تماشا کرده اید؟

Because there are some new lessons.

زیرا چند درس جدید وجود دارد.

I've decided to do.

من تصمیم گرفتم انجام دهم.

Some some easy, simple lessons.

چند درس آسان و ساده

There will be more coming up next week talking about saying please and thank you.

هفته آینده صحبت های بیشتری در مورد گفتن لطفا و متشکرم در راه است.

Also, I will be counting

همچنین تا 100 می شمارم

to 100, which which doesn't sound very interesting.

که چندان جالب به نظر نمی رسد.

However, I will be counting up to 100

با این حال، من تا 100 می شمارم

and then down from 100 down to one.

و سپس از 100 تا یک می شمارم.

And also you will be able to read that in your own language.

و همچنین می توانید آن را به زبان خود بخوانید.

One of the big changes that I've made to my new videos is

یکی از تغییرات بزرگی که در ویدیوهای جدیدم ایجاد کرده‌ام این است که

there is now a selection of languages that you can follow along with.

اکنون تعدادی زبان وجود دارد که می‌توانید با آنها دنبال کنید.

So your language, for example, Italian, German,

بنابراین زبان شما، به عنوان مثال، ایتالیایی، آلمانی،

Arabic has now been added as well.

عربی اکنون نیز اضافه شده است.

Vietnamese.

ویتنامی

So there are many, many languages that you can follow along with.

بنابراین زبان های بسیار زیادی وجود دارد که می توانید با آنها دنبال کنید.

And that is the reason why I've decided to make these lessons so I can use

و به همین دلیل است که تصمیم گرفته‌ام این درس‌ها را بسازم تا بتوانم از

this new technology

این فناوری جدید استفاده کنم

that now allows you to follow along in your own language

که اکنون به شما امکان می‌دهد به زبان خودتان

with English captions in the video

با زیرنویس انگلیسی در ویدیو

and your own language underneath.

و زبان خودتان در زیر آن را دنبال کنید.

How many languages are on there?

چند زبان وجود دارد؟

Mr. Duncan Many.

آقای دانکن بسیاری.

at the moment. Spanish on there. There.

درحال حاضر. اسپانیایی در آنجا آنجا.

Sorry. Is Spanish on there?

متاسف. آیا اسپانیایی وجود دارد؟

Yes. French. Yes.

آره. فرانسوی. آره.

Korean. Yes.

کره ای. آره.

Urdu, Yes.

اردو، بله.

You see lots of them.

شما تعداد زیادی از آنها را می بینید.

Lots of languages.

بسیاری از زبان ها.

You can follow along Spanish lessons.

می توانید دروس اسپانیایی را دنبال کنید.

The playlist is underneath this video.

لیست پخش زیر این ویدیو است.

Not only is that under the video, but

نه تنها آن زیر ویدیو، بلکه

also my new shop with some merchandise as well.

فروشگاه جدید من با مقداری کالا نیز هست.

Pedro was asking about that earlier.

پدرو قبلاً در مورد آن سؤال می کرد.

If you would like a mug or maybe a t shirt, a mr.

اگر یک لیوان یا شاید یک تی شرت می خواهید، یک آقای.

Duncan T-shirt just like this, you can have one in different colours.

تی شرت دانکن درست مثل این، شما می توانید یکی در رنگ های مختلف داشته باشید.

Yes, we have colours such as black

بله، ما رنگ‌هایی مانند مشکی داریم

and I think also in the t shirt, I think blue

و فکر می‌کنم در تی‌شرت، آبی

and also the mugs as well.

و همچنین لیوان‌ها نیز وجود دارد.

To be honest with you, I like the red one.

راستش را بخواهم، من قرمز را دوست دارم.

I don't know why it's nice and bright and colourful.

نمی دانم چرا زیبا و روشن و رنگارنگ است.

It looks orange on there but it actually it is red.

در آنجا نارنجی به نظر می رسد اما در واقع قرمز است.

It is red. It's actually right. It is right.

قرمز است. در واقع درست است. درست است.

I think I think maybe Steve is slightly colour-blind, but who knows

فکر می کنم شاید استیو کمی کور رنگ باشد، اما چه کسی می داند

where you can watch it later.

کجا می توانید بعداً آن را تماشا کنید.

Yes. Because a popular request, many people have asked you, Mr.

آره. از آنجا که یک درخواست محبوب، بسیاری از مردم از شما پرسیده اند، آقای

Duncan, can we get a t shirt like yours?

دانکن، آیا می توانیم یک تی شرت مانند شما تهیه کنیم؟

So you've now provided them along with mugs? Yes.

پس اکنون آنها را همراه با لیوان تهیه کرده اید؟ آره.

So you can you can drink your coffee or your tea in the morning or at any time.

بنابراین می توانید قهوه یا چای خود را در صبح یا هر زمانی بنوشید.

And and think of learning English with Mr.

و به یادگیری زبان انگلیسی با آقای دانکن فکر کنید

Duncan. Lots of sizes available.

. اندازه های زیادی موجود است.

So it doesn't matter what size you want.

بنابراین مهم نیست که چه اندازه ای می خواهید.

You could you should be able to find it as well

شما هم می توانید آن را پیدا کنید

so you can have your hot cup of tea or coffee in a mr.

تا بتوانید فنجان چای یا قهوه داغ خود را در یک آقا میل کنید.

Duncan mug.

لیوان دانکن

And when you get worn, could you please show it to me.

و وقتی پوشیدی، لطفاً آن را به من نشان بدهی.

Maybe you have your t shirt or your mug.

شاید تی شرت یا لیوان خود را داشته باشید.

You can send me a picture with it as well.

می تونی باهاش ​​عکس برام بفرستی

So they are available now underneath this video as well.

بنابراین آنها در حال حاضر در زیر این ویدیو نیز در دسترس هستند.

Lots of things happening.

اتفاقات زیادی در حال رخ دادن است.

Yeah, that car is actually read.

بله، آن ماشین در واقع خوانده شده است. فکر می‌کنم از

I think it's just coming through his orange on the camera,

رنگ نارنجی او روی دوربین می‌آید،

but it's actually it's the same colour as Mr.

اما در واقع همان رنگ

Duncan's t shirt. Yeah.

تی‌شرت آقای دانکن است. آره

So anyway, Tatiana says they are very good lessons.

بنابراین به هر حال، تاتیانا می گوید که آنها درس های بسیار خوبی هستند.

Mr. Duncan, I watch your new lessons.

آقای دانکن، من دروس جدید شما را تماشا می کنم.

I started watching you 11 years ago, and you have done more and more

من 11 سال پیش شروع به تماشای شما کردم و شما بیشتر و بیشتر

for people to learn English and also proper English as well.

برای یادگیری زبان انگلیسی و همچنین انگلیسی مناسب انجام داده اید. از

Thank you very much, sir.

شما خیلی ممنونم قربان.

My new lessons are starting from very basic, simple phrases.

درس های جدید من با عبارات بسیار ابتدایی و ساده شروع می شود.

And then I will include lots of other things as well.

و سپس موارد بسیار دیگری را نیز درج خواهم کرد.

In those lessons.

در آن درس ها هفته آینده نیز

I will there will be two new lessons next week as well.

دو درس جدید برگزار خواهد شد .

Two new lessons.

دو درس جدید

Steve, Claudia asks, Is there a way maybe, maybe,

استیو، کلودیا می پرسد، آیا راهی وجود دارد، شاید،

maybe if you make a lesson showing how people can

شاید، اگر درسی بسازید که نشان دهد مردم چگونه می توانند

get the captions in their own language?

زیرنویس ها را به زبان خودشان دریافت کنند؟

Well, the thing is, it's very easy to do now

خب، موضوع این است که

because of this new technology, this new thing that YouTube has.

به دلیل این فناوری جدید، این چیز جدیدی که YouTube دارد، اکنون انجام آن بسیار آسان است. در

It's actually very easy.

واقع بسیار آسان است.

The only time it does not work is on the live streams.

تنها زمانی که کار نمی کند در پخش زنده است.

So that is an important thing.

پس این یک چیز مهم است.

Say it only works on the recorded lessons.

بگویید فقط روی درس های ضبط شده کار می کند.

So I have to create

بنابراین باید

the translations myself.

ترجمه ها را خودم بسازم.

So that's why there are so many, I have to put them all on

بنابراین به همین دلیل تعداد زیادی وجود دارد، من باید همه آنها را قرار دهم

and then you can click on them.

و سپس می توانید روی آنها کلیک کنید.

You just go to the settings which which are normally down there,

شما فقط به تنظیماتی بروید که معمولاً در پایین هستند،

or if you are watching on your mobile device,

یا اگر در دستگاه تلفن همراه خود تماشا می‌کنید،

they are normally up there at the top, you see.

معمولاً در بالای صفحه هستند .

So you have to go you have to go to settings. Yes.

پس باید بری باید به تنظیمات بری. آره.

So that's probably telling people and maybe in the videos when you Yeah,

بنابراین این احتمالاً به مردم می گوید و شاید در ویدیوها وقتی شما بله،

I have done this before actually I have mentioned this before.

من قبلاً این کار را انجام داده ام در واقع قبلاً به این موضوع اشاره کرده ام.

But anyway, so that is something we might cover next weekend.

اما به هر حال، این چیزی است که ممکن است آخر هفته آینده به آن بپردازیم.

But they are now available

اما آنها اکنون در دسترس هستند

and it is easy to find the captions in your own language.

و یافتن شرح‌ها به زبان خود آسان است.

Who else is here today?

چه کسی دیگر امروز اینجاست؟

Tatiana is here today.

تاتیانا امروز اینجاست.

Mr. Steve should have an English addict's t shirt.

آقای استیو باید تی شرت معتاد انگلیسی داشته باشد .

Well, the only problem is I haven't got his size here in the studio

خوب، تنها مشکل این است که من اندازه او را اینجا در استودیو ندارم،

because I think I think he's a he might be a bit larger than me.

زیرا فکر می کنم او ممکن است کمی بزرگتر از من باشد.

You would think I would get a free one,

شما فکر می کنید من یک رایگان دریافت می کنم،

but no, I'm going to have to order it myself and pay for it.

اما نه، من باید خودم آن را سفارش دهم و هزینه آن را پرداخت کنم.

If you want more, Mr.

اگر بیشتر می خواهید، آقای

Steve, you have to do do it like the rest of the rest of the people.

استیو، باید این کار را مانند بقیه افراد انجام دهید.

You have to.

Maybe I should, because I keep wearing this same shirt every week.

تو باید.

شاید باید، چون هر هفته همین پیراهن را می پوشم.

Maybe it's about time I put something different on.

شاید وقت آن رسیده است که چیز دیگری را بپوشم.

I think it's about time you washed it.

من فکر می کنم وقت آن رسیده است که آن را بشویید.

That's true.

درست است.

It's a good job.

I'm on the other side of the studio. Mr. Duncan.

کار خوبی است.

من آن طرف استودیو هستم. آقای دانکن

Today we

امروز ما

are looking at a very interesting subject, taking a journey.

به یک موضوع بسیار جالب نگاه می کنیم، یک سفر.

So when we think about going on a journey, taking a journey,

بنابراین، وقتی به سفر و سفر فکر می کنیم،

we often think about going physically to a place.

اغلب به رفتن فیزیکی به یک مکان فکر می کنیم.

So I think that would be a good thing to look at today.

بنابراین فکر می‌کنم امروز خوب است که به آن نگاه کنیم.

A good subject to to take a look at on today's

موضوع خوبی برای نگاهی به

English Addict livestream.

پخش زنده امروز انگلیسی معتاد. پس

So here we go.

بزن که بریم.

Journey a very simple word, quite often used as a noun

سفر یک کلمه بسیار ساده است که اغلب به عنوان اسم

to describe the long distance that you are travelling.

برای توصیف مسافت طولانی که در حال سفر هستید استفاده می شود.

Maybe if you're travelling to a long, a long way away,

شاید اگر به یک راه طولانی، دور،

maybe a distant country, a distant place,

شاید یک کشور دور، یک مکان دور سفر می کنید،

you might describe a journey

ممکن است یک سفر را به

as a voyage voyage.

عنوان یک سفر دریایی توصیف کنید.

So that would be a physical thing.

بنابراین این یک چیز فیزیکی خواهد بود.

A physical thing. You take a voyage.

یک چیز فیزیکی شما یک سفر دریایی انجام می دهید.

We often think of voyage as travelling a long way, don't we, Steve?

ما اغلب سفر را به عنوان سفر طولانی در نظر می گیریم، اینطور نیست، استیو؟

Yes, Voyage You.

بله، شما سفر کنید.

When you use the word, you can say.

وقتی از کلمه استفاده می کنید، می توانید بگویید.

I'm going on a journey, a journey indicate something

من به یک سفر می روم، یک سفر نشان دهنده چیزی به

of an increased length.

طول زیاد است. می

You know, if you go on a trip

دانید، اگر به یک سفر بروید،

that could be this.

ممکن است این باشد.

Yeah, a journey.

آره یه سفر

It's more than sort of going to town to get the shopping.

بیشتر از این است که برای خرید به شهر بروید.

Yes, a journey is going.

بله، یک سفر در راه است.

You know, a reasonable distance, a voyage is is going even further.

می دانید، یک مسافت معقول، یک سفر حتی فراتر می رود.

The indication is that it's going to be lots of excitement, lots of adventure.

نشانه این است که هیجان و ماجراجویی زیادی خواهد داشت. قبلاً

There used to be a television programme called Voyage to the Bottom of the Sea.

یک برنامه تلویزیونی به نام سفر به ته دریا وجود داشت.

A voyage gives the impression

یک سفر این تصور را به وجود می آورد

that you've got maybe lots of hurdles to overcome. Yes.

که شاید موانع زیادی برای غلبه بر آن دارید. آره.

Maybe you're going to go in a car, Maybe you're going to go in a plane

شاید قرار است با ماشین بروی، شاید قرار است با هواپیما

and on a boat.

و قایق بروی.

Lots of different exciting ways of getting to somewhere,

راه‌های مختلف و هیجان‌انگیزی برای رسیدن به جایی وجود دارد،

and it's going to be maybe quite a long thing as well. Yes.

و این نیز ممکن است بسیار طولانی باشد. آره.

So we have voyage, we have trip again,

بنابراین ما سفر داریم، دوباره سفر داریم،

the word that is often used when we travel to a certain place.

کلمه ای که اغلب وقتی به یک مکان خاص سفر می کنیم استفاده می شود.

Trip doesn't necessarily have to be long.

سفر لزوماً نباید طولانی باشد.

It can just be a journey.

این فقط می تواند یک سفر باشد.

You might take a trip into town.

ممکن است سفری به شهر داشته باشید.

You might go on a trip, yes.

شما ممکن است به یک سفر بروید، بله.

To another part of your country.

به بخش دیگری از کشور شما.

So the trip can be short or long.

بنابراین سفر می تواند کوتاه یا طولانی باشد.

But again, the trip is normally physical.

اما باز هم، سفر به طور معمول فیزیکی است.

You take a physical journey?

شما یک سفر فیزیکی انجام می دهید؟

Yes, a trip normally you would You normally use trip

بله، یک سفر به طور معمول شما معمولاً از سفر

to indicate something relatively short.

برای نشان دادن چیزی نسبتاً کوتاه استفاده می کنید.

Let's go on.

بریم ادامه بدیم

Let's go on a trip to London, for example.

مثلا بریم لندن.

If we wanted to go to London, we wouldn't say we're going on a journey

اگر می خواستیم به لندن برویم، نمی گفتیم که

to London or a journey or a voyage to London.

به لندن می رویم یا سفر یا سفری به لندن داریم.

We would say we are taking trip.

ما می گوییم سفر می کنیم.

Yes, indicate may be a few days.

بله، نشان می دهد ممکن است چند روز باشد.

It's not that far away.

خیلی دور نیست

It's straightforward to get to a trip.

رسیدن به یک سفر ساده است. پس

So we also have exploration.

اکتشاف هم داریم.

Again, you might have a journey where you discover things.

باز هم، ممکن است سفری داشته باشید که در آن چیزهایی را کشف کنید.

Maybe you find something you haven't before

شاید چیزی را پیدا کنید که قبلاً ندیده اید

or you see something you've never come across before.

یا چیزی را ببینید که قبلاً هرگز با آن برخورد نکرده اید.

So the exploration can also be the journey

بنابراین اکتشاف همچنین می تواند سفری باشد که

you might fly into space and explore

شما ممکن است به فضا پرواز کنید و جهان را کشف کنید

the universe, or maybe travel to a distant planet.

، یا شاید به یک سیاره دور سفر کنید.

Exploring ocean.

کاوش در اقیانوس

You might go somewhere and you might go on a trip

ممکن است جایی بروید و ممکن است به یک سفر

to France or a holiday or a journey to France.

به فرانسه یا تعطیلات یا سفر به فرانسه بروید.

And then you might explore

و سپس ممکن است

certain areas and certain regions or something like that.

مناطق خاص و مناطق خاصی یا چیزی شبیه به آن را کاوش کنید.

So you can use different words there as well.

بنابراین شما می توانید از کلمات مختلف در آنجا نیز استفاده کنید.

So exploration exploration is a trip.

بنابراین اکتشاف اکتشافی یک سفر است.

It's a voyage you while going a long way, might take a trip,

این یک سفر است که شما در حالی که مسیری طولانی را طی می کنید، ممکن است یک سفر داشته باشید،

maybe a short journey exploration.

شاید یک سفر کوتاه اکتشاف.

You are going somewhere and you might see some of the things on the way.

شما در حال رفتن به جایی هستید و ممکن است برخی از چیزها را در راه ببینید.

Adventure.

ماجرا.

I think life

فکر می کنم زندگی

has to have some sort of adventure.

باید نوعی ماجراجویی داشته باشد.

We all have to have a little bit of excitement or adventure.

همه ما باید کمی هیجان یا ماجراجویی داشته باشیم.

So you might say that a journey is also an adventure as well

بنابراین ممکن است بگویید که یک سفر نیز یک ماجراجویی است

because you are going on a long trip.

زیرا به یک سفر طولانی می روید.

Life is is an adventure.

زندگی یک ماجراجویی است

Maybe you travel a place you've never been to before.

شاید به جایی سفر می کنید که قبلاً هرگز به آن نرفته اید.

We are hoping to go somewhere later this year that we've never been to before.

امیدواریم اواخر امسال به جایی برویم که قبلاً نرفته بودیم.

So we could have a little trip, couldn't we?

پس می توانستیم یک سفر کوچک داشته باشیم، نه؟ دلتان برای

Miss the sea we could go on a on a journey

دریا تنگ شده که می‌توانیم به سفر برویم

and have an adventure at the same time?

و همزمان ماجراجویی داشته باشیم؟

Yes, an adventure.

بله، یک ماجراجویی.

You're going to explore a new things.

شما قرار است چیزهای جدیدی را کشف کنید.

It's going to be the implication is it's going to be exciting.

مفهومش این است که هیجان انگیز خواهد بود.

Got a couple of words from from other people here.

چند کلمه از افراد دیگر اینجا دریافت کردم. آیا

Can I mention those, Mr. Jones? Yes.

می توانم به آنها اشاره کنم، آقای جونز؟ آره.

Idris says use of the word excursion

ادریس می گوید از کلمه سیاحت

and excursion, which is a good word.

و سیاحت استفاده کنید که کلمه خوبی است.

You often use that?

شما اغلب از آن استفاده می کنید؟

Yes. An excursion.

آره. یک گردش.

That just means you're a bit like exploration, isn't it?

این فقط به این معنی است که شما کمی شبیه اکتشاف هستید، اینطور نیست؟

Yes. An excursion is normally a trip.

آره. یک سفر معمولاً یک سفر است.

You are.

شما هستید.

You are venturing somewhere, going on an excursion.

شما در حال جسارت به جایی هستید، به یک سفر می روید.

That's quite an excursion, you might say.

شما ممکن است بگویید که کاملا یک سفر است.

So that would indicate an excursion means something

بنابراین این نشان می‌دهد که یک سفر به معنای چیزی است که

with a lot of content to it,

محتوای زیادی در آن وجود دارد،

maybe a lot of things going on.

شاید چیزهای زیادی در جریان باشد.

Also, we have pursuit.

همچنین، ما پیگیری داریم.

Pursuit is where you are following something.

تعقیب جایی است که شما چیزی را دنبال می کنید.

So maybe you are following a certain route

بنابراین شاید شما مسیر خاصی

or a certain journey that someone else has taken in the past.

یا سفر خاصی را دنبال می کنید که شخص دیگری در گذشته آن را طی کرده است.

We can also use the word pursuit

ما همچنین می توانیم از کلمه تعقیب

as a thing we we want to do.

به عنوان کاری که می خواهیم انجام دهیم استفاده کنیم.

So it doesn't have to be something physical.

بنابراین لازم نیست چیزی فیزیکی باشد.

So you can see now we are not just talking about physical things,

بنابراین می توانید ببینید که اکنون ما فقط در مورد چیزهای فیزیکی صحبت نمی کنیم،

but also figurative things as well.

بلکه در مورد چیزهای مجازی نیز صحبت می کنیم. در

Your pursuit, you might try to follow a certain goal

پیگیری شما، ممکن است سعی کنید هدف خاصی

or a certain dream, something that you've always wanted to do.

یا رویای خاصی را دنبال کنید، چیزی که همیشه می خواستید انجام دهید.

The pursuit of happiness. Yes.

دنبال خوشبختی رفتن. آره.

For example, that probably is the most basic definition of everyone's life.

به عنوان مثال، این احتمالاً ابتدایی ترین تعریف از زندگی همه است.

And as you say, that is a figurative use of the word journey, it doesn't mean

و همانطور که شما می گویید، این یک استفاده مجازی از کلمه سفر است، به این معنی نیست که

you're necessarily physically going somewhere.

شما لزوماً از نظر فیزیکی به جایی می روید.

You are on a journey in terms of

شما در سفری هستید از این نظر که

you might be on a journey to discover how to relax your mind, a journey of

ممکن است در سفری برای کشف چگونگی آرامش ذهن خود باشید، سفری برای

of learning a new skill. Yes.

یادگیری یک مهارت جدید. آره.

And of course, because it's got a beginning and end,

و البته، چون شروع و پایان دارد،

a beginning and an end of lots of things in between.

شروع و پایان بسیاری از چیزها در این بین. ادریس می‌گوید،

You call that figuratively a journey, Idris says.

شما آن را به طور مجازی یک سفر می‌نامید .

A school excursion.

یک گشت و گذار در مدرسه

Yes. That's a good use of the word excursion.

آره. این استفاده خوبی از کلمه گشت و گذار است.

I think excursion probably

فکر می‌کنم گردش احتمالاً

gives the impression there's lots of people going along.

این تصور را به وجود می‌آورد که افراد زیادی در حال حرکت هستند.

Yeah.

آره

So if you're going on on a journey, that's an excursion.

بنابراین اگر به یک سفر می روید، این یک سفر است.

Probably lots of people are coming along.

احتمالاً افراد زیادی در حال آمدن هستند.

Lots of children or. Or a work excursion.

تعداد زیادی از کودکان یا. یا یک سفر کاری

Yes, a group of people, a of people are going on a journey together.

بله، یک گروه از مردم، یک نفر با هم به سفر می روند.

The old term that we used to use is sharable and nobody ever

اصطلاح قدیمی ای که ما استفاده می کردیم قابل اشتراک گذاری است و هیچ کس

says that anymore.

دیگر این را نمی گوید.

And I think it's a brilliant word.

و من فکر می کنم این یک کلمه درخشان است.

You have a Shara bank, which is normally a vehicle

شما یک بانک شارا دارید که معمولاً وسیله نقلیه ای است

that lots of people can get on and they all travel somewhere.

که افراد زیادی می توانند سوار آن شوند و همه آنها به جایی سفر می کنند.

So I love that word.

پس من این کلمه را دوست دارم.

I want to make the word. Shara Boing

من می خواهم کلمه را بسازم. Shara Boing

popular again because

دوباره محبوب شد زیرا

I used to hear it as a kid, but no one, no one ever uses that word anymore.

من در کودکی آن را می شنیدم، اما هیچ کس، هیچ کس دیگر از آن کلمه استفاده نمی کند.

And I think that's a shame.

و من فکر می کنم این مایه شرمساری است.

You can have a journey of discovery.

شما می توانید یک سفر کشف داشته باشید.

Steve This is a figurative use of the word again. Yes.

استیو این یک استفاده مجازی از کلمه است. آره.

So you are going on a journey.

بنابراین شما به یک سفر می روید.

You could do this physically.

شما می توانید این کار را به صورت فیزیکی انجام دهید.

You could take a journey and find things.

می توانید سفری داشته باشید و چیزهایی پیدا کنید.

But also in this sense we are talking figurative

اما همچنین از این نظر ما به صورت مجازی صحبت می کنیم

so you can have a journey of discovery.

تا بتوانید سفری برای کشف داشته باشید.

Maybe you find out new things that you did not know before.

شاید چیزهای جدیدی را که قبلاً نمی دانستید کشف کنید.

Maybe you go on the internet.

شاید شما به اینترنت بروید.

You might describe surfing the Internet

شما ممکن است گشت و گذار در اینترنت را

as a journey of discovery because there are many things

به عنوان یک سفر اکتشافی توصیف کنید، زیرا چیزهای زیادی وجود دارد که

you can find out, things you didn't know before that you do now.

می توانید کشف کنید، چیزهایی که قبلاً نمی دانستید و اکنون انجام می دهید.

The journey of Discovery

سفر کشف

another type of journey.

نوع دیگری از سفر.

Idris is very he putting up a lot of suggestions.

ادریس خیلی پیشنهاد می دهد.

A field trip.

یک سفر میدانی

A field trip?

سفر میدانی؟

Yes. Often in maybe college or maybe at school.

آره. اغلب در دانشگاه یا شاید در مدرسه.

Your your teacher would take the class

معلم شما کلاس را

on a field trip,

به یک سفر میدانی می برد، به این

which means you're sort of going out

معنی که شما به نوعی در

the open air, not necessarily a field with crops in it.

هوای آزاد بیرون می روید، نه لزوماً یک مزرعه با محصولات کشاورزی.

It just means you're going maybe on a scientific field trip

این فقط به این معنی است که شما ممکن است به یک سفر علمی علمی

or a nature field trip going into the country.

یا یک سفر میدانی به داخل کشور بروید.

If you are out and about, we normally say you are in the field.

اگر خارج از خانه هستید، معمولاً می گوییم که در میدان هستید. صوفی می گوید،

So it's an area and the area that you are exploring, Sufi says.

پس این یک منطقه و منطقه ای است که شما در حال کاوش هستید.

The camp.

کمپ.

My cat crouched in the grass

گربه من

in pursuit of a bird.

در تعقیب یک پرنده در چمن خم شد.

So maybe if you were hunting something, looking for something,

بنابراین شاید اگر چیزی را شکار می‌کردید، به دنبال چیزی می‌گشتید، به دنبال

searching for something, maybe you are following

چیزی می‌گشتید، شاید دنبال

a particular thing you might be in pursuit.

چیز خاصی هستید که ممکن است به دنبال آن باشید.

Maybe the police are chasing a criminal who is trying to get away.

شاید پلیس در حال تعقیب جنایتکاری است که می خواهد فرار کند.

They pursue that person.

آن شخص را تعقیب می کنند.

So we often use journey figurative, figuratively.

بنابراین ما اغلب از سفر به صورت مجازی استفاده می کنیم.

It is important to state that there are two ways of using journey.

ذکر این نکته ضروری است که دو راه برای استفاده از سفر وجود دارد.

In reality and also as an imagined things.

در واقعیت و همچنین به عنوان چیزهای خیالی.

Yes, it is figurative, so

بله، تصویری است، بنابراین از نظر

physically it could be a

فیزیکی می تواند یک

car journey, a train journey, a plane journey,

سفر با ماشین، یک سفر قطار، یک سفر با هواپیما باشد،

but figuratively it

اما به طور واضح

can obviously be described in that way as well.

می توان آن را به این شکل نیز توصیف کرد.

Here's another one.

اینم یکی دیگه

Yeah, a new venture.

بله، یک سرمایه گذاری جدید.

yes. So we had the word adventure,

آره. بنابراین ما کلمه ماجراجویی را داشتیم،

but of course, you can just have the word adventure.

اما البته، شما فقط می توانید کلمه ماجراجویی را داشته باشید.

A new adventure means starting a journey.

یک ماجراجویی جدید یعنی شروع یک سفر.

So basically what we are saying there is a new thing something you are starting.

بنابراین، اساساً آنچه ما می گوییم، چیز جدیدی است که شما شروع می کنید.

Your adventure is something that you are hoping to get

ماجراجویی شما چیزی است که امیدوارید به آن برسید

or some some place you are trying to get to your venture.

یا جایی است که در تلاش برای رسیدن به سرمایه گذاری خود هستید.

And again, we are using this figuratively,

و دوباره، ما از این به صورت مجازی استفاده می کنیم،

so I'm sure you can think of many ways of using that.

بنابراین مطمئن هستم که می توانید راه های زیادی برای استفاده از آن فکر کنید.

Steve When we talk about venture, yes, you could be starting a new business,

استیو وقتی در مورد سرمایه گذاری صحبت می کنیم، بله، شما می توانید یک کسب و کار جدید راه اندازی کنید،

for example, and you've been doing one thing

به عنوان مثال، و یک کار را انجام می دهید

and then maybe you've been working in an office for years

و شاید سال ها در یک دفتر کار می کنید

and you decide to start your own business and you would describe

و تصمیم می گیرید کسب و کار خود را راه اندازی کنید و شما می توانید

that as a new venture, something new you're doing.

آن را به عنوان یک سرمایه گذاری جدید، کاری جدید که در حال انجام آن هستید، توصیف کنید.

And it would be a journey, obviously, because you would be

و بدیهی است که این یک سفر خواهد بود، زیرا شما

there would be a lot of things involved, not a physical journey,

چیزهای زیادی درگیر خواهید شد، نه یک سفر فیزیکی،

a figurative journey of trying to become successful

یک سفر مجازی تلاش برای موفقیت

in your new business example, a new venture.

در مثال تجاری جدید خود ، یک سرمایه گذاری جدید.

So maybe some of that you are trying to achieve

بنابراین شاید بخشی از آن چیزی که می‌خواهید به آن برسید

or maybe a goal you are trying to reach is is your venture.

یا شاید هدفی که می‌خواهید به آن برسید، سرمایه‌گذاری شما باشد.

So whenever you start something new, you are starting a journey,

بنابراین هر زمان که کار جدیدی را شروع می‌کنید، یک سفر را آغاز می‌کنید،

not necessarily physical, something that is actually happening

نه لزوماً فیزیکی، چیزی که واقعاً

in your life, things you have to do, things you have to learn.

در زندگی شما اتفاق می‌افتد، کارهایی که باید انجام دهید، چیزهایی که باید یاد بگیرید.

And of course problems that you have to face along the way.

و البته مشکلاتی که باید در طول مسیر با آنها روبرو شوید.

I mean, it could be that you just

منظورم این است که شما فقط

work for the same company but

برای یک شرکت کار می کنید اما

do a completely different thing within that company.

کار کاملا متفاوتی را در آن شرکت انجام می دهید.

So you might have been doing the same thing.

پس شاید شما هم همین کار را می کردید.

Like, for example,

مثلاً

I might have been doing sales for many, many years, which I have.

ممکن است سال‌های زیادی است که فروشندگی انجام می‌دهم، که دارم.

I might decide to go into marketing and

ممکن است تصمیم بگیرم که وارد بازاریابی شوم و

that would be a new venture for me because it's something I've never done before.

این یک سرمایه گذاری جدید برای من خواهد بود، زیرا این کاری است که قبلاً هرگز انجام نداده ام.

So it doesn't have to be.

پس لازم نیست که باشد.

It could be within the same company.

ممکن است در همان شرکت باشد.

Yeah, but you could

بله، اما شما می توانید

start your own business first because you've got to move on.

ابتدا کسب و کار خود را راه اندازی کنید زیرا باید ادامه دهید.

Steve The first, the, the first step is often the hardest.

استیو اولین، اولین قدم اغلب سخت ترین است.

So a journey that begins at one point

بنابراین سفری که در یک نقطه شروع می شود

always starts with the first step.

همیشه با اولین قدم شروع می شود.

And quite often beginning something is the hardest thing of all we have.

و اغلب شروع کردن چیزی سخت ترین کار ماست. آیا

can I just mention the web all the way?

می توانم فقط به وب تمام راه اشاره کنم؟ همین الان

I just saw something very interesting come up and now it's finished.

دیدم یه چیز خیلی جالب اومد و الان تموم شد.

yes. Term owned says.

آره. اصطلاح متعلق به می گوید. آیا

Have you heard of the famous Chinese story Journey to the West?

در مورد داستان معروف چینی سفر به غرب شنیده اید؟

Yes, I know it very well.

بله، من آن را به خوبی می دانم.

Otherwise known as the Monkey King,

در غیر این صورت به عنوان پادشاه میمون شناخته می شود،

a group of people travel from one part to another.

گروهی از مردم از یک قسمت به قسمت دیگر سفر می کنند.

They are escorting the young Buddhist monk, Tropicana,

آنها راهب جوان بودایی، تروپیکانا را همراهی می کنند

to take her or him, should I say, to another place?

تا او یا او را به جای دیگری ببرند؟

The confusing thing is quite often they remake this story

نکته گیج کننده این است که اغلب آنها این داستان را

for television, and quite often the person who plays the monk is a girl.

برای تلویزیون بازسازی می کنند، و اغلب کسی که نقش راهب را بازی می کند یک دختر است.

But there are many other characters there.

اما بسیاری از شخصیت های دیگر آنجا هستند.

The Monkey King, a very mischievous character

شاه میمون، یک شخصیت بسیار شیطون

who was born from a rock, or some people say an egg.

که از یک سنگ متولد شده است، یا برخی می گویند تخم مرغ.

So yes, I do know that story.

پس بله، من آن داستان را می دانم.

There are many versions of it made for film, television

نسخه های زیادی از آن برای فیلم، تلویزیون ساخته شده است

and over the years, especially in China

و در طول سال ها، به خصوص در چین،

there have been many versions of that particular story.

نسخه های زیادی از آن داستان خاص وجود داشته است.

And the first step of any journey is always the hardest, isn't it?

و اولین قدم هر سفری همیشه سخت ترین است، اینطور نیست؟

Steve Definitely, yes.

استیو قطعا، بله.

It's like, yes, if you want it.

مثل اینکه، بله، اگر آن را بخواهید.

It's like anything, it's it's inertia, isn't it?

مثل هر چیزی است، اینرسی است، اینطور نیست؟

Overcoming inertia.

غلبه بر اینرسی

If you want to do anything, it's often the first step is the hardest.

اگر می خواهید کاری انجام دهید، اغلب اولین قدم سخت ترین قدم است.

Like trying to plan a holiday, trying to figure out where you want to go

مانند تلاش برای برنامه ریزی برای تعطیلات، تلاش برای فهمیدن اینکه کجا می خواهید بروید،

is often the hardest part of that.

اغلب سخت ترین قسمت آن است.

If you want to decorate a room, the hardest part is is getting started.

اگر می‌خواهید اتاقی را تزئین کنید، سخت‌ترین قسمت شروع کار است.

Yeah, it's overcoming that inertia.

بله، غلبه بر آن اینرسی است.

Can I just mentioned Well venture

آیا می توانم به Well venture Rosa اشاره کنم که

Rosa it's not the same as

این همان

adventure.

ماجراجویی نیست.

No, they're not the same, are they?

نه، آنها شبیه به هم نیستند، نه؟

Well, I suppose with adventure you are talking about the things that happen.

خب، من فکر می کنم با ماجراجویی در مورد چیزهایی که اتفاق می افتد صحبت می کنید.

But if you venture that is the journey taking place,

اما اگر این سفر را انجام می دهید،

so your venture is just to move forward.

سرمایه گذاری شما فقط برای حرکت به جلو است.

But the adventure is quite often what happens during that particular movement.

اما ماجراجویی اغلب همان چیزی است که در طول آن حرکت خاص اتفاق می افتد.

The implication being it would be exciting. Yes.

مفهوم آن هیجان انگیز خواهد بود. آره.

And a joint venture, etc., You know.

و یک سرمایه گذاری مشترک و غیره، می دانید.

Yes, that's a good phrase, a joint venture.

بله، این عبارت خوبی است، سرمایه گذاری مشترک.

That's where often that happens in companies

این همان جایی است که اغلب در شرکت‌هایی اتفاق می‌افتد

where maybe two companies

که شاید دو شرکت با

come together and start a new business.

هم جمع شوند و یک کسب‌وکار جدید راه‌اندازی کنند.

So that's a venture, that's something new.

بنابراین این یک سرمایه گذاری است، چیزی جدید است.

They're starting something something new.

آنها دارند چیز جدیدی را شروع می کنند.

They're exploring in the business world,

آنها در حال کاوش در دنیای تجارت هستند،

but they decide to come together to work on this project. Yes.

اما تصمیم می گیرند برای کار روی این پروژه دور هم جمع شوند. آره.

And you often call that a joint venture.

و شما اغلب آن را سرمایه گذاری مشترک می نامید.

Everything

همه چیز

is hard and difficult at the start.

در ابتدا سخت و دشوار است.

And I think, again, this might sound obvious,

و من فکر می کنم، دوباره، این ممکن است بدیهی به نظر برسد،

but I still think it is a good thing to say to yourself

اما هنوز فکر می کنم این چیز خوبی است که به خودتان بگویید که

you are starting something new.

دارید چیز جدیدی را شروع می کنید.

And I find myself in this situation.

و من خودم را در این شرایط می بینم.

There are many things over the years I've had to learn for myself

در طول سال‌ها چیزهای زیادی وجود دارد که مجبور شدم خودم یاد بگیرم

because I wasn't trained to do it.

زیرا برای انجام آن آموزش ندیده‌ام.

I suppose a good example would be working with computers.

فکر می کنم یک مثال خوب کار با کامپیوتر باشد.

I had to teach myself how to edit videos.

من باید به خودم یاد می دادم که چگونه فیلم ها را ویرایش کنم.

I had to teach myself how to even how to build a computer.

باید به خودم یاد می‌دادم که چگونه یک کامپیوتر بسازم.

I had.

من داشتم.

I had to learn all of that myself.

من باید همه اینها را خودم یاد می گرفتم.

So all of these journeys started at a certain point

بنابراین همه این سفرها از نقطه خاصی شروع شده

and there is always difficulty.

و همیشه سختی وجود دارد.

There is always a problem that you will face.

همیشه مشکلی وجود دارد که با آن روبرو خواهید شد.

Everything is hard and difficult at the start,

همه چیز در ابتدا سخت و دشوار است،

and I always think sometimes the the the hardest part

و من همیشه فکر می کنم گاهی اوقات سخت ترین قسمت

of learning anything or doing anything is is absorb the knowledge.

یادگیری هر چیزی یا انجام هر کاری، جذب دانش است.

And that's one thing that does happen. Definitely.

و این یک چیز است که اتفاق می افتد. قطعا.

As you get older, Steve, it becomes much harder to learn new things.

با بزرگتر شدن، استیو، یادگیری چیزهای جدید بسیار سخت تر می شود.

Well, yes,

خب، بله،

I think you're right, because your brain isn't as elastic

فکر می‌کنم حق با شماست، زیرا مغز شما مانند گذشته انعطاف‌پذیر نیست

as it used to be, particularly learning languages and learning musical instruments

، به خصوص یادگیری زبان و یادگیری آلات موسیقی

apparently is quite difficult as you get older.

ظاهراً با افزایش سن بسیار دشوار است . غیر

Not impossible, but not difficult.

ممکن نیست، اما سخت نیست.

thank you.

Vitus has has put the definition in venture.

متشکرم.

Vitus این تعریف را در venture قرار داده است.

It's a risky or daring journey or undertaking.

این یک سفر یا تعهد خطرناک یا جسورانه است.

So it's a journey, but it's possibly risky.

بنابراین این یک سفر است، اما احتمالاً خطرناک است.

Yeah. Or.

آره یا.

Or daring something.

یا جسارت چیزی.

Something big in finance.

یک چیز بزرگ در امور مالی

Steve We often talk about venture capital. Yes.

استیو ما اغلب در مورد سرمایه گذاری خطرپذیر صحبت می کنیم. آره.

So is that would that be fair?

پس آیا این عادلانه است؟

Because I don't know about this subject,

از آنجا که من در مورد این موضوع نمی دانم،

but would it be fair to say that that is the money you're putting forward

اما آیا منصفانه است که بگوییم این پولی است که شما برای چیزی به آن اختصاص می دهید

to, to in something and it might may or may not work?

و ممکن است کار کند یا نه؟

Yes. Venture capital is quite a popular I don't know much about it.

آره. سرمایه گذاری مخاطره آمیز بسیار محبوب است، من چیز زیادی در مورد آن نمی دانم.

It's quite a a a phrase it's put around a lot these days

این کاملاً یک عبارت است که این روزها زیاد مطرح می شود

that people with lots of money,

که افراد با پول زیاد،

if you're sort of a multi-millionaire

اگر به نوعی مولتی میلیونر هستید

and you want your money to grow in some way

و می خواهید پول شما به نوعی رشد کند

and you don't want to put it on the stock market,

و نمی خواهید آن را در سهام بگذارید. بازار،

then you might put it into into venture capital.

پس ممکن است آن را در سرمایه گذاری خطرپذیر قرار دهید .

So, you know, donate some proportion, not donate.

بنابراین، می دانید، مقداری اهدا کنید، نه اهدا.

You will put some of your money

شما مقداری از پول خود را

into venture capital, which I think you can have the big funds.

در سرمایه گذاری مخاطره آمیز قرار می دهید، که فکر می کنم می توانید سرمایه های بزرگ را در اختیار داشته باشید.

And then these funds are lent out to new businesses. Yes.

و سپس این وجوه به مشاغل جدید قرض داده می شود. آره.

To try and help them grow.

تلاش کنید و به رشد آنها کمک کنید.

But obviously it is risky

اما بدیهی است که خطرناک است

because if those companies don't perform as you would expect them to.

زیرا اگر آن شرکت ها آنطور که شما انتظار دارید عمل نکنند.

So you you're a rich person.

پس تو آدم ثروتمندی هستی

You give your money to somebody

شما پول خود را به کسی می‌دهید

who then lends that out to businesses

که سپس آن را به کسب‌وکارها وام می‌دهد

and you trust that person to lend it out to the business

و به آن شخص اعتماد می‌کنید تا آن را به کسب‌وکار قرض دهد

and you hope that those businesses grow and grow, the money will grow.

و امیدوارید که آن کسب‌وکارها رشد کنند و رشد کنند، پول رشد خواهد کرد.

So it reminds me a bit of that, that TV show Dragons Den,

بنابراین من را تا حدودی به یاد آن برنامه تلویزیونی Dragons Den می اندازد،

where all of those people are hoping to have a little bit

جایی که همه آن افراد امیدوارند اندکی

of money given to them or invested into their company.

پول به آنها داده شود یا در شرکتشان سرمایه گذاری کنند.

So you might say that they are they are giving capital to certain people.

بنابراین ممکن است بگویید که آنها به افراد خاصی سرمایه می دهند.

So I think, again, it's a very good use of the word adventure.

بنابراین من فکر می کنم، دوباره، استفاده بسیار خوبی از کلمه ماجراجویی است.

Everything is and difficult at the start.

همه چیز در ابتدا سخت و دشوار است.

There is nothing you can do about it.

هیچ چیزی وجود ندارد که شما بتوانید درباره این انجام دهید.

Unfortunately, like any journey,

متأسفانه مانند هر سفری

there will be difficulties.

مشکلاتی وجود خواهد داشت.

I think it's fair to say that anything you do,

من فکر می کنم منصفانه است که بگوییم هر کاری که انجام می دهید،

I'm sure you can think of

مطمئن هستم که می توانید به

something you've had to do, you've had to learn. Mr.

چیزی فکر کنید که باید انجام می دادید، باید یاد بگیرید.

Steve and I always remember one of the one of the most impressive

من و آقای استیو همیشه یکی از تاثیرگذارترین

things you've ever done is when you appeared

کارهایی که انجام داده اید را به یاد می آوریم، زمانی که

in the musical show Return to the Theatre

در نمایش موزیکال بازگشت به

Forbidden Planet, and you had to learn

سیاره ممنوعه در تئاتر ظاهر شدید و مجبور شدید

a lot of very complex Shakespearean dialogue.

دیالوگ های بسیار پیچیده شکسپیر را یاد بگیرید.

And I have to say to this day, I still I'm still very impressed

و تا به امروز باید بگویم، من هنوز هم از این واقعیت که شما توانستید این کار را انجام دهید بسیار تحت تأثیر

and quite

و کاملاً

or inspired by the fact that you were able to do that.

یا الهام گرفته شده ام .

So the show is based on The Tempest, which of course is Shakespeare,

بنابراین نمایش بر اساس The Tempest است، که البته شکسپیر است،

but they use a lot of the a lot of the dialogue, don't they, from the original.

اما آنها از بسیاری از دیالوگ ها استفاده می کنند، نه، از نسخه اصلی.

And you had to learn a lot of it.

و باید چیزهای زیادی از آن یاد می گرفتی.

Mr. Steve So I would say that that would be a difficult thing, I guess.

آقای استیو پس من حدس می‌زنم که این کار سختی است.

I mean, you need to push yourself, don't you?

یعنی باید به خودت فشار بیاری، اینطور نیست؟

I think, yes, I need to start doing that again.

فکر می کنم، بله، باید دوباره این کار را شروع کنم.

I don't really push myself very much anymore.

واقعا دیگه زیاد به خودم فشار نمیارم .

I need to start something that takes me.

من باید کاری را شروع کنم که مرا ببرد.

It's good to do something that the phrase that's used

خوب است کاری انجام دهید که عبارتی که زیاد استفاده می شود

a lot is take you out of your comfort zone. Yes.

شما را از منطقه راحتی خود خارج کند. آره.

So that's what a new venture does, doesn't it?

بنابراین این همان کاری است که یک سرمایه گذاری جدید انجام می دهد، اینطور نیست؟

It takes if you've got a new venture, something risky, something daring

اگر یک سرمایه گذاری جدید داشته باشید، چیزی پرمخاطره، چیزی جسورانه

without

بدون

nothing is achieved in life without taking a certain amount of risk.

هیچ چیز در زندگی بدون ریسک کردن به دست می آید.

And I think my my example there, when you did that show,

و فکر می‌کنم مثال من در آنجا، زمانی که آن نمایش را اجرا کردید،

you really did take on quite, quite a big thing.

واقعاً کار بسیار بزرگی را انجام دادید.

And I remember at first you were worried

و به یاد دارم که در ابتدا نگران این بودید که باید

about having to learn all of this complicated dialogue.

همه این دیالوگ های پیچیده را یاد بگیرید.

But I've never done I mean, no, I've never done Shakespeare before.

اما من هرگز این کار را انجام نداده ام، یعنی نه، من قبلاً شکسپیر را انجام نداده ام.

There was a huge amount, but yeah, yes.

مقدار زیادی وجود داشت، اما بله، بله.

Anyway, we're not analysing that.

به هر حال، ما آن را تجزیه و تحلیل نمی کنیم.

We're just saying that that was a good example

ما فقط می گوییم که این یک مثال خوب

of something you started to do and I was always impressed

از کاری بود که شما شروع به انجام آن کردید و من همیشه تحت تأثیر قرار می گرفتم

that you pushed through, so you pushed through to the end.

که شما آن را انجام دادید، بنابراین تا انتها پیش رفتید.

You actually did that and the performance gave was incredible

شما در واقع این کار را کردید و اجرای آن باورنکردنی بود

because you had all of that amazing, complicated dialogue.

زیرا شما همه آن دیالوگ های شگفت انگیز و پیچیده را داشتید.

And it is one of the hardest things to perform anything with

و اجرای هر چیزی با

dialogue or words

دیالوگ یا کلام یکی از سخت ترین کارها است که متاسفانه بسیار

is is very, very sadly, there's no recording of that.

بسیار متأسفانه هیچ ضبطی از آن وجود ندارد.

Christina Bourne says, Yes, I moved to England and started teaching

کریستینا بورن می گوید، بله، من به انگلستان نقل مکان کردم و

Spanish for seven years, then started as a science technician.

به مدت هفت سال تدریس اسپانیایی را شروع کردم، سپس به عنوان تکنسین علوم شروع کردم.

So yeah, there we go.

بنابراین بله، ما به آنجا می رویم.

There's a journey of discovery

سفری برای کشف وجود دارد

and that you took there and a science technician.

و شما به آنجا رفتید و یک تکنسین علمی.

I used to do that.

عادت داشتم آن کار را انجام دهم.

Christina I used to work in a in a, in a hospital lab.

کریستینا من قبلاً در یک آزمایشگاه در بیمارستان کار می کردم.

Yes. Used to analyse people's blood chemistry.

آره. برای تجزیه و تحلیل شیمیایی خون افراد استفاده می شود.

I'm sure we've had this discussion before, but is that true? Steve?

من مطمئن هستم که ما قبلاً این بحث را داشته ایم، اما آیا این درست است؟ استیو؟

Steve Yes, that's true.

استیو بله، این درست است.

Used to analyse people's blood and poop and urine and mainly blood.

برای آنالیز خون و مدفوع و ادرار و عمدتاً خون افراد استفاده می شود.

Now there's a job. It was routine. Yep.

حالا یه کار هست روتین بود بله

And Nic says, Have you ever invested in stocks, Stocks and shares?

و نیک می گوید، آیا تا به حال در سهام، سهام و سهام سرمایه گذاری کرده اید؟

Well, only through my pension.

خوب، فقط از طریق بازنشستگی من.

Ooh, yeah, but we're not going to.

اوه، بله، اما ما نمی خواهیم.

I don't invest in shares, look up companies and put money in it

من روی سهام سرمایه‌گذاری نمی‌کنم، شرکت‌ها را جستجو می‌کنم و پول می‌گذارم که

all goes into it.

همه به آن کمک می‌کنند.

Or all pensions are invested in the stock market.

یا تمام حقوق بازنشستگی در بورس سرمایه گذاری می شود.

Yeah.

آره

Anyway Which is sort of you know,

به هر حال، شما می دانید،

everybody does that if you've got a pension.

اگر حقوق بازنشستگی داشته باشید، همه این کار را می کنند.

Yeah.

آره

But there will be problems, struggles,

اما مشکلات، مبارزات،

hurdles and adversity.

موانع و ناملایمات وجود خواهد داشت.

So quite often when you start something new, there will be problems,

بنابراین اغلب وقتی کاری جدید را شروع می کنید، مشکلاتی وجود خواهد داشت،

there will be struggles, struggle to struggle

مبارزاتی وجود خواهد داشت، مبارزه برای مبارزه،

is to fight against something.

مبارزه با چیزی است.

Or maybe if you are in a situation that you are trying to escape,

یا شاید اگر در موقعیتی هستید که سعی می کنید از آن فرار کنید،

you struggle to escape that thing.

برای فرار از آن چیز تلاش می کنید.

So struggle Hurdle.

بنابراین با مانع مبارزه کنید.

I think this is a great word so when you're running,

من فکر می کنم این یک کلمه عالی است، بنابراین وقتی در حال دویدن هستید،

you might jump over something, you jump over the hurdle,

ممکن است از روی چیزی بپرید، از روی مانع بپرید،

but of course, figuratively, we can have the same thing, can't win something.

اما البته، به طور مجازی، ما می توانیم همان چیزی را داشته باشیم، نمی توانیم چیزی را ببریم.

You have to overcome it. Yes.

شما باید بر آن غلبه کنید. آره.

Is a problem that that is in front of you and you have to get over it.

مشکلی است که پیش روی شماست و باید بر آن غلبه کنید.

Five tests.

پنج تست

See you next time.

بعدا می بینمت.

Yeah, exactly.

بله دقیقا.

So if you go on a physical journey, there could be problems.

بنابراین اگر به یک سفر فیزیکی بروید، ممکن است مشکلاتی وجود داشته باشد.

That could be problems with, you know, late trains or planes cancelled planes,

می‌دانید که این می‌تواند مشکلات مربوط به تاخیر قطارها یا هواپیماهای لغو شده،

struggles, hurdles, things to overcome.

مبارزات، موانع و چیزهایی باشد که باید بر آنها غلبه کرد.

But figuratively, if you're going on a journey, discovery

اما به طور مجازی، اگر به یک سفر می روید، کشف

in a figurative way, like learning a language

به روشی مجازی، مانند یادگیری زبان

of somebody pointed out here, you're all if you're watching this,

کسی که در اینجا به آن اشاره شده است، همه شما اگر این را تماشا می کنید،

you're all going on a journey

همه شما به سفر

of learning English and

یادگیری زبان انگلیسی می روید. و با انجام کاری متفاوت،

putting yourself out of your comfort zone by doing something different,

خود را از منطقه راحتی خود خارج کنید و

getting you correct connections in your brain going.

ارتباطات صحیحی را در مغزتان ایجاد کنید.

So you're you're all on this journey of trying to learn English.

بنابراین شما همه در این سفر تلاش برای یادگیری زبان انگلیسی هستید.

That's a good analogy, Mr. Duncan.

این تشبیه خوبی است، آقای دانکن.

And there will be struggles along the way, pronunciation of words and

و در طول راه مبارزاتی وجود خواهد داشت، تلفظ کلمات و

whatever it is

هر آنچه

that enabling you

که شما را قادر می سازد

to to have difficulty here, adversity struggles.

در اینجا مشکل داشته باشید، مبارزات سخت.

You know, as I say, that's the word I want to look at because because I think

می‌دانی، همانطور که می‌گویم، این کلمه‌ای است که می‌خواهم به آن نگاه کنم، زیرا فکر می‌کنم

I think life, whatever you are doing, the moment you decide to do something

زندگی، هر کاری که انجام می‌دهی، لحظه‌ای که تصمیم می‌گیری از قبل کاری را انجام دهی،

already, there are problems waiting for you.

مشکلاتی در انتظارت است.

Hurdle is.

مانع است.

Yes. Well, what Can I just go on?

آره. خوب، چه چیزی می توانم ادامه دهم؟

Yeah.

آره

So adversity is the thing that is there

بنابراین سختی چیزی است که

quite often waiting for you. So.

اغلب در آنجا منتظر شماست. بنابراین.

So if you start off doing something you already know, you have to be prepared

بنابراین اگر شروع به انجام کاری می کنید که قبلاً می دانید، باید آماده باشید

that there will be things that will be difficult problems,

که چیزهایی وجود خواهد داشت که مشکلات دشواری را به همراه خواهد داشت،

Hurdles is a is a word that's commonly used in the UK too,

موانع کلمه ای است که معمولاً در بریتانیا نیز استفاده می شود

to indicate that you're trying to overcome something that could be,

تا نشان دهد که در تلاش برای غلبه بر آن هستید. چیزی که می تواند باشد،

I mean, a hurdle is something, isn't it, that athletes jump over.

منظورم این است که یک مانع چیزی است، اینطور نیست که ورزشکاران از روی آن می پرند.

Yes. In in the hurdle is race.

آره. در مانع مسابقه است.

So it just basically means a thing that has to be got over.

بنابراین اساساً به معنای چیزی است که باید از بین برود.

That's it's something you have to get over.

این چیزی است که شما باید از آن عبور کنید.

And there could be many hurdles in learning English, for example,

و ممکن است موانع زیادی در یادگیری زبان انگلیسی وجود داشته باشد، برای مثال،

You've got to learn the pronunciation of all the different letters

شما باید تلفظ تمام حروف مختلف

and then the diction and then and then the meaning of the way.

و سپس دیکشنری و سپس و سپس معنی راه را یاد بگیرید.

There's lots of hurdles involved in that.

موانع زیادی در آن وجود دارد.

There could be lots of hurdles involved in becoming successful

ممکن است موانع زیادی برای موفقیت

in your job, anything and anything.

در شغل شما وجود داشته باشد، هر چیزی و هر چیزی.

So that is a good Beatrice says that's a new word for her adversity

پس این خوب است که بئاتریس می‌گوید این کلمه جدیدی برای ناملایمات او است،

is the thing that quite often happens in any pursuit,

چیزی که اغلب در هر تعقیب اتفاق می‌افتد،

anything you are trying to achieve or do

هر چیزی که برای رسیدن به آن تلاش می‌کنید یا هر کاری را انجام می‌دهید،

whatever it is there will be some sort of problem.

نوعی مشکل وجود دارد.

And I suppose I said that.

و فک کنم اینو گفتم

I suppose I said that there might be problems that you know

فکر می‌کنم گفتم ممکن است مشکلاتی وجود داشته باشد که شما از آنها اطلاع دارید،

about, but adversity can also be things that you were not prepared for as well.

اما ناملایمات نیز می‌توانند چیزهایی باشند که شما نیز برای آنها آماده نبودید.

So the adversity might be just a sudden problem

بنابراین ممکن است ناملایمات فقط یک مشکل ناگهانی باشد

that that pushes against you and then you to fight that problem.

که شما را به سمت شما سوق می دهد و سپس شما را به مبارزه با آن مشکل سوق می دهد.

You have to push through it.

شما باید از آن عبور کنید.

And of course, once once you get through it, then the journey can continue.

و البته، هنگامی که از آن عبور کردید، سفر می تواند ادامه یابد.

You can carry on with the journey.

می توانید به سفر ادامه دهید.

So adversity is something that does happen.

بنابراین ناملایمات چیزی است که اتفاق می افتد.

There will be many emotions as you make your journey.

در حین انجام سفر، احساسات زیادی وجود خواهد داشت.

So it's not always a good thing.

بنابراین همیشه چیز خوبی نیست.

You see anything you do, you have to take the good stuff

شما هر کاری را که انجام می دهید، می بینید، باید چیزهای خوب

and the bad stuff, the rough with the smooth.

و بد، خشن را با نرمی کنار بیاورید.

So it is something that happens.

بنابراین این چیزی است که اتفاق می افتد.

There are many emotions.

احساسات زیادی وجود دارد.

So it isn't just about doing things, is it?

پس فقط انجام کارها نیست، اینطور است؟

Steve It's also about controlling your own emotions as you as you do it.

استیو همچنین در مورد کنترل احساسات خود در حین انجام این کار است.

Yes, that's good.

بله خوبه.

That's true.

Many younger, of course, you don't know what to expect.

درست است.

البته بسیاری از جوان‌ها نمی‌دانند چه انتظاری دارند. پس تو

So you it. Yeah.

آره

So yeah, you'll have different emotions along the way.

بنابراین بله، شما در طول مسیر احساسات متفاوتی خواهید داشت .

And I mean, I get this all the time with singing.

و منظورم این است که من همیشه با آواز خواندن این را دریافت می کنم.

Singing is it always is a hurdle for me.

آواز خواندن همیشه برای من یک مانع است.

I always find it difficult and there are many

من همیشه آن را دشوار می دانم و احساسات زیادی وجود دارد

emotional.

.

You get very down when things don't get right, don't go right.

وقتی همه چیز درست نمی شود، درست پیش نمی رود، خیلی ناراحت می شوید.

Like if you're learning a new language or an instrument or whatever it is,

مثلاً اگر در حال یادگیری یک زبان جدید یا یک ساز یا هر چیز دیگری هستید،

there'll be moments when you don't seem to be making any progress at all.

لحظاتی پیش می‌آید که به نظر می‌رسد اصلاً پیشرفتی ندارید.

And that can make you down and you might be tempted to give up at that point.

و این می تواند شما را ناامید کند و ممکن است در آن نقطه وسوسه شوید که تسلیم شوید.

But sometimes there's that good.

اما گاهی اوقات خوب است.

There's an adage, isn't that that sort of

ضرب المثلی وجود دارد، آیا آن نوع

bit of advice that says that sometimes when things are really bad,

نصیحت نیست که می گوید گاهی اوقات وقتی اوضاع واقعاً بد است، می

you could just be you could be, you know, very close to being successful. Yes.

دانی که می توانی خیلی نزدیک به موفقیت باشی. آره.

You don't sometimes realise how close you are. Yes.

شما گاهی اوقات متوجه نمی شوید که چقدر به شما نزدیک شده اید. آره.

That almost leads to that feeling of wanting to quit, wanting to give up.

این تقریباً منجر به این احساس می‌شود که می‌خواهید ترک کنید، می‌خواهید تسلیم شوید.

And you could be very close to your goal and you never, ever know.

و شما می توانید به هدف خود بسیار نزدیک باشید و هرگز، هرگز نمی دانید.

And I'm going to tell you a story.

و من برای شما داستانی تعریف می کنم.

I've never told anyone this story.

من هرگز این داستان را به کسی نگفته ام

This is another one from my from my inner life that I've never told anyone.

این یکی دیگر از زندگی درونی من است که هرگز به کسی نگفته ام.

But just before I became a YouTube

اما درست قبل از اینکه

partner many, many years ago

سال‌ها پیش شریک YouTube شوم

and before everything really started to take off,

و قبل از اینکه همه چیز واقعاً شروع به کار کند، در

I was about to quit.

شرف ترک کردن بودم. می

I was about to delete my YouTube channel.

خواستم کانال یوتیوبم را حذف کنم.

And this is going way back to it.

و این در حال بازگشت به آن است.

Must have been around early 2008

باید در اوایل سال 2008 باشد

when I became a YouTube partner.

که من شریک YouTube شدم.

I was actually one of the first YouTube partners on YouTube teaching English,

من در واقع یکی از اولین شرکای یوتیوب در یوتیوب بودم که انگلیسی تدریس می‌کردم،

and I remember a couple of days before then

و یادم می‌آید چند روز قبل از آن در

I was in such a low state, I felt very sad,

وضعیت بسیار ضعیفی قرار داشتم، احساس می‌کردم بسیار غمگین،

gloomy, depressed maybe.

غمگین، شاید افسرده بودم.

And I was going to to to stop doing it.

و من قصد داشتم این کار را متوقف کنم. می

I was going to delete it, delete my YouTube channel completely.

خواستم آن را حذف کنم، کانال یوتیوب من را به طور کامل حذف کنید.

So all of all of that that I had started was just going to go.

بنابراین تمام کارهایی که من شروع کرده بودم قرار بود از بین برود.

And then a couple of days later and this is this really did happen?

و چند روز بعد و این واقعاً اتفاق افتاده است؟

I had a message from YouTube

من پیامی از YouTube داشتم که

asking if I'd be interested

می‌پرسید آیا مایلم

in joining their new partner partner scheme or partnership scheme.

به طرح شریک شریک جدید یا طرح مشارکت آنها بپیوندم.

So it just

shows it's gone downhill ever since.

بنابراین این فقط

نشان می دهد که از آن زمان به سمت پایین رفته است.

I'm joking.

من شوخی میکنم.

Mr. Good So.

آقای خوب پس.

I could I could have quit there at that point.

می‌توانستم آنجا را ترک کنم.

I could have deleted my channel and everything, and

می‌توانستم کانالم و همه چیز را حذف کنم و

I didn't know I was so close to something else happening.

نمی‌دانستم که خیلی نزدیک به اتفاق دیگری هستم.

A new opportunity was there right in front of me and I.

فرصت جدیدی درست در مقابل من و من بود.

I didn't know it was about to happen.

نمی دانستم که قرار است این اتفاق بیفتد.

So it shows that you can quit

بنابراین نشان می دهد که می توانید

before just

قبل از اینکه

everything gets better

همه چیز بهتر شود آن را ترک کنید

and that I learnt a lot from that lesson.

و من از آن درس چیزهای زیادی یاد گرفتم.

And I have to say I've never told anyone because it used

و باید بگویم که هرگز به کسی نگفته‌ام، زیرا قبلاً

to be used to haunt my dreams and my nightmares

برای تسخیر رویاها و کابوس‌های من استفاده می‌شد،

because I used to think, my goodness, imagine so.

زیرا قبلاً فکر می‌کردم، خدای من، اینطور تصور کنید.

Imagine if I had deleted that YouTube channel

تصور کنید اگر آن کانال یوتیوب را حذف کرده بودم

and then YouTube were interested in having me as a partner.

و سپس یوتیوب علاقه مند بود که من را به عنوان شریک داشته باشد.

And that was way back in 2008.

و این در سال 2008 بود.

I were anyway, so.

به هر حال من بودم، بنابراین.

So nothing would have happened.

پس هیچ اتفاقی نمی افتاد.

None of this would be happening now.

هیچکدام از اینها الان اتفاق نمی افتاد.

It's incredible.

باورنکردنیه.

It sometimes it it blows mind that I almost gave everything up

گاهی اوقات فکر می کنم که تقریباً همه چیز را رها کردم

and we can do it.

و می توانیم انجامش دهیم.

So there will be many emotional

بنابراین احساسات عاطفی زیادی وجود خواهد داشت

feelings.

.

There will be setbacks,

شکست هایی وجود خواهد داشت،

things that stop you, things that get in the way.

چیزهایی که شما را متوقف می کنند، چیزهایی که مانع می شوند.

So very similar to hurdles.

بنابراین بسیار شبیه به موانع است.

Some things it might be like a wall.

برخی چیزها ممکن است مانند یک دیوار باشد.

And that's the worst thing, isn't it? Steve?

و این بدترین چیز است، اینطور نیست؟ استیو؟

You might be trying to do something and you, you come up to a wall.

ممکن است در تلاش برای انجام کاری باشید و به دیواری برسید.

There is no way through.

هیچ راهی وجود ندارد.

It almost seems as if that said, it

تقریباً به نظر می رسد که اگر این گفته شود، به

feels as if everything is over.

نظر می رسد که همه چیز تمام شده است.

I've had that feeling a few times here YouTube over the past

من در چند سال گذشته چندین بار این احساس را در YouTube داشتم،

couple of years, so there will be things that push you back.

بنابراین چیزهایی وجود خواهد داشت که شما را به عقب براند.

A thing that pushes you back can be

چیزی که شما را به عقب می راند می تواند

a setback.

یک شکست باشد.

Giovani Giovani Rivette de

Giovani Giovani Rivette de

Rivette de I think I pronounce that correctly.

Rivette de فکر می کنم این را درست تلفظ می کنم.

In Italy, of course I used to hike into the mountains.

در ایتالیا، البته در کوه‌ها پیاده‌روی می‌کردم. چیزهای

Teaches you a lot about overcoming obstacles,

زیادی در مورد غلبه بر موانع،

rocks, cliffs Plains I've learnt a lot from that.

صخره ها، صخره ها به شما می آموزد. من از آن چیزهای زیادی یاد گرفته ام.

Yes, that's it.

آره همینه.

And they often say that's almost like sport, isn't it?

و اغلب می گویند که تقریباً شبیه ورزش است، اینطور نیست؟

Because sport is often seen when you go for a job,

از آنجا که ورزش اغلب زمانی دیده می شود که شما برای یک شغل می روید،

interviews for certain job interviews.

مصاحبه برای مصاحبه های شغلی خاص.

Certainly in the past I don't know about so much now,

مطمئناً در گذشته من در حال حاضر اطلاعات زیادی در مورد آن ندارم،

but employers, particularly if you were going to do sales

اما کارفرمایان، به خصوص اگر قرار بود فروش داشته باشید

or you were going to do something that involves you

یا کاری انجام دهید که شامل

maybe going out a lot and work and maybe having to work on your own initiative,

بیرون رفتن زیاد و کار کردن و شاید مجبور به کار کردن به تنهایی باشد. ابتکار،

They used to like people who had done sports,

آنها افرادی را که ورزش می کردند،

particularly team sports like football, rugby, things like that.

به ویژه ورزش های تیمی مانند فوتبال، راگبی، و چیزهایی از این قبیل را دوست داشتند.

They because when you do sports,

آنها به این دلیل که وقتی ورزش می کنید،

you have to overcome a lot of obstacles, a lot of hurdles

باید بر بسیاری از موانع، موانع زیادی غلبه کنید،

because there is a journey involved in becoming good

زیرا یک سفر برای خوب شدن

at your sports and learning how to do that.

در ورزش و یادگیری نحوه انجام آن وجود دارد.

So employers like to see people that have done sports

بنابراین کارفرمایان دوست دارند افرادی را ببینند که ورزش کرده‌اند،

because they see that they're the type of person who is willing to

زیرا می‌بینند که آن‌ها از آن دسته افرادی هستند که مایل به

do something and

انجام کاری هستند و بر

overcome the difficulties needed to become good at it.

مشکلات لازم برای خوب شدن در آن غلبه می‌کنند.

Yes, And often you do find people in

بله، و اغلب افرادی را پیدا می کنید که

who are very successful in certain jobs

در مشاغل خاصی بسیار موفق هستند و

of often being good at sports.

اغلب در ورزش خوب هستند.

You have got to sports at a high level because if you get to sports

شما به ورزش در سطح بالایی رسیده اید زیرا اگر

at a high level, they might have done county sports or maybe national.

در سطح بالایی به ورزش برسید، ممکن است ورزش شهرستانی یا شاید ملی انجام داده باشند.

It shows that you're a sort of person who's willing to

این نشان می دهد که شما نوعی فردی هستید که مایل به

keep trying and overcoming obstacles. Yes.

تلاش و غلبه بر موانع هستید. آره.

Well, they go to a different

خوب، آنها به سمت دیگری می روند،

to it, to a different level, I suppose, or a different subject.

به یک سطح متفاوت، فکر می کنم، یا موضوع دیگری.

You might say that that having qualifications from college

ممکن است بگویید که داشتن مدارک تحصیلی از کالج

or university is a very similar thing, isn't it?

یا دانشگاه چیز بسیار مشابهی است ، اینطور نیست؟

It's, it's, it's you proving to other people

این است، این است، شما به دیگران ثابت می کنید

that you are willing to, to,

که مایل هستید،

to put effort into the thing you are doing

برای کاری که انجام می دهید تلاش کنید،

so it doesn't have to be connected to the job that you are looking for,

بنابراین لازم نیست به شغلی که به دنبال آن هستید مرتبط باشد،

but it shows that you are willing to to learn, you are willing to try.

اما نشان می دهد که شما مایل به یادگیری هستید، حاضرید تلاش کنید.

You are a person who will try to achieve something.

شما فردی هستید که برای رسیدن به چیزی تلاش می کنید.

So I always think that's a very good

بنابراین من همیشه فکر می کنم که این بخش بسیار خوبی

part of a person's character.

از شخصیت یک فرد است. فکر می‌کنم

I think so

quite often you might feel like quitting.

خیلی وقت‌ها ممکن است بخواهید ترک کنید.

As I mentioned a few moments ago, way back in 2008, I nearly quit.

همانطور که چند لحظه پیش اشاره کردم، در سال 2008، تقریباً ترک کردم.

I nearly deleted everything.

تقریباً همه چیز را پاک کردم.

I nearly gave up.

تقریباً تسلیم شدم.

If you quit, it means that's it.

اگر ترک کردی، یعنی همین.

I can't do this anymore.

من دیگر نمی توانم این کار را انجام دهم.

I've decided to stop.

من تصمیم گرفتم متوقف شوم

I'm not doing this anymore.

من دیگر این کار را نمی کنم.

I quit.

من ترک کردم.

I wonder if somebody will edit that and use it.

نمی‌خواهم کسی آن را ویرایش کند و از آن استفاده کند.

listen, everyone. Mr. Duncan has quit.

همه گوش کن آقای دانکن استعفا داده است.

No, I haven't.

نه، ندارم.

But there's another phrase that states sometimes.

اما عبارت دیگری وجود دارد که گاهی اوقات بیان می کند.

You have to know when to quit.

باید بدانید چه زمانی باید ترک کنید.

the indication, You know, sometimes you have to.

نشانه، می دانید، گاهی اوقات مجبور می شوید.

Or maybe someone needs to tell you.

یا شاید کسی باید به شما بگوید.

Sometimes you can be doing something and it's just and it's never going to work.

گاهی اوقات شما می توانید کاری را انجام دهید و آن کار فقط انجام می شود و هرگز به نتیجه نمی رسد.

I mean, it doesn't necessarily mean you

منظورم این است که لزوماً به این معنا نیست که شما

you do something and you must never stop doing it.

کاری را انجام می دهید و هرگز نباید از انجام آن دست بردارید.

Sometimes you have to know when to quit.

گاهی اوقات باید بدانید چه زمانی باید ترک کنید.

That could be, for example, in a relationship that's not working,

به عنوان مثال، این می تواند در رابطه ای باشد که جواب نمی دهد،

not necessarily in something that you love doing

نه لزوماً در کاری که دوست دارید انجام دهید

or want to do, like learning English or that because that's something that

یا می خواهید انجام دهید، مانند یادگیری زبان انگلیسی یا آن چیزی است که می

you know that you probably can achieve if you keep on trying at it.

دانید اگر به تلاش خود ادامه دهید احتمالاً می توانید به آن دست پیدا کنید. .

Yeah, all the time.

آره همیشه

Learning a new language, learning a new skill.

یادگیری یک زبان جدید، یادگیری یک مهارت جدید.

You probably will always get better at it.

احتمالاً همیشه در آن بهتر خواهید شد.

So there may not be any need to quit

بنابراین ممکن است نیازی به ترک سیگار نباشد،

if you're just if you still got that interest in doing it.

اگر هنوز آن علاقه را به انجام آن دارید.

Yes, but certain things a relationship might not be working.

بله، اما بعضی چیزها ممکن است در یک رابطه کارساز نباشد.

Yes. Example, there is a I don't know what your and but you

آره. به عنوان مثال، من و شما نمی‌دانم شما چیست و من

and I need to shorten this slightly because we are now 9 minutes away.

و شما باید این را کمی کوتاه کنیم زیرا اکنون 9 دقیقه فاصله داریم.

Yeah.

آره

So yeah, I'm just I'm just trying to point out the difference

بنابراین بله، من فقط سعی می کنم به تفاوت

Some things it might not be worth carrying on your life.

برخی چیزها اشاره کنم که ممکن است ارزش ادامه دادن در زندگی شما را نداشته باشد.

I think relationship is a very good yes.

من فکر می کنم رابطه یک بله بسیار خوب است.

Example of that

مثالی از آن

because there is a point where you just think we've tried everything.

چون نقطه ای وجود دارد که فکر می کنید ما همه چیز را امتحان کرده ایم.

We've tried hugging, we've tried kissing, we've tried

ما سعی کرده‌ایم بغل کنیم، بوسیدن را امتحان کرده‌ایم،

all the other things as well, going for walks,

همه چیزهای دیگر را نیز امتحان کرده‌ایم، پیاده‌روی کردن،

and we really don't get along like a job might be another thing.

و واقعاً با هم کنار نمی‌آییم، مثل یک کار ممکن است چیز دیگری باشد.

You're not, okay, The job isn't working out.

تو نیستی، خوب، کار درست نمی شود.

You've tried everything. You don't like the boss. It's.

شما همه چیز را امتحان کرده اید. شما رئیس را دوست ندارید. این است.

Yeah, it's probably time to quit and get another job.

بله، احتمالاً وقت آن رسیده است که کار را ترک کنید و شغل دیگری پیدا کنید.

But things like, as I said, learning English or learning other skills,

اما مواردی مانند، همانطور که گفتم، یادگیری زبان انگلیسی یا یادگیری مهارت‌های دیگر،

as long as you're enjoying doing it, you've no need to quit

تا زمانی که از انجام آن لذت می‌برید، نیازی به ترک آن ندارید،

because you're always going to you're always going to get better at it.

زیرا همیشه در حال رفتن هستید، همیشه در آن بهتر خواهید شد.

Yeah, well,

that's actually a very interesting thing because I was talking about emotions.

بله، خوب،

این در واقع چیز بسیار جالبی است زیرا من در مورد احساسات صحبت می کردم.

Of course we can have negative emotions,

البته ما می توانیم احساسات منفی داشته باشیم،

but it is also very useful to have positive emotions.

اما داشتن احساسات مثبت نیز بسیار مفید است.

So maybe you are really enjoying the thing you do.

بنابراین شاید واقعا از کاری که انجام می دهید لذت می برید . به همین

That's why I do this.

دلیل این کار را انجام می دهم.

I've had many problems here doing this

من مشکلات زیادی در اینجا داشتم که این کار را

normally from YouTube, making life very difficult for me, but I've carried on

به طور معمول از YouTube انجام می دادم، که زندگی را برای من بسیار دشوار می کرد، اما من به این کار ادامه دادم

because to be honest here in here I enjoy it.

زیرا صادقانه بگویم اینجا اینجا، من از این کار لذت می برم. از

I enjoy the feeling of doing it.

احساس انجام آن لذت می برم. از

I enjoy helping other people.

کمک به دیگران لذت می برم.

So that always becomes the thing that I remember.

بنابراین همیشه همان چیزی می شود که به یاد می آورم.

However, however bad things seem to be,

با این حال، هر چقدر هم که چیزهای بدی به نظر می رسند،

I always remember I enjoy doing this.

همیشه به یاد دارم که از انجام این کار لذت می برم.

I'm helping other people and that is the most important thing of all.

من به دیگران کمک می کنم و این مهمترین چیز است.

So whatever happens, I still enjoy doing it and

بنابراین هر اتفاقی که بیفتد، من همچنان از انجام آن لذت می برم و

and having a positive way of thinking is very important.

داشتن طرز فکر مثبت بسیار مهم است.

Almost

تقریباً همان

what we were talking

چیزی است که

about earlier, when you think about it.

قبلاً در مورد آن صحبت می کردیم، وقتی به آن فکر می کنید.

So everything is difficult before it becomes easy.

بنابراین همه چیز قبل از اینکه آسان شود دشوار است.

And I know this sounds like a cliché.

و من می دانم که این یک کلیشه به نظر می رسد. به

It sounds like something that lots of people say, but it's true.

نظر می رسد چیزی است که بسیاری از مردم می گویند، اما واقعیت دارد.

Everything is difficult before it becomes easy.

همه چیز قبل از اینکه آسان شود دشوار است.

Starting your journey with the first step

شروع سفر با اولین قدم

is always the hardest part,

همیشه سخت ترین بخش است

and everything is always difficult

و همه چیز همیشه سخت است

When you first start doing it is.

وقتی برای اولین بار شروع به انجام آن می کنید.

Lewis Celebrating something today, I don't know because Lewis

لوئیس امروز چیزی را جشن می گیرد، نمی دانم زیرا لوئیس

is just Come on.

فقط بیا.

Hello, Lewis And Beatrice is a

سلام، لوئیس و بئاتریس در

about mention something about celebrations and a cake.

مورد ذکر چیزی در مورد جشن ها و یک کیک است. آیا

is it somebody's birthday?

تولد کسی است؟

A birthday, or maybe anniversary?

تولد یا شاید سالگرد؟

Anniversary. But.

سالگرد. ولی.

So what are you celebrating, Lewis?

پس چی رو جشن میگیری لوئیس؟

So please tell us or somebody tell us.

پس لطفا به ما بگویید یا کسی به ما بگوید.

Please tell us.

لطفا به ما بگویید.

Lewis Moondance is here today.

لوئیس موندنس امروز اینجاست.

Or he was.

یا او بود.

I think he's doing something else we've missed.

من فکر می کنم او دارد کار دیگری می کند که ما از دست داده ایم.

We've obviously missed something.

واضح است که ما چیزی را از دست داده ایم. به

A lot of people seem to know about it. Marcia, does

نظر می رسد بسیاری از مردم در مورد آن می دانند. مارسیا هم

as well.

همینطور.

But yeah, and by the way.

اما بله، و اتفاقا.

Nachum Yes, I liked your comment about investing.

Nachum بله، از نظر شما در مورد سرمایه گذاری خوشم آمد.

Obviously you know quite a bit about this and nothing to do with the subject

بدیهی است که شما کمی در مورد این موضوع می دانید و هیچ ارتباطی با موضوع ندارید،

but that that's like a journey about passive investing.

اما این مانند یک سفر در مورد سرمایه گذاری غیرفعال است.

Yes, I did notice that earlier.

بله، قبلاً متوجه این موضوع شده بودم. شاید بار دیگر

We'll have to have a chat about that maybe another time.

باید در مورد آن گپ بزنیم . پس بزن که

so here we go.

بریم.

We've got a couple of more things to look at Once The person's

ما چند چیز دیگر داریم که باید به

inner strength, courage and determination.

قدرت درونی، شجاعت و عزم زمانی فرد نگاه کنیم.

So these are the positive things.

پس اینها چیزهای مثبت هستند.

Now, we've looked at the horrible stuff

اکنون، ما به چیزهای وحشتناک نگاه کرده ایم

and here are the nice things, your inner strength.

و در اینجا چیزهای خوب، قدرت درونی شما وجود دارد.

We talk about a person's courage and you might not realise that

ما در مورد شجاعت یک فرد صحبت می کنیم و ممکن است متوجه نشوید که

that courage is part of doing something, going on a journey,

آن شجاعت بخشی از انجام کاری، رفتن به سفر،

doing something new and.

انجام کار جدید و.

I think courage is something you do need.

من فکر می کنم شجاعت چیزی است که شما به آن نیاز دارید.

You have to take that first step, maybe something you are doing

شما باید اولین قدم را بردارید، شاید کاری که در حال انجام آن هستید،

where other people will see the thing you doing, maybe performing,

جایی که دیگران کاری که شما انجام می دهید را ببینند، شاید اجرا کنید،

maybe you are going to sing or act in front of other people.

شاید قرار است در مقابل دیگران آواز بخوانید یا اجرا کنید.

So I think there is a certain amount of courage

بنابراین من فکر می کنم مقدار مشخصی از شجاعت وجود دارد

and you must want it as well.

و شما نیز باید آن را بخواهید.

You must want to do it.

شما باید بخواهید آن را انجام دهید.

You have determination.

شما عزم راسخ دارید.

You are sure that you will be successful.

شما مطمئن هستید که موفق خواهید شد.

All pursuits are journeys.

همه تعقیب ها سفر هستند.

You are following something, pursuing something.

شما چیزی را دنبال می کنید، چیزی را دنبال می کنید.

Quite often we will use it physically or maybe figuratively.

اغلب ما از آن به صورت فیزیکی یا شاید مجازی استفاده می کنیم.

You are on a journey of learning English.

شما در سفر یادگیری زبان انگلیسی هستید.

So even learning English, as Mr.

بنابراین حتی یادگیری زبان انگلیسی، همانطور که آقای

Steve said earlier, is a type of journey.

استیو قبلاً گفت، یک نوع سفر است.

We are all on our own separate journeys through life,

همه ما در سفرهای جداگانه خود در زندگی هستیم

and I think learning English is just a good example of that.

و فکر می کنم یادگیری زبان انگلیسی فقط یک مثال خوب از آن است.

So other words, we can use Steve Journey.

به عبارت دیگر، ما می توانیم از استیو ژورنی استفاده کنیم.

You can have Trip Voyage.

شما می توانید سفر سفر داشته باشید.

QUEST I like that one.

QUEST من آن را دوست دارم.

QUEST Maybe something you are trying to find in your life.

QUEST شاید چیزی که شما در تلاش برای یافتن آن در زندگی خود هستید.

You are on a quest

شما در حال جستجو هستید

Yes, a quest

بله، یک

sort of is indicating that you've got

نوع جستجو نشان می دهد که شما

something that you really believe in

چیزی دارید که واقعاً به آن اعتقاد دارید

and you're pursuing something that you really believe in.

و چیزی را دنبال می کنید که واقعاً به آن اعتقاد دارید.

It might be a quest for religious enlightenment

ممکن است جستجویی برای روشنگری مذهبی

or something, or knowledge on a quest for knowledge.

یا چیزی دیگر یا دانش در مورد آن باشد. جستجوی دانش

So you go on a journey

بنابراین شما به سفری می روید تا

of trying to discover something

چیزی را کشف کنید

that involves education,

که مستلزم آموزش است،

maybe you could you could say, yes, a quest.

شاید بتوانید بگویید، بله، یک جستجو.

It's sort of like a higher pursuit of something.

این یک جورهایی مانند یک تعقیب بالاتر از چیزی است.

You have a goal that's already there, so maybe you can see the goal.

شما هدفی دارید که از قبل وجود دارد، بنابراین شاید بتوانید هدف را ببینید.

Maybe there is a thing that you are trying to to reach or find you.

شاید چیزی وجود داشته باشد که برای رسیدن به آن یا یافتن شما تلاش می کنید.

We often think of old mythical stories.

ما اغلب به داستان های اسطوره ای قدیمی فکر می کنیم.

Quite often there is a quest for something, maybe an old tablet

اغلب اوقات جستجو برای چیزی وجود دارد، شاید یک تبلت قدیمی که

with with scripture written on it,

روی آن نوشته شده است،

maybe Indiana Jones, for example.

مثلاً شاید ایندیانا جونز.

He often goes on quests to try and

او اغلب به تلاش‌ها می‌پردازد تا

find some some hidden artefact act.

برخی از مصنوعات پنهان را بیابد.

Yes, something like that.

بله چیزی شبیه به آن.

So we also have a pursuit that we looked at earlier.

بنابراین ما نیز یک پیگیری داریم که قبلاً به آن نگاه کردیم.

Endeavour, the thing we are hoping to do are starting out on that journey

تلاش کن، چیزی که ما امیدواریم انجامش دهیم شروع آن سفر

and of course a long trip.

و البته یک سفر طولانی است.

You can take a long trip that is also a journey.

می توانید یک سفر طولانی داشته باشید که یک سفر نیز باشد.

Pilgrimage.

زیارت.

good Lord, says Idris. Thank you for that.

ادریس می گوید پروردگار خوب. بابت آن تشکر می کنم.

A pilgrimage?

زیارت؟

Yes, a religious pilgrimage.

بله زیارت شرعی.

You're going to

شما در جایی به سمت معرفت دینی می روید

religious knowledge

somewhere, but it might not be religious.

، اما ممکن است دینی نباشد.

It could be a pilgrimage for.

می تواند زیارتی باشد برای.

Yeah, pilgrimage.

آره زیارت

What does that indicate you?

این به شما چه چیزی را نشان می دهد؟

That only means you are going to a particular place to.

این فقط به این معنی است که شما به یک مکان خاص می روید.

To receive something in response. Yes.

برای دریافت چیزی در پاسخ. آره.

So the response that you get from that thing

بنابراین پاسخی که از آن چیز می‌گیرید،

is the thing that you are going

چیزی است که می‌روید،

maybe you try to you go on a pilgrimage across a large area

شاید سعی کنید در یک منطقه بزرگ به زیارت بروید

to to climb a mountain and be at the top of the mountain.

تا از کوهی بالا بروید و در بالای کوه باشید.

So you can you can feel that moment of of achievement.

بنابراین شما می توانید آن لحظه موفقیت را احساس کنید.

So a pilgrimage is just basically a journey.

پس زیارت اساساً یک سفر است.

But we often think of it is having some sort

اما ما اغلب فکر می کنیم که این یک

of conclusion or religious connotation.

نتیجه گیری یا مفهوم مذهبی دارد.

You place something, you feel spiritually, you feel it spiritually.

شما چیزی را قرار می دهید، احساس معنوی می کنید، آن را از نظر معنوی احساس می کنید.

Yes, it Could be you might go want to go to the mountains of Tibet

بله، ممکن است شما بخواهید به کوه های تبت بروید

and and and do that or Mecca.

و آن کار را انجام دهید یا مکه.

Of course, if you go into Mecca,

البته اگر به مکه بروید که

which Muslims have to undertake that journey, I believe in their lifetime.

مسلمانان باید آن سفر را انجام دهند، من به عمر آنها ایمان دارم.

So that's like a pilgrimage in a way.

پس این به نوعی شبیه زیارت است.

Well, it is a pilgrimage, a journey,

خوب، زیارت است، سفر است،

but specifically a religious journey.

ولی مشخصاً سفر مذهبی است.

Finally, a journey can also

در نهایت، سفر می تواند

be used as a verb to travel far.

به عنوان فعل برای سفر دور نیز استفاده شود.

So basically we talk about nomads.

بنابراین اساساً ما در مورد عشایر صحبت می کنیم.

When we talk about Journey, the journey you're on a journey,

وقتی در مورد Journey صحبت می کنیم، سفری که در حال سفر هستید،

but you can also journey somewhere,

اما می توانید به جایی هم سفر کنید،

so you can use the word journey as a verb.

بنابراین می توانید از کلمه سفر به عنوان فعل استفاده کنید.

So to show that you are travelling,

بنابراین برای اینکه نشان دهید در حال سفر هستید،

you journey from one place to another.

از یک مکان به مکان دیگر سفر می کنید.

So that is an important thing to mention that besides being used

پس این نکته مهمی است که باید ذکر شود که علاوه بر اینکه

as a noun, it can also be used as a verb.

به عنوان اسم استفاده می شود، می توان آن را به عنوان فعل نیز استفاده کرد.

Normally when we are, we are using it

به طور معمول زمانی که هستیم، از نظر فیزیکی کاملاً از آن استفاده می کنیم

physically quite.

.

Mr. Steve it's 2:00.

آقای استیو ساعت 2:00 است.

Our journey has has reached its conclusion.

سفر ما به نتیجه رسیده است.

We are at the end of today's journey through the world of English.

ما در پایان سفر امروز از طریق دنیای انگلیسی هستیم.

It's been an epic journey today.

امروز یک سفر حماسی بود.

Mr. Duncan It has.

آقای دانکن دارد.

It may feel like a pilgrimage for some people, but definitely,

ممکن است برای برخی افراد زیارت به نظر برسد، اما قطعاً،

but it's been an enjoyable journey and we hope you've enjoyed it too.

اما سفر لذت بخشی بوده است و امیدواریم شما نیز از آن لذت برده باشید.

Yeah,

بله،

and look forward to seeing you all again next week.

و مشتاقانه منتظر دیدار دوباره شما در هفته آینده هستم.

I'm sure I'll be here.

مطمئنم اینجا خواهم بود.

I can't think that I'm doing anything else.

من نمی توانم فکر کنم که کار دیگری انجام می دهم .

No, we are.

نه، ما هستیم.

We are coming towards the end of April next week.

هفته آینده به اواخر فروردین میرسیم. آیا

Can you believe it Already?

می توانید آن را از قبل باور کنید؟

April has almost flown by already.

آوریل تقریباً پرواز کرده است.

So this time next week we will be looking towards May.

بنابراین در این زمان هفته آینده ما به ماه می نگاه خواهیم کرد.

Wow. The year is going by so quickly.

وای. سال خیلی سریع میگذره

Thank you, Mr. Steve, for joining us today.

از اینکه امروز به ما پیوستید، آقای استیو متشکرم.

Thank you.

متشکرم.

Lovely to be here and see you all again very soon.

خوشحالم که اینجا هستم و خیلی زود دوباره همه شما را می بینم .

That is Mr. Steve.

آن آقای استیو است.

He is here every single.

او همه اینجاست.

I was going to say, can I make a plug for your new.

میخواستم بگم میشه یه دوشاخه برای جدیدت درست کنم.

We've already done that.

ما قبلاً این کار را انجام داده ایم.

You've made a plug for your new videos already, haven't you? Yes.

شما قبلاً برای ویدیوهای جدید خود یک پلاگین ساخته اید، اینطور نیست؟ آره.

So hopefully everybody will watch that.

بنابراین امیدوارم همه آن را تماشا کنند.

Yeah, but the details, the details are down the end of this video.

بله، اما جزئیات، جزئیات در انتهای این ویدیو آمده است.

The playlist is under there and there will be two new

لیست پخش موجود است و

lessons added next week.

هفته آینده دو درس جدید اضافه خواهد شد.

Thank you, Mr. Steve.

ممنون آقای استیو.

There he goes.

آنجا می رود. برای

He is waving goodbye.

خداحافظی دست تکان می دهد.

Goodbye to Mr. Steve.

خداحافظ آقای استیو.

Mr. Steve has gone, but he will be back next week.

آقای استیو رفته است، اما او هفته آینده برمی گردد.

So don't worry.

پس نگران نباشید.

That is this.

این است.

That is all we have for today.

این تمام چیزی است که برای امروز داریم.

We have nothing else.

ما هیچ چیز دیگری نداریم.

My my tank is dry.

تانکم خشک شده

There is nothing else left.

چیز دیگری باقی نمانده است.

So all I have to do

بنابراین تنها کاری که باید انجام دهم این است که

now is say thank you very much for joining me today.

از اینکه امروز به من ملحق شدید بسیار متشکرم.

Thank you, Mr. Steve.

ممنون آقای استیو. از

Thank you as well for taking the journey

شما نیز سپاسگزارم که

us through the world of English.

ما را در دنیای انگلیسی سفر کردید.

I am back on Wednesday.

من چهارشنبه برگشتم

We have two new English lessons coming during the week two

ما دو درس جدید انگلیسی در هفته دوم داریم

and the following week there will be two more.

و هفته بعد دو درس دیگر خواهیم داشت.

And the week after that, two more,

و یک هفته بعد از آن، دو مورد دیگر،

maybe forever.

شاید برای همیشه.

We will have to wait and see.

باید منتظر بمانیم و ببینیم.

Thank you for joining me.

از این که من را همراهی میکنید متشکرم.

It's been lovely being here.

دوست داشتنی بود اینجا بودن

Don't forget, also, I suppose I should mention that we have

فراموش نکنید، همچنین، من فکر می کنم باید اشاره کنم که ما

things available.

چیزهایی در دسترس داریم.

We have the merchandise, the t shirt

ما کالا، جزئیات تی شرت را

details underneath this video.

در زیر این ویدیو داریم.

And also if you want one of your lovely Mr.

و همچنین اگر یکی از لیوان های دوست داشتنی آقای دانکن را می خواهید

Duncan mugs, you can have one of those as well.

، می توانید یکی از آن ها را نیز داشته باشید.

And that, as they say, is that see you on Wednesday.

و این، همانطور که می گویند، این است که شما را در روز چهارشنبه می بینم.

Thank you very much for joining me once again.

از اینکه یک بار دیگر به من ملحق شدید بسیار سپاسگزارم .

I always appreciate that you give your time to me.

من همیشه از اینکه وقت خود را در اختیار من می گذارید قدردانی می کنم.

Thank you very much.

بسیار از شما متشکرم.

And I will see you on Wednesday.

و من شما را چهارشنبه می بینم.

This is Mr.

Duncan.

این آقای

دانکن است.

That's me, by the way, saying thank you for watching.

اتفاقاً این من هستم که می گویم از تماشای شما متشکرم.

See you soon. Take care.

به زودی میبینمت. مراقب باش.

And of course, until the next time we meet here, You know what's coming next?

و البته، تا دفعه بعد که اینجا همدیگر را ملاقات می‌کنیم، می‌دانی بعدش چه می‌شود؟

Yes, you do.

بله، شما انجام می دهید.

Have fun.

خوش بگذره.

Stay safe.

ایمن بمان.

Keep that smile upon face as you walk amongst the human race.

همانطور که در میان نسل بشر قدم می زنید، این لبخند را بر لبان خود نگه دارید.

And I will see you very soon.

و خیلی زود میبینمت

And, of course,

و، البته،

you know what's coming next

شما می دانید که در

ta ta for now.

حال حاضر چه چیزی در راه است.

See you on Wednesday and look out for those new lessons.

چهارشنبه شما را می بینم و منتظر آن درس های جدید باشید.