(((( The power of PERSUASION )))) - English Addict -- Episode 260 / Sunday 6th August 2023

Welcome to today's livestream.

به پخش زنده امروز خوش آمدید.

I hope you are feeling well.

امیدوارم حالتون خوب باشه

Here we are.

اینجا هستیم.

We're back together.

ما دوباره با هم هستیم

There you are.

شما آنجا هستید.

Over there.

در آنجا.

Here we are. Back together.

اینجا هستیم. برگشت به هم.

And there you are.

و شما اینجا هستید.

Over there.

در آنجا.

It's so nice to have your company once again today.

خیلی خوب است که امروز یک بار دیگر شرکت شما را داشته باشید.

We are back with you.

ما با شما برگشتیم

Everyone. Hi, everybody.

هر کس. سلام به همه.

Oh, isn't it nice to be back again?

اوه، خوب نیست که دوباره برگشتم؟

I have to say, I am rather excited.

باید بگویم، من نسبتاً هیجان زده هستم.

My name is Mr. Duncan.

اسم من آقای دانکن است.

And his name?

و اسمش؟

Well, I'm Mr. Steve.

خب، من آقای استیو هستم.

He is Mr. Steve. He is my co-presenter.

او آقای استیو است. او مجری من است.

He is my very special guest.

او مهمان ویژه من است.

You might say that we are both

ممکن است بگویید که ما هر دو

your special guests in your home you see today.

مهمان ویژه شما در خانه شما هستیم که امروز می بینید.

So we are with you now live from England.

بنابراین ما اکنون با شما به صورت زنده از انگلیس هستیم.

It's English addict.

این معتاد انگلیسی است.

And it's a short one today.

و امروز کوتاه است.

We have a very good reason for it.

ما دلیل بسیار خوبی برای آن داریم.

We are we are about to start a very busy week.

ما در آستانه شروع یک هفته بسیار شلوغ هستیم.

Mr. Steve and myself.

آقای استیو و من.

We are going away also next weekend.

آخر هفته آینده هم میریم.

Steve is taking me away for a lovely weekend

استیو من را برای یک آخر هفته دوست داشتنی می برد

because, of course, I'm going to mention it straight away.

زیرا، البته، من بلافاصله به آن اشاره خواهم کرد . آخر

Next weekend, it's my birthday.

هفته آینده، تولد من است.

Next Saturday, the 12th of August is my birthday.

شنبه آینده 12 مرداد تولد من است.

So I'm really looking forward to that.

بنابراین من واقعا مشتاقانه منتظر آن هستم.

I don't know what Steve has planned.

من نمی دانم استیو چه برنامه ای دارد.

I'm sure something is going to happen.

مطمئنم قراره یه اتفاقی بیوفته

So. So don't give me any clue, Steve.

بنابراین. پس هیچ سرنخی به من نده، استیو.

I always like to have a nice surprise.

من همیشه دوست دارم یک سورپرایز خوب داشته باشم.

Well, Mr. Duncan, welcome. Welcome.

خب، آقای دانکن، خوش آمدید. خوش آمدی.

It's lovely to be here again.

دوست داشتنی است که دوباره اینجا هستم.

On what is a much nicer day weatherwise here in the UK.

در روزی که از نظر آب و هوا در اینجا در بریتانیا بسیار خوب است.

We had a storm yesterday. A very unusual storm.

دیروز طوفان داشتیم یک طوفان بسیار غیر معمول

We did lots of high winds.

ما بادهای شدید زیادی انجام دادیم.

Not usual at this time of the year.

در این زمان از سال معمول نیست.

So unusual for August. It's also very cold.

خیلی غیرمعمول برای اوت. خیلی هم سرده

It's yes, it's warm out there today.

بله، امروز آنجا گرم است.

But yesterday it was cold.

اما دیروز هوا سرد بود.

People were lighting their long fires in the village.

مردم آتش های بلند خود را در روستا روشن می کردند.

That shows you how cold it was. It's August.

این به شما نشان می دهد که چقدر سرد بوده است. اوت است.

Yeah, it's strange.

آره عجیبه

So. So last night, it was almost well, it was almost freezing.

بنابراین. پس دیشب، تقریبا خوب بود، تقریبا یخ زده بود.

Last night there was ice.

دیشب یخ ​​بود.

Well, no, you can scoff, Mr.

خوب، نه، می توانید مسخره کنید، آقای

Steve, but back in Germany, they had to get the snowploughs out.

استیو، اما در آلمان، آنها مجبور بودند برف روب ها را بیرون بیاورند.

You're joking. Yesterday. I'm not joking.

شوخی میکنی. دیروز. شوخی نمی کنم.

They had the most horrendous hailstorm.

آنها وحشتناک ترین تگرگ را داشتند.

Lots of pieces of ice fell from the sky.

تعداد زیادی تکه یخ از آسمان فرو ریخت.

But not just a few hundreds of thousands.

اما نه فقط چند صد هزار.

And they had to get the snow ploughs to clear the roads.

و برای پاکسازی جاده ها مجبور بودند برف روب ها را تهیه کنند .

So hail. So everything? Yes, I just said hail.

پس تگرگ. پس همه چیز؟ بله، من فقط گفتم تگرگ.

So hailstones fell and the whole area was wiped.

بنابراین تگرگ بارید و تمام منطقه از بین رفت.

It looked like snow, but it wasn't.

انگار برف بود اما اینطور نبود.

So. So there you go. You say.

بنابراین. بنابراین شما بروید. تو بگو.

And that's in August.

و آن در ماه اوت است.

Well, was it was it today was the

خوب، آیا امروز بود،

I can't remember who is the head of is it is it the UN or something.

من نمی‌توانم به خاطر بیاورم که رئیس سازمان ملل متحد است یا چیزی دیگر.

Didn't he say we were heading for global boiling.

نگفت ما به سوی جوشش جهانی می رویم.

We are where we're going to be like an egg.

ما جایی هستیم که قرار است مانند یک تخم مرغ باشیم.

Not in the UK, it seems just yet. No.

نه در بریتانیا، به نظر می رسد هنوز. خیر.

Although of course they have had very hot weather in

البته آنها در

Spain and Portugal and other parts of Europe.

اسپانیا و پرتغال و سایر نقاط اروپا هوای بسیار گرمی داشته اند.

Talking of the weather, I have a special lesson coming up next week,

در مورد آب و هوا صحبت می کنم، هفته آینده یک درس ویژه دارم،

a special short lesson all about the weather.

یک درس کوتاه ویژه درباره آب و هوا.

Because if there's one thing that people here in Britain

زیرا اگر مردم اینجا در بریتانیا

are crazy about, we love talking about the weather.

دیوانه ی یک چیز هستند، ما عاشق صحبت در مورد آب و هوا هستیم.

What will the weather be like tomorrow?

فردا هوا چطور خواهد بود؟ آیا

Will it be warm next week?

هفته آینده گرم خواهد بود؟

Oh, isn't the weather terrible? Isn't it cold?

اوه، هوا وحشتناک نیست؟ سرد نیست؟

Isn't it hot?

گرم نیست؟

It's too cold.

خیلی سرد است.

It's too hot.

خیلی گرم است.

So that is one of the subjects I am talking about.

بنابراین این یکی از موضوعاتی است که من در مورد آن صحبت می کنم.

Next week we are looking at the weather, some changes next week.

هفته آینده در حال بررسی وضعیت آب و هوا هستیم، در هفته آینده برخی تغییرات.

Of course, there won't be an English

البته، یک انگلیسی

added to Nixon Day, but there might be something

به روز نیکسون اضافه نخواهد شد، اما ممکن است

coming from us through the internet next Sunday.

یکشنبه آینده چیزی از طریق اینترنت از سوی ما ارائه شود.

But it won't look like this. And.

اما به این شکل نخواهد بود. و.

And that's it, really.

و واقعاً همین است.

So we are off to our favourite place in Wales to celebrate my birthday.

بنابراین ما به مکان مورد علاقه خود در ولز رفتیم تا تولدم را جشن بگیریم.

And I have to say I am a little bit excited to be just before we get any ideas.

و باید بگویم که کمی هیجان زده هستم که درست قبل از اینکه هر ایده ای داشته باشیم، باشم. اتفاقاً

We have people staying in the house, by the way, so you know,

ما افرادی داریم که در خانه می‌مانند، بنابراین می‌دانید،

I've got to be careful how you advertise, where you're going.

من باید مراقب باشم که چگونه تبلیغ می‌کنید، کجا می‌روید.

But yes, we have people staying here.

اما بله، ما افرادی داریم که اینجا می مانند.

I've got I've got special guests arriving on Friday.

من باید میهمانان ویژه ای دارم که جمعه می آیند.

Before we go, the fact they've got a very big

قبل از اینکه برویم، این واقعیت است که آنها یک سگ بسیار بزرگ، پر سر و

loud, dangerous dog,

صدا، خطرناک،

A very big, loud, dangerous dog. Yes.

یک سگ بسیار بزرگ، پر سر و صدا، خطرناک دارند. آره.

Just to make things clear, if you've got any ideas,

فقط برای روشن شدن موضوع، اگر ایده‌ای دارید، می‌دانید، می‌دانید،

you know, you know, the more you say that, the more it sounds as if this house is going to be empty

هر چه بیشتر این را بگویید، بیشتر به نظر می‌رسد که این خانه

next week, because, as I say, we have got dangerous people

هفته آینده خالی می‌شود، زیرا، همانطور که می‌گویم، ما داریم افراد خطرناکی

all the way from Birmingham coming to stay here to protect what little we have.

از بیرمنگام آمدند تا اینجا بمانند تا از چیزهای کم ما محافظت کنند.

Why do they have to come from Birmingham?

چرا آنها باید از بیرمنگام بیایند؟

Well, because people are dangerous in Birmingham, you know.

خوب، چون مردم در بیرمنگام خطرناک هستند، می دانید.

Mind you, they could come from Wolverhampton or even parts of Telford are a bit rough.

توجه داشته باشید، آنها می توانند از ولورهمپتون بیایند یا حتی بخش هایی از تلفورد کمی خشن هستند.

So is there any reason why your friends are from Birmingham?

پس آیا دلیلی وجود دارد که دوستان شما اهل بیرمنگام هستند؟

Well, they're not really friends.

خوب، آنها واقعاً دوست نیستند.

I'm just, as you say, I'm paying them to come here and and protect our assets.

من فقط، همانطور که شما می گویید، به آنها پول می دهم که به اینجا بیایند و از دارایی های ما محافظت کنند.

So we are, we are paying people to come and stay in our house next week

ما هم همینطور، به افرادی پول می دهیم که هفته آینده بیایند و در خانه ما بمانند

who who are not trustworthy and they might be dangerous and you're trusting them to take care of our house.

که قابل اعتماد نیستند و ممکن است خطرناک باشند و شما به آنها اعتماد دارید که از خانه ما مراقبت کنند.

Actually, we've got cameras everywhere and we can monitor them 24/7 on the Internet.

در واقع، ما همه جا دوربین داریم و می‌توانیم آن‌ها را 24 ساعته در اینترنت نظارت کنیم.

So that would be a better story.

پس این داستان بهتری خواهد بود.

Yeah.

آره

So the slightest alarms will go off wherever we are

بنابراین کوچکترین زنگ هشدار در هر کجا که باشیم به صدا در می آید

and we can immediately press the panic button and get somebody around. Yes.

و می توانیم بلافاصله دکمه وحشت را فشار داده و کسی را دور بزنیم. آره.

So beware.

پس مراقب باشید.

And also, we have very nosy neighbours.

و همچنین، ما همسایه های بسیار فضول داریم.

In fact, that's all you need.

در واقع، این تمام چیزی است که شما نیاز دارید.

You don't need you don't need sophisticated alarm systems.

شما نیازی به سیستم های هشدار پیچیده ندارید.

What you actually need

آنچه در واقع به آن نیاز دارید،

are nosy neighbours.

همسایگان فضول هستند.

So we have very nosy neighbours. They're always watching.

بنابراین ما همسایه های بسیار فضولی داریم. آنها همیشه تماشا می کنند.

So so there.

پس آنجاست.

So when we are away next week, next weekend,

پس وقتی هفته آینده دور هستیم، آخر هفته بعد،

don't burgle the house because the neighbours will see you.

خانه را دزدی نکنید زیرا همسایه ها شما را خواهند دید.

They see everything I do.

آنها هر کاری را که من انجام می دهم می بینند.

You've got all your, your have all your valuables with you because you're your most valuable asset.

شما همه چیزهای با ارزش خود را دارید، زیرا با ارزش ترین دارایی خود هستید.

So your cameras. Yes.

بنابراین دوربین های شما. آره.

And you will be taking those with you to wherever it is we're going.

و شما آنها را با خود به هر کجا که ما می رویم خواهید برد.

Not that there's going to be any surprises.

نه اینکه سورپرایزی وجود داشته باشد.

Steve Duncan, you're drawing far too much attention to the fact that we're not here next week.

استیو دانکن، تو بیش از حد توجه را به این واقعیت جلب می کنی که هفته آینده اینجا نیستیم.

The fact that it's your birthday, you mean?

منظورت اینه که تولدت هست؟

Well, it is my birthday next week. Did I mention that?

خب هفته دیگه تولدمه آیا من به آن اشاره کردم؟

I'm not sure if I mentioned that next Saturday.

مطمئن نیستم شنبه آینده به آن اشاره کردم یا نه. راستش

It's my birthday and I'm very excited, to be honest.

تولدم است و خیلی هیجان زده هستم.

I love having a birthday, even though

من عاشق تولد هستم، با وجود اینکه

I'm now approaching a certain age.

اکنون به سن خاصی نزدیک شده ام.

Yes, that's all I'm saying.

بله، این تمام چیزی است که می گویم.

A certain age.

سن خاصی

Steve, past that certain age a couple of years ago.

استیو، چند سال پیش از آن سن گذشته بود.

What we tend to say is when you when you're getting older, you're over the hill.

چیزی که ما تمایل داریم بگوییم این است که وقتی بزرگتر می‌شوی، بالای تپه هستی.

Not quite over the hill, not yet.

نه کاملا بالای تپه، هنوز نه.

It means that, you know, as you're approaching your peak in life, you're going up the hill

این بدان معنی است که، می دانید، همانطور که به اوج زندگی خود نزدیک می شوید، از تپه بالا می روید

and then when you're going down, everything is going downhill towards ultimate demise.

و سپس وقتی به سمت پایین می روید، همه چیز به سمت سقوط نهایی پیش می رود.

Okay, Steve, at some point, hopefully along time in the future,

بسیار خوب، استیو، در یک نقطه، امیدوارم در طول زمان در آینده،

there are people tuning in today to be cheered if over the hill.

افرادی هستند که امروز در حال تنظیم هستند تا اگر بالای تپه باشند تشویق شوند.

Okay, tachograph. Well, I went up. Now you're going down.

باشه تاخوگراف خب رفتم بالا حالا داری میری پایین

Yes, we've got it. Steve.

بله، ما آن را دریافت کرده ایم. استیو

I'm just explaining this is an English teaching channel.

فقط توضیح میدم این یک کانال آموزش زبان انگلیسی است.

Mr. Duncan.

آقای دانکن

I feel as though I need to explain Casey If I did, what did I say just before we came on?

احساس می‌کنم باید برای کیسی توضیح بدهم.

Keep it concise.

آن را مختصر نگه دارید.

Keep it brief.

مختصر بفرمایید

I Shakespeare said brevity is the soul of wit.

من شکسپیر می‌گفت که ایجاز روح عقل است.

It also helps us to fit everything into our live stream.

همچنین به ما کمک می کند تا همه چیز را در جریان زنده خود قرار دهیم.

We are back.

ما برگشتیم.

We're very happy to see you.

از دیدن شما بسیار خوشحالیم.

Hello to the live chat.

سلام به چت زنده

Also first, once again, congratulations, Vitesse.

همچنین اول، یک بار دیگر، تبریک می گویم، Vitesse.

Yes, well done.

بله، آفرین.

And our friend from the UK, Martin, is here.

و دوست ما از بریتانیا، مارتین، اینجاست.

Hello. Marty. Marty.

سلام. مارتی مارتی

Marty days.

He calls himself in here, no doubt.

روزهای شهادت

او خودش را اینجا صدا می کند، بدون شک.

From his new flat.

از آپارتمان جدیدش

He has moved into a new flat.

او به یک آپارتمان جدید نقل مکان کرده است.

He is now free, able to do whatever he wants in his flat.

او اکنون آزاد است و می تواند هر کاری که می خواهد در آپارتمانش انجام دهد.

We don't want to know the details of.

ما نمی خواهیم جزئیات آن را بدانیم.

Sure, it's disgusting why we don't give other people more.

مطمئناً منزجر کننده است که چرا ما به دیگران بیشتر نمی دهیم.

Right, Steve?

درسته استیو؟

I'm me now.

الان من هستم

I'm in a bit of a high today because I've been outside.

من امروز کمی در اوج هستم چون بیرون بوده ام.

I've had two eggs, by the way, before I came on. Okay.

اتفاقاً قبل از آمدنم دو تخم مرغ خورده ام. باشه.

I've had two eggs.

من دو تا تخم مرغ خورده ام

I'm full of energy and I've been chopping trees.

من پر انرژی هستم و در حال خرد کردن درختان هستم.

Anyway, there isn't time to talk about that kind of nonsense.

به هر حال، زمان صحبت در مورد این نوع مزخرفات وجود ندارد.

Realise you're going to the show, you are going to be complaining in a few moments

متوجه شوید که به نمایش می روید، چند لحظه دیگر شکایت خواهید کرد

because we won't be having enough time to do the things we want to do.

زیرا ما زمان کافی برای انجام کارهایی که می خواهیم انجام دهیم نخواهیم داشت.

You mean like the the sentence game?

یعنی مثل بازی جمله؟

No. Fill in the blanks.

نه. جاهای خالی را پر کنید.

It's called Fill in the blank, Steve. Keep up with it.

اسمش جای خالی را پر کن استیو. با آن همراه باشید.

As you know,

همانطور که می دانید

recently I've been out and about filming in different places

اخیراً در مکان های مختلف بیرون رفته و مشغول فیلمبرداری بوده ام

and I've been travelling as far as Paris and London,

و تا پاریس و لندن سفر کرده ام

but I realised that it is in this area.

اما متوجه شدم که در این منطقه است.

We have lots of wonderful places to visit as well.

ما مکان های شگفت انگیز زیادی نیز برای بازدید داریم.

And I was, I was thinking of a local landmark,

و من داشتم به یک نقطه عطف محلی فکر می کردم،

a lovely local landmark which has been around for many, many years.

یک مکان دیدنی محلی دوست داشتنی که سال های زیادی وجود داشته است.

Here it is. I'm going to show it now on the screen.

ایناهاش. اکنون می خواهم آن را روی صفحه نمایش دهم.

So here it is.

پس اینجاست.

So this is a very well known place called the Crooked House.

بنابراین این مکان بسیار شناخته شده ای است به نام خانه کج.

It's it's in an area called Hindley,

این در منطقه ای به نام هیندلی است،

not very far from here, really, in the West Midlands.

نه چندان دور از اینجا، در واقع، در غرب میدلندز.

And it's been around for many years.

و سالهاست که وجود دارد.

It has a couple of very odd features.

چند ویژگی بسیار عجیب دارد.

One is that it is crooked.

یکی اینکه کج است.

And here is a more recent photograph of it.

و اینم یه عکس جدیدتر ازش

And it used to be a farmhouse.

و قبلاً یک خانه کشاورزی بوده است.

Now it is a pub, or it was

الان یک میخانه است یا به این

because it closed down a few months ago

دلیل بود که چند ماه پیش تعطیل شد

and I thought it would be fun to go there and do a little bit of filming.

و فکر کردم رفتن به آنجا و فیلمبرداری کمی لذت بخش است.

The only problem is

تنها مشکلش

last night it burnt down.

دیشب سوخته.

Oh, are you joking?

اوه، شوخی می کنی؟

No. Oh, my goodness.

نه، خدای من.

Mr. Duncan, I'm quite shocked.

آقای دانکن، من کاملا شوکه شده ام.

Yeah, He burned down the famous crooked house House? Yes.

آره، او خانه کج معروف خانه را سوزاند؟ آره.

This place is a is a well-known landmark in the area. And.

این مکان یک مکان دیدنی شناخته شده در منطقه است. و.

And it burnt down last night.

و دیشب سوخت

Oh, Mr. Duncan, you've shocked me there.

اوه، آقای دانکن، شما مرا در آنجا شوکه کردید.

I was not aware.

من در جریان نبودم.

So this is 19 years. Actually.

پس این 19 سال است. در حقیقت.

That is a very well known landmark in in the Midlands.

این یک نقطه عطف بسیار شناخته شده در میدلندز است.

So there it is.

That's what it used to look like when it was opened as a pub.

بنابراین وجود دارد.

زمانی که به عنوان یک میخانه افتتاح شد، شبیه آن بود.

And that's what it looked like last night when it was on fire.

و این همان چیزی بود که دیشب در آتش بود.

But the strange thing is it's been derelict

اما نکته عجیب این است که مدتی است که متروک بوده

for a while and it's recently being bought.

و به تازگی خریداری شده است.

It's been bought recently by some developers

اخیراً توسط برخی از توسعه دهندگان خریداری شده است

who wanted to save it and restore it.

که می خواستند آن را ذخیره و بازیابی کنند.

And last night it burnt down.

و دیشب سوخت.

So now a lot of people are starting to think

بنابراین اکنون بسیاری از مردم شروع به فکر می کنند که

maybe the fire wasn't accidental.

شاید آتش سوزی تصادفی نبوده است.

That's what people are thinking.

این چیزی است که مردم فکر می کنند.

I'm not saying that's what actually happened, but some people are wondering

من نمی گویم این همان چیزی است که در واقع اتفاق افتاده است، اما برخی از مردم می پرسند

whether it was on purpose, whether it was

که آیا این

whether there was something very devious going on.

اتفاق از روی عمد بوده است یا خیر؟

So sadly, the Crooked House, which is an amazing place,

بسیار متأسفانه، خانه کج، که مکان شگفت انگیزی است،

but it was Marty says that he's had many drinks there.

اما مارتی می گوید که او نوشیدنی های زیادی را در آنجا نوشیده است.

Yes, I suppose so. I didn't know.

بله، من هم همینطور فکر میکنم. من نمی دانستم.

I didn't hear about that news. Mr. Duncan.

من در مورد آن خبر نشنیدم. آقای دانکن

Anyway, it's tragic we move on. Mr. Duncan.

به هر حال، این غم انگیز است که ادامه می دهیم. آقای دانکن

We haven't got time to look at that though.

هر چند ما وقت نداریم که به آن نگاه کنیم.

But the most amazing thing about this place is

اما شگفت‌انگیزترین چیز در مورد این مکان این است که

if you go inside, all of the rooms are also wonky.

اگر به داخل آن بروید، تمام اتاق‌ها نیز بداخلاق هستند.

They also lean over, But there is

آنها همچنین خم می شوند، اما

something you can do or you could do in there.

کاری وجود دارد که می توانید انجام دهید یا می توانید در آنجا انجام دهید.

And that was you could roll a penny uphill.

و این بود که می‌توانستید یک پنی به سربالایی بچرخانید.

So it would appear as if gravity was being defied.

بنابراین به نظر می رسد که گرانش را نادیده می گیرد.

It was a strange place.

جای عجیبی بود. وقتی وارد می‌شوید باعث می‌شود

It makes you feel a bit sort of disorientated when you go in, but it's everything.

کمی احساس سردرگمی کنید ، اما این همه چیز است.

Just look level something that's so sad,

فقط به سطحی نگاه کنید که بسیار غم انگیز است،

so this place is so well known in this area.

بنابراین این مکان در این منطقه بسیار شناخته شده است.

If you ever say to anyone who lives in the Midlands

اگر به هر کسی که در میدلندز زندگی می کند بگویید

that if you say the crooked house,

که اگر بگویید خانه کج،

you can guarantee that most people have been there.

می توانید تضمین کنید که بیشتر مردم آنجا بوده اند.

But last night it burnt down, burnt to the ground and fortunately it's not sad.

اما دیشب سوخته، سوخته و خوشبختانه غمگین نیست.

I bet you're shocked, aren't you?

شرط می بندم که شوکه شده ای، نه؟

Yes, but let's move on because we haven't got time, as you keep saying today.

بله، اما بیایید ادامه دهیم زیرا همانطور که شما امروز می گویید وقت نداریم.

Well, that was that was something planned.

خب، این چیزی بود که برنامه ریزی شده بود.

You say the things that are planned are okay

شما می‌گویید چیزهایی که برنامه‌ریزی شده‌اند اشکالی ندارد

If we're planning to talk about things, then that's all right.

.

So don't forget next week, by the way,

بنابراین هفته آینده را فراموش نکنید، اتفاقا

different next Sunday, different things,

یکشنبه آینده متفاوت است، چیزهای متفاوت،

because it's my birthday, I might mention.

چون تولد من است، ممکن است اشاره کنم.

What is it again? Next weekend? My birthday.

بازم چیه؟ آخر هفته آینده؟ تولد من.

Oh, right.

It's my birthday, Mr. Steve. Are you excited?

درسته.

تولد من است، آقای استیو. آیا شما هیجان زده هستید؟

I am. Anyway. Sure you are.

من هستم. به هر حال. حتما هستی

So that's what we're doing next weekend and a very busy week. Mr.

بنابراین این کاری است که ما در آخر هفته آینده انجام می دهیم و یک هفته بسیار شلوغ است. آقای

Steve has been working hard, of course, in his new job.

استیو البته در کار جدیدش سخت کار کرده است.

How is it going? By the way?

حالش چطوره؟ راستی؟

Bit of a stressful week, I would say.

من می گویم یک هفته پر استرس است.

Mr. Duncan have a stressful week.

آقای دانکن هفته پر استرسی داشته باشید.

Most of it caused by technology.

بیشتر آن ناشی از فناوری است.

Technology? Yes.

فن آوری؟ آره. می‌دانی

You know, the good old simple days

، روزهای خوب و ساده قدیمی

when I could just go and see my customers, write everything down on a piece of paper

که می‌توانستم فقط بروم و مشتریانم را ببینم، همه چیز را روی یک تکه کاغذ بنویسم

and send it into head office, a long gone

و ​​به دفتر مرکزی بفرستم، مدت‌هاست که

everything now is I.T.

همه چیز اکنون I.T است.

related.

مربوط.

It's I couldn't even begin to explain the complications involved

این است که من حتی نمی‌توانم شروع کنم به توضیح پیچیدگی‌های مربوط

in what seemed to be the most simple of tasks.

به آنچه ساده‌ترین کار به نظر می‌رسید.

And yet it's all very complicated.

و با این حال همه چیز بسیار پیچیده است.

But I've somehow managed to survive the week

اما علیرغم فشارهایی که تقریباً هر روز مجبور به یادگیری چیزهای جدید جدید هستم، به نوعی توانسته ام هفته را زنده بمانم

despite the

pressure of having to learn new i.t stuff almost every day.

.

I still love it though. I still.

هر چند من هنوز هم دوستش دارم. من هنوز.

I still can't get over this.

من هنوز نمی توانم از این موضوع عبور کنم.

This fact that Steve now has to has to use computers

این واقعیتی که استیو اکنون مجبور است همیشه از رایانه استفاده کند، در

all the time when to be honest, he he's not a big fan of technology.

صورتی که صادقانه بگویم، او طرفدار زیادی از فناوری نیست.

I get stressed so I find it amazing I have to say even now, even though

من استرس دارم، بنابراین به نظرم شگفت انگیز است، باید بگویم حتی در حال حاضر، حتی اگر

it's been years, years and years since you started using the technology.

سال ها، سال ها و سال ها از زمانی که شما شروع به استفاده از این فناوری کرده اید، می گذرد.

But it is amazing still.

اما هنوز هم شگفت انگیز است.

It still blows me away.

هنوز هم من را به باد می دهد.

I know I'm okay, but once I've learned how to do it, I'm fine.

من می دانم که خوب هستم، اما وقتی یاد گرفتم چگونه این کار را انجام دهم، خوب هستم.

But it's just such a waste of time,

اما این یک اتلاف وقت است، می

you know, instead of employing people, head office, admin people

دانید، به جای استخدام افراد، دفتر مرکزی، مدیرانی

who would input all this data, we now have to basically do it all ourselves.

که همه این داده ها را وارد می کنند، اکنون باید اساساً همه این کارها را خودمان انجام دهیم.

That's it.

So I'm sure it saves money, but never mind.

خودشه.

بنابراین مطمئن هستم که باعث صرفه جویی در پول می شود، اما مهم نیست.

I remember the good old days of paper. Pieces of paper.

یاد روزهای خوب کاغذی افتادم. تکه های کاغذ.

You just write things down and then send them to your boss

شما فقط چیزها را یادداشت می کنید و سپس آنها را برای رئیس خود می فرستید

and then your boss would look at them and he would go, okay then, very good.

و سپس رئیس شما آنها را نگاه می کرد و او می رفت، بسیار خوب، پس خیلی خوب است.

And then put it into a filing cabinet where it would stay

و سپس آن را در یک بایگانی قرار دهید، جایی که

for a thousand years without anyone looking at it ever again.

برای هزار سال بدون اینکه کسی به آن نگاه کند، بماند.

Put it this way I got my first paycheque last week.

اینطوری بگم من اولین چک حقوقم رو هفته پیش گرفتم.

Mr. Duncan So that was, let's just say, compensation. Yes.

آقای دانکن پس بیایید بگوییم که این غرامت بود. آره.

This is paying for the Paris trip, compensation for the stress

این هزینه برای سفر پاریس، جبران استرس

involved in having to manage and deal with I.T.

ناشی از مدیریت و مقابله با I.T است.

Related things internet, internet technology,

موارد مرتبط اینترنت، فناوری اینترنت،

I.T. information technology.

I.T. فناوری اطلاعات.

It's all about the I.T. nowadays.

همه چیز در مورد I.T است. این روزها.

It is. It's all on iPads.

این است. همه اینها روی آیپد است.

That's all you get now an iPad.

این تمام چیزی است که اکنون یک iPad دریافت می کنید.

And there's a lot of things you can't do on an iPad

و بسیاری از کارها وجود دارد که نمی توانید در iPad انجام دهید

that are very, very easy to do on a laptop.

که انجام آنها در لپ تاپ بسیار بسیار آسان است.

And so that's the basic problem.

و بنابراین این مشکل اساسی است.

But anyway, I won't go into that.

اما به هر حال من وارد این موضوع نمی شوم.

No, don't go into it just being paid.

نه، فقط با پرداخت پول وارد آن نشوید.

And that's all that matters. That's a bit of sadness news now.

و این تمام چیزی است که اهمیت دارد. این خبر کمی غم انگیز است.

I was I was feeling a bit sad during the week.

من در طول هفته کمی غمگین بودم.

Some very sad news, Mr.

یک خبر بسیار ناراحت کننده، آقای

Steve.

As you know, I am a very big fan of this particular person.

استیو.

همانطور که می دانید من از طرفداران بسیار این شخص خاص هستم.

Pee-Wee Herman.

پی-وی هرمان.

I love this guy so much.

من این پسر را خیلی دوست دارم.

He's eccentric, he's strange, he's childish, he's bizarre.

او عجیب و غریب است، او عجیب است، او بچه گانه است، او عجیب و غریب است.

And sadly, he passed away last week at the age of 70

و متأسفانه او هفته گذشته در سن 70 سالگی

after suffering cancer for the past six years and not telling anyone about it.

پس از ابتلا به سرطان در شش سال گذشته و به کسی در مورد آن چیزی نگفت.

He kept it completely secret.

او آن را کاملا مخفی نگه داشت.

Paul Reubens is the guy's name who plays Pee-Wee Herman.

پل روبنس نام مردی است که نقش پی-وی هرمان را بازی می کند.

So he died last week. I was really sad.

بنابراین او هفته گذشته درگذشت. واقعا ناراحت شدم.

It's not very often that the death of a celebrity upsets me,

خیلی وقت‌ها پیش نمی‌آید که مرگ یک سلبریتی من را ناراحت می‌کند،

but this did make me feel rather sad because I like people

اما این باعث شد که من احساس غمگینی کنم، زیرا من افرادی را دوست دارم

who are slightly odd and eccentric.

که کمی عجیب و غریب و عجیب و غریب هستند.

So you might say that Mr.

بنابراین ممکن است بگویید که آقای

Steve is a little bit like that.

استیو کمی شبیه این است.

So I thought that was a bit bit sad that we

بنابراین فکر کردم که کمی ناراحت کننده بود که

we had to say goodbye to Pee-Wee Herman last week for the for the final time.

هفته گذشته برای آخرین بار با پی-وی هرمان خداحافظی کردیم .

So I was a little bit upset.

بنابراین من کمی ناراحت شدم.

I will be honest with you, Mr. Steve. Yes.

من با شما صادق خواهم بود، آقای استیو. آره.

I mean, these are sort of iconic people that we've been around for a long time.

منظورم این است که اینها به نوعی افراد نمادینی هستند که ما برای مدت طولانی در اطراف آنها بوده ایم.

They've made us happy, they made us laugh and now they're gone.

آنها ما را خوشحال کرده اند، ما را می خندانند و حالا رفته اند.

And it's always a bit sad.

و همیشه کمی غم انگیز است.

But do

اما آیا می

I can do a good impression of Pee-Wee Herman?

توانم تاثیر خوبی از پی-وی هرمان داشته باشم؟

But but not at the moment.

اما نه در حال حاضر.

Not in this dry, hot studio.

نه در این استودیوی خشک و گرم.

Well, I think you ought to take over

خب، من فکر می‌کنم که شما باید

from the point of eccentricity, Mr.

از نقطه‌ی عجیب و غریب جلو بروید، آقای

Duncan. I'm not sure about it.

دانکن. من در مورد آن مطمئن نیستم.

We both we're both a bit eccentric. We are,

هر دوی ما کمی عجیب و غریب هستیم. ما هستیم،

but we are both weird for various reasons.

اما هر دوی ما به دلایل مختلف عجیب هستیم.

But that said, really, that is a bit of sad news.

اما این که گفته شد، واقعاً یک خبر غم انگیز است.

I don't like it when people who make you laugh die.

من دوست ندارم کسانی که شما را می خندانند بمیرند.

It always seems quite tragic.

همیشه بسیار غم انگیز به نظر می رسد.

Very tragic.

بسیار غم انگیز

In fact, today, by the way, we are looking at persuasion

در واقع، امروز، اتفاقا، ما به اقناع

as being persuasive.

به عنوان اقناع نگاه می کنیم.

Some people are very good at being persuasive.

برخی افراد در متقاعد کردن بسیار خوب هستند.

They have some sort of characteristic tick or maybe they way they speak

آنها نوعی تیک مشخص دارند یا شاید نحوه صحبت کردنشان

or maybe the way they use certain words.

یا شاید نحوه استفاده از کلمات خاص.

Maybe they're their whole character.

شاید آنها تمام شخصیت آنها هستند.

They are very good at persuading, leading you to do things.

آنها در متقاعد کردن بسیار خوب هستند و شما را به انجام کارها سوق می دهند.

Maybe there are certain jobs, certain careers

شاید مشاغل خاصی وجود داشته باشد، مشاغل خاصی

that a person might take up

که ممکن است یک فرد

if they want to show off their persuasive nature.

اگر بخواهد ماهیت متقاعدکننده خود را به نمایش بگذارد، آن ها را انتخاب کند.

So there are lots of people who might be like that.

بنابراین افراد زیادی هستند که ممکن است چنین باشند.

I'm not sure if I am like that, but I have been in situations in the past

مطمئن نیستم که اینطور باشم یا نه، اما در گذشته در موقعیت هایی بوده ام

where I've had to be like that and we will be looking at that in a few moments.

که مجبور بوده ام اینطور باشم و تا چند لحظه دیگر به آن نگاه خواهیم کرد.

Politicians, of course, have to be very persuasive.

البته سیاستمداران باید بسیار متقاعد کننده باشند.

They sure do.

آنها مطمئنا انجام می دهند.

Salespeople have to be persuasive.

فروشندگان باید متقاعد کننده باشند.

You have to be able to communicate

شما باید بتوانید

what you want to get across to other people.

آنچه را که می خواهید به دیگران منتقل کنید، به دیگران منتقل کنید.

And I think that's the skill in being persuasive

و من فکر می‌کنم این مهارت در متقاعد کردن

is is is being able to communicate what it is

این است که بتوانیم آنچه را که هست به

in a in a good way that people can understand.

شیوه‌ای خوب که مردم می‌توانند بفهمند، ارتباط برقرار کنند.

And we will be talking all about that

و تا چند لحظه دیگر در مورد آن صحبت خواهیم کرد

in a few moments from now on.

.

And yes,

و بله،

the carols are actually still with us at the back of the house

سرودها در واقع هنوز با ما در پشت خانه هستند

and they've become very friendly over the past three

و در طول سه

or four months, to be honest.

یا چهار ماه گذشته، صادقانه بگویم، بسیار دوستانه شده اند.

Today's subject is being persuaded

موضوع امروز متقاعد می شود

if there are lots of words, lots of phrases we can use,

اگر کلمات زیادی وجود داشته باشد، عبارات زیادی که بتوانیم استفاده کنیم،

and that is today's subject.

و این موضوع امروزی است.

Everyone, I hope you will stay where there is lots of words and phrases.

همه، امیدوارم جایی بمانید که کلمات و عبارات زیادی وجود دارد.

Maybe you are a persuasive person.

شاید شما فردی متقاعد کننده باشید.

Maybe you are good at persuading people

شاید در متقاعد کردن مردم

to do things, or maybe you are a good leader.

به انجام کارها خوب باشید یا شاید رهبر خوبی باشید.

Because of course, I think being a leader of maybe a group

زیرا البته، من فکر می‌کنم که رهبر بودن یک گروه

is also a very good way of being persuasive.

نیز راه بسیار خوبی برای متقاعد کردن است.

There are many positive ways of doing that.

راه های مثبت زیادی برای انجام این کار وجود دارد.

So here we go. Steve.

پس بزن که بریم. استیو

Let's have a look at some words, shall we?

بیایید نگاهی به چند کلمه بیندازیم، درست است؟

First of all, in my head, the most obvious one, I suppose, persuade.

اول از همه، در ذهن من، بدیهی ترین، گمان می کنم، متقاعد کننده است.

Persuade to convince

متقاعد کنید که

or influence me that it's a bit bigger because it's that annoying.

من را متقاعد یا تحت تأثیر قرار دهد که کمی بزرگتر است زیرا آزاردهنده است.

May you say, you know, you know me, Steve.

می توانی بگوئی، می دانی، من را می شناسی، استیو.

That's better. I can see it more clearly now

این بهتر است. اکنون می توانم آن را واضح تر ببینم

to persuade,

که کسی را متقاعد کنم،

to convince or to influence someone.

متقاعد کنم یا تحت تاثیر قرار دهم.

Can you think of a way that someone might persuade

آیا می توانید راهی را در نظر بگیرید که کسی بتواند کسی را متقاعد کند

or might try to convince someone?

یا سعی کند کسی را متقاعد کند؟

Is there is there some sort of way of doing it, particularly

آیا راهی برای انجام آن وجود دارد، به خصوص اینکه

you trying to hypnotise somebody, you mean?

شما سعی می کنید کسی را هیپنوتیزم کنید؟

Well, maybe not hypnotise.

خوب، شاید هیپنوتیزم نکنید.

We might look at that later on, but I'm talking about vocally.

ممکن است بعداً به آن نگاه کنیم، اما من به صورت صوتی صحبت می کنم.

So quite often persuasion is normally done vocally, isn't it?

بنابراین اغلب متقاعد کردن به طور معمول به صورت صوتی انجام می شود، اینطور نیست؟

Oh, I see what you mean. Yes.

اوه متوجه منظورت شدم آره.

It's very rare that we try to persuade someone any other way.

بسیار نادر است که ما سعی کنیم کسی را به روش دیگری متقاعد کنیم.

And it's interesting that so it's one of those few things that you do,

و جالب است که این یکی از معدود کارهایی است که انجام می دهید،

but you can only do it vocally.

اما فقط می توانید آن را به صورت آوازی انجام دهید.

You can't do it, I suppose, visually.

شما نمی توانید آن را انجام دهید، فکر می کنم، بصری.

But even then you have to have someone somewhere talking or telling you things.

اما حتی در آن زمان هم باید کسی را داشته باشید که در جایی صحبت کند یا چیزهایی به شما بگوید.

So I think persuading someone is always verbal.

بنابراین من فکر می کنم متقاعد کردن کسی همیشه شفاهی است.

It's always a verbal thing, would you say? Steve?

آیا می گویید همیشه یک چیز شفاهی است؟ استیو؟

Yes, of course. Adverts on the television,

بله حتما. در تبلیغات تلویزیونی،

they would say, if you want

آنها می گویند، اگر می خواهید

to convince somebody of something, you want to engage.

کسی را در مورد چیزی متقاعد کنید، می خواهید درگیر شوید.

This is what they tell us in selling techniques.

این چیزی است که آنها در تکنیک های فروش به ما می گویند.

If you want to try and have an impact, get your point across.

اگر می خواهید تلاش کنید و تاثیرگذاری داشته باشید، نظر خود را به گوش دیگران برسانید.

Then engage as many of the senses as you can

سپس تا آنجا که می توانید حواس خود را درگیر کنید

so you know you want to engage people or really

تا بدانید که می خواهید مردم را درگیر کنید یا واقعاً

with the way you talk and the words that you say.

با نحوه صحبت و کلماتی که می گویید.

You want to engage people visually with something

شما می خواهید مردم را به صورت بصری با چیزی که

written down on a piece of paper

روی یک تکه کاغذ نوشته شده درگیر کنید

and so anything else you can bring in like smell may be,

و بنابراین هر چیز دیگری که می توانید مانند بو بیاورید ممکن است باشد، می

you know, if you were trying to sell some food, I mean, supermarkets do that quite well.

دانید، اگر سعی داشتید مقداری غذا بفروشید، منظورم این است که سوپرمارکت ها این کار را به خوبی انجام می دهند.

They have the smell of coffee or baking bread

آنها بوی قهوه یا پختن نان را

filtered through the air to try and persuade you to buy things.

در هوا دارند تا سعی کنند شما را متقاعد کنند که چیزهایی بخرید.

But yes,

اما بله،

obviously vocal is the is the common right words that you say.

بدیهی است که آواز، کلمات درست رایجی است که شما می گویید.

But if you can back that up with something written down at the same time.

اما اگر می توانید آن را با چیزی که در همان زمان نوشته شده است، پشتیبان بگیرید.

And then a follow up.

و سپس پیگیری

Of course, adverts are very well designed

البته، تبلیغات بسیار خوب طراحی شده اند

to try and persuade us to buy their products.

تا ما را ترغیب به خرید محصولاتشان کنند.

So you've got everything that you've got the visual of the product,

بنابراین شما همه چیزهایی را که تصویری از محصول دارید دریافت کرده اید،

and then you have the somebody talking as well. Yes.

و سپس کسی را نیز مجبور می کنید که صحبت کند. آره.

And I think well, I suppose vocally and also audio

و من خوب فکر می کنم، فکر می کنم صدا و همچنین صدا

for from audio or listening to something as well, because you have to listen

برای شنیدن یک چیز صوتی یا گوش دادن به چیزی نیز وجود دارد، زیرا شما باید

to what a person is saying, but also the words they use.

به آنچه که یک شخص می گوید، و همچنین به کلماتی که استفاده می کند گوش دهید.

So it is quite a complicated thing.

بنابراین این یک چیز کاملاً پیچیده است.

It might seem like a simple thing, but in fact it can happen even when we don't really.

ممکن است یک چیز ساده به نظر برسد، اما در واقع ممکن است حتی زمانی که ما واقعا اینطور نیستیم، اتفاق بیفتد.

Is it?

So that is the best type of persuasion.

آیا این است؟

بنابراین این بهترین نوع متقاعدسازی است.

The best persuasion is always the one that you don't know is happening.

بهترین متقاعد کردن همیشه آن چیزی است که شما نمی دانید در حال وقوع است.

You may not adverts that is sort of flashing by is your driving.

شما ممکن است تبلیغاتی را انجام ندهید که به نوعی در رانندگی شما چشمک می زند.

You go a lot of you see a lot of adverts now when you're driving don't you on the side of motorway.

خیلی ها می روید الان وقتی در حال رانندگی هستید تبلیغات زیادی می بینید نه کنار بزرگراه. آیا

Isn't that a big sort of advertising screens.

این یک نوع صفحه نمایش تبلیغاتی بزرگ نیست؟

And you might just for a second see that a name of a product like,

و شما ممکن است فقط برای یک ثانیه ببینید که نام محصولی مانند،

I don't know, it's a well known popular fizzy drink

نمی دانم، یک نوشیدنی گازدار معروف معروف

or something like that, and it's just keeping that name

یا چیزی شبیه به آن است، و فقط آن نام را

up in your head

در ذهن شما نگه می دارد

so that you, when you come to buy something, you feel thirsty.

تا زمانی که شما بیا چیزی بخر، احساس تشنگی می کنی.

You will buy that drink.

شما آن نوشیدنی را خواهید خرید.

The last one that was imprinted on your brain from from an advert.

آخرین موردی که از یک آگهی بر روی مغز شما حک شد.

And that is why so many people spend a large amount of money

و به همین دلیل است که بسیاری از مردم سالانه مقدار زیادی پول

every year on advertising, on television, in the newspapers, on the Internet.

برای تبلیغات، تلویزیون، روزنامه ها و اینترنت خرج می کنند.

So you see adverts everywhere.

بنابراین شما تبلیغات را در همه جا می بینید.

But I think human beings are also capable

اما فکر می‌کنم انسان‌ها می‌توانند با

of persuading another person very subtly.

ظرافت، شخص دیگری را متقاعد کنند.

So when we say subtle, we mean they do it in a very gentle way,

بنابراین وقتی می گوییم ظریف، منظورمان این است که آنها این کار را به شیوه ای بسیار ملایم انجام می دهند،

a very not always positive, by the way. So.

اتفاقاً نه همیشه مثبت. بنابراین.

So persuading someone is not necessarily a positive thing because you might be persuading them

بنابراین متقاعد کردن یک نفر لزوماً چیز مثبتی نیست زیرا ممکن است او را متقاعد کنید که

to do something bad or maybe to go down the wrong path in life.

کار بدی انجام دهد یا مسیر اشتباهی را در زندگی طی کند.

So it's not always a positive thing, an advert these days are very sophisticated.

بنابراین همیشه یک چیز مثبت نیست، یک تبلیغ این روزها بسیار پیچیده است.

They're trying to they're trying to engage you with a lifestyle.

آنها سعی می کنند شما را با یک سبک زندگی درگیر کنند.

They're not just selling you, for example, a car

آنها فقط به شما نمی فروشند، مثلاً یک ماشین را

in a way that would be, well, here's

به شکلی که می شود، خوب، اینجا

a good thing that will get you from A to B, It's

یک چیز خوب است که شما را از A به B می رساند، بلکه

trying to persuade you that if you buy this car, you're somehow

سعی دارد شما را متقاعد کند که اگر این ماشین را بخرید، به نوعی

part of a different culture or a different way of thinking or you're more sophisticated or something

بخشی از یک فرهنگ متفاوت یا یک طرز فکر متفاوت یا شما پیچیده تر هستید یا چیزی

because of the images they use on the screen depict somebody.

به دلیل تصاویری که آنها روی صفحه استفاده می کنند، شخصی را به تصویر می کشند .

I mean, for example, they're selling 4x4.

منظورم اینه که مثلا دارن 4*4 میفروشن.

They always show two by fours or SUV,

آنها همیشه دو به چهار یا SUV را نشان می دهند،

you know, careering down mountain paths

می دانید که در مسیرهای کوهستانی در حال حرکت در مسیرهای کوهستانی با

in the type of landscape that you would never, ever drive these vehicles in.

منظره ای هستند که هرگز و هرگز این وسایل نقلیه را سوار نخواهید کرد.

But somehow, you know, if you've bought that product,

somehow you think that you're somehow, you know,

شما به نوعی، می دانید،

in the countryside going up and down mountains and things, it's an image.

در حومه شهر بالا و پایین رفتن از کوه ها و چیزها، این یک تصویر است.

It's a it's an impression that it gives you.

این تصوری است که به شما می دهد.

So it's giving people power in some sort of way or maybe

بنابراین به نوعی به مردم قدرت می‌دهد یا شاید

elevating their position in society as well.

موقعیت آن‌ها را در جامعه نیز بالا ببرد.

If you live in a certain area or own a certain thing,

اگر در منطقه خاصی زندگی می کنید یا صاحب یک چیز خاص هستید،

maybe you feel as if you are slightly better than everyone else.

شاید احساس کنید که کمی بهتر از بقیه هستید.

So quite often these things are used to

بنابراین اغلب از این چیزها برای

persuade other people or us

ترغیب دیگران یا ما

to to do things or buy things.

به انجام کارها یا خرید چیزها استفاده می شود.

I think we have to do this all the time.

من فکر می کنم ما باید همیشه این کار را انجام دهیم.

Dissuading people is something you have to do all the time.

منصرف کردن مردم کاری است که باید همیشه انجام دهید. منظورم این است که

I mean, I, I have to persuade you to make me a cup of coffee sometimes or

من باید شما را متقاعد کنم که گاهی برای من یک فنجان قهوه درست کنید وگرنه

we're always doing it to each other,

همیشه این کار را با هم انجام می دهیم،

maybe even to ourselves.

شاید حتی برای خودمان.

We're trying to talk ourselves into doing something, but

ما سعی می‌کنیم از خودمان صحبت کنیم که کاری انجام دهیم، اما

we're always trying to persuade somebody to do something

همیشه سعی می‌کنیم کسی را متقاعد کنیم که کاری را انجام دهد،

all the time, not just the obvious things, like if you're a sales person,

نه فقط چیزهای واضح، مثلاً اگر فروشنده هستید،

but if you're in an office and you're a manager

اما اگر در یک دفتر هستید. و شما یک مدیر

or a boss, you have to persuade or somehow

یا یک رئیس هستید، باید زیردستان خود را متقاعد یا به نحوی

convince your subordinates

متقاعد کنید

to do the tasks that you want them to do. Yes.

تا وظایفی را که شما می خواهید انجام دهند. آره.

Well, that's that's that's the job, isn't it?

خب، کار همین است، اینطور نیست؟

So so we might say that I don't know.

بنابراین ممکن است بگوییم که من نمی دانم.

For example, he tried to persuade me

مثلاً سعی کرد مرا متقاعد کند که به

to lend him some money.

او پول قرض بدهم.

So he wants some money.

بنابراین او مقداری پول می خواهد.

He wants you to lend him you some money.

او از شما می خواهد که مقداری پول به او قرض بدهید.

He wants some money from you for a short period of time.

او برای مدت کوتاهی از شما پول می خواهد .

But maybe he knows that you won't do it or you don't want to do it.

اما شاید او می داند که شما این کار را نمی کنید یا نمی خواهید انجامش دهید.

So he tried to persuade me to lend him some money.

بنابراین او سعی کرد مرا متقاعد کند که مقداری پول به او قرض بدهم.

This is coercion as well.

این هم اجبار است.

You might use the word coercion.

ممکن است از کلمه اجبار استفاده کنید.

You are trying to change that person's mind or their opinion

شما سعی می کنید نظر آن شخص یا نظر او را تغییر دهید

to change a person's viewpoint.

تا دیدگاه یک فرد را تغییر دهید.

You try to convince someone, Mr.

شما سعی می کنید یک نفر، آقای

Steve, to to change their opinion.

استیو، را متقاعد کنید که نظرش را تغییر دهد.

And as you know, we live in a very polarised world

و همانطور که می دانید، ما در دنیایی بسیار قطبی

at the moment where there are many clear divisions.

در حال حاضر زندگی می کنیم که در آن تقسیم بندی های واضح زیادی وجود دارد. آیا

Can you think of maybe two divisions at the moment that exist

می توانید در حال حاضر به دو تقسیم بندی فکر کنید که در آن

where people are trying to change

افراد سعی می کنند

each other's opinions point of view?

دیدگاه یکدیگر را تغییر دهند؟

Oh, you mean in politics?

اوه، منظورتان در سیاست است؟

Well, politics is the one, isn't it really, that we always think of?

خوب، سیاست همان چیزی است که ما همیشه به آن فکر می کنیم، اینطور نیست؟

So at the moment we have we left and right or both

بنابراین در حال حاضر ما از چپ و راست یا هر دو

trying to to change the hearts and minds of the population

تلاش می کنیم تا قلب و ذهن مردم را تغییر دهیم

and that that is, I suppose, one of the most common

و این یکی از رایج ترین

forms of persuasion where opinion

اشکال متقاعدسازی است که در آن نظر

about a certain thing, a certain subject,

در مورد یک چیز خاص، یک موضوع خاص، بعد از اینکه کسی شما را متقاعد کرد که

a certain point of view can, can maybe change

نظر خود را تغییر دهید، یک دیدگاه خاص می تواند، ممکن است تغییر کند

after someone persuades you to change your mind.

.

Yes. It's it's very interesting at the moment in politics in the UK, because

آره. در حال حاضر در زمینه سیاست در بریتانیا بسیار جالب است، زیرا

conservatives aren't doing very well.

محافظه کاران خیلی خوب عمل نمی کنند.

They are seen to have sort of failed over the last ten or 15 years.

دیده می شود که آنها در طول ده یا 15 سال گذشته به نوعی شکست خورده اند.

But it's also you could say that

اما می‌توان گفت که حزب

Labour and Conservatives are all very, very similar

کارگر و محافظه‌کار همگی

in what they're offering is the big difference between them.

از نظر چیزی که ارائه می‌دهند بسیار شبیه هم هستند و این تفاوت بزرگ بین آنهاست.

So really whoever you vote for, you're not going to get very much difference.

بنابراین واقعاً به هر کسی که رای دهید، تفاوت چندانی نخواهید داشت.

So now that they're trying because there's an election coming up

بنابراین اکنون که آنها تلاش می کنند، زیرا

next year in the UK, so they're trying to differentiate themselves,

سال آینده در بریتانیا انتخاباتی در پیش است، بنابراین آنها سعی می کنند خود را متمایز کنند، حزب

Labour and Conservatives, and I've noticed recently that

کارگر و محافظه کار، و اخیراً متوجه شده ام که

the Green agenda is net zero,

دستور کار سبز صفر خالص است،

which a lot of countries in Europe are aspiring to.

که بسیاری از کشورهای اروپایی مشتاق آن هستند.

Okay, It's being sort of toned down by the Conservatives in the UK.

بسیار خوب، محافظه کاران در بریتانیا به نوعی آن را کمرنگ می کنند.

I don't know what this has to do with convincing, trying to persuade

من نمی دانم این چه ربطی به متقاعد کردن دارد، تلاش برای متقاعد کردن،

because they're trying to persuade people to vote for the the conservative to see

زیرا آنها سعی می کنند مردم را متقاعد کنند که به محافظه کاران رای بدهند تا ببینند

that they're not going to get in the next election because they're not popular.

که در انتخابات بعدی به دلیل محبوبیتی که ندارند. .

So they're trying to find a way of

بنابراین آنها در تلاشند راهی بیابند تا

convincing you not to vote Labour.

شما را متقاعد کنند که به حزب کارگر رأی ندهید.

And they're trying to do that at the moment by

و آنها در حال تلاش برای انجام این کار با

this Green agenda.

این دستور کار سبز هستند.

They're trying to come off that and try and say, well, we don't really need,

آن‌ها سعی می‌کنند این را کنار بگذارند و بگویند، خوب، می‌دانید، ما واقعاً نیازی به

you know, to have green cards or we don't need to do this

گرین کارت نداریم یا نیازی به انجام این کار نداریم،

because they're trying to drive a wedge and persuade people that if they vote conservative,

زیرا آنها سعی می‌کنند گوه بزنند و مردم را متقاعد کنند. که اگر به محافظه‌کاران رای دهند،

then they're still going to be able to drive their cars and be able to do all the things

باز هم می‌توانند ماشین‌هایشان را برانند و می‌توانند تمام کارهایی را

that the green agenda is because will always be around their work.

که دستور کار سبز است انجام دهند، زیرا همیشه در اطراف کارشان خواهد بود.

And I think that's what they're trying to do.

و من فکر می کنم این همان کاری است که آنها سعی می کنند انجام دهند.

Mr. Good Just explaining, Oh, that's good.

آقای خوب فقط توضیح دادم، اوه، خوب است.

But I was thinking, well, if the United States when you want to look at polarised views,

اما من فکر می کردم، خوب، اگر ایالات متحده وقتی می خواهید به دیدگاه های قطبی نگاه کنید،

I think the US and of course many other countries as well, you might have Pakistan,

فکر می کنم ایالات متحده و البته بسیاری از کشورهای دیگر نیز، ممکن است پاکستان را داشته باشید،

which has been in the news over the past 24 hours

که در 24 ساعت گذشته در اخبار بوده است.

and other parts of the world across Europe as well.

سایر نقاط جهان در سراسر اروپا نیز.

So polarising views are opposite views

بنابراین دیدگاه‌های قطبی، دیدگاه‌های متضادی هستند

and each side is always trying

و هر طرف همواره در تلاش است

to persuade people to go over to their side.

تا مردم را متقاعد کند که به طرف خود بروند.

I suppose there's, there's many things.

من فکر می کنم وجود دارد، چیزهای زیادی وجود دارد.

Religion is another one, isn't it?

دین یکی دیگر است، اینطور نیست؟

I suppose religion, one group, one

فکر می کنم دین، یک گروه، یک

group of religious people from a certain religion,

گروه از افراد مذهبی از یک مذهب خاص،

they might want another group of people to join them, or maybe people who have no religion at all, you say.

ممکن است بخواهند گروه دیگری از مردم به آنها بپیوندند، یا شاید افرادی که اصلاً دین ندارند، شما می گویید.

So there is always persuade Asian

بنابراین همیشه آسیایی متقاعد کردن وجود دارد

taking place and you can see an example down here.

و شما می توانید یک مثال را در اینجا ببینید. آیا

Can't I persuade you to vote?

نمی توانم شما را متقاعد کنم که رای دهید؟

The other way is it possible for me

از راه دیگر آیا این امکان برای من وجود دارد که

to to to get you to change your mind?

شما را مجبور به تغییر عقیده خود کنم؟

Maybe.

As Steve rightly said, you mentioned a sales person.

شاید.

همانطور که استیو به درستی گفت، شما به یک فروشنده اشاره کردید.

Sales?

حراجی؟

It's all about persuading, isn't it?

همه چیز برای متقاعد کردن است، اینطور نیست؟

Yes, it's a it's one of the hardest jobs.

بله، این یکی از سخت ترین کارهاست.

I think I did it many years ago.

فکر می کنم سال ها پیش این کار را کردم.

And if you if you know, you've got a good product, then

و اگر می دانید، محصول خوبی دارید، پس

it's not too difficult.

خیلی سخت نیست.

Beatrice is off to the mountains.

بئاتریس به کوه می رود.

Oh, okay.

اوه، باشه

So she can't stay for too long.

بنابراین او نمی تواند برای مدت طولانی بماند.

So by Beatrice, I'd have a nice time there.

بنابراین بئاتریس، من اوقات خوبی را در آنجا خواهم داشت.

People are wondering where Louis is today.

مردم تعجب می کنند که لویی امروز کجاست.

Oh, okay, I. Louis, today? No, I haven't seen Louis.

اوه، باشه، من لویی، امروز؟ نه، من لویی را ندیده ام.

We hope he's okay, but he's probably looking after his family.

امیدواریم حالش خوب باشد، اما احتمالاً مراقب خانواده اش است.

Oh, yes. Well, he's out enjoying the sunshine.

آه بله. خوب، او در حال لذت بردن از آفتاب است.

Exactly.

دقیقا.

It is actually sunny today, So.

امروز واقعا آفتابی است، بنابراین.

So the weather isn't too bad at the moment.

بنابراین در حال حاضر هوا خیلی بد نیست.

Maybe Louis is outside enjoying the weather.

شاید لویی بیرون از آب و هوا باشد.

Many years ago, I worked in sales.

سال‌ها پیش در بخش فروش کار می‌کردم.

Long, long, long, long time ago.

خیلی وقته، خیلی وقته، خیلی وقت پیش.

And it is all about persuasion, the words you use.

و همه چیز در مورد متقاعد کردن است، کلماتی که شما استفاده می کنید.

And it is amazing how you can use

و این شگفت انگیز است که چگونه می توانید از

certain phrases in sales.

عبارات خاصی در فروش استفاده کنید.

I'm sure you can think of at least a couple, Steve.

من مطمئن هستم که شما می توانید حداقل به یک زوج فکر کنید، استیو.

So we often talk about the the items that we have in stock,

بنابراین ما اغلب در مورد اقلامی که در انبار داریم صحبت می کنیم،

and we often

و اغلب

like to make people afraid or fearful

دوست داریم

that they might miss out on that thing

by saying the stock is going down or maybe there is a possibility

با گفتن اینکه سهام در حال کاهش است یا اینکه ممکن است

in the future that they might run out of stock.

در آینده احتمال وجود داشته باشد، مردم را بترسانیم که ممکن است آن چیز را از دست بدهند. ممکن است موجودی آن تمام شود

So that is often used in in sales, isn't it?

بنابراین اغلب در فروش استفاده می شود، اینطور نیست؟

Scarcity? Yes.

کمبود؟ آره.

So you scare people into thinking

بنابراین، مردم را می ترسانید که فکر

that that product might suddenly be unavailable,

کنند آن محصول ممکن است ناگهان در دسترس نباشد،

which then, of course, encourages them

که البته، پس از آن، آنها را تشویق می کند

to to start buying those things.

تا شروع به خرید آن چیزها کنند.

Louis is meeting Marzia in Paris.

لویی در پاریس با مرزیا ملاقات می کند.

Oh, so it's this weekend. That's it?

اوه، پس این آخر هفته است. خودشه؟

Yeah, it looks like it. Well, I did. Yeah.

بله، به نظر می رسد. خوب، من انجام دادم. آره

It was okay, because I know Marzia was coming over, but I didn't think the meeting was this weekend.

خوب بود، چون می‌دانم مرضیه می‌آید، اما فکر نمی‌کردم این جلسه آخر هفته باشد.

Oh, okay.

اوه، باشه

Okay.

Well, we invited. Well, I don't think so.

باشه.

خب ما دعوت کردیم خوب، من اینطور فکر نمی کنم.

As where?

به عنوان کجا؟

We're not.

They're only joking.

نبود.

فقط شوخی میکنن

Here we go. Anyway, moving on, Steve.

در اینجا ما می رویم. به هر حال، استیو ادامه می دهد.

A person who is good at persuasion is persuasive.

فردی که در متقاعد کردن مهارت دارد، متقاعد کننده است.

So we are saying that that person has a certain quality

بنابراین ما می گوییم که آن شخص دارای ویژگی خاصی است

and that quality is their ability

و آن کیفیت توانایی او

to persuade another person to do something.

در ترغیب شخص دیگری به انجام کاری است.

So I think that's quite a good,

بنابراین من فکر می کنم که این روش بسیار خوب و

good way of using that particular word.

خوبی برای استفاده از آن کلمه خاص است.

You are persuading someone to do something.

شما دارید کسی را متقاعد می کنید که کاری انجام دهد.

Of course, a forceful, influential, convincing person

البته، یک فرد نیرومند، تأثیرگذار و متقاعدکننده

can also be described as persuasive,

نیز می تواند متقاعدکننده توصیف شود،

although that's not necessarily positive.

اگرچه این لزوما مثبت نیست.

Would you say?

آیا شما می گویید؟

Yes, it depends what they're trying to convince you of or what they're trying to get you to do.

بله، بستگی به این دارد که آنها سعی دارند شما را در مورد چه چیزی متقاعد کنند یا شما را مجبور به انجام چه کاری می کنند.

So. So, yes, it can be positive or negative.

بنابراین. بنابراین، بله، می تواند مثبت یا منفی باشد.

Yeah, you've got to be careful.

آره باید مواظب باشی

I think sometimes when you're trying to persuade people to do things,

فکر می‌کنم گاهی اوقات وقتی می‌خواهید مردم را به انجام کارها متقاعد کنید،

because if they don't really want to do it, then it's obvious.

زیرا اگر واقعاً نمی‌خواهند این کار را انجام دهند، واضح است.

It's obviously a negative thing.

واضح است که این یک چیز منفی است.

It's like it's like a parent trying to convince their child

مثل این می ماند که والدین سعی می کنند فرزندشان را متقاعد کنند

to do something that they think is good for them,

کاری را انجام دهند که فکر می کنند برایشان خوب است

or they would like to have done themselves.

یا دوست دارند خودشان انجام دهند.

It's like trying to convince your child to go to university, for example.

مثل این است که بخواهید فرزندتان را متقاعد کنید که مثلاً به دانشگاه برود.

I mean, it might be a good idea, but it might not be the best thing for them.

منظورم این است که ممکن است ایده خوبی باشد، اما ممکن است بهترین چیز برای آنها نباشد.

I think sometimes people have to make up their own minds. Mm.

من فکر می کنم گاهی اوقات مردم باید تصمیم خود را بگیرند. مم

I think it's about bad things that I say. Yes, you can.

فکر می کنم درباره چیزهای بدی است که می گویم. بله، تو میتونی.

You can sometimes persuade people to do things that isn't

گاهی اوقات می توانید افراد را به انجام کارهایی متقاعد کنید که به

in the best in their best interests. Mm.

نفع آنها نیست. مم

Oh, Mama.

اوه مامان

True Mama. Tarot says Mr.

مامان واقعی تاروت می گوید آقای

Duncan is very good at persuading me to learn English.

دانکن در ترغیب من برای یادگیری زبان انگلیسی بسیار خوب است.

Well, that is a positive thing, of course.

خب، البته این یک چیز مثبت است.

So it's quite often persuasion.

بنابراین اغلب متقاعدسازی است.

To persuade someone to do is to do well in their lives.

متقاعد کردن کسی به این کار به معنای انجام کارهای خوب در زندگی اوست.

Teachers, I suppose teachers have to be persuasive because they are trying to encourage you

معلمان، من فکر می کنم معلمان باید متقاعد کننده باشند زیرا سعی می کنند شما را تشویق کنند

to to learn a certain subject and to be interested

که یک موضوع خاص را یاد بگیرید و

in certain things and of course, to have a good life.

به چیزهای خاص علاقه مند شوید و البته زندگی خوبی داشته باشید.

He is a great expression.

او یک بیان عالی است.

He or she can charm the birds from the trees.

او می تواند پرندگان را از درختان جذاب کند.

So you might say that a person who is very good at persuading other people,

بنابراین ممکن است بگویید فردی که در متقاعد کردن دیگران بسیار خوب است،

maybe they have a certain charm.

ممکن است جذابیت خاصی داشته باشد.

So a person who is charming quite often

بنابراین فردی که اغلب جذاب است

is very good at persuading people.

در متقاعد کردن مردم بسیار خوب است.

Yes, somebody who's attractive physically. Mm.

بله، کسی که از نظر فیزیکی جذاب است. مم

That always helps

این همیشه کمک می کند

because you might be so enamoured by their

زیرا ممکن است آنقدر شیفته

tone of voice and look

لحن صدا، نگاه

and manner that you almost don't listen to what they're saying.

و طرز رفتار آنها شوید که تقریباً به آنچه آنها می گویند گوش نکنید.

And it's no coincidence, Mr.

و تصادفی نیست، آقای

Duncan, that

دانکن، که

in the profession of sales,

در حرفه فروش،

quite often

اغلب

if your target audience is male,

اگر مخاطبان هدف شما مرد باشند،

then the company will tend to employ

شرکت تمایل دارد تا

female salespeople who are very attractive.

فروشندگان زن را استخدام کند که بسیار جذاب هستند.

And I've noticed that in my line of work, Mr.

و متوجه شده‌ام که در خط کاری‌ام، آقای

Duncan, that my particular customers

دانکن، مشتریان خاص من،

well, in the previous job, a lot of them were male,

در شغل قبلی، بسیاری از آنها مرد بودند،

and other companies would employ very attractive

و شرکت‌های دیگر زنان بسیار جذابی را استخدام می‌کردند

women who would dress quite

که کاملاً لباس می‌پوشیدند تا

in an attempt

تلاش کنند

to persuade their customers to purchase from them.

مشتریان خود را متقاعد کنند که از آنها خرید کنند.

Yeah, it's not unknown.

آره ناشناخته نیست

No. Maybe a little unethical, but it does happen.

نه. شاید کمی غیراخلاقی باشد، اما این اتفاق می افتد.

I mean, we all know it happens.

منظورم این است که همه ما می دانیم که این اتفاق می افتد.

Yes, I think I think it does all the time.

بله، فکر می کنم همیشه این کار را می کند.

Again, the best types of influence are the ones you don't notice

باز هم، بهترین انواع تأثیرگذاری، آنهایی هستند که متوجه آنها نمی شوید

or the ones you don't realise are happening.

یا آنهایی هستند که نمی دانید در حال وقوع هستند.

Some of them are very obvious.

برخی از آنها بسیار واضح هستند.

Catarina uses the word influence.

کاتارینا از کلمه نفوذ استفاده می کند.

Yes, well, it's a it's a hot word.

بله، خوب، این یک کلمه داغ است.

It's a buzz word on the Internet is generally.

این یک کلمه وزوز در اینترنت است به طور کلی.

Yes. In general society, an influencer is

آره. در جامعه کلی، اینفلوئنسر

a person who has the ability to convince people or may be a popular person

فردی است که توانایی متقاعد کردن مردم را دارد یا ممکن است فردی محبوب باشد

who has a certain personality or a way of doing things.

که شخصیت یا روش خاصی برای انجام کارها دارد.

And there are many influences.

و تأثیرات زیادی وجود دارد.

And yes, you're right, Steve, quite often we talk about the Internet.

و بله، حق با شماست، استیو، ما اغلب در مورد اینترنت صحبت می کنیم.

On the Internet, there are many people who are influential.

در اینترنت، افراد زیادی وجود دارند که تأثیرگذار هستند.

They have the ability to influence.

آنها توانایی تأثیرگذاری دارند.

They they may be have a very large audience.

آنها ممکن است مخاطبان بسیار زیادی داشته باشند.

So it's not me,

پس من نیستم،

it's definitely not me.

قطعاً من نیستم.

I'm definitely not an influencer.

من قطعاً یک تأثیرگذار نیستم.

But there are.

Thank you or Mr. Duncan

اما وجود دارند.

با تشکر از شما یا آقای دانکن

in the area of sales, a lot of people think sales is difficult,

در زمینه فروش، بسیاری از مردم فکر می کنند فروش مشکل است،

but if you believe in your product in York, it's the same with politicians.

اما اگر به محصول خود در یورک اعتقاد دارید، در مورد سیاستمداران هم همینطور است.

If you believe what you say,

اگر به آنچه می گویید باور داشته باشید،

you can convince people.

می توانید مردم را متقاعد کنید.

If you have sincerity and if you truly believe in what you're doing

اگر صداقت داشته باشید و اگر واقعاً به کاری که انجام می‌دهید و آنچه را که می‌گویید باور دارید

and what you're saying what you're selling, then that will come across.

، آن‌وقت این اتفاق خواهد افتاد.

You will come across as an authentic person, as a person who believes in

شما به عنوان یک فرد معتبر، به عنوان فردی که به

what they're saying and their doing, and that that does the job for you.

آنچه که می گویند و انجام آنها اعتقاد دارد و این کار را برای شما انجام می دهد، روبرو خواهید شد.

Really.

I think I've always been lucky to work for companies when I've had products

واقعا

فکر می کنم همیشه خوش شانس بوده ام که برای شرکت ها کار کنم، زمانی که محصولاتی

that are better than the competition.

بهتر از رقبا داشته ام.

And so I've always found it relatively easy to persuade customers to buy things.

و بنابراین همیشه متقاعد کردن مشتریان برای خرید چیزها نسبتاً آسان بوده است.

You've just got to get the pertinent information across. Yes.

شما فقط باید اطلاعات مربوطه را دریافت کنید . آره.

So the important information is what you have to give out, because politicians often

بنابراین اطلاعات مهم این است که شما باید چه چیزی را ارائه دهید، زیرا سیاستمداران

and influencers like to tap into areas of society

و تأثیرگذاران اغلب دوست دارند به مناطقی از جامعه

that maybe are unhappy about something in their lives.

که شاید از چیزی در زندگی خود ناراضی هستند، دست بزنند.

And so they will see that as an opportunity sometimes in a in a cynical way

و بنابراین آنها آن را به عنوان یک فرصت گاهی اوقات به روشی بدبینانه

to to gain influence and to gain popularity.

برای به دست آوردن نفوذ و به دست آوردن محبوبیت می بینند.

I mean, there's that famous

منظورم اینه که اون معروفی هست که

he's been released.

I was on house arrest, wasn't he?

آزاد شده.

من در حصر خانگی بودم، نه؟

Accused of all sorts of crimes against women.

متهم به انواع جنایات علیه زنان.

Oh, Andrew Tate.

اوه، اندرو تیت.

That's it.

خودشه.

So he's seen as an influencer because he's tapping into sort of

بنابراین او به عنوان یک تأثیرگذار دیده می شود زیرا او به نوعی از

white male people who feel suppressed.

مردان سفیدپوست که احساس سرکوب می کنند، ضربه می زند.

Yeah.

آره

So he's tapped into that and he's influencing people in that way.

بنابراین او از آن بهره برده است و از این طریق بر مردم تأثیر می گذارد.

Yeah.

آره

So yeah, you can, you can often I mean he is sincere

بنابراین بله، شما می توانید، شما اغلب می توانید منظورم این است که او

about it, it is successful, but everyone's sincere about what they do.

در مورد آن صادق است، موفقیت آمیز است، اما همه در مورد کاری که انجام می دهند صادق هستند.

I mean, criminals, criminals rob banks and they're very sincere.

منظورم این است که جنایتکاران، مجرمان از بانک ها سرقت می کنند و آنها بسیار مخلص هستند.

Yeah, I'm all about influencing.

بله، من تماماً به دنبال تأثیرگذاری هستم.

Yes, well, influencers are not always good, you see.

بله، خوب، اینفلوئنسرها همیشه خوب نیستند.

Yeah.

So I suppose Andrew Tate is a good example of that,

آره

بنابراین فکر می‌کنم اندرو تیت مثال خوبی برای آن است،

that divisive person who who divides opinion as well.

آن فرد تفرقه‌انگیز که افکار را نیز تقسیم می‌کند.

So he is quite good. Yeah.

بنابراین او کاملاً خوب است. آره

We have some more to look at advertising Steve This is the one, this is the big one.

ما چیزهای بیشتری برای بررسی تبلیغات استیو داریم .

When we talk about persuading people to do things,

وقتی در مورد ترغیب مردم به انجام کارها صحبت می کنیم،

or maybe you are trying to encourage someone

یا شاید شما سعی می کنید کسی را تشویق کنید تا

to buy your product, you will have advertising,

محصول خود را بخرد، تبلیغات خواهید داشت،

although nowadays because fewer, fewer, fewer and fewer people

اگرچه امروزه به دلیل اینکه افراد کمتر، کمتر، کمتر و کمتری

watch TV.

تلویزیون تماشا می کنند.

I'm about to show today.

امروز قراره نشون بدم

Oh, Mr..

We talked about advertising growth being a very popular way to try and convince people to buy products.

اوه، آقای.

ما در مورد رشد تبلیغات صحبت کردیم که روشی بسیار محبوب برای تلاش و متقاعد کردن مردم برای خرید محصولات است.

If it didn't work, we wouldn't have it. So it must work.

اگر کار نمی کرد، آن را نداشتیم. بنابراین باید کار کند.

And the company spent millions and millions on advertising.

و این شرکت میلیون ها و میلیون ها دلار را برای تبلیغات هزینه کرد.

I mean, take Coca Cola, for example.

یعنی مثلا کوکا کولا را بگیرید.

You would think that that has been around since the fifties.

شما فکر می کنید که از دهه 50 وجود داشته است.

Has it Coca Cola or before that A long time, 1800s, 1800s.

آیا کوکا کولا یا قبل از آن یک مدت طولانی، 1800s، 1800s دارد.

You would think that they wouldn't need to advertise, but they do still spend huge sums of money advertising

شما فکر می کنید که آنها نیازی به تبلیغات ندارند، اما آنها همچنان مبالغ هنگفتی را برای تبلیغات خرج می کنند

because it works, keeps the name of the product in people's minds

زیرا کار می کند، نام محصول را در ذهن مردم نگه می دارد

and persuade you to to buy their drink. Yes.

و شما را متقاعد می کند که نوشیدنی آنها را بخرید. آره.

So advertising is probably the one that we always think of.

بنابراین تبلیغات احتمالاً همان چیزی است که همیشه به آن فکر می کنیم.

And the best advertising, of course, are the ones that you don't realise

و البته بهترین تبلیغات، تبلیغاتی هستند که متوجه نمی‌شوید

are trying to advertise to you.

برای شما تبلیغ می‌کنند.

I saw it advertised on TV, so maybe you buy something

من آن را دیدم که در تلویزیون تبلیغ می شود، بنابراین شاید شما

you saw on television the next day, maybe you saw it.

روز بعد چیزی را که در تلویزیون دیدید بخرید، شاید آن را دیدید.

I don't think it happens very often to us.

فکر نمی‌کنم زیاد برای ما اتفاق بیفتد.

We're not very good people when it comes to being influenced by TV commercials,

وقتی صحبت از تأثیرپذیری از تبلیغات تلویزیونی،

to commercials on television, because what TV commercials are trying to do,

تبلیغات تلویزیونی به میان می‌آید، آدم‌های خوبی نیستیم، زیرا آنچه تبلیغات تلویزیونی سعی در انجام آن دارند، یعنی

which is we live in a very consumerist society, then we definitely can see driven

ما در جامعه‌ای بسیار مصرف‌گرا زندگی می‌کنیم، قطعاً می‌توانیم متوجه شویم که ناشی

by consumerism, consumption, using things

از مصرف‌گرایی است. مصرف، استفاده از چیزهای

thriving, give them away and buying new things.

پر رونق، آنها را به آنها هدیه دهید و چیزهای جدید بخرید.

The power of advertising relies on human

قدرت تبلیغات به

frailties, such as envy.

ضعف های انسانی مانند حسادت متکی است.

So by advertising a

بنابراین، با تبلیغ یک

shiny new car or something like that, it's

ماشین جدید براق یا چیزی شبیه به آن،

tapping into your feeling of envy that your neighbour has got.

حس حسادت شما را که همسایه شما دارد، تحت تأثیر قرار می دهد.

So if you see your neighbour with this shiny new car,

بنابراین اگر همسایه خود را با این ماشین جدید براق می بینید،

then you want to get one as well. Yes.

پس می خواهید یکی را نیز تهیه کنید. آره.

And also the other way round where you want to get one up on another person. Yes.

و همچنین برعکس، جایی که می خواهید یکی را بر روی شخص دیگری قرار دهید. آره.

So maybe someone that you don't like and you want to to make them really

بنابراین شاید کسی که دوستش ندارید و می خواهید او را واقعاً

unhappy and angry so you get something that is better than what they have.

ناراضی و عصبانی کنید تا چیزی بهتر از چیزی که او دارد به دست آورید.

So it works.

بنابراین کار می کند.

It works both ways, I suppose.

فکر می کنم به هر دو صورت کار می کند.

I like to think I'm going to buy things if I need them.

دوست دارم فکر کنم در صورت نیاز چیزهایی می خرم.

That's it.

خودشه.

It isn't 100% true, because obviously I do want a Ford Mustang.

این 100٪ درست نیست، زیرا بدیهی است که من یک فورد موستانگ می خواهم.

Okay, Steve.

باشه، استیو.

And that isn't necessarily a logical purchase.

و این لزوما یک خرید منطقی نیست.

Persuasion is to be convincing.

متقاعد کردن این است که قانع کننده باشد.

He put on quite a convincing act.

او یک عمل کاملا قانع کننده انجام داد.

So sometimes you have to maybe pretend or appear

بنابراین گاهی اوقات مجبور هستید

to be behaving in a certain way to to persuade someone.

برای متقاعد کردن کسی وانمود کنید یا به نظر می‌رسید که رفتار خاصی دارید.

So if something is convincing,

بنابراین اگر چیزی قانع کننده است، به این

it means that you you really do believe that that thing is true.

معنی است که شما واقعاً باور دارید که آن چیز درست است.

You have been persuade.

شما متقاعد شده اید.

He did a lot of his want to be persuaded.

او خیلی از خواسته هایش را انجام داد تا متقاعد شود.

That's another thing to think of the human psyche.

این چیز دیگری است که باید به روان انسان فکر کرد.

A lot of people want to be persuaded.

بسیاری از مردم می خواهند متقاعد شوند.

They want follow in society.

آنها می خواهند در جامعه پیروی کنند.

People don't necessarily want to have to keep making decisions for themselves.

مردم لزوماً نمی خواهند مجبور باشند برای خودشان تصمیم بگیرند.

It's quite difficult to keep making decisions.

ادامه تصمیم گیری بسیار دشوار است.

So they often want somebody to make that for them.

بنابراین آنها اغلب می خواهند کسی آن را برای آنها بسازد.

And somebody comes along with with an answer to a problem.

و یک نفر با پاسخ به یک مشکل همراه می شود.

It's easy for you to know, How about you just give in and go with that?

این برای شما آسان است که بدانید، چطور می شود تسلیم شوید و با آن پیش بروید؟

It's much easier than having to try and sort out something yourself.

خیلی ساده تر از این است که خودتان تلاش کنید و چیزی را مرتب کنید. در

Here's a good

اینجا یک

phrase we often use to twist someone's arm.

عبارت خوب است که ما اغلب برای پیچاندن بازوی کسی استفاده می کنیم.

So when you are trying to persuade someone

بنابراین وقتی می‌خواهید کسی را

to do something, you might twist their arm.

به انجام کاری متقاعد کنید، ممکن است بازوی او را بچرخانید.

You are persuading them maybe in a very forward and very strong way.

شاید به روشی بسیار رو به جلو و بسیار قوی آنها را متقاعد می کنید.

You are trying to get them to do something

شما سعی می کنید آنها را وادار به انجام کاری کنید

so we can say that you you try to twist their arm.

تا بتوانیم بگوییم که می خواهید بازوی آنها را بچرخانید.

She twisted my arm to buy a new car.

دستم را پیچاند تا یک ماشین جدید بخرم.

Yes. Yeah.

آره. آره

So that's that's a husband maybe

پس این است که شوهر شاید

sounds a bit sexist, but the husband has a wife

کمی جنسیت گرا به نظر برسد، اما شوهر همسری دارد

who wants a new car who are lesbian.

که یک ماشین جدید لزبین می خواهد.

Yeah, well, in relation ship, somebody in a relationship wants a new car

بله، خوب، در رابطه، شخصی که در یک رابطه است، یک ماشین جدید می خواهد

and somehow persuades their other half

و به نوعی نیمه دیگر خود را متقاعد می کند

so the partner to buy it for them.

تا شریک زندگی آن را برای او بخرد.

And of course, they might be offering something in return for that.

و البته، آنها ممکن است در ازای آن چیزی ارائه دهند.

Yeah, but often if you're in relationships or in the work environment,

بله، اما اغلب اگر در روابط یا محیط کار هستید،

if you are trying to persuade somebody to do something, you might have to give a concession

اگر می‌خواهید کسی را برای انجام کاری متقاعد کنید، ممکن است مجبور شوید

in order to do that.

برای انجام آن امتیاز بدهید.

You you might have to, Yes, I won't say, but it could be in a relationship.

ممکن است مجبور شوید، بله، نمی گویم، اما ممکن است در یک رابطه باشد.

But here are some words that we can use

اما در اینجا چند کلمه وجود دارد که می توانیم

to describe persuasion or to persuade.

برای توصیف متقاعدسازی یا متقاعد کردن از آنها استفاده کنیم.

And there are many here.

و در اینجا تعداد زیادی وجود دارد.

I won't read them all, but we have things like advise,

من همه آنها را نمی خوانم، اما چیزهایی مانند نصیحت کردن،

assure, cajole, coax and list and tie.

اطمینان دادن، نادیده گرفتن، متقاعد کردن و فهرست کردن و کراوات را داریم.

We also have influence, as we mentioned

همانطور که قبلاً ذکر کردیم، ما همچنین تأثیری داریم که

earlier, prompt you satisfy in law.

شما را در قانون راضی می کند.

They will often use the term satisfy

if they have been persuaded or if they have come to a decision over something.

اگر متقاعد شده باشند یا در مورد چیزی تصمیم گرفته باشند، اغلب از عبارت رضایت استفاده می کنند.

Urge is another one. Woo.

اصرار یکی دیگر است. وو

I like that word. Woo.

من آن کلمه را دوست دارم. وو

A very old fashioned word that meant if you are trying to persuade

یک کلمه بسیار قدیمی که به این معنی است که اگر می‌خواهید

maybe a lady or a man to to go out with you,

یک خانم یا یک مرد را متقاعد کنید که با شما بیرون برود،

you will have to do things to to attract them. Yes.

باید کارهایی انجام دهید تا آنها را جذب کنید. آره.

Woo! That person.

وو آن شخص.

Here we go.

Steve.

Now, you mentioned this earlier as a joke, but I'm going to mention it very quickly.

در اینجا ما می رویم.

استیو

حالا شما قبلا به شوخی به این موضوع اشاره کردید، اما من خیلی سریع به آن اشاره می کنم.

Hypnotise.

هیپنوتیزم کنید

You might suddenly find yourself

ممکن است ناگهان متوجه شوید که

really attracted to something, but you don't know why.

واقعاً جذب چیزی شده اید، اما نمی دانید چرا.

It's almost like you are under

تقریباً مثل این است که شما تحت

some sort of magic spell.

نوعی طلسم جادویی هستید.

Maybe a person will cajole you or maybe they.

شاید یک نفر شما را یا شاید او را مسخره کند.

They put a spell on you.

تو را طلسم کردند

I love and I love that idea of a person

من دوست دارم و دوست دارم این تصور که یک شخص

being so, so magnetic

آنقدر مغناطیسی

with their personality that they can they can almost persuade anyone to do anything.

با شخصیت خود دارد که تقریباً می تواند هر کسی را به انجام هر کاری متقاعد کند.

So some people do have this kind of hidden power, this kind of power to persuade you.

بنابراین برخی از مردم این نوع قدرت پنهان دارند، این نوع قدرت برای متقاعد کردن شما.

And you just have to hope that they're they've got a positive side to their character

و فقط باید امیدوار باشید که آنها جنبه مثبتی برای شخصیت خود دارند

and they're not trying to persuade you to do something bad. Hmm.

و سعی نمی کنند شما را متقاعد کنند که کار بدی انجام دهید . هوم

We have 5 minutes left.

5 دقیقه فرصت داریم

We will

ما به

quickly look at the word, the word, the uses of the word persuasion.

سرعت به کلمه، کلمه، کاربردهای کلمه اقناع نگاه خواهیم کرد.

So persuasion can be used in many different ways.

بنابراین متقاعدسازی را می توان به طرق مختلف مورد استفاده قرار داد.

The act of persuading a point of view,

عمل متقاعد کردن یک دیدگاه،

of course, is your persuasion, the way you've used youth view things.

البته، متقاعد کردن شماست، روشی که از دیدگاه جوانان استفاده کرده اید.

And also in affiliation to a group.

و همچنین در وابستگی به یک گروه.

It's also your persuasion.

این هم متقاعد شماست.

The things you believe in are your particular persuasion that Mr.

چیزهایی که شما به آنها اعتقاد دارید متقاعد کردن خاص شما است که آقای

Steve Is that because we have 5 minutes?

استیو آیا این به این دلیل است که ما 5 دقیقه وقت داریم؟

Perfect.

کامل.

It's a perfect amount of time to play the game that we love playing.

زمان مناسبی برای انجام بازی‌هایی است که ما آن را دوست داریم.

I love playing it.

من عاشق بازی کردنش هستم

I don't know about you, Mr.

من در مورد شما اطلاعی ندارم، آقای

Steve, but I really do love it tends to be popular.

استیو، اما من واقعاً دوست دارم که محبوب شود.

Is it does, doesn't it?

آیا این کار را می کند، اینطور نیست؟

Of course, we are talking about the planks.

البته ما در مورد تخته ها صحبت می کنیم.

Fill in the blanks to do it and fill in the blanks.

برای انجام این کار جاهای خالی را پر کنید و جاهای خالی را پر کنید.

Fill in the blanks to fill in the blanks.

جاهای خالی را پر کنید تا جاهای خالی پر شود.

Fill in the blanks. Fill in the blanks.

جاهای خالی را پر کنید. جاهای خالی را پر کنید.

Fill in the blanks.

جاهای خالی را پر کنید.

Fill in the blanks.

جاهای خالی را پر کنید.

Here we go. Then fill in the blanks.

در اینجا ما می رویم. سپس جاهای خالی را پر کنید.

Time, everyone.

زمان، همه

Yes, We are filling in those blanks.

بله، ما در حال پر کردن آن جاهای خالی هستیم.

We have time for one game.

ما برای یک بازی وقت داریم.

And this is connected to today's theme,

و این به موضوع امروزی مرتبط است

which, of course, is being persuasive

که البته متقاعدکننده بودن

or having a certain ability to persuade people to do things.

یا داشتن توانایی خاصی برای ترغیب مردم به انجام کارهاست.

So here we go.

پس بزن که بریم.

Are you ready?

اماده ای؟

So this is today's

پس این امروز جاهای

fill in the blanks.

خالی را پر کنید.

Are you ready?

اماده ای؟

And all you have to do is fill in those blanks.

و تنها کاری که باید انجام دهید این است که این جاهای خالی را پر کنید.

And soon as we've done that, we are going we are going over there.

و به محض اینکه این کار را انجام دادیم، می رویم، به آنجا می رویم.

We're going to have a cup of tea, aren't we, Mr. Steve?

ما قرار است یک فنجان چای بخوریم، اینطور نیست، آقای استیو؟

Yes, sorry, Francesca.

بله، متاسفم، فرانچسکا.

Well, we were only on for an hour today,

خب، ما امروز فقط یک ساعت روشن بودیم،

so there we go.

پس می‌رویم.

Three words to get.

سه کلمه برای بدست آوردن آیا می

Can I something you two something you or something

توانم چیزی شما دو چیزی شما یا چیزی

that is six letters and four letters

که شش حرف و چهار حرف است که

beginning with C, C and M respectively.

به ترتیب با C، C و M شروع می شود.

Okay, we have nothing rude.

خوب، ما هیچ چیز بی ادبی نداریم.

This is not a rude thing because I did realise this morning

این یک چیز بی ادبانه نیست زیرا امروز صبح

when I when I created this, I realised afterwards

وقتی این را ایجاد کردم متوجه شدم، بعداً متوجه شدم

that there are at least three or four very rude

که حداقل سه یا چهار جمله بسیار بی ادبانه قابل سوزاندن وجود دارد

burnable

sentences that you can come up with here.

که می توانید در اینجا بیاورید.

So would say none of those, please.

بنابراین، هیچ کدام از آن‌ها را نمی‌گویم، لطفا.

You know what I'm talking about.

شما می دانید من در مورد چه صحبت می کنم.

I'm not sure I do.

من مطمئن نیستم.

Mr. Duncan.

آقای دانکن

I think we've got it already.

من فکر می کنم ما آن را در حال حاضر دریافت کرده ایم.

Valentine's Got it. So it's time to go by.

ولنتاین فهمیدم. پس وقت آن است که بگذریم.

Okay. Valentine

باشه. ولنتاین

Anyone else have an idea?

کس دیگری ایده ای دارد؟

So we will wait because there is always a delay.

بنابراین ما منتظر خواهیم ماند زیرا همیشه تاخیر وجود دارد.

You see a slight delay.

کمی تاخیر می بینید.

So there is about one minute delay

بنابراین حدود یک دقیقه تأخیر

between us saying things a new replying.

بین ما وجود دارد که چیزها را بگوییم و پاسخ جدیدی بدهیم.

So can I say something you

بنابراین می توانم چیزی بگویم شما

to something your something?

به چیزی که چیزی است؟

Mm hmm.

مم هوم

Nothing rude.

هیچ چیز بی ادبانه ای نیست.

Please. I recognise Vitaly there.

لطفا. من ویتالی را آنجا می شناسم.

I leave Vitaly.

من ویتالی را ترک می کنم.

I'm getting good. Mr.

حالم خوب میشه آقای

Duncan. The mystery name.

دانکن نام رمز و راز.

Oh, Patrick is here.

اوه، پاتریک اینجاست.

Hello, Patrick.

سلام پاتریک

Patrick Malveaux is here.

پاتریک مالوو اینجاست.

You've had you've had a very busy week on your travels.

شما تا به حال هفته بسیار شلوغی را در سفرهای خود داشته اید.

You went to Bergerac,

تو رفتی برژرک،

is that right?

Yes. I believe that's where Patrick went. Yes.

درسته؟

آره. من معتقدم پاتریک همین جا رفت. آره.

You might like to know that there was a popular,

شاید دوست داشته باشید که بدانید یک

uh, Detective TV series.

سریال تلویزیونی محبوب، اوه، کارآگاه وجود داشت. آیا

Was it back in the nineties, back in the eighties?

در دهه نود بود، در دهه هشتاد؟ به

It is called Bergerac. Hmm.

آن Bergerac می گویند. هوم

Set on going Jersey.

برای رفتن به جرسی تنظیم کنید.

Jersey, which is sort of on the way to France.

جرسی، که به نوعی در راه فرانسه است.

Yes, well, it's British, but it's also French.

بله، خوب، انگلیسی است، اما فرانسوی نیز هست.

It's a very strange place because there are lots of British people living there.

این یک مکان بسیار عجیب است زیرا تعداد زیادی از مردم بریتانیا در آنجا زندگی می کنند.

But I think technically it is French.

اما فکر می کنم از نظر فنی فرانسوی است.

The detectives name was Bergerac. Yes.

نام کارآگاهان برژرک بود. آره.

Which I didn't realise was actually a town in France.

که من متوجه نشدم در واقع شهری در فرانسه است.

Good. So there we go.

خوب بنابراین ما به آنجا برویم.

I hope you had a good time there.

امیدوارم اونجا بهتون خوش گذشته باشه

Any more guesses before we disappear?

قبل از ناپدید شدن ما حدس دیگری دارید؟

We have to.

2 minutes and then we are gone.

ما باید.

2 دقیقه و بعد ما رفتیم.

Well, just. Just.

خوب، فقط فقط

I think we have pretty much settled on.

فکر می‌کنم تا حد زیادی به این موضوع اکتفا کرده‌ایم.

Can I convince you to

آیا می توانم شما را متقاعد کنم که

change your mind?

نظر خود را تغییر دهید؟

Can I convince you to change your mind?

آیا می توانم شما را متقاعد کنم که نظر خود را تغییر دهید؟

Which is a very, very poor question to ask somebody. Hmm.

سوالی بسیار بسیار ضعیف برای پرسیدن از کسی. هوم

Well, maybe these days, especially with certain subjects,

خب، شاید این روزها، به خصوص در مورد موضوعات خاص،

a lot of people are always trying to convince another person

افراد زیادی همیشه در تلاش هستند تا شخص دیگری را متقاعد کنند

to change their mind.

که نظر خود را تغییر دهد.

So if you were to say that to somebody,

بنابراین اگر بخواهید این را به کسی بگویید،

there's only two possibilities for an answer.

فقط دو احتمال برای پاسخ وجود دارد. به

They call it a closed question.

آن می گویند یک سوال بسته.

Hmm. People.

هوم مردم.

Someone will either say yes or no to that.

یک نفر یا به آن می گوید بله یا نه.

So a better question would be how could I convince you to change your mind?

بنابراین یک سوال بهتر این است که چگونه می توانم شما را متقاعد کنم که نظر خود را تغییر دهید؟

Because then it opens up the conversation. Yes.

زیرا آن وقت مکالمه را باز می کند. آره.

Because if somebody just said no to that, they've already got nowhere to go.

زیرا اگر کسی فقط به آن نه گفت، در حال حاضر جایی برای رفتن ندارند. آیا

Have you in trying to persuade them? Yes.

در تلاش برای متقاعد کردن آنها هستید؟ آره.

So if you were trying to sell something, that would be the worst question you could possibly ask.

بنابراین اگر می‌خواهید چیزی را بفروشید، این بدترین سوالی است که می‌توانید بپرسید.

You would

شما

rather say something like give it an open question.

ترجیح می دهید چیزی مانند یک سوال باز به آن بگویید.

How could I convince you to change your mind would be better.

چگونه می توانم شما را متقاعد کنم که نظر خود را تغییر دهید بهتر است.

Not that you would ask that either, but it would be better than can I.

نه اینکه شما هم این را بپرسید، اما بهتر از من خواهد بود.

Well, maybe if you've been asking the person many times,

خوب، شاید اگر بارها از آن شخص سوال کرده اید،

you might become very desperate, which often happens when you're persuading someone.

ممکن است بسیار ناامید شوید، که اغلب زمانی اتفاق می افتد که شما در حال متقاعد کردن کسی هستید.

If you ask once, twice, three times,

اگر یک بار، دو بار، سه بار بپرسید،

you might start to get a little bit desperate.

ممکن است کمی ناامید شوید.

Can I can I persuade you to change your mind?

آیا می توانم شما را متقاعد کنم که نظر خود را تغییر دهید؟

Is there is there anything I can do?

آیا کاری هست که بتوانم انجام دهم؟

Children are very good at persuasion.

بچه ها در متقاعدسازی خیلی خوب هستند.

Oh, yes, because their technique is just not to give up until the parent gives in.

اوه، بله، زیرا تکنیک آنها این است که تا زمانی که والدین تسلیم نشوند تسلیم نشوند.

Yes, if in doubt, scream and cry and just keep.

بله، اگر شک دارید، فریاد بزنید و گریه کنید و فقط نگه دارید.

Because eventually it works for me.

چون در نهایت برای من کار می کند.

Eventually people will give in.

در نهایت مردم تسلیم خواهند شد.

And if a child keeps

و اگر کودکی

asking for a new toy over and over again,

بارها و بارها یک اسباب‌بازی جدید بخواهد، می‌دانند

they know that eventually the parent is likely to give in.

که در نهایت احتمالاً والدین تسلیم خواهند شد.

They're very clever children.

آنها بچه‌های بسیار باهوشی هستند.

They just instinctively know they are very good at manipulating.

آنها فقط به طور غریزی می دانند که در دستکاری بسیار خوب هستند.

That's right.

درست است.

So that's another word we can use when we talk about persuading.

بنابراین این کلمه دیگری است که می توانیم وقتی در مورد متقاعد کردن صحبت می کنیم استفاده کنیم. داری

You are manipulating.

دستکاری میکنی

You are trying to get that person to change their mind

شما سعی می‌کنید

by using certain words doesn't always work between adults because adults will get angry,

با استفاده از کلمات خاصی نظر آن شخص را تغییر دهید، همیشه بین بزرگسالان کارساز نیست، زیرا بزرگسالان عصبانی می‌شوند،

probably eventually punch you or tell you not to to carry on anyway.

احتمالاً در نهایت به شما مشت می‌زنند یا به شما می‌گویند که به هر حال ادامه ندهید.

Children anyway. Steve That is it.

بچه ها به هر حال استیو همین است.

It's just after 3:00 and it is a short one.

درست بعد از ساعت 3:00 است و زمان کمی است. می

I'm going to get a breath of fresh air into my little lungs.

روم هوای تازه وارد ریه های کوچکم می کنم.

We have a busy week.

هفته شلوغی داریم

We are away next weekend.

آخر هفته آینده دور هستیم

It's my birthday next Saturday.

شنبه آینده تولد منه

I'm very excited.

من خیلی هیجان زده هستم.

We might upload a video on Saturday.

ممکن است شنبه یک ویدیو آپلود کنیم.

I don't know what we're doing next Saturday.

نمی دانم شنبه آینده داریم چه کار می کنیم.

Maybe it will be just relaxing and taking it easy.

شاید این فقط آرامش بخش و راحت باشد.

Or maybe we'll be busy doing something.

یا شاید ما مشغول انجام کاری باشیم.

It'll be a surprise.

این یک سورپرایز خواهد بود.

Mr. Duncan, You won't have to persuade me.

آقای دانکن، شما مجبور نیستید من را متقاعد کنید.

So there might be one or two surprises next week.

بنابراین ممکن است یک یا دو سورپرایز در هفته آینده وجود داشته باشد.

We will have to wait and see.

باید منتظر بمانیم و ببینیم.

And of course, there will be a new lesson on my YouTube channel during the week.

و البته در طول هفته یک درس جدید در کانال یوتیوب من وجود خواهد داشت .

Thank you, Steve.

متشکرم، استیو.

Thank you, Mr. Duncan.

ممنون آقای دانکن

Thank you for watching and I look forward to seeing you all again next week. Yes.

از تماشای شما متشکرم و من مشتاقانه منتظر دیدار مجدد شما در هفته آینده هستم. آره.

And of course, until the next time we meet here, you know what's coming next.

و البته، تا دفعه بعد که در اینجا ملاقات می کنیم، می دانید که چه چیزی در راه است.

I know what's coming next.

میدونم بعدش چی میشه

Mr. Steve knows what's coming next.

آقای استیو می‌داند که چه اتفاقی می‌افتد.

Are you ready?

اماده ای؟

Until next weekend.

تا آخر هفته آینده.

We are back with you, but we're not sure when or how it will happen because we have such a busy time.

ما با شما بازگشته‌ایم، اما مطمئن نیستیم که چه زمانی و چگونه اتفاق می‌افتد، زیرا زمان شلوغی داریم.

But do watch because you know, how can we persuade people to watch it?

اما تماشا کنید زیرا می دانید چگونه می توانیم مردم را متقاعد کنیم که آن را تماشا کنند؟ ساعت

2:00 next week we will be doing something.

2:00 هفته آینده ما یک کاری انجام خواهیم داد.

Just do it.

So keep an eye on what Mr.

فقط انجامش بده

پس مراقب

Duncan saying

صحبت های آقای دانکن

in his about you.

در مورد شما باشید.

How do you communicate this, Mr. Dominguez?

آقای دومینگز چگونه این موضوع را در میان می گذارید؟

It's normally Facebook through Facebook.

معمولاً فیس بوک از طریق فیس بوک است.

We keep an eye on Facebook and we'll let you know what's happening next Sunday.

ما فیسبوک را زیر نظر داریم و یکشنبه آینده به شما اطلاع خواهیم داد که چه اتفاقی می افتد.

Okay, then have a good week until we meet again.

خوب، پس هفته خوبی داشته باشید تا دوباره همدیگر را ببینیم.

And of course, until the next time we are all here together like a big,

و البته، تا دفعه بعد که همه اینجا با هم مثل یک

happy family.

خانواده بزرگ و شاد هستیم.

ta ta for now

تا تا در حال حاضر

it's my birthday next week!

هفته آینده تولد من است!