'It's always Sunny in Much Wenlock' 🌞 - English Addict 250 - Join the LIVE CHAT - Sun 21st MAY 2023

Welcome

to today's livestream.

به پخش زنده امروز خوش آمدید.

I hope you are feeling well.

امیدوارم حالتون خوب باشه

Here we go again.

دوباره شروع کنیم.

We are back with you once more.

ما یک بار دیگر با شما برگشتیم

And first of all, I want to say that we are

و اول از همه، می‌خواهم بگویم که ما

having the most amazing day here in England.

شگفت‌انگیزترین روز را اینجا در انگلیس سپری می‌کنیم.

It is.

این است.

I suppose you would describe it as a glorious day.

من فکر می کنم شما آن را به عنوان یک روز باشکوه توصیف می کنید.

Oh, very nice. Hi, everybody.

اوه خیلی خوبه سلام به همه.

This is Mr. Duncan in England.

این آقای دانکن در انگلیس است.

How are you today?

امروز چطوری؟

Are you okay? Are you happy?

حالت خوبه؟ آیا شما خوشحال هستید؟

I really, really hope you are feeling good today,

من واقعاً امیدوارم امروز احساس خوبی داشته باشید،

because I'm. I'm feeling okay.

زیرا من هستم. حالم خوبه

I will be honest with you.

من با شما صادق خواهم بود.

You know what it's like when the weather is nice.

میدونی وقتی هوا خوبه چه حالی داره

When the weather is actually good, you feel better.

وقتی هوا واقعا خوب است، احساس بهتری دارید. آیا به

Have you noticed that?

آن توجه کرده اید؟

So whenever you wake up in the morning

بنابراین هر وقت صبح از خواب بیدار می شوید

and the sun is shining,

و خورشید می تابد،

you feel good, you feel okay, you feel happy.

احساس خوبی دارید، احساس خوبی دارید، احساس شادی می کنید.

But sometimes when it's gloomy, maybe it's raining.

اما گاهی که هوا تاریک است، شاید باران می بارد.

Not

not so good.

نه چندان خوب

So I hope I can bring a little bit of my sunshine

بنابراین امیدوارم بتوانم اندکی از نور خورشید خود را به

your way just in case it is

سمت شما بیاورم، فقط در صورتی که

cloudy and grey where you are.

جایی که شما ابری و خاکستری است.

So my name is Duncan.

پس اسم من دانکن است.

For those wondering who is that strange man

برای کسانی که می‌پرسند آن مرد عجیب

with his slightly out of shape t shirt?

با تی‌شرت کمی نامرتب کیست؟

Yes, I've noticed.

بله، متوجه شده ام.

I've noticed that this t shirt is slightly

من متوجه شده ام که این تی شرت کمی

out of shape.

I think I have watched it too many times.

نامناسب است.

فکر می کنم بارها آن را تماشا کرده ام.

My name is Duncan.

اسم من دانکن است.

I talk about English.

من در مورد انگلیسی صحبت می کنم.

I live in English.

من به زبان انگلیسی زندگی می کنم.

I am one of those up there.

من یکی از اون بالا هستم

A lot of people say that.

خیلی ها این را می گویند. می

They say Mr.

Duncan, he is one of those English.

گویند آقای

دانکن از آن انگلیسی هاست.

And it's and it's true.

و این است و درست است.

I am I I'm crazy

من هستم من دیوانه

about the English language.

زبان انگلیسی هستم.

And I have a feeling maybe perhaps you are

و من این احساس را دارم که شاید شما

a little bit crazy about it as well.

هم کمی دیوانه آن هستید.

It's good to see you here today.

خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم.

We have a lot of things to talk about.

ما چیزهای زیادی برای صحبت داریم.

Of course, we always get together on Sunday,

البته ما همیشه یکشنبه دور هم جمع می‌شویم،

not only myself, but also Mr.

نه تنها خودم، بلکه آقای

Steve will be here at around about 2:30 UK.

استیو هم حدود ساعت 2:30 بریتانیا اینجا خواهد بود.

Time to share some more of his.

وقت آن است که بیشتر از او را به اشتراک بگذاریم.

I want to say wisdom.

می خواهم بگویم حکمت.

I'm not sure if it is that, but at least Mr.

مطمئن نیستم که اینطور باشد، اما حداقل آقای

Steve will be here a little bit later on.

استیو کمی بعد اینجا خواهد بود.

It is gorgeous outside.

بیرون بسیار زیباست می

I know you hate it

دانم که

whenever I talk about the weather,

هر وقت در مورد آب و هوا صحبت می کنم از آن متنفری،

but we are having a wonderful day.

اما ما روز فوق العاده ای را سپری می کنیم.

What a super day.

چه روز فوق العاده ای

And yesterday we were out walking Mr.

و دیروز بیرون رفتیم و با آقای

Steve and myself and we have the most amazing time.

استیو و من قدم زدیم و شگفت انگیزترین زمان را سپری کردیم.

Not only that, but we saw something

نه تنها این، بلکه ما چیزی دیدیم

that I've never seen in my whole life,

که در تمام عمرم هرگز ندیده بودم

ever.

.

Well, I suppose I've seen it on television

خب، گمان می‌کنم آن را در تلویزیون دیده‌ام

and I've seen it

و دیده‌ام که آن را یادداشت کرده‌ام، درباره‌اش

written down and talked about and written about,

صحبت کرده‌ام و در مورد آن نوشته‌ام،

but I've never seen it happening for real.

اما هرگز ندیده‌ام که آن را به طور واقعی اتفاق بیفتد.

The most amazing spectacle.

شگفت انگیزترین منظره

So when you describe something as a spectacle go,

بنابراین وقتی چیزی را به عنوان یک نمایشگر توصیف می کنید، به این

it means something you see something you observe.

معنی است که چیزی را می بینید که مشاهده می کنید.

Quite often

when we are talking about something that is memorable,

اغلب

وقتی در مورد چیزی به یاد ماندنی صحبت می کنیم،

maybe something that is outstanding, a thing

شاید چیزی که برجسته است، چیزی

that you can't believe you saw.

که نمی توانید باور کنید که دیده اید.

So yesterday we were out and we saw the most

بنابراین دیروز بیرون بودیم و دیدیم که

amazing thing happen yesterday,

دیروز شگفت‌انگیزترین اتفاق افتاد،

something that happens around this time of year

چیزی که در این زمان از سال

in the countryside, something that farmers do

در حومه شهر اتفاق می‌افتد، کاری که کشاورزان

to the animals at this time of year.

در این زمان از سال با حیوانات انجام می‌دهند.

I wonder if, you know what it could be.

من نمی دانم که آیا می دانید چه چیزی می تواند باشد.

Well,

خوب،

we have made it all the way to the end of another week

ما تمام راه را تا پایان یک هفته دیگر رساندیم

and we are just over half

و کمی بیش از نیمی از

way through the month of May.

ماه مه را پشت سر گذاشتیم.

June is approaching.

خرداد نزدیک است.

Yes, it's Sunday.

بله، یکشنبه است.

The

beep, beep, beep, beep, beep,

بوق، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ

beep, beep,

beep, beep, beep, beep, beep.

، بیپ، بیپ، بیپ.

We are back together and I hope you are feeling good.

ما دوباره با هم هستیم و امیدوارم حالتون خوب باشه

I do.

انجام میدهم.

I really mean it.

جدی میگم.

A lot of people think I don't mean it, but I do.

بسیاری از مردم فکر می کنند منظور من این نیست، اما من این کار را می کنم.

I really mean it.

جدی میگم.

I do.

I mean it 100%.

انجام میدهم.

منظورم 100%

Did you see our special livestream last week?

پخش زنده ویژه هفته گذشته ما را دیدید؟

Steve and myself

من و استیو

decided to go for a walk during the week,

تصمیم گرفتیم در طول هفته به پیاده روی برویم،

I think it was on Thursday,

فکر می کنم پنجشنبه بود،

and we had the most amazing time.

و شگفت انگیزترین زمان را سپری کردیم.

We did a live stream.

ما یک پخش زنده انجام دادیم.

It was very weird, very odd.

خیلی عجیب بود، خیلی عجیب

There were some very strange moments of time

لحظات بسیار عجیبی در

during that livestream

طول آن پخش زنده وجود داشت

and there you can see a photograph

و در آنجا می توانید عکسی

taken from the live stream that we did last Thursday.

از پخش زنده ای که پنجشنبه گذشته انجام دادیم را مشاهده کنید.

We went out for a walk

برای پیاده روی بیرون رفتیم

and it was lovely.

و بسیار زیبا بود.

The weather was nice.

هوا خوب بود.

I was suffering from hay fever slightly,

من کمی از تب یونجه رنج می بردم،

but we had the most amazing time.

اما شگفت انگیزترین زمان را سپری کردیم.

If you haven't seen it,

اگر آن را ندیده اید،

there.

آنجاست.

And there were there were many moments

و لحظات زیادی وجود داشت

and I was talking to Steve this morning

و من امروز صبح داشتم با استیو صحبت می کردم

and I said, Steve,

و گفتم، استیو،

I think maybe last Thursday

فکر می کنم شاید پنجشنبه گذشته در مورد

we went too far

with some of the things that we said

برخی از چیزهایی که گفتیم زیاده روی کردیم

and Steve agreed with me.

و استیو با من موافقت کرد.

So if you haven't seen last Thursday's

بنابراین اگر پخش زنده پنج شنبه گذشته را ندیده اید،

live stream, we were actually outside

ما در واقع خارج

far away from the house using the mobile phone.

از خانه دور از خانه با استفاده از تلفن همراه بودیم.

It went okay.

خوب رفت هر از چند گاهی

There were one or two problems with the signal

یکی دو تا مشکل سیگنال داشت

from time to time,

but it was good, it was interesting.

ولی خوب بود جالب بود.

It was certainly different.

قطعا متفاوت بود.

One or two people commenting

یکی دو نفر

about some of the opinions that we

در مورد برخی از نظراتی که

held last Thursday on the live stream.

پنجشنبه گذشته در جریان مستقیم داشتیم نظر می دهند.

That's all I'm saying. For now.

این تمام چیزی است که من می گویم. در حال حاضر.

We have a lot of things to talk about today.

امروز خیلی چیزها برای گفتن داریم.

Hopefully these will not be subjects.

امیدوارم اینها سوژه نباشند.

They will not be things that will upset you too much.

آنها چیزهایی نخواهند بود که شما را خیلی ناراحت کنند.

I really do hope so.

من واقعا امیدوارم.

We are talking about things that you feel

ما در مورد چیزهایی صحبت می کنیم که احساس می کنید

you have to do.

باید انجام دهید.

Or maybe if you feel as if you must have some sort of

یا شاید اگر احساس می کنید که باید نوعی

activity or something you should be doing.

فعالیت یا کاری داشته باشید که باید انجام دهید.

Quite often people feel as if they should always

اغلب مردم احساس می کنند که همیشه باید

be doing something, some sort of activity.

کاری انجام دهند، نوعی فعالیت.

There are people who are not very good

افرادی هستند که در یک جا نشستن مهارت چندانی ندارند

at sitting still.

.

I know one person who was like that,

من یک نفر را می شناسم که چنین بود

and I'm sure you can guess who that person is.

و مطمئنم می توانید حدس بزنید که آن شخص کیست.

Also today

همچنین امروز

we are looking at words and phrases connected to loss.

ما به کلمات و عبارات مرتبط با ضرر نگاه می کنیم.

Not necessarily a bad thing,

نه لزوما یک چیز بد،

not necessarily a sad thing.

نه لزوما یک چیز غم انگیز.

Loss.

ضرر - زیان.

The word loss and losing can be used

کلمه ضرر و زیان را می توان

in many ways in the English language.

به طرق مختلف در زبان انگلیسی به کار برد.

What else are we talking about today?

امروز در مورد چه چیز دیگری صحبت می کنیم؟

Countries.

کشورها.

There are many countries around the world.

کشورهای زیادی در سراسر جهان وجود دارد.

You live in one.

شما در یکی زندگی می کنید.

I live in one

من در یکی زندگی می‌کنم

and there are many others

و

besides the one that we are native to.

به غیر از محلی که بومی آن هستیم، بسیاری دیگر نیز وجود دارند.

But

اما

sometimes there are countries that we forget about.

گاهی اوقات کشورهایی وجود دارند که ما آنها را فراموش می کنیم.

We almost forget about them

ما تقریباً آنها را فراموش می کنیم

because no one ever mentions them.

زیرا هیچ کس هرگز آنها را ذکر نمی کند.

So if we have time,

بنابراین اگر وقت داشته باشیم،

we'll be talking about that as well.

در مورد آن نیز صحبت خواهیم کرد.

And we have Phil in the blanks.

و فیل را در جای خالی داریم.

Some people like it, some people enjoy playing it,

بعضی ها آن را دوست دارند، بعضی ها از بازی کردن آن لذت می برند،

some people don't enjoy it.

بعضی ها از آن لذت نمی برند.

A little bit later on, we will be playing that

کمی بعد، ما آن را نیز بازی خواهیم کرد

as well.

.

Actually feel as if I have something else

در واقع احساس می کنم که من چیز دیگری دارم که

I should be mentioning.

باید ذکر کنم.

Oh, yes, I know

اوه، بله، من

school.

مدرسه را می دانم.

Who remembers their school day?

چه کسی روز مدرسه خود را به یاد می آورد؟

I know I do.

من می دانم که انجام می دهم.

Many bad memories.

خاطرات بد زیاد

If I was honest with you

اگر با شما صادق بودم

and I know I've mentioned this before, I did not

و می دانستم که قبلاً به این موضوع اشاره کرده ام، از

enjoy school very much.

مدرسه خیلی لذت نمی بردم.

I didn't have a very good time at school

من در مدرسه

from some of the teachers and also

از نظر برخی از معلمان و همچنین

some of my peers at school.

برخی از همسالانم در مدرسه اوقات خوبی نداشتم.

That's an interesting word, actually.

این کلمه جالبی است، در واقع.

Peer.

همتا.

If something

اگر چیزی

if someone is your peer,

اگر کسی همتای شما باشد، به

it means they are on the same level as you.

این معنی است که او هم سطح شماست.

They are your equal to a certain degree.

آنها تا حدی با شما برابرند.

Your peer p, e e are peer.

همتای شما p، e e همتا هستند.

We often describe people who are all on the same level

ما اغلب افرادی را توصیف می کنیم که همگی در یک سطح

as your peer group,

با گروه همسالان شما هستند،

so maybe your classmates in school,

بنابراین شاید همکلاسی های شما در مدرسه،

people who are the same age as you

افرادی که هم سن شما هستند

or associated with you in some way

یا به نوعی با شما در ارتباط هستند

we often describe as your peer group.

اغلب به عنوان گروه همسالان شما توصیف می کنیم.

But at school I did not get on

اما در مدرسه

very well with all the other students.

با بقیه دانش آموزان خیلی خوب نبودم.

Not a good time.

زمان خوبی نیست

But today we are looking at people

اما امروز ما به افرادی نگاه می کنیم که

you used to hang around with.

قبلاً با آنها معاشرت می کردید.

And there is another interesting phrase.

و یک جمله جالب دیگر وجود دارد. به

It would appear that we have quite

نظر می رسد که

a few interesting phrases to look at today.

امروز عبارات بسیار جالبی برای بررسی داریم.

If you hang around with someone,

اگر با کسی رفت و آمد می کنید، به این

it means you are with them.

معنی است که با او هستید.

Maybe they are your companion

شاید آنها همراه شما باشند

or maybe you are their companion.

یا شاید شما همراه آنها باشید.

You hang around with them.

شما با آنها رفت و آمد می کنید.

Maybe during your lessons at school

شاید در طول درس های خود در مدرسه

or maybe during your break between classes.

یا شاید در زمان استراحت بین کلاس ها.

So that's

another question I'm asking today.

پس این

سوال دیگری است که امروز می پرسم.

Who did you hang around with at school?

در مدرسه با چه کسانی رفت و آمد داشتید؟

Did you have a best friend at school?

در مدرسه دوست صمیمی داشتی؟ آیا در دوران مدرسه به

Were you lucky enough to have a good friend

اندازه کافی خوش شانس بودید که یک دوست خوب داشته باشید

during your school time?

؟

We will look at that later on.

بعداً به آن نگاه خواهیم کرد.

I wonder who was first on today's live chat.

نمی دانم چه کسی اولین بار در چت زنده امروز بود.

Let's have a look, shall we?

بیایید نگاهی بیندازیم، نه؟

Oh, very interesting.

اوه خیلی جالبه

Once again, the champion is still at the top.

بار دیگر قهرمان همچنان در اوج است.

I feel as if you deserve a medal of some sort.

من احساس می کنم که شما مستحق یک نوع مدال هستید.

This house.

این خانه.

Well done.

آفرین.

You are first on the live chat

شما یک بار دیگر در چت زنده اول هستید

once again,

،

people are cheering.

مردم تشویق می کنند.

You see?

می بینی؟

They are very excited.

آنها بسیار هیجان زده هستند.

Thank you, V,

متشکرم، V،

Thanks for joining me again

از اینکه دوباره

with your very fast finger.

با انگشت بسیار سریع خود به من ملحق شدید متشکرم.

There are conspiracies going around at the moment

در حال حاضر توطئه هایی

concerning you and your finger V tax.

در مورد شما و مالیات انگشت شما در حال انجام است.

There are people who are saying that the tests

افرادی هستند که می گویند تست ها

live here

اینجا در استودیوی من زندگی می کنند

in my studio

and that's

the reason why he's always first on the live chat.

و به همین

دلیل است که او همیشه در چت زنده اول است.

I can say right now that is not true.

فعلاً می توانم بگویم که این درست نیست.

Vitus does not live here.

ویتوس اینجا زندگی نمی کند.

He just

او فقط

has the most amazing, the most incredible finger

شگفت‌انگیزترین و باورنکردنی‌ترین انگشت را

for clicking on things.

برای کلیک کردن روی چیزها دارد.

So well done. Vitus.

خیلی خوبه ویتوس.

We also have Beatrice.

بئاتریس هم داریم.

Hello, Beatrice.

سلام بئاتریس

Nice to see you here. Tutor

خوشحالم که شما را اینجا می بینم. مدرس

also Mazen.

همچنین مازن.

And

و

he is on his travels at the moment.

در حال حاضر در سفر است.

We also have Lewis.

ما لوئیس را هم داریم.

Mendel is here today.

مندل امروز اینجاست.

Hello, Lewis.

سلام، لوئیس.

I'm so pleased that your Internet is working.

من خیلی خوشحالم که اینترنت شما کار می کند.

I am so pleased to see you here today

من بسیار خوشحالم که امروز شما را

from the south of France.

از جنوب فرانسه اینجا می بینم.

Very nice to see you.

خیلی خوشحالم از دیدنت

In fact, I can say now

در واقع، اکنون می توانم بگویم که

my family on my father's side

خانواده من از طرف پدرم در

actually originated

واقع

in the place where you are now.

از جایی که شما اکنون هستید سرچشمه گرفته اند.

Oh, ooh,

اوه، اوه،

ooh la la.

اوه لا لا.

As they say in France.

همانطور که در فرانسه می گویند.

You might be talking more about France later on

ممکن است بعداً به دلایل خاصی بیشتر در مورد فرانسه صحبت کنید

for certain reasons.

.

We also have Palmira.

پالمیرا هم داریم.

Hello, Palmira.

سلام پالمیرا

Thank you for joining me today.

از اینکه امروز به من ملحق شدید متشکرم.

Shahab is here.

شهاب اینجاست

Hello, Shahab.

سلام شهاب

I feel as if your name deserves an echo.

احساس می کنم که نام تو سزاوار بازتاب است.

Mm. Sure.

مم مطمئن.

Harb,

هارب،

hello to you.

سلام بر تو.

Nice to see you here.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Hello, also.

سلام، همچنین.

Oh, Tommy is here today.

اوه، تامی امروز اینجاست.

Hello, Tomic.

سلام تومیک

How are you?

چطور هستید؟

Are you okay?

حالت خوبه؟

Don't worry if you've just joined us.

نگران نباشید اگر به تازگی به ما ملحق شده اید.

Tomic, if you just tuned in.

تومیک، اگر تازه وارد شده‌اید.

I've already mentioned the weather,

من قبلاً به آب‌وهوا اشاره کرده‌ام،

so don't worry about that.

پس نگران آن نباشید.

Also, we have Rosa,

همچنین، ما روزا داریم،

also Zika is here as well.

همچنین زیکا نیز اینجاست.

Who else is here?

کی دیگه اینجاست؟

Valentin is also live with us

والنتین

right now on this Sunday afternoon.

هم اکنون در بعدازظهر یکشنبه با ما زنده است.

Steve will be here in a few moments from now.

استیو تا چند لحظه دیگر اینجا خواهد بود.

Of course, he will be voicing

البته او

some of his opinions.

برخی از نظرات خود را بیان خواهد کرد.

I'm not sure.

مطمئن نیستم.

Do you like listening to Mr.

آیا دوست دارید به صحبت های آقای

Steve with his opinions on the world around him?

استیو با نظرات او در مورد دنیای اطراف گوش دهید؟ به

Do you think it's a good

نظر شما ایده خوبی است

idea, or should I should I censor Mr.

یا باید

Steve now?

الان آقای استیو را سانسور کنم؟

You know, I'm not a big fan of censorship.

می دانید، من طرفدار زیادی از سانسور نیستم.

I think freedom of speech

من فکر می کنم آزادی بیان

should mean you are free to speak.

باید به این معنی باشد که شما آزاد هستید که صحبت کنید.

So we will see what happens today when Mr.

بنابراین ما خواهیم دید که امروز با

Steve appears on the live chat.

حضور آقای استیو در چت زنده چه اتفاقی می افتد.

Hello, Milad.

سلام میلاد

Milad,

میلاد

who is watching in Iran.

که در ایران تماشا می کند.

Hello, Iran.

سلام ایران.

It's nice to see you here today.

خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم.

I do have a lot of people watching in Iran,

من افراد زیادی در ایران دارم که تماشا می کنند،

but I do notice sometimes certain countries

اما متوجه می شوم که گاهی برخی کشورها

or certain people might be a little bit shy

یا افراد خاص ممکن است کمی خجالتی باشند

to actually type on the live chat.

تا در چت زنده تایپ کنند.

So can I say, Milad, welcome

پس می توانم بگویم، میلاد،

to the live stream on this Sunday.

به پخش زنده این یکشنبه خوش آمدید.

We also have a reverend.

یک بزرگوار هم داریم.

Hello, Reverend.

سلام جناب بزرگوار

Reverend Ali.

جناب علی.

Nice to see you here today.

خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم.

Claudia is here as well.

کلودیا هم اینجاست.

Oh, hello, Claudia.

اوه، سلام، کلودیا.

What is cooking today?

آشپزی امروز چیست؟

What do you have in your pocket?

چه چیزی در جیب داری؟

What is cooking today?

آشپزی امروز چیست؟

Claudia, Please let me know

کلودیا، لطفاً به من اطلاع دهید که

if it's something nice last night we had Mr.

آیا این چیز خوبی است که دیشب

Steve's speciality.

تخصص آقای استیو را داشتیم.

Now, I've noticed with all types of cooking,

در حال حاضر، من با انواع آشپزی متوجه شده ام،

and when we are talking about cooking,

و زمانی که ما در مورد آشپزی صحبت می کنیم،

we often talk about people who cook for a living.

اغلب در مورد افرادی صحبت می کنیم که برای امرار معاش آشپزی می کنند.

Maybe chefs may be, well known chefs,

شاید سرآشپزها، سرآشپزهای معروف،

cooks, people who love cooking food,

آشپزها، افرادی باشند که عاشق پختن غذا هستند،

and quite often they will have what we call

و اغلب آنها غذاهایی می‌خورند که ما به آن

speciality dishes.

غذاهای ویژه می‌گوییم.

Maybe these are things

شاید اینها چیزهایی باشد

that they are very good at making,

که آنها در ساختن آنها بسیار خوب هستند

or maybe something they enjoy making.

یا شاید چیزهایی باشند که از ساختن آنها لذت می برند.

Maybe it is their favourite type of food.

شاید این نوع غذای مورد علاقه آنها باشد.

So Mr.

بنابراین آقای

Steve has his own special hearty meal

استیو غذای دلچسب مخصوص به خودش را دارد

and he made it last night.

و آن را دیشب درست کرد.

Chilli con carne, spicy,

فلفل دلمه ای، تند،

lots of tomatoes, plenty of garlic

گوجه فرنگی فراوان، سیر فراوان

and it was lovely.

و دوست داشتنی بود.

And guess what? We had it

و حدس بزنید چه؟ ما آن را

with some Mexican style chips as well.

با چند چیپس به سبک مکزیکی نیز داشتیم.

Nachos, I'm sure you've seen them.

ناچوس، مطمئنم که آنها را دیده ای.

They are triangular in shape and they are lovely.

آنها مثلثی شکل هستند و دوست داشتنی هستند.

So chilli, chilli con carne

بنابراین فلفل، فلفل قرمز

with Doritos or nachos.

با دوریتوس یا ناچوس.

Absolutely amazing.

واقعا شگفت انگیز.

And I have to say, Steve does make the most

و باید بگویم، استیو شگفت‌انگیزترین غذای فلفل را درست می‌کند

amazing chilli con carne.

.

Claudia is reheating today.

کلودیا امروز دوباره گرم می شود.

Reheating food.

گرم کردن مجدد غذا

I believe in reheating food that you have left over.

من به گرم کردن مجدد غذای باقیمانده اعتقاد دارم.

In fact, we've done it with yesterday's chilli

در واقع، ما این کار را با فلفل دلمه ای دیروز انجام دادیم

con carne.

.

We've actually got some still in the fridge.

ما در واقع مقداری هنوز در یخچال داریم.

So on Tuesday,

بنابراین سه شنبه،

Tuesday night, we are going to have some more of Mr.

سه شنبه شب، قرار است مقداری دیگر از

Steve's lovely chilli

فلفل دلمه ای آقای استیو

that we put in the fridge last night.

که دیشب در یخچال گذاشتیم، بخوریم.

So yes, we will also do that as well.

بنابراین بله، ما نیز این کار را انجام خواهیم داد.

We love reheating food sometimes.

ما گاهی اوقات عاشق گرم کردن مجدد غذا هستیم.

I don't know if you've noticed this,

نمی‌دانم متوجه این موضوع شده‌اید یا نه،

but sometimes reheated food

اما گاهی اوقات غذای دوباره گرم شده

actually tastes better.

طعم بهتری دارد.

So Susan, types of food when you reheat it,

بنابراین سوزان، انواع غذاها را وقتی دوباره گرم می‌کنید،

so you cook it and then you let it go cold,

آن‌ها را می‌پزید و بعد می‌گذارید سرد شود،

you keep it in the fridge

آن را در یخچال نگه می‌دارید

and then maybe a couple of days later you reheat it

و شاید یکی دو روز بعد دوباره آن را گرم کنید

and you eat it again.

و دوباره می‌خورید.

You eat,

می خوری،

you eat the rest of it, you eat the last of it.

بقیه اش را می خوری، آخرش را می خوری.

And quite often it does taste better.

و اغلب طعم بهتری دارد.

I will be honest with you.

من با شما صادق خواهم بود.

We also have.

Oh, look who's here today.

ما همچنین داریم.

اوه، ببین کی امروز اینجاست

Hello, stranger.

سلام غریبه.

The Pedro Belmonts

پدرو بلمونتس

is here today. Hello, Pedro.

امروز اینجاست. سلام پدرو

Nice to see you here.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Watching in sunny Brazil.

تماشای در برزیل آفتابی.

I assume it is. Anyway.

من فرض می کنم که باشد. به هر حال.

I assume it is sunny.

فک کنم آفتابی باشه

Giovanni. Hello, Mr. Duncan.

جیووانی سلام آقای دانکن

Nice to see you again.

خوشحالم دوباره می بینمت.

The last live stream was so beautiful.

آخرین پخش زنده خیلی قشنگ بود

I watched it the day after

من روز بعد آن را تماشا کردم

and I had a very bad day at work,

و روز بسیار بدی در محل کارم داشتم،

so it was very helpful.

بنابراین بسیار مفید بود.

Interesting.

جالب هست.

And also a very good laugh.

و همچنین یک خنده بسیار خوب.

Thank you very much, Giovanni.

خیلی ممنون، جیووانی.

I'm glad you enjoyed it.

خوشحالم که لذت بردی

I do.

I do think that Mr.

انجام میدهم.

من فکر می‌کنم که آقای

Steve and possibly myself, we went too far

استیو و احتمالاً خود من، ما در مورد

with some of the things we said,

برخی از چیزهایی که گفتیم زیاده‌روی کردیم،

but

اما

we are still here to tell the tale.

هنوز اینجا هستیم تا داستان را بگوییم. وقتی

Speaking of food,

صحبت از غذا شد،

it turns out that one of my colleagues

معلوم شد که یکی از همکاران من

used to work as a chef.

قبلاً به عنوان آشپز کار می کرد.

He is busy with cooking Italian food

او

for this Tuesday,

برای این سه‌شنبه که

when he will be holding an International Food

Food Day.

روز جهانی غذا را برگزار می‌کند، مشغول پختن غذاهای ایتالیایی است.

Thank you, Tom EC for letting us know about that.

متشکرم، تام EC که به ما اطلاع دادید.

My father

پدرم

for many years was a chef.

سال ها آشپز بود.

In fact, later on

در واقع، بعداً

he had his own business doing catering.

او کسب و کار خودش را داشت که در آن کترینگ انجام می داد.

So my dad in his life

بنابراین، پدرم در زندگی خود،

used to do a lot of catering for other people.

برای دیگران غذای زیادی انجام می داد.

He also worked at the hotel for many years.

او همچنین سال ها در هتل کار می کرد.

And yes, he was also very good at cooking.

و بله، او در آشپزی نیز بسیار خوب بود.

He was a very good chef.

او آشپز بسیار خوبی بود.

And it sounds to me as if your friend Tomek

و به نظر من به نظر می رسد که دوست شما Tomek

is also very good at it as well.

نیز در آن بسیار خوب است. آیا

Can I say hello also to who else is here today?

می توانم به چه کسی دیگر امروز اینجاست سلام کنم؟

I don't want to leave anyone out.

من نمی خواهم کسی را کنار بگذارم.

Hello, Abdullah.

سلام عبدالله

Hello, Abdullah.

سلام عبدالله

I can see your Arabic writing there.

من می توانم نوشته های عربی شما را آنجا ببینم.

I can't read it.

من نمی توانم آن را بخوانم.

If I was if I was very clever,

اگر خیلی باهوش بودم، می

I could put it into my computer and then translate it.

توانستم آن را در کامپیوترم بگذارم و سپس ترجمه کنم.

But I don't have time at the moment, unfortunately.

ولی متاسفانه فعلا وقت ندارم.

Hello.

Also to Patrick.

سلام.

همچنین به پاتریک.

Hello to Patrick Marvell,

سلام به پاتریک مارول،

who apparently is going to be meeting up in Paris

که ظاهراً قرار است

along with quite a few English addicts.

همراه با تعداد زیادی معتاد انگلیسی در پاریس ملاقات کند.

Three weeks, three weeks to go before we meet up.

سه هفته، سه هفته مانده به همدیگر.

Are you excited?

آیا شما هیجان زده هستید؟

And the one thing

و تنها چیزی که

I'm hoping now is that the weather will be okay.

اکنون امیدوارم این است که هوا خوب باشد.

Now, I've looked at the forecast

حالا من پیش بینی

for the beginning of June, and it looks

اوایل خرداد را نگاه کردم و به نظر می رسد

as if the weather is going to be okay.

که هوا خوب می شود.

Fine.

خوب.

So I'm a little bit excited at the moment about that,

بنابراین، اگر با شما صادق باشم، در حال حاضر کمی هیجان زده هستم

if I was honest with you.

.

So I do hope the weather will be nice

بنابراین امیدوارم

when we meet up in Paris.

وقتی در پاریس ملاقات کنیم، هوا خوب باشد.

Three weeks.

سه هفته.

Hello Sharp.

سلام شارپ

I am learning American English.

من در حال یادگیری زبان انگلیسی آمریکایی هستم. اشکالی ندارد

That's okay.

.

As I always say, American English.

همانطور که همیشه می گویم، انگلیسی آمریکایی.

British English.

انگلیسی بریتانیایی.

Always.

همیشه.

Remember there is only one English language.

به یاد داشته باشید که تنها یک زبان انگلیسی وجود دارد.

So that's good.

پس این خوب است.

Who else is here?

کی دیگه اینجاست؟

Giovanni says hello.

جیووانی سلام می کند.

I remember.

یادم می آید.

I remember from last Thursday.

یاد پنجشنبه گذشته افتادم.

You were talking about lots

شما در مورد

of different subjects.

موضوعات مختلف صحبت می کردید.

Things that I'm not even going to mention now.

چیزهایی که الان حتی به آنها اشاره نمی کنم.

Just in case.

محض احتیاط.

Just in case someone from YouTube is listening,

فقط در صورتی که شخصی از YouTube در حال گوش دادن باشد،

they might get angry.

ممکن است عصبانی شود.

We also have Rosa Aziz.

رزا عزیز هم داریم.

Hello, Aziz.

سلام عزیز.

Who says hello?

کی میگه سلام؟

Mr.

Duncan, by the way, I have followed you since 2014.

آقای

دانکن، اتفاقاً من از سال 2014 شما را دنبال کردم.

You have been here for a very long time.

شما مدت زیادی است که اینجا هستید.

Nine years is a long time to be watching me.

نه سال زمان زیادی برای تماشای من است.

I just hope

فقط

I hope for all those years,

امیدوارم در تمام آن سالها،

the things I've been doing have been helpful to you.

کارهایی که انجام داده ام برای شما مفید بوده باشد. آیا

Have I helped you?

من به شما کمک کرده ام؟

Aziz I hope so.

عزیز امیدوارم.

I really do.

من حتما انجام میدم.

Alessandra is here as well, and very soon

الساندرا نیز اینجاست و به زودی

in the next few moments, Steve will be here.

در چند لحظه آینده استیو اینجا خواهد بود.

But first of all,

اما اول از همه،

I thought it would be interesting today

فکر کردم امروز جالب است که

to look at something slightly different.

به چیزی کمی متفاوت نگاه کنم.

We are going to look at some idioms,

ما قصد داریم به برخی اصطلاحات نگاه کنیم،

and I'm just wondering if you can spot

و من فقط می‌پرسم آیا می‌توانید

where I am in the video.

مکان من را در ویدیو ببینید.

So this will keep us going for a couple of moments

بنابراین این ما را برای چند لحظه ادامه می دهد

and then we will have a look at the cows

و سپس نگاهی به گاوهای

at the back of the house and then Mr.

پشت خانه خواهیم داشت و سپس آقای

Steve will be here. So

استیو اینجا خواهد بود. پس

please don't go away.

لطفا نروید در

Lots of interesting things still to come

right here on English etiquette.

مورد آداب معاشرت انگلیسی هنوز چیزهای جالب زیادی وجود دارد.

I love idioms.

من عاشق اصطلاحات هستم

They spice up any sentence or conversation so well.

آنها هر جمله یا مکالمه ای را به خوبی چاشنی می کنند.

Here's a good one for you.

در اینجا یک مورد خوب برای شما وجود دارد.

A storm in a teacup.

طوفان در فنجان چای

This idiom means that the fuss and chaos

این اصطلاح به این معنی است که هیاهو و هرج و مرج

caused by something is over the top.

ناشی از چیزی بیش از حد است.

The reaction is stronger than it needs to be.

واکنش قوی تر از آن چیزی است که باید باشد.

If people become angry over a small mistake

اگر مردم به خاطر یک اشتباه یا مشکل کوچک عصبانی شوند

or problem,

،

then we can say that it is a storm in a teacup.

می توان گفت که طوفانی در فنجان چای است.

It is all a big fuss about nothing.

این همه هیاهوی بزرگ برای هیچ است.

I don't really like

من واقعاً از

the fluorescent lights in here.

چراغ های فلورسنت اینجا خوشم نمی آید.

Here's

در اینجا یک

another idiom for you now.

اصطلاح دیگر برای شما در حال حاضر است.

To catch

wind of something or to get wind of something.

باد گرفتن از چیزی یا به باد گرفتن چیزی.

This means to find out about something.

این به معنای کشف چیزی است.

Some news has reached you.

خبرهایی به شما رسیده است.

You have been informed about something.

شما در مورد چیزی مطلع شده اید.

Perhaps the news concerned you.

شاید این خبر به شما مربوط باشد.

Or is about you.

یا مربوط به شماست

You find out about it.

شما از آن مطلع می شوید.

You get wind of it.

شما از آن باد می گیرید.

The news has reached you.

خبر به شما رسیده است.

Idiom number

اصطلاح شماره

three is to go out on a limb.

سه بیرون رفتن با اندام است.

This idiom does not relate to a body part,

این اصطلاح مربوط به یک عضو بدن نیست،

but in fact, a tree.

بلکه در واقع یک درخت است.

The idiom means to do something that puts you at risk

اصطلاح به معنای انجام کاری است که شما را در معرض خطر

or in danger.

یا در خطر قرار می دهد.

You do something risky or difficult

شما

quite often to help another person.

اغلب برای کمک به شخص دیگری کاری خطرناک یا دشوار انجام می دهید.

You go out on a limb to achieve something.

شما برای رسیدن به چیزی دست و پا می زنید.

If you are left out on a limb, then

اگر روی دست و پا رها شده اید،

you have been left with no help or support.

بدون کمک یا حمایت باقی مانده اید.

Your work colleagues could not support you.

همکاران کاری شما نتوانستند از شما حمایت کنند.

They left you out on a limb.

آنها شما را در یک دست و پا کنار گذاشتند.

The limb being referred to is the branch of a tree.

عضو مورد اشاره شاخه درخت است.

One more idiom

یک اصطلاح دیگر

before your comments to bark up the wrong tree.

قبل از نظرات شما برای پارس کردن درخت اشتباه.

This idiom refers to a person

این اصطلاح به شخصی اشاره دارد که

making the wrong assumption about something.

در مورد چیزی فرض اشتباه می کند.

They presume something incorrectly.

آنها چیزی را اشتباه فرض می کنند. شاید

Perhaps they have accused

someone of committing a crime.

کسی را متهم به ارتکاب جرم کرده باشند.

But they are wrong.

اما آنها اشتباه می کنند.

You could say that they are barking up the wrong tree.

می توان گفت که آنها از درخت اشتباهی پارس می کنند.

They are looking in the wrong place for the answer.

آنها در جای اشتباه به دنبال پاسخ هستند.

Just like a dog

درست مثل سگی

that thinks there is something worth chasing a petrie.

که فکر می کند چیزی ارزش تعقیب پتری را دارد.

But there isn't.

اما وجود ندارد.

The dog is barking up the wrong tree

سگ از درخت اشتباه پارس می کند

and if your assumption is wrong.

و اگر فرض شما اشتباه است.

So are you.

شما هم همینطور.

Oh,

اوه

me.

من.

That was a very long break.

آن یک استراحت بسیار طولانی بود.

I can't remember the last time

یادم نمی آید آخرین باری که در

I had such a long break there, but there is a reason.

آنجا وقفه ای طولانی داشتم کی بود، اما دلیلی وجود دارد.

I will explain in a moment.

یه لحظه توضیح میدم

This is English.

این انگلیسی است.

I taped on a Sunday and we are here with you now live.

من یک روز یکشنبه نوار ضبط کردم و اکنون با شما به صورت زنده اینجا هستیم.

Now

در حال حاضر

at every one.

در هر یک.

Say hello to us as we wave to you.

همانطور که برای شما دست تکان می دهیم به ما سلام کنید.

Why are you so far away?

چرا تو آنقدر دور هستی؟ بیا

Come on. Come close.

دیگه. نزدیک شدن.

So you don't have to be so shy.

پس لازم نیست خیلی خجالتی باشی.

You don't have to be so timid.

لازم نیست اینقدر ترسو باشی بیا

Come on over here. It's.

اینجا این است.

It's much more fun.

این خیلی سرگرم کننده تر است.

That's better.

این بهتر است.

And

و

guaranteeing that we will be having lots of fun.

تضمین می کند که ما لذت زیادی خواهیم برد.

It's Mr. Steve. Hello?

این آقای استیو است. سلام؟

Hello, Mr. Duncan.

سلام آقای دانکن

Oh! Oh, Oh.

اوه! اوه، اوه

Steve, can I just ask one question?

استیو، می توانم فقط یک سوال بپرسم؟

Where the hell were you? Well,

کجا بودی لعنتی خب،

of course

البته

I only come on at 2:30,

من فقط ساعت 2:30 می آیم،

and I suddenly I was doing some very tough

و امروز صبح ناگهان مشغول انجام کارهای باغبانی بسیار سختی بودم

gardening work this morning. Okay.

. باشه.

And I came in at quarter to two,

و من ساعت ربع به دو آمدم

and I thought, you know, I'm

و فکر کردم، می‌دانی، من

just going to lie down on the bed.

فقط می‌خواهم روی تخت دراز بکشم.

I feel a bit tired

من کمی احساس خستگی می کنم

because all my neck I was doing some cutting back

زیرا تمام گردنم داشتم

this head cheek and asked me had,

این گونه سرم را برش می دادم و از من پرسیدم که دارد

You see, Steve?

، می بینی استیو؟

Okay. Distant sound, cooling.

باشه. صدای دور، خنک کننده.

That was not realise I was fast asleep on the bed,

متوجه نشدم که من به شدت روی تخت خوابیده بودم،

so basically Steve was fast asleep

بنابراین اساساً استیو عمیقاً خوابیده بود

and he had to wake up and come down.

و باید بیدار می شد و پایین می آمد.

And now he's here.

و حالا او اینجاست.

So just three or 4 minutes

بنابراین همین سه یا چهار دقیقه

ago, Steve was actually asleep.

پیش، استیو واقعاً خواب بود.

I was asleep, I had the sort of the Steve as

من خواب بودم، همان استیو را داشتم که

you just said that.

شما گفتید.

And yes, I thought oh, 10 minutes on the bed.

و بله، من فکر کردم اوه، 10 دقیقه روی تخت.

That'll be nice.

این خوب خواهد بود. معلوم

It turned out to be half an hour.

شد نیم ساعت است.

Anyway, I'm refreshed and refreshed.

به هر حال من سرحال و سرحال هستم.

Mr.

Duncan, I don't think that my next waking up,

آقای

دانکن، فکر نمی‌کنم بیدار شدن بعدی من،

that's your age.

این سن شما باشد.

Yeah, that's because I was

بله، به این دلیل است که من از

I was using my long extender.

اکستندر بلندم استفاده می کردم.

Really?

واقعا؟

I didn't want to know about your life.

نمیخواستم از زندگیت بدونم

I don't want to know about your long extend

من نمی‌خواهم در مورد طولانی‌مدت شما

that my hedge trimmer on.

که دستگاه قیچی من روی آن قرار دارد، بدانم.

It's a long extendable pole.

این یک قطب بلند قابل گسترش است.

I don't think anyone wants to know

من فکر نمی‌کنم کسی بخواهد

about your long extendable

در مورد میله‌های بلند قابل گسترش شما

pole ties

to reach up to the top of a large conifer tree.

برای رسیدن به بالای یک درخت مخروطی بزرگ بداند.

Oh, okay.

اوه، باشه

Did you feel it? No.

آیا آن را احساس کردید؟ نه.

I'll tell you what, Steve, go back to bed.

بهت میگم چیه، استیو، به رختخواب برگرد.

Oh, just tell me what I was doing.

اوه، فقط به من بگو چه کار می کردم.

So, anyway, apparently we've got we'd say anything.

بنابراین، به هر حال، ظاهراً ما باید هر چیزی بگوییم.

We got a lot of thinking, a lot of response

ما خیلی فکر کردیم، پاسخ های زیادی

to last Thursday.

به پنجشنبه گذشته داشتیم.

Well, last Thursday we were out and about.

خب، پنجشنبه گذشته ما بیرون بودیم.

Oh, yes, I know.

اوه، بله، من می دانم.

It's doing a livestream.

در حال پخش زنده است.

Okay.

It's going to be one of those shows again.

باشه.

قرار است دوباره یکی از آن نمایش ها باشد.

And we were talking about all sorts of subjects,

و ما در مورد انواع موضوعات صحبت می کردیم،

but we had a lot of a lot of response to that.

اما واکنش های زیادی به آن داشتیم.

A lot of people

saying how wonderful it was and how funny we were.

بسیاری از مردم

می گویند که چقدر عالی بود و ما چقدر خنده دار بودیم.

And some of the things we were talking about

و برخی از چیزهایی که در مورد آنها صحبت می کردیم

were very funny.

بسیار خنده دار بود.

So we will try to recreate that today.

بنابراین ما امروز سعی خواهیم کرد آن را بازسازی کنیم.

Yes. Yes.

آره. آره.

Fun. LAUGHTER.

سرگرم کننده. خنده.

Happiness incident, which only created

حادثه شادی، که فقط به

by the way, Tom wants the echo effect.

هر حال ایجاد شده است، تام اثر اکو را می خواهد.

Yes, I know he does.

بله، من می دانم که او انجام می دهد.

We will save that for my last ever live stream.

ما آن را برای آخرین پخش زنده من ذخیره می کنیم.

On my last ever live stream.

در آخرین پخش زنده من.

You can have the Echo Tomic.

شما می توانید Echo Tomic را داشته باشید.

Okay, so the last ever one.

خوب، پس آخرین مورد.

Maybe we could find a different sound effect.

شاید بتوانیم جلوه صوتی متفاوتی پیدا کنیم.

The timing.

زمان بندی می

I can think of one or two.

توانم به یکی دو مورد فکر کنم. می

I can think of one or two.

توانم به یکی دو مورد فکر کنم.

Toilet flushing may happen.

ممکن است سیفون توالت رخ دهد.

It may well happen.

ممکن است اتفاق بیفتد.

The toilet flushing this space.

توالت این فضا را سیفون می کند.

Well, maybe.

خوب شاید.

I don't know.

من نمی دانم.

Maybe the sound of a dog barking in the distance.

شاید صدای پارس سگ از دور.

Maybe we can have lots of different sound

شاید بتوانیم تعداد زیادی

effects for lots of different people.

جلوه های صوتی مختلف برای افراد مختلف داشته باشیم.

Yeah, we could do that. Yeah, That's a good.

بله، ما می توانستیم این کار را انجام دهیم. بله، این خوب است.

That's a very good idea.

این ایده بسیار خوبی است.

Yeah. So that we know who they are.

آره تا بدانیم آنها چه کسانی هستند.

Anyway, yesterday we were out walking.

به هر حال دیروز بیرون پیاده بودیم.

We had a lovely day because we are having

ما یک روز دوست داشتنی داشتیم زیرا

the most amazing weather.

شگفت انگیزترین آب و هوا را داریم.

It looks as if summer has arrived.

انگار تابستان از راه رسیده است.

I'm hoping that the weather will be nice.

امیدوارم هوا خوب باشه

When we are meeting up in Paris.

وقتی ما در پاریس ملاقات می کنیم.

We will see what happens. But we saw the most amazing

خواهیم دید چه اتفاقی می افتد. اما ما دیروز شگفت انگیزترین

thing yesterday.

چیز را دیدیم.

It was just something I've never seen in my life.

این فقط چیزی بود که در زندگی ام ندیده بودم.

Quite often

اغلب اوقات

you hear this happening, but you never

این اتفاق را می شنوید، اما هرگز

you never actually see it.

واقعاً آن را نمی بینید.

And yesterday

و دیروز

we were able to witness it with our own eyes.

توانستیم با چشمان خود شاهد آن باشیم.

Would you like to see what we saw yesterday?

دوست داری ببینی دیروز چی دیدیم؟

Okay. Here it comes now.

باشه. حالا می آید.

And then after this,

و بعد از این،

we will explain what it was we saw.

آنچه را که دیدیم توضیح خواهیم داد.

Although I have a feeling the video might

اگرچه من احساس می کنم که ویدیو ممکن است

explain it for you.

آن را برای شما توضیح دهد. آیا

Isn't that amazing?

این شگفت انگیز نیست؟

That's what we saw yesterday.

این چیزی است که ما دیروز دیدیم.

Lots of sheep being sheared.

گوسفندهای زیادی در حال چیدن

Yes, I know.

بله میدانم.

It was quite

کاملاً بود که

we were just

داشتیم به

going back home, our usual route after a cup of

خانه برمی گشتیم، مسیر معمولی مان بعد از یک فنجان

coffee. And I had a tea cake.

قهوه. و من یک کیک چای خوردم. می

You know, I was I have a scone

دونی، من بودم که یه جورایی دارم

and we had all this commotion, this loud and boring.

و این همه هیاهو داشتیم، این صدای بلند و کسل کننده.

I've never heard such a cacophony.

من تا به حال چنین صدای ناخوشایندی را نشنیده بودم.

There's a word for today.

یک کلمه برای امروز وجود دارد.

What a cacophony. What's boring?

چه بد صدایی چه چیزی خسته کننده است؟

The sound that the sheep are a fleet of bleat

صدایی که گوسفندان ناوگان بلیت

or bah bah. I've.

یا بابه هستند. من داشتم.

I've never heard of that.

من هرگز در مورد آن نشنیده ام.

She'd never heard

او هرگز نشنیده بود

of a sheep making the sound of a bar before,

که گوسفندی صدای میله‌ای را بسازد،

But don't call it bleating boring, bleating,

اما آن را خسته‌کننده، ناف‌ریز،

whatever you want to call it.

هر چه می‌خواهی اسمش را بگذار.

Anyway, they were making in the hundreds.

به هر حال آنها صدها نفر می ساختند.

There must have been four or 500 sheep

حتما 4 یا 500 گوسفند بودند

and they were this team of people

و این گروه از مردم بودند

that were all shearing them.

که همگی آنها را چیده بودند.

Well, there were three people shearing

خوب، سه نفر بودند که قیچی می کردند

and then they were collecting the fleeces.

و بعد داشتند پشمک ها را جمع می کردند.

But what cacophony?

اما چه ناهنجاری؟

Cacophony of sound,

صدای ناهنجار،

Because the sheep were a bit distressed.

چون گوسفندان کمی مضطرب بودند. آیا

Didn't

they look funny after they'd been sheared and naked.

بعد از برهنه شدن و برهنه شدن خنده دار به نظر نمی رسیدند؟

They must have very naked afterwards.

آنها باید بعد از آن خیلی برهنه باشند.

But it was fascinating to watch the effort

اما تماشای تلاش

required

لازم

to to to to share these sheep is quite phenomenal.

برای به اشتراک گذاشتن این گوسفندها بسیار شگفت انگیز بود.

The skill.

مهارت.

It isn't something

این چیزی نیست

that I would like to try

که من بخواهم آن را امتحان کنم،

because it looks

زیرا به نظر می رسد که

as if she even though they don't look it,

او با وجود اینکه به آن نگاه نمی کند،

I think they could do

فکر می کنم آنها می توانند

a lot of damage to a human being.

آسیب زیادی به یک انسان وارد کنند.

I think they could give you a nasty kick.

من فکر می کنم آنها می توانند به شما ضربه بدی بزنند.

So once you get hold of them,

بنابراین هنگامی که آنها را در دست گرفتید،

you have to know what you're doing

باید بدانید که چه کار می کنید

or else

the sheep will probably cause

وگرنه

احتمالاً گوسفند

a lot of damage to your body.

آسیب زیادی به بدن شما وارد می کند.

How anybody watching that has ever sheared a sheep

چگونه کسی تماشا می کند که تا به حال گوسفندی را چیده

or been involved in shearing sheep

یا درگیر چیدن گوسفند

or done anything to a sheep.

یا کاری به گوسفندی کرده است.

And I'm very be very careful

و من بسیار مراقب

the way I pronounce that word shearing.

نحوه تلفظ آن برش کلمه هستم.

But yes, it seems quite a physical effort.

اما بله، این یک تلاش فیزیکی کاملاً به نظر می رسد.

They must have.

آنها باید داشته باشند.

I was trying to work out

من سعی می کردم بفهمم

that they might be able to do between three of

که آنها ممکن است بتوانند بین سه مورد از

they were doing one every 5 minutes approximately.

آنها که تقریباً هر 5 دقیقه یک بار انجام می دهند، کار کنند.

So I worked out they'd be able to do

بنابراین من کار کردم که آنها می توانند

about

حدود

36

36

and every hour

و هر ساعت

or say 40,

یا مثلاً 40 را انجام دهند،

and they'd probably may

و احتمالاً ممکن است

well get it all done in one day.

همه آن را در یک روز انجام دهند.

But whether they did or not, that 410 hours,

اما چه این کار را بکنند یا نه، آن 410 ساعت،

they were certainly working hard.

مطمئناً سخت کار می کردند.

I think they were.

من فکر می کنم آنها بودند.

But you're right,

اما شما درست می گویید،

there must have been around four or 500 sheep.

باید حدود چهار یا 500 گوسفند وجود داشته باشد.

I've never seen so many sheep in one place.

من هرگز این همه گوسفند را در یک مکان ندیده بودم.

Yes, they were making a lot of noise,

بله، آنها سر و صدای زیادی ایجاد می کردند،

but we couldn't resist stopping and and filming them

اما ما نمی توانستیم در برابر توقف و فیلمبرداری از آنها مقاومت کنیم،

because, well, it was, it was quite,

زیرا، خوب،

quite interesting.

بسیار جالب بود.

And some of the sheep did not look very happy.

و برخی از گوسفندان چندان خوشحال به نظر نمی رسیدند.

They were not enjoying it.

آنها از آن لذت نمی بردند.

Would you like to be manhandled by a young farmer, Mr.

آیا دوست دارید یک کشاورز جوان، آقای

Jenkins? Yes, I would, exactly. Yes.

جنکینز، شما را اداره کند؟ بله، من، دقیقا. آره.

I thought they were the sheep.

فکر کردم گوسفندان هستند.

I think they were all female sheep.

فکر کنم همشون گوسفند ماده بودند.

So I would imagine they were.

بنابراین من تصور می کنم آنها هستند.

They were sort of submitting to his will.

آنها به نوعی تسلیم اراده او بودند.

Yes.

آره.

A male farmer submitting the then of the female sheet.

یک کشاورز مرد که برگه ماده را ارسال می کند.

Submitting to the male farmers.

ارائه به کشاورزان مرد.

Well it could have been right the first time.

خوب می توانست بار اول درست باشد. به

It seems that you grab them by the legs and then,

نظر می رسد که آنها را از پاها گرفته و سپس،

and then clamp your legs around them.

و سپس پاهای خود را به دور آنها ببندید.

Yeah.

آره

And that is what you need to do to keep a sheep

و این همان کاری است که شما باید انجام دهید تا یک گوسفند را

in place. I've done that.

در جای خود نگه دارید. من این کار را کرده ام.

It works with humans as well.

با انسان ها نیز کار می کند.

It works with anyone. Yeah.

با هر کسی کار می کند. آره

You just grab them by the legs and clamp your legs

شما فقط آنها را از پاها گرفته و پاهای خود را

around them.

دور آنها ببندید.

As mentioned as this is, this is, this is,

همانطور که گفته شد، این است، این است،

is this sorry, there's only two houses.

متاسفم، فقط دو خانه وجود دارد.

Aziz, Aziz, Aziz

عزیز، عزیز، عزیز از

is thanking you

شما

for your English, saying

بابت انگلیسی شما تشکر می کند و می گوید

that it's much better than nine years ago.

که خیلی بهتر از نه سال پیش است.

And if we don't mention it,

و اگر به آن اشاره نکنیم،

he's going to carry on saying it always has been

او ادامه می‌دهد که همیشه

so so what was happening?

همینطور بوده است، پس چه اتفاقی می‌افتد؟

What was happening nine years ago?

نه سال پیش چه اتفاقی می افتاد؟

Was it any good?

خوب بود؟

Why was I why was I worse than your phrase?

چرا من بودم چرا از جمله شما بدتر بودم؟

I can do it.

من می توانم آن را انجام دهم.

Oh, I see.

Is the one that helped Aziz.

اوه می فهمم.

اونی که به عزیز کمک کرد.

Aziz. Yes.

عزیز. آره.

That says I can do it now with the Echo, I can do a

این می گوید که من اکنون می توانم با اکو این کار را انجام دهم، می توانم یک

go.

So we thank you very much for your comments and

حرکت انجام دهم.

بنابراین ما از نظرات شما بسیار سپاسگزاریم و

obviously repeating it over and over again.

واضح است که آن را بارها و بارها تکرار می کنید.

We have noticed it.

ما متوجه آن شده ایم.

So it works.

بنابراین کار می کند.

You know, just shows you if it's like a child

می‌دانی، فقط به شما نشان می‌دهد که اگر کودکی

nagging at you,

سر شما نق می‌زند،

they keep asking for the same thing overnight.

آنها مدام یک شبه همان چیزی را می‌خواهند.

Can I have some sweets?

میتونم شیرینی بخورم؟

Can I have that new player?

آیا می توانم آن بازیکن جدید را داشته باشم؟

What is that new game, that new video game?

آن بازی جدید، آن بازی ویدیویی جدید چیست؟

Video game?

بازی ویدیویی؟

What would it be for children by now?

الان برای بچه ها چی می شد؟

That new game, that new phonograph that that Neil,

آن بازی جدید، آن گرامافون جدید، آن نیل،

that new phone out there, do you find that?

آن گوشی جدید، آن را پیدا کردی؟ به

Keep saying it.

گفتن آن ادامه دهید.

Eventually the parents give in

در نهایت والدین تسلیم شدند،

so we do Kodak Instamatic camera

بنابراین ما

all of the things that Steve had when he was around

همه چیزهایی را که استیو

in the seventies that don't exist anymore.

در دهه هفتاد داشت و دیگر وجود نداشتند، با دوربین Kodak Instamatic انجام دادیم.

That's very good.

این خیلی خوب است.

Okay Sheets is the well it is true.

Okay Sheets چاهی است که درست است.

It is true that repetition

درست است که تکرار

and repeating things

و تکرار چیزها

is a very good way of learning as well.

راه بسیار خوبی برای یادگیری است.

So a lot of people don't like doing

بنابراین بسیاری از مردم انجام دادن را دوست ندارند و

they think they think repeating things is boring.

فکر می کنند تکرار کارها خسته کننده است.

But as far as I'm concerned, repeating

اما تا آنجا که به من مربوط می شود، تکرار

things is the best way to learn.

چیزها بهترین راه برای یادگیری است.

Yes, anything.

بله، هر چیزی.

And I like your name, Aziz Aziz,

و من اسمت را دوست دارم، عزیز عزیز،

but it's difficult to say it twice.

اما دوبار گفتنش سخت است.

Aziz Aziz

Aziz Aziz

But yes, but thank you for your comment because,

اما بله، اما از نظر شما متشکرم، زیرا، می

you know, Mr. Duncan does work very hard.

دانید، آقای دانکن بسیار سخت کار می کند.

How many years now?

الان چند سالشه

Mr.

Duncan This year it will be 17 years,

آقای

دانکن امسال 17 سال،

17 years.

17 سال می شود.

So some people watching would have been nought.

بنابراین برخی از افرادی که تماشا می‌کردند هیچ بودند.

Okay, Yeah.

باشه، آره

And I wouldn't, wouldn't have even been born.

و من نمی خواستم، حتی به دنیا نمی آمدم.

And now they will be 17 years old

و اکنون آنها 17 ساله خواهند شد

and with their life before them.

و زندگی خود را در پیش دارند.

Yes. You lucky people.

آره. شما مردم خوش شانس

You were 17 when Mr.

شما 17 ساله بودید که آقای

Duncan started in Vietnam.

دانکن در ویتنام شروع به کار کرد.

34. Yes. Or whatever.

34. بله. یا هر چیز دیگری.

Just add 17 any number

فقط 17 را هر عددی اضافه کنید

or you could been

وگرنه می توانستید

8017 years ago

8017 سال پیش باشید

and now you're not alive anymore

و اکنون دیگر زنده نیستید

because your you could be 97.

زیرا ممکن است 97 باشید.

I mean, there's so many possibilities. Mr..

منظورم این است که احتمالات بسیار زیاد است. آقای ...

You are so cheerful.

شما خیلی سرحالید.

I don't know why people want me.

نمی دانم چرا مردم مرا می خواهند.

I why do people want to you to be cheered up?

من چرا مردم از شما می خواهند که سرحال باشید؟

I will never, ever know.

من هرگز، هرگز نمی دانم. آیا

Have you noticed that there are certain countries

متوجه شده اید که کشورهای خاصی وجود دارند

that you

never hear mentioned?

که

هرگز نشنیده اید که به آنها اشاره شود؟

Ever? Have you noticed that?

همیشه؟ آیا به آن توجه کرده اید؟

So there are some countries

بنابراین کشورهایی

around the world that they exist,

در سرتاسر جهان وجود دارند که وجود دارند،

but you never ever hear them mentioned.

اما هرگز نمی شنوید که به آنها اشاره شود.

Ever, Ever.

It's all and I suppose

همیشه، همیشه.

این همه است و فکر می کنم می

I can think of one, by the way, at the moment

توانم به یکی فکر کنم، اتفاقاً در حال حاضر

only one.

فقط یکی است.

But this is a country.

اما این یک کشور است.

Country you've never as well.

کشوری که هرگز به خوبی نرفته اید.

Well, there are more than one.

خوب، بیش از یک وجود دارد.

There's more than one country around the world.

بیش از یک کشور در سراسر جهان وجود دارد.

I know that.

من می دانم که.

I'm very aware of that.

من از آن بسیار آگاهم.

But from my own personal point of view.

اما از دیدگاه شخصی خودم.

But maybe you also know, or

اما شاید شما نیز می دانید، یا

maybe you know of a country that never gets mentioned.

شاید کشوری را می شناسید که هرگز نامی از آن برده نمی شود.

So here's a country that used to be mentioned a lot

بنابراین در اینجا کشوری وجود دارد که قبلاً زیاد به آن اشاره می شد

but isn't anymore.

اما دیگر ذکر نمی شود.

Luxembourg, Luxembourg,

لوکزامبورگ، لوکزامبورگ، به

I remember growing up in the seventies and eighties

یاد دارم که در دهه هفتاد و هشتاد بزرگ شدم

and you always heard about Luxembourg

و همیشه در مورد لوکزامبورگ می شنیدید

and then suddenly it seemed to just vanish.

و ناگهان به نظر می رسید که ناپدید شده است.

It it is still there, is it?

هنوز آنجاست، درست است؟

But it just still exists.

اما فقط هنوز وجود دارد.

And of course

there is a city as well,

و البته

یک شهر نیز وجود دارد

which can be a little confusing.

که می تواند کمی گیج کننده باشد.

But Luxembourg is a country, but

اما لوکزامبورگ یک کشور است، اما

it is actually a duchy.

در واقع یک دوک نشین است.

So it's

بنابراین

I think it's one of the last countries in the world

من فکر می کنم یکی از آخرین کشورهای جهان است که

to be classed as a as a Royal Duchy.

به عنوان یک دوک سلطنتی طبقه بندی می شود.

So that means that there is a Duke or duchess

پس این بدان معناست که یک دوک یا دوشس بر

ruling that particular country

آن کشور خاص

just like it used to be many years ago.

مانند سال‌ها پیش حکومت می‌کند.

So they used to be duchess everywhere.

بنابراین آنها قبلاً همه جا دوشس بودند.

Do you see why Duchy

آیا می بینید چرا دوک نشین

and Luxembourg is one of those particular countries?

و لوکزامبورگ یکی از آن کشورهای خاص هستند؟

Does that mean they're ruled by royalty?

آیا این بدان معناست که آنها توسط خانواده سلطنتی اداره می شوند؟

Yes, but a duke or duchess.

بله، اما یک دوک یا دوشس.

So they are normally the ones in charge.

بنابراین آنها معمولاً مسئول هستند.

So I think it's one of the only ones left.

بنابراین فکر می کنم یکی از تنها موارد باقی مانده است.

Also, Luxembourg,

همچنین لوکزامبورگ،

if I remember rightly, Luxembourg has the best

اگر درست یادم باشد، لوکزامبورگ بهترین

or the highest wages in Europe.

یا بالاترین دستمزد را در اروپا دارد.

We always heard about it when we were growing up.

وقتی بزرگ می شدیم همیشه در مورد آن می شنیدیم.

I think it was

because we joined Europe, didn't we, in the seventies.

فکر می کنم به این

دلیل بود که ما در دهه هفتاد به اروپا پیوستیم، نه.

And so everything was Europe, this, Europe,

و بنابراین همه چیز اروپا بود، این، اروپا،

that and Luxembourg.

آن و لوکزامبورگ. آیا

Isn't it the smallest country in Europe It is.

کوچکترین کشور اروپا نیست؟

So for some reason it was always mentioned a lot

بنابراین به دلایلی همیشه از آن در بسیاری

of Europe, probably France, Germany.

از اروپا، احتمالا فرانسه، آلمان نام برده می شد.

Do you know what the smallest country

آیا می دانید کوچکترین کشوری که در

they was used to talk about? Luxembourg.

مورد آن صحبت می کردند چیست؟ لوکزامبورگ

And I don't really know why.

و من واقعاً نمی دانم چرا.

Only I think it was just a point of interest.

فقط من فکر می کنم این فقط یک نقطه جالب بود.

Well, I do remember

خوب، من به یاد دارم که

there was also a coalition

یک ائتلاف

that was formed between Luxembourg, Netherlands,

بین لوکزامبورگ، هلند نیز تشکیل شد،

and I can't remember the other country.

و من نمی توانم کشور دیگر را به یاد بیاورم.

I think it was Belgium,

فکر کنم بلژیک بود،

I think Belgium, Luxembourg and also Netherlands.

فکر کنم بلژیک، لوکزامبورگ و همچنین هلند.

They all grouped together

همه آنها دور هم جمع شدند

and they formed their own little trade group.

و گروه تجاری کوچک خود را تشکیل دادند.

So might describe is a is a miniature EU.

بنابراین ممکن است توصیف یک اتحادیه اروپا مینیاتوری است.

But that was that was many years ago as well.

اما این همان سال‌ها پیش بود.

I'm not sure if it still exists.

من مطمئن نیستم که هنوز وجود دارد یا خیر.

Well, Thomas says that Luxembourg or Luxembourg

خب، توماس می گوید که لوکزامبورگ یا لوکزامبورگ

doesn't even enter the Eurovision Song Contest

حتی بیش از گذشته وارد مسابقه آواز یوروویژن نمی شوند

more than they used to.

.

But I don't blame them. Yes.

اما من آنها را سرزنش نمی کنم. آره.

So yeah, I mean, and some people have mentioned it,

بنابراین بله، منظورم این است، و برخی از مردم به آن اشاره کرده اند،

you don't really hear Scandinavian

شما واقعاً نمی شنوید که از

countries mentioned very much

کشورهای اسکاندیناوی خیلی نام برده می شود

and yeah, you don't,

و بله، نمی شنوید،

I don't know why, but

نمی دانم چرا، اما

I think it's probably when we were growing up.

فکر می کنم احتمالاً زمانی است که ما در حال بزرگ شدن بودیم.

But Luxembourg was always being mentioned.

اما همیشه از لوکزامبورگ نام برده می شد. آیا

Is there anybody watching now who is from Luxembourg?

الان کسی هست که اهل لوکزامبورگ باشد تماشا کند؟ آیا

We ever have anybody from Luxembourg watching us,

تا به حال کسی از لوکزامبورگ ما را تماشا کرده است، نمی

I wonder?

I think

دانم؟

من فکر می کنم که

it also has one of the highest GDP rates in the

یکی از بالاترین نرخ های تولید ناخالص داخلی در جهان را نیز دارد

in the world.

.

I'm sure it's the second or third

من مطمئن هستم که این دومین یا سومین نسبت

the for the size of the country.

به وسعت کشور است. اگر

I'm sure it is four per

I think it's per capita if I if I remember rightly.

درست یادم باشد، مطمئن هستم که به ازای هر نفر چهار است.

But there are lots of very interesting facts

اما بسیاری از حقایق بسیار جالب

about Luxembourg, even though

در مورد لوکزامبورگ وجود دارد، حتی اگر

even though you don't really hear about it

شما اغلب در مورد آن چیزی نمی شنوید

very often anymore.

.

But I remember growing up in the seventies

اما به یاد دارم که در دهه هفتاد بزرگ شدم،

when when politics in Europe was very active

زمانی که سیاست در اروپا بسیار فعال بود،

because the European Union

زیرا اتحادیه اروپا

was being formed in the early 1970s,

در اوایل دهه 1970 تشکیل می شد

and then it was all being decided how these rules

و سپس تصمیم می گرفت که این قوانین چگونه

would be would be set.

تنظیم شوند.

And I think Luxembourg was also involved as well.

و من فکر می کنم که لوکزامبورگ نیز در این امر دخیل بوده است.

But it's interesting, isn't it?

اما جالب است، اینطور نیست؟

The Benelux?

بنلوکس؟

That's it.

خودشه.

The Benelux, Yes, the Benelux.

بنلوکس، بله، بنلوکس.

It was a formation of a very small trade group,

این تشکیل یک گروه تجاری بسیار کوچک بود،

and I think there were three just three countries

و من فکر می‌کنم سه کشور فقط سه کشور

involved in that.

در آن دخیل بودند.

I wonder how that's going. Hmm.

تعجب می کنم که چطور پیش می رود. هوم

Of course,

البته،

there are all

sorts of trade groups setting up all around the world.

انواع و

اقسام گروه های تجاری در سرتاسر جهان راه اندازی شده اند.

There's one involving sort of India here and

یکی از هندوستان در اینجا وجود دارد و

a lot of Asian countries all sort of trying to group

بسیاری از کشورهای آسیایی در تلاشند تا با هم گروه شوند

together, have been trying

to try to form their own sort

of can't remember what that's called.

.

Now, what is interesting

در حال حاضر، چیزی که در

at the moment, Steve, is there is

حال حاضر جالب است، استیو، وجود دارد که

there is a slowly because at the moment there

به آرامی وجود دارد زیرا در حال حاضر

there is a big G7 summit taking place in Japan, Japan

یک اجلاس بزرگ G7 در ژاپن در حال برگزاری است، ژاپن

once again is hot property.

یک بار دیگر دارایی داغ است.

Japan, it's hot.

ژاپن، هوا گرم است.

It's a hot place.

جای گرمی است.

And I'm not talking about the weather.

و من در مورد آب و هوا صحبت نمی کنم.

I'm talking about the fact

من در مورد این واقعیت صحبت می کنم

that a lot of people now are hoping to do trade.

که اکنون بسیاری از مردم امیدوارند تجارت کنند.

So there is a strange division taking place now

بنابراین در حال حاضر یک تقسیم عجیب

between lots of countries. You have China

بین بسیاری از کشورها وجود دارد. شما چین را دارید که

getting very deeply

عمیقاً

involved with with African nations.

با کشورهای آفریقایی درگیر شده است.

In fact,

they've been involved for about the last 15 years,

در واقع،

آنها در حدود 15 سال گذشته درگیر بوده اند و

slowly building up their relationships with

به آرامی روابط خود را با

African countries.

کشورهای آفریقایی تقویت کرده اند.

And I'm as you know, I used to live in China

و همانطور که می دانید، من قبلاً در چین زندگی می کردم

and I'm very fascinated

و بسیار مجذوب

by that, that particular aspect.

آن، آن جنبه خاص هستم.

So there are people grouping together.

بنابراین افرادی هستند که با هم گروه می شوند.

And when I say people,

و وقتی می‌گویم مردم،

I mean countries all grouping together,

منظورم کشورهایی است که همه با هم گروه می‌شوند،

but not necessarily

اما نه لزوماً

in the places that you would imagine.

در مکان‌هایی که شما تصور می‌کنید.

So China and Africa now have very strong trade links.

بنابراین چین و آفریقا اکنون پیوندهای تجاری بسیار قوی دارند.

Of course, they're trying to break

البته، آنها در تلاشند سلطه

the U.S.

ایالات متحده

dominance on travel and trade and the dollar being the

در سفر و تجارت و دلار را که

the world's reserve currency

ارز ذخیره جهانی است

and all that sort of thing.

They're trying to break that in

و این چیزها را بشکنند.

آنها در حال تلاش برای شکستن آن

in various parts of the world.

در نقاط مختلف جهان هستند.

It's is probably not going to work.

احتمالاً کار نخواهد کرد

Or if it does, it's

not going to have much of an effect

یا اگر این اتفاق بیفتد،

تأثیر زیادی نخواهد داشت،

because at the end of the day,

زیرا در پایان روز،

no one's going to really trust these other currencies

هیچ کس واقعاً به این ارزهای دیگر اعتماد نخواهد کرد

because the dollar is always trusted

زیرا همیشه به دلار اعتماد می شود

that it will be it'll be stable.

که ثابت خواهد بود.

So, I mean, who would buy you when, for example,

بنابراین، منظورم این است که چه کسی شما را می‌خرد، مثلاً،

and hold that in the hope that, you know,

و آن را نگه می‌دارد به این امید که، می‌دانید، هفته آینده

it could go down 50%

ممکن است 50 درصد کاهش یابد

next week or it's not stable enough yet.

یا هنوز به اندازه کافی پایدار نیست.

So I don't think there's much risk there.

بنابراین من فکر نمی کنم خطر زیادی وجود داشته باشد.

Of course, Japan,

البته ژاپن،

their economy has been dreadful

اقتصاد آنها

for about the last 30 years.

در حدود 30 سال گذشته وحشتناک بوده است.

They had a big crash and it's never fully recovered.

آنها یک تصادف بزرگ داشتند و هرگز به طور کامل بهبود نمی یابند.

No, I think I think a lot of a lot of countries

نه، من فکر می کنم که بسیاری از کشورهای

in Asia did suffer slightly in the in the late 1990s.

آسیایی در اواخر دهه 1990 اندکی آسیب دیدند.

But now Japan is the hottest place

اما اکنون ژاپن گرم ترین مکان است

and there is a lot of trade.

و تجارت زیادی وجود دارد.

I think this is all relating to technology.

من فکر می کنم همه اینها به فناوری مربوط می شود.

Again, there is another giant leap

باز هم، یک جهش بزرگ دیگر

in technology about to happen.

در فناوری در شرف وقوع است.

It's going to be happening

قرار است

over the next two or three years.

طی دو یا سه سال آینده اتفاق بیفتد.

So this is not I am not talking about that.

بنابراین این نیست که من در مورد آن صحبت نمی کنم.

I'm talking about just hardware.

من فقط در مورد سخت افزار صحبت می کنم.

So not software, but actually actual hardware.

بنابراین نه نرم افزار، بلکه در واقع سخت افزار واقعی.

So I think there is there is going to be a big leap

بنابراین من فکر می کنم که جهش بزرگی وجود خواهد داشت

as we often get with computer processing.

همانطور که اغلب با پردازش کامپیوتری انجام می دهیم.

And I think Japan wants to be part of that group.

و من فکر می کنم ژاپن می خواهد بخشی از این گروه باشد.

And of course you have

all the problems at the moment

و البته شما

در حال حاضر تمام مشکلات

between China and Taiwan as well.

بین چین و تایوان را دارید.

Now there's a lot going on, Mr.

حالا اتفاقات زیادی می افتد، آقای

Duncan and all of that, but I all be out of a job.

دانکن و همه اینها، اما همه من بیکار شده ام.

But what I'm saying is

اما آنچه من می گویم این است که

Taiwan is is probably the most important

تایوان احتمالاً مهم ترین

or one of the most important countries in the world

یا یکی از مهم ترین کشورهای جهان

when it comes to computer technology,

در زمینه فناوری رایانه،

chips, microchips, processors.

تراشه ها، ریزتراشه ها، پردازنده ها است.

So all of that stuff.

بنابراین همه آن چیزها.

And I think in the future,

و من فکر می کنم در آینده،

in the next couple of years,

در چند سال آینده،

you might see more

ممکن است شاهد باشید که

and more people

افراد بیشتری

talking about that particular situation

در مورد آن وضعیت خاص صحبت می کنند،

as all of these trade agreements are signed

زیرا همه این موافقت نامه های تجاری امضا

and sealed.

و مهر شده اند.

You have that trying to America

شما این را دارید که تلاش برای آمریکا در

are trying to wean themselves off of that trade

تلاش است تا خود را از آن تجارت دور کنند

because they realised it's a huge risk.

زیرا آنها متوجه شدند که این یک ریسک بزرگ است.

So yeah, it'll be interesting to see what happens.

بنابراین بله، جالب خواهد بود که ببینیم چه اتفاقی می افتد.

It was very funny actually.

واقعا خیلی خنده دار بود

I mean, everyone's trying to trying to to

منظورم این است که همه سعی می‌کنند

de-risk themselves when it comes to places like Taiwan

وقتی نوبت به مکان‌هایی مانند تایوان

and energy from food, Russia and things like that.

و انرژی از غذا، روسیه و چیزهایی از این قبیل می‌رسد، خود را از خطر دور کنند.

Yeah, the European Union have invested 30

بله، اتحادیه اروپا 30

billion in chip technology

میلیارد در فناوری تراشه سرمایه گذاری کرده است

and apparently 30, I think 30 or 40 billion

و ظاهراً 30، فکر می کنم 30 یا 40 میلیارد

over the last few weeks

در طول چند هفته گذشته

they've announced investment in in chip technology,

آنها سرمایه گذاری در فناوری تراشه را اعلام کرده اند،

all companies

همه شرکت هایی

involved in the development of new hardware,

که در توسعه سخت افزار جدید،

as you say.

همانطور که شما می گویید. .

And the UK announced with a big fanfare

و بریتانیا با هیاهوی بزرگ اعلام کرد

that they were going to

که قصد دارد

to invest huge amounts of money.

مبالغ هنگفتی را سرمایه‌گذاری کند.

Guess how much we invested?

حدس بزنید چقدر سرمایه گذاری کردیم؟

But it won't be much.

اما زیاد نخواهد بود.

It was 1 billion

1 میلیارد بود

and apparently it's so pathetically small

و ظاهراً آنقدر کوچک است که

it won't have a sign.

نشانی نخواهد داشت.

We will be highly dependent on Taiwan for many,

ما برای سالهای بسیار بسیار زیاد به تایوان وابسته خواهیم بود

many, many years to come.

.

But I don't think that's necessarily a problem

اما من فکر نمی‌کنم

as long as stability or situation stays the way it is.

تا زمانی که ثبات یا وضعیت به همین شکل باشد، این لزوماً مشکلی نیست.

And that's

و این

that's what I well, that's literally what I just said.

همان چیزی است که من خوب گفتم، به معنای واقعی کلمه همان چیزی است که من گفتم.

And that's why Taiwan is going

و به همین دلیل است که تایوان

to suddenly be the hottest country again.

دوباره به طور ناگهانی گرم ترین کشور می شود.

I don't mean temperature.

منظورم دما نیست

I mean with with the desirability

منظورم از مطلوب بودن

of doing trade with them, because there is

تجارت با آنها است، زیرا

is definitely something

قطعاً چیزی

happening in the world

در دنیای

of computers and processors and microchips.

رایانه ها و پردازنده ها و ریزتراشه ها در حال رخ دادن است.

All of this is about to take another leap

همه اینها در شرف یک جهش دیگر است

and when that happens, people are going to be falling

و وقتی این اتفاق بیفتد، مردم در

over each other

trying to to invest in those companies.

تلاش برای سرمایه‌گذاری در آن شرکت‌ها روی یکدیگر می‌افتند.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

And that's it, really.

و واقعاً همین است.

So countries you never really hear about Luxembourg.

بنابراین کشورهایی که واقعاً هرگز درباره لوکزامبورگ نمی شنوید.

It's always that country that

همیشه آن کشوری است

that I remember from my childhood.

که از کودکی به یاد می آورم.

You from my from my days as a child,

شما از دوران کودکی من،

because it was always being talked about.

چون همیشه در مورد آن صحبت می شد.

So what are we talking about today, Mr.

پس امروز در مورد چه چیزی صحبت می کنیم، آقای

Duncan?

Talking about talking what we're talking about today.

دانکن؟

صحبت کردن در مورد آنچه امروز در مورد آن صحبت می کنیم.

We're looking at words

ما به کلمات

and phrases

connected to loss, not necessarily

و عبارات

مرتبط با ضرر نگاه می کنیم، نه لزوما

negative or depressing,

منفی یا افسرده کننده،

but there are many words and phrases that can use

اما کلمات و عبارات زیادی وجود دارد که می توانید

when you are using the word loss,

در هنگام استفاده از کلمه ضرر،

losing loss or something.

از دست دادن یا چیزی دیگر استفاده کنید.

You lose something you no longer have.

چیزی را که دیگر ندارید از دست می دهید.

Another question I wanted to ask as well.

یه سوال دیگه هم میخواستم بپرسم

Is it always necessary

آیا

to do things?

انجام کارها همیشه ضروری است؟

Do you know what I mean by that?

میدونی منظورم از اون چیه؟

No. Oh, okay.

نه. اوه، باشه.

Is it

always necessary to keep doing things

آیا

همیشه لازم است که به انجام کارها ادامه دهید،

even if you have some spare time?

حتی اگر وقت خالی دارید؟

Does that time

آیا آن زمان

always need to be filled with doing things?

همیشه باید با انجام کارها پر شود؟

And I think you're a good person to ask this, Steve,

و من فکر می‌کنم تو آدم خوبی هستی که این را بپرسی، استیو،

because I think you are a bit like that, aren't you

چون فکر می‌کنم کمی آنطوری هستی،

Well, I like to be busy.

خوب، من دوست دارم مشغول باشم.

I like to be doing things every day.

دوست دارم هر روز کارهایی انجام دهم.

I write a list of things that I want to do that day,

من فهرستی از کارهایی که می‌خواهم آن روز انجام دهم، می‌نویسم،

even if it's fairly mundane things like, for example,

حتی اگر کارهای نسبتاً پیش پا افتاده‌ای مانند، مثلاً،

last night I wrote down that I wanted to trim that

دیشب یادداشت کردم که می‌خواهم آن

big conifer bush outside our front door.

بوته بزرگ مخروطی را بیرون درب ورودی خانه‌مان کوتاه کنم.

And you did it, and I did it.

و تو این کار را کردی و من انجام دادم.

But if I had written it down,

اما اگر آن را یادداشت کرده بودم،

I probably wouldn't have done it.

احتمالاً این کار را نمی کردم.

I find if you write something down,

متوجه می شوم اگر چیزی را یادداشت کنی،

somehow it becomes more real

به نوعی واقعی تر می شود

and you sort of if you think,

و به نوعی فکر می کنی،

oh, tomorrow I'll cut that conifer tree down

آه، فردا آن درخت مخروطی را قطع می کنم

and then it doesn't really happen tomorrow, I'll tidy

و فردا واقعاً این اتفاق نمی افتد،

room tomorrow, I'll clean the bathroom.

فردا اتاق را مرتب می کنم. حمام را تمیز می کنم

That's not really what I'm asking though,

این واقعاً چیزی نیست که من می‌پرسم،

but I'm just.

اما فقط می‌پرسم.

I'm just asking

من فقط می پرسم

if you find yourself in a moment of time

آیا در لحظه ای از زمان خود را می یابید

that you have nothing to do.

که کاری برای انجام دادن ندارید؟

Yeah, I think a lot of people feel as if

بله، من فکر می کنم بسیاری از مردم احساس می کنند که

they still should be doing something

هنوز باید کاری را انجام دهند

or they need to find something to do

یا به جای نشستن، باید کاری برای انجام دادن پیدا کنند

instead of just sitting down.

.

Well, that's me.

خب این منم

Yes, I think. I think that is definitely you.

بله فکر می کنم. من فکر می کنم که قطعا شما هستید.

So it's very different from making plans,

بنابراین با برنامه ریزی،

making plans or things that you intend to do anyway.

برنامه ریزی یا کارهایی که به هر حال قصد انجام آنها را دارید بسیار متفاوت است.

But you might find yourself

اما ممکن است

suddenly in a situation where you have some free time.

ناگهان در موقعیتی قرار بگیرید که وقت آزاد داشته باشید.

How do you spend that?

چگونه آن را خرج می کنید؟

And unexpected free time?

و اوقات فراغت غیرمنتظره؟

Do you do it?

آیا شما آن را انجام می دهید؟ آیا

Do you do something useful?

کار مفیدی انجام می دهید؟

Do you try your best to find something to do?

آیا تمام تلاش خود را می کنید تا کاری برای انجام دادن پیدا کنید؟

Or do you just go with the flow

یا فقط با جریان حرکت می کنید

and take a few moments to relax?

و چند لحظه استراحت می کنید؟

This, AM

این، AM

says doing nothing is a thing.

می گوید که هیچ کاری انجام ندادن یک چیز است.

Well, it is.

خوب، این است.

Technically, yes, you're right, because you've chosen

از نظر فنی، بله، شما درست می گویید، زیرا انتخاب کرده اید که

to do nothing.

هیچ کاری انجام ندهید.

So you're actually doing something by doing nothing.

بنابراین شما در واقع کاری را با انجام هیچ کاری انجام می دهید.

Yes, it does seem strange.

بله، عجیب به نظر می رسد.

It's a choice. It's true.

این یک انتخاب است. درسته.

Oh yeah.

اوه بله.

Always have to be doing things.

همیشه باید در حال انجام کارها باشد.

Do you? I mean, why not to?

آیا تو؟ یعنی چرا نه؟

We're not saying

ما نمی گوییم که

whether one thing's good

آیا

or bad doing things or not doing things,

انجام کارها یا انجام ندادن کارها یک چیز خوب است یا بد،

but I just get, you know,

اما می دانم که

some people get a lot of satisfying

برخی از افراد

from achieving things.

از دستیابی به چیزها رضایت زیادی کسب می کنند.

But personally, I find I've got to write them down.

اما شخصاً متوجه شدم که باید آنها را بنویسم.

Yeah, if I didn't write them down, I don't do them.

بله، اگر آنها را یادداشت نکرده باشم، آنها را انجام نمی دهم.

So if you

بنابراین اگر

you have

an unexpected moment in your day

لحظه ای غیرمنتظره در روز دارید که در آن

where you have free time.

وقت آزاد دارید.

Sometimes I see.

گاهی اوقات می بینم.

I like sometimes to to separate and detach myself

دوست دارم گاهی اوقات خودم را

from things that I am normally doing.

از کارهایی که معمولاً انجام می دهم جدا و جدا کنم.

So sometimes I like to just step back

بنابراین گاهی اوقات دوست دارم فقط عقب نشینی کنم

and have a moment where I'm doing nothing.

و لحظه ای را داشته باشم که هیچ کاری انجام نمی دهم.

And sometimes I find that quite therapeutic.

و گاهی اوقات من آن را کاملاً درمانی می دانم. آیا

Can I say hello to someone?

می توانم به کسی سلام کنم؟

Can I say hello to Carol Avila, who is watching in

آیا می توانم به کارول آویلا که در برزیل تماشا می کند

Brazil, bombed out to you as well.

، به شما هم سلام کنم.

Very nice to see you here today.

خیلی خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم.

Hello, Carol. How you knew Carol?

سلام کارول کارول را از کجا می شناختی؟

It is a name you don't recognise. Mr. Duncan?

این نامی است که شما نمی شناسید. آقای دانکن؟

I don't recognise your name.

من اسم شما را نمی شناسم

Are you new on the live chat when you watching Mr.

وقتی آقای دانکن را تماشا می کنید، در چت زنده تازه وارد هستید

Duncan?

؟

Please let us know.

لطفا اجازه دهید تا ما بدانیم.

We love to have new people watching.

ما دوست داریم افراد جدیدی را تماشا کنیم.

We like to know, you know, y y yes.

ما دوست داریم بدانیم، شما می دانید، بله، بله.

Claudia says we always do something.

کلودیا می گوید ما همیشه کاری انجام می دهیم.

Even sleeping is doing something.

حتی خوابیدن هم انجام کاری است.

Yes.

آره.

I think when we mean doing things, we mean

من فکر می‌کنم وقتی منظورمان انجام کارهاست، منظورمان این است که

yeah, actually doing something,

بله، در واقع انجام کاری، می‌دانی

you know, something like, you know,

، چیزی شبیه، می‌دانی،

cleaning something or that's it.

تمیز کردن چیزی یا همین.

You might you might find your

ممکن است

you might find yourself with moments of spare time.

در لحظاتی از اوقات فراغت خود را پیدا کنید.

Do you do you use that spare time

آیا از آن زمان فراغت

by finding something else to do or do you just

با یافتن کار دیگری برای انجام دادن استفاده می‌کنی یا فقط از

enjoy that moment, that moment of peace

آن لحظه لذت می‌بری، آن لحظه آرامش

and quiet, that moment And some people do find it

و سکوت، آن لحظه و برای برخی از افراد

very hard to get for those moments

به سختی می‌توان آن لحظات را به دست آورد

which says, I have nothing to do right now.

که می‌گوید: من چیزی ندارم. برای انجام همین الان

The inference or implication

استنباط یا مفهوم این است

is that you are watching us,

که شما ما را تماشا می کنید،

but you're not doing nothing

اما با تماشای ما هیچ کاری انجام نمی دهید،

by watching us, of course,

البته،

because you're learning English.

زیرا در حال یادگیری زبان انگلیسی هستید.

So, you know, you might be physically doing nothing.

بنابراین، می دانید، ممکن است از نظر فیزیکی هیچ کاری انجام نمی دهید.

You might be just sitting there,

شما ممکن است فقط در آنجا نشسته باشید،

but your brain's working

اما مغزتان کار می کند

and hopefully you're

و امیدوارم

laughing from time to time as well

هر از گاهی هم می خندید،

because we like to make you laugh,

زیرا ما دوست داریم شما را بخندانیم،

hopefully

امیدواریم

keep you amused, keep ourselves amused, even,

شما را سرگرم کنیم، حتی خودمان را سرگرم کنیم،

and we like to watch what you put on the live stream.

و ما دوست داریم آنچه را که می گذارید تماشا کنیم. در پخش زنده

Carol says that I used to live in the UK.

کارول می گوید که من قبلاً در انگلستان زندگی می کردم.

Oh, I wonder where.

اوه، من تعجب می کنم که کجا.

So you are.

بنابراین شما هستند.

You are you native to the UK or

شما بومی بریتانیا هستید یا

are you one of those people

از آن دسته افرادی هستید

who moves around from place

که از مکانی

to place, country to country?

به مکان دیگر، کشوری به کشور دیگر جابجا می شوید؟

So where do you live in the UK?

پس کجا در انگلستان زندگی می کنید؟

Where were you staying?

کجا اقامت داشتی؟

Do you know Pedro Disney?

آیا پدرو دیزنی را می شناسید؟

Do you know Pedro Belmont? Yes.

آیا پدرو بلمونت را می شناسید؟ آره.

I think there's a good chance that you don't

من فکر می کنم شانس خوبی وجود دارد که این کار را نکنید

because Brazil is huge.

زیرا برزیل بزرگ است.

I know it was sort of joking,

می دانم که یک جورهایی شوخی بود،

but we have

somebody called Pedro

اما ما

کسی به نام پدرو داریم

that comes on normally comes on around this time

که به طور معمول روشن می شود در این زمان که

it's on spending. It's always Pedro is on today.

برای خرج کردن است. این همیشه پدرو امروز است.

Oh, right. Okay.

درسته. باشه.

Hello, Pedro.

Do you and Carol know each other?

سلام پدرو

آیا شما و کارول همدیگر را می شناسید؟

And if you do well, it'll be quite

و اگر خوب عمل کنید، بسیار

phenomenal.

خارق العاده خواهد بود.

I've moved back to my country,

من به کشورم بازگشته ام،

so.

Just moved back to Brazil.

بنابراین.

به تازگی به برزیل بازگشته است.

Right. Okay.

درست. باشه.

That's wonderful.

این فوق العاده است.

So no doubt you go back.

پس بدون شک برمیگردی

Everyone will be very impressed with your English

همه با زبان انگلیسی شما بسیار تحت تاثیر قرار خواهند گرفت

and you will be able to get a job anywhere.

و شما می توانید در هر جایی شغل پیدا کنید.

International trade envoy to the UK maybe,

شاید نماینده تجارت بین المللی در بریتانیا،

or an English teacher or some translator.

یا یک معلم انگلیسی یا مترجم.

Fine. You won't need.

خوب. شما نیاز نخواهید داشت.

Well, we need translators in future with a mr.

خوب، در آینده به مترجم با یک آقای نیازمندیم.

Duncan.

دانکن

My answer to that is yes,

پاسخ من به آن این است که بله،

we will always need human beings to do those things

ما همیشه برای انجام این کارها به انسان نیاز خواهیم داشت،

because there are situations

زیرا شرایطی وجود دارد

where a machine won't be useful

که یک ماشین مفید

or it won't be practical.

یا کاربردی نخواهد بود.

Quite often

you will need a person, a human being nearby,

اغلب اوقات

شما به یک فرد، یک انسان در نزدیکی نیاز دارید،

even if that person is just pressing buttons to say,

حتی اگر آن شخص فقط دکمه‌ها را فشار می‌دهد تا بگوید،

okay, well go on, carry on.

خوب، خوب ادامه دهید، ادامه دهید.

I'm

میخوای

you're going to learn to just talk to me.

یاد بگیری فقط با من حرف بزنی

Mr. Duncan.

آقای دانکن

Yes. For you.

آره. برای شما.

Just don't interrupt.

فقط حرفت را قطع نکن

Oh, my goodness.

اوه خدای من.

I lost the train of thought.

من قطار فکر را گم کردم.

I do.

Because you interrupt my flow. Yes.

انجام میدهم.

چون جریان مرا قطع می کنی آره.

We will always need someone nearby.

ما همیشه به کسی در این نزدیکی نیاز خواهیم داشت.

Even if a person is translating

حتی اگر شخصی در حال ترجمه

with a machine or a computer

با ماشین یا کامپیوتر باشد

or maybe using some of the type of device.

یا شاید از نوعی دستگاه استفاده کند.

But you will always need humans

اما شما همیشه به انسان‌هایی نیاز دارید که

there to program or control

برنامه‌ریزی کنند یا کنترل کنند

or to oversee to make sure there are no mistakes.

یا بر آنها نظارت کنند تا مطمئن شوند هیچ اشتباهی وجود ندارد.

So I don't think human beings will ever not be needed.

بنابراین من فکر نمی کنم که انسان هرگز مورد نیاز نباشد.

Well, I read something interesting today.

خب امروز یه چیز جالب خوندم

Oh, you heard something

اوه، چیز

interesting on the YouTube channel,

جالبی در کانال یوتیوب شنیدید

which I like to watch about.

که من دوست دارم در مورد آن تماشا کنم.

You should not

شما نباید

you should not get your information from YouTube.

اطلاعات خود را از YouTube دریافت نکنید.

Well,

خوب،

some of them are

برخی از آنها به این

because there are so many people on YouTube

دلیل است که افراد زیادی در یوتیوب هستند

who come on and they

که می آیند و آنها

they give you give you all this information

همه این اطلاعات را به شما می دهند

and they they talk to you.

و با شما صحبت می کنند.

And some people say they're teachers

و برخی می گویند که آنها معلم هستند

and then I am their Nazi.

و من نازی آنها هستم.

I don't trust anyone.

من به کسی اعتماد ندارم به

Don't trust anything that you hear on YouTube.

هر چیزی که در یوتیوب می شنوید اعتماد نکنید.

Anyway, there's one particular channel

به هر حال، یک کانال خاص وجود دارد که

I like to watch.

دوست دارم تماشا کنم.

Every week

they give a sort of financial update

هر هفته

آنها نوعی به روز رسانی مالی

about what's going on in the markets around the world.

در مورد آنچه در بازارهای سراسر جهان می گذرد ارائه می دهند. می

I know it's boring, but I like to watch it.

دانم کسل کننده است، اما دوست دارم تماشاش کنم.

And they were asking this question about air was

و آنها این سوال را در مورد هوا می پرسیدند که

what effect.

چه تأثیری دارد.

Second, I have and this investor chap, you know,

دوم، من دارم و این پسر سرمایه گذار، می دانید،

he owns a company

او صاحب یک شرکت است

that involved is involved in investing people's money.

که درگیر سرمایه گذاری پول مردم است.

And he said, well I, he said

و او گفت، خوب من، او

in theory that's going to

در تئوری گفت که

should make companies very profitable

باید شرکت ها را بسیار سودآور کند

because they're not having to employ so many people

زیرا آنها مجبور نیستند افراد زیادی را استخدام کنند

and thus their profits go up

و بنابراین سود آنها بالا می رود

and thus their share value goes up.

و بنابراین ارزش سهام آنها بالا می رود.

But the problem is if they, if,

اما مشکل این است که اگر آن‌ها، اگر،

if that, if they are getting rid of people

اگر آن‌ها، اگر از شر مردم خلاص می‌شوند

and these people are on the dole, who's

و این افراد در حال تعلیق هستند، چه کسی

who is going to buy the products that they make.

قرار است محصولاتی را که آنها تولید می‌کنند بخرد.

I mean, if people are made unemployed because of AI,

منظورم این است که اگر مردم به دلیل هوش مصنوعی بیکار شوند،

the companies to get more

شرکت‌ها برای کارآمدتر شدن،

efficient are laying off their workers

کارگران خود را اخراج می‌کنند

and then there's nobody

و دیگر کسی نیست

to buy the products that these companies make.

که محصولاتی را که این شرکت‌ها تولید می‌کنند بخرد.

So the value of the company might actually go down

بنابراین ارزش شرکت ممکن است در واقع تا حدی کاهش یابد

something up.

.

Well, basically you have surplus human labour surplus

خب، اساساً شما انسان‌های مازاد نیروی کار انسانی دارید

human beings

who are

who are no longer required

که

دیگر نیازی

to do the job when it happening.

به انجام کار در زمان وقوع ندارند.

This is all happened.

این همه اتفاق افتاده است.

This is why I'm not panicking, to be honest,

راستش را بخواهید به همین دلیل وحشت ندارم،

because this happened in the 1980s

زیرا این اتفاق در دهه 1980 رخ داد

and everyone was worried.

و همه نگران بودند.

They were all worried about machines taking over

همه آنها نگران تصاحب ماشین‌ها

and automatic machines automated assembly

و مونتاژ خودکار ماشین‌های اتوماتیک بودند

and there was some impact,

و تاثیری داشت،

but we all carried on and people still had jobs.

اما همه ما ادامه دادیم و مردم هنوز شغل داشتند.

So every time technology comes along

بنابراین هر بار که فناوری پیش می‌آید

and makes changes,

و تغییراتی ایجاد می‌کند،

I think I think it's not always a bad thing, but

فکر می‌کنم همیشه چیز بدی نیست، اما

there is always

همیشه

something that is effective

چیزی وجود دارد که موثر است و

that might be a, you know, transition period.

ممکن است یک دوره گذار باشد.

But then it yes, it slowly levels out a period of time

اما پس از آن بله، به آرامی یک دوره زمانی را

when an adjustment needs to take place.

که نیاز به تنظیم وجود دارد، کاهش می دهد.

But I think before

اما فکر می‌کنم قبل از اینکه

when Internet came along in computers,

اینترنت در رایانه‌ها به وجود آمد،

it wasn't so much replacing anyway, I,

به هر حال آنقدرها جایگزین نمی‌شد،

I don't know enough about it,

من اطلاعات کافی در مورد آن ندارم،

but we'll have to see what happens in in years

اما باید ببینیم در سال‌های آینده چه اتفاقی می‌افتد

to come.

.

As I said earlier,

همانطور که قبلاً گفتم،

the next big step will not be software,

قدم بزرگ بعدی نرم افزار نخواهد بود،

it will be hardware.

سخت افزار خواهد بود.

The hardware is the next revolution, not software.

سخت افزار انقلاب بعدی است، نه نرم افزار.

Well, are you talking about chip?

خوب، شما در مورد تراشه صحبت می کنید؟

Better chips? You mean that work faster?

چیپس بهتره؟ منظورت اینه که سریعتر کار میکنه؟

That's what I said earlier. Yeah.

این همان چیزی است که قبلاً گفتم. آره به همین

That's why ASPI at the moment

دلیل است که ASPI در حال حاضر

Japan is is trying to get in with the group

ژاپن در حال تلاش برای وارد شدن به گروهی است

who all about to to invest money

که قصد دارد پول

into microchips and processors

روی ریزتراشه‌ها و پردازنده‌ها سرمایه‌گذاری کند،

because that's the next big thing again

زیرا این اتفاق بزرگ بعدی است که دوباره یک جهش

there's going to be another big, big leap

بزرگ و بزرگ دیگر وجود خواهد داشت

because been stagnant for a number of years hasn't it.

زیرا برای تعدادی از آنها راکد بوده است. سالها اینطور نیست

They haven't really.

آنها واقعا ندارند.

Chip power hasn't grown

قدرت تراشه‌ها در

that much now as they've

حال حاضر آنقدر رشد نکرده است، زیرا آنها به حدی

sort of reached

the limits of you

رسیده‌اند که

شما می‌گویید، می‌دانید،

say, you know, what you're saying

is they're on the cusp on cusp, Yes.

آنچه شما می‌گویید این

است که آنها در اوج هستند، بله.

Of of developing, going, taking the next step up.

از توسعه، رفتن، برداشتن گام بعدی به سمت بالا.

Yeah. It's been it's been incremental.

آره افزایشی بوده است.

It's been happening in small, small shuffles.

این در چند نوبت کوچک و کوچک اتفاق افتاده است.

So there hasn't been a big leap.

بنابراین جهش بزرگی رخ نداده است.

But but there is there is at the moment,

اما در حال حاضر وجود دارد،

I think there is a path to this change then.

من فکر می کنم راهی برای این تغییر وجود دارد.

Well what's changed is the way they build processes

خوب، آنچه تغییر کرده است، نحوه ساخت فرآیندها

and how they use them

و نحوه استفاده از آنها

and what they use them in as well.

و همچنین استفاده از آنها است.

So it will be interesting.

بنابراین جالب خواهد بود.

It's all that's all happening right now.

این تمام چیزی است که در حال حاضر اتفاق می افتد.

We, Carol was lived in Bournemouth,

ما، کارول در بورنموث زندگی کردیم،

then moved to Plymouth, then got pregnant.

سپس به پلیموث نقل مکان کردیم، سپس باردار شدم.

I hope that was planned and not unplanned

امیدوارم که برنامه ریزی شده بود و بدون برنامه ریزی نبود

and then decided to move back

و سپس تصمیم گرفتم به عقب برگردم

so that your parents could see their grandchildren.

تا والدین شما بتوانند نوه های خود را ببینند.

So yes, you know, yes, exactly.

پس بله، می دانید، بله، دقیقا.

I do understand

من درک می کنم

because parents love to see their grandchildren.

زیرا والدین دوست دارند نوه های خود را ببینند.

It's true.

درسته.

And so the pressure for you to move

و بنابراین فشار برای شما برای

back would have been quite strong.

عقب نشینی بسیار قوی بود.

I would have thought

من فکر می کردم

that there was somebody new on this brown

که همیشه یک نفر جدید روی این نیش لانگ لینگ قهوه ای وجود دارد

ling Long fang

thing all the time.

.

It's a new name as well, saying hello, hello to you.

این یک نام جدید نیز هست، سلام، سلام به شما.

Say hello to you, Leanne Ling, Lord Tang.

به تو سلام برسان، لین لینگ، لرد تانگ.

I think that the pronunciation

من فکر می کنم که تلفظ

of that welcome, welcome.

آن خوش آمدید، خوش آمدید.

And I think maybe you are I'm going to say Vietnam,

و من فکر می‌کنم شاید شما می‌خواهم بگویم ویتنام،

but I do apologise if I'm wrong the way

اما اگر اشتباه می‌کنم، همان طور که

it might be Vietnam.

ممکن است ویتنام باشد، عذرخواهی می‌کنم.

So we will see.

پس خواهیم دید.

We will see soldiers about thyroid gland hormones.

ما سربازان را در مورد هورمون های غده تیروئید خواهیم دید.

Now, I'm not quite sure why that is.

حالا، من کاملاً مطمئن نیستم که چرا اینطور است.

Somebody must have mentioned something earlier.

حتماً کسی قبلاً به چیزی اشاره کرده است.

A lot of people have problems with their

بسیاری از مردم

with their thyroid glands in my mind.

در ذهن من با غده تیروئید خود مشکل دارند.

Used to swell up when I was a kid. Really?

وقتی بچه بودم ورم می کرد. واقعا؟

I don't know why is to get swollen thyroid gland.

نمی دانم چرا غده تیروئید متورم می شود.

That might explain why you were so skinny and thin

این ممکن است توضیح دهد که چرا شما در جوانی بسیار لاغر و لاغر بودید

when you were younger because

زیرا

thyroxine isn't that near term or no,

تیروکسین در کوتاه مدت یا اصلاً نیست

and that's what regulates your metabolism.

و این چیزی است که متابولیسم شما را تنظیم می کند.

So if you've got an overactive thyroid,

بنابراین اگر تیروئید پرکار دارید،

you lose weight.

وزن کم می کنید.

Yeah, your heart rate goes up,

بله، ضربان قلب شما بالا می رود،

you burn up a lot more energy.

انرژی بیشتری می سوزانید.

If your thyroid is underactive,

اگر تیروئید شما کم کار است، به

then you tend to put weight on more easily.

راحتی وزن اضافه می کنید.

This did happen to me when I was a kid.

وقتی بچه بودم این اتفاق برای من افتاد.

I used to have very high metabolism

من قبلا متابولیسم خیلی بالایی داشتم

and from time to time

و گهگاهی

my thyroid gland would spell slim,

غده تیروئیدم باریک می شد،

but they've gone down now.

اما الان کم شده است.

Obviously I can't feel them anymore.

واضح است که دیگر نمی توانم آنها را احساس کنم.

Well, I didn't know that.

خب من اینو نمیدونستم

That's something you had to have learned.

این چیزی است که شما باید یاد می گرفتید.

Something new about you that I didn't know.

یک چیز جدید در مورد شما که من نمی دانستم.

And we all found out at the same time that,

و همه ما در همان زمان متوجه شدیم که

I mean, they weren't huge.

منظورم این است که آنها بزرگ نیستند.

They weren't like too giant

آنها مثل

golf balls hanging from under my chin.

توپ های گلف خیلی غول پیکری که از زیر چانه ام آویزان شده بودند، نبودند.

They were they were just slightly enlarged.

آنها فقط کمی بزرگ شده بودند.

But it was noticeable to me when I touched them

اما برای من قابل توجه بود وقتی که آنها را لمس کردم

hypothyroidism hyper means

کم کاری تیروئید به معنای

more increased.

افزایش بیشتر است.

So yes, he's got that.

پس بله، او این را دارد.

Then we want to know

بعد می خواهیم بدانیم

people when they get older they go, it is don't

آدم ها وقتی بزرگتر می شوند می روند، این است که نمی

they go? It is in their neck.

روند؟ در گردن آنهاست.

My mum had one where your thyroid sort of

مادر من یکی داشت که تیروئید شما

doesn't necessarily mean it's not working properly,

لزوماً به این معنی نیست که به درستی کار نمی کند،

but you can get growth on your thyroid

اما می توانید روی تیروئید خود رشد کنید

and you get these sort of lumps in your neck

و این نوع توده ها را در گردن خود می گیرید

and they call them go. It's become huge.

و آنها به آنها می گویند برو. بزرگ شده است

They can, yes.

آنها می توانند، بله.

Yeah.

So yeah,

آره

بنابراین بله،

I think it's in our family a bit actually that

فکر می‌کنم در خانواده ما تا حدودی است که

I think mine's definitely underactive that,

فکر می‌کنم قطعاً خانواده من کم‌کار است،

that would explain why I'm always half asleep like.

این توضیح می‌دهد که چرا من همیشه نیمه‌خواب هستم.

But when,

اما وقتی که

when I was waiting for you here in the studio

من اینجا در استودیو منتظرت بودم

and you were on the bed snoring.

و تو روی تخت خروپف می کردی.

I was on the bed snoring. Yes.

روی تخت بودم و خروپف می کردم. آره.

It's terrible.

این وحشتناک است.

Talking of childhood, by the way,

اتفاقاً از دوران کودکی صحبت می کنم،

because I did just mention my my strange illnesses,

زیرا من فقط به بیماری های عجیب و غریبم اشاره کردم،

my weird

things that used to happen me when I was young.

چیزهای عجیبی که در جوانی برایم اتفاق می افتاد.

Do you remember being at school, Mr.

یادت هست که در مدرسه بودی، آقای

Steve? Yes.

استیو؟ آره.

Do you remember going to school?

یادت هست مدرسه رفتی؟

Do you remember who you used to hang out with?

یادت هست با چه کسانی رفت و آمد داشتی؟

I do.

انجام میدهم.

And you were at school.

و تو مدرسه بودی

So this quick question also for you as well.

بنابراین این سوال سریع برای شما نیز هست.

We are getting through quite a lot of things today,

ما امروز در حال عبور از خیلی چیزها هستیم

and that's me, by the way, for those wondering.

و اتفاقاً برای کسانی که در تعجب هستند، من هستم.

Yes, that is me when I was around 13 years old,

بله، من وقتی حدود 13 ساله بودم،

I look, I'm so sweet and innocent here and there.

نگاه می کنم، اینجا و آنجا خیلی شیرین و معصوم هستم.

Who did you hang around with at school?

در مدرسه با چه کسانی رفت و آمد داشتید؟

So did you have a friend at school

پس آیا در مدرسه دوستی داشتید

that you used to hang around with?

که با او رفت و آمد داشتید؟

No, I had many friends.

نه، دوستان زیادی داشتم.

I was so popular.

من خیلی محبوب بودم

Yes, I did.

بله، انجام دادم.

I did have friends.

من دوستانی داشتم

Yes, I did have friends that I hung out with.

بله، من دوستانی داشتم که با آنها رفت و آمد داشتم.

Yes, I had some that I used to go on bike rides

بله، من برخی از آنها را داشتم که

with recently on a bike riding when I was growing up.

اخیراً در زمان بزرگ شدن با دوچرخه سواری با آنها دوچرخه سواری می کردم.

We should meet up at the weekend

باید آخر هفته دور هم جمع شویم

to go for a long bike ride.

تا یک دوچرخه سواری طولانی داشته باشیم.

I had some that I sort of used to make bombs with

من بعضی از آنها را داشتم که با آنها بمب درست می کردم

and blow up things with.

و وسایل را با آنها منفجر می کردم.

I had another one that I used to sort of

من یکی دیگر داشتم که با

we did chemistry experiments together.

هم آزمایش های شیمی انجام می دادیم.

I had another one where we would

من یکی دیگر داشتم که در آن

just go on long walks

فقط به پیاده روی های طولانی می رفتیم

and steal and things like that.

و دزدی می کردیم و چیزهایی از این قبیل.

I wonder what you were going to say then.

من تعجب می کنم که در آن زمان چه می خواهید بگویید؟

Yes. Well, yeah.

آره. اره.

And then as I got older, of course.

و البته که بزرگتر شدم.

No. Yeah. Yes.

نه. آره.

Well, why, Why you asking? Well, I'm asking.

خوب، چرا، چرا می پرسی؟ خب من می پرسم

Well when I say hanging around at school with

خوب وقتی می‌گویم در مدرسه با هم رفت و آمد می‌کنم،

I mean actually at school.

منظورم در واقع در مدرسه است.

So, so after the lessons or drawing

بنابراین، پس از درس‌ها یا

lessons were the people

درس‌های طراحی، افرادی بودند

that you used to hang around with.

که با آنها رفت و آمد داشتید.

Now, I remember in my school there were always groups

حالا یادم می‌آید در مدرسه من همیشه گروه‌هایی

of kids

از بچه‌ها بودند

who would always hang around

که همیشه در

during the lunch break or the morning break

وقت استراحت ناهار یا صبحگاهی

when the bell would go and everyone would go outside

که زنگ می‌آمد و همه بیرون می‌رفتند

and I would always be on my own.

و من همیشه در حال خودم بودم، دور هم جمع می‌شدند.

Quite often I would just wander around by myself.

اغلب اوقات من تنها در اطراف پرسه می زدم.

So I didn't really hang around with people at school

بنابراین من به طور کلی با مردم در مدرسه رفت و آمد نداشتم

generally,

،

although I did have a couple of friends

اگرچه فکر می کنم چند دوست داشتم

that I would call

که آنها را دوست صدا می کردم

friends, I suppose.

.

I had one friend who I knew from my very first day

من یکی از دوستانم را داشتم که از اولین روز

at infant school when I started,

تحصیل در کودکستان که شروع کردم،

and I knew him

او را می شناختم و

virtually right through to the end of my school days

تقریباً تا پایان دوران مدرسه او را می شناختم

and I've got a picture of him.

و عکسی از او دارم.

Would you like to see him, please?

دوست داری ببینیش لطفا؟

This is the person who I went to school with

این شخصی است که من با او به مدرسه رفتم،

is a lot older than you know.

خیلی بزرگتر از آن چیزی است که شما می دانید.

That's my history.

این تاریخ من است.

That's the history teacher I see. Right.

این معلم تاریخ است که من می بینم. درست.

So that's Mr. Baker.

پس این آقای بیکر است.

He is Mr.

او آقای

Baker, the history teacher.

بیکر، معلم تاریخ است.

And then in between myself and my teacher, it's

و بعد بین خودم و معلمم،

my friend from school.

دوست مدرسه ام است.

Wave his name Wayne Luft,

نام او را وین لوفت تکان دهید،

and he was my best friend at school.

و او بهترین دوست من در مدرسه بود.

Not always on good terms.

نه همیشه با شرایط خوب.

Sometimes he would bully me a little bit as well,

گاهی اوقات کمی هم مرا مورد آزار و اذیت قرار می‌داد،

but that was taken

اما این موضوع

not very far away from where we are now.

از جایی که الان هستیم خیلی دور نبود.

That was taken at Ironbridge.

که در Ironbridge گرفته شده است.

I wonder what that

من تعجب می کنم که آن

industrial looking equipment was behind you.

تجهیزات صنعتی پشت سر شما چه بوده است.

Yeah. So look at that night.

آره پس به آن شب نگاه کن

That teacher's got a very 1970s hairstyle.

آن معلم مدل موهای دهه 1970 دارد.

This was the 1970s and that was

این دهه 1970 بود و این بود

that was everybody had long hair in the 1970s.

که در دهه 1970 همه موهای بلند داشتند.

I didn't, but everybody else did

من این کار را نکردم، اما بقیه این کار را کردند

because my my parents wouldn't let me have long hair.

زیرا والدینم اجازه ندادند موهای بلند داشته باشم.

So This was taken in, I think it was about 1977,

بنابراین این مورد گرفته شده است، فکر می کنم حدود سال 1977 بود،

maybe 78.

شاید 78.

I think it was 1977.

فکر می کنم سال 1977 بود.

We were going on a school trip

ما به یک سفر مدرسه می رفتیم

so that my friend from school.

تا دوست مدرسه ام.

So I had a couple of friends, but unfortunately

بنابراین من چند دوست داشتم، اما متأسفانه

quite often I wouldn't I wouldn't really hang out

اغلب اوقات نمی‌توانم

with anyone at school.

با کسی در مدرسه معاشرت کنم.

I certainly did not belong

من مطمئناً

to any gangs at school.

در مدرسه به هیچ باندی تعلق نداشتم.

I wasn't in a gang or a group at school.

من در مدرسه در یک باند یا گروه نبودم.

I was often on my own wandering around.

من اغلب به تنهایی سرگردان بودم.

Or maybe I would sit somewhere and do some drawings.

یا شاید جایی می نشستم و نقاشی می کشیدم.

Yes, I was in it is the 1970s

بله، من در دهه 1970 بودم

and you can tell from

و

just from looking at the hairstyles.

فقط از نگاه کردن به مدل مو می توان فهمید.

Everybody has sort of long hair.

همه موهای بلندی دارند.

In the 1970s recommended.

در دهه 1970 توصیه می شود.

What I mean is the men had long hair.

منظور من این است که مردان موهای بلند داشتند.

Yeah,

and my father wouldn't let me grow long hair

بله،

و پدرم به من اجازه نمی داد موهای بلندی داشته باشم،

because he said

زیرا می گفت

it was obvious I would be a long haired lout.

واضح است که من موی بلندی خواهم بود.

And it was it was how I

و این گونه بود که من

look at all these young men with a long hair.

به همه این مردان جوان با موهای بلند نگاه می کردم.

It was all

very was treated very amongst sort of parents.

این همه

در میان نوع والدین بسیار مورد توجه قرار گرفت.

It was frowned upon, wasn't it. It was, it wasn't.

اخم کرده بود، اینطور نیست. بود، نبود. به

It looked upon favourably and this men grew their hair

نظر مساعد می آمد و این مردان موهای خود را

as they look like girls.

مانند دختران بلند کردند.

This is also,

این نیز است،

I would say this is also what older people do anyway.

من می گویم این همان کاری است که افراد مسن انجام می دهند.

We always look at the new generation

ما همیشه به نسل جدید نگاه می کنیم

and say that they are the worst ever. Even now.

و می گوییم که آنها بدترین هستند. حتی الان.

People say that young people nowadays

مردم می‌گویند جوان‌های امروزی

are the worst generation and when I was at school,

بدترین نسل هستند و وقتی من در مدرسه بودم،

everyone who was older than me was saying

همه بزرگ‌تر از من

the same things about all of the kids

درباره همه بچه‌های

the same age as me.

هم سن و سال من حرف‌های مشابهی می‌زدند.

When I was at school,

وقتی من در مدرسه بودم،

we were all the worst generation ever.

همه ما بدترین نسل تاریخ بودیم.

So I think it always happens.

بنابراین فکر می کنم همیشه این اتفاق می افتد.

Well, what's happened then?

خب پس چی شده؟

What happened over those 20, 30 years?

در این 20، 30 سال چه اتفاقی افتاد؟

Did you turn out to be,

آیا

you know, the best generation ever?

معلوم شد که شما بهترین نسل تاریخ بوده اید؟

I well, I don't know.

من خوب، من نمی دانم.

I don't know.

من نمی دانم.

Well, I suppose some will in, some won't.

خب، من فکر می کنم برخی وارد می شوند، برخی نه.

Yeah. So but we always do that.

آره بنابراین، اما ما همیشه این کار را انجام می دهیم.

We always generalise when we talk about

وقتی از

the current young generation.

نسل جوان کنونی صحبت می کنیم، همیشه تعمیم می دهیم.

They are always the worst, they're always lazy

آنها همیشه بدترین هستند، آنها همیشه تنبل هستند

or maybe they,

یا شاید آنها،

they're not interested in things they should be.

آنها به چیزهایی که باید باشند علاقه ای ندارند.

But that's just young people.

اما این فقط جوانان هستند.

That's what young people do.

این کاری است که جوانان انجام می دهند.

It doesn't matter if it's 50 years ago

فرقی نمی کند 50 سال پیش باشد

or 20 years ago or even now.

یا 20 سال پیش یا حتی الان.

Young people are often seen as the worst,

جوانان اغلب به عنوان بدترین و

the worst generation ever.

بدترین نسل تاریخ دیده می شوند.

They tests, yes, the Beatles hairstyle.

آنها مدل موی بیتلز را تست می کنند.

I mean, that probably wasn't the Beatles.

منظورم این است که احتمالاً بیتلز نبود.

So that was probably more sort of

بنابراین احتمالاً بیشتر از

that would have been the sort of sixties the

آن دهه شصت بود،

that hairstyle was sort of Yeah, there were certain

آن مدل مو به نوعی آره،

a lot of pop groups have that sort of, but it sort of

گروه های پاپ زیادی وجود داشتند که چنین چیزی را دارند، اما به نوعی

went along at the front

جلو رفت

and then dad looked down at the sides

و سپس پدر به پایین نگاه کرد. در پهلوها

and over your ears, and

و بالای گوش های شما، و

I wasn't allowed to grow

من اجازه نداشتم

my hair long and I had lovely hair when I was younger.

موهایم را بلند کنم و در جوانی موهای زیبایی داشتم.

And then when I was,

و پس از آن،

when was confident enough in my twenties to to

زمانی که در بیست سالگی به اندازه کافی اعتماد به نفس داشتم که

grow long hair,

موهای بلندی داشته باشم، می

you know,

I escaped from my parents

دانید،

از دست پدر و مادرم فرار کردم

and I could do what I wanted.

و می توانستم کاری را که می خواستم انجام دهم.

It started falling out.

شروع به افتادن کرد.

So it was too late. Yeah.

پس خیلی دیر شده بود. آره

My I lost my chance to ever have long hair

من شانس خود را برای داشتن موهای بلند از دست دادم

because it started falling out of my early twenties

زیرا از اوایل دهه بیستم شروع به ریزش کردند

and it was too late to grow it. So you know?

و برای رشد کردن آنها خیلی دیر شده بود. بنابراین شما می دانید؟

And that's the one thing I hope

و این تنها چیزی است که امیدوارم از پس آن بر بیایم این است

I manage is to figure out

که بفهمم

how to make you not bald anymore.

چگونه می توانم تو را دیگر کچل نکنم.

Well, there are lots of ways.

خوب، راه های زیادی وجود دارد.

The latest one the way is it's a big craze now in in

جدیدترین روش این است که اکنون در آسیا یک دیوانگی بزرگ است

Asia, where you just take a little bit of hair

، جایی که شما فقط کمی از موها را بردارید

and it and you stick it to the front of your head.

و آنها را به جلوی سر خود بچسبانید.

You've probably seen the commercials on the Internet

احتمالاً آگهی های تبلیغاتی را در اینترنت دیده اید

because they are everywhere.

زیرا همه جا هستند.

But this is something that's very big in Asia,

اما این چیزی است که در آسیا بسیار بزرگ است،

because apparently

زیرا ظاهرا

and I remember this from when I was in China,

و من این را از زمانی که در چین بودم به یاد دارم،

the worst thing that can happen

بدترین چیزی که ممکن است

to an Asian male,

برای یک مرد آسیایی اتفاق بیفتد،

especially if you're young, is to lose your

به خصوص اگر شما جوان هستید،

it's apparently it's one of

این است که ظاهراً این یکی از موارد است.

the worst things because very few Asian guys.

بدترین چیزها چون تعداد کمی از بچه های آسیایی.

Well I don't mean that in a derogatory way

خب منظور من این نیست که به روشی تحقیرآمیز

I'm just using the word Asian to mean people

من فقط از کلمه آسیایی به معنای مردم

around Asia China China anywhere

در سراسر آسیا چین چین در هر کجا استفاده می کنم،

but yes to lose your hair is

اما بله، از دست دادن موهای شما

is almost I suppose it's almost shameful.

تقریباً تقریباً فکر می کنم تقریبا شرم آور است.

So it is a big thing.

پس چیز بزرگی است.

Whereas here it's very common to see

در حالی که در اینجا بسیار رایج است که

men who are losing their hair even if they're young.

مردانی را ببینید که موهای خود را می ریزند حتی اگر جوان باشند.

But yes,

اما بله،

there are many ways you can go to Turkey, of course,

راه های زیادی وجود دارد که می توانید به ترکیه بروید، البته،

and have a hair transplant very cheaply.

و کاشت مو را بسیار ارزان انجام دهید.

Yeah,

آره،

I saw

a very funny picture the other day, Steve, of people

روز پیش، استیو، یک عکس بسیار خنده دار دیدم از افرادی که

waiting in an airport to leave Turkey.

در فرودگاه منتظر ترک ترکیه بودند.

And clearly

و واضح است که

most of the men had just had hair transplants,

اکثر مردان به تازگی کاشت مو انجام داده بودند،

maybe because their heads were bright red

شاید به این دلیل که سرشان قرمز روشن بود

and some of them had bandages on

و برخی از آنها بانداژ شده بودند

and and there was lots of them in the queue.

و تعداد زیادی از آنها در صف بودند.

So there is a big it's a huge industry,

بنابراین یک صنعت بزرگ وجود دارد که یک صنعت بزرگ است،

but for men who are losing their hair,

اما برای مردانی که موهای خود را از دست می دهند،

they go to Turkey

به ترکیه می روند و

and they have

they have a hair transplant and then they come back

کاشت مو انجام می دهند و سپس برمی گردند

and they have to

و باید با

they have to treat their hair very carefully

دقت موهای خود را درمان کنند

because you can get a very bad infection

زیرا شما ممکن است یک عفونت بسیار بد داشته باشید

and you don't you don't want that.

و شما آن را نمی خواهید.

So next time we go to Turkey, maybe we

بنابراین دفعه بعد که به ترکیه می رویم، شاید

maybe we should have a hair transplant. Yes.

باید کاشت مو انجام دهیم. آره.

I don't think I would want to go through that.

فکر نمی کنم بخواهم از آن عبور کنم.

No.

نه.

I mean, what happens

منظورم این است که چه اتفاقی می افتد

because they take it from the back of your head some.

زیرا آنها آن را از پشت سر شما می گیرند.

Do you get patches at the back of your head?

آیا لکه هایی در پشت سرتان ایجاد می شود؟

They take the hazards individually

آنها خطرات را جداگانه می گیرند

and they plant each one end with a needle.

و هر انتهای آن را با یک سوزن می کارند.

They they push the hair into your scalp.

آنها موها را به پوست سر شما فشار می دهند.

It does not sound very nice how long it takes.

خیلی خوب به نظر نمی رسد که چقدر طول می کشد.

It takes a very long time.

خیلی طول میکشه

And they have to put each hair individually.

و آنها باید هر مو را جداگانه قرار دهند.

But it has to be perfect.

اما باید کامل باشد.

They they make little holes in your scalp

آنها سوراخ های کوچکی در پوست سر شما ایجاد می کنند

and then they plant the new hair in those holes.

و سپس موهای جدید را در آن سوراخ ها می کارند.

But then afterwards, you have to be very careful

اما پس از آن، باید بسیار مراقب باشید

because you can get an infection.

زیرا ممکن است دچار عفونت شوید.

And if you do, you you could be in big trouble.

و اگر این کار را بکنید، ممکن است در دردسر بزرگی قرار بگیرید.

I'm not going to bother.

من مزاحم نمی شوم.

I'm going to wait

من منتظر

for the

the solution that you rub on

راه حلی می مانم که روی آن مالیده اید

and then it magically reappears, which because I think

و سپس به طور جادویی دوباره ظاهر می شود، که چون فکر می کنم

all my hair follicles are just there,

تمام فولیکول های موی من فقط آنجا هستند،

they're still there, they're just dormant.

آنها هنوز آنجا هستند، فقط خفته هستند.

And the right stimulus

و محرک مناسب

in the form of some wonderful new

در قالب یک طبیعت شیمیایی جدید شگفت انگیز در حال

chemical nature

is developing something secretly in his lab.

ایجاد چیزی مخفیانه در آزمایشگاه او است.

And it always amazes me that they can't solve that

و همیشه من را شگفت زده می کند که به هر حال نمی توانند آن را حل کنند

anyway.

I mean, you can transplant somebody's heart,

.

منظورم این است که می توانی قلب کسی را پیوند بزنی، می

you can do all sorts of things.

توانی همه کارها را انجام دهی.

You can go to the moon,

شما می توانید به ماه بروید،

but you can't cure baldness, which amazes me.

اما نمی توانید طاسی را درمان کنید، که من را شگفت زده می کند.

They haven't cured that.

آنها آن را درمان نکرده اند.

I mean, I'm over it now.

یعنی الان دیگه تمومش کردم

I spent 30 being depressed about it,

من 30 سال را در مورد آن افسرده گذراندم،

but I'm over it now.

اما اکنون از آن گذشته ام.

That's it, right? Oh, yes.

همین است، درست است؟ آه بله.

Make your peace.

آرامشت را برقرار کن

Of course.

البته.

If the aliens ever land Mr. Duncan.

اگر بیگانگان روزی آقای دانکن را فرود بیاورند.

Oh, okay.

اوه، باشه

At the aliens ever land,

در زمانی که بیگانگان همیشه فرود می آیند،

who are they going to come to?

آنها قرار است به سراغ چه کسی بیایند؟

They're going to come straight to the bald people.

آنها مستقیماً به سراغ افراد کچل می روند.

Yes, Because.

بله، چون.

Because,

چون

you know, they'll think that we're more intelligent,

میدونی فکر میکنن که ما باهوش تریم

because, of course, they'll all be bald,

چون مسلما همشون کچل میشن

so they'll come straight to us.

پس مستقیم به ما سر میزنن.

Yes.

Why do we always assume that aliens

آره.

چرا ما همیشه تصور می کنیم که بیگانگان

from another planet will be bald?

از سیاره دیگری کچل هستند؟

I mean, they might be very hairy they might be giant,

منظورم این است که آنها ممکن است بسیار پرمو باشند، ممکن است خرس های غول پیکر و

giant bears.

غول پیکر باشند.

They might come from a very cold world.

آنها ممکن است از یک دنیای بسیار سرد آمده باشند.

Now, we always seen that

حالا، ما همیشه دیدیم

that aliens

will be naked you know, they won't have any

که بیگانگان

برهنه خواهند شد، می‌دانید، آنها موی بدن نخواهند داشت

or they won't have any body hair

یا موهای بدنشان را نخواهند داشت،

because we seem to associate

زیرا به نظر می‌رسد که ما

lots of body hair with being unintelligent,

تعداد زیادی موی بدن را با بی‌هوشی مرتبط می‌دانیم،

because, of course, animals have lots of body hair.

زیرا طبیعتاً حیوانات نیز موهای زیادی دارند. از موهای بدن

But there you go.

اما شما بروید.

Okay.

Yeah, but yeah, they'll come straight to us.

باشه.

بله، اما بله، آنها مستقیماً پیش ما خواهند آمد.

Mr.

Duncan,

you must be the most intelligent people on this planet

آقای

دانکن،

شما باید باهوش ترین مردم روی این سیاره باشید،

because it's gives you a bald like us.

زیرا این به شما یک کچلی مانند ما می دهد.

Apologies to anyone who is hairy.

با عرض پوزش از هر کسی که مو دارد.

What should be saved?

چه چیزی باید ذخیره شود؟

Anyone with hair, they're going to be wiped out.

هر کس مو داشته باشد، او را از بین می برند.

Okay, Steve, we'll taking off to the other planet

باشه، استیو، ما به سیاره دیگر می رویم

to have to mate with other aliens.

تا مجبور شویم با بیگانگان دیگر جفت گیری کنیم.

That would create a new species that wants to do that.

این باعث ایجاد گونه جدیدی می شود که می خواهد این کار را انجام دهد.

Unless they look like sheep.

مگر اینکه شبیه گوسفند باشند.

Of course, in which case I'm in, I'm at the front.

البته در این صورت من در جبهه هستم.

Here we go.

And Steve, talking of losing things,

در اینجا ما می رویم.

و استیو، در مورد از دست دادن چیزها صحبت می کند،

we are looking at loss and lose words and phrases.

ما به از دست دادن نگاه می کنیم و کلمات و عبارات را از دست می دهیم.

So for the next few moments

بنابراین برای چند لحظه آینده

we are going to look at this

ما می خواهیم به این نگاه کنیم

and then we are going to play fill in the blanks

و سپس می خواهیم جاهای

in the blanks.

خالی را پر کنیم.

Fill in the blanks.

Fill in the blanks. Fill in the blanks coming up.

جاهای خالی را پر کنید.

جاهای خالی را پر کنید. جاهای خالی را که در آینده می آید پر کنید.

I might stay now. Yeah.

شاید الان بمونم آره

And so towards the end of today's live stream,

و بنابراین در پایان پخش زنده امروز، به

here we go then.

اینجا می رویم.

So there are many words and phrases that we can use

بنابراین کلمات و عبارات زیادی وجود دارد که می توانیم

when we talk about loss.

وقتی در مورد ضرر صحبت می کنیم از آنها استفاده کنیم.

You lose something.

شما چیزی را از دست می دهید.

Something is a loss.

چیزی ضرر است.

So the feeling you might describe lost is the feeling

بنابراین احساسی که ممکن است توصیف کنید از دست رفته، احساس

of losing something.

از دست دادن چیزی است.

So here are some phrases.

بنابراین در اینجا چند عبارت وجود دارد.

Steve First of all, we have lose out on something.

استیو اول از همه، ما چیزی را از دست داده ایم.

You might

ممکن است

you might

lose out on something.

چیزی را از دست بدهید. آیا

Can you think of an example of that to miss?

می توانید نمونه ای از آن را برای از دست دادن فکر کنید؟

A chance to miss a chance or an opportunity?

فرصتی برای از دست دادن یک فرصت یا یک فرصت؟

Yes. Cryptocurrency. Mr.

آره. ارز دیجیتال. آقای

Duncan I have lost out of my opportunity

دانکن من فرصت

to invest in cryptocurrency.

سرمایه گذاری روی ارزهای دیجیتال را از دست داده ام.

Well, you could say that.

خوب، شما می توانید این را بگویید.

That's an example

این مثالی است که

I've lost out on my chance

من شانس خود را

to hear

برای شنیدن

the inference, the implication that had you done

این استنباط از دست داده‌ام، این مفهوم که اگر

something in the past,

در گذشته کاری انجام می‌دادید،

you would have now benefited from that decision

اکنون از آن تصمیم

because of fear or whatever you decided not to.

به دلیل ترس یا هر چیزی که تصمیم نمی‌گیرید سود می‌بردید.

Something or not take some of this advice and

برخی از این توصیه‌ها را قبول کنید یا نپذیرید

and now other people are doing

و اکنون افراد دیگر

better than you as a result of something

در نتیجه کاری

that you might you didn't do.

که ممکن است شما انجام نداده‌اید بهتر از شما انجام می‌دهند.

Yes.

آره.

So to miss the chance or an opportunity, yes,

بنابراین برای از دست دادن فرصت یا فرصت، بله،

we can say that that person might lose

می‌توانیم بگوییم که آن شخص ممکن است

out on something they miss their chance to.

چیزی را از دست بدهد که فرصتش را از دست بدهد.

Got to move on stage. Yes.

باید روی صحنه حرکت کرد آره.

No, Somebody might say,

نه، ممکن است کسی بگوید، در

here's an opportunity for you

اینجا فرصتی برای شما فراهم شده است

to to invest in something.

که در چیزی سرمایه گذاری کنید.

If you don't, you will lose out

اگر این کار را نکنید،

that is what people say. Yes.

این چیزی است که مردم می گویند. آره.

Well, it's nice to give examples. Mr.

خب مثال زدن خیلی خوبه

Mr. Duncan, cut your losses.

آقای دانکن، ضررهای خود را کاهش دهید.

Yeah, cut your losses.

بله، ضررهای خود را کاهش دهید.

If you cut your losses,

اگر ضررهای خود را کاهش دهید، به این

it means you leave or quit before things get worse.

معنی است که قبل از بدتر شدن اوضاع، ترک می‌کنید یا ترک می‌کنید.

So I suppose a good example would be

بنابراین من فکر می کنم یک مثال خوب این است که

if you are gambling in a casino,

اگر در یک کازینو قمار می کنید،

you might be losing money.

ممکن است در حال از دست دادن پول باشید.

So you to cut your losses.

بنابراین شما برای کاهش ضرر و زیان خود را.

You, you take your your remaining chips off the table

شما، چیپس‌های باقیمانده‌تان را از روی میز برمی‌دارید

and you go and cash them in and then that's it.

و می‌روید و آن‌ها را نقد می‌کنید و تمام.

You, you cut your losses.

شما، ضررهای خود را کاهش دادید.

You think I'm going,

شما فکر می کنید من می روم،

I'm not going to continue because

من نمی خواهم ادامه دهم زیرا

things might get worse.

ممکن است اوضاع بدتر شود.

A relation ship.

یک رابطه.

You've been in a relationship for a number of years.

شما چندین سال است که در یک رابطه هستید.

It's not going well.

خوب پیش نمی رود.

You spent a lot of time.

شما زمان زیادی را صرف کردید.

It doesn't have to be money.

لازم نیست پول باشد.

This it can be the loss, could be time,

این می تواند از دست دادن باشد، می تواند زمان باشد،

it could be something you've invested

می تواند چیزی باشد که شما

like a relationship. We've invested in that. Really?

مانند یک رابطه سرمایه گذاری کرده اید. ما روی آن سرمایه گذاری کرده ایم. واقعا؟

You were hoping to get married?

امیدوار بودی ازدواج کنی؟

You keep asking. They say no.

مدام میپرسی می گویند نه.

And you just say.

و تو فقط بگو

You say,

شما می گویید،

I'm going to cut my losses and end this relationship

من زیان های خود را کاهش می دهم و این رابطه را پایان می دهم،

because, you know, you spent money, time,

زیرا، می دانید، شما پول، زمان و

emotional involvement.

درگیری عاطفی خرج کردید.

You're going to cut your losses

شما می خواهید ضررهای خود را کاهش دهید

and move on and find somebody else.

و ادامه دهید و شخص دیگری را پیدا کنید.

So it doesn't have to be money.

پس لازم نیست پول باشد.

It can be time.

می تواند زمان باشد.

Emotional involvement and staying safe before things

درگیری عاطفی و ایمن ماندن قبل از

get worse.

بدتر شدن اوضاع.

Yes. Here's another one.

آره. اینم یکی دیگه

Oh, you might be suffering from a loss of

اوه، شما ممکن است از دست دادن رنج می برید،

I think this happens to all of us,

فکر می کنم این برای همه ما اتفاق می افتد، می

you know, even even me.

دانید، حتی من.

A lot of people assume

بسیاری از مردم تصور می کنند

that I'm always busy and upbeat about my work.

که من همیشه در مورد کارم مشغول و خوشحال هستم.

Sometimes I lose my momentum,

گاهی اوقات حرکتم را از دست می دهم،

sometimes I might lose my enthusiasm or my energy.

گاهی اوقات ممکن است اشتیاق یا انرژی ام را از دست بدهم.

I think it happens to all of us.

فکر می کنم برای همه ما اتفاق می افتد.

It's not necessarily a bad thing

این لزوما چیز بدی نیست

because sometimes you do.

زیرا گاهی اوقات شما این کار را می کنید.

Sometimes you have a loss of momentum.

گاهی اوقات شما شتاب خود را از دست می دهید.

So that thoughts, that energy, that you have

به طوری که افکار، آن انرژی، داشتنی که

that drives you to do something,

شما را به انجام کاری سوق می دهد،

you might slowly lose it over time.

ممکن است به مرور زمان آن را به آرامی از دست بدهید.

Maybe you need to break away from what you're doing.

شاید لازم باشد از کاری که انجام می دهید جدا شوید.

You have loss of momentum.

شما شتاب را از دست داده اید.

Yes, it could happen in your job.

بله، ممکن است در شغل شما اتفاق بیفتد.

You might be successful.

شما ممکن است موفق باشید

This often happens with a lot of things. It's a cycle.

این اغلب با خیلی چیزها اتفاق می افتد. این یک چرخه است.

Isn't that involved in in, in in in achievement

آیا در دستیابی به چیزی که برای آن تلاش می کنید، در دستیابی به چیزی که برای آن تلاش می کنید، دخالت نمی کنید

in achieving something you put effort

in, you get results,

،

but you can't

اما

always sustain that effort

همیشه نمی توانید آن تلاش را ادامه دهید

because you lose interest in it.

زیرا علاقه خود را به آن از دست می دهید.

And so you lose momentum.

و بنابراین شما شتاب را از دست می دهید.

You don't start

شما شروع نمی کنید،

you stop putting the same amount of effort

همان مقدار تلاش را

into your job, into your customers.

برای کارتان، برای مشتریانتان انجام نمی دهید.

Maybe

شاید

and then your results start to trail off

و سپس نتایج شما شروع به رد شدن کند

and you lose momentum. And you might need a holiday to

و شتاب خود را از دست بدهید. و ممکن است برای

ignite that momentum.

شعله ور کردن این حرکت به تعطیلات نیاز داشته باشید. همچنین

You've got lots of good suggestions coming in

پیشنهادهای خوبی

from people on the live chat as well.

از سوی افراد حاضر در چت زنده دریافت کرده‌اید.

Mr.

Duncan, as we mentioned, there's after you,

آقای

دانکن، همانطور که اشاره کردیم، بعد از شما

you might be at a loss to be at a loss

ممکن است دچار ضرر شوید

to be in a confused or unsure state,

تا در حالت گیج یا نامطمئن باشید،

you are at a loss.

شما در ضرر هستید.

Maybe something that you don't understand,

شاید چیزی که شما نمی‌فهمید،

maybe an event that's occurred

شاید اتفاقی رخ داده باشد

and someone is after the answer.

و کسی به دنبال پاسخ باشد.

They are looking for answers to that thing.

آنها به دنبال پاسخ برای آن چیز هستند.

Why did it happen?

چرا این اتفاق افتاد؟

Do you know why?

میدونی چرا؟

And the person might reply with I'm at a loss.

و شخص ممکن است پاسخ دهد که من دچار ضرر هستم.

It means I'm confused or

یعنی من گیج هستم یا

so you are in the state.

شما در این حالت هستید.

The feeling of being confused or unsure.

احساس سردرگمی یا عدم اطمینان.

Somebody finds you up.

یکی پیدات میکنه

You've been going out with them for a while

مدتی است که با آنها بیرون می روی و

and they phone up and say, I'm sorry,

آنها تلفن می زنند و می گویند، متاسفم،

I just want to be friends.

من فقط می خواهم با هم دوست باشیم.

I don't want to be in a relationship with you.

من نمیخوام باهات رابطه داشته باشم

I just want to be free.

من فقط میخواهم آزاد باشم.

And you y y you're saying, why is this?

و شما می گویید، چرا اینطور است؟

I'm at a loss.

من در ضرر هستم.

Please tell me why I What have I done?

لطفا به من بگویید چرا من چه کار کرده ام؟

I'm at a loss. You go to your friends and say,

من در ضرر هستم. میری پیش دوستات و میگی

my my boyfriend is broken up with me.

دوست پسرم از من جدا شده.

I don't know why I'm at a loss.

نمیدانم چرا از دست رفته ام.

So you are in a confused state or you are unsure.

بنابراین شما در حالت سردرگمی هستید یا مطمئن نیستید.

You really don't know what is going on.

واقعا نمیدونی چه خبره

Tell me is not feeling very well.

بگو حالم خیلی خوب نیست

Oh,

اوه،

so is it Tommy?

پس تامی؟

Uh oh, yes. Call me racism.

اوه اوه، بله. مرا نژادپرست صدا کن

I'm not feeling very well.

حالم خیلی خوب نیست

Bye bye. Dear classmate.

خداحافظ. همکلاسی عزیز.

Oh, I'm not feeling very well.

اوه، حالم خیلی خوب نیست.

Oh, that's very sad, baby.

اوه، این خیلی ناراحت کننده است، عزیزم.

We hope you feel better soon.

امیدواریم به زودی حالتان بهتر شود.

We hope that we haven't contributed to you.

ما امیدواریم که ما به شما کمک نکرده باشیم.

What you feeling? Not very well.

چه احساسی داری؟ خیلی خوب نیست

No doing.

بدون انجام

Have a rest and you get better soon.

استراحت کن زود خوب میشی

I have a feeling it might be a cold.

من احساس می کنم ممکن است سرماخوردگی باشد.

Some sort of seasonal cold.

نوعی سرمای فصلی

Maybe, right?

شاید، درست است؟

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

To be at a loss.

در ضرر بودن.

Here's another one, Steve.

اینم یکی دیگه، استیو.

As we continue and say get well soon to come here

همانطور که ما ادامه می دهیم و می گوییم زود خوب شو تا به اینجا بیایم

to be on the losing streak.

تا در خط بازنده باشیم.

We've all been down this road, haven't we?

همه ما این مسیر را طی کرده ایم، اینطور نیست؟

You've had a period of bad luck.

شما یک دوره بد شانسی داشته اید.

You are on a losing streak,

شما در یک خط بازنده هستید،

which of course is the opposite to having

که البته برعکس

lots of luck if you are on a winning streak.

شانس زیادی است که اگر در یک خط برد باشید.

So maybe instead are on a losing streak,

بنابراین شاید در عوض در یک دوره باخت،

a period of bad luck.

دوره بدشانسی باشید.

And this happens in life.

و این در زندگی اتفاق می افتد.

All of us go through a period where

همه ما دوره‌ای را پشت سر می‌گذاریم که

maybe we are on a losing streak.

شاید در یک روند باخت هستیم.

It feels like you are.

انگار هستی

I mean, you can be on a losing streak in gambling,

منظورم این است که شما می توانید در قمار باخت، اینطور

can't you?

نیست؟

Are you not, you know, you just keep putting that.

مگر نه، می‌دانی، فقط همین را ادامه می‌دهی.

We are pulling back.

ما در حال عقب نشینی هستیم.

Whatever it is, I'm

هر چی هست

putting the money in, nothing happens and.

پول میذارم هیچی نمیشه و.

But you can be you can say,

اما شما می توانید باشید و می توانید بگویید،

I feel like I'm on a losing streak at the moment

من احساس می کنم در حال حاضر در یک خط بازنده هستم

because nothing seems to be going right.

زیرا به نظر می رسد هیچ چیز درست پیش نمی رود.

But one thing is certain law of averages

اما یک چیز این است که قانون معدل ها

will kick in and eventually things will get better.

وارد خواهد شد و در نهایت همه چیز بهتر خواهد شد.

Yes, it doesn't feel like it at the time.

بله، در آن زمان احساس نمی شود.

Yes, it relates sometimes.

بله، گاهی اوقات مربوط می شود.

Well, you might call it just that thing that happens

خوب، شما ممکن است آن را چیزی بنامید که

quite often in life.

اغلب در زندگی اتفاق می افتد.

You might find yourself suddenly on a losing streak.

ممکن است به طور ناگهانی خود را در یک خط بازنده پیدا کنید.

We have only three more and then we are in to

ما فقط سه مورد دیگر داریم و سپس باید

fill in the blanks. Coming up.

جاهای خالی را پر کنیم. بالا آمدن.

Yeah, you might lose face.

بله، ممکن است چهره خود را از دست بدهید.

A person who loses face

کسی که

to suffer humiliation

برای تحمل تحقیر

or public shame is to lose face.

یا شرم عمومی چهره خود را از دست می دهد، چهره خود را از دست می دهد.

So you are

بنابراین

maybe trying to make your own way in the world.

شاید شما سعی می کنید راه خود را در جهان بسازید.

Maybe you are trying to make your own points

شاید سعی می کنید

about things that happen around you

در مورد چیزهایی که در اطراف شما اتفاق می افتد نکات خود را بیان کنید

and maybe another person humiliates you.

و ممکن است شخص دیگری شما را تحقیر کند.

Or maybe they prove you to be wrong,

یا شاید ثابت کنند که شما اشتباه می کنید،

or maybe not suitable for something.

یا شاید برای چیزی مناسب نیستید.

Maybe you say something

شاید شما چیزی می گویید

and and maybe you say something without

و شاید هم بدون

having all the knowledge required.

داشتن دانش لازم چیزی می گویید.

You might lose face

ممکن است چهره خود را از دست بدهید

because another person will then correct you.

زیرا شخص دیگری شما را اصلاح می کند.

They will say, No, it's not like that.

آنها خواهند گفت: نه، اینطور نیست.

It's like this.

اینجوریه

Instead, that often happens.

در عوض، اغلب این اتفاق می افتد.

I'm making comments on

من در مورد رویدادهای خبری نظر می دهم

news events.

.

You make a comment and then you realise that

نظری می‌دهی و بعد متوجه می‌شوی که

you probably shouldn't

have said anything because you weren't in in.

احتمالاً نباید

چیزی می‌گفتی چون وارد نبودی. می‌توانی

You can have all the two facts

همه این دو واقعیت را داشته باشی

and then you

look a bit silly when somebody points out

و بعد

وقتی کسی اشاره می‌کند که اشتباه می‌کنی، کمی احمقانه به نظر می‌رسی

when you're wrong.

.

Some people might say, I don't want to,

ممکن است بعضی ها بگویند، نمی خواهم،

I don't want to a talk at work

نمی خواهم در محل کار

in front of all my colleagues.

در حضور همه همکارانم صحبت کنم.

I might be

ممکن است

I might look stupid, I might lose face,

احمق به نظر برسم، ممکن است چهره خود را از دست بدهم،

will think I'm quite confident.

فکر کنم کاملاً مطمئن هستم.

But then I stand up and say something

اما بعد بلند می‌شوم و چیزی می‌گویم

and then they'll suddenly realise

و ناگهان متوجه می‌شوند که

maybe I'm not so good as they thought I was.

شاید آنقدرها که فکر می‌کردند خوب نیستم.

And you don't want to lose face

و اگر به طرق مختلف چهره خود را از دست بدهید، نمی خواهید

if you lose face in lots of ways.

چهره خود را از دست بدهید.

No mates to do with, as you say, in public

همانطور که شما می گویید، در ملاء عام

in front of people that know you, your family, friends

در مقابل افرادی که شما، خانواده، دوستانتان را می شناسند

and something humiliating happens and you lose face.

و اتفاق تحقیر آمیزی رخ می دهد و شما چهره خود را از دست می دهید، وجود ندارد.

So you lose standing.

بنابراین شما ایستادن را از دست می دهید.

You feel silly.

احساس حماقت می کنی

And this is very prevalent, by the way,

و این

in Chinese culture.

در فرهنگ چینی بسیار رایج است.

And that is that is one of the interesting

و این یکی از

traits of the way I'm saying in China,

ویژگی‌های جالب روشی است که من در چین می‌گویم،

because I live there

زیرا من آنجا زندگی می‌کنم

and I, I think this actually happened.

و فکر می‌کنم این واقعاً اتفاق افتاده است.

So losing face in Chinese culture is a very bad thing.

بنابراین از دست دادن چهره در فرهنگ چینی چیز بسیار بدی است.

It's taken incredibly seriously.

به طور باورنکردنی جدی گرفته شده است.

It's the same in in

in Japan, Israel.

در ژاپن، اسرائیل هم همینطور است.

It yes, definitely.

بله قطعا

So I think this is the only way out

بنابراین فکر می کنم گاهی اوقات این تنها راه نجات است،

sometimes, isn't it? Is suicide.

اینطور نیست؟ خودکشی است

And the Japanese take it to extreme.

و ژاپنی ها آن را به شدت می گیرند.

If Say a business fails or something happens

اگر بگویید یک تجارت شکست می خورد یا اتفاقی می افتد

and they humiliate it.

و آنها آن را تحقیر می کنند.

Quite often a

اغلب اوقات یک

Japanese businessman will commit suicide, jump

تاجر ژاپنی خودکشی می کند،

out of a window,

you know, the old Harry carry with it with a sword.

از پنجره می پرد بیرون، می

دانید، هری پیر با شمشیر با خود حمل می کند.

Yes, some cultures do take this very seriously.

بله، برخی از فرهنگ ها این موضوع را بسیار جدی می گیرند.

Losing face.

از دست دادن چهره

It's everything to us In England.

این همه چیز برای ما در انگلیس است.

We just tend to sort of laugh it off.

ما فقط تمایل داریم به نوعی بخندیم.

Yes, we do.

بله ما انجام میدهیم.

We we have no shame.

ما شرم نداریم ما

We've got no shame here.

اینجا شرم نداریم

No. Just same in America.

نه. در آمریکا هم همینطور.

You may have noticed, by the way, with us

اتفاقاً ممکن است متوجه شده باشید

that we appear to never worry about losing face

که ما هرگز نگران از دست دادن چهره خود نیستیم

because we have no shame.

زیرا شرم نداریم.

Basically,

of course, in America

اساساً،

البته، در آمریکا

the culture is very much if you fail,

فرهنگ بسیار زیاد است اگر شکست بخورید،

you just pick yourself up, get back up and try again.

فقط خودتان را بردارید، دوباره بلند شوید و دوباره تلاش کنید.

And lots of people that have

و بسیاری از افرادی که

become bankrupt lose everything, start again.

ورشکسته شده اند همه چیز را از دست می دهند، دوباره شروع کنند.

They don't worry about losing face

آنها نگران از دست دادن چهره

or being humiliated.

یا تحقیر شدن نیستند.

They just start again and try again.

آنها فقط دوباره شروع می کنند و دوباره تلاش می کنند.

And then they and then become successful is very much

و سپس آنها و سپس موفق شدن،

a very, very different culture.

فرهنگ بسیار بسیار متفاوتی است.

And in America.

و در آمریکا.

But yes, failure is not seen as anything shameful.

اما بله، شکست چیزی شرم آور تلقی نمی شود.

That's it.

خودشه.

Unless, of course, you've done it illegally.

البته مگر اینکه شما این کار را غیرقانونی انجام داده باشید.

In fact.

در حقیقت.

In fact, sometimes if you do something

در واقع، گاهی اوقات اگر کاری به

this shameful, you might even

این شرم آور انجام دهید، حتی ممکن است

get more points

امتیاز بیشتری کسب کنید

or be admired even more than before.

یا حتی بیشتر از قبل مورد تحسین قرار بگیرید.

He's another one.

اون یکی دیگه

You might describe someone as a loser.

ممکن است کسی را بازنده توصیف کنید.

Do we know any losers?

آیا بازنده ای را می شناسیم؟

A loser?

بازنده؟

That's a horrible phrase.

این عبارت وحشتناکی است.

If calls, you will lose that.

اگر تماس بگیرید، آن را از دست خواهید داد.

Not really is a horrible phrase.

واقعاً عبارت وحشتناکی نیست.

It's an insult.

این یک توهین است.

It's an insult. Yes. You lose.

این یک توهین است. آره. تو باختی.

It's indicating that you

این نشان می دهد که شما

really you're just not good for anything.

واقعاً برای هیچ کاری خوب نیستید.

You know, I'm not going out with you.

میدونی من با تو بیرون نمیام

You're a loser. Yeah.

تو یک بازنده هستی. آره

In any social situation that you might come across,

در هر موقعیت اجتماعی که ممکن است به آن برخورد کنید،

you are completely useless at it.

در آن کاملا بی فایده هستید.

You don't really belong to any part of society.

شما واقعاً به هیچ بخشی از جامعه تعلق ندارید.

You might describe that person as a loser,

شما ممکن است آن شخص را به عنوان یک بازنده توصیف کنید،

but I think sometimes we are all sometimes

اما من فکر می کنم گاهی اوقات همه ما گاهی

times losers. I think it can happen.

اوقات بازنده هستیم. من فکر می کنم ممکن است اتفاق بیفتد.

I think so, yeah.

من فکر می کنم اینطور است، بله.

It's not a it's not a nice phrase

این یک عبارت خوب نیست

to to.

.

Yeah, it's describing somebody who doesn't really

بله، این توصیف کسی است که واقعاً

have any success in life

هیچ موفقیتی در زندگی ندارد

and therefore being associated

و بنابراین ارتباط

with them is not is not, is not a good thing.

با او نیست، چیز خوبی نیست.

But yeah, it's not a nice thing to be described

اما بله، این چیز خوبی نیست که

as that one.

به این شکل توصیف شود.

Politicians never lose faces.

سیاستمداران هرگز چهره خود را از دست نمی دهند.

Alison Alexander That's right,

آلیسون الکساندر درست است،

yes.

I mean

بله.

منظورم این است که

we've often

commented on that,

ما اغلب

در مورد آن اظهار نظر کرده‌ایم،

that the politician can go to prison,

که سیاستمدار می‌تواند به زندان برود،

a politician can commit crimes and go to prison

سیاستمدار می‌تواند جنایت کند و به زندان برود

and they don't seem to feel any shame about it.

و به نظر می‌رسد از این بابت احساس شرم ندارند. به

They didn't seem to lose face at all.

نظر نمی رسید آنها اصلاً چهره خود را از دست بدهند.

Oh, and to sneeze.

اوه، و برای عطسه کردن.

Bless you.

به تو برکت دهد.

Oh,

اوه،

let's see if they always come in threes.

ببینیم آیا آنها همیشه سه تایی می آیند.

Oh, one more.

اوه، یکی دیگر.

And I think that's it.

و من فکر می کنم همین است.

I've got

من

all the dust from that conifer tree

تمام گرد و غبار آن درخت مخروطی را

that we've got up in those.

که در آن بلند کرده ایم گرفته ام.

But yes, no one wants to be described as a loser.

اما بله، هیچ کس نمی خواهد به عنوان یک بازنده توصیف شود.

But it is funny that some coaches.

اما خنده دار است که برخی از مربیان.

Yeah. Anyway, we've passed.

آره به هر حال ما گذشتیم

Yeah, that's not true.

آره این درست نیست

Okay, tell Mike mentions the word folk.

خوب، بگو مایک کلمه مردمی را ذکر کرده است.

Oh, you still go, Mr. Duncan.

اوه، تو هنوز برو، آقای دانکن.

Keep going.

ادامه بده

Yeah, We have loss adjuster.

بله، ما تنظیم کننده ضرر داریم.

Oh, right.

درسته.

This is a job you often hear,

این شغلی است که اغلب می شنوید،

but you never really think about what it actually is.

اما هرگز واقعاً به این فکر نمی کنید که واقعاً چیست.

And the loss adjuster is an accountant

و تنظیم کننده ضرر یک حسابدار است

that specialises in securing business compensation

که در تضمین غرامت کسب و کار

in the event of damage to their business.

در صورت آسیب به کسب و کار آنها تخصص دارد.

For example, maybe a flood or a fire

به عنوان مثال، ممکن است سیل یا آتش‌سوزی

or some something that causes damage to the business,

یا چیزی که به کسب‌وکار آسیب وارد می‌کند،

not necessarily relating to the business doing badly,

لزوماً مربوط به عملکرد بد کسب‌وکار نیست،

but something that comes along that stops the business

بلکه اتفاقی می‌آید که مانع

from from going forward or from functioning normally.

از پیشروی یا عملکرد عادی آن می‌شود.

So quite often

بنابراین اغلب اوقات

you think of natural disasters like a flood or a fire,

به بلایای طبیعی مانند سیل یا آتش سوزی فکر می کنید،

or maybe if a part of the building collapses

یا شاید اگر بخشی از ساختمان فرو بریزد

and that is your office space.

و آن فضای اداری شما باشد.

And normally a loss adjuster will come in

و معمولاً یک تنظیم کننده ضرر وارد می شود

and they will try to work out how much compensate

و سعی می کند تعیین کند که چقدر غرامت

and how much you can get or how much you can claim

و چقدر می توانید دریافت کنید یا چقدر می توانید ادعا کنید که

you trying to put a case together

سعی می کنید پرونده ای را که

normally relating to the insurance that you have

معمولاً مربوط به بیمه ای است که

for protection.

برای محافظت دارید جمع آوری کنید.

So it's quite an interesting job

بنابراین کار بسیار جالبی است

that I've I've never really sort of

که

thought much about it before until today.

تا به امروز هرگز در مورد آن فکر نکرده ام.

And finally, this is how I feel sometimes, Steve,

و در نهایت، این همان چیزی است که من گاهی اوقات احساس می کنم، استیو،

you feel as if you are fighting

شما احساس می کنید در حال جنگیدن در

a losing battle,

یک نبرد بازنده هستید،

maybe a disagreement or a dispute that can't be won

شاید یک اختلاف یا اختلافی که نمی توان برنده آن شد

or maybe things in life

یا شاید چیزهایی در زندگی

that you are trying to overcome and you just can't

که سعی می کنید بر آنها غلبه کنید و فقط می توانید نه

or maybe this is what happens sometimes to me.

یا شاید این چیزی است که گاهی برای من اتفاق می افتد.

Maybe you do overcome something

شاید شما بر چیزی غلبه کنید

and then another thing comes along.

و سپس چیز دیگری پیش بیاید.

You are just fighting a losing battle.

شما فقط در حال مبارزه با یک نبرد بازنده هستید.

Yes, it's a phrase to indicate to you

بله، این عبارتی است که به شما نشان می دهد که

it's almost over.

تقریباً تمام شده است.

Overwhelming.

خردکننده.

What you're doing

کاری که انجام می‌دهید

might be a work you're trying

ممکن است کاری باشد که در تلاش هستید و

you're trying to get some changes done

سعی می‌کنید تغییراتی را در محل کارتان انجام دهید

to happen at work because everyone

زیرا همه

does things the same way.

کارها را یکسان انجام می‌دهند.

And you feel as though you

و شما احساس می کنید که

want to put forward some suggestions

می خواهید چند پیشنهاد

on how to improve things,

در مورد چگونگی بهبود اوضاع ارائه دهید،

But nobody is really taking any notice

اما هیچ کس واقعاً توجهی

of what you're saying.

به آنچه شما می گویید ندارد.

Maybe they don't want to change or because they don't

شاید آنها نمی خواهند تغییر کنند یا به این دلیل که نمی

want you to look successful in doing something.

خواهند شما در انجام کاری موفق به نظر برسید.

And so you keep trying.

و بنابراین به تلاش خود ادامه می دهید.

You keep asking your boss.

مدام از رئیست میپرسی

And he says, Well,

و او می گوید، خوب،

maybe I'll think about that next month.

شاید ماه آینده در مورد آن فکر کنم.

And then you ask somebody else and you keep, yeah,

و سپس از شخص دیگری می‌پرسی و ادامه می‌دهی، بله، به

nothing seems to be achieved.

نظر می‌رسد چیزی به دست نمی‌آید.

And so

و بنابراین

you might use the phrase

ممکن است از عبارت من

I feel like I'm fighting a losing battle.

احساس می کنم که در حال جنگیدن در یک نبرد بازنده هستم استفاده کنید.

And I think it does happen to most people

و من فکر می‌کنم این اتفاق برای اکثر مردم

at some point in their lives

در مقطعی از زندگی‌شان می‌افتد

where people just won't listen to you.

که مردم به حرف شما گوش نمی‌دهند.

Or maybe they don't take your advice yes seriously.

یا شاید آنها توصیه شما را جدی نمی گیرند.

Or maybe the thing that you

یا شاید چیزی که شما

you have that might be different

دارید ممکن است متفاوت باشد

or maybe a conflict you have you're

یا شاید تضادی که دارید

putting a lot of effort in

تلاش زیادی می کنید

to try and change something.

تا چیزی را تغییر دهید.

Yes. Change something.

آره. تغییر دادن چیزی.

And you're not achieving anything

و شما به هیچ چیز دست نمی‌یابید

because people or things somehow

زیرا افراد یا چیزها به نحوی

preventing you from going any further.

شما را از ادامه دادن باز می‌دارند.

And so you might eventually give up or you might

و بنابراین ممکن است در نهایت تسلیم شوید یا

you might make more effort

ممکن است تلاش بیشتری

to just change the way you're doing it.

برای تغییر روش انجام آن انجام دهید.

So I think there's some interesting words there

بنابراین فکر می کنم کلمات جالبی در آنجا وجود دارد که

I hope that been useful.

امیدوارم مفید بوده باشد.

Don't forget, you can watch this again and again

فراموش نکنید، می‌توانید این را بارها و بارها تماشا کنید

so this live stream

تا هر

can be watched as many times as you want.

چند بار که می‌خواهید این پخش زنده را تماشا کنید.

And of course, later on

و البته بعداً

there will be captions as well.

زیرنویس نیز وجود خواهد داشت.

I know at the moment YouTube

من می دانم که در حال حاضر یوتیوب در

is having some technical problems

processing long videos.

پردازش ویدیوهای طولانی مشکلات فنی دارد.

So that's the reason why

بنابراین به همین دلیل است که

it often takes

a very long time

for this particular live stream to process.

پردازش این پخش زنده خاص معمولاً زمان بسیار زیادی طول می کشد.

So there is normally a few hours chasing a lost cause.

بنابراین به طور معمول چند ساعت به دنبال یک علت گمشده وجود دارد.

Oh, that's a good one.

اوه، این یکی خوب است.

That's a good one from somebody here

این یک جمله خوب از کسی است که در اینجا

whose name I can't pronounce because it's

نامش را نمی توانم تلفظ کنم زیرا

in different language.

به زبان دیگری است.

It is Cyrillic. It is in Cyrillic.

سیریلیک است. به خط سیریلیک است.

So

پس

how would you like us to to describe name?

دوست دارید ما چگونه نام را توصیف کنیم؟

We can't pronounce that.

ما نمی توانیم آن را تلفظ کنیم.

Sorry, I don't know how to pronounce that,

با عرض پوزش، من نمی دانم چگونه آن را تلفظ کنم،

but thank you very much for your suggestion.

اما از پیشنهاد شما بسیار سپاسگزارم.

That's something that is a lost

این چیزی است که یک علت گمشده است،

cause is something that there is no point

چیزی است که هیچ فایده ای ندارد

or there is no need

یا نیازی نیست

or it is unnecessary to keep trying to help

یا بی نیاز است که به تلاش برای کمک کردن

or to to improve that thing because it will never

یا بهبود آن چیز ادامه دهیم زیرا هرگز

get better.

بهتر نمی شود.

It is a lost cause.

یک علت گمشده است.

Yeah, it's maybe you have a brother in Campbell's

بله، شاید شما یک برادر در کمپبل دارید

and he keeps spending all of his money

و او تمام پول خود را خرج می کند

and then you give him some more money.

و سپس شما مقداری پول بیشتر به او می دهید.

And then the first thing he does

و سپس اولین کاری که انجام می دهد

is he goes and gambles that money and loses it again.

این است که می رود و آن پول را قمار می کند و دوباره آن را می بازد.

So you say, That's it, That's.

بنابراین شما می گویید، همین است، همین است.

I'm not giving you any more money

من دیگر به شما پول نمی دهم

because you keep gambling it.

زیرا به قمار کردن ادامه می دهید.

You keep losing it.

مدام از دستش میدی

Yes. You are a lost cause.

آره. شما یک دلیل گمشده هستید.

Yes. Yes. There's nothing that can be done

آره. آره. هیچ کاری نمی توان انجام داد

because your

زیرا

that particular person

آن شخص خاص شما

isn't making the effort required

تلاش لازم را

to change something in their life.

برای تغییر چیزی در زندگی خود انجام نمی دهد.

I think that's good.

من فکر می کنم که خوب است.

Some good suggestions there. Yes.

چند پیشنهاد خوب وجود دارد. آره.

Thank you very much indeed.

واقعا از شما ممنونم.

We are 15 minutes away

15 دقیقه

from the end of today's live stream.

با پایان پخش زنده امروز فاصله داریم.

So in a few moments, we are going

بنابراین تا چند لحظه دیگر، ما قرار است

to play Fill in the Blanks.

Fill in the Blanks را بازی کنیم.

That's coming up in few moments.

که تا چند لحظه دیگر مطرح می شود.

But first, we'll take a quick break

اما اول یک استراحت کوتاه می کنیم

and then I can have a drink of water and I'm thirsty.

و بعد می توانم آب بنوشم و تشنه ام.

Mr. Duncan, Right.

آقای دانکن، درست است.

We will be back

ما برمی گردیم

to

تا

filled

nothing,

چیزی را پر نکنیم،

just having a little life here at the house

فقط داشتن کمی زندگی اینجا در خانه

and some of the jokes you were telling today,

و برخی از جوک هایی که امروز می گفتید،

they are very funny ones, by the way.

اتفاقاً آنها بسیار خنده دار هستند.

Very good jokes.

شوخی های خیلی خوبی

Thank you very much for

خیلی ممنون که

cheering is a yes

تشویق کردید آیا بله

on this Sunday, a subject of loss?

در این یکشنبه، موضوع از دست دادن است؟

Yes.

آره.

If you experience a loss as well.

اگر شما هم ضرر می کنید.

That's that's another phrase, isn't it?

این یک عبارت دیگر است، اینطور نیست؟

Okay.

To experience a loss in close to you is died.

باشه.

برای تجربه از دست دادن در نزدیکی شما مرده است.

You experience a loss.

شما یک ضرر را تجربه می کنید.

We didn't cover that one.

ما آن یکی را پوشش ندادیم.

So for completion, there we are.

بنابراین برای تکمیل، ما اینجا هستیم.

I've recently had a loss.

من اخیرا ضرر کرده ام

And if somebody says that, it means

و اگر کسی این را بگوید، به این معنی است که

somebody close to me has died.

یکی از نزدیکان من مرده است.

We've had that.

ما آن را داشته ایم.

I'm sure you have to write this.

مطمئنم باید اینو بنویسی

If really cheer me up.

اگر واقعا به من روحیه بده

So the foetus is cheering me up

بنابراین جنین مرا تشویق می کند

and Steve is pulling me back down.

و استیو مرا به سمت پایین می کشد.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

It's time to play the game

وقت آن است که بازی را انجام دهیم

that everyone loves to play.

که همه دوست دارند انجام دهند.

The play of the play,

بازی نمایشنامه،

the players in the blanks fill in the blanks to do it

بازیکنان در جای خالی برای انجام آن جاهای خالی را پر می کنند

and fill in the blanks.

و جاهای خالی را پر می کنند.

Fill in the blanks to fill in the blanks.

جاهای خالی را پر کنید تا جاهای خالی پر شود.

Fill in the blanks. Fill in the blanks.

جاهای خالی را پر کنید. جاهای خالی را پر کنید.

Fill in the blanks.

جاهای خالی را پر کنید.

Fill in the blanks.

جاهای خالی را پر کنید.

I am looking forward to having.

من مشتاقانه منتظر هستم.

Oh, grasp on a hot cross, not a spoon.

اوه، یک صلیب داغ را بگیرید، نه یک قاشق.

We don't have any hot cross buns. Teacake.

نان کراس داغ نداریم. کیک چای.

Oh, hotcakes.

اوه کیک داغ

Now we have a tea cake coming up after this.

حالا بعد از این یک کیک چای داریم.

And a cup of tea.

و یک فنجان چای.

So we are filling in the blanks.

پس جاهای خالی را پر می کنیم.

The whole thing explains itself

همه چیز خودش را توضیح می دهد

as we go along

همانطور که ما پیش می رویم

and fill in the blanks is basically

و جاهای خالی را پر می کنیم اساساً

a sentence with blank spaces.

یک جمله با فاصله های خالی است.

And all you have to do is add in the blanks.

و تنها کاری که باید انجام دهید این است که جاهای خالی را اضافه کنید.

Fill in the blanks, fill

جاهای خالی را پر کنید،

in the blanks, fill in the blanks.

جاهای خالی را پر کنید، جاهای خالی را پر کنید.

And here is the first.

و اینجا اولین است.

Anything to do with love? No.

ربطی به عشق داره؟ نه.

Find anything?

چیزی پیدا کردی؟

Nothing to do with anything we've talked about today.

هیچ ربطی به چیزی که امروز در موردش صحبت کردیم نیست.

Just totally random grammar.

دستور زبان کاملاً تصادفی

Grammar is what we want here.

گرامر چیزی است که ما در اینجا می خواهیم.

We want the words to be grammatically correct.

ما می خواهیم کلمات از نظر گرامری صحیح باشند.

Just give it a go.

فقط یکم بهش بده

Don't be shy.

خجالتی نباش

Give it a try. I don't. Yes.

آن را امتحان کنید. من این کار را نمی کنم. آره.

Don't lose face.

چهره خود را از دست ندهید

You won't lose faith.

Okay, Steve, I missed you.

شما ایمان خود را از دست نخواهید داد

باشه، استیو، دلم برات تنگ شده بود.

Let me just ask.

بذار فقط بپرسم

I don't.

من این کار را نمی کنم.

Something in something.

چیزی در چیزی

Things to something.

چیزهایی به چیزی.

This is a safe space here,

اینجا یک فضای امن است،

so don't be afraid of

بنابراین از

putting in suggestions and then being corrected by us

ارائه پیشنهادها و سپس تصحیح آنها

if they're wrong.

در صورت اشتباه نترسید.

If there's.

If there's anything this space is not, it's safe.

اگر وجود دارد.

اگر چیزی وجود دارد که این فضا نیست، ایمن است.

And there will be no losing faith here

و در اینجا هیچ از دست دادن ایمان

or no embarrassment,

یا شرمندگی وجود نخواهد داشت،

because we're all here for one thing only,

زیرا همه ما فقط برای یک چیز اینجا هستیم

and that is to learn English.

و آن یادگیری زبان انگلیسی است.

Hmm. Well, I'm not.

هوم خب، من نیستم.

I know. Quite good at it.

میدانم. در آن بسیار خوب است.

Quite good.

بسیار خوب.

Yes, you are quite good at English.

بله، شما در زبان انگلیسی بسیار خوب هستید.

Yes.

آره.

And we'd love to know.

و ما دوست داریم بدانیم. آیا

Have you got an alternative name Cyrillic person?

نام جایگزین شخص سیریلیک دارید؟

I'm going to call you Cyrillic person.

من می خواهم شما را فردی سیریلیک صدا کنم.

Right.

درست.

Because I can't pronounce your name.

چون نمیتونم اسمت رو تلفظ کنم به

It looks like B and C,

نظر می رسد B و C،

a and then a C.

a و سپس C.

Can you give us an alternative

name that we can call you that we can all understand?

Please,

لطفا،

But I'll be getting any suggestions.

اما من هر پیشنهادی دریافت خواهم کرد.

I don't believe in magic

من به وجود چیزهای جادویی اعتقادی ندارم

things to exist.

.

The grammar is not quite right on that.

گرامر در این مورد کاملاً درست نیست.

Sorry, Valentin.

ببخشید والنتین

I don't believe in magic or magical things.

من به جادو یا چیزهای جادویی اعتقاد ندارم.

I don't believe in magic things

من به چیزهای جادویی اعتقادی ندارم

to know

تا بدانم که

if they were to blanks at the end,

آیا در انتها خالی هستند یا خیر

you could have said.

To be honest, I don't believe in magical things.

.

راستش من به چیزهای جادویی اعتقادی ندارم.

To be honest,

صادقانه بگویم،

that means you are expressing what you really think

این بدان معناست که شما چیزی را بیان می کنید که واقعا فکر می کنید چیز

is another one.

دیگری است.

I don't indulge

من

in such things to

در چنین چیزهایی غرق در

oblivion.

فراموشی نمی شوم.

I suppose by oblivion

فکر می کنم

you mean something you do far too much.

منظور شما از فراموشی کاری است که خیلی زیاد انجام می دهید.

Or you do.

یا شما انجام می دهید.

You keep doing it without stopping oblivion.

بدون توقف فراموشی به انجام آن ادامه می دهید.

It's a great word, by the way.

اتفاقاً کلمه بسیار خوبی است.

Oblivion.

فراموشی.

I like oblivion because it's sort of everything

من فراموشی را دوست دارم زیرا همه چیز تا

going on and on and on and on until the very end.

انتها ادامه دارد و ادامه دارد و ادامه دارد.

And then.

و سپس.

Oblivion.

فراموشی.

Oblivion?

فراموشی؟

Yes. Giovanni.

آره. جیووانی

Mine explaining you?

مال من برات توضیح میده؟

I don't mind.

من مشکلی ندارم.

Hmm.

هوم

I don't mind in explaining things to you.

بدم نمیاد چیزها رو برات توضیح بدم

Yeah.

So far

آره

تاکنون

we haven't had any suggestions

هیچ پیشنهادی

that are grammatically correct.

که از نظر گرامری درست باشد، نداشته ایم.

We know what you're trying to say,

ما می دانیم که شما چه می خواهید بگویید،

but they don't quite fit in with the grammar.

اما آنها کاملاً با دستور زبان مطابقت ندارند.

Is right.

درست است.

And I think, you know. Yes,

و من فکر می کنم، شما می دانید. بله،

yes, I think so.

بله، من فکر می کنم.

What you want to say there, Giovanni, is

چیزی که می خواهی در آنجا بگویی، جیووانی، این است که

I don't mind explaining things to you.

من بدم نمی آید چیزهایی را برایت توضیح دهم.

Hmm.

I don't mind

هوم

بدم نمیاد

explaining things to you.

چیزایی رو برات توضیح بدم

You wouldn't want the in the word in in that sentence.

شما نمی خواهید در کلمه در آن جمله.

You don't say I don't mind in explaining.

نمی گویید بدم نمی آید توضیح دهم.

You wouldn't say that.

شما این را نمی گویید.

You just said I don't mind explaining things.

فقط گفتی من بدم نمیاد توضیح بدم

I will give you a two.

دو تا بهت میدم

I will give you a clue.

من به شما یک سرنخ می دهم.

So you are talking about

بنابراین شما در مورد

maybe something that you feel yourself.

چیزی صحبت می کنید که شاید خودتان آن را احساس کنید.

You feel.

تو احساس میکنی.

So imagine if you telling someone what you feel

بنابراین تصور کنید اگر احساس شخصی خود را به کسی بگویید

personally, that will be the first word.

، این اولین کلمه خواهد بود.

Then I don't mean something in

پس من در چیزی منظورم چیزی نیست

something.

.

Things to.

چیزهایی که به.

So maybe something or maybe a piece of advice.

بنابراین شاید چیزی یا شاید یک توصیه.

I don't believe

من

in religious things to a death.

تا حد مرگ به چیزهای مذهبی اعتقاد ندارم.

I don't object in

من در

sweet things to food.

چیزهای شیرین به غذا اعتراض نمی کنم.

Yes. Yeah.

آره. آره

I think a lot a lot of you

من فکر می‌کنم بسیاری از شما

see the thing with a lot of other languages

با بسیاری از زبان‌های دیگر متوجه می‌شوید

is that the words sometimes go round the other way,

که کلمات گاهی اوقات برعکس می‌شوند، اینطور

don't they? The words,

نیست؟ کلمات،

the words in a sentence or sometimes

کلمات در یک جمله یا گاهی اوقات

in a different yes than they are in English.

در یک بله متفاوت از آنها در انگلیسی.

And I think

و من فکر می کنم

that sometimes the issue that some of you have in that

که گاهی اوقات مشکلی که برخی از شما در مورد

the order of words when you're explaining things

ترتیب کلمات هنگام توضیح دادن چیزها

in English is probably is different to the order

به زبان انگلیسی دارید، احتمالاً با ترتیبی

that you sometimes see.

که گاهی اوقات می بینید متفاوت است.

Certain words

برخی از کلمات

go at the end, don't they,

در پایان قرار می گیرند، آیا

in some languages,

در برخی از زبان ها،

in the beginning, in English or the other way around?

در ابتدا، در انگلیسی یا برعکس؟

Well, French is a good example. Yes.

خوب، فرانسه یک مثال خوب است. آره.

Quite often the the the noun or the action of the noun

اغلب اوقات اسم یا عمل اسم

might be reversed.

ممکن است معکوس شود.

You say? Yes.

تو بگو؟ آره.

And I think that's the problem.

و من فکر می کنم مشکل همین است.

You're trying to fit a lot of you're trying to fit in

شما سعی می‌کنید خیلی‌ها را جا بیندازید، سعی می‌کنید

the words

کلمات را به

a way around, the way

شیوه‌ای که

you would say it in your own language,

به زبان خودتان می‌گویید جا بیندازید،

but it's different to it.

اما با آن فرق می‌کند. به

That's why the grammar is not coming across.

همین دلیل است که دستور زبان در میان نیست.

So the first word is something that you feel,

بنابراین اولین کلمه چیزی است که شما احساس می کنید،

something

چیزی است که

you feel something that you and the word

شما چیزی را احساس می کنید که شما و کلمه

would be there.

آنجا خواهید بود.

So I'm going to give you the answer to.

بنابراین من می خواهم پاسخ شما را بدهم.

This isn't the answer that I have.

این جوابی نیست که من دارم

And then you'll see how how this is interesting to me.

و سپس خواهید دید که چقدر این برای من جالب است.

I have one correct one here

من یک مورد درست را اینجا دارم که

that is.

این است.

Yeah.

آره

So should we just pick up what we've got here?

پس آیا باید فقط آنچه را که اینجا داریم برداریم؟

I don't want to do another one in heaven.

من نمی خواهم یک کار دیگر در بهشت ​​انجام دهم.

Things too simple.

همه چیز خیلی ساده است.

No. Yeah, that's not right.

نه. آره، این درست نیست.

I'm afraid the old

the old with the words is not right.

می ترسم

پیرمرد با کلمات درست نباشد.

I mean, these are good tries, good efforts.

منظورم این است که اینها تلاش های خوبی است، تلاش های خوبی است.

I'm going to show you what

من قصد دارم به شما نشان دهم که

the construction of this sentence is

ساخت این جمله چیست

and then explain it.

و سپس آن را توضیح دهم.

I don't believe

من

in leaving things to chance.

به سپردن همه چیز به شانس اعتقادی ندارم.

Oh, so you can see now I don't believe in

اوه، پس می توانید ببینید که من

I don't believe in means

به این معنی اعتقاد ندارم

that you don't consider that thing to be real.

که شما آن چیز را واقعی نمی دانید.

Or maybe you think that

یا شاید فکر می کنید که

that is something that you don't feel

این چیزی است که فکر نمی کنید

that you should do,

باید انجام دهید،

like this sentence or this sentence is saying.

مانند این جمله یا این جمله که می گوید.

I don't believe in leaving things to chance,

من به سپردن کارها به شانس اعتقادی ندارم که این

which is in itself a very interesting phrase.

خود عبارت بسیار جالبی است.

If leave something to chance,

اگر چیزی را به شانس بسپارید، به این

it means you don't take any action

معنی است که هیچ اقدامی انجام نمی دهید

or you don't try to change a situation.

یا سعی نمی کنید موقعیتی را تغییر دهید.

You just see what happens.

شما فقط ببینید چه اتفاقی می افتد.

Sometimes leaving a thing to chance

گاهی اوقات سپردن یک چیز به شانس

is not a good way of living.

روش خوبی برای زندگی نیست.

Your life because things can go wrong.

زندگی شما به این دلیل است که همه چیز ممکن است اشتباه پیش برود.

So quite often

بنابراین اغلب

we do have to take control of a situation.

ما مجبوریم کنترل یک موقعیت را در دست بگیریم.

We don't like to leave things to chance.

ما دوست نداریم همه چیز را به شانس بسپاریم.

Dash ever dash, lever or dash of a dashi.

Dash ever dash، اهرم یا خط تیره داشی.

That I think would be how you pronounce that.

فکر می‌کنم اینطور باشد که شما آن را تلفظ می‌کنید.

I don't believe in better to come,

من به آمدن بهتر اعتقاد ندارم،

correct? Yeah.

درست است؟ آره

So you're saying it's a negative phrase you're saying?

پس شما می گویید این یک عبارت منفی است که می گویید؟

Yeah, it's a bit of a

بله، این یک مقدار

it's a bit of a pessimistic phrase.

یک عبارت بدبینانه است.

But you're saying

اما شما می گویید

you don't think

that things will get better in the future?

فکر نمی کنید

که اوضاع در آینده بهتر شود؟

I don't believe in better things to come

من به چیزهای بهتری که در راه است

or.

Greater things to come.

یا.

چیزهای بزرگتری در راه است.

It's a rather pessimistic.

این نسبتاً بدبینانه است.

It's pessimistic, but it's grammatically correct.

بدبینانه است، اما از نظر دستور زبان درست است.

So thank you. Good.

پس متشکرم. خوب

Yeah.

آره

And I think we have time for.

و من فکر می کنم ما برای این کار وقت داریم.

One more.

یکی بیشتر.

I don't want to make this one too.

منم نمیخوام این یکی رو درست کنم

One was a bit specific.

یکی کمی مشخص بود.

There weren't many different examples to that one.

نمونه های متفاوت زیادی برای آن یکی وجود نداشت.

That's it.

خودشه.

That's good work. Let's have a look.

این کار خوبی است. بیایید نگاهی بیندازیم.

This one.

Here's another one.

این یکی.

اینم یکی دیگه

Might something will something

ممکن است چیزی

at the end of the something.

در پایان آن چیزی باشد.

So we might be talking about a process

بنابراین ممکن است در مورد فرآیندی صحبت کنیم

that is taking place or something that is happening.

که در حال وقوع است یا چیزی که در حال وقوع است.

Might something will something

ممکن است چیزی

at the end of something.

در پایان چیزی به چیزی تبدیل شود.

So maybe something or a thing that is going to happen

بنابراین ممکن است چیزی یا چیزی که قرار است اتفاق بیفتد

or maybe a process that is taking place

یا شاید روندی که در حال وقوع است

and maybe we are talking about a particular

و شاید ما در مورد یک

point of time as well.

مقطع زمانی خاص نیز صحبت می کنیم.

So I think this is quite a good one.

بنابراین من فکر می کنم این بسیار خوب است.

There might be more than one

ممکن است بیش از یک

suggestion as well for this sentence.

پیشنهاد نیز برای این جمله وجود داشته باشد.

I've got to go and sweep up all the clippings later.

من باید بروم و بعداً همه بریده ها را جارو کنم.

Mr. Duncan, you have a busy afternoon.

آقای دانکن، بعد از ظهر شلوغی دارید.

I have to sweep up all the clippings

من باید تمام بریده های

from the of the plant.

گیاه را جارو کنم.

There must be a

باید یک

whole wheelbarrow full of them, if not more,

چرخ دستی پر از آنها باشد، اگر بیشتر نباشد،

will show it later, maybe.

بعداً نشان خواهد داد، شاید.

Yeah, that sounds good.

بله، به نظر خوب می رسد.

Sounds good to me.

به نظر من خوب است.

My something

چیزی من

will something at the end of the Valentine.

در پایان ولنتاین چیزی خواهد شد.

Yes.

آره.

My dog will die at the end of the year.

سگ من آخر سال می میرد.

You specific.

شما خاص به

You seem very sure of.

نظر میرسه خیلی مطمئنی

Yes, that's it.

آره همینه.

You could replace Dog with anything that's a living.

شما می توانید سگ را با هر چیزی که زندگی می کند جایگزین کنید.

And then you could replace the last phrase with.

و سپس می توانید عبارت آخر را جایگزین کنید.

With.

با.

Maybe your dog is coming back.

شاید سگ شما برگردد.

You might say my

شاید بگویید

my dog will return at the end of the week.

سگ من در پایان هفته برمی گردد.

Well, my cat.

خب گربه من

Yeah.

آره

Will return at the end of the day because cats go out.

در پایان روز بازخواهد گشت زیرا گربه ها بیرون می روند. سیریلیک

My chance will come at the end of the day, says

می گوید: شانس من در پایان روز خواهد بود

Cyrillic.

.

Yes, that fits.

بله، مناسب است.

My chance will come at the end of the day. Yes.

شانس من در پایان روز خواهد آمد. آره.

The indication there that

این نشان می دهد که

you will have an opportunity

to do something at the end of the day,

در پایان روز

for whatever reason

به هر دلیلی

at the moment

در لحظه ای که

you want to do something.

می خواهید کاری را انجام دهید، فرصتی برای انجام کاری خواهید داشت.

It's not possible, but at the end of the day,

این امکان پذیر نیست، اما در پایان روز،

your chance will come. Francesca.

شانس شما فرا خواهد رسید. فرانچسکا

Francesca My exams will start

فرانچسکا امتحانات من

at the end of the semester.

در پایان ترم شروع خواهد شد.

A big

for you?

برای شما بزرگ است؟

Yes.

آره.

My.

My desire will die

من

آرزوی من

at the end of the filming.

در پایان فیلمبرداری خواهد مرد.

Oh, I see.

اوه می فهمم.

Yeah, I think.

آره فکر میکنم

I think we know what you're saying.

فکر می کنم می دانیم چه می گویید.

I think we know what you're talking about there

من فکر می کنم ما می دانیم که در پایان یک بله در آنجا در مورد چه چیزی صحبت می کنید

at the end of a Yeah.

.

So anyway,

yeah, I think we know what you're saying,

بنابراین به هر حال،

بله، من فکر می کنم می دانیم که شما چه می گویید،

that yes, it's grammatically correct.

که بله، از نظر گرامری درست است.

My dream will go at the end of the life.

رویای من در پایان زندگی خواهد رفت. از نظر

Not quite grammatically correct there,

گرامری کاملاً درست نیست،

but I know what you mean.

اما می دانم منظور شما چیست.

I believe love is the last thing we lose.

من معتقدم عشق آخرین چیزی است که از دست می دهیم.

I really love them.

من واقعا آنها را دوست دارم.

Once written, love is the last thing to leave you.

پس از نوشتن، عشق آخرین چیزی است که شما را ترک می کند.

It is the only solid thing that exists.

این تنها چیز محکمی است که وجود دارد.

My reward will come at the end of the work.

پاداش من در پایان کار خواهد آمد.

Yeah, well. Hmm.

آره خب هوم

Yeah, maybe.

آره شاید

Maybe I would put day.

شاید روز بگذارم.

Yeah.

آره

At the end of the day or week or month.

در پایان روز یا هفته یا ماه.

Yeah.

So you might find that the last word here

آره

بنابراین ممکن است متوجه شوید که آخرین کلمه در اینجا

might be a particular time because you can see that

ممکن است یک زمان خاص باشد، زیرا می بینید که

this sentence is leading towards

این جمله به

a moment of time

یک لحظه از زمان

and it terms, but a very, very explicit

و اصطلاحات آن منتهی می شود، اما یک جمله بسیار بسیار صریح

one on which is in a similar theme to Thomas,

که متأسفانه در موضوعی مشابه با توماس است. از نظر

unfortunately It's not quite grammatically correct,

گرامری کاملاً صحیح نیست،

which I'm very pleased about

که من از آن بسیار راضی هستم

because then we don't have to read it out.

زیرا در این صورت نیازی به خواندن آن نیست.

Driss my turn will come at the end of the week.

دریس نوبت من در پایان هفته خواهد رسید.

Thank you. Dress. That is good.

متشکرم. لباس پوشیدن. خوبه.

Yes.

آره.

My turn will come at the end of the week.

آخر هفته نوبت من می رسد.

Something that is going happen.

چیزی که در حال رخ دادن است.

Giovanni My lawn will dry at the end of the summer.

جیووانی چمن من در پایان تابستان خشک می شود.

You wouldn't put the summer.

شما تابستان را قرار نمی دهید.

You would just put my lawn

شما فقط چمن من را قرار می دهید

while you

در حالی که

if you were going to be

اگر می خواستید

completely grammatically correct, my lawn

کاملاً از نظر گرامری درست باشید، چمن من

will be dry at the end of summer.

در پایان تابستان خشک می شود.

So it's not quite right, but it's not far off.

بنابراین کاملاً درست نیست، اما دور از دسترس نیست.

Grammatically correct.

از نظر گرامری صحیح است.

You would say my lawn will be dry

شما می گویید چمن من

at the end of summer or dry out

در پایان تابستان خشک می شود یا

or dry out at the end of each of the summer.

در پایان هر تابستان خشک می شود یا خشک می شود.

It's just summer.

تازه تابستان است.

That's not quite like my dream.

این کاملاً شبیه رویای من نیست. می

You realise at the end of the week

فهمی در پایان هفته

my dream will come true.

رویای من محقق خواهد شد.

A dream? Yeah.

یک رویا؟ آره

Yeah, well, my dream will be realised.

بله، خوب، رویای من محقق خواهد شد.

You would have to prove

شما باید ثابت کنید که

you're going to use the word realise you'd have to say

می خواهید از کلمه متوجه شوید که باید بگویید

my dream will be realised at the end of the week.

رویای من در پایان هفته محقق می شود استفاده می کنید.

It could appear.

می تواند ظاهر شود.

Of course my dream will appear

البته رویای من

at the end of the year.

در پایان سال ظاهر خواهد شد.

Maybe your dream will happen.

شاید رویای شما محقق شود.

My dream will happen at the end of the year.

رویای من در پایان سال محقق خواهد شد.

Maybe something you were planning to do that

شاید کاری که قصد انجامش را داشتید و مشتاقانه

you are looking forward to.

منتظرش بودید.

It is. A good one from Beatrice.

این است. یکی خوب از بئاتریس.

My friend will arrive at the end of the month.

دوستم آخر ماه میاد.

Mm.

مم

Yes, that is grammatically correct.

بله از نظر گرامری درست است.

It makes perfect sense.

کاملا منطقی است.

My friends will arrive at the end of the week.

دوستان من آخر هفته میرسند.

My mother will arrive at the end of the week.

مامانم آخر هفته میاد.

So I Wonder Woman, what do I have?

پس من تعجب می کنم زن، من چه دارم؟

Let's have a look.

What do you have, Mr.

بیایید نگاهی بیندازیم.

چی داری آقای

Duncan?

دانکن؟

Oh, so this is what I have.

اوه، پس این چیزی است که من دارم.

Oh, my business

اوه، کسب و کار من

will close

at the end of the month.

در پایان ماه بسته می شود.

Maybe.

شاید.

Maybe I am going out of business.

شاید من از کار خارج می شوم.

Depressing.

افسرده کننده.

Or maybe the opposite.

یا شاید برعکس.

My business will open.

کسب و کار من باز خواهد شد.

Open at the end of the month. Yes,

در پایان ماه باز می شود. بله،

Lots of possibilities there.

امکانات زیادی وجود دارد.

And a lot of you've got that right.

و بسیاری از شما این حق را دارید. سیریلیک می گوید

My lease will expire at the end of the week,

اجاره نامه من در پایان هفته منقضی می شود

says Cyrillic.

.

Yes, My friend will visit at the end of the week.

بله، دوست من در پایان هفته بازدید خواهد کرد.

Yeah, my lease, my mortgage will end.

بله، اجاره من، وام مسکن من تمام می شود.

Well, my mortgage will finish at the end of the year.

خوب، وام مسکن من در پایان سال تمام می شود.

My lease will expire.

اجاره نامه من به پایان می رسد.

Yeah, that's a good one. You're getting it? Yeah.

آره این یکی خوبه شما آن را دریافت می کنید؟ آره

I like to expire.

من دوست دارم منقضی شود.

I still like to know what your name is

من هنوز دوست دارم بدانم نام شما چیست

that we can pronounce in English,

که می توانیم آن را به انگلیسی تلفظ کنیم،

because I cannot pronounce that word.

زیرا من نمی توانم آن کلمه را تلفظ کنم.

Unfortunately.

متاسفانه

There. Go again.

آنجا. دوباره برو.

Don't worry, Mr. Steve.

نگران نباشید، آقای استیو.

We have. We have time. We can.

ما داریم. وقت داریم ما میتوانیم.

We can have a little later.

می توانیم کمی بعد داشته باشیم.

That's, as they say.

همانطور که می گویند همین است. این

Is that we have had a busy one today.

است که ما امروز یک شلوغ داشته ایم.

Very busy live stream, I have to say it has.

پخش زنده بسیار شلوغ است، باید بگویم که دارد.

But we are going now.

اما ما الان می رویم.

I will be back with you. I'm going to come.

من با شما بر می گردم. من دارم میام.

I miss Phil on Valentine's Day.

در روز ولنتاین دلم برای فیل تنگ شده است.

My bus will stop at the end of the street.

اتوبوس من در انتهای خیابان می ایستد.

Yes, well done.

بله، آفرین.

Let me just

اجازه بدهید فقط

say goodbye because we're going to

خداحافظی کنم، راستش را بخواهید، چون

my legs are aching, to be honest.

پاهایم درد می کند.

I put myself through a lot of pain to do this.

من برای انجام این کار خود را متحمل دردهای زیادی کردم.

I hope you realise it is time to say goodbye.

امیدوارم متوجه شده باشید که وقت خداحافظی فرا رسیده است.

I'm back.

As I said on Wednesday 2 p.m.

من برگشتم

همانطور که گفتم چهارشنبه ساعت 2 بعد از ظهر. به

UK time and then we are back next Sunday.

وقت انگلستان و سپس یکشنبه آینده برمی گردیم.

Very exciting

بسیار هیجان انگیز است

because are coming towards the end of May, which means

زیرا به اواخر ماه می نزدیک می شوند، به این معنی

that June is also heading

که ژوئن نیز

towards us and we know what's happening in June.

به سمت ما می رود و ما می دانیم در ژوئن چه اتفاقی می افتد.

Yes. Has just arrived.

آره. تازه رسیده است.

Yes.

Sorry you've missed a few things and we're going there

آره.

متاسفم که چند مورد را از دست دادید و ما به آنجا می رویم،

so you have to watch it on when the recording is free.

بنابراین باید وقتی ضبط رایگان است آن را تماشا کنید.

So you're here on Wednesday to reiterate, Mr.

بنابراین شما چهارشنبه اینجا هستید تا تکرار کنید، آقای

Duncan is here on Wednesday.

دانکن چهارشنبه اینجاست.

So plan your week around Mr. Duncan.

بنابراین هفته خود را با آقای دانکن برنامه ریزی کنید.

He's going to be here and I might be here as well.

او اینجا خواهد بود و من هم ممکن است اینجا باشم.

So I will be here on Wednesday.

پس من چهارشنبه اینجا خواهم بود.

So what's that?

پس اون چیه؟

You are here on Wednesday then? Just to repeat.

پس چهارشنبه اینجایی؟ فقط برای تکرار

Yes, I am 100% here on Wednesday.

بله، من 100% اینجا هستم چهارشنبه.

I'm here on Wednesday 2 p.m.

من چهارشنبه ساعت 14 اینجا هستم. به

UK time.

وقت انگلستان

I'm here

من چهارشنبه اینجا هستم

on Wednesday

right here.

همینجا

Vitaly. Vitaly

ویتالی Vitaly

is the

English pronunciation for

تلفظ انگلیسی

Mr. or Mrs.

Mr. یا Mrs.

Cyrillic

who came up with a very

it was I think we knew, but we're not quite sure.

Probably not.

احتمالا نه.

And I've said this before,

و من قبلاً این را گفته ام،

I don't think Steve wants to go right.

فکر نمی کنم استیو بخواهد درست پیش برود.

I'm off to the

من به

takes on an activity

یک فعالیت می روم

and then I'm going to have another sleep.

و سپس می روم دوباره بخوابم.

Well, I'm

going to sweep up the chippings from the hedge anyway.

خب، من

به هر حال تراشه ها را از پرچین پاک می کنم.

Lovely to be here, Mr.

خوشحالم که اینجا هستم، آقای

Duncan, with you all.

دانکن، با همه شما.

You lovely, wonderful people from across the globe.

شما مردم دوست داشتنی و شگفت انگیز از سراسر جهان.

Friends,

دوستان،

lovers,

عاشقان،

love.

عشق.

I catch you later.

بعدا میگیرمت

And of course, we're going together.

و البته، ما با هم می رویم.

Yes, as usual.

بله طبق معمول

Thank you very much for. Watching.

از شما بسیار سپاسگزارم تماشا کردن.

See you soon.

به زودی میبینمت.

And of course, until the next time we meet,

و البته، تا دفعه بعد که ما ملاقات می کنیم،

you know what's coming next.

شما می دانید که در آینده چه خواهد شد.

Are you ready?

اماده ای؟

Yes..

بله..

ta ta for now

تا تا در حال حاضر

try again

دوباره سعی کنید

ta ta for now

تا تا در حال حاضر

Oh, he did.

اوه، او انجام داد.

He did it this time.

این بار این کار را کرد.

Very good.

خیلی خوب.