ONE GOOSE - TWO GEESE / Learn Irregular Plural Nouns - English Addict EXTRA - LIVE LESSON

It's a

very interesting day here in England.

اینجا در انگلیس روز بسیار جالبی است.

It feels like autumn is in the air.

انگار پاییز در هواست.

And the big question is today, how many cars, lorries, buses

و سوال بزرگ امروز این است که در حالی که من پخش زنده خود را انجام می دهم، چند ماشین، کامیون، اتوبوس

and tractors will go behind me whilst I'm doing my live stream?

و تراکتور پشت سر من خواهند رفت ؟

All that revealed in a moment.

همه چیز در یک لحظه آشکار شد.

We are back together.

ما دوباره با هم هستیم.

It is English Addict Extra for this Wednesday afternoon.

برای این چهارشنبه بعدازظهر، English Addict Extra است.

I am and the

من هستم و

baby between me.

بچه بین من.

We are back together again.

ما دوباره با هم برگشتیم.

It's very nice to see you.

خیلی خوشحالم که میبینمت

Hello there. Hi, everybody.

سلام. سلام به همه.

This is Mr. Duncan in England.

این آقای دانکن در انگلیس است.

That's me, by the way.

اتفاقا اون منم

How are you today? Are you okay? I hope so.

امروز چطوری؟ حالت خوبه؟ امیدوارم. آیا

Are you happy?

I hope you are feeling happy today.

شما خوشحال هستید؟

امیدوارم امروز احساس خوشبختی کرده باشید.

I am not too bad, I have to say.

من خیلی بد نیستم، باید بگویم.

I have to say right now, I'm not too bad.

الان باید بگم خیلی بد نیستم.

I was feeling a little unwell last week.

هفته گذشته کمی احساس بدی داشتم.

I can let you in on a secret.

من می توانم شما را در مورد یک راز به شما معرفی کنم.

I was feeling unwell last week.

هفته پیش احساس بدی داشتم.

In fact, I went to the doctors.

در واقع من پیش دکترها رفتم.

I did.

من کردم.

I went to the doctors.

رفتم پیش دکترها.

I was feeling so under the weather.

زیر هوا خیلی حس میکردم

I went to the doctors.

رفتم پیش دکترها.

I did.

من کردم.

I haven't done it for a long time.

خیلی وقته انجامش ندادم راستش

I haven't been to the doctors

من پیش دکترها

or to any anybody connected with medicine

یا کسی که با پزشکی مرتبط است نرفته ام،

to be honest, nobody for a long time.

خیلی وقت است که هیچ کس.

And today, I suppose we can talk about that for a while.

و امروز، فکر می‌کنم می‌توانیم مدتی در مورد آن صحبت کنیم.

Things that you haven't done for a long time.

کارهایی که مدتهاست انجام نداده اید.

So I haven't been to the doctors for a very long time.

بنابراین من مدت زیادی است که پیش دکتر نرفته ام.

So I went

بنابراین من

at the end of last week to go and see the doctor.

در پایان هفته گذشته برای رفتن و دیدن دکتر رفتم.

You will be pleased to hear.

از شنیدن خوشحال خواهید شد.

I'm okay.

خوبم.

So that's always good news.

بنابراین این همیشه یک خبر خوب است.

I think that means I'm not going anywhere.

فکر می کنم این بدان معناست که من هیچ جا نمی روم.

That means I won't be spending time in bed recuperating.

این بدان معناست که من برای بهبودی در رختخواب وقت نمی گذرانم.

Now there is a good word.

حالا یک کلمه خوب وجود دارد.

To recuperate is to get well, to recover.

بهبودی یعنی خوب شدن، بهبودی.

You recuperate.

شما بهبود میابید

Quite often it involves a period of rest and relaxation.

اغلب اوقات شامل یک دوره استراحت و آرامش است.

So when you recuperate, it means you are regaining your energy.

بنابراین هنگامی که بهبود می‌یابید، به این معنی است که انرژی خود را بازیابی می‌کنید.

Normally during a period of rest and recovery.

به طور معمول در یک دوره استراحت و بهبودی.

So I was recuperating.

پس در حال بهبودی بودم.

I feel okay today. Not too bad at all.

امروز احساس خوبی دارم اصلا بد نیست.

I have a lovely background.

من یک پیشینه دوست داشتنی دارم.

This, by the way, is the view outside the window right now.

به هر حال، این نمای بیرون از پنجره در حال حاضر است.

It really does look as if autumn is in the air.

واقعاً انگار پاییز در هواست.

I hope you're feeling good today as well.

امیدوارم امروز هم حالتون خوب باشه

Yes. Now, this is something I haven't done for a long time.

آره. حالا، این کاری است که من برای مدت طولانی انجام نداده ام.

I haven't done this for a very long time.

خیلی وقته این کارو انجام ندادم

Today, it's Wednesday.

امروز چهارشنبه است.

Scooby doo doo doo doo doo doo doo doo.

اسکوبی دوو دوو دوو دوو دوو.

I haven't done that for a long time, I have to say,

من برای مدت طولانی این کار را انجام نداده ام، باید بگویم،

And it feels really, really nice doing it again.

و انجام دوباره آن واقعاً بسیار خوب است.

Yes, it is Wednesday.

بله، چهارشنبه است.

I hope you are having a good day where you are.

امیدوارم در جایی که هستید روز خوبی را سپری کرده باشید.

No, I'm having a good day.

نه، روز خوبی دارم.

Not too bad.

نه خیلی بد.

Thank you very much.

بسیار از شما متشکرم.

It's just me today, by the way.

اتفاقا امروز فقط من هستم.

No one else.

هیچکس دیگر.

Although you do, of course, are more than welcome to join in on the live chat.

اگر چه شما، البته، بیشتر از اینکه در چت زنده بپیوندید، خوش آمدید.

If there's something you want to say, Something on your mind,

اگر چیزی وجود دارد که می خواهید بگویید، چیزی در ذهن شماست،

something you want to share with all of us here.

چیزی که می خواهید با همه ما در اینجا به اشتراک بگذارید.

Because we are one big happy

چون ما یک خانواده بزرگ و شاد هستیم

family.

.

Happy?

خوشحال؟

For most of the time, anyway.

به هر حال در بیشتر مواقع.

Hello. Live chat.

سلام. چت زنده.

I should say hello to you as well.

باید به شما هم سلام کنم.

Vitus and Beatrice.

ویتوس و بئاتریس

You were first today.

امروز اول شدی

Congratulations to you.

تبریک به شما.

Very nice.

بسیار خوب.

Also, we have Mustafa zu Seka.

همچنین مصطفی زو سکا را داریم.

We also have O Louis Mendez

ما همچنین داریم O لوئیس مندز

is here today.

امروز اینجاست.

Hello, Louis.

سلام، لویی.

Nice to see you as well.

از دیدن شما هم خوشحالم

You mean is watching in Chile.

منظورتان این است که در شیلی تماشا می کنید.

Is it Chile at the moment in Chile.

آیا در حال حاضر شیلی در شیلی است؟

It's quite chilly here.

اینجا هوا کاملا سرده

So when I say chilly here, I mean cold.

بنابراین وقتی می گویم اینجا سرد است، منظورم سرد است.

But of course you are in a place called Chile,

اما مطمئناً شما در مکانی به نام شیلی هستید

which is also spelt differently as well.

که املای آن نیز متفاوت است.

Hello to you.

درود بر تو.

Nice to see you back as well to David.

خوشحالم که شما را به دیوید برگشتم.

Don't forget to give me a like please.

لایک فراموش نشه لطفا

These are very important.

اینها خیلی مهم هستند.

They might seem like something

آنها ممکن است چیزی به نظر برسند

that is not very important,

که خیلی مهم نیست،

but to me this is very important.

اما برای من این بسیار مهم است.

So please give me a lovely like if you like what you are seeing right now.

پس لطفا اگر آنچه را که در حال حاضر می بینید دوست دارید، یک لایک دوست داشتنی به من بدهید.

Algeria is here as well.

الجزایر هم اینجاست.

Hamdayet, hello to you as well.

همدایت سلام به شما هم.

Thank you for joining me today.

از اینکه امروز به من ملحق شدید متشکرم.

So is this something you haven't done for a long time?

پس آیا این کاری است که برای مدت طولانی انجام نداده اید؟

It can be anything, really.

این می تواند هر چیزی باشد، واقعا.

Maybe you haven't seen a member of your family for a long time.

شاید مدت زیادی است که یکی از اعضای خانواده خود را ندیده اید .

Maybe you haven't done a certain task or a certain thing.

شاید کار خاصی یا کار خاصی را انجام نداده باشید.

So what thing haven't you done for a long time?

پس چه کاری را برای مدت طولانی انجام نداده اید؟ اگر شما هم

I will share some of mine with you if you share yours with me.

مال خود را با من در میان بگذارید، مقداری از مطالبم را با شما به اشتراک خواهم گذاشت.

Something you haven't done for a long time.

کاری که مدتهاست انجام نداده اید.

One thing I can think of straight away.

یک چیز می توانم فوراً به آن فکر کنم.

I haven't cried for a long time.

خیلی وقته گریه نکردم

It's not something I do very often.

این کاری نیست که من اغلب انجام می دهم.

I don't often cry.

من اغلب گریه نمی کنم.

I know it sounds strange, and maybe to some people you might think, Mr.

می دانم که عجیب به نظر می رسد، و شاید برای برخی افراد ممکن است فکر کنید، آقای

Duncan, you have a heart of stone.

دانکن، شما قلب سنگی دارید.

But I do cry sometimes.

اما من گاهی گریه می کنم

Maybe a sad movie.

شاید یک فیلم غمگین

Maybe if something touches me, moves me,

شاید اگر چیزی به من دست بزند، مرا تکان دهد،

you can be moved to tears.

بتوانی اشک شوی.

Something makes you feel upset.

چیزی باعث ناراحتی شما می شود.

Or maybe you feel something deep inside

یا شاید شما چیزی را در اعماق درون خود احساس می کنید

and it will trigger a certain emotion.

و آن احساس خاصی را تحریک می کند.

So I haven't cried for a very long time.

پس خیلی وقته گریه نکردم

And I have to say I do like sometimes sharing these things with you.

و باید بگویم که دوست دارم گاهی اوقات این چیزها را با شما به اشتراک بگذارم.

Even when my mum passed away

حتی زمانی که مادرم فوت کرد

and as you know, she passed away earlier this year.

و همانطور که می دانید اوایل امسال فوت کرد.

So even when I lost my mum, I didn't cry.

بنابراین حتی وقتی مادرم را از دست دادم، گریه نکردم.

Now, this might seem seem like a very strange thing to admit to, but I didn't.

اکنون، ممکن است به نظر برسد که این امر بسیار عجیب و غریب به نظر برسد، اما من این کار را نکردم.

And it wasn't because I.

و این به خاطر من نبود.

I didn't feel upset because I did.

من احساس ناراحتی نکردم زیرا داشتم.

But it was a very strange sensation

اما احساس ناراحتی بسیار عجیبی بود

of feeling upset.

.

So it wasn't sadness.

پس غم نبود

It was much deeper than that.

خیلی عمیق تر از این حرف ها بود.

It was a feeling that went much deeper.

این احساسی بود که خیلی عمیق تر شد.

And because of that, I couldn't express it.

و به همین دلیل نتوانستم آن را بیان کنم. می

I could feel it, but I couldn't express it.

توانستم آن را حس کنم، اما نمی توانستم آن را بیان کنم.

So I haven't cried for a very long time.

پس خیلی وقته گریه نکردم

I have to say.

I have to admit, one thing I do quite often is laugh.

من باید بگویم.

باید اعتراف کنم، یک کاری که اغلب انجام می دهم، خنده است.

Of course, I can remember the last time I left.

البته آخرین باری که رفتم یادم می آید.

That was this morning with Mr.

امروز صبح با آقای

Steve.

استیو بود.

We do it quite often, actually.

ما اغلب این کار را انجام می دهیم، در واقع.

We often do things that make each other laugh.

ما اغلب کارهایی انجام می دهیم که باعث خنده یکدیگر می شود.

I suppose that is the secret of a long relationship.

فکر می کنم این راز یک رابطه طولانی است.

Maybe making each other laugh.

شاید همدیگر را بخندانند.

So is this something you haven't done for a long time?

پس آیا این کاری است که برای مدت طولانی انجام نداده اید؟

Bamboo.

بامبو.

bamboo.

بامبو

I know what you're talking about, and it's very naughty.

میدونم چی میگی و خیلی شیطونه

But it also happens to be something you haven't done for a long time.

اما اتفاقاً کاری است که برای مدت طولانی انجام نداده اید.

Maybe it was the trauma that Mr.

شاید این ضربه روحی بود که آقای

Duncan suffered.

دانکن متحمل شد.

Yes, Well, as I said earlier, I haven't cried for a long time.

بله، خب، همانطور که قبلاً گفتم، مدت زیادی است که گریه نکرده ام.

It's one of those strange things I haven't done and I don't know why.

این یکی از آن کارهای عجیبی است که انجام نداده ام و نمی دانم چرا.

Is there a certain type of food I haven't eaten for a long time?

آیا نوع خاصی از غذا وجود دارد که من برای مدت طولانی نخورده باشم؟

I'm just trying to think, yes,

من فقط سعی می کنم فکر کنم، بله،

there is a certain type of food I haven't eaten for a very long time.

نوع خاصی از غذا وجود دارد که مدت زیادی است نخورده ام.

A certain meal, and it's one of my favourite meals,

یک وعده غذایی خاص، و یکی از وعده های غذایی مورد علاقه من است،

but I haven't had it for a very long time.

اما مدت زیادی است که آن را نخورده ام.

I wonder if you can guess what it is.

تعجب می کنم که آیا می توانید حدس بزنید چیست؟

It is something I love eating, but I haven't had it for a long time.

این چیزی است که من عاشق خوردن آن هستم، اما مدت زیادی است که آن را نخورده ام.

I wonder if you can guess what it is.

تعجب می کنم که آیا می توانید حدس بزنید چیست؟ از

Thank you Bamboo for your

بامبو برای

addition to my live chat.

اضافه شدن شما به چت زنده من متشکرم.

Yes, I do know what you mean.

بله، من می دانم منظور شما چیست.

Something you haven't done for a long time.

کاری که مدتهاست انجام نداده اید.

There might be a place that you've never visited it.

ممکن است جایی باشد که هرگز از آن بازدید نکرده باشید.

Or maybe a place you haven't been to for a very long time.

یا شاید جایی که مدت زیادی است به آن نرفته اید.

This is something I often find when you live in a certain area

این چیزی است که من اغلب وقتی در یک منطقه خاص

or a certain place,

یا یک مکان خاص زندگی می کنید متوجه می شوم،

you might find that

ممکن است متوجه شوید که

there are many things around you, many wonderful places that you can visit,

چیزهای زیادی در اطراف شما وجود دارد، مکان های شگفت انگیز زیادی وجود دارد که می توانید از آنها بازدید کنید،

but you never go to them or you never visit them.

اما هرگز به آنها نمی روید یا هرگز از آنها بازدید نمی کنید.

For example, outside my window there is a beautiful hill,

به عنوان مثال، بیرون پنجره من یک تپه زیبا وجود دارد،

a wonderful hill, and it's beautiful.

یک تپه فوق العاده، و زیباست.

It stands out.

برجسته است.

It is very, very well known in this area.

در این منطقه بسیار بسیار شناخته شده است.

However, I rarely go a bit.

با این حال، من به ندرت کمی می روم.

I rarely go to the top of that particular hill.

من به ندرت به بالای آن تپه خاص می روم.

So there are

بنابراین

instances or times when maybe you don't

موارد یا مواقعی وجود دارد که ممکن است

do something for a long time.

برای مدت طولانی کاری را انجام ندهید.

Of course, there are some things that you must do regularly

البته مواردی وجود دارد که باید به طور منظم انجام دهید

that you might not do all the time.

که ممکن است همیشه انجام ندهید.

I haven't been for a swim.

من برای شنا نرفته ام

Yanni.

یانی

Yanni. Hi, Dad.

یانی سلام بابا.

I haven't had a swim in a pool for a long time.

مدت زیادی است که در استخر شنا نکرده ام.

Some people

برخی افراد

have swimming pools.

استخر دارند.

I don't, by the way.

اتفاقا من این کار را نمی کنم.

I don't have a swimming pool.

من استخر ندارم

Mr. Stevens sister has a swimming pool.

خواهر آقای استیونز یک استخر دارد.

Very nice.

بسیار خوب.

Who? Fancy pants?

سازمان بهداشت جهانی؟ شلوار فانتزی؟

Very nice.

بسیار خوب.

But I don't have a swimming pool, which doesn't matter because I can't swim,

اما من استخر ندارم، که مهم نیست چون شنا بلد نیستم،

so I have no need for a swimming pool,

بنابراین،

to be honest, because I don't swim.

راستش را بخواهید، چون شنا نمی کنم، نیازی به استخر ندارم.

I haven't had chocolate cake for a long time.

خیلی وقته کیک شکلاتی نخوردم.

You have to be very careful with sugar.

باید خیلی مراقب شکر بود.

Yes, I suppose so.

بله، من هم همینطور فکر میکنم.

If you do have to be careful if you are eating certain types of food.

اگر باید مراقب باشید که در حال خوردن انواع خاصی از غذاها باشید.

I'm waiting for some some results from my doctor

من منتظر چند نتیجه از دکترم هستم

and I'm sure he is going to tell me

و مطمئن هستم که او به من خواهد گفت

that I've been eating too much sugar

که من قند زیادی خورده ام

and maybe too many too many things full of fat, perhaps

و شاید چیزهای زیادی پر از چربی مصرف کرده ام، شاید

you know me.

شما من را بشناسید.

There are certain types of food I can't resist.

انواع خاصی از غذا وجود دارد که نمی توانم در برابر آنها مقاومت کنم.

By the way, the meal that I haven't had for a long time is lasagne.

در ضمن، غذایی که خیلی وقته نخوردم لازانیا هستش.

It is an Italian food.

یک غذای ایتالیایی است.

It's an Italian meal made with pasta.

این یک غذای ایتالیایی است که با پاستا درست می شود.

And I think it's beef.

و من فکر می کنم این گوشت گاو است.

I think you can have lamb as well.

من فکر می کنم شما می توانید گوشت بره نیز بخورید.

LAMB, lasagne, beef lasagne.

بره، لازانیا، لازانیا گوشت گاو.

Delicious. Absolutely lovely.

خوشمزه - لذیذ. کاملا دوست داشتنی

But I have to say, I haven't had it for a long time.

ولی باید بگم خیلی وقته که ندارمش.

One of the reasons, of course, is we used to visit Mr.

البته یکی از دلایلش این است که ما

Steve's mother quite often, but since she passed away, we don't go there.

اغلب به مادر آقای استیو می‌رفتیم، اما از آنجایی که او فوت کرد، به آنجا نمی‌رویم.

We don't go over to Banbury anymore.

ما دیگر به Banbury نمی رویم.

We don't go very regularly anyway.

ما به هر حال خیلی منظم نمی رویم.

I haven't.

من ندارم.

I'm just trying to find one I can read

من فقط سعی می کنم یکی را پیدا کنم که بتوانم آن را

very interesting, some very interesting messages coming through today.

بسیار جالب بخوانم، پیام های بسیار جالبی که امروز از طریق آنها می آید.

Thank you very much.

بسیار از شما متشکرم. اتفاقاً کاری که

Something you haven't done for a long time, by the way, talking of swimming pools,

خیلی وقت است انجام نداده اید، صحبت از استخرهای شنا،

if you live in Greece

اگر الان در یونان زندگی می کنید، اگر به

now, if I if I remember maybe

یاد داشته باشم شاید

four or five years ago or perhaps longer than that,

چهار یا پنج سال پیش یا شاید بیشتر از آن، این کار را

didn't didn't Greece

نکردم. یونان از

tax people, they actually charge them

مردم مالیات می گیرد، اگر درست یادم باشد، در واقع

for having a swimming pool,

برای داشتن استخر از آنها پول می گیرند

if I remember correctly?

؟

Did that happen?

Did that really happen?

آیا این اتفاق افتاد؟

واقعا این اتفاق افتاد؟

So if somebody lives in Greece, can you tell me,

بنابراین، اگر کسی در یونان زندگی می کند، می توانید به من بگویید، آیا

did your government tax those who had swimming pools?

دولت شما از کسانی که استخر داشتند مالیات گرفته است؟

Please let me know.

لطفا مرا در جریان قرار بدهید.

I haven't been practising my swimming.

من شنام را تمرین نکرده ام.

I need to renew my membership.

باید عضویتم را تمدید کنم

Well, I have to say, I.

خوب، باید بگویم، من.

I don't have to worry about that.

لازم نیست نگران این باشم.

I can't remember the last time I went in

آخرین باری که در آب رفتم یادم نمی آید

the water.

.

I can't remember it.

من نمی توانم آن را به یاد بیاورم.

It must be a very long time ago.

باید خیلی وقت پیش باشه

So that could be a thing I haven't done for a long time.

بنابراین این می تواند کاری باشد که من برای مدت طولانی انجام نداده ام.

I haven't been in a swimming pool or in the sea or in

من در استخر یا دریا یا در

any deep water that comes up to here.

هیچ آب عمیقی که تا اینجا می آید نرفته ام.

Of course I've been in the shower.

البته من زیر دوش بودم. اشکالی ندارد

That's okay.

.

That's fine. I don't mind that.

خوبه. برام مهم نیست

But anything deeper, anything that comes up to here,

اما صادقانه بگویم، از هر چیزی عمیق‌تر، هر چیزی که به اینجا می‌رسد،

I normally get a little bit afraid, to be honest.

معمولاً کمی می‌ترسم.

So what things haven't you done for a long time?

پس چه کارهایی را برای مدت طولانی انجام نداده اید؟

Some things that you haven't done for ages.

برخی از کارهایی که شما برای چندین سال انجام نداده اید.

I like that.

من آن را دوست دارم. کاری که

Something you haven't done for ages.

چندین سال است انجام نداده اید.

Now, that is another way of expressing something you haven't done for a long time.

حال، این روش دیگری برای بیان کاری است که برای مدت طولانی انجام نداده اید.

I haven't been to the cinema

من مدت زیادی است که سینما نرفته ام

for a long

time, so there is another thing I haven't done for a long time.

، بنابراین یک کار دیگر وجود دارد که مدت هاست انجام نداده ام.

One of the reasons is, of course,

یکی از دلایل این است که البته

there's nothing that I want to see at the cinema.

چیزی نیست که بخواهم در سینما ببینم.

Most movies nowadays are not that interesting to me.

اکثر فیلم های این روزها برای من جالب نیستند.

Maybe they are to you, but not to me, unfortunately.

شاید آنها برای شما باشند، اما برای من نه، متأسفانه.

Also, I don't go to the cinema

همچنین سینما نمی روم

because I can't stand the sound of other people around me

چون طاقت صدای اطرافیانم را ندارم که

eating and making noises and looking at their

غذا می خورند و سروصدا می کنند و به

smartphones.

گوشی های هوشمندشان نگاه می کنند.

To be honest, I don't like that either.

راستش را بخواهید من هم آن را دوست ندارم. آیا

Have you ever been underwater?

تا به حال زیر آب بوده اید؟

You mean me?

منظورت منه؟

Under water, swimming?

زیر آب، شنا؟

Never. Never, never, never.

هرگز. هرگز هرگز هرگز.

I don't like water.

من آب دوست ندارم

I don't like getting too close to water.

من دوست ندارم خیلی به آب نزدیک شوم.

I always feel nervous when I am near water or if I'm in a boat.

من همیشه وقتی نزدیک آب هستم یا در قایق هستم احساس عصبی می کنم. من

I feel nervous.

نگرانم.

Nervous because I think the boat might tip over.

عصبی چون فکر می کنم قایق ممکن است واژگون شود.

It might go over and I would be thrown into the water.

ممکن است برود و من را در آب بیندازند.

So no.

Lewis I've never been under the water.

پس نه.

لوئیس من هرگز زیر آب نبودم.

Mr. Steve can do it.

آقای استیو می تواند این کار را انجام دهد.

I'm very jealous because Steve can swim underwater.

من خیلی حسادت می کنم چون استیو می تواند زیر آب شنا کند.

He's actually very good at it.

او در واقع در آن بسیار خوب است.

Going to the cinema is very expensive now.

سینما رفتن الان خیلی گران است.

Yes, you are right there is.

بله، حق با شما وجود دارد.

Well, it is an expensive thing to go to the cinema, I think.

خوب، به نظر من رفتن به سینما یک چیز گران است .

Now, if you go to the cinema here, I think it's around 59

حالا اگر اینجا به سینما بروید، فکر می کنم حدود 59

or £16,

یا 16 پوند است،

so nearly £20

بنابراین نزدیک به 20 پوند

to go and see a movie.

برای رفتن و دیدن یک فیلم.

That to me seems expensive to be honest.

صادقانه بگویم که به نظر من گران است.

Giovanni is here.

جیووانی اینجاست.

Hello, Mr.

Duncan.

سلام آقای

دانکن

I'm a bit tired after work, but now I am here.

بعد از کار کمی خسته هستم اما الان اینجا هستم.

My friend and my other English addict friends as well.

دوست من و دیگر دوستان معتاد انگلیسی من نیز همینطور.

Yes, that's the reason why we're here.

بله، به همین دلیل است که ما اینجا هستیم.

To share our love of English,

برای به اشتراک گذاشتن عشق خود به زبان انگلیسی،

to talk about different topics, and to hopefully

صحبت در مورد موضوعات مختلف، و امیدواریم که از آن

have fun as well.

لذت ببریم.

Because learning should always be fun.

زیرا یادگیری همیشه باید سرگرم کننده باشد.

By the way, today we are looking at a part of English that sometimes causes confusion.

به هر حال، امروز به بخشی از زبان انگلیسی می پردازیم که گاهی باعث سردرگمی می شود.

We are talking about irregular nouns who plurals?

ما در مورد اسم های بی قاعده صحبت می کنیم که جمع است؟

So plurals, when we talk about plural, we mean more than one.

بنابراین، جمع، وقتی از جمع صحبت می کنیم، بیشتر از یک مورد است.

So we are talking about that a little bit later on,

بنابراین ما کمی بعد در مورد آن صحبت می کنیم،

something you haven't done for a long time.

کاری که مدت زیادی است انجام نداده اید.

Beatriz says, I love swimming, but I can't get membership

بئاتریز می‌گوید، من عاشق شنا هستم، اما نمی‌توانم عضویت بگیرم،

because I am travelling very frequently,

زیرا اغلب مسافرت می‌کنم،

so I have to pay and lose money many time as well.

بنابراین باید چندین بار پول بدهم و ضرر کنم.

This happens with many people who do something or they start something,

این اتفاق برای بسیاری از افرادی می افتد که کاری را انجام می دهند یا کاری را شروع می کنند،

but they don't continue doing it.

اما به انجام آن ادامه نمی دهند.

So for you, Beatriz, the reason why

بنابراین برای شما، Beatriz، دلیل اینکه

you don't go swimming often is because you travel around.

شما اغلب شنا نمی کنید این است که به اطراف سفر می کنید.

However, there are other things that you might start.

با این حال، چیزهای دیگری وجود دارد که ممکن است شروع کنید.

Generally, you might start and not continue.

به طور کلی، ممکن است شروع کنید و ادامه ندهید.

One of the most common ones has to be going to the gym.

یکی از رایج ترین آنها باید به باشگاه رفتن باشد.

So a lot of people normally at the start of the year.

بنابراین بسیاری از مردم به طور معمول در آغاز سال.

So normally when the new year arrives, people will go to the gym,

بنابراین معمولاً وقتی سال جدید فرا می‌رسد، مردم به باشگاه می‌روند، به

they will join a gym to get fit and healthy,

باشگاه می‌پیوندند تا تناسب اندام و سلامتی داشته باشند،

but quite often they won't continue doing it.

اما اغلب آنها به انجام آن ادامه نمی‌دهند.

They will stop after a certain period of time.

آنها پس از مدت معینی متوقف می شوند.

So it does happen where you might start doing something

بنابراین در جایی اتفاق می افتد که ممکن است شروع به انجام کاری کنید

but you don't continue do it.

اما آن را ادامه نمی دهید.

You actually stop doing it, or maybe you forget to do it.

شما در واقع انجام آن را متوقف می کنید، یا شاید فراموش کرده اید که آن را انجام دهید.

Maybe you become tired of doing it.

شاید از انجام آن خسته شوید.

Maybe you become bored bored doing it.

شاید از انجام آن حوصله سر برید.

So there are many reasons why you might stop doing something as well.

بنابراین دلایل زیادی وجود دارد که چرا شما ممکن است انجام کاری را نیز متوقف کنید.

You might find that

ممکن است متوجه شوید که

you don't want to go for a run anymore because you

دیگر نمی خواهید برای دویدن بروید زیرا

you become tired too easily.

خیلی راحت خسته می شوید.

So many reasons why we stop doing things.

دلایل زیادی برای اینکه ما از انجام کارها دست می کشیم.

I suppose, are many reasons why

من فکر می کنم، دلایل زیادی برای

choose.

انتخاب وجود دارد.

Palmira is busy with her chores.

پالمیرا مشغول کارهایش است.

According to Lewis, Lewis says, I think Palmira must be busy with her chores.

به گفته لوئیس، لوئیس می‌گوید، فکر می‌کنم پالمیرا باید مشغول کارهایش باشد.

You might be right there, Lewis. We will have to see.

شما ممکن است همانجا باشید، لوئیس. ما مجبوریم که ببینیم.

Maybe Palmira will answer the question.

شاید پالمیرا به این سوال پاسخ دهد.

Something I haven't done for a long time.

کاری که مدتهاست انجام نداده ام.

Here is something I haven't showed for a long time.

این چیزی است که مدتهاست نشان نداده ام.

In a moment, we are going to look at nouns, irregular

در یک لحظه، ما می خواهیم به اسم ها نگاه کنیم،

forms of plural nouns.

اشکال نامنظم اسامی جمع.

That is what we are looking at today.

این چیزی است که ما امروز به آن نگاه می کنیم.

But first of all, we will look at something that I haven't shown for a long time.

اما اول از همه، ما به چیزی نگاه خواهیم کرد که مدتهاست نشان نداده ام.

Yes, it's time to say hello to the cows.

بله، وقت آن است که به گاوها سلام کنیم.

English addict is here today.

معتاد انگلیسی امروز اینجاست.

It's nice to be with you, as usual.

مثل همیشه بودن با شما خوب است.

It's always nice to be here.

اینجا بودن همیشه خوب است.

To be honest, I have to say I love doing this and

راستش باید بگویم که این کار را دوست دارم و

I hope you like what I do for you.

امیدوارم کاری که من برای شما انجام می دهم دوست داشته باشید.

Today we are looking at an interesting subject now.

امروز ما در حال بررسی یک موضوع جالب هستیم.

As you know, I am a big believer

همانطور که می دانید، من

in teaching things that are useful

به آموزش چیزهایی که مفید هستند

or things that are useful to to know or understand.

یا چیزهایی که دانستن یا فهمیدن آنها مفید است، اعتقاد زیادی دارم.

One of the biggest mistakes that teachers often make

یکی از بزرگترین اشتباهاتی که معلمان اغلب مرتکب می شوند

is they over teach.

این است که بیش از حد تدریس می کنند.

Now, I know that probably sounds really weird, but it isn't.

حالا، می دانم که احتمالاً واقعاً عجیب به نظر می رسد، اما اینطور نیست.

A lot of teachers who who have maybe been

بسیاری از معلمان که شاید

to teacher college for many years and maybe they feel as if they

سال ها در کالج معلمی بوده اند و شاید احساس می کنند که

they want to get out there and teach all the things they know to their students.

می خواهند به آنجا بروند و همه چیزهایی را که می دانند به دانش آموزان خود آموزش دهند.

Sometimes it is possible to over teach.

گاهی اوقات ممکن است بیش از حد آموزش داده شود.

Maybe you make certain subjects or the subject you are teaching too difficult

شاید شما برخی از موضوعات یا موضوعی را که در حال تدریس هستید برای درک آن بسیار دشوار

or too hard to understand.

یا سخت می‌سازید.

And I think this does happen quite often

و من فکر می کنم که این اغلب

with especially with young teachers.

در مورد معلمان جوان اتفاق می افتد.

Now, this is not a criticism, but

در حال حاضر، این یک انتقاد نیست، اما

sometimes young teachers do want to show

گاهی اوقات معلمان جوان می خواهند

all of their knowledge to their students.

تمام دانش خود را به دانش آموزان خود نشان دهند. به

I remember many years ago when I was interviewing some teachers who wanted to work for

یاد دارم سال‌ها پیش وقتی با معلم‌هایی مصاحبه می‌کردم که می‌خواستند برای

us during my time in China,

ما در زمان حضورم در چین کار کنند،

I did notice that lots of teachers who were

متوجه شدم بسیاری از معلمان که

who were giving demonstration lessons, those

درس‌های نمایشی می‌دادند، آن

two to us that they always

دو نفر برای ما که همیشه

like to over explain things.

دوست دارند چیزها را بیش از حد توضیح دهند. .

They like to make things very technical and very difficult

آنها دوست دارند کارها را بسیار فنی و بسیار دشوار کنند

because they can show their own knowledge to their students.

زیرا می توانند دانش خود را به دانش آموزان خود نشان دهند.

But I think it is possible sometimes to to over teach.

اما من فکر می کنم گاهی اوقات ممکن است بیش از حد تدریس شود.

You can teach too much, you can make something seem too

شما می توانید بیش از حد آموزش دهید، می توانید چیزی را خیلی

complicated or too complex.

پیچیده یا خیلی پیچیده جلوه دهید.

And I think this is a common mistake for

و من فکر می کنم این یک اشتباه رایج

for some of the the teachers that are that are starting out,

برای برخی از معلمانی است که در حال شروع هستند،

maybe maybe they are starting out on their journey of teaching.

شاید آنها در حال شروع سفر خود به تدریس هستند.

But I like to try and explain things, simply

اما من دوست دارم تلاش کنم و چیزها را توضیح دهم، به سادگی

explain things in their most basic form.

چیزها را در ابتدایی ترین شکلشان توضیح دهم.

I think it was Einstein, wasn't it?

فکر کنم انیشتین بود، نه؟

Times Di Was it Einstein who said the best teachers

Times Di آیا این انیشتین بود که گفت بهترین معلمان

are the ones who make complicated things seem easy?

کسانی هستند که چیزهای پیچیده را آسان جلوه می دهند؟

Maybe I'm misquoting that.

شاید من اشتباه نقل می کنم.

I don't know, Palmira says.

نمی دانم، پالمیرا می گوید.

Sometimes, or somewhere the sun is shining.

گاهی، یا در جایی خورشید می درخشد.

But in my area,

اما در منطقه من،

the common guest is grey skies.

مهمان معمولی آسمان خاکستری است.

Well, I'm sorry to hear that, but at least I hope

خوب، متاسفم که این را می شنوم، اما حداقل امیدوارم

doing this today with me Will.

امروز این کار را با من ویل انجام دهم.

Will brighten things up.

همه چیز را روشن خواهد کرد.

Here we go then. Let's have a quick look at

پس ما اینجا می رویم. بیایید نگاهی گذرا به

today's subject.

موضوع امروز داشته باشیم.

And this is something that I wanted to do today because I think it's interesting.

و این چیزی است که امروز می خواستم انجام دهم زیرا فکر می کنم جالب است.

We talk about irregular plural nouns

ما در مورد اسامی جمع نامنظم

basically in English, when we have more than one thing,

اساساً در انگلیسی صحبت می کنیم، وقتی بیش از یک چیز داشته باشیم،

we will often add yes to the end.

اغلب بله را به آخر اضافه می کنیم.

For example, cat becomes cats.

مثلا گربه گربه می شود.

So there are many cats, one cat, many cats.

بنابراین گربه های زیادی وجود دارد، یک گربه، بسیاری از گربه ها.

So that is regular.

بنابراین منظم است.

It is a plural, that is regular.

جمع است که منظم است.

So there is nothing unusual.

بنابراین هیچ چیز غیرعادی وجود ندارد.

It is not exceptional.

استثنایی نیست.

However, in English we often have irregular plural nouns,

با این حال، در زبان انگلیسی ما اغلب اسم های جمع نامنظم داریم،

so these are types of nouns.

بنابراین این ها انواع اسم ها هستند.

When used in a plural sense, they will actually change

هنگامی که به معنای جمع استفاده می شوند، در واقع

their whole structure

کل ساختار خود را تغییر می دهند

or a large part of their structure will change.

یا بخش بزرگی از ساختار آنها تغییر می کند.

And I will explain that in a moment.

و من آن را در یک لحظه توضیح خواهم داد.

So it is possible to use irregular plural nouns.

بنابراین می توان از اسامی جمع نامنظم استفاده کرد.

There are some nouns, of course, that don't change

البته برخی از اسم ها هستند که

when you stress them in the plural sense.

وقتی آنها را به معنای جمع تاکید می کنید تغییر نمی کنند.

So that is also described as

بنابراین به عنوان نامنظم نیز توصیف می شود

irregular, something that is not

، چیزی که

as it usually is

آنطور که معمولاً هست

or it should be, or something that appears different

یا باید باشد، یا چیزی که متفاوت

or unusual is irregular flow.

یا غیرعادی به نظر می رسد جریان نامنظم است.

We often think of regular as being standard.

ما اغلب به طور معمول به عنوان استاندارد فکر می کنیم.

Irregular is not standard.

نامنظم استاندارد نیست.

It is something that is different or unusual.

این چیزی است که متفاوت یا غیر معمول است.

Giovanni is here.

جیووانی اینجاست.

Hello, Giovanni.

سلام، جووانی.

Thank you very much.

بسیار از شما متشکرم.

Yes, we often address

بله، ما اغلب

to the end of a word when we want to show it as a plural.

زمانی که می خواهیم آن را به صورت جمع نشان دهیم، به آخر کلمه خطاب می کنیم. با

However, there are situations where this will not be

این حال، شرایطی وجود دارد که این مورد وجود نخواهد داشت

the case and I'm going to show you right now.

و من همین الان به شما نشان خواهم داد.

So first of all, we have goose.

بنابراین اول از همه، ما غاز داریم.

Goose, singular one,

غاز، مفرد،

a single item, a single thing,

یک مورد، یک چیز،

one goose is a goose, of course, is a type of bird.

یک غاز یک غاز است، البته یک نوع پرنده است.

It is beautiful, especially when it's flying over the house

زیباست، مخصوصا وقتی که

with its friends in a big V-shape.

با دوستانش به شکل V بزرگ بر فراز خانه پرواز می کند.

And they make that lovely sound down.

و آن صدای دوست داشتنی را پایین می آورند.

I love the sound of geese.

من عاشق صدای غازها هستم.

Geese. yes.

غازها آره.

Because when we have the plural of goose,

چون وقتی جمع غاز داریم

it is geese.

غاز است.

So as you can see, the spelling of the word has altered

بنابراین همانطور که می بینید، املای کلمه

dramatically from goose to geese.

به طرز چشمگیری از غاز به غاز تغییر کرده است.

So this is a good example of irregular plural nouns.

بنابراین این مثال خوبی از اسامی جمع نامنظم است.

You are changing the whole structure of the word,

شما در حال تغییر کل ساختار کلمه

or at least a large part of it.

یا حداقل بخش بزرگی از آن هستید.

So there is a good example of something

بنابراین یک مثال خوب از چیزی وجود دارد

that can be described singularly

که می‌توان آن را

in this situation.

در این موقعیت به‌صورت مجزا توصیف کرد.

We are describing goose as one thing

ما غاز را یک چیز توصیف می کنیم

and we are describing many geese.

و غازهای زیادی را توصیف می کنیم.

We often describe geese when there are many as a flock,

ما اغلب غازها را زمانی توصیف می کنیم که تعداد آنها به صورت یک گله،

a flock of geese,

یک گله غاز،

one goose, a flock of geese.

یک غاز، یک گله غاز باشد.

There are many geese in the field.

غازهای زیادی در مزرعه وجود دارد.

A flock of geese flew over my house this morning.

امروز صبح یک دسته غاز بر فراز خانه من پرواز کردند.

Here's another one.

اینم یکی دیگه

This is just for Claudia

این فقط برای کلودیا

Tooth.

توث است.

Tooth.

دندان.

You can have one tooth.

شما می توانید یک دندان داشته باشید.

Maybe you have a loose tooth, maybe

شاید یک دندان لق دارید، شاید

in your mouth.

در دهانتان.

One of your teeth is moving around.

یکی از دندان های شما در حال حرکت است.

Yes, teeth.

بله دندان.

So when we talk about more than one tooth, we say teeth,

بنابراین وقتی در مورد بیش از یک دندان صحبت می کنیم، می گوییم دندان،

one tooth, many teeth.

یک دندان، دندان های زیاد.

We often describe teeth as a set.

ما اغلب دندان ها را به عنوان یک مجموعه توصیف می کنیم.

So you say a set of teeth.

بنابراین شما می گویید مجموعه ای از دندان ها.

So a group of teeth or a row of teeth

بنابراین گروهی از دندان ها یا ردیفی از دندان ها

is often described as a sense.

اغلب به عنوان یک حس توصیف می شود.

I have a full set of teeth,

من یک مجموعه کامل دندان دارم،

so we have one tooth

بنابراین ما یک دندان

and many teeth.

و چندین دندان داریم.

And there is another good example.

و یک مثال خوب دیگر وجود دارد.

Here's another one

اینجا یک

man man, one

مرد دیگر، یک

man, one man sitting alone

مرد، یک مرد تنها

in a chair.

روی یک صندلی نشسته است.

He is by himself.

او به تنهایی است.

He is on his own, one man.

او خودش است، یک مرد.

Then, of course, we have the plural.

سپس، البته، ما جمع را داریم.

So it's not men's.

پس مال مردانه نیست

It is instead,

در عوض،

if I can find it.

اگر بتوانم آن را پیدا کنم، این است.

Men, men,

مردان، مردان،

one man, many men.

یک مرد، بسیاری از مردان.

And of course, woman is altered in the same way.

و البته زن نیز به همین صورت دگرگون می شود.

Woman Women.

زنان زن.

So one woman, Many women.

بنابراین یک زن، بسیاری از زنان.

Here's another one

اینم یه بچه دیگه

child.

Child One child.

کودک یک فرزند.

Maybe you have one child,

شاید شما یک فرزند دارید،

maybe you have only one child.

شاید فقط یک فرزند دارید.

Only one child turned up for school this morning.

فقط یک کودک امروز صبح به مدرسه آمد.

There was only one child in the classroom.

فقط یک بچه در کلاس بود.

Of course, when we have the irregular plural children,

البته وقتی بچه های جمع نامنظم داریم،

so child becomes children.

بچه بچه می شود.

So you don't say child's, you say children.

پس شما نمی گویید بچه است، می گویید بچه.

One child, many children.

یک بچه، بچه های زیاد.

Here's another one

اینجا یک

foot,

پا،

foot,

پا،

one foot

یک پا

two feet.

دو پا است.

So one foot becomes two feet.

پس یک پا دو پا می شود.

You have one foot.

یک پا داری

You are holding one foot

شما یک پا را

up in the air.

در هوا نگه داشته اید.

The other foot is on the floor.

پای دیگر روی زمین است.

But then you lift both of your feet

اما سپس هر دو پای خود را

up and wave them around feet,

بالا می آورید و آنها را دور پا تکان می دهید،

one foot

یک پا

to feet.

به پا.

Then we have at this time of year, you will see

سپس در این زمان از سال، شما خواهید دید که

maybe as you're walking under the tree,

شاید همانطور که زیر درخت راه می روید،

you might see one leaf come down.

ممکن است یک برگ را ببینید که پایین می آید.

It falls from the tree to the ground.

از درخت به زمین می افتد.

One leaf, a leaf

یک برگ، یک برگ

falls from the tree.

از درخت می افتد.

You can see it falling.

می توانید سقوط آن را ببینید.

Of course, you might be walking along the ground

البته، ممکن است در امتداد زمین راه بروید

and you might find there are many leaves

و ممکن است متوجه شوید که تعداد زیادی برگ

on the ground, leaves one leaf, many leaves

روی زمین وجود دارد، برگ یک برگ، برگ های زیادی برگ

leaf leaves.

برگ.

So more than one leaf becomes leaves.

بنابراین بیش از یک برگ تبدیل به برگ می شود.

You hold two leaves.

شما دو برگ را نگه دارید.

There are many leaves on the ground,

برگ های زیادی روی زمین وجود دارد،

especially during autumn,

به خصوص در فصل پاییز،

especially during autumn

به ویژه در هنگام

leaves.

برگ های پاییزی.

Here's another one.

اینم یکی دیگه آیا

Are you afraid of this little animal?

از این حیوان کوچک می ترسی؟

Mouse? One mouse.

موش؟ یک موش

There might be one mouse living

ممکن است یک موش

in your kitchen.

در آشپزخانه شما زندگی کند.

Maybe.

Sometimes you see it running across the floor from one side to the other.

شاید.

گاهی اوقات می بینید که از یک طرف به طرف دیگر روی زمین می دود.

Mouse.

موش.

Of course, you can also have one of these as well.

البته می توانید یکی از این موارد را نیز داشته باشید.

This also is a mouse as well.

این نیز یک ماوس است.

One mouse becomes

یک موش

more than one mice.

بیشتر از یک موش می شود.

There are many mice.

موش های زیادی وجود دارد.

So we don't say mouse.

پس ما نمی گوییم موش.

We say mice.

ما می گوییم موش.

One mouse.

یک موش

Many mice.

موش های زیادی

There are mice living under my kitchen.

موش هایی زیر آشپزخانه من زندگی می کنند.

There is a mouse living

یک موش

in my cupboard.

در کمد من زندگی می کند.

So one mouse, many mice.

بنابراین یک موش، چندین موش.

It's also interesting to note that

همچنین جالب است بدانید که

this also I've heard people use

این نیز شنیده ام که مردم از

this particular thing in its plural sense.

این چیز خاص به معنای جمع آن استفاده می کنند.

So one computer mouse.

بنابراین یک ماوس کامپیوتر.

Many computer mice,

I have heard that used,

من شنیده‌ام که بسیاری از ماوس‌های کامپیوتری استفاده می‌کنند،

although I know it's not used very often, to be honest.

اگرچه می‌دانم که خیلی زیاد استفاده نمی‌شود، صادقانه بگویم.

It isn't used all the time.

همیشه استفاده نمی شود

Here's another one.

اینم یکی دیگه

knife. Knife.

چاقو چاقو.

This is an interesting word for many reasons, because, of course,

این یک کلمه جالب به دلایل زیادی است، زیرا البته

we also have the silent letter as well.

ما حرف بی صدا را هم داریم.

We have the letter K, which is silent

ما حرف K را داریم که

K in knife.

در چاقو K بی صدا است.

When we have the plural, of course, we add something to the end.

وقتی جمع داریم البته به آخرش یه چیزی اضافه می کنیم.

Knives. Knives.

چاقوها. چاقوها.

So your knife becomes knives.

بنابراین چاقوی شما تبدیل به چاقو می شود.

Maybe if you are setting the table for your meal,

شاید اگر میز غذا را می چینید،

you might have to put some knives on the table.

ممکن است مجبور شوید چند چاقو روی میز بگذارید.

One knife.

یک چاقو

Many knives.

چاقوهای زیادی.

Yes. There are some

آره. برخی از

nouns that don't change.

اسم ها هستند که تغییر نمی کنند.

You all right?

شما خوبی؟

I will be looking at those in a moment.

من یک لحظه به آنها نگاه خواهم کرد.

So don't worry.

پس نگران نباشید.

I haven't forgotten about those.

آنها را فراموش نکرده ام

Don't panic.

وحشت نکنید.

Here's another one.

اینم یکی دیگه

Fungus.

قارچ.

It is a type of.

یک نوع است.

Well.

خوب.

Do you know that fungus is a very interesting thing?

آیا می دانید قارچ چیز بسیار جالبی است؟

Because fungus is neither plant nor animal

زیرا قارچ به دلیل رفتاری که دارد نه گیاهی است و نه حیوانی

because of the way it behaves.

.

Very strange.

خیلی عجیب.

Very interesting thing.

خیلی چیز جالبیه

Fungus.

قارچ.

Without fungus, life on Earth would be very hard.

بدون قارچ، زندگی روی زمین بسیار سخت خواهد بود.

Indeed. It would fungus.

در واقع. قارچ می شود.

It seems like a very simple thing

when you see a mushroom in a forest,

وقتی قارچی را در جنگل می‌بینید،

or maybe you see some mould growing on on a tomato.

یا شاید می‌بینید که روی یک گوجه‌فرنگی روی یک قارچ رشد می‌کند، چیز بسیار ساده‌ای به نظر می‌رسد.

Fungus is a very important thing.

قارچ چیز بسیار مهمی است.

And of course, if you are using the plural,

و البته اگر از جمع استفاده می کنید

you say fungi, fungi.

قارچ، قارچ می گویید.

And you might notice here, I've actually made sure

و ممکن است در اینجا متوجه شوید، من در واقع مطمئن شده ام

that the eye is more apparent.

که چشم آشکارتر است.

So there it is. You see?

بنابراین وجود دارد. می بینی؟

Can you see it?

میتونی ببینیش؟

The letter I. Fungi.

حرف I. قارچ.

Some people say I am a fungi.

بعضی ها می گویند من یک قارچ هستم.

A fungi to be around.

قارچی که در اطراف باشد.

It's not lovely.

دوست داشتنی نیست

Very nice.

بسیار خوب.

Do I have a Facebook account?

آیا من یک حساب فیس بوک دارم؟

You mean me?

منظورت منه؟

Do I have a Facebook account?

آیا من یک حساب فیس بوک دارم؟

Yes, I do.

بله، من انجام می دهم.

I do. Thank you very much.

انجام میدهم. بسیار از شما متشکرم. اگر بخواهید آن را ببینید،

I might put it on the screen in a moment if you want to see it.

ممکن است در یک لحظه آن را روی صفحه نمایش بگذارم .

Yes, I'll put it there.

بله، من آن را در آنجا قرار می دهم.

Don't worry

نگران نباشید

if I can find it.

اگر بتوانم آن را پیدا کنم.

So the plural of fungus is fungi.

پس جمع قارچ قارچ است.

I will see if I can find my Facebook address.

ببینم میتونم آدرس فیسبوکم رو پیدا کنم یا نه.

I will put it on the screen for you.

من آن را برای شما روی صفحه نمایش می گذارم.

Where is it?

کجاست؟

there it is right now.

همین الان آنجاست

So there is my Facebook address.

بنابراین آدرس فیس بوک من وجود دارد.

And yes, you must use the capital letters there.

و بله، در آنجا باید از حروف بزرگ استفاده کنید.

So you must write it like this.

پس باید آن را اینگونه بنویسید.

So that is my Facebook page for those who are interested.

بنابراین این صفحه فیس بوک من برای علاقه مندان است.

It's been a long time since I've showed you my Facebook page,

خیلی وقت است که صفحه فیسبوکم

or at least the address.

یا حداقل آدرس را به شما نشان نداده ام.

Anyway,

به هر حال

back to our list.

به لیست ما برگردیم.

Now. We do have some words, of course, that don't change.

اکنون. البته ما کلماتی داریم که تغییر نمی کنند.

And this also makes them irregular.

و این نیز آنها را نامنظم می کند.

So quite often when we look at certain things,

بنابراین اغلب وقتی به چیزهای خاصی نگاه می کنیم،

if there is one of them or many of them,

اگر یکی از آنها یا بسیاری از آنها وجود داشته باشد،

the word remains the same.

کلمه یکسان می ماند.

For example, and I'm sure you can

به عنوان مثال، و من مطمئن هستم که شما می توانید

guess what I'm going to say sheep.

حدس بزنید که من قرار است چه بگویم گوسفند.

There are many sheep living at the back of my house,

گوسفندهای زیادی در پشت خانه من زندگی می کنند،

so of course you can have one sheep or many sheep.

بنابراین مطمئناً می توانید یک گوسفند یا چندین گوسفند داشته باشید.

We often say Flock a flock of sheep.

ما اغلب می گوییم گله یک گله گوسفند.

So maybe there is one sheep

بنابراین شاید یک گوسفند

walking around on its own feeling lonely.

به تنهایی در حال قدم زدن است و احساس تنهایی می کند.

Or maybe you have many sheep

یا شاید گوسفندهای زیادی دارید که

walking around in a field.

در یک مزرعه راه می روند.

So it is possible to do that.

بنابراین امکان انجام آن وجود دارد.

It is possible to have one sheep

داشتن یک گوسفند

or many sheep in that particular sense.

یا چند گوسفند به آن مفهوم خاص ممکن است.

The actual word will stay the same.

کلمه واقعی همان خواهد ماند.

So you have one sheep, you have many sheep.

بنابراین شما یک گوسفند دارید، گوسفندهای زیادی دارید.

In this particular sense, it doesn't change at all.

در این مفهوم خاص، اصلاً تغییر نمی کند.

Thus it becomes irregular

بنابراین ماهی نامنظم می شود

fish.

.

Now this is quite a technical one

اکنون این کاملاً فنی است

because there is more to remember when we talk about fish.

زیرا وقتی در مورد ماهی صحبت می کنیم چیزهای بیشتری برای یادآوری وجود دارد.

First of all, when we look at fish generally,

اول از همه، وقتی به طور کلی به ماهی نگاه می کنیم،

we look at one fish as being an individual, one fish.

به یک ماهی به عنوان یک ماهی، یک ماهی نگاه می کنیم.

But the plural of fish

اما جمع ماهی

is also fish.

هم ماهی است.

There are many fish in the ocean.

ماهی های زیادی در اقیانوس وجود دارد.

There is one fish.

یک ماهی وجود دارد.

There are fish to be caught

ماهی هایی برای صید

in this river.

در این رودخانه وجود دارد.

There are many fish in this river.

ماهی های زیادی در این رودخانه وجود دارد.

So we often use fish

بنابراین ما اغلب ماهی را

as an irregular plural. Now,

به صورت جمع نامنظم استفاده می کنیم. با این

however,

حال،

and this is the rule that a lot of people forget,

و این قانونی است که بسیاری از مردم فراموش می کنند،

we can also say fishes

when we are talking about many different types

زمانی که ما در مورد انواع مختلف

of fish, many different species of fish.

ماهی ها، بسیاری از گونه های مختلف ماهی صحبت می کنیم، می توانیم ماهی نیز بگوییم.

So when we are talking about more than one type of fish,

بنابراین وقتی در مورد بیش از یک نوع ماهی صحبت می کنیم،

we say fishes.

می گوییم ماهی.

I went to the market the other day.

روز گذشته به بازار رفتم.

There were many fishes, a selection of fishes.

ماهی های زیادی وجود داشت، منتخبی از ماهی ها.

That means there are many different types.

یعنی انواع مختلفی وجود دارد.

So quite often when we are listing different

بنابراین اغلب وقتی انواع مختلف ماهی را فهرست می کنیم

types of fish, we often say fishes.

، اغلب می گوییم ماهی.

It is possible to do that.

امکان انجام آن وجود دارد.

It is possible to do that.

امکان انجام آن وجود دارد.

Here's another one.

اینم یکی دیگه

Skin.

پوست.

We have skin all over

ما در سرتاسر بدنمان پوست داریم،

our body is it is the largest organ in the human body

این بزرگترین عضو بدن انسان است،

because it covers all of us really all over.

زیرا واقعاً همه ما را می پوشاند.

We are completely covered in skin.

ما کاملاً پوشیده از پوست هستیم. از

Skin can also be used

پوست می توان

as an irregular verb skin.

به عنوان پوست فعل نامنظم نیز استفاده کرد.

So you don't say skins.

پس شما نمی گویید پوست.

Your skin is still skin.

پوست شما هنوز پوست است.

If it is a small piece of skin

اگر یک تکه کوچک از پوست است

that you peel off your body, maybe you've been in the sun,

که از بدن خود جدا می کنید، شاید زیر نور خورشید بوده اید،

maybe you've been sunbathing, you have a little piece of skin

شاید در حال آفتاب گرفتن بوده اید، یک تکه پوست کوچک دارید

that you peel from your body because you've been in the sun

که از بدن خود جدا می کنید زیرا در آن قرار گرفته اید. خورشید

for too long.

برای مدت طولانی

Skin.

پوست.

However, if you have different types

با این حال، اگر انواع

of skin, maybe you have different animal skins.

پوست دارید، شاید پوست حیوانات متفاوتی داشته باشید.

So when you have different types of skin,

بنابراین هنگامی که شما انواع مختلف پوست،

different types of skin, may maybe

انواع مختلف پوست دارید، ممکن است

the animal that the skin comes from

حیوانی که پوست از آن نشأت گرفته باشد

or maybe the different pigmentation or colour skins,

یا رنگدانه یا رنگ پوست متفاوت است،

so different skins can relate to different types of skin.

بنابراین پوست های مختلف می توانند با انواع مختلف پوست ارتباط داشته باشند.

So when we talk about one individual, we talk about their skin.

بنابراین وقتی در مورد یک فرد صحبت می کنیم، در مورد پوست او صحبت می کنیم.

But if we are comparing different types of skin,

اما اگر انواع پوست را با هم مقایسه کنیم،

we can say skins.

می توان گفت پوست.

It is an interesting subject.

موضوع جالبی است.

People,

مردم،

one person, many people.

یک نفر، افراد زیادی.

So we can say one person when we talking

بنابراین وقتی از یک فرد صحبت می کنیم، می توانیم بگوییم یک نفر،

about an individual, one person,

یک فرد،

one individual,

یک فرد،

one person standing on their own.

یک نفر که به تنهایی ایستاده است.

However, when we talk about the plural

با این حال، وقتی در مورد جمع

or more than one, we say many people,

یا بیش از یک صحبت می کنیم، می گوییم افراد زیادی،

many people gathered

افراد زیادی

to say goodbye to Mr.

برای خداحافظی با آقای

Duncan.

دانکن جمع شده بودند.

Many people came to my birthday party,

افراد زیادی به جشن تولد من آمدند،

or maybe perhaps only only one person

یا شاید فقط یک نفر

came to my birthday party.

به جشن تولد من آمد.

That has never happened, by the way.

اتفاقاً هرگز چنین نشده است. بسیار

Well, okay.

خوب.

It may have happened a couple of times.

شاید یکی دو بار این اتفاق افتاده باشد.

So one person or many people.

پس یک نفر یا چند نفر.

Many people, one person.

خیلی ها، یک نفر.

So you can see quite often we will use plural in

بنابراین اغلب می بینید که ما از جمع در

regular and irregular.

منظم و نامنظم استفاده می کنیم.

One cat pets,

یک گربه حیوان خانگی است،

one sheep is still sheep.

یک گوسفند هنوز گوسفند است.

Unless, of course, you are talking about different

البته مگر اینکه در مورد

species or different types of sheep.

گونه های مختلف یا انواع گوسفند صحبت کنید.

Maybe.

شاید.

But that's not true.

اما این درست نیست.

It only applies to fish.

فقط در مورد ماهی صدق می کند.

Just in case you're wondering.

فقط در صورتی که شما تعجب کنید.

yes, of course.

بله حتما.

Giovani on Wednesday.

جیوانی روز چهارشنبه

The live stream has

پخش زنده

one person.

یک نفر دارد.

That's me.

منم.

So one person is presenting on Wednesday.

بنابراین یک نفر در روز چهارشنبه ارائه می دهد.

But on Sunday there are two people presenting.

اما روز یکشنبه دو نفر حضور دارند.

So today there is just me.

پس امروز فقط من هستم.

One in the virtual one person.

یکی در مجازی یک نفر.

On Sunday there will be two people.

یکشنبه دو نفر خواهند بود.

Two people.

دو نفر.

One person.

یک شخص.

Two people.

دو نفر.

thank you for your company today, by the way.

به هر حال از شما برای شرکت امروز شما متشکرم.

It's nice to see you here. By the way.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم. راستی.

I know sometimes Wednesday can be difficult

من می دانم که گاهی اوقات چهارشنبه ممکن است

for some of you because of your own work

برای برخی از شما به دلیل کار

or, your own life.

یا زندگی خودتان سخت باشد.

I know you have lots of things that you have to do,

من می دانم که شما کارهای زیادی دارید که باید انجام دهید،

but the good news is there is good news.

اما خبر خوب این است که خبرهای خوبی وجود دارد.

You can watch this live stream again as many times as you want.

شما می توانید این پخش زنده را هر چند بار که بخواهید دوباره تماشا کنید.

So if you want to look at this again and review

بنابراین اگر می‌خواهید دوباره به این موضوع نگاه کنید و

my list of irregular plural nouns, you can.

لیست اسم‌های جمع نامنظم من را مرور کنید، می‌توانید.

You are more than welcome to do so.

شما بیش از این از انجام این کار خوش آمدید.

I look forward to seeing you again very soon.

من مشتاقانه منتظر دیدار دوباره شما هستم.

Isn't that nice?

این خوب نیست؟

Louis says Mr.

لویی میگه آقای

Duncan.

I have seen persons as plural.

دانکن.

من افراد را جمع دیده ام.

Yes, you can use persons as plural,

بله، شما می توانید از اشخاص به صورت جمع استفاده کنید،

but in standard English, you won't.

اما در انگلیسی استاندارد، این کار را نمی کنید.

You won't use persons, but you can use it

شما از اشخاص استفاده نخواهید کرد، اما می توانید از آن

person or, persons.

شخص یا اشخاص استفاده کنید.

If you are talking about something that might be

اگر در مورد چیزی صحبت می کنید که ممکن است

a happening or a situation you're unsure of.

یک اتفاق یا یک موقعیت باشد، مطمئن نیستید.

So you might say,

بنابراین ممکن است بگویید،

I heard a noise in my garden

من صدایی را در باغم شنیدم

and I would like to find out the person

و دوست دارم شخص

or persons involved in that.

یا افرادی که در آن دخیل هستند را پیدا کنم.

So yes, you can use it, but generally speaking, you don't use it all the time.

بنابراین بله، شما می توانید از آن استفاده کنید، اما به طور کلی، شما همیشه از آن استفاده نمی کنید.

You wouldn't say there were many persons

نمی توانید بگویید که افراد زیادی

gathering outside Mr.

بیرون

Duncan's house.

خانه آقای دانکن جمع شده بودند.

You would say there were many people.

شما می گویید افراد زیادی بودند.

So quite often in this situation where you are maybe guessing

بنابراین اغلب در این موقعیت که احتمالاً حدس می زنید

or maybe you are unsure, you can say person, persons

یا شاید مطمئن نیستید، می توانید بگویید شخص، افراد

unknown.

ناشناس.

I did not know if there was one person there

من نمی‌دانستم یک نفر وجود دارد

or many people you can say person or persons,

یا افراد زیادی وجود دارد که می‌توان آن‌ها را شخص یا افراد بیان کرد،

but in that situation you can say it,

اما در آن موقعیت می‌توان آن را گفت،

but in most situations you can't, you see.

اما در بیشتر موقعیت‌ها نمی‌توانی، می‌بینی.

Thank you very much for your company today.

از شرکت امروز شما بسیار سپاسگزارم.

I hope you've enjoyed this.

امیدوارم از این کار لذت برده باشید.

Of course, it's also worth remembering quite often

البته،

when we are talking about possessive,

زمانی که ما در مورد مالکیت صحبت می کنیم، ارزش آن را دارد که اغلب به یاد بیاوریم،

that is a very different thing altogether.

که کاملاً یک چیز متفاوت است.

So there is a big difference between plural and possessive.

بنابراین بین جمع و ملکی تفاوت زیادی وجود دارد.

Plural means more than one.

جمع به معنای بیش از یک است.

Possessive means belonging to someone.

دارایی یعنی تعلق داشتن به کسی.

So there is a big difference between those things.

بنابراین تفاوت زیادی بین آن چیزها وجود دارد.

Anyway, it is coming up

به هر حال

to 7 minutes away from 3:00,

از ساعت 3:00 تا 7 دقیقه میاد

and it's also time for me to say goodbye.

و وقت خداحافظی هم هست.

I will see you very soon. Don't forget Mr.

خیلی زود میبینمت

Steve with us next Sunday.

یکشنبه آینده آقای استیو را فراموش نکنید.

Also, you might notice yesterday

همچنین، ممکن است متوجه شوید که دیروز

I have put an edited version of last Sunday's live stream

یک نسخه ویرایش شده از پخش زنده یکشنبه گذشته را

on my YouTube channel so you can watch a short version of Sunday's

در کانال YouTube خود قرار داده ام تا بتوانید نسخه کوتاهی از پخش زنده یکشنبه را تماشا کنید

live stream where I'm talking all about one particular subject,

که در آن من در مورد یک موضوع خاص صحبت می کنم،

and you can find that on my YouTube channel.

و می توانید آن را در کانال من پیدا کنید. کانال یوتیوب.

Thank you very much, Dorothy.

خیلی ممنون، دوروتی.

Thank you very much, Vitus Thank you very much, Beatrice.

خیلی ممنون، ویتوس خیلی ممنون، بئاتریس.

Most staff, thank you very much for joining me today.

اکثر کارکنان، از اینکه امروز به من پیوستید بسیار سپاسگزارم.

It was a very interesting live stream.

پخش زنده بسیار جالبی بود.

Thank you very much.

بسیار از شما متشکرم.

Dorothy asks, News is news.

دوروتی می پرسد، خبر یک خبر است.

Yes. Well, news is the actual thing.

آره. خوب، خبر چیز واقعی است.

You have news.

خبری داری

So news is always expressed as plural.

پس اخبار همیشه به صورت جمع بیان می شود.

So you never say new.

پس هیچ وقت حرف جدیدی نمی زنید.

If you are talking about information you are receiving

اگر در مورد اطلاعاتی صحبت می کنید که دریافت می کنید

because you might be receiving lots of different types of information.

زیرا ممکن است انواع مختلفی از اطلاعات را دریافت کنید.

So when you hear the news,

بنابراین وقتی اخبار را می شنوید،

you are finding out the things that are new.

چیزهای جدیدی را پیدا می کنید.

So it is a very interesting phrase that, well, when we say news,

بنابراین، این یک عبارت بسیار جالب است که، خوب، وقتی ما اخبار می گوییم،

we are talking about all of the things, all of the things that are happening right now.

در مورد همه چیزها، همه چیزهایی که در حال حاضر اتفاق می افتد صحبت می کنیم.

Maybe something you did not know.

شاید چیزی که شما نمی دانستید.

But now you do. You have

اما در حال حاضر شما انجام دهید. شما خبر دارید

the news.

You know what is happening.

شما می دانید چه اتفاقی می افتد.

Thank you very much for your company back on Sunday.

از شرکت شما در روز یکشنبه بسیار متشکرم.

Don't forget to PM UK.

PM UK را فراموش نکنید.

Time is when I'm back with you on Sunday.

زمان آن است که یکشنبه با شما برگردم.

Don't forget and I will be with you live on Sunday.

فراموش نکنید و من یکشنبه با شما زنده خواهم بود.

I will leave you with some lovely views outside

من شما را با منظره های دوست داشتنی بیرون می گذارم

because the weather today is rather nice.

زیرا امروز هوا نسبتا خوب است. باید بگویم

It really does feel as if autumn is in the air, I have to say.

واقعاً انگار پاییز در هواست .

So I'm going to show you

بنابراین من می خواهم

a lovely view outside and I will see you on Sunday.

یک منظره دوست داشتنی از بیرون را به شما نشان دهم و یکشنبه شما را می بینم.

This is Mr.

این آقای

Duncan in the birthplace of English, saying Thank you for watching.

دانکن در زادگاه انگلیسی است که می گوید متشکرم که تماشا کردید.

See you later.

بعدا میبینمت.

And of course, until the next time we meet.

و البته تا دفعه بعد که همدیگه رو ببینیم.

You know what's coming next.

میدونی بعدش چی میاد به

Give me a like and I will give you a happy wave, as I say...

من لایک کن و به قول خودم موج شادی بهت میدم...تا

ta ta for now.

تا فعلا.

See you on Sunday.

یکشنبه می بینمت.