Learn ENGLISH (almost) EVERY DAY #3 - LIVE from England / Tues 5th APRIL 2022

Mm hmm.

مم هوم

Here we are again.

ما دوباره اینجا هستیم.

Oh, yes. Hello there.

آه بله. سلام.

How nice of you to drop by and say hello.

چقدر خوبه که اومدی و سلام کردی

Here we go again.

دوباره شروع کنیم.

Yes, you can see that we have another live stream looking out of the window.

بله، می بینید که ما یک پخش زنده دیگر از پنجره داریم.

You can see that many of the daffodils are now starting to shrivel up.

می بینید که بسیاری از نرگس ها در حال حاضر شروع به چروک شدن کرده اند.

They are starting to go all limp.

آنها شروع به سست شدن می کنند.

A bit like me.

کمی شبیه من

Really? Here we are. Yes.

واقعا؟ اینجا هستیم. آره.

Together.

با یکدیگر.

Once again, English.

یک بار دیگر، انگلیسی.

Almost every day.

تقریبا هر روز.

Live from the birthplace of the English language,

زندگی از زادگاه زبان انگلیسی،

which just happens to be England.

که اتفاقا انگلستان است.

Here we go again.

دوباره شروع کنیم.

Hi, everybody. This is Mr. Duncan in England.

سلام به همه. این آقای دانکن در انگلیس است.

How are you today?

امروز چطوری؟

Are you okay?

حالت خوبه؟

I hope so. Are you happy?

امیدوارم. آیا شما خوشحال هستید؟

Are you feeling happy too?

آیا شما هم احساس خوشبختی می کنید؟

Hey, I hope you're feeling good on this.

سلام، امیدوارم در این مورد احساس خوبی داشته باشید.

Special day.

روز خاص.

It is a special day because we are all here together.

این یک روز خاص است زیرا همه ما اینجا هستیم.

Wherever you happen to be in the world.

هر کجای دنیا که باشید.

I welcome you.

من به شما خوش آمد می گویم.

And I hope you have a good time with me today and everyone else.

و امیدوارم امروز با من و بقیه لحظات خوبی داشته باشید .

You might say that we are all English addicts.

شاید بگویید ما همه معتاد انگلیسی هستیم.

We all crazy

همه ما

about the English language.

دیوانه زبان انگلیسی هستیم.

And also maybe a little bit crazy as well.

و همچنین شاید کمی دیوانه نیز باشد.

So I hope you're feeling good.

پس امیدوارم حالتون خوب باشه

I want to see you that smile on your face today.

امروز میخواهم آن لبخند را روی صورتت ببینم.

I really hope so.

من واقعا امیدوارم.

And yes, I am wearing my black shirt.

و بله، من پیراهن مشکی ام را پوشیده ام.

Another black shirt. I have quite a collection.

یه پیراهن مشکی دیگه من یک مجموعه کامل دارم.

Can I just say I have a big collection of black shirts.

فقط می توانم بگویم که مجموعه بزرگی از پیراهن های مشکی دارم.

Black t shirts.

تی شرت های مشکی.

However, I don't wear them very often.

با این حال، من آنها را اغلب نمی پوشم.

I used to wear black t shirts quite often, but not anymore.

من اغلب تی شرت های مشکی می پوشیدم ، اما دیگر نه.

And the reason is, well, it's the fear

و دلیلش این است، خوب، ترسی است

that I have of having dandruff.

که از داشتن شوره سر دارم.

If you have dandruff, you know what dandruff is.

اگر شوره سر دارید، می دانید شوره سر چیست.

Dandruff is those little pieces of flaky skin that come off your head.

شوره سر همان تکه های کوچک پوسته پوسته پوسته است که از سر شما جدا می شود.

And of course, if you are wearing dark clothing

و البته، اگر

black clothing, then

لباس مشکی به تن دارید،

those little white flakes will show up on your clothes

آن ورقه های سفید کوچک روی لباس شما ظاهر می شود

and everyone will know that you have dandruff.

و همه متوجه می شوند که شما شوره دارید.

Although having said that,

اگرچه با گفتن این موضوع، دیگر

you never hear people talk about dandruff anymore.

هرگز نمی شنوید که مردم در مورد شوره سر صحبت کنند.

It used to be all over the place.

قبلا همه جا بود.

I remember growing up in the 1970s,

به یاد دارم که در دهه 1970 بزرگ شدم

there were always advertisements

، همیشه تبلیغاتی

for shampoo, a certain type of shampoo called

برای شامپو وجود داشت، نوع خاصی از شامپو به نام

you know which one I'm talking about,

شما می دانید که در مورد کدام یک صحبت می کنم،

and that was designed to keep the dandruff away.

و برای جلوگیری از شوره سر طراحی شده بود.

It's a very strange word.

خیلی کلمه عجیبی است.

Dandruff

شوره سر

it sounds like somebody's name.

شبیه اسم کسی است.

I went to school with a guy called Dandruff

من با پسری به نام شوره سر به مدرسه رفتم که

He used to bully me.

او به من قلدری می کرد.

He used to put me in the wastepaper basket

او مرا در سبد کاغذهای باطله می گذاشت

and carry me around the classroom.

و در کلاس با خود می برد.

Sometimes.

گاهی.

Dandruff.

شوره سر.

Do people still have dandruff?

آیا مردم هنوز شوره سر دارند؟

It would appear that we've moved on to other things.

به نظر می رسد که ما به چیزهای دیگری رفته ایم.

Now, you say it's all about keeping your skin

اکنون، شما می گویید که همه چیز به این است که پوست شما

looking young, looking youthful.

جوان و جوان به نظر برسد.

So it would appear that we don't worry too much anymore about dandruff.

بنابراین به نظر می رسد که ما دیگر نگران شوره سر نیستیم.

It would appear that it's disappeared.

به نظر می رسد که ناپدید شده است.

And as you can see, my lovely shirt,

و همانطور که می بینید، پیراهن دوست داشتنی من

there is no dandruff.

، شوره ندارد.

I am dandruff. Free.

من شوره سر هستم رایگان.

There is no dandruff.

شوره سر وجود ندارد.

So my fear of having little flakes of skin

بنابراین ترس من از داشتن پوسته های کوچک

on my clothing has now disappeared.

روی لباسم اکنون ناپدید شده است.

Just like my dandruff

درست مثل شوره سر

I don't think people talk about it anymore, do they?

من فکر نمی کنم مردم دیگر در مورد آن صحبت کنند، اینطور است؟

I can't remember the last time anyone talked about dandruff.

یادم نمی آید آخرین باری که کسی در مورد شوره سر صحبت کرده باشد.

I wonder how many times I'm going to say dandruff today.

من نمی دانم امروز چند بار می خواهم بگویم شوره سر.

I've said it around about 36 times already,

من قبلاً حدود 36 بار آن را گفته ام،

and maybe I will say it again

و شاید دوباره آن را بگویم

Dandruff.

شوره سر.

There you go. 37

شما بروید. 37

I am with you

من

almost every day during April.

تقریباً هر روز در ماه آوریل با شما هستم.

You may have heard the news.

شاید این خبر را شنیده باشید.

They were talking about it last night on CNN.

آنها شب گذشته در CNN در مورد آن صحبت می کردند.

We're talking about Mr.

ما در مورد آقای دانکن صحبت می کنیم

Duncan doing almost every day during April.

که تقریباً هر روز در ماه آوریل انجام می دهد.

25 live streams during this month.

25 پخش زنده در این ماه.

And yes, I am with you from Sunday to Friday,

و بله، من از یکشنبه تا جمعه با شما هستم،

but not Saturday, because I have to have some time off.

اما شنبه نه، زیرا باید کمی مرخصی داشته باشم.

I have to have a little bit of a break, you see, to rest my little voice and my brain.

من باید کمی استراحت کنم، می بینید، تا به صدای کوچک و مغزم استراحت کنم.

I have to have at least one day during the week when my brain has a chance to cool down.

من باید حداقل یک روز در هفته داشته باشم که مغزم فرصت خنک شدن داشته باشد. برای انجام

It takes a lot of energy, physical and mental

این کار انرژی، جسمی و روحی

to do this, trust me, especially when it's live.

زیادی لازم است، به من اعتماد کنید، مخصوصاً زمانی که این کار زنده است.

And not many people will do that.

و افراد زیادی این کار را نمی کنند.

And you know why?

و می دانید چرا؟

Because it's very difficult.

چون خیلی سخته

It's all very nice recording your lesson.

ضبط کردن درس شما بسیار خوب است.

And doing things on video

و انجام کارها روی ویدیو

because you can do it as many times as you want, but you don't get any chances.

چون می توانید هر چند بار که بخواهید این کار را انجام دهید، اما هیچ شانسی ندارید.

You get zero chances when you are doing it live.

وقتی آن را به صورت زنده انجام می دهید، شانس صفر را خواهید داشت.

So if you are alive spontaneously, you get no chances.

بنابراین اگر خود به خود زنده باشید، هیچ شانسی ندارید.

You get no second opportunity

شما هیچ فرصت دومی به دست نمی آورید،

you can only do it once and you have to get it right.

فقط یک بار می توانید آن را انجام دهید و باید آن را به درستی دریافت کنید.

So much pressure. Uh,

اینقدر فشار اوه،

so what about you?

پس تو چی؟

Do you suffer from dandruff?

آیا از شوره سر رنج می برید؟

It's a very strange one.

خیلی عجیبه

I made the mistake this morning of doing something.

امروز صبح اشتباه کردم که کاری کردم.

I made a terrible mistake.

من یک اشتباه وحشتناک مرتکب شدم.

Especially at the moment, because I am feeling a little bit fragile

مخصوصاً در حال حاضر، چون به دلایل مختلف کمی احساس شکنندگی

for various reasons that I won't go into, but

می‌کنم که نمی‌گویم، اما

I am feeling a little bit fragile.

کمی شکننده هستم.

Vulnerable.

آسیب پذیر.

That's all I'm saying.

این تمام چیزی است که من می گویم.

But anyway, it doesn't matter, because we are here together, so I'm sure I will cheer you up

اما به هر حال مهم نیست چون ما اینجا با هم هستیم پس مطمئنم که به شما روحیه می

and I hope you will cheer me up as well with your lovely messages.

دهم و امیدوارم با پیام های دوست داشتنی خود به من هم روحیه بدهید.

Yes, we have made it all the way to the second day of the week.

بله، ما به روز دوم هفته رسیدیم.

A lot of people like this particular day because it's

بسیاری از مردم این روز خاص را دوست دارند زیرا

Tuesday

سه شنبه

TBD, TBD, TBD,

TBD، TBD، TBD،

TBD, TBD. TBD.

TBD، TBD است. TBD.

Yes, it is Tuesday.

بله، سه شنبه است.

And it is a super duper day for doing a live stream.

و این یک روز فوق العاده برای انجام یک پخش زنده است.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

I think it's a perfect opportunity

من فکر می کنم این یک

It's the perfect opportunity, in fact, for doing it.

فرصت عالی است، در واقع، فرصت عالی برای انجام آن است.

Hello. Also to the live chat.

سلام. همچنین به چت زنده.

I wonder who was first on today's live chat.

نمی دانم چه کسی اولین بار در چت زنده امروز بود.

Who out there has a fast finger?

چه کسی آن بیرون انگشت سریع دارد؟

We will find out right now.

همین الان متوجه خواهیم شد.

Oh, hello to Jemmy Jemmy from Hong Kong.

اوه، سلام به جمی جمی از هنگ کنگ.

You arrived at exactly 2:00.

شما دقیقا ساعت 2:00 رسیدید.

Well, then we also had Vitesse and also Angelina.

خب، پس ما ویتسه و همچنین آنجلینا را داشتیم.

Paolo.

پائولو

Sandra.

ساندرا

Richard.

ریچارد.

Wow. Also, Luis Mendez,

وای. همچنین لوئیس مندز

is here as well.

نیز اینجاست.

We also had Mika.

ما هم میکا داشتیم.

All of you arrived at exactly 2:00.

همه شما دقیقا ساعت 2:00 رسیدید.

So I suppose I should say congratulations.

بنابراین فکر می کنم باید تبریک بگویم.

You are all first on today's live chat

همه شما در چت زنده امروز اول هستید

I really can't get too excited.

من واقعا نمی توانم خیلی هیجان زده باشم.

I can't because I have another another three of these

من نمی توانم زیرا سه مورد دیگر از اینها

to do.

را باید انجام دهم.

And then I'm back next Sunday as well.

و سپس یکشنبه آینده نیز برمی گردم.

So we have 25 live streams coming

بنابراین ما 25 پخش زنده

during the month of April, and it is a busy month for many people.

در ماه آوریل داریم و برای بسیاری از مردم این ماه شلوغ است.

Lots of festivals going on.

جشنواره های زیادی در جریان است.

We have Easter coming up

در 17 آوریل عید پاک در پیش داریم،

on the 17th of April A very special day for me

یک روز بسیار ویژه برای من،

because I can eat as much chocolate as I want,

زیرا می توانم هر چقدر که دلم می خواهد شکلات بخورم،

and that's the reason why I love Easter so much.

و به همین دلیل است که من عید پاک را بسیار دوست دارم.

Because I can eat so much chocolate.

چون می توانم خیلی شکلات بخورم.

And you will be amazed.

و شما شگفت زده خواهید شد.

You might be surprised to find out just how much chocolate

شاید تعجب کنید که بفهمید چقدر شکلات

I can shove into my mouth.

می توانم به دهانم بریزم.

You might be surprised.

ممکن است تعجب کنید.

Then again, you might not.

سپس دوباره، شما ممکن است نه.

Can you believe Mr.

باورتان می شود آقای

Steve said to me yesterday?

استیو دیروز به من گفت؟

He said

او گفت

he's going to take a few days off

که قرار است

from work during April and he wants to go away somewhere.

در ماه آوریل چند روز از محل کارش مرخصی بگیرد و می خواهد جایی برود.

He wants to take a trip somewhere.

او می خواهد به جایی سفر کند.

But the only problem is I'm doing my daily live streams.

اما تنها مشکل این است که من پخش زنده روزانه خود را انجام می دهم .

During April.

طی ماه آوریل.

So now we have a little bit of a difficulty

بنابراین اکنون کمی مشکل داریم

because Steve wants to have some time off

زیرا استیو می خواهد کمی مرخصی داشته باشد

and he wants to do a little bit of travelling He wants to get away

و می خواهد کمی مسافرت کند. او می خواهد فرار کند

and he wants me to come with him.

و می خواهد من با او بیایم.

So we might have to try and arrange

بنابراین ممکن است مجبور

something where Steve can have his break,

شویم کاری ترتیب دهیم که استیو بتواند استراحت خود را داشته باشد،

but also we can go away somewhere.

اما همچنین بتوانیم جایی برویم.

I don't know where. We have no idea.

نمی دانم کجاست. ما هیچ ایده ای نداریم.

I suggested London

من لندن را پیشنهاد

I did.

I said London. What about London, Steve?

دادم.

گفتم لندن. لندن چطور؟

How about going to London and we can do a live stream from London?

در مورد رفتن به لندن و ما می توانیم یک پخش زنده از لندن انجام دهیم؟

But he didn't seem too pleased about that.

اما به نظر می رسید که او چندان از این موضوع راضی نبود.

However, on Steve's birthday, his sister

با این حال، در روز تولد استیو، خواهرش

gave Steve a special token

به استیو یک نشان ویژه داد

that allows him to go for a very nice meal somewhere

که به او اجازه می‌دهد برای یک غذای بسیار خوشمزه به جایی برود

and one of the places that we could go to.

و یکی از مکان‌هایی که ما می‌توانیم به آن برویم. ریتز

It is on the list of places that we can actually visit

در لندن در فهرست مکان‌هایی است که می‌توانیم واقعاً از آن‌ها بازدید

and eat at is the Ritz in London.

و غذا بخوریم.

Oh, very nice.

اوه خیلی خوبه

Very sophisticated.

بسیار پیچیده

So we are thinking now about going away during April,

بنابراین ما اکنون به رفتن در ماه آوریل فکر می کنیم،

but it has to be somewhere where we can still do our live streams.

اما باید جایی باشد که بتوانیم پخش زنده خود را انجام دهیم.

I don't know where we are going at the moment because we haven't we haven't really talked about it very much.

نمی‌دانم در حال حاضر به کجا می‌رویم، زیرا نرفته‌ایم، واقعاً در مورد آن خیلی صحبت نکرده‌ایم.

We talked about it last night, and I suggested London

ما دیشب در مورد آن صحبت کردیم و من لندن را پیشنهاد کردم

and then Steve said nothing else after that.

و بعد استیو بعد از آن چیزی نگفت.

So I have a feeling that Steve does not want to go to London.

بنابراین من احساس می کنم که استیو نمی خواهد به لندن برود.

I think he

فکر می کنم

has something else in mind, but I would love to do that.

او چیز دیگری در سر دارد، اما من دوست دارم این کار را انجام دهم.

I've never done a live stream.

من هرگز پخش زنده انجام نداده ام.

In fact, I've never made a video

در واقع، من هرگز ویدئویی

ever in London, which seems strange.

در لندن نساختم، که عجیب به نظر می رسد.

And yes, London is a very long way from here,

و بله، لندن فاصله بسیار زیادی با اینجا دارد،

but I think it would be quite a good adventure,

اما فکر می‌کنم ماجراجویی بسیار خوبی خواهد بود،

especially nowadays, because you can use your mobile phone quite easily

مخصوصاً امروزه، زیرا شما می‌توانید به راحتی از تلفن همراه خود

when you're walking around, because now many parts of the UK

هنگام قدم زدن در اطراف استفاده کنید، زیرا اکنون بسیاری از نقاط بریتانیا

have 5G superfast,

این کار را انجام داده‌اند. 5G بسیار سریع است،

so we should be able to do a very good live stream

بنابراین ما باید بتوانیم با استفاده از 5G یک پخش زنده بسیار خوب انجام دهیم

using 5G anyway.

.

That's all I can say for now because we haven't decided.

این همه چیزی است که فعلاً می توانم بگویم زیرا تصمیم نگرفته ایم.

So I was rather surprised

بنابراین

when Steve said he was going to take some time off work

زمانی که استیو گفت که قرار است در ماه آوریل مدتی از کارش مرخصی بگیرد، بسیار متعجب

during April because I'm very busy doing this,

شدم، زیرا من بسیار مشغول انجام این کار هستم،

so we will try to come to an arrangement, some sort of agreement.

بنابراین ما سعی خواهیم کرد به یک ترتیب، نوعی توافق برسیم.

We will try to do that.

ما سعی خواهیم کرد این کار را انجام دهیم.

Hello also to the live chat once again.

همچنین یک بار دیگر به چت زنده سلام.

Thank you very much for joining me today.

از اینکه امروز به من پیوستید بسیار سپاسگزارم.

We also have Angelina.

آنجلینا هم داریم.

Hello, Angelina.

سلام آنجلینا

Or should I say Angela to Angelina?

یا باید به آنجلینا بگویم آنجلا؟

Angelina

آنجلینا

I'm saying your name.

دارم اسمت رو میگم

Hello.

We also have oh, we have Florence.

سلام.

ما اوه، فلورانس را هم داریم.

We have Erik.

ما اریک داریم

We have Renato. Hello, Renato.

ما رناتو داریم. سلام رناتو

It seems like a very long time since I last saw you here.

به نظر می رسد از آخرین باری که شما را اینجا دیدم زمان زیادی است.

Welcome back.

خوش برگشتی.

Very nice.

بسیار خوب.

Hello.

سلام.

Also to Claudia.

همچنین به کلودیا.

Hello, Claudia.

سلام، کلودیا.

Nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

It is very scenic behind me.

پشت سرم خیلی خوش منظره است.

So behind me at the moment, that is actually the view right now outside my window.

بنابراین در حال حاضر پشت سر من، این منظره در حال حاضر بیرون پنجره من است.

We are having a rather strange day

as far as the weather is concerned.

از نظر آب و هوا روز نسبتاً عجیبی را سپری می کنیم.

Wind, grey skies.

باد، آسمان خاکستری.

It is blowing quite a gale, in fact, outside.

در واقع، در خارج، باد بسیار زیادی می وزد.

And it's not very warm either.

و خیلی هم گرم نیست.

And apparently it's going to get very cold

و ظاهراً در

during the week once again, as April.

ماه آوریل دوباره در طول هفته بسیار سرد خواهد شد.

Quite often the month of April can be very onset old with the weather.

اغلب ماه آوریل می تواند با آب و هوا بسیار قدیمی باشد.

So you can have quite mild weather, but also very cold weather.

بنابراین شما می توانید آب و هوای کاملا معتدل و همچنین هوای بسیار سرد داشته باشید.

And you can also have lots of rain.

و همچنین می توانید باران زیادی داشته باشید.

We often associate April with rain.

ما اغلب آوریل را با باران مرتبط می کنیم.

We often expect lots of rain during April.

ما اغلب در ماه آوریل انتظار باران زیادی را داریم.

But so far we haven't had much.

اما تا الان چیز زیادی نداشتیم.

Hello also to

سلام

many ten.

به ده ها هم. بارسلونا

We also have

را هم داریم

Barcelona.

.

Hello to Barcelona.

سلام به بارسلونا.

Hello, Barcelona.

سلام بارسلونا

And that is Mar del Kama.

و آن مار دل کاما است.

Estelle, hello to you watching in Barcelona.

استل، سلام به شما که در بارسلونا تماشا می کنید.

Nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

So many people here.

افراد زیادی اینجا هستند.

Hello also Toho men who is watching in Vietnam.

سلام به مردان توهو که در ویتنام تماشا می کنند.

Hello, Vietnam. Nice to see you. As well.

سلام ویتنام از دیدن شما خوشحالم. همچنین.

Christina.

کریستینا

Hello, Christina.

سلام کریستینا

Bull Warner.

بول وارنر.

Very nice

بسیار خوشحالم

to see you here from a very nice part of the world.

که شما را از یک نقطه بسیار زیبا از جهان اینجا می بینم.

One of my favourite areas, cheshire.

یکی از مناطق مورد علاقه من، چشایر.

Some beautiful landscape.

چند منظره زیبا

A few years ago, Mr.

چند سال پیش من و آقای

Steve and myself, we went up to Derbyshire, which is very close.

استیو به دربی شایر رفتیم که خیلی نزدیک است.

It's on the border.

در مرز است.

Very near to Cheshire.

بسیار نزدیک به Cheshire.

And we did actually drive all the way into Cheshire as well.

و ما در واقع تمام راه را به چشایر رانندگی کردیم.

And we had a lovely time.

و به ما خوش گذشت

Lots of tea and lots of cakes were consumed.

چای زیاد و کیک زیاد مصرف شد.

Let's just say.

فقط بگوییم.

Crewe So Christina is actually watching in Crewe, which is in Cheshire,

Crewe بنابراین کریستینا در واقع در Crewe تماشا می کند، که در Cheshire

which is in the UK or more precisely, England.

، در بریتانیا یا به طور دقیق تر، انگلستان است.

Hello to you, Crewe.

سلام به تو، کرو.

Now, I whenever whenever I think of Crewe,

حالا، هر وقت که به کریو فکر می‌کنم،

I always think of all the trains because they used to be a bit of a joke

همیشه به تمام قطارها فکر می‌کنم، زیرا آنها قبلاً کمی شوخی بودند

where everyone would say that every train in the country would call it Crewe.

که همه می‌گفتند هر قطاری در کشور آن را کرو می‌نامد.

I'm not sure

من مطمئن نیستم

how true that is, but I know a lot of trains do stop it.

که چقدر درست است، اما می دانم که بسیاری از قطارها آن را متوقف می کنند.

Crewe c. R.

کرو سی. R.

E w e.

E w e.

So it's a place, it's a town, the town of Crewe.

بنابراین یک مکان است، یک شهر است، شهر کرو.

And we used to always have the joke

و همیشه این جوک را داشتیم

where a lot of people would say that all the trains would always stop.

که خیلی ها می گفتند همه قطارها همیشه می ایستند.

Every train stops at Crewe

هر قطاری در Crewe توقف می کند،

Is that really true, though?

آیا این واقعاً درست است؟

Is it true?

آیا حقیقت دارد؟

We'll have to see.

باید ببینیم

Hello, this is you too.

سلام این هم شما هستید

Live with Mr. Duncan.

با آقای دانکن زندگی کنید.

It is like music to my ears. Thank you very much.

در گوش من مثل موسیقی است. بسیار از شما متشکرم.

That's very kind of you.

این خیلی از شما مهربان است.

Christina says yes, there is Crewe Junction.

کریستینا می‌گوید بله، کریو جانکشن وجود دارد.

That's it.

خودشه.

Well, my brother in law, I've never mentioned this before,

خوب، برادر شوهرم، من قبلاً به این موضوع اشاره نکرده ام،

but my brother in law actually works

اما برادر شوهرم در واقع

on the railways.

در راه آهن کار می کند.

He has a very responsible job.

او شغل بسیار مسئولیت پذیری دارد.

My brother in law, he has to operate all of the signals.

برادر شوهرم، او باید همه سیگنال ها را اجرا کند.

So the trains must always go in the right direction.

بنابراین قطارها باید همیشه در مسیر درست حرکت کنند.

They must always take the right track or the left track

آنها باید همیشه مسیر راست یا چپ را انتخاب کنند

or just keep going straight.

یا فقط مستقیم به راه خود ادامه دهند.

So my my brother in law, Stuart,

بنابراین برادر شوهرم، استوارت،

he actually works on the signals.

او در واقع روی سیگنال ها کار می کند.

He is responsible for making sure all the trains

او مسئول این است که مطمئن شود همه

go in the right direction

قطارها در مسیر درست حرکت می کنند

and none of them ever meet face to face.

و هیچ یک از آنها هرگز رو در رو ملاقات نمی کنند.

Because you don't want that.

You see, it's not good.

چون تو اینو نمیخوای

ببین خوب نیست

It's not a good thing.

چیز خوبی نیست.

It's a very easy way of getting fired

این یک راه بسیار آسان برای اخراج

from your job by pulling the wrong signal.

از شغل خود با کشیدن سیگنال اشتباه است.

It's a very responsible job.

این یک کار بسیار مسئولیت پذیر است.

Hello. Also to red. Red.

سلام. همچنین به قرمز. قرمز.

Oh, hello, red. Red.

اوه، سلام، قرمز. قرمز.

Or should I say or him?

یا من بگویم یا او؟

Or him.

یا او.

Hello to you. Very nice as well.

درود بر تو. خیلی هم قشنگه

Mr. Duncan, do you know Vietnam Minton?

آقای دانکن، آیا شما مینتون ویتنام را می شناسید؟

I do. I've heard of Vietnam.

انجام میدهم. من نام ویتنام را شنیده ام.

I know it very well.

من آن را به خوبی می دانم.

Yes, very near to, I suppose I would say China.

بله، خیلی نزدیک، فکر می کنم می توانم بگویم چین.

Very close to Korea.

خیلی نزدیک به کره

A great part of the world.

بخش بزرگی از جهان

And a part of the world that I've never really explored.

و بخشی از جهان که من هرگز واقعا کاوش نکرده ام.

I've never been to Vietnam. I will be honest with you.

من هرگز به ویتنام نرفته ام. من با شما صادق خواهم بود.

There are many countries I would like to go to in that part of the world

کشورهای زیادی هستند که من می خواهم به آن قسمت از جهان بروم

Vietnam, Korea, Japan.

ویتنام، کره، ژاپن.

I've never been to any of those places, but I would love to visit there one day.

من هرگز به هیچ یک از آن مکان ها نرفته ام، اما دوست دارم روزی به آنجا سفر کنم.

Yes, we were talking about dandruff earlier.

بله، ما قبلا در مورد شوره سر صحبت می کردیم.

And ah, my theory

و آه، تئوری من این

is that no one has dandruff anymore.

است که هیچ کس دیگر شوره سر ندارد.

And as you can see today, I have no dandruff

و همانطور که امروز می بینید، من هیچ شوره ای

on my black T-shirt.

روی تی شرت مشکی خود ندارم.

Not one flake at all.

اصلا یک پوسته نیست.

I made the mistake this morning.

امروز صبح اشتباه کردم

I made a big mistake.

اشتباه بزرگی کردم

I decided to look at some photographs.

تصمیم گرفتم به چند عکس نگاه کنم.

I have lots of photographs.

من تعداد زیادی عکس دارم

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

When I say photographs,

وقتی می گویم عکس،

I don't mean photographs that I store in my computer.

منظورم عکس هایی نیست که در کامپیوترم ذخیره می کنم.

I mean photographs that were actually printed.

منظورم عکس هایی است که واقعا چاپ شده اند.

Do people still do that?

آیا مردم هنوز هم این کار را می کنند؟

Do you still have photographs printed

آیا هنوز عکس های چاپ شده

or do you normally just keep them on your computer?

دارید یا معمولاً آنها را روی رایانه خود نگه می دارید؟

So I don't think many people nowadays actually have photographs printed.

بنابراین فکر نمی‌کنم امروزه بسیاری از مردم واقعاً عکس‌هایشان را چاپ کنند.

I think quite often they keep them in their computer or on the cloud.

من فکر می کنم اغلب آنها آنها را در رایانه خود یا در فضای ابری نگه می دارند.

But yes, I was looking at some photographs this morning.

اما بله، امروز صبح داشتم به چند عکس نگاه می کردم.

I and I think you have to be in the right mind.

من و من فکر می کنم شما باید در ذهن درست باشید.

You have to be feeling quite good

before you start looking at photographs,

قبل از شروع به دیدن عکس‌ها، باید احساس خوبی داشته باشید،

especially when you are looking at pictures of yourself from many years ago.

به‌ویژه وقتی به عکس‌های سال‌ها پیش خود نگاه می‌کنید.

And that's what I was doing so I was looking at

و این کاری بود که من انجام می‌دادم، بنابراین

lots of photographs of myself

for many years ago.

سال‌ها پیش به عکس‌های زیادی از خودم نگاه می‌کردم.

And I don't know why it made me feel a bit sad.

و نمی دانم چرا کمی غمگینم کرد.

It did.

انجام داد.

I don't know why.

نمی دانم چرا.

Normally, I like looking at old photographs I do.

به طور معمول، من دوست دارم به عکس های قدیمی که انجام می دهم نگاه کنم.

I like looking at old pictures

من دوست دارم به عکس‌های

of people that I used to know or people from my family,

قدیمی افرادی که قبلاً می‌شناختم یا افراد خانواده‌ام،

people who were around.

افرادی که در اطراف بودند نگاه کنم.

But sadly, they are no longer here.

اما متأسفانه آنها دیگر اینجا نیستند.

So I was looking at photographs not only of myself, but also Mr.

بنابراین من نه تنها به عکس های خودم، بلکه آقای استیو نیز نگاه می کردم

Steve.

.

I've got some great photographs of Steve

من چند عکس فوق‌العاده از استیو دارم،

when we first met over 30 years ago,

زمانی که برای اولین بار بیش از 30 سال پیش با هم آشنا شدیم،

some brilliant photographs there's one, there's a photograph of me.

چند عکس فوق‌العاده یکی، یک عکس از من.

Did you see that? That's me

اون رو دیدی؟ این

looking very slim and young.

من بسیار لاغر و جوان به نظر می رسم.

There in May and some more photographs here.

آنجا در ماه مه و چند عکس دیگر در اینجا.

So there's Mr. Steve.

پس آقای استیو هست.

I think that's Mr. Steve with my mother.

فکر می کنم آقای استیو با مادرم باشد.

Yes, it is.

بله همینطور است.

So there you can see Steve,

بنابراین در آنجا می توانید استیو را ببینید،

but also my lovely mum as well.

اما همچنین مادر دوست داشتنی من را.

My mother is on that photograph and I think that's the reason why I started to feel

مادرم روی آن عکس است و فکر می‌کنم به همین

a little sad, a little emotional,

دلیل کمی غمگین شدم، کمی احساساتی شدم

because, as you know, my mother is not very well at the moment.

، زیرا همانطور که می‌دانید حال مادرم در حال حاضر خیلی خوب نیست.

So suddenly seeing pictures of my mother

بنابراین، دیدن ناگهانی عکس‌هایی از مادرم که

many years ago looking healthy and young

سال‌ها پیش سالم و جوان به نظر

really did make me feel a little emotional.

می‌رسید، واقعاً کمی احساساتی به من دست داد.

So what about you?

درمورد شما چطور؟

Do you ever look at old photographs of yourself?

آیا تا به حال به عکس های قدیمی خود نگاه می کنید؟

Do you ever look at old pictures from your past?

آیا تا به حال به عکس های قدیمی از گذشته خود نگاه می کنید؟

Do you ever reminisce or

آیا تا به حال به خاطرات گذشته می پردازید یا به آن

think about the past?

فکر می کنید؟

It's something that I used to do quite a lot these days.

کاری که این روزها زیاد انجام می دادم .

I don't because I find that if my mind is in the wrong place,

من این کار را نمی کنم زیرا متوجه می شوم که اگر ذهنم در جای اشتباهی قرار گرفته باشد،

maybe if I'm feeling a little bit emotional or vulnerable, I might not do it

شاید اگر کمی احساساتی یا آسیب پذیر باشم، ممکن است این کار را

but I did make the mistake this morning of starting to look at all of these photographs.

نکنم، اما امروز صبح اشتباه کردم و شروع به نگاه کردن به همه چیز کردم. این عکس ها

And then suddenly I saw some pictures

و بعد ناگهان چند عکس

of my mother looking young and lovely,

از مادرم دیدم که جوان و دوست داشتنی به نظر می رسید

and it was a very strange moment of time, I have to say.

و باید بگویم لحظه بسیار عجیبی بود .

So I think you have to be careful

بنابراین فکر می‌کنم

when you look back, when you remember things, you have to make sure that your mind

وقتی به گذشته نگاه می‌کنید، وقتی چیزهایی را به یاد می‌آورید، باید مراقب باشید، باید مطمئن شوید که ذهن شما

is in a good place,

در جای خوبی است،

because mine certainly wasn't this morning.

زیرا مطمئناً ذهن من امروز صبح نبود.

Anna.

Hello, Anna.

آنا

سلام آنا.

Anna says you look great wearing this black t shirt.

آنا می گوید با پوشیدن این تی شرت مشکی عالی به نظر می آیی.

Mr. Duncan, thank you very much.

آقای دانکن، خیلی ممنون.

It's very kind of you to say I as I mentioned earlier, I do have a lot of black

خیلی لطف دارید که می گویید همانطور که قبلاً اشاره کردم، من تی شرت های مشکی زیادی دارم،

t shirts, a lot of dark t shirts,

تی شرت های تیره زیادی دارم،

but I don't normally wear them to be honest.

اما صادقانه بگویم معمولاً آنها را نمی پوشم.

Claudia says, yes, you can

کلودیا می‌گوید، بله، شما می‌توانید

be sad or you can be thankful because of those lovely times.

غمگین باشید یا می‌توانید به خاطر آن لحظات دوست داشتنی سپاسگزار باشید.

Well, that is it. Yes, I think you're right, Claudia.

خوب، همین است. بله، فکر می کنم حق با شماست، کلودیا.

That is it.

همین است.

Maybe there is a feeling maybe your emotions are mixed

شاید احساسی وجود داشته باشد که ممکن است احساسات شما در هم آمیخته باشد

because you can you can have mixed emotions about things.

زیرا می توانید احساسات متفاوتی در مورد چیزها داشته باشید.

Especially when you are looking back over the past

به خصوص وقتی به گذشته نگاه می‌کنید

and photographs, all the most amazing things.

و عکس‌ها، شگفت‌انگیزترین چیزها را می‌بینید.

And that's why I like taking pictures when Mr.

و به همین دلیل است که وقتی آقای

Steve and myself, when we go out

استیو و خودم عکس می گیریم، وقتی بیرون

when we go for a walk or if we go into town,

می رویم وقتی برای پیاده روی می رویم یا اگر به شهر می رویم، از

I like what I like taking photographs.

چیزی که دوست دارم عکس بگیرم، خوشم می آید.

And sometimes Steve gets a bit annoyed

و گاهی اوقات استیو کمی اذیت می شود

because when I get my phone out, he knows I'm going to start

زیرا وقتی تلفنم را بیرون می آورم، می داند که شروع به

taking lots of photographs.

گرفتن عکس های زیادی خواهم کرد.

But I do like that because then years and years from now, you can look at those pictures,

اما من آن را دوست دارم، زیرا سال‌ها و سال‌ها بعد، می‌توانید به آن عکس‌ها نگاه کنید،

you can relive those little moments of time,

می‌توانید آن لحظات کوچک زمان را دوباره زنده کنید،

and you might be surprised how valuable those tiny

و ممکن است تعجب کنید که این لحظات کوچک چقدر می‌توانند ارزشمند

moments of time can become.

باشند.

It is very strange

خیلی عجیب است

Hello to oh, English lessons.

سلام به اوه، درس های انگلیسی.

Hello, English lessons.

سلام آموزش زبان انگلیسی

I like your name, by the way.

اتفاقا اسمت را دوست دارم

Apparently April is the cruellest month.

ظاهرا آوریل بی رحم ترین ماه است.

I have heard of that before.

من قبلاً در مورد آن شنیده بودم.

I've heard that said, I can't remember why

من این را شنیده ام، نمی توانم به خاطر بیاورم چرا

but I have heard that before.

اما قبلاً شنیده بودم.

Mhm. Hello, Wendell.

مهم سلام وندل

Wendell Silver, who says hello.

وندل سیلور که سلام می کند.

Good morning. Friends.

صبح بخیر. دوستان.

I'm back.

من برگشتم

Hello, Wendell. It's nice to see you back here.

سلام وندل خوشحالم که دوباره شما را اینجا می بینم.

Very good to see you back.

خیلی خوشحالم که برگشتم.

And I'm very happy to see that you've decided to rejoin

و من بسیار خوشحالم که می بینم شما تصمیم گرفتید دوباره به ما ملحق شوید

and say hello to us on the live chat as well.

و در چت زنده نیز به ما سلام کنید.

I'm going to take a break so I can rest my throat.

من می روم استراحت کنم تا بتوانم گلویم را استراحت دهم.

But we do have lots of things to talk about today.

اما امروز چیزهای زیادی برای گفتن داریم.

We are talking about people,

ما در مورد افرادی صحبت می کنیم،

maybe friends, maybe members of your family

شاید دوستان، شاید اعضای خانواده

who you knew many years ago,

شما که سال ها پیش می شناختید،

but maybe you have lost contact with them.

اما شاید ارتباط خود را با آنها قطع کرده اید.

We're talking about that also we're going to play a little game together,

ما در مورد این صحبت می کنیم که همچنین قرار است یک بازی کوچک با هم

something we can share together, something we can both get involved with.

انجام دهیم، چیزی که می توانیم با هم به اشتراک بگذاریم، چیزی که هر دو می توانیم با آن درگیر شویم.

I'm going to talk about describing

من قصد دارم در مورد توصیف

something by using just one word.

چیزی با استفاده از یک کلمه صحبت کنم.

And it is possible to do that.

و امکان انجام آن وجود دارد.

It is possible to describe something, maybe a feeling

می توان چیزی را توصیف کرد، شاید یک احساس

or an opinion or anything.

یا نظر یا هر چیز دیگری.

Using just one word.

فقط با استفاده از یک کلمه

And we will be looking at that as well.

و ما به آن نیز نگاه خواهیم کرد.

But right now, a little break and an excerpt

اما در حال حاضر، یک استراحت کوچک و گزیده ای

from one of my favourite episodes, a full English

از یکی از قسمت های مورد علاقه من، یک انگلیسی کامل

who remembers when I went into the garden

که به یاد می آورد زمانی که به باغ

and I decided to set fire to lots of things

رفتم و تصمیم گرفتم چیزهای زیادی را آتش بزنم

Well, that is the excerpt we are going to watch right now.

، خب، این گزیده ای است که ما می خواهیم درست تماشا کنیم. اکنون.

And then we will be back live

و پس از آن ما به صورت زنده برای بیشتر باز خواهیم گشت

for more

Can you see what I'm doing today?

آیا می توانید ببینید من امروز چه کار می کنم؟

I'm preparing to light a fire

دارم برای روشن کردن آتش آماده

I have some old wood and garden debris to dispose of.

می‌شوم. چند چوب قدیمی و زباله‌های باغ را برای دفع دارم.

To start a fire, you need some dry material This will light easily.

برای روشن کردن آتش به مقداری مواد خشک نیاز دارید که به راحتی روشن می شود.

Paper is the most common material used

کاغذ رایج ترین ماده ای است که استفاده می شود

or small pieces of wood will also do the job

یا تکه های کوچک چوب نیز این کار را انجام می

The material used to start a fire is called kindling.

دهد.

You use kindling to start the fire.

برای روشن کردن آتش از کیندلینگ استفاده می کنید.

Kindling establishes the fire.

افروختن آتش را برپا می کند.

There is also the word Kindle,

همچنین کلمه Kindle

which means to start a fire.

به معنای برافروختن آتش است.

Kindling is a noun, while Kindle is a verb.

Kindling یک اسم است، در حالی که Kindle یک فعل است.

I will use a match to start the fire.

من از کبریت برای روشن کردن آتش استفاده خواهم کرد.

I will strike the match and light the paper.

من کبریت را می زنم و کاغذ را روشن می کنم.

This will start the fire.

این باعث شروع آتش می شود.

The paper will ignite The word

کاغذ مشتعل خواهد شد کلمه

ignite comes from the Latin word for fire.

ignite از کلمه لاتین آتش گرفته شده است.

We sometimes use the word pyro

ما گاهی از کلمه pyro

to describe something related to fire.

برای توصیف چیزی که مربوط به آتش است استفاده می کنیم.

For example, a person who is addicted to starting fires

به عنوان مثال، فردی که به آتش سوزی معتاد است را

can be called a pyromaniac.

می توان پیرومنیک نامید.

The most obvious parts of a fire

واضح ترین قسمت های

are the flames and smoke.

آتش شعله های آتش و دود هستند.

Can you see the flames?

آیا می توانید شعله های آتش را ببینید؟

The movement of the flames cannot be predicted

حرکت شعله ها را نمی توان پیش بینی کرد

Flames move randomly

شعله ها به صورت تصادفی حرکت

We can use the word lick

می کنند ما می توانیم از کلمه لیس

to describe the movement to the fire's flame.

برای توصیف حرکت شعله آتش استفاده کنیم.

The flames licked around the doorframe.

شعله های آتش دور چهارچوب در می لیسید.

A flame flickers.

شعله ای سوسو می زند.

We can describe the flame on a candle

می توانیم شعله روی

as a flickering flame.

شمع را به عنوان شعله سوسوزن توصیف کنیم.

A flame can shimmer flicker.

شعله می تواند سوسو بزند.

Glow stands

غرفه های درخشان

The fire I'm lighting today will be safely contained.

آتشی که امروز روشن می کنم با خیال راحت مهار خواهد شد.

This container is called an incinerator.

به این ظرف زباله سوز می گویند.

You burn things in an incinerator.

شما چیزها را در یک زباله سوز می سوزانید.

The inside of the incinerator will become very hot.

داخل کوره زباله سوز بسیار داغ خواهد شد.

To keep the fire under control.

برای کنترل آتش

I must put this lid on it.

من باید این درب را روی آن بگذارم.

Now the fire will burn steadily

اکنون آتش به طور پیوسته می سوزد

and remains safe.

و سالم می ماند.

The small hole in the centre of the lid

سوراخ کوچک در مرکز درب

allows the smoke to escape in a controlled way.

باعث می شود تا دود به صورت کنترل شده خارج شود.

Just like the chimney on a house would

درست مانند دودکش خانه که

Fires are fun to watch,

تماشای آتش‌ها سرگرم‌کننده است،

but they can also be very dangerous,

اما می‌تواند بسیار خطرناک هم باشد،

especially if they get out of control.

به خصوص اگر از کنترل خارج شود.

After the fire has gone out,

پس از خاموش شدن آتش

there is normally some debris left

، معمولاً مقداری زباله باقی می ماند.

This grey looking substance is called ash.

این ماده خاکستری به نظر خاکستر می باشد.

This is all that is left of what was burned

این تنها چیزی است که سوخته شده است.

You can also put out a fire using water.

همچنین می توانید با استفاده از آب آتش را خاموش کنید.

This action can be described as extinguish

این عمل را می توان به عنوان خاموش کردن

You extinguish the fire.

شما خاموش کردن آتش توصیف کرد.

You put the fire out.

تو آتش را خاموش کن

You have extinguished the flames.

شعله ها را خاموش کردی

The fire has been put out

آتش خاموش شده است

A lot of people saying, Mr.

بسیاری از مردم می گویند، آقای

Duncan, you are a pyromaniac.

دانکن، شما یک پیرومنیک هستید.

That's what we call the person who is crazy.

این چیزی است که ما به کسی که دیوانه است می گوییم.

About starting fires.

درباره شروع آتش سوزی

Do you.

آیا تو.

Did he do.

آیا او انجام داد.

Here we go back.

در اینجا ما به عقب برمی گردیم.

Yes, we are now back live.

بله، ما اکنون به صورت زنده برگشتیم.

Hello and welcome to Tuesday.

سلام و به سه شنبه خوش آمدید.

I am doing lots and lots of live

من در ماه آوریل استریم های زنده انگلیسی زیادی انجام می دهم

English streams during the month of April.

.

25 in total dandruff

25 در کل شوره سر

There we go.

ما می رویم.

That's 30 times.

یعنی 30 برابر

I think I've said it 30 times now or 40.

فکر کنم الان 30 بار

I've said dandruff 40 times and now it's 41.

گفتم یا 40 بار. 40 بار گفتم شوره سر و الان شده 41.

My name is Duncan.

اسم من دانکن است.

And what is your name, I wonder? Hello.

و من تعجب می کنم نام شما چیست؟ سلام.

Thank you very much for joining me today.

از اینکه امروز به من پیوستید بسیار سپاسگزارم.

We are talking about the English language, and that's what we do here.

ما در مورد زبان انگلیسی صحبت می کنیم، و این کاری است که ما در اینجا انجام می دهیم.

And that's what we will be doing many,

و این کاری است که ما

many times during the month of April.

بارها و بارها در ماه آوریل انجام خواهیم داد.

I hope you are feeling good today.

امیدوارم امروز حالتون خوب باشه

Hello also to oh, we have

سلام به اوه، ما داریم

he's here.

او اینجاست.

Although just for a few moments,

اگرچه فقط برای چند لحظه،

Pedro Belmont

پدرو بلمونت

is here today.

امروز اینجاست.

Hello to Pedro.

سلام به پدرو

Nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Today we are looking at what are two things

امروز ما دو چیز را بررسی

I think a good subject to talk about.

می کنیم که فکر می کنم موضوع خوبی برای صحبت کردن است.

Now, I was talking about photographs earlier, photographs

حالا، من در مورد عکس‌های قبلی صحبت می‌کردم ،

of your yourself photographs of friends you see here.

عکس‌های خودتان، عکس‌های دوستانی که اینجا می‌بینید.

So here are some photographs of me.

پس اینم چندتا عکس از من

So this is me many years ago.

پس این من سالها پیش هستم.

There is now I am in London

اکنون من در لندن هستم

and there I am at home.

و آنجا در خانه هستم.

In fact, I think this particular photograph

در واقع، من فکر می کنم این عکس خاص

was taken around 32 years ago.

حدود 32 سال پیش گرفته شده است.

It's true.

درسته.

So that particular photograph was taken 32 years ago.

بنابراین آن عکس خاص 32 سال پیش گرفته شده است.

And I think this one was taken

و من فکر می کنم این یکی

maybe 25 years ago.

شاید 25 سال پیش گرفته شده است.

So these are very old photographs and that's what I was doing this morning.

بنابراین این عکس‌های بسیار قدیمی هستند و این کاری است که من امروز صبح انجام می‌دادم.

You see, I was looking at old photographs

ببینید، داشتم به عکس های قدیمی

and I thought of an interesting subject.

نگاه می کردم و به موضوع جالبی فکر کردم.

I thought, hmm, maybe there is a situation

فکر کردم، هوم، شاید موقعیتی پیش بیاید

where there are people from your past with whom you've lost contact.

که افرادی از گذشته شما وجود داشته باشند که ارتباط شما با آنها قطع شده است.

So I thought it might be a good thing to talk about

بنابراین فکر کردم شاید خوب باشد که در مورد

very briefly, people with whom you have lost contact.

افرادی که ارتباط شما با آنها قطع شده صحبت کوتاهی کنم.

And I think it's true.

و من فکر می کنم درست است.

And sometimes times

و گاهی اوقات

you lose contact with someone,

شما ارتباط خود را با کسی قطع می کنید،

but you you can't remember why or how it just happened.

اما نمی توانید به یاد بیاورید که چرا و چگونه این اتفاق افتاده است.

As life goes by, as your

همانطور که زندگی می گذرد، هر چه

your responsibilities become more and more, they become more demanding.

مسئولیت های شما بیشتر و بیشتر می شود، آنها نیز بیشتر می شوند.

We often find that we can leave

ما اغلب متوجه می شویم که می توانیم

people behind or lose contact with people.

افراد را پشت سر بگذاریم یا ارتباط خود را با مردم از دست بدهیم.

And I was thinking this morning of some of the people I used to know

و من امروز صبح به برخی از افرادی که

many years ago, but I don't know them anymore.

سال ها پیش می شناختم فکر می کردم، اما دیگر آنها را نمی شناسم.

It's as if they vanished not only from my life, but also from the face of the Earth.

انگار نه تنها از زندگی من، بلکه از روی زمین محو شدند.

And yet, I know I know they still exist.

و با این حال، می دانم که می دانم آنها هنوز وجود دارند.

And I know they are still alive.

و من می دانم که آنها هنوز زنده هستند.

Well, as far as I know they are.

خوب، تا آنجا که من می دانم آنها هستند.

So I have lots of friends who I used to know during my teenage years

بنابراین من دوستان زیادی دارم که در سال های نوجوانی می

who now

I have no idea

شناختم و حالا نمی دانم

where they are or what they are doing.

کجا هستند و چه می کنند.

Hello to Paolo.

سلام به پائولو

If you and Mr.

Steve want to come to my house in Italy for a holiday, you are welcome.

اگر شما و آقای

استیو می خواهید برای تعطیلات به خانه من در ایتالیا بیایید ، خوش آمدید.

You can stay as long as you want.

شما می توانید تا زمانی که بخواهید بمانید.

Thank you, Paolo. That's a very nice offer.

متشکرم، پائولو. این یک پیشنهاد بسیار خوب است.

We have had some offers

ما پیشنهاداتی

for maybe accommodation in other parts of the world.

برای اقامت در سایر نقاط جهان داشته ایم.

The only problem is finding time to do it.

تنها مشکل پیدا کردن زمان برای انجام آن است.

And also,

و همچنین

as you know, travelling to different countries at the moment.

همانطور که می دانید در حال حاضر به کشورهای مختلف سفر می کنید.

Still a little difficult

هنوز کمی سخت است،

but yes,

اما بله،

all the many people in your life,

همه افراد زیادی در زندگی شما هستند،

maybe friends, maybe even relatives.

شاید دوستان، شاید حتی اقوام.

It is possible to also lose contact

همچنین ممکن است ارتباط خود را با اعضای خانواده از دست بدهید

with members of your family

and there are many reasons why that can happen.

و دلایل زیادی وجود دارد که ممکن است این اتفاق بیفتد.

Maybe you just lose contact.

شاید شما فقط ارتباط خود را از دست بدهید.

Maybe they move to another part of the country

شاید آنها به نقطه دیگری از کشور

or maybe to another part of the world and you lose touch with them.

یا شاید به نقطه دیگری از جهان نقل مکان کنند و شما ارتباط خود را با آنها قطع کنید.

You lose contact with them.

شما ارتباط خود را با آنها از دست می دهید.

It can happen.

ممکن است اتفاق بیفتد.

So it can happen even with members of your own family, maybe an aunt or an uncle.

بنابراین حتی برای اعضای خانواده شما، شاید خاله یا عمو، ممکن است این اتفاق بیفتد.

And they move away and then you lose contact with them.

و آنها دور می شوند و سپس ارتباط شما با آنها قطع می شود.

So people whom you have lost contact

بنابراین افرادی که با آنها ارتباط خود را از دست داده اید

and maybe, maybe someone you would like to find again.

و شاید کسی که دوست دارید دوباره پیدا کنید.

So there are some friends from my past

بنابراین دوستانی از گذشته

who I would love to get in touch with

من هستند که دوست دارم با آنها ارتباط برقرار

but I have completely lost contact with them.

کنم اما ارتباطم با آنها کاملا قطع شده است.

So I don't know where they are.

بنابراین من نمی دانم آنها کجا هستند.

I don't know what their email address is.

من نمیدونم آدرس ایمیلشون چیه

I don't know their phone number.

شماره تلفنشون رو نمیدونم

It's almost as if they vanished into thin air.

تقریباً انگار در هوا ناپدید شده اند.

In fact, the only way I know that I used to know those people is

در واقع ، تنها راهی که می‌دانم قبلاً آن افراد را می‌شناختم،

because I have photographs with them at parties

این بود که در مهمانی‌ها

or in my mother's house.

یا در خانه مادرم با آنها عکس دارم.

So when my friends used to come round, we would have something to eat at my mother's house.

بنابراین وقتی دوستانم می آمدند ، در خانه مادرم چیزی برای خوردن داشتیم.

Or sometimes we would go out

یا گاهی اوقات شنبه شب بیرون می رفتیم

on a Saturday night and have a few beers

و چند آبجو می خوردیم

We did used to do that.

که قبلاً این کار را می کردیم.

I know what you're going to say, Mr. Duncan.

من می دانم که شما چه خواهید گفت، آقای دانکن.

It doesn't seem possible.

به نظر می رسد ممکن نیست.

We can't believe that you used to go out to the pub

ما نمی توانیم باور کنیم که شما قبلاً به میخانه می رفتید و

drinking, but yes, of course, when you're young, around 18.

مشروب می خوردید، اما بله، البته، وقتی جوان هستید، حدود 18.

19. I used to go out with my friend Craig.

19. من با دوستم کریگ بیرون می رفتم.

I had a friend called Craig And we used to go out every Saturday night,

من دوستی داشتم به نام کریگ و ما هر شنبه شب بیرون

and we would go around all of the pubs in Stafford, the Swan,

می رفتیم و در تمام میخانه های استافورد، سوان

the bad

، بد

Where else?

کجا می گشتیم؟

Vine.

تاک.

There was the Vine Hotel in Stafford.

هتل واین در استافورد بود.

We used to go there as well and have quite a few drinks.

اونجا هم میرفتیم و چندتا مشروب میخوردیم.

The Swan Hotel is where we used to drink most of our beer

هتل قو جایی است که ما بیشتر آبجو خود را می‌نوشیدیم

and sometimes we would have Bacardi and Coke

و گاهی اوقات باکاردی و کوکاکولا می‌نوشیدیم

which is not.

که اینطور نیست.

I know you're going to say, Mr.

می دانم که می خواهید بگویید، آقای

Duncan, it is not a very manly drink.

دانکن، این نوشیدنی خیلی مردانه نیست.

Do men drink Bacardi and Coke?

آیا مردان باکاردی و کوکاکولا می نوشند؟

Well,

خوب،

no, not normally.

نه، به طور معمول نه.

Hello to Art.

سلام به هنر

Art B,

هنر ب

I had a close friend from Japan

، یک دوست صمیمی از ژاپن

that I used to talk with every day, but some days

داشتم که هر روز با او صحبت می کردم، اما چند روزی

my friend disappeared off the face of the earth.

دوستم از روی زمین ناپدید شد.

They never replied with my to my emails and I still miss my friend.

آنها هرگز با من به ایمیل های من پاسخ ندادند و هنوز هم دلم برای دوستم تنگ شده است.

Thank you, Art. Art B.

متشکرم، هنر. هنر ب.

It is strange how it happens.

عجیب است که چگونه اتفاق می افتد.

How does that happen in life?

چگونه این اتفاق در زندگی رخ می دهد؟

How can you have someone

چگونه می توانید کسی را داشته باشید

who is close to you as a friend

که به عنوان یک دوست به شما نزدیک است

and then suddenly they they seem to vanish from your life.

و ناگهان به نظر می رسد که او از زندگی شما ناپدید می شود.

But the worst part, the worst part of all

اما بدترین بخش، بدترین بخش این

is quite often you can't remember how it happened.

است که اغلب شما نمی توانید به یاد بیاورید که چگونه اتفاق افتاده است.

How did we lose contact?

چگونه ارتباطمان قطع شد؟

How did it happen?

چگونه اتفاق افتاد؟

Maybe you had a fight.

شاید دعوا کردی

Maybe you just drifted apart.

شاید فقط از هم دور شدی

You drift apart.

از هم دور می شوید

So it's a little bit like being on the ocean or floating down a river.

بنابراین کمی شبیه بودن در اقیانوس یا شناور شدن در رودخانه است.

You slowly drift apart.

کم کم از هم دور میشی

You know each other you are close friends.

شما همدیگر را می شناسید که دوستان صمیمی هستید.

And then over time, you slowly drift apart.

و سپس با گذشت زمان، به آرامی از هم دور می شوید.

And then eventually you lose contact.

و در نهایت ارتباط شما را از دست می دهید.

Completely.

به صورت کامل.

So I have tried to find some of my friends

بنابراین من سعی کردم چند سال پیش برخی از دوستانم را

for many years ago on Facebook.

در فیس بوک پیدا کنم.

Sometimes I put their name into Facebook, but.

گاهی اوقات نام آنها را در فیس بوک می گذارم، اما.

But I can't find any results. Nothing.

اما من هیچ نتیجه ای پیدا نمی کنم. هیچ چی.

It's almost as if they vanished

تقریباً انگار

off the face of the Earth.

از روی زمین ناپدید شده اند.

Hello, Christine.

سلام کریستین

Christina says only Facebook will allow me to be in contact with a friend.

کریستینا می گوید فقط فیس بوک به من اجازه می دهد با یکی از دوستانم در تماس باشم.

I have no time to visit them.

من وقت ندارم به آنها سر بزنم.

Well, I think these days, and I think it is fair to say that these days

خوب، من فکر می کنم این روزها، و فکر می کنم منصفانه است که بگوییم این روزها

many friendships are done virtually

دوستی های زیادی به صورت مجازی انجام می شود،

So in this day and age, when we talk

بنابراین در عصر حاضر، وقتی در

about the Internet, we have things like Facebook.

مورد اینترنت صحبت می کنیم، چیزهایی مانند فیس بوک داریم.

And it is amazing, despite all of the negative publicity.

و با وجود همه تبلیغات منفی، شگفت انگیز است.

A lot of people still use Facebook.

بسیاری از مردم هنوز از فیس بوک استفاده می کنند.

I have a Facebook and I have a feeling maybe you do as well.

من یک فیس بوک دارم و احساس می کنم شاید شما هم همینطور.

So Facebook is a very good way of keeping in touch with people casually,

بنابراین فیس بوک راه بسیار خوبی برای برقراری ارتباط معمولی با مردم است،

or maybe it is more convenient

یا شاید

to keep in touch with people through the Internet.

برقراری ارتباط با مردم از طریق اینترنت راحت تر باشد.

And Facebook, I suppose, is

و فیس‌بوک، فکر می‌کنم

is a good example of the way of doing that.

، نمونه خوبی از روش انجام این کار است.

I'm so old.

من خیلی پیرم

I remember MySpace.

من مای اسپیس را به یاد دارم.

Who remembers MySpace?

چه کسی MySpace را به خاطر می آورد؟

So that was the first Facebook

بنابراین این اولین فیس بوک

before Facebook came along

قبل از ظهور فیس بوک بود

and took away all of the competition.

و تمام رقابت را از بین برد.

But yes, they used to be MySpace.

اما بله، آنها قبلا مای اسپیس بودند.

I wonder if it still exists.

تعجب می کنم که آیا هنوز وجود دارد؟

Does MySpace still exist?

آیا مای اسپیس هنوز وجود دارد؟

Can you still can you still go on MySpace

آیا می توانی هنوز می توانی همچنان بروی مای اسپیس

and find your friends

و دوستانت را پیدا کنی

Mika says, I have lost contact with many of my friends,

میکا می گوید من با بسیاری از دوستانم

but nowadays we have SMS,

ارتباطم را قطع کرده ام اما امروزه پیامک داریم

which is, of course, text messaging, very convenient.

که البته پیامک بسیار راحت است.

So especially young people

بنابراین به خصوص جوانان

can keep in contact with their friends forever. Yes.

می توانند برای همیشه با دوستان خود در تماس باشند. آره.

I suppose so.

من هم همینطور فکر میکنم.

I would imagine if you are young

من تصور می کنم اگر جوان

and you have lots of friends and maybe you have people

هستید و دوستان زیادی دارید و شاید افرادی

who you just keep in touch with through the Internet,

را دارید که فقط از طریق اینترنت،

through email or Facebook or.

از طریق ایمیل یا فیس بوک یا با آنها در ارتباط هستید.

I suppose these days many people are using WhatsApp as well.

فکر می کنم این روزها بسیاری از افراد از واتس اپ نیز استفاده می کنند.

It's become quite popular

این بسیار محبوب شده است

and I think, yes, that is

و من فکر می کنم، بله،

that is a way of making sure that you never lose contact

این راهی است برای اطمینان از اینکه هرگز ارتباط خود را از دست نمی دهید،

So there are people in my life

بنابراین افرادی در زندگی من هستند

who I would love to get back in touch with.

که دوست دارم دوباره با آنها در تماس باشم.

The only problem is I can't find them.

تنها مشکل اینه که نمیتونم پیداشون کنم

I've searched on the Internet.

من تو اینترنت سرچ کردم

I put their names into old

من نام آنها را در

search engines and I can't find them

موتورهای جستجوی قدیمی قرار دادم و نمی توانم آنها را پیدا کنم

Another one, of course, is work colleagues.

، البته یکی دیگر از همکاران کار است.

People you used to work with.

افرادی که قبلا با آنها کار می کردید.

And over my life, I've done many jobs

و در طول زندگی‌ام، کارهای زیادی انجام داده‌ام،

If you are a regular viewer, you will know that I've done many jobs in my life,

اگر بیننده ثابتی باشید، می‌دانید که من در زندگی‌ام کارهای زیادی انجام داده‌ام،

many strange jobs.

کارهای عجیب و غریب زیادی.

And I've met lots and lots of people.

و من با افراد زیادی آشنا شده ام.

And I've worked with lots of lovely people

و من با تعداد زیادی از افراد دوست داشتنی کار کرده ام

and some not so lovely as well.

و برخی نیز نه چندان دوست داشتنی.

But yes, we often find ourselves losing contact.

اما بله، ما اغلب خودمان را از دست می دهیم.

It's very strange.

خیلی عجیب است.

Hello, Rafia.

سلام رفیا.

Oh, Mr.

اوه، آقای

Duncan, you just said friendships are done,

دانکن، شما گفتید که دوستی ها تمام شده است،

so I can use done as well.

بنابراین من می توانم از انجام شده استفاده کنم.

Not just made

نه فقط ساخته شده

Well, when we say done,

خوب، وقتی می گوییم انجام شد

we are just talking about something being over.

، فقط در مورد چیزی صحبت می کنیم که تمام شده است.

So if a friendship is done, it means it has ended.

پس اگر دوستی انجام شود یعنی پایان یافته است.

So something that ends or something

بنابراین چیزی که تمام می شود یا چیزی

that has been completed is done.

که کامل شده است انجام می شود.

It is finished.

آن تمام شده است.

It is over.

تمام شد.

So a friendship can be done.

بنابراین دوستی می تواند انجام شود.

And when when we say that, we mean that it's ended.

و وقتی این را می گوییم، به این معناست که تمام شده است.

So I have many friendships that have been done.

بنابراین من دوستی های زیادی دارم که انجام شده است.

They've come to an end

آنها به دلایل مختلف به پایان رسیده اند

for various reasons.

.

However, I am very sure that most of my friendships

با این حال، من بسیار مطمئن هستم که بیشتر دوستی های

did not end badly.

من پایان بدی نداشته است.

Most of them just slowly faded away

بیشتر آنها به آرامی

into the mists of time.

در مه زمان محو شدند.

Palmira.

پالمیرا.

Hello, Palmira.

سلام پالمیرا

Hello.

Also to Can I say hello to

سلام.

همچنین می توانم به

interesting xo.

xo جالب سلام کنم.

Hello, xo. Ley.

سلام، xo. لی

I'm very intrigued by your name, by the way.

اتفاقاً من خیلی مجذوب نام شما هستم.

Very interesting.

بسیار جالب.

Hmm. I'm always intrigued

هوم من همیشه

whenever I see a new name on the live chat.

هر زمان که نام جدیدی در چت زنده می بینم مجذوب می شوم.

I'm always a little intrigued to find out

من همیشه کمی کنجکاو هستم

where people are

که بفهمم مردم کجا هستند،

so we are talking about friendships.

بنابراین ما در مورد دوستی صحبت می کنیم.

Maybe people that you used to know.

شاید افرادی که قبلا میشناختی

Maybe people who moved on with their lives.

شاید افرادی که به زندگی خود ادامه دادند.

Of course, one of the problems that can also arise, especially if you have

البته یکی از مشکلاتی که می تواند به وجود بیاید، به خصوص اگر

female friends, is quite often they will get married.

دوستان خانمی داشته باشید، اغلب آنها ازدواج می کنند.

And when they get married, their name will change.

و وقتی ازدواج کنند نامشان تغییر می کند.

So if you know someone called Julie Smith

بنابراین اگر در کودکی شخصی به نام جولی اسمیت را می شناسید

in your childhood,

،

maybe Julie Smith married

شاید جولی اسمیت با دیوید پرکینز ازدواج کرده است

David Perkins.

.

So now her name is Julie Perkins,

بنابراین اکنون نام او جولی پرکینز است

and maybe you don't even know what her husband's name is.

و شاید شما حتی ندانید نام شوهرش چیست.

So it becomes almost impossible to find that person.

بنابراین یافتن آن شخص تقریبا غیرممکن می شود.

So I think it is harder to find female friends

بنابراین فکر می‌کنم پیدا کردن دوستان زن

or females that you've known in the past.

یا زنانی که در گذشته می‌شناختید سخت‌تر است.

Because their name will change when they get married.

چون اسمشون با ازدواج عوض میشه.

So they will have their original family name.

بنابراین آنها نام خانوادگی اصلی خود را خواهند داشت.

We often call that their maiden name.

ما اغلب آن را نام خانوادگی آنها می نامیم.

So the maiden name is the name that a woman has before she gets married.

پس اسم دختر اسمی است که زن قبل از ازدواج دارد.

So Julie Smith becomes

بنابراین جولی اسمیت به جولی پرکینز تبدیل می شود

Julie Perkins because she married a man

زیرا با مردی ازدواج کرد

whose family name is Perkins.

که نام خانوادگی او پرکینز است.

So they can vanish very quickly, almost instantly

بنابراین آنها می توانند خیلی سریع، تقریباً فوراً

when they get married, because their name changes almost completely.

هنگام ازدواج ناپدید شوند، زیرا نام آنها تقریباً به طور کامل تغییر می کند.

And of course, some people do change their name as well.

و البته، برخی از افراد نام خود را نیز تغییر می دهند.

Completely,

به طور کامل،

all of their name.

همه نام آنها.

They might not like their name.

آنها ممکن است نام خود را دوست نداشته باشند.

Maybe they hate their family and they want to become anonymous

شاید از خانواده خود متنفر باشند و بخواهند ناشناس بمانند

They might decide to change their whole name completely

ممکن است تصمیم بگیرند که نام خود را به طور کامل تغییر دهند

so they can't be found anywhere.

تا جایی پیدا نشوند.

A bit of a Saul Goodman moment

لحظه ای کمی از Saul Goodman

where you can vanish into thin air.

که در آن می توانید در هوا ناپدید شوید.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

Hello. Too.

سلام. هم.

Oh, hello, Anna.

اوه، سلام آنا.

Now, I think Anna is watching in Ukraine,

اکنون، فکر می‌کنم آنا در اوکراین دارد تماشا می‌کند

and I have received some messages

و پیام‌هایی

asking why I don't talk about Ukraine all the time.

دریافت کرده‌ام که می‌پرسند چرا همیشه درباره اوکراین صحبت نمی‌کنم.

Well, I do mention it, but of course, for some people, it's a very painful thing

خوب، من به آن اشاره می کنم، اما البته، برای برخی از افراد،

to listen to someone talk about.

گوش دادن به صحبت های کسی در مورد آن چیزی بسیار دردناک است.

But I suppose over the last couple of days, the focus of attention

اما فکر می‌کنم در چند روز گذشته ، تمرکز توجه

from around the world has become much stronger over the past

از سراسر جهان به

24 48 hours for various reasons.

دلایل مختلف در 24 و 48 ساعت گذشته بسیار قوی‌تر شده است.

Some absolutely shocking pictures

برخی از عکس‌ها

and photographs and

و عکس‌ها و

video footage coming through from Ukraine.

فیلم‌های کاملا تکان‌دهنده که از اوکراین می‌آیند.

And quite shocking, in fact. So we are all with you.

و در واقع بسیار تکان دهنده است. پس همه با شما هستیم

We are thinking about you during this

ما در این زمان نسبتاً سخت به شما فکر می

this rather difficult time

کنیم.

Hello to Marois. Oh.

سلام به مارویس. اوه

Or should I say more or one

یا باید به چند یا یک نفر

more warm welcome

دیگر خوش آمد بگویم از

people with whom you have lost contact?

افرادی که ارتباط شما با آنها قطع شده است؟

If you want to mention that again, you can.

اگر می خواهید دوباره به آن اشاره کنید، می توانید.

We are also going to play a little game now.

ما هم اکنون قرار است یک بازی کوچک انجام دهیم.

Would you like to play a game?

آیا می خواهید یک بازی انجام دهید؟

Okay, then we are going to play a game.

خوب، پس ما می رویم یک بازی انجام دهیم.

I'm going to show you some words

من می خواهم چند کلمه به شما نشان دهم

and what I want you to do

و کاری که می خواهم انجام دهید این

is to give me one word as a response.

است که یک کلمه به عنوان پاسخ به من بگویید.

And this is a very good way

و این یک راه بسیار خوب برای

of testing how quickly you can think.

آزمایش سرعت فکر کردن است.

In fact, I used to play this game with my students, my adult students.

در واقع من این بازی را با دانش آموزانم، دانش آموزان بزرگسالم انجام می دادم.

And what we would often do is have no words

و کاری که ما اغلب انجام می‌دهیم این است که هیچ کلمه‌ای نداریم

and they would have to read the word,

و آنها باید کلمه را بخوانند،

and then they would have to say something that

و سپس باید چیزی

is a response to that word.

بگویند که پاسخی به آن کلمه است.

And it's a very good way of training your brain to think quickly.

و این یک راه بسیار خوب برای آموزش مغز شما برای فکر کردن سریع است.

So not not a sentence, but just one word.

بنابراین نه یک جمله، بلکه فقط یک کلمه.

For example, I might say summer

مثلاً من بگویم تابستان

and you might say warm.

و شما بگویید گرم.

So that's the first thing you think of.

پس این اولین چیزی است که به آن فکر می کنید.

That's the first thing you say when you think of that particular word.

این اولین چیزی است که وقتی به آن کلمه خاص فکر می کنید می گویید.

So that's what we're going to do now.

بنابراین این همان کاری است که ما اکنون می خواهیم انجام دهیم.

And I hope it will make sense.

و امیدوارم منطقی باشد.

I hope I, I hope I explained it very well.

امیدوارم، امیدوارم خیلی خوب توضیح داده باشم.

Using one word to express

استفاده از یک کلمه برای بیان

something So let's have a look at the background.

چیزی پس بیایید نگاهی به پس زمینه داشته باشیم.

Well, it is possible to express one's feelings with just a single word.

خوب، فقط با یک کلمه می توان احساسات خود را بیان کرد.

It is and sometimes

این است و گاهی اوقات

it can be easier to do that,

انجام آن آسان تر است

to express your feeling or your reaction

، بیان احساس یا واکنش خود

or the appearance of something.

یا ظاهر چیزی.

So how something appears, how something looks,

بنابراین، چگونه چیزی ظاهر می شود، چگونه چیزی به نظر می رسد،

quite often we will use maybe a single word

اغلب ما شاید از یک کلمه

or we can use a single word

استفاده می کنیم یا می توانیم از یک کلمه

to describe the appearance of something.

برای توصیف ظاهر چیزی استفاده کنیم.

Maybe hot Mr.

شاید

Duncan's garden.

باغ آقای دانکن داغ باشد.

So my garden can be described

بنابراین باغ من را می توان

probably by using just one word.

احتمالاً با استفاده از یک کلمه توصیف کرد.

Someone might say, it is beautiful.

شاید یکی بگوید زیباست

Some people might say, Green

بعضی ها ممکن است بگویند سبز

your garden is green.

باغ شما سبز است.

Because when you look at my garden,

زیرا وقتی به باغ من نگاه می کنید،

you can see that there are many leaves.

می بینید که برگ های زیادی وجود دارد.

You might describe it as large wide.

شما ممکن است آن را به عنوان عرض بزرگ توصیف کنید.

So I suppose there are many ways

بنابراین فکر می‌کنم راه‌های زیادی برای

of describing something using just one word.

توصیف چیزی فقط با استفاده از یک کلمه وجود دارد.

For example, the appearance of something,

مثلاً ظاهر یک چیزی

or maybe the feeling that has been experienced

یا شاید احساسی که تجربه شده است

so we can have an experience, we can feel something.

تا بتوانیم تجربه ای داشته باشیم، چیزی را احساس کنیم.

And maybe sometimes we will just use

و شاید گاهی اوقات فقط از

one word to express that feeling.

یک کلمه برای بیان آن احساس استفاده کنیم.

How do you feel

چگونه احساس خوشبختی می کنید

happy?

؟

How do you feel

چگونه احساس نارضایتی می کنید

unhappy?

؟

How do you feel?

چه احساسی دارید؟

Great.

عالی.

So it is possible to use just one word

بنابراین می توان فقط از یک کلمه استفاده کرد

The quality of something, how good or bad

کیفیت یک چیز، خوب یا بد

something is, we can express

بودن یک چیز، می توانیم

how good something is or how bad something is by using

با استفاده از یک کلمه چقدر خوب یا بد بودن یک چیز را بیان کنیم

just one word

Also, we can have an emotional response to something.

همچنین می توانیم به چیزی واکنش احساسی داشته باشیم.

The emotion that comes from inside can be expressed

احساسی که از درون می آید را می توان

by using just one word.

تنها با استفاده از یک کلمه بیان کرد.

A reply to something is also a response

پاسخ به چیزی نیز یک پاسخ است

Maybe you reply to something with just one word,

شاید شما فقط با یک کلمه به چیزی پاسخ دهید،

especially if you are feeling emotional.

به خصوص اگر احساسی احساس می کنید.

Quite often if you feel emotional or upset

غالباً اگر در مورد چیزی احساس عاطفی یا ناراحتی

or excited about something, maybe you will only use one word

یا هیجان می کنید،

if a person

اگر فردی

answers or replies with just one word.

فقط با یک کلمه پاسخ دهد یا پاسخ دهد، ممکن است فقط از یک کلمه استفاده کنید.

We might describe that person as being sharp

ما ممکن است آن شخص را تیزبین توصیف

because they're just using one word

کنیم زیرا فقط از یک کلمه استفاده

so it can be seen as rude or impolite

می کند بنابراین

to respond to someone with just one word.

پاسخ دادن به کسی فقط با یک کلمه بی ادبانه یا بی ادبانه است.

It can be seen as something that is not good

می توان آن را چیزی دانست

To be curt

with someone, maybe you answer someone

with just one word.

که خوب نیست.

You respond, maybe you respond in an angry way.

شما پاسخ می دهید، شاید با عصبانیت پاسخ دهید.

We can use the word Curt to be curt with someone

ما می توانیم از کلمه Curt برای کوتاه بودن با کسی

means that you are not saying very much in response.

استفاده کنیم به این معنی که شما خیلی در پاسخ نمی گویید.

Maybe because you are angry or in a hurry,

شاید به این دلیل که عصبانی هستید یا عجله دارید،

or maybe you are really excited

یا شاید واقعاً هیجان زده

You can also be short with someone,

هستید، همچنین می توانید با کسی کوتاه بیایید،

so it means that you are answering someone,

بنابراین به این معنی است که به کسی پاسخ می دهید،

but you are not replying with many words.

اما با کلمات زیادی پاسخ نمی دهید.

You are being short with someone.

داری با کسی کوتاه میای

And quite often this is seen as a negative thing.

و اغلب این به عنوان یک چیز منفی تلقی می شود.

It can be seen as negative.

می توان آن را منفی دانست.

So here are some words.

بنابراین در اینجا چند کلمه است.

Would you like to have a look at some words?

آیا دوست دارید نگاهی به چند کلمه بیندازید؟

And what I want you to do is join in.

و کاری که من از شما می خواهم این است که به آن بپیوندید.

For the next few minutes and I'm going to show you some words.

برای چند دقیقه آینده و من می خواهم چند کلمه را به شما نشان دهم.

And what I want you to do is type

و کاری که من از شما می خواهم انجام دهید این است که

one word in response so everyone can get involved.

در پاسخ یک کلمه را تایپ کنید تا همه بتوانند درگیر شوند.

This is not a contest.

این یک مسابقه نیست.

This is it's not a quiz.

این یک مسابقه نیست.

It is a way of allowing you to open your mind, to explore

این راهی است که به شما امکان می دهد ذهن خود را باز کنید، کاوش

and to test your reaction

کنید و واکنش خود را آزمایش کنید

and how you react to certain words.

و اینکه چگونه به برخی کلمات واکنش نشان می دهید.

But please, just give me one word.

اما لطفا فقط یک کلمه به من بگویید.

So I'm going to put some words on the on the screen.

بنابراین من قصد دارم چند کلمه را روی صفحه نمایش بگذارم.

And I want you to write just one word.

و من از شما می خواهم که فقط یک کلمه بنویسید.

Whatever you think about whatever comes into your mind.

هر چیزی که در مورد هر چیزی که به ذهنتان می رسد فکر کنید.

Just use one word.

فقط از یک کلمه استفاده کنید

And here is the first word

و اینجا اولین کلمه

David is the first word on the screen.

است که دیوید اولین کلمه روی صفحه است.

Internet.

اینترنت.

Internet.

اینترنت.

I just want one word.

من فقط یک کلمه می خواهم.

Respond with one word.

با یک کلمه پاسخ دهید.

That's all I'm asking.

این تمام چیزی است که من می پرسم.

Oh, Rafael.

اوه رافائل

Very good.

خیلی خوب.

So Rafael has given

بنابراین رافائل

addiction. Addiction?

اعتیاد داده است. اعتیاد؟

Yes, I think that is great.

بله، به نظر من عالی است.

So it's almost like

بنابراین تقریباً مانند

one word can lead your brain

یک کلمه است که می تواند مغز شما را

to think in a certain way or come up with a certain word.

به فکر کردن به روش خاصی یا ارائه یک کلمه خاص سوق دهد.

It's almost like one of those psychological tests

این تقریباً شبیه یکی از آن تست‌های روان‌شناختی است

when they show you the the ink drawing or the ink blot,

که نقاشی جوهر یا لکه جوهر را به شما نشان می‌دهند

and you have to come up with your own thoughts.

و شما باید افکار خود را مطرح کنید.

Daniel says information.

دانیال می گوید اطلاعات.

Yes. Internet.

آره. اینترنت.

We often say information.

ما اغلب می گوییم اطلاعات.

It's the place where you can learn, find out,

این مکانی است که می توانید در آن بیاموزید، بدانید،

read the news information.

اطلاعات خبری را بخوانید.

So Internet and information can go together

بنابراین آنجلینا می‌گوید حساب‌ها می‌توانند اینترنت و اطلاعات با هم هماهنگ شوند

Angelina says

accounts.

.

Accounts. Yes.

حساب ها. آره.

You can have an account on the Internet.

می توانید یک حساب کاربری در اینترنت داشته باشید.

I mentioned earlier you can have your Facebook account.

قبلاً اشاره کردم که می توانید حساب فیس بوک خود را داشته باشید.

You can have your Instagram account.

می توانید اکانت اینستاگرام خود را داشته باشید.

Twitter account.

حساب توییتر.

So the account is the thing that you belong to.

بنابراین حساب همان چیزی است که شما به آن تعلق دارید.

You normally register and you join.

شما معمولا ثبت نام می کنید و عضو می شوید.

You become a member.

شما عضو می شوید.

Claudia says Connexion.

کلودیا می گوید کانکس.

Good one.

یکی خوبه

I like that one.

من آن را دوست دارم.

Connexion Internet Connexion.

کانکس اینترنت کانکس.

One of the things that many people think about

یکی از چیزهایی که بسیاری از مردم

when we talk about the Internet is people connecting with each other.

هنگام صحبت در مورد اینترنت به آن فکر می کنند، ارتباط افراد با یکدیگر است.

The Internet and connexion.

اینترنت و ارتباط

That's very good.

این خیلی خوب است.

Read.

خواندن.

Read, says knowledge.

بخوان، می گوید دانش.

It is a good place to go to.

جای خوبی برای رفتن است.

If you want to learn something,

اگر می خواهید چیزی یاد بگیرید

it is a good place to visit.

، مکان خوبی برای بازدید است.

If you need some information,

اگر به اطلاعاتی نیاز دارید،

if you need to learn something,

اگر نیاز به یادگیری چیزی دارید،

Christina says Emails Yes.

کریستینا می گوید ایمیل بله.

Although I think fewer people use email now,

اگرچه فکر می‌کنم در حال حاضر افراد کمتری از ایمیل استفاده می‌کنند،

I don't think email is as popular

اما فکر نمی‌کنم ایمیل به اندازه گذشته

as it used to be.

محبوب باشد.

Maya, my editor, says learning.

مایا، سردبیر من، می گوید یادگیری.

Yes, it is a good place to go to.

بله، جای خوبی برای رفتن است. ون نگوین می‌گوید

I hope that my English lessons and my live streams,

، امیدوارم که درس‌های انگلیسی من و پخش‌های زنده‌ام،

I hope that they help you

به شما در جلسه کمک کنند

Meeting, says Van Nguyen.

.

That's a good one. Yes.

این یکی خوب است. آره.

Here is another word.

اینجا یک کلمه دیگر است.

So I will put the word on the screen

بنابراین من کلمه را روی صفحه

and then give me one word

می گذارم و سپس یک کلمه در پاسخ به من می دهم

in reply.

.

Who family?

چه خانواده ای؟

Family.

خانواده.

When you think of family, what do you think of

وقتی به خانواده فکر می‌کنید، در مورد

using just one word?

استفاده از یک کلمه چه فکر می‌کنید؟

Family is the next word.

خانواده حرف بعدی است.

Family.

خانواده.

I hope there are some good words coming out

امیدوارم کلمات خوبی

with family.

با خانواده بیان شود.

We will see

ما خواهیم دید که

Rafael says Boring.

رافائل می گوید خسته کننده.

Oh, dear.

اوه عزیزم.

Is that your response to the word family?

آیا این پاسخ شما به واژه خانواده است؟

Boring.

O v test o v tests love family.

حوصله سر بر.

O v test o v تست عشق خانواده.

When you think of family, a word that often comes into your mind is love.

وقتی به خانواده فکر می کنید، کلمه ای که اغلب به ذهن شما خطور می کند عشق است.

You think of your family. Not always.

شما به خانواده خود فکر می کنید. نه همیشه.

Not always.

نه همیشه.

It is possible to to have no love in your family.

این امکان وجود دارد که در خانواده خود عشقی نداشته باشید.

Maybe some people want to get away from their family

شاید برخی از افراد می خواهند از خانواده خود دور

and be as far away as possible.

شوند و تا آنجا که ممکن است دور باشند.

Beatriz says You need.

بئاتریز می گوید تو نیاز داری.

That's a good one. Yes.

این یکی خوب است. آره.

You might even say that union is a synonym of family.

حتی ممکن است بگویید که اتحادیه مترادف خانواده است.

So we talk about family we talk about union,

بنابراین ما در مورد خانواده صحبت می کنیم، در مورد اتحاد صحبت می کنیم

a group of people who are together.

، گروهی از مردم که با هم هستند.

However, a family is quite often

با این حال، یک خانواده

related for various reasons

اغلب به دلایل مختلف

with genetics, their bloodline,

با ژنتیک، خط خونی

or, of course, through marriage.

یا، البته، از طریق ازدواج مرتبط است.

As well. You are right

همچنین. درست

Gilou says group.

میگی گیلو میگه گروه.

Yes, the family, the group.

بله، خانواده، گروه.

We often describe family as a family.

ما اغلب خانواده را به عنوان یک خانواده توصیف می کنیم.

Group.

گروه.

So people who are together, people who meet up the family.

بنابراین افرادی که با هم هستند، افرادی که خانواده را ملاقات می کنند.

I suppose you could also say friends as well.

من فکر می کنم شما همچنین می توانید بگویید دوستان.

Hello to Ana.

سلام به آنا

Oh, Ana says

اوه، آنا می گوید

safe.

امن است.

I think of family.

به خانواده فکر میکنم

I think of safe.

به امن فکر میکنم

And that is probably one of the things that springs to mind.

و این احتمالاً یکی از چیزهایی است که به ذهن متبادر می شود.

Maybe a word that many people will think of when they think of family,

شاید کلمه ای که بسیاری از افراد وقتی به خانواده فکر می کنند به ذهنشان بیاید،

especially when we we look back to our childhood.

به خصوص وقتی به دوران کودکی خود نگاه می کنیم.

You might think, oh, I remember.

شاید فکر کنید، اوه، یادم می آید.

I remember feeling so safe with my family.

یادم می آید که در کنار خانواده ام احساس امنیت زیادی می کردم.

I used to go home to see my parents,

من برای دیدن پدر و مادرم به خانه می رفتم

or when I came home from school,

یا وقتی از مدرسه به خانه می

I was always glad to see my family.

آمدم همیشه از دیدن خانواده ام خوشحال می شدم.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

Christine says Blurred.

کریستین می گوید تار.

Yes, we often use the word blood when we are talking about family

بله، ما اغلب وقتی از خانواده صحبت می کنیم از کلمه خون استفاده می کنیم،

because as I mentioned a few moments ago, we have blurred line.

زیرا همانطور که چند لحظه پیش اشاره کردم، خطوط ما تار شده است.

So your blurred line

بنابراین خط مبهم شما

relates to your family, your family, your distant family.

به خانواده شما، خانواده شما، خانواده دور شما مربوط می شود.

But you have one connexion, and that is the fact that you are all sharing

اما شما یک ارتباط دارید، و آن این واقعیت است که همه شما در

that same bloodline.

یک خط خونی مشترک هستید.

We often hear that word used when we're talking about royalty.

ما اغلب می شنویم که از این کلمه استفاده می شود زمانی که ما در مورد حق امتیاز صحبت می کنیم.

So we think of the royal family We often think

بنابراین ما به خانواده سلطنتی

of the royal bloodline

Paolo says Chest.

فکر می کنیم.

Hmm. Okay.

هوم باشه.

Family chest.

سینه خانواده.

Maybe you can have a family chest.

شاید بتوانید یک سینه خانواده داشته باشید.

Maybe a chest can be a place where you keep things.

شاید یک صندوق می تواند مکانی باشد که در آن چیزها را نگه می دارید.

All of the things all of the memories of your family.

همه چیز همه خاطرات خانواده شماست.

You can keep them in one place.

می توانید آنها را در یک مکان نگه دارید.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

Cristina and also Jamie

کریستینا و همچنین جیمی

say genes,

می‌گویند ژن‌ها،

not the genes that you wear on your legs,

نه ژن‌هایی که روی پاهایتان می‌پوشید،

but the genes that are in your body, your genetic makeup,

بلکه ژن‌هایی که در بدن شما هستند، ترکیب ژنتیکی شما،

Let's have another word.

بیایید یک کلمه دیگر بگوییم.

We will have a couple of more words before I go.

قبل از رفتن من چند کلمه دیگر خواهیم گفت.

Don't forget, I'm back tomorrow as well.

یادت نره فردا هم برمیگردم

I am back here tomorrow.

من فردا اینجا هستم

From 2 p.m. UK time, so don't worry.

از ساعت 2 بعد از ظهر به وقت انگلستان، پس نگران نباشید.

After I disappear today, you only have another 23 hours

بعد از اینکه من امروز ناپدید شدم، فقط 23 ساعت دیگر

to wait

فرصت دارید تا منتظر باشید

Hello to Angelina.

سلام به آنجلینا.

Angelina says Bonds yes, bond.

آنجلینا می گوید باندز بله، باند.

So we often think of family bond.

بنابراین ما اغلب به پیوند خانوادگی فکر می کنیم.

That's a good one.

این یکی خوب است.

Here's another one we have.

اینم یکی دیگه که داریم

Oh, teenage years.

اوه سال های نوجوانی

What do you think of when you think of teenagers?

وقتی به نوجوانان فکر می کنید به چه چیزی فکر می کنید؟

Teenagers?

نوجوانان؟

One word.

یک کلمه.

The first word that you think of.

اولین کلمه ای که به آن فکر می کنید.

The first word that comes into your head.

اولین کلمه ای که به ذهن شما خطور می کند.

Teenagers.

نوجوانان.

Angelina says party. Yes.

آنجلینا می گوید مهمانی. آره.

If there is one thing that teenagers enjoy doing besides

اگر یک چیز وجود دارد که نوجوانان علاوه بر ماندن در رختخواب از انجام آن لذت می برند

staying in bed, being lazy,

، تنبلی،

Okay.

I was as a teenager, sometimes I was a little bit lazy.

بسیار خوب.

من در نوجوانی بودم، گاهی اوقات کمی تنبل بودم.

Teenage problems Yes.

مشکلات نوجوانان بله.

I suppose it would be fair to say that your teenage years are not always easy.

فکر می کنم منصفانه باشد که بگوییم سال های نوجوانی شما همیشه آسان نیست.

Not always smooth.

همیشه صاف نیست.

Not always easy.

همیشه آسان نیست.

Going You can have problems, Tomic says.

تومیک می‌گوید رفتن، ممکن است مشکلاتی داشته باشید.

Troubles, teenagers, troubles, problems

مشکلات، نوجوانان، مشکلات، مشکلات، مشکلات

personal problems, difficulties

شخصی،

maybe, especially when it comes to family.

شاید مشکلات، به خصوص در مورد خانواده.

That's very strange because we just have family.

این خیلی عجیب است زیرا ما فقط خانواده داریم.

And quite often teenagers find it very difficult

و غالباً نوجوانان خیلی مشکل

to to get along with their parents.

دارند که با والدین خود کنار بیایند.

It is a normal thing where teenagers

این یک امر عادی است که

will often become distant from their parents.

نوجوانان اغلب از والدین خود دور می شوند.

Gulu says.

گولو می گوید.

Juvenile.

نوجوان.

Yes, I like that one. Juvenile.

بله، من آن یکی را دوست دارم. نوجوان.

That's a good word.

این کلمه خوبی است.

Gulu says.

گولو می گوید.

Youth to be young,

جوانی که جوان باشد،

to have youth to be young.

جوانی داشته باشد تا جوان باشد.

Fit healthy.

تناسب اندام سالم.

You are in your prime

شما در اوج خود هستید،

I think also

فکر می کنم

a good word would be fickle.

یک کلمه خوب نیز بی ثبات خواهد بود.

I think teenagers can be very fickle.

من فکر می کنم نوجوانان می توانند بسیار بی ثبات باشند.

It means they constantly change their mind about the things they like.

این بدان معناست که آنها دائماً نظر خود را در مورد چیزهایی که دوست دارند تغییر می دهند.

Maybe they like a certain pop group or a rock band.

شاید آنها یک گروه پاپ خاص یا یک گروه راک را دوست داشته باشند.

But then a few weeks later, maybe they like something else instead.

اما چند هفته بعد، شاید به جای آن چیز دیگری دوست داشته باشند.

Maybe they have a favourite TV show or internet series.

شاید آنها یک برنامه تلویزیونی یا سریال اینترنتی مورد علاقه دارند.

That they watch, but then they change their mind and they say, I don't like that anymore.

که نگاه می کنند، اما بعد نظرشان عوض می شود و می گویند من دیگر این را دوست ندارم.

I want to listen to something else.

میخوام یه چیز دیگه گوش کنم

I want to watch something else.

من می خواهم چیز دیگری را تماشا کنم.

So teenage or teenage is a good word that I would choose.

بنابراین نوجوان یا نوجوان کلمه خوبی است که من آن را انتخاب می کنم.

Is fickle, fickle.

بی ثبات است، بی ثبات است.

A fickle person will often change their mind about things

یک فرد بی ثبات اغلب نظر خود را در مورد چیزهای

Red. Red says acne.

قرمز تغییر می دهد. قرمز می گوید آکنه.

That's a good one, although it's not a good thing to have.

این یک چیز خوب است، اگرچه داشتن آن چیز خوبی نیست.

If I was honest with you,

اگر من با شما صادق بودم،

how do you spell that word, Mr.

این کلمه را چگونه می نویسید، آقای

Duncan?

دانکن؟

Fickle.

بی ثبات.

I will put it on the screen for you.

من آن را برای شما روی صفحه نمایش می گذارم.

A person who is fickle

فردی که بی ثبات

is a person who cannot

است فردی است که نمی تواند

stay with one thing for very long.

برای مدت طولانی با یک چیز بماند.

They keep changing their mind.

آنها مدام نظر خود را تغییر می دهند.

They keep having new

آنها همچنان چیزهای جدیدی دارند

things that they want to try or explore.

که می خواهند آنها را امتحان یا کشف کنند.

Or maybe they become easily bored by something.

یا شاید آنها به راحتی از چیزی خسته می شوند. دابی می‌گوید

To be fickle

برای بی‌ثبات بودن

100, Dobby says, unstoppable.

100، غیرقابل توقف است.

I suppose so, yes.

من فکر می کنم اینطور است، بله.

When you are young, you have lots of energy.

وقتی جوان هستید، انرژی زیادی دارید.

Sometimes you use that energy, but sometimes you don't.

گاهی اوقات شما از آن انرژی استفاده می کنید، اما گاهی اوقات نه.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

Here's another word I will show

در اینجا یک کلمه دیگر است که شاید یکی دو کلمه دیگر را نشان خواهم

maybe one or two more words, and then we will go.

داد و سپس ما می رویم.

Or I will go.

یا من خواهم رفت.

I don't know what you will do, to be honest.

راستش نمی دانم چه خواهی کرد.

Time will Time.

زمان خواهد شد زمان.

So when we see the word time.

پس وقتی کلمه زمان را می بینیم.

What do you think of what is the first thing?

نظر شما در مورد اولین چیزی چیست؟

The first word you think of when you see

اولین کلمه ای که با دیدن

time? Time

زمان به آن فکر می کنید؟

Rafael says

رافائل می گوید زمان

wasted.

تلف شده است.

Wasted.

هدر رفت.

Or I suppose also you could say waste.

یا من فکر می کنم شما همچنین می توانید بگویید ضایعات.

So we often find that we waste time.

بنابراین اغلب متوجه می شویم که زمان را تلف می کنیم.

Something that I talked about

چیزی که من در مورد آن صحبت

I think it was around about three weeks ago.

کردم فکر می کنم حدود سه هفته پیش بود.

I made a video lesson all about wasting time.

من یک درس ویدیویی در مورد اتلاف وقت ساختم.

Life.

زندگی

Yes, I suppose so.

بله، من هم همینطور فکر میکنم.

Time.

زمان.

We are talking about life.

ما در مورد زندگی صحبت می کنیم.

The time you have, the life you lead, the life

زمانی که دارید، زندگی‌ای که دارید، زندگی‌ای

you spend, the time that you have in your life.

که می‌گذرانید، زمانی که در زندگی خود دارید.

Claudia says unstoppable.

کلودیا می گوید توقف ناپذیر.

That's good. Yes, I like that one.

خوبه. بله، من آن یکی را دوست دارم.

So whatever happens to yourself, whatever happens to me

پس هر چه برای خودت بیفتد، هر چه برای من

or you, time continues.

یا تو بیاید، زمان ادامه دارد.

It goes on.

ادامه دارد.

It is unstoppable.

توقف ناپذیر است.

I like that one.

من آن را دوست دارم.

Van Nguyen says fast.

ون نگوین سریع می گوید.

I think it's something we mentioned yesterday.

فکر می کنم این چیزی است که دیروز به آن اشاره کردیم.

We talked about it yesterday.

دیروز در موردش صحبت کردیم

Time sometimes goes fast.

زمان گاهی به سرعت می گذرد.

It goes by very quickly.

خیلی سریع میگذره

I think you are right.

فکر می کنم حق با شماست.

And we will have one more.

و یک مورد دیگر خواهیم داشت.

I think we will have one more.

فکر می کنم یکی دیگر خواهیم داشت.

And then I will go

و سپس من می روم

So here is the last word for today.

بنابراین آخرین کلمه برای امروز اینجاست.

Respond with one word.

با یک کلمه پاسخ دهید.

And this is a very good way of getting your brain to think quickly

و این یک راه بسیار خوب برای وادار کردن مغز شما به فکر کردن سریع است

because you can write down maybe ten words and you can look at those words

زیرا می توانید ده کلمه را یادداشت کنید و می توانید به آن کلمات نگاه کنید

and then think of other words that you can connect to those words.

و سپس به کلمات دیگری فکر کنید که بتوانید به آن کلمات متصل شوید.

And it's a great way of increasing your word power,

و این یک راه عالی برای افزایش قدرت کلمات شما است،

but also it's a very good way of getting your brain to think quickly.

اما همچنین یک راه بسیار خوب برای وادار کردن مغز شما به فکر کردن سریع است.

It's a very good exercise. In fact,

تمرین بسیار خوبی است. در واقع

knowledge knowledge

دانش

is the final word that we are looking at today.

دانش آخرین کلمه ای است که ما امروز به آن نگاه می کنیم.

Knowledge,

دانش،

read.

خواندن.

Read says light.

خواندن می گوید نور.

Yes, I like that one.

بله، من آن یکی را دوست دارم.

That's very good.

این خیلی خوب است.

To learn something.

چیزی یاد گرفتن

To have knowledge is to have light.

علم داشتن، داشتن نور است.

Maybe something that you find out.

شاید چیزی که شما متوجه شوید.

Something that you did not know. But now you do.

چیزی که شما نمی دانستید. اما اکنون شما انجام می دهید.

Knowledge is light

دانش نور است

and you can imagine it shining into your into your consciousness.

و شما می توانید تصور کنید که در آگاهی شما می تابد.

Bringing new things.

آوردن چیزهای جدید.

New things that you know, new things that you understand.

چیزهای جدیدی که می دانید، چیزهای جدیدی که می فهمید.

So knowledge.

پس دانش.

Very good.

خیلی خوب.

Vitesse says strengths, strength.

Vitesse می گوید نقاط قوت، قدرت.

That's a good one.

این یکی خوب است.

So if you have knowledge, we can also say that you have strength

پس اگر دانش دارید، می‌توانیم بگوییم که شما قدرتی دارید

to know something, to have some knowledge.

که چیزی را بدانید، کمی دانش داشته باشید.

I suppose another word that I would use is

گمان می کنم کلمه دیگری که استفاده می کنم

power.

قدرت است.

Would that be fair?

آیا این عادلانه خواهد بود؟

Would it be fair to say knowledge and power go together?

آیا منصفانه است که بگوییم دانش و قدرت در کنار هم هستند؟

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

So quite often a person who knows a lot of things or has a lot of knowledge

بنابراین اغلب اوقات فردی که چیزهای زیادی می داند یا دانش زیادی دارد

can also have a lot of power.

می تواند قدرت زیادی نیز داشته باشد.

They have an ability that allows them

آنها توانایی دارند که به آنها اجازه می

to do something that maybe another person can't do.

دهد کاری را انجام دهند که ممکن است شخص دیگری نتواند انجام دهد.

Maybe someone else cannot do that thing.

شاید شخص دیگری نتواند این کار را انجام دهد.

Knowledge is wisdom.

دانش حکمت است.

Good.

I like that one.

خوب

من آن را دوست دارم.

We talk about books

ما در مورد کتاب صحبت می‌کنیم

and also I suppose, yes, mastery

و همچنین فکر می‌کنم، بله،

to master something If you master something,

تسلط بر چیزی اگر به چیزی تسلط داشته باشید، به

it means you are able to do it.

این معنی است که قادر به انجام آن هستید.

Something you know about, something that you have developed,

چیزی که در مورد آن می دانید، چیزی که توسعه داده اید،

a skill Doing knowledge quite often comes

یک مهارت انجام دانش اغلب

with mastery, with being able to do something that's good.

با تسلط، با توانایی انجام کاری خوب همراه است.

I like that one.

من آن را دوست دارم.

Culture, I suppose culture as well.

فرهنگ، فکر می کنم فرهنگ هم همینطور.

So you can have knowledge about other people,

بنابراین شما می توانید اطلاعاتی در مورد افراد

other places, other parts of the world.

دیگر، مکان های دیگر، نقاط دیگر جهان داشته باشید.

Wherever you travel in the world,

به هر کجای دنیا که سفر

you will find that you can always gather knowledge,

کنید، متوجه می شوید که همیشه می توانید دانش جمع آوری کنید،

you can always learn something new

همیشه می توانید چیز جدیدی یاد بگیرید که

Palmira says Advantage.

پالمیرا می گوید Advantage.

I like that one.

من آن را دوست دارم.

Yes. Knowledge can be an advantage.

آره. دانش می تواند یک مزیت باشد.

It will give you an advantage over other people.

این به شما برتری نسبت به افراد دیگر می دهد.

And of course, ability.

و البته توانایی.

Thank you, galu. Ability.

ممنون، گالو توانایی.

If you have knowledge, it means you have ability.

اگر دانش داری یعنی توانایی داری.

Quite often

اغلب

knowledge requires proof.

دانش نیاز به اثبات دارد.

And you have to sometimes prove that you have the knowledge.

و گاهی باید ثابت کنید که دانش دارید.

Or you have to prove that you know those things

یا باید ثابت کنی که این چیزها را می‌دانی،

I think I will leave it there because I have been with you

فکر می‌کنم آن‌ها را آنجا می‌گذارم چون

now for one hour and 15 minutes.

الان یک ساعت و 15 دقیقه با شما هستم.

Wow. That's a long time.

وای. زمان زیادی است.

I don't want to wear myself out because tomorrow,

من نمی خواهم خودم را فرسوده کنم زیرا فردا،

guess what?

حدس می زنم چیست؟

Tomorrow

I'm back again tomorrow from 2 p.m.

فردا دوباره فردا از ساعت 14 برمی گردم.

uk time.

زمان انگلستان

I will put the times and the dates

من ساعت ها و تاریخ ها

on the screen right now.

را هم اکنون روی صفحه می گذارم.

Would you like to see them?

آیا دوست دارید آنها را ببینید؟

Okay.

Here they are.

باشه.

اینجا اند.

So during April of 2022,

بنابراین در ماه آوریل 2022،

I will be with you on Sunday, Monday, Tuesday, Wednesday.

من در روزهای یکشنبه، دوشنبه، سه شنبه، چهارشنبه با شما خواهم بود.

Which is tomorrow, Thursday, Friday.

که فردا پنج شنبه جمعه است.

And all of those days I will be with you from 2 p.m.

و تمام آن روزها از ساعت 14 با شما خواهم بود.

UK time.

به وقت انگلستان

So 25. There are 25

بنابراین 25. در

live streams

coming up during the month of April.

طول ماه آوریل، 25 پخش زنده وجود دارد.

So I hope you will join me for those

بنابراین امیدوارم که برای آن ها به من بپیوندید

And yes, as I just said, I am with you again tomorrow.

و بله، همانطور که قبلاً گفتم، فردا دوباره با شما هستم.

I hope you enjoy today's live stream.

امیدوارم از پخش زنده امروز لذت ببرید.

I hope it has been interesting.

امیدوارم جالب بوده باشه

You can watch it again tomorrow.

فردا می توانید دوباره تماشا کنید.

Or tonight or in a few moments.

یا امشب یا چند لحظه دیگر.

You can watch it as many times as you want.

شما می توانید آن را هر چند بار که بخواهید تماشا کنید.

And yes, there will be captions coming up later on as well.

و بله، بعداً زیرنویس‌هایی نیز وجود خواهد داشت.

On here.

در اینجا.

There will be subtitles as well.

زیرنویس نیز خواهد بود.

See you tomorrow, everyone.

فردا میبینمت همه

I hope you enjoy the rest of your Tuesday.

امیدوارم از بقیه روز سه شنبه لذت ببرید.

And I will see you tomorrow from 2 p.m.

و فردا از ساعت 14 می بینمت.

UK time.

به وقت انگلستان

Enjoy the rest of your day.

از باقی روز لذت ببر.

Stay happy, stay healthy.

شاد باشید، سلامت باشید.

Keep that smile upon your face.

این لبخند را بر لبان خود نگه دارید

Where has my smile gone?

لبخند من کجا رفته؟

Here it is. You

ایناهاش.

and I will see you tomorrow.

من و تو فردا می بینمت.

Oh, by the way, I have some junk mail to show you as well.

اوه، اتفاقا، من هم چند نامه ناخواسته دارم که به شما نشان دهم.

Tomorrow.

Some more junk mail has come through my door.

فردا.

چند نامه ناخواسته دیگر از در من وارد شده است.

We'll be looking at that tomorrow as well.

فردا هم به بررسی آن خواهیم پرداخت.

This is Mr.

Duncan in the birthplace of English, saying, thanks for watching.

این آقای

دانکن در زادگاه انگلیسی است که می گوید، ممنون که تماشا کردید.

See you tomorrow.

فردا می بینمت.

And of course, until the next time we meet here.

و البته تا دفعه بعد که اینجا همدیگر را ببینیم.

You know what's coming next?

میدونی بعدش چی میشه؟

Yes, you do.

بله، شما انجام می دهید.

Ta ta for now.

تا تا فعلا