11011000101👻111101010010 - English Addict 🔴LIVE stream - Episode 301 / Sun 21st JULY 2024

As the great Aristotle once said,

همانطور که ارسطو بزرگ یک بار گفت،

I think therefore,

بنابراین فکر می کنم،

What was the question again?

دوباره سوال چه بود؟

Here we are. It's a beautiful day.

اینجا هستیم. روز زیبایی است.

It's ever so nice outside.

بیرون همیشه خیلی خوبه

I can't begin to tell you how lovely the weather is.

من نمی توانم شروع کنم به شما بگویم چقدر هوا دوست داشتنی است.

We are really, really having a nice time with the weather.

ما واقعاً، واقعاً اوقات خوبی را با آب و هوا می گذرانیم.

It is English addict.

معتاد انگلیسی است.

We are back together again.

ما دوباره با هم برگشتیم.

It's so nice to be with you once more live on YouTube.

خیلی خوب است که یک بار دیگر به صورت زنده در YouTube با شما هستم.

Coming to you from the birthplace of the English language.

از زادگاه زبان انگلیسی به سراغ شما می آید.

You know where it is by now.

تا الان میدونی کجاست

It is, of course, England. We.

البته انگلیس است. ما

We are back together again.

ما دوباره با هم برگشتیم.

It's so nice to see you once more here on the internet.

خیلی خوشحالم که یک بار دیگر شما را اینجا در اینترنت می بینم.

That is where we are, by the way. Hi, everybody.

اتفاقاً ما اینجا هستیم. سلام به همه

This is Mr. Duncan in England.

این آقای دانکن در انگلیس است.

How are you today?

امروز چطوری؟ حالت

Are you okay? I hope so. Are you happy?

خوبه؟ امیدوارم اینطور باشد. آیا شما خوشحال هستید؟

I hope you are feeling happy today because we are here together again.

امیدوارم امروز احساس خوشبختی داشته باشید چون ما دوباره اینجا هستیم.

I am an English addict.

من یک معتاد انگلیسی هستم.

I love the English language and I have a feeling

من عاشق زبان انگلیسی هستم و این احساس را دارم که

perhaps you are one of those as well.

شاید شما هم یکی از آن ها باشید.

In which case you will have definitely come to the right place.

در این صورت قطعاً به جای مناسب آمده اید.

I was thinking earlier

من قبلاً

about flies and now I can't stop itching.

به مگس فکر می کردم و اکنون نمی توانم جلوی خارش را بگیرم.

Have you ever noticed that whenever you think of something, especially something affecting you,

آیا تا به حال توجه کرده اید که هر زمان به چیزی فکر می کنید، به خصوص چیزی که بر بدن شما تأثیر می گذارد

your body?

؟

After a while, you start to imagine that that thing is happening to you.

پس از مدتی، شما شروع به تصور می کنید که آن چیزی برای شما اتفاق می افتد.

So I was thinking of flies landing on my body.

بنابراین به این فکر می کردم که مگس ها روی بدنم فرود بیایند.

This morning.

امروز صبح

And ever since then, all I've done is feel as if

و از آن زمان تاکنون، تمام کاری که انجام داده ام این است که احساس کنم

flies are landing on me, which is not a very nice feeling.

مگس ها روی من فرود می آیند، که خیلی حس خوبی نیست.

So we are back together again.

پس ما دوباره با هم برگشتیم.

I was looking around my studio this morning.

امروز صبح داشتم به اطراف استودیویم نگاه می کردم.

I was moving some of my lovely equipment

من در حال جابجایی تعدادی از وسایل دوست داشتنی ام بودم

and I found these really unusual

و این چیزهای واقعاً غیرعادی

things very strange things.

چیزهای بسیار عجیبی یافتم. آیا

Can you see them?

می توانید آنها را ببینید؟

I'm not sure what they are.

من مطمئن نیستم که آنها چه هستند.

So I found this

بنابراین من این را پشت کامپیوترم پیدا کردم

behind my computer

and I found this underneath my desk on the floor.

و آن را زیر میزم روی زمین پیدا کردم.

And I think these things have been here for quite a long time,

و من فکر می کنم این چیزها برای مدت طولانی اینجا بوده اند،

but I'm not actually sure what they are.

اما در واقع مطمئن نیستم که چه هستند.

Does anyone know what these are?

کسی میدونه اینا چی هستن؟

And what do you use them for?

و برای چه کاری از آنها استفاده می کنید؟

They're very unusual.

آنها بسیار غیر معمول هستند.

This one is very strange.

این یکی خیلی عجیبه

I have no idea what you might do with that.

من نمی دانم با آن چه می توانید بکنید.

And this?

و این؟

This is a very strange device.

این دستگاه بسیار عجیب است.

Something happens here at the end. But.

در پایان اینجا چیزی اتفاق می افتد. اما

But I'm not sure what exactly you do with it.

اما من مطمئن نیستم که دقیقاً با آن چه می کنید.

Isn't it strange?

عجیب نیست؟

What a strange thing.

چه چیز عجیبی.

I think this probably should be in a museum.

من فکر می کنم این احتمالا باید در یک موزه باشد.

Maybe

شاید

some people say the same thing about me.

بعضی ها همین را در مورد من بگویند.

It is so nice to see you here again.

خیلی خوشحالم که دوباره شما را اینجا می بینم.

It is very nice to have your company on this Sunday afternoon.

خیلی خوب است که در این بعد از ظهر یکشنبه با شما همراه باشید.

Today we are looking at something rather

امروز ما به چیزی نسبتاً

deep, something with a lot of meaning.

عمیق نگاه می کنیم، چیزی با معنی بسیار.

Also something that I would say.

همچنین چیزی که من می گویم.

I think it is fair to say a lot of people are concerned about

من فکر می کنم منصفانه است که بگوییم بسیاری از مردم نگران

reality,

واقعیت،

metaphysics. Oh, Mr.

متافیزیک هستند. اوه، آقای

Duncan,

دانکن،

that is a big word for a Sunday afternoon.

این کلمه بزرگی برای بعدازظهر یکشنبه است.

I have to agree with you.

من باید با شما موافق باشم.

Metaphysics, the study of reality.

متافیزیک، مطالعه واقعیت.

We often look at that particular subject

ما اغلب از منظر فلسفی به آن موضوع خاص نگاه می کنیم

from a philosophical point of view.

.

It is often stated as the first philosophy,

اغلب به عنوان اولین فلسفه بیان می شود،

the one that is the most important because it

فلسفه ای که مهم ترین است زیرا

is everything.

همه چیز است.

When you think about it, reality is everything.

وقتی به آن فکر می کنید، واقعیت همه چیز است.

Metaphysics is the study of what

متافیزیک مطالعه چیزی است که

we see as being real.

ما واقعی می بینیم.

Real things, reality, the things that happen to you

چیزهای واقعی، واقعیت، چیزهایی که برای شما اتفاق می افتد

and the things that happen to me as I always say, this is my own theory.

و چیزهایی که برای من اتفاق می افتد، همانطور که همیشه می گویم، این نظریه خود من است.

This is not something that has been written down

این چیزی نیست که

by any scientists or philosophers, but from my point of view,

توسط هیچ دانشمند یا فیلسوفی نوشته شده باشد، اما از دیدگاه من،

I don't think there is one single reality.

من فکر نمی کنم یک واقعیت واحد وجود داشته باشد.

I think there is.

من فکر می کنم وجود دارد. در

There are actually many realities that we all experience individually,

واقع واقعیت های زیادی وجود دارد که همه ما به صورت جداگانه تجربه می کنیم،

so between one person and another person,

بنابراین بین یک فرد و فرد دیگر،

reality is slightly different, not much,

واقعیت کمی متفاوت است، نه چندان،

but from our own experiences

اما با توجه به تجربیات خودمان

and the way we see the world around us as individual people,

و نحوه نگرش ما به دنیای اطرافمان به عنوان افراد فردی،

reality is slightly different.

واقعیت کمی متفاوت است.

So may maybe your experiences of life,

بنابراین شاید تجربیات شما از زندگی،

maybe where you live, maybe your your whole situation in your life

شاید جایی که زندگی می کنید، شاید کل موقعیت شما در زندگی

might mean.

ممکن است به این معنا باشد.

In fact, it does mean that your reality

در واقع، این بدان معناست که واقعیت شما

is slightly different from someone else's.

کمی با دیگران متفاوت است.

So each individual person has a different reality,

بنابراین هر فردی واقعیت متفاوتی دارد،

even though overall reality is the same thing

حتی اگر واقعیت کلی همان چیزی است که

we all eventually meet in the middle.

همه ما در نهایت در میانه با آن روبرو می شویم.

So the reality is the central part of it.

بنابراین واقعیت بخش مرکزی آن است.

Mr. Duncan, I cannot believe

آقای دانکن، من نمی توانم باور کنم که

you have opened your live stream

استریم زنده خود را

with such a big topic, but it is one

با چنین موضوع بزرگی باز کرده اید، اما موضوعی است

that can be quite fascinating.

که می تواند بسیار جذاب باشد.

We are looking at technology the way in which technology is used,

ما به فناوری نگاه می کنیم که در آن از فناوری استفاده می شود،

the way it affects your life and also my life.

روشی که بر زندگی شما و همچنین زندگی من تأثیر می گذارد.

In fact, I would say

در واقع، می توانم بگویم

80%, 85% of this planet

80 درصد، 85 درصد از این سیاره

is in some way affected by techno

به نوعی تحت تأثیر تکنو قرار دارد،

in some way from the most basic tools that have been made

از ابتدایی ترین ابزارهایی که ساخته شده

to to the most sophisticated electronic devices

تا پیچیده ترین دستگاه های الکترونیکی

that also exist in this present time.

که در زمان حاضر نیز وجود دارند.

So we are here today.

بنابراین ما امروز اینجا هستیم.

We also have Mr.

ما همچنین آقای

Steve here, bringing everything down to a certain level.

استیو را در اینجا داریم که همه چیز را به سطح خاصی پایین می آورد.

Mr.. Steve will be here later on.

آقای استیو بعداً اینجا خواهد بود.

I suppose I should give you the the warning that Mr.

فکر می کنم باید به شما این هشدار را بدهم که آقای

Steve will be with us at around about 2:30.

استیو حدود ساعت 2:30 با ما خواهد بود.

So you can see from the clock it will be around

بنابراین می توانید از روی ساعت ببینید که

about 19 minutes from now.

از هم اکنون حدود 19 دقیقه خواهد بود.

Mr.. Steve will be with us on the live chat.

آقای استیو در چت زنده با ما خواهد بود.

I wonder what Steve has been doing over the past few days.

من تعجب می کنم که استیو در چند روز گذشته چه کرده است.

I don't know.

من نمی دانم.

Well, I do now, but I have to pretend

خب، الان دارم، اما باید وانمود کنم

that I don't know, even though I do know exactly what Mr.

که نمی‌دانم، حتی با وجود اینکه دقیقاً می‌دانم آقای

Steve has been doing, because I do share some of Mr.

استیو چه کار می‌کرده است، زیرا من بخشی از

Steve's reality. Not much of it.

واقعیت آقای استیو را به اشتراک می‌گذارم. چیز زیادی از آن نیست.

By the way, I had a

اتفاقاً

strange dream last night, a really weird dream,

دیشب یک خواب عجیب دیدم، یک خواب واقعاً عجیب،

and this is something we will be talking about later on as well.

و این چیزی است که بعداً در مورد آن صحبت خواهیم کرد.

The the consciousness

آگاهی

of a human being and also the, the subconscious,

یک انسان و همچنین ناخودآگاه

the things that go on in the background of our minds

چیزهایی که در پس زمینه ذهن ما

during our day to day lives.

در طول زندگی روزمره ما می گذرد.

Sometimes when we sleep, that hidden part of our mind

گاهی اوقات هنگام خواب، آن بخش پنهان ذهن ما

might come alive and start to interact with the rest of the brain.

ممکن است زنده شود و شروع به تعامل با بقیه مغز کند.

And that's what happened last night with me.

و این چیزی است که دیشب برای من اتفاق افتاد.

I had this really weird dream that I started working

من این خواب واقعاً عجیب را دیدم که شروع به کار

at a funeral parlour,

در یک سالن تشییع جنازه کردم،

which sounds rather depressing, but I know already.

که به نظر بسیار ناامیدکننده به نظر می رسد، اما از قبل می دانم.

I know from last night that particular dream was my subconscious

من از دیشب می دانم که آن رویای خاص این بود که ناخودآگاه من

trying to make sense

تلاش می کرد

of those things that are in the back of my mind.

چیزهایی را که در پس ذهن من هستند درک کنم.

And I do know, I do actually know

و من می دانم، من در واقع می دانم

that something has been going on in my mind

که چیزی در ذهن من

over the past few weeks from from just before we went on holiday.

در طول چند هفته گذشته از قبل از رفتن به تعطیلات در حال رخ دادن است.

So before we went to Italy, Mr.

بنابراین قبل از رفتن به ایتالیا، آقای

Steve and myself, this is something we haven't mentioned, but we decided to write our wills.

استیو و من، این چیزی است که ما به آن اشاره نکردیم، اما تصمیم گرفتیم وصیت نامه خود را بنویسیم.

Not a very cheerful thing to do, but we did just in case

کار چندان شادی‌بخشی نیست، اما فقط برای اینکه در

something happened whilst we were on holiday

تعطیلات اتفاقی بیفتد

and that started a little thing

و اتفاق کوچکی

going on in the back of my, my mind, in my subconscious.

در اعماق ذهن من، در ناخودآگاه من رخ دهد، انجام دادیم.

And then of course, of course, I was thinking about my mother

و البته، البته، من به مادرم

and my own mortality and then my birthday

و مرگ و میر خودم فکر می‌کردم و بعد از آن

coming up in about three weeks from now.

حدود سه هفته دیگر تولدم فرا می‌رسد.

The 12th of August, by the way, is my birthday.

اتفاقا 12 مرداد تولد من است.

For those who don't know what it is.

برای کسانی که نمی دانند چیست.

And of course, next year it is my big birthday.

و البته، سال آینده تولد بزرگ من است.

If you

اگر

follow me, you will know exactly how old I am next year.

من را دنبال کنید، سال آینده دقیقاً متوجه خواهید شد که چند سال دارم.

So all of these things have been going on in the back of my mind, in my subconscious.

بنابراین همه این چیزها در پس ذهن من، در ناخودآگاه من در جریان بوده است.

So last night I had this very strange dream

بنابراین دیشب این خواب بسیار عجیب را دیدم که

where I was working for

در آنجا برای

a funeral director and I was just helping.

یک مدیر تشییع جنازه کار می کردم و فقط کمک می کردم.

I wasn't doing anything gruesome.

من کار وحشتناکی انجام نمی دادم

I wasn't touching the bodies or anything like that.

من به بدن ها یا چیزی شبیه به آن دست نمی زدم.

I had nothing to do with that.

من کاری به آن نداشتم.

But but I was involved in some way,

اما من به نوعی درگیر بودم،

and I think it is

و فکر می‌کنم

part of my subconscious telling me or trying to make sense

بخشی از ناخودآگاه من است که به من می‌گویم یا سعی می‌کنم

of all of these things that have been worrying me over the past few weeks.

همه این چیزهایی را که در چند هفته گذشته نگرانم کرده‌اند، درک کنم.

So not necessarily one thing in particular,

بنابراین نه لزوماً یک چیز خاص،

but a combination of things.

بلکه ترکیبی از چیزها.

And I have to say, I have been very aware

و باید بگویم که من

of those feelings and thoughts, not directly.

از آن احساسات و افکار بسیار آگاه بوده ام، نه مستقیم.

They haven't affected my life in any way.

آنها به هیچ وجه زندگی من را تحت تأثیر قرار نداده اند.

However, they have been going on

با این حال، آنها

in the back of my mind, in my subconscious.

در پس ذهن من، در ناخودآگاه من جریان داشته اند.

It has all been going on.

همه چیز در جریان بوده است.

So I woke up this morning after having this really weird dream and I felt

بنابراین من امروز صبح بعد از دیدن این خواب واقعاً عجیب از خواب بیدار شدم و احساس

quite well.

خوبی داشتم.

I felt quite almost relieved

تقریباً احساس می‌کردم

of the burden.

از این بار راحت شدم.

Very strange.

خیلی عجیبه

So the mind, the human mind is quite a fascinating thing.

بنابراین ذهن، ذهن انسان چیز بسیار جذابی است.

And yes, it is true.

و بله، درست است. چیزهای

There is so much we don't know about the human brain.

زیادی در مورد مغز انسان نمی دانیم وجود دارد.

There are many things we have no idea of.

خیلی چیزها هست که ما هیچ تصوری از آنها نداریم.

We don't.

We still don't understand how we can imagine

ما این کار را نمی کنیم.

ما هنوز نمی‌دانیم چگونه می‌توانیم

or remember things or relive things in our minds.

چیزها را تصور یا به خاطر بسپاریم یا چیزهایی را در ذهن خود زنده کنیم.

We still don't really understand how that works.

ما هنوز واقعاً درک نمی کنیم که چگونه کار می کند.

There are people, of course, who debate whether

البته افرادی هستند که در مورد اینکه آیا

or not consciousness is a real thing at all.

آگاهی اصلاً یک چیز واقعی است یا نه بحث می کنند.

Well, maybe it is just part of the function of the brain.

خوب، شاید این فقط بخشی از عملکرد مغز باشد.

It is a very interesting thing, and

این موضوع بسیار جالبی است و

I have to say, we will be talking about some of this today with Mr.

باید بگویم که امروز در مورد برخی از این موارد با آقای

Steve as well.

استیو نیز صحبت خواهیم کرد.

Technology, the way in which technology

فناوری، روشی که در آن فناوری

has changed our lives from the simple things to the very complicated things.

زندگی ما را از چیزهای ساده به چیزهای بسیار پیچیده تغییر داده است.

Of course, yesterday day a lot of people were talking about technology

البته دیروز بسیاری از مردم

because of the big problem with the internet.

به دلیل مشکل بزرگ اینترنت در مورد فناوری صحبت می کردند.

Many internet services, many devices,

بسیاری از خدمات اینترنتی، بسیاری از دستگاه ها، که

most of them relating to big companies.

بیشتر آنها مربوط به شرکت های بزرگ است.

So big companies that use certain types of software,

بنابراین شرکت‌های بزرگی که از انواع خاصی از نرم‌افزارها استفاده می‌کنند، تحت

they were affected by one problem

تأثیر یک مشکل قرار گرفتند

that came from some security software.

که از برخی نرم‌افزارهای امنیتی ناشی می‌شد.

And because of that slight problem,

و به دلیل آن مشکل جزئی،

many devices around the world were affected.

بسیاری از دستگاه ها در سراسر جهان تحت تأثیر قرار گرفتند.

So it does show how much we rely

بنابراین نشان می دهد که

on modern technology these days.

این روزها چقدر به فناوری مدرن متکی هستیم.

It is incredible

این باور نکردنی است که

how much technology affects my life.

چقدر فناوری بر زندگی من تأثیر می گذارد.

Your life.

زندگی شما

I would imagine this morning, at some point this morning,

تصور می کنم امروز صبح، در نقطه ای از امروز صبح،

you have used technology for something.

شما از فناوری برای چیزی استفاده کرده اید.

I know I have, in fact,

من می دانم که دارم، در واقع، در حال

I'm using it right now.

حاضر از آن استفاده می کنم.

I'm using some very sophisticated technology right now to do this for you.

من در حال حاضر از فناوری بسیار پیچیده ای برای انجام این کار برای شما استفاده می کنم.

So it is interesting and I think it is a very interesting subject,

بنابراین جالب است و من فکر می کنم موضوع بسیار جالبی است،

especially when we talk about the the connection

به خصوص وقتی در مورد ارتباط

between what we feel

بین آنچه احساس می کنیم

and what machines can do.

و آنچه ماشین ها می توانند انجام دهند صحبت می کنیم.

Some people believe that there is or there will be at some point,

برخی از مردم بر این باورند که

a connection between those two things.

بین آن دو چیز ارتباطی وجود دارد یا وجود خواهد داشت.

Some people believe it's happened already.

برخی از مردم معتقدند که قبلاً اتفاق افتاده است.

Personally, I don't believe it.

من شخصاً به آن اعتقاد ندارم.

I don't think it's happened just yet, but we are on the way

فکر نمی‌کنم هنوز این اتفاق نیفتاده باشد، اما به

towards something changing anyway,

هر حال ما در مسیر تغییر هستیم،

especially the way we learn things.

مخصوصاً روشی که چیزها را یاد می‌گیریم.

So I think the biggest thing that modern technology will change

بنابراین فکر می‌کنم بزرگ‌ترین چیزی که فناوری مدرن تغییر می‌دهد،

is the way we learn and the way we process new information.

نحوه یادگیری و نحوه پردازش اطلاعات جدید است.

I think that will be the big change in the future.

من فکر می کنم این تغییر بزرگ در آینده خواهد بود.

Hello to the live chat.

سلام به چت زنده

I hope all of this talk, all of this deep

امیدوارم همه این صحبت‌ها، همه این

talk about metaphysics has not put you off.

صحبت‌های عمیق درباره متافیزیک شما را ناامید نکرده باشد.

In fact, it might be very interesting.

در واقع، ممکن است بسیار جالب باشد.

I have a feeling that a lot of people are interested in this type of subject.

من احساس می کنم که افراد زیادی به این نوع موضوعات علاقه مند هستند.

I know I am.

من می دانم که هستم.

I like reading stories, science fiction, stories

خواندن داستان‌ها، داستان‌های علمی تخیلی، داستان‌هایی

about the future, the way it could be, the way things might be.

درباره آینده، آن‌طور که می‌تواند باشد، چیزهایی که ممکن است باشد را دوست دارم.

Isaac Asimov, who we will be talking about later on.

ایزاک آسیموف که در ادامه در مورد او صحبت خواهیم کرد.

By the way, a famous author wrote a lot about science fiction

به هر حال، یک نویسنده مشهور در مورد داستان های علمی تخیلی

and also robotics as well.

و همچنین روباتیک مطالب زیادی نوشت.

Hello to the live chat, Beatrice.

سلام به چت زنده، بئاتریس.

Oh, hello, Beatrice.

اوه، سلام، بئاتریس.

It's nice to see you here today.

خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم.

Thank you very much for joining me.

از اینکه به من پیوستید بسیار سپاسگزارم.

And yes, you are first on today's live chat.

و بله، شما اولین نفر در چت زنده امروز هستید.

A round of applause for

یک دور تشویق برای

Beatrice and a round of drinks for me.

بئاتریس و یک دور نوشیدنی برای من.

Also, we have Vitesse.

همچنین، ما Vitesse را داریم.

Vitesse, you are second.

ویتسه، تو دومی

Once again, your finger is a little slow today.

یک بار دیگر، انگشت شما امروز کمی کند است.

Beatrice.

بئاتریس فکر می‌کنم

I think Beatrice has been practising

بئاتریس مشغول تمرین

her finger clicking, I think so, we also have Valentine.

کلیک کردن انگشتش بوده است، فکر می‌کنم اینطور است، ما ولنتاین هم داریم.

Hello, Valentine and Marut.

سلام، ولنتاین و ماروت.

Marut is here as well.

ماروت هم اینجاست.

Also Florence.

همچنین فلورانس.

Hello. Only videos.

سلام. فقط ویدیوها

Hello only videos.

سلام فقط ویدیوها

It's a very interesting name you have there.

اسم خیلی جالبی هستش

Does that mean that you only watch videos?

یعنی شما فقط ویدیو می بینید؟

Or maybe you only make videos?

یا شاید شما فقط فیلم می سازید؟

Perhaps.

شاید.

Hello also too.

همچنین سلام.

Palmira is here as well.

پالمیرا هم اینجاست. پیام

Payam. Hello, Payam.

. سلام پیام.

Nice to see you as well.

از دیدن شما هم خوشحالم

yes, he is here.

بله، او اینجاست

you know who I'm talking about?

میدونی در مورد کی حرف میزنم؟

Luis Mendez

لوئیس مندز

is here today.

امروز اینجاست.

Hello, Louis.

سلام، لویی.

Nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Very nice to see so many people here.

خیلی خوشحالم که این همه آدم را اینجا می بینم.

Vadim.

وادیم.

Hello, Vadim.

سلام وادیم.

Who is watching in sunny Ukraine.

چه کسی در اوکراین آفتابی تماشا می کند.

You have sunshine there as well.

اونجا هم آفتاب داری

I have to say, I am enjoying the weather again.

باید بگویم که دوباره از هوا لذت می برم.

It has been a bit horrible to say the least.

حداقل می توان گفت کمی وحشتناک بوده است.

But today at least it is nice.

اما امروز حداقل خوب است.

We have some nice weather.

هوای خوبی داریم هوا

It's not warm, it's only around 18 Celsius

گرم نیست، فقط حدود 18 درجه سانتیگراد است،

but outside the weather is rather nice.

اما هوای بیرون نسبتا خوب است.

There it is.

Now a lot of people ask Mr.

آنجاست.

اکنون بسیاری از مردم از آقای دانکن می پرسند،

Duncan, is that really the live view from your window?

آیا واقعاً این نمای زنده از پنجره شماست؟

Yes it is.

بله همینطور است.

That is the view from my window right now, looking out

این منظره ای از پنجره من است که در حال حاضر به

towards the beautiful surroundings in which I live.

محیط زیبایی که در آن زندگی می کنم نگاه می کنم.

Mr. Steve is

آقای استیو

eight minutes away from being with us.

هشت دقیقه با ما فاصله دارد.

Who else is here? Claudia. Hello, Claudia.

کی دیگه اینجاست؟ کلودیا سلام، کلودیا. آیا

Can I say happy birthday for last Thursday?

می توانم روز پنجشنبه گذشته را تبریک بگویم؟

I did see some of your posts on Facebook,

من برخی از پست های شما را در فیس بوک دیدم،

and all I can say is I think you had a rather exciting birthday.

و تنها چیزی که می توانم بگویم این است که فکر می کنم تولد نسبتاً هیجان انگیزی داشتید.

I am so tired today.

امروز خیلی خسته ام

I have been celebrating my birthday on Thursday and also yesterday as well.

من روز پنجشنبه و همچنین دیروز تولدم را جشن گرفته ام.

It was a lot of work.

خیلی کار بود.

I hope you got lots of gifts.

امیدوارم هدایای زیادی گرفته باشید

I hope you received lots of presents as well G hero.

امیدوارم که شما نیز هدایای زیادی دریافت کرده باشید.

Hello hero, nice to see you here as well.

سلام قهرمان، خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

I wonder where you are watching.

من تعجب می کنم که شما کجا را تماشا می کنید.

Oh please tell me I really want to know because I'm.

اوه لطفا به من بگویید من واقعاً می خواهم بدانم زیرا هستم.

Well, I'm quite nosy, to be honest with you.

خب، من کاملا فضول هستم، صادقانه با شما.

Who else is here?

کی دیگه اینجاست؟

Marut SEO Iannucci is here as well.

Marut SEO Iannucci نیز اینجاست. در حال

Watching in

تماشای

Italy,

ایتالیا،

a place we were at a few weeks ago.

مکانی که چند هفته پیش در آن بودیم.

Isn't it strange how fast time flies by?

عجیب نیست زمان چقدر سریع می گذرد؟ به

It only seems like last week when we were in Italy,

نظر می رسد فقط هفته گذشته است که در ایتالیا بودیم،

but now it's it's almost a month ago.

اما اکنون تقریباً یک ماه پیش است.

Incredible.

باور نکردنی

I still can't believe it, to be honest.

راستش را بخواهید هنوز باورم نمی شود.

In fact, I think it might be longer than a month.

در واقع، من فکر می کنم ممکن است بیشتر از یک ماه باشد.

Can you believe that?

باورت میشه؟

I really can't.

من واقعا نمی توانم.

Hello, Florence.

سلام فلورانس

We have Florence here as well.

ما اینجا فلورانس را هم داریم.

We have

ما

Team New in who is here as well.

تیم جدید را داریم که در اینجا نیز حضور دارد.

Hello. Do you remember Blue Thunder?

سلام. آیا تندر آبی را به یاد دارید؟

Yes, I do, I remember Blue Thunder.

بله، دارم، آبی تندر را به یاد دارم.

What if my younger viewers who would often watch as well.

چه می‌شد اگر بینندگان جوان‌تر من که اغلب هم تماشا می‌کردند.

Are you Blue Thunder?

آیا شما تندر آبی هستید؟

I wonder?

تعجب می کنم؟

Maybe you are.

شاید شما هستید.

We also have. Who else is here?

ما هم داریم. کی دیگه اینجاست؟

Tom is here.

تام اینجاست

Hello to Tom Roberts.

سلام به تام رابرتز

Thank you very much for coming as well.

از حضور شما نیز بسیار سپاسگزارم

Hello, Rosa.

سلام رزا

I was involved and I helped a homeless cat and it was so stressful.

من درگیر بودم و به یک گربه بی خانمان کمک کردم و این خیلی استرس زا بود.

The cat started to come here

گربه شروع به آمدن به اینجا کرد

and he eventually conquered my heart.

و سرانجام قلب من را تسخیر کرد.

That is what they do.

این کاری است که آنها انجام می دهند.

That is what animals do.

این کاری است که حیوانات انجام می دهند.

They will slowly work their way into your heart.

آنها به آرامی راه خود را به قلب شما وارد می کنند.

Like.

Like some human beings do.

مانند.

مثل بعضی از انسانها.

Have you noticed that people, animals,

آیا توجه کرده اید که مردم، حیوانات،

they all have that magical power?

همه آنها دارای این قدرت جادویی هستند؟

Well, some people do.

خوب، بعضی ها این کار را می کنند.

Not all people, but quite often with pets, especially pets,

نه همه مردم، اما اغلب با حیوانات خانگی، به ویژه حیوانات خانگی،

certain animals such as cats and dogs.

حیوانات خاص مانند گربه و سگ.

There are a lot of people who cannot resist

افراد زیادی هستند که

if they see a cat walking around the street on its own,

اگر ببینند گربه ای به تنهایی در خیابان راه می رود نمی توانند مقاومت کنند،

they find it very hard not to take that cat in and look after it.

برایشان سخت است که آن گربه را نبرند و از او مراقبت کنند.

My sister, my younger sister

خواهر من، خواهر کوچکترم

often does that and so does Mr.

اغلب این کار را می کند و

Steve sister as well.

همینطور خواهر آقای استیو.

They will often take in stray animals that they find in the street.

آنها اغلب حیوانات ولگردی را که در خیابان پیدا می کنند می گیرند.

I know what you're going to say, Mr.

من می دانم که شما چه خواهید گفت، آقای

Duncan.

دانکن.

What about you?

شما چطور؟ آیا

Have you ever taken in any stray animals?

تا به حال از حیوانات ولگرد استفاده کرده اید؟

Well, you might say that I am a stray animal that Mr.

خوب، ممکن است بگویید که من یک حیوان ولگرد هستم که آقای

Steve took in many, many years ago.

استیو سالها پیش او را گرفت.

So the stray animal in my case is actually me.

بنابراین حیوان ولگرد در مورد من در واقع من هستم.

It's true.

این درست است.

Steve will be here soon.

استیو به زودی اینجا خواهد بود.

Now, can I just look at something very quickly?

حالا، آیا می توانم خیلی سریع به چیزی نگاه کنم؟

I was going to do this later, but instead I'm going to do it right now.

قرار بود بعدا این کار را انجام دهم، اما در عوض همین الان این کار را انجام خواهم داد.

Here's an interesting word that we often use in English.

در اینجا یک کلمه جالب است که ما اغلب در انگلیسی استفاده می کنیم.

The word is anticipation.

کلمه انتظار است.

I am feeling that particular thing right now.

من آن چیز خاص را در حال حاضر احساس می کنم.

So at the moment I am feeling anticipation.

بنابراین در حال حاضر احساس انتظار دارم.

I am feeling excited

for something that is coming towards me.

برای چیزی که به سمتم می آید احساس هیجان می کنم.

Maybe a moment of time, maybe a certain activity,

شاید یک لحظه از زمان، شاید یک فعالیت خاص،

something that I'm going to do or maybe a part of

کاری که قرار است انجام دهم یا شاید بخشی از

time or

زمان یا

a moment of time that I'm I'm really looking forward to.

لحظه ای از زمانی که واقعاً منتظر آن هستم.

For example, you might say, I can't wait for.

به عنوان مثال، ممکن است بگویید، من نمی توانم صبر کنم.

I can't wait for something.

من نمی توانم برای چیزی صبر کنم.

You are waiting for something, but you can't wait.

شما منتظر چیزی هستید، اما نمی توانید صبر کنید.

You are excited because it will happen eventually.

شما هیجان زده هستید زیرا در نهایت این اتفاق خواهد افتاد.

So quite often I can't wait for something.

بنابراین اغلب من نمی توانم برای چیزی صبر کنم.

Maybe you can't wait for something to happen.

شاید نتوانید منتظر اتفاقی باشید.

Maybe you can't wait for something to arrive.

شاید نتوانید منتظر رسیدن چیزی باشید.

Maybe you.

شاید شما.

You've ordered something

شما چیزی سفارش داده اید

and it's going to be delivered to your house.

و قرار است به خانه شما تحویل داده شود.

Maybe today or tomorrow.

شاید امروز یا فردا.

Perhaps you are really excited about it.

شاید شما واقعاً در مورد آن هیجان زده باشید.

You have anticipation.

پیش بینی داری

You are waiting for it.

شما منتظر آن هستید.

Anticipation can also be negative,

پیش‌بینی می‌تواند منفی هم باشد،

I suppose, so you can have anticipation.

من فکر می‌کنم، بنابراین می‌توانید پیش‌بینی داشته باشید.

Maybe you are slightly worried

شاید شما کمی نگران

about something that might happen, or you are.

چیزی هستید که ممکن است اتفاق بیفتد یا شما نگران هستید.

You are excited about something that is going to happen.

شما در مورد چیزی که قرار است اتفاق بیفتد هیجان زده هستید.

I can't wait to

من نمی توانم صبر کنم برای

what?

چه؟

I can't wait to see Mr.

من بی صبرانه منتظرم

Steve in a few moments from now, because Steve

تا چند لحظه دیگر آقای استیو را ببینم، زیرا استیو

will be with us in a few moments.

تا چند لحظه دیگر با ما خواهد بود.

We will be taking a short break, but Steve will be here in the studio.

ما یک استراحت کوتاه خواهیم داشت، اما استیو اینجا در استودیو خواهد بود.

We are taking a look at technology, the way technology

ما نگاهی به فناوری داریم، روشی که فناوری بر

affects our lives and the way it affects you and me.

زندگی ما تأثیر می گذارد و روشی که بر من و شما تأثیر می گذارد.

And of course,

و البته،

all of the possible causes and effects

همه علل و عوارض احتمالی

that modern technology can have as well.

که تکنولوژی مدرن می تواند داشته باشد نیز.

All of that coming up in a few moments from now,

همه اینها در چند لحظه آینده،

a short break and then we are back with Mr.

یک استراحت کوتاه و سپس با آقای استیو برمی گردیم

Steve.

.

This is English Addict on Sunday afternoon.

این معتاد انگلیسی در بعدازظهر یکشنبه است.

Don't go away.

دور نشو

I'm a big boy now.

من الان پسر بزرگی هستم.

We are here together today.

ما امروز اینجا با هم هستیم.

I hope you are feeling good as well.

امیدوارم شما هم احساس خوبی داشته باشید.

Please give me a like.

لطفا به من لایک کنید

If you like this, then please give me one of these and I will be ever so pleased.

اگر این را دوست دارید، لطفاً یکی از اینها را به من بدهید و من همیشه بسیار خوشحال خواهم شد.

Thank you very much for joining me today. We have a lot to talk about.

از اینکه امروز به من پیوستید بسیار سپاسگزارم. ما حرف های زیادی برای گفتن داریم.

We are going all metaphysical today.

ما امروز همه به متافیزیک می رویم.

Oh, Mr. Duncan,

اوه، آقای دانکن،

what has happened to you, I wonder?

من تعجب می کنم که برای شما چه اتفاقی افتاده است؟

We are going to delve deep into a certain subject,

ما می‌خواهیم به یک موضوع خاص بپردازیم،

something that may or may not be interesting.

چیزی که ممکن است جالب باشد یا نباشد.

We will have to wait and see.

باید منتظر بمانیم و ببینیم.

Talking of things that are deep

صحبت از چیزهایی که عمیق

and interesting.

و جالب است.

Here he comes, everyone.

اینجا او می آید، همه.

He is back by popular demand from his parole officer.

او با تقاضای عمومی افسر آزادی مشروط خود بازگشته است.

Here he comes.

اینجا او می آید.

It is, of course, the one,

این، البته،

the only, Mr.

تنها، آقای

Steve.

استیو است.

Hello.

سلام.

Hello, beautiful, wonderful viewers from across the globe.

سلام، بینندگان زیبا و فوق العاده از سراسر جهان.

I say that every week, but it's very true.

این را هر هفته می گویم، اما خیلی درست است.

You're here once again.

شما یک بار دیگر اینجا هستید.

We're all here once again for an exciting journey through the world of English.

همه ما بار دیگر برای یک سفر هیجان انگیز در دنیای انگلیسی اینجا هستیم.

And, how's it been going so far, Mr. Duncan?

و آقای دانکن تا الان چطور پیش رفته است؟

I can see plenty of comments on the live chat.

من می توانم نظرات زیادی را در چت زنده ببینم.

I have to switch. As you know, I love to look at.

باید سوئیچ کنم همانطور که می دانید، من عاشق نگاه کردن هستم.

It has been a busy one today.

امروز خیلی شلوغ بوده

It's been very, very busy.

خیلی خیلی شلوغ بود

And yes, we are here together.

و بله، ما اینجا با هم هستیم.

Just to prove it, there is Mr.

فقط برای اثبات آن، آقای

Steve in his cosy corner, looking very relaxed today.

استیو در گوشه دنج خود وجود دارد که امروز بسیار آرام به نظر می رسد.

Oh yes, I could fall asleep on this comfy sofa

اوه بله، من می توانستم روی این مبل راحتی

that once belonged to my grand parents. So?

که زمانی متعلق به پدربزرگم بود، بخوابم. پس؟

So a lot of people that realise that just just how comfortable that corner is.

بنابراین بسیاری از مردم می دانند که آن گوشه چقدر راحت است.

In fact, I'm going to let you in on a secret.

در واقع، من به شما اجازه می دهم که در مورد یک راز وارد شوید.

Something that I've never told anyone before on the live chat

چیزی که تا قبل از این پخش زنده هرگز در چت زنده به کسی نگفته بودم

till after this live stream.

.

I will often go and sit in Mr.

من اغلب می روم و روی

Steve's chair where he's sitting there, because it is a very comfortable corner.

صندلی آقای استیو جایی که او آنجا نشسته است می نشینم، زیرا گوشه بسیار راحتی است.

It is it is comfortable.

این است که راحت است.

It is a nice place to sit and relax and unwind.

این یک مکان خوب برای نشستن و استراحت و استراحت است.

I thought it smelt a bit funny over here, Mr. Duncan.

من فکر کردم اینجا کمی خنده دار است، آقای دانکن.

I was wondering where the smell was coming from.

داشتم فکر می کردم این بو از کجا می آید.

Now I know you've been sitting in my chair.

حالا می دانم که روی صندلی من نشسته ای.

Okay, that's.

باشه، همینه

That's. I'm joking.

یعنی. شوخی می کنم.

Of course.

البته. باشه

Okay. Mr. Duncan is always very clean.

آقای دانکن همیشه خیلی تمیز است.

That's that's good to know. Yes.

این خوب است که بدانیم. بله.

thank you, sir.

ممنون آقا

That's completely thrown me.

که کاملا من را پرتاب کرده است.

By the way, this is a very strange thing to suddenly bring up, but there you go.

به هر حال، این یک چیز بسیار عجیب است که به طور ناگهانی مطرح شود، اما شما می روید.

That's what it's all about. That's what this is.

این چیزی است که همه چیز در مورد آن است. همین است.

If you are expecting something

اگر منتظر چیزی

that is dull and boring, then you are in the wrong place.

کسل کننده و کسل کننده هستید، پس در جای اشتباهی قرار گرفته اید.

Because this is rather unusual, to say the least.

از آنجایی که حداقل می توان گفت این نسبتاً غیرعادی است.

Talking about which Mr.

صحبت در مورد اینکه آقای

Steve is with us.

استیو با ما کدام است.

A lot of people today are busy on the live chat.

امروزه بسیاری از مردم در چت زنده مشغول هستند.

Mr.. Steve,

آقای استیو،

I see you've been talking about pets.

می بینم که شما در مورد حیوانات خانگی صحبت کرده اید.

Well, it's interesting ownership.

خب، مالکیت جالبی است.

It's interesting because it came up randomly.

جالبه چون به صورت تصادفی اومد.

In fact, I didn't even mention it.

در واقع من حتی به آن اشاره نکردم.

I was talking about metaphysics.

من در مورد متافیزیک صحبت می کردم.

And then and then suddenly the live chat moved

و سپس و سپس ناگهان گفتگوی زنده

to another subject which was pets or

به موضوع دیگری منتقل شد که حیوانات خانگی

or should I say animals that people take in.

یا باید بگویم حیواناتی بود که مردم در آن شرکت می‌کنند.

And I know I did mention this a few moments ago, but your sister,

your sister will often take in animals, stray animals.

حیوانات ولگرد

Is that true?

آیا این درست است؟

No, no, no, my sister doesn't take in stray animals.

نه، نه، نه، خواهرم حیوانات ولگرد را نمی پذیرد.

So your sister did know your sister has taken stray animals in now?

پس خواهرت می‌دانست که خواهرت حیوانات ولگرد را به خانه برده است؟

Really?

Now that she's got cats and two cats, where do the cats come from?

واقعا؟

حالا که او گربه و دو گربه دارد، گربه ها از کجا می آیند؟

Then she buys them.

سپس آنها را می خرد.

yes, she buys them. They're not.

بله، او آنها را می خرد. آنها نیستند.

They're not strays.

آنها ولگرد نیستند

I always thought, well, it just goes to show, doesn't it?

من همیشه فکر می کردم، خوب، این فقط نشان می دهد، اینطور نیست؟

Yeah, it just goes to show.

بله، این فقط نشان می دهد.

Yeah. It's my sister's watching. I know she can verify it.

آره خواهرم داره نگاه میکنه من می دانم که او می تواند آن را تأیید کند. داری

Are you watching? I don't know, sister. Jesus.

تماشا می کنی؟ نمی دونم خواهر عیسی مسیح

Nobody.

Nobody we know in real life would ever dare watch this.

هیچ کس.

هیچ کس که در زندگی واقعی می شناسیم جرات تماشای این فیلم را ندارد.

But no, she doesn't.

She buys them from a reputable pet stores or breeders.

اما نه، او این کار را نمی کند.

او آنها را از فروشگاه های حیوانات خانگی یا پرورش دهندگان معتبر خریداری می کند.

I don't know where you buy cats from. No. Well, that's.

من نمی دانم گربه را از کجا می خرید. نه. خب، همین است.

That's what I was thinking, because these days, a lot of people will not take in

این همان چیزی بود که من فکر می کردم، زیرا این روزها، بسیاری از مردم

animals that they've bought from an expensive place or a breeder.

حیواناتی را که از یک مکان گران قیمت یا یک پرورش دهنده خریداری کرده اند، نمی گیرند.

They will go to maybe a dog's home

شاید به خانه سگی بروند

or maybe they will take in a stray animal that they found.

یا حیوان ولگردی را که پیدا کرده اند ببرند.

Or maybe sometimes what happens is they will come round your house and they will.

یا شاید گاهی اوقات اتفاقی که می افتد این است که آنها دور خانه شما می آیند و خواهند آمد.

They will sort of walk around.

آنها به نوعی در اطراف راه خواهند رفت.

And then over a period of time you will develop

و سپس در طی یک دوره زمانی

a connection with them.

با آنها ارتباط برقرار خواهید کرد.

Well, eventually they are they are.

خوب، در نهایت آنها هستند.

What they're trying to do is get into the house.

کاری که آنها سعی می کنند انجام دهند این است که وارد خانه شوند.

Bye bye.

خداحافظ

Does that. Well then you want one thing done.

این کار را می کند. خوب پس شما می خواهید یک کار انجام شود.

They mean, let's face it, we were discussing pets.

منظورشان این است که بگذریم، ما در مورد حیوانات خانگی بحث می کردیم.

I was at a party last night, and Mr.

من دیشب در یک مهمانی بودم، و آقای

Duncan, I feel a bit, worse for wear.

دانکن، احساس می کنم کمی بدتر از لباس پوشیدن هستم.

As we say, if you've had maybe a little too much alcohol.

همانطور که می گوییم، اگر الکل مصرف کرده اید، شاید کمی بیش از حد الکل مصرف کرده باشید.

Too much food.

غذای زیاد.

You stay up late the next day, you might feel a bit worse for wear.

روز بعد تا دیروقت بیدار می‌مانید، ممکن است احساس بدتری داشته باشید. این

Is what we say.

چیزی است که ما می گوییم.

Just feeling a bit tired a bit, you know, not hung over because I didn't have that much to drink.

فقط کمی احساس خستگی می‌کنم، می‌دانی، آویزان نشدم، چون آنقدر نوشیدنی نداشتم.

But yeah, we were talking about pets and somebody made the comment about a cat,

اما بله، ما در مورد حیوانات خانگی صحبت می‌کردیم و یک نفر در مورد یک گربه اظهار نظر کرد

that you never actually own a cat.

که شما در واقع هیچ‌وقت گربه ندارید.

the cat owns you,

گربه صاحب شماست،

because the cat just wanders off when it feels like it comes back.

زیرا گربه وقتی احساس می کند که برمی گردد سرگردان می شود.

They're very independent creatures. Yes.

آنها موجودات بسیار مستقلی هستند. بله.

but do you remember that time

اما آیا آن زمان را به یاد می آورید که وقتی در ولورهمپتون زندگی می کردیم با

when we were friendly to a cat

گربه ای

that came round our house

که دور خانه ما آمد

when we were living in Wolverhampton, and we decided to be kind to this cat?

و تصمیم گرفتیم با این گربه مهربان باشیم، دوست بودیم؟

Oh, yes, I know what you're going to say. Yes.

اوه، بله، من می دانم که شما چه خواهید گفت. بله.

And we took it home.

We'd feed it and eventually it would sit on us, sat on a little.

و ما آن را به خانه بردیم.

ما به آن غذا می دادیم و در نهایت روی ما می نشست، کمی روی آن می نشست.

We had a like a two seater bed settee.

ما یک سرویس خواب دو نفره داشتیم. باشه

Okay.

And and then one day it just turned on us and scratched as both.

و سپس یک روز فقط به سمت ما چرخید و مانند هر دو خراشید.

Yeah. Well, it actually scratched me.

آره خوب، در واقع من را خراش داد. نمی

I don't know if it was a, I think it was the neighbour's cat.

دانم یک بود یا نه، فکر کنم گربه همسایه بود.

It was next door and it started coming round and it would, it would come into the house

همسایه بود و شروع به دور زدن می کرد و می آمد،

when you weren't looking and then suddenly it would be there in the house.

وقتی شما نگاه نمی کردید وارد خانه می شد و ناگهان در خانه بود.

we, lovely cat.

ما، گربه دوست داشتنی

We were going, oh, yeah, lovely cat.

داشتیم می رفتیم، اوه، آره، گربه دوست داشتنی.

Have some food, take it in.

کمی غذا بخورید، آن را ببرید.

And then one day was sitting with us on the sofa. Yeah.

و بعد یک روز با ما روی مبل نشسته بود. آره

And it just suddenly lashed out at us. Me?

و ناگهان به ما حمله کرد. من؟

It scratched me, not scratched you.

من را خراشید، نه تو را.

I've still got the scars somewhere on my hand. Yes.

هنوز جای زخم ها روی دستم هست. بله.

Really horrible.

واقعا وحشتناکه

And it really did scratch quite deeply into my hand. Yes.

و واقعاً عمیقاً در دستم خراشید. بله.

Maybe it was just saying I don't like you.

شاید فقط میگفت دوستت ندارم

And what did you do, Mr. Duncan?

و آقای دانکن چه کردید؟

What did I do? Yes.

من چه کار کردم؟ بله.

When the cat scratched you, I didn't strangle the cat, I did.

وقتی گربه تو را خراشید، گربه را خفه نکردم، خفه کردم.

I did throw it outside the mews.

من آن را بیرون میوز انداختم. لگد

You kicked it, didn't you?

زدی، نه؟

You opened the front door and then booted it out of the house.

در ورودی را باز کردی و سپس آن را از خانه بیرون آوردی.

Yes, well, I was bleeding. I know.

آره خب خونریزی داشتم من می دانم.

And then, to add insult to injury.

و سپس، برای اضافه کردن توهین به جراحت.

Okay, that's a good phrase.

بسیار خوب، این عبارت خوبی است.

So something's happened to you.

پس یه اتفاقی برات افتاده

Oh, and then something worse happens down the line.

اوه، و بعد اتفاق بدتری در خط می افتد.

Don't tell them about the fleas. Well, I'm about to.

در مورد کک ها به آنها نگویید. خوب، من در حال انجام.

We discovered that this cat was full of fleas, and it had infected.

ما متوجه شدیم که این گربه پر از کک است و عفونت کرده است.

It had left fleas and eggs all over the sofa,

روی مبل کک‌ها و تخم‌ها باقی مانده بود

and they all hatched out and leave it getting bitten everywhere.

و همه آنها بیرون آمدند و همه جا گزیده شدند.

And it must have gone upstairs because we found them in the bed. Yes.

و حتماً به طبقه بالا رفته چون آنها را در تخت پیدا کردیم. بله.

These big fleas.

این کک های بزرگ

It was disgusting.

منزجر کننده بود.

Took ages to get rid of them. We had to.

مدتها طول کشید تا از شر آنها خلاص شوید. مجبور شدیم.

We literally we we took.

ما به معنای واقعی کلمه گرفتیم.

We threw the sofa out.

مبل را بیرون انداختیم.

I could see them bouncing all over these giant fleas.

می‌توانستم ببینم آنها در سراسر این کک‌های غول‌پیکر می‌پرند.

It was horrible experience.

تجربه وحشتناکی بود

So I'll never go.

پس من هرگز نمی روم از آن زمان

I've never been near a cat ever since. So that it's.

تاکنون هرگز نزدیک گربه نبودم. به طوری که آن را.

But it's interesting, isn't it?

اما جالب است، اینطور نیست؟

How how these things can can start off with one tiny event.

چگونه این چیزها می توانند با یک رویداد کوچک شروع شوند.

So the cat comes in and you feel, oh, look, it's a little cat.

بنابراین گربه وارد می شود و شما احساس می کنید، اوه، نگاه کنید، این یک گربه کوچک است.

And the next it's it's scratching, you're bleeding everywhere.

و دفعه بعد که خراش می کند، همه جا خونریزی می کنی.

And your house is then full of fleas because the cat had fleas and the neighbours

و خانه شما پر از کک است زیرا گربه کک داشت و همسایه ها به

obviously were not looking after the cat properly, which is why it was coming round to us.

درستی از گربه مراقبت نمی کردند، به همین دلیل بود که به سمت ما می آمد.

Because yes, it felt safer.

چون بله، احساس امنیت بیشتری داشت.

It felt better with us, even though it didn't seem to like me very much.

با ما احساس بهتری داشتیم، با اینکه به نظر نمی رسید خیلی از من خوشش بیاید. مجبور

We had to.

شدیم.

We had to, treat all the bedding and spray the furniture with

ما مجبور شدیم، همه ملافه ها را درمان کنیم و مبلمان را

insecticide

to weeks to get rid of them, because the eggs kept hatching out.

تا هفته ها با حشره کش اسپری کنیم تا از شر آنها خلاص شویم، زیرا تخم ها مدام بیرون می آیند.

Fortunately, it was many, many years ago,

خوشبختانه، سال ها پیش بود،

so we don't as far as I know, I'm not.

بنابراین تا آنجا که من می دانم، من نیستم.

I'm not quite sure, to be honest.

من کاملاً مطمئن نیستم، صادقانه بگویم.

We don't have fleas anymore.

ما دیگه کک نداریم

No we don't, although I was thinking of them earlier, I was thinking of flies

نه، نه، اگرچه من قبلاً به آنها فکر می کردم، به مگس ها

and things landing on me, and then suddenly I felt as if I was itching.

و چیزهایی فکر می کردم که روی من فرود آمدند، و ناگهان احساس کردم که دارم خارش می کنم.

It's a sort of psychological thing.

این یک جور چیزهای روانی است.

If you think of things, sometimes you can actually start to feel

اگر به چیزهایی فکر می کنید، گاهی اوقات می توانید واقعاً

the the actual effect of the thing that you're thinking of.

تأثیر واقعی چیزی را که به آن فکر می کنید احساس کنید.

So I was doing earlier, of course, if you're if you if you live in in countries

بنابراین من قبلاً این کار را انجام می‌دادم، البته، اگر در کشورهای

outside the UK, you're always going to be wary.

خارج از بریتانیا زندگی می‌کنید، همیشه مراقب باشید.

local people in other countries are always wary of rabies

مردم محلی در کشورهای دیگر همیشه نسبت به هاری احتیاط می کنند

and which we don't have in the UK we do rabies free.

و ما در بریتانیا نداریم و ما آن را بدون هاری انجام می دهیم.

We used to have cases.

قبلاً موارد داشتیم.

I remember in the 1970s there were occasionally cases

به یاد دارم که در دهه 1970 گاهی مواردی به

of something called hydrophobia, which is rabies.

نام هیدروفوبیا، که هاری است، وجود داشت.

It's a horrible, horrible

این یک بیماری وحشتناک و وحشتناک است

illness that is passed on to through animal bites.

که از طریق نیش حیوانات منتقل می شود.

And and it's not very nice if you get it because it destroys your brain, though.

و اگر آن را دریافت کنید خیلی خوب نیست زیرا مغز شما را نابود می کند.

It's, it's it's sentence.

این است، این جمله است.

So you eventually lose control of all of your nerves.

بنابراین در نهایت کنترل تمام اعصاب خود را از دست می دهید.

And it's a very slow, horrible demise.

و این یک مرگ بسیار آهسته و وحشتناک است.

And British people, when they go on holiday,

و مردم بریتانیا، وقتی به تعطیلات می‌روند،

see we're used to if you watch British people

می‌بینند که ما عادت کرده‌ایم اگر بریتانیایی‌ها را تماشا کنید

when they see other people with their pets

وقتی مردم دیگر را با حیوانات خانگی

or wild dog or a cat, they go, well, oh hello.

یا سگ وحشی یا گربه‌شان می‌بینند، می‌روند، اوه سلام.

Nice Torquay, nice cat.

تورکی خوب، گربه خوب.

But always going over to them because we don't see the danger.

اما همیشه به آنها می رویم زیرا ما خطری را نمی بینیم.

But if you do that in other countries

اما اگر این کار را در کشورهای دیگری انجام دهید که در آن

where they have rabies then you are taking a big risk. Yes.

هاری دارند، خطر بزرگی را متحمل می شوید. بله.

Unless you've had a rabies inoculation.

مگر اینکه تلقیح هاری داشته باشید.

Yeah.

then but, but yes, we're always very English people are always very over friendly with pets.

آره

اما، اما بله، ما همیشه بسیار انگلیسی هستیم مردم همیشه با حیوانات خانگی بسیار دوست هستند.

But I'm not anymore, because of that bad experience.

اما من دیگر نیستم، به خاطر آن تجربه بد.

And I've had bad, bad experiences with cats when I was younger because I used to.

و من در جوانی تجربیات بد و بدی با گربه ها داشته ام، زیرا قبلاً چنین می کردم.

I used to take piano lessons.

کلاس پیانو می رفتم.

My parents used to send me for piano lessons.

پدر و مادرم مرا برای آموزش پیانو می فرستادند.

Very posh. We were.

خیلی شیک ما بودیم

And, the lady that, the teacher, I never I never liked her.

و خانمی که معلم هرگز دوستش نداشتم.

She was a retired concert pianist, and she was very strict.

او یک پیانیست بازنشسته کنسرت بود و بسیار سخت گیر بود.

Very strict. She used to.

خیلی سختگیره او عادت داشت.

If you didn't do it right, she used to slap your hands

اگر درست انجام نمی دادی،

if you didn't play the right notes.

اگر نت های درست را نمی نواختی، به دستان تو سیلی می زد.

And she was probably in her 70s, 80s.

و او احتمالاً در دهه 70، 80 سالگی خود بود.

And she had these cats.

و او این گربه ها را داشت.

And, you arrived waiting for your lesson,

و، تو منتظر درست رسیدی،

and these cats would be stalking around, and they'd suddenly leap on you

و این گربه‌ها در حال تعقیب هستند، و ناگهان از جایی روی تو می‌پرند

from somewhere and scratch you, and

و تو را می‌خراشند، و

I'm sorry, cat lovers.

متاسفم، گربه‌دوستان.

I'm sure that there are a lot of very nice cats out there.

من مطمئن هستم که گربه های بسیار خوبی در آنجا وجود دارند.

Yeah, Tom has said that sometimes,

بله، تام گاهی اوقات گفته است که

that that his cat is watching us while we're on the live stream.

گربه اش ما را تماشا می کند در حالی که ما در پخش زنده هستیم.

As, So you have Cat watching us today,

همانطور که، بنابراین شما گربه ای دارید که امروز ما را تماشا می کند،

and this is it sort of looking evilly at as.

و این به نوعی بدجنس به نظر می رسد.

Yeah, well, all you have to do is this

بله، خوب، تنها کاری که باید انجام دهید این است

that's what people do when they see a cat.

که مردم با دیدن یک گربه این کار را انجام می دهند.

Whenever you see a cat, I don't know why, but you always do this.

هر وقت گربه ای می بینی، نمی دانم چرا، اما همیشه این کار را می کنی.

Because you're trying to attract the cat to you.

زیرا شما سعی می کنید گربه را به سمت خود جذب کنید.

But I don't know what this is about.

اما من نمی دانم این در مورد چیست. نمی‌دانم

I don't know why we do this, but we is. Do.

چرا این کار را می‌کنیم، اما هستیم. انجام دهید.

Yeah, yeah.

آره آره

Thinks it's getting some food.

فکر می کند که دارد غذا می گیرد.

Anyway. People don't seem to be like is talking about cats are.

به هر حال. به نظر نمی رسد که مردم در مورد گربه ها صحبت کنند.

We've had a mood change into another subject I think really

ما تغییر حال و هوای خود را به سوژه دیگری داشتیم، فکر می‌کنم واقعاً به نظر می‌رسد

that it's just that the viewers seem to be dropping rapidly

تماشاگران به سرعت در حال کاهش هستند

and I think they've come on, heard us talking about cats and they thought, we're off.

و فکر می‌کنم آن‌ها آمده‌اند، شنیده‌اند که ما در مورد گربه‌ها صحبت می‌کنیم و فکر می‌کنند، ما رفته‌ایم.

Well, they're up there are people who take it too far, though, aren't there, Steve?

خوب، آن‌ها آنجا هستند، افرادی که خیلی دور می‌روند، اینطور نیست، استیو؟

There.

وجود دارد.

In fact, it it has become an insult,

در واقع، این تبدیل به یک توهین شده است،

a form of insult

یک نوع توهین

to say that a person is a cat person or a cat lady,

که می گویند یک فرد گربه ای است یا یک خانم گربه،

and that's normally a person who lives alone

و این معمولاً فردی است که تنها زندگی می کند

and their house is full of cats.

و خانه اش پر از گربه است.

So not just 1 or 2 cats, but maybe eight,

بنابراین نه فقط 1 یا 2 گربه، بلکه شاید هشت،

10 or 12, or even 20 friends, all living in the house.

10 یا 12 یا حتی 20 دوست که همه در خانه زندگی می کنند.

So imagine, well, first of all, imagine the state of the house, because cats

بنابراین، خوب، اول از همه، وضعیت خانه را تصور کنید، زیرا گربه ها

like scratching things and destroying things, but

دوست دارند اشیا را خراش دهند و اشیا را از بین ببرند، اما

also think of the smell as well.

به بوی آن نیز فکر می کنند.

Like, oh, stay with me.

مثل اوه، با من بمان.

But let's see. Oh, hello, Mauricio.

اما بیایید ببینیم. اوه، سلام، مائوریسیو.

said my son Mauricio.

گفت پسرم مائوریسیو.

Mauricio, my son took a cat

مائوریسیو، پسرم

from the street when he lived in another city.

زمانی که در شهر دیگری زندگی می کرد، گربه ای را از خیابان گرفت.

and he returned to Rome.

و به رم بازگشت.

And now the cat is with us.

و حالا گربه با ماست.

She's a very nice tortoiseshell with long fur.

او یک لاک پشت بسیار زیبا با خز بلند است.

Well,

خب

you got lucky, obviously.

معلومه خوش شانس بودی

It could have been a disaster.

می توانست یک فاجعه باشد.

It could have been full of fleas and might have scratched you.

می توانست پر از کک باشد و ممکن است شما را خراش دهد.

But obviously that's a very nice cat.

اما واضح است که گربه بسیار خوبی است.

As opposed to the cat that we took in,

برخلاف گربه ای که ما گرفتیم،

which was not very nice at all.

که اصلاً خوب نبود.

but it can happen.

اما ممکن است اتفاق بیفتد به

I think animals are temperamental.

نظر من حیوانات مزاجی هستند.

if even dogs, dogs of course

اگر حتی سگ‌ها، البته سگ‌ها

can suddenly change their behaviour,

می‌توانند ناگهان رفتارشان را تغییر دهند،

maybe if they feel threatened or maybe if they,

شاید اگر احساس خطر کنند یا شاید اگر از

they are protecting their owner, they can also turn very quickly.

صاحب خود محافظت می‌کنند، می‌توانند خیلی سریع برگردند.

They can sense fear. Yeah.

آنها می توانند ترس را احساس کنند. آره

So I think if a cat comes near me, it senses fear and it knows I doesn't.

بنابراین فکر می کنم اگر گربه ای به من نزدیک شود، احساس ترس می کند و می داند که من این کار را نمی کنم.

I don't like it.

من آن را دوست ندارم.

I'm very wary wondering what it's going to do.

من خیلی محتاط هستم که بدانم چه کاری قرار است انجام دهد.

So it senses that and and plays on that.

بنابراین آن را حس می کند و با آن بازی می کند.

They, they sort of

آنها، به نوعی

they're quite sort of psychological aren't they.

کاملاً روانی هستند، اینطور نیست.

Cats. They're sort of.

گربه ها آنها به نوعی

Yeah.

آره

They're almost I think cats sometimes can be a bit, I'm going to, I'm going to,

آنها تقریباً من فکر می کنم گربه ها گاهی اوقات می توانند کمی باشند، من می روم، من می روم،

offend people here, but they're a bit bit psychopathic.

مردم اینجا را توهین می کنم، اما آنها کمی روانی هستند.

I think cats are nice to you all animals are really aren't like

من فکر می کنم گربه ها با شما خوب هستند همه حیوانات واقعاً مانند

cat, cat, cat cats.

گربه، گربه، گربه گربه نیستند.

cats are unusual creatures because they

گربه ها موجودات غیرعادی هستند زیرا آنها به

they kind of want to have the comfort of the house,

نوعی می خواهند آسایش خانه را داشته باشند،

but also they want to be able to explore the outside as well.

اما همچنین می خواهند بتوانند بیرون را نیز کشف کنند. پالمیرا می‌گوید:

So I think cats are slightly more they are more unpredictable than dogs,

بنابراین من فکر می‌کنم گربه‌ها کمی بیشتر از سگ‌ها غیرقابل پیش‌بینی‌تر هستند،

which is probably why these days a lot of people prefer to have a dog,

احتمالاً به همین دلیل است که این روزها بسیاری از مردم ترجیح می‌دهند سگ داشته باشند،

even though dogs also can be a little,

اگرچه سگ‌ها نیز ممکن است کمی باشند،

cats are predators, says Palmira.

گربه‌ها درنده هستند. این

It's nature.

طبیعت است.

Nothing to do with it. Yeah, well that's true, they are.

هیچ ربطی بهش نداره بله، درست است، آنها هستند.

They're predators.

آنها درنده هستند

and, obviously we we

و، بدیهی است که ما

we probably weren't going to have any birds that they kill every year.

احتمالاً هیچ پرنده ای را نداشتیم که هر سال آنها را بکشند.

We won't go into that. but,

ما وارد آن نمی شویم. اما

Marico also has 20 fish.

ماریکو 20 ماهی نیز دارد.

there's cats, there's.

گربه وجود دارد، وجود دارد. آیا

Doesn't a cat put its paw into the into the fish tank to try and get the fish out?

گربه پنجه خود را داخل مخزن ماهی نمی گذارد تا ماهی را بیرون بیاورد؟

That that's not quite so bad though, because you can keep fish in one place.

این خیلی بد نیست، زیرا می توانید ماهی را در یک مکان نگهداری کنید.

And to be honest with you, if if I had a choice

و راستش را بخواهم، اگر

between keeping a cat and keeping a fish,

بین نگهداری از گربه و ماهی انتخابی داشتم،

I think I would prefer to have the fish

فکر می‌کنم ترجیح می‌دهم ماهی را داشته باشم

because all you have to do is feed it

زیرا تنها کاری که باید انجام دهید این است که هر چند وقت یک‌بار

now and again with a little bit of fish food,

با کمی غذای ماهی به آن غذا بدهید.

and maybe sometimes you have to clean its little bowl or tank.

و شاید گاهی مجبور شوید کاسه یا مخزن کوچک آن را تمیز کنید.

But, I suppose with 20 fish, I would imagine.

اما، من فکر می کنم با 20 ماهی، من تصور می کنم.

And this is something we, we, we used to do, by the way, at home with my family,

و این کاری است که ما قبلاً انجام می‌دادیم ، اتفاقاً در خانه با خانواده‌ام،

we used to keep tropical fish in a big tank.

ماهی‌های گرمسیری را در یک مخزن بزرگ نگهداری می‌کردیم.

So it's an amazing thing.

بنابراین این یک چیز شگفت انگیز است.

And they are they are the most gorgeous of creatures, tropical fish.

و آنها زرق و برق دار ترین موجودات هستند، ماهی های گرمسیری.

They take a lot of looking after.

آنها به مراقبت زیادی نیاز دارند.

You really do have to take care of them.

شما واقعا باید از آنها مراقبت کنید.

And of course, because they're tropical Steve, you have to keep the water at a certain temperature.

و البته، چون آنها استیو استوایی هستند، باید آب را در دمای خاصی نگه دارید.

So everything has to be connected to these, to these small heaters

بنابراین همه چیز باید به اینها وصل شود، به این بخاری های کوچک

that go into the water and they keep everything at a certain temperature.

که داخل آب می روند و همه چیز را در دمای خاصی نگه می دارند.

So, so tropical fish, they have to have a lot of maintenance

بنابراین، ماهی های گرمسیری، باید نگهداری زیادی داشته باشند

and they can be quite expensive as well.

و همچنین می توانند بسیار گران باشند.

So some of these tropical fish, they're beautiful.

بنابراین برخی از این ماهی های گرمسیری، زیبا هستند.

There is a certain type of fish called an angel fish.

نوع خاصی از ماهی وجود دارد که ماهی فرشته نامیده می شود.

And they have the beautiful fins that go off as they as they swim around.

و باله های زیبایی دارند که هنگام شنا کردن از بین می روند.

And they are the most gorgeous fish, but they can be expensive.

و آنها زیباترین ماهی هستند، اما می توانند گران باشند.

And of course, you can have the occasional disaster, Mr..

و البته، شما می توانید آن فاجعه گاه به گاه را داشته باشید، آقای

Steve, which we had when we woke up one morning,

استیو، که یک روز صبح که از خواب بیدار شدیم، به

we came downstairs and part of the fish tank had cracked

طبقه پایین آمدیم و بخشی از مخزن ماهی ترک خورده بود

and all the water had leaked out from the fish tank

و تمام آب از مخزن ماهی بیرون زده بود.

and the living room

اتاق نشیمن

was covered in water, and all the fish were at the bottom of the tank.

پر از آب بود و همه ماهی ها در ته مخزن بودند.

Of course.

البته. حالشون

They weren't very well.

زیاد خوب نبود

But did they survive? They did not.

اما آیا آنها زنده ماندند؟ آنها این کار را نکردند.

Oh dear.

اوه عزیزم

Very nice. There is one thing that fish like.

خیلی خوبه یک چیز وجود دارد که ماهی دوست دارد.

They like to have water and a little bit of oxygen now and again.

آنها دوست دارند بارها و بارها آب و کمی اکسیژن داشته باشند.

So not too much oxygen.

بنابراین اکسیژن زیاد نیست.

So they basically all, I suppose you could say they,

بنابراین، اساساً همه آنها، فکر می‌کنم می‌توان گفت،

they drowned in an air.

آنها در هوا غرق شدند.

Well my, my, I used to work for a company and my boss had a huge,

خوب من، من قبلاً برای یک شرکت کار می کردم و رئیسم یک

fish tank full of, tropical fish.

مخزن ماهی بزرگ و پر از ماهی های گرمسیری داشت.

By the way, Mariko, are they tropical fish or freshwater fish?

راستی ماریکو ماهی گرمسیری هستن یا ماهی آب شیرین؟

but my, my, my boss had my manager had these.

اما رئیس من، من، مدیرم اینها را داشت.

Really beautiful.

واقعا زیباست

It was huge tank.

تانک بزرگی بود

It must have been about that big, full of all these tropical fish.

باید در مورد آن بزرگ، پر از این همه ماهی گرمسیری بوده است.

And one day he went on holiday.

و یک روز به تعطیلات رفت.

And while he was away, there'd been a power cut,

و در حالی که او نبود، برق قطع شده بود،

and all the fish were dead when he came back, because they went.

و همه ماهی ها مرده بودند وقتی او برگشت، چون رفتند.

I think once the temperature drops. Yes.

فکر کنم یه دفعه دما پایین بیاد بله.

they don't survive for very long.

آنها برای مدت طولانی زنده نمی مانند.

He was they do. Was very upset about it.

او بود. خیلی از این موضوع ناراحت بود.

I can, I can well imagine.

من می توانم، به خوبی می توانم تصور کنم.

So even though they are lovely to look at and quite often you go into restaurants.

بنابراین، اگرچه دیدن آنها دوست داشتنی است و اغلب به رستوران می روید.

Thank you Steve.

متشکرم استیو.

And some of these restaurants they have, they have the fish tank

و برخی از این رستوران ها که دارند، مخزن ماهی دارند

and it's built into the wall. Yes.

و داخل دیوار تعبیه شده است. بله.

And they have hundreds of fish all swimming around.

و آنها صدها ماهی دارند که همه در اطراف شنا می کنند.

And it always amazes me how they how they take care of all of those fish in that huge tank.

و همیشه من را شگفت زده می کند که چگونه از همه ماهی های آن مخزن بزرگ مراقبت می کنند.

It must take a lot of of cleaning.

باید تمیز کاری زیادی ببرد.

And but when you go to a restaurant, a fish restaurant

و اما وقتی به یک رستوران، یک رستوران ماهی

or a seafood restaurant. Yes.

یا یک رستوران غذاهای دریایی می روید. بله.

it always puts me off a bit

این همیشه من را کمی ناامید می کند

because you go in and they've got all the big tanks, haven't they?

زیرا شما وارد می شوید و آنها تمام تانک های بزرگ را دارند، اینطور نیست؟

Yeah.

With the, with the lobster in and the crabs are all still alive.

آره

با، با خرچنگ در داخل و خرچنگ ها همه هنوز زنده هستند.

And then you, you, you sort of point

و سپس شما، شما، به نوعی

to one and they take it out and cook it for you.

به یکی اشاره می کنید و آن را بیرون می آورند و برای شما می پزند.

Yeah.

But I don't like sitting there at a table and I can see all these

آره

اما من دوست ندارم آنجا پشت یک میز بنشینم و بتوانم همه این

sea creatures, you know,

موجودات دریایی را ببینم، می‌دانی،

like the, lobster all sort of

مثل خرچنگ که همه‌جوری

moving around in the tanks and, and knowing that someone's

در تانک‌ها حرکت می‌کنند و می‌دانند که

going to pick one of those and that's going to be thrown into boiling water. Yes.

یکی از آن‌ها را انتخاب می‌کند و این در حال رفتن است. در آب جوش ریخته شود. بله.

And killed I don't like I'm not a fan of seafood.

و کشته من دوست ندارم من طرفدار غذاهای دریایی نیستم.

I don't mind fish.

من از ماهی بدم نمیاد

It's like it's like going somewhere

مثل این است که به جایی برویم

and there's a cow and they kill the cow and get the beef.

و یک گاو باشد و گاو را بکشند و گوشت گاو را بگیرند.

Steve.

Yes. Fish also are killed.

استیو

بله. ماهی ها نیز کشته می شوند.

Yes I know, yeah.

بله می دانم، بله.

Yeah, I know they are. But you don't see it, do you?

آره میدونم هستن اما شما آن را نمی بینید، نه؟

So it's like you're not seeing them. You don't see a cow being killed.

پس مثل این است که شما آنها را نمی بینید. شما نمی بینید که یک گاو کشته شود.

So it's, it's a bit like going to a field and, and maybe you go to a steak house

بنابراین، کمی شبیه رفتن به یک مزرعه است و، و شاید شما به یک استیک خانه بروید

and at the back they have a field with cows

و در پشت آنها یک مزرعه با گاو داشته باشند

and you can go into the field and choose the cow that you want.

و شما می توانید به مزرعه بروید و گاوی مورد نظر خود را انتخاب کنید.

can I have, can I have the leg of that, that cow over there?

آیا می توانم، آیا می توانم پای آن گاو را در آنجا داشته باشم؟

That cow seems very, very muscly.

اون گاو خیلی خیلی عضلانی به نظر میرسه آیا

Can I have that one, please?

می توانم آن یکی را داشته باشم، لطفا؟

So, yes, I suppose it would be different if we could actually go

بنابراین، بله، فکر می‌کنم اگر واقعاً می‌توانستیم بریم

and choose the animals whilst they're still alive.

و حیوانات را در حالی که هنوز زنده هستند انتخاب کنیم، فرق می‌کند.

Maybe. Maybe everything wouldn't be.

شاید. شاید همه چیز نباشه

It wouldn't be quite the same.

کاملاً یکسان نخواهد بود.

I know it's like lamb. Oh, yes. Can I have some.

میدونم مثل بره میمونه اوه، بله. آیا می توانم مقداری داشته باشم.

Can I have lamb please?

میشه لطفا بره بخورم؟ باشه

Okay. Which one?

کدام یک؟

Which one do you want us to kill for? You.

برای کدوم میخوای بکشیم؟ شما

And then.

Yeah, you know, wouldn't it wouldn't happen.

و سپس.

بله، می دانید، آیا این اتفاق نمی افتد.

I mean, meat has to be sort of left hanging for a while, doesn't it?

منظورم این است که گوشت باید برای مدتی آویزان بماند، اینطور نیست؟

For the blood to come out or something before you anyway. Eat it.

برای اینکه خون بیرون بیاید یا چیزی قبل از شما به هر حال. بخور

So. But.

بنابراین. اما

Yeah, if we had to kill her.

آره، اگر مجبور بودیم او را بکشیم.

I mean, I don't even like cutting it.

یعنی حتی از بریدنش هم خوشم نمیاد.

I had to cut up an onion today to put in our meal.

امروز مجبور شدم یک پیاز را برش بزنم تا در غذایمان بگذارم.

I don't even like cutting up an onion because,

من حتی از بریدن پیاز هم خوشم نمی آید، چون

you know, it's like you're killing the plant.

می دانید، مثل این است که گیاه را می کشی.

I mean, we'd you'd starve to death.

منظورم این است که می‌خواهیم از گرسنگی بمیری.

If you're worried about killing plants, even chopping up

اگر نگران کشتن گیاهان هستید، حتی

sometimes, chopping up a carrot and I'm thinking, oh, I'm killing this carrot.

گاهی اوقات خرد کردن، یک هویج را خرد کنید و من فکر می کنم، اوه، من دارم این هویج را می کشم.

It's silly. Really. I think you will find that carrot. Might be.

احمقانه است. واقعا فکر کنم اون هویج رو پیدا کنی ممکن است.

It might already be, somewhat deceased, but it could if you, you know, you anyway.

ممکن است قبلاً، تا حدودی مرده باشد، اما اگر شما بدانید، به هر حال ممکن است.

Yes. Anyway, Steve, do know we're not vegetarians, actu.

بله. به هر حال، استیو، می‌دانی که ما گیاه‌خوار نیستیم.

We are not vegetarians. We are not.

ما گیاهخوار نیستیم. ما نیستیم.

But if you asked us to kill our own meat,

اما اگر از ما بخواهید که گوشت خود را بکشیم،

we probably would become vegetarians quite quickly.

احتمالاً خیلی سریع گیاهخوار می شویم.

my, my dad used to take me fishing

من، پدرم من را به ماهیگیری می برد

and, Do you like my action of fishing there?

و آیا از ماهیگیری من در آنجا خوشت می آید؟

That's very good.

این خیلی خوب است.

And, I didn't like catching the fish

و من دوست نداشتم ماهی بگیرم

because they looked like they were suffering on the end of the hook.

زیرا به نظر می رسید که در انتهای قلاب رنج می بردند.

Yes, well, I think it is a bit painful

بله، خوب، من فکر می کنم کمی دردناک است

because you have a you have a hook that goes through your face.

زیرا شما یک قلاب دارید که از صورت شما عبور می کند.

So imagine that if you got if you've got a giant sharp hook and then put it through your face

بنابراین تصور کنید که اگر یک قلاب تیز غول پیکر داشته باشید و سپس آن را در صورت خود قرار دهید

and then and then you were lifted up by it,

و سپس توسط آن بلند شوید،

I would imagine it would be a little uncomfortable to say the least.

حداقل می توانم تصور کنم که کمی ناراحت کننده باشد.

Just to answer Tom's question, yes,

فقط برای پاسخ به سوال تام، بله،

when I'm in my performances,

وقتی در اجراها،

plays, musicals, operettas, it's.

نمایشنامه‌ها، موزیکال‌ها، اپرت‌هایم هستم، اینطور است.

Yeah, I don't get I don't get paid.

بله، من نمی گیرم، حقوق نمی گیرم.

No, we're an amateur group,

نه، ما یک گروه آماتور هستیم،

so amateurs normally don't get paid

بنابراین آماتورها معمولاً پولی دریافت نمی کنند،

unless you're particularly good and in demand.

مگر اینکه شما به خصوص خوب و مورد تقاضا باشید.

That's quite rare.

این کاملا نادر است.

So yeah, we're all a group of about 30 people,

بنابراین بله، همه ما یک گروه حدودا 30 نفره هستیم،

and the only person that gets paid well, there's two people that get paid,

و تنها کسی که دستمزد خوبی می گیرد، دو نفر هستند که دستمزد می گیرند،

the musical director and the producer.

کارگردان موسیقی و تهیه کننده.

so all of the actors on the stage, you're all doing it.

بنابراین همه بازیگران روی صحنه، همه شما در حال انجام آن هستید.

You're doing it for free.

شما این کار را رایگان انجام می دهید.

You're doing it because you love it.

شما این کار را انجام می دهید زیرا آن را دوست دارید.

It's like.

It's like a public service, really.

مثل این است.

واقعاً مثل یک سرویس عمومی است.

It's like charity.

مثل صدقه است

Then we have this conversation last week, probably,

سپس هفته گذشته این گفتگو را انجام دادیم، احتمالاً

See, says I have a tropical aquarium, and it's maintenance is easy.

ببینید، می گوید من یک آکواریوم گرمسیری دارم و نگهداری از آن آسان است.

The problem is during summer when the temperature is.

مشکل در تابستان است که دما بالاست.

Because the correct temperature should be 26 Celsius. Yes.

زیرا دمای صحیح باید 26 درجه سانتیگراد باشد. بله.

I suppose you could have the opposite problem, couldn't you, Steve?

من فکر می کنم شما ممکن است مشکل برعکس داشته باشید، نمی توانید استیو؟

Yeah.

Instead of the temperature dropping, you might have too much temperature or too high temperature.

آره

به جای کاهش دما، ممکن است دمای بیش از حد یا دمای بسیار بالا داشته باشید.

And then the fish also won't survive

و سپس ماهی نیز

in that situation that that's happening in,

در آن وضعیتی که

in some of the oceans, isn't it, where the,

در برخی از اقیانوس‌ها اتفاق می‌افتد، زنده نمی‌ماند، مگر نه، جایی که

the sea temperature is rising and certain types of plant life,

دمای دریا در حال افزایش است و انواع خاصی از حیات گیاهی،

coral is not surviving.

مرجان‌ها زنده نمی‌مانند.

And that's affecting all of the fish that that thrive on those certain types of plant.

و این همه ماهی‌هایی را که در آن انواع خاصی از گیاهان رشد می‌کنند، تحت تأثیر قرار می‌دهد.

And also coral.

و همچنین مرجان.

So it is interesting.

پس جالب است.

So we always think of the temperature dropping.

بنابراین ما همیشه به کاهش دما فکر می کنیم.

But of course it can.

اما البته می تواند.

It can also be too hot.

همچنین ممکن است خیلی گرم باشد.

So you might come back one day and find all of your fish have all been cooked.

بنابراین ممکن است یک روز برگردید و متوجه شوید که تمام ماهی های شما پخته شده است.

So if it's 26, if it needs to be kept at 26 degrees

بنابراین اگر 26 باشد، اگر باید روی 26 درجه نگه داشته شود

and the temperature in, Rome is, say, 40,

و دما در رم باشد، مثلاً 40،

I'm presuming then you might have air conditioning in your house.

من فرض می کنم که ممکن است در خانه خود تهویه هوا داشته باشید.

Yeah.

آره

So that is what would keep the temperature down, I'm guessing.

بنابراین حدس می زنم که این چیزی است که دما را پایین نگه می دارد.

But I would imagine.

اما من تصور می کنم.

no, Tom, we haven't got the performance on YouTube.

نه، تام، ما اجرا را در یوتیوب نداریم.

We weren't allowed to film it this time.

این بار اجازه فیلمبرداری نداشتیم.

Apparently, I don't know why we asked for.

ظاهراً نمی دانم چرا درخواست کردیم.

I don't know why

من نمی دانم چرا

that matters.

این مهم است.

I have this lovely phrase like, I can't remember where where it came from.

من این جمله دوست داشتنی را دارم، نمی توانم به خاطر بیاورم از کجا آمده است.

Amateurs.

آماتورها

So IT professionals know how to do something.

بنابراین متخصصان فناوری اطلاعات می دانند که چگونه کاری را انجام دهند.

Amateurs think they know how to do something.

آماتورها فکر می کنند که می دانند چگونه کاری را انجام دهند.

Where have you? Where did you get that definition from?

کجا داری؟ این تعریف را از کجا آوردی؟

I don't know, it's I'm just trying to think, actually who who, who it came from.

نمی‌دانم، فقط سعی می‌کنم فکر کنم، در واقع از چه کسی، چه کسی آمده است.

Technically, the only difference between an amateur and a professional is

از نظر فنی، تنها تفاوت بین یک آماتور و یک حرفه ای این است

that one gets paid and the other one doesn't. Yeah.

که یکی پول می گیرد و دیگری پول نمی گیرد. آره

I mean, wait, I've been in some

منظورم این است که صبر کنید، من در برخی از تولیدات آماتوری حضور داشته ام

I've seen some amateur productions and they're better than some of the ones.

و آنها بهتر از برخی از آنها هستند.

You see the West End.

وست اند را می بینید.

And we've had people come up to us after some productions we've put on

و ما از مردمی داشتیم که بعد از چند تولیدی که اجرا کردیم به سراغ ما آمدند

and they've said, I've seen this same production in the West End, and yours was better.

و گفتند، من همین تولید را در وست اند دیدم، و مال شما بهتر بود.

and in fact, I've been in choir things

و در واقع، من در گروه های کر حضور داشته ام که در

where the amateur crowds were better than the professional clubs.

آن جمعیت آماتور بهتر از باشگاه های حرفه ای بوده است.

Oh, by the way, I think it was Truman Capote

اوه، اتفاقا، فکر می کنم این ترومن کاپوتی بود

who said that.

که این را گفت.

Who said festivals now have to do something.

کی گفته جشنواره ها الان باید کاری بکنند.

Amateurs think they know how to do something.

آماتورها فکر می کنند که می دانند چگونه کاری را انجام دهند.

I'm sure it was Truman Capote.

مطمئنم ترومن کاپوتی بود.

Well, sometimes that is definitely true.

خوب، گاهی اوقات قطعاً درست است.

I mean, you get you get different with professional performances.

منظورم این است که با اجرای حرفه ای متفاوت می شوید.

The the level, the the level of the performance is usually fairly good.

سطح، سطح عملکرد معمولاً نسبتاً خوب است.

And at, you know, always consistently at a good level

و در، می دانید، همیشه به طور مداوم در سطح خوبی است

because otherwise people wouldn't pay to go and see it.

زیرا در غیر این صورت مردم برای رفتن و دیدن آن هزینه ای پرداخت نمی کردند.

With amateur performances, there is a big variance between

با اجراهای آماتور، تفاوت زیادی بین

a good performance and a bad performance.

اجرای خوب و اجرای بد وجود دارد.

There's a very big, wide band there.

یک باند بسیار بزرگ و گسترده در آنجا وجود دارد.

Oh, there's a there's a chasm.

اوه، یک شکاف وجود دارد.

Yeah, you can get very good ones and you can get really awful ones usually.

بله، شما می توانید موارد بسیار خوب را دریافت کنید و معمولاً می توانید موارد بسیار وحشتناکی دریافت کنید.

But like the one we went to see last week that was rather awful, wasn't it?

اما مثل چیزی که هفته گذشته برای دیدنش رفتیم که نسبتاً افتضاح بود، اینطور نیست؟

As I said, I won't go into that anyway.

همانطور که گفتم به هر حال وارد این موضوع نمی شوم.

Anyway, we are coming up to 3:00.

به هر حال به ساعت 3 می رسیم.

We have a big subject today, Mr.. Steve.

ما امروز یک موضوع بزرگ داریم، آقای استیو.

I'm not sure if your brain is ready for this, I doubt it.

من مطمئن نیستم که آیا مغز شما برای این کار آماده است یا خیر، در آن شک دارم.

You might have to give it a little shake to wake it up.

ممکن است مجبور شوید کمی آن را تکان دهید تا بیدار شود.

It's a bit like one of those snow globes,

کمی شبیه یکی از آن کره های برفی است،

but instead of snow floating around, it's a little brain.

اما به جای اینکه برف در اطراف شناور باشد، یک مغز کوچک است.

So give it a little shake, Mr. Steve,

پس کمی آن را تکان دهید، آقای استیو،

please don't storm off.

لطفا طوفان نکنید.

Don't leave me. Don't go away.

من را ترک نکن دور نشو

Today we are looking at metaphysics with metaphysics.

امروز ما به دنبال متافیزیک با متافیزیک هستیم.

Metaphysics, the philosophical study

متافیزیک، مطالعه فلسفی

of reality, things to do with reality.

واقعیت، چیزهایی که با واقعیت ارتباط دارند.

But in fact, most of that conversation will come from the main subject,

اما در واقع، بیشتر این گفتگو از موضوع اصلی می‌آید،

which is, of course, technology, which has been in the news.

که البته فناوری است که در اخبار مطرح شده است.

I would say that over the past 4 or 5 years we have been talking about technology

من می‌توانم بگویم که در طی 4 یا 5 سال گذشته، ما در مورد فناوری

quite a lot because it has become something that we all need and we all use every day.

بسیار صحبت کرده‌ایم، زیرا به چیزی تبدیل شده است که همه ما به آن نیاز داریم و همه ما هر روز از آن استفاده می‌کنیم. در

Right now I'm standing here

حال حاضر من اینجا ایستاده ام و

using all sorts of different technology.

با استفاده از انواع فناوری های مختلف.

Mr. Steve is sitting over there.

آقای استیو آنجا نشسته است.

He's in the corner of his comfy,

او در گوشه ای از

comfy corner, the very comfortable corner.

گوشه راحت و راحت خود، گوشه ای بسیار راحت است.

It's the most comfortable corner in the world.

راحت ترین گوشه دنیاست.

And yet Mr.

و با این حال، آقای

Steve still has to use some technology

استیو هنوز باید از مقداری فناوری استفاده کند

so he can read the live chat.

تا بتواند چت زنده را بخواند.

So it is true that quite often in life

بنابراین این درست است که اغلب در زندگی،

technology does affect us quite a lot.

فناوری بر ما بسیار تأثیر می گذارد.

So we will be looking at that a little bit later on.

بنابراین ما کمی بعد به آن خواهیم پرداخت.

A lot of people were talking about the carols earlier,

خیلی‌ها قبلاً در مورد سرود صحبت می‌کردند،

so I thought we would have some more of the cows

بنابراین من فکر می‌کردم که گاوهای بیشتری داشته باشیم

and then we will talk about today's lovely topic.

و سپس در مورد موضوع دوست‌داشتنی امروز صحبت خواهیم کرد.

Please don't go away.

لطفا نرو

For the first time

برای اولین بار

since we moved here, we have no cows at the back of the house.

از زمانی که به اینجا نقل مکان کردیم، هیچ گاوی در پشت خانه نداریم.

It's very, very unusual.

خیلی خیلی غیرعادی است.

I can't believe it.

من نمی توانم آن را باور کنم.

It just seems strange, isn't it, Steve?

فقط عجیب به نظر می رسد، اینطور نیست، استیو؟

Yes. That's the sad part about that video is that

بله. قسمت غم انگیز آن ویدیو این است که

we don't have a repeat of the cows this year.

امسال تکرار گاوها را نداریم.

but, yeah, the,

اما، آره،

the field at the back is very tall,

زمین در عقب بسیار بلند است،

just long grass that's all flopped over.

فقط چمن بلندی که همگی بر روی زمین ریخته شده است.

It's while the rain is completely wild at the back of the house.

این در حالی است که باران در پشت خانه کاملاً وحشیانه است.

I've never, ever seen the field at the back of the house look anything like that?

من هرگز، تا به حال ندیده ام که مزرعه در پشت خانه چیزی شبیه آن باشد؟

It's just gone crazy.

این فقط دیوانه شده است.

In fact, everything has gone crazy this morning.

در واقع امروز صبح همه چیز دیوانه شده است. از

I looked out the window.

پنجره به بیرون نگاه کردم.

Steve, I noticed there are lots and lots of butterflies fluttering around already.

استیو، متوجه شدم که تعداد زیادی پروانه در حال حاضر در حال بال زدن هستند.

More than usual, and that they are all the little white ones.

بیشتر از حد معمول، و اینکه همه آنها سفید پوست هستند.

So I would imagine in a couple of weeks we will get all of the other

بنابراین تصور می‌کنم در چند هفته دیگر همه

varieties of butterfly eyes fluttering around.

گونه‌های دیگر چشم‌های پروانه‌ای را در اطراف خود خواهیم داشت.

So I think this year it's going to be a good year

بنابراین فکر می کنم امسال سال خوبی

for spotting butterflies.

برای شناسایی پروانه ها خواهد بود.

I have a good feeling about it.

حس خوبی نسبت به آن دارم.

So if I get a if I get the chance, I'll do some filming.

بنابراین اگر فرصتی پیدا کنم، فیلمبرداری را انجام خواهم داد.

We've got a small what you call a bird layer

ما در باغمان یک لایه کوچک پرنده

or a butterfly tree or bush in our garden.

یا درخت یا بوته پروانه ای داریم.

And, long sort of purple flowers

و گل‌های بنفش بلند

and, the butterflies love them.

و پروانه‌ها آنها را دوست دارند.

And I've noticed quite a few butterflies on it this year.

و من امسال متوجه تعداد زیادی پروانه روی آن شده ام.

It's a very popular common plant in the UK.

این یک گیاه رایج بسیار محبوب در بریتانیا است.

A lot of them grow wild, but they have lovely purple,

بسیاری از آنها به صورت وحشی رشد می کنند، اما

elongated flowers with lots of nectar

گل های زیبای ارغوانی و کشیده با شهد فراوان

and hundreds and hundreds of little sort of flowers around each stalk.

و صدها و صدها نوع گل کوچک در اطراف هر ساقه دارند. باشه

Okay.

And the, and the, but layer by layer,

و، و، اما لایه به لایه، فکر می‌کنم

I think it's, I don't know how it's couldn't spell it to you.

اینطور است، نمی‌دانم چگونه نتوانست آن را برای شما املا کند.

but yes, there's lots of them growing wild in the UK.

اما بله، تعداد زیادی از آنها به صورت وحشی در بریتانیا رشد می کنند.

We've got a, like a miniature one in our garden.

ما در باغمان یک مینیاتوری داریم.

The butterflies love it. Yes, they do the butterflies.

پروانه ها آن را دوست دارند. بله، پروانه ها را انجام می دهند.

I think there will be a lot, because this year the weather has been crazy.

من فکر می کنم زیاد خواهد بود، زیرا امسال هوا دیوانه کننده بوده است.

It's been wet and then warm and then hot and then wet.

مرطوب و سپس گرم و سپس گرم و سپس مرطوب بوده است.

And now it's warm again.

و حالا دوباره گرم است.

The good news is, of course, I think might.

خبر خوب این است که البته من فکر می کنم ممکن است.

Hay fever is slowly vanishing over easing it.

تب یونجه با کاهش آن کم کم از بین می رود. در

It's easing, easing off.

حال تسکین است، آرام می شود.

So I'm quite pleased about that.

بنابراین من از این بابت کاملا راضی هستم. آیا

Isn't it nice to be here though I always it's very easy to forget

اینجا بودن خوب نیست، اگرچه من همیشه خیلی راحت فراموش می کنم

that were just standing here while I'm standing.

که در حالی که من ایستاده ام اینجا ایستاده اند.

Mr. Steve is sitting and we can just.

آقای استیو نشسته است و ما فقط می توانیم.

We could just talk like this, and you can just tune in and watch us.

ما فقط می‌توانیم اینطور صحبت کنیم، و شما فقط می‌توانید ما را هماهنگ کنید و تماشا کنید.

Even though we are hundreds and in some cases, thousands

حتی اگر صدها و در برخی موارد هزاران

of miles apart, technology

مایل از هم فاصله داریم، فناوری

is amazing.

شگفت انگیز است.

You don't need me to tell you that I.

نیازی نیست که من به شما بگویم که من.

I always get rather excited about technology.

من همیشه نسبت به فناوری هیجان زده می شوم.

However, some people, Mr.

با این حال، برخی از مردم، آقای

Steve, some people are not excited about technology.

استیو، برخی از مردم در مورد فن آوری هیجان زده نیستند.

They don't like it.

آنها آن را دوست ندارند.

In fact, some people are afraid of technology.

در واقع، برخی از افراد از فناوری می ترسند.

So I thought we would briefly go through this subject

بنابراین فکر کردم که به طور خلاصه از این موضوع بگذریم

and talk about technology, the effects of technology,

و در مورد فناوری، تأثیرات فناوری،

the reason why some people feel afraid, the effects it could have,

دلیل ترس برخی افراد، تأثیراتی که می تواند داشته باشد،

have, have on us, of me, on you, on everyone.

داشته باشد، بر ما، از من، بر شما، بر همه افراد صحبت کنیم.

Maybe from the past, certain types of technology have affected us.

شاید از گذشته، انواع خاصی از فناوری بر ما تأثیر گذاشته باشد.

But of course, as we become more and more progressive

اما مسلماً، با پیشرفت روزافزون

and more and more advanced with our technology,

و پیشرفته تر شدن فناوری خود،

you might find that those threats will become more common.

ممکن است متوجه شوید که این تهدیدات رایج تر می شوند.

So that's what we're looking at today. Mr..

بنابراین این چیزی است که ما امروز به آن نگاه می کنیم. آقای

Steve, technology and I have gone to such a lot of trouble to make today's

استیو، من و تکنولوژی برای ساختن کپشن های امروز خیلی زحمت کشیده ایم

captions.

.

And also can you see here, look at their work,

و همچنین می توانید اینجا را ببینید، به کار آنها نگاه کنید، به

look at the workmanship that has gone into this.

طرز کار آن نگاه کنید.

No other English teacher will spend time and effort

هیچ معلم انگلیسی دیگری زمان و تلاش خود را صرف

designing all of this just for you,

طراحی همه این موارد فقط برای شما نمی کند،

so you can enjoy the the words that are coming up on the screen right now.

بنابراین می توانید از کلماتی که در حال حاضر روی صفحه ظاهر می شوند لذت ببرید.

Did you employ the help of a I.

آیا از کمک I استفاده کردید.

No, I did not.

نه، من این کار را نکردم.

Oh no.

All of this stuff is being designed from clips that already exist.

اوه نه.

همه این موارد از روی کلیپ هایی طراحی می شوند که از قبل وجود داشته اند.

Nothing here has been designed.

هیچ چیزی در اینجا طراحی نشده است.

Nothing.

هیچی.

None of it.

هیچ کدام از آن.

Not even Mr. Steve. Well, thank you.

نه حتی آقای استیو. خب ممنون

Sorry.

متاسفم

That's all right.

I'm just saying. Carry on. Okay.

همه چیز درست است.

من فقط می گویم. ادامه دهید. باشه

A lot of people say Mr.

بسیاری از مردم می گویند که آقای

Steve is AI, but he isn't. He's real.

استیو هوش مصنوعی است، اما اینطور نیست. او واقعی است.

He's a real human being.

او یک انسان واقعی است.

Technology has always helped to advance human progress.

فناوری همیشه به پیشرفت بشر کمک کرده است.

And I would imagine without even thinking now, not modern technology.

و من بدون حتی فکر کردن در حال حاضر، تکنولوژی مدرن را تصور می کنم.

I'm not talking about just modern technology,

من فقط در مورد فناوری مدرن صحبت نمی کنم،

but think about 100 years ago, 200 years ago.

بلکه به 100 سال پیش، 200 سال پیش فکر کنید.

Technology has technically, as its name suggests,

همانطور که از نامش پیداست، فناوری از نظر فنی

been around for many, many years.

سال‌هاست که وجود داشته است.

So it has always been there and it's always been there helping people.

بنابراین همیشه وجود داشته و همیشه آنجا بوده و به مردم کمک کرده است.

So any device or machine used to make a task

بنابراین هر دستگاه یا ماشینی که برای آسان‌تر کردن کار استفاده می‌شود

easier is a form of technology.

نوعی فناوری است.

Would you agree with that, Steve?

آیا شما با آن موافق هستید، استیو؟

Yes I would, yes.

بله، بله.

And of course, the industrial revolution kickstarted everything,

و البته، انقلاب صنعتی همه چیز را آغاز کرد،

because we, people wanted ways of,

زیرا ما، مردم، راه‌هایی را می‌خواستیم که بتوانیم

of making things that were quicker

چیزهایی را سریع‌تر بسازیم

and, didn't need so much

و به

labour from human beings.

کار زیادی از سوی انسان‌ها نیاز نداشته باشیم.

Because if you get rid of human beings in the production

زیرا اگر در خط تولید چیزی از شر انسان خلاص شوید

line of something, that item becomes cheaper and you make more profit from,

، آن کالا ارزان تر می شود و سود بیشتری از آن می کنید

and of course, that is what,

و البته همین است که

a lot of companies are getting very excited about AI.

بسیاری از شرکت ها در مورد هوش مصنوعی بسیار هیجان زده می شوند.

Yes. Anyway, because they can employ less people.

بله. به هر حال چون می توانند افراد کمتری را استخدام کنند.

We'll talk about that in a minute.

یک دقیقه دیگر در مورد آن صحبت خواهیم کرد.

Steve, I was going to say is why, you know, this subject has, of course, has been prompted,

استیو، می‌خواستم بگویم که چرا، می‌دانی، این موضوع، البته،

by a certain

توسط یک

event which happened the other day, which I'm sure you're going to mention.

اتفاق خاص که روز گذشته رخ داد، برانگیخته شده است، که مطمئنم شما به آن اشاره خواهید کرد.

I am going to mention it.

من قصد دارم به آن اشاره کنم.

And of course, because of that event.

و البته به خاطر آن اتفاق. باشه

Okay.

So any device or machine used to make a test easier.

بنابراین هر دستگاه یا ماشینی که برای آسان‌تر کردن آزمایش استفاده می‌شود.

So even from the very simple tools

بنابراین حتی از ابزارهای بسیار ساده‌ای

that have been used in the past for farming

که در گذشته برای کشاورزی

or anything that can make a job easier, you can describe it as technology.

یا هر چیزی که می‌تواند کار را آسان‌تر کند، استفاده می‌شد، می‌توانید آن را به عنوان فناوری توصیف کنید.

It is something that is being used like a contraption.

این چیزی است که مانند یک ابزار استفاده می شود.

I love that word.

من آن کلمه را دوست دارم.

By the way. Contraption.

به هر حال. تدبیر.

It's a very old fashioned word, but it is still used nowadays.

این یک کلمه بسیار قدیمی است، اما امروزه هنوز هم استفاده می شود.

So a thing that is doing a job quite often,

بنابراین چیزی که اغلب در حال انجام یک کار است،

something that has to be created through design. So.

چیزی که باید از طریق طراحی ایجاد شود. بنابراین.

So you might think, Steve, that a lot of technology would be designed

بنابراین، ممکن است فکر کنید، استیو، ابتدا فناوری زیادی طراحی

first of all and then made.

و سپس ساخته خواهد شد.

So any device or machine that is used to make a task

بنابراین هر وسیله یا ماشینی که برای آسان کردن یک کار استفاده می شود،

easier is a form of technology.

نوعی فناوری است.

So I suppose in many instances or situations

بنابراین من تصور می کنم در بسیاری از موارد یا موقعیت ها

you might talk about certain areas.

ممکن است در مورد زمینه های خاصی صحبت کنید.

We can talk about mechanical machines

ما می توانیم در مورد ماشین های مکانیکی

and electronic devices.

و دستگاه های الکترونیکی صحبت کنیم.

So there is a difference.

بنابراین تفاوت وجود دارد. به

What do you think the main difference is, Steve, between those two things.

نظر شما تفاوت اصلی بین این دو چیز چیست، استیو.

well, mechanical means sort of,

خوب، مکانیکی به معنای چیزی است که

you know, metal things moving around like a combine harvester,

چیزهای فلزی مانند یک کمباین،

like the hardware, and,

مانند سخت افزار، و

electronic devices, electronic devices, aren't they?

دستگاه های الکترونیکی، دستگاه های الکترونیکی در حال حرکت هستند، اینطور نیست؟

They.

Yeah, that's sort of there's no real moving parts in them like computers.

آنها

بله، به نوعی هیچ قطعه متحرک واقعی مانند رایانه در آنها وجود ندارد.

So that is the big difference, the big difference between mechanical or machines.

بنابراین این تفاوت بزرگ است، تفاوت بزرگ بین مکانیکی یا ماشینی.

So those two words are often used together a mechanical machine

بنابراین، این دو کلمه اغلب با هم استفاده می‌شوند.

a machine is something that is performing a task quite often

using parts, solid parts

and as Steve just said, metal parts, quite often

using some sort of force or friction as well.

So quite often we think of machinery as moving.

بنابراین اغلب ما ماشین آلات را حرکت می‌دانیم.

There might be some force being exerted

ممکن است

or maybe friction between certain things.

بین چیزهای خاصی نیرویی اعمال شود یا شاید اصطکاک وجود داشته باشد.

So machinery is something that is very physical.

بنابراین ماشین آلات چیزی است که بسیار فیزیکی است.

Electronic devices, especially nowadays,

دستگاه‌های الکترونیکی، به‌ویژه امروزه،

are less physical in that sense where you have moving parts.

در جایی که قطعات متحرک دارید، کمتر فیزیکی هستند.

So many electronic devices now don't have moving parts,

بسیاری از دستگاه‌های الکترونیکی اکنون قطعات متحرک ندارند،

but it does depend on the type of function

اما این بستگی به نوع عملکردی دارد

that they are performing when you think about it.

که وقتی به آن فکر می‌کنید، انجام می‌دهند.

But you're right, Steve. Yes, computers.

اما حق با توست، استیو. بله کامپیوتر

Computers have very few moving parts.

کامپیوترها قطعات متحرک بسیار کمی دارند.

you can have an iPad.

شما می توانید یک iPad داشته باشید.

So when you think about it, you pick up your iPad

بنابراین وقتی به آن فکر می کنید، آی پد

or your iPhone or any other smart device,

یا آیفون یا هر دستگاه هوشمند دیگری را برمی دارید

and there's nothing there's nothing mechanical in there.

و هیچ چیز مکانیکی در آن وجود ندارد.

It's all completely

همه اش کاملا

electronic.

الکترونیکی است.

It's all using electricity to to generate and work

همه اینها از برق برای تولید و کار

and of course heat as well, which is the big,

و البته گرما نیز استفاده می کنند، که

the big enemy of computer devices.

دشمن بزرگ دستگاه های رایانه ای است.

So so Mr..

بنابراین، آقای

Steve, I would say nowadays Steve, you, you handle

استیو، امروز می‌توانم بگویم استیو، شما،

more electronic devices in your day to day life than mechanical ones.

در زندگی روزمره خود با دستگاه‌های الکترونیکی بیشتری کار می‌کنید تا دستگاه‌های مکانیکی.

Well, I've got my car.

خب من ماشینم رو دارم

Obviously, I drive around in that, but yes, I mean, yeah, yeah.

بدیهی است که من در آن اطراف رانندگی می کنم، اما بله، یعنی، بله، بله.

I mean, it's a mixture really.

منظورم این است که واقعا مخلوطی است.

Yeah.

So I'm driving around in the car during the day.

آره

بنابراین من در طول روز با ماشین در حال رانندگی هستم.

I'm using electronic devices with customers.

من از دستگاه های الکترونیکی با مشتریان استفاده می کنم.

So it's a mixture.

بنابراین این یک مخلوط است.

It's a mixture really.

واقعا مخلوطی است

It's difficult to quantify it, really.

واقعاً تعیین کمیت آن دشوار است.

I would say,

من می گویم،

but an interesting point here

اما یک نکته جالب اینجا

on the chat from Claudia or Claudia.

در چت از کلودیا یا کلودیا.

The world population in 1900 was 1.6 billion.

جمعیت جهان در سال 1900 1.6 میلیارد نفر بود.

And now it's in the year 2000, it was 6.1 billion.

و اکنون در سال 2000، 6.1 میلیارد بود.

I think it's over 7 billion now.

فکر کنم الان بالای 7 میلیارد شده.

Well I think it's over eight. yeah.

خوب من فکر می کنم بیش از هشت است. بله

And that of course is largely due to techno

و این البته تا حد زیادی به دلیل فناوری فناوری است

ology because, and largely due to, well two things really.

زیرا و تا حد زیادی به دلیل دو چیز واقعاً.

One is agriculture

یکی این است که کشاورزی

being able to

بتواند

make a lot more food, for people and of course technology

غذای بسیار بیشتری برای مردم بسازد و البته فناوری

in, in helping, stopping is preventing us from dying from diseases.

در کمک به جلوگیری از مرگ ما در اثر بیماری ها است.

Yes. We're actually going to look at this in a moment.

بله. ما در واقع در یک لحظه به این موضوع نگاه خواهیم کرد.

so definition areas where technology has been a positive thing,

بنابراین حوزه‌هایی را تعریف کنید که در آن‌ها فناوری یک چیز مثبت بوده است،

but also areas where it might be a negative thing.

اما همچنین مناطقی که ممکن است یک چیز منفی باشد.

So a thing designed or a tool for work.

بنابراین یک چیز طراحی شده یا ابزاری برای کار.

And as Steve just said, something that can make tasks

و همانطور که استیو گفت، چیزی که می تواند کارها

or things easier in certain areas.

یا کارها را در زمینه های خاص آسان تر کند.

Labour saving.

پس انداز نیروی کار

Now I remember when this word was always used.

حالا یادم می آید زمانی که این کلمه همیشه استفاده می شد.

My mother, my mother used to have to do all of the housework,

مادرم، مادرم مجبور بود همه کارهای خانه را انجام دهد،

especially washing the clothes and things like that.

مخصوصاً شستن لباس ها و چیزهایی از این قبیل.

She had to do it all by hand and it used to take a long time.

او باید همه این کارها را با دست انجام می داد و قبلاً زمان زیادی می برد.

And many, many housewives would spend

و بسیاری از زنان خانه دار

so much of their time in the kitchen

زمان زیادی را در آشپزخانه صرف

washing clothes, washing the dishes, cleaning everything.

شستن لباس، شستن ظرف ها، تمیز کردن همه چیز می کنند.

It would take a long time because you had to do it all by hand.

این کار زمان زیادی می برد زیرا باید همه این کارها را با دست انجام می دادید.

But then in the 1950s, though, there were new devices, new types of technology

اما پس از آن در دهه 1950، هر چند، دستگاه‌های جدید، انواع جدیدی از فن‌آوری به وجود

that came along, and they were described as labour saving,

آمدند، و آنها را به‌عنوان دستگاه‌های صرفه‌جویی در نیروی کار توصیف کردند

labour saving devices.

.

Labour being, of course, the effort that you have to put in to do something.

البته کار، تلاشی است که باید برای انجام کاری انجام دهید.

If you're labouring, it means you're working physically at something.

اگر در حال کار هستید، به این معنی است که از نظر فیزیکی روی چیزی کار می کنید.

You could be labouring in the fields, you could,

می‌توانید در مزرعه کار کنید،

but if you're washing clothes by hand and putting them through a mangle.

اما اگر لباس‌ها را با دست می‌شویید و آن‌ها را در یک چنگال می‌چینید.

when I grew up, my mother had,

وقتی من بزرگ شدم، مادرم داشت،

automatic washing machines were only just beginning to come into

ماشین های لباسشویی اتوماتیک تازه

popularity in the 1970s.

در دهه 1970 محبوبیت پیدا کرده بودند.

But my mother had something in between

اما مادرم چیزی بین

washing by hand and an automatic machine called a twin tub.

شستن با دست و یک ماشین اتوماتیک به نام وان دوقلو داشت.

So she would put there was a there was one section of this machine.

بنابراین او یک بخش از این دستگاه را در آنجا قرار می داد.

It was quite big where

جایی که

the clothes would get washed.

لباس ها شسته می شد خیلی بزرگ بود.

but then you had to take them out of there and spin them.

اما بعد مجبور شدی آنها را از آنجا بیرون بیاوری و بچرخانی.

you had to physically take them out yourself

باید خودتان آنها را به صورت فیزیکی بیرون بیاورید

and put them in the spinner at the side.

و آنها را در چرخان کناری قرار دهید.

they called it a twin tub.

اسمش را گذاشتند وان دوقلو.

But then, of course, those were replaced by fully automatic washing machines.

اما پس از آن، البته، آنها با ماشین های لباسشویی تمام اتوماتیک جایگزین شدند.

But it's interesting how even in the 1970s,

اما جالب است که حتی در دهه 1970،

my mother was still having to do quite a lot of labour

مادرم هنوز مجبور بود برای

when it came to washing clothes, because she had to.

شستن لباس‌ها زحمات زیادی انجام دهد، زیرا مجبور بود.

When you took it out of where the clothes are being washed and put it into the spin a bit,

وقتی آن را از جایی که لباس شسته می شود بیرون آوردی و کمی در چرخش قرار دادی،

you had to put water in it, a spin it,

باید آب را در آن می ریختی، آن را می چرخی،

then put more water in it, spin it again and and then you had to.

سپس آب بیشتری در آن می ریختی، دوباره آن را می چرخی و بعد مجبور می شدی.

It was such a physical task.

این یک وظیفه فیزیکی بود.

I would see my mother now puffy to pull out all these blankets

مادرم را می‌دیدم که پف می‌کند تا همه این پتوها

and sheets, all heavy with water, and put them into the spinner.

و ملحفه‌ها را که تماماً سنگین از آب هستند بیرون بیاورد و در چرخ‌دنده بگذارد.

Yes, it is.

بله همینطور است.

And that's even back then that was seen,

و حتی در آن زمان به

as a sort of labour saving device,

عنوان نوعی وسیله صرفه جویی در نیروی کار تلقی می شد،

even though it wasn't really saving much labour, just some of it.

حتی اگر واقعاً در کار صرفه جویی زیادی نداشت، فقط بخشی از آن.

So Labour as well is effort.

بنابراین کار نیز تلاش است.

But my mother told me, of course, about when she was young.

اما مادرم البته در مورد دوران جوانی اش به من گفت.

Her mother used to have she washed everything by hand and they had a

مادرش همیشه همه چیز را با دست می شست و

like a mangle, to get the water out of the clothes.

مثل خرطومی داشتند تا آب از لباس بیرون بیاید.

and now we just have automatic washing machines.

و اکنون ما فقط ماشین لباسشویی اتوماتیک داریم.

We just put it in and, but of course, the what we were promised

ما فقط آن را گذاشتیم و البته چیزی که به ما قول داده شد این

was that all these labour saving devices would give us more leisure time.

بود که همه این وسایل صرفه جویی در نیروی کار اوقات فراغت بیشتری به ما می دهد.

Yes, but have they.

بله، اما آنها را دارند.

Well, maybe some, but of course a lot of people's time now is now occupied

خوب، شاید برخی، اما البته اکنون زمان بسیاری از مردم در حال

doing other things

انجام کارهای دیگری

like, you know, rubbish things probably.

مانند، می دانید، احتمالاً چیزهای بی ارزش است.

and I don't know,

و نمی‌دانم،

I don't know if I have any more spare time now than I used to and absolutely.

نمی‌دانم اکنون بیشتر از گذشته و کاملاً وقت خالی دارم یا نه.

Well, mostly we'll move on to this a little bit later on,

خب، بیشتر ما کمی بعداً به این موضوع می‌پردازیم،

because we are talking about the upsides and also the downsides as well.

زیرا در مورد جنبه‌های مثبت و همچنین جنبه‌های منفی صحبت می‌کنیم.

So things that are labour saving.

بنابراین چیزهایی که صرفه جویی در نیروی کار است.

It used to be a big buzz word in in the 1950s,

در دهه های 1950، 1960 و همچنین در دهه 1970، این یک کلمه پر سر و صدا بود.

the 1960s and also into the 1970s.

We don't tend to use that phrase anymore.

ما دیگر تمایلی به استفاده از آن عبارت نداریم.

Labour saving it sounds a little bit out of date, but but I, I think you can still

صرفه جویی در نیروی کار کمی قدیمی به نظر می رسد، اما من فکر می کنم هنوز هم

you can still refer to things as being labour saving,

می توانید به چیزهایی به عنوان صرفه جویی در نیروی کار اشاره کنید که

definitely the most useful types of technology.

قطعاً مفیدترین انواع فناوری است.

So this is posed as a question, the most useful types of technology.

بنابراین این به عنوان یک سوال مطرح می شود، مفیدترین انواع فناوری.

Now Steve, you mentioned one of these just a few moments ago.

حالا استیو، چند لحظه پیش به یکی از این موارد اشاره کردی.

Agriculture. Yes.

کشاورزی. بله.

I saw an interesting statistic the other day.

دیروز یه آمار جالب دیدم.

Nothing that I didn't know we were going to do this today.

هیچ چیزی که نمی دانستم قرار است امروز این کار را انجام دهیم.

I talking about the the number of people

من در مورد تعداد افرادی صحبت می کنم

that used to work on the land in agriculture

که قبلاً روی زمین در کشاورزی کار می کردند

making, you know, wheat, whatever.

، می دانید، گندم، هر چه باشد.

It used to be 50% of the population

before mechanical devices were invented to to plough the land

قبل از اختراع وسایل مکانیکی برای شخم زدن زمین

and sow the seeds and, and reap the corn, so to speak.

و کاشت بذر و به اصطلاح ذرت و درو کردن آن، 50 درصد جمعیت را تشکیل می دادند.

50% of all people used to work on the land, you know,

می دانید 50 درصد از همه مردم روی زمین کار می کردند،

and that's probably only 150 years ago.

و این احتمالاً تنها 150 سال پیش است.

We're talking.

ما داریم صحبت می کنیم.

But, but now only 5%

اما، اما اکنون تنها 5 درصد

of the people in industrialised countries,

از مردم کشورهای صنعتی،

like here and in the US, Europe, in the US,

مانند اینجا و در ایالات متحده، اروپا، ایالات متحده،

it's only around 5% of people now work on the land

تنها حدود 5 درصد از مردم در حال حاضر روی زمین کار می کنند

and produce about ten times as much food as we used to before.

و حدود ده برابر بیشتر از آنچه ما استفاده می کردیم غذا تولید می کنند. به قبل

With 50% of the population working on the land. Yeah.

با 50 درصد از جمعیت کار بر روی زمین. آره

So you might say that agriculture, the technology

بنابراین ممکن است بگویید که کشاورزی، فناوری

and don't forget the technology behind

و فراموش نکنید که فناوری پشت

agriculture is not just 100 or 200 years ago.

کشاورزی فقط 100 یا 200 سال پیش نیست.

We could go back maybe 800 years,

شاید بتوانیم به 800 سال،

a thousand years, even as agriculture was.

هزار سال قبل برگردیم، حتی همانطور که کشاورزی بود.

It was at the McKnight's who who introduced

در مک نایت بود که

introduced the, the concept of harvesting and growing crops.

مفهوم برداشت و کشت محصولات را معرفی کرد.

I think it was the and knights.

فکر کنم شوالیه و شوالیه بود.

Thank you very much, Mr. and Mrs. McKnight.

خیلی ممنون آقا و خانم مک نایت.

The most useful types of technology, agriculture.

مفیدترین انواع فناوری، کشاورزی.

And as Steve rightly said, it used to be

و همانطور که استیو به درستی گفت، قبلاً

the main, the main source of income.

منبع اصلی و اصلی درآمد بود.

But also, I suppose you had to do it as well

اما همچنین، من فکر می کنم شما مجبور بودید این کار را انجام دهید،

because you had to do it to survive.

زیرا برای زنده ماندن باید این کار را انجام می دادید.

And then of course, we have scientific technology,

و البته، ما فناوری علمی داریم،

which we will be coming to in a little while, because that is a subject

که تا مدتی دیگر به آن خواهیم رسید، زیرا این موضوعی است

that that we're talking about generally around the world.

که به طور کلی در سراسر جهان درباره آن صحبت می کنیم.

And of course, I suppose you could also say industrial technology,

و البته، من فکر می کنم شما همچنین می توانید بگویید فناوری صنعتی،

industrial.

صنعتی.

But but in what sense would you say, Mr.. Steve?

اما به چه معنا می گویید آقای استیو؟

Because I think this is something you might be able to talk a lot about.

زیرا من فکر می کنم این چیزی است که شما ممکن است بتوانید در مورد آن زیاد صحبت کنید.

Industrial.

صنعتی.

Yeah.

Well, I mean, a common one.

آره

خوب، منظورم یک مورد رایج است.

I mean, I like you talking about cars.

یعنی دوست دارم در مورد ماشین صحبت کنی.

and of course, the big one of the big,

و البته، یکی از بزرگ‌ترین

things that came in with car manufacturing was robot technology to make cars.

چیزهایی که با تولید خودرو وارد شد، فناوری ربات برای ساخت خودرو بود.

And I think it was in Italy, wasn't it?

و فکر می کنم در ایتالیا بود، اینطور نیست؟ آیا

Wasn't it fit that first introduced the first factory

این مناسب نبود که اولین کارخانه ای را معرفی کرد

that had robots making cars? Yes.

که ربات های ماشین سازی داشت؟ بله.

It was a huge event.

اتفاق بزرگی بود.

I remember I think it may have been the late

به یاد دارم که فکر می‌کنم ممکن است اواخر دهه

1970s, the very end of the 1970s, where

1970 باشد، اواخر دهه 1970، جایی که

this idea of a robot, an arm,

این ایده از یک ربات، یک بازو،

it was very basic, but these things could,

بسیار اساسی بود، اما این چیزها می‌توانستند، در

could actually construct and put together a car.

واقع می‌توانستند یک ماشین بسازند و کنار هم بگذارند.

And it was a huge thing at the time.

و در آن زمان چیز بزرگی بود.

And, and even back then there were many people saying, well, it's great,

و حتی در آن زمان بسیاری از مردم می گفتند، خوب، عالی است،

but what about all the people, all the, the manual workers?

اما همه مردم، همه کارگران یدی چطور؟

What will happen to them?

چه اتفاقی برای آنها خواهد افتاد؟

Well, that is it.

خوب، همین است.

You've touched on on an important point there, Mr.

شما به نکته مهمی اشاره کردید، آقای

Duncan, because always the fear of technology

دانکن، زیرا همیشه ترس از فناوری این

is that it will take people's jobs.

است که شغل مردم را بگیرد.

And of course, it does take people's jobs.

و البته، مشاغل مردم را می گیرد.

I mean, with the agricultural revolution

منظورم این است که با انقلاب کشاورزی

in the way that we we make food, our

به روشی که ما غذا درست می کنیم،

jobs were 50% of people were working on the land.

شغل ما این بود که 50 درصد مردم روی زمین کار می کردند.

So and there's now a lot more people in the world because.

بنابراین و در حال حاضر افراد بسیار بیشتری در جهان وجود دارد زیرا.

So where did those jobs go?

پس آن مشاغل کجا رفتند؟

They had to, new jobs.

مجبور بودند، مشاغل جدید.

What technology does is that generally, and this is probably going to be the same with AI.

کاری که فناوری انجام می دهد این است که به طور کلی، و این احتمالاً در مورد هوش مصنوعی نیز یکسان خواهد بود.

People are worrying about what jobs will be lost because of AI,

مردم نگران این هستند که چه مشاغلی به دلیل هوش مصنوعی از دست خواهند رفت،

but when any new technology comes in, it creates other industries.

اما وقتی هر فناوری جدیدی وارد می شود، صنایع دیگری را ایجاد می کند.

and so what you have to

و بنابراین، کاری که

what people have to do is that they have to think, well, what what's happening?

مردم باید انجام دهند این است که آنها باید فکر کنند، خوب، چه اتفاقی می افتد؟

Everything's changing.

همه چیز در حال تغییر است

I need to have another skill and move into another area.

من باید مهارت دیگری داشته باشم و به حوزه دیگری بروم.

So when a new technology comes along, it invariably creates new jobs

بنابراین هنگامی که یک فناوری جدید به وجود می آید، همواره مشاغل جدیدی را

in other new industries which nobody thought of would ever exist

در سایر صنایع جدید ایجاد می کند که هیچ کس فکر نمی کرد

before the new technology came along and is disruptive at the time. Yes.

قبل از ظهور فناوری جدید وجود داشته باشد و در آن زمان مخل باشد. بله.

And then actually,

و سپس در واقع،

there are two areas on the Steve that seem to have become

دو منطقه در استیو وجود دارد که به نظر می رسد

the focus of everything, and that is energy,

تمرکز همه چیز شده است، و آن انرژی،

energy and energy, energy use and energy production.

انرژی و انرژی، مصرف انرژی و تولید انرژی است.

And as, as you just said, your favourite subject, car manufacturing.

و همانطور که گفتید، موضوع مورد علاقه شما، خودروسازی است.

Because I suppose of all the things that we use and I,

از آنجا که تصور می‌کنم از همه چیزهایی که ما استفاده می‌کنیم و من،

I'm sure you can come up with some others as well out there in YouTube land.

مطمئن هستم که می‌توانید موارد دیگری را نیز در سرزمین YouTube پیدا کنید.

But of all the things we use in our in our day to day life, I think

اما از بین همه چیزهایی که در زندگی روزمره خود استفاده می کنیم، فکر می کنم

probably the one thing that has been the cause

احتمالاً تنها چیزی که باعث

of misery for humans, and probably nature, has to be the motor car.

بدبختی انسان ها و احتمالاً طبیعت شده است، ماشین موتور باشد.

Well, I think you're being a bit negative there, Mr.

خب، من فکر می کنم شما در آنجا کمی منفی بافی می کنید، آقای

Duncan.

دانکن.

because obviously the car

زیرا بدیهی است که ماشین

has caused a great deal of freedom for, for us.

آزادی زیادی را برای ما ایجاد کرده است.

So I think it's positive, so mean.

بنابراین من فکر می کنم مثبت است، خیلی بد.

We can talk about the environmental impact, of course, of cars, which is bad,

ما می توانیم در مورد تأثیرات زیست محیطی، البته، اتومبیل ها، که بد است،

as somebody has pointed out here, on, on the live stream as well.

همانطور که شخصی در اینجا اشاره کرده است، در جریان مستقیم نیز صحبت کنیم.

But of course, there's a lot of pollution caused through all this technology

اما مطمئناً آلودگی های زیادی از طریق این همه فناوری ایجاد می شود

because we're not very good at businesses, want to make lots of profit.

زیرا ما در کسب و کار خیلی خوب نیستیم و می خواهیم سود زیادی به دست آوریم.

Yeah.

And mining is could very polluting for these rare elements

آره

و استخراج معدن می تواند برای این عناصر کمیاب

that we need for various things is that Claudio says yes.

که برای چیزهای مختلف به آن نیاز داریم بسیار آلوده کننده باشد، این است که کلودیو می گوید بله.

Claudio says the world is polluted due to man's comfort.

کلودیو می گوید جهان به دلیل آسایش انسان آلوده است.

It is.

هست.

but of course, I mean, people do fear technology.

اما البته منظورم این است که مردم از فناوری می ترسند.

Just going back to what I was saying about technology taking people's jobs and,

فقط برگردم به چیزی که می‌گفتم در مورد فناوری مشاغل مردم را می‌گیرد و،

and and I will take those repetitive jobs

و من آن مشاغل تکراری را قبول خواهم کرد،

because it'll be it's very good at that sort of replicating.

زیرا در این نوع تکرار بسیار خوب است.

It's probably the area it's going to be best in

این احتمالاً حوزه ای است که در آن بهترین خواهد بود،

is doing things that are easily repeatable.

انجام کارهایی است که به راحتی قابل تکرار هستند.

and so there are going to be lots of jobs that will go,

و بنابراین، مشاغل زیادی وجود خواهند داشت که از بین خواهند رفت،

but they will be replaced by new jobs because, I mean, it's not like we have.

اما آنها با مشاغل جدید جایگزین خواهند شد، زیرا، منظورم این است که اینطور نیست که ما داریم.

I mean, there's a lot more people in the world now, but employment is very high.

منظورم این است که در حال حاضر تعداد افراد زیادی در جهان وجود دارد ، اما اشتغال بسیار زیاد است.

There aren't that many people who aren't working.

افراد زیادی نیستند که کار نمی کنند.

You look at the US, if you look at industrialised countries, Europe,

شما به ایالات متحده نگاه کنید، اگر به کشورهای صنعتی، اروپا نگاه کنید،

there are parts of Europe where unemployment is high,

بخش هایی از اروپا وجود دارد که در آن بیکاری بالا است،

but generally it's it's quite low.

اما به طور کلی این بیکاری بسیار کم است.

So there must be jobs.

بنابراین باید شغل وجود داشته باشد.

And of course, as we all become richer, then there's more service jobs.

و البته، همانطور که همه ما ثروتمندتر می شویم، مشاغل خدماتی بیشتری وجود دارد.

I mean, there's coffee shops everywhere, restaurants everywhere, leisure facilities,

منظورم این است که همه جا کافی شاپ ها، همه جا رستوران ها، امکانات تفریحی،

all employing people,

همه افراد شاغل

in the service that the service industry has grown massively.

در خدماتی وجود دارد که صنعت خدمات به طور گسترده رشد کرده است.

Yeah.

آره

So when we talk, when we talk about service, we are talking about shops,

بنابراین وقتی صحبت می‌کنیم، وقتی درباره خدمات صحبت می‌کنیم، در مورد مغازه‌ها صحبت می‌کنیم،

maybe, maybe companies that provide

شاید، شاید شرکت‌هایی که

a certain type of service, maybe accounting or maybe,

نوع خاصی از خدمات را ارائه می‌دهند، شاید حسابداری یا شاید

advice for running a business, restaurants and yeah, that type of thing.

توصیه‌هایی برای اداره یک کسب‌وکار، رستوران‌ها و بله، این نوع چیزها.

So all those sorts of things.

پس همه آن جور چیزها.

Yeah, I suppose you're all right, but I remember I suppose

بله، فکر می‌کنم حالتان خوب است، اما یادم می‌آید که فکر می‌کنم

technology has always been sold to us

فناوری همیشه

as a concept, as a way of making your life

به عنوان یک مفهوم به ما فروخته شده است، تا

better and easier at the same time.

در عین حال زندگی شما را بهتر و آسان‌تر کنیم.

However, the truth,

با این حال، حقیقت،

the truth quite often is the opposite.

حقیقت اغلب برعکس است.

Quite often it makes life more difficult.

اغلب اوقات زندگی را دشوارتر می کند.

I mean, I mean, we don't need to go very far to see the effects because Mr.

منظورم این است که نیازی نیست خیلی دور برویم تا تأثیرات آن را ببینیم، زیرا آقای

Steve quite often complains about technology

استیو اغلب از تکنولوژی شکایت می‌کند که

the way it gets in the way, of his life when he's trying to do things.

در مسیر زندگی‌اش قرار می‌گیرد، وقتی او سعی می‌کند کارهایی را انجام دهد.

But you mentioned cars, of course, Steve.

اما شما به ماشین ها اشاره کردید، البته استیو.

So even though cars have changed,

بنابراین، حتی اگر ماشین‌ها تغییر کرده‌اند،

how that how they work underneath the metal, they work differently.

نحوه عملکرد آنها در زیر فلز، متفاوت است.

They use different types of energy.

آنها از انواع مختلف انرژی استفاده می کنند.

That's still basically the same thing.

این هنوز اساساً همان چیز است.

And they still have to be manufactured and made in the same way.

و هنوز هم باید به همین روش تولید و ساخته شوند.

So very little has changed

بنابراین

when you think about cars, only the only thing that's really changed

وقتی به ماشین‌ها فکر می‌کنید، خیلی چیزها تغییر کرده است، تنها چیزی که واقعاً تغییر کرده،

is the way they're actually powered.

نحوه کارکرد واقعی آنهاست.

Yes. And, obviously new technologies have made cars more efficient.

بله. و بدیهی است که فناوری های جدید خودروها را کارآمدتر کرده است.

If you think of the model T Ford, the first mass produced car, I think it was the first one.

اگر به مدل T فورد فکر می کنید، اولین خودروی تولید انبوه، فکر می کنم اولین خودرو بود.

And and if you look at a it's a modern Eevee.

و اگر به یک نگاه کنید، یک Eevee مدرن است.

I mean, they've got four wheels and a steering wheel,

منظورم این است که آنها چهار چرخ و یک فرمان دارند،

but the, the efficiency, I mean, even if you just

اما کارایی، یعنی حتی اگر فقط

talk about a car that's still powered by,

در مورد خودرویی صحبت کنید که هنوز از

a combustion engine, the efficiencies are much greater. Now.

موتور احتراقی استفاده می کند، راندمان بسیار بیشتر است. در حال حاضر.

There's more technology in them, but essentially, as you say, it's the same thing.

فناوری بیشتری در آنها وجود دارد، اما اساسا، همانطور که شما می گویید، این یک چیز است.

it's a metal box for four wheels, a steering wheel, and seats for 4 or 5 people.

این یک جعبه فلزی برای چهار چرخ، یک فرمان، و صندلی برای 4 یا 5 نفر است. فکر

I suppose the biggest change that's come along with cars is the safety aspect as well.

می‌کنم بزرگ‌ترین تغییری که در خودروها ایجاد شده، جنبه ایمنی نیز هست.

Yes. I mean, cars are a lot heavier

بله. منظورم این است که خودروها

because of safety regulations and cars are getting bigger because everyone's getting bigger.

به دلیل قوانین ایمنی بسیار سنگین‌تر هستند و خودروها بزرگ‌تر می‌شوند زیرا همه بزرگ‌تر می‌شوند.

So the cars are going to get bigger.

بنابراین ماشین ها بزرگتر می شوند.

people want to carry a lot more stuff around with them.

مردم می خواهند چیزهای بیشتری را با خود حمل کنند.

but yeah, it's all about and as Lewis says, it's just put something.

اما بله، همه چیز در مورد است و همانطور که لوئیس می گوید، فقط چیزی قرار داده است.

And I was about to say, it's all about companies making money.

و من می خواستم بگویم، همه چیز در مورد کسب درآمد شرکت هاست.

Companies invent things.

شرکت ها چیزهایی را اختراع می کنند.

And that is the that is the, the drive, the spur for technology

و این همان چیزی است که محرک، محرک فناوری

is really

است که

companies trying to outdo their competitors,

شرکت ها در تلاش هستند تا

with something new that's better than the one before.

با چیز جدیدی که بهتر از قبلی است، از رقبای خود پیشی بگیرند.

Yeah.

آره

And because of competition, which is why if, if you

و به دلیل رقابت، به همین دلیل است که اگر

which is why America, Europe,

آمریکا، اروپا

and industrial countries have done

و کشورهای صنعتی

so well, it's because when you allow competition to take place, it fosters,

اینقدر خوب عمل کرده‌اند، به این دلیل است که وقتی اجازه می‌دهید رقابت رخ دهد، نوآوری‌ها در فناوری را تقویت می‌کند

and drives,

و به پیش می‌برد

innovations in technology.

.

Yeah.

So without that competition, then you lose that spark,

آره

بنابراین بدون آن رقابت، آن جرقه را از دست می دهید،

of innovation and technology stagnates. Yes.

نوآوری و فناوری راکد می شود. بله.

That's actually quite interesting because because you it's not just about competing

این در واقع بسیار جالب است زیرا شما فقط

for for sales or profit.

برای فروش یا سود رقابت نمی کنید.

It's also everyone trying to keep up with each other.

همچنین همه تلاش می کنند تا با یکدیگر همگام شوند.

So every time that race goes forward,

بنابراین هر بار که مسابقه به جلو می رود،

one step, then everyone else also has to catch up.

یک قدم، سپس بقیه نیز باید به عقب برسند.

Yeah.

آره

So I think that's probably one of the reasons why things always seem to change nowadays.

بنابراین فکر می‌کنم این احتمالاً یکی از دلایلی است که چرا امروزه به نظر می‌رسد همه چیز همیشه تغییر می‌کند.

Again, this is something I find quite annoying as well.

باز هم، این چیزی است که به نظر من بسیار آزاردهنده است.

Mr. Steve hates it, but I also don't like it very much

آقای استیو از آن متنفر است، اما من هم خیلی دوست ندارم

when things keep being changed or updated.

وقتی چیزها مدام تغییر می کنند یا به روز می شوند.

And it does seem to happen more often.

و به نظر می رسد که بیشتر اتفاق می افتد.

And I think that really comes from companies

و من فکر می‌کنم که این واقعاً از سوی شرکت‌ها

or technology manufacturers all trying to stay ahead of each other.

یا تولیدکنندگان فناوری می‌آید که همه تلاش می‌کنند از یکدیگر جلوتر بمانند.

Yeah, that's it.

آره همینه

I mean, a car somebody will bring out, I mean, the somebody will bring a I mean,

منظورم این است که خودرویی را که کسی بیرون می آورد، یعنی کسی یک خودرو را می آورد.

if Ford I, if no other car companies have come into the,

were allowed to, to produce,

their own cars, Ford would probably still be making the model T now.

اکنون مدل T را بسازید.

It probably wouldn't have changed very much.

احتمالاً خیلی تغییر نمی کرد.

And what's interesting about the model T was it was designed

و نکته جالب در مورد مدل T این بود که به گونه ای طراحی شده بود که

to be put together very quickly. So.

خیلی سریع کنار هم قرار گیرد. بنابراین.

So it wasn't just the design of the car itself.

بنابراین این فقط طراحی خود ماشین نبود.

It was actually the design of the parts as well.

این در واقع طراحی قطعات نیز بود.

So the big revolution came from from the technology that built the cars,

بنابراین انقلاب بزرگ ناشی از فناوری ساخت خودروها

but also the way in which the cars could quickly be assembled.

و همچنین روشی بود که در آن خودروها می‌توانستند به سرعت مونتاژ شوند.

And, and then you could make hundreds of these things,

و سپس شما می توانید صدها مورد از این چیزها را بسازید،

they would roll out of the factory in very large numbers.

آنها به تعداد بسیار زیاد از کارخانه خارج می شوند.

So I think it is quite an interesting,

بنابراین فکر می‌کنم

subject in that, in that point.

در آن نقطه، موضوع بسیار جالبی است.

And you find that countries that generally have a high level of state control,

و متوجه می شوید که کشورهایی که عموماً سطح بالایی از کنترل دولتی دارند،

stifle innovation anyway.

به هر حال نوآوری را خفه می کنند.

Yes. And, and, you know, we won't mention the countries, but no.

بله. و، و، می دانید، ما به کشورها اشاره نمی کنیم، اما نه.

Anyway, still, the open societies allow more innovation, okay.

به هر حال، هنوز جوامع باز اجازه نوآوری بیشتری را می دهند، بسیار خوب.

More technology and and that's, that's this is what drives it.

فناوری بیشتر و این، این چیزی است که آن را هدایت می کند.

Yeah.

So the difference between mechanical and intelligent machines.

آره

بنابراین تفاوت بین ماشین های مکانیکی و هوشمند.

So this is where there seems to be a divide.

بنابراین این جایی است که به نظر می رسد یک شکاف وجود دارد.

So for many many years we often saw mechanical

بنابراین برای چندین سال ما اغلب

things and electronic things as being very similar.

چیزهای مکانیکی و الکترونیکی را بسیار شبیه هم می دیدیم. به

They seemed to follow the same path.

نظر می رسید که همان مسیر را طی می کردند.

However, over the past ten years

با این حال، در طول ده سال گذشته،

those things have slowly started to separate

آن چیزها به آرامی شروع به جدا شدن کردند

and almost go their separate way in two different directions.

و تقریباً راه خود را در دو جهت متفاوت طی کردند.

So mechanical and intelligent machines.

بنابراین ماشین های مکانیکی و هوشمند.

So when we talk about intelligent machines,

بنابراین وقتی در مورد ماشین های هوشمند صحبت می کنیم،

I think it is a word that we often use

فکر می کنم این کلمه ای است که اغلب

incorrectly.

به اشتباه از آن استفاده می کنیم.

Intelligence is something that is allowing

هوش چیزی است که به

one thing to do something else.

یک چیز اجازه می دهد کار دیگری را انجام دهد.

You might talk about people.

ممکن است در مورد مردم صحبت کنید.

Human beings are intelligent most of the time.

انسان ها در بیشتر مواقع باهوش هستند.

So there is a

difference between mechanical things and intelligent machines,

بنابراین

بین چیزهای مکانیکی و ماشین‌های هوشمند تفاوت وجود دارد،

but they are kind of going separate ways now

اما آنها اکنون راه‌های جداگانه‌ای را طی می‌کنند،

because we think of intelligent machines

زیرا ما ماشین‌های هوشمند را

as being fairly docile.

نسبتاً مطیع می‌دانیم.

They're static.

آنها ساکن هستند.

They're just in one place.

آنها فقط در یک مکان هستند.

So when you look at your computer device,

بنابراین وقتی به دستگاه رایانه خود نگاه می کنید،

maybe you have a PC or a laptop.

شاید یک رایانه شخصی یا لپ تاپ دارید. کار

It doesn't do very much.

زیادی نمی کند.

It doesn't stand up, it doesn't walk around.

نمی ایستد، راه نمی رود.

It isn't performing a mechanical function.

این یک عملکرد مکانیکی انجام نمی دهد.

It just sits there in front of you.

فقط آنجا جلوی تو می نشیند.

So a lot of intelligent machinery is actually doing very little.

بنابراین بسیاری از ماشین آلات هوشمند در واقع کار بسیار کمی انجام می دهند.

It's, it's it's performing tasks that we would

این، انجام وظایفی است که

otherwise perform ourselves using, using our brains.

در غیر این صورت خودمان با استفاده از مغزمان انجام می دادیم.

I mean, it's not really intelligence, is it? Really?

یعنی واقعاً هوش نیست، اینطور است؟ واقعا؟

They call it intelligence.

اسمش را می گذارند هوش.

It's it's like artificial intelligence, AI it's not really intelligence.

این مانند هوش مصنوعی است، هوش مصنوعی واقعاً هوش نیست.

It's just

این فقط

algorithms working away in the background.

الگوریتم هایی است که در پس زمینه کار می کنند.

And it's programmed to respond depending on that.

و برای پاسخ دادن بسته به آن برنامه ریزی شده است.

What inputs go into it. Yes.

چه ورودی هایی به آن وارد می شود. بله.

So it's not really thinking in the same way that we would know.

بنابراین واقعاً به همان روشی که ما می‌دانیم فکر نمی‌کنیم.

It's it's just got a lot of information stored in it.

این فقط اطلاعات زیادی در آن ذخیره شده است.

And if you ask it certain questions in a certain way,

و اگر سؤالات خاصی را به روشی خاص از آن بپرسید،

it's just answering those questions based on information it's already got.

فقط بر اساس اطلاعاتی که قبلاً به دست آورده است به آن سؤالات پاسخ می دهد .

It's not thinking about it on an intellectual level.

در سطح فکری به آن فکر نمی کند.

It's just spewing out.

فقط داره بیرون میزنه

It's a bit like when you're buying from a computer, you'll

کمی شبیه این است که وقتی از رایانه خرید می‌کنید،

your computer will know nothing about you.

رایانه‌تان چیزی درباره شما نمی‌داند.

It's just a blank, empty computer.

این فقط یک کامپیوتر خالی و خالی است.

The hard drive is virtually empty.

هارد دیسک تقریبا خالی است.

The only things inside the computer are the things

تنها چیزهای داخل کامپیوتر چیزهایی هستند

that allow the computer to to function.

که به کامپیوتر اجازه عملکرد می دهند.

But it can't do anything else.

اما کار دیگری نمی تواند بکند.

It can run programs, but it can't do anything.

می تواند برنامه ها را اجرا کند، اما هیچ کاری نمی تواند انجام دهد.

You can't ask it anything.

نمیتونی چیزی ازش بپرسی

It's not that famous moment when they developed it.

زمانی که آنها آن را توسعه دادند، آن لحظه معروف نیست.

When a computer beat the world chess champion. Yes.

وقتی کامپیوتر قهرمان شطرنج جهان را شکست داد. بله.

you know, you can't beat a computer chess.

می دانید، شما نمی توانید یک شطرنج کامپیوتری را شکست دهید.

but it's not thinking about it, because all it knows is there.

اما به آن فکر نمی کند، زیرا همه چیزهایی که می داند وجود دارد.

There's only there's a finite number of moves that you can make in chess.

فقط تعداد محدودی حرکت وجود دارد که می توانید در شطرنج انجام دهید.

the ones that are, there's a lot of them.

آنهایی که هستند، تعداد زیادی از آنها وجود دارد.

Yeah, but there's, there's a, there are a finite number.

بله، اما یک عدد وجود دارد، یک عدد محدود وجود دارد.

Yeah.

So if you programmed those all into a computer,

آره

بنابراین اگر همه آن‌ها را در یک کامپیوتر برنامه‌ریزی کرده باشید،

it can appear to be cleverer than you, but it's just

می‌تواند هوشمندتر از شما به نظر برسد، اما فقط

it's just working out from a list of instructions.

از فهرستی از دستورالعمل‌ها کار می‌کند.

And what what is the best outcome from moving that chess piece here?

و بهترین نتیجه از انتقال مهره شطرنج به اینجا چیست؟

That or whatever?

اون یا هر چی؟

Yeah, it's just thinking about it.

آره فقط داره بهش فکر میکنه

It's just in its programming. That's it.

فقط تو برنامه نویسیش هست همین است.

You know, if if you move it here and that all those chess pieces here, then it's

می‌دانید، اگر آن را به اینجا منتقل کنید و تمام مهره‌های شطرنج را به اینجا منتقل کنید،

the outcome is going to be more favourable for it in the long end for the game.

نتیجه در پایان بازی برای آن مطلوب‌تر خواهد بود .

That's it.

همین است.

It's a bit like whether how they can predict the weather more accurately,

این کمی شبیه این است که چگونه آنها می توانند آب و هوا را با دقت بیشتری پیش بینی کنند،

because they just have all of the records from the past 70

زیرا آنها فقط تمام رکوردهای 70

or 80 years of weather conditions.

یا 80 سال گذشته از شرایط آب و هوایی را دارند.

So they just take all of that data

بنابراین آنها فقط تمام آن داده ها

and whatever the weather is doing today

و هر کاری که آب و هوای امروز انجام می دهد را می گیرند

that the computer can then look through history

تا کامپیوتر بتواند

at all of those weather conditions that were similar to the one we're having.

تمام آن شرایط آب و هوایی را که شبیه به شرایط آب و هوایی ما بود، در تاریخ بررسی کند.

And it will kind of predict it will say, well,

و به نوعی پیش بینی می کند که می گوید، خوب،

because this is happening, this might happen next.

چون این اتفاق می افتد، ممکن است بعداً اتفاق بیفتد.

So they often describe those things as models.

بنابراین آنها اغلب آن چیزها را به عنوان مدل توصیف می کنند.

They will come up with the possibility of what the weather will do next.

آنها این احتمال را خواهند داد که آب و هوا در آینده چه خواهد کرد.

But it is all done with information that is already known.

اما همه اینها با اطلاعاتی انجام می شود که قبلاً شناخته شده است.

And quite often that information has to be put into the computer.

و اغلب این اطلاعات باید در رایانه قرار داده شود.

So you're right, Steve, the computer isn't really doing it.

پس حق با شماست، استیو، کامپیوتر واقعاً این کار را نمی کند.

All it's doing is processing using ones and zeros

تمام کاری که انجام می دهد این است که با استفاده از یک ها و صفرها

very fast so they can't create no something.

بسیار سریع پردازش می کند تا آنها نتوانند چیزی ایجاد کنند.

It can't create something or think in a creative way.

نمی تواند چیزی خلق کند یا به شیوه ای خلاقانه فکر کند.

It's just relying on stored information.

این فقط به اطلاعات ذخیره شده تکیه می کند.

So it can't suddenly come up with a new concept.

بنابراین نمی تواند به طور ناگهانی مفهوم جدیدی ارائه کند.

And, that's what I can't do.

و این کاری است که من نمی توانم انجام دهم.

At least it can't do it at the moment.

حداقل در حال حاضر نمی تواند این کار را انجام دهد.

It can't come up with a new way of thinking.

نمی تواند با یک روش جدید فکر کند.

A new concept can only use the information it's currently got.

یک مفهوم جدید فقط می تواند از اطلاعاتی که در حال حاضر به دست آورده است استفاده کند.

Anyway, I don't know enough about that.

به هر حال من در این مورد اطلاعات کافی ندارم.

Really. Next, the phrase.

واقعا بعد، عبارت.

Now here's an interesting phrase Steve, I we've heard this a lot,

حالا این یک عبارت جالب استیو است، من این را زیاد شنیده‌ایم،

this particular phrase, and I know a lot of music fans will will say, oh, Mr.

این عبارت خاص، و می‌دانم که بسیاری از طرفداران موسیقی خواهند گفت، اوه، آقای

Duncan, it was an album released by the police in the 1980s.

دانکن، این آلبومی بود که توسط پلیس در دهه 1980 منتشر شد.

You are right, ghost in the machine.

حق با شماست، روح در دستگاه.

But it's a phrase that's been often used as well over the years,

اما این عبارتی است که اغلب در طول سال ها استفاده می شود

and a lot of people think that this relates to computers.

و بسیاری از مردم فکر می کنند که این به رایانه ها مربوط می شود.

But in fact, it goes way back to, to the philosophy of,

اما در واقع، به فلسفه وجود

of, of us human beings.

ما انسان ها بازمی گردد.

And there are those who believe that there are

و کسانی هستند که معتقدند

consciousness, and everything that we think

آگاهی وجود دارد، و هر چیزی که ما فکر می کنیم وجود

is, is separate from, from the physical part of our body.

دارد، از بخش فیزیکی بدن ما جداست.

So what they're saying is basically we are machines

بنابراین آنچه آنها می گویند این است که اساساً ما ماشین هایی هستیم که

with this little thing driving it.

این چیز کوچک را هدایت می کند.

So think of the ghost in the machine that is literally what it's referring to.

بنابراین به روح در ماشین فکر کنید که به معنای واقعی کلمه به آن اشاره می کند.

It's referring to a little spark that's going on in there.

اشاره به جرقه کوچکی است که در آنجا در جریان است.

So imagine being well, we some people believe in ghosts.

پس تصور کنید که خوب باشید، ما بعضی ها به ارواح اعتقاد داریم.

So that's basically the, the concept of,

بنابراین این اساساً مفهوم

of everything that, that human beings stand for.

هر چیزی است که انسانها برای آن ایستاده اند.

We are a physical machine controlled

ما یک ماشین فیزیکی هستیم که

by a little thing that's flickering away.

توسط یک چیز کوچک که در حال سوسو زدن است کنترل می شود.

Some genetic code.

مقداری کد ژنتیکی

Yes, but but the, the subconscious and the conscious

بله، اما ناخودآگاه و خودآگاه که

is, is separate.

هست جداست.

But some people believe it is.

اما برخی معتقدند که اینطور است. به

It is as much part of the mechanics of the body as it is

همان اندازه که هست، بخشی از مکانیک بدن است،

being, our way of observing the world around us.

روش ما برای مشاهده جهان اطرافمان.

So I find that quite an interesting.

بنابراین به نظر من بسیار جالب است.

So it doesn't necessarily refer to machines itself.

بنابراین لزوماً به خود ماشین ها اشاره نمی کند.

It is actually talking about us, the ghost

این در واقع در مورد ما صحبت می کند، روحی

that is operating this thing that is inside

که در حال کار با این چیزی است که در داخل

this machine, operating it.

این دستگاه است و آن را به کار می گیرد.

And over time it has been adapted and adopted by,

و با گذشت زمان

by modern technology and computer manufacturers as well.

توسط تکنولوژی مدرن و سازندگان کامپیوتر نیز اقتباس و پذیرفته شده است.

So we think of something taking over, taking over a machine.

بنابراین ما به چیزی فکر می کنیم که قدرت را در دست بگیرد، یک ماشین را در اختیار بگیرد.

And quite often they will use that phrase as well.

و اغلب آنها از این عبارت نیز استفاده می کنند.

So the connection between the thoughts and the mechanics of a person,

بنابراین ارتباط بین افکار و مکانیک یک شخص،

these are interesting concepts because we think something,

اینها مفاهیم جالبی هستند زیرا ما چیزی فکر می کنیم،

but our thoughts don't actually affect the rest of our body.

اما افکار ما در واقع روی بقیه بدن ما تأثیر نمی گذارد.

The things we feel and the things we think aren't affecting your your arms and your legs.

چیزهایی که ما احساس می کنیم و چیزهایی که فکر می کنیم روی بازوها و پاهای شما تأثیر نمی گذارد.

It's like the two things are separate.

انگار این دو چیز از هم جدا هستند.

Does that make sense, Mr.. Steve?

آیا این منطقی است، آقای استیو؟

I'm not quite sure what you're saying there, Mr.

من کاملاً مطمئن نیستم که شما در آنجا چه می گویید، آقای

Duncan, but it's not.

دانکن، اما اینطور نیست.

It's not what I'm saying. It's a concept.

این چیزی نیست که من می گویم. این یک مفهوم است.

You mean like automatic stuff? I want to move my leg.

یعنی چیزهای خودکار را دوست دارید؟ می خواهم پایم را تکان دهم.

I don't have to think about it.

من مجبور نیستم به آن فکر کنم.

I just moved my leg.

من فقط پایم را حرکت دادم.

Is that what you mean?

That's it? But also.

منظورت همینه؟

همین؟ اما همچنین.

But also the actual you being you.

بلکه شما واقعی هستید.

You being Mr. Steve.

شما آقای استیو هستید.

That essence of your consciousness.

آن جوهر آگاهی شما. آن

What part of your body is that?

قسمت از بدن شما کدام است؟

Or is it separate and that that that's basically

یا اینکه جدا است و این اساساً

the, the, the divide between those two things.

شکاف بین آن دو چیز است.

Some people some people believe it is and some people believe it isn't. Yes.

برخی از مردم برخی معتقدند که اینطور است و برخی معتقدند که اینطور نیست. بله.

Do you do you have a soul or not?

آیا شما روح دارید یا نه؟

Is it is your is your do you?

آیا این مال شماست؟

Yeah.

آره

There's that distinction between people that think that you've got a soul and that lives on your very

این تمایز بین افرادی وجود دارد که فکر می‌کنند شما روح دارید و زمانی که

your essence of your being when your physical body dies,

بدن فیزیکی شما می‌میرد در جوهر وجود شما زندگی می‌کند،

you've still got this soul that lives on or is that is your conscious mind.

شما هنوز هم این روح را دارید که زنده است یا همان ذهن آگاه شماست.

You know, it's like your conscious mind in a way.

می دانید، این به نوعی مانند ذهن خودآگاه شماست.

Does that live on after your body dies? Yeah.

آیا این پس از مرگ بدن شما ادامه می یابد؟ آره

Or is your conscious mind only a product

یا ضمیر خودآگاه شما فقط محصول

of your physical body and your brain, but also just die with you?

بدن فیزیکی و مغز شماست، بلکه فقط با شما می میرد؟

But what we're talking about is during your life when you were alive, how are those two things connected, if at all?

اما آنچه ما در مورد آن صحبت می کنیم این است که در طول زندگی شما زمانی که شما زنده بودید، این دو چیز چگونه به هم مرتبط هستند، اگر اصلا وجود داشته باشد؟

And I find that quite interesting.

و من آن را بسیار جالب می دانم.

And it does move on to the next thing, of course.

و البته به سراغ چیز بعدی می رود.

So the impact or effect on of technology on people,

بنابراین تأثیر یا تأثیر فناوری بر مردم،

because we think of ourselves as being

زیرا ما خودمان را

a thinking machine, which is good as we are.

یک ماشین فکری می‌دانیم که همین‌طور که هستیم خوب است.

But what about when technology develops

اما وقتی فناوری

those same traits or those same abilities?

همان ویژگی ها یا همان توانایی ها را توسعه می دهد چه می شود؟

So you might talk about the impact and this is what you mentioned earlier, Steve.

بنابراین ممکن است در مورد تأثیر آن صحبت کنید و این همان چیزی است که قبلاً ذکر کردید، استیو.

but yes, exactly.

اما بله دقیقا دارم

I'm taking jobs.

مشاغل میگیرم

when computers first came along, they took a lot of jobs.

زمانی که کامپیوترها برای اولین بار آمدند، مشاغل زیادی را به خود اختصاص دادند.

When agriculture first came along, mechanical agriculture, it took a lot of jobs.

زمانی که کشاورزی برای اولین بار آمد، کشاورزی مکانیکی، مشاغل زیادی را به خود اختصاص داد.

but they usually replaced.

اما آنها معمولا جایگزین می شوند.

History shows that when a new technology comes along,

تاریخ نشان می دهد که وقتی یک فناوری جدید به وجود می آید،

other jobs are created as a result of that new technology.

مشاغل دیگری در نتیجه آن فناوری جدید ایجاد می شود.

So the people that lost their job from an old technology,

بنابراین افرادی که شغل خود را به دلیل یک فناوری قدیمی از دست داده اند،

now can cook and, upskill,

اکنون می توانند آشپزی کنند و

learn new skills and do the new jobs.

مهارت های جدید بیاموزند و کارهای جدید را انجام دهند.

But of course, if you're going to remove I mean, not everybody

اما البته، اگر می‌خواهید حذف کنید، منظورم این است که همه

there is this fear that in the future that,

این ترس را ندارند که در آینده

you've got to be quite brainy

باید کاملاً باهوش باشید

to be able to do maybe a lot of jobs in the future,

تا بتوانید کارهای زیادی را در آینده انجام دهید،

because a lot of the sort of simple, repetitive jobs will probably go,

زیرا بسیاری از کارهای ساده و تکراری احتمالاً از بین خواهند رفت،

information gathering, that sort of thing.

جمع آوری اطلاعات، از این قبیل چیزها.

who knows?

چه کسی می داند

We don't know what's going to happen.

نمی دانیم قرار است چه اتفاقی بیفتد.

No, but you don't have to pardon me for certain, Steve.

نه، اما تو مجبور نیستی به طور قطعی مرا ببخشی، استیو.

The misconception is you have to be clever to use a computer.

تصور غلط این است که برای استفاده از کامپیوتر باید باهوش باشید.

So if you can use a computer, you automatically become

بنابراین اگر بتوانید از رایانه استفاده کنید، به طور خودکار به

the smartest person in the room because the computer has the information.

باهوش ترین فرد در اتاق تبدیل می شوید زیرا رایانه اطلاعات را در اختیار دارد.

And that is. That is those two things.

و این است. آن دو چیز است.

How human beings, we really don't need

چقدر انسان ها، واقعاً دیگر نیازی

to use our brains very much anymore.

به استفاده از مغز خود نداریم.

This is something I mentioned a couple of weeks ago on one of my Wednesday live streams.

این چیزی است که من چند هفته پیش در یکی از پخش زنده چهارشنبه خود به آن اشاره کردم.

We don't we don't actually learn things anymore

ما واقعاً دیگر چیزها را

in the same way as we used to, because we know

مانند گذشته یاد نمی‌گیریم، زیرا می‌دانیم که تنها

all we have to do is is type it in and there is the information.

کاری که باید انجام دهیم این است که آن را تایپ کنیم و اطلاعات موجود است.

There's no need to remember things because the computer is almost all brain.

نیازی به یادآوری چیزها نیست زیرا کامپیوتر تقریباً تمام مغز است.

It's a little bit like carrying your brain around in your hand.

این کمی شبیه این است که مغز خود را در دستان خود حمل کنید.

You don't really need to use this, this thing

شما واقعاً نیازی به استفاده از این ندارید، این چیز

is almost being made redundant.

تقریباً اضافی است.

But when do you think of how much time you used to have to spend

اما چه زمانی به این فکر می کنید که مثلاً چقدر زمان صرف

learning the times tables, for example?

یادگیری جدول زمان می کردید؟

they used to be a lot of things

آنها قبلاً کارهای زیادی بودند

that you had to do, but it's like learning a language.

که باید انجام می دادید، اما مانند یادگیری یک زبان است.

People are learning English, obviously watching watching here to learn English.

مردم در حال یادگیری زبان انگلیسی هستند، بدیهی است که تماشای اینجا را برای یادگیری انگلیسی تماشا می کنند.

The only way to get your brain to

تنها راه برای اینکه مغزتان را به

to get better at it is constant repetition. Yes.

بهتر شدن در آن برسانید، تکرار مداوم است. بله.

and there's that's never going to go in terms of learning a language.

و هیچ وقت از نظر یادگیری زبان نمی توان نتیجه گرفت.

There could be technology that allows you to just speak into your phone.

ممکن است فناوری وجود داشته باشد که به شما امکان می دهد فقط با تلفن خود صحبت کنید.

And it I think it's already there.

و من فکر می کنم آن را در حال حاضر وجود دارد.

And then the other person who speaks a different language can hear it,

و سپس شخص دیگری که به زبان دیگری صحبت می کند می تواند آن را بشنود،

but that's never going to replace.

اما هرگز جایگزین نخواهد شد.

I can't see that completely replacing the human connection

من نمی توانم ببینم که کاملاً جایگزین ارتباط انسانی

between me learning another language and being able to go to that country and speak that language.

بین من یادگیری زبان دیگری و توانایی رفتن به آن کشور و صحبت کردن با آن زبان شود.

Yes, there's, otherwise you're always going to lose that in human interaction.

بله، وجود دارد، در غیر این صورت شما همیشه آن را در تعامل انسانی از دست خواهید داد.

Yeah.

آره

And because they'll there'll be a delay, won't there?

و چون تأخیر خواهند داشت، اینطور نیست؟

If I speaking to a machine, can I order a cup of coffee please.

اگر با دستگاهی صحبت می کنم، لطفاً می توانم یک فنجان قهوه سفارش دهم.

And then I play it back to the person working in the coffee bar in Rome.

و سپس آن را برای شخصی که در کافه بار در رم کار می کند پخش می کنم.

It's that's not going to be a very nice experience.

این یک تجربه خیلی خوب نخواهد بود.

and then they have to repeat the thing in their language,

و سپس آنها باید موضوع را به زبان خود تکرار کنند،

and then you have to play what they've said

و سپس شما باید آنچه را که آنها گفته اند را

back to yourself so you can understand their, their response.

به خودتان بازی دهید تا بتوانید پاسخ آنها را درک کنید.

And you're right.

و حق با شماست.

You're right that that is there is a line.

حق با شماست که یک خط وجود دارد.

And that line will always exist.

و این خط همیشه وجود خواهد داشت.

It's never going to go away.

هرگز از بین نمی رود.

That line that exists between human

آن خطی که بین تماس انسانی وجود دارد

contact, human that that need for human

، انسانی که نیاز

beings to, to to communicate and talk

انسان به، ارتباط و گفتگو

and to share and, and of course, to learn as well.

و به اشتراک گذاشتن و البته یادگیری نیز هست.

That will never really go away.

که واقعا هرگز از بین نمی رود.

That's one of the reasons why I don't feel particularly threatened

این یکی از دلایلی است که باعث می‌شود من

by modern technology in that particular area.

از فناوری مدرن در آن منطقه خاص احساس خطر نکنم.

Steve.

استیو

So so you do actually bring up a very interesting why do you see that what technology's done for you?

بنابراین شما واقعاً یک موضوع بسیار جالب را مطرح می کنید که چرا می بینید چه فناوری برای شما انجام شده است؟

Look what technology's done for a lot of people on YouTube.

ببینید چه فناوری برای بسیاری از افراد در YouTube انجام شده است.

You can now you can teach English to literally millions of people around the world,

اکنون می توانید از طریق فناوری به میلیون ها نفر در سراسر جهان انگلیسی آموزش دهید

through through technology.

.

You couldn't have done that before if you wanted to teach somebody English before.

اگر قبلاً می خواستید به کسی انگلیسی آموزش دهید، نمی توانستید این کار را انجام دهید.

You have had to go into a classroom, and, and teach people that there would be no other way.

شما مجبور شده اید به یک کلاس درس بروید و به مردم بیاموزید که راه دیگری وجود ندارد.

But now you can you can help people this way to, to learn English.

اما اکنون می توانید از این طریق به مردم کمک کنید تا زبان انگلیسی را یاد بگیرند.

so, there are always created new job for you. Yes.

بنابراین، همیشه شغل جدیدی برای شما ایجاد می شود. بله.

And for other English teachers and for all sorts of other skills.

و برای سایر معلمان انگلیسی و برای انواع مهارت های دیگر.

There are always options, I think. Yes.

من فکر می کنم همیشه گزینه هایی وجود دارد. بله.

I mean, there will be some disruption probably at first

منظورم این است که احتمالاً در ابتدا

whenever there's new, some new technology, suddenly a lot of jobs are replaced,

هرگاه فناوری جدیدی وجود داشته باشد، برخی از فناوری‌های جدید، به طور ناگهانی بسیاری از مشاغل جایگزین می‌شوند،

there's a disruption for a period of time, and then new jobs are created

اختلالی برای یک دوره زمانی ایجاد می‌شود، و سپس مشاغل جدید ایجاد می‌شوند

and, and, people go back into employment again.

و، و مردم به آن بازمی‌گردند. دوباره اشتغال

But it could be, I don't know, it could be a period of years.

اما نمی‌دانم ممکن است یک دوره چند ساله باشد.

I mean, if, you know, if I developed the way they say it will,

منظورم این است که اگر، می دانید، اگر من به روشی که آنها می گویند توسعه بدهم،

that could be a very sudden loss of a lot of jobs anyway in certain areas.

این می تواند به هر حال در مناطق خاصی از دست دادن مشاغل بسیار ناگهانی باشد.

But then as new jobs get created

اما پس از ایجاد مشاغل جدید

by that technology, those will eventually be filled again. Yes.

توسط آن فناوری، در نهایت آنها دوباره پر خواهند شد. بله.

So the impact or effect of technology on people.

بنابراین تأثیر یا تأثیر فناوری بر مردم.

Well, technology of course affects the workforce.

خوب، البته فناوری بر نیروی کار تأثیر می گذارد.

I think we've pretty much covered that over the past few minutes.

فکر می کنم در چند دقیقه گذشته تقریباً به آن پرداخته ایم.

So we won't go into that again because we've basically just talked about the workforce,

بنابراین ما دیگر به این موضوع نمی‌پردازیم زیرا اساساً فقط در مورد نیروی کار صحبت کرده‌ایم،

the way technology can come along and it can take people's jobs away.

روشی که فناوری می‌تواند به وجود بیاید و مشاغل مردم را از بین ببرد.

Technology affects Mr..

تکنولوژی بر آقای استیو سکیوریتی تاثیر می گذارد

Steve Security.

.

Now, I did mention earlier that there was a bit of a

اکنون، قبلاً اشاره کردم که

a drama concerning technology around the world.

یک درام در مورد فناوری در سراسر جهان وجود دارد.

Not everyone was affected.

همه تحت تأثیر قرار نگرفتند.

It was mainly affecting big companies, people

عمدتاً شرکت‌های بزرگ را تحت تأثیر قرار می‌دهد، افرادی

who use certain types of security software

که از انواع خاصی از نرم‌افزارهای امنیتی استفاده می‌کنند،

because they have to handle lots of different types of data.

زیرا باید انواع مختلفی از داده‌ها را مدیریت کنند.

So not the average person, like like myself and Mr.

بنابراین نه یک فرد معمولی، مانند من و آقای

Steve, but big companies.

استیو، بلکه شرکت های بزرگ.

So because of a fault in a type of security software

بنابراین به دلیل نقص در یک نوع نرم افزار امنیتی،

devices were, were, were

دستگاه های نرم افزاری بودند، بودند،

well, they weren't working because they didn't recognise the software.

خوب بودند، آنها کار نمی کردند زیرا نرم افزار را نمی شناختند.

Suddenly it was different.

ناگهان قضیه فرق کرد.

Suddenly it was it was something that appeared to be attacking the computer.

ناگهان این چیزی بود که به نظر می رسید به رایانه حمله می کند.

And of course, as you know, if that happens to your computer, it will stop working.

و البته، همانطور که می دانید، اگر این اتفاق برای رایانه شما بیفتد، کار نمی کند.

It will go into safety mode

به حالت ایمنی می رود

and you can't do anything with it.

و شما نمی توانید کاری با آن انجام دهید.

So that did happen and a lot of places were affected by it.

بنابراین این اتفاق افتاد و بسیاری از مکان ها تحت تأثیر آن قرار گرفتند.

Airports.

فرودگاه ها

And what, what what other places were affected?

و چه، چه جاهای دیگری تحت تأثیر قرار گرفتند؟

Steve, thanks.

استیو، ممنون فکر می‌کنم

I think some places you couldn't draw money out.

بعضی جاها نمی‌توانی پول بکشی.

It's they've described it as the biggest

آنها آن را به عنوان بزرگترین

sort of tech upset, computer upset that's ever happened.

نوع ناراحتی فنی، ناراحتی رایانه ای که تا کنون رخ داده است، توصیف کرده اند.

and I mean, doctors surgeries, they couldn't make it.

و منظورم این است که جراحی های پزشکان، آنها نتوانستند آن را انجام دهند.

I mean, this is ridiculous, isn't it?

منظورم این است که این مسخره است، اینطور نیست؟ اکنون

We have become so reliant on technology

آنقدر به فناوری وابسته شده‌ایم

now that if something goes wrong, just ordinary functions.

که اگر مشکلی پیش بیاید، فقط عملکردهای معمولی داریم.

Like, for example, in the UK, there is a, there is a particular system

به عنوان مثال، در انگلستان، سیستم خاصی وجود دارد

that all surgeries use and the hospitals for making appointments

که همه جراحی‌ها و بیمارستان‌ها برای گرفتن نوبت

for patients and for accessing patient notes.

برای بیماران و دسترسی به یادداشت‌های بیمار از آن استفاده می‌کنند.

So in the old days, you had, you go to the doctor

بنابراین در قدیم، شما پیش دکتر می رفتید

and you'd have the notes and he would take them out and read them.

و یادداشت ها را می داشتید و او آنها را بیرون می آورد و می خواند.

And last time you came, you had constipation or something.

و دفعه قبل که اومدی یبوست داشتی یا همچین چیزی.

but now it's all on the computer screen, isn't it?

اما اکنون همه چیز روی صفحه کامپیوتر است، اینطور نیست؟

You go to a doctor now, he doesn't have a physical notes.

شما الان برو دکتر، اون یادداشت فیزیکی نداره.

And if you make an appointment to the doctor, it's all done on the computer.

و اگر قرار ملاقاتی با پزشک بگیرید، همه این کارها از طریق رایانه انجام می شود.

Well, this system, at least in the UK, was affected

خب، این سیستم، حداقل در انگلستان، تحت تأثیر قرار گرفت

and people couldn't make appointments to go and see the doctor there.

و مردم نمی‌توانستند برای رفتن به دکتر آنجا قرار ملاقات بگذارند.

When the doctor, they went into the doctor.

وقتی دکتر رفتند داخل دکتر.

I'd like to make an appointment.

من می خواهم یک قرار ملاقات بگذارم.

I'm sorry. You can't. The computer systems down.

متاسفم شما نمی توانید. سیستم های کامپیوتری از کار افتاده است.

Well, isn't that ridiculous?

خوب این مسخره نیست؟

Yeah, the most basic thing.

آره، اساسی ترین چیز

Okay, Steve, I'm just saying that.

باشه، استیو، من فقط همین را می گویم.

And and the doctors couldn't look at the notes.

و پزشکان نمی توانستند به یادداشت ها نگاه کنند.

The patient notes it. I mean, that's just crazy. So.

بیمار آن را یادداشت می کند. منظورم این است که این دیوانه است. بنابراین.

So there isn't a backup system for those, okay, essential tasks.

بنابراین یک سیستم پشتیبان برای آن کارهای ضروری وجود ندارد.

And this is what will have to be done. Nothing.

و این کاری است که باید انجام شود. هیچی.

Okay, Steve.

باشه، استیو.

Now first of all, it wasn't the computers that was the problem.

حالا اول از همه، این کامپیوترها نبودند که مشکل داشتند.

Yeah I know the upshot is that that's just what happened.

بله می دانم نتیجه این است که همین اتفاق افتاده است.

Steve. Steve, you've made your point.

استیو استیو، تو حرفت را زدی

I need to make mine there.

من باید مال خودم رو اونجا درست کنم

Yeah, I'm just saying, my point is that there should be something.

بله، من فقط می گویم، منظور من این است که باید چیزی وجود داشته باشد.

Yes, that you can if there is a problem with the

بله، اگر مشکلی در کامپیوتر وجود داشته باشد، می توانید

if the computer is affected by something that there is a is a workaround.

یک راه حل است.

Reverting back to a like a manual system.

بازگشت به سیستمی مانند یک سیستم دستی.

But there isn't anything there isn't in that situation because, well, this is what we're talking about now.

اما چیزی وجود ندارد که در آن موقعیت وجود نداشته باشد، زیرا، خوب، این چیزی است که ما اکنون در مورد آن صحبت می کنیم.

We've talked about security.

ما در مورد امنیت صحبت کرده ایم.

So security is is, is a different thing because now I felt sorry.

بنابراین امنیت چیز دیگری است زیرا اکنون متاسفم.

I don't normally feel sorry for windows because Microsoft

من معمولاً برای ویندوز متاسف نیستم، زیرا مایکروسافت

over the years have been a bit naughty with their practices, to be honest.

در طول سال‌ها با شیوه‌های خود کمی بداخلاق بوده است.

And but

و اما

but a lot of people were criticising Microsoft when it wasn't really their fault.

بسیاری از مردم از مایکروسافت انتقاد می کردند در حالی که واقعاً تقصیر آنها نبود.

It was another company who provides the security software, which is a completely different thing.

این شرکت دیگری بود که نرم افزار امنیتی را ارائه می کرد که یک چیز کاملاً متفاوت است.

So in that situation, there wouldn't be a failsafe,

بنابراین، در آن شرایط، هیچ مشکلی وجود نخواهد داشت،

because that thing is what is deciding

زیرا آن چیزی است که تصمیم می‌گیرد

what can go through and what can't go through.

چه چیزی را می‌توان پشت سر گذاشت و چه چیزی را نمی‌گذراند.

So as soon as that disappears, or if it's corrupted,

بنابراین به محض اینکه ناپدید شد، یا اگر خراب شد،

then the computer itself won't work because that security system has stopped working.

خود رایانه کار نخواهد کرد زیرا آن سیستم امنیتی از کار افتاده است.

It's a bit like your antivirus software, isn't it, Steve?

این کمی شبیه نرم افزار آنتی ویروس شما است، اینطور نیست، استیو؟

If it's not running, then your computer is suddenly exposed

اگر آن را اجرا نمی کند، کامپیوتر شما به طور ناگهانی در معرض

to all of the viruses that that might be affecting.

تمام ویروس هایی قرار می گیرد که ممکن است بر آنها تأثیر بگذارد.

It's the computer.

این کامپیوتر است.

So, in that situation, I, I was, I was thinking,

بنابراین، در آن موقعیت، من، من بودم، داشتم فکر می‌کردم،

okay, maybe it's not Microsoft's fault, so I might, I might give them

باشه، شاید تقصیر مایکروسافت نیست، پس ممکن است به آن‌ها بدهم که

it is their fault really because they've outsourced that task to another company.

واقعاً تقصیر آنهاست، زیرا آنها آن کار را به شرکت دیگری برون سپاری کرده‌اند.

So I, I think you've actually I think they decided

بنابراین من، فکر می‌کنم شما واقعاً فکر می‌کنم آنها تصمیم گرفتند به‌روزرسانی‌های

to outsource the security updates to another company.

امنیتی را به شرکت دیگری برون سپاری کنند.

But all all companies do that.

اما همه شرکت ها این کار را انجام می دهند.

They always have.

همیشه دارند.

I know, but that this is this is a problem that happened with Boeing.

من می دانم، اما این مشکلی است که در بوئینگ رخ داده است.

And anyway we won't go into.

و به هر حال ما وارد آن نمی شویم.

But yeah, I mean this should be a way of,

اما بله، منظورم این است که

of of a backup for computers if they go wrong.

اگر کامپیوترها دچار مشکل شوند، این باید راهی برای تهیه نسخه پشتیبان باشد.

Yeah.

In essential services like doctors, you know, it's health.

آره

در خدمات ضروری مانند پزشکان، می دانید که سلامت است.

People's lives are at stake.

جان مردم در خطر است.

Well it's it's one issue that should be some way around it.

خوب این یکی از مسائلی است که باید تا حدودی از آن دور شود. باشه

Okay.

If but this is what I did earlier.

اگر اما این همان کاری است که من قبلا انجام دادم.

Steve, at the start of today's live stream, you didn't see it because you weren't watching.

استیو، در شروع پخش زنده امروز، شما آن را ندیدید زیرا تماشا نمی کردید.

But this this is what I showed.

اما این چیزی است که من نشان دادم.

And I said these things.

و من این چیزها را گفتم.

What are they? I don't recognise them.

آنها چه هستند؟ من آنها را نمی شناسم

They're such unusual objects.

آنها چنین اشیاء غیر معمولی هستند. آیا

Can you see that?

می توانید آن را ببینید؟

What is it? It's so unusual. It's so weird.

چیست؟ خیلی غیرعادی است خیلی عجیبه

And this.

و این

This can never be corrupted.

این هرگز نمی تواند فاسد شود.

This can never be lost if the electricity goes off.

اگر برق قطع شود هرگز نمی توان آن را از دست داد.

And this is the point you just made, Steve.

و این همان نکته ای است که شما به آن اشاره کردید، استیو.

So I'm actually saying.

بنابراین من در واقع می گویم.

All right by that there is no substitute

بسیار خوب، هیچ جایگزینی

for a pen and a piece of paper.

برای قلم و یک تکه کاغذ وجود ندارد.

If you keep your papers in a drawer

اگر اوراق خود را در کشو

or in a filing system, they're always there.

یا سیستم بایگانی نگه دارید، آنها همیشه آنجا هستند.

It doesn't matter what happens.

مهم نیست چه اتفاقی می افتد.

The electricity can go off all of your computers can fail,

برق ممکن است قطع شود همه کامپیوترهای شما ممکن است از کار بیفتند،

and you will still have these things.

و شما همچنان این چیزها را خواهید داشت.

So something I noticed as well when I was doing the my am dram show the other week,

بنابراین چیزی که من هفته پیش در هنگام اجرای نمایش من درام متوجه شدم،

we had, you know, musicians there, live musicians,

ما، می دانید، نوازندگان آنجا، نوازندگان زنده،

violin player, oboe, etc.

نوازنده ویولن، ابوا و غیره داشتیم

and of course, you know, musicians have got to stand with their music on, haven't they?

و البته، می دانید، نوازندگان باید بایستند. با موسیقی آنها روشن است، اینطور نیست؟

Well, normally, you know, I've never seen this before, but normally

خوب، به طور معمول، می دانید، من قبلاً این را ندیده بودم، اما معمولاً

you've got a piece of paper that's the music.

شما یک تکه کاغذ دارید که موسیقی آن است.

You open it up and the music up. Music's on there.

شما آن را باز می کنید و موسیقی را بالا می برید. موسیقی آنجاست

But one of the ladies, she didn't have that at all.

اما یکی از خانم ها اصلاً آن را نداشت.

She had like this giant tablet.

او مانند این تبلت غول پیکر داشت.

And the music was on there

و موسیقی آنجا بود

and she kept sort of pressing buttons on the screen.

و او مدام دکمه‌های روی صفحه را فشار می‌داد.

But have you, have you seen what happens at the Proms at the Royal Albert Hall.

اما آیا دیده اید که در سالن پرومز در رویال آلبرت هال چه اتفاقی می افتد.

They all have it on, on little tablet devices that. Yes.

همه آن‌ها آن را روشن کرده‌اند، در دستگاه‌های تبلت کوچکی که. بله.

I don't know if that, if that went it's the something went wrong with it.

نمی‌دانم که این اتفاق افتاده، مشکلی پیش آمده است.

The power went.

قدرت رفت

Then they wouldn't be able to play the music.

سپس آنها نمی توانند موسیقی را پخش کنند.

Seems,

به نظر می رسد،

Yeah.

But anyway, it, it was interesting.

آره

اما به هر حال جالب بود

If it's working properly.

اگر به درستی کار می کند.

Well, it probably will work most of the time. Yes.

خوب، احتمالاً بیشتر اوقات کار خواهد کرد. بله.

but occasionally it's probably better anyway.

اما گاهی اوقات به هر حال احتمالا بهتر است.

Yeah, we're running out of time.

آره وقتمون کم میشه

That is the point that, a lot of people made yesterday, they were saying

این نکته ای است که دیروز بسیاری از مردم به آن اشاره کردند و می گفتند

this is something that that really is so rare.

این چیزی است که واقعاً بسیار نادر است.

And it's like anything when it happens, it seems like it's the end of the world,

و زمانی که اتفاق می افتد مانند هر چیزی است، به نظر می رسد که پایان جهان است،

but these things are so rare that it probably won't happen again.

اما این چیزها آنقدر نادر هستند که احتمالاً دیگر تکرار نمی شوند.

But Phil.

اما فیل

Oh, I'm going to we're going to move on.

اوه، من می روم، ما می خواهیم حرکت کنیم.

Yeah. No. Can I just make one point?

آره نه. می توانم فقط یک نکته را بگویم؟

When software goes wrong, people dumping planes crash and people fall out of the air.

وقتی نرم افزار اشتباه می کند، افرادی که هواپیماها را رها می کنند سقوط می کنند و مردم از هوا می افتند.

That's that's happened in those,

این اتفاقی است که در آن ها افتاده است،

you know, we won't mention the company, but two planes crashed, right?

می دانید، ما به شرکت اشاره نمی کنیم، اما دو هواپیما سقوط کردند، درست است؟

Yeah. Due to a software faults.

آره به دلیل نقص نرم افزار

Yeah.

آره

It didn't say that the pilots weren't able to overcome.

نگفت که خلبان ها قادر به غلبه بر آن نیستند.

Yeah.

So there's, you know, there's got to be a way of overriding this, when it goes wrong.

آره

بنابراین، می دانید، باید راهی برای غلبه بر این موضوع وجود داشته باشد، زمانی که مشکل پیش می رود.

I agree, I agree.

موافقم، موافقم

So technology can also affect privacy as well.

بنابراین فناوری می تواند بر حریم خصوصی نیز تأثیر بگذارد. یکی

Another big one.

دیگه بزرگ

So when you go on the internet Steve what's the first thing you do normally when you go on the internet

بنابراین وقتی به اینترنت می روید استیو اولین کاری که به طور معمول هنگام مراجعه به اینترنت انجام می دهید،

I will put in my password. Yes.

رمز عبور خود را قرار می دهم. بله.

But also you just look at things.

اما شما فقط به چیزها نگاه می کنید.

You look at things every time you look at anything

شما هر بار که به هر چیزی

on the internet, anything, whatever it is,

در اینترنت نگاه می کنید، به چیزهایی نگاه می کنید، هر چیزی، هر چه که باشد،

shopping, news, anything,

خرید، اخبار، هر چیزی که در حال

it is being recorded.

ضبط است.

It is whatever you think with your with your fancy software

با نرم افزار فانتزی خود و مسدود کننده های خود هر چیزی که با خود فکر می کنید است

and your, your, blockers.

. به

Trust me, it's still getting through.

من اعتماد کن، هنوز در حال انجام است.

Someone is still tracking what you are looking at.

هنوز کسی در حال پیگیری چیزی است که شما به آن نگاه می کنید.

Whatever you think it is still happening.

هر چه فکر می کنید همچنان در حال وقوع است.

And it's been proven over the years that a lot of data is always collected.

و در طول سال ها ثابت شده است که داده های زیادی همیشه جمع آوری می شود.

In fact, yesterday Facebook were fined

در واقع، دیروز فیس بوک

for stealing data and misusing data, I think.

به دلیل سرقت داده ها و سوء استفاده از داده ها جریمه شد، فکر می کنم.

I can't remember where it was.

یادم نیست کجا بود

I think it's Uganda or Nigeria somewhere in the African continent.

من فکر می کنم اوگاندا یا نیجریه جایی در قاره آفریقا است.

But it was a big story and this happens quite a lot. So.

اما این یک داستان بزرگ بود و این اتفاق بسیار زیاد است. بنابراین.

So privacy is something that has already gone.

بنابراین حریم خصوصی چیزی است که قبلاً از بین رفته است.

It's just that we don't realise it.

فقط ما متوجه نیستیم.

Companies say that they delete your data after a certain period of time.

شرکت ها می گویند که داده های شما را پس از یک دوره زمانی مشخص حذف می کنند.

I don't believe that.

من این را باور نمی کنم.

I don't think anybody does.

من فکر نمی کنم کسی انجام دهد.

It's you.

They might delete it, but it goes somewhere else. Yes.

این شما هستید.

ممکن است آن را حذف کنند، اما جای دیگری می رود. بله.

well it's it's it is it, it's semantics, isn't it?

خوب، آن است، آن است، آن است، آن را معناشناسی، اینطور نیست؟

Because they say that we don't keep the data and the reason why they don't keep it is because they've already sold it.

چون می‌گویند ما داده‌ها را نگه نمی‌داریم و دلیل اینکه آنها را نگه نمی‌دارند این است که قبلاً آن را فروخته‌اند.

So they don't need to keep it because it's done its job.

بنابراین آنها نیازی به نگه داشتن آن ندارند زیرا کار خود را انجام داده است.

So it is there is there is a little bit

بنابراین این است که وجود دارد کمی

of trickery happening with that.

حقه بازی با آن اتفاق می افتد.

So you can say you've deleted it, but it doesn't mean that you've used it

بنابراین می‌توانید بگویید که آن را حذف کرده‌اید، اما به این معنا نیست که شما از آن استفاده کرده‌اید

or sold it to someone else for them to use, which is a completely different thing altogether.

یا آن را به دیگری فروخته‌اید تا او استفاده کند، که کاملاً چیز دیگری است.

So we often think of privacy and of course, the environment.

بنابراین ما اغلب به حریم خصوصی و البته محیط زیست فکر می کنیم.

Steve,

استیو، آیا

can you think of one way that

می‌توانید به راهی فکر کنید که

technology affects the environment?

فناوری بر محیط زیست تأثیر می‌گذارد؟

You mean in terms of pollution?

منظورتان از نظر آلودگی است؟

Anything?

هر چیزی؟

Yes. you know, there's

بله. می دانید،

everybody talks about the amount of CO2 in the atmosphere that they, due to industrial activities

همه در مورد میزان CO2 در جو صحبت می کنند که آنها به دلیل فعالیت های صنعتی

and human activity, cars, oil, burning oil.

و فعالیت های انسانی، اتومبیل ها، نفت، نفت سوزان هستند.

but the weird one, of course, computers

اما چیز عجیب، البته کامپیوترها

and software and places that run these massive databases,

و نرم افزارها و مکان هایی که این پایگاه های داده عظیم را اجرا می کنند، از

they use a phenomenal amount of electricity that has to be generated.

مقدار خارق العاده ای برق استفاده می کنند که باید تولید شود.

So even if that that place is not producing

بنابراین حتی اگر آن مکان

any environmentally damaging

هیچ آسیبی برای محیط زیست تولید نمی کند

and anything that's coming out of that factory or that place,

و چیزی که از آن کارخانه یا آن مکان خارج می شود،

it is just a place that's full of computers that get hot and they need electricity

فقط مکانی است که پر از کامپیوترهایی است که داغ می شوند و به برق نیاز دارند

and they need cooling, but they're not producing anything that's harmful.

و به خنک کننده نیاز دارند، اما اینطور نیست. تولید هر چیزی که مضر است

They're just using using the energy without putting anything back.

آنها فقط از انرژی استفاده می کنند بدون اینکه چیزی را پس بگیرند.

Which of course, electricity is probably fossil fuels is generating the electricity.

که البته، الکتریسیته احتمالاً سوخت های فسیلی است که برق را تولید می کند.

So that's causing the pollution that they were people used to.

بنابراین این باعث ایجاد آلودگی هایی می شود که آنها قبلاً مردم داشتند.

That was it wasn't there a few year or so ago, a few years ago,

این چند سال پیش نبود، چند سال پیش،

everyone was complaining about Bitcoin mining

همه از استخراج بیت کوین

using huge amounts of electricity, contributing to global warming.

با استفاده از مقادیر عظیم الکتریسیته شکایت داشتند که به گرم شدن کره زمین کمک می کرد.

But apparently the AI revolution will

اما ظاهراً انقلاب هوش مصنوعی باعث می‌شود که

make that look like nothing.

هیچ چیز به نظر نرسد.

It will use up far more electricity

then this Bitcoin mining used to do interesting point.

در مقایسه با استخراج بیت کوین، برق بسیار بیشتری مصرف خواهد کرد.

from Lewis has been, has mentioned this a few times

از لوئیس بوده است، چند بار به این موضوع اشاره کرده است

that when new technology comes along it's the,

که وقتی فناوری جدید در راه است،

the distribution of that or the people that have access to it

توزیع آن یا افرادی که به آن دسترسی دارند

are normally the wealthiest in society.

معمولاً ثروتمندترین افراد جامعه هستند.

and yeah, as that is if that is a fair point,

و بله، اگر این یک نکته منصفانه است،

quite often when new technology comes along, it's very expensive

اغلب زمانی که فناوری جدید به وجود می آید، بسیار گران است

and it's only available to the richest in society.

و فقط برای ثروتمندترین افراد جامعه در دسترس است.

And and when they start developing sort of anti-aging technology

و وقتی آنها شروع به توسعه نوعی فناوری ضد پیری

and things like that,

و چیزهایی از این قبیل می کنند،

you know, that's probably only going to be available to, to the very wealthiest in society.

می دانید، این احتمالاً فقط برای ثروتمندترین افراد جامعه در دسترس خواهد بود.

Yeah. I think it's is safe to say it will. Yes.

آره فکر می‌کنم می‌توان گفت که می‌شود. بله.

At least initially until it's upscaled.

حداقل در ابتدا تا زمانی که ارتقا یابد.

And then when it's upscale it becomes cheaper, doesn't it? That's it.

و بعد وقتی سطح بالاست ارزان تر می شود، اینطور نیست؟ همین است.

so technology affects the future of humanity.

بنابراین فناوری بر آینده بشریت تأثیر می گذارد.

Oh my goodness.

وای خدای من.

The future of all of us.

آینده همه ما.

Because machines might become

زیرا ممکن است ماشین‌ها

become more intelligent or more clever.

باهوش‌تر یا باهوش‌تر شوند.

perhaps.

شاید

So this this brings me on to an interesting book.

بنابراین این من را به یک کتاب جالب می آورد.

a collection of stories, by the way, I called iRobot by,

مجموعه ای از داستان ها، اتفاقا، من iRobot را

of course, Asimov, Isaac Asimov, Mister Steve.

البته توسط آسیموف، آیزاک آسیموف، مستر استیو صدا کردم.

Yeah, he's he's the science fiction writer

بله، او نویسنده علمی تخیلی است

whose work was used as the basis

که کارش به عنوان پایه

of modern technology

فناوری مدرن

concerning artificial intelligence, which I find quite fascinating.

در مورد هوش مصنوعی مورد استفاده قرار گرفت، که به نظر من بسیار جذاب است.

So this particular.

بنابراین این خاص.

Well, in fact, it's not one story. It's a collection of stories.

خوب، در واقع، این یک داستان نیست. مجموعه ای از داستان هاست.

I think it was actually released or published in 1950.

من فکر می کنم در واقع در سال 1950 منتشر یا منتشر شد.

But the original story relating to to his

اما داستان اصلی مربوط به

his laws of robotics.

قوانین او در مورد روباتیک است.

I'm sure you've heard of this. Do I have,

من مطمئنم که شما این را شنیده اید. آیا من

first of all,

اول از همه

something that's designed to to operate like a person

چیزی دارم که طوری طراحی شده باشد که اگر رباتیک است مانند یک شخص عمل کند

if it's robotic, if it has some sort of intelligence,

، اگر نوعی هوش داشته باشد،

a robot may not injure a human being or through an action,

یک ربات ممکن است به انسان آسیب نرساند یا از طریق یک عمل به

allow a human being to come to harm.

انسان اجازه آسیب برساند. .

So I think I think that's quite a interesting law to have.

بنابراین فکر می‌کنم این قانون کاملاً جالبی است.

You don't want something running around causing problems and killing everyone.

شما نمی خواهید چیزی در اطراف شما ایجاد مشکل کند و همه را بکشد.

The second law, a robot must obey the orders given it by human beings,

قانون دوم، یک ربات باید از دستورات داده شده توسط انسان اطاعت کند،

except where such orders would conflict with the first law.

مگر اینکه چنین دستوراتی با قانون اول در تضاد باشد.

So even if I told a robot to do something against the human being, it wouldn't do it.

بنابراین حتی اگر به یک ربات بگویم که کاری علیه انسان انجام دهد، آن را انجام نمی دهد.

So I think that's that's a pretty good we definitely

بنابراین من فکر می‌کنم که این خیلی خوب است،

we definitely need those in place when, when,

ما قطعاً به روبات‌هایی نیاز داریم که وقتی، چه زمانی، و

when we get, those robots that we see

چه زمانی به آن روبات‌هایی که می‌بینیم

in, in the films that go around killing human beings,

، در فیلم‌هایی که انسان‌ها را می‌کشند،

wonder that Arnold Schwarzenegger in the movie.

از آرنولد شوارتزنگر در فیلم تعجب می‌کنیم.

You mean Terminator? Terminator. Yes.

منظورت ترمیناتور هست؟ ترمیناتور. بله.

And I'm. And the third law.

و من هستم. و قانون سوم

Steve, a robot must protect its own existence

استیو، یک ربات باید از وجود خود محافظت کند

as long as such protection does not conflict with the first or second law.

تا زمانی که چنین محافظتی با قانون اول یا دوم در تضاد نباشد.

So even if the robot is in danger, it must be selfless.

بنابراین حتی اگر ربات در خطر باشد، باید فداکار باشد.

Which I think is the most interesting of all the all the rules.

که به نظر من از همه قوانین جالب تر است.

So you are actually making that robot

بنابراین شما در واقع آن ربات را

aware

of human beings and the fact they shouldn't be harmed.

از انسان ها و این حقیقت که نباید آسیب ببینند آگاه می کنید.

So you are technically saying that that robot should be selfless

بنابراین شما از نظر فنی می گویید که آن ربات باید فداکار باشد

and have no self,

و خود،

awareness.

آگاهی نداشته باشد.

And as for protecting itself, I think human beings should go by those laws.

و در مورد محافظت از خود، من فکر می کنم که انسان ها باید طبق آن قوانین عمل کنند.

I don't know about robots.

من در مورد ربات ها اطلاعی ندارم.

I think human beings should obey the same laws as the robots.

من فکر می‌کنم که انسان‌ها باید از قوانین مشابهی که روبات‌ها دارند پیروی کنند.

And then we will have a much a nicer society.

و آنگاه ما جامعه ای بسیار زیباتری خواهیم داشت.

well that's it, you see, what do I you can program machines, but you can't program people.

خوب همین است، می بینید، من چه کار می کنم شما می توانید ماشین ها را برنامه ریزی کنید، اما نمی توانید افراد را برنامه ریزی کنید. به

At least not yet anyway.

هر حال حداقل هنوز نه.

Not yet?

هنوز نه؟

Maybe in the future that will happen.

شاید در آینده این اتفاق بیفتد.

Anyway, I think that's an interesting subject.

به هر حال به نظر من موضوع جالبی است.

Well, I hope people found that interesting.

خب، امیدوارم که مردم آن را جالب بدانند.

There's been plenty of, feedback on the live chat and

بازخوردهای زیادی در مورد چت زنده و

and of course, as far as the future is concerned,

البته تا جایی که به آینده مربوط می شود،

Steve, we don't know, do we?

استیو، ما نمی دانیم، اینطور است؟

Nobody knows what's going to happen in the future.

هیچ کس نمی داند در آینده چه اتفاقی قرار است بیفتد.

We can predict.

می توانیم پیش بینی کنیم.

But, it's almost always very, very different to what we think it will be.

اما، تقریباً همیشه با آنچه ما فکر می کنیم بسیار بسیار متفاوت است.

And that's a positive thing.

و این یک چیز مثبت است.

Well, it could mostly it's better than we thought.

خوب، بیشتر از آن چیزی که فکر می کردیم می تواند بهتر باشد.

Yes. One thing is for sure, people will never grow

بله. یک چیز مطمئن است، مردم هرگز

tired of human contact in some form or another.

از تماس انسانی به شکلی یا آن شکل خسته نمی شوند.

You can never reproduce the human soul.

شما هرگز نمی توانید روح انسان را بازتولید کنید.

I read a book years and years ago.

سالها و سالها پیش کتابی خواندم.

Science fiction book, just to tweak the end on this.

کتاب علمی تخیلی، فقط برای تغییر پایان در این مورد.

That, this this thing was created.

که، این این چیز ایجاد شد.

They were aliens from another planet. It landed, but they were like blobs,

آنها بیگانگان سیاره دیگری بودند. فرود آمد، اما آنها مانند حباب هایی بودند،

and, they'd read your mind

و ذهن شما را خوانده بودند

and they they could tell they wanted to be friends with you, and.

و می توانستند بگویند که می خواهند با شما دوست شوند، و.

But they formed themselves. They read your mind.

اما خودشان شکل گرفتند. آنها ذهن شما را می خوانند.

Who would be the perfect, the perfect partner,

چه کسی می‌تواند بهترین، شریک زندگی،

the perfect person to spend your life with.

فرد مناسبی برای گذراندن زندگی‌تان باشد.

And from all the information that was in your head

و از تمام اطلاعاتی که در ذهن شما بود

about what you liked, what you didn't like in a person, it created itself.

در مورد اینکه چه چیزی را دوست دارید، چه چیزی را در یک شخص دوست ندارید، خود را ایجاد کرد.

It formed itself into this perfect human being.

خود را در این انسان کامل شکل داد. آقای دانکن،

For you as a partner who which sounds like a wonderful life ahead if they ever develop that technology, Mr.

برای شما به عنوان شریکی که اگر زمانی آن فناوری را توسعه دهند، زندگی فوق العاده ای در پیش دارید،

Duncan, that there has to be some downside of that.

باید نکات منفی آن وجود داشته باشد.

There has to be a negative.

باید منفی وجود داشته باشد.

There's no negative, none whatsoever.

هیچ منفی وجود ندارد، هیچ.

So what do you say?

پس چی میگی؟

But what if everyone wanted the same type of person,

اما چه می‌شد اگر همه افراد یکسانی را می‌خواستند

and then the world would be very dull and boring?

و آن وقت دنیا بسیار کسل‌کننده و کسل‌کننده می‌شد؟

Well, people don't they? Do they? Everybody fancies different people.

خب، مردم اینطور نیستند؟ آیا آنها؟ همه افراد متفاوتی را تصور می کنند.

so there's something positive to think about that that might come in the future.

بنابراین یک چیز مثبت برای فکر کردن در مورد آن وجود دارد که ممکن است در آینده رخ دهد.

Nice happiness, Mr. Duncan. I'm hungry.

خوشبختی آقای دانکن. من گرسنه ام من

I'm thirsty.

تشنه ام

I can tell that you want to go.

میتونم بگم میخوای بری

And, I want to go.

و، من می خواهم بروم.

So lovely to be here to interact with all of you

بسیار دوست داشتنی است که اینجا هستم تا

lovely people through the medium of this technology.

از طریق این فناوری با همه شما افراد دوست داشتنی ارتباط برقرار کنم.

And see you all again.

و دوباره همه شما را ببینم آیا

will I be here next week?

هفته آینده اینجا خواهم بود؟

Let me think. What's happening next weekend?

بذار فکر کنم آخر هفته آینده چه اتفاقی می افتد؟

Yes, I will be here.

بله، من اینجا خواهم بود.

Good, because it will be the last English addict on Sunday.

خوب است، زیرا این آخرین معتاد انگلیسی در یکشنبه خواهد بود.

So July, August will be coming.

بنابراین جولای، آگوست خواهد آمد.

And of course,

و البته،

we know what happens in August.

ما می دانیم که در ماه اوت چه اتفاقی می افتد. روز 12 مرداد روز

It will be a certain person's birthday

تولد فلان شخص خواهد بود

on the 12th of August.

.

I will give you a clue.

من به شما یک سرنخ می دهم. این

It isn't Mr.

آقای

Steve and it is me.

استیو نیستم و من هستم.

Thank you, Mr. Steve. See you next Sunday.

ممنون آقای استیو. یکشنبه آینده می بینمت.

See you next Sunday and see you in about four minutes time.

یکشنبه آینده شما را می بینم و حدود چهار دقیقه دیگر شما را می بینم.

Yes, in the kitchen. Bye.

بله، در آشپزخانه. خداحافظ

Bye. He was.

خداحافظ او بود.

Mr. Steve has left the building.

آقای استیو ساختمان را ترک کرده است.

Well, that was interesting.

خب جالب بود

I hope you've enjoyed today's live stream.

امیدوارم از پخش زنده امروز لذت برده باشید.

Something a little different.

چیزی کمی متفاوت است.

Sometimes it's nice to let your mind wander

گاهی اوقات خوب است که اجازه دهید ذهنتان برای

for a while to explore

کاوش در

the depths of the human soul.

اعماق روح انسان مدتی سرگردان شود.

And of course, think about everything else connected to it.

و البته، در مورد هر چیز دیگری که به آن مرتبط است فکر کنید.

I will see you on Wednesday.

چهارشنبه میبینمت

I'm with you on Wednesday.

چهارشنبه با شما هستم

I will be live with you from 2 p.m.

من از ساعت 14 با شما زنده خواهم بود. به

UK time.

وقت انگلستان

On Wednesday I'm going to have a cup of tea now.

چهارشنبه من الان میرم یه چایی بخورم.

First of all, I will sit in Mr.

اول از همه باید بگم

Steve's comfy corner because it is very comfortable,

گوشه راحت آقای استیو میشینم چون خیلی راحته

I have to say, and then I will have a cup of tea with Mr.

و بعد یه چایی با آقا استیو میخورم.

Steve.

See you very soon. Enjoy the rest of your day.

خیلی زود میبینمت از بقیه روز خود لذت ببرید.

I hope you will have a good time.

امیدوارم بهتون خوش بگذره.

Whatever you are doing, have a good Sunday and enjoy yourself

هر کاری که انجام می دهید، یکشنبه خوبی داشته باشید و از خود لذت ببرید

until we meet again, hopefully on Wednesday.

تا ما دوباره همدیگر را ببینیم، امیدوارم چهارشنبه.

This is Mr.

این آقای

Duncan in the birthplace of the English language

دانکن در زادگاه انگلیسی زبان است که

saying thank you for watching, enjoy your day.

می گوید از تماشای شما متشکرم، از روز خود لذت ببرید.

And of course, until the next time we meet here, you know what's coming next.

و البته، تا دفعه بعد که در اینجا ملاقات می کنیم، می دانید که چه اتفاقی می افتد.

Yes, you do.

بله، شما انجام می دهید.

Stay safe.

ایمن بمان. شاد

Stay happy.

بمان.

See you on Wednesday.

چهارشنبه می بینمت.