'I can see clearly now' 👀 - In Focus / Vision / Sight / 👓 English Addict EXTRA -🔴Live Lesson

The sun is out,

خورشید بیرون است،

the sky is almost blue, but not quite.

آسمان تقریبا آبی است، اما نه کاملاً.

At least it isn't raining.

حداقل باران نمی بارد

Hello, everyone.

سلام به همه

We are back together again.

ما دوباره با هم برگشتیم.

English addict is with you, live

معتاد انگلیسی با شماست،

from the birthplace of the English language.

از زادگاه زبان انگلیسی زندگی کنید.

Which just happens to be.

که اتفاقاً می شود.

Well, you know where it is.

خوب میدونی کجاست

I know where it is.

من میدانم کجاست.

But for those who don't know where it is, it's England.

اما برای کسانی که نمی دانند کجاست، انگلیس است.

Hi, everybody.

سلام به همه.

This is Mr.

این آقای

Duncan in England.

دانکن در انگلیس است.

How are you today?

امروز چطوری؟

Are you okay?

حالت خوبه؟

I hope so. I hope you're feeling happy.

امیدوارم. امیدوارم احساس خوشبختی کنی

Well, this isn't going to work, is it?

خوب، این کار نمی کند، اینطور است؟

Let's face it.

بیا با آن روبرو شویم.

This is not working already.

این در حال حاضر کار نمی کند.

I realise that I can't see a thing.

متوجه شدم که نمی توانم چیزی را ببینم.

I thought today I would do something that I've never done before.

فکر کردم امروز کاری را انجام خواهم داد که تا به حال انجام نداده بودم.

I am not wearing my glasses on my live stream.

من در پخش زنده عینکم را نمی زنم.

And I have to say, I think it might already be a mistake because I can't see anything.

و باید بگویم، فکر می‌کنم ممکن است یک اشتباه باشد زیرا نمی‌توانم چیزی ببینم.

I will try to do

سعی می‌کنم

it for a little bit longer, but I don't think it's going to work.

کمی بیشتر این کار را انجام دهم، اما فکر نمی‌کنم کارم کند.

Hi, everybody.

سلام به همه.

This is Mr. Duncan, by the way. Here I am.

اتفاقاً این آقای دانکن است. من اینجام.

Can you see me?

میتونی منو ببینی؟

It says my name underneath there as well.

اونجا هم اسم من رو میگه

At least I think it does, because everything around me is blurred.

حداقل فکر می کنم اینطور است، زیرا همه چیز در اطراف من تار است.

And that leads me on to today's subject.

و این مرا به موضوع امروز هدایت می کند.

What we are talking about on today's live stream is all

آنچه ما در پخش زنده امروز در مورد آن صحبت می کنیم، همه چیز

about that particular thing.

در مورد آن چیز خاص است.

Sight things to do with sight.

دیدن چیزهایی که با بینایی انجام می شود.

Your vision, the way we see the things we see,

دید شما، روشی که ما چیزهایی را که می بینیم،

the way in which we see things around us.

روشی که در آن چیزهای اطراف خود را می بینیم.

And of course, all the words and phrases connected to that as well.

و البته تمام کلمات و عبارات مرتبط با آن نیز.

It is a lovely day today.

امروز یک روز دوست داشتنی است.

We have some nice weather you can see behind me, although I can't see it.

ما آب و هوای خوبی داریم که می توانید پشت سر من ببینید، اگرچه من نمی توانم آن را ببینم.

Everything is out of focus

همه چیز خارج از تمرکز است

because of course I am not wearing my glasses,

زیرا البته من عینکم را نمی زنم،

which might be a very silly thing to do.

که ممکن است کار بسیار احمقانه ای باشد.

that's better.

I can see you now.

این بهتر است

الان میتونم ببینمت

There you are.

شما آنجا هستید.

Thank goodness for that.

خدا را شکر که

I was worried for a moment there

آنجا برای لحظه ای نگران بودم

that you wouldn't be able to see me.

که نتوانی مرا ببینی.

But you can see me and I can see you.

اما تو می توانی مرا ببینی و من می توانم تو را ببینم.

And it is lovely, by the way, to have you here today.

و به هر حال، دوست داشتنی است که شما امروز اینجا باشید.

Thank you very much for joining me.

از اینکه به من پیوستید بسیار سپاسگزارم.

Isn't it lovely?

دوست داشتنی نیست؟

Hello to the live chat.

سلام به چت زنده.

We have the live chat here as well.

ما در اینجا چت زنده را نیز داریم.

I'm going to say hello to all of my viewers.

من می خواهم به همه بینندگانم سلام کنم.

If you are here for the first time, please let me know if it is your second time here.

اگر برای اولین بار است که اینجا هستید، لطفاً به من اطلاع دهید که آیا بار دوم است که اینجا هستید.

Please let me know as well.

لطفا به من نیز اطلاع دهید.

Hello, Tube trays.

سلام سینی لوله.

Guess what, Beatrice, you are first on today's live chat.

حدس بزنید، بئاتریس، شما اولین نفر در چت زنده امروز هستید.

Congratulations to you, Beatrice.

به تو تبریک می گویم، بئاتریس.

By the way, we are using a different camera today.

به هر حال، ما امروز از یک دوربین متفاوت استفاده می کنیم.

Things are slightly different for one particular reason.

همه چیز به یک دلیل خاص کمی متفاوت است.

I'm not going to tell you what it is, but there is.

من قصد ندارم به شما بگویم که چیست، اما وجود دارد. در حال حاضر

There is something going on here in the studio at the moment.

چیزی اینجا در استودیو در جریان است .

And that's all I'm saying for now.

و این تمام چیزی است که در حال حاضر می گویم.

I don't want to spoil the surprise, you see.

من نمی خواهم غافلگیری را خراب کنم، می بینید.

English addict is with you.

معتاد انگلیسی با شماست.

And yes, we have made it all the way to Wednesday.

و بله، ما آن را به چهارشنبه رساندیم.

Beep, beep, beep, beep, beep, beep, beep, beep, beep, beep.

بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ، بیپ

You do. We do believe. We do. We do.

شما انجام می دهید. ما معتقدیم ما انجام می دهیم. ما انجام می دهیم.

Wednesday is here

چهارشنبه است

and I'm very pleased to see that it has arrived again

و من بسیار خوشحالم که دوباره از راه رسیده است

because it means that we are very close to Friday.

زیرا به این معنی است که ما به جمعه بسیار نزدیک هستیم. آیا مشتاقانه

Are you looking forward to Friday?

منتظر جمعه هستید؟

I think most people are.

من فکر می کنم اکثر مردم هستند.

We are now halfway through November and I have a feeling

ما اکنون در نیمه ماه نوامبر هستیم و من این احساس را دارم

that this time of year, especially if you live in this part of the world

که در این زمان از سال، به خصوص اگر در این نقطه از جهان زندگی می کنید

where the days become shorter and we have very long and cold nights.

که روزها کوتاه تر می شوند و شب های بسیار طولانی و سردی داریم.

Yes, winter is approaching.

بله، زمستان نزدیک است.

And I have to say today it does feel rather cold.

و باید بگویم که امروز نسبتاً سرد است.

I think it's only about nine degrees, nine Celsius today.

من فکر می کنم امروز فقط حدود نه درجه، نه سانتی گراد است.

And that does not feel very warm at all.

و این اصلاً احساس گرما نمی کند.

If you want my opinion on it, here's a word

اگر نظر من را در مورد آن می خواهید، اینجا یک کلمه است

and I sometimes like to show you a word.

و من گاهی اوقات دوست دارم یک کلمه را به شما نشان دهم.

And today I'm showing you a word because that's what I'm here to do.

و امروز یک کلمه به شما نشان می دهم زیرا این کاری است که من اینجا هستم تا انجام دهم.

Here's an interesting word.

در اینجا یک کلمه جالب است.

Manipulate. Look at that.

دستکاری کنید. به آن نگاه کنید.

That is a big word.

این یک کلمه بزرگ است.

It also happens to be a very interesting word.

اتفاقاً کلمه بسیار جالبی هم هست.

2 minutes late, something if you want to change the shape

2 دقیقه دیر، چیزی اگر می خواهید شکلش را تغییر دهید

or if you want to change the appearance of something

یا اگر می خواهید ظاهر چیزی را تغییر دهید تا

to move something

چیزی را

from one position to another,

از یک موقعیت به موقعیت دیگر منتقل کنید،

quite often with your hands, perhaps you manipulate something

اغلب با دستان خود، شاید چیزی را

using your hands, you might change the shape of something.

با دستان خود دستکاری کنید، ممکن است شکل را تغییر دهید. از چیزی.

So quite often when we say manipulate,

بنابراین اغلب وقتی می گوییم دستکاری کن، در حال

we are changing the form or the shape of something.

تغییر شکل یا شکل چیزی هستیم.

Of course, there are other ways of using the word

البته روش‌های دیگری نیز برای استفاده از کلمه

manipulate in general tense,

manipulate در زمان عام وجود دارد،

especially when we are talking about the way in which people behave towards each other.

به خصوص زمانی که صحبت از نحوه رفتار افراد با یکدیگر است.

It is possible for one person to manipulate

ممکن است شخصی

another quite often

اغلب اوقات دیگری را

into a different way of thinking or looking

به طرز فکر یا نگاه متفاوتی دستکاری کند

or maybe if you are trying to deceive someone as well,

یا شاید اگر می‌خواهید کسی را نیز فریب دهید،

you might manipulate that person.

ممکن است آن شخص را فریب دهید.

You are trying to change the way

شما در حال تلاش برای تغییر طرز

they think or the way they see the world around them.

فکر آنها یا نحوه نگرش آنها به دنیای اطراف خود هستید.

So quite often we do use this word.

بنابراین اغلب ما از این کلمه استفاده می کنیم.

You might hear it used, for example, in politics,

ممکن است بشنوید که از آن استفاده می شود، به عنوان مثال، در سیاست،

maybe a politician is trying to manipulate

شاید یک سیاستمدار سعی دارد

the people they are talking to by saying

با گفتن

certain things in a certain way.

برخی چیزها به روشی خاص، افرادی را که با آنها صحبت می کند، دستکاری کند.

Maybe they add information,

شاید اطلاعاتی را اضافه می کنند،

maybe they take information away.

شاید اطلاعات را از بین می برند.

Maybe they hide something from people they are talking to.

شاید آنها چیزی را از افرادی که با آنها صحبت می کنند پنهان می کنند .

So the word manipulate it is often used.

بنابراین کلمه دستکاری آن اغلب استفاده می شود.

Well, you can use it figurative in a figurative way.

خوب، شما می توانید از آن به صورت فیگوراتیو استفاده کنید.

I suppose if you are talking to someone, maybe in relation ships. Yes.

فکر می کنم اگر با کسی صحبت می کنید، شاید در کشتی های ارتباطی. آره. کلمه

A very modern

بسیار مدرنی

word that we often use is gaslight.

که ما اغلب استفاده می کنیم گاز لایت است.

If you gaslight someone,

اگر کسی را گاز بگیرید،

you manipulate their their mental health.

سلامت روان او را دستکاری می کنید. باعث می‌شوید

You make them believe that things around them are not as they see them.

باور کنند که چیزهای اطرافشان آنطور که آنها می‌بینند نیست.

Quite often in relationships.

اغلب در روابط.

One partner might manipulate the other.

یک شریک ممکن است دیگری را دستکاری کند.

They might say things or do things that makes that

آنها ممکن است چیزهایی بگویند یا کارهایی انجام دهند که باعث شود آن

particular person see the world differently.

شخص خاص دنیا را متفاوت ببیند.

And yes, it can happen quite often in human nature.

و بله، ممکن است اغلب در طبیعت انسان اتفاق بیفتد.

This is something that human beings do quite often.

این کاری است که انسان اغلب انجام می دهد.

They often manipulate each other.

آنها اغلب یکدیگر را دستکاری می کنند.

They will try to change the way

آن‌ها سعی خواهند کرد روشی را

in which another person sees something.

که در آن شخص دیگری چیزی را می‌بیند تغییر دهند.

Quite often in the media as well,

اغلب در رسانه ها نیز

people often say that certain news outlets,

مردم اغلب می گویند که برخی از رسانه های خبری

or maybe a certain broadcaster manipulates the information.

یا شاید پخش کننده خاصی اطلاعات را دستکاری می کنند .

Maybe they change the way in which people see things.

شاید آنها روشی را که مردم از طریق آن چیزها را می بینند تغییر دهند.

So the word manipulate is a word

بنابراین کلمه دستکاری کلمه ای است

that has many uses,

که کاربردهای زیادی دارد،

not only literal in the sense

نه تنها تحت اللفظی به معنای

of changing the shape of something quite often using your hands

تغییر شکل یک چیزی اغلب با استفاده از دستان خود

to change the form of something.

برای تغییر شکل چیزی.

But also if you want to change the way in which a person

اما همچنین اگر می‌خواهید نحوه

sees the world around them as well,

نگرش شخص به دنیای اطراف خود را نیز تغییر دهید،

you manipulate that person or that thing.

آن شخص یا آن چیز را دستکاری می‌کنید.

So there it was.

پس آنجا بود.

Today's word, and I suppose I could call it the word of the day.

کلمه امروز، و فکر می کنم بتوانم آن را کلمه روز بنامم.

It is a word that's been used recently quite a lot for various reasons.

این کلمه ای است که اخیراً به دلایل مختلف بسیار مورد استفاده قرار می گیرد.

Arielle Castella, hello to you.

آریل کاستلا، سلام به شما.

Thank you very much for your super chat.

خیلی ممنون از چت فوق العاده شما.

It's not very nice.

خیلی قشنگ نیست

There is a song by Johnny Nash called

آهنگی از جانی نش وجود دارد به نام

I Can See Clearly Now. yes,

I Can See Clearly Now. بله،

I can see clearly now.

اکنون به وضوح می بینم.

The rain has gone.

باران رفته است.

I can see your obstacles in my way.

من می توانم موانع شما را بر سر راهم ببینم.

You mean that one?

منظورت اون یکیه؟

Do you mean that song?

منظورت اون آهنگه؟

Yes, it is a very famous song.

بله، آهنگ بسیار معروفی است.

Very well known.

بسیار شناخته شده است. از

Thank you, Ariel, for your super chat today.

شما، آریل، برای چت فوق العاده امروز شما متشکرم. در صورت تمایل می توانید

You are welcome to make a small donation on the Super Chat if you feel like it.

کمک مالی کوچکی را در Super Chat انجام دهید.

You don't have to, but if you feel like it,

شما مجبور نیستید، اما اگر دوست دارید،

I'm not going to stop you.

من مانع شما نمی شوم.

So today we are looking at a very interesting

بنابراین امروز ما به یک گروه بسیار جالب

group of words and expressions

از کلمات و عبارات نگاه می کنیم که

all connected to

همه به

site.

سایت متصل هستند.

The way we see things,

روشی که ما چیزها را می بینیم،

the way we view the world around us.

نحوه نگرش ما به دنیای اطرافمان.

Maybe words connected to sight, maybe the way we see.

شاید کلمات مرتبط با بینایی، شاید روشی که ما می بینیم.

Maybe the process of actually seeing.

شاید روند واقعی دیدن.

And you may have noticed, I do wear glasses.

و شاید متوجه شده باشید، من عینک می زنم.

I have worn spectacles

من

since I was around seven years of age.

از حدود هفت سالگی عینک می زدم.

And it's very strange the way I found out

و این بسیار عجیب است که من متوجه شدم

that I needed glasses because it school.

که به عینک نیاز دارم زیرا مدرسه است. برای

I had difficulty seeing the blackboard in front of me.

دیدن تخته سیاه روبروم مشکل داشتم.

And because of that, my learning fell back.

و به همین دلیل، یادگیری من به عقب افتاد.

And the teacher actually knew that I was having difficulty.

و معلم در واقع می دانست که من مشکل دارم.

They noticed it and they were trying to work out why I was having difficulty in

آنها متوجه این موضوع شدند و سعی داشتند بفهمند چرا در

some of my classes.

برخی از کلاس هایم مشکل دارم.

And the reason was I couldn't see the blackboard

و دلیلش این بود که تخته سیاه را نمی دیدم

because I was sitting too far back.

چون خیلی عقب نشسته بودم.

So as a temporary solution

بنابراین به عنوان یک راه حل موقت

and this is something that actually happened,

و این چیزی است که در واقع اتفاق افتاده است،

the teacher well, one of the teachers in one of the classes

معلم خوب، یکی از معلمان در یکی از کلاس ها

put my desk right in front,

میز من را درست جلو،

right next to the blackboard.

درست در کنار تخته سیاه گذاشت.

So I was sitting right in front of the blackboard.

پس درست جلوی تخته سیاه نشسته بودم.

In fact, it was right in front of my face.

در واقع درست جلوی صورتم بود.

So I could see the the writing

بنابراین می توانستم نوشته ای را

that the teacher had put on the blackboard.

که معلم روی تخته سیاه گذاشته بود ببینم.

It's true. It is.

درسته. این است.

And that's how I found out that I needed glasses.

و اینگونه متوجه شدم که به عینک نیاز دارم.

So my mother took me to the optician.

پس مادرم مرا نزد چشم‌پزشک برد.

Now, here we call the person

اکنون، در اینجا به فردی

who looks after your eyes the optician.

که از چشمان شما مراقبت می کند، بینایی سنجی می گوییم.

I know in America, in the United States, they call them optometrists.

من می دانم که در آمریکا، در ایالات متحده به آنها اپتومتریست می گویند.

So an optometrist is the same as an optician.

بنابراین اپتومتریست همان بینایی‌شناس است.

So here we call them that opticians is what we call them.

بنابراین در اینجا ما به آنها می گوییم که بینایی سنجی همان چیزی است که ما آنها را می نامیم.

So that is what

پس این چیزی است که

we call a person who looks after your eyes.

ما به کسی می گوییم که از چشمان شما مراقبت می کند.

So I wear glasses.

بنابراین من عینک می زنم.

And as I mentioned at the start of today's livestream,

و همانطور که در ابتدای پخش زنده امروز ذکر کردم،

my eyesight is very poor.

بینایی من بسیار ضعیف است.

I have bad eyesight.

بینایی بدی دارم

Some people can see things far away,

برخی از مردم می توانند چیزهای دور را ببینند،

but they can't see things nearby.

اما نمی توانند چیزهای نزدیک را ببینند.

Some people can't see anything far away,

برخی از مردم نمی توانند چیزی را در دوردست ببینند،

but they can see things nearby.

اما می توانند چیزهای نزدیک را ببینند.

That is me, by the way.

اتفاقا اون منم

I am short sighted, which means that

من کوتاه بین هستم، به این معنی که

my eyes cannot focus far away.

چشمان من نمی توانند در فاصله دور متمرکز شوند.

So anything further away than just

بنابراین هر چیزی دورتر از فاصله

two or three feet I have difficulty seeing.

دو یا سه فوتی من در دیدن آن مشکل دارم.

In fact, over the years,

در واقع، در طول سال ها،

my eyesight has got much worse.

بینایی من بسیار بدتر شده است.

A lot worse than it used to be.

خیلی بدتر از قبل آیا

Can I say hello to Vitesse? Hello, Vitesse.

می توانم به Vitesse سلام کنم؟ سلام، ویتسه.

Sadly, you weren't first today.

متاسفانه امروز نفر اول نبودی

You were second.

تو دوم شدی

So I suppose that's not too bad.

بنابراین من فکر می کنم که خیلی بد نیست.

Also, we have more. See?

همچنین، ما بیشتر داریم. دیدن؟

Hello, Mauricio.

سلام، مائوریسیو.

Nice to see you as well.

از دیدن شما هم خوشحالم

You dome also.

تو هم گنبد.

we have.

ما داریم.

Luis Mendez

لوئیس مندز

is here today. Hello, Luis.

امروز اینجاست. سلام، لوئیس.

Nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Yes, I'm using some some different equipment today.

بله، من امروز از برخی تجهیزات مختلف استفاده می کنم.

So that's why maybe.

پس شاید به همین دلیل است.

Maybe I look slightly different.

شاید کمی متفاوت به نظر بیایم.

The colour perhaps is slightly different, but I am here as well.

رنگ شاید کمی متفاوت باشد، اما من نیز اینجا هستم.

Do not worry.

نگران نباش. پالمیرا می‌گوید:

I used to hide my glasses when I was a child

زمانی که کودک بودم عینکم را پنهان می‌کردم،

because I did not want to wear them, says Palmira.

زیرا نمی‌خواستم عینک را بزنم.

I and I'm going to be honest here.

من و من در اینجا صادق خواهیم بود.

I like to be honest with you.

من دوست دارم با شما صادق باشم.

I have never worried about wearing glasses.

من هرگز نگران عینک زدن نبودم. در

It's never actually bothered me.

واقع هرگز مرا آزار نداده است.

I know it's school.

میدونم مدرسه است

Some of the kids, some of my classmates,

بعضی از بچه‌ها، بعضی از همکلاسی‌هایم،

some of the even children at school used to call me names.

حتی بعضی از بچه‌های مدرسه به من اسم می‌گفتند.

They used to call me Four Eyes.

آنها به من می گفتند چهار چشم.

It's not very nice, is it?

خیلی قشنگ نیست، درسته؟

For eyes, goggle eyes.

برای چشم، چشم عینک.

That's it, really.

واقعا همین است.

So I did get picked on slightly at school, but then they used to pick on me for everything.

بنابراین من کمی در مدرسه انتخاب شدم، اما آنها برای همه چیز مرا انتخاب می کردند.

So it was kind of in the mix, as it were.

بنابراین، به نوعی در ترکیب بود.

But yes, wearing glasses can be can be awkward for some people.

اما بله، استفاده از عینک ممکن است برای برخی افراد ناخوشایند باشد.

Some people don't like wearing glasses.

برخی افراد از عینک زدن خوششان نمی آید.

Some people don't want to wear glasses.

برخی افراد نمی خواهند عینک بزنند.

I know one person who definitely does not like wearing glasses.

من یک نفر را می شناسم که قطعا دوست ندارد عینک بزند.

Can you guess who it is?

میتونی حدس بزنی این چه شخصی است؟

Yes, you guessed right,

بله درست حدس زدی

Cristina.

کریستینا.

I bought my first pair of glasses a few days ago

اولین عینکم را چند روز پیش خریدم

just to read some books because I couldn't read

فقط برای خواندن چند کتاب چون نمی توانستم

closely or close up.

از نزدیک بخوانم یا از نزدیک بخوانم.

That is a common thing that happens as you get older.

این یک اتفاق رایج است که با افزایش سن اتفاق می افتد.

You often find that you can't see

اغلب متوجه می شوید که نمی توانید

things that are close to you.

چیزهایی را که به شما نزدیک هستند ببینید.

You can't see things that are nearby.

شما نمی توانید چیزهای نزدیک را ببینید.

Eye And this is something that happens to many people over a certain age

چشم و این چیزی است که برای بسیاری از افراد بالای یک سن خاص اتفاق می افتد

because your eyes become a little weak because of old age.

زیرا چشمان شما به دلیل کهولت سن کمی ضعیف می شود.

It happens to all of us, apparently.

ظاهراً برای همه ما اتفاق می افتد.

Even me, unfortunately.

حتی من متاسفانه

So, yes, quite often you find that that you can't

بنابراین، بله، اغلب متوجه می شوید که نمی توانید

see things close up or nearby.

چیزهایی را از نزدیک یا نزدیک ببینید.

And that's what happens to too many people,

و این همان چیزی است که برای افراد زیادی اتفاق می افتد،

including someone that I know quite well.

از جمله کسی که من کاملاً او را می شناسم.

Sometimes they have to wear glasses

گاهی اوقات

when they are looking at things close up.

وقتی از نزدیک به چیزها نگاه می کنند مجبورند عینک بزنند.

I won't tell you who it is because he will be embarrassed and angry.

من به شما نمی گویم این کیست زیرا او خجالت زده و عصبانی خواهد شد.

I think

من فکر می کنم

these days

این روزها

many people do wear glasses, so it is no problem.

بسیاری از مردم عینک می زنند، بنابراین مشکلی نیست.

Yes, I've noticed that.

بله، من متوجه شده ام.

I've noticed that I think more people than before

متوجه شده ام که فکر می کنم افراد بیشتری نسبت به

wear glasses than maybe years and years ago.

سال ها و سال های قبل از عینک استفاده می کنند.

When I was at school, not many people wore glasses.

زمانی که من در مدرسه بودم، افراد زیادی از عینک استفاده نمی کردند.

I will be honest with you. So.

من با شما صادق خواهم بود. بنابراین.

So in my school, there are only a few people, a few of the students who wore glasses.

بنابراین در مدرسه من، فقط چند نفر هستند، تعداد کمی از دانش آموزانی که عینک می زدند.

So, yes, you're right.

بنابراین، بله، شما درست می گویید.

I think these days I might be wrong.

فکر می کنم این روزها ممکن است اشتباه کنم.

I'm willing to be wrong.

من حاضرم اشتباه کنم

But I think these days more and more people do wear glasses.

اما من فکر می کنم این روزها افراد بیشتری از عینک استفاده می کنند.

I think so.

من هم اینچنین فکر میکنم.

hello, Claudia.

سلام، کلودیا

Nice to see you here today.

خوشحالم که امروز شما را اینجا می بینم.

Hello, Mr.

Duncan. I'm very busy.

سلام آقای

دانکن سرم خیلی شلوغه.

I will watch the video later.

بعدا ویدیو رو میبینم

I will see you later.

بعدا میبینمت.

Thank you very much, Claudia, for saying hello.

خیلی ممنون، کلودیا، برای سلام کردن.

I know you have a lot on your plate at the moment.

من می دانم که شما در حال حاضر چیزهای زیادی در ظرف خود دارید.

If you have a lot on your plate, it means you have many things to deal with.

اگر چیزهای زیادی در بشقاب خود دارید، به این معنی است که چیزهای زیادی برای مقابله دارید.

Many things happening in your life.

اتفاقات زیادی در زندگی شما می افتد.

So don't worry.

پس نگران نباشید.

Belarus here or as we often call you Claudia,

بلاروس در اینجا یا همانطور که ما اغلب شما را کلودیا می نامیم،

it's nice to see you here as well.

خوشحالم که شما را در اینجا نیز می بینم.

Hello, Yasmeen.

سلام یاسمین

Yeah. Evening.

آره عصر

I hope I pronounce your name correctly.

امیدوارم نام شما را درست تلفظ کرده باشم.

I am here working, but I'm also listening to you as well.

من اینجا کار می کنم، اما به شما نیز گوش می دهم.

A lot of people do that.

خیلی ها این کار را می کنند.

Some people don't watch my livestream.

برخی از مردم پخش زنده من را تماشا نمی کنند.

They actually listen to the livestream

آنها در واقع به پخش زنده گوش می دهند

as if they are listening to a podcast.

که گویی دارند به یک پادکست گوش می دهند.

So I think that's quite a good idea.

بنابراین من فکر می کنم که این ایده بسیار خوبی است.

If you want to just listen to my livestream

اگر می خواهید فقط به پخش زنده من گوش دهید

and if it helps you in some way, do it.

و اگر به نوعی به شما کمک می کند، این کار را انجام دهید.

Don't worry about it.

نگرانش نباش

By the way, another thing I want to mention please

به هر حال، چیز دیگری که می خواهم به آن اشاره کنم، لطفاً به

give me a lovely life.

من زندگی دوست داشتنی بدهید.

If you can please give me a like

اگر می توانید لطفاً به من یک لایک بدهید،

I will be ever so pleased if you can do that for me

من همیشه خوشحال خواهم شد اگر بتوانید این کار را برای من انجام دهید

to show that you enjoy what I do.

تا نشان دهم از کاری که من انجام می دهم لذت می برید.

My granddaughter is over 18

نوه من بالای 18 سال است

and also wears glasses too.

و عینک هم می‌زند.

Sometimes you might see a baby,

گاهی ممکن است کودکی را ببینید،

a very young child wearing glasses.

کودکی بسیار خردسال که عینک زده است.

I always find that quite interesting when you see a very young child

من همیشه وقتی کودکی بسیار خردسال را می‌بینید

or even I've seen babies in the past

یا حتی در گذشته نوزادانی را دیده‌ام که

actually wearing little glasses.

واقعاً عینک می‌زنند، بسیار جالب است. به

It looks very cute.

نظر خیلی ناز میاد

I know, but it's also very unusual.

می دانم، اما این نیز بسیار غیرعادی است.

But yes, sometimes you can.

اما بله، گاهی اوقات می توانید.

Masood is here. Hello, Mohsin.

مسعود اینجاست سلام محسن.

It feels like a long time since I said hello to you.

خیلی وقت است که به شما سلام نکرده ام.

So I will say hello to you right now.

پس همین الان به شما سلام می کنم.

Very nice to see you here as well.

خیلی خوشحالم که شما را اینجا هم می بینم.

Mustafa is here, so I have to wear glasses.

مصطفی اینجاست پس من باید عینک بزنم.

I have no choice.

من چاره ای ندارم.

It doesn't bother me.

من را اذیت نمی کند.

In fact, I suppose the one thing that about my appearance

در واقع، من فکر می کنم تنها چیزی که در مورد ظاهرم وجود دارد و در

that I don't actually worry about is wearing glasses.

واقع نگران آن نیستم عینک زدن است.

And also you might notice today I'm not wearing my hats.

و همچنین ممکن است متوجه شوید که امروز کلاهم را بر سر ندارم.

It might cause a little bit of a sensation or maybe a little bit of worry.

ممکن است کمی احساس یا شاید کمی نگرانی ایجاد کند.

But I'm not wearing my hat today.

اما امروز کلاه سرم نیست.

I am.

من هستم.

I am wishing that my hair will grow back.

آرزو می کنم موهایم دوباره رشد کند.

And if you look carefully, you can see that I think my hair is actually growing back.

و اگر با دقت نگاه کنید، می بینید که من فکر می کنم موهای من در واقع دوباره رشد کرده است.

I don't know how it's happening.

من نمی دانم چگونه این اتفاق می افتد.

Maybe it's all all the nutrients and all of the vitamins that I'm taking.

شاید این همه مواد مغذی و همه ویتامین هایی باشد که مصرف می کنم.

Maybe.

Maybe that's what's helping my hair.

شاید.

شاید این چیزی است که به موهای من کمک می کند.

Slowly grow back.

کم کم رشد کن

I hope so.

امیدوارم.

Louis Mendez I don't wear glasses,

لویی مندز من عینک نمی زنم،

but now I need to extend my arms.

اما اکنون باید دست هایم را دراز کنم.

So I have to go.

پس من باید بروم.

Yes. Sometimes people will read

آره. گاهی اوقات مردم می خوانند

and they will have the thing very far away from them.

و چیز را بسیار دور از خود خواهند داشت.

So they read, but they have the paper

بنابراین آنها می خوانند، اما کاغذ

or the book very far away.

یا کتاب را خیلی دور دارند.

So they read like this.

بنابراین آنها اینگونه می خوانند.

I've seen that happen

من این اتفاق را دیده ام

and I know someone else who does that.

و شخص دیگری را می شناسم که این کار را می کند.

Can you guess who it is?

میتونی حدس بزنی این چه شخصی است؟

I wonder.

من تعجب میکنم. نمی

I wonder if you can guess who it is.

دانم آیا می توانید حدس بزنید کیست؟

Mustapha says.

مصطفی می گوید.

I thought something was missing and I couldn't tell what it was.

فکر می کردم چیزی کم است و نمی توانستم بگویم چیست.

It took me a while to realise

مدتی طول کشید تا متوجه شدم

that you didn't have your hat.

که کلاه خود را ندارید.

It is true.

درست است.

I'm not wearing my hat today.

امروز کلاهم سرم نیست

I hope it's not too disturbing for you.

امیدوارم برای شما خیلی ناراحت کننده نباشد.

I hope not.

امیدوارم اینطور نباشه.

Yes, it is very important,

بله، خیلی مهم است،

I think of all the senses because we often think of our senses.

من به همه حواس فکر می کنم زیرا ما اغلب به حواس خود فکر می کنیم.

Hearing,

شنوایی،

smell

بویایی

and of course, sight.

و البته بینایی.

I think of all the senses that you might lose.

من به تمام حواس فکر می کنم که ممکن است از دست بدهی.

I think sight is the one that I really would not want to lose.

من فکر می کنم بینایی چیزی است که واقعاً نمی خواهم آن را از دست بدهم.

I might even I might not worry about losing my hearing, to be honest, isn't not strange.

من حتی ممکن است نگران از دست دادن شنوایی خود نباشم، صادقانه بگویم، عجیب نیست.

Now, you might think, Mr.

حالا، ممکن است فکر کنید، آقای

Duncan, you are wrong, but I would hate to lose my eyesight.

دانکن، اشتباه می کنید، اما من از از دست دادن بینایی متنفرم.

I think of all the things that you could lose.

من به همه چیزهایی فکر می کنم که می توانید از دست بدهید. به

I think your eyesight is the most precious of all.

نظر من بینایی شما از همه ارزشمندتر است.

Giovanni is here.

جیووانی اینجاست.

Hello, Giovanni.

سلام، جووانی.

We have a subject coming up in a few moments.

تا چند لحظه دیگر موضوعی داریم که مطرح می شود.

By the way, Mr.

در ضمن، آقای

Duncan, I hope everything is okay with you.

دانکن، امیدوارم همه چیز با شما خوب باشد. یک

Nice pair of glasses, Mr. Duncan.

عینک خوب آقای دانکن.

You do look nice without the hat.

شما بدون کلاه زیبا به نظر می رسید.

It suits you this style.

این سبک به شما می آید.

Thank you very much.

بسیار از شما متشکرم.

Well, quite often I don't wear a hat.

خوب، اغلب اوقات من کلاه نمی گذارم.

Quite often I do

اغلب اوقات من این کار را انجام می دهم

it depends what the situation is.

بستگی به شرایط دارد.

So if I go out somewhere quite often, I will wear a hat.

بنابراین اگر من اغلب در جایی بیرون می روم، کلاه خواهم گذاشت.

But if I'm in the house or if I'm socialising in a casual way,

اما اگر من در خانه باشم یا اگر به صورت عادی معاشرت داشته باشم،

I won't wear a hat.

کلاه نخواهم گذاشت.

So I don't always wear a hat.

بنابراین من همیشه کلاه بر سر نمی گذارم.

But then I don't always not wear a hat,

اما اگر منطقی باشد، من همیشه کلاه نمی گذارم

if that makes sense.

.

I'm not sure if it does.

من مطمئن نیستم که آیا آن را انجام دهد.

So we have today's subject coming up in a few moments.

بنابراین ما موضوع امروز را تا چند لحظه دیگر مطرح می کنیم.

We'll have a quick break and then we will be back talking all about words

ما یک استراحت سریع خواهیم داشت و سپس برمی گردیم و درباره کلمات

and phrases connected to sight vision

و عبارات مرتبط با بینایی

and things that use your eyes.

و چیزهایی که از چشمان شما استفاده می کنند صحبت خواهیم کرد.

All of that coming up next.

همه اینها در آینده در راه است.

It is English addict.

معتاد انگلیسی است. به

Coming to you live from England.

صورت زنده از انگلستان به شما می‌آیم.

Hello there. It's

سلام.

ever so nice to have you here today.

خیلی خوب است که امروز اینجا هستید.

It's very nice to be with you on this Wednesday, the 15th of November.

خیلی خوب است که در این چهارشنبه، 15 نوامبر، در کنار شما هستم .

And we are heading very rapidly towards the end of November.

و ما به سرعت به سمت پایان نوامبر پیش می رویم.

It will soon be December.

به زودی دسامبر می شود.

By the way, a big decision that I've made this year.

به هر حال، تصمیم بزرگی که امسال گرفتم.

I haven't mentioned this yet, but this year

من هنوز به این موضوع اشاره نکردم، اما امسال

I am breaking from my tradition.

سنت شکنی کردم.

This year I am not

امسال من

putting any lights on the house this year,

امسال هیچ چراغی روی خانه نمی گذارم،

so I'm not doing the Christmas lights outside.

بنابراین چراغ های کریسمس را بیرون نمی گذارم.

I will be putting lights in the house and in the windows.

من در خانه و در پنجره ها چراغ می گذارم.

But this year,

اما امسال

no Christmas lights outside.

هیچ چراغ کریسمس بیرون نیست.

I just don't have time to do it because it takes a lot of time.

من فقط وقت ندارم این کار را انجام دهم زیرا زمان زیادی می برد.

And also you need at least three

و همچنین حداقل به سه

or four days of good weather.

یا چهار روز هوای خوب نیاز دارید.

And at the moment, we are not having that.

و در حال حاضر، ما چنین چیزی را نداریم.

So that is the reason why.

پس به همین دلیل است.

But no, this year there will be no Christmas lights on the house,

اما نه، امسال چراغ‌های کریسمس در خانه وجود نخواهد داشت،

but there will be Christmas lights in the house

اما چراغ‌های کریسمس در خانه

and also around me

و همچنین اطراف من وجود خواهد داشت و

as well as we head into December.

همچنین به دسامبر می‌رویم.

But that, of course, is all to come.

اما این، البته، همه چیز در راه است.

It's still on its way.

هنوز در راه است.

Hello to the live chat.

سلام به چت زنده

Kasie is here.

کاسی اینجاست

Kasie magazine, hello to you.

مجله کاسی، سلام بر شما.

Nice to see you here on the live chat also.

خوشحالم که شما را اینجا در چت زنده می بینم.

Leonhardt.

لئونهارت.

Leandro, Leandro.

لئاندرو، لئاندرو.

Hello, Leandro. Nice to see you here as well.

سلام، لئاندرو. خوشحالم که شما را اینجا می بینم.

Welcome to the live chat by the way,

اتفاقاً به چت زنده خوش آمدید،

the view behind me, that is the weather outside the window right now.

منظره پشت سر من، هوای بیرون از پنجره در حال حاضر.

You can see that many of the trees have changed colour.

می بینید که بسیاری از درختان رنگشان تغییر کرده است.

They are starting to look golden and quite beautiful.

آنها شروع به طلایی و بسیار زیبا به نظر می رسند.

You might also notice there are some sheep.

همچنین ممکن است متوجه شوید که تعدادی گوسفند وجود دارد.

So those little white dots that you can see,

بنابراین آن نقاط سفید کوچکی که می‌توانید ببینید، در

they are actually sheep in the field at the front of the house.

واقع گوسفندانی در مزرعه جلوی خانه هستند.

So yes, it is a nice day today even though and unfortunately

پس بله، امروز روز خوبی است، با وجود اینکه متاسفانه هوا

it is very cold, especially at night.

بسیار سرد است، به خصوص در شب.

I really like Mr.

من خیلی دوست دارم آقای

Steve when he's wearing his big hats.

استیو وقتی کلاه بزرگش را بر سر دارد.

Mr. Steve also likes to wear that hat as well.

آقای استیو نیز دوست دارد آن کلاه را بر سر بگذارد.

In fact, he wears it quite a lot.

در واقع، او آن را بسیار می پوشد.

He really does.

او واقعاً انجام می دهد.

Please talk about

لطفا در مورد

I can't I can't read that, unfortunately, because it's in Arabic.

من نمی توانم صحبت کنید متأسفانه نمی توانم آن را بخوانم، زیرا به زبان عربی است.

I don't I don't read Arabic, unfortunately.

من عربی نمی خوانم متاسفانه.

I can just about read English, to be honest with you,

من فقط می توانم انگلیسی بخوانم، صادقانه با شما،

with my my limited skills.

با مهارت های محدودم.

So today we are looking at things connected to

بنابراین امروز ما به چیزهای مرتبط با

sight and also seeing and vision as well.

بینایی و همچنین دیدن و بینایی نگاه می کنیم.

Words and phrases connected to the most important thing as far as I'm concerned.

کلمات و عبارات مرتبط با مهمترین چیز تا آنجا که به من مربوط می شود.

Anyway, I think sight is the most precious of all the senses

به هر حال، من فکر می کنم که بینایی از همه حواس ارزشمندتر است،

now, I'm not saying that hearing isn't important, but I think of the two things.

نمی گویم شنوایی مهم نیست، اما به دو چیز فکر می کنم.

I think if I was if I couldn't see, I think that would be terrible.

فکر می کنم اگر من بودم اگر نمی توانستم ببینم، فکر می کنم وحشتناک بود.

But if I lost my hearing, then I suppose I could still survive

اما اگر شنوایی خود را از دست دادم، پس فکر می‌کنم هنوز می‌توانم زنده بمانم

and I could still see the beautiful colours of nature around me.

و همچنان می‌توانم رنگ‌های زیبای طبیعت اطرافم را ببینم.

So I think it would bother me quite a lot

بنابراین فکر می‌کنم

if if I lost my eyesight.

اگر بینایی‌ام را از دست بدهم، خیلی آزارم می‌دهد.

But if I lost my hearing, I think I could still enjoy life quite a lot.

اما اگر شنوایی ام را از دست بدهم، فکر می کنم هنوز می توانم از زندگی بسیار لذت ببرم.

Mr. Duncan

آقای دانکن

Watts We can't believe we can't believe that you

واتس ما نمی توانیم باور کنیم که

you are not putting your Christmas lights up this year.

شما امسال چراغ های کریسمس خود را روشن نمی کنید.

Well, this year I'm doing something slightly different.

خوب، امسال من کار کمی متفاوت انجام می دهم.

I'm not going to tell you what it is because, again,

من قصد ندارم به شما بگویم که چیست زیرا، دوباره،

I want to keep it as a surprise.

می خواهم آن را به عنوان یک سورپرایز نگه دارم.

So here we go.

پس بزن که بریم.

Then we are looking at

سپس به

words and phrases connected to

کلمات و عبارات مرتبط با

sight seeing and vision.

بینایی و بینایی نگاه می کنیم.

Well, first of all, we have this word here, visual.

خوب، اول از همه، ما این کلمه را اینجا داریم، بصری.

Visual.

دیداری.

So anything that you look at the action of seeing,

بنابراین هر چیزی که شما به عمل دیدن،

the action of, of looking at something, something that has to be seen

کنش، نگاه کردن به چیزی، چیزی که باید دیده شود،

is visual or something

بصری است یا چیزی است

that is used to be seen.

که برای دیده شدن استفاده می شود.

So you are using something.

بنابراین شما از چیزی استفاده می کنید.

Maybe you are reading a book, maybe you are looking at pictures.

شاید در حال خواندن کتاب هستید، شاید به تصاویر نگاه می کنید.

We describe those things as visual,

ما آن چیزها را بصری توصیف می کنیم،

something that is on display,

چیزی که به نمایش گذاشته می شود،

something that you can see is visual.

چیزی که می توانید ببینید بصری است.

So vision is the action of looking

بنابراین بینایی عمل نگاه کردن

or seeing something that is visual

یا دیدن چیزی است که بصری است

is a thing that can be seen quite often in teaching.

چیزی است که اغلب در آموزش دیده می شود.

We use visual to place or things.

ما از بصری برای مکان یا چیزها استفاده می کنیم.

You can look at words in a book, pictures,

شما می توانید به کلمات در یک کتاب، تصاویر،

or maybe something projected on the screen in front of you

یا شاید چیزی که بر روی صفحه نمایش در مقابل شما نمایش داده می شود نگاه کنید،

visual the act of looking

عمل نگاه کردن را مشاهده کنید

and the thing that can be seen

و چیزی را که می توان دید

or must be seen is visual.

یا باید دید بصری است.

Visual.

دیداری.

We often use the word vision vision

ما اغلب

when we are looking at something.

زمانی که به چیزی نگاه می کنیم از کلمه بینایی استفاده می کنیم.

And of course it is the sense of sight, which is vision.

و البته آن حس بینایی است که بینایی است.

Here is an interesting phrase.

در اینجا یک عبارت جالب است.

This is one of our first phrases today.

این یکی از اولین جملات امروز ماست.

Seeing is believing.

دیدن یعنی باور کردن

Quite often we do

معمولاً

tend to trust

our eyes when we see something.

وقتی چیزی را می بینیم، تمایل داریم به چشمان خود اعتماد کنیم.

We often believe it.

ما اغلب آن را باور می کنیم.

Quite often we will say, I won't believe that thing you are telling me

اغلب می گوییم،

until I see it with my own eyes.

تا زمانی که آن را با چشمان خود نبینم، آن چیزی که به من می گویید را باور نمی کنم.

Seeing is believing.

دیدن یعنی باور کردن

So quite often we will use this phrase

بنابراین اغلب

when we are trying to persuade someone that it is true.

زمانی که می خواهیم کسی را متقاعد کنیم که درست است از این عبارت استفاده می کنیم.

We might say seeing is believing.

ممکن است بگوییم دیدن، باور کردن است.

Once you see that thing, you will believe it is real.

وقتی آن چیز را ببینید، باور خواهید کرد که واقعی است.

And quite often people do want evidence.

و اغلب مردم مدرک می خواهند.

They want some sort of proof that something is real.

آنها نوعی مدرک می خواهند که چیزی واقعی است. فکر می‌کنم

I suppose one of the things that comes to my mind at the moment is

یکی از چیزهایی که در حال حاضر به ذهنم می‌رسد این است که

alien is

بیگانه‌ها

little green men landing on the planet

مردان سبز کوچکی هستند که روی کره زمین فرود می‌آیند

and asking to be shown to our leader.

و می‌خواهند به رهبر ما نشان داده شوند.

Well, something like that maybe.

خب شاید همچین چیزی

Yes, seeing is believing.

آری، دیدن، باور کردن است.

So maybe a person will tell you that

بنابراین شاید شخصی به شما بگوید که

they saw an alien in their back garden,

در باغچه پشتی خود یک بیگانه را دیده است،

a little green man walking around their garden.

مردی سبز رنگ که در اطراف باغ آنها قدم می زند.

But you don't believe them.

اما شما آنها را باور نمی کنید.

You might want proof

شما ممکن است مدرکی بخواهید

that that thing actually occurred.

که آن چیزی واقعاً رخ داده است.

But even if you can see that thing,

اما حتی اگر بتوانید آن چیز را ببینید،

even if you do see it,

حتی اگر آن را ببینید،

it doesn't necessarily mean that it is true.

لزوماً به این معنی نیست که درست است.

So maybe that particular phrase

بنابراین شاید آن عبارت خاص

is a little bit outdated nowadays.

امروزه کمی قدیمی شده باشد.

Here's another one

در اینجا یکی دیگر وجود دارد که

We might describe a person as having 2020 vision,

ممکن است فردی را با چشم انداز 2020 توصیف کنیم،

2020 vision means you have a clear view.

چشم انداز 2020 به این معنی است که شما دید واضحی دارید.

Maybe we are referring to your eyesight.

شاید منظور ما بینایی شماست.

We can say that a person's eyesight is clear,

می توان گفت که بینایی یک فرد روشن است،

that person can can see clearly.

آن شخص می تواند به وضوح ببیند.

They have 2020 vision.

آنها چشم انداز 2020 دارند.

They can see something very clearly,

آنها می توانند چیزی را خیلی واضح ببینند،

just like the song that I was singing earlier.

درست مانند آهنگی که قبلاً می خواندم.

Here's another one Blur the lines.

این هم یکی دیگر. خطوط را محو کنید.

You might blur the lines.

ممکن است خطوط را محو کنید.

So when we talk about blurring,

بنابراین وقتی در مورد تاری صحبت می کنیم،

it means something will go out of focus.

به این معنی است که چیزی از فوکوس خارج می شود.

It will become unclear for example,

معلوم نیست مثلاً

if I take my glasses off for a moment,

اگر یک لحظه عینکم را بردارم

everything is blurred.

همه چیز تار می شود.

I can't see anything around me

من نمی توانم چیزی در اطرافم ببینم

and that's the reason why I wear my glasses so I can see what is around

و به همین دلیل است که عینکم را می زنم تا بتوانم آنچه را که در اطراف

you. Blur the lines.

توست ببینم. خطوط را محو کنید.

So if someone blurs the lines,

بنابراین اگر کسی خطوط را محو کند، به این

it means they are making something seem

معنی است که چیزی را

distorted or unclear.

تحریف یا مبهم جلوه می دهد.

You blur the lines.

شما خطوط را محو می کنید.

Quite often in life we look at things as being divided

اغلب در زندگی ما به چیزها به عنوان تقسیم

in certain places, so if you blur

در مکان های خاصی نگاه می کنیم، بنابراین اگر خطوط را محو کنید، به این

the lines, it means those things are crossing over

معنی است که آن چیزها

with each other, you blur the lines.

با یکدیگر تلاقی می کنند، شما خطوط را محو می کنید.

Those things are becoming merged.

آن چیزها در حال ادغام شدن هستند.

If you blur the lines

اگر خطوط را محو کنید

is another one.

یکی دیگر است.

something catches your eye,

چیزی توجه شما را جلب می کند،

something catches your eye.

چیزی چشم شما را جلب می کند.

If something catches your eye, it means you notice something

اگر چیزی توجه شما را جلب کرد، به این معنی است که متوجه چیزی شده اید

or suddenly you become attracted to a certain thing.

یا ناگهان جذب یک چیز خاص می شوید.

It catches your eye.

توجه شما را جلب می کند.

Maybe you're walking past a shop window and suddenly you notice a pair of shoes.

شاید از کنار ویترین مغازه رد می شوید و ناگهان متوجه یک جفت کفش می شوید.

A beautiful pair of shoes in the window.

یک جفت کفش زیبا در پنجره.

Ooh, ooh.

اوه اوه.

That thing catches your eye.

آن چیز توجه شما را جلب می کند.

Something that is very

چیزی که خیلی

clear.

واضح است.

Something that is very easy to understand.

چیزی که درک آن بسیار آسان است.

Something that can be perceived

چیزی که بتوان آن را آسان درک کرد،

easy is crystal clear.

شفاف است.

A thing that is crystal clear

چیزی که شفاف است

is something that can be seen easily.

چیزی است که به راحتی قابل مشاهده است.

Crystal clear.

شفاف مثل شیشه.

So quite often when we think of crystal,

بنابراین اغلب وقتی به کریستال فکر می‌کنیم، به

we think of something that is very defined,

چیزی فکر می‌کنیم که بسیار مشخص،

sharp and easy to see, crystal clear.

واضح و به راحتی دیده می‌شود، و شفاف است.

So a thing that is crystal clear is very obvious.

بنابراین چیزی که شفاف است بسیار واضح است.

Clear.

پاک کردن

Something that you are explaining.

چیزی که شما توضیح می دهید.

A lot of people say, Mr.

بسیاری از مردم می گویند، آقای

Duncan, your your explanation

دانکن، توضیح شما

is crystal clear.

کاملا واضح است.

It means it is very easy to understand.

یعنی خیلی راحت میشه فهمید

Something that is crystal clear is easy to understand.

چیزی که شفاف است به راحتی قابل درک است.

Some people might experience

برخی از افراد ممکن است

a vision.

یک بینایی را تجربه کنند.

You have a vision.

شما یک چشم انداز دارید.

Quite often the vision will be in your imagination

اغلب اوقات بینایی در تخیل شما

something that you suddenly think about, something that you see.

چیزی است که ناگهان به آن فکر می کنید، چیزی که می بینید.

Maybe you have some inspiration.

شاید شما مقداری الهام بگیرید.

Perhaps you believe that you saw something in front of you.

شاید باور داشته باشید که چیزی در مقابل خود دیده اید.

You might have a vision.

شما ممکن است یک چشم انداز داشته باشید.

Maybe at night you are alone in your house

شاید شب ها در خانه خود تنها باشید

and perhaps you see someone in your garden walking around.

و شاید کسی را در باغ خود ببینید که در حال قدم زدن است.

You might describe that as a vision, something that is unclear,

شما ممکن است آن را به عنوان یک چشم انداز توصیف کنید، چیزی که نامشخص است،

something that you think is there, but also might not be.

چیزی که فکر می کنید وجود دارد، اما ممکن است وجود نداشته باشد.

You have a vision.

شما یک چشم انداز دارید.

Something appears in front of.

چیزی در مقابل ظاهر می شود.

You also, if you have inspiration,

شما همچنین، اگر الهام بگیرید،

maybe you get a good idea about something.

شاید ایده خوبی در مورد چیزی پیدا کنید.

Maybe you have a vision for something

شاید برای کاری

that you want to do or something you want to achieve in your life.

که می خواهید انجام دهید یا چیزی که می خواهید در زندگی خود به آن برسید، چشم اندازی دارید.

You can experience that vision as well.

شما می توانید آن دید را نیز تجربه کنید. در

Here is a phrase that a lot of people use these days,

اینجا عبارتی وجود دارد که این روزها بسیاری از افراد استفاده می کنند،

especially when we are talking about being watched by

به خصوص زمانی که صحبت از تماشای ما

especially here on the Internet.

به خصوص اینجا در اینترنت است.

You may have noticed that if you want to be successful here on YouTube,

ممکن است متوجه شده باشید که اگر می خواهید در اینجا در یوتیوب موفق باشید،

you have to have lots of eyeballs,

باید چشم های زیادی داشته باشید،

which is a modern phrase that often means viewers.

که یک عبارت مدرن است که اغلب به معنای بینندگان است.

So if you refer to having eyeballs,

پس اگر به داشتن کره چشم اشاره می کنید به این

it means you have viewers.

معنی است که بیننده دارید.

Of course, generally speaking, your eyeballs

البته، به طور کلی، کره چشم شما

are your actual physical eyes.

چشمان فیزیکی واقعی شما هستند.

But these days we often talk about eyeballs

اما این روزها

when we are talking about viewers.

وقتی در مورد بیننده صحبت می کنیم اغلب از کره چشم صحبت می کنیم.

How many people are watching you right now?

چند نفر در حال حاضر شما را تماشا می کنند؟

How many people are viewing the thing you are showing

تعداد افرادی که در حال تماشای چیزی هستند که شما کره چشم نشان می دهید

eyeballs refers

to viewers, the people watching around.

به بینندگان، افرادی که اطراف را تماشا می کنند اشاره دارد.

Here's another one,

در اینجا یکی دیگر،

a focus group.

یک گروه متمرکز است.

Now, these days, when something

اکنون، این روزها، وقتی چیزی در

is being developed or created, quite often

حال توسعه یا ایجاد است، اغلب از

we will ask one or a group of people

یک یا گروهی از مردم می‌پرسیم که

what they think about that particular thing.

در مورد آن چیز خاص چه فکر می‌کنند.

Focus group.

گروه کانونی.

Now, I remember earlier this year I was actually involved

حالا، یادم می‌آید که اوایل امسال

with a focus group connected to YouTube and this was all about music.

با یک گروه متمرکز مرتبط با یوتیوب درگیر بودم و همه چیز درباره موسیقی بود.

So music and the way music is used on YouTube.

بنابراین موسیقی و نحوه استفاده از موسیقی در یوتیوب.

And I was invited to take part in a focus group

و از من دعوت شد تا در یک گروه متمرکز شرکت کنم

that means a group of people meet together and they all discuss

که به این معنی است که گروهی از افراد با هم ملاقات می کنند و همه آنها درباره

a certain topic or or a certain aspect.

موضوع یا جنبه خاصی بحث می کنند.

So in this particular case it was about music

بنابراین در این مورد خاص در مورد موسیقی

and the usage of music on YouTube.

و استفاده از موسیقی در یوتیوب بود.

So I was part of a focus group.

بنابراین من بخشی از یک گروه متمرکز بودم.

So this is something that is used quite often nowadays.

بنابراین این چیزی است که امروزه اغلب استفاده می شود.

You normally ask maybe three or four

شما معمولاً از سه یا چهار

or maybe a whole group of people

یا شاید از یک گروه کامل از مردم می‌پرسید که

what they think about a certain thing.

در مورد یک چیز خاص چه فکر می‌کنند.

We often call it

ما اغلب آن را

a focus group,

یک گروه متمرکز می نامیم،

a group of people that meet together

گروهی از مردم که دور هم جمع می شوند

to talk about a certain thing or maybe to work out

تا در مورد یک چیز خاص صحبت کنند یا شاید بررسی کنند

whether a certain thing is good or bad.

که آیا یک چیز خاص خوب است یا بد.

Focus group.

گروه کانونی.

You might also focus on something.

همچنین ممکن است روی چیزی تمرکز کنید.

So this means to concentrate.

بنابراین این به معنای تمرکز کردن است.

Maybe you focus on one thing,

شاید روی یک چیز تمرکز کنید،

maybe you have an examination coming up soon

شاید به زودی امتحانی در پیش دارید

and you have to work very hard because you need to pass the exam.

و باید خیلی سخت کار کنید زیرا باید امتحان را قبول کنید.

So you focus on your studies.

بنابراین شما روی مطالعه خود تمرکز می کنید.

That means you give all of your attention to that.

یعنی شما تمام توجه خود را به آن معطوف می کنید.

One thing.

یک چیز.

You focus on that particular thing.

شما روی آن چیز خاص تمرکز می کنید.

If something is in focus, it means it is clear.

اگر چیزی در کانون توجه است، به این معنی است که واضح است.

It is very easy to see.

دیدن آن بسیار آسان است.

As I mentioned earlier, I have to wear glasses because if I don't,

همانطور که قبلاً اشاره کردم، باید عینک بزنم زیرا اگر این کار را نکنم،

everything is out of focus.

همه چیز از تمرکز خارج می شود.

It means I can't see anything around me.

یعنی من نمی توانم چیزی در اطرافم ببینم.

So if something is in focus, it means it is clear

بنابراین اگر چیزی در فوکوس است، به این معنی است که مشخص است

something in focus is clear.

چیزی در تمرکز واضح است.

We can often use this figuratively

ما اغلب می توانیم از این به صورت مجازی استفاده کنیم

to show that we understand something.

تا نشان دهیم که چیزی را می فهمیم.

It is all in focus.

این همه در تمرکز است.

I understand what you are saying.

چیزی را که می گویید متوجه می شوم.

I know what you mean.

من میدونم منظورت چیه.

It is in focus.

در کانون توجه قرار دارد.

Here's another one.

اینم یکی دیگه

some that happens suddenly.

برخی که به طور ناگهانی اتفاق می افتد

Something that happens quickly

چیزی که به سرعت اتفاق می افتد

may be something that occurs very fast.

ممکن است چیزی باشد که خیلی سریع اتفاق می افتد.

Perhaps you don't even notice it.

شاید شما حتی متوجه آن نیستید.

It happens in the blink of an eye.

در یک چشم به هم زدن اتفاق می افتد.

That is how fast it is,

Balram says.

بالرام می گوید که سرعتش همین است.

You can have

می توانید

treatment.

درمان کنید.

A doctor with a laser can cure your short sightedness

یک پزشک با لیزر می تواند کوتاهی بینایی شما را

just within a few seconds.

فقط در عرض چند ثانیه درمان کند.

Yes, I know that.

بله، من این را می دانم.

However,

با این حال،

laser surgery on your eyes is great if you are younger,

اگر جوان‌تر هستید، جراحی لیزر روی چشم‌هایتان عالی است،

but not if you're older because my eyesight is really bad.

اما اگر بزرگ‌تر هستید نه، زیرا بینایی من واقعاً بد است.

So I have in the past looked at laser surgery

بنابراین من در گذشته برای اصلاح بینایی خود به جراحی لیزری نگاه کرده ام که با

having laser treatment to to fix my eyesight.

لیزر انجام می شود.

However, because my eyesight is so bad and so poor,

با این حال، چون بینایی من بسیار بد و ضعیف است، در

I can't actually correct this.

واقع نمی توانم این را اصلاح کنم.

So my eyesight is very, very bad.

بنابراین بینایی من بسیار بسیار بد است.

If I take my glasses off, I am as blind as about

اگر عینکم را بردارم، به همان اندازه کور هستم که

keep your eye

چشمت را روی توپ نگه دارم

on the ball

to concentrate on what you are doing.

تا روی کاری که انجام می‌دهی تمرکز کنی.

Do not lose concentration.

تمرکز خود را از دست ندهید.

You have to keep your eye on the ball

when say that we mean that You have to concentrate on the things you are doing.

وقتی می گویید منظور ما این است که باید روی کارهایی که انجام می دهید تمرکز کنید، باید مراقب توپ باشید.

Do not lose concentration.

تمرکز خود را از دست ندهید.

Keep your eye on the ball.

چشم هایت را روی توپ نگه دار.

There is another phrase as well that we use.

عبارت دیگری نیز وجود دارد که ما از آن استفاده می کنیم.

Keep your eye on the prize.

حواست به جایزه باشه.

So maybe something you want to do, maybe something

بنابراین شاید کاری که می خواهید انجام دهید، شاید چیزی که

you are aiming for, maybe something you want to achieve.

هدفش را دارید، شاید چیزی که می خواهید به آن برسید.

You have a certain goal.

شما هدف خاصی دارید.

You keep your eye on the prize,

شما حواستان به جایزه است

or in this situation, you keep your eye on the ball.

یا در این شرایط چشمتان به توپ است.

It means to concentrate on what you are doing.

این به معنای تمرکز بر کاری است که انجام می دهید.

Here's another one.

اینم یکی دیگه

So we had

بنابراین ما

crystal clear earlier on and now we have the opposite.

قبلاً شفاف بودیم و اکنون برعکس آن را داریم.

Something that is out of focus or is unclear.

چیزی که خارج از تمرکز است یا نامشخص است.

So out of focus means everything that you are looking at

بنابراین خارج از تمرکز به این معنی است که هر چیزی که به آن نگاه می کنید

is unclear.

نامشخص است.

A thing that is out of focus cannot be seen clearly.

چیزی که خارج از تمرکز است را نمی توان به وضوح دید.

It is hard to see.

دیدن آن سخت است.

It is out of focus.

از تمرکز خارج شده است.

Also something that is out of sight,

همچنین چیزی که دور از چشم است،

maybe something hidden, maybe something you can't see.

شاید چیزی پنهان، شاید چیزی که نمی توانید ببینید.

A thing that is happening or maybe something

اتفاقی که در حال رخ دادن است یا شاید اتفاقی در

that is going on that you are unaware of.

حال وقوع است که شما از آن بی خبرید.

It is out of sight.

دور از چشم است. به

It cannot be seen easily.

راحتی دیده نمی شود.

Maybe you have to look carefully for it.

شاید شما باید با دقت به دنبال آن باشید.

Something hidden, something that is concealed

چیزی که پنهان است، چیزی که پنهان است

is out of sight

دور از چشم

is another one.

است.

We are looking at words and phrases connected to sight

ما به کلمات و عبارات مرتبط با

seeing and also vision

بینایی و همچنین بینایی

to see sense.

برای دیدن حس نگاه می کنیم.

If you see sense, it means you realise something.

اگر حس می بینید یعنی چیزی را متوجه می شوید.

You suddenly

شما ناگهان

maybe you've made a mistake,

ممکن است اشتباه کرده باشید،

maybe you are doing something you shouldn't.

شاید دارید کاری را انجام می دهید که نباید انجام دهید.

But you take some advice, another person

اما شما نصیحت می کنید، یک شخص دیگر

and then you change your behaviour, you change your ways.

و سپس رفتار خود را تغییر می دهید، روش خود را تغییر می دهید. می

You see, since

بینید، چون به این

it means suddenly you do the right thing, you see sense.

معنی است که ناگهان کار درست را انجام می دهید، حس می کنید.

This can happen quite often in life.

این ممکن است اغلب در زندگی اتفاق بیفتد.

Sometimes we might lose sense,

گاهی ممکن است عقلمان را از دست بدهیم،

we might do

ممکن است

the wrong thing, we might take the wrong action.

کار اشتباهی انجام دهیم، ممکن است اقدام اشتباهی انجام دهیم.

But then of course we can also see sense.

اما مطمئناً ما می توانیم حس را نیز ببینیم.

If you see sense, it means you understand your mistake.

اگر عقل می بینید یعنی اشتباه خود را می فهمید.

Or maybe you see something clearly,

یا شاید چیزی را به وضوح می بینید،

something you didn't see clearly before.

چیزی که قبلاً به وضوح نمی دیدید.

To see something clearly, of course, is very similar.

دیدن چیزی به وضوح، البته، بسیار شبیه است.

You understand that thing.

شما آن چیز را درک می کنید.

So in this sense, the word see is actually

بنابراین در این معنا، کلمه see در واقع

being used to mean understand.

به معنای فهمیدن استفاده می شود.

You understand that thing.

شما آن چیز را درک می کنید.

You see something clearly.

شما چیزی را به وضوح می بینید.

So maybe if we are talking about your vision,

بنابراین شاید اگر در مورد دید شما صحبت می کنیم،

you can see something clearly.

بتوانید چیزی را به وضوح ببینید.

It is very easy to see, but also something you you understand.

دیدن آن بسیار آسان است، اما همچنین چیزی است که شما درک می کنید.

You see something clearly.

شما چیزی را به وضوح می بینید.

You understand that thing very well.

شما این موضوع را به خوبی درک می کنید.

See the light?

نور را ببین؟

I have seen the lights quite often.

من اغلب چراغ ها را دیده ام.

If a person suddenly receives some sort of inspiration

اگر شخصی به طور ناگهانی نوعی الهام

or maybe encouragement or maybe something that makes them feel different

یا شاید تشویق یا شاید چیزی دریافت می کند که باعث می شود

about themselves, you can say that you have seen the light.

نسبت به خودش احساس متفاوتی داشته باشد، می توانید بگویید که نور را دیده اید.

It means you understand something much clearer,

این بدان معنی است که شما چیزی را بسیار واضح تر می فهمید،

or maybe you have discovered the thing that makes you happy,

یا شاید چیزی را کشف کرده اید که شما را خوشحال می کند،

or may be the thing that in inspires you to do something.

یا ممکن است چیزی باشد که شما را به انجام کاری ترغیب می کند.

You see the light.

شما نور را می بینید.

We often use this in religious terms when we are talking about a person

ما اغلب این را در اصطلاح مذهبی به کار می بریم وقتی در مورد شخصی صحبت می کنیم

who discovers their true faith,

که ایمان واقعی خود را کشف می کند،

we can say that they have seen the light.

می توان گفت که آنها نور را دیده اند.

Here's another one.

اینم یکی دیگه

If a person is short

اگر فردی کوتاه

sighted, it means that need to wear glasses.

بین باشد به این معنی است که باید عینک بزند.

However, we can also use this figuratively

با این حال، ما می توانیم این را به صورت مجازی نیز

to mean a person who cannot see the real situation.

به معنای شخصی که نمی تواند وضعیت واقعی را ببیند استفاده کنیم.

Or maybe they are a little naive,

یا شاید کمی ساده لوح هستند،

maybe they are uneducated,

شاید بی سواد هستند،

maybe they are not clear on that thing.

شاید در این مورد واضح نیستند.

That thing that they are talking about.

چیزی که آنها در مورد آن صحبت می کنند.

Maybe they don't realise the importance of something

شاید آنها اهمیت چیزی را که

we can describe that person as short sighted.

بتوانیم آن شخص را کوته بین توصیف کنیم، درک نمی کنند.

It means they are not seeing something clearly a certain situation.

این بدان معنی است که آنها چیزی را به وضوح نمی بینند، یک وضعیت خاص.

Maybe something that is very important.

شاید چیزی که خیلی مهم باشد.

You are being short sighted,

شما کوته بین هستید،

you are not taking something seriously,

چیزی را جدی نمی گیرید،

you are not viewing that thing as seriously as you should.

آن چیزی را که باید جدی نمی بینید.

You are being short sighted

شما کوته بین هستید

to have your sights set on something.

تا به چیزی توجه کنید.

So this is very similar to having a goal, something you want to do in life.

بنابراین این بسیار شبیه به داشتن یک هدف است، چیزی که می خواهید در زندگی انجام دهید.

You have your sight set on something

شما روی چیزی متمرکز شده اید

that means there is a thing in your future that you want achieve.

که به این معنی است که چیزی در آینده شما وجود دارد که می خواهید به آن برسید.

You want to get.

میخوای بگیری

You have your sight set on something.

شما به چیزی نگاه کرده اید.

You can also say sights.

مناظر را هم می توان گفت.

You have your sights set on something.

شما روی چیزی تمرکز کرده اید.

So some people say sight, some say sights.

بنابراین برخی می گویند بینایی، برخی می گویند مناظر.

You have your sight set on something.

شما به چیزی نگاه کرده اید.

It's a little bit like aiming at something.

کمی شبیه هدف گرفتن چیزی است.

Maybe if you have a weapon, you are setting your sight.

شاید اگر شما یک سلاح دارید، دید خود را تنظیم کرده اید.

You are trying to focus on one particular thing.

شما سعی می کنید روی یک چیز خاص تمرکز کنید.

You have your sight set on something.

شما به چیزی نگاه کرده اید.

here's another one.

اینم یکی دیگه

It's a very naughty one too.

خیلی هم شیطونه

I hope someone, if you are.

امیدوارم کسی باشد، اگر شما هستید.

Yep, someone.

بله، کسی.

It means you are

یعنی شما

looking at them.

به آنها نگاه می کنید.

You are looking at a person or maybe you are looking at a thing.

شما به یک نفر نگاه می کنید یا شاید به چیزی نگاه می کنید.

You are.

شما هستید.

You are something you are appraising that thing.

شما چیزی هستید که آن چیز را ارزیابی می کنید.

You are trying to make a judgement.

شما سعی می کنید قضاوت کنید.

If you are up a beautiful woman, it means you are looking at her.

اگر شما یک زن زیبا هستید، به این معنی است که به او نگاه می کنید.

Or maybe you are eyeing up

یا شاید شما به دنبال

a handsome man, or maybe a nice car.

یک مرد خوش تیپ هستید، یا شاید یک ماشین خوب.

Or maybe a lovely house.

یا شاید یک خانه دوست داشتنی.

You are eyeing up that particular thing.

شما به آن چیز خاص توجه می کنید.

To hire something means to look at something

استخدام چیزی به معنای نگاه کردن به چیزی است که

normally to evaluate

به طور معمول برای ارزیابی

or work out whether something is attractive or not to

یا بررسی اینکه آیا چیزی جذاب است یا خیر،

turn a blind eye.

چشم بسته است.

If you turn a blind eye to something,

اگر روی چیزی چشم بپوشید به این

it means you ignore that thing.

معنی است که آن چیز را نادیده می گیرید.

You look the other way.

تو یه جور دیگه نگاه میکنی

You turn a blind eye, you are not looking.

چشمت را می بندی، نگاه نمی کنی.

You are ignoring that particular thing.

شما آن چیز خاص را نادیده می گیرید.

You could look at it, but you don't want to.

شما می توانید به آن نگاه کنید، اما نمی خواهید.

You don't want to acknowledge that thing.

شما نمی خواهید آن چیز را تصدیق کنید.

So instead you look the other way.

بنابراین در عوض شما به سمت دیگری نگاه می کنید.

Or of course, if you want to ignore

یا البته اگر بخواهید

something that another person is doing,

کاری را که شخص دیگری انجام می دهد نادیده بگیرید،

you turn a blind eye.

چشم خود را می بندید.

Maybe at work you are stealing something from your your boss

شاید در محل کار شما چیزی را از رئیس خود می دزدید

and someone else sees you do it.

و شخص دیگری می بیند که شما این کار را انجام می دهید.

However, they don't say anything.

با این حال، آنها چیزی نمی گویند.

Instead they just turn a blind eye.

در عوض آنها فقط چشم خود را می بندند.

It means they look the other way.

این بدان معنی است که آنها به سمت دیگری نگاه می کنند.

They ignore that particular thing

آنها آن چیز خاص را نادیده می گیرند.

You turn a blind eye

شما در نهایت چشمان خود را می بندید

finally to

تا

be a visionary.

یک بینا باشید.

very nice.

بسیار خوب.

A person who is a visionary

فردی که بینا است

is a person who can see things that other people can't.

شخصی است که می تواند چیزهایی را ببیند که دیگران نمی توانند ببینند.

Maybe they have a way of doing something

شاید آنها راهی برای انجام کاری دارند

that other people don't understand, or maybe something that hasn't even happened yet.

که دیگران آن را درک نمی کنند، یا شاید کاری که حتی هنوز اتفاق نیفتاده است.

But you know all about it.

اما شما همه چیز را در مورد آن می دانید.

You have a vision.

شما یک چشم انداز دارید.

You might describe inventors,

شما ممکن است مخترعان،

people who create things as visionary.

افرادی که چیزهایی را خلق می کنند را به عنوان رویایی توصیف کنید.

They are a person who can see something that doesn't exist yet

آنها فردی هستند که می توانند چیزی را ببینند که هنوز وجود ندارد

or something that they want to create.

یا چیزی را که می خواهند ایجاد کنند.

They are a visionary.

آنها یک رویا هستند.

You might describe Elon Musk.

شما ممکن است ایلان ماسک را توصیف کنید.

A lot of people have said over recent years

بسیاری از مردم در سال های اخیر گفته اند

that he is a visionary.

که او یک رویا است.

He is a person who can see things, maybe

او فردی است که می تواند چیزهایی را ببیند، شاید

things that will happen in the far future.

چیزهایی که در آینده دور اتفاق بیفتد.

They are a visionary,

آنها یک بیننده،

very nice, a very lovely.

بسیار خوب، بسیار دوست داشتنی هستند.

If you know someone who is a visionary, please let me know.

اگر کسی را می شناسید که بینا است، لطفاً به من بگویید.

So that was the day subject and capable

بنابراین موضوع روز بود و توانایی

of it goes and I will see you on Sunday.

آن را داشت و من شما را یکشنبه خواهم دید.

I will see you one Sunday with Mr.

من یک یکشنبه شما را با آقای استیو می بینم

Steve. He will be here on Sunday.

. او یکشنبه اینجا خواهد بود.

So don't worry.

پس نگران نباشید.

It won't be just me on Sunday.

یکشنبه فقط من نخواهم بود.

It will be both of us here on Sunday afternoon.

یکشنبه بعدازظهر هر دوی ما اینجا خواهیم بود. در آن

That is when you can see me live on YouTube once again.

زمان است که می توانید یک بار دیگر مرا به صورت زنده در یوتیوب ببینید.

I will put this on the screen so you can see it.

من این را روی صفحه می گذارم تا بتوانید آن را ببینید.

English addict live every Sunday from 2 p.m.

معتاد انگلیسی هر یکشنبه از ساعت 2 بعد از ظهر زنده می شود. به

UK time. I hope you can join me then.

وقت انگلستان امیدوارم پس از آن به من بپیوندید.

It will be quite nice to see you.

دیدن شما بسیار خوشحال کننده خواهد بود.

If if I was honest with you, it would be lovely to see you.

اگر با شما روراست بودم، دیدن شما لذت بخش بود.

In fact, I am going now.

در واقع الان دارم میرم.

I will see you on Sunday.

یکشنبه میبینمت از

Enjoy the rest of your Wednesday.

بقیه روزهای چهارشنبه خود لذت ببرید.

I hope it is a good one.

امیدوارم یکی خوب باشه

I hope the weather is nice where you are

امیدوارم جایی که شما هستید هوا خوب باشد

and I hope you enjoy the rest of this lovely, lovely day.

و امیدوارم از بقیه این روز دوست داشتنی و دوست داشتنی لذت ببرید.

Thank you very much.

بسیار از شما متشکرم.

Thank you, Beatriz.

متشکرم، بئاتریز.

Thank you.

متشکرم.

As a seeker, thank you also.

به عنوان یک جوینده، از شما نیز سپاسگزارم.

STAFF Thank you.

کارکنان متشکرم.

Chris Taber Hello.

کریس تابر سلام.

Chris Taber I don't recognise your name.

کریس تابر من نام شما را نمی شناسم.

Also Giovani, Who else is here today?

همچنین جیوانی، چه کسی دیگر امروز اینجاست؟

Palmira,

پالمیرا،

Beatriz, Alli Amor.

بئاتریز، آلی آمور.

Long time no see. Yes.

کم پیدایید. آره.

Welcome back.

خوش برگشتی.

It's nice to see you again.

خوشحالم که دوباره شما را می بینم.

Thank you very much for your company.

از همراهی شما بسیار سپاسگزارم.

I will see you soon.

به زودی می بینمت.

And of course,

و البته

until the next time we meet.

تا دفعه بعد که همدیگه رو ببینیم.

Go on, give me more.

برو، بیشتر به من بده.

Like you know you want to.

مثل اینکه میدونی میخوای

Until the next time we meet here.

تا دفعه بعد که اینجا همدیگر را ببینیم.

This is Mr.

این آقای

Duncan saying

دانکن است که می گوید

I am going now.

من الان می روم.

Honestly, I know.

راستش می دانم.

I know.

You don't want me to go.

میدانم.

تو نمیخوای برم

I know you're thinking, Mr. Duncan, please don't go.

میدونم داری فکر میکنی، آقای دانکن، لطفا نرو.

But I have, unfortunately, because I have other things to do.

اما متاسفانه دارم چون کارهای دیگری هم دارم.

I'm a very busy man these days. And of course...

این روزها من خیلی سرم شلوغ است. و البته...

ta ta for now.

تا تا فعلا.

See you on Sunday.

یکشنبه می بینمت.